جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: رحلت رسول اکرم(ص) و شهادت امام حسن و امام رضا(علیهما السلام) تسلیت باد
-
۱۳۸۷/۱۲/۰۵, ۱۷:۵۰ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,183
- مورد تشکر
- 1,666 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
رحلت رسول اکرم(ص) و شهادت امام حسن و امام رضا(علیهما السلام) تسلیت باد
سالروز رحلت حضرت محمد (ص) و امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) تسلیت باد
ویرایش توسط sara.m : ۱۳۸۷/۱۲/۰۷ در ساعت ۱۲:۲۷
مهدیا کعبه شد از تاب تو بی تاب بتاب
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۱۲/۰۵, ۱۷:۵۳ #2
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,183
- مورد تشکر
- 1,666 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
پیامبر اکرم (ص):
هر کس از برادر دینی خود عیبی بداند و آن را بپوشاند ، خداوند روز قیامت عیب او را می پوشاند
مهدیا کعبه شد از تاب تو بی تاب بتاب
-
-
۱۳۸۷/۱۲/۰۵, ۱۷:۵۵ #3
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,183
- مورد تشکر
- 1,666 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
امام حسن مجتبی (ع) می فرمایند:
سالم ترین دلها ، دلی است که از شبهه ها پاک باشد
مهدیا کعبه شد از تاب تو بی تاب بتاب
-
-
۱۳۸۷/۱۲/۰۵, ۱۸:۲۸ #4
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
خواب حضرت فاطمه علیها السلام
یک شب حضرت فاطمه علیها السلام در خواب دیدند که مشغول خواندن قرآن هستند.
ناگهان قرآن از دستشان افتاد و گم شد.
فاطمه علیها السلام با وحشت از خواب پریدند و خوابشان را برای پدرشان تعریف کردند.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: دخترم، ای نورِ دیدهام! من آن قرآنی هستم که در خواب دیدهای.
به زودی من از میان شما ناپدید خواهم شد.
زمانی طولانی نگذشته بود که کم کم نشانه بیماری بر بدن رسول خدا پیدا شد و پیامبر در بستر بیماری قرار گرفت.
بیماریای که پیامبر را از مسلمانها جدا کرد و آنها را عزادار و غمگین ساخت.
ویرایش توسط parsa : ۱۳۸۷/۱۲/۰۵ در ساعت ۱۸:۲۹
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۱۲/۰۵, ۱۸:۳۴ #5
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
گریه و خنده حضرت فاطمه علیها السلام
پیامبر بیمار بودند و در رختخواب، آخرین روز سخت بیماری و زندگی در این دنیا را میگذراندند.
حضرت علی علیه السلام، فاطمه علیها السلام و فرزندانشان در کنار پیامبر نشسته بودند.
حضرت علی علیهالسلام سر پیامبر را روی پایش گذاشته بود و دست پیامبر را در دست گرفته بود.
همه ناراحت و غمگین بودند و فاطمه علیها السلام، دختر عزیز پیامبر، آرام آرام اشک میریخت.
پیامبر، فاطمهاش را صدا زد و با او صحبت کرد.
اشک در چشمان فاطمه جمع شد و شروع به گریه کرد...
پیامبر باز با او صحبت کرد.
وقتی فاطمه علیها السلام از کنار پیامبر بلند شد دیگر گریه نمیکرد و لبخند میزد.
کسانی که آن جا بودند، از حضرت فاطمه پرسیدند که چرا اول گریه کردید و بعد لبخند زدید؟
حضرت فاطمه علیها السلام در پاسخ فرمودند: بار اول پدرم فرمود: «به زودی من از پیش شما خواهم رفت و دنیا را ترک خواهم کرد». من از این خبر ناراحت شدم. بار دوم فرمود: «فاطمه جان! در آن دنیا، تو اوّلین کسی هستی که به سوی من می آیی» و من از این حرف بسیار خوشحال شدم.
ویرایش توسط parsa : ۱۳۸۷/۱۲/۰۵ در ساعت ۱۸:۳۵
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
-
۱۳۸۷/۱۲/۰۵, ۱۸:۴۰ #6
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
خداحافظی
پیامبر صلی الله علیه و آله، حضرت فاطمه سلام الله علیها را خیلی دوست داشتند.
جای فاطمه در قلب پیامبر بود.
پیامبر هر روز به خانه فاطمه می آمدند و او را بوسیده و می گفتند: «فاطمه، بوی بهشت میدهد».
حالا فکرش رو بکنید، پدر و دختری مثل پیامبر و فاطمه که این قدر به هم علاقه داشتند و همدیگر رو دوست داشتن، حالا که لحظه جدایی شان رسیده بود، چقدر به آن دو سخت می گذشت!!
در آخرین لحظات، پیامبر فاطمه را در بغل گرفت، سرش را بوسید و فرمود: «فاطمه جان! بابا فدایت شود!»
صدای گریه زهرا علیها السلام بلند شد.
حضرت فاطمه طوری گریه میکرد که انگار زمین و آسمان برایش گریه میکردند.
لحظاتی نگذشته بود که پیامبر در حالی که سرش روی زانوی داماد عزیزش، علی علیه السلام بود، به سوی خدا پرواز کرد.
:Geryan::Geryan::Geryan:
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
-
۱۳۸۷/۱۲/۰۵, ۲۰:۱۰ #7
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۶
- نوشته
- 2,483
- مورد تشکر
- 6,391 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 22
- آپلود
- 0
- گالری
-
51
مثنوی محمد(ص)
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندراین یک میم غرق است
یقینا میم احمد میم مستی ست
که سر مست از جمالش چشم هستی ست
-
زاحمد هردو عالم آبرو یافت
دمی خندید و هستی رنگ و بو یافت
اگر احمد نبود آدم کجا بود
خدا را آیه ای محکم کجا بود
چه می پرسند کاین احمد کدام است
که ذکرش لذت شرب مدام است
-
همان احمد که آوازش بهار است
دلیل خلقت لیل و نهارست
همان احمد که فرزند خلیل است
قیام بتشکنها را دلیل است
همان احمد که ستار العیوب است
دلیل راه و علام الغیوب است
-
همان احمد که جامش جام وحی است
به دستش ذوالفقار امر و نهی است
همان احمد که ختم الانبیا شد
جناب کنت و کنز مخفیا شد
همان اول که اینجا آخر آمد
همان باطن که بر ما ظاهر آمد
-
همان احمد که سرمستان سرمد
بخوانندش ابوالقاسم محــــــــــــــــــمد (ص)
محمد میم و حا ء و میم و دال است
تدارک بخش عدل و اعتدال است
محمد رحمه للعالمین است
کرامت بخش صد روح الامین است
-
محمد پاک و شفاف و زلال است
که مرات جمال ذوالفقار است
محمد تا نبوت را برانگیخت
ولایت را به کام شیعیان ریخت
ولایت باده ی غیب و شهود است
کلید مخزن سر وجود است
-
محمد با علی روز اخوت
ولایت را گره زد بر نبوت
محمد را علی آینه دارد
نخستین جلوه اش در ذوالفقار است
زندیاد محمد رضا آقاسی
-
-
۱۳۸۷/۱۲/۰۵, ۲۰:۱۸ #8
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۶
- نوشته
- 2,483
- مورد تشکر
- 6,391 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 22
- آپلود
- 0
- گالری
-
51
آخرین سفارش های پیامبر(ص)
امام كاظم علیه السلام نقل مىكند كه از پدرم پرسیدم: در واپسین لحظات حیات پیامبر(ص) چه اتفاقى افتاد؟ فرمود: رسول خدا(ص)، فاطمه، على، حسن و حسین علیهم السلام را به گرد خود خواند و به كسانى كه در خانه بودند فرمود:« از نزد من بیرون بروید» و همسر خود «ام سلمه» را فرمود كه بر درگاه بایستد تا كسى وارد خانه نشود. ام سلمه اطاعت كرد. آن گاه رسول خدا(ص) به على(ع) گفت: « یا على نزدیك من بیا.» على(ع) پیشتر رفت، پیامبراكرم(ص)، دست زهرا(س) را گرفت و بر سینه گذاشت بعد با دست دیگر خود دست على(ع) را گرفت و چون خواست با آنها سخنى بگوید، اشك از چشمانش فرو غلتید و نتوانست كلامى بگوید.یا على(ع) سوگند به خدا كه فاطمه(س) سیده زنان بهشت است از اولین تا آخرین آنها. به خدا قسم! فاطمه(س) همان مریم كبرى است. آگاه باش كه من به این حالت نیافتاده بودم مگر این كه براى شما و فاطمه(س) دعا كردم و خدا آنچه خواسته بودم به من عطا فرمود.
فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام وقتى حالت گریه پیامبر(ص) را مشاهده كردند به سختى به گریه درآمدند و فاطمه(س) گفت: اى پیامبر خدا(س) رشته قلبم از هم گسست و جگرم آتش گرفت وقتى كه گریه شما را دیدم. اى آقاى پیامبران از اولین تا آخرین آنها، اى امین پروردگار و رسول او، اى محبوب خدا! فرزندانت پس از تو، كه را دارند و با آن خوارى كه بعد از تو مرا فرا گیرد چه كنم؟ چه كسى على(ع) را كه یاور دین است، كمك خواهد كرد؟ چه كسى وحى خدا و فرمان هایش را دریافت خواهد كرد. سپس به سختى گریست و پیامبر(ص) را در آغوش گرفت و چهره او را بوسید و على، حسن و حسین علیهم السلام نیز چنین كردند.
رسول خدا(ص) سربلند كرد و دست فاطمه(س) را در دست على(ع) نهاد و گفت: «اى اباالحسن! این امانت خدا و امانت محمد رسول خدا در دست توست و در مورد فاطمه(س) خدا را و مرا به یاد داشته باش! و به راستى كه تو چنین رفتار مىكنى.
اى على(ع) هر چه فاطمه(س) به تو فرمان داد به جاى آور كه هر آینه من به فاطمه(س) امورى را بیان داشتهام كه جبرئیل من را به آنها امر كرد. بدان اى على(ع) كه من از آن كس راضیم كه دخترم فاطمه(س) از او راضی باشد و پروردگار و فرشتگان هم با رضایت او راضى خواهند شد.
واى بر آن كس كه بر فاطمه(س) ستم كند، واى بر آن كس كه حق وى را از او بستاند. واى بر آن كس كه هتك حرمت او كند. واى بر آن كس كه در خانهاش را آتش زند، واى بر آن كه دوست وى را بیازارد و واى بر آن كه با او كینه ورزد و ستیزه كند. خداوندا من از ایشان بیزارم و آنان نیز از من برى هستند.»
در این وقت رسول خدا(ص)، فاطمه، على، حسن و حسین - علیهم السلام - را به نام خواند و آنان را در بر گرفت و عرضه داشت:
« بار خدایا! من با اینان و هر كس كه پیروى ایشان كند سر صلح دارم و بر عهده من است كه آنان را داخل بهشت سازم و هر كس با اینها بستیزد و بر ایشان ستم كند یا بر اینها پیشى گیرد یا از ایشان و شیعیانشان بازپس ماند، من دشمن او هستم و با او مىجنگم و بر من است كه آنان را به دوزخ درآورم. سوگند به خدا اى فاطمه(س)! راضى نخواهم شد تا این كه تو راضى شوى! نه به خدا سوگند راضى نمىشوم مگر آن كه تو راضى شوى! نه به خدا سوگند راضى نخواهم شد مگر آن كه تو رضا شوى!» *
*بحار الانوار، ص484، ح شماره 31، به نقل از الطرف 29 – 34
-
-
۱۳۸۷/۱۲/۰۵, ۲۲:۳۲ #9
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,379
- مورد تشکر
- 3,222 پست
- حضور
- 9 ساعت 33 دقیقه
- دریافت
- 469
- آپلود
- 263
- گالری
-
97
به نام خدا
بنده نیز به نوبه ی خود روز رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن(ع) را به تمام مردم دنیا تسلیت عرض میکنم.
-
-
۱۳۸۷/۱۲/۰۵, ۲۲:۵۰ #10
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
باز هم مدينه بر خاك سياه اندوه نشسته و سكوتي ژرف، همه جايش را فرا گرفته است.
دوباره گرد و غبار بر ديوارهاي گلين خانه ها نشسته است.
باد غربت در كوچه باغ هاي خزان زده شهر، خود را به در و ديوار مي زند و آواره مصيبت روح جاوداني صبر، امام مجتبي عليه السلام است.
حسن عليه السلام، اين سيد جوانان اهل بهشت، اين خلق نيكوي محمدي، اين اسطوره صبر و بندگي، در آستانه رواق خون رنگ شهادت ايستاده و با جگري تفتيده از نامهرباني دشمن خانگي اش، عزم پر كشيدن تا بي كران عرش خدا را دارد.
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری