توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ويژه نامه لاله پرپرشده بوستان حسيني٬حضرت رقيه (س)
╫❀نیایش❀╫
۱۳۸۸/۱۰/۳۰, ۲۰:۳۸
http://kkkkk03.persiangig.ir/125.gif (http://zibasazi.bahar-20.com/)
http://h-roghaieh.nkhschool.ir/showimage_events.php
دستانی کوچک
گره گشایی بزرگ
╫❀نیایش❀╫
۱۳۸۸/۱۰/۳۰, ۲۰:۴۷
زن فرانسوي دركنار بارگاه ملکوتي حضرت رقيه سلام الله عليها
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
جناب حجه الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ محمد مهدي تاج لنگرودي ( واعظ ) صاحب تاليفات كثيره، دركتاب توسلات يا راه اميدواران صفحه 161، چاپ پنجم چنين مي نويسد:
يكي از دوستانم كه خود اهل منبر بوده و در فن وخطابه وگويندگي از مشاهير است،و مكرر براي زيارت قبر حضرت رقيه بنت الحسين سلام الله عليها به شام رفته است، روي منبر نقل ميكرد:
درحرم حضرت رقيه سلام الله عليها زن فرانسوي را ديدند كه دو قاليچه گران قيمت به عنوان هديه به آستانه مقدسه آورده است
مردم كه ميدانستند او فرانسوي و مسيحي است از ديدن اين عمل درتعجب شدند و با خود گفتند كه چه چيز باعث شده كه يك زن نامسلمان به اين جا آمده وهديه قيمتي آورده است
چنين موقعي است كه حس كنجكاوي در افراد تحريك ميشود.
روي همين اصل از او علت اين امر را پرسيدند و او در جواب گفت :
همان گونه كه ميدانيد من مسلمان نيستم، ولي وقتي كه از فرانسه به عنوان ماموريت به اين جا آمده بودم در منزلي كه مجاور اين آستانه بود مسكن كردم.
اول شبي كه ميخواستم استراحت كنم صداي گريه شنيدم .
چون آن صداها ادامه داشت وقطع نميشد، پرسيدم اين گريه وصدااز كجاست ؟ در جواب گفتند :
اين گريهها از جوار قبر يك دختري است كه در اين نزديكي مدفون شده است .
من خيال ميكردم كه آن دختر امروز مرده و امشب دفن شده است
كه پدرومادروساير بازماندگان وي نوحه سرايي مي كنند .
ولي به من گفتند الان متجاوز از هزار سال است كه از مرگ ودفن او ميگذرد.
برشگفتي من افزوده شد و با خود گفتم كه چرا مردم بعد از صدها سال اين گونه ارادت به خرج ميدهند ؟
بعد معلوم شد اين دختر با دختران عادي فرق دارد، او دختر امام حسين سلام الله عليها است ...
.
كه پدرش رامخالفين ودشمنان كشتهاند وفرزندانش را به اين جا كه پايتخت يزيد بوده به اسيري آوردهاند و اين دختر درهمين جا از فراق پدر جان سپرده ومدفون گشته است .
بعد از اين ماجرا روزي به اين جا آمدم
مردم زهر سو عاشقانه ميآيند ونذر ميكنند وهديه ميآورند ومتوسل ميشوند.
محبت او چنان دردلم جا كرد كه علاقه زيادي به وي پيدا كردم.
پس از مدتي به عنوان زايمان مرا به بيمارستان و زايشگاه بردند.
پس از معاينه به من گفتند كودك شماغير طبيعي به دنيا ميآيد و ما ناچاراز عمل جراحي هستيم.
همين كه نام عمل جراحي راشنيدم دانستم كه دردهان مرگ قرارگرفتهام . خدايا چه كنم، خدايا ناراحتم ، گرفتارم چه كنم، چاره چيست ؟
وانديشيدم كه، چارهاي بجز توسل ندارم،و بايد متوسل شوم .....
به ناچار دستم را به سوي اين دختر دراز كرده و گفتم، خدايا، به حق اين دختري كه دراسارت كتك و تازيانه خورده است وبه حق پدرش،
كه امام برحق ونماينده رسولت بوده است و او را ازطريق ظلم کشتهاند قسم ميدهم
مرا از اين ورطه هلاكت نجات بده ...
آنگاه خود اين دختر رامخاطب قرارداده و گفتم، اگر من از اين ورطه هلاكت نجات يابم 2 قاليچه قيمتي به آستانهات هديه ميكنم.
خدا شاهد است پس از نذر كردن ومتوسل شدن،طولي نكشيد برخلاف انتظار اطبا ومتصديان زايمان، ناگهان فرزند به طور طبيعي متولد شد واز هلاكت نجات يافتم .
اينكه نيز به عهد ونذرم وفا كرده وقاليچهها راتقديم ميكنم.
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
╫❀نیایش❀╫
۱۳۸۸/۱۰/۳۰, ۲۰:۵۲
بگو بسم الله الرحمن الرحيم ...
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاي سيد عسكر حيدري،
از طلاب علوم دينيه حوزه علميه زينبيه شام چنين نقل كردند:
روزي زني مسيحي دختر فلجي را از لبنان به سوريه ميآورد.
زيرا دكترهاي لبنان او را جواب كرده بودند .
زن با دختر مريضش نزديك حرم با عظمت حضرت رقيه سلام الله عليها منزل ميگيرد، تا درآنجا براي معالجه فرزندش به دكتر سوريه مراجعه كند، تا اينكه روز عاشورا فرا ميرسد و او ميبيند
مردم دسته دسته به طرف محلي كه حرم مطهر حضرت رقيه سلام الله عليها آنجاست ميروند.
از مردم شام ميپرسد اينجا چه خبر است ؟
ميگويند اينجا حرم دختر امام حسين سلام الله عليها است .
او نيز دختر مريضش را در منزل تنها گذاشته درب اطاق را ميبندد،
و به حرم حضرت رقيه سلام الله عليها روانه ميشود و گريه ميكند،به حدي كه غش ميكند و بيهوش ميافتد ...
درآن حال كسي به او ميگويد بلند شو برو منزل ...
حركت ميكند و ميرود درب منزل را ميزند، ميبيند دخترش دارد بازي مي كند!
وقتي مادر جوياي وضع دخترش ميشود و احوال او را ميپرسد،
دختر درجواب مادر ميگويد وقتي شما رفتيد دختري به نام رقيه وارد اطاق شد
و به من گفت : بلند شو تا با هم بازي كنيم .
آن دختر به من گفت، بگو :
(( بسم الله الرحمن الرحيم ))
تا بتواني بلند شوي و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم ديدم تمام بدنم سالم است...
او داشت بامن صحبت ميكرد كه شما درب را زديد،
گفت : مادرت آمد .
سرانجام مادر مسيحي با ديدن اين كرامت از دختر امام حسين سلام الله عليها مسلمان شد ...
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
╫❀نیایش❀╫
۱۳۸۸/۱۰/۳۰, ۲۲:۳۶
بگو نامش را حسين بگذارد ...
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
طي نامهاي درتاريخ دوم جمادي الثاني 1418 هجري قمري
دو كرامت به دفتر انتشارات مكتب الحسين سلام الله عليها ارسال نموده و مرقوم داشتهاند:
روزي وارد حرم حضرت رقيه سلام الله عليها شدم،
ديدم جمعي مقابل ضريح مقدس مشغول زيارت خواندن وعزاداري مي باشند ومداحي با اخلاص به نام حاج نيكويي مشغول روضه خواني است از او شنيدم كه ميگفت:
خانههاي اطراف حرم رابراي توسعه حرم مطهر خريداري مينمودند.
يكي از مالكين كه يهودي يا نصراني بود، به هيچ وجه حاضر نبود خانه خود رابراي توسعه حرم بفروشد.
خريداران حاضر شدند كه حتي به دو برابر و نيم قيمت خانه را از او بخرند ،ولي وي حاضر به فروش نشد .
بعد از مدتي زن صاحب خانه حامله شده ونزديك وضع حمل وي ميشود.
او را نزد پزشك معالج ميبرند،بعد از معاينه ميگويد:
بچه و مادر ،هردو درمعرض خطر مي باشند و خانم بايد زير نظر ما باشد، قبول كردند،تا درد زايمان شروع شد.
صاحب خانه ميگويد : همسرم رابه بيمارستان بردم وخودم برگشتم و آمدم درب حرم حضرت رقيه سلام الله عليها و به ايشان متوسل شدم و گفتم، اگر همسر و فرزندم رانجات دادي وشفاي آنان را از خدا خواستي و گرفتي خانهام را به تو تقديم ميكنم.
مدتي مشغول توسل بودم،بعد به بيمارستان رفتم و ديدم همسرم روي تخت تشسته وبچه دربغلش سالم است .
همسرم گفت : كجا رفتي ؟
گفتم رفتم جايي كاري داشتم.
گفت : نه،رفتي متوسل به دختر امام حسين سلام الله عليها شدي !
گفتم از كجا مي داني؟
زن جواب داد: من، درهمان حال زايمان كه از شدت درد گاهي بيهوش ميشدم، ديدم دختر بچهاي وارد اطاق بيمارستان شد
و به من گفت : ناراحت مباش، ما سلامتي تو و بچهات را از خدا خواستيم، فرزند شماهم پسر است،سلام مرابه شوهرت برسان
و بگو نامش راحسين بگذارد!
گفتم: شماكي هستيد؟ گفت : من رقيه دختر امام حسين سلام الله عليها هستم.
بعد از روضه خواني از مداح مذكور سوال كردم اين داستان را از كه نقل ميكني؟
در جواب گفت: ازخادم حرم حضرت رقيه سلام الله عليها نقل ميكنم، كه خود از اهل تسنن ميباشد و افتخار خدمتگزاري درحرم نازدانه امام حسين سلام الله عليها را دارد
و پدرش نيز از خادمين حرم حضرت رقيه سلام الله عليها بوده است.
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
seyed133
۱۳۸۸/۱۱/۰۱, ۰۱:۲۲
در شام رقيه گفت با حسن صفات
با راس پدر كه اي دو علم بفدات
لب تشنه تورا كه كشته در پيش فرات
بر اين سر از بدن جدايت صلوات
شهادت حضرت رقيه(س)نازدانه ابا عبدالله الحسين(ع)بر شيعيانش تسليت
╫❀نیایش❀╫
۱۳۸۸/۱۱/۰۱, ۱۱:۱۰
بگو چند جمله از مصيبت دخترم (رقيه ) را بخواند
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
مرحوم حاج ميرزا على محدث زاده (متوفاى محرم 1369 هجرى قمرى )، فرزند مرحوم محدث عاليمقام حاج شيخ عباس قمى (312) (http://www.ghadeer.org/site/dowran/masomin/setareh/footnt01.htm#link312) رضوان الله تعالى عليهما، از وعاظ و خطباى مشهور تهران بودند. ايشان مى فرمود:
يكسال به بيمارى و ناراحتى حنجره و گرفتگى صدا مبتلا شده بودم ، تا جايى كه منبر رفتن وسخنرانى كردن براى من ممكن نبود. مسلم ، هر مريضى در چنين موقعى به فكر معالجه مى افتد، من نيز به طبيبى متخصص و باتجربه مراجعه كردم .
پس از معاينه معلوم شد بيمارى من آن قدر شديد است كه بعضى از تارهاى صوتى از كار افتاده و فلج شده و اگر لا علاج نباشد صعب العلاج است .
طيب معالج در ضمن نسخه اى كه نوشت دستور استراحت داد و گفت كه بايد تا چند ماه از منبر رفتن خوددارى كنم و حتى با كسى حرف نزنم و اگر چيزى بخواهم و يا مطلبى را از زن و بچه ام انتظار داشته باشم آنها را بنويسم ، تا در نتيجه استراحت مداوم و استعمال دارو، شايد سلامتى از دست رفته مجددا به من برگردد.
البته صبر در مقابل چنين بيمارى و حرف نزدن با مردم حتى با زن و بچه ، خيلى سخت و طاقتفرساست ، زيرا انسان بيشتر از هر چيز احتياج به گفت وشنود دارد و چطور مى شود تا چند ماه هيچ نگويم و حرفى نزنم و پيوسته در استراحت باشم ؟ آن هم معلوم نيست كه نتيجه چه باشد.
بر همه روشن است كه با پيش آمدن چنين بيمارى خطرناكى ، چه حال اضطرارى به بيمار دست مى دهد. اضطرار و ناراحتى شديد است كه آدمى را به ياد يك قدرت فوق العاده مى اندازد، اين حالت پريشانى است كه انسان اميدش از تمام چاره هاى بشرى قطع شده و به ياد مقربان درگاه الهى مى افتد تا بوسيله آنها به درگاه خداوند متعال عرض حاجت كرده و از درياى بى پايان لطف خداوند بهره اى بگيرد.
من هم با چنين پيش آمدى ، چاره اى جز توسل به ذيل عنايت حضرت امام حسين عليه السلام نداشتم . روزى بعد از نماز ظهر و عصر، حال توسل به دست آمد و خيلى اشك ريختم و سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله عليه السلام را كه به وجود مقدس ايشان متوسل بودم مخاطب قرار داده گفتم : يابن رسول الله ، صبر در مقابل چنين بيمارى براى من طاقتفرساست . علاوه بر اين من اهل منبرم و مردم از من انتظار دارند بر ايشان منبر بروم . من از اول عمر تا به حال على الدوام منبر رفته ام و از نوكران شما اهل بيتم ، حالا چه شده كه بايد يكباره از اين پست حساس بر اثر بيمارى كنار باشم . ضمنا ماه مبارك رمضان نزديك است ، دعوتها را چه كنم ؟ آقا عنايتى بفرما تا خدا شفايم دهد.
به دنبال اين توسل ، طبق معمول كم كم خوابيدم . در عالم خواب ، خودم را در اطاق بزرگى ديدم كه نيمى از آن منور و روشن بود و قسمت ديگر آن كمى تاريك
در آن قسمت كه روشن بود حضرت مولى الكونين امام حسين عليه السلام را ديدم كه نشسته است . خيلى خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلى را كه در حال بيدارى داشتم در حال رويا نيز پيدا كردم . بنا كردم عرض حاجت نمودن ، و مخصوصا اصرار داشتم كه ماه مبارك رمضان نزديك است و من در مساجد متعدد دعوت شده ام ، ولى با اين حنجره از كار افتاده چطور مى توانم منبر رفته و سخنرانى نمايم و حال آنكه دكتر منع كرده كه حتى با بچه هاى خود نيز حرفى نزنم .
چون خيلى الحاح و تضرع و زارى داشتم ، حضرت اشاره به من كرد و فرمود به آن آقا سيد كه دم درب نشسته بگو چند جمله از مصيبت دخترم (رقيه ) را بخواند و شما كمس اشك بريزيد، ان شاء الله تعالى خوب مى شويد. من به درب اطاق نگاه كردم ديدم شوهر خواهرم آقاى حاج آقا مصطفى طباطبائى قمى كه از علما و خطبا و از ائمه جماعت تهران مى باشد نشسته است . امر آقا را به شخص نامبرده رساندم . ايشان مى خواست از ذكر مصيبت خوددارى كند، حضرت سيدالشهدا عليه السلام فرمود روضه دخترم را بخوان . ايشان مشغول به ذكر مصيبت حضرت رقيه عليه السلام شد و من هم گريه مى كردم و اشك مى ريختم ، اما متاسفانه بچه هايم مرا از خواب بيدار كردند و من هم با ناراحتى از خواب بيدار شدم و متاسف و متاثر بودم كه چرا از آن مجلس پر فيض محروم مانده ام ، ولى ديدن دوباره آن منظره عالى امكان نداشت .
همان روز، ويا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم . خوشبختانه پس از معاينه معلوم شد كه اصلا اثرى از ناراحتى و بيمارى قبلى در كار نيست . او كه سخت در تعجب بود از من پرسيد شما چه خورديد كه به اين زودى و سريع نتيجه گرفتيد؟
من چگونگى توسل و خواب خودم را بيان كردم . دكتر قلم در دست داشت و سر پا ايستاده بود، ولى بعد از شنيدن داستان توسل من بى اختيار قلم از دستش بر زمين افتاد و با يك حالت معنوى كه بر اثر نام مولى الكونين امام حسين عليه السلام به او دست داده بود پشت ميز طبابت نشست و قطره قطره اشك بر رخسارش مى ريخت . لختى گريه كرد و سپس گفت : آقا، اين ناراحتى شما جز توسل و عنايت و امداد غيبى چاره و راه علاج ديگرى نداشت .
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
╫❀نیایش❀╫
۱۳۸۸/۱۱/۰۱, ۱۲:۵۳
از رقيه عليه السلام تقاضاى همسفرى مهربان كردم
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
يكى از علما مى گفت : حدود سال 1335 شمسى ، پس از سفر حج به شام رفتم ، تا پس از زيارت مرقد مطهر حضرت زينب عليه السلام و حضرت رقيه عليه السلام و...، به كربلا و نجف اشرف بروم در سوريه تنها بوده و بسيار مايل بودم كه براى رفتن به عراق همسفر خوبى داشته باشم .
هنگامى كه وارد حرم حضرت رقيه عليه السلام شدم ، پس از زيارت ، از آن حضرت خواستم لطفى كنند و از خدا بخواهند كه همسفر مهربان و خوبى در راه نصيبم شود.
هنوز از حرم بيرون نيامده بودم كه يكى از تجار كاظمين با من ملاقات مهر انگيزى كرده ، با يكديگر همصحبت شديم و فهميدم كه او نيز عازم عراق است بارى ، او رفيق شفيق و همسفر مهربان من شد. با هم به كربلا و نجف اشرف ، و سپس به كاظمين رفتيم . او بسيار به من محبت كرد، و در طول راه ميزبان مهربانى براى من بود، آنچنان كه در اين سفر احساس تنهايى نكردم و بسيار به من خوش گذشت
دريافتم كه اين امر از الطاف حضرت رقيه عليه السلام بوده است كه از او تقاضاى همسفرى مهربان كرده بودم
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
شد يقينم كز عطاى ذوالمنن
از رقيه اين عنايت شد به من
كس نگشت از درگه او نا اميد
لطف او همواره بر شيعه رسيد
╫❀نیایش❀╫
۱۳۸۸/۱۱/۰۲, ۱۷:۱۹
گهواره كوچك
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
عالم متقى و پرهيزگار حضرت حجه الاسلام و المسلمين جناب آقاى سيد مرتضى مجتهدى سيستانى از مدرسين حوزه علميه قم نقل كردند:
آقاى حاج صادق متقيان ، ساكن شهر مشهد مقدس ، كه از خدمتگزاران دربار امام حسين عليه السلام است ، در ماه محرم الحرام سال 1418 هجرى قمرى برايم چنين نقل كرد:
شش سال از ازدواج دخترم گذشت و در اين مدت داراى فرزند نشده بود، مراجعه به دكترهاى متعدد و عمل به نسخه هاى زياد، سودى نبخشيده بود. تا اينكه در ماه صفر سال 1417 هجرى قمرى عازم سوريه شدم . قبل از حركت من ، مادرش گهواره كوچكى درست كرد و به من گفت : آن را به ضريح مطهر حضرت رقيه عليه السلام ببند، تا از نگاه لطف آميز آن بزرگوار بهره مند شويم و حاجتمان روا شود.
من گهواره كوچك را با خود به شام بردم . در شام به زيارت حضرت رقيه عليه السلام دختر سه ساله امام حسين عليه السلام رفتم و وارد دربار با عظمت و غم انگيز آن حضرت شدم . حرم آن مظلومه طورى است كه همه زيارت كنندگان را تحت تاثير قرار ميدهد. گهواره را نزديك ضريح بردم ، و با توجه و اميد، آن را به ضريح نورانى حضرت بستم
شخصى كه آنجا ايستاده و نظاره گر كارهاى من بود، گفت : شما ديگر چرا به اين گونه كارها اعتقاد داريد؟ گفتم : اعتقاد من به شخص حضرت رقيه عليه السلام است ، نه گهواره ، و اين گهواره را وسيله اظهار اعتقاد و عقيده به خود آن بزرگوار قرار داده ام ، تا از طريق آن ، توجه حضرت رقيه عليه السلام را به خود جلب كنم . هر كسى به قدر معرفت خود كار مى كند و معرفت من در اين حد است ، نه عظمت آن بزرگوار.
پس از زيارت مراقد اهل بيت عليه السلام در شام ، به ايران بازگشتم . هنوز چند روز بيشتر نگذشته بود كه مادرش گفت : بايد دخترمان به آزمايشگاه برود، تايقين كنيم كه آيا حضرت رقيه عليه السلام حاجت ما را از درگاه الهى گرفته است يا نه ؟
پس از آزمايش جواب مثبت بود، معلوم شد با يك گهواره كوچك ، اميد و اعتقاد خود را به آن بزرگوار نشان داده و نظر لطف آن حضرت را به سوى خود جلب كرده ايم . اينك ، دخترم كودكى در گهواره دارد
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
boutimar
۱۳۸۹/۰۹/۱۷, ۱۹:۱۱
بگو نامش را حسين بگذارد ...
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
طي نامهاي درتاريخ دوم جمادي الثاني 1418 هجري قمري
دو كرامت به دفتر انتشارات مكتب الحسين سلام الله عليها ارسال نموده و مرقوم داشتهاند:
روزي وارد حرم حضرت رقيه سلام الله عليها شدم،
ديدم جمعي مقابل ضريح مقدس مشغول زيارت خواندن وعزاداري مي باشند ومداحي با اخلاص به نام حاج نيكويي مشغول روضه خواني است از او شنيدم كه ميگفت:
خانههاي اطراف حرم رابراي توسعه حرم مطهر خريداري مينمودند.
يكي از مالكين كه يهودي يا نصراني بود، به هيچ وجه حاضر نبود خانه خود رابراي توسعه حرم بفروشد.
خريداران حاضر شدند كه حتي به دو برابر و نيم قيمت خانه را از او بخرند ،ولي وي حاضر به فروش نشد .
بعد از مدتي زن صاحب خانه حامله شده ونزديك وضع حمل وي ميشود.
او را نزد پزشك معالج ميبرند،بعد از معاينه ميگويد:
بچه و مادر ،هردو درمعرض خطر مي باشند و خانم بايد زير نظر ما باشد، قبول كردند،تا درد زايمان شروع شد.
صاحب خانه ميگويد : همسرم رابه بيمارستان بردم وخودم برگشتم و آمدم درب حرم حضرت رقيه سلام الله عليها و به ايشان متوسل شدم و گفتم، اگر همسر و فرزندم رانجات دادي وشفاي آنان را از خدا خواستي و گرفتي خانهام را به تو تقديم ميكنم.
مدتي مشغول توسل بودم،بعد به بيمارستان رفتم و ديدم همسرم روي تخت تشسته وبچه دربغلش سالم است .
همسرم گفت : كجا رفتي ؟
گفتم رفتم جايي كاري داشتم.
گفت : نه،رفتي متوسل به دختر امام حسين سلام الله عليها شدي !
گفتم از كجا مي داني؟
زن جواب داد: من، درهمان حال زايمان كه از شدت درد گاهي بيهوش ميشدم، ديدم دختر بچهاي وارد اطاق بيمارستان شد
و به من گفت : ناراحت مباش، ما سلامتي تو و بچهات را از خدا خواستيم، فرزند شماهم پسر است،سلام مرابه شوهرت برسان
و بگو نامش راحسين بگذارد!
گفتم: شماكي هستيد؟ گفت : من رقيه دختر امام حسين سلام الله عليها هستم.
بعد از روضه خواني از مداح مذكور سوال كردم اين داستان را از كه نقل ميكني؟
در جواب گفت: ازخادم حرم حضرت رقيه سلام الله عليها نقل ميكنم، كه خود از اهل تسنن ميباشد و افتخار خدمتگزاري درحرم نازدانه امام حسين سلام الله عليها را دارد
و پدرش نيز از خادمين حرم حضرت رقيه سلام الله عليها بوده است.
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
در این کرامت نامی از مداح آستان بی بی رقیه سلام الله علیها برده شده بنام
حاج علی نکویی که حقیر از محضر ایشان بهره برده ام.
میخواستم بگم برا این عزیز طلب مغفرت کنید آخه ایشون بار سفر رو از این دنیا بسته وبه دیار باقی شتافته اند نثار روح این بزرگوار فاتحه ای قرائت بفرمایید.
اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۷, ۱۶:۲۹
http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/05538368988830471771.jpghttp://shiaupload.ir/images/itymrjigsdez50toqzo.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/54609848957231343309.gif)http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/16763970586155913159.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/47913311771907254053.gif)
http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif
ويژه نامه لاله پرپرشده بوستان حسيني ٬
باب الحوائج ٬حضرت رقيه سلام الله عليها
http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif
http://www.askquran.ir/upload/files/6g1ggq51kvz0u3yg0o_askquran.ir.swf
http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۷, ۲۰:۰۵
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_roghayeh__11_.png
میچکند از نگاهها، پنهان
اشکها، یادگار دریایند
آسمان هم به گریه میآید
وقتی از چشم «کودکی»، آیند
کودکی مانده در دل غربت
خفته امّا درون ویرانه
آن که روزی نگاه زیبایش
شد حدیث هزار پروانه
جرم او را کسی نمیدانست
جرم پروانه را نمیدانند
آنچه مردم شنیده میگویند
رسمِ جانانه را، نمیدانند
چشمها را گشوده، مینالید
در فضای غریبِ ویرانه
مثل شمعی که اشک میریزد
در سکوت حزینِ یک خانه
نالههایش، اگرچه میگفتند:
«غربت خانه کرده بیتابش»
دور میزد درون تاریکی
لحظه لحظه، نگاه بیخوابش
جستوجوهای او، نشان میداد
انتظار کسی، به جان دارد!
سر به بالا گرفته، میپرسید:
عمّه، این خانه، آسمان دارد؟!
آسمان را گرفت در آغوش
مثل یک عقده در گلو، افسرد!
آرزوی قشنگِ «بابا» هم!
در همان آخرین نگاهش، مُرد
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_roghayeh_e__12_.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۷, ۲۰:۰۵
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_fn5q1k98qsyumdf9o2lk.jpg
شناسنامه حضرت رقيه
حضرت رقيه فرزند امام حسين عليه السلام است . بر اساس نوشته هاي بعضي کتابهاي تاريخي، نام مادر حضرت رقيه(عليهاالسلام)، امّ اسحاق است که پيشتر همسر امام حسن مجتبي (عليهالسلام) بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن (عليهالسلام) به عقد امام حسين (عليهالسلام) درآمده است. در مورد تاريخ تولد حضرت رقيه چيزي معلوم نيست.
سن حضرت رقيه
مشهور اين است که ايشان سه يا چهار بهار بيشتر به خود نديده و در روزهاي آغازين صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.
تاريخ شهادت:
5 صفر سال 61 هجري قمري
چگونگي شهادت
بعد از واقعه عاشورا دشمن تمام کساني را که زنده مانده بودند ، اسير کرد. ميان اين اسرا، يک دختر کوچک هم ديده مي شد. اين دختر کوچک رقيه بود. رقيه دختر امام حسين عليهاالسلام که حالا بعد از شهادت پدرش به همراه عمه اش زينب و اسراي ديگر به طرف شام مي رفت.
از داخل خرابه هاي شام، صداي يک کودک به گوش مي رسيد. تمام کساني که در ميان اسرا بودند، مي دانستند که اين صداي رقيه دختر کوچک امام حسين است. رقيه از خواب بيدار شده بود و سراغ پدرش را مي گرفت. گويا خواب پدرش را ديده بود.
در اين حال يزيد، دستور داد سر امام حسين عليه السلام را به رقيه نشان بدهند. وقتي حضرت رقيه عليهاالسلام سر بريده پدرش امام حسين عليه السلام را ديد، با فرياد و ناله خودش را روي سر بريده پدرش انداخت و همان جا، از دنيا رفت.
مرقد مطهر حضرت رقيه
مرقد مطهر حضرت رقيه عليها السلام در سوريه نزديک به قبر حضرت زينب عليها السلام است
خواهران حضرت رقيه عليه السلام
در تعداد دختران امام حسين و نامهاي آنها اختلاف وجود دارد. آنچه از منابع بدست مي آيد امام حسين عليه السلام داراي چهار دختر بنامهاي فاطمه کبري، فاطمه صغري، سکينه و رقيه بوده است.
اصل وجود دختري چهار ساله براي امام حسين عليه السلام در منابع شيعي آمده است در کتاب کامل بهائي نوشته علاء الدين طبري (قرن ششم هجري) قصه دختري چهار ساله که در ماجراي اسارت در خرابه شام در کنار سر بريده پدر به شهادت رسيده، آمده است. اما در مورد نام او، آيا رقيه بوده يا فاطمه صغري و... اختلاف است.
لهوف سيد ابن طاووس و حضرت رقيه
يکي از کتابهاي کهن که در زمينه حضرت رقيه مطالبي نقل نموده، کتاب اللهوف از سيدبن طاووس است. وي مينويسد: «شب عاشورا که حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) اشعاري در بي وفايي دنيا ميخواند، حضرت زينب (عليهاالسلام) سخنان ايشان را شنيد و گريست.
امام (عليه السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود:
«خواهرم، ام کلثوم و تو اي زينب! تو اي رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد و به ياد داشته باشيد هنگامي که من کشته شدم، براي من گريبان چاک نزنيد و صورت نخراشيد و سخني ناروا مگوييد و خويشتن دار باشيد.
http://askquran.ir/gallery/images/5405/2_roghayeh-_11_.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۷, ۲۰:۰۶
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_ycs0c68vdcveh71d2x7x1.jpg
رقيه سلام الله عليهادخترخورشيد است...
رقيه (سلام الله عليها) از تبار نور و از جنس آبي آسمان است. رقيه (سلام الله عليها) جلوه ديگري از شكوه و عظمت حماسه عاشورا است. حضور اين كودك خردسال در متن نهضت سرخ حسيني بي هيچ شك و شبههاي اتفاقي ساده و ناچيز نبوده است،چنانكه هر يك از كساني كه در واقعه نينوا حضور داشتهاند، چون نيك بنگريم، حامل پيامي شگرف و شگفت بودهاند.
به گواه تاريخ نگاران و مقتل نويسان رحلت شهادتگونه رقيه (سلام الله عليها) اندكي پس از واقعه خونين كربلا در سال شصت و يكم هجريرخ داده است و در اين هنگام وي سه يا چهار ساله بوده است و نخستين نكته شگفت درباره حضرت رقيه (سلام الله عليها)، شايد همين باشد كه با چنين عمر كوتاهي، از مرزهاي تاريخ عبور كرد و به جاودانگي رسيد، آن گونه كه برادر شيرخوارش علي اصغر (عليهالسّلام) به چنين مرتبهاي نايل شد.
به عبارت ديگر يكي از جلوههاي رويداد بزرگ عاشورا تنوع سني شخصيتهاي آن ميباشد كه از پايينترين سن آغاز و به بالاترين سنين (حضرت حبيب بن مظاهر) ختم ميگردد.
نكته قابل تأمل ديگر در بررسي اين مهم آن استكه در پديد آوردن اين حماسه بي بديل و شكوهمند تنها يك جنسيت سهيم نبوده، بلكه دركنار اسامي مردان و پسران جانباز و ايثارگر اين واقعه، نام زنان و دختران نيز حضوري پررنگ و تابناك دارد.
مصائب و شدائدي را كه رقيه (سلام الله عليها) از كربلا تاكوفه و از كوفه تا شام متحمل ميشود، آنچنان تلخ و دهشتناك است كه وجدان هر انسانآزاده و صاحبدلي را ميآزارد و قلب و روح را متأثر و مجروح ميسازد.
تحمل گرماي شديد كربلا همراه با تشنگي، حضور در صحنه شهادت خويشاوندان، اسارت و ناظر رفتارهايشقاوت آلود بودن، آزار و شكنجه هاي جسمي و روحي فراوان، دلتنگي براي پدر در خرابه شام و ... نشانگر مصائب عظمايي است كه يك كودك خردسال با جسم و روح لطيف خود با آنمواجه شده است.
از ديگر سو همين قساوت سپاه يزيد است كه بر عظمت نهضت سترگ عاشورا مي افزايد، زيرا حضرت امام حسين(عليه السّلام) با شناخت و پيشبيني تمام اين مصائب و شدائد به قيام در راه احياء دين جد بزرگوار خويش قد علم فرمود و چنين دشواريهايي نتوانست هيچ گونه خللي بر عزم استوار آن حضرت در راه آزمايش بزرگ الهي پديد آورد.
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/00064920077614514246.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۷, ۲۰:۰۶
http://shiaupload.ir/images/53730652362834674030.jpg
رقيه (س) از تبار نور و از جنس آبي آسمان است
رقيه (س) جلوه ديگري از شكوه و عظمت حماسه عاشورا است.
حضور اين كودك خردسال در متن نهضت سرخ حسيني بي هيچ شك و شبههاي اتفاقي ساده و ناچيز نبوده است، چنانكه هر يك از كساني كه در واقعه نينوا حضور داشتهاند، چون نيك بنگريم، حامل پيامي شگرف و شگفت بودهاند.
به گواه تاريخ نگاران و مقتل نويسان رحلت شهادت گونه رقيه (س) اندكي پس از واقعه خونين كربلا در سال شصت و يكم هجري رخ داده است و در اين هنگام وي سه يا چهار ساله بوده است و نخستين نكته شگفت درباره حضرت رقيه (س)، شايد همين باشد كه با چنين عمر كوتاهي، از مرزهاي تاريخ عبور كرد و به جاودانگي رسيد، آن گونه كه برادر شيرخوارش علي اصغر (ع) به چنين مرتبهاي نايل شد.
به عبارت ديگر يكي از جلوههاي رويداد بزرگ عاشورا تنوع سني شخصيتهاي آن ميباشد كه از پايينترين سن آغاز و به بالاترين سنين (حضرت حبيب بن مظاهر) ختم ميگردد.
نكته قابل تأمل ديگر در بررسي اين مهم آن است كه در پديد آوردن اين حماسه بي بديل و شكوهمند تنها يك جنسيت سهيم نبوده، بلكه در كنار اسامي مردان و پسران جانباز و ايثارگر اين واقعه، نام زنان و دختران نيز حضوري پررنگ و تابناك دارد.
مصائب و شدائدي را كه رقيه (س) از كربلا تا كوفه و از كوفه تا شام متحمل ميشود، آنچنان تلخ و دهشتناك است كه وجدان هر انسان آزاده و صاحبدلي را ميآزارد و قلب و روح را متأثر و مجروح ميسازد.
تحمل گرماي شديد كربلا همراه با تشنگي، حضور در صحنه شهادت خويشاوندان ، اسارت و ناظر رفتارهاي شقاوت آلود بودن، آزار و شكنجه هاي جسمي و روحي فراوان، دلتنگي براي پدر در خرابه شام و ...نشانگر مصائب عظمايي است كه يك كودك خردسال با جسم و روح لطيف خود با آن مواجه شده است.
از ديگر سو همين قساوت سپاه يزيد است كه بر عظمت نهضت سترگ عاشورا ميافزايد، زيرا حضرت امام حسين (ع) با شناخت و پيشبيني تمام اين مصائب و شدائد به قيام در راه احياء دين جد بزرگوار خويش قد علم فرمود و چنين دشواريهايي نتوانست هيچ گونه خللي بر عزم استوار آن حضرت در راه آزمايش بزرگ الهي پديد آورد.
رقيه (س) برهان بزرگ ديگري است بر حقانيت قيام امام حسين (ع) كه تنها كسي ميتواند چنين به مبارزه و مقابله با ستم برخيزد كه مقصدي الهي داشته باشد، و رقيه (س) برهان بزرگ ديگري است بر مظلوميت عترت پاك پيامبر (ص) و رسواكننده سياهكاراني است كه داعيه جانشيني رسول خدا (ص) را سر دادند و رقيه (س) برهان بزرگ ديگري است براي آن كه اوج توحش و سنگدلي دژخيمان دستگاه بني اميه براي هميشه تاريخ به اثبات بماند.
و رقيه (س) فاتح شام و سفير بزرگ عاشورا در اين سرزمين است، و رقيه (س) برهان بزرگ ديگري است بر اين حقيقت بزرگ كه حق بر باطل پيروز خواهد شد .
و اينك پس از قرنهاي متمادي آنان كه به مرقد مطهر آن حضرت در شام مشرف ميشوند به عينه تفاوت ميان مقام و مرتبه اين كودك سه ساله را با خليفه جابري چون يزيد درمييابند
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/85969002667818918845.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/)
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۷, ۲۰:۰۶
http://kenzo1368.persiangig.com/image/YaRoghayye.jpg
حضرت رقيه سلام الله عليها برهاني بر حقانيت قيام امام حسين عليه السلام
رقيه سلام الله عليها برهان بزرگ ديگري است بر حقانيت قيام امام حسين عليه السّلام كه تنها كسي ميتواند چنين به مبارزه و مقابله با ستم برخيزد كه مقصدي الهي داشته باشد.
و رقيه سلام الله عليها برهان بزرگ ديگري است بر مظلوميت عترت پاك پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم و رسواكننده سياه كاراني است كه داعيه جانشيني رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را سر دادند .
و رقيه سلام الله عليهابرهان بزرگ ديگري است براي آن كه اوج توحش و سنگدلي دژخيمان دستگاه بني اميه براي هميشه تاريخ به اثبات بماند، و رقيه سلام الله عليها فاتح شام و سفير بزرگعاشورا در اين سرزمين است، و رقيه سلام الله عليها برهان بزرگ ديگري است براين حقيقت بزرگ كه حق بر باطل پيروز خواهد شد .
و اينك پس از قرنهاي متمادي آنان كهبه مرقد مطهر آن حضرت در شام مشرف ميشوند به عينه تفاوت ميان مقام و مرتبه اين كودك سه ساله را با خليفه جابري چون يزيد درمييابند.
آرامگاه ملكوتي دخت سه سـالـه امـام سـوم شيعيان در شام كنـار بـاب "الفـراديـس " مابين كوچه هاي تاريخي و پر ازدحام دمشـق است كه هر ساله بسياري از شيفتگان اهل بيتعليهم السّلام را از مناطق مختلف جهان به سوي خود جلب مي كند.
پروردگارا مارا به کسب توفيق درك شخصيت حضرت رقيه سلام الله عليها مرحمت فرما
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/17884954847077184415.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۰:۴۶
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_zl4safxqm8z2vdel5t.jpg
حماسه شکوهمند روز دهم سال 61 هجری، نگارینهای از زیباترین طرحها و نقشها رادر تاریخ حک نمود. حماسه از سرخی خون برترین رادمردان خدا، خامه گرفت و دست نقاش چیره شهادت که از آستین بزرگ آموزگار آن، حضرت حسین(علیهالسلام) بیرون آمده بود،بر پرده کربلا، در آن ساعتی که عقربههای آفرینش لحظه عروج را نشان میدادند، چشمنوازترین تصویر را به نقش کشید.
منشور درخشنده عاشورا که تباناکی خود را از درخشش خورشید کربلا و ستارگانی کهگرد منظومه آن نورافشانی میکردند. با عرفان و حماسه خود چراغ فرا راه بشر روشننمودند که تا روز رستاخیز، راه آزاد زیستن و سربلند رهیدن را به بشریت نشانداد.
در این رهگذر، هر یک از آزاد مردان و شیر زنان عاشورا، به سهم خود بر اعتلا وسربلندی این حماسه افزودند اما کربلا از حماسه کودکانی که در این سفر جاودانه، همپای ایثارگران و جانبازان عاشورا، چکامه حضور سرودند، خاطرهها بر لوح سینه دارد. کودکان بی گناهی که طعمه آتش افروزی پستترین آفریدگان خدا شدند.
کودکانی که درجنگی نابرابر قربانی زراندوزی و زور مداری حریصترین شغالان بیشه طمع ورزی گشتند. کودکانی که در خون طپیدن پدران و برداران خود را پیش روی خویش دیدند، مبارزه با ستمو فریاد در برابر تفرعن را آموختند و به پدران و برادران خویش اقتدا نمودند.
آنان اگر چه نجنگیدند اما حضور و شهادتشان نقش مهمی در عزت و عظمت ابعاد قیام و نیز شتاب بخشیدن در فروپاشی بنیان ظلم و استبداد در جامعه اسلامی گردید.
عاشورا، بالندهترین و پاکترین حماسهای است که در خاطره تاریخ نقش بسته وتابناک ترین سرمشقی است که مادر فرتوت تاریخ آن را در کتاب کهن خویش نگاشته است، اما نقش زیبایی را که کودکان عاشورا، بر این کتاب افزودند: نباید از یاد برد.
هر یک نمادی بالنده بر این نگار بودند که دختر خورشید کربلا، حضرت رقیه(علیها السلام) بهانهای به دست داد تا به دیگر کودکان سربلند عاشورا نیز اشارهای بکنیم و نقش برخی از آنان را در قالب نمادی از آموزههای بزرگ تربیتی که در دامان اهلبیت(علیهمالسلام) فرا آموخته بودند، مورد بررسی قرار میدهیم.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/19955865787356273020.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۰:۴۷
http://askquran.ir//gallery/images/5405/1_01_copy.jpg
نماد مظلومیت
شاید جانسوزترین ساعت واقعه عاشورا، لحظهای است که امام فریاد بر میآورد:
«هَل من ذاب یذب عن حرم رسول الله ؛
آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟
آیا یگانه پرستی هست که از خدا بترسد؟
آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا به ما کمک کند؟
آیاکسی هست که به امید آن چه خدا به او ارزانی خواهد داشت ما را یاری نماید؟»
زنان پرده نشین، با شنیدن آوای مظلومیت امام، بر حال او و خود گریستند.
آن گاه امام فرمود، کودک شیرخوار من علی(علیهالسلام) را بیاورید. سپس برای سیراب نمودن اوکه از تشنگی بی تاب شده بود رو به لشگر دشمن نمود و فرمود:
ای مردم! اگر به من رحم نمیکنید به این کودک رحم نمایید. در این لحظه تیری توسط حرملة بن کاهل اسدی از سوی دشمن به سوی کودک پرتاب شد و کودک به شهادت رسید.
امام فرمود: خدایا! میان ما و این مردم که مرا دعوت کردند تا یاریام کنند و به عوض ما را در خون میکشند خود داوری کن.
1 امام خون او را به آسمان پاشید و گفت: [خدایا] این که تو این صحنهها رامیبینی تحمل بر من آسان میشود.
2 امام از اسب پیاده شد و بدن بی جان کودک تشنه راپشت خیمهها برد و با غلاف شمشیر، قبری کوچک حفر نمود و او را دفن کرد.3
این صحنه یکی از دردناکترین لحظات روز عاشوراست و این نوزاد کوچک امام، گویاترین سند مظلومیت در پهنه کربلاست.
آن سان که با شهادت خود این مظلومیت را به اثبات میرساند. چرا که در هیچ آئینی، خواه آسمانی باشد و خواه غیر آسمانی، نوزاد شیرخوارهیچ گناهی ندارد که کسی بخواهد با او دشمنی کند و یا او را بکشد و در هیچ نقطهای از هستی و هیچ اندیشه ای کشتن نوزاد بی گناه را بر نمیتابد.
از این رو با کشته شدن طفلی تشنه، که توان هیچگونه دفاعی از خود نداشت. حجت بر دشمنان امام و عدم رستگاری آنان تمام شد و شهادت علی اصغر(علیهالسلام) با این وضع دلخراش خونخواری دشمنان ومظلومیت بی شائبه عاشورائیان را به اثبات رسانید.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/20766074014323861582.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۰:۵۲
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_roghaye_flower__1_.jpg
نماد دفاع از حق و حقیقت
در واپسین لحظههای نبرد بین امام و دشمن، در صحنهای که امام آخرین رمقهای خودرا از دست میدهد، شمر بن ذی الجوشن به همراه گروهی پیاده برای به شهادت رسانیدن
امام وارد گودال قتلگاه میشوند. در بین کودکان حرم، فرزندی از امام مجتبی(علیهالسلام) به نام عبدالله اصغر بن الحسن (علیهالسلام) وجود داشت که سن اورا 8، 9 سال ذکر نمودهاند و مادرش رَملة دختر سلیل بن عبدالله بجلی بوده است.4
اوبا دیدن این صحنه به سوی امام دوید. امام به خواهرش حضرت زینب (علیها السلام) فرمود: او را نگهدار.
اما آن کودک شجاع برای دفاع از جان عمو، به طرف میدان نبرد دوید وخود را به امام رساند و گفت: به خدا قسم، هرگز از عمویم جدا نمیشوم.5
بحربن کعب، با شمشیر به سوی امام حمله برد ولی عبدالله گفت: میخواهی عموی مرابکشی؟ و دست خود را جلوی ضربه شمشیر او گرفت. دست عبدالله قطع گردید و از پوست آویزان شد. کودک فریاد زد:
مادر، به فریادم برس. امام او را در آغوش کشید و فرمود: پسر برادرم! صبر کن و شکیبا باش تا تو هم به دیدار نیاکان وارستهات رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله سلم)، علی (علیهالسلام)، حمزه و جعفر و پدرت حسن (علیهالسلام) بشتابی.
سپس دست به دعا برداشت و عرض کرد: خداوندا! باران رحمت آسمان و برکت زمین را آنها دریغ دار... . 6
در این هنگامه، حرمله بن کاهل تیری به سوی او پرتاب کرد و عبدالله را در آغوش امام به شهادت رساند.7
عبدالله که از کودکی در دامان عموی خود امام حسین (علیهالسلام) پرورش یافته بود، به خوبی دفاع از حق را فرا گرفته و در برههای که حق و حقیقت زیر گامهای ناجوانمردی خرد میشد، سفری را با امام به سوی دشت کربلا آغاز نمود و در هنگامهایکه خورشید حقیقت در پس ابرهای تیره ظلم و بیداد پرتوافشانی میکرد. به آفتابیِ حق وحقیقت پیوست.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99482111979967603266.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۰:۵۲
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_roghaye_flower__3_.jpg
نماد معرفت و شناخت
از جمله تربیتهای راهبردی پیشوایان معصوم (علیهمالسلام) نسبت به فرزندان خود،ارتقاء سطح معرفت و بینش عمیق دینی آنان بوده است، به گونهای که جاودانگی قیام عاشورا را در برخی جنبهها، میتوان مرهون خطبهها و سخنرانیهای آتشین امام سجاد (علیهالسلام)، حضرت زینب (علیهاالسلام) و دیگر زنان و کودکان دانست.
ای نسخنرانیهای کوبنده و افشاگرانه که از زلال معرفت و بینش آنان سرچشمه میگرفت، گام مؤثری در پاسداشت مبارزات نظامی و سیاسی شهیدان کربلا به شمار میرود و به عنوان مکمّلی در به ثمر رسیدن اهداف قیام امام حسین (علیهالسلام) قلمداد میشود.
در مجلس یزید، آن جا که میرفت خطبههای روشن گرانه امام سجاد (علیهالسلام) وحضرت زینب (علیهاالسلام) پرده از چهره منحوس یزید بردارد و بنیان حاکمیت فاسد او رافروپاشد.
یزید عصبانی شده و با مشورت حاضران، تصمیم به قتل امام سجاد (علیهالسلام) و حضرت زینب (علیهاالسلام) میگیرد، با کمی دقت در تصمیم خود، این کار را ضامن رسوایی خود یافته و از کشتن آنان صرف نظر میکند.8
او دچار اشتباهی بزرگ شده بود ومیپنداشت که اگر امام سجاد (علیهالسلام) و زینب (علیهاالسلام) را به قتل برساند ندای اناالحق عاشوراییان خاموش میشود اما هرگز نمیپنداشت که کودکان آنان نیز زلال معرفت را از سرچشمه آن نوشیدهاند و همان سان که پدرانشان بزرگترین آموزگاران بشرهستند، کودکان آنان نیز برترین شاگردان مکتب آنان میباشند.
وقتی یزید به واسطه مشورت حاضران و مشاوران، تصمیم به کشتن امام سجاد (علیهالسلام) و حضرت زینب (علیهاالسلام) گرفت اما سپس دست شست و آنان را ساکت نمود، امام باقر (علیهالسلام) که حدود چهار سال داشت به سخن آمد و با چند جمله آتش عصبانیت را که پدرش امام سجاد (علیهالسلام) به جان یزید انداخته بود، دوباره روشن کرد به گونهای که زخمِ التیام نیافته یزید از تندی کلام آتشین امام سجاد (علیهالسلام)، دوباره سرباز نمود.
امام باقر (علیهالسلام) فرمود: مشاوران توبرخلاف مشاوران فرعون نظر دادند زیرا آنان در مقام مشورت با فرعون درباره موسی وهارون گفتند: أَرجِه وَ أخاهُ وَ أرسِل فِی المَدائِنِ حاشِرِینَ؛9 (و به فرعون) گفتند: او و برادرش را بازدار، و گردآورندگان را به شهرها (دنبال جادوگران) بفرست.
اما مشاوران تو نظر به قتل ما دادند که البته بی علت هم نیست. یزید با چشمانی گردشده از شگفتی چنین معرفتی در این کودک پرسید: علت آن چیست؟
امام باقر (علیهالسلام) فرمود: آنان فرزندانی پاک و حلال بودند و از درک کافی برخوردار. اما مشاوران تو نه آن درک را دارند و نه فرزندان حلالی هستند زیرا پیامبران و فرزندان آنها را فقط ناپاکان میکشند [که نظر به چنین کاری دادند].
یزید با شنیدن این سخن کوتاه و رسا،آبروی خود را رفته یافت و به ناچار سکوت کرد.10
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/05178662677184743184.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۰:۵۳
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_ycs0c68vdcveh71d2x7x1.jpg
نماد ظلم ستیزی
یزید گر چه به سختی تلاش میکرد تا با به کارگیری حربهای، برای یک بار هم کهشده، اسیران کربلا را مغلوب خود سازد اما هر بار به گونهای غیر قابل پیش بینی ناکام میماند.
اهل بیت را خارجی میخواند و دستور داد اهل بیت را تحقیر کنند و شهررا آذین بندند؛ شکست خورد. زیرا اسرا در ارتباط مستقیم با مردم قرار داد و امام سجاد (علیهالسلام) و حضرت زینب (علیهاالسلام) ولی آنان خود را معرفی کردند و گفتندکه خاندان پیامبرند و در قرآن آیاتی در شأن آنان وجود دارد.11
به حربه افتخار متوسل شد و به سان سرداران پیروز اسیران را در مجلس شراب وقمار و عیاشی فراخواند ؛ و بابزرگی و تکبر با آنان سخن گفت ؛ اما باز هم شکست خورد زیرا هر چه گفت، پاسخ از آیات قرآن شنید و پیش سفیر روم رسوا گردید و به ناچار دستور به قتل سفیر داد.12
با خودگفت در مجلس که نشد بهتر است بر مردم فخر فروشی کنم؛ سر بریده اما را بر بالای کاخ خود نصب کرد ؛ و بار دیگر طعم تلخ شکست در کامش ریخته شد؛ همسرش هند پرسید این سرکیست و هنگامی که دانست سر مولایش حسین (علیه السلام) است با موی باز به داخل کاخ دوید و یزید را برآشفته ساخت و یزید عبا از دوش خود برداشت و بر سر زنش انداخت.13
گفت از درِ گفتگو و منطق وارد شوم ؛ نتیجه تغییری نکرد. دستور داد امام بالای منبربرود و برای مردم صحبت کند. دید خود زمینه رسوایی خویش را فراهم آورده و سخنان شیواو رسای امام دارد همگان را بیدار مینماید، به ناچار دستور داد مؤذن اذانی دروغینبگوید تا امام مجبور شود سخن خود را قطع کند.14
همه تیرهایش به سنگ میخورد؛ مدام شکست پشت شکست. این بار تصمیم گرفت تا گناه قتل شهدای کربلا را به دیگران بیندازد و این گونه دست به عوام فریبی بزند. گناه قتل امام حسین علیهالسلام و یارانش را به گردن عبیدالله انداخت و اذعان داشت که آنان خودسرانه دست به چنین جنایتی زدهاند و او تنها دستور به ستاندن بیعت از امام داده بود.15
اما انتشار این خبر را هم موجب از بین رفتن شکوه و جلال خود میدید. پس چه باید میکرد؟ بهتر دید از راه درست و اظهار همدردی وارد شود و وانمود کند که گذشتهها را باید فراموش کرد.
او که فکر میکرد راه حلی بکر و مؤثر به ذهنش آمدهاست برای عوض کردن فضا و ایجاد فضایی عاری از تشنج لااقل برای خود پسرش خالد رافراخواند و رو کرد به یکی از کودکان که «عمربن الحسن علیهالسلام»، فرزند دیگری ازامام مجتبی (علیهالسلام) بود و با لبخندی مرموز به او گفت: با پسر من کُشتی میگیری؟
آن فرزند خردسال امام مجتبی (علیهالسلام) که هرگز خاطره شهادت برادران،عمو و دیگر اعضای خانوادهاش را از یاد نبرده بود، با بغضی سنگین در گلو، کوبنده پاسخ داد: ولکن إعطنی سکّینا و اعطه سکّینا ثم اقاتله؛ نه [چرا کُشتی بگیریم] بهتراست خنجری به من و خنجری نیز به او بدهی تا با هم بجنگیم. یزید از این پاسخ یکّه خورد و زیر لب غرّید:
شِنْشِنَةٌ اَعرِفُها مِن اَخْزَمَ
هَل تَلِدُ الحَیَّةَ اِلاّ الحَیَّةَ ؟
این خوی وعادتی است که از اخزم آن را سراغ دارم. آیا مار جز مار میزاید.16
آری، این بار نیز سیاستهای عوام فریبانه و مزوّرانه یزید با شکست روبهرو گردیدو ظلم ستیزی فرزندی از خاندان اهل بیت (علیهمالسلام) او را در دستیابی به اغراض خود نا اميد كرد.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/01934041070088113110.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۱۲
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/36445508100891585096.jpg
حضرت رقيّه عليهاالسلام در اوراق تاريخ
(قديمترين ماءخذ تاريخى دربارة حضرت رقيّه عليهاالسلام )
1-
مرحوم آية الله حاج ميرزا هاشم خراسانى(متوفّاى سال 1352هجرى قمرى) در منتخب التواريخ مى نويسد:
عالم جليل ، شيخ محمّد على شامى كه از جملة علما و محصّلين نجف اشرف است به حقير فرمود: جدّ امّى بلاواسطه من ، جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقى ، كه نسبش منتهى مى شود به سيّد مرتضى علم الهدى و سن شريفش از نود افزون بوده و بسيار شريف و محترم بودند، سه دختر داشتند و اولاد ذكور نداشتند.
شبى دختر بزرگ ايشان جناب رقيّه بنت الحسين عليهماالسلام را در خواب ديد كه فرمود به پدرت بگو به والى بگويد ميان قبر و لحد من آب افتاده ، و بدن من در اذيّت است ؛ بيايد و قبر و لحد مرا تعمير كند.
دخترش به سيّد عرض كرد، و سيّد از ترس حضرات اهل تسنّن به خواب ترتيب اثرى نداد. شب دوّم ، دختر وسطى سيّد باز همين خواب را ديد. به پدر گفت ، و او همچنان ترتيب اثرى نداد. شب سوم ، دختر كوچكتر سيّد همين خواب را ديد و به پدر گفت ، ايضا ترتيب اثرى نداد. شب چهارم ، خود سيّد، مخدّره را در خواب ديد كه به طريق عتاب فرمودند: ((چرا والى را خبردار نكردى ؟!)).
صبح سيّد نزد والى شام رفت و خوابش را براى والى شام نقل كرد. والى امر كرد علما و صلحاى شام ، از سنّى و شيعه ، بروند و غسل كنند و لباسهاى نظيف در بر كنند، آنگاه به دست هر كس قفل درب حرم مقدّس باز شد (7) همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند و جسد مطهّرش را بيرون بياورد تا قبر مطهّر را تعمير كنند.
بزرگان و صلحاى شيعه و سنّى ، در كمال آداب غسل نموده و لباس نظيف در بركردند. قفل به دست هيچ يك باز نشد مگر به دست مرحوم سيّد ابراهيم . بعد هم كه به حرم مشرّف شدند، هر كس كلنگ بر قبر مى زد كارگر نمى شد تا آنكه سيّد مزبور كلنگ را گرفت و بر زمين زد و قبر كنده شد. بعد حرم را خلوت كردند و لحد را شكافتند، ديدند بدن نازنين مخدّره ميان لحد قرار دارد، و كفن آن مخدّرة مكرّمه صحيح و سالم مى باشد، لكن آب زيادى ميان لحد جمع شده است .
سيّد بدن شريف مخدّره را از ميان لحد بيرون آورده بر روى زانوى خود نهاد و سه روز همين قسم بالاى زانوى خود نگه داشت و متّصل گريه مى كرد تا آنكه لحد مخدّره را از بنياد تعمير كردند. اوقات نماز كه مى شد سيّد بدن مخدّره را بر بالاى شى ء نظيفى مى گذاشت و نماز مى گزارد. بعد از فراغ باز بر مى داشت و بر زانو مى نهاد تا آنكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند. سيّد بدن مخدّره را دفن كرد و از كرامت اين مخدّره در اين سه روز سيّد نه محتاج به غذا شد و نه محتاج آب و نه محتاج به تجديد وضو. بعد كه خواست مخدّره را دفن كند سيّد دعا كرد خداوند پسرى به او مرحمت فرمود مسمّى به سيّد مصطفى .
در پايان ، والى تفصيل ماجرا را به سلطان عبدالحميد عثمانى نوشت ، و او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف رقيّه و مرقد شريف امّ كلثوم و سكينه عليهما السلام را به سيّد واگذار نمود و فعلا هم آقاى حاج سيّد عبّاس پسر آقا سيّد مصطفى پسر سيّد ابراهيم سابق الذكر متصدّى توليت اين اماكن شريفه است .
آية الله حاج ميرزا هاشم خراسانى سپس مى گويد: گويا اين قضيّه در حدود سنة هزار و دويست و هشتاد اتّفاق افتاده است . (8)
مرحوم آيت الله سيّد هادى خراسانى نيز در كتاب معجزات و كرامات ماجرايى را نقل مى كند كه مؤ يد قضيّة فوق است . وى مى نويسد:
روى پشت بام خوابيده بوديم كه ناگهان مار دست يكى از خويشان ما را گزيد. وى مدّتى مداوا كرد ولى سود نبخشيد. آخر الا مر جوانى به نام سيّد عبدالامير نزد ما آمد و گفت : كجاى دست او را مار گزيده است ؟
چون محل مار زدگى را به او نشان داد، بلافاصله دستى به آن موضع زد و بكلّى محل درد خوب شد. سپس گفت من نه دعايى دارم و نه دوايى ؛ فقط كرامتى است كه از اجداد ما به ما رسيده است : هر سمّى كه از زنبور يا عقرب يا مار باشد اگر آب دهان يا انگشت به آن بگذاريم خوب مى شود. جهتش نيز اين است كه جدّ ما، در شام موقعى كه آب به قبر شريف حضرت رقيّه افتاد جسد حضرت رقيّه عليهاالسلام را سه روز روى دست گرفت تا قبر شريف را تعمير كردند، و از آنجا اين اثر در خود و اولادش نسلا بعد نسل مانده است . (9)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/90352964655665597095.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۱۲
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/32363229742267952979.jpg
2-
مرقدى كه داستان شگفت فوق در ارتباط با آن رخ داده است ، سابقة بناى آن دست كم به سيصد و اند سال پيش از آن تاريخ (يعنى حدود 4 قرن و نيم پيش از زمان حاضر) باز مى گردد.
عبدالوهّاب بن احمد شافعى مصرى ، مشهور به شعرانى (متوفّى به سال 397 ق )، در كتاب المنن ، باب دهم ، نقل مى كند:
نزديك مسجد جامع دمشق ، بقعه و مرقدى وجود دارد كه به مرقد حضرت رقيّه عليهاالسلام دختر امام حسين عليه السلام معروف است . بر روى سنگى واقع در درگاه اين مرقد، چنين نوشته است :
هذَا البَيْتُ بُقْعَةٌ شُرِّفَتْ بِآلِ النّبِىّ صلى الله عليه و آله و سلم وَ بِنْتُ الحُسَيْنِ الشَّهيد، رُقَيَّة عليهاالسلام
(اين خانه مكانى است كه به ورود آل پيامبر صلى الله عليه و آله سلم و دختر امام حسين عليه السلام ، حضرت رقيّه عليهاالسلام شرافت يافته است ). (10)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/90067135874010780779.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۱۲
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/62407687416103546052.jpg
3
مورّخ خبير و ناقد بصير، عمادالدين حسن بن على بن محمّد طبرى ، معاصر خواجه نصيرالدين طوسى ، در كتاب پر ارج كامل بهائى نقل مى كند كه :
زنان خاندان نبوّت در حالت اسيرى حال مردانى را كه در كربلا شهيد شده بودند بر پسران و دختران ايشان پوشيده مى داشتند و هر كودكى را وعده مى دادند كه پدر تو به فلان سفر رفته است باز مى آيد، تا ايشان را به خانه يزيد آوردند. دختركى بود چهارساله ، شبى از خواب بيدار شد و گفت : پدر من حسين كجاست ؟ اين ساعت او را به خواب ديدم . سخت پريشان بود. زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست .
يزيد خفته بود، از خواب بيدار شد و از ماجرا سؤ ال كرد. خبر بردند كه ماجرا چنين است . آن لعين در حال گفت : بروند سر پدر را بياورند و در كنار او نهند.
پس آن سر مقدّس را بياوردند و در كنار آن دختر چهارساله نهادند.
پرسيد اين چيست ؟ گفتند: سر پدر توست . آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسليم كرد. (11)
علاء الدين طبرى اين كتاب كم نظير را در سال 567 ه - . تاءليف كرده ، و در نگارش آن از منابع باارزش فراوانى استفاده نموده كه متاءسّفانه اغلب آنها به دست ما نرسيده است ؛ برخى در كشاكش روزگار از بين رفته ، و برخى ديگر به دست دشمنان اهل بيت عليهم السلام طعمه حريق شده است .
مرحوم محدّث قمى (12) مى نويسد: كتاب كامل بهائى ، نوشته عماد الدين طبرى ، شيخ عالم ماهر خبير متدرّب نحرير متكلّم جليل محدّث نبيل و فاضل فهّامه ، كتابى پرفايده است كه در سنة 675 تمام شده و قريب به 21 سال همت شيخ مصروف بر جمع آورى آن بوده ، اگر چه در اثناى آن چند كتاب ديگر تاءليف كرده است .
سپس مى افزايد: از وضع آن كتاب معلوم مى شود كه نُسَخِ اصول و كتب قدماى اصحاب نزد او موجود بوده است . آنگاه اشاره مى كند كه يكى از آن منابعِ از دست رفته ، كتاب پرارج الحاوية در مثالب معاويه است كه تاءليف قاسم بن محمّد بن احمد ماءمونى ، از علماى اهل سنّت مى باشد، و عماد الدين طبرى سرگذشت اين دختر سه ساله را از آن كتاب نقل كرده است .
پبدينگونه ، سابقه اشاره به ماجراى حضرت رقيّه عليهاالسلام در تاريخ ، به حدود هفت قرن و نيم پيش از زمان ما باز مى گردد.
آيا باز هم مى توان پيشتر رفت و نامى از رقيّه عليهاالسلام به عنوان دختر امام حسين عليه السلام - در اعماق تاريخ سراغ گرفت ؟ باز هم جواب مثبت
است .
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/28930050828213835236.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۱۳
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/12481769709716389200.jpg
4
ماءخذ كهنترى كه در آن ، ضمن شرح جريانات عاشورا، نامى از حضرت رقيّه عليهاالسلام به ميان آمده ، كتاب مشهور لهوف نوشتة محدّث و مورّخ جليل القدر، آية الله سيدبن طاووس (متوفّاى 664 ه- . ق ) است كه اطلاع و احاطه بسيار او به متون حديثى و تاريخى اسلام و شيعه ، ممتاز و چشمگير است .
سيد مى نويسد: حضرت سيّدالشهداء عليه السلام زمانى كه اشعار معروف ((يا دهر اُفّ لك من خليل ...)) را ايراد فرمود و زينب و اهل حرم عليهنّ السلام فرياد به گريه و ناله برداشتند، حضرت آنان را امر به صبركرده و فرمود:
((يا اختاه يا امّ كلثوم ، و اءنتِ يا زينب ، و اءنتِ يا رقيّة ، و اءنتِ يا فاطمة ، و اءنتِ يا رباب ، اُنْظُرْنَ إ ذا اءنا قُتِلْتُ فلا تشققن على جَيْبا و لا تخمشن علىّ وجها ولا تقلن على هجرا.)) (13)
يعنى خواهرم ام كلثوم ، و تو اى زينب ، و تو اى رقيّه ، و تو اى فاطمه ، و تو اى رباب ، زمانى كه من به قتل رسيدم در مرگم گريبان چاك نزنيد و روى نخراشيد و كلامى ناروا (كه با رضا به قضاى الهى ناسازگار است ) بر زبان نرانيد.
مطابق اين نقل ، نام حضرت رقيّه بر زبان امام حسين عليه السلام در كربلا جارى شده است .
مؤ يّد اين نقل ، مطلبى است كه سليمان بن ابراهيم قندوزى حنفى ، متوفّاى 1294ه-. در كتاب ينابيع المودّة ص 333-335 به نقل از مقتل مسمّى به ابومخنف آورده است .
مقتل منسوب به ابومخنف مطابق نقل قندوزى (ينابيع المودّة : ص 346 و احقاق الحق :11/633) پس از شرح كيفيّت شهادت طفل شش ماهه مى گويد:
ثُم نادى : يا اُم كُلثومَ، وَ يا سَكينةُ، و يا رقية ، وَ يا عاتِكَةُ وَيا زينب ؛ يا اءهلَ بَيتى عليكنّ مِنّى السَّلامُ)):
((آنگاه فرياد برآورد: اى اُمّكلثوم ، اى سكينه ، اى رقيّه ، اى عاتكه ، اى زينب ، اى اهل بيت من ، من نيز رفتم ، خداحافظ)). (14)
آيا مى توان به همين گونه ، سيرِ تقهقر در تاريخ را ادامه داد و مدركى قديميتر كه در آن از رقيّة بنت الحسين عليهما السلام ياد شده باشد، باز جست ؟
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43508398740163168170.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۱۴
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/37464383049036516277.jpg
5
بر آشنايان به تاريخ اسلام و تشيّع ، پوشيده نيست كه شيعه ، يك گروه ((ستمديده و غارت زده )) است ؛ گروهى است كه در طول تاريخ ، بارها و بارها هدف هجوم و تجاوزهاى وحشيانه قرار گرفته ، پيشوايان دين و رجال شاخصش شهيد گشته ، و آثار علمى و تاريخيش سوزانده شده است
(بنگريد به : كتابسوزى مشهور محمود غزنوى در رى به سال 423 ق ، كشتار و كتابسوزى طغرل در بغداد عصر شيخ طوسى ، داستان حَسَنَك وزير و دربدرى فردوسى و... كشتارها و كتابسوزيهاى ((جَزّار)) حاكم مشهور عثمانى در شامات ، در جنوب لبنان و...).
شيعه ، در گذر از درازناى اين تاريخ پردرد و رنج ، اولا مجال ثبت بسيارى از حوادث تاريخى را- چنانكه شايد و بايد - نداشته و ثانيا بخشى قابل ملاحظه از آثار و مآخذ تاريخى خويش را (بويژه آن دسته از ((اطلاعات مكتوبى )) كه حاكى از پيشينه مظلوميت كم نظير شيعه و قساوت و مظالم حكومتهاى جور مى باشد) از دست داده است و آنچه برايش مانده ، تنها بخشى از آن آثار مكتوب ، همراه با اطلاعاتى است كه به گونه شفاهى ، سينه به سينه نقل شده و اكنون در ذهنيّت شيعه ، به صورت ((مشهوراتى نه چندان مستند يا مجهول السند)) موجود است .
بي جهت نيست كه اطلاعات مكتوب و مستند ما درباره سرنوشت شخصيتى چون زينب كبرى عليهاالسلام پس از بازگشت به مدينه از شام (با وجود جلالت قدر و نقش بسيار مهم آن حضرت در نهضت عاشورا) بسيار كم و تقريبا در حد صفر است و با چنين وضعى تكليف ديگران (همچون ام كلثوم و رقيّه عليهماالسلام ) ديگر معلوم است .
در چنين شرايطى ، وظيفه محققان تيزبين و فراخ حوصله (كه خود را با نوعى گسست و انقطاع تاريخى يا كمبود اطلاع نسبت به جزئيات ، روبرو مى بينند)
چيست ؟ راهى كه برخى از محقّقان يا محقّق نمايان در اين گونه موارد برمى گزينند، قضاوت عجولانه درباره موضوع ، و احيانا نفىِ اطلاعات و مشهورات موجود به بهانه برخى ((استحسانات و استبعاداتِ قابل بحث )) يا ((عدم ابتناى اطلاعات مزبور بر مستندات قوى )) است ، كه گاه ژستى از روشنفكرى از نيز به همراه دارد.
امّا اين راه - كه طى آن آسان هم بوده و مؤ ونه زيادى نمى برد، بيشتر به پاك كردن صورت مسئله مى ماند تا حلّ معضلات آن .
راه ديگرى كه ، البته پويندگان آن اندك شمارند و تنها محقّقان پرحوصله و خستگى ناپذير، همّت پيمودن آن را دارند، اين است كه بكوشيم به جاى ردّ و انكارهاى عجولانه ، كمر همّت بسته ، به كمك ((تتبّعى وسيع و تحقيقى ژرف )) به اعماق تاريخ فرو رويم و با غور در كتب تاريخ و تفسير و سيره و حديث و لغت و حتى دَواوين شعراى آن روزگار، و دقّت در منطوق و مفهوم و مدلول تطابقى و التزامى محتويات آنها، بر واقعيات هزارتوىِ آن روزگار ((احاطه و اشراف )) يابيم و به مدد اين احاطه و اشراف ، نقاط خالى تاريخ را پرسازيم و جامه چاك چاك و ژنده تاريخ را رفو كنيم و توجه داشته باشيم كه :
با توجه به كتابسوزيها، سانسورها و تفتيش عقايدهاى مكرّرى كه در تاريخ شيعه رخ داده ، اوّلا ((نيافتن )) هرگز دليل ((نبودن )) نيست (و به اصطلاح : عدم الوجدان لا يدلّ على عدم الوجود). ثانيا نمى توان همه جا به منطق لو كانَ لَبانَ (اگر چيزى بود، مسلّما آشكار مى شد) تمسّك جُست و مشهورات مجهول السند را - عجولانه و شتابزده - انكار كرد. ثالثا نبايستى بسادگى - و صرفا روى برخى استبعادات يا استحسانات ظاهرا موجّه - اطلاعات موجود را رد كرد و از سنخ خرافات و جعليّات انگاشت . زيرا چه بسا استبعادها يا استحسانهاى مزبور، محصول بى اطلاعى يا غفلت ما از برخى جهات و جوانبِ مكتومِ قضيه باشد و با روشن شدن آن جوانب ، تحليل ما اصولا عوض شده استبعادها جاى خود را به پذيرش قضيه (و يا بالعكس ) خواهد داد و يا برداشت تازه اى در افق ديد ما ظاهر خواهد شد.
رابعا بايد توجّه داشت كه حتى اطلاعاتى هم كه احيانا به صورت خبر واحد يا متكى به منابع غير معتبر وجود دارد، لزوما دروغ و خلاف حق نيست و لذا بايد همانها را نيز (به جاى ((انكار عجولانه )) با حوصله تمام ، در جريان يك پژوهش و تحقيق وسيع ، مورد بررسى دقيق قرار داد و صحت و سُقمشان را محك زد و احيانا به صورت سر نخ تحقيق از آنها بهره جست ، يا در گردونه ((تعارض ادلّه ))، و صف بندى ((دلايل معارض ))، آنها را به عنوان مؤ يّد و مُرَجِّح به كار گرفت .
اصولا ((نفى و انكار)) نيز، همچون ((اثباتِ)) هر چيز، دليل مى خواهد (و آنچه كه دليل نمى خواهد ((نمى دانم )) است ) و حتّى نفى و انكار، مؤ ونه بيشترى مى برد تا اثبات . و فراموش نكنيم كه هر چند در عرصه تحقيقات تاريخى ، تجزيه و تحليلهاى عقلى و استبعادها و استحسانهاى ذهنى ، جايگاه خاص خود را دارد و نبايستى چيزى را بر خلاف اصول مسلّم عقلى پذيرفت ، امّا در عين حال بايد دانست كه حرف آخر را در اين عرصه ، ((تتبّع و تحقيق ژرف و گسترده در اسناد و مدارك مستقيم و غيرمستقيم تاريخى )) مى زند. (15)
موضوع مورد بحث در كتاب حاضر، يعنى رقيّة بنت الحسين عليهماالسلام ، نيز از آنچه گفتيم استثنا نيست . به پاره اى از مآخذ كهنِ تاريخيِ دالّ بر وجود آن حضرت ، پيش از اين اشاره كرديم . ببينيم آيا علاوه بر نوشتة كامل بهائى ولهوف ، باز هم مى توان به مددِ تتبّع بيشتر، ردّپايى كهنتر از حضرت رقيّه عليه السلام جست ؟ خوشبختانه پاسخ مثبت است و مسلّما با تتبّع و تحقيق بيشتر مدارك ديگرى به دست خواهد آمد. قديمترين ماءخذى كه - بر حسب تتبّع ما- در خيل فرزندان رنجديده و ستم كشيده سالار شهيدان عليه السلام در كربلا از وجود دخترى موسوم به رقيّه عليهماالسلام (در كنار سكينه عليهماالسلام ) خبر مى دهد، قصيده سوزناك سيف بن عَميره ، صحابى بزرگ امام صادق عليه السلام است .
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88621600237021805435.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۱۴
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/99515079556902175237.jpg
6
سيف بن عَميره نخعى كوفى ، از اصحاب بزرگوار امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام و از راويان برجسته و مشهور شيعه است كه رجال شناسان بزرگى چون شيخ طوسى (در فهرست )، نجاشى (در رجال )، علامة حلّى (در خلاصه الا قوال )، ابن داود (در رجال )، و علامه مجلسى (در وجيزه ) به وثاقت وى تصريح كرده اند.
ابن نديم در فهرست خويش وى را از آن دسته از مشايخ شيعه مى شمرد كه فقه را از ائمّه عليهم السلام روايت كرده اند.
شيخ طوسى در رجال خويش ، وى را صاحب كتابى مى داند كه در آن از امام صادق عليه السلام نقل روايت كرده است و مرحوم سيّد بحرالعلوم در الفوائد الرجاليّه ، ليستى از راويان شهير شيعه (همچون محمد بن ابى عمير و يونس بن عبدالرحمن ) را كه از وى روايت نقل كرده اند به دست داده است .
سيف بن عميره ، همچنين از جمله راويان زيارت معروف عاشورا (به نقل از امام باقر عليه السلام ) است كه قرائت آن در طول سال ، از سنن رايج ميان شيعيان مى باشد.(16)
بارى ، سيف بن عميره ، در رثاى سالار شهيدان عليه السلام چكامه بلند و پرسوزى دارد كه با مطلع :
جلّ المصائب بمن اءصبنا فاعذرى
يا هذه ، و عن الملامة فاقصرى
آغاز مى شود، كه حقيقتا سوخته و سوزانده است .
علّامه سيّد محسن امين (17) و به تبع وى شهيد سيد جواد
شبّر (18) (از خطباى فاضل لبنان ) به اين مطلب اشاره كرده و تنها بيت نخست قصيده را ذكر كرده اند.
امّا شيخ فخرالدين طريحى فقيه ، رجالى ، اديب و لغت شناس برجسته شيعه ، و صاحب مجمع البحرين - دركتاب ((المنتخب )) (19) (كه سوگنامه اى منثور و منظوم در رثاى شهداى آل الله بويژه سالار شهيدان عليهم السلام است ) كلّ قصيده را آورده است كه در بيت ما قبل آخر آن ، شاعر صريحا به هويّت خود اشاره اى دارد؛ آنجا كه خطاب به سادات عصر مى گويد:
و عًبَيْدُكُمْ سيفٌ فَتَى ابْنُ عَميرة
عبدٌ لعبد عبيد حيدر قنبر
نكته قابل توجّه در ربط با بحث ما، ابيات زير از قصيده سيف مى باشد كه در آن دوبار از حضرت رقيّه عليهاالسلام ياد كرده است :
و سكينه عنها السكينه فارقت
لما ابتديت بفرقة و تغيّر
و رقيّة رقّ الحسود لضعفها
و غدا ليعذرها الّذى لم يعذر
و لاُمّ كلثوم يجد جديدها
لثم عقيب دموعها لم يكرر
لم اءنسها وسكينة و رقية
يبكينه بتحسّر و تزفّر
يدعون اُمّهم البتولة فاطما
دعوى الحزين الواله المتحيّر
يا اُمّنا هذاالحسين مجدّلاٌ
ملقى عفيرا مثل بدر مزهر
فى تربها متعفّرا و مضخما
جثمانه بنجيع دم اءحمر
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/84370056587249237929.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۲۹
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_1_roghayeh-_1__copy.jpg
زيارتنامه حضرت رقيه(ع)
بسم الله الرحمن الرحيم
السلام عليك يا سيدتنا رقيه
عليك تحيه والسلام و رحمه الله و بركاته
السلام عليك يا بنت امير المومنين علي ابن ابي طالب
السلام عليك يا بنت فاطمه الزهراء سيده نساء العالمين
السلام عليك يا بنت خديجه الكبري ام المومنين و المومنات
السلام عليك يا بنت ولي الله
السلام عليك يا اخت ولي الله
السلام عليك يا بنت الحسين الشهيد
اسلام عليك ايتها الصديقه الشهيده
السلام عليك ايتها الرضيه المرضيه
السلام عليك ايتها التقيه النقيه
السلام عليك ايتها الزكيه الفاضله
اسلام عليك ايتها المظلومه البهيه
صلي الله عليك و علي روحك و بدنك
فجعل الله منزلك و ماواك في الجنه
مع ابائلك و اجدادك الطيبين الطاهرين المعصومين
السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار
و علي الملائكه الحافين حول حرمك الشريف
و رحمه الله و بركاته
و صلي الله علي سيدنا محمد وآله الطيبين الطاهرين
برحمتك يا ارحم الراحمين .
http://askquran.ir/gallery/images/5405/2_roghayeh-_17_.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۲۹
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/10813033201236516334.jpg
ترجمه زيارتنامه حضرت رقيه(ع)
بنام خداوند بخشنده مهربان
درود بر تو اي بزرگ ما رقيه
كه بر تو باد احترام و سلام
و عنايات و بركات خداوندگار ما
به تو اداي احترام مي كنم
اي دخت امير المومنين علي بن ابي طالب،
در برابر عظمتت تعظيم مي نمايم
اي دختر فاطمه زهرا كه مادرت بزرگ زنان دو جهان است،
تسليم مقام توام اي دختر يادگار خديجه كبري،
كه سمت مادري داشت بر مردان و زنان با ايمان
سلام بر تو اي دختر ولي خدا
درود بر تو اي خواهر دوست خدا
سلامتي بر تو اي دخت حسين شهيد
دعا نثارت اي كه هستي راستگو و حاضر در دينت
سلام بر تو اي كه از راهت راضي بودي
و خدا از مسيرت خشنود
در برابرت خاضعم اي پرهيزكار و پاكيزهتن
تحيت بر تو اي تزكيه شده برتر،
تسليم مقام توام، اي كه بودي در مظالم
و با ارزشت همه را تحمل كرده افشا نمودي
صلوات خداوند بر تو و بر روح تو و جسمت
خداوند تبارك و تعالي خانه و زندگي تو را
در بهشت قرار داده
در كنار پدران و اجداد پاك و گرامي معصومت
درود بر شما به آنچه كه صبر كرديد
پس چه زندگي زيبايي در انتظار شماست
و نيز به فرشتگان پاسدار حرمت
كه نگهبان مقامات ميباشند كرنش ميكنم
و در خاتمه با تمام وجود به خاندان معظم رسول خدا
محمد (صل الله عليه وآله و سلم) دعا كرده
و الطاف و مراحم الهي را مسئلت ميكنم
http://askquran.ir/gallery/images/5405/2_roghayeh-_18_.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۳۴
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_hqioi9wloc41izm7xl4s.jpg
که دیده است که جوجه کبوتری توفانزده را تیر و کمان حواله کنند؟
آه، رقیه! بالهای سوخته را طاقت سنگ نیست.
لبهای تشنهات را خاک پاشیدند
و چشمان به اشک نشستهات را آشنای تازیانهها کردند.
خدایا! حجم این همه تاریکی را کدام خورشید، روشن میتواند کرد؟
فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابههای شام مویه میکنم
و وسعت رنجت را با کوهها در میان میگذارم.
غبار اندوهت را هیچ بارانی نمیتوانده شست.
کدام اندیشه پلید...؟
کدام دست، گوشهگیر این خرابهات کرد
و شناسنامه مصیبت در دستانت گذاشت؟
کدام اندیشه پلید، چشمهای کوچکت را گریهخیز ماتمها کرد؟
به کدام جرم، گامهای کودکیات را اینچنین آواره صحراها کردند؟
این وقاحت ظالم، از روزنه کدام غار بیرون ریخت
که شبهایت را بیستاره کرد
و شانه هایت را بی تکیهگاه؟
دیوارهای ستمگر تاریخ، چشمهایت را تحمل نتوانستند
و نفسهای معصومت را به چوبها سپردند.
زمین، همیشه اینگونه پنجرهها را به باد داده است.
اندوهت را میگذاری و میروی
ثانیههای محنتبارت، صفحات خیالم را میسوزاند.
بر کتیبههای سوخته مینویسمت
و وجدانهای بیدار جهان را به قضاوت میطلبم.
نالههای کودکیات، خاطر بادها را پریشان کرده است.
قناریان تنها، تاریک خرابه را به یاد میآورند و میگریند.
پنجرهها، کابوسهای سیاهت را تب میکنند.
خارها، پاهای برهنهات را جگرریش میکنند.
میروی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامیگذاری.
اندوهت را بر صورت خرابه میپاشی و میگذری
تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/63936210758576227705.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۵۷
http:/askquran.ir/gallery/images/5405/7_11.jpg
پژوهشی در هویت تاریخی حضرت رقیه (علیهاالسلام)
در واپسین سالهای عمر معاویه، روزگاری که زیادهخواهیهای او سایهای سنگین از فساد و تباهی بر جامعه مسلمین انداخته بود، تولد نوزادی دختر به نام رقیه (علیهاالسلام) شادی و شعف را به خانه گلین و ساده امام حسین (علیهالسلام) فرا خواند و اشک شوق را مهمان نگاههای منتظر کرد و امام، آرامش کوتاه و زودگذری در سایه خرسندی از مولود خجسته خود پیدا کرد و لبخندی از سرور بر چهره خسته و اندوهگیناش از ظلم و جور زمانه نشاند؛
زمانهای که هتاکی به خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و دشنام دادن به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سکه رایج شده بود. تزویر و ریاکاری چنان در بافت جامعه نفوذ کرده بود که کسی به چشمهای خود نیز اعتماد نداشت.
این در حالی بود که سنگینی زخم تمام این معضلات ریشهدار، بر قلب امام وارد میآمد. معاویه اما، با همه فریبکاری و نیرنگی که داشت، در برابر فرشته مرگ، بیچاره و ذلیل مینمود و آن گاه که مرگ گریبانش را گرفت، بیهیچ مقاومتی تسلیم شد و پسر می گسار و شهوت پرست او بر اریکهای که بیست سال، پدرش بر آن تن، و دنیا پرستان بر آن رخ ساییده بودند، تکیه زد.
در چنین روزگاری بود که صدای زنگ شتران از مقصد مدینه به سوی آیندهای روشن و تابناک به وسعت تاریخ، برخاست و در رهگذر حوادث و رویدادهای این سفر پردرد و رنج، رقیه (علیهاالسلام) به تماشا ایستاده و عروج خود را انتظار میکشید.
اگر چه بسیاری از منابع تاریخی، نام او را در خاطره خود حفظ نکردهاند، اما دلایل گویایی بر اثبات وجود او در دست است که در جای خود بدان اشاره خواهد شد.
نوشتار حاضر، رهاوردی است از چکیده آن چه تاریخ، به نام و خاطره رقیه (علیهاالسلام) در خود ثبت کرده است و تلاش دارد تا دریچهای به اقیانوس بیکران درد و رنج دخترک خورشید بگشاید و قطرهای از دریای معرفت و بینش او را در کام تشنگان زلال حقیقت بریزد،
اما گفتنی است به دلیل نبود منابع کافی و محدود بودن شرح حال او، نگارنده بیشتر به بیان آن چه درباره ایشان نگاشتهاند، همت ورزیده است تا مخاطب به مطالبی که نقل شده، اشراف یابد. از این رو، بدون داوری در مورد اخبار نقل شده، به گردآوری آن دست یازیده است.
http://askquran.ir/gallery/images/5405/2_roghayeh-_9_.jpg
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۵۷
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/21516682988324263004.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/%5D)
میلاد کوثر ثانی
هوا گرم بود و سکوت، خیره خیره، پرده سیاه شب را تماشا میکرد. شهر در تاریکی فرو رفته بود. پنجره خانهای در شهر، گرم انتظار و محو گفت و گوی شب با ستارگانش بود. نسیم، بر دیوارهای آفتاب خورده خانه میوزید. قلب شهر، از تنها پنجره باز و روشن خود میتپید و همه به انتظار نشسته بودند که ناگاه صدای گریه نوزادی خجسته، احساس شب را به بازی گرفت. اشک شوق بر گونهها غلتید و لبها، یک صدا، ترانه لبخند سرودند.
غنچهای دیگر، به باغ حسین (علیهالسلام) روییده بود و همه بر گلبرگ رخش، غنچههای عاطفه نثار میکردند.
رقیه (علیهاالسلام) در آن شب شکفت، و مادر تاریخ، کتاب کهن خویش را گشود و بر صفحهای مبهم از آن، قلم را به تکاپو واداشت. ولی آن صفحه مبهم تاریخ، در کوران تاخت و تازهای روزگار، از دفتر گذار زمان جدا گشت و از حافظه آن ناپدید گردید. در کتابچه کوچک زندگانی رقیه (علیها السلام)، لحظه روییدنش بدون هیچ سطری، سفید ماند و نام هیچ روزی به عنوان زادروزش ثبت نگردید.
درباره سنّ شریف حضرت رقیه (علیهاالسلام) نیز در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد. اگر اصل تولد ایشان را بپذیریم، مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.
مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)
بر اساس نوشتههای بعضی کتابهای تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام)، امّ اسحاق است که پیشتر همسر امام حسن مجتبی (علیهالسلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیهالسلام) به عقد امام حسین (علیهالسلام) درآمده است.1 مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار میآید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.2
نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضی کتابها، امجعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی در این باره در دست نیست.
هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر حضرت رقیه (علیها السلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی، معرفی میکند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین (علیهالسلام) درآمد و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیهالسلام) نیز به شمار میآید.3
این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیهالسلام) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را 23 سال پیش از واقعه کربلا، یعنی در سال 37 ه .ق دانستهاند.
از این رو، امکان ندارد او مادر کودکی باشد که در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در یک صورت قابل حل میباشد که بگوییم شاه زنان کسی غیر از شهربانو (مادر امام سجاد (علیهالسلام)) است.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/13611662345033355913.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/)
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۵۷
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74392484715462348945.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/%5D)
پژوهشی در دیدگاههای تاریخی در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام)
در بعضی کتابهای تاریخی، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) آمده، ولی در بسیاری از آنها نامی از ایشان برده نشده است. این احتمال وجود دارد که تشابه اسمی میان فرزندان امام حسین (علیهالسلام)، سبب پیش آمدن این مسأله شده باشد. هم چنان که بعضی از کتابها به این مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آنها، حضرت رقیه (علیهاالسلام) همان فاطمه صغری (علیهاالسلام) است.
در چگونگی درگذشت ایشان نیز اختلاف نظر وجود دارد که در این جا به این دو مسأله خواهیم پرداخت.
طرح بحث
برای روشن شدن این مطلب، بحث را با طرح یک پرسش بنیادین و بسیار مشهور آغاز میکنیم که: آیا نبودن نام حضرت رقیه (علیها السلام) در شمار فرزندان امام حسین (علیهالسلام) در کتابهای معتبری چون ارشاد مفید، اعلام الوری، کشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ دلالت دارد؟
با بیان چند مقدمه، پاسخ این پرسش به خوبی روشن میشود:
1. در دوره زندگانی ائمه اطهار (علیهمالسلام) و در صدر اسلام مسائلی مانند کمبود امکانات نگارشی، اختناق شدید حکمرانان اموی، کم توجهی به ثبت و ضبط جزئیات رویدادها، فشار حکومت بر سیره نویسان، جانب داریها و... سبب بروز بعضی اختلافات در نقل مطالب تاریخی میشده است.
2. در اثر تاخت و تازها و وجود بربریت و دانش ستیزی بعضی حکمرانان، بسیاری از منابع ارزشمند از میان رفته است. به همین دلیل، این گمان تقویت میشود که چه بسا بسیاری از این اسناد و منابع معتبر، در جریان این درگیریها، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
3. تعدد فرزندان، تشابه اسمی و به ویژه سرگذشتهای شبیه در مورد شخصیتهای گوناگون تاریخی و گاه وجود ابهام در گذشتهها و پیشینه زندگی افراد، امر را بر تاریخ نویسان مشتبه کرده است. همان گونه که این مسأله در مورد دیگر شخصیتهای تاریخی ـ حتی در جریان قیام عاشورا ـ نیز به چشم میخورد.
4ـ همان گونه که پیشتر گفته شد، امام حسین (علیهالسلام) به دلیل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامیشان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علی میگذاشتند. این امر خود منشأ بسیاری از سهوِ قلمها در نگاشتن شرح حال زندگانی فرزندانِ امام حسین (علیهالسلام) گردیده است.
قراین و شواهدی نیز در دست است که رقیه (علیهاالسلام) را فاطمه صغیره میخواندهاند. احتمال دارد همین موضوع سبب غفلت از نام اصلی ایشان شده باشد.14
بنابراین، نیامدن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام)، در کتابهای تاریخی ، اگر چه شک در وجود تاریخی او را بسیار تقویت میکند، اما هرگز دلیل بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ نیست. افزون بر آن، مهمترین دلیلِ فراموشی یا کم رنگ شدن حضور این شخصیت، زندگانی کوتاه ایشان است که سبب شده ردّ کمتری از ایشان در تاریخ به چشم بخورد.
در مورد حضرت علی اصغر (علیهالسلام) نیز به جرأت میتوان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسیار بر این جریان نبود، نامی از حضرت علی اصغر (علیهالسلام) نیز امروز در بین کتابهای معتبر شیعه به چشم نمیخورد؛ زیرا تاریخنویسی فنی است که با جمع آوری اقوال سر و کار دارد که بسیاری از آنها شاهد عینی نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است.
تنها موضوعی که در آن مورد بحث و بررسی قرار میگیرد، درستی و یا نادرستی آن از حیث ثقه بودن راوی است که البته این موضوع فقط در تاریخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حدیث، معرفهها و مشخصههای دیگری نیز برای سنجش درستی اخبار، موجود میباشد که خبر را با تعادل و نیز تراجیح، علاج معارضه و تزاحم، بررسی دلالت و عملیاتهای دیگر مورد بررسی قرار میدهند.
افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوی نیز بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذکر شده است. ابتدا گفتگویی که بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ میدهد. امام رو به خیام کرده و فرمودند:
«اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَة! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَةُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ»؛
ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی میماند؟ ای رقیه و ای امکلثوم! شما امانتهای خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است.15
هم چنین در سخنی که امام برای آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان میفرماید، آمده است:
«یا اُختَاه، یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَیَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلیَّ هِجراً»؛
خواهرم ،ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید.16
در مورد تشابه اسمی رقیه (علیهاالسلام) و فاطمه صغیره به یک جریان تاریخی اشاره میکنیم. مسلم گچکار از اهالی کوفه میگوید:
«وقتی اهل بیت (علیهمالسلام) را وارد کوفه کردند، نیزه داران، سرهای مقدس شهیدان را جلوی محمل زینب (علیهاالسلام) میبردند. حضرت با دیدن آن سرها، از شدت ناراحتی، سرش را به چوبه محمل کوبید و با سوز و گداز شعری را با این مضامین سرود:
ای هلال من که چون بدر کامل شدی و در خسوف فرورفتی! ای پاره دلم! گمان نمیکردم روزی مصیبت تو را ببینم. برادر! با فاطمه خردسال و صغیرت، سخن بگو که نزدیک است دلش از غصه آب شود. چرا این قدر با ما نامهربان شدهای؟ برادرجان! چقدر برای این دختر کوچکت سخت است که پدرش را صدا بزند، ولی او جوابش را ندهد.»17
حضرت زینب (علیهاالسلام) در این شعر از رقیه (علیهاالسلام) به فاطمه صغیره یاد میکند و این مسأله را روشن میکند که فاطمه صغیره که در بعضی از کتابها از او یاد شده، همان دختر خردسالی است که در خرابه شام جان داده است.
در این جا برای روشن شدن بیشتر مسأله، گفتار کتابهای تاریخی و دیدگاههای اندیشمندان اسلامی را بررسی میکنیم.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/01039957636138292314.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/)
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۵۷
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/16779044355780109608.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/%5D)
کامل بهائی
قدیمیترین کتابی که از حضرت رقیه (علیهاالسلام) به عنوان دختر امام حسین (علیهالسلام) یاد کرده است و شهادت او را در خرابه شام میداند، همین کتاب است.
این کتاب، اثر عالم بزرگوار، شیخ عمادالدین الحسن بن علی بن محمد طبری امامی است که به امر وزیر بهاءالدین، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذاری آن به کامل بهائی از آن روست که به امر بهاءالدین نگاشته شده است.
این کتاب در سال 675 هجری قمری تألیف شده و به دلیل قدمت زیادی که دارد، از ارزش ویژهای برخوردار است؛ زیرا به جهت نزدیک بودن تألیف یا رویدادهای نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در این راستا ـ حایز اهمیت است و منبعی ممتاز به شمار میرود و دستمایه تحقیقات بعدی بسیار در این زمینه قرار میگرفته است.
شیخ عباس قمی در نفس المهموم و منتهی الامال، ماجرای شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن کتاب نقل میکند. هم چنین بسیاری از عالمان بزرگوار مطالب این کتاب را مورد تأیید، و به آن استناد کردهاند.
این نگارنده، کتاب دیگری به نام بشارةالمصطفی (صلیاللهعلیهوآله) لشیعة المرتضی (علیهالسلام) دارد که در این کتاب نیز به برخی رویدادهای پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولین منبعی که در آن تصریح شده که اسیران کربلا در اربعین اول، بر سر مزار شهدای کربلا نیامدهاند، همین کتاب میباشد.
او جریانی را از عطیه 18 دوست جابربن عبدالله انصاری نقل میکند که به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) و شهیدان کربلا حاضر شده، اولین زائرین قبر او در نخستین اربعین حسینی میگردند.
اما نگارنده سخنی از ملاقات جابر با اسیران کربلا به میان نمیآورد و بر خلاف آنچه در برخی مقتلها نگاشته شده، هیچ ملاقاتی در این روز بین او و اسیران کربلا صورت نمیگیرد.19 این موضوع نیز نقطه عطف دیگری در امتیاز و برتری این کتاب میباشد.
اللهوف
یکی دیگر از کتابهای کهن که در این زمینه مطالبی نقل نموده، کتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. باید دانست احاطه ایشان به متون حدیثی و تاریخی اسلام و شیعه، ممتاز و چشمگیر است.
وی مینویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) اشعاری در بی وفایی دنیا میخواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیهالسلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود:
«خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید].»20
بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین (علیهالسلام) جاری شده است. این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست که حضرت پس از شهادت علی اصغر (علیهالسلام)، فریاد برآورد:
«ای ام کلثوم، ای سکینه، ای رقیه، ای عاتکه و ای زینب! ای اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم». این مطلب را سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (وفات: 1294 ه .ق) در کتاب ینابیع المودة از مقتل ابومخنف نقل میکند.21
المنتخب للطُریحی
این کتاب را شیخ فخرالدین طیحی نجفی (وفات: 1085 ه .ق) نوشته است. این کتاب در دو جلد تنظیم شده و هر یک از مجلدات آن حاوی ده مجلس پیرامون سوگواری حضرت سیدالشهداء (علیهالسلام) و روایاتی شامل پاداش سوگواری بر آن امام و نیز مشتمل بر اخباری در گستره رویدادهای روز عاشورا و رویدادهای پس از آن میباشد.
اگر چه نگارنده این کتاب از متأخرین بوده و در عصر صفوی زیسته، اما روایات و موضوعات خوبی را در کتاب خود جمع آوری و تنظیم کرده است. وی سن حضرت رقیه (علیهاالسلام) را سه سال بیان نموده است. پس از او، فاضل دربندی (وفات: 1286 ه.ق) که آثاری هم چون اسرار الشهادة و خزائن دارد، مطالبی را از منتخب طریحی نقل کرده است. بعدها سید محمد علی شاه عبدالعظیمی (وفات: 1334 ه .ق) در کتاب شریف الایقاد، مطالبی را از آن کتاب بیان کرده است.22 هم چنین علامه حایری (وفات 1384 ه .ق) نیز در کتاب معالی السبطین از کتاب منتخب طریحی بهره برده است.
الدروس البهیة
علامه سید حسن لواسانی (وفات: 1400 ه . ق) در کتاب الدروس البهیة فی مجمل احوال الرسول و العتره النبویة مینویسد:
یکی از دختران امام حسین (علیهالسلام) به نام رقیه (علیهاالسلام)، از اندوه بسیار و گرما و سرمای شدید و گرسنگی، در خرابه شام از دنیا رفت و در همان جا به خاک سپرده شد .قبرش در آن جا معروف و زیارت گاه است.23
دیگر کتابهایی که در این زمینه سخنی دارند، مستقیم یا غیرمستقیم از همین منابع نقل کردهاند. در این جا به بررسی دیدگاههای برخی اندیشمندان اسلامی در این باره میپردازیم.
دیدگاه آیت الله العظمی گلپایگانی (ره)
از آیت الله العظمی سید محمد رضا گلپایگانی (ره) در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام) و مرقد ایشان در دمشق و هم چنین داستان تعمیر قبر حضرت که به دستور خود ایشان، به وسیله رویای صادقهای انجام گرفت، پرسیدند. ایشان فرمود:
این گونه مطالب که نقل شده است، هیچ گونه محال بودنی از نظر عقلی ندارد؛ لکن از اموری که اعتقاد به آن لازم و واجب باشد، نیست.24
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/42018756072808630540.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/%5D)
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۱۹, ۲۱:۵۷
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74446519780678286737.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/%5D)
پی نوشتها:
1ـ الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، بیتا، ج2، ص216 ؛ الطبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، بیروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.
2ـ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الوری، ص251.
3ـ حایری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، منشورات الرضی، 1363 ه . ش، ج2، ص214.
4ـ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.
5ـ نظری منفرد، علی، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقی ص518.
6ـ ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.
7ـ همان، ج15، ص39.
8ـ الارشاد، ج2، ص22.
9ـ همان، ص343.
10ـ ابن شهر آشوب، ابوجعفرمحمدبنعلی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دار الاضواء، بیتا، ج4، ص77.
11ـ تذکرة الشهداء، میرزاحبیب اللّه کاشانی، ص193.
12ـ کشف الغمة، ج2، ص214.
13ـ معالی السبطین، ملاّمحمدمهدی حایری مازندرانی، ج2، ص214.
14ـ محمدی اشتهاردی، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.
15ـ جمعی از نویسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسین (علیهالسلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.
16 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدین، اللهوف علی قتلی الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الوری، ص 236،(با اندکی تغییر).
17ـ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، تهران، مکتبةالاسلامیة، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115.
18ـ در گفتار برخی ذاکران و واعظان مشهور است که عطیه غلام جابربن عبدالله انصاری بوده، در حالی که این مطلب تحریف تاریخ است. عطیه عوفی از رجال کوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بوده و حتی نام گذاری او نیز هنگام تولدش توسط امام علی (علیهالسلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درک نموده و در زمان امام باقر (علیهالسلام) از دنیا رفت (ر.ک: التستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین،
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74446519780678286737.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/%5D)
http://313mard.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=451:1389-10-19-18-20-52&catid=60:atrat&Itemid=75
http://askquran.ir/gallery/images/5405/7_11.jpg
ای شام!
ای پیچیده در حرارت عصیان!
محکمتر بزن این تازیانههای پی در پی را که فردا از جای تازیانه ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد.
خرابههایت، آرامگاه ملایکیست که بر دیوارههای ویرانِ شرم سر میکوبند
میروی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامیگذاری.
اندوهت را بر صورت خرابه میپاشی و میگذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/05178662677184743184.jpg
http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_fn5q1k98qsyumdf9o2lk.jpg
http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif
من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم
غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هردوعالم دردعا،محتاج دست کوچک مــــن
تاابدحاجـــت رواگردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/00064920077614514246.jpg
http://67.22.137.31/gallery/images/5405/1_roghayeh__11_.png
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/84322276023412028839.gif
آمدی گوشه ویران چه عجب!
زده ای سر به یتیمان چه عجب!
تو مپندار که مهمان منی
به خدا خوبتر از جان منی
بس که از جور فلک دلگیرم
اول عمر ز عمرم سیرم
دل دختر به پدر خوش باشد
مهربانی زدو سر خوش باشد
تو بهین باب سرافراز منی
تو خریدار من و ناز منی
بعد از این ناز برای که کنم
جا به دامان وفای که کنم
اشک چشم من اگر بگذارد
درد دلهام شنیدن دارد
گرچه در دامن زینب بودم
تا سحر یاد تو هر شب بودم
گر نمی کرد به جان امدادم
از غم هجر تو جان می دادم
آنقدر ضعف به پیکر دارم
که سرت را نتوان بردارم
امشب از روی تو مهمان خجلم
از پذیرایی خود منفعلم
مژده عمّه که پدر آمده است
رفته با پا و به سر آمده است
دیدنی گوشه ویرانه شده
جمع شمع و گل و پروانه شده
آخر ای کشته راه ایزد
پدرت سر به یتیمان می زد
تو هم آخر پسر آن پدری
تو پور آن نخل امامت ثمری
که به پیشانی تو سنگ زده؟
که زخون بررخ تو رنگ زده؟
ای پدر کاش به جای سر تو
می بریدند سر دختر تو
علی انسانی
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45913239171638498473.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/85969002667818918845.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45913239171638498473.gif
فاطمه جان
۱۳۸۹/۱۰/۲۰, ۰۸:۴۰
چشمانش را كه گشود،
موج نگاهش را به درياى نگاه عمه فرستاد.
عطر نوازشگر دستان عمه را در هواى ساكت خرابه بوييد.
غنچه كبودش را از هم گشود و فريادى به بلندى بامهاى دنيا در حنجرهاش جان گرفت
و همچون نجوايى غريب به گوش رسيد كه: بابا...
ترنم دردآفرين نهيبش پنجهاى دردناك شد كه بر دلها چنگ انداخت و باران، آشيانه چشمان همگان را با خود شستشو داد. صداى شيون ملائك به گوش مىرسيد. در آن گوشه خرابه، بر پيكر شب، سياهى سايه افكنده بود و ماه از شرم روى سه ساله دخترى، رخ در نقاب كشيده بود. شهر در پس پردههاى غبار آلود غفلت و جهالت خفته بود كه ناگاه فريادى به بلنداى تاريخ، چشمان غنوده در بى خبرى را بر آشفت، مجسمه ظلم و فساد كه در شرارت خود فنا گشته بود، تلاطم شب را به اوج رسانيد آن گاه كه حيرت زده پرسيد: چيست اين صدا؟... و پاسخ شنيد: سه ساله دخترى بابا مىخواهد. آنگاه خندهاى كريه سر داد و جغدان شوم به شب نشسته با او همنوا شدند. طبق نور وارد خرابه شد و عطر بابا فضاى جانها را از آن خود كرد.
ملائك آرام گرفتند تا سه ساله دختر به پيشواز طبق رود
و جام جانش را با بوسه بر لبان پدر لبريز سازد.
عطر آسمانى پدر را به مشام جان خريده بود و مىگشت و چشمان جستجوگرش را بر طبق پوشيده دوخته بود. زانو بر زمين نهاد آن گاه كه طبق را مقابل چشمانش بر زمين نهادند. صداى تلاوت نور را شنيد و نجواى دلنشين بابا...
عمه را نگريست كه چشمانش خانه درد بود و زانو بر زمين نهاده بود.
چشمها به او دوخته شده بود و آماده باريدن بود.
آه و ناله افلاكيان به گوش مىرسيد
و صداى مويه ملائك جانها را به آتش مىكشيد.
دست بر پرده نهاد و عمه چشمانش را بست.
عطر الهى بابا را از پس پرده شنيده بود
و حالا مشتاق ديدار چشمان هميشه سخنگوى بابا...
و آن چه ديد...
اركان عرش لرزيد
و شهر با فرياد جانخراش سه ساله دخترى غمديده، از خواب غفلت به درآمد.
عطر پاك چشمهاى بابا هواى خرابه را از آن خود كرد
و نفسها بوى عشق گرفت.
جملهاش در سراسر تاريخ طنين انداز گشت:
«... يا ابتاه!
من ذاالذى خضبك بدمائك؟
يا ابتاه!
من ذاالذى قطع وريديك؟
يا ابتاه!
من ذاالذى ايتمنى على صغر سنى؟...»
لب بر لب خونين پدر نهاد
و هرم داغ عاشورا دوباره در تمام لحظههاى خرابه پيچيد.
با دستان كوچكش تمام مرثيهها را مقابل ديدگان پدر ورق زد
و سوگنامه غريبى را در ديار غريبان به نجوا نشست.
دوباره غروب عاشورا زنده شد
و دوباره داغ اندوه سنگينتر از هر زمان ديگرى
جانها را نواخت و قلبها را گداخت.
آن گاه كه تاول پرخون پاهايش را در معرض ديدگان پدر نهاد،
آخرين جرعههاى عشق را از لبان پدر نوشيد
و عطر آسمانى پدر را به كام جان خريد
و اين آغاز صبحى بود با طراوت و روشن در زندگى رقيه سه ساله!
صبحى كه جان او را پيوندى داد ابدى با جان عاشق پدر،
و ملائك شيون كردند و صداى مويه شان در افلاك طنين انداز شد
و خرابه شام ماند و نجواى هميشه زنده دختركى دردمند در هجران دردآلود پدر
و شام ماند و شرمندگىاش
كه تا هميشه تاريخ رنج و محنت دخترى سه ساله را به دوش خواهد كشيد.
عمه ماند و دردى افزون كه بار امانت از دستش افتاد و نوگلى نازدانه پرپر شد؛
پيش از آن كه عطر روح بخش پدر را دوباره از فضاى شهر مدينه بشنود
و سر در آغوش رسول الله (صلىاللهعليهوآله) بنهد و بغض با او بگشايد..
و شام ماند و تمام غصههايش
و سوز و غربت دختركى كه همه تاريخ را با نالههايش سوزاند! ....
:Graphic (61):
فاطمه جان
۱۳۸۹/۱۰/۲۰, ۰۸:۴۴
گفتم بخود يا كه خبر از ما نداري؟
يا كه خيال آمدن اينجا نداري
؛حالا كه با سر آمدي،فهميده ام كه
هرشب تو مي خواهي بيايي پا نداري
آخر تو دور از ما كجاها رفته اي كه
يكجاي سالم در تنت حتي نداري
حتي پر از زخم و جراحت هم كه باشي
زيباترين باباي دنيا تا نداري...
حالا كه اينجايي بخواب آرام اي سر
امشب كه درد خيزران ها را نداري
با دختر تو دختران شام قهرند
با طعنه مي گويند:كه تو بابا نداري...
:Graphic (61):
http://askquran.ir/gallery/images//5405/1_1_roghayeh-_1__copy.jpg
بی تاب بود باد و چنان برق می وزید
با پنجه اش به صورت مهتاب می کشید
طوفان سرخ رنگ مهیبی که ترس را
در برگ های یاسمن کوچکی دمید
تاریکی شب آمد و از ترس یاسمن
آن شب کنار حضرت خورشید آرمید
می گفت: صبح شوم! تو دیگر مکن طلوع
اما چو صبح شد به دو چشمان خویش دید...
مشتی شهاب سنگ به خورشید می زدند
تا آنکه شعله های وجودش فرو کشید
گویند لکه ها اثر قطب هاست نه!
این لکه های خورشید از آن زمان رسید
از لحظه ای که راس تو را روی نی زدند
بر روی ماه نقش پر از راز شد پدید
«و الشمس» «والقمر»همگی آیه ی تواند
مانند «ام حسبت» و «احیا» و «ما یعید»
http://kenzo1368.persiangig.com/image/YaRoghayye.jpg
فاطمه جان
۱۳۸۹/۱۰/۲۰, ۰۸:۵۴
چشمانش را كه گشود،
موج نگاهش را به درياى نگاه عمه فرستاد.
عطر نوازشگر دستان عمه را در هواى ساكت خرابه بوييد.
غنچه كبودش را از هم گشود و فريادى به بلندى بامهاى دنيا در حنجرهاش جان گرفت
و همچون نجوايى غريب به گوش رسيد كه: بابا...
ترنم دردآفرين نهيبش پنجهاى دردناك شد كه بر دلها چنگ انداخت و باران، آشيانه چشمان همگان را با خود شستشو داد. صداى شيون ملائك به گوش مىرسيد. در آن گوشه خرابه، بر پيكر شب، سياهى سايه افكنده بود و ماه از شرم روى سه ساله دخترى، رخ در نقاب كشيده بود. شهر در پس پردههاى غبار آلود غفلت و جهالت خفته بود كه ناگاه فريادى به بلنداى تاريخ، چشمان غنوده در بى خبرى را بر آشفت، مجسمه ظلم و فساد كه در شرارت خود فنا گشته بود، تلاطم شب را به اوج رسانيد آن گاه كه حيرت زده پرسيد: چيست اين صدا؟... و پاسخ شنيد: سه ساله دخترى بابا مىخواهد. آنگاه خندهاى كريه سر داد و جغدان شوم به شب نشسته با او همنوا شدند. طبق نور وارد خرابه شد و عطر بابا فضاى جانها را از آن خود كرد.
ملائك آرام گرفتند تا سه ساله دختر به پيشواز طبق رود
و جام جانش را با بوسه بر لبان پدر لبريز سازد.
عطر آسمانى پدر را به مشام جان خريده بود و مىگشت و چشمان جستجوگرش را بر طبق پوشيده دوخته بود. زانو بر زمين نهاد آن گاه كه طبق را مقابل چشمانش بر زمين نهادند. صداى تلاوت نور را شنيد و نجواى دلنشين بابا...
عمه را نگريست كه چشمانش خانه درد بود و زانو بر زمين نهاده بود.
چشمها به او دوخته شده بود و آماده باريدن بود.
آه و ناله افلاكيان به گوش مىرسيد
و صداى مويه ملائك جانها را به آتش مىكشيد.
دست بر پرده نهاد و عمه چشمانش را بست.
عطر الهى بابا را از پس پرده شنيده بود
و حالا مشتاق ديدار چشمان هميشه سخنگوى بابا...
و آن چه ديد...
اركان عرش لرزيد
و شهر با فرياد جانخراش سه ساله دخترى غمديده، از خواب غفلت به درآمد.
عطر پاك چشمهاى بابا هواى خرابه را از آن خود كرد
و نفسها بوى عشق گرفت.
جملهاش در سراسر تاريخ طنين انداز گشت:
«... يا ابتاه!
من ذاالذى خضبك بدمائك؟
يا ابتاه!
من ذاالذى قطع وريديك؟
يا ابتاه!
من ذاالذى ايتمنى على صغر سنى؟...»
لب بر لب خونين پدر نهاد
و هرم داغ عاشورا دوباره در تمام لحظههاى خرابه پيچيد.
با دستان كوچكش تمام مرثيهها را مقابل ديدگان پدر ورق زد
و سوگنامه غريبى را در ديار غريبان به نجوا نشست.
دوباره غروب عاشورا زنده شد
و دوباره داغ اندوه سنگينتر از هر زمان ديگرى
جانها را نواخت و قلبها را گداخت.
آن گاه كه تاول پرخون پاهايش را در معرض ديدگان پدر نهاد،
آخرين جرعههاى عشق را از لبان پدر نوشيد
و عطر آسمانى پدر را به كام جان خريد
و اين آغاز صبحى بود با طراوت و روشن در زندگى رقيه سه ساله!
صبحى كه جان او را پيوندى داد ابدى با جان عاشق پدر،
و ملائك شيون كردند و صداى مويه شان در افلاك طنين انداز شد
و خرابه شام ماند و نجواى هميشه زنده دختركى دردمند در هجران دردآلود پدر
و شام ماند و شرمندگىاش
كه تا هميشه تاريخ رنج و محنت دخترى سه ساله را به دوش خواهد كشيد.
عمه ماند و دردى افزون كه بار امانت از دستش افتاد و نوگلى نازدانه پرپر شد؛
پيش از آن كه عطر روح بخش پدر را دوباره از فضاى شهر مدينه بشنود
و سر در آغوش رسول الله (صلىاللهعليهوآله) بنهد و بغض با او بگشايد..
و شام ماند و تمام غصههايش
و سوز و غربت دختركى كه همه تاريخ را با نالههايش سوزاند! ....
:Graphic (61):
http://askquran.ir/gallery/images//5405/8_1.jpg
فاطمه جان
۱۳۸۹/۱۰/۲۰, ۰۹:۱۲
وقتی نگاه شهر پر از سنگ می شود
بشکستن هر آینه فرهنگ می شود
بیچاره من که عابر این شهر کینه ام
از هر طرف نصیب سرم سنگ می شود
بر سبزی بهار اینجا امید نیست
وقتی جفا به جای وفا رنگ می شود
اینجا درخت وقت ثمر، نیزه می دهد
اینجا کمیت عاطفه ها لنگ می شود
اینجا صدای پتک هر آهنگری چه خوب
با سم اسب جنگ هماهنگ می شود
آوای گریه های غریبانه ی دلم
در گوش شهر کوفه خوش آهنگ می شود
بر زلفهای دختر بابا ئی ات حسین
هر دست جای شانه زدن چنگ می شود...
((موسی علی مردانی))
http://askquran.ir/gallery/images//5405/1_6ogml26jobqg2qashti9.jpg
فاطمه جان
۱۳۸۹/۱۰/۲۰, ۰۹:۲۸
السلام علیک یا ام البکاء...
یا رقیه(س) بنت الحسین(ع)
:Graphic (61)::Graphic (61)::Graphic (61):
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_roghayeh__13_.png
ویران سرایم امشب شد میهمان سرایم
این جا که خیزران نیست قرآن بخوان برایم
هر شب صدات کردم امشب دعات کردم
یا در برم بمانی یا همرهت بیایم
زهرا عذار نیلی نگشود بهر حیدر
من هم به محضر تو صورت نمی گشایم
گر افکنی جدایی در بین جسم و جانم
دیگر به جان زهرا از خود مکن جدایم
من دختر حسینم هم سنگر حسینم
ماه صفر محرم، شام است کربلایم
خواهم در این خرابه دور سرت بگردم
دیوار گشته حائل، زانو شده عصایم
دیشب به شوق وصلت تا صبح گریه کردم
امشب بگو اسیران گریند در عزایم
کی گفته در خرابه شب ها گرسنه خفتم
بعد از تو بوده هر شب خون جگر غذایم
دانی چرا عدویم تا حد مرگ می زد
فهمیده بود از اول من دخت مرتضایم
تا دور او بگردم تا دست او ببوسم
ای کاش همرهت بود عموی با وفایم
هر چند روسیاهم آلوده گناهم
مولا بگیر دستم من "میثم" شمایم
سازگارhttp://askquran.ir/gallery/images/5405/1_yunsy8t85upoj52cuviq.jpg
http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif
http://kenzo1368.persiangig.com/image/YaRoghayye.jpg
http://shiaupload.ir/images/va5s5x42m293u3pao.gif
نام گذاري حضرت رقيه (عليهاالسلام)
رقيه از «رقي» به معني بالا رفتن و ترقي گرفته شده است.(1) گويا اين اسم لقب حضرت بوده
و نام اصلي ايشان فاطمه بوده است؛ زيرا نام رقيه در شمار دختران امام حسين(عليهالسلام)
کمتر به چشم ميخورد وايشان همان فاطمه بنت الحسين (عليهالسلام) هستند،
که به ایشان فاطمه صغیره هم می گفتند.
در واقع، بعضي از فرزندان امام حسين (عليهالسلام)
دو اسم داشتهاند و امکان تشابه اسمي نيز در فرزندان ايشان وجود دارد.
گذشته از اين، در تاريخ نيز دلايلي بر اثبات اين مدعا وجود دارد.
چنانچه در کتاب تاريخ آمده است:
«در ميان کودکان امام حسين (عليهالسلام) دختر کوچکي به نام فاطمه بود و چون امام حسين (عليهالسلام) مادر بزرگوارشان را بسيار دوست ميداشتند، هر فرزند دختري که خدا به ايشان ميداد،
نامش را فاطمه ميگذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند،
به احترام پدرشان امام علي (عليهالسلام) وي را علي ميناميد».
(2) گفتني است سيره ديگر امامان نيز در نام گذاري فرزندانشان چنين بوده است.
1ـ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بيروت، دار احياءالتراث العربي، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.
2 ـ ر.ک: مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/17884954847077184415.jpg
همدم آسمان
۱۳۸۹/۱۰/۲۰, ۱۴:۰۹
http://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gif
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif شعر شهادت حضرت رقیه http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
آینه دار فاطمه ، تموم حاصل باباست
شبا صدای لالائیش ، تپشهای دل باباست
می دوخت به چشمای بابا ، نگاه صاف و ساده شو
وقت نماز که می رسید ، زود می آورد سجاده شو
یه گوشه توی خیمه ای ، تنگ غروب کربلا
جانماز کوچیکشو ، پهن کرده بود واسه بابا
باد سیاهی وزرید و ، به جای بابا شمر اومد
به صورت نحیف گل ، با دست سنگی سیلی زد
پیش چشای نیمه جون ، دشت و به آتیش کشیدند
پای برهنه بچه ها ، روی خارا می دویدند
زخم زبون و هلهله ، جای کبود سلسله
دلهره و وحشت شب ، دست سیاه حرمله
با التماس و اشک و آه ، می پرسید از راه نجف
می گفت کجاست قبر بابام ، رو بکنم کدوم طرف
یتیم نواز کوفیا ، حالا کجاست تا ببینه
سایة تازیانه ها ، به روی گلهاش می شینه
شده پاهای کوچیکش ، اسیر زخم آبله
از روی ناقه افتاده ، خدایا رفته قافله
دامن دشت پر شده از ، یه بغض و احساس کبود
زائر روی هم شدند ، آخه دو تا یاس کبود
نگاهاشون شبیه هم ، رو چهره شون یه هاله بود
صورتشان بنفشه پوش ، کنج لباشون لاله بود
روی یکی نیلی شده ، تو قصة غصب فدک
اون یکی هم از کوفیا ، بی بهونه خورده کتک
یکی غریب و بی پناه ، با گریه و خسته دلی
ولی یکی تو کوچه ها ، جلوی چشمای علی
شاعر : یوسف رحیمی
http://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/smilies/wqvtb6gu4njz6tch5g7f.gif
كبوتر دل
۱۳۸۹/۱۰/۲۰, ۱۶:۳۰
شهادت بي بي رقيه (س) و شکوه خرابه شام
http://www.khorasannews.com/NewsImage.aspx?id=99564&filename=7vr3.jpg
شاهد/ پنجه اي که در کربلا بر گونه آفتاب کشيد، يزيد، پاسخش را با سيلي از سرداري سه ساله در شام خورد تا گونه اش براي هميشه بسوزد. اويي که مي خواست با سوزاندن خيمه ها براي هميشه نام حسين را نام آزادي و آزادگي را، نام خدا را از اذهان بتاراند، اما نمي توانست تصور کند. نوري که فکر مي کرد در کربلا خاموش کرده است در کاخ خودش چنان شعله کشد که همه سياهي ها را بسوزاند، ظلمت ها را بتاراند و همه جا را چنان روشن کند که او هيچ کجا نتواند خود را پنهان کند. آري حضرت رقيه سلام ا... عليها، از دامن امام حسين عليه السلام، برخاست تا وقتي حضرتش در قتلگاه فراتر از اسماعيل مي رود، او در رکاب امام سجاد و در کنار حضرت زينب و حضرت ام کلثوم روي ديگر «سکه تکليف» را نشان دهد. اين درست که شايد او در راه، در کوفه، و حتي در شام زبان افشاگرانه نداشت. اين قبول که کسي از سخنان آتشين او ننوشته است اما او با نگاه هاي غريبانه، با گونه سيلي خورده، با گريه هايش به افشاگري عليه باطل و بيان شفاف حق بر نيزه شده پرداخت و به راستي هيچ فکر کرده ايم گفتن از يتيمي حتي به بليغ ترين بيان کجا و گريه يتيم کجا؟
سخن راندن از حق و مظلوميت اهل حق کجا و چشماني که بين المللي ترين زبان است براي بيان مظلوميت و گونه سيلي خورده و جامه پاره شده کجا؟
آري حضرت رقيه(س) با جانش به جنگ جهان يزيد رفت. با قامت کوچکش کار بزرگي کرد و سند آدميت يزيد و همه يزيديان را باطل کرد و با نثار جان خود در کنار تشتي که سر پدر را در آن برايش آورده بودند هم تشت رسوايي آل اميه و همه باطل کرداران را به زمين انداخت تا همگان تا فراسوي تاريخ صدايش را بشنوند و هم به «خرابه شام» چنان شکوه و عظمتي بخشيد که «کاخ يزيد» در برابرش حقير شد و هنوز نيز اين گونه است و روايت ها و حکايت ها از بزرگي و بزرگواري بي بي سه ساله خوانده مي شود که جسم ها را و جان ها را شفا مي دهد و آدميان را به زيارت خويش کرامت مي بخشد. کم نيستند کساني که حاجت هاي خود را پس از استجابه اين «کوچک بزرگ» به دست آورده اند و فراوانند جماعتي که دل خويش را ديري است حرم ياد او کرده اند که يادش، ياد حسين(ع) است و ياد حسين عليه السلام ياد خدا و ياد خدا نيز آ رامش دهنده قلب هاست در روزگاري که بي قراري به اصل تبديل و قرار و آرامش، فراتر از کيميا شده است که خود فرموده است «الابذکرالله تطمئن القلوب» و سخن گفتن و نوشتن از امام حسين(ع) از عباس، از اکبر، از امام سجاد و حضرت زينب، از رقيه و فاطمه و علي اصغر، از کربلا و عاشورا هم ذکر خداست و آرامش آفرين.
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/17884954847077184415.jpg
كبوتر دل
۱۳۸۹/۱۰/۲۰, ۱۶:۳۷
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67993931196753850254.gif
دیوانه ی شعر ناله ام
یا سیب رنگ لاله ام
آن فدکم که داده اند
به سقیفه حواله ام
سه ساله ی مو سپیدم
مثل فاطمه خمیده ام
تا سر بابامو دیدم
یادم رفته چی کشیدم
بگم از رد پای سرخ
یا که گوشواره های سرب
اگه نشناختم سرتو
بذار پای چشای سرخ
حرمله بی آبرو بود
یتیم کشی کار ما بود
همیشه شکنجه گاهم
جلو نیزه ی عمو بود
قلبمو حرف بد شکست
حرمت من بی حد شکست
دندون شیریم یادته
اشاره کردو زد شکست
کافی نبود زخم بازو
کافی نبود چشم کم سو
می گفت چون شبیه زهراست
واجبه بشکنه پهلوم
من نه لباس نو می خوام
نه آب ونان جو می خوام
هر چی میخواد بشه بشه
بابا فقط تو رو میخوام
تا کی برای من غمگین
تازیانه باشه تسکین
گرمی دستاتو می خوام
بین این دستهای سنگین
دوباره رسمه زن زدن
دوباره سلسله رسد
....
.
.
.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67993931196753850254.gif
كبوتر دل
۱۳۸۹/۱۰/۲۰, ۱۶:۳۷
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67993931196753850254.gif
...
.
.
آرزو کردم بابا جون
مثل تو باشم بی کفن
مردی تو این آدما نیست
توی چشماشون حیا نیست
صدقه دادند وگفتند
دختر شاه که گدا نیست
بابا حسین بابا حسین
بابا حسین بابا حسین
بیا بابا بیا که همین الانشم دیره
دخترت زمین گیره دیگه داره میمیره
شدم رنگین کمونه بعد بارون
پراز رنگ سیاهی وکبودی ورنگ خون
کاری کردند با رخم بابا
کسی نشه بامن دوست
زبس رو خاک ها کشیده شدم
نمونده بر تنم پوست
دلم میخواد بمیرم
زانو بغل میگیرم
تو که نیستی عمو هم رفت
تو که نیستی عمو هم رفت
اسباب زدن جوره
دست مردا پر زوره
صورت ما مجبوره
بدون لمس چیزی تشخیص نمیدم
آخه بابا فاصله بین پلکام شده کم
زبس که من بی غذا خفتم
به جسمم جون ندارم
غذا هم باشه چه فایده
من که دندون ندارم
دلم میخواد بمیرم
زانو بغل میگیرم
نمی دونم نمی دونم یاد چی افتاد
هر کسی که دید رویم
داره داغ بازویم
دشمنه با پهلویم
-------------------------------------------------
یقین کردم زجر پست بی مورد
آخه ناقه سوار کردن ربطی به مو نداره
--------------------------------------------------
راه رفتنم بر روی پنجه ها
دیگه برام شد عادت
هر چی سر تو شلوغ تر شد
سرم بیشتر خلوت شد
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67993931196753850254.gif
همدم آسمان
۱۳۸۹/۱۰/۲۰, ۱۸:۵۶
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
عمّۀ مظلومهام، دست خدا یار تو
وقت جدایی شده، خدانگهدار تو
گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید
طایر عشق حسین، فتاده از زمزمه
شبانه دفنم کنید، چو مادرم فاطمه
گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید
گاه به من، مادر و گاه پدر، میشدی
گاه مرا سایهبان، گاه سپر، میشدی
گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید
الا اسیران همه من به سفر میروم
با رخ نیلیشده، پیش پدر میروم
گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید
در این خرابه دلم، تنگ علیاکبر است
در نظرم دمبهدم روی علی اصغر است
گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید
به گلسِتان جنان یاد کنم از همه
سلامتان را برم، به مادرم فاطمه
گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید
اگر چه من بودهام، طفل صغیر حسین
دگر به شام بلا شدم سفیر حسین
گریه به حالم کنید دگر حلالم کنید
غلامرضا سازگار
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۸۹/۱۰/۲۰, ۲۱:۰۴
http://67.22.137.31/gallery/images/5405/1_roghayeh__16_.png
و این ویرانه های اندوه در باد
دقایق سنگینی بود.
سنگ بود که میبارید.
نیزه بود که خون میچکاند.
و شلاقها که میچرخیدند و زخم میشدند .
و نالهها که میروییدند و خون میشکفتند
و چشمها که آوار میشدند و شعله میزاییدند
خدا نخواست از این بیشتر، بیپناهیات را ببیند
آسمان نتوانست بیش از این حوصله کند.
زمین نتوانست از این بیشتر، شاهد رنج تو باشد.
باران خون، کوچهها را درنوردید.
سیل اشک، پنجرهها را در هم کوبید.
توفان، پنجه بر گیسوان شام انداخت.
تاریکی از در و دیوار بالا رفت.
مصیبت، زمین را مچاله کرد.
شام غریبی بود.
شام سنگدلیها و شقاوت ها
شام دربدریها و مصیبتها
شام دل آزاری ها
شلاقها، احترام تورا نگه نداشتند
کوچههای شقی، انگشتان به خار خلیدهات را نادیده گرفتند
خرابهها، کفشهای سهسالگیات را طعنه زدند.
تازیانهها، پیش پایت سر خم نکردند
دهانهای تهمت، از چشمهای معصومت شرم نکردند.
دندانهای تیز و گرسنه، روشنان گیسوانت را دریدند
رگبارهای شب و تازیانه، کوتاه نیامدند.
مردان شقاوت، کودکیات را رحم نکردند.
شامِ بیحرمتی بود.
شامِ بیخبری بود.
شامِ گرسنگی دروغ بود.
شامِ سیری دیوسیرتی بود.
شامِ حیوان سیرتی بود.
شامِ درنده خویی بود.
کوچهها، زخمه آتش میزدند.
لبخندهها، مست متولد میشدند.
چشمها، مست به بار مینشستند.
شامِ دل گرفتگی مداوم بود؛
شامِ دستهای نیازمندِ حریص.
شامِ تالارهای سیاهبخت.
شامِ دریچههای تاریک اشرافی.
شامِ پنجرههای فروبسته.
تو بودی و زنی صبور که آواز گوشوارههایت را در گوش باد میخواند.
تو بودی و کفشهای سه سالگی که بر شانههای کاروان رها بودند.
تو بودی و دستان کوچکی که پرندگی مشق میکرد.
تو بودی و گونههای سرخی که شادی میپراکند.
شام سادهلوحی بود.
شام فخر فروشی بود
شام فریادهای جگرخراش!
کوچهها، گرگ میشدند
مرگ در ویرانهها، پناه میگرفت
دهانها، به لکنت میافتادند
کاروان بر مرگ فایق میآمد
زنجیرها را در هم میشکست
تشنگی دیدار پدر بر تو غلبه میکرد.
شراره شمشیر بود و ضربههای مهلک تازیانه
و سنگبارانِ بدنهای معصوم
و دقایق بیرغبتِ اندوه
و صدای روشن کودکانهات:
پدر! چه کسی تو را به خاک و خون کشید؟
پدر! چه کسی رگهای تو را برید؟
پدر! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟
پدر....
مریم سقلاطونی
http://67.22.137.31/gallery/images/5405/1_roghayeh_e__6_.jpg
معز الاولیاء
۱۳۸۹/۱۰/۲۰, ۲۲:۲۶
http://saeid-12.persiangig.com/zibasazi/jodasazi/seri3/684900e22c429em2.gif
متاب ای ماه، متاب!
امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!
http://saeid-12.persiangig.com/zibasazi/jodasazi/seri3/684900e22c429em2.gif
http://67.22.137.31/gallery/images/5405/1_ycs0c68vdcveh71d2x7x1.jpg
چه فرقی می کند که نامش «آمنه» باشد یا «امینه»، «امیمه» باشد یا «امامه»؟(۱) زیرا همیشه القابی هستند که به جلال اسماء پهلو می زنند و شکوهمندی صاحبانشان را بیکران می کنند.
خصوصا اگر آن لقب را پدری چون حسین بن علی (ع) داده؛ یا مادری چون رباب (س) برگزیده باشد. مادرش او را سکینه (سُکینه) لقب داد، و پدرش درست روز واقعه (۲) «خِیَرَه النسوان» یعنی برگزیده ی زنان خطابش کرد.
به جناب ابوالفضل (ع) علاقه ی خاصّی داشت؛ عمو عبّاس(ع) هم او را بی اندازه دوست می داشت. گفته اند وقتی امام عطشان، جسم نیمه جان برادر را به خیمه ها می برد عباس، امام را به جدش رسول خدا (ص) سوگند داد و فرمود: «... بگذار همین جا باشم.» امام پرسید: «چرا برادرم؟» عرض کرد: «من از دخترت سکینه شرم دارم. به او وعده ی آب داده بودم...»(۳)
امام جسد عبّاس را کنار فرات گذاشت و در حالی که اشکهای خود را پاک می کرد به خیمه ها برگشت. (۴)
در آنسوی این پیوند عاطفى، دلواپسی دختری است که ته مانده ی آرامش را از خیمه های دل نگران می برد؛ وقتی می دود و عنان اسب پدر را می گیرد و می پرسد: «باباجان!ایا از عمویم عباس خبر دارى؟» امام گریه می کند و می فرماید: «دخترم! عمویت عباس، کشته شد و روحش به بهشت پر کشید.»
وداع امام حسین (ع) با سکینه(س) نیز جانکاه است؛ به همان دردناکی وداع حسین(ع) با فاطمه(س) دیده اند: به هفتاد و دو یار شهید خود نگاه کرد. به خاک افتاده بودند. رو به خیمه ها فرمود: «ای سکینه! ای فاطمه! ای زینب! ای امّ کلثوم! از من بر شما باد سلام!»(۵)
سکینه ی سیزده ساله، دیگر خوب مفهوم این «سلام» را می فهمید. پس صدا زد: «باباجان! آیا تسلیم مرگ شدى؟» و چقدر غصّه ای منتشر، فضا را آکند، وقتی فرمود: «چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یار و یاوری ندارد؟!»(۶)
در آخرین لحظه های وداع، لباسی برای امام (ع) آوردند تا زیر لباس رزم بپوشد و تنش عریان نماند... همانجا سکینه، خیره خیره به پدر نگاه می کرد و بلندبلند می گریست. امام (ع) او را به سینه چسباند و اشعاری به این مضمون خواند:
«سکینه جان! بدان پس از من آنگاه که مرگ گرفتاریم ساخته – گریه ی تو طولانی خواهد بود. تا جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان. ای بهترین بانوان! هر زمان که کشته شدم، تو از هر کس دیگر برای سوگواری من سزاوارترى.»(۷)
آخرین پرده ای که راوی از حضرت سکینه (س) در کربلا روایت می کند، آنجاست که می گوید: به خدا قسم زینب (س) از گریه ی خود، هر دوست و دشمنی را به گریه انداخت؛ سپس سکینه، بدن پدر خود را بغل گرفت.
توصیف معاشقه ی دختر با پیکر پاک پدر از زبان راوی ناگفته می ماند و باز هم به رسم همه ی قاصران اَلکنی که تاریخ تشیع را نتوانستند مو به مو و نسل به نسل منتقل کنند، گزیده ی و بی تفصیل ادامه می دهد: عده ای از عربها آمدند و سکینه را از نعش پدر جدا کردند. (۸) و شاید برای مراعات هیأتی های دلسوخته، همین بهتر که نگفتند چگونه جدا کردند او را...
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/01934041070088113110.jpg
http://67.22.137.31/gallery/images/5405/1_roghayeh__16_.png
از آن پس بانوی ما، سکینه خاتون، یکی از مقتل گویان شاهد بود؛ که ابلاغ پیام پدر را به فراموشها نسپرده و در سفر و حضر همراه با عموی بزرگوار و عمّه ی داغدارش به اقامه ی قیام صبورى، قامت بست.
بعدها خانه ی این بانوی عالمه و محدثه، محلّ تجمّع شعرا و مأمن مناقشه و بحث و نقد ادبی شد.(۹) و از آنرو که کریمه (۱۰) نیز لقب داشت، به شاعران بزرگ چون فرزدق و جریر صله عطا فرمود. سید بن طاووس درباره ی ایشان می گوید: «برترین زنان عصر خودش بود.»(۱۱)
حدود هفتاد سال، دنیا نفسهای قدسی او را استشمام کرد و عاقبت از قفسی که بسیاری اندوهش او را رنجانده و آزار داده بود، رها شد و دنیای فانی را با فریفتگانش تنها گذاشت...
مدینه، مقتل جدّه ی بزرگوارش، میعادگاه زائران این بانوی کم نظیر هم هست.
به امید روزی که خاکشان را بوسه باران کنیم.
پی نوشت:
۱- فرهنگ عاشورا، ص۲۲۷.
۲- روز عاشورا سال ۶۱ ه ق.
۳- «... و دیگر آنکه، علمدار تو بودم، چنانچه اصحاب تو مرا کشته ببینند، توان و بردباری شان کم می شود» موسوعه کلمات الامام الحسین، ترجمه ى علی مویدى، ص۵۲۵.
۴ و ۵- همان، ص۵۲۷، ح ۴۲۹.
۶- همان، ص۵۴۷، ح ۴۵۰ گفتنی است، «سلام در اینجا به مفهوم «خداحافظی» و «وداع» می باشد.
۷- همان، ص ۵۴۵، ح ۴۹۹.
۸- لهوف، ترجمه ى: عقیقی بخشایشى، ص ۱۶۳.
۹- فرهنگ عاشورا، ص ۲۲۸.
۱۰ و ۱۱- لهوف، ص ۱۶۲، پاورقى.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45913239171638498473.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/85969002667818918845.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45913239171638498473.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/79089229191031390974.jpg
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/73978689917367577516.gif
شهادت مظلومانه
سه ساله کربلا،بنت الحسین، حضرت رقیه سلام الله علیها
بر شما تسلیت باد
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/73978689917367577516.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97826674347832928908.jpg
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67993931196753850254.gif
چشمان سیلی خوردهام طاقت ندارد
با گونه هایم خنجرت الفت ندارد
سیلی بزن دستان تو غیرت ندارد
گفتند آن سر، روی نیزه مال باباست
مادر بگو این حرفها صحت ندارد
مادر بگو اینقدر بر بابا نتازند
چشمان سیلی خوردهام طاقت ندارد
از خون و خاکستر جدا کن کفترت را
آخر به این گهوارهها عادت ندارد
بلعید آتش خیمهها را آه، مادر!
پاهای من دیگر چرا قدرت ندارد
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67993931196753850254.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/21516682988324263004.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/%5D)
http://saeid-12.persiangig.com/zibasazi/jodasazi/seri3/684900e22c429em2.gif
اندوهت را میگذاری و میروی
ثانیههای محنتبارت، صفحات خیالم را میسوزاند.
بر کتیبههای سوخته مینویسمت و وجدانهای بیدار جهان را به قضاوت میطلبم.
نالههای کودکیات، خاطر بادها را پریشان کرده است.
قناریان تنها، تاریک خرابه را به یاد میآورند و میگریند.
پنجره ها، کابوسهای سیاهت را تب میکنند.
خارها، پاهای برهنهات را جگرریش میکنند.
میروی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامیگذاری. اندوهت را بر صورت خرابه میپاشی و میگذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
http://saeid-12.persiangig.com/zibasazi/jodasazi/seri3/684900e22c429em2.gif
كبوتر دل
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۱:۱۶
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/anyaflower349.gif
شمع هر جا كه انجمن دارد پر پروانه سوختن دارد
بخدا نيست خارجي پدرم دين به قلب پدر وطن دارد
گرچه در كربلاست پيكر او دست اغيار پيرهن دارد
چوب تأديب خوب ميداند كه چه بوسيدني دهن دارد
سوي اغيار، ليكن انظر گرفت بهر احباب بانگ «لن» دارد
معجري هست بر سرم امروز پدر من اگر كفن دارد
نيمه باز است كام خوني او به گمانم پدر سخن دارد
گر بيايي ز جان بپردازم ديدنت هر قدر ثمن دارد
«لن تراني» مگو كه از هوسم «اَرِني» ميرسد ز هر نفسم
غير احياء نميكنم امشب جز «خدايا» نميكنم امشب
منكه دل كندهام ز عقبي دوش ميل دنيا نميكنم امشب
قرب دختر به بوسه پدر است جز تمنا نميكنم امشب
من زبوني نميكشم از چرخ من مدارا نميكنم امشب
بايد امشب كنار من باشي بي تو «فردا» نميكنم امشب
چند بوسه به من بدهكاري صبر از آنها نميكنم امشب
نوبتي هم بود زمان من است پس تماشا نميكنم امشب
ناز طفل مريض بيشتر است بي تو «لالا» نميكنم امشب
خواب، بي بوسة پدر تا كي؟ دور از خانه، در بدر تا كي؟
اللّه اللّه عجب سحر دارم سحري در بر پدر دارم
آنچه ديشب به طشت زر ديدم حاليا در طبق به بر دارم
دست افكندهام به گردن او عمه جان عمه جان پدر دارم
ليك چشمي نمانده بنگرمش ليك دستي نمانده بر دارم
آمده همرهش مرا ببرد بخدايش قسم خبر دارم
تو مپندار اي پدر كه كنون سُرمه بر ديدگانتر دارم
لختة خون گرفته چشم مرا لخته خوني كه از سفر دارم
گره در موي من چو ابرويتوست تو ز سنگ و من از شرر دارم
تا نريزم به سيلي از لب خون لب نميگيرم از لب تو كنون
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/anyaflower349.gif
كبوتر دل
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۱:۱۸
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/anyaflower349.gif
به گيسوان پريشان نظاره جايز نيست
نظر به پيرهن پاره پاره جايز نيست
نگاه دختر شامي نگاه ترديد است
براي دوست شدن استخاره جايز نيست
به جان خسته سزاوار نيست خنده زدن
به جسم سوخته حتي اشاره جايز نيست
ز خار پاي غريبي چو بوسه باران بود
دواندنش به بيابان دوباره جايز نيست
هنوز دامن آتش گرفته ميسوزد
به جان سوخته دامن شراره جايز نيست
به سوي قافلة بانوان معصومه
نگاه خيره سر چشم پاره جايز نيست
براي بردن سوغات نزد دختر خويش
ز گوش پارة من گوشواره جايز نيست
به قصد سيلي و ترساندن و زدن دل شب
به نعره در پي دختر سواره جايز نيست
http://smiles.al-wed.com/smiles/13/anyaflower349.gif
السلام علیک یا اهل بیت النبوة
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۳۶
غمنامه حضرت رقیه
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
يا ابا عبدالله الحسين
حسين فاطمه سلام
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
حسين مصطفي سلام
حسين مظلوم علي
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
شهيد کربلا سلام
اون که مي گفت تو کربلا
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
خيمه هاتو آتيش زدند
نگفت کجا به بچه ها
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
زخم زبون و نيش زدند
اون که مي گفت يه دختره
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
آتيش به دامن روديده
نگفت تو اون صحرا چرا
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
راه نجف رو پرسيده
اون که ميگفت زينب تو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
رگ بريدت رو بوسيد
نگفت ميون نيزه ها
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فقط سر تو رو مي ديد
اون که مي گفت ديده بوده
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
گوش يکي خون مي چکيد
نگفت کجا سيلي زدو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
گوشوارشو گرفت کشيد
اون که مي گفت انگشت تو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
از بدنت جدا شده
نگفت که انگشترتو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۳۹
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
غنيمت کيا شده
اون که مي گفت يه زنجيري
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
به گردن علي ديده
نگفت کجا با خطبه هاش
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بساط ظلم رو کوبيده
اون که مي گفت بچه هاتو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
با تازيانه مي زدند
نگفت دليلشون چي بود
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
با چه بهونه مي زدند
مي خوام بگم که ماجرا
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ازاونجايي آب مي خوره
که ظالم اولي گفت
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
علي بايد کنار بره
اون روزي که حسين من
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
مادرتو کتک زدند
کينه خيبري رو با
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
قباله فدک زدند
اون روزي که آتش کين
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بر در خونتون نشست
برادرت قربوني شد
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
پهلوي مادرت شکست
اون روزي که دست علي
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بسته بود و تو کوچه ها
فاطمه شو کتک زدند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۴۰
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
جلوي چشم بچه ها
اون روزي که خونتونو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
به شعله ها در کشيدند
تخم نفاق و کينه رو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ميون امت پاشيدند
مي خوام بگم بعد تو باز
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
خيل خوارج اومدند
اونايي که مادرتو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
زدند دوباره اومدند
دلم دیگه راضي نشد
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
دست خالي پا بکشيم
اوني که زينب کشيده
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
يه خوردشم ما بچشيم
زينبي که تو ازدواج
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
مي گفت يه شرط خوب دارم
هرجا حسين من بره
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
منم بايد باهاش برم
زينبي که بعد دو روز
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
اومد پي تو قاصدش
حق داره بعد مرگ تو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
شوهرشم نشناسدش
اون که وصيت تو رو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
همش به جون و دل خريد
يه دخترت گم شده بود
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ميگن تا صبح پي اش دويد
ميخوام بگم خواهر تو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
خيلي مصيبت کشيده
بطوريکه همه ميگن
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۴۰
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
قامت زينب خميده
زينبي که هرجا مي رفت
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یا هرکجا پا مي گذاشت
جبرئيل هم مي يومد و
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بالهاشو اونجا مي گذاشت
زينبي که اگه يه روز
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ميخواست پيش بابا بره
هاشمي ها جمع مي شدن
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
دخت علي تنها نره
زينبي که مي رفت بقيع
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
سر بزنه به مادرش
مدينه رو قرق مي کرد
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ابو فاضل با لشکرش
زينبي که اگه يه روز
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
اراده سفر مي کرد
حسين شو صدا مي زد
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
عباس شو خبر مي کرد
زينبي که اگه يه وقت
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
سوار مرکبي مي شد
زانوي عباس علي
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
رکاب زينبي مي شد
حالا بايد سفر کنه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
با بچه هاي بي پناه
گاهي مي ره تو علقمه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
دور ميزنه تا قتلگاه
شايد مي خواد براي تو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
پيراهني پيدا کنه
شايد مي خواد داد بزنه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۴۱
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
عباسشو خبر کنه
اگه يه روز نمي ديدت
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
مريض مي شد توی خونه
بي تو کجا داره بره
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
مي خواد همينجا بمونه
دلش مي خواست جاش بزارن
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
تنها تو اون دشت بلا
ولي يهو يه دختري
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
داد مي زنه عمه بیا
می خوام بگم دختر تو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
درد و بلا کم ندیده
تو بچه ها هیچ کسی رو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
مثل رقیه ندیده
میگن یه جا خرابه بود
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
خرابه ای تو شهر شام
گریه می کرد و هی می گفت
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
عمه بریم پیش بابام
آخه می خوام حرف بزنم
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
درد و بلا مو بهش بگم
شکایت این مردمو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
پیش بابا جون ببرم
با التماس به خواهرت
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
میگفت بگو بابا بیاد
گفتم باید کاری کنی
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
دیگه دلش بابا نخواد
سر تو رو تو ظرفی که
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یه پارچه روش کشیده بود
بردن جلوش گذاشتنو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۴۱
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
رنگ همه پریده بود
هی می گفت من نمی خوام
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
عمه گرسنه ام نیست
وقتی یه خورده بو کرد
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فهمید که ماجرا چیست
سرو گذاشت رو دامنش
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ناز غریبونه می کرد
با دستاشون گیسوهاتو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یکی یکی شونه می کرد
می بوسید هی نازت می کرد
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
با دستای ناز و لطیف
قصه رنجشو می گفت
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
از اون جماعت کثیف
بابا همین که رفتی و
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
اسب تو بی تو باز اومد
یهو دیدیم از هر طرف
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یه عالمه سرباز اومد
این بار به جای شمشیرا
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
با نیزه حمله ور شدند
وقتی که دور شدند دیدیم
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
خیمه ها شعله ور شدند
خیمه ها که آتیش گرفت
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
تو داشتی ما رو می دیدی
وقتی منو سیلی زدند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
تو هم صداشو شنیدی
خیمه ها رو سوزوندن و
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
هرکی یه جا فرار می کرد
طفلکی عمه مون بابا
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۴۲
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
نمیدونی چیکار می کرد
هر بچه ای به یه طرف
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
از ترس دشمن می دوید
عمه به دنبال همه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بیشتر پی من می دوید
یه بار که رفت تو خیمه ها
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
داداش علی رو بیاره
فریاد کشید رباب بیا
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
علی دیگه نا نداره
یه زنجیری آوردند و
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بستند به گردن داداش
از بچه ها هرکی که بود
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
این زنجیرو بستن به پاش
تو کاروان جلو جلو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
سرها رو نیزه ها می رفت
پشت سر داداش علی
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
جلوی بچه ها می رفت
اگه می خواست که تند بره
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بچه ها ناله می زدند
طفلکی تا یواش می کرد
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
با تازیانه می زدند
یه شب شنیدیم سر تو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
خولی به خونش می بره
فرداش دیدیم سیاه شدی
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
موهات پر از خاکستره
بعد شنیدیم یه راهبی
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
سر تو رو اجاره کرد
یه تشت زر بود با گلاب
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۴۲
ادامه غمنامه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
هی تو رو شست و گریه کرد
بعده یه مدتی سفر
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بابا به کوفه رسیدیم
شهری که از مردمونش
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
زخم زبونا شنیدیم
میخوام بگم کوفه کجاست
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بگم ز کار مردمش
عمه می گفت پسر عموت
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
مسلمو اینجا کشتنش
عمه می گفت اینا به تو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
نامه نوشتند که بیا
بعد اومدند جلوی تو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
صف کشیدند تو کربلا
عمه می گفت گفته بودند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بری بشی امیرشون
تو رو که تشنه کشتن و
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ما هم شدیم اسیرشون
تو اون جماعت کثیف
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
هیچکس به فکر ما نبود
پامون تاول می زد ولی
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
کسی به فکر ما نبود
با شلاقهای چرمیشون
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
گاهی به ما سر میزدند
عمه مارو بغل می کرد
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
عمه رو بیشتر می زدند
یکی میگفت خارجین
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۴۴
ادامه غمنامه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یکی می گفت جلو نرین
یکی می گفت حقشونه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یکی می گفت سنگ بزنین
یکی دیدم یه عالمه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
سنگ درشت تو دامنش
می گفت که هر کی بزنه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
حتما بهشت می برنش
یه پیر مرد اومد جلو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
زل زد تو چشمای داداش
گفت هرکی که کافر بشه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ظالم می شه اینه سزاش
داداش علی گفت پیرمرد
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بگو بینم مسلمونی
آیا رسولو می شناسی
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
از دخترش چی می دونی
اگه علی رو می شناسی
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فاتح خیبر وحنیف
حسین ز زهرا و علی
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
منم علی ابن حسین
اون پیر مرد گریش گرفت
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
گفت آقا جون ببخشیدم
آره علی رو می شناسم
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
باور کنید نفهمیدم
گفت که می خوای دعات کنم
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یه پارچه تمیز بیار
ببند زیر این آهنا
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
رو زخم گردنم بذار
یکی یه تیکه نون آورد
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۴۴
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
انداخت و گفت مال گداست
عمه صدا زد بی حیا
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
این اهل بیت مصطفی ست
وقتی که عمه گفت سکوت
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
زنگوله هام صدا نکرد
کسی دیگه جیک نمی زد
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
سنگم کسی رها نکرد
عمه می گفت ای کوفیا
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
خنده بسه گریه کنید
ننگ به دامن شما
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
شما که پیمان شکنید
کی بود نوشت خسته شدیم
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
از ستم و ظلم یزید
حالا به دور بچه هاش
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
جمع شدید و کف می زنید
کی بود نوشت اگه بیای
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
همه می شیم فدای تو
تمام هست و بودمون
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
را می ریزیم به پای تو
بگم از این شام بلا
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
می خوام بگم مصیبتش
عمه رو پیر کرده بابا
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
عمه رو پیر کرده بابا
ما رو تو شهر چرخوندنو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
جماعتم کف می زدند
زنها روی پشت بونا
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
با هلهله دست می زدند
از خوشحالی دست می زدند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۴۵
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
گفتند بیاید مسلمونا
کافرا از راه رسیدند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یهو دیدیم جماعتی
به سمت ما می دویدند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
سر تو رو برداشتنو
به دور هم می چرخیدند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
جلوی چشم بچه ها
با هم دیگه می رقصیدند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
تو کوچه ها بردنمون
مردم تماشا بکنند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
خواستن که هتک حرمتی
به آل طه بکنند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فحش به علی می دادن و
تبریک به هم می گفتند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
چشمای رزل و پستشون
دایم به ما می دوختند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
وقتی می گفتیم نکنید
نگهبانا میومدند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
دمبالمون می کردنو
با شلاقاشون می زدند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
اینجا پر نامحرمه
وگرنه پیراهنمو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
در می آوردم ببینی
کبودیای تنمو
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بابا جون این خواهرتم
مثل خودت دلیرو بود
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۴۵
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
میخوام بگم تو سینه اش
انگار دل یه شیرو بود
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یهو دیدیم فریاد کشید
ای برده زادگان پست
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ای که لیاقت شماست
یزید میمون باز مست
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ای آل بوسفیان مگر
نشینیده اید از ثقلین
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
چرا به نیزه می برید
راس برادرم حسین
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ای ننگ و ذلت به شما
با چشم ساز فطرتین
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
با گلستان مصطفی
با بوستان عترتین
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فریا کشید بیخبرا
چرا باید چنین باشه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یک ولد حرامیو
امیر مسلمین باشه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بابا یه مطلبی می خواد
قلبمو از جا بکنه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ترسم اینه اگه بگم
عمه باهام قهر بکنه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بهت می گم یواشکی
می خوام گوشاتو وا کنی
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
عمه اگه گفت چی می گه
یادت باشه حاشا کنی
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
عمه رو که تو می شناسی
با اون حیا و غیرتش
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۴۶
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
چادرشو کشیدنو
سیلی زدند تو صورتش
حالا که اومدی پیشم
حالا که مهمونی شده
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
می گم چرا عمه سرش
شکسته و خونی شده
نه که فقط فهش دادنو
نه که فقط کتک زدند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
تو مجلس شرابشون
به زخممون نمک زدند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
صبح همگی تو کاخ شاه
یه چوب دیدیم دست یزید
جلوی چشم بچه ها
یه کاری کرد پست پلید
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
عمه دیگه طاقت نداشت
روشو به بچه ها کنه
سرو به چوب محفلش
زد که یزید حیا کنه
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
درد و دلای دخترت
دل جماعت رو سوزوند
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
حتی صدای گریه
بعضی رو آسمون رسوند
رقیه که تو دامش
هم صحبت سر تو بود
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یه جورایی نازت می کرد
انگار که مادر تو بود
نمی دونتم دختر تو
چطور نگاش کرده بودی
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فقط می گم که با چشات
انگار صداش کرده بودی
می خوام بگم تو خرابه
سکوت غمباری نشست
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
همه دیدن یواش یواش
رقیه چشماشو می بست
دختر شیرین زبونت
دیگه ساکت نشسته بود
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
انگار یه بغض سنگینی
راه گلوشو بسته بود
بچه ها دورش اومدند
درد دلاش تموم شده
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بلبل اهل بیت ما
چرا دیگه آروم شده
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یکی می گفت این طفلکی
از بسکی سختی کشیده
حالا دیگه خسته شده
چشماشو بسته خوابیده
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
neginsabz
۱۳۸۹/۱۰/۲۱, ۰۹:۴۶
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یکی می گفت بچه دیده
جواب نیومد از باباش
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
لابد دلش شکسته و
خواسته قهر کنه باهاش
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
سکینه گفت خواهر من
اصلا به فکر خواب نبود
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
فقط می خواست حرف بزنه
منتظر جواب نبود
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
ربابه اومد کنارش
نشست و گفت عزیز من
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
بابا داره گوش می کنه
غصه نخور تو حرف بزن
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
زینب اومد جلوترو
دستی کشید روی سرش
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
گفت عمه جون هیچ بابایی
قهر نمی شه با دخترش
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
اگه بابات ساکت شده
واسه اینه که گوش می ده
چشماتو وا کن گل من
عمه به قربونت بره
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
میگفت یه نانجیب می گفت
من بلدم چیکار کنم
شلاقشو کشید و گفت
می خوای اونو بیدار کنم
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
یکی که دید اون بی حیا
دستشو پس نمی کشه
یواشکی گفت تو گوشش
بچه نفس نمی کشه
بچه نفس نمی کشه
بچه نفس نمی کشه
بچه نفس نمی کشه
بچه نفس نمی کشه
بچه نفس نمی کشه
بچه نفس نمی کشه
http://www.askquran.ir/images/smilies/Graphic/Graphic%20(61).gif
http://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gifhttp://www.shiaupload.ir/images/52287252592204703522.gifhttp://www.ayehayeentezar.ir/images/icons/qv0hr575dvpmujzlm58o1.gif
**اسما**
۱۳۸۹/۱۰/۲۲, ۱۳:۴۵
سلام
تشکر
جالب بود
╫❀نیایش❀╫
۱۳۸۹/۱۰/۲۲, ۱۸:۴۸
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
شد يقينم كز عطاى ذوالمنن
از رقيه اين عنايت شد به من
كس نگشت از درگه او نا اميد
لطف او همواره بر شيعه رسيد
http://i1.glitter-graphics.org/pub/926/926601do9y3g7tff.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۰۵:۳۳
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43519899185737104931.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43519899185737104931.gif)
(http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43519899185737104931.gif)http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74183757237133589504.gif
(http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43519899185737104931.gif)
http://www.askquran.ir/upload/files/roghaye.ask1_askquran.ir.swf
(http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43519899185737104931.gif)http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74183757237133589504.gif
(http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43519899185737104931.gif)
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۰۶:۰۶
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/39996338603129216093.gif
فعالیتهای فرهنگی ویژه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/1-b-1.gif ۩ ╬♥╬ ۩ ويژه نامه لاله پرپرشده بوستان حسيني٬حضرت رقيه (س)۩ ╬♥╬ ۩ ( سال گذشته ) (http://www.askquran.ir/thread25125.html)
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/1-b-1.gif ◄*♥*►اشعار ودلنوشته ها وپیامک های تسلیت درسوگ شهادت حضرت رقيه(س)◄*♥*► (http://www.askquran.ir/thread25128.html)
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/1-b-1.gif۩ ╬♥╬ ۩ حضرت رقیه سلام الله علیها در قاب تصویر ۩ ╬♥╬ ۩ (http://www.askquran.ir/thread25127.html)
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/1-b-1.gif۩*۩ ذکر مصیبت سه ساله شهیده بنت الحسین (ع) ۩*۩ (http://www.askquran.ir/thread29738.html#post509311)
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/1-b-1.gif (*●●* ) پژوهشی در هویت تاریخی حضرت رقیه علیها السلام (* ●●*) (http://www.askquran.ir/thread29739.html#post509317)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07447171479873877593.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۰۶:۰۶
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/16485805140887282685.gif
صدای دخترسه سالۀ حسین به گریه بلندمی شود. گریه ای نه مثل همیشه.گریه ای وحشتزده، گریه ای به سان مارگزیده. گریه کسی که تازه داغ دیده. دیگران به سراغش می روند ودرآغوشش می گیرند وتوگمان می کنی که هم الان آرام می گیرد وصبرمی کنی.
بچه،بغل به بغل ودست به دست می شوداما آرام نمی گیرد.
پیش ازاین هم رقیه هرگز آرام نبوده است ازخودکربلا تاهمین خرابه لحظه ای نبوده که آرام گرفته باشد،لحظه ای نبوده که بهانۀ پدرنگرفته باشد،لحظه ای نبوده که اشکش خشک شده باشد،لحظه ای نبوده که بازبان کودکانه اش مرثیه نخوانده باشد.
انگارکه داغ رقیه،برخلاف سن وسالش،ازهمه بزرگتربوده است.
به همین دلیل درتمام طول راه،وهمۀ منازل بین راه،همه ملاحظه اوراکرده اند،به دلش راه آمده اند،درآغوشش گرفته اند، دلداریش داده اند،به تسلایش نشسته اند ویا لااقل پابه پای اوگریسته اند.هربارکه گفته است:«کجاست پدرم؟کجاست حمایت گرم؟کجاست پناهگاهم؟»
همه بااوگریسته اند ووعده مراجعت پدر ازسفر رابه اوداده اند.
هربارکه گفته است:«سکینه جان!دل وجگرم ازتکانهای شترآب شد.» دل وجگرهمه برای اوآب شده است.
هربارکه گفته است:«عمه جان! ازساربان بپرس که کی به منزل می رسیم.» همه تلاش کرده اندکه بانوازش او،باسخن گفتن بااو وبادادن وعده های شیرین به او،رنج سفر رابرایش کم کنند.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43310917836645248152.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۰۶:۰۶
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/96743247635668153979.gif
اما امشب انگارماجرا فرق می کند.این گریه باگریۀ همیشه متفاوت است.این گریه،گریه ای نیست که به سادگی آرام بگیرد وبه زودی پایان بپذیرد.
انگارنه خرابه،که شهرشام رابرسرش گذاشته است این دختر سه ساله.فقط خودش که گریه نمی کند،بامویه های کودکانه اش،همه رابه گریه می اندازد وضجه همه رابلندمی کند.
توهنوز برسرسجاده ای که ازسربریده حسین می شنوی که می گوید: «خواهرم! دخترم راآرام کن.»
توناگهان ازسجاده کنده می شوی وبه سمت سجادمی دوی.اورقیه رادرآغوش گرفته است، برسینه چسبانده است ومدام برسر وروی اوبوسه می زند وتلاش می کندکه بالحن شیرین پدرانه وبرادرانه آرامش کنداما موفق نمی شود.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/33998981590968224917.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۰۶:۰۶
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/01364663885656177789.gif
توبچه راازآغوشش می گیری وبه سینه می چسبانی وازداغی سوزندۀ تن کودک وحشت می کنی.
-رقیه جان!رقیه جان!دخترم! نورچشمم!به من بگو چه شده عزیزدلم!بگو که درخواب چه دیده ای! تورابه جان باباحرف بزن.
رقیه که ازشدت گریه به سکسکه افتاده است،بریده بریده می گوید:«بابا، سربابا رادرخواب دیدم که درطشت بود ویزید برلب ودندان وصورت اوچوب می زد. باباخودش به من گفت بیا.»
توبا هرزبانی که بلدی وباهرشیوه ای که همیشه اوراآرام می کرده ای،تلاش می کنی که آرامش کنی وازیاد پدرغافلش گردانی، اما نمی شود،این بار،دیگرنمی شود.
گریۀ او،بی تابی او وضجه های اوهمه کودکان وزنان خرابه نشین راوسجاد راآنچنان به گریه می اندازد که خرابه یکپارچه گریه وضجه می شود وصدابه کاخ یزیدمی رسد.
یزیدکه می شنود؛دخترحسین به دنبال سرپدرمی گردد،دستورمی دهدکه سر رابه خرابه بیاورند.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/87802370802811612602.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۰۶:۰۶
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07910801587031838765.gif
ورودسر بریدۀ امام به خرابه،انگار تازه اول مصیبت است. رقیه خود رابه روی سرمی اندازدومثل مرغ پرکنده پیچ وتاب می خورد.می نشیند،برمی خیزد،دورسر می چرخد،به سرنگاه می کند،برسروصورت ودهان خودمی کوبد،خم می شود،زانو می زند؛سر رادرآغوش می کشد،می بوید،می بوسد......
خون سررا بادست وصورت ومژگان خودمی سترد وباخون خودکه ازدهان وگوشه لبها وصورت خودجاری شده درمی آمیزد،اشک می ریزد،ضجه می زند،صیحه می کشد،مویه می کند،روی می خراشد،گریه می کند،می خندد،تاولهای پایش رابه پدرنشان می دهد،شکوه می کند،دلداری می دهد،اعتراض می کند،تسلی می طلبدوخرابه راوجان همه خراباتیان رابه آتش می کشد.
بابا!چه کسی محاسن تورا خونین کرده است؟
بابا!چه کسی رگهای تورابریده است؟
بابا!چه کسی دراین کوچکی مرایتیم کرده است؟
بابا!چه کسی یتیم راپرستاری کندتابزرگ شود؟
بابا!این زنان بی پناه راچه کسی پناه دهد؟
بابا!این چشمهای گریان،این موهای پریشان،این غریبان وبی پناهان راچه کسی دستگیری کند؟
بابا!شبها وقت خواب،چه کسی برایم قرآن بخواند؟چه کسی بادستهایش موهایم راشانه کند؟
چه کسی بالبهایش اشکهایم رابروبد؟
چه کسی بابوسه هایش غصه هایم رابزداید؟
چه کسی سرم رابرزانویش بگذارد؟
چه کسی دلم راآرام کند؟
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97825117086077817039.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۰۶:۰۶
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43830485657372258500.gif
کاش مرده بودم بابا!کاش فدای تومیشدم!
کاش زیرخاک بودم!کاش به دنیانمی آمدم!
کاش کورمی شدم وتورادراین حال وروزنمی دیدم.
مگرنگفته اندبه سفرمی روی بابا؟
این چه سفری بود که میان سروبدنت فاصله انداخت؟
این چه سفری بودکه توراازمن گرفت؟
بابای شجاع من!چه کسی جرأت کردبرسینۀ توبنشیند؟
چه کسی جرأت کرد سرت راازتن جداکند؟
چه کسی جرأت کرد دخترت رایتیم کند؟
توکجابودی باباوقتی مارابرشتربی جهازنشاندند؟
توکجابودی باباوقتی به ماسیلی می زدند؟
توکجابودی باباوقتی کاروان را تند می راندند وزهره مان راآب می کردند؟
توکجابودی باباوقتی آب راازمادریغ می کردند؟
توکجابودی باباوقتی وقتی به ماگرسنگی می دادند؟
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۰۶:۰۶
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/08533942150166714258.gif
توکجابودی باباوقتی وقتی عمه ام راکتک می زدند؟
توکجابودی باباوقتی برادرم سجادرابه زنجیرمی بستند؟
توکجابودی باباوقتی شبهادربیابانهای ترسناک رهایمان می کردند؟
توکجابودی باباوقتی وقتی سایه بانی رادرظل آفتاب ازمامضایقه می کردند؟
توکجابودی باباوقتی مردم به مامی خندیدند؟
توکجابودی باباوقتی که مابر روی شترخواب می رفتیم
وازمرکب می افتادیم وزیردست وپای شترهامی ماندیم؟
توکجابودی باباوقتی مردم ازاسارت ماشادی می کردند وپیش چشمهای گریان مامی رقصیدند؟
توکجابودی باباوقتی بدنهایمان زخم شد وپوست صورتهایمان برآمد؟
توکجابودی باباوقتی عمه ام زینب سجادرا درسایۀ شتر خوابانده بود واوراباد می زدوگریه می کرد؟
توکجابودی باباوقتی عمه ام زینب نمازهای شبش رانشسته می خواند ودورازچشم ماتاصبح گریه می کرد؟
توکجابودی باباوقتی سکینه سرش رابرشانۀ عمه ام زینب می گذاشت وزارزار می گریست؟
توکجابودی باباوقتی از زخمهای غل وزنجیرسجادخون می چکید؟
توکجابودی باباوقتی ماهمه توراصدامی کردیم؟
جان من فدای تو بادبابا که مظلومترین بابای عالمی!
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/57664348953037771743.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۰۶:۰۶
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/34269615678303527779.gif
بابا!من این رامی فهمم که توفقط بابای من نیستی،بابای همه جهانی.
پدرهمه عالمی،امام دنیاوآخرتی،نوۀ پیامبری،فرزند علی وفاطمه ای،
پدر سجادی وپدر امامان بعدازخودتی،توبرادرزینبی!
من اینهارامی فهمم ومی فهمم که توبابای همه کودکان جهانی ومیفهمم که همه دنیابه تونیازمنداست.
اما الان من بیش ازهمه به تومحتاجم وبیشترازهمه،فرزند توام،دخترتوام،دردانۀ توام.
هیچ کس به اندازۀ من غربت ویتیمی ونیازبه دستهای تورااحساس نمی کند.
همه ممکن است بدون توهم زندگی کنندولی من بدون تومی میرم.
من ازهمۀ عالم به تومحتاجترم.
بی آب هم اگر بتوانم زندگی کنم،بی تونمی توانم.
تونفس منی بابا!توروح وجان منی.
بی روح،بی نفس،بی جان،چه کسی تا به حال زنده مانده است؟!
بابا!بیا ومراببر.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/57515260681248239881.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۰۶:۰۶
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74184679029963950012.gif
زینب!زینب!زینب!
اینجا همان جایی است که توبه اضطرار واستیصال می رسی.
اینجا همان جایی است که توزانومی زنی ومرگت راآرزو می کنی.
تویی که درمقابل یزید وابن زیاد،آنچنان استوارایستادی که پشت نخوتشان رابه خاک مالیدی،اکنون،اینجا ودرمقابل این کودک سه ساله احساس عجزمی کنی.
چه کسی می گوید که این رقیه بچه است؟
فهم همۀ بزرگان راباخودحمل می کند.
چه کسی می گوید که این دخترسه ساله است؟
عاطفه همه زنان عالم رادردل می پرورد!
چه کسی می گویدکه این رقیه کودک است؟
زانوان بزرگترین عارفان جهان راباادراک خودمی لرزاند.
نگاه کن!اگر که ساکت شده است،لبهایش رابرلبهای پدرگذاشته است وچهارستون بدنش می لرزد.
اگرصدایش شنیده نمی شود،تنها،گوش شنوای پدر راشایستۀ شنیدن یافته است.
نگاه کن زینب!آرام گرفته است!انگاررقیه آرام گرفت.
دلت ناگهان فرومی ریزد وصدای حسین درگوش جانت می پیچد که رقیه راصدامی زند ومی گوید:«بیا!بیادخترم،که سخت چشم انتظار توبودم»
شنیدن همین ندا،عروج روح رقیه رابرای تومحرز می کند.نیازی نیست که خودت رابه روی رقیه بیندازی،اورادرآغوش بگیری،بدن سردش رالمس کنی وچشمهای بازمانده وبی رقمش راببینی.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/62615340875283893703.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۰۷:۲۴
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44857774592810705430.gif
درد وداغ رقیه تمام شدوباسکوت اوانگارخرابه آرامش گرفت.
اما اکنون صیحۀ توست که سینۀ آسمان رامی شکافد.انگارمصیبت توتازه آغاز شده است.
همۀ کربلا وکوفه وشام،یک طرف،واین خرابه یک طرف.
همۀ غمها ودردها وغصه هایک طرف وغم رقیه یک طرف.
نه زنان وکودکان کاروان ونه سجاد ونه حتی فرشتگان آسمان،نمی توانند تورادر این غم تسلی ببخشند.
وچگونه تسلی دهند فرشتگانی که خودصاحب عزایند وپروبالشان به قدری ازاشک سنگین شده است که پرواز به سوی آسمان رانمی توانند.
تنهاحضورمادرت زهرامی تواند تسلی بخش جان سوختۀ توباشد.
پس خودت رابه آغوش مادرت بسپاروعقدۀ فروخوردۀ همه این داغهاودردها رابگشا.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/33386107009775444105.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/79296531713875138597.gif
به یاد پدر...
چشم به راه پدر
از كتاب سرور المومنین نقل شده است :
حضرت رقیه علیهاالسلام هر بار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن مى كرد، و آن حضرت بر روى آن نماز مى خواند. ظهر عاشورا نیز، طبق عادت ، سجاده پدر را پهن كرد و به انتظار نشست . ولى پس از مدتى ، ناگهان دید شمر وارد خیمه شد.
رقیه علیهاالسلام به او گفت : آیا پدرم را ندیدى؟ شمر بعد از آنكه آن كودك را در كنار سجاده ، چشم به راه پدر دید، به غلام خود گفت : این دختر را بزن . غلام به این دستور عمل نكرد. شمر خود پیش آمد و چنان سیلى به صورت آن نازدانه زد كه عرش خداوند به لرزه در آمد. (1)
به یاد لب تشنه پدر
عصر عاشورا كه دشمنان براى غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعا 23 كودك از اهل بیت علیهم السلام را یافتند.
به عمر سعد گزارش دادند كه این 23 كودك ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند.
عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند.
وقتى كه نوبت به حضرت رقیه علیهاالسلام رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حركت كرد.
یكى از سپاهیان دشمن پرسید: كجا مى روى ؟
حضرت رقیه علیهاالسلام فرمود: بابایم تشنه بود. مى خواهم او را پیدا كنم و برایش آب ببرم.
او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید كردند!
حضرت رقیه علیهاالسلام در حالیكه گریه مى كرد، فرمود: پس من هم آب نمى آشامم . (2)
همچنین در كتاب مفاتیح الغیب ابن جوزى آمده است كه ، صالح بن عبدالله مى گوید:
موقعى كه خیمه ها را آتش زدند و اهل بیت علیهم السلام رو به فرار نهادند، دخترى كوچك به نظرم آمد كه گوشه جامه اش آتش گرفته ، سراسیمه مى گریست و به اطراف مى دوید و اشك مى ریخت . مرا به حالت او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرو نشانم .
همین كه صداى سم اسب مرا شنید اضطرابش بیشتر شد. گفتم : اى دختر، قصد آزارت ندارم .
بناچار با ترس ایستاد. از اسب پیاده شدم و آتش جامه اش را خاموش نمودم و او را دلدارى دادم .
یكمرتبه فرمود: اى مرد، لبهایم از شدت عطش كبود شده ، یك جرعه آب به من بده .
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45913239171638498473.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/85969002667818918845.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45913239171638498473.gif
http://img.tebyan.net/big/1390/09/1738222391132282723310611741781199418680.gif
از شنیدن این كلام رقّتى تمام به من دست داد، ظرفى پر از آب به او دادم .
آب را گرفت و آهى كشید و آهسته رو به راه نهاد. پرسیدم : عزم كجا دارى ؟
فرمود: خواهر كوچكترى دارم كه از من تشنه تر است .
گفتم: مترس ، زمان منع آب گذشت ، شما بنوشید.
گفت : اى مرد سوالى دارم ، بابایم حسین علیه السلام تشنه بود، آیا آبش دادند یا نه ؟
گفتم : اى دختر! نه والله ، تا دم آخر مى فرمود: « اسقونى شربة من الماء ») یك جرعه آب به من بدهید) ، ولى كسى او را آبش نداد بلكه جوابش را هم ندادند.
وقتى كه آن دختر این سخن را از من شنید، آب را نیاشامید، بعضى از بزرگان مى گویند اسم او حضرت رقیه خاتون علیهاالسلام بوده است . (3)
كودكى دامان پاكش شعله آتش گرفت
گفت با مردى بكن خاموش دامان مرا
دامنش خاموش چون شد، گفت با مرد عرب
كن تو سیراب از كرم این كام عطشان مرا
آب داد او را ولى گفتا نخواهم خورد آب
تشنه لب كشتند این مردم عزیزان مرا
كنار پیكر خونین پدر
در كتاب مبكى العیون آمده است :
در شب شام غریبان (شب یازدهم)، حضرت زینب علیهاالسلام در زیر خیمه نیم سوخته ای ، اندكى خوابید.
در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را دید. عرض كرد: مادر جان ، آیا از حال ما خبر دارى ؟
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45913239171638498473.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/)http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/85969002667818918845.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45913239171638498473.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/37194772043768732431.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/37194772043768732431.gif)
حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام فرمود: تاب شنیدن ندارم .
حضرت زینب علیهاالسلام عرض كرد: پس شكوه ام را به چه كسى بگویم ؟
حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام فرمود:
من خود هنگامى كه سر از بدن فرزندم حسین علیه السلام جدا مى كردند، حاضر بودم .
اكنون برخیز و رقیه علیهاالسلام را پیدا كن.
حضرت زینب علیهاالسلام برخاست . هر چه صدا زد، حضرت رقیه علیهاالسلام را نیافت.
با خواهرش ام كلثوم علیهاالسلام در حالیكه گریه مى كردند و ناله سر مى دادند، از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند، تا اینكه نزدیك قتلگاه صداى او را شنیدند. آمدند كنار بدنهاى پاره پاره ، دیدند رقیه علیهاالسلام خود را روى پیكر مطهر پدر افكنده و در حالیكه دستهایش را به سینه پدر چسبانیده است درد دل مى كند.
حضرت زینب علیهاالسلام او را نوازش داد. در این وقت سكینه علیهاالسلام نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند.
در مسیر راه ، سكینه علیهاالسلام از رقیه علیهاالسلام پرسید: چگونه پیكر پدر را پیدا کردی ؟ او پاسخ داد:
آن قدر پدر پدر كردم كه ناگاه صداى پدرم را شنیدم كه فرمود: بیا اینجا دخترکم، من در اینجا هستم .(4)
پی نوشت:
1) شیخ محمّد محمدى اشتهاردى، سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 26 به نقل از «حضرت رقیه علیهاالسلام»، ص 7.
2) همان، ص 29 به نقل از ثمرات الحیاة، ج 2، ص 38.
3) شیخ على فلسفى، حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 13.
4) سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 27 .
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع : ستاره درخشان شام حضرت رقیه علیهاالسلام، دختر امام حسین علیه السلام، حجة الاسلام شیخ على ربانى خلخالى.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45913239171638498473.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/85969002667818918845.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45913239171638498473.gif
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/1-b-1.gifرقیه ی حسین علیهماالسلامhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/1-b-1.gif
http://img.tebyan.net/big/1390/09/181238101318492811131211342249322511954.gif
حضرت رقیه علیهاالسلام جلوه دیگری از شکوه و عظمت حماسه عاشوراست و حضور این کودک خردسال در متن نهضت سرخ حسینی، بی تردید امری مهم و قابل توجه می باشد، چنانکه هر یک از کسانی که در آن واقعه عظیم حضور داشته اند، حامل پیامی شگرف بودهاند.
رقیه علیهاالسلام دلیلی آشکار بر حقانیت قیام امام حسین علیه السلام و مظلومیت عترت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله بوده که اوج توحّش و سنگدلی سیاهکارانی که داعیه جانشینی رسول خدا را سر دادند، برای همیشه تاریخ اثبات می کند.
نوشتار حاضر سیری است در زندگانی کوتاه اما پرشکوه این بانوی خردسال.
رقیه ی حسین علیهماالسلام
پدر بزرگوار حضرت رقیّه علیهاالسلام، سالار شهیدان حضرت امام حسین بن على علیه السلام و مادر ایشان مطابق بعضى از نقلها «ام اسحاق» می باشد كه زنی صاحب فضیلت و همسر امام حسن مجتبی علیه السلام بوده که طبق وصیت آن حضرت پس از شهادتشان به عقد امام حسین علیه السلام در آمدند. (1)
سن مبارك حضرت رقیه علیهاالسلام هنگام شهادت، طبق پاره اى از روایات سه سال و مطابق پاره اى دیگر چهار سال بود. برخى نیز پنج سال و هفت سال نقل كرده اند. (2)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/98157430119240024654.jpg
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/73978689917367577516.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/37194772043768732431.gif
نام رقیه علیهاالسلام
کلمه ی رقیه از «رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است.(3) نخستین فردی که در اسلام به این اسم، نام گذاری گردید، دختر پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله بود و پس از این نام گذاری، نام رقیه به عنوان یکی از نامهای خوب و زینت بخش اسلامی درآمد.
نام رقیه علیهاالسلام در بعضی کتب تاریخیِ مستند و مشهور همچون کتاب شریف «لهوف» سید بن طاووس(4) و «معالی السبطین» علامه حائری (5) و «مقتل الحسین» ابن ابی مخنف (6) ذکر شده است چنانکه مرحوم شیخ علی فلسفی در کتاب «حضرت رقیه علیهاالسلام» می گوید در بیش از بیست کتاب، نام ایشان را رقیه دیده است.
ولی در برخی دیگر از کتب تاریخی نامی از ایشان برده نشده است که این امر همچون دیگر پدیده های تاریخی به علل متعددی می تواند باشد، همچون کمبود امکانات نگارشی، کم توجهی به ثبت و ضبط جزئیات رویدادها، فشار حکومت بر سیره نویسان، فقر منابع تاریخی به دلیل تاخت و تازهای دشمنان، همنامی فرزندان امام حسین علیه السلام و... .
مرحوم آیة الله حاج میرزا هاشم خراسانى در کتاب ارزشمند خود می نویسد:
آن دخترى كه در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده، شاید اسم شریفش رقیّه علیهاالسلام بوده و از صبایاى خود حضرت سیدالشهدا علیه السلام بوده چون مزارى كه در خرابه شام است منسوب است به این مخدّره و معروف است به مزار سیدة رقیّة. (7)
عبدالوهاب شامفی مصری مشهور به شعرانی نیز در کتاب «المنن» باب دهم نقل میکند، نزدیک مسجد جامع دمشق بقعه و مرقدی وجود دارد که به مرقد حضرت رقیه علیهاالسلام، دختر امام حسین علیه السلام معروف است و بر روی سنگی واقع در درگاه آن مرقد نوشته شده است:
«این خانه، مکانی است که به ورود آل پیامبر صلی الله علیه و آله و دختر امام حسین علیه السلام، حضرت رقیه علیهاالسلام شرافت یافته است».
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/98157430119240024654.jpg
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/73978689917367577516.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/09722842868490380251.gif
عروج
پس از واقعه جانسوز عاشورا، کاروان اسرا به همراه سرهای مطهر شهدا ابتدا به سوی کوفه و سپس شام حرکت کرد.
پس از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنها را در خرابه ای نزدیک کاخ یزید ملعون جای دادند.
محدث خبیر، مرحوم حاج شیخ عباس قمى(ره) از كامل بهائى (8) نقل مى كند كه:
زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى حال مردانى را كه در كربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى داشتند و هر كودكى را وعده مى دادند كه پدر تو به فلان سفر رفته است و باز مى آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند.
دختركى بود چهار ساله، شبى از خواب بیدار شد و گفت :
پدر من حسین علیه السلام كجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم . سخت پریشان بود.
زنان و كودكان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست.
یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سوال كرد.
خبر بردند كه ماجرا چنین است.
آن لعین گفت: بروند سر پدر را بیاورند و در كنار او نهند. پس آن سر مقدس را آوردند و دركنار آن دختر چهار ساله نهادند.
پرسید این چیست؟ گفتند: سر پدر توست. آن دختر فریاد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم كرد.(9)
حجة الاسلام صدر الدین قزوینى در جلد دوم كتاب شریف ثمرات الحیوه، به سند خود آورده است:
حضرت رقیه علیهاالسلام لب خود را بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود:الىّ ، الىّ ، هلّمى فأنا لك بالإنتظار
(اى نور دیده بیا بیا به سوى من، كه من چشم به راه تو مى باشم) و در اینجا بود كه دیدند حضرت رقیه علیهاالسلام از دنیا رفت. (10)
طبق بعضى روایات، بعد از رحلت حضرت رقیه علیهاالسلام یزید دستور داد چراغ و تخته غسل را ببرند، و او را با همان پیراهن كهنه اش كفن كنند.
هنگامی که زن غساله بدن حضرت رقیه علیهاالسلام را غسل میداد، ناگاه دست از غسل کشید
و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟
زینب علیهاالسلام فرمود: چه میخواهی زن غساله؟
گفت: چرا بدن این طفل کبود است؟ آیا به بیماری مبتلا بوده است؟
حضرت علیهاالسلام در پاسخ فرمود: ای زن! او بیمار نبود، این کبودیها آثار تازیانه و ضربههای دشمن است. (11)
در هنگام بازگشت اهل بیت امام حسین علیه السلام به مدینه، زنان شام ازدحام كردند و در حالیكه سیاه پوش شده بودند براى بدرقه اهل بیت علیهم السلام از خانه ها بیرون آمدند.
صداى ناله و گریه آنها از هر سو شنیده مى شد و با كمال شرمندگى با اهل بیت علیهم السلام وداع نمودند.
در این هنگام زینب كبرى علیهاالسلام سر از محمل بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود:
«اى اهل شام! از ما در این خرابه امانتى مانده است، جان شما و جان این امانت. (او در این دیار غریب است) هرگاه كنار قبرش بروید آبى بر سر مزارش بپاشید و چراغى در كنار قبرش روشن كنید». (12)
امروز مرقد مطهر نازدانه اباعبدالله الحسین علیه السلام در شهر دمشق کشور سوریه به صورت بارگاهی عظیم و باشکوه برای زیارت دوستداران اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله قرار دارد و همه روزه هزاران نفر عاشق، آن عزیز را زیارت می کنند.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/98157430119240024654.jpg
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/73978689917367577516.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/73978689917367577516.gif
پی نوشت:
1) ابصار العین، ص 368، كشف الغمه ج 2 ص 216.
2) ستاره درخشان شام، بخش نهم، فصل اول.
3) لسان العرب، ج5، ص293.
4) اللهوف علی قتلی الطفوف ص 141 (روز عاشورا حضرت سیدالشهدا علیه السلام در آخرین وداع با اهل خیام، آنان را اینگونه مورد خطاب قرار دادند: ... یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه... )
5) معالی السبطین، ج2 ص161 (کانت للحسین علیه السلام بنت صغیرة... تسمّی رقیة و کان لها ثلاث سنین)
6) مقتل الحسین، ص84 (ثم نادی یا ام کلثوم و یا زینب و یا سکینة و یا رقیة و...)
7) منتخب التواریخ، ص 299.
8) كامل بهائى، ج 2، ص 179.
9) منتهى الامال، ج 1، ص 317.
10) سخن گفتن امام حسین علیه السلام در 120 محل، ص 59.
11) الوقایع و الحوادث، ج 5، ص 81.
12) زینب فروغ تابان كوثر، ص 370 به نقل از الخصائص الزینبیه، ص 296 و ریاض القدس، ج 2، ص 237.
فرآوری: امین
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منابع: کتاب «ستاره درخشان شام، حضرت رقیه دختر امام حسین علیهماالسلام» ، سایت حوزه.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/73978689917367577516.gif
neginsabz
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۵:۱۷
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72188562908928185915.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72188562908928185915.gif)
آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.
صدای برادرم علی بن الحسین علیه السلام را میشنیدم که به عمّهام زینب کبری سلاماللهعلیها فرمود : این همان لحظهای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم علیه السلام تا قیامت کبری بر آن گریستهاند.
من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه میخوردند. خودم صدای شیون آنها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.
خودم دیدم که دستهدسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.
خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمسوضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیهی «یا ایتها النفس المطمئنّة اِرجِعی اِلی رَبِّكِ راضیة مَرضیّة فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی» را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.
زمین و زمان ناله میکرد و کودکان میدویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون میچکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّهام نداشتم. زمان به سختی میگذشت. قرار بر رفتن نداشتم.
دوست داشتم که بیشتر نزدت میماندم.
اماّ مگر داغ تازیانه ها بر جان کوچکم امان داده بود؟
کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت. نمیتوانستم چشم از چشمان به خون نشستهات بردارم.
مرا به زور میکشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پارهپارههای وحی.
کاش مانده بودم و غبار از چهرهات برمیگرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت میگشتم و در پرتو عشق تو میسوختم.
قرار بر رفتن نبود. از پاهای آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛
در گوشهی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی نبردهاند،
به برکت آمدنت آرام گرفته ام.
من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.
اما ای کاش زودتر میآمدی چون رقیّهات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.
دختر سهسالهای که گرمی چشمانت او را متعالی میکرد.
میگویند من « رقیّه « ام، کسی که جهتش به سوی تعالی است. آری،
از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بال و پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.
چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظهی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد. دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، بابالحوائجیم امضا شود.
میخواهم مانند علیاصغر و علیاکبر علیهمالسلام، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کردهاند.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/73978689917367577516.gif
این شنیدستم كه در ویرانه ای
بلبل و شمع و گل و پروانه ای
با خدا شان اتصالی داشتند
سوز و ساز و شور و حالی داشتند
بزمشان را داد شور دیگری
با نوای خود سه ساله دختری
دختری اما چو شمع دلفروز
سینه چاك و سینه سرخ و سینه سوز
پای او از آبله غرقاب خون
صورتش از ضرب سیلی نیلگون
بسكه در ره تازیانه خورده بود
عضو عضوش از ستم آزرده بود
نیمه شب ترك خواب ناز كرد
سوز دل را بهر عمه ساز كرد
با زبان حال آن شیرین زبان
شرح حال خویش میكردی بیان
گفت ای عمه چه شد بابای من
روشنی بخش دل شیدای من
آمد آن آرامش جان در برم
می كشیدی دست الفت بر سرم
رفت زود از پیش من بابا ی من
وای من ای وای من ای وای من
ناله او روز دشمن تار كرد
زاده مرجانه را بیدار كرد
گفت این افقان و شیون از كجاست
نیمه شب سد راه خواب ماست
گفت مزدوری به آن شوم پلید
ناله باشد از خرابه ای یزید
دختری از خواندان بوتراب
دیده باب تاجدارش را به خواب
حال بابا را بهانه می كند
خون ، دل خلق زمانه می كند
گفت آن ظالم كه خاموشش كنید
با سر بابا هم آغوشش كنید
پرچم ظلم و ستم افراشتند
راس خونین در طبق بگذاشتند
وارد ویرانه شد تا آن طبق
دفتر دلدادگی را زد ورق
تا طبق را كودك دردانه دید
از سویدای دلش آهی كشید
غنچه لعل لبش را باز كرد
بهر عمه راز دل ابرازكرد
گفت قصدم جز وصال باب نیست
حاجتی عمه به نان و آب نیست
در جوابش گفت عمه دم مزن
آتشی بر هستی عالم مزن
آنچه مقصود تو باشد در جهان
دردرون این طبق باشد نهان
تا كه سر پوش از طبق برداشت او
سر به سجده بهر حق بگزاشت او
خیره خیره كرد بر آن سر نگاه
هم نگه می كرد و هم می گفت ، آه
راس پر خون پدر را بر گرفت
روی دامانش به چشم تر گرفت
گفت ای بابا كجا بودی بگو
از چه رو از من جدا بودی بگو
نزد من از مرز باور آمدی
من به پا خواندم تو با سر آمدی
آمدی از ناله خواموشم كنی
از لبت شهد ولا نوشم كنی
آمدی بابا ولی دیر آمدی
چون كه گشتم از جهان سیر آمدی
ای پدر تو بهتر از جان منی
میز بانم من تو مهمان منی
توكه عشقت را هزاران مشتری است
روی ماهت از چه رو خاكستری است
گشته خونین صورت نورانی ات
خورده سنگ كین مگر پیشانی ات
بسكه چوب آمد به لبهایت فرود
غنچه لعل لبت گشته كبود
آنچه را خواهی زمن آن میدهم
قیمت یك بوسه را جان می دهم
يغما نيشابوري
neginsabz
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۵:۳۸
سه سالگی اش بر مدار عاشورا میچرخد.
اتفاقی که طنین خندههای کودکانهاش را به غارت میبرد.
در عطش میماند و میگدازد.
فرات از چشمانش مهاجرت میکند.
بیپناهیاش،
در تمام بیابانها تکثیر میشود.
این سه سالگی اوست که در ویرانهای کنار کاخ سبز،
به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است.
فاطمه جان
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۸:۱۱
http://askquran.ir/gallery/images//5405/1_Image-19.gif
امشب در اينجا شام هجراني سحر شد
مهمان طفل دختري رأسِ پدر شد
او بوسه بر لب هاي خونيِ پدر زد
بر جان عمه او دو صد باره شرر زد
سر پرسد از دختر چرا روي تو نيلي
دختر بگويد دشمنت با ضربِ سيلي
سر پرسد از او علت قدِ خميده
دختر بپرسد كي تو را از تن بريده
دختر بگويد اي پدر با من سفر كن
بي من مرو از رفتنت قدري حذر كن
سر گويد آخر دخترم وقتِ وصال است
روح تو پرپر مي زند در فكرِ بال است
بابا بگويد مادري پهلو شكسته
در انتظارت بر درِ جنت نشسته
برخيز و بابا اين خرابه منزلت نيست
جايي براي گفتن دردِ دلت نيست
آنجا خودم شانه كنم موي تو بابا
بوسه زنم بر نيليِ روي تو بابا
پر زد رقيه شد خرابه نيمه ي شب
جسم رقيه آتشي بر جانِ زينب
:parandeh:
فاطمه جان
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۸:۲۱
http://askquran.ir/gallery/images//5405/1_Image-17.gif
فاطمه ي كوچكي و پر از صفا رقيه جان
بده كمي به روحِ من درسِ وفا رقيه جان
دو دست كودكانه ات گره گشاي مشكلم
به هر كجا روم زنم تو را صدا رقيه جان
فاطمه جان
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۸:۲۶
http://askquran.ir/gallery/images//5405/1_Image-11.gif
سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشم های کوچک تو خلاصه شده است.
سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیه السلام رها بودی و پا به پای آبله، زخم هایش را به جستجو.
سلام بر کوچکی گام هایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها مانده ات.
سلام بر تو که آتش، کوتاه تر از دامنت نیافت.
تو را خوب تر از شام غریبان، زینب می شناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.
شام غریبان، تو را خوب می شناسد؛ تورا که آن قدر پدر پدر کردی و
«یا عَمَّتِیَ و یا أُخْتَ أَبِی! أیْنَ أَبِی» گفتی تا در روشنای حضور حسین علیه السلام غوطه ور شدی.
سلام بر تو؛ به آن زمان که در هیاهوی غبار و سوار، اشک و مشک و ستیغ و تیغ، حسین علیه السلام
را در خلسه و خون و خاکستر رها دیدی.
از اندوه و داغ و دلتنگی، بوی تو به مشامم می رسد و هرگاه نام تو را می نویسم، هیچ واژه ای را توان توصیف اندوهت نیست.
از کنار شط تا وادی نخله، از مرشاد تا به حلب و از دید نصرانی تا به عسقلان، تو بودی همدم تنهایی بابا.
سلام به تو ای سئوال بزرگ تاریخ! پس از گذشت قرن ها آیا آبله پاهایت خوب شده است؟
http://askquran.ir/gallery/images//4260/1_20111226084901140_005.jpg
فاطمه جان
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۸:۲۷
بابا دو بخش دارد
یک بخش توی صحرا
یک بخش روی نیزه
...........
السلام علیک یا بنت الحسین(س)
http://www.askdin.com/gallery/images/2609/1_poster-roghayyeh-s.jpg
خادمة الحجة
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۸:۴۶
به همه تسليت عرض مي كنم
اميدوارم بحق خانم روقيه آقا امام مهدي (ع) ظهور كند و همه مظلومين بيروز شوند
و همه شيعيان به مراد دلشان برسند
التماس دعاء دارم از همه
فاطمه جان
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۹:۰۲
http://askquran.ir/gallery/images//5405/1_1_roghayeh-_1_-copy.gif
پلکی مزن که چشم ترت درد می کند
پر وا مکن که بال و پرت درد می کند
ان تن که بود خسته این راه درد داشت
حتما که قلب خسته ترت درد می کند
می دانم که بعد تماشای اکبرت
زخمی که بود بر جگرت درد می کند
با من بگو که داغ برادر چه کار کرد
ایا هنوز هم کمرت درد می کند؟
مانند چوب خواهش بوسه نمی کنم
اخر لبان خشک و ترت درد می کند
لب های تو کبود تر از روی مادر است
یعنی که سینه پدرت درد می کند
میخواستم که تنگ در آغوش گیرمت
یادم نبوت زخم سرت درد می کند
با سر چرا به دیدن این دختر آمدی؟
پای تو مثل همسفرت درد می کند؟
کمتر به اسب نیزه سوار و پیاده شو!
از هجمه های سنگ سرت درد می کند؟
:parandeh:
شعر از جواد محمد زمانی
بچه گرافیست
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۹:۱۶
یار سفر کردهی من از سفر آمده
خرابه را زینت کنم که پدر آمده
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
تو کعبه ای و من نماز آورم سوی تو
با اشک خود شویم غبار از گل روی تو
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
قدم قدم به زخم دل نمکم می زدند
پدر پدر می گفتم و کتکم می زدند
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
جان پدر کبودی صورتم را ببین
شبیه مادرت شدم، قامتم را ببین
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
نفس درون سینه ام شده تاب و تبم
من بوسه گیرم از گلو تو زلعل لبم
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
چرا عذار لاله گون بَرِ من آوردهای
محاسن غرقه به خون بَر من آوردهای
خوش آمَدی ای پدر! مرا به همره ببر
ای عمهها و خواهران! دست حق یارتان
رفتم به همراه پدر، حق نگهدارتان
خوش آمدی ای پدر! مرا به همره ببر
http://www.asr-entezar.ir/entezar/wp-content/uploads/hazrate-roghaye10.jpg
فاطمه جان
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۹:۱۹
http://askquran.ir/gallery/images//5405/1_1_roghayeh-_1_-copy.gif
پلکی مزن که چشم ترت درد می کند
پر وا مکن که بال و پرت درد می کند
ان تن که بود خسته این راه درد داشت
حتما که قلب خسته ترت درد می کند
می دانم که بعد تماشای اکبرت
زخمی که بود بر جگرت درد می کند
با من بگو که داغ برادر چه کار کرد
ایا هنوز هم کمرت درد می کند؟
مانند چوب خواهش بوسه نمی کنم
اخر لبان خشک و ترت درد می کند
لب های تو کبود تر از روی مادر است
یعنی که سینه پدرت درد می کند
میخواستم که تنگ در آغوش گیرمت
یادم نبوت زخم سرت درد می کند
با سر چرا به دیدن این دختر آمدی؟
پای تو مثل همسفرت درد می کند؟
کمتر به اسب نیزه سوار و پیاده شو!
از هجمه های سنگ سرت درد می کند؟
:parandeh:
شعر از جواد محمد زمانی
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۹:۳۴
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91724566831637206251.gif
(http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91724566831637206251.gif) لحظه هاي بي قرار
اين جا خرابه هاي شام، منزل گاه اهل بيت پيامبر(ص) است.
رقيه با اسيران ديگر وارد خرابه مي شوند،
اما ديگر تاب دوري ندارد. پريشان در جستجوي پدر است.
امشب رقيه، فقط پدر و نوازش هاي پدر را مي خواهد.
امشب رقيه(س) است و عمه،
امشب رقيه(س) است و سر بابا،
امشب ملائک آسمان از غم دختر حسين(ع) در جوش و خروشند،
امشب شب وداع رقيه(س) و زينب(س) است.
او در آغوش عمه، بوي پدر را به ياد مي آورد
و دستان پر مهر او را احساس مي کرد.
(http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91724566831637206251.gif) http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/31898784976760374974.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/31898784976760374974.jpg)
فاطمه جان
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۹:۵۳
http://askquran.ir/gallery/images//4260/1_2011122608490115_004.jpg
گل نازدانه پدر
رقیه ...رقیه نجیب!
ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه... رقیه کوچک!
ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور!
بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
فاطمه جان
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۹:۵۵
http://askquran.ir/gallery/images//5405/1_Image-15.gif
غربتِ خرابه
یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!
باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت.
تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.
فاطمه جان
۱۳۹۰/۱۰/۰۸, ۱۹:۵۸
http://askquran.ir/gallery/images//5405/1_Image-13.gif
اندوه هجرت
امشب به وعده گاه نخستین باز می گردی. آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند.
امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ می پاشد.
گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بریده است و عشق از غم این هجران، و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار می پژمرد، زار می نالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است.
سرانجام آن لحظه فرا رسید و رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید.
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۹, ۰۱:۴۳
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/70359823791663729309.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/70359823791663729309.gif)
بابا!!! چه کسی محاسن تو را خونین کرده است؟!!؟
بابا ! چه کسی رگاهای تو را بریده؟!!؟
بابا!!؟ چه کسی مرا در این کودکی یتیم کرده است؟!؟
بابا!! چه کسی یتیم را پرستاری کند تا بزرگ شود؟!؟
بابا؟!؟ این زنان بی پناه را چه کسی پناه دهد؟!؟
بابا؟؟ این چشمهای گریان،
این موهای پریشان، این غریبان و بی پناهان را چه کسی دستگیری کند؟!!؟
بابا؟ شب ها وقت خواب چه کسی برایم قرآن بخواند؟
چه کسی با دستهایش موهایم را شانه کند؟!؟
چه کسی با لبهایش اشک هایم را بروبد ؟؟ بابا؟؟!!؟
چه کسی با بوسه هایش غصه هایم را بزداید؟؟
چه کسی سرم را بر زانویش بگذارد؟
چه کسی دلم را آرام کند؟؟!!؟
کاش مرده بودم بابا ، کاش فدای تو میشدم،
کاش زیر خاک میرفتم، ... بابا؟؟
مگر نگفتند به سفر میروی ؟
این چه سفری بود که میان سر و بدنت فاصله انداخت؟!!؟
این چه سفری بود که تو را از من گرفت؟!!؟
بابای من؟!!!
چه کسی جرات کرد سرت را از تن جدا کند؟
چه کسی جرات کرد دخترت را یتیم کند؟!!؟
تو کجا بودی بابا وقتی ما را بر شترهای بی جهاز نشاندند؟
تو کجا بودی بابا وقتی به ما سیلی زدند؟
تو کجا بودی وقتی آب هم از ما دریغ کردند؟
تو کجا بودی بابا وقتی برادرم سجاد را به زنجیر بستند؟
تو کجا بودی بابا وقتی در بیابان های ترسناک شب رهایمان میکردند؟!!؟
بابا تو کجا بودی وقتی در آفتاب سایه بانی را از ما مضایقه میکردند؟!!
بابا تو کجا بودی وقتی مردم به ما می خندیدند؟
تو کجا بودی بابا وقتی مردم از اسارت ما شادی میکردند
و پیش چشمهای گریان ما می رقصیدند؟!!؟
تو کجا بودی بابا وقتی عمه ام زینب سجاد را
در سایه شتر خوابانده بود و او را باد می زد و گریه میکرد؟!!؟
بابا تو کجا بودی وقتی عمه ام نماز های شبش را نشسته ی خواند
و دور از چشم ما تا صبح گریه میکرد؟!!!؟
تو کجا بودی بابا وقتی سکینه سرش را
بر شانه های عمه می گذاشت و زار زار میگریست!!؟
تو کجا بودی بابا وقتی از زخمهای غل و زنجیر سجاد خون میچکید؟!؟
بابا تو کجا بودی وقتی همه ما فقط تو را صدا می زدیم؟!!!؟
جان من فدای تو باد بابا !! که مظلومترین بابای عالمی
بابا من میدونم که تو فقط بابای من نیستی ،
بابای همه جهانی ، پدر همه عالمی ،
امام دنیا و آخرتی، نوه پیامبری،
فرزند علی و فاطمه ای، بابا من میدونم تو پدر سجادی ،
و پدر امامان بعد از خودتی ، میدونم تو برادر عمه ام زینبی
میدونم تو بابای همه کودکان جهانی و همه عالم نیازمند توست ،
اما بابا !! الان من بیش از همه به تو محتاجم ،
بیشتر از همه فرزند توام،
بابا من دختر توام ، دردانه تو ام،
هیچ کس به اندازه من غربت و یتیمی
و نیاز به دستهای تو را حس نمی کند ،
همه بدون تو هم ممکن است زندگی کنند ،
اما بابا!! من بدون تو میمیرم،
من ازهمه عالم به تو محتاجترم، بابا؟!!؟
بی آب هم اگه بتوانم زندگی کنم، بی تو نمیتوانم
تو نفس منی بابا ، تو روح و جان منی ،
بی روح ، بی نفس ، بی جان ،
چه کسی تا حالا زنده مونده؟!!؟
بابا ؟؟!!!؟ بابا؟!!؟
بیا و مرا هم ببر ...
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/06069340190548332975.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/06069340190548332975.jpg)
seyed133
۱۳۹۰/۱۰/۰۹, ۱۰:۵۸
به همه تسليت عرض مي كنم
اميدوارم بحق خانم روقيه آقا امام مهدي (ع) ظهور كند و همه مظلومين بيروز شوند
و همه شيعيان به مراد دلشان برسند
التماس دعاء دارم از همه
به نام خدا
دیشب رقیه با پدرش گفتگو نمود
هم در دعا ظهور منتقمش آرزو نمود
یا علی
به نام خدا
دیشب رقیه با پدرش گفتگو نمود
هم در دعا ظهور منتقمش آرزو نمود
یا علی
ديدم سر بريده كه بر نيزه بود ليك
با دختر سه ساله خود گفتگو نمود
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۰۹, ۱۳:۴۶
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91705765165909102782.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91705765165909102782.gif)
گل نازدانه پدر
رقيه اي مهتاب شب هاي الفت حسين!
اي مظلوم ترين فرياد خسته!
گلِ نازدانه پدر و انيس رنج هاي عمه!
رقيه... رقيه کوچک!
اي يادگار تازيانه هاي نينوا و سيل سيلي کربلا!
دست هاي کوچکت هنوز بوي نوازش هاي پدر را مي داد،
و نگاه هاي معصوم و چشمان خسته ات،
نور اميد را به قلب عمه مي تاباند.
رقيه... رقيه صبور!
بمان، که بي تو گلشن خزان ديده اهل بيت،
ديگر بوي بهار را استشمام نخواهد کرد،
تو نوگل بهشتي و فرشته زميني،
پس بمان که کمر خميده عمه،
مصيبتي ديگر را تاب نخواهد آورد.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/95685634471074917583.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/95685634471074917583.jpg)
neginsabz
۱۳۹۰/۱۰/۰۹, ۱۴:۴۹
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67993931196753850254.gif
آه ای دوشیزه شبهای شیون و شعر!
از این پس بر آغوش خسته ویرانهها،
خوابِ پروانههایی را میبینی که بر شاخههایِ نازکِ احساست یخ میزنند.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/67993931196753850254.gif
neginsabz
۱۳۹۰/۱۰/۰۹, ۱۵:۰۷
ببخش عمّه!
راه طولانی و فرساینده بود.
دو نیزه،
زیر چشمهای کوچکم هراس میریخت.
با نوک نیزهها اشک هایم را پاک میکردند؛
گریه و تازیانه همصدا بودند.
بازوهایم را ببین، نه، نه!...
بگذار پوشیده بماند،
آخر تو هم جای من، جای ما، تازیانه میخوردی!
ببخش عمّه!
راه، پر از همهمه تازیانه بود؛ پر از طعنه و تمسخر.
زهر خنده دشمن و تبسم هفتاد و دو تن آشنا بر سر نیزه.
تشنه بودم و در خواهش مکرّر آب؛
چقدر عذابت دادم!
گرسنه بودم و تو از نگاه بی رمقم میخواندی و من همیشه منتظر بودم تا بگویی
«فرزند برادر! صبر کن»،
آرامش این سخن،
تمام تشنگیم را مینوشید و تمام گرسنگی ام را میبلعید و سفرِ بیهمراهی پدر را ساده میکرد.
ببخش عمّه!
که چندبار از شتر لغزیدم؛
میلغزیدم و میافتادم؛
خسته و تشنه، گرسنه؛
تنها و دلشکسته و ناگهان،
دستی، موهایم را چنگ میزد،
گیسوانم را میکشید و باز تو میآمدی و مرا بلند میکردی و در حالی که خطی کبود از تازیانه بر شانهها و دستهای صبور و مهربانت مینشست، نجاتم میدادی.
ببخش عمّه!
این همه راه آزارت دادم!
انگشتهای مهربانت،
چقدر خارها از پایم جدا کرد و آغوش گرم و صمیمیت،
چه آرامم میکرد!
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60212570652907767488.gif
http://img.tebyan.net/big/1390/09/1216523412214510723818515711591161842136812.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/60212570652907767488.gif
http://www.ayehayeentezar.com/images/icons/1-b-1.gifزهرای کوچک شامhttp://www.ayehayeentezar.com/images/icons/1-b-1.gif
ما در اینجا غریبیم
نزدیک غروب آفتاب که می شد، مردم دمشق، دست کودکان خویش را می گرفتند و به تماشای بچه های امام حسین علیه السلام می آمدند و پس از آن راهی خانه می گشتند. روزی رقیه علیهاالسلام با دیدگان حسرت بار به آن جمع نگاه کرد.
ناله ای دردناک از دل برآورد و روی به عمه اش زینب سلام الله علیها نمود و گفت: ای عمه! اینها به کجا می روند؟
حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: ای نور چشمم! اینها رهسپار خانه و کاشانه خود هستند.
رقیه علیهاالسلام گفت: عمه جان! مگر ما خانه نداریم؟! زینب سلام الله علیها فرمود: نه! ما در اینجا غریبیم و خانه نداریم. خانه ما در مدینه است.
با شنیدن این سخن صدای ناله و گریه رقیه علیهاالسلام بلند شد و فریاد زد: «واغربتاه، واذلتاه، و اکربتاه» آه از غریبی، وای از محنت و زاری ما . (1)
پای نیزه غریبی
در كتاب بحرالغریب، جلد دوم، قریب به این مضامین آمده است:
حارث كه یكی از لشگریان یزید بود گفت : یزید دستور داد سه روز اهل بیت علیهم السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانی شهر شام كامل شود.
حارث میگوید: شب اول من به شكل خواب بودم، دیدم دختری كوچك بلند شد و نگاهی كرد، دید لشگر از خستگی راه خوابیدهاند وكسی بیدار نیست، اما فورا از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام كه بر درختی نزدیك خرابه دم دروازه شام آویزان بود.
سپس به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت، تا چند مرتبه. آخرالامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه كرد و كلماتی فرمود و اشك ریخت. سپس دیدم سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت:
« السلام علیك یا ابتاه! وامصیبتاه بعد فراقك، واغربتاه بعد شهادتك »
بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود:
« ای دختر من! مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد، و اسیریت به پایان رسید.
ای نور دیده! چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد. بر آنچه بر شما وارد شده صبر كن كه جزا و مزد او شفاعت را دربردارد ».
حارث میگوید : من خانهام نزدیك خرابه شام بود، از اینكه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهی آمد منتظر بودم كی از دنیا میرود، تا یك شبی شنیدم صدای ناله و فریاد از میان خرابه بلند است، پرسیدم چه خبر است ؟ گفتند: رقیه سلام الله علیها از دنیا رفته است. (2)
پی نوشت:
1) داستان غم انگیز حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 40.
2) حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 26.
فرآوری: امین
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منابع:
دویست داستان از فضایل، مصایب و کرامات حضرت زینب علیهاالسلام، عباس عزیزی.
ستاره درخشان شام حضرت رقیه علیهاالسلام، دختر امام حسین علیه السلام، حجة الاسلام شیخ على ربانى خلخالى.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/23640560347015297242.gif
http://www.ayehayeentezar.ir/gallery/images/80186344873281367059.jpg
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/23640560347015297242.gif
http://askquran.ir/gallery/images/5405/7_11.jpg
ای شام!
ای پیچیده در حرارت عصیان!
محکمتر بزن این تازیانههای پی در پی را که فردا از جای تازیانه ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد.
خرابههایت، آرامگاه ملایکیست که بر دیوارههای ویرانِ شرم سر میکوبند
میروی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامیگذاری.
اندوهت را بر صورت خرابه میپاشی و میگذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45913239171638498473.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/85969002667818918845.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/45913239171638498473.gif
سید زاهد
۱۳۹۰/۱۰/۰۹, ۱۸:۱۴
السلام علیک یا رقیه علیها سلام
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۰/۱۰/۱۰, ۰۱:۲۴
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_roghayeh__18_.png
عمه جان ، بگذار گريم زار زار
چون كه ديگر پر شده پيمانه ام
عمه جان ، كو منزل و كاشانه ام
من چرا ساكن در اين ويرانه ام
آشنايانم همه رفتند و، من
ميهمان بر سفره بيگانه ام
عمه جان ، بگذار گريم زار زار
چون كه ديگر پر شده پيمانه ام
شمع ، مى ريزد گهر در پاى من
چون كه داند كودكى دردانه ام
عقل ، مى گويد به من آرام گير
او نداند عاشقى ديوانه ام
دست از جانم بدار اى غمگسار
من چراغ عشق را پروانه ام
بگذر از من اى صبا حالم مپرس
فارغ از جان ، در غم جانانه ام
بس كه بى تاب از پريشانى شدم
زلف ، سنگينى كند بر شانه ام
من گرفتار به زلف و خال او
من اسير آن كمند و دانه ام
خانمانم رفته بر باد اى عدو
كم كن آزار دل طفلانه ام
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/38081525533845346977.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/38081525533845346977.jpg)
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۱/۰۹/۲۷, ۲۰:۰۶
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/58292404341216020919.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/58292404341216020919.gif)
یا رب امشب چه شبي است.
در و ديوار فرو ريخته اين خرابه غزل کدامين خداحافظي را مي سرايند؟
زينب، اين بانوي نور و نافله هاي نيمه شب،
دستي به آسمان دارد و دستي بر سر رقيه؛
بخواب عزيز برادرم!
باز هم رقيه(س) و گريه هاي شبانه،
باز هم بهانه بابا و بي قراري هايش،
و اين بار شاميان چه خوب پاسخ بي قراري رقيه(س) را مي دهند
و سر حسين(ع) را نزد او مي آورند.
آن شب، هيچ کس توان جدا کردن رقيه(س) را از سرِ بابا نداشت.
تو با سرِ بابا چه گفتي؟
چشم هاي پدر،
کدامين سرود رفتن را برايت خواند که مانند فرشته اي کوچک،
از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشيدي
و غربتِ خرابه را براي عمه به جاي نهادي.
امشب، غمگين ترين ماه، آسمان دنيا را تماشا مي کند.
آسمان! چه دلگيري امشب،
گويي غم مصيبتي به گستردگي زمين،
قلبت را مي فشرد.
امشب فرشته هاي سياه پوش،
بال در بال هم، فوج فوج به زمين مي آيند
و ترانه غم مي سرايند.
در و ديوار خرابه، از اندوه زينب(س)،
بر سر و سفير مي کوبند.
امشب چشمه هاي آسمان،
از گريه خونين زينب(س)، خون مي بارد
و چهره زمين از وسعت اندوه، تاريک است.
متاب امشب اي ماه، متاب!
هيچ مي داني، امشب گيسوان پريشانِ رقيه،
به خواب کدامين نوازش رفته است؟
متاب که دردهاي آشکار بسيار است.
متاب که زخم هاي بي شمار بسيار است.
متاب که دل پر شرار زينب(س) به شراره جدايي نازنيني ديگر،
در سوز و گداز است.
متاب که امشب خرابه شام،
از داغ سه ساله گل حسين، تيره ترين خرابه دنياست.
متاب اي ماه، متاب!
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/87802370802811612602.gif
http://shirazi.ir/php/upload/news/1432/02/07/01.jpg
سلام بر تو و عاشورای بزرگی که در چشمهای کوچک تو خلاصه شده است.
سلام بر تو که در خنکای لبخند حسین علیهالسلام رها بودی و پا به پای آبله، زخمهایش را به جستجو.
سلام بر کوچکی گامهایت؛ به تو و خاطرات در آتش رها ماندهات.
سلام بر تو که آتش، کوتاهتر از دامنت نیافت.
تو را خوبتر از شام غریبان، زینب میشناسد و تو بهتر از همه، شام غریبان را.
شام غریبان، تو را خوب میشناسد؛ تورا که آنقدر پدر پدر کردی و «یا عَمَّتِیَ و یا أُخْتَ أَبِی! أیْنَ أَبِی» گفتی تا در روشنای حضور حسین علیهالسلام غوطهور شدی.
سلام بر تو؛ به آن زمان که در هیاهوی غبار و سوار، اشک و مشک و ستیغ و تیغ، حسین علیهالسلام را در خلسه و خون و خاکستر رها دیدی.
از اندوه و داغ و دلتنگی، بوی تو به مشامم میرسد و هرگاه نام تو را مینویسم، هیچ واژهای را توان توصیف اندوهت نیست.
از کنار شط تا وادی نخله، از مرشاد تا به حلب و از دید نصرانی تا به عسقلان، تو بودی همدم تنهایی بابا.
سلام به تو ای سئوال بزرگ تاریخ! پس از گذشت قرنها آیا آبله پاهایت خوب شدهاست؟
*****
عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب سلام الله علیها نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سیدالشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سیدالشهدا را دید، سر را برداشت و درآغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.
دختر خردسال حسین علیه السلام آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/87802370802811612602.gif
کنیز فاطمه(سلام الله علیها)
۱۳۹۱/۰۹/۲۷, ۲۱:۲۲
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/39996338603129216093.gif
که دیده است که جوجه کبوتری توفانزده را تیر و کمان حواله کنند؟
آه، رقیه! بالهای سوخته را طاقت سنگ نیست.
لبهای تشنهات را خاک پاشیدند و چشمان به اشک نشستهات را آشنای تازیانهها کردند.
خدایا! حجم این همه تاریکی را کدام خورشید، روشن میتواند کرد؟
فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابههای شام مویه میکنم و وسعت رنجت را با کوهها در میان میگذارم
غبار اندوهت را هیچ بارانی نمیتواند شست.
کدام اندیشه پلید...؟
کدام دست، گوشهگیر این خرابهات کرد و شناسنامه مصیبت در دستانت گذاشت؟
کدام اندیشه پلید، چشمهای کوچکت را گریهخیز ماتمها کرد؟
به کدام جرم، گامهای کودکیات را اینچنین آواره صحراها کردند؟
این وقاحت ظالم، از روزنه کدام غار بیرون ریخت که شبهایت را بیستاره کرد و شانههایت را بیتکیهگاه؟
دیوارهای ستمگر تاریخ، چشمهایت را تحمل نتوانستند و نفسهای معصومت را به چوبها سپردند.
زمین، همیشه اینگونه پنجرهها را به باد داده است.
اندوهت را میگذاری و میروی
ثانیههای محنتبارت، صفحات خیالم را میسوزاند.
بر کتیبههای سوخته مینویسمت و وجدانهای بیدار جهان را به قضاوت میطلبم.
نالههای کودکیات، خاطر بادها را پریشان کرده است.
قناریان تنها، تاریک خرابه را به یاد میآورند و میگریند.
پنجرهها، کابوسهای سیاهت را تب میکنند.
خارها، پاهای برهنهات را جگرریش میکنند.
میروی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامیگذاری.
اندوهت را بر صورت خرابه میپاشی و میگذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
معصومه داوودآبادی
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/87802370802811612602.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۱/۰۹/۲۸, ۰۱:۱۷
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43830485657372258500.gif
چه گذشت در شام بر رقیه خدا می داند و بس
يه دختري مي گفت من در 5سالگي بابامو از دست دادم
سه روز بي حال بودم،وانگار جسم بي روح باشم به اين ور واون ور ميبردند،
خيلي برايم سنگين بود تصور كنم دختر سه ساله ابا عبد الله الحسين آن صحنه كربلا را ديد،
من فكر ميكنم در مسير حركت هنوز اين دختر بي حال بوده ،
چطور تا شام زنده ماند خدا مي داند
براي من كه قابل تصور نيست چنين مصائب ودردها،
چيزي كه اين سختيها را باعث ميشود به جان خريد،عشق يار است وبس
آنچه را در خواب شيرين خواست ديد درد و دل ها گفت و پاسخ ها شنيد
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۱/۰۹/۲۸, ۰۱:۱۸
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/18694971814655950467.gif
اي پدر داني چه آمد بر سرم!
من سر ني با تو بودم دخترم
تو ز هجر خويش آبم كرده اي
تو زاشك خود كبابم كرده اي
تو، ز، ني بر من نگاه انداختي
تو مرا ديدي ولي نشناختي
بابا حق داري نشناسي، آن قدر با سنگ به پيشاني ام زده بودند...
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/76160690208916492662.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۱/۰۹/۲۸, ۰۱:۲۳
http://shirazi.ir/php/upload/news/1432/02/07/01.jpg
تو كجا بودي كه بي ما بوده اي؟
تو چرا اين گونه خاك آلوده اي؟
تو چرا بي اكبرت برگشته اي
تو چرا چون لاله پرپر گشته اي؟
تو برايم از علي اصغر بگو
و به من از عمه و خواهر بگو
من تو را گم كرده بودم كربلا
من تو را مي ديدم از طشت طلا
من تو را چون روح گيرم در برم
من تو را امشب به همره مي برم
كاش طفل خردسالت مرده بود
كاش بابايت به همره برده بود
من چهل منزل صدايت كرده ام
من به نوك ني دعايت كرده ام
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/01625848567543442322.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۱/۰۹/۲۸, ۰۴:۵۳
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43830485657372258500.gif
يک نيمه شب بهانهی دلبر گرفت و بعد
قلبش به شوق روي پدر پر گرفت و بعد
اما نيامده ز سفر مهربان او
يعني دوباره هم دل دختر گرفت و بعد
آنقدر لاله ريخت به راه مسافرش
تا خواب او تجلي باور گرفت و بعد
آخر رسيد از سفر، اما سر پدر
سر را چقدر غمزده در بر گرفت و بعد
گرد و غبار از رخ مهمان مهربان
با اشک چشم و گوشهی معجر گرفت و بعد
انگار خوب او خبر از ماجرا نداشت
طفلک سراغي از علي اصغر گرفت و بعد
از روزهاي بي کسي اش گفت با پدر
يعني نبرد بغض و گلو در گرفت و بعد:
خورشيد من به مغرب گودال رفتي و
باران تير و نيزه و خنجر گرفت و بعد
معراج رفتي از دل گودال قتلگاه
نيزه سر تو را به روي سر گرفت و بعد
دلتنگ بود دخترت و سنگ ِ کينه اي
بوسه ز چهره و لب و حنجر گرفت و بعد
اما دوباره فرصت جبران رسيده بود
يک بوسه آه از لب پرپر گرفت و بعد
جان داد در مقابل چشمان عمه اش
با بال هاي زخمي خود پر گرفت و بعد ...
یوسف رحیمی
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
كبوتر دل
۱۳۹۱/۰۹/۲۸, ۰۵:۴۲
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88854133130954769143.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/88854133130954769143.jpg)
شهادت به نقل منابع معتبر
شهادت غم انگيز حضرت فاطمه صغري و يا رقيه عليها سلام، دختر امام حسين(ع) چنين است:
عصر روز سه شنبه در خرابه در كنار حضرت زينب(س) نشسته بود. جمعي از كودكان شامي را ديد كه در رفت و آمد هستند.
پرسيد: عمه جان! اينان كجا مي روند؟ حضرت زينب(س)فرمود: عزيزم اين ها به خانه هايشان مي روند. پرسيد: عمه! مگر ما خانه نداريم؟ فرمودند: چرا عزيزم، خانه ما در مدينه است. تا نام مدينه را شنيد، خاطرات زيباي همراهي با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسيد: عمه! پدرم كجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل ديگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوي غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسي از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤيا پدر را ديد. سراسيمه از خواب بيدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جويي نمود، به گونه اي كه با صداي ناله و گريه او تمام اهل خرابه به شيون و ناله پرداختند.
خبر را به يزيد رساندند، دستور داد سر بريده پدرش را برايش ببرند. رأس مطهر سيد الشهدا را در ميان طَبَق جاي داده، وارد خرابه كردند و مقابل اين دختر قرار دادند. سرپوش طبق را كنار زد، سر مطهر سيد الشهدا را ديد، سر را برداشت و د رآغوش كشيد.
بر پيشاني و لبهاي پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه كسي صورت شما را به خونت رنگين كرد؟ پدر جان چه كسي رگهاي گردنت را بريده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذي أَيتَمَني علي صِغَرِ سِنِّيِ» چه كسي مرا در كودكي يتيم كرد؟ پدر جان يتيم به چه كسي پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان كاش خاك را بالش زير سرم قرار مي دادم، ولي محاسنت را خضاب شده به خونت نمي ديدم.
دختر خردسال حسين(ع) آن قدر شيرين زباني كرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خيال كردند به خواب رفته. وقتي به سراغ او آمدند، از دنيا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.
شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساكه 5/141
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
http://kenzo1368.persiangig.com/image/YaRoghayye.jpg
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
آنكو در اين مزار شريـف آرميـده اسـت
ام البكّا رقيه محنت كشيده است
اينجا زتاب غم دل زينب شده است آب
بس ناله يتيم برادر شنيده است
اينجا ز پا فتاده و او را ربـوده خـواب
طفلى كه روى خار مغيلان دويده است
يا رب به جز رقيه كدامين يتيـم را
سر تسكين بديدن سر از تن بريده است
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
اندوهت را می گذاری و می روی
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
ثانیه های محنت بارت، صفحات خیالم را می سوزاند.
بر کتیبه های سوخته می نویسمت و وجدان های بیدار جهان را به قضاوت می طلبم.
ناله های کودکی ات، خاطر بادها را پریشان کرده است.
قناریان تنها، تاریک خرابه را به یاد می آورند و می گریند.
پنجره ها، کابوس های سیاهت را تب می کنند.
خارها، پاهای برهنه ات را جگرریش می کنند.
می روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی گذاری.
اندوهت را بر صورت خرابه می پاشی و می گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamHosein/Moharram/87/03/Yadegari/02.jpg
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
زيارتنامه حضرت رقيه(ع)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
بسم الله الرحمن الرحيم
السلام عليك يا سيدتنا رقيه
عليك تحيه والسلام و رحمه الله و بركاته
السلام عليك يا بنت امير المومنين علي ابن ابي طالب
السلام عليك يا بنت فاطمه الزهراء سيده نساء العالمين
السلام عليك يا بنت خديجه الكبري ام المومنين و المومنات
السلام عليك يا بنت ولي الله
السلام عليك يا اخت ولي الله
السلام عليك يا بنت الحسين الشهيد
اسلام عليك ايتها الصديقه الشهيده
السلام عليك ايتها الرضيه المرضيه
السلام عليك ايتها التقيه النقيه
السلام عليك ايتها الزكيه الفاضله
اسلام عليك ايتها المظلومه البهيه
صلي الله عليك و علي روحك و بدنك
فجعل الله منزلك و ماواك في الجنه
مع ابائلك و اجدادك الطيبين الطاهرين المعصومين
السلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبي الدار
و علي الملائكه الحافين حول حرمك الشريف
و رحمه الله و بركاته
و صلي الله علي سيدنا محمد وآله الطيبين الطاهرين
برحمتك يا ارحم الراحمين .
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamHosein/Moharram/87/03/Yadegari/06_M.jpg
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
ترجمه زيارتنامه حضرت رقيه(ع)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
بنام خداوند بخشنده مهربان
درود بر تو اي بزرگ ما رقيه
كه بر تو باد احترام و سلام
و عنايات و بركات خداوندگار ما
به تو اداي احترام مي كنم
اي دخت امير المومنين علي بن ابي طالب،
در برابر عظمتت تعظيم مي نمايم
اي دختر فاطمه زهرا كه مادرت بزرگ زنان دو جهان است،
تسليم مقام توام اي دختر يادگار خديجه كبري،
كه سمت مادري داشت بر مردان و زنان با ايمان
سلام بر تو اي دختر ولي خدا
درود بر تو اي خواهر دوست خدا
سلامتي بر تو اي دخت حسين شهيد
دعا نثارت اي كه هستي راستگو و حاضر در دينت
سلام بر تو اي كه از راهت راضي بودي
و خدا از مسيرت خشنود
در برابرت خاضعم اي پرهيزكار و پاكيزهتن
تحيت بر تو اي تزكيه شده برتر،
تسليم مقام توام، اي كه بودي در مظالم
و با ارزشت همه را تحمل كرده افشا نمودي
صلوات خداوند بر تو و بر روح تو و جسمت
خداوند تبارك و تعالي خانه و زندگي تو را
در بهشت قرار داده
در كنار پدران و اجداد پاك و گرامي معصومت
درود بر شما به آنچه كه صبر كرديد
پس چه زندگي زيبايي در انتظار شماست
و نيز به فرشتگان پاسدار حرمت
كه نگهبان مقامات ميباشند كرنش ميكنم
و در خاتمه با تمام وجود به خاندان معظم رسول خدا
محمد (صل الله عليه وآله و سلم) دعا كرده
و الطاف و مراحم الهي را مسئلت ميكنم
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
https://fbcdn-sphotos-e-a.akamaihd.net/hphotos-ak-ash3/530939_448252081900803_1805932046_n.jpg
در سنِ 3سالگی ز جان سیر شدم
از پـای پـر از آبـلـه دل گـیـر شــــدم
از بـس کـه مــزاحـمــت فـراهـم کــردم
شرمنده ام عمه، دست و پا گیر شدم
گفتی که پدر، مسافرت رفته و من
صـد بـار دگـر دوبـاره پـیـگـیـر شـدم
من بی تو چگونه از زمین برخیزم؟
باید کمکم کنی ٬ زمین گیر شدم!
یک موی سیاه بین گیسویم نیست
سِنی نگذشـته از مـن و پـیـر شـدم
از نَسل ِ علی بودنِ من باعث شد
در طیِ سفر، بسته به زنجیر شدم
شاعر: سعید خرازی
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/97851739142235792017.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۱/۰۹/۲۹, ۰۴:۰۸
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/41141130196363730065.jpg
روایت کربلا ؛ زبان حال باب الحوائج سه ساله - متن ادبی
آن هنگام که خورشید وجودت در گودی قتلگاه به خون نشست و لحظاتی بعد در افق کربلا طلوع کرد، آسمان تیره و تار شد.
صدای برادرم علی بن الحسین(علیه السلام) را میشنیدم که به عمّهام زینب کبری(سلاماللهعلیها) فرمود : این همان لحظهای است که همه ارکان هستی، از زمان هبوط آدم(علیه السلام) تا قیامت کبری بر آن گریستهاند.
زمین و زمان ناله میکرد و کودکان میدویدند. نبودی ببینی که دامنهایشان آتش گرفته بود و از گوشهایشان خون میچکید و من در آن میان مأمن و مأوایی جز دامن عمّهام نداشتم. زمان به سختی میگذشت.
قرار بر رفتن نداشتم. دوست داشتم که بیشتر نزدت میماندم. اماّ مگر داغ تازیانه ها بر جان کوچکم امان داده بود؟ کربلا جهنّم دشمنان تو شده بود و بهشت تو و یارانت.
نمیتوانستم چشم از چشمان به خون نشستهات بردارم.
مرا به زور میکشیدند. چقدر سخت بود جدا شدن از پارهپارههای وحی.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۱/۰۹/۲۹, ۰۴:۰۹
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
کاش مانده بودم و غبار از چهرهات برمیگرفتم. کاش پروانه وار دور شمع وجودت میگشتم و در پرتو عشق تو میسوختم. قرار بر رفتن نبود.
از پاهای آبله دارم بپرس که در این مسیر چقدر دویدم و الآن که سر زیبای تو در دامنم به میهمانی آمده؛ در گوشهی این خرابه، در شهری که مردمانش بویی از مردانگی نبردهاند، به برکت آمدنت آرام گرفته ام.
من بهشت را در آغوش گرفتم، من به وصال محبوبم رسیدم.
امّا ای کاش زودتر میآمدی چون رقیّهات دیگر توانی در جان خسته و رنجورش ندارد.
دختر سهسالهای که گرمی چشمانت او را متعالی میکرد.
میگویند من رقیّهام1،کسی که جهتش به سوی تعالی است.
آری، از آن زمان که در تقدیر تو متولد شدم؛ من دختر تو شدم و تو بابای من، رفعت گرفتم و بالو پر برای پرواز در آوردم و برای عروج آماده شدم.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۱/۰۹/۲۹, ۰۴:۰۹
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
من در کربلا دیدم که ملائکه به تو و اهل بیتت غبطه میخوردند. خودم صدای شیون آنها را هنگامی که بر سرنیزه بودی شنیدم.
خودم دیدم که دستهدسته جنیان و ملائکه از برای یاری تو آمدند و در برابرت زانو زدند.
خودم دیدم که از مقتل تو آیه والشّمسوضحِها تفسیر شد، خودم دیدم که خداوند تأویل آیهی
«یَا اَیَّتُها النَّفسُ المُطمئِنّةُ ارجِعی اِلی رَبِّكِ راضیه مَرضیّه فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی»2
را در قیام تو و یارانت به ظهور رسانید.
چه لذّتی دارد هم کلام شدن با تو. چه شیرین است لحظهی وصال. جانم دیگر طاقت ماندن ندارد.
دستان کوچکم را بگیر و با خودت ببر تا در محضر تو، بابالحوائجیم امضا شود.
میخواهم مانند علیاصغر و علیاکبر(علیهمالسلام)، نزد جدّمان رسول خدا حاضر شوم و بگویم دشمنانت با تو و فرزندانت چه کردهاند.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
║★║فاطمی║★║
۱۳۹۱/۰۹/۲۹, ۰۴:۱۰
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
پی نوشت ها:
1. اشاره به معنای کلمه رقیّه که به معنی صعود به طرف بالا و ترقّی است. میتوانید به کتابهای لغت در زبان عربی مانند مفردات راغب اصفهانی رجوع نمایید.
2. در تفسیرهای روایی آمده که شأن نزول آیات آخر سوره فجر، امامحسین(علیه السلام) هستند.
نویسنده: ف . بهمنی
منبع: سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72188562908928185915.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/72188562908928185915.gif)
اندوه هجرت
امشب به وعدهگاه نخستین باز میگردی. آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند.
امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ میپاشد.
گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را بریده است و عشق از غم این هجران،
و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار میپژمرد، زار مینالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است.
سرانجام آن لحظه فرا رسید و رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/06069340190548332975.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/06069340190548332975.jpg)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91724566831637206251.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/91724566831637206251.gif)
آرام نازنین عمه
آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بیتابی دختر حسین را بشنوند.
این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازشهای مهربان بابا کجا؟ این سر بریده بابا و این دختر کوچک حسین.
هر چه میخواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بیقرارت آمده،
بگو از سیلی خوردنها و تازیانه ها و آتش خیمه های عصر عاشورا.
بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورتهای نیلی و اسیری و بیابانهای بیرحمی.
بگو از بیشرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان،
آرام، نازنین عمه! آرام.
اکنون تو، به مهمانی بابا میروی.
سفر به سلامت!
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/31898784976760374974.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/31898784976760374974.jpg)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/39996338603129216093.gif
میچکند از نگاهها، پنهان *** اشکها، یادگار دریایند
آسمان هم به گریه میآید *** وقتی از چشم «کودکی»، آیند
کودکی مانده در دل غربت *** خفته امّا درون ویرانه
آن که روزی نگاه زیبایش *** شد حدیث هزار پروانه
جرم او را کسی نمیدانست *** جرم پروانه را نمیدانند
آنچه مردم شنیده میگویند *** رسمِ جانانه را، نمیدانند
چشمها را گشوده، مینالید *** در فضای غریبِ ویرانه
مثل شمعی که اشک میریزد *** در سکوت حزینِ یک خانه
ناله هایش، اگرچه میگفتند:
«غربت خانه کرده بیتابش» *** دور میزد درون تاریکی
لحظه لحظه، نگاه بیخوابش *** جستوجوهای او، نشان میداد
انتظار کسی، به جان دارد!
سر به بالا گرفته، میپرسید:
عمّه، این خانه، آسمان دارد؟! *** آسمان را گرفت در آغوش
مثل یک عقده در گلو، افسرد! *** آرزوی قشنگِ «بابا» هم!
در همان آخرین نگاهش، مُرد *** حضرت قاسم علیهالسلام یادگار برادر
سید علی اصغر موسوی
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/38081525533845346977.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/38081525533845346977.jpg)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/70359823791663729309.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/70359823791663729309.gif)
«حضرت رقیه (س) آرزوی قشنگ بابا»
یادگار برادر بود و پاره جگر حسن علیهالسلام . شوقی شگفت در چشمهای شیدایش موج میزد. رنگ چشمهایش «اَحْلی مِنَ العسل» بود. سیمایش شکفتهتر از گل بود. با عاطفهتر از هر آغوشی، عطشناک، رو در روی تنهایی عمو ایستاد و هیچ نگفت. فرات در آن طرفِ فتوت موج میزد و دریای وفا در این طرف حادثه، سر به زیر و عطشناک، تشنه یک جرعه نگاه رضایتمند حسین علیهالسلام بود.
«عمو جان تشنه خوناب تیغم ***مکن از باده عشقت دریغم»
نگاه حسین علیهالسلام بر قامت بالای قاسم دیری نپایید و چونان ابری بارور و بهاری، در ناگهانی از بغض شکفت و بارید. نگاه قاسم یادآور مدینه است و غربت اندوهبار کوچههای آن. نگاه قاسم موجخیز است و با سیاهی در ستیز. نگاهی است ژرفتر از زخمهای عمیق تنهایی و غربت.
قاسم همچنان سر به زیر انداخته است و چشم انتظار لحظه تلاقی تبسّم و اشک است.
«از پشت آسمانتْ فلک میکند خطاب *** کای به ز روی مَه، مَه روی زمین تویی
اینک این حسین علیهالسلام است که غرق در این همه زلالی و زیبایی، دست در آغوش تماشای قاسم میکند و زیبایی زیبنده او را مرور میکند.
زیبایی زیبنده قاسم را مرور میکند و با یک پلک زدن، به پس کوچههای مدینه میرسد، به لحظههای تنهایی برادر. نگاه حسین از بقیع میگذرد و در جوار روضه پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، خیمه میزند. به یاد میآورد زمانی را که بر شانههای پیامبر مینشست و غرق در لبخندهای معطر پیامبر میشد. حسین علیهالسلام ، چشمهای خیس خود را که گشود، بیتابی قاسم را در آغوش خود یافت. کدامین اجازه میتواند رنگ شیرین چشمهای قاسم را از حسین علیهالسلام بگیرد؟
کدامین اجازه است که باید از دل حسین علیهالسلام بر زبانش جاری شود؟! که عشق، گذشتن از وابستگیها است، و سلوکی است بیتوقف. و حسین علیهالسلام سکوت کرد و سکوت، سکوتی که علامت رضایت است و نشانه دلتنگیهای ناگزیر.
سکوت، علامت رضایت است و رضایت حسین علیهالسلام سرمایه سعادت ابدی. قاسم که پاسخ را در سکوت عمو یافته بود، آسیمه سر، در آغوش حسین علیهالسلام شناور شد. چشم در چشم حسین علیهالسلام دوخت و با زبان بیزبانی، ایثار ماندگار عمو را ستود.
قاسم، این یادگار بهار زخمی برادر، لباس رزم به تن میکند. تا به بزم شوریدگان درآید. قاسم میرود، و با او رودی از نگاه حسین علیهالسلام جاری میشود. قاسم میرود، گویی دل و جان حسین علیهالسلام میرود.
ای منظری که میروی از چشم تر بمان *** در قاب چشم منتظرم یک نظر بمان
آفتاب روز عاشورا به سرخی کامل خود نزدیک میشود و آسمان با غزل بارانی خویش به بدرقه قاسم میشتابد. زخمها، آغوش خود را به پیشوازش میگشایند. تا چند لحظه بعد، قاسم مهمان تبسّم عمو خواهد شد. حسین در آن سوی واقعه، لحظههای تماشایی و سرشار از تمنای قاسم را مرور میکند، تمنایی که آتش بر دل حسین علیهالسلام میزند، تمنایی که:
«عمو جان تشنه خوناب تیغم *** مکن از باده عشقت دریغم
سرم دارد هوای نیسواری *** سرم را بر سر نی میگذاری
عمو جان گر به صف افتادهام من *** چرا پس از قلم افتادهام من
بده جامی که دست افشان شوم من *** به جشن تیغها مهمان شوم من
و حسین علیهالسلام برخاست و دید که انتظار، در چشم منتظر قاسم موج میزند. و زمان آن رسیده بود که شربت شهادت را بر کام قاسم ریزد.
محمد کامرانی اقدام
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/95685634471074917583.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/95685634471074917583.jpg)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/70359823791663729309.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/70359823791663729309.gif)
متاب ای ماه، متاب!
امشب، غمگینترین ماه، آسمان دنیا را تماشا میکند.
آسمان! چه دلگیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را میفشرد.
امشب فرشته های سیاهپوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین میآیند و ترانه غم میسرایند.
در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر میکوبند.
امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون میبارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است.
متاب امشب ای ماه، متاب!
هیچ میدانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است.
متاب که زخمهای بیشمار بسیار است.
متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است.
متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیرهترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/95685634471074917583.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/95685634471074917583.jpg)
http://img.tebyan.net/big/1390/09/1216523412214510723818515711591161842136812.gif
گل نازدانه پدر
رقیه ...رقیه نجیب! ای مهتاب شبهای الفت حسین!
ای مظلومترین فریاد خسته!
گلِ نازدانه پدر و انیس رنجهای عمه!
رقیه... رقیه کوچک!
ای یادگار تازیانههای نینوا و سیل سیلی کربلا!
دستهای کوچکت هنوز بوی نوازشهای پدر را میداد، و نگاههای معصوم و چشمان خستهات، نور امید را به قلب عمه میتاباند.
رقیه... رقیه صبور!
بمان، که بیتو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد،
تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
http://img.tebyan.net/big/1390/09/1216523412214510723818515711591161842136812.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/70359823791663729309.gif (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/70359823791663729309.gif)
شهادت حضرت رقیه(ع)به روایتی (http://khaharamroghaie.blogfa.com/post-15.aspx)
رقيه (س) دختر خورشيد است... رقيه (س) از تبار نور و از جنس آبي آسمان است.
رقيه (س) جلوه ديگري از شکوه و عظمت حماسه عاشورا است. حضور اين کودک خردسال در متن نهضت سرخ حسيني بي هيچ شک و شبههاي اتفاقي ساده و ناچيز نبوده است، چنانکه هر يک از کساني که در واقعه نينوا حضور داشتهاند، چون نيک بنگريم، حامل پيامي شگرف و شگفت بودهاند.
سم الله الرحمن رحيم
به گواه تاريخ نگاران و مقتل نويسان رحلت شهادت گونه رقيه (س) اندکي پس از واقعه خونين کربلا در سال شصت و يکم هجري رخ داده است و در اين هنگام وي سه يا چهار ساله بوده است و نخستين نکته شگفت درباره حضرت رقيه (س)، شايد همين باشد که با چنين عمر کوتاهي، از مرزهاي تاريخ عبور کرد و به جاودانگي رسيد، آن گونه که برادر شيرخوارش علي اصغر (ع) به چنين مرتبهاي نايل شد.به عبارت ديگر يکي از جلوههاي رويداد بزرگ عاشورا تنوع سني شخصيتهاي آن ميباشد که از پايينترين سن آغاز و به بالاترين سنين (حضرت حبيب بن مظاهر) ختم ميگردد. نکته قابل تأمل ديگر در بررسي اين مهم آن است که در پديد آوردن اين حماسه بي بديل و شکوهمند تنها يک جنسيت سهيم نبوده، بلکه در کنار اسامي مردان و پسران جانباز و ايثارگر اين واقعه، نام زنان و دختران نيز حضوري پررنگ و تابناک دارد.
مصائب و شدائدي را که رقيه (س) از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام متحمل ميشود، آنچنان تلخ و دهشتناک است که وجدان هر انسان آزاده و صاحبدلي را ميآزارد و قلب و روح را متأثر و مجروح ميسازد. تحمل گرماي شديد کربلا همراه با تشنگي، حضور در صحنه شهادت خويشاوندان، اسارت و ناظر رفتارهاي شقاوت آلود بودن، آزار و شکنجه هاي جسمي و روحي فراوان، دلتنگي براي پدر در خرابه شام و ... نشانگر مصائب عظمايي است که يک کودک خردسال با جسم و روح لطيف خود با آن مواجه شده است. از ديگر سو همين قساوت سپاه يزيد است که بر عظمت نهضت سترگ عاشورا ميافزايد، زيرا حضرت امام حسين (ع) با شناخت و پيشبيني تمام اين مصائب و شدائد به قيام در راه احياء دين جد بزرگوار خويش قد علم فرمود و چنين دشواريهايي نتوانست هيچ گونه خللي بر عزم استوار آن حضرت در راه آزمايش بزرگ الهي پديد آورد.
رقيه (س) برهان بزرگ ديگري است بر حقانيت قيام امام حسين (ع) که تنها کسي ميتواند چنين به مبارزه و مقابله با ستم برخيزد که مقصدي الهي داشته باشد، و رقيه (س) برهان بزرگ ديگري است بر مظلوميت عترت پاک پيامبر (ص) و رسواکننده سياهکاراني است که داعيه جانشيني رسول خدا (ص) را سر دادند و رقيه (س) برهان بزرگ ديگري است براي آن که اوج توحش و سنگدلي دژخيمان دستگاه بني اميه براي هميشه تاريخ به اثبات بماند، و رقيه (س) فاتح شام و سفير بزرگ عاشورا در اين سرزمين است، و رقيه (س) برهان بزرگ ديگري است بر اين حقيقت بزرگ که حق بر باطل پيروز خواهد شد و اينک پس از قرنهاي متمادي آنان که به مرقد مطهر آن حضرت در شام مشرف ميشوند به عينه تفاوت ميان مقام و مرتبه اين کودک سه ساله را با خليفه جابري چون يزيد درمييابند.
آرامگاه ملکوتي دخت سه سـالـه امـام سـوم شيعيان در شام کنـار بـاب "الفـراديـس " مابين کوچه هاي تاريخي و پر ازدحام دمشـق است که هر ساله بسياري از شيفتگان اهل بيت (ع) را از مناطق مختلف جهان به سوي خود جلب مي کند.
پروردگارا ما را به کسب توفيق درک شخصيت حضرت رقيه(س) مرحمت فرما.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/06069340190548332975.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/06069340190548332975.jpg)
http://kenzo1368.persiangig.com/image/YaRoghayye.jpg
شعري كه بر كاشي حرم مطهر حضرت حك شده است (http://khaharamroghaie.blogfa.com/post-11.aspx)
زائرين قبر من اين شـام عـبرتخانـه اسـت
مدفنم آباد و قصر دشـمنم ويـرانه اسـت
دخترى بودم سه سـاله دستــگير وبی پـدر
مرغ بی بـال و پرى را اين قفس كاشانه است
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/06069340190548332975.jpg (http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/06069340190548332975.jpg)
http://rasekhoon.net/userfiles/Article/1390/08/001/13097.JPG
حضرت رقیه (س)؛ سفیر كوچك امام حسین (ع) در شام
شهات حضرت رقیه (س) در شام و بناي مرقد ايشان در اين سرزمين، تبدیل به جلوهای از مظاهر هدایت امام حسین (ع) شد و باعث کمرنگتر شدن اثرات تهاجمات و جنایات بیست ساله معاویه گرديد. او به آنان اموال مىداد و براى ايشان زمينها را قسمت مىكرد و خوراكى و نوشيدنى به آنان مىخورانيد، تا آنجا كه خردسالان با اين برنامه بزرگ شدند
و بزرگسالان پير شدند و عربهاى بيابانى با اين عقايد به شهرها كوچ كردند.
اهل شام لعن شيطان را ترك كردند و بر على(ع) لعن كردند و نوشتهاى هم به همه شهرها براى كارمندانش نوشت كه: «امانم را برداشتم از كسى كه حديثى در مناقب على بن ابى طالب يا فضائل اهل بيتش نقل كند و چنين كسى عقوبت را بر خودش روا داشته است.»
واقعه عاشورا را میتوان از منظرها و جهات مختلفی تحلیل و بررسی کرد.
یکی از این جهات وجود افراد و شخصیتهای بسیار متنوع در سپاه امام حسین (ع) است.
به عنوان نمونه در ميان ياران امام حسین (ع) علاوه بر مردان، زنان نیز نقش پررنگی در جریان عاشورا داشتند.
میانگین سنی افراد از پیرمردی مانند حبیب بن مظاهر شروع میشود تا عبد الله بن حسن که کودکی بیش نیست.
اشخاصی از بزرگان عرب مانند مسلم بن عوسجه در رکاب امام حسین شمشیر میزنند تا بردگان و غلامانی همچون «جون».
در سپاه امام حسین(ع) مرد و زن، پیر تا خردسال، اشرافان و غلامان همه با هم یافت میشوند.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/62615340875283893703.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/39996338603129216093.gif
اثبات وجود تاریخی حضرت رقیه (س)
یکی از شهیدان قیام حسینی که نقش بسیار تاثیرگزاری درتبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی داشت، حضرت رقیه (س)، دختر سهساله امام حسین (ع) است (که بارگاه آن مخدره در شهر شام واقع شده است).
بعضی از مورخین درباره وجود تاریخی حضرت رقیه(س) سعی در شبهه پراکنی دارند، اما با توجه به مستندات تاریخی که در کتاب منتخب التواریخ نقل شده میتوان به تمام این شک و دودلیها پایان داد. در قسمتی از این مستندات تاریخی، جریان تعمیر و بازسازی قبر این بانوی سه ساله ذکر شده که بدین صورت است:
چندین بار سید ابراهیم دمشقی و خانوادهاش در عالم رویا خواب این بانوی سه ساله را میبینند.
در خواب از سید ابراهیم خواسته میشود که به نزد والی شام برود و از او بخواهد که قبر را تعمیر کنند؛
زيرا داخل قبر آن حضرت آب جمع شده بود و جسم مطهر ایشان معذب بود. والی شام با مطلع شدن از این جریان از علما شیعه و سنی خواست که غسل کنند و در نزد مرقد آن بانو جمع شوند و قرار بر این شد كه قفل به دست هر شخصی باز شد، متصدی نبش قبر و تعمیر آن شود. قفل تنها به دست سید ابراهیم دمشقی که نسبش منتهی به سید مرتضی علم الهدی میشود، باز شد و بدن شریف آن حضرت را به مدت سه روز از قبر خارج کردند و به تعمیر آن پرداختند.
(برای اطلاع از جزئیات بیشتر به کتاب لهوف سیدبن طاووس مراجعه شود)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/07447171479873877593.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/16485805140887282685.gif
جریان شهادت حضرت رقیه(س)
دختر سه ساله ابا عبد الله الحسين (ع) كه در سفر كربلا همراه با اسراى خاندان عصمت و طهارت بود، با ایشان وارد شهر شام، مقر حکومت یزید ملعون شد.
به دستور یزید اسرا در خرابهای که در نزدیکی قصر بود سکنی داده شده بودند.
حضرت رقیه که کودکی سه ساله بود، شبی بسيار گريست و بىتابى كرد و پدر را خواست. خبر به يزيد رسيد و او در کمال قساوت قلب دستور داد سر مطهر امام حسين (ع) را نزد او بردند و او از اين منظره بيشتر رنجور و دلتنگ شد و در همان شب در خرابه شام (كه محل موقت اقامت اسرا بود) جان داد و در همان محل به خاک سپرده شد.
اينك حرمى بزرگ و با شكوه براى آن مخدره بزرگوار بنا شده كه زيارتگاه دوستداران اهل بيت است.
نقش موثر حضرت رقیه(س) در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی
جریان کربلا محدود به واقعه عاشورا نیست؛
چراکه پس از آن با ادامه حرکت کاروان اسرا، مبارزه خاندان اهل بیت با یزید همچنان ادامه داشت.
ادامه نهضت حسینی را میتوان از خطبههای غرای امام سجاد (ع) تا نقش بیدارگری حضرت زینب(س) در شهرهای بزرگی چون کوفه و شام دانست.
چه بسیار مسیحیان و یهودیانی که به وسیله کاروان اسرا مسلمان شدند و از همه پررنگتر آن که، خانواده یزید و غلامانش با دیدن اهل بیت پیامبر در اسارت از او بیزاری جستند و جزء محبین خاندان عصمت و طهارت شدند.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/43310917836645248152.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/96743247635668153979.gif
حضرت رقیه (س) یاقوتی درخشنده در شهر شام
نهضت حسینی با یادگار گذاشتن نشانهای گرانقدر (حضرت رقیه) در شهر شام باعث دگرگونی عمیق و تغییری شگرف در شهر شام شدند؛
زيرا شهر شام از زمان عثمان، خلیفه سوم تحت امارت معاویه بوده و به گواهی تاریخ او از همان زمان در تدارک تشکیل حکومت بنیامیه بود.
پس از مرگ عثمان و به حکومت رسیدن امام علی(ع) وی حاضر به بیعت با امام نشد و از ایشان امارت شهر شام را درخواست کرد و به سبب آن که امام امارت شهر شام را به وی واگذار نکرد، جنگ صفین و ماجرای حکمیت روی داد.
پس از مرگ عثمان و به قدرت رسیدن معاویه او دست به جنایات بسیار عجیب و خطرناکی در عالم اسلام زد.
اثرات ظلمی که معاویه در حق اسلام و مسلمین کرد قابل توصیف و شمارش نیست.
از جمله آن میتوان به رواج سب و لعن امام علی (ع) و جعل احادیث احادیث پیامبر اشاره کرد.
در کتاب أسرار آل محمد عليهم السلام نقل شده:
معاويه قاريان اهل شام و قاضيان آن را فرا خواند و به آنان اموالى داد و ايشان را در نواحى و شهرهاى شام پراكنده ساخت.
آنان هم مشغول به نقل روايات دروغين شدند و پايههاى باطلى را براى مردم پايهگذارى كردند. آنان به مردم چنين خبر مىدادند كه على عليه السلام عثمان را كشته و بدين وسيله اهل شام را به معاويه متمايل كردند و همه اهل شام متفق الكلمه شدند.
معاويه اين برنامه را بيست سال ادامه داد و در تمام مناطق تحت حكومتش آن را اجرا مىكرد، تا آنكه اراذل شام و ياران باطل نزد او آمدند و بر سر غذا و آب او نشستند.
به یمن حضور این مخدره بزرگوار در قلب حکومت امویان، راه گمکردگان طریق ولایت به سمت اهل بیت هدایت میشوند
و مَثَل آن شهید خردسال همانند مناری است که انسانهای سرگردان را نجات میدهد.
همچنین از اثرات وجودی حضرت رقیه (س) کم اثر شدن جنایاتی بود که معاویه ملعون در حق اسلام انجام داد؛ زيرا مرقد آن مخدره تبدیل به مرکزی برای تبلیغ شیعیان شد
منبع:خبرگزاري دانشجو
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/33998981590968224917.gif
http://rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1110/20342.jpg
حضرت رقیه خاتون (س)
درباره سنّ شريف حضرت رقيه (عليهاالسلام) در ميان تاريخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد.
اگر اصل تولد ايشان را بپذيريم، مشهور اين است که ايشان سه يا چهار بهار بيشتر به خود نديده و در روزهاي آغازين صفر سال 61 ه .ق، پرپر شده است.
بر اساس نوشتههاي بعضي کتابهاي تاريخي، نام مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام)، امّ اسحاق است که پيشتر همسر امام حسن مجتبي (عليهالسلام) بوده و پس از شهادت ايشان، به وصيت امام حسن (عليهالسلام) به عقد امام حسين (عليهالسلام) درآمده است.
(1) مادر حضرت رقيه(عليهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضيلت اسلام به شمار ميآيد.
بنا به گفته شيخ مفيد در کتاب الارشاد، کنيه ايشان بنت طلحه است.(2)
نام مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام) در بعضي کتابها، امجعفر قضاعيّه آمده است، ولي دليل محکمي در اين باره در دست نيست. هم چنين نويسنده معالي السبطين، مادر حضرت رقيه (عليهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر يزدگرد سوم پادشاه ايراني، معرفي ميکند که در حمله مسلمانان به ايران اسير شده بود.
وي به ازدواج امام حسين (عليهالسلام) درآمد و مادر گرامي حضرت امام سجاد (عليهالسلام) نيز به شمار ميآيد.(3)
اين مطلب از نظر تاريخ نويسان معاصر پذيرفته نشده؛
زيرا ايشان هنگام تولد امام سجاد (عليهالسلام) از دنيا رفته و تاريخ درگذشت او را 23 سال پيش از واقعه کربلا، يعني در سال 37 ه .ق دانستهاند. از اين رو، امکان ندارد او مادر کودکي باشد که در فاصله سه يا چهار سال پيش از حادثه کربلا به دنيا آمده باشد.
اين مسأله تنها در يک صورت قابل حل ميباشد که بگوييم شاه زنان کسي غير از شهربانو (مادر امام سجاد (عليهالسلام)) است.
نام گذاري حضرت رقيه (عليهاالسلام)
رقيه از «رقي» به معني بالا رفتن و ترقي گرفته شده است.
(4) گويا اين اسم لقب حضرت بوده و نام اصلي ايشان فاطمه بوده است؛
زيرا نام رقيه در شمار دختران امام حسين(عليهالسلام) کمتر به چشم ميخورد و به اذعان برخي منابع، احتمال اين که ايشان همان فاطمه بنت الحسين (عليهالسلام) باشد، وجود دارد.(5) در واقع، بعضي از فرزندان امام حسين (عليهالسلام) دو اسم داشتهاند و امکان تشابه اسمي نيز در فرزندان ايشان وجود دارد.
گذشته از اين، در تاريخ نيز دلايلي بر اثبات اين مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاريخ آمده است:
«در ميان کودکان امام حسين (عليهالسلام) دختر کوچکي به نام فاطمه بود و چون امام حسين (عليهالسلام) مادر بزرگوارشان را بسيار دوست ميداشتند، هر فرزند دختري که خدا به ايشان ميداد، نامش را فاطمه ميگذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند،
به احترام پدرشان امام علي (عليهالسلام) وي را علي ميناميد».(6) گفتني است سيره ديگر امامان نيز در نام گذاري فرزندانشان چنين بوده است.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
http://rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1110/20342.jpg
نام رقيه در تاريخ
اين نام ويژه تاريخ اسلام نيست، بلکه پيش از ظهور پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله) نيز اين نام در جزيرة العرب رواج داشته است.
به عنوان نمونه، نام يکي از دختران هاشم (نياي دوم پيامبر (صلي الله عليه و آله)) رقيه بود که عمه حضرت عبداللّه، پدر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به شمار ميآيد.(7)
نخستين فردي که در اسلام به اين اسم، نام گذاري گرديد، دختر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و حضرت خديجه بود.
پس از اين نام گذاري، نام رقيه به عنوان يکي از نامهاي خوب و زينت بخش اسلامي درآمد.
اميرالمؤمنين علي (عليهالسلام) نيز يکي از دخترانش را به همين اسم ناميد که اين دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقيل (عليهالسلام) درآمد. اين روند ادامه يافت تا آن جا که برخي دختران امامان ديگر مانند امام حسن مجتبي (عليهالسلام)،(8) امام حسين (عليهالسلام) و دو تن از دختران امام کاظم (عليهالسلام) نيز رقيه ناميده شدند.
گفتني است، براي جلوگيري از اشتباه، آن دو را رقيه و رقيه صغري ميناميدند.(9)
پژوهشي در ديدگاههاي تاريخي در مورد حضرت رقيه (عليهاالسلام)
در بعضي کتابهاي تاريخي، نام حضرت رقيه (عليهاالسلام) آمده، ولي در بسياري از آنها نامي از ايشان برده نشده است.
اين احتمال وجود دارد که تشابه اسمي ميان فرزندان امام حسين (عليهالسلام)، سبب پيش آمدن اين مسأله شده باشد. هم چنان که بعضي از کتابها به اين مسأله اذعان دارند و بنابر نقل آنها، حضرت رقيه (عليهاالسلام) همان فاطمه صغري (عليهاالسلام) است.
در چگونگي درگذشت ايشان نيز اختلاف نظر وجود دارد که در اين جا به اين دو مسأله خواهيم پرداخت.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
http://rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1110/20342.jpg
طرح بحث
براي روشن شدن اين مطلب، بحث را با طرح يک پرسش بنيادين و بسيار مشهور آغاز ميکنيم که:
آيا نبودن نام حضرت رقيه (عليهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسين (عليهالسلام) در کتابهاي معتبري چون ارشاد مفيد، اعلام الوري، کشف الغمة و دلائل الامامة، بر نبودن چنين شخصيتي در تاريخ دلالت دارد؟
با بيان چند مقدمه، پاسخ اين پرسش به خوبي روشن ميشود:
1) در دوره زندگاني ائمه اطهار (عليهمالسلام) و در صدر اسلام مسائلي مانند کمبود امکانات نگارشي، اختناق شديد حکمرانان اموي، کم توجهي به ثبت و ضبط جزئيات رويدادها، فشار حکومت بر سيره نويسان، جانب داريها و...
سبب بروز بعضي اختلافات در نقل مطالب تاريخي ميشده است.
2) در اثر تاخت و تازها و وجود بربريت و دانش ستيزي بعضي حکمرانان، بسياري از منابع ارزشمند از ميان رفته است.
به همين دليل، اين گمان تقويت ميشود که چه بسا بسياري از اين اسناد و منابع معتبر، در جريان اين درگيريها، از بين رفته و به دست ما نرسيده است.
3) تعدد فرزندان، تشابه اسمي و به ويژه سرگذشتهاي شبيه در مورد شخصيتهاي گوناگون تاريخي و گاه وجود ابهام در گذشته ها و پيشينه زندگي افراد، امر را بر تاريخ نويسان مشتبه کرده است.
همان گونه که اين مسأله در مورد ديگر شخصيتهاي تاريخي ـ حتي در جريان قيام عاشورا ـ نيز به چشم ميخورد.
4) همان گونه که پيشتر گفته شد، امام حسين (عليهالسلام) به دليل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گراميشان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علي ميگذاشتند.
اين امر خود منشأ بسياري از سهوِ قلمها در نگاشتن شرح حال زندگاني فرزندانِ امام حسين (عليهالسلام) گرديده است. قراين و شواهدي نيز در دست است که رقيه (عليهاالسلام) را فاطمه صغيره ميخواندهاند.
احتمال دارد همين موضوع سبب غفلت از نام اصلي ايشان شده باشد.(10)
بنابراين، نيامدن نام حضرت رقيه (عليهاالسلام)، در کتابهاي تاريخي، اگر چه شک در وجود تاريخي او را بسيار تقويت ميکند، اما هرگز دليل بر نبودن چنين شخصيتي در تاريخ نيست.
افزون بر آن، مهمترين دليلِ فراموشي يا کم رنگ شدن حضور اين شخصيت، زندگاني کوتاه ايشان است که سبب شده ردّ کمتري از ايشان در تاريخ به چشم بخورد.
در مورد حضرت علي اصغر (عليهالسلام) نيز به جرأت ميتوان گفت:
اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسيار بر اين جريان نبود، نامي از حضرت علي اصغر (عليهالسلام) نيز امروز در بين کتابهاي معتبر شيعه به چشم نميخورد؛ زيرا تاريخنويسي فني است که با جمع آوري اقوال سر و کار دارد که بسياري از آنها شاهد عيني نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است.
تنها موضوعي که در آن مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد، درستي و يا نادرستي آن از حيث ثقه بودن راوي است که البته اين موضوع فقط در تاريخ اسلام وجود دارد.
اما به عنوان نمونه، در بحث حديث، معرفهها و مشخصه هاي ديگري نيز براي سنجش درستي اخبار، موجود ميباشد که خبر را با تعادل و نيز تراجيح، علاج معارضه و تزاحم، بررسي دلالت و عملياتهاي ديگر مورد بررسي قرار ميدهند.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
http://rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1110/20342.jpg
افزون بر مطالب بالا، دو شاهد قوي نيز بر اثبات وجود ايشان در تاريخ ذکر شده است.
ابتدا گفتگويي که بين امام و اهل حرم در آخرين لحظات نبرد حضرت سيدالشهدا (عليهالسلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ ميدهد. امام رو به خيام کرده و فرمودند:
"اَلا يا زِينَب، يا سُکَينَة! يا وَلَدي! مَن ذَا يَکُونُ لَکُم بَعدِي؟ اَلا يا رُقَيَّه وَ يا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِيعَةُ رَبِّي، اَليَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ"؛
اي زينب، اي سکينه! اي فرزندانم! چه کسي پس از من براي شما باقي ميماند؟ اي رقيه و اي امکلثوم! شما امانتهاي خدا بوديد نزد من، اکنون لحظه ميعاد من فرارسيده است.(11)
هم چنين در سخني که امام براي آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان ميفرمايد، آمده است:
«يا اُختَاه، يا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ يا زَينَب وَ اَنتِ يا رُقَيّه وَ اَنتِ يا فاطِمَه و اَنتِ يا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَيَّ جَيباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَيَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَليَّ هِجراً»؛
خواهرم ،ام کلثوم و تو اي زينب! تو اي رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد [و به ياد داشته باشيد] هنگامي که من کشته شدم، براي من گريبان چاک نزنيد و صورت نخراشيد و سخني ناروا مگوييد.(12)
در مورد تشابه اسمي رقيه (عليهاالسلام) و فاطمه صغيره به يک جريان تاريخي اشاره ميکنيم.
مسلم گچکار از اهالي کوفه ميگويد: «وقتي اهل بيت (عليهمالسلام) را وارد کوفه کردند، نيزه داران، سرهاي مقدس شهيدان را جلوي محمل زينب (عليهاالسلام) ميبردند. حضرت با ديدن آن سرها، از شدت ناراحتي، سرش را به چوبه محمل کوبيد و با سوز و گداز شعري را با اين مضامين سرود:
اي هلال من که چون بدر کامل شدي و در خسوف فرورفتي! اي پاره دلم! گمان نميکردم روزي مصيبت تو را ببينم.
برادر! با فاطمه خردسال و صغيرت، سخن بگو که نزديک است دلش از غصه آب شود. چرا اين قدر با ما نامهربان شده اي؟
برادرجان! چقدر براي اين دختر کوچکت سخت است که پدرش را صدا بزند، ولي او جوابش را ندهد.»(13)
حضرت زينب (عليهاالسلام) در اين شعر از رقيه (عليهاالسلام) به فاطمه صغيره ياد ميکند و اين مسأله را روشن ميکند که فاطمه صغيره که در بعضي از کتابها از او ياد شده، همان دختر خردسالي است که در خرابه شام جان داده است.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
http://rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1110/20342.jpg
گفتار کتابهاي تاريخي
کامل بهائي
قديميترين کتابي که از حضرت رقيه (عليهاالسلام) به عنوان دختر امام حسين(عليهالسلام) ياد کرده است و شهادت او را در خرابه شام ميداند، همين کتاب است.
اين کتاب، اثر عالم بزرگوار، شيخ عمادالدين الحسن بن علي بن محمد طبري امامي است که به امر وزير بهاءالدين، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است.
به ظاهر، نام گذاري آن به کامل بهائي از آن روست که به امر بهاءالدين نگاشته شده است.
اين کتاب در سال 675 هجري قمري تأليف شده و به دليل قدمت زيادي که دارد، از ارزش ويژهاي برخوردار است؛ زيرا به جهت نزديک بودن تأليف يا رويدادهاي نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در اين راستا ـ حايز اهميت است و منبعي ممتاز به شمار ميرود و دستمايه تحقيقات بعدي بسيار در اين زمينه قرار ميگرفته است.
شيخ عباس قمي در نفس المهموم و منتهي الامال، ماجراي شهادت حضرت رقيه (عليهاالسلام) را از آن کتاب نقل ميکند.
هم چنين بسياري از عالمان بزرگوار مطالب اين کتاب را مورد تأييد، و به آن استناد کردهاند.
اين نگارنده، کتاب ديگري به نام بشارة المصطفی (صلي الله عليه و آله) لشيعة المرتضي (عليهالسلام) دارد که در اين کتاب نيز به برخي رويدادهاي پس از واقعه عاشورا اشاره شده است.
اولين منبعي که در آن تصريح شده که اسيران کربلا در اربعين اول، بر سر مزار شهداي کربلا نيامدهاند، همين کتاب ميباشد.
او جرياني را از عطيه (14) دوست جابربن عبدالله انصاري نقل ميکند که به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسين (عليهالسلام) و شهيدان کربلا حاضر شده، اولين زائرين قبر او در نخستين اربعين حسيني ميگردند.
اما نگارنده سخني از ملاقات جابر با اسيران کربلا به ميان نميآورد و بر خلاف آنچه در برخي مقتلها نگاشته شده، هيچ ملاقاتي در اين روز بين او و اسيران کربلا صورت نميگيرد.
اين موضوع نيز نقطه عطف ديگري در امتياز و برتري اين کتاب ميباشد.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
http://rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1110/20342.jpg
اللهوف
يکي ديگر از کتابهاي کهن که در اين زمينه مطالبي نقل نموده، کتاب اللهوف از سيدبن طاووس است. بايد دانست احاطه ايشان به متون حديثي و تاريخي اسلام و شيعه، ممتاز و چشمگير است.
وي مينويسد: «شب عاشورا که حضرت سيدالشهداء (عليهالسلام) اشعاري در بي وفايي دنيا ميخواند، حضرت زينب (عليهاالسلام) سخنان ايشان را شنيد و گريست.
امام (عليهالسلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود:
«خواهرم، ام کلثوم و تو اي زينب! تو اي رقيه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر داريد و به ياد داشته باشيد هنگامي که من کشته شدم، براي من گريبان چاک نزنيد و صورت نخراشيد و سخني ناروا مگوييد [و خويشتن دار باشيد.»
بنابر نقل ايشان، نام حضرت رقيه (عليهاالسلام) بارها بر زبان امام حسين (عليهالسلام) جاري شده است.
اين مطلب در مقتل ابومخنف نيز هست که حضرت پس از شهادت علي اصغر (عليهالسلام)، فرياد برآورد: «اي ام کلثوم، اي سکينه، اي رقيه، اي عاتکه و اي زينب! اي اهل بيت من! خدانگهدار؛ من نيز رفتم».
اين مطلب را سليمان بن ابراهيم قندوزي حنفي (وفات: 1294 ه .ق) در کتاب ينابيع المودة از مقتل ابومخنف نقل ميکند.
ديدگاه آيت الله العظمي گلپايگاني (ره)
از آيت الله العظمي سيد محمد رضا گلپايگاني (ره) در مورد حضرت رقيه (عليهاالسلام) و مرقد ايشان در دمشق و هم چنين داستان تعمير قبر حضرت که به دستور خود ايشان، به وسيله روياي صادقهاي انجام گرفت، پرسيدند. ايشان فرمود:
اين گونه مطالب که نقل شده است، هيچ گونه محال بودني از نظر عقلي ندارد؛ لکن از اموري که اعتقاد به آن لازم و واجب باشد، نيست.
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
پي نوشت :
1 ـ الاربلي، علي بن عيسي، کشف الغمة في معرفة الائمة، تهران، کتاب فروشي اسلاميه، بيتا، ج2، ص216 ؛ الطبرسي، ابوعلي فضل بن الحسن، اعلام الوري بأعلام الهدي، بيروت، دار المعرفة، 1399 ه .ق، ص251.
2 ـ مفيد، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ چهارم، 1378 ه . ش، ج2، ص200، اعلام الوري، ص251.
3 ـ حايري، محمد مهدي، معالي السبطين، قم، منشورات الرضي، 1363 ه . ش، ج2، ص214.
4 ـ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بيروت، دار احياءالتراث العربي، چاپ اول، 1416 ه . ق، ج5، ص293.
5 ـ نظري منفرد، علي، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، 1379 ه . ش، پاورقي ص518.
6 ـ ر.ک: مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404 ه . ق، ج44، ص210.
7 ـ همان، ج15، ص39.
8 ـ الارشاد، ج2، ص22.
9 ـ همان، ص343.
10ـ محمدي اشتهاردي، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقيه (عليهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، 1380 ه . ش، ص 12.
11ـ جمعي از نويسندگان، موسوعة کلمات الامام الحسين (عليهالسلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، 1373 ه . ش، ص 511.
12 ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدين، اللهوف علي قتلي الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1414 ه . ق، ص 141؛ اعلام الوري، ص 236،(با اندکي تغيير).
13ـ قمي، شيخ عباس، نفس المهموم، تهران، مکتبةالاسلامية، 1368 ه . ق، ص 252؛ بحارالانوار، ج 45، ص 115.
14ـ در گفتار برخي ذاکران و واعظان مشهور است که عطيه غلام جابربن عبدالله انصاري بوده، در حالي که اين مطلب تحريف تاريخ است. عطيه عوفي از رجال کوفه و از اصحاب اميرالمؤمنين (عليهالسلام) بوده و حتي نام گذاري او نيز هنگام تولدش توسط امام علي (عليهالسلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درک نموده و در زمان امام باقر (عليهالسلام) از دنيا رفت (ر.ک: التستري، محمد تقي، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ)
منبع:www.emamhossein.com (http://www.emamhossein.com)
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/80797764959891264564.gif
5 صفر شهادت حضرت رقیه س در شام تسلیت باد- مرثیه و مداحی حضرت رقیه س (http://tebyan-zn.ir/)
5 صفر شهادت حضرت رقیه س در شام تسلیت باد (http://tebyan-zn.ir/)
http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:fpboR-xAj9D0QM: (http://tebyan-zn.ir/)http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ErC1bcqTGtp2lM: (http://tebyan-zn.ir/)http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:7XC4ccb_hHkWhM: (http://tebyan-zn.ir/)
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:8-TbIuoQEpHRRM: (http://tebyan-zn.ir/)http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:M6BkTzULP3FclM: (http://tebyan-zn.ir/)http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:3ZNRsW9kZjqEfM: (http://tebyan-zn.ir/)
مرثیه و مداحی حضرت رقیه (سلام الله علیها)
مرثیه و مداحی حضرت رقیه س در سایت :
x (http://tebyan-zn.ir/)http://www.aviny.com/voice/marsieh/hazrat_roghayeh/hazrat_roghayeh.asp (http://tebyan-zn.ir/)
کلیپ مداحی های تصویری حضرت رقیه (س)
در آدرس :
http://www.aviny.com/clip/madahi/ahlebeit/hazrat-roghaye/index.aspx (http://tebyan-zn.ir/)
http://tebyan-zn.ir/up/yanoor/77967/5_%D8%B5%D9%81%D8%B1_%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%A A_%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA_%D8%B1%D9%82%DB%8C%D9%8 7_%D8%B3_%D8%AF%D8%B1_%D8%B4%D8%A7%D9%85_%D8%AA%D8 %B3%D9%84%DB%8C%D8%AA_%D8%A8%D8%A7%D8%AF-_%D9%85%D8%B1%D8%AB%DB%8C%D9%87_%D9%88_%D9%85%D8%A F%D8%A7%D8%AD%DB%8C_%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA_%D8%B 1%D9%82%DB%8C%D9%87_%D8%B3/default.html
http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/sayer/kamel2/05.jpg
http://roghayeh-1388.blogfa.com
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/29469547398929398308.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/34269615678303527779.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44857774592810705430.gif
http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/74184679029963950012.gif
http://www.askquran.ir/thread25127-6.html#post591046
http://roghayeh-1388.blogfa.com
عطیه سادات
۱۳۹۲/۰۹/۱۵, ۲۳:۳۵
السلام ای بزرگ گره گشای کوچک ...
... وای فاطمه ای دیگر..............
مگر خانه نداريم ، مگر بابا نداريم
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
در ميان ناله و اندوه بانوان رها شده از زنجير ستم ، اطفالى بودند كه همراه آنها در خرابه شام اسكان داده شده بودند، آنها شاهد ناله هاى جانكاه بزرگ بانوان بودند، عصرها كه مى شد آن اطفال خردسال يتيم كنار درب خرابه صف مى كشيدند و مى ديدند كه مردم شام دست كودكان خود را گرفته آب و نان فراهم كرده و به خانه ها مى روند ولى اينها خسته ، مانند مرغان پرشكسته دامن عمه را مى گرفتند و مى گفتند: همه ! مگر ما خانه نداريم ، مگر ما بابا نداريم ؟
زينب (س ) مى فرمود: ((چرا، نور ديدگان ، خانه هاى شما در مدينه است و باباى شما به سفر رفته ))(179) (http://www.vccans.ir/Libraray/Ketabkhaneh/ketaabkhaaneh/200_daastaan_hazrat_zainab/200_daastaan_hazrat_zainab_azizi_peyneveshthaa.htm l#link179)
نقل كرده اند كه از آن اطفال يتيم ، نه تن در خرابه از دنيا رفتند، كه نهمين آنها حضرت رقيه (س ) دختر سه ساله حضرت امام حسين (ع ) بود.(180) (http://www.vccans.ir/Libraray/Ketabkhaneh/ketaabkhaaneh/200_daastaan_hazrat_zainab/200_daastaan_hazrat_zainab_azizi_peyneveshthaa.htm l#link180)
http://www.vccans.ir/Libraray/Ketabkhaneh/ketaabkhaaneh/200_daastaan_hazrat_zainab/200_daastaan_hazrat_zainab_azizi_06.html
http://roghayeh-1388.blogfa.com/8810.aspx
کرامات حضرت رقیه س در کتب مختلف ذکر شده که لطف و کرامت حضرت رقیه خاتون (س) هم شامل حال مسلمان و هم غیر مسلمان هم شده است
یا باز کردن گره از کار مردم دردمند .............
شهادت حضرت رقیه (س)تسلیت باد
خادم الزینب
۱۳۹۲/۰۹/۱۷, ۲۰:۳۰
بامن سخن بگو
خــــــــــــ رابـــــــــــ ه
سر به بالینم بزار آهسته اما گریه کن
در میان دشمنان ای جان و دل ناله نکن
اشک های تو نگین صورت زیبای توست
گریه کن ای عشق من که این همان دنیای توست
هی نگو عمه عمویم کو و بابایم کجاست؟؟
چه بگویم عمه جان؟آنجاست؟روی نیزه هاست؟
هی نگو بابا که یاد قتله گاه افتاده ام
من همانجا در کنار پادشاه افتاده ام
من همانجا یاد مادر،یاد دیوار و وداع
من همانجا یاد باباو سقیفه در غدیر افتاده ام
:Rose::Rose::Rose::Rose::Rose::Rose::Rose:
ای عزیزم صورتت مانند زهرا گشته است
قلب تو مانند زهرا از خرابه خسته است
این همه رنج و غم ما از برای کینه است
کینه ی سختی که از خم در درون سینه است
http://seyedzaker11.persiangig.com/seyedzaker/1390-5-1.1.jpg
شهادت کوچک
(http://hamrah-ba-velayat.blogfa.com/post/278)
شهادت کوچک ترین بانوی کربلا تسلیت (http://hamrah-ba-velayat.blogfa.com/post/278)
شهادت کوچکترین بانوی کربلا تسلیت
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_Image-9.gif
ترین بانوی کربلا تسلیت
دايي حسن
۱۳۹۲/۰۹/۱۸, ۰۶:۱۵
http://askquran.ir/gallery/images/5405/1_roghaye_flower__3_.jpg
© کلیه حقوق مادی و معنوی این انجمن متعلق به مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی است.
کپی برداری تنها با ذکر منبع جایز است.
2000-2019