نمایش نتیجه های نظرسنجی ها: به نظر شما چطوره؟
- رأی دهندگان
- 14. شما نمی توانید در این نظرسنجی رای دهید.
-
جای تامل دارد
14 100.00% -
جای تامل ندارد
0 0%
-
۱۳۹۱/۰۳/۱۱, ۰۹:۱۸ #41
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 1,424
- مورد تشکر
- 5,438 پست
- حضور
- 16 روز 12 ساعت 3 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 2
- گالری
-
107
اول سلام خدا قوت
واقعا که درسته هیچ واقعه ای تو زندگی بی علت نیست همونطور که ازدواج منو محمد بی علت نبود حالا که فکرشو میکنم درس خدا شناسی و خود سازی بودو بهترین درس بود راضیم به رضای خدا و خدا رو شاکرم به خاطر موقعیتی که برام بوجود اورد هر چند زخم زبانهایی شنیده میشه که تو زندگیتو نابود کردی بدبخت شدی اما اینا از کوته فکریشونه و...خدا عاقبت همه روختم بخیر کنه
مادرم دوستت دارم
-
تشکرها 5
-
۱۳۹۱/۰۴/۰۵, ۱۵:۳۸ #42
- تاریخ عضویت
آذر ۱۳۸۷
- نوشته
- 352
- مورد تشکر
- 753 پست
- حضور
- 15 ساعت 31 دقیقه
- دریافت
- 8
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
بنام خدای مهربان.
علیک سلام ؛
نیستم و هر چند وقتی که هستم سری به نوشته می زنم و ...در ادامه ی حرفتون این سوال در ذهنم ایجاد شد . آیا می شه یه طرفه سر قاضی رفت؟! شما مطمئنید افراد دور و برتون کوته فکرن اند؟ آیا تا به حال ازتون سوال کردن که شما هم جواب داده باشین و اونوقت اونا بشن کوتاه فکر؟
محال می دونم.
. ولی یک موضوع توی ذهنم موند اگر رضایت بود سکوت چه بود؟ و اگر رنج است بی محابا سخن گفتن چرا؟
سلامت و شاد باشید.
در پناه خدای مهربان شاد زین.
یاعلی
ویرایش توسط تاری : ۱۳۹۱/۰۴/۰۵ در ساعت ۱۵:۴۷
یاربای خدا با تو سخن می گویم:***گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو .... شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو***
-
تشکرها 3
-
۱۳۹۱/۰۵/۰۳, ۲۰:۵۹ #43
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۸
- نوشته
- 1,093
- مورد تشکر
- 1,894 پست
- حضور
- 2 روز 13 ساعت 48 دقیقه
- دریافت
- 5
- آپلود
- 1
- گالری
- 0
در مجلسی نشسته بودم که بر خلاف عقاید درست دیگران صحبت کردم
کار رو به جایی رسوندم که به قول معروف کم آوردم و لحظه ای بود که باید قبول می کردم
از قصد حدیثی دروغین ساختم و گفتم امام علی گفته
جالب اینجاست همه سکوت کردن و نتونستند بر خلاف تعصب خودشون نظری بدند
چند ساعت بعد حقیقتو گفتم و بهشون گفتم که:"
حرف حق رو پذیرا باشد و از تعصب دوری کنید
حقیقت بوده هست و خواهد بود. ازلی و ابدی است. لیکن واقعیت «بوده» اما شاید دیگر حالا نباشد. یا الان هست اما چه بسا بعدا نباشد و شاید هم نه در گذشته بوده و نه در حالا بلکه در «آینده» واقع شود. واقعیت «هست» است و حقیقت هستی «هست» است. هست جزیی از هستی است، اما هستی جزیی از هست نیست... حقیقت زنده و حاضر است وانگهی لایتناهی و نامحدود است. اما واقعیت ممکن است چنین نباشد. که اگر بود جزیی از جریان حقیقت بود.
-
-
۱۳۹۱/۰۵/۰۴, ۰۰:۳۲ #44
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۹۰
- نوشته
- 1,126
- مورد تشکر
- 1,760 پست
- حضور
- 15 روز 15 ساعت 23 دقیقه
- دریافت
- 2
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
با سلام
سه سال پیش همراه با خواهر شوهرم به خانه خدا مشرف شدم شاید باورتون نشه ولی چیزی که براتون میگم عین حقیقته خیلی دلم میخواست جای خواهر شوهرم مادرم همراهم بود اما نشد زمانی که برای طواف محرم شدیم اولین دور را زدیم دور دوم مادرم را دیدم که زودتر از من طواف نسا انجام داد و از جلوی دیدگانم رد شد بخاطر شکه شدنم نتونستم طواف کنم شک کردم و مجبور شدم یه روز دیگه طواف انجام بدم.
از همه مهمتر اینکه پدرم 7 ساله که به رحمت خدا رفته توی مدینه خواب دیدم برام ولیمه گرفته بود و مهمانی داده بود کل لوازم منزلمم عوض کرده بود وقتی برگشتم همه ا نچه را که در خواب دیده بودم عینن برام اتفاق افتاد اما با این تفاوت که همه زحمات رو خواهر ان و مادرم برام کشیده بودند.
-
تشکرها 5
-
۱۳۹۱/۰۵/۰۴, ۰۹:۲۳ #45
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۹۱
- نوشته
- 27
- مورد تشکر
- 86 پست
- حضور
- 1 روز 13 ساعت 59 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
3 سال پیش، وقتی شنیدم مامانم تصادف کرده، نمی خواستم باور کنم که دارم از دست میدمش؛
قرآنو باز کردم، اومد: و نحن قدّرنا بینکم الموت و ما نحن بمسبوقین
یعنی ما مرگ را برای شما مقدر کردیم و کسی را یارای پیشی گرفتن بر ما نیست...
ویرایش توسط Fatemeh M : ۱۳۹۱/۰۵/۰۴ در ساعت ۰۹:۴۶
ربّنا ما بنا من نعمةٍ فمنک
پروردگارا؛ هر نعمتی که در دست داریم، همه از سوی توست.
-
-
۱۳۹۱/۰۵/۰۵, ۱۶:۱۶ #46
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,335
- مورد تشکر
- 8,786 پست
- حضور
- 13 روز 21 ساعت 35 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
فاطمه جان
جنات عزیزم
خدا عزیزاتون رو بیامرزه و ان شالله که بهشت برین جاشون باشه
ممنون از خاطرات زیباتون در این بخش
-
-
۱۳۹۱/۰۵/۰۶, ۰۰:۴۳ #47
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 1,424
- مورد تشکر
- 5,438 پست
- حضور
- 16 روز 12 ساعت 3 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 2
- گالری
-
107
سلام و ادب خدا قوت
خب چرا باید اینگونه فکر کنن که من زندگیمو نابود کردم اصلا این طرز فکرشون به نظر شما صحیحه؟؟؟؟
من یه وظیفه ای داشتم در حد توانایی یه خدمت کوچکی کردم
به قول دکترم خدا از هر کس به اندازه توانییش انتظار داره نه بیشتر خب توانایی منم همین اندازه بود دیگه
و این نابود شدن زندگی نیست این یک تجربه بزرگی واسه من بود لطفی بود که نصیب بنده شد
مادرم دوستت دارم
-
-
۱۳۹۶/۱۲/۱۹, ۱۳:۵۲ #48
- تاریخ عضویت
آذر ۱۳۸۷
- نوشته
- 352
- مورد تشکر
- 753 پست
- حضور
- 15 ساعت 31 دقیقه
- دریافت
- 8
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
الحمدالله
گذرم ازینجا افتاد و باز غرق خاطرات شدم.
و خیلی جالب تر اینکه من زمانی که اینجا دنیایی داشتم فقط مدت حضورم را که الان می بینم 14 ساعت بوده است!!!
یعنی دنیایی که من اینجا ساخته بودم در حد 14 ساعت بوده و من هنوز هم در بهت و حیرت می شتابم رفتن را...
نوشتم تا ساعت حضورم که بران تعجب برانگیز بود ثبت شده بماند...
نوشتنم را دانستم
خیالم را بافتم
و قدم ها را فرسودم
تا...
تا بودنم را در بستر زمین شناخته باشم.
یاعلی
تاری/ 1396.12.20
یاربای خدا با تو سخن می گویم:***گر به تو افتدم نظر؛ چهره به چهره، رو به رو .... شرح دهم غم فراق؛ نکته به نکته، مو به مو***
-
تشکرها 3
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری