-
۱۳۸۷/۱۲/۱۵, ۲۲:۱۴ #1
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 91
- مورد تشکر
- 188 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 2
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
آبرومون رو بردن بابا!!!
یعنی چی آخه؟؟؟!!! من قبلا عشق می کردم وقتی به هنرمندان و شاعران قدیمی کشور فکر می کردم. می گفتم: به به!!! اما از وقتی که یه چیز هایی شنیدم دیگه... حالا آیا حرف های زیر حقیقت داره؟؟؟ :
حافظ که سنی بود، سعدی هم سنی بود و هم وقت حمله ی مغول ها به ایران فرار کرد، مولوی که صوفی بود، عطار و خیام که شراب می خوردند، دهخدا که معتاد بود و ... ای بابا کی به کیه!!!
وبلاگ ما! منتظریم.
-
-
۱۳۸۷/۱۲/۱۵, ۲۲:۲۷ #2
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 455
- مورد تشکر
- 1,000 پست
- حضور
- 16 ساعت 38 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
سلام. بخشی از این سخنان مورد ظن است و برخی پذیرفته شده است.
ببینید ما یک شاعر را به خاطر کیش و آیینش بالا و پایین نمیبریم. شاعر بخاطر شعرش ارزش میابد و گرنه شکسپیر هم مسیحی بود، آیا نباید زیبایی آثارش را پذیرفت؟
البته هر چه شاعر به لحاظ رفتاری والاتر باشد مریدان بیشتری میابد ولی از من این توصیه را داشته باشید که مرید کسی جز معصومین نشوید، زیرا هیچکس بیگناه نیست و ممکن است یه چیزی در این حدود در بیاید.
-
تشکرها 8
-
۱۳۸۷/۱۲/۱۶, ۰۲:۴۸ #3
- تاریخ عضویت
آذر ۱۳۸۷
- نوشته
- 141
- مورد تشکر
- 245 پست
- حضور
- 2 ساعت 33 دقیقه
- دریافت
- 8
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
حافظ رو کمتر کسی نقدش کرده و تمام علما و بزرگان او را تمجید کرده اند، حالا سنی بودنش رو نمیدونم؟
اما مولوی رو خیلی ها نقد کرده اند.
-
-
۱۳۸۷/۱۲/۱۶, ۰۳:۱۸ #4
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق سار طلوع کرد
گر برگ عیش می طلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند
زنهار کاسه سر ما پر شراب کن
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده ساقی خطاب کن
کار ثواب باده پرستیست حافظا
بر خیز و عزم جزم به کار ثواب کن
بهترین ها را در خود خواهید یافت وقتی به دیگران خوبی کنید.
رهی جز کعبه و بت خانه می پویم که می بینم
گروهی بت پرست اینجا و مشتی خود پرست آنجا(مولوی)
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در طریقت ما به غیر این گناهی نیست(حافظ)
احرام چو بندیم که این قبله نه اینجاست
در سعی چه کوشیم که از مروه صفا رفت(حافظ)
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۱۲/۱۶, ۰۸:۲۷ #5
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,002
- مورد تشکر
- 1,397 پست
- حضور
- 12 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 1
- گالری
- 0
نقل قول
شعر از نیروی "تخیل" مدد میگیرد و هر چند در شعر " صُوَر خیال " قوی تر باشد، شعر به اصالت نزدیکتر میشود. بعنوان نمونه، هنگامی که شاعر میگوید:
بر سر هر مژهام شمعی نشسته از فراق روی دریا را عجب امشب چراغان کردهام!
در اینجا شعر، به اوج خود نزدیک شدهاست. چرا؟ چون صور خیال به گونهای قوی در آن ملاحظه میشود. اگر خیالپردازی را به کلّی از شعر برگیریم، شعر سقوط میکند و حداکثر به کلام موزون ( اگر وزنی داشته باشد) تبدیل خواهد شد.
بهعلاوه، در شعر عنصر "مبالغه" نقش بزرگی را بر عهده دارد به گونهای که گفتهاند: أحسَنُ الأشعارِ أکْذَبُها. بهترین شعر آنست که دروغ بالاتری در آن باشد! همچون این بیت فردوسی که گوید:
ز سُمِّ ستوران در آن پهـــن دشت زمین شش شد و آسمان گشت هشت!
یا همانند این بیت سعدی که گوید:
لولا الدُّ مُوعُ و فَیضُهُنَّ لَأَ حْرَقَتْ أرضَ الـوداعِ حرارة الأَکبـادِ
یعنی: «اگر اشکها و ریزش آنها نبودند، سرزمین وداع را حرارت جگرها به آتش میکشید»!
اساساً شعر را در همه احوال نمیتوان امری کاملاً "جدّی" شمرد از همین رو علمای اسلام گفتهاند که اگر شاعری در اشعار خود به میخوارگی و شاهد بازی اعتراف نماید، او را به "کیفر شرعی" نمیتوان محکوم کرد. ماجرای "فَرَزدَق" شاعر پر آوازهی عرب با سلیمان بن عبدالملک (خلیفهی معاصر وی) معروف است که چون در شعرش سخن از هم آغوشی با دلبران آورد، سلیمان بدو گفت:
قد وَجَب علیکَ الحَدُ (حدّ شرعی بر تو لازم آمد!) فَرَزدَق پاسخ داد:
فقد دَرأَ اللهُ عَنّی الـحَدَّ بِقولِه: ( و أنَّهم یقولون مالایفعَلون)!
یعنی: «خداوند حد را از من برداشت زیرا (در سورهی شعراء) فرمود: شاعران چیزهایی میگویند که خود بدانها عمل نمیکنند!»
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۷/۱۲/۱۶, ۱۳:۴۳ #6
به نام خدا
در قضاوت در باره افکار و گرایشات افرد نباید به سادگی قضادت کرد. چه بسا به تهمت و غیبت منجر شود.
باید موقعیت و فرهنگ زمان خودشان در نظر گرفته شود.
باید جو جامعه و بینش غالب و سیاست زمانه درنظر گرفته شود.
مثلاً در قرن هفتم یعنی زمان حافظ و سعدی شیعه در این سطح وسیع مطرح نبوده است و مرکز تشیع شهرهای کوچکی مثل قم بوده است.
تسنن و اختلافات مذهبی به شکل امروزی مطرح نبوده است.
در عوض مسایل دیگری مانند صوفی گری و غیره مطرح بوده است.
بعضی از حالت ها نیز نه تنها عیب محسوب نمیشد بلکه در آن موقعیت حسن محسوب میشد.
مسأله دیگر اینکه به نسبت ها و نقل ها و نیز برداشت های نا روا نمی توان اعتماد کرد.
مثلاً از روی اشعار نمی توان گفت فلانی اهل شراب بوده.
یا در باره خیام گفته اند خیام ریاضی دان با خیام شاعر تفاوت دارد.
و....
به هر حال بهتر است انسان در باره اشخاص به این راحتی و سادگی حرف نزند و قضاوت نکند.
یا حق
نظر شما در باره این پیشنهاد چیه؟
(جلسات مناظره)
موضوع مهم : کربلایی کاظم ساروقی، حجتی غیر قابل انکار
چگونه؟؟؟ راه های جلوگیری از مرگ تدریجی جامعه
کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ :Sokhan: !!! تا از سُخَنت جهان شود پُر !!!
الحذر الحذر! فَوَ الله لَقَد سَتَر، حتّی کأنَّه قد غَفَر
-
-
۱۳۸۸/۰۲/۱۲, ۲۲:۰۰ #7
سلام
با اجازه بزرگان و دوستان گرامی مطلبی خوندم که گفتم در اینجا قرار بدم خالی از لطف نیست .
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
مرد جوانی به نزد "ذوالنون مصری" آمد و شروع کرد به بدگویی از صوفیان ذولنون انگشتری را از انگشتش بیرون آورد و به مرد داد و گفت:این انگشتر را به بازار دستفروشان ببر و ببین قیمت آن چقدر است؟مرد انگشتر را به بازار دستفروشان برد و لی هیچ کس حاضر نشد بیشتر از یک سکه نقره برای آن بپردازد.مرد دوباره نزد ذولنون آمدو جریان را برای او تعریف کرد.ذوالنون در جواب به مرد گفت: حالا انگشتر را به بازار جواهر فروشان ببر و ببین آنجا قیمت آن چقدر است؟.در بازار جواهر فروشان انگشتر را به قیمت هزار سکه طلا میخریدند مرد شگفت زده نزد ذوالنون بازگشت و او را از قیمت . پیشنهادی بازار جواهر فروشان مطلع ساخت پس ذولنون به او گفت: دانش و اطلاعات تو از صوفیان به اندازه اطلاعات فروشندگان بازار دستفروشان از این انگشتر جواهر است قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهری عیس مسیح می فرماید: هرگز قضاوت نکنید و این یکی از پرمعنی ترین سخنانی است که تاکنون گفته شده است. قضاوت نکردن تقریبا برای ذهن غیر ممکن است. ذهن هنگام برخورد با هر مساله ای بلافاصله شروع به قضاوت و پیشداوری می کند. توتاکنون درباره مطالب مختلف بدون داشتن زمینه قبلی قضاوت و پیشداوری نموده ای و اگر عمیقا دقت کنی متوجه خواهی شد که عیسی مسیح درست می گویدهر گونه پیشداوری اشتباه است، زیرا کل اجزای هستی به گونه ای از درون با هم در ارتباط نزدیک هستند که اگر از کلیت آن آگاهی نداشته باید، اطلاع یافتن از اجزای آن غیر ممکن است. لحظه حال با تمامی گذشته و در عین حال با کل آینده در ارتباط عمیق و نزدیک است. لحظه حال برآیند و مجموع تمامی گذشته از ازل تاکنون است. تمامی آنچه از ازل رخ داده است در این لحظه وجد دارد و همچنین بذر هر آنچه در آینده تا ابد رخ خواهد داد نیز در لحظه حال موجود است. اگر هستی به اجزای مختلف تقسیم شده بود، آگاهی یافتن از این اجزا امکان پذیر بود . ولی هستی یک کلیت است. تمامی پیشداوریها غیر واقعی هستند زیرا آنها مربوط به اجزا میشوندبله مسیح کاملا درست می گوید که هرگز پیشداوری نکنید زیرا خود پیشداوری سبب میشود بسته باقی بمانی و بسته بودن یعنی در غم و اندوه باقی ماندن. با قضاوت کردن حساسیت خود را از دست خواهی داد و هیمن طور امکان رشد کردن را از خود می گیری. لحظه ای که به پیشداوی می پردازید به دور خود دیواری می کشی و باعث محدود شدن خود می شوی و امکان شکوفا شدن را از خویش سلب می کنی. بنابر این مهمترین نکته در زندگی این است که آنقدر شهامت داشته باشی که به پیشداوری نپردازی. در واقع قضاوت نکردن بیشترین میزان شهامت را در زندگی نیاز دارد. زیرا ذهن بسیار علاقمند است پیشداوری نماید و برچسب خوبی و بدی یا درستی یا نادرستی را بر مطالب مختلف بچسباند. تنها راه خلاص شدن از ذهن و رشد کردن، "قضاوت نکردن" است.
منبع:
کد:http://www.lovelave.ir/archive/index.php/t-538.html
ویرایش توسط good : ۱۳۸۸/۰۲/۱۲ در ساعت ۲۲:۰۵
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۲/۳۰, ۲۲:۰۵ #8
هههههههههههه ....احمد رضا خیلی با حال گفتی..والله چه بگم..
یک دوستی دارم که میگه انسان اگر به مراتب بالا از معرفت میرسد
دیگر مذهب معنایش را از دست میدهد......البته من میگم حرف بیموردیه؟؟؟؟
اگر انسانی به مراتب بالای معرفت برسد وبه انوار خمسه پی نبرد...بیراهه رفته
خوب درس نخونده.....استاد خوبی نداشته.....مدرسه بدی رفته......
خلاصه میخواست بره بغداد سر از هند در اورده حتی اگر بهترین سوغات هم بیاره
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۸/۰۲/۳۱, ۰۰:۲۵ #9
مگر این شعرا که نام بردیید ادعایی دارند
مگر اونا اومدند گفتند ما رو بالا ببرید
تو کشورهای دیگر میگویند
حضرت حافظ
حضرت مولوی و...
بعد شما میگشد آبرمو بردند اینا!!!!!!!!!
زمان اینها که ما نبودیم
ولی جناب تهمت به عرفای و شعرای ایرانی زمان امام خمینی(ره) که بودیم
شخصیت ایشونو که دیگه میشناسیم
کاری هم به مسایل سیاسی نداریم
به لحاظ شخصیت دینی مذهبی که دیگه میشناسیم:
از دیوان شعر امام:
باد نوروز وزيـــده است به كوه و صحرا
جامه عيـــد بپـــوشنـــد، چه شاه و چه گدا
بلبل باغ جنان را نبـــود راه به دوست
نازم آن مطـــرب مجلـــس كـــه بود قبله نما
صوفى و عارف ازين باديه دور افتـادند
جــام مى گير ز مطــرب، كه رَوى سوى صفا
همه در عيد به صحرا و گلستان بروند
من ســرمست، ز ميخـــانه كنـــم رو به خدا
عيد نوروز مبارك به غنــــى و درويش
يــــــار دلـــــدار، ز بتخـــانــــه درى را بـــگشا
گر مرا ره به در پير خــــــرابات دهى
بــه سر و جان به سويش راه نوردم نه به پا
و غزلی دیگر:
من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم همچــــو منصــور خــــــریدار سرِ دار شدم
غم دلدار فكنده است به جانم، شررى كـــه بـــه جــــان آمدم و شهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز كه من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
جــــامــه زهد و ریا كَندم و بر تن كردم خــــرقــــه پیــــر خـــراباتى و هشیار شدم
واعـــظ شهــر كــه از پند خود آزارم داد از دم رنــــد مــــىآلــــوده مــــَددكار شدم
بگـــذاریــــد كــــه از بتكــده یادى بكنم مـــن كـــه با دستِ بت میكده، بیدار شدم
خوب جناب استارتر گرامی آبرمونو بردند اینا
اینطوری که که این شعر طرفداری از بت و میکده و صوفی و.......
است.
آفت تفکر تعصب است
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
ببخشید اینجا از حضور شما بزرگواران خداحافظی میکنم مدیر محترم سایت ترجیج دادند تاپیک خداحافظی بنده حذف شود. بهر حال بدی و خوبی بقول قدیمیها از ما دیدید حلال کنید.
حق نگهدارتان دلهایتان پرامید و شاد باد.
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۸/۰۲/۳۱, ۰۹:۰۴ #10
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۸
- نوشته
- 1,069
- مورد تشکر
- 2,633 پست
- حضور
- 3 ساعت 9 دقیقه
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
-
20
مطلبي رو در مورد ذوالنون خواندم در بالا كه لپ مطلب رو ادا كرد . از دوست خوبم ممنونم .
ببينيد دوستان در قران كريم آمده كه ان اكرمكم عند الله اتقاكم همانا گرامي ترين شما نزد خداوند با تقوا ترين شماست . من يك سوال از محضر دوستان دارم . آيا اگر حافظ در دين مشكل ميداشت خداوند اين توفيق را به او ميداد كه قران رو در چهارده روايت بيان كند و اشعاري در مدح ائمه هدي بگويد كه از آن به بعد هيچ شاعري نتوانسته مانندش را بگويد و اينهمه مورد عنايت و توجه عموم جهانيان باشد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آيا اينهمه افتخار براي حافظ بجز در سايه لطف و عنايت و توجه خاص حضرت يزدان به وي ، به طريق ديگري امكان پذير بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در مورد مطرب و شراب و .... نيز دوستان اگر اندكي اهل مطالعه باشيد ميدانيد كه در ادبيات قديم ايران اين الفاظ جايگاه خاصي در نشان دادن خوشي و فرح و مسرت از موضوعي و چيزي داشته و به اين شكل نشان ميدادند كه مثلا كسي كه عاشق خداست از خود بي خود است .
اين هيچ وقت دليل بر اين نيست كه اينها خودشان مست و لايعقل و شرابخوار بودند . آيا از نظر شما كسي كه اينگونه باشد ميتواند اشعاري بگويد كه سراسر عرفان و عشق به ذات حق باشد و اينهمه در سطح جهان غوغا به پا كند ؟؟؟؟؟؟؟؟
ویرایش توسط تنوير : ۱۳۸۸/۰۲/۳۱ در ساعت ۰۹:۰۵
-
تشکرها 4
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری