دفتر خاطرات روزانه

[rozahra]

اعضا سایت می توانند خاطرات روزانه خود را اینجا بنویسند

[حباب]

روز خوبی بود.
9 از خواب پاشدم.
پای کامپیوترم بودم تا 5.5 عصر.
بعد رفتیم زیارت اهل قبور.
برگشتنا 2 تا نون بربری هم جاتون خال صلواتی گرفتیم.
بعدم که اومدیم خونه و یکی از دوستام زنگ زد و قرار شد فردا صب اگه من خواب نمونم بریم ورزش.
الانم که باز پای کامپیوترمم.
همین دیگه.اینم از امروز ما

[مینیاتور]

امروز خود نگه دار شدم زیاد نیومدم سمتش...کامپیوترو میگم
اما چه فایده همش خوابیدم بعدشم کمک مامانم بعدشم مهمونی تا 1 شب
اما همین که امروز کمتر نشستم سرش تشویق بزرگی لازم داره اخه این اواخر نمیشد از هم جدامون کنی
رقیب اصلی من کامپیوتره....

[آب نیسان]

اول صبح رفتم فرودگاه یک نیم ساعت پرواز کردم
بعد اومدم پایین یک صبحانه مشت زدم
بعدش رفتم خونه خوابیدم
بعدم رفتم امتحان دانشگاه ازاد
بعدشم سبزی پاک کردم
بعد شام خوردم و خوابیدم

[آساره]

وای همین الان مهمونامون رفتن ساعت 2 شب.داشتم از بی خوابی می مردم ولی اونا رفتن خواب از سرم پرید و دیگر هیچ!!

[fafa safa]

امروز خود نگه دار شدم زیاد نیومدم سمتش...کامپیوترو میگم
اخه این اواخر نمیشد از هم جدامون کنی
رقیب اصلی من کامپیوتره....

از صبح که بیدار میشم میام سراغ کامپیوتر، از گشت و گذار توی کانون گرفته تا اصلاح مقاله و .... امروز صبح هم مثل همیشه. حالا هم میخوام برم روضه. روز آخرشه.

منا جان! رقیب ما کامپیوتر نیست. احتمالا مانع پیشرفتمون اعتیاد (عادت کردن بیش از حد) به کامپیتره. اگه رقیبمون بود که خوب بود!!!

[حباب]

امروز کلاً به خواب گذشت

[rozahra]

بچه ها خسته نباشید چقدر فعالید شما

[آب نیسان]

ساعت 6 رفتم سردخانه و فن اونجا رو درست کردم
بعد اومدم خونه و رفتم با داداشم سر یک کار
بعد اومدم خونه ناهار رو خوردم و نمازمو خواندم
بعد اومدم کانون
بعدشم دارم میرم عروسی تا ساعت 2 شب

[H!V]

.:. oNLY >>> KHa....PiSH SH SH SH SH SH