-
۱۳۸۸/۰۱/۱۷, ۰۹:۲۲ #1
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۷
- نوشته
- 494
- مورد تشکر
- 732 پست
- حضور
- 31 دقیقه
- دریافت
- 2
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
ღاشعار دفاع مقدس ღ
دید در معرض تهدید دل و دنیش را
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر
چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را
رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد
مشت خاکستری از حادثه مینش را
استخوان های نحیفی که گواهی می داد
سن و سال کم از بیست به پایینش را
ماند سردرگم و حیران که بگیرد خورشید
زیر پابوس سبک یا غم سنگیش را
بود ناچیز تر از آن که فقط جمجمه ای
کند آرام دل مادر غمگینش را
باز هم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود
تلخی غربت در چهره شیرینش را
شب آخر پس از اتمام مناجات انگار
گفته بود از همه مشتاق تر آمینش را
ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز
قصه یوسف و پیراهن خونینش را
کفن پاک تو سجاده پلاکت تسبیح
ابتدا بوسه ثواب است کدامینش را
حميد رضا حامدی
ویرایش توسط سوگند : ۱۳۸۸/۱۱/۲۱ در ساعت ۰۹:۵۴
-
-
۱۳۸۸/۰۱/۱۷, ۱۱:۲۰ #2
به نام اله العاصینرفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ
از جبهه گریختن گناهی است بزرگ
ما بر سر پست انقلابیم اکنون
خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ
ویرایش توسط کمیل دین شعاری : ۱۳۸۸/۰۱/۱۷ در ساعت ۱۱:۲۱
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۱, ۱۵:۴۸ #3
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۷
- نوشته
- 494
- مورد تشکر
- 732 پست
- حضور
- 31 دقیقه
- دریافت
- 2
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
رضا عزیزی
آسمان حیاطمان ابریست، شیشههامان همیشه لک دارد
مادرم در سکوت میسوزد، قصهای مثل شاپرک دارد
خسته در خانههای بالاشهر، پشتهم رخت چرک میشوید
در میان شکستههای دلش غمی اندازهی فلک دارد
زخمها مثل روز یادش هست، درد سیلی هنوز یادش هست
پدرم گفته برنمیگردد، مادر اما هنوز شک دارد
خواهرم هی مدام میپرسد: دستمان خالی است یعنی چه؟
طفلک کوچکم نمیداند دست مادر فقط ترک دارد
بغض مادر شکستنی، آنیست، جانمازش همیشه بارانیست
به خدا حاضرم قسم بخورم با خدا درد مشترک دارد
و از آن روز سرد برفآلود که پدر رفت و توی مه گم شد
آسمان حیاطمان ابریست، شیشههامان همیشه لک دارد
ویرایش توسط Divine Love : ۱۳۸۸/۰۱/۲۱ در ساعت ۱۵:۵۰
-
تشکرها 6
-
۱۳۸۸/۰۶/۰۸, ۰۹:۵۷ #4
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 17,586
- مورد تشکر
- 14,342 پست
- حضور
- 4 ساعت 10 دقیقه
- دریافت
- 662
- آپلود
- 397
- گالری
-
32
قصه رفتن
کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالي تو
دلم دوباره گرفته زبيخيالي تو
تو التماس نگاه کدام پنجرهاي
که نقش بسته نگاهم به طرح قالي تو
شکوفههاي نگاهم هميشه پژمرده است
بدون عشق و صميميت شمالي تو
به بام شهر، من امشب ستاره ميکارم
براي چشم گريزندهي غزالي تو
هميشه مثل ستاره، بيا کنارم باش
دوباره قصه رفتن و جاي خالي تو
شاعر:سیده فاطمه میر عمادی
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۸/۰۶/۰۸, ۱۰:۵۲ #5
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 203
- مورد تشکر
- 333 پست
- حضور
- 1 روز 2 ساعت 11 دقیقه
- دریافت
- 14
- آپلود
- 3
- گالری
-
4
عشق یعنی گمشدن در زیر خاک
عشق یعنی استخوان و یک پلاک
فاطمیه آمد و آن همدم و مونس کجاست
شمع می پرسد ز پروانه گل نرگس کجاست
در عزای مادرت یابن الحسن یک دم بیا
تا نپرسند این جماعت صاحب مجلس کجاست
اجرک الله یا بقیه الله
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۸/۰۷/۰۱, ۰۶:۵۵ #6
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 17,586
- مورد تشکر
- 14,342 پست
- حضور
- 4 ساعت 10 دقیقه
- دریافت
- 662
- آپلود
- 397
- گالری
-
32
آرزوی قشنگ
ميخواهم سبز بايستم
چنان درختان
و سرخ بميرم
چنان که شهيدان
آري
چه سرگذشت قشنگي است
سبز،
سرخ!
شاعر:مجتبی تونه ای
منبع: كتاب حماسههاي هميشه جلد 1 صفحه 301
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۸/۰۷/۰۱, ۰۸:۴۳ #7
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 267
- مورد تشکر
- 806 پست
- حضور
- 18 ساعت 9 دقیقه
- دریافت
- 67
- آپلود
- 0
- گالری
-
6
اي شهيدان! عشق مديون شماست
هرچه ما داريم از خون شماست
اي شقايق ها و اي آلاله ها
ديدگانم دشت مفتون شماست
در مقامات سلوك معنوي
سالك پيوسته مادون شماست
باز اين دل را به غارت برده ايد
سينه ام جاي شبيخون شماست
خانه ويران بيداد و ستم
شعله ور از آتش خون شماست
ماهيان سرخ پولك- نقره اي
ديدگانم رود كارون شماست
بهروز ساقي
امام صادق علیه اسلام می فرمایند : «نحن حجه الله علی خلقه و جدتنا حجته علینا » .... « ما حجت خداوند بر مخلوقات هستیم و جده ما ( حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ) حجت او بر ما »« اشهد ان فاطمه الزهراء بنت رسول الله عصمة الله الکبری و حجت الله علی الحجج »
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۸/۰۷/۰۱, ۰۸:۵۳ #8
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 17,586
- مورد تشکر
- 14,342 پست
- حضور
- 4 ساعت 10 دقیقه
- دریافت
- 662
- آپلود
- 397
- گالری
-
32
یک روز دیگر
چشم پاک دختري از جملهاي تر مانده است
چشمهاي پاکش اما خيره بر در مانده است
روي ديوار اتاق کوچک تنهايياش
عکس بابايش کنار شعر مادر مانده است
قلب دختر ميتپد و روبه رويش عکس مرد
چون پرستويي که بيآواز و بيپر مانده است
کوچهها آبي شد و بابا نيامد، مادرش
گفت تا برگشتنش يک روز ديگر مانده است
شاعر:محدثه عباسی
منبع: ماهنامه سبزسرخ شماره 39 صفحه 8
ویرایش توسط سوگند : ۱۳۸۸/۰۷/۰۱ در ساعت ۰۸:۵۴
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۸/۰۷/۰۱, ۰۹:۳۲ #9
زشرق نگاهت، طلوعى طلايى كجاست
بگو لحظه ی گريه هاى جدايى كجاست
تمام غزل هاى نابم فداى تو باد!
سرود صميمانه ی آشنايى كجاست
زمانى مرا شوق ديدار چشم تو بود
همان اشتياقى كه گفتم: - بيايى - كجاست
تو بودى، مرا فرصت سُرخ پرواز بود
چو رفتى ديگر بال هاى رهايى كجاست؟
كسى مثل تو آرزوى شهادت نداشت
دريغا پس از تو دلى نينوايى كجاست؟
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نياز؟
مي کشم ناز يکي تا به همه ناز کنم..
***
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۸/۰۷/۰۱, ۰۹:۳۷ #10
كه را روى اين دست ها مى برند؟
خدايا مگر عشق را مى برند؟
كسى نيست آيا كه گويد به من
تن بى كفن را كجا مى برند؟
چه در مخملى سبز پيچيده اند
كه او را به باغ خدا مى برند؟
به دوش نسيم سحرگاه عشق
شهيد مرا تا كجا مى برند؟
من و كوچه سرد و غمگين تو
تو را از نگاهم چرا مى برند؟
چرا خون نگريم مگر مى شود
عزيز مرا سر جدا مى برند
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نياز؟
مي کشم ناز يکي تا به همه ناز کنم..
***
-
تشکرها 3
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری