-
۱۳۸۸/۰۱/۰۳, ۱۷:۰۴ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 1,426
- مورد تشکر
- 5,443 پست
- حضور
- 16 روز 13 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 2
- گالری
-
107
خاطرات منتشر نشده از امام خميني
نواندیش: هفته نامه شهروند امروز در گفتگو با همسر امام خمینی (ره) به بازخوانی خاطرات خانم خدیجه ثقفی از امام پرداخت.
متن کامل این گفتگو و گزارش که به قلم فرید مدرسی انتشار یافته است بشرح زیر است:
«تصدقت شوم؛ الهي قربانت بروم، در اين مدت كه مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوت قلبم گرديدم متذكر شما هستم و صورت زيبايت در آينه قلبم منقوش است. عزيزم، اميدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشي در پناه خودش حفظ كند. [حال] من با هر شدتي باشد ميگذرد ولي به حمدالله تاكنون هرچه پيش آمد خوش بوده و الان در شهر زيباي بيروت هستم. حقيقتا جاي شما خالي است. فقط براي تماشاي شهر و دريا خيلي منظره خوش دارد. صد حيف كه محبوب عزيزم همراهم نيست كه اين منظره عالي به دل بچسبد... ايام عمر و عزت مستدام. تصدقت. قربانت؛ روحالله.»
گرچه خانم خديجه ثقفي؛ بانو قدس ايران، همسر گرامي امام خميني در همان ايام فروردينماه 1312 هجري شمسي نامه عاشقانه حضرت روحالله رهبر آينده انقلاب اسلامي ايران را از فرط شرم و حياي ايراني و اسلامي پاره كرده، اما چند سال پيش اين نامه از همه جا سردرآورده و نه فقط در صحيفه امام كه در مطبوعات و حتي راديو و تلويزيون خوانده شد.
عاشقانهترين نامهاي كه از يك فقيه، مجتهد، مرجع تقليد شيعه و رهبر فرهمند ايران طي بيش از يك دهه بر جاي مانده و نه فقط در ميان روحانيان و سياستمداران كه در ميان روشنفكران و نويسندگان هم بينظير است.
اما اين خانم كيست كه «روحالله» خميني با همه قدرت و عظمت سياسي و دينياش به قربانش ميرود، تصدقاش ميشود، نور چشم و قوت قلبش ميخواند و حتي در ساحل زيباي بيروت صد حيف ميخورد كه محبوب عزيزش همراهش نيست؟
***
خديجه خانم ثقفي از تبار «حاج ملاهادي نوري» تاجر مازندراني است كه در اواسط حكومت آغامحمدخان قاجار از شهرستان نور به تهران آمد. پسرش «محمدعلي» بود كه اگرچه تاجر بود، اما به فراگيري معارف ديني روي آورد و دختري از خانواده علماي وقت را براي همسري انتخاب كرد. فرزند آنان، ميرزاابوالقاسم كلانترتهراني، از پرورشيافتگان حوزه تهران، اصفهان و نجف و همشاگردي و همعصر با علماي بزرگي همچون «حاج ملاعلي كني» بود و در محضر درس «شيخ مرتضي انصاري» حضور يافت: «شيخ مرتضي به گفتههاي وي در درس اعتماد ميكرد و او هم درس استاد را پس از ختم جلسه، براي برخي از شاگردان علاقهمند تقرير ميكرد تا سرانجام به مقامي نائل آمد كه در چندين جلسه، شيخ مرتضي انصاري به اجتهاد وي تصريح كرد.» او در زماني كه «ملاعلي كني» توليت مدرسه مروي را برعهده داشت، از نجف به تهران آمد و در اين مدرسه به مدت هفت سال به تدريس فقه و اصول پرداخت كه شاگردانش عالمان بزرگي همچون؛ سيدحسين قمي تهراني، شيخعبدالنبي نوري، سيدمحمدصادق تهراني، شيخ حسنعلي نخودكي اصفهاني و شيخفضلالله نوري بودند. ميرزاابوالقاسم لقبش را از «محمودخان كلانتر» دايياش گرفته بود. محمودخان در زمان ناصرالدينشاه، مامور رسيدگي به امور اجتماعي و اقتصادي شهر تهران بود كه سرانجام در قحطياي كه در تهران رخ داده بود، ناصرالدين او را در نابسامانيها متهم كرد و به دار آويخت. فرزند ميرزاابوالقاسم، همچون پدر يك عالم ديني بود و قريحه شعر داشت و در زمان درگذشت پدر، در رثاي او شعر بلند بالايي سرود. «ميرزا ابوالفضل تهراني» كه شاگرد پدر بود، در تهران مجتهد شد و در حكمت، فلسفه و عرفان صاحبنظر شد. او اگرچه به درجه اجتهاد رسيده بود، اما به عراق رفت و با دعوت ميرزاي شيرازي از جلسه درس «ميرزاحبيبالله رشتي» در نجف به سامرا آمد و در كنار فقه و اصول به حديث و رجال پرداخت. او همچنين در آن دوره، زبان و ادبيات «عبراني و سرياني» را براي آشنايي با يهوديت و مسيحيت فرا گرفت. او در سامرا هممباحثه با «ميرزامحمدتقي شيرازي (ميرزاي دوم) و سيدمحمد فشاركي اصفهاني» بود. همچنين ميرزا ابوالفضل آنچنان در ادبيات و شعر متبحر بود كه روزي در مجلس ادباي ميرزاي شيرازي، شاعر فرستاده دولت عثماني كه براي عرض اندام در برابر ميرزا آمده بود، مقهور كرد كه درباره آن شاعر عثماني نوشتهاند: «دستانش چنان ميلرزيد كه سطل هنگام فرو رفتن در چاه ميلرزد...» او در نهايت به تهران بازگشت و در زمان ناصرالدينشاه، توليت مدرسه سپهسالار را برعهده گرفت. او پدربزرگ خديجه خانم ثقفي است كه پدرش هم همچون پدربزرگ روحاني بود و در اين مسير گام بر ميداشت. «ميرزامحمدثقفي تهراني» از شاگردان شيخ عبدالكريم حائري يزدي، موسس حوزه علميه قم بود و قريحه شعري او همچون پدرش زبانزد بود. او آنچنان در قم به درس و تحصيل پرداخت كه «دو دوره اصول خارج و عمده مباحث فقهي را از بحث رئيسالشيعه، مرحوم حاج شيخعبدالكريم حائري يزدي - رضوانالله عليه - استفاده و وي به خط شريف خويش [حائزي بزرگ] به مقام اجتهاد و اعتماد او تصريح كرد.» سپس ثقفي به تهران بازگشت و در مدرسه سپهسالار در رشته فقه، اصول و معارف عقلي، تدريس و اقامه جماعت كرد كه مشهورترين اثر او، «روان جاويد» تفسير فارسي و روان قرآن در 5 جلد است.
***
خديجه خانم ثقفي معروف به «قدسي ايران» دختر ميرزامحمد بود كه «آيتالله سيدمحمد صادق لواساني» او را به امام خميني براي همسري پيشنهاد داد. دختر روحانياي كه خود او درباره پدر ميگويد: «پدرم خوشتيپ، شيك و خوشلباس بود؛ مثلا در آن زمان پوستين اسلامبولي ميپوشيد و از خانه بيرون ميرفت و همه طلبهها تعجب ميكردند.» از او درباره نام خانوادگياش ميپرسيم، ميگويد: «ثقفي به نام عشيرهاي از اجدادمان باز ميگردد كه در كربلا در ركاب سيدالشهدا(ع) جنگيده بودند.» اگرچه، پدر او عالم ديني بود، اما تا دبيرستان، به دخترانش اجازه داد تا در مدارس جديد تحصيل كنند. خديجه خانم ميگويد: «پدرم با دبيرستان رفتن من مخالف بود، چون روحيهاش متجددانه نبود. او ميگفت: چون در دبيرستان معلم مرد است، فراش مرد است و بازرس مرد است، نرو.» به هر حال او تا كلاس ششم تحصيل كرد؛ با چاقچور و لباس آستينبلند. پس از آن «از طرف خانواده مادري براي ايشان خانم معلم كليمي جهت تدريس زبان فرانسه استخدام كردند كه بين 6 ماه تا يك سال به ايشان فرانسه درس ميداد.» زماني كه پدر او به قم رفت، خديجه خانم با محيط قم آشنا شد و آن را نميپسنديد: «قم مثل امروز نبود، زمين خيابان تا لب ديوار صحن قبرستان بود و كوچهها خيلي باريك بودند. به همين خاطر زود از قم ميآمدم و آن دو ماهي هم كه پدرم مرا به زور نگه داشت، خيلي ناراحت بودم.» چراكه او، از خانوادهاي مرفه بود و با مادربزرگ مادرياش در تهران خو گرفته بود. مادرش هم دختر خزانهدار ناصرالدينشاه بود و به اين دليل «خازنالملوك» ناميده ميشد. پدرش هم اگرچه روحاني بود، اما از سوي ديگر، با سياست همراه نبود: «در خانواده همسر امام و بعد هم زماني كه اين خانواده با امام وصلت كرد تا آخر روابط سياسي برقرار نبود و به يك معنا اصولا سياسي نبودند، يعني هيچ وقت وارد مسائل سياسي نميشدند و تنها در اين حد از سياست ميدانستند كه مثلا شاه عوض شد. خود پدر هم گرچه روحاني بودند؛ اما «روحاني صرف» بود؛ يعني نماز و درس و بحث و اصلا در مسائل سياسي دخالت نميكردند.» اما آنچه مايه آشنايي حاج آقا ثقفي و حاج آقا روحالله بود، دين و ديانت بود. حاج سيدمحمد صادق لواساني، دوست مشترك ثقفي و خميني مايه آشنايي را پربار ميكرد و او بود كه به حاج آقا روحالله گفت: «چرا ازدواج نميكني؟» كه او پاسخ داد: «من تاكنون كسي را براي ازدواج نپسنديدهام و از خمين هم نميخواهم زن بگيرم. به نظرم كسي نيامده است.» در اين هنگام لواساني به او پاسخ ميدهد: «آقاي ثقفي دو دختر دارد، خانم داداشم ميگويد: خوبند.» اينگونه ميشود كه آقاي لواساني ماموريت خواستگاري از اين خانواده را برعهده ميگيرد، اما پاسخ دختر مورد نظر «نه» است. او از قم بدش ميآمد و زندگي با طلبه را نميپسنديد؛ چراكه «طلبهها معمولا خشك بودند، وضعيت مالي خوبي نداشتند و گاهي برخي از آنها احترام به زن نميگذاشتند. البته دليل اصلي عدم تمايل به سكونت در قم بود.» به هر حال يكي از نوادگان امام، ماجراي خواستگاري از «خانم» را «شيرين» توصيف ميكند: «10 ماه طول ميكشد تا خانم جواب مثبت دهند. 5 بار خواستگاري انجام ميشود كه آقاي سيدمحمدصادق لواساني تشريف ميآورند، نه آقاي كاشاني. البته پدر خانم اصرار داشتند.» ناگهان با اين سوال روبرو ميشويم كه چگونه خانم با اين همه مخالفت جواب مثبت ميدهند؟ او ميگويد: «حين همين جلسات كه آقاي لواساني ميآيند و ميروند، خانم خوابي ميبينند: «ايشان وارد اتاقي ميشوند كه سه سيد نوراني نشسته بودند. يك پيرزني آمد و من [خانم] از او پرسيدم كه اينها چه كساني هستند؟ او گفت: آن وسطي پيامبر(ص) است و آنكه سمت راست نشسته اميرالمومنين(ع) است و سمت چپي امام حسن(ع) است، اما تو كه از اينها بدت ميآيد! من پاسخ دادم كه از اينها بدم نميآيد، اينها ائمه من هستند. چرا بايد بدم بيايد؟ خيلي هم دوستشان دارم. پيرزن بار ديگر اصرار كرد كه نه، تو از اينها بدت ميآيد!» از خواب بيدار ميشوند و براي خدمتكار منزل نقل ميكنند. او به ايشان گفت كه چون اين سيد [امام] را رد ميكني، اين خواب را ديدهاي. در نهايت با توجه به اين خواب و نظر مثبت پدرخانم، ايشان جواب مثبت ميدهند. يك ماه ابتدايي پس از ازدواج تهران بودند و پس از آن به قم ميروند.»
البته پيش از پاسخ مثبت خانم، آقاسيدمحمدصادق لواساني از سوي خانواده ثقفي مامور ميشود تا به خمين رود؛ چراكه پدر خديجه خانم به او از قول زنان خانواده گفته بود: «او را نميشناسد و او مال خمين است و دختر در تهران بزرگ شده است و در رفاه بزرگ شده است و وضع مالي مادربزرگش خيلي خوب بوده و با وضع طلبگي زندگي كردن برايش مشكل است. ما نميدانيم كه آيا داماد اصلا چيزي دارد يا نه. اگر درآمدش فقط شهريه حاج شيخ عبدالكريم باشد، نميتواند زندگي كند. ما ميخواهيم بدانيم كه آيا از خودش سرمايهاي دارد؟ از آن گذشته آيا داماد زن ديگري دارد يا نه؟ شايد در خمين زن و بچه داشته باشد. شايد در مدتي كه منتظر بوده تا تحصيلاتش تمام شود، صيغه ميكرده است و چه بسا از آن صيغه يكي - دو بچه داشته باشد.» به هر حال آقاي لواساني به خمين ميرود و خيال پدر دختر را راحت ميكند و پاسخ مثبت خديجه خانم براي حاج آقا روحالله به ارمغان ميآيد.
***
خديجه خانم، قدسي ايران به منزل آيتالله خميني وارد ميشود و با عالم دينياي روبرو ميشود كه نهايت احترام را براي او قائل است. البته خود خانم هم در ابتداي زندگي اين مساله برايش اهميت داشت: « رابطه خانم با آقا يك رابطه بسيار محترمانهاي بوده است. خانم در اول زندگي به آقا گفتند كه بياييد تعبيراتمان را با يكديگر محترمانه بكنيم و همديگر را محترمانه صدا بزنيم. هيچ وقت امام يك كلام بياحترامي به خانم نكردند و ايشان هم همينطور. در طول زندگي 70 ساله آنها هم هيچگاه امام با صداي بلند با ايشان صحبت نكردند. در اواخر حيات امام، خانم به شاهعبدالعظيم براي زيارت رفته بودند و دير شده بود. در حالي كه آقا معمولا ساعت 2 بعدازظهر ناهار ميخوردند. امام يك ساعت و نيم سر سفره نشسته بودند تا خانم بيايد و غذا نخورده بودند. هيچگاه امام از خانم نخواستند كه فلان چيز را برايشان بياورند؛ آب، چاي و...»
خديجه خانم در بيان خاطراتش در اين باره ميگويد: «حضرت امام به من خيلي احترام ميگذاشتند و خيلي اهميت ميدادند. هيچ حرف بد يا زشتي به من نميزدند. امام حتي در اوج عصبانيت هرگز بياحترامي و اسائه ادب نميكردند. هميشه در اتاق، جاي بهتر را به من تعارف ميكردند تا من نميآمدم، سر سفره، خوردن غذا را شروع نميكردند. حتي حاضر نبودند كه من در خانه كار كنم. هميشه به من ميگفتند: «جارو نكن». اگر ميخواستم لب حوض روسري بچه را بشويم ميآمدند و ميگفتند: بلند شو، تو نبايد بشويي...» امام حتي در مسائل شخصي خانم دخالت نميكرد و در مورد لباس و رفت و آمدهاي او نظر نميداد. نوه امام از قول مادربزرگش ميگويد: « اصلا امام كاري به رفت و آمد ايشان نداشت. فقط در ابتدا، امام بايد خانواده يا فرد مورد نظر را ميشناختند، اما پس از آن ديگر حرفي نميزدند. در مورد لباس خانم هم كه لباسشان از سوي مادرشان از تهران فرستاده ميشد، هيچ وقت امام درباره نامناسب بودن آن سخني نميگفتند. حتي روزي آقا براي دخترشان كه 12 ساله بودند كفش قرمز رنگ ميخرند، در آن موقع اصلا رسم نبوده است و دختران بايد كفش سياه پا ميكردند. البته خود خانم هم مراعات ميكردند، اما خود ايشان ميفرمودند كه هيچگاه نشد كه در نوع پوشش يا رفت و آمدم با كسي اظهارنظر كنند.»
سوالي پرسيده ميشود كه پس امام به همسر و فرزندانش چه توصيه ميكرد كه آنان اينگونه در مسير راستي راه ميپيمودند؟ «امام كلا در زندگي به يك اصل معتقد بودند كه خانم اين اصل را اينگونه روايت ميكنند: اگر ميخواهيد به بهشت برويد؛ دو كار انجام دهيد: اول اينكه هرچه خداوند واجب دانسته، انجام دهيد و هرچه حرام دانسته، انجام ندهيد. امام فقط اين دو قيد را گذاشتهاند. البته خانم و خانواده كاملا رعايت ميكردند چرا كه آقا، فردي نبودند كه در برابر خلاف شرع سكوت بكنند.»
اما به هر حال، خانم هم اين رفتار امام را تاييد ميكند و ميگويد: «به مستحبات خيلي كاري نداشتند. به كارهاي من هم كاري نداشتند. هر طوري كه دوست داشتم، زندگي ميكردم.» امام حتي منزل را به محلي براي تدريس تبديل كرده بودند و به همسر خود به عنوان شاگرد «جامعالمقدمات» ميآموختند: «خانم قبل از ازدواج مدتي ادبيات عرب را نزد پدرشان فرا گرفته بودند. نزد امام هم ادامه دادند و كتاب «جامعالمقدمات» را ميخواندند. امام سريع درس ميدادند، از خانم پرسيدم كه ايشان اينگونه تدريس ميكردند، شما متوجه ميشديد؟ ايشان فرمودند: بله، مي فهميدم. خانم حافظه فوقالعادهاي داشتند، يك غزل را يك بار ميخواندند، حفظ ميشدند. البته ايشان ذوق شعري هم داشتند. تدريس امام به خانم چندماهي طول ميكشد، اما پس از تولد فرزندان، مشغوليتشان در خانه بيشتر شد و از طرف ديگر به قسمتهايي از ادبيات عرب رسيده بودند كه لازم بود آقا مطالعه كنند و وقت اين كار را نداشتند. بنابراين با موافقت طرفين تدريس متوقف ميشود.»
***
امام با آيتالله ثقفي، پدر همسرش هم روابط صميمانهاي داشت و همواره به طور مستمر در جريان مبارزات خود، با حوصله براي ايشان نامه مينوشت و حالشان را جويا ميشد: «روابط دوستانه شديدي داشتند و احترام متقابل مابين آنها وجود داشت.» اگرچه خانواده ثقفي سياسي نبودند و هيچگاه پدر همسر امام به مبارزات سياسي نميپرداخت؛ به جز امضاي دو اطلاعيه، اولي عليه لايحه ايالتي و ولايتي و ديگري درباره مقاله روزنامه اطلاعات عليه امام در ديماه 56. اما گويا امام هم محيط خانه را سياسي دوست نميداشت: «پس از اينكه خانم وارد منزل آقا ميشوند، امام با توجه به اينكه كاملا سياسي بودند، هيچ وقت مسائل سياسي را در خانه مطرح نميكردند خانم امام هيچگاه در مسائل سياسي صحبت و دخالت نميكردند. روحيه ايشان هم همينطور است. برخي ميگويند كه يكي از علل موفقيت امام هم همين مسئله بوده است كه وقتي وارد منزل ميشدند، تشنجات سياسي در آنجا نبوده است.»
حتي پس از انقلاب هم، خانواده همسر امام در ميدان سياست وارد نشدند و به انتقاد يا حمايت از اين و آن نپرداختند و به خانم هم مطالبي را نميگفتند تا به گوش همسر خود [امام] برساند. البته شايد دليل ديگري هم داشت: «اصلا به خانم مطلبي را نميگفتند. اگر هم مسئلهاي بوده، به دليل اينكه خانم غيرسياسي بودند، مطلبي را نميگفتند. شما اگر وارد فضاي منزل خانم شويد، تنها بويي كه استشمام نميكنيد، سياست است. خانم واقعا خانم خانه بوده است. نظر امام هم اين بوده كه هيچگاه مسائل سياسي را وارد منزل نكنند.»
***
خديجه خانم در مسير مبارزات امام، ناگهان با فوت حاج آقا مصطفي، فرزند بزرگش روبرو شد كه بسيار او را بيتاب كرد، فرزندي كه « بسيار به او علاقه داشتند و حتي از ديگر فرزندان بيشتر او را دوست ميداشتند؛ هنوز هم ميگويند و اكنون هم كه گاهي نام آقا مصطفي گفته ميشود، ايشان بغض ميكنند و گاهي گريه هم ميكنند. آقا مصطفي در منزل بسيار محترم بودند و ديگر فرزندان او را «داداش» صدا ميكردند و حتي خانم و آقا هم ايشان را «داداش» مورد خطاب قرار ميدادند. ايشان بسيار در نجف فعال بودند و روي جنبه مرجعيتي امام تاكيد داشتند. خانم علاوه بر آقا مصطفي، به فرزند ايشان «حسين آقا» هم بسيار علاقه دارند. ايشان كه فوت ميكنند، خانم بسيار ناراحت ميشود. يك روز از ايشان پرسيدم كه فوت امام يا حاج احمدآقا يا آقا مصطفي، كدام براي شما سختتر بود؟ گفتند: فوت مصطفي مسئله ديگري بود. ايشان زماني كه از فوت آقامصطفي مطلع ميشوند، بسيار گريه ميكردند ولي زماني كه آقا به خانه ميآمدند، گريه نميكردند. از طرف ديگر در مسير امام هم اصلا شك نكردند و حتي ناراحتي خودشان را به امام منتقل نميكردند. البته زماني كه امام براي نماز يا تدريس به خارج از منزل ميرفتند، ايشان در حرم يا منزل بسيار گريه ميكردند. امام هم زماني كه در نجف تدريس ميكردند جاي خالي آقا مصطفي را ميديدند و ناگهان ميلرزيدند. اما هيچگاه گريه نميكردند و فقط براي سيدالشهداء و ياران ايشان گريه ميكردند.» اما هيچگاه خانم بر بيتابي خود براي آقا مصطفي چيره نشدند.
***
نوه خانم و آقا درباره نقش مادربزرگش در منزل امام و همراهي 70 ساله او با ايشان ميگويد: «خانم واقعا همراه امام بودند. شك ندارم كه اگر خانم امام نبود، امام به هيچ وجه به اين موفقيتها نميرسيدند. نقش خانم در خانواده نقشي فوقالعاده است و يك محوريت واقعي دارند. ايشان شرايط امام را در تمامي مقاطع درك ميكردند و رياست منزل همواره بر عهده ايشان بود.»
منابع:
-گفتوگو با يكي از نوادگان امام خميني
-صحيفه امام
- گلشن ابرار، پژوهشكده باقرالعلوم، قم، جلد چهارم و هفتم
-ستوده، اميررضا، پا به پاي آفتاب، نشر پنجره، بهار 73
-
-
۱۳۹۲/۱۲/۱۱, ۰۹:۳۶ #2
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۹۲
- نوشته
- 446
- مورد تشکر
- 1,747 پست
- حضور
- 4 روز 8 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 1
- آپلود
- 2
- گالری
- 0
خاطره داماد امام درباره کراوات و ریش تراشیدن
نشریه حریم امام ( هفته نامه آستانه مقدس امام خمینی) در شماره جدید خود مطالبی به مناسبت سالروز درگذشت مرحوم دکتر محمود بروجردی داماد امام خمینی منتشر کرده است. از بخش های جالب این پرونده، خاطرات دکتر بروجردی از محضر امام است.
او در بیان خاطره خود از مراسم عقد با صبیه امام می گوید: « بنده چون قبل از ازدواج یک فرد معمولی و مطابق روز بودم و حضرت امام مرا بارها با کراوات دیده بودند، آن روزی هم که می خواستیم در ارتباط با ازدواج مان خدمت حضرت امام مشرف شویم با کراوات نزد ایشان رفتیم.»
دکتر بروجردی درباره تراشیدن ریش خود نیز گفته است:« در تمام این مدتی که من صورتم را اصلاح می کردم هیچ گاه از حضرت امام نشنیده بودم که به من فرموده باشند ریشم را نتراشم. هیچ وقت نشنیده بودم.»
در این گزارش به زمان نقل این خاطرات اشاره نشده است.
با راه اندازی سایت نشریه حریم امام (آستانه) مطالب آن به صورت پی دی اف نیز قابل دریافت است.
-
تشکر
-
۱۳۹۲/۱۲/۱۲, ۰۱:۰۲ #3
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۲
- نوشته
- 224
- مورد تشکر
- 914 پست
- حضور
- 3 روز 12 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
این آقا پدر شما هستند؟
یكبار یكی از مسئولان مملكتی ، در حالی كه پدر مسنشان هم با او بود، برای انجام كارهای جاری به خدمت حضرت امام رسیدند. پس از این كه از خدمت حضرت امام بازگشت، گفت:« می خواستم به حضور حضرت امام برسم، من جلو افتاده بودم و پدرم را از دنبال می آوردم. پس از تشرف، پدرم را به حضرت امام معرفی كردم. حضرت امام نگاهی كردند و فرمودند: « این آقا پدر شما هستند؟(پس چرا شما جلوتر از او راه افتادی و وارد شدی؟!»
رضای خدا
امام خمینی رحمت الله علیه در نامه ای كه از تركیه برای حاج آقا مصطفی (ره) فرستاده بود نوشت: اگر رضای خدا را می خواهید با مادر و خواهران و بستگان خوش رفتاری كنید. امام خمینی (ره) وقتی كه به زیارت قبر استادش مشرف شد، قسمتی از عمامه اش را باز كرد و با آن گرد و غبار قبر استادراپاك كرد. حضرت امام مدت هفت سال در محضر استاد با احترام كامل و به حالت دو زانو نشست . زمانی كه منافقین آیت الله هاشمی رفسنجانی را ترور كردند، امام خمینی (ره) برای شفا آقای هاشمی گوسفندی نذر كرد. پس از ترور آیت الله خامنه ای دامه بركاته ، حضرت امام دستور دادند وضع آقای خامنه ای را لحظه به لحظه به ایشان گزارش دهند. هنگامی كه آیت الله سعیدی به دست رژیم ستم شاه به شهادت رسید، در نجف اشرف برای آن شهید بزرگوار چهل شب مجلس فاتحه گرفته شد. امام در تمام چهل شب در مجلس شركت كردند. آیت الله ابراهیم امینی می گوید: طلبه ای گمنام بودم، یك ماه بیمار شدم، امام تمام چهارشنبه به عیادت من می آمد.
خداوندا...
من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم
که تو در عرش کبریائی خود نداری
من چون تویی دارم
و تو چون خودی نداری
-
۱۳۹۲/۱۲/۱۲, ۰۱:۰۳ #4
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۲
- نوشته
- 224
- مورد تشکر
- 914 پست
- حضور
- 3 روز 12 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
بارم را سبک می کنید
بعد از فوت مرحوم آیت الله حكیم (رضوان الله علیه)، یكی از نمایندگان آن مرحوم در یكی از شهرهای ایران، نامه ای برای حضرت امام كه در نجف بودند نوشت و اجازه خواست كه بعد از آقای حكیم، وكیل حضرت امام باشد. حضرت امام هم یك اجازه معمولی برای ایشان نوشتند و فرستادند. اما این آقای به این مقدار اجازه قانع نبود و می خواست وكیل حضرت امام در آن شهر و آن استان باشد. مرحوم حاج آقا مصطفی هم برای وساطت خدمت حضرت امام عرض كرده بود كه ایشان صلاحیت این كار را دارد و وكیل آقای حكیم هم بوده است. حضرت امام در جواب حاج آقا مصطفی فرمودند:«این مقدار كه ما نوشتیم كافی است.» بعدا گویا آن آقا نامه تهدید آمیزی به حضرت امام در نجف نوشتند ( و ما این را از جواب حضرت امام فهمیدیم ) كه اگر این وكالت نامه را به من ندهید، به مردم می گویم كه از تقلید شما برگردند!. حضرت امام در جواب نوشته بودند: «اگر یك چنین خدمتی به من بكنید، من از شما تا روز قیامت ممنون می شوم كه بار من را سبك كرده اید اگر مردم از تقلید من برگردند، بار مسئولیت من سبك می شود.»
احترام به نام محمد و علی
امام در پاریس می خواستند كفش بپوشند، پایشان را كه بلند كردند تا روی روزنامه بگذارند، سئوال كردند : مثل اینكه این روزنامه های ایرانی هستند؟ عرض كردند: بله آقا ، ولی این صفحه آگهی هاست. با این حال پایشان را روی روزنامه نگذاشتند و برگشتند و فرمودند: شاید یك اسم محمد یا علی در اینها باشد.
ادب امام
یكی از نزدیكان امام خمینی (ره) می گوید: اگر ما بدون توجه قرآن را روی زمین می گذاشتیم، امام آن را بر می داشت و می فرمود: قرآن نباید روی زمین بماند. امام امت رحمه الله علیه وقت تلاوت قرآن و ذكر مصیبت اهل بیت علیهم السلام روی زمین می نشست. روز 12 بهمن 1357 هنگامی كه امام از هواپیما پیاده شد، به هیچ وجه حاضر نشد جلوتر از برادر بزرگش راه برود. امام با همه محترمانه برخورد می كردند، در دوران زندگیشان من تاكنون ندیدم یك مرتبه یك كسی را بلند صدا كند، اسم كارگرشان را هم سبك صدا نمی زند و با احترام نام می بردند.
چهار ساعت خواب
ما ناظر بودیم كه حضرت امام در 24 ساعت گاهی اوقات، 4 ساعت بیشتر نمی خوابیدند. ساعت 11 شب، چراغ اطاق حضرت امام خاموش می شد و ما در ساعت 3 بعد از نیمه شب متوجه می شدیم كه صدای كاغذ از اتاقشان می آید. حضرت امام، معمولاً روزنامه هایی را كه برایشان ترجمه می كردند و به علت كثرت كار در روز، موفق نمی شدند آنها را مطالعه كنند، آخر شب و در ساعتی كه خودشان تنظیم كرده بودند، به مطالعه و رسیدگی آنها می پرداختند.
خداوندا...
من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم
که تو در عرش کبریائی خود نداری
من چون تویی دارم
و تو چون خودی نداری
-
۱۳۹۲/۱۲/۱۲, ۰۱:۰۴ #5
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۲
- نوشته
- 224
- مورد تشکر
- 914 پست
- حضور
- 3 روز 12 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
در تركیه در مدتی كه حضرت امام (ره) در تركیه تبعید بودند از فرصت استفاده كرده، در اولین ساعات ورود به فراگیری زبان تركی پرداختند و در همان مدت تبعید كتاب ارزشمند تحریر الوسیله را نوشتند، همچنین در آنجا به دیدن مراكز حساس و دیدنی از جمله مزار چهل تن از شهدای عالم از اهل سنت، و موزه و .... می رفتند.
پنج كار در یك زمان
امام در استفاده از وقت، بسیار حساس و دقیق بود گاهی همزمان چند كار را با هم انجام می داد از جمله یك روز در حالی كه مشغول گوش دادن به رادیو بود، تصویر تلویزیون را هم تماشا می كرد، ذكر هم می گفت، با پاهایش نرمش می كرد و به علی كوچولو (نوه امام) هم می گفت تو هم مثل من نرمش كن و به این وسیله او را آموزش می داد یعنی پنج كار در یك زمان.
تلاش بی وقفه
وقتی خدمت امام می رسیم، می بینییم كه ایشان یا رادیو گوش می كنند، یا تلویزیون نگاه می كنند، یا نامه های رسیده را می خوانند، یا اخبار رسیده را مطالعه می كنند. ایشان یك دقیقه بی كار نیستند، حتی در حمام یا هنگام وضو رادیو همراهشان است من با اطمینان می گویم كه ایشان اصلاً وقت تلف شده ندارند. صبح این طرف حیات فرش می انداختند و مشغول كار بودند تا آفتاب می آمد جلوی ایشان و دیگر موقعی می رسید كه وقت وضو و نماز و نهار و استراحت بود و عصر دوباره آن طرف حیاط باز همان فرش را می انداختند و مشغول كار بودند و بدین گونه عملاً به ما نشان می دادند كه تا چه حد باید كار و كوشش كنیم. زیارت امام رضا(ع)
آقاى سیدحمید روحانى مىگوید: یكى از علما براى من نقل مىكرد كه یك سال تابستان به اتفاقامام و چندتن دیگر از روحانیون به مشهد مشرف شدیم و خانهدربستى گرفتیم. برنامه ما چنین بود كه بعد از ظهرها، پس ازیكى دو ساعت استراحت، از خواب بلند مىشدیم و به طور دستهجمعىروانه حرم مطهر مىشدیم و پس از زیارت و نماز و دعا به خانهمراجعت و در ایوان باصفایى كه در آن خانه بود، مىنشستیم و چاىمىخوردیم. برنامه امام این بود كه با جمع به حرم مىآمدند، ولىدعا و زیارتشان را خیلى مختصر مىكردند و تنها به منزلبرمىگشتند; و آن ایوان را آب و جارو مىكردند، فرش پهنمىكردند، سماور را روشن مىكردند و چاى را آماده مىساختند; ووقتىكه ما از حرم باز مىگشتیم، براى ما چاى مىریختند. یك روز من از ایشان سوال كردم كه این چه كاریه، زیارت و دعارا به خاطر آنكه براى رفقا چاى درست كنید مختصر مىكنید و باعجله به منزل باز مىگردید؟ امام در جواب فرمودند: من ثواب اینكار را كمتر از آن زیارت و دعا نمىدانم.
زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع)
آقاى سید حمید روحانى مىنویسد: «... در اغلب ایام زیارتى در كنار قبر امام حسین(ع) بودند،در دهه عاشورا هر روز زیارت عاشوراى معروفه را با صدمرتبه سلامو صدمرتبه لعن مىخواندند.» مرحوم آقاى املائى مىفرمود: روزىدر حرم مطهر امام حسین(ع) امام خمینى را دیدم كه در میانانبوه زوار گیر كرده و قدمىنمىتواند پیش بگذارد. به جلو دویدهبه كنار زدن مردم و بازكردن راه پرداختم. امام با تعرض و تغیرمرا منع مىكردند. ومن بىتوجه به منع ایشان به كار خود ادامهمىدادم. یكباره متوجه شدم كه امام از مسیرى كه من براى ایشانبازكردهام نیامده و تغییر مسیر داده، در لابه لاى جمعیتبه راهخود ادامه مىدهد. انس باحرم مطهر امیر المؤمنین(ع)
آقاى سید حمید روحانى مىگوید: در سحرگاه وحشتزاى آخرین شبى كه امام در نجف بودند، خدمت امامرسیدم كه دستور العملى از ایشان بگیرم.
یك حالت تاثرى به من دست داده بود از اینكه مىدیدم ایشان نجفرا ترك مىكنند; و او پس از خدا و حرم مطهر امیرالمومنین(ع)تنها پناهگاه ما بود.
عرض كردم: آقا، نمىشود از این سفر صرفنظر كنید؟! شما الاندارید تشریف مىبرید كویت و آنجا جاى امنى نیست، سوریه جاىامنى نیست، ایران وضعش آنچنان است; كجا مىخواهید بروید؟! امامفرمودند: «ناگزیر از اینجا باید بروم.» سپس فرمودند: «مندر اینجا با حرم مطهر امیرالمومنین ماءنوس بودم.»
خداوندا...
من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم
که تو در عرش کبریائی خود نداری
من چون تویی دارم
و تو چون خودی نداری
-
۱۳۹۲/۱۲/۱۲, ۰۱:۰۶ #6
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۲
- نوشته
- 224
- مورد تشکر
- 914 پست
- حضور
- 3 روز 12 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
گریه بر اهل بیت علیهم السلام آقاى على دوانى مى گوید: ... بارها مىدیدم كه در مسجد بالاى سرحضرت معصومه(س) یا خانهبعضى از آقایان علما كه در مجلس روضه نشسته بودند، هرچه واعظ یا هركس مىگفت، چه شیرین و چه تلخ، چه حزنانگیز و چه خندهدار،عدهاى تبسم مىكردند یا مىخندیدند و جمعى تحت تاثیر مطالب حزنانگیز سرتكان مىدادند و با صداى بلند گریه مىكردند; ولى امامهمچنان آرام و بىتفاوت نشسته و فقط گوش بودند كه واقعا باعثتعجب هر بیننده بود; ولى همین كه لحظه ذكر مصیبت اهلبیتعلیهمالسلام فرا مىرسید، امام دستمال از جیب در مىآوردند و آنا وبىاختیار مىگریستند و اشك مىریختند.
گاهى مىدیدم كه دستمال را با دست تا حدود دهان گرفته بودند وبه سخنان واعظ یا روضهخوان گوش مىدادند و در همان حال قطراتدرشت و پىدرپى اشك از دو سمت صورتشان جارى بود
احترام به مداح اهل بیتعلیهم السلام
آقاى محمد فاضلى اشتهاردى مىگوید: حضرت امام تواضع عجیبى نسبتبه طلبه هایى كه درسخوان بودند،داشتند. طلبه، روضهخوان، مداح اهلبیت علیهم السلام را كهمىدیدند، تمام قد بلند مىشدند و موقعى كه مىخواستند از پیشاستاد بروند، او بدرقه را مىكردند.
چراغ قوه
حضرت امام وقتی كه نیمه شب برای خواندن نماز شب از خواب بیدار می شدند، لامپ اتاق را روشن نمی كردند تا مبادا مزاحم افراد خانواده شوند آقا از چراغ قوه كوچكی كه داشتند استفاده می كردند.
فداكاری كنید
یكی از نوادگان امام از آقا پرسید ما چه كنیم تا شوهرانمان مانند شما نسبت به خانم با ما رفتار كنند؟ امام فرمود: شما هم فداكاری كنید.
كارهای شخصی
امام مقید بودند كه كارهای شخصی خود را شخصا انجام دهند و در این رابطه حتی به نزدیكترین افراد منزل خود نیز دستور نمی داد. چای صبحانه و بعداز ظهر خود را، شخصا از آشپزخانه می آوردند و سر سفره، غذا و وسائل مورد احتیاج خود را از دیگران نمی خواستند. فرزند بزرگ امام می گوید: من اولین اولاد بودم و امام خیلی به من علاقه داشتند و فوق العاده احترام به من می گذاشتند، توی اتاق ایشان كه می رفتم می نشستم اگر مثلا آب می خواستند یك دارویی می خواستند به من نمی گفتند یك وقت می دیدم آقا بلند شدند و می رفتند لیوان آب یا دارویشان را می آوردند من ناراحت می شدم و می گفتم آقا به من كار بگوئیدو...
خداوندا...
من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم
که تو در عرش کبریائی خود نداری
من چون تویی دارم
و تو چون خودی نداری
-
۱۳۹۲/۱۲/۱۲, ۰۱:۰۷ #7
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۲
- نوشته
- 224
- مورد تشکر
- 914 پست
- حضور
- 3 روز 12 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
امام و بیت المال
آیت الله شهید حاج سید مصطفی خمینی (ره) نقل می كند: یك روز برای یك طلبه، خدمت حضرت امام وساطت كردم و می خواستم پولی از ایشان بگیرم و به او بدهم. حضرت امام به وساطت من ترتیب اثر ندادند، مایه تعجبم شده بود.
مرتبه سوم كه وساطت كردم، حضرت امام در جواب فرمودند: «مصطفی این پول در این كمد و گنجه ای كه می بینی وجود دارد. این هم كلید این گنجه است. من این كلید را در اختیار تو می گذارم. هر چه پول می خواهی برداری و به طلبه بدهی مانعی ندارد لكن به یك شرط و آن شرط این است كه جهنمش را باید خود بروی! من دیگر حاضر نیستم به این طلبه روی عدم لیاقتی كه در او وجود دارد سهم امام بدهم. اگر حاضری جهنم را تحمل كنی این پول و این گنجه و این كلید در اختیار تو!» كاغذهای كوچك
یك بار آقای رضوانی كه مسئول مالی و دیگر كارهای حضرت امام بود، پشت یك پاكت چیزی نوشته و برای حضرت امام فرستاده بود. حضرت امام در یك كاغذ كوچك جواب داده و زیر آن نوشته بودند: «شما در این كاغذ كوچك هم می توانستید بنویسید.»
لذا آقای رضوانی، خرده كاغذها را جمع و جور می كرد و در یك كیسه ای می گذاشت، و وقتی می خواست برای حضرت امام چیزی بنویسید بر روی آن كاغذها می نوشت و برای ایشان می فرستاد و حضرت امام هم زیرش جواب می نوشتند. اخطار شدید
یكی از اعضای دفتر امام (ره) می گوید: بارها امام به افراد دفتر اخطار شدید فرموده اند كه راضی نیستم از تلفن های دفتر برای كارهای شخصی استفاده شود و حتی در منزل یك چراغ نمی بینید كه بیهوده مصرف شود، هنگام وضو گرفتن، یك قطره آب اضافی مصرف نمی كند و مرتب سفارش می فرماید كه در مصارف دقت شود.
به من رهبر نگویید
امام خمینی (ره) با آن شخصیت والای جهانی خود دارای تواضع و فروتنی در حد بالایی بودند و این تواضع از سخنان و رفتارشان به خوبی نمایان بود. در سخنان خود گاهی خود را یك طلبه و گاهی یك خدمتگزار قلمداد می كردند و می فرمودند: به من رهبر نگویید، رهبر ما آن طفل دوازده ساله فداكار است و گاهی خطاب به رزمندگان آرزو می كردند بر دست آنان بوسه زند.
خوشم نمی آید
امام از مطرح شدن، سخت دوری می كردند و اجازه نمی دادند یاران و شاگردانش از او ترویج كنند، از این كه نام یا تمثال ایشان در صدا و سیما مطرح می شد اندوهگین بودند و می فرمودند: «وقتی می بینم رادیو و تلویزیون را هر وقت بازش می كنم از من اسم می برد خوشم نمی آید.»
مهربان ترین رهبر
امام امت (ره) می فرمود: حتی نامه هایی كه كسی در آنها به من جسارت كرده گزارش دهید، و اعلام كرد: هر كس عکس مرا پاره كرد یا به من اهانت كرد با او برخورد تلخ نكنید.
خدمت به همسفران
یك سال آقا با گروهی از دوستان به زیارت امام رضا (ع) رفته بود، وقتی كه با همراهان به زیارت می رفت زودتر به خانه ای كه كرایه كرده بودند برمی گشت و مشغول جارو كردن و آماده كردن چای می شد تا دوستانش از حرم برگردند. از امام پرسیدند: چرا شما زیارت را مختصر كردید و زود برگشتید؟ فرمودند: ثواب این كارها كمتر از ثواب زیارت نیست.
تحقیر مستكبران
حضرت امام(ره) در عزای مرحوم آیت الله حكیم مجلس ختمی برقرار كرد، نماینده رییس جمهور عراق و استاندار كربلا و فرماندار نجف وارد شدند، همه به احترام بلند شدند اما خود امام كه صاحب مجلس بود تكان نخورد.
والله نترسیدم
در سال 43 امام بعد از آزادیشان كه در مسجد اعظم سخنرانی كردند فرمودند: والله من به عمرم نترسیدم، آن شبی هم كه آنها مرا می بردند آنها می ترسیدند و من آنها را دلداری می دادم.
ملاقات با پیرمرد
پیرمردی از راه دور برای زیارت حضرت امام به تهران و جماران رفت، در همان روز چندتن از شخصیت ها نیز برای دیدار امام رفته بودند، امام در آن روز با كسی قرار ملاقات نداشت، دیدار با شخصیت ها را نیز نپذیرفت اما وقتی كه باخبر شد پیرمردی از روستایی دور افتاده به دیدار او آمده، او را به حضور پذیرفت.
همدردی
در زمستان سال 1357 كه امام خمینی (ره ) در فرانسه بودند، و مردم ایران به خاطر كمبود نفت و سرمای زمستان در سختی بودند امام (ره ) فرمودند: من برای همدردی با ملت ایران اتاق خود را سرد نگه می دارم
خداوندا...
من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم
که تو در عرش کبریائی خود نداری
من چون تویی دارم
و تو چون خودی نداری
-
تشکر
-
۱۳۹۲/۱۲/۱۷, ۱۱:۴۳ #8
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۹۲
- نوشته
- 446
- مورد تشکر
- 1,747 پست
- حضور
- 4 روز 8 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 1
- آپلود
- 2
- گالری
- 0
هاشمی رفسنجانی:ماهی یک بار با رهبری دیدار می کنم/ به مذاکرات هسته ای خوشبینم/ من اینها را از بچگیشان میشناسم تاحالا و میدانم چقدر معلق زده اند/ امام به صداوسیما دستور داد مردم در شعارها مي گويند مرگ بر آمریکا ولي شما پخش نكنيد
اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در مصاحبه ای مطبوعاتی ضمن بیان خاطراتی از گذشته، نظر خود را درباره مهمترین موضوعات روز مطرح کرد.
به گزارش عصر ایران، مهمترین بخش های این مصاحبه که هاشمی با روزنامه آرمان انجام داده است به شرح زیر است:
- امام گفت «درست نیست در میدانهای رژه، پرچم آمریکا را بگذارند و از روی آن رژه بروند»
- (درباره دولت) همان که دلم میخواست اتفاق افتاد، خوشحال و راضي هستم.
- آقای روحانی به عقبه کسانی که به میدان آمدند توجه بیشتری داشته باشد.
- در جامعه روحانیت عضو بودم و هستم. ولی مدتهاست به دليل اينكه حفاظت من شدید شد، محافظان رضایت نمیدهند و در جاهای مختلف که جلسات بصورت باز برگزار مي شود از يك سو براي جمع زحمت ايجاد مي شود و از طرف ديگر ميگويند نمیتوانیم امنیت آنجا را حفظ کنیم هر وقت ضرورت داشت جلسات در دفتر مجمع تشخيص انجام مي شد. مدتی است که سر همین مسائلی که این دفعه اصولگراها جای اصلاحطلبها را گرفتند دیگر مصلحت نمیدانند که بیایند.
- امام برای موضوعي خارج از حوزه و شهریه و اینها به آسانی پول نمیدادند اما براي تشكيل حزب جمهوري اسلامي خوب پول دادند. امام هنوز قم بودند و ما در اینجا بیپول شده بودیم و نمیخواستیم از دولت هم بگیریم. من به قم رفتم و خدمت امام (ره) گفتم. ما باید در شهرستانها مرکزی درست کنیم. تلفن و ماشین میخواهیم. در همان جا که بودم شخصی آمد و سهم امام آورد و یک چمدان بزرگی آوردند. ایشان گفت که همین را برداريد. من مستقیما به جلسه شورای حزب برگشتم و چمدان را آنجا بردم و در آنجا باز کردند. حدود 5 میلیون تومان پول در چمدان بود و اجازه دادند سهم امام را هم مصرف کنیم. سهم امام را ایشان حتی برای مساجد به آسانی نمیدادند. ایشان میگفتند که الان سهم از حوزه و اینهاست ولی ایشان گفت شما میتوانید در امور فرهنگی و اسلامی كه دارید تبلیغ میکنید، از سهم امام استفاده کنید. این نگاه امام است. پس اگر تحزب را قبول ندارند با اين نظر امام چه مي كنند؟ و این چیست؟ البته قبل از انقلاب ما براي تاسيس حزب از امام كه در نجف و پاريس بودند توسط آيت ا... طاهري خرم آبادي و آيت ا... مطهري كه به آنجا سفر كرده بودند اجازه خواستيم كه اجازه ندادند.
ولي بعد از پيروزي انقلاب خود من با ايشان صحبت كردم و گفتم مي بينيد، حزب نهضت آزادي كه كادر داشت، توانست دولت را تشكيل دهد گرچه شما قيد كرديد كه دولت حزبي نباشد و مسلماً براي اداره آينده جامعه تشكيلات لازم است. ايشان پذيرفتند و حزب جمهوري اسلامي تشكيل شد. امام که از همه اینها بیشتر با غرب و هم شرق الحادی زاویه داشتند. مطمئن باشید که اگر بنا باشد همواره در كشور انتخابات و دموکراسی باشد و رای مردم باشد اين امور بدون حزب درست، شکل نمیگیرد و پایداری ندارد.
- اگر احزاب باشند اولا اگر واقعا احزاب میداندار باشند ضربهگیر مشکلات برای نظام هستند. یعنی امور به نام حزب تمام میشود اگر مثلا یک حزب مسلط شود و دولت تشکیل بدهد مشکلات کشور را دیگر به حساب نظام نمیگذارند و به حساب حزب میگذارند. اگر خوب عمل نکند مردم ديگر به آن رای نمیدهند و حزب دیگری میآید. نظام در جای خودش حفظ مي شود. نظام پدر همه احزاب است و باید بگذارد اینها کار کنند و بتوانند دولت تشکیل بدهند. آن جایی كه انتخاباتی هست باید احزاب دخالت کنند.
- یک وقت دیدیم از کسانی که امروز طرفدار حزب شدهاند، صدایی بلند شد و گفتند: کشوری كه شبکه روحانیت دارد احتیاج به حزب ندارد و این کار را به شبکه روحانیت واگذار کنید که در سراسر کشور پایگاه دارد ولی فکر میکنم این درست نیست و باید ادراک قوی داشته باشیم.
- من بعد از دوره هشت ساله ریاستجمهوریام واقعا دیگر به فکر برگشت نبودم. هم سال 84 و هم مورد اخير، بالاخره به این نتیجه رسیدم که اگر من نیایم وظیفه بزرگی برای ملت به دوشم هست و من عمل نکرده ام. بالاخره حالا یا موثر بودیم یا نه ما مردم را از جوانیمان به این کار دعوت کردیم و تا حالا هم دنبالش هستیم و اهدافی هم داشتیم. اهدافمان همان اهداف اسلام و مردم است و هیچ تغییری نکرده است. ممکن است شیوهها فرق کند ولی اهداف همان است. اگر ببینیم هر وقت و در هر موضوعی آمدن من و دخالت من جلوی مشکلاتی را میگیرد در هر سنی تا زنده هستم اینگونه عمل خواهم كرد. این دو دفعه هم اینگونه شد. من در صحبتهایی که با یکی از احزاب داشتیم گفتم که مگر من آن دفعه هم میخواستم بیایم؟ شش ماه مردم و همه گروهها میآمدند و البته عمدتا اصلاحطلبها و استاندارها میآمدند چون مایوس بودند، شرايط بد نشود و مثل همین دفعه فکر کردم من میتوانم کمکی بکنم چون مي ديدم بهتر از ديگران مي توانم خدمت كنم.
- احساس خطر مي كردم كه سطح انقلاب و جایگاه ریاست جمهوری را پايين بياورند. یعنی کسانی که در قواره این کار بزرگ نبودند با اطرافیانشان آمدند و به این وضع افتادیم. اشتباه بود. اینها برای خودشان برنامه داشتند.
- به آقا هم گفتم. من گفتم اگر کاندیدای مناسبي كه شانس راي آوردن داشته باشد بیاید من نخواهم آمد ولی به شرط اینکه از او حمایت کنند، پیروز شود. من فقط با این فرض نمیآیم و همین فرض هم اتفاق نيفتاد و من هم آمدم. این دفعه هم همینطور بود. شما این دفعه را خوب میدانید که من نمیآمدم و همه داشتند به من یک قدری عتاب میکردند. در آخرش دیدم که آن حماسه سیاسی اتفاق نخواهد افتاد و فضا سرد است و به همین دلیل آمدم ولی اثرش همین شد که شد. تا هر وقت نیاز به من باشد، در صحنه هستم، براي خودم دیگر هیچچیز نمیخواهم و فقط برای حفظ اهداف و دستاوردهايي كه برايش مردم مبارزه كردند، ميآيم.
- ( درباره انتخابات آینده مجلس) صبر میکنیم تا ببینیم آن روز وضع چگونه است و باید باشيم یا نه؟ رصد میکنم و میبینم شرايط چگونه است.
- یک وقتی بود با رهبری خیلی کار داشتیم و ایشان نیز کار داشتند و زیاد باید میرفتیم، هفتگی میرفتیم. وقت ایشان خیلی باارزش است البته من مراعات وقت ایشان را میکنم خب لازم بود زیاد برویم. ولی الان آن مقدار که لازم است با ایشان ملاقات میکنیم. ایشان خیلی کار دارند و من میدانم که وقتشان چگونه است. ببینید همه مدیران دولتی، همه نمایندگان، همه ائمهجمعه، همه ارتشیها و سپاهیها و احزاب و همه خانوادههای شهدا همه توقع دارند که یک جوری ایشان را ببینند. اینطور وضعی که ایشان دارند و البته کارهای روزانهشان، درس هم میدهند و لازم هم هست بروند. کارهای فتوایی دارند و باید مطالعه کنند. وقت ایشان خیلی پر است و گرفتار هستند و باید مراعات ایشان را بکنیم. درعین حال وقتی لازم باشد گاهی با یک تلفن مساله را به ایشان میگویم و گاهی هم همینطوری میروم. ولی اینطوری که بنشینیم و مدتی حرف بزنیم، تقریبا ماهی یکبار اتفاق میافتد.
- درباره بازگشت به نمازجمعه، انگیزه ندارم که بیایم. اصولا انگیزه سخنرانی و گفتن را ندارم . نمازجمعه هم جایی است که باید خیلی کار بکنیم که حرفهای درست و پختهای بزنیم. مستقيم پخش میشود و همه دنیا نگاه میکنند. زیبنده نیست آدم اینطوری حرفهایی بزند نماز و جماعت و اسلام و همه اینها را سبك كند.
- مدتی از سوی نمازجمعه دعوت کردند اما دیگر مایوس شدند. البته شرایط هم بهگونهای است که در این موقعیت حرف زدن در جمعی که هرکس بخواهد، بیاید، میآید و هرکار هم بخواهند، بکنند، میکنند. آثار منفي هم مي تواند داشته باشد لذا باید این مساله را هم دید.
- (در سال 92 تلخترین و شیرینترین مسالهای که برای شما اتفاق افتاد، چه بود؟) هیچوقت محاسبه نکرده ام، آنچه برایم شیرین بود، آخریها را میگویم. وقتی در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کردم و زلزلهای که در کشور رخ داد که عجیب هم بود وابتدا فکر میکردم همین دور و بر وزارت کشور است. همان روز عصر از روستاهای دور واقعا خیلی دور که فکر میکنیم یک هفته بعد خبر به آنها میرسد، پیغام داشتیم و عجیب بود برایمان که این چه اتفاقی بود افتاد؟ شیرین بود نه از جهت خودم، شیرین بود از آنکه دیدم مردم ما چقدر در صحنه هستند. آنها فهمیدند که در این هشت سال بر سرشان چه آمده است. با اینکه یارانه و سهام عدالت دادند. عجیب و غریب بود، خيال مي كردند روستاها را دربست خریدهاند و دیدیم که در انتخابات24خرداد روستاها از شهرها بيشتر شرکت کردند، خیلی برایم شیرین بود. بعد از آن هم که دیدم مردم خوب انتخاب کردند و آقای روحانی بالاخره رای آورد، شيرين بود. تلخش هم چیزهای دیگری بود که حالا قابل گفتن نيست.
- (برخی انتقادات از توافق ژنو) بالاخره راجع به این شکل سازمانیافته که سوال میکنید، فکر نکردم که بگویم چکار باید بکنیم. ولی کلا همینطور است و دولت باید به فکر منافع انقلاب، مردم و ایران باشد. هرجا که تشخیص میدهد با تشخیص خودشان که آنها هم صاحبنظر هستند، نگذارند که چیزهایی که بهدست آمده، از دست برود. باید مردم سود ببرند. عجله نباید بکنیم و باید پخته عمل کنیم. اما آنهایی که نمیپسندند و همه مثبتها را نیز منفی جلوه میدهند جاي سوال دارد، من نمونههای عجیب و غریب از اینها دیدم كساني بودند كه وقتی مبارزه میکردیم به امام میگفتند که جواب این خونها را شما چطور میدهید؟جنگ شده بود، از همینها خیلیها میگفتند که جواب خدا را کی میدهد؟ جنگ هم که ختم شد، میگفتند در بهشت را بستند و راه شهادت را بستند! امروز هم طلبکارترین هستند. شما هم که خیلی اینها را نمیشناسید و من اینها را از بچگیشان میشناسم تاحالا و میدانم چقدر معلق زده اند. تا هست، دنیا همین است وهمه از این چیزها دارند.
- من نسبت به مذاکرات هسته ای خوشبین هستم. من که جزو خوشبینهای نسل اول هستم. در زندان که بودیم، آقای لاهوتی همیشه فکر میکرد که ممکن است ببرند و اعداممان کنند و من فکر میکردم که ممکن است آزادمان کنند، من همیشه همینطور بودم و هیچوقت بدبین نبودم. فقط بدبینیام در این هشت سال زیاد شد. به جایی رسیده بودم که فکر میکردم اگر همینطور جلو برویم یا باید تسلیم شویم و روزی دستهایمان را بلند کنیم یا جنگ میشود، به بنبست کشانده میشویم. دولت خیلی بد عمل میکرد. تنها خودش هم نبود و غیر از دولت هم بودند. همان زمان همیشه میگفتم؛ نترسید درست میشود.
- درباره رابطه با آمریکا، این حرف را قبلا خود امام (ره) زدند و کار ما را آسان کردند. گفتند اگر آمریکا آدم شود، همکاری میکنیم. آدم شود، معنایش این نبود که مسلمان و تابع ما شوند، این بود که مزاحم نباشد. اگر اشکالی با آمریکا داریم به خاطر این است که پیش از انقلاب مزاحم ما بود، شاه را انگلیسیها آنجور آوردند و اینطور ملت را اذیت کردند. یادتان است جک استروا گفت: «رضاشاه را آوردیم، خودمان بیرونش کردیم، خودمان محمدرضا را آوردیم.» اینها این کارها را میکردند وقتی اینقدر صریح اعتراف میکنند. آمریکاییها هم گفتند در قضیه مصدق اشتباه کردیم و درمورد ایران بد کردیم. خب این کارهای اینها بود. این کارها را نکنند و آنها ابرقدرتاند، کار خودشان را میکنند و ما هم کار خودمان را میکنیم. اگر اینجور باشد، خصومت از آنها نفهمیم، چرا نکنیم؟ آمریکا با دیگران چه فرقی دارد؟
- همیشه هم با آقایان که بحث میکنیم میگویم همانطور که مذاکرهکنندگانمان در داخل مشکلاتی دارند، اینها هم مجبورند مطالبي بگويند كه مصرف داخلي دارد. خانم شرمن که در اسرائیل در کانون فشار میگوید ایران میتواند در حد کارهای داخلی خود غنیسازی داشته باشد. پس دیگر چی؟ اگر این را در کاخ سفید میگفت، مهم نبود ولی در سرزمینهای اشغالی که ممکن است براي او بسيار گران تمام شود. البته بگویم مذاکره با آمریکا، قبل از اینها آغاز شد. دو دوره مذاکره در عمان بود اما نتیجهای نداد. از آنها شروع شد و اینها هم آزمایشی در سطح کارشناسان بدون حق تصمیمگیری رفتند و معلوم بود که نمیخواهند، آمريكاييها دروغ هم میگویند. در قضایای لبنان که گروگان داشتند، به من از طریق سازمان ملل، از طریق ترکیه، از طریق ژاپن (نخستوزیرش) پیغام دادند که اگر با كمك، گروگانهای ما را حل کنید یک دنیای دیگری میبینید. آن روی آمریکا را میبینید. ما کمک کردیم و حل کردیم و خیلی هزینه کردیم تا گروگانگیرها را پیدا کنیم و بعد قانعشان کنیم. وقتی این کار را کردیم، گفتم آمریکا چه کار میکند؟ آمریکایيها گفته بودند معلوم شد که ایرانیها در اینجا دست داشتند که به این آسانی مساله را حل کردند. به جای اینکه اینجور باشد، آن شد. آن زمان در مصاحبهای گفتم که به اینها نمیشود اطمینان کرد. هر وقت مذاکره میخواستند میگفتم اول اموال ما را آزاد کنید تا ما یک نشان حسننیت عملی از شما داشته باشیم و من حرفهای شما را باور نمیکنم. حرف من و آنها این بود.
- درباره اینکه "امام مخالف شعار مرگ بر آمریکا بود" متاسفانه شانتاژ خبري و تحريف شد. همین که بقیهاش را دفتر حفظ آثار امام گفتند. ایشان به صداوسیما دستور داد مردم در شعارها مي گويند ولي شما پخش نكنيد، چون آن زمان جانشین ایشان در نیروهای مسلح بودم، به من فرمودند درست نیست در میدانهای رژه، پرچم آمریکا را بگذارند و از روی آن رژه بروند. من هم دستور دادم که همه را پاك کردند. خودم به امام نامه نوشتم مساله آمریکا را در حيات خودتان حل کنید و این بعد از شما برای مسئولان میماند. من هفت، هشت مورد را از ایشان خواستم این یکی را عمل نکردند. یکی، دو مورد را قبول نکردند. موضوع عربستان را خواستم، ایشان قبول کردند که ما حج را برگردانیم. شورای نگهبان را گفتم كه مجمع تشخيص مصلحت نظام را تاسیس کردند. در نامهای که نوشتم، هفت خواسته بیان کردم که چهار، پنج مورد را عمل کردند و یکی، دوتا هم ماند.
- درباره دریافت غرامت جنگ از عراق، اينگونه نيست، شرایطی که بگیریم، پیش نیامد. تضمینشده است و میتوانیم به دادگاه بینالمللی برویم و بگیریم. در زمان صدام که بلافاصله مشکلات برای عراق پیش آمد و صدام در جنگ افتاد و تحریم شد. تا حدی که نفت در برابرغذا رسید و بعد هم آن تمام شد. و اینها هم که آمدند، امكاناتي نداشتند. کشور تحریمشدهای که همه چیزشان دست سازمان ملل بود و ما نه مي خواستيم و نه میتوانستیم از آنها غرامت بگیریم. هنوز هم نمیتوانند. ولی عراق خیلی پول دارد. جمعیت عراق یک سوم ماست ولی الان بیشتر از ما نفت صادر میکند. ما حتی اگر درست هم صادر کنیم، آنها بیشتر از ما صادر میکنند. برنامههایی که در حال اجراست، شرکتهای نفتی که آمدهاند، برنامههای 12 میلیون بشکه در روز را ریختند و به زودی به 5 و 6 میلیون میرسند. عراق خیلی پولدار است و ما هم در این مدت خیلی به اینها کمک کردهایم و باید یک روزی غرامت ایران را بدهند.
- صدام هیچ چیز را نمیخواست بدهد. 10، 15 نامهای که بین ما ردوبدل شد را بخوانید. در آخر چون میخواست به کویت حمله کند و یک جوری مطمئن باشد که ما از پشت او را نمیزنیم و انتقام نمي گيريم، خطاب به من گفت برادر هاشمی، شما به هر چه میخواستید، رسیدید و من همه خواستههای شما را قبول کردم. اینطور که گفت بعد از آن اسرا آزاد شدند. مساله شط العرب هنوز حل نشده ولی اخیراً کمیسیونی تشکیل شده تا حل شود. الان همینطور مانده است. کشتیهای بزرگ نمیتوانند بیایند و کار زیادی مانده است. میلهگذاری روی مرز را قبول نمیکردند که قبول کردند.
- اگر ما توقع داریم که جامعهمان بهتر شود، باید ریسک هم بپذیریم. اگر همینطور فکر کنیم، هیچکس هیچ کاری نمیکند. باید نظرات آزادانه البته در چارچوبهاي قانوني و شرعي بيان شود. باید نظرمان را بگوییم. آنها که قبول دارند، فکرشان را بگویند، نمیشودفکررا که سرکوب کرد.اکثریت بگویند. نقش گاندی در هند این بود که به مردم میگفت یکی را میگیرند، دنبالش را بگیرید و بگویید که مرا هم به زندان ببرید. انگلیسها آمدند بین دو شهر به همه درختان یک سر یا یک مرده آویزان کردند، باز گاندی به مردم گفت که بروید. واقعا آنقدر مردم در زندان جمع میشدند که دیگر کسی نمیتوانست زندانی کند! اگر عموم، عمومی که میگویم نه همه مردم، آنهایی که میفهمند، حرف حقیقت را بزنند، اتفاق نمیافتد و هیچ کس هم جرات نمیکند که به مردم ظلم كند.
-
۱۳۹۲/۱۲/۱۷, ۱۶:۴۴ #9
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۹۲
- نوشته
- 4,103
- مورد تشکر
- 13,069 پست
- حضور
- 41 روز 21 ساعت 22 دقیقه
- دریافت
- 71
- آپلود
- 0
- گالری
-
171
آیتالله خزعلی: دروغ است که امام به دنبال حذف شعار مرگ بر آمریکا بود
عضو مجلس خبرگان با بیان اینکه اگر رئیس دولت، قانون اساسی و مهمترین بحث قانون اساسی یعنی ولایت فقیه را محترم نگه دارد از او حمایت میکنیم، گفت: اگر دولت به تبعیت از فرمایشات رهبر معظم انقلاب بپردازد، موفق خواهد شد.اشاره: در یکی از شبهای برفی بهمن ماه به منزل آیت الله ابوالقاسم خزعلی پدر شهید و عضو مجلس خبرگان رهبری در یکی از مناطق شمالی شهر رفتیم، خانه ای که برخلاف موقعیت مکانی اش بسیار ساده بود.
پس از اقامه نماز مغرب و عشا به امامت آیتالله خزعلی، گفتگوی خود را با این عضو مجلس خبرگان رهبری آغاز کردیم.
آیتالله خزعلی که یکی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی به شمار میرود، سالها در راستای پاسداری از رأی مردم در شورای نگهبان فعال بود و از ابتدا تاکنون مسئولیت «بنیاد بینالمللی غدیر» را بر عهده داشته است.
آیتالله ابوالقاسم خزعلی زاده بروجرد است، وی تحصیل خود در علوم دینی را در حوزه علمیه مشهد آغاز کرد.
وی در این گفتگو به قرائت مرثیهای در وصف فرزند شهیدش پرداخت و برخی خاطرات ناگفته خود را برای اولین بار رسانه ای کرد.
آیتالله خزعلی در این گفتوگو به ذکر خاطراتی از حضرت امام، آیتالله بهجت، مرحوم منتظری، دوران مبارزه با رژیم شاه، دست رد به سینه خاتمی و نقد برنامههای دولت یازدهم پرداخت که بخشهایی از این گفتوگو در ادامه میآید:
آیتالله خزعلی: برای پاسخ به این سوال باید بگویم که امام خمینی (ره) یک مرد قائم به وظیفه و متوجه به خدای متعال بود که من مردی همانند او ندیدهام چراکه او قیام کرد و گفت من باید ایران را اسلامی و کشورهای اسلامی را بیدار کنم تا این انقلاب مقدمهای برای ظهور امام زمان باشد؛ لذا این سه مسئله از اهمیت بالایی برخوردار است.فارس: آن سه مسئله همان موضوعاتی است که در پاسخ به موضوع آباد کردن مدرسه فیضیه مطرح شد؟آیتالله خزعلی: بله.
فارس: باتوجه به اینکه جنابعالی از السابقون انقلاب هستید، مهمترین عوامل موثر در شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی را چه میدانید؟
*هدف امام فراهم کردن مقدمهای برای ظهور امام زمان (عج) بود
فارس: لطفاً در باره این سه مسئله بیشتر توضیح دهید؟
آیتالله خزعلی: از امام خمینی(ره) پرسیده بودند، آیا قصد آباد کردن مدرسه فیضیه که تخریب شده است را دارید که ایشان در پاسخ گفته بودند که من برای این کار نیامدهام بلکه من برای سه هدف قیام میکنم؛ یکی اینکه باید ایران را اسلامی، کشورهای عرب و اسلامی را بیدار و مقدمهای برای ظهور امام زمان فراهم کنیم، که این برای ما قیمت داشت؛ من این حرف را با واسطه شنیده بودم اما در مورد صحت این مطلب مرحوم عسکراولادی بدون واسطه این فرمایش امام خمینی (ره) را تأئید کرد.
ویرایش توسط کیمیای محبت : ۱۳۹۲/۱۲/۱۷ در ساعت ۱۹:۴۵
-
۱۳۹۲/۱۲/۱۷, ۱۹:۴۶ #10
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۹۲
- نوشته
- 4,103
- مورد تشکر
- 13,069 پست
- حضور
- 41 روز 21 ساعت 22 دقیقه
- دریافت
- 71
- آپلود
- 0
- گالری
-
171
فارس: آشنایی شما با حضرت امام به چه زمانی برمیگردد؟آیتالله خزعلی: آشنایی من با امام خمینی(ره) به زمانی بر میگردد که برای درک درس آیتالله بروجردی در مکتب ایشان حاضر شدم؛ در جلسه درس، سیدی را کنار دست خود دیدم که روی زیلو نشسته بود درحالی که باید در کنار منبر مینشست؛ به من گفتند، این سید آقای خمینی است، ایشان شخص متواضعی بودند، در صورتی که باید در بالای مجلس مینشستند اما در کنار سایر افرادی چون بنده نشستند و من به وی ارادت پیدا کردم.
در آن زمان بنده اعتراضی را به شاه مطرح کردم که شاه نیز مرا به گناباد تبعید کرد و من نامهای را به آیتالله بروجردی نوشتم و با وجود بدی آب و هوا گفتم هوای گناباد خوب است؛ برای همین به من گفتند به جای سه ماه 9 ماه باید در گناباد بمانم. آقای بروجردی ناراحت شدند، وقتی به ملاقات آیتالله بروجردی رفتم به من گفتند که پس از مطالعه نامه شما یک روز تب کردم.
در آن زمان آیتالله خمینی به آیتالله بروجردی نامهای نوشتند که شاه قصد دارد به دیدن شما بیاید، امام به آیتالله بروجردی پیغام دادند با توجه به اینکه شاه میخواهد در سفر قم با شما ملاقات داشته باشد، در منزل برنامهای ترتیب دهید تا شما جلوی پای شاه بلند نشوید، لذا وقتی شاه وارد شد ابتدا به اتاق پذیرایی رفت و زمانی که آیتالله بروجردی داخل شدند، شاه مجبور میشود بلند شود و جلوی ایشان بایستد.
بنده در کتابخانهام عکس آیتالله خمینی و آقای الهیان را دارم و هرگاه این دو نفر را میبینم روحیه پیدا میکنم چراکه علاقه زیادی به امام (ره) دارم؛ حضرت امام در فوت مرحوم الهیان که از عرفای بزرگ بود گفتند «دنیا همه را فریب میدهد ولی تو دنیا را فریب دادی.»
ویرایش توسط کیمیای محبت : ۱۳۹۲/۱۲/۱۷ در ساعت ۱۹:۴۷
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری