جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: سالگرد شهادت امیر سر تیپ علی صیاد شیرازی گرامی باد
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۱, ۰۹:۱۶ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 1,426
- مورد تشکر
- 5,443 پست
- حضور
- 16 روز 13 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 2
- گالری
-
107
سالگرد شهادت امیر سر تیپ علی صیاد شیرازی گرامی باد
گل اشکم شبي وامي شد اي کاشهمه دردم مداوا مي شد اي کاشبه هر کس قسمتي دادي خدايا!روایت پرواز...روایت عروج آنها که همیشه هستندشهید سپهبد صیاد شیرازیشهادت قسمت ما مي شد اي کاش
صيد بحر عشق
علي صياد شيرازي در سال 1323 در كبود گنبد مشهد در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. سال 1343 در كنكور دانشكده افسري شركت كرد و پذيرفته شد. او از بدو ورود به دانشكده به جديت در درس و پاي بندي به مذهب شهرت يافت و سرانجام در مهرماه 1346 در رسته توپخانه دانش آموخته شد و با درجه ستوان دومي وارد ارتش گرديد. او پس از طي دوره آموزشي در شيراز و اصفهان به لشكر تبريز و سپس لشكر زرهي كرمانشاه منتقل شد.
علي در سال 1352 به دليل لياقت ها و دقت هايش در كار، براي تكميل تخصص هاي توپخانه از طرف ارتش به آمريكا اعزام شد تا دوره هواسنجي بالستيك را بگذراند. او اين دوره آموزشي را در شهر فورت سيل از ايالت اوكلاهما، در منطقه اي نظامي، با موفقيت طي كرد. در اين دوره فشرده ستوان همچون مبلغي مذهبي به دعوت آمريكاييان به اسلام مي پرداخت و در مجالس بحث و مناظره آنان شركت مي كرد. او در بين آشنايان جديدش به مرد مذهبي مشهور شد. او پس از گذراندن دوره، با تخصصي جديد و روحيه اي با نشاط به ايران مراجعت كرد. سروان صياد هم زمان با اوج گيري مبارزات ملت مسلمان ايران به رهبري امام خميني تقيه را كنار گذارد و در ارتش علنا به دفاع از علماي اسلام و حكومت اسلامي پرداخت.
دوره دوم زندگي سرهنگ صياد بعد از پيروزي انقلاب اسلامي آغاز شد. او پس از پيروزي انقلاب اسلامي با رحيم صفوي و حجت الاسلام سالك آشنا مي شود و با يكديگر پيمان مي بندند كه از پادگان هاي اصفهان حفاظت نمايند.
اختلاف سروان با فرماندهان ارتش موجب آشنايي وي با حضرت آيت الله خامنه اي مي گردد و از اينجا سرنوشت صياد به كلي تغيير پيدا كرد. پس از حوادث كردستان، صياد با درجه سرگردي به همراه سردار صفوي به غرب اعزام مي گردد و با هماهنگي ارتش و سپاه سنندج را آزاد مي كنند. لياقت هاي سرگرد در كردستان موجب مي گردد تا با درجه سرهنگي به فرماندهي عمليات غرب منصوب گردد. اختلافات سرهنگ با بني صدر اولين رئيس جمهور اسلامي موجب بركناري وي و خلع دو درجه مي گردد. اما ديري نپاييد كه بني صدر سقوط كرد و شهيد رجايي به رياست جمهوري رسيد و سروان مجددا با دو درجه به غرب كشور اعزام مي شود. سرهنگ با تاسيس قرارگاه حمزه سيدالشهدا شهرهاي بوكان و اشنويه را آزاد كرد.
در هفتم مهرماه 1360 به خاطر رشادت ها و لياقت ها توسط رهبر معظم انقلاب حضرت امام خميني(ره) به فرماندهي نيروي زميني منصوب شد. او با هماهنگي با سپاه قهرمان پاسداران انقلاب اسلامي در عمليات طريق القدس، فتح المبين، بيت المقدس، رمضان، مسلم بن عقيل، مطلع الفجر، محرم، والفجر 1، 2، 3، 4، 8، 9، عمليات خيبر و بدر و قادر شركت نمود و پيروزي هاي بزرگي را براي ايران اسلامي به ارمغان آورد كه بي شك در تاريخ امت اسلامي به عظمت خواهد ماند.
بعد از پايان جنگ صيادشيرازي در مقام جانشيني رياست ستاد كل به خدمت مشغول شد. تيمسار سرتيپ صياد شيرازي در 16 فروردين 1378 همزان با عيد خجسته غدير به درجه سرلشكري نايل آمد و چند روز بعد در 21 فروردين از دست مولايش اباعبدالله الحسين(ع) نشان شجاعت و رشادت گرفت و به فوز عظيم شهادت نائل گرديد.
فرزند ايشان لحظه ترور ايشان بدست منافقين كوردل را چنين وصف مي كند:
«بيست و يكم فروردين ماه بود. نسيم ملايم بهاري برگ هاي درختان را نوازش مي كرد. پدر مطابق هميشه ساعت 30/6 آماده رفتن شد. من و برادر كوچكترم محمد همراه ايشان به مدرسه مي رفتيم. پدر كنار ماشين در خيابان ايستاد. ناگهان مردي با لباس كارگران شهرداري جلو آمد، نامه اي به پدرم داد، او هيچ گاه راننده و محافظ نداشت. پدر نامه را باز كرد. در همين لحظه آن شخص اسلحه اش را بيرون آورد و چهار گلوله به سر پدرم شليك نمود. با ناباوري به صحنه نگاه كردم نمي دانستم چه كار كنم، باورم نمي شد. در خيابان هيچ كس نبود كه مرا درك كند، به سمت منزل همسايگان دويدم و با يكديگر او را به بيمارستان فرهنگيان رسانديم. اما ديگر دير شده و او به آسمان پر كشيده بود. با نگاهي به قامت غرق در خون او خاطره سال ها جهاد و دلاوري اش در ذهنم مرور شد، پدر قهرمانم آرام گرفته بود، صداي بال ملائك در گوش جانم پيچيد و عطري بهشتي در فضا طنين افكند.»
رهبر معظم انقلاب اسلامي در پيامي به مناسبت شهادت ايشان چنين نوشتند:
«سرزمين هاي داغ خوزستان و گردنه هاي برافراشته كردستان سال ها شاهد آمادگي و فداكاري اين انسان پاك نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه هاي دفاع مقدس يادآور صدها خاطره از رشادت و از خودگذشتگي او حفظ كرده است. خطر مرگ كوچكتر از آن است كه بندگان صالح خداوند را از راه او بازگرداند و عشق به منال دنيوي حقيرتر از آن است كه در دل نوراني شايستگان جايي بيابد، كوردلان منافق بدانند كه با اين جنايت ها روز به روز نفرت ملت ايران از آنان بيشتر خواهد شد. فضل بيكران الهي بر روح شهيد عزيزمان علي صياد شيرازي و لعنت و نفرين خدا و فرشتگان و بندگان صالحش بر ايادي منفور و مطرود استكبار.»
-
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۱, ۱۱:۰۷ #2
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 813
- مورد تشکر
- 2,274 پست
- حضور
- 1 روز 37 دقیقه
- دریافت
- 165
- آپلود
- 14
- گالری
-
6
بسم رب الشهداء والصدیقین
سلام بر شهید صیاد شیرازی امیر دلها
شهید صیاد شیرازی در گفتگو با امیر"آراسته"
نوع روابط ايشان را با فرمانده كل قوا چگونه ديديد؟
صياد نگاهش به فرمانده با نگاهی كه در ارتشهای دنيا هست، فرق داشت. در نظام اسلامی، شهيد صياد فرمانده را- چه رهبر معظم انقلاب بود و چه حضرت امام رضوان الله تعالی عليه- نايب امام زمان(عج) و امر آنها را با واسطه، امر حضرت حق میدانست. اين نكتهی حساسی است. او بر اين اساس در مقابل فرماندهاش باب اجتهاد باز نمیكرد. در عين حال و با همهی اطاعت و تقيدی كه نسبت به فرماندهاش داشت، برای حفظ حريم ولايت و حفظ منافع نظام، خودش را مقيد میدانست كه نظرات كارشناسیاش را به فرمانده بدهد. نه اطاعت از فرماندهاش باعث میشد كه نظراتش را ابراز نكند، نه داشتن نظرات كارشناسی باعث میشد كه باب اجتهاد در مقابل فرماندهاش باز كند. جمع اين دو كار سختی است اما شهيد صياد به راحتی انجامش میداد.
ویرایش توسط یا مهدی (عج) : ۱۳۸۸/۰۱/۲۱ در ساعت ۱۵:۲۴
-
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۱, ۱۱:۱۵ #3
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 813
- مورد تشکر
- 2,274 پست
- حضور
- 1 روز 37 دقیقه
- دریافت
- 165
- آپلود
- 14
- گالری
-
6
یا زهرا ( س)روزی ما مسؤولان نيروهای مسلح رفتيم خدمت آقا.
همهی فرماندهان نيروهای مسلح نبوديم، شايد جمعمان میشد چهل نفر، پنجاه نفر.
طبقات بالای نيروهای مسلح بودند؛ فرماندهان سپاه، فرماندهان ارتش و ستاد كل؛ جمع محدودی بوديم.
قبل از اينكه آقا بيايند و شروع به صحبت كنند، دست من روی زانوی شهيد صياد بود.
دست او هم روی دست من.
خيلی با هم مأنوس بوديم.
تا كلام آقا شروع شد، ايشان دستش را از زير دست من كشيد، دفتر يادداشت و قلمش را از جيبش درآورد و رفت سراغ نوشتن.
اين عقده شده بود برای من.
ناراحت بودم كه چرا اين كار را كرد؟ چهار پنج روز بعد از همين ماجرا بود كه شهيد شد.
جلسه تمام شد، وقتی از حسينيه به سمت راهرو آمديم تا برويم بيرون، يقه شهيد صياد را گرفتم! آن موقع ديگر با هم صميمی بوديم.
روزهای اول آشنايیمان بحث شاگرد و فرمانده بود؛ ولی ديگر رفيق شده بوديم-
گفتم كه حاج علی! من يك سؤال دارم.
گفت: بفرما!
گفتم: آقا كه داشتند صحبت میكردند، شما همهی اينها را يادداشت میكرديد.
اولاً قبلش دستتان روی دست من بود، ما را بینصيب گذاشتيد!
خنديد؛ گفت حالا میتوانيم توی ماشين با هم باشيم.
در صورتی كه ماشينمان سوا بود؛ میخواست از من دلجويی كند.
ویرایش توسط یا مهدی (عج) : ۱۳۸۸/۰۱/۲۱ در ساعت ۱۱:۱۷
-
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۱, ۱۱:۱۹ #4
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 813
- مورد تشکر
- 2,274 پست
- حضور
- 1 روز 37 دقیقه
- دریافت
- 165
- آپلود
- 14
- گالری
-
6
یا زهرا ( س)
گفتم: حالا من سؤالم اين است كه اين صحبتهای آقا را اخبار ساعت دو پخش میكند-
ما صبح خدمتشان رسيديم، ساعت حدود ده بود؛ چون فرمايشات كلانی بود راجع به مديريت نظامی نيروهای مسلح، آنجا فيلمبرداری رسمی میشد؛ نه فيلمبرداریای كه خصوصی است-
ساعت 9 شب هم اخبار تلويزيون كامل اين را پخش میكند.
يعنی اين برنامه در دو نوبت كاملاً پخش میشود. بعد هم كه ضبط شدهاش را آقای شيرازی* به شما خواهد داد.
دليل اين نوشتن چه بود؟ ما كه اخبار را میشنويم؛ دفتر آقا هم كه اين را برای شما میفرستد، اين نوشتن برای چی بود؟
هم ناراحت بودم از اين حركتی كه كرده بود و هم اينكه يقين داشتم- چون با صياد از سال پنجاه و چهار ما بوديم- كه همهی كارش با دليل است.
میدانستم شهيد صياد توی نيروهای مسلح از آن آدمهايی است كه لحظهای را بیدليل كاری نمیكند. همه-ی كارهايش روی دليل و حكمت است.
گفتم حالا اين را هم ازش سؤال كنم، پاسخ به من میدهد و يك چيزی ازش ياد میگيرم.
با من رفيق بود.
برگشت گفت: آراسته؛ تو حقوقدانی!
گفتم: نه من حقوق بگيرم! حقوقدان نيستم.
گفت: نه حقوقدانی ديگر.
گفتم: خب منظورتان چی هست؟
گفت: تأخير در اجرای دستور فرمانده از نظر قانون جزا يا قانون كيفری نيروهای مسلح جرم است يا نه؟
گفتم: بله؛ ولی ربطی به سؤال من ندارد.
گفت: عدم اجرای دستور فرمانده كه جرم هست؟
گفتم: بله جرم محرز است؛ تأخير در اجرای دستور يا سهلانگاری هم جرم است. گفت: بسيار خب.
گفتم: ولی حاجی اينها جواب سؤال من نبود.
گفت: من فكر كردم تو آنقدر باهوشی كه گرفتی پاسخت را.
گفتم: نه نگرفتم؛ شما بگو.
گفت: آقا اينجا فرمايشاتی داشتند. مردم عادی يا شايد برخی از نيروهای مسلح- آنهايی كه عميق نگاه نمیكنند- اين را سخنرانی تلقی میكنند.
میخواست به من بگويد تو هم سخنرانی تلقی كردی!
ویرایش توسط یا مهدی (عج) : ۱۳۸۸/۰۱/۲۱ در ساعت ۱۱:۲۰
-
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۱, ۱۱:۲۳ #5
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 813
- مورد تشکر
- 2,274 پست
- حضور
- 1 روز 37 دقیقه
- دریافت
- 165
- آپلود
- 14
- گالری
-
6
یازهرا(س)بعد صياد ادامه داد: خب هشتِ شب يا نه شب يا دوی بعد از ظهر هم میتوانند اين سخنرانی را از اول تا آخرش تماشا كنند.
منِ نظامی، اين را سخنرانی تلقی نكردم.
فرماندهم بياناتی برای من دارد؛ من آن را اوامر فرماندهی تلقی كردم.
همهی اينها را نوشتم. نمیتوانم صبر كنم تا دفتر آقا متن فرمايشات را به من بدهد. تا آن موقع میشود فردا يا پس فردا.
نمیتوانم تا دوی بعد از ظهر هم بنشينم، اخبار ساعت دو را ببينم، بعد يادداشت كنم.
اگر از اينجا رفتم تا ستاد كُل، عمرم كفاف نكرد، حضرت حق جان من را ستاند، در آن دنيا نمیتوانم به خداوند بگويم: من منتظر بودم بروم ستاد كل اخبار را بشنوم يا بخشنامه را از دفتر آقا بگيرم؛ بعد ببينم كدام يك از اينها را چگونه اجرا كنم!
من پاسخی برای خدا در تأخير اجرای دستور فرماندهام ندارم. همهی فرمايشات ايشان را نوشتم تا وقتی از اينجا سوار ماشين میشوم بروم ستاد كل، چهل دقيقه يا چهل و پنج دقيقه كه در راه هستم، دستورات آقا و تدابير ايشان را تبديل به دستور میكنم.
ما نظامیها میگوييم تدبير فرمانده، يعنی ديدگاه كلی او.
ما ديدگاه كلی و راهنمايی فرمانده را میگيريم و بايد آن را به دستور تبديل كنيم. بعد دستورها را در قالب دستورالعمل درمیآوريم؛ آن را ابلاغ میكنيم.
نفری كه اين را میگيرد، بايد اجرا كند. بعد بايد بر فرآيند اجرا نظارت شود. كار ستادی اينطوری است.
-
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۱, ۱۱:۲۴ #6
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 813
- مورد تشکر
- 2,274 پست
- حضور
- 1 روز 37 دقیقه
- دریافت
- 165
- آپلود
- 14
- گالری
-
6
یا زهرا(س)
صياد میگفت من وقتی سوار ماشين میشوم تا برسم به ستاد كل، تدابير و راهنمای فرمانده كل قوا را به دستور تبديل میكنم.
به ستاد كل كه رسيدم نامهاش را آماده میكنم و میدهم برای تايپ.
بعد تصحيح و امضاء میكنم، آقای دكتر فيروزآبادی هم امضاء میكنند تا به نيروهای مسلح ابلاغ شود و به عنوان "تدابير" فرمانده تبديل به "امر" شود.
بعد هم در ستاد كل نظارت میكنم بر اجرايش.
آقا به من دستور ابلاغ كردند؛ من دستورهای ايشان را بايد بلافاصله اجرا كنم تا اگر جانم گرفته شد، پاسخی داشته باشم برای حضرت حق كه من لحظهای در اجرای امر فرماندهام تأخير نكردم
-
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۱, ۱۱:۲۷ #7
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 813
- مورد تشکر
- 2,274 پست
- حضور
- 1 روز 37 دقیقه
- دریافت
- 165
- آپلود
- 14
- گالری
-
6
از نوع برخوردهای رهبر انقلاب با شهيد صياد خاطرهای به ياد داريد؟ نوع پيوند و رابطهشان چطور بود؟ فقط فرمانده و فرمانبردار بود؟
برداشت من اين است كه فرمانده كل قوا صياد را آدم بسيار صادق و خالصی میدانستند.
در برخوردهای ايشان با صياد، كاملاً مشخص بود كه كلام صياد برايشان كلامی همراه با صداقت است و عمل صياد را هم عملی با خلوص میبينند.
اين نگاه، دو طرفه بود. يعنی همينگونه برداشت را- خارج از بُعد ولايی- شهيد صياد نسبت به آقا داشت؛ در كلام آقا نسبت به زير دست نظامیاش صداقت همراه با صراحت میديد و اصلاً شبههدار نبود.
يادم هست يك جلسهای دور هم جمع بوديم. صياد آن موقع رئيس بازرسی ستاد كل نيروهای مسلح بود. رفته بودند مناطق را بازرسی كرده بودند و قرار بود گزارش بدهند حضور فرمانده كل قوا. مسؤولين رده بالای نيروهای مسلح همه جمع بودند. عزيزی آمد و از منطقهی خودش گزارش داد. ديگری آمد، گزارش داد تا نوبت به گزارش شهيد صياد رسيد. صياد بلند شد گزارش محكمی در آن جلسه داد؛ خيلی مجمل ولی عميق.
در يك فرصت كوتاه، بايد گزارش كلانی میداد. معلوم بود مدتها كار كرده تا اين گزارش را نوشته. روی گزارشش كار كرده بود تا در آن زمان كوتاه، لوث نشود. وقتی اين گزارش را داد، شخص ديگری بلند شد از گزارش صياد نقد كرد كه نه اينطور نيست؛ از يگانی كه صياد ايراد گرفته بود، دفاع كرد. آقا آن دفاع را هم گوش كردند؛ بعد فرمودند: «به تمام صحبتهای آقای صياد، عمل شود!» اين نشان دهندهی صداقت صياد و اعتمادی فرمانده كل قوا به او بود. با اينكه طرف ديگر آمده بود و دفاع كرده بود، آقا يقين داشت به كلام صياد. آن نفر هم نفر شخص كمی نبود؛ صاحبنظر و انسان ولايی بود؛ واقعاً هم مطيع فرمانده كل قوا بود؛ ولی آقا صياد را مثل چشم خودشان گذاشته بودند به كار بازرسی و به اين چشم اطمينان داشتند. شايد به همين دليل بود كه در ميان اينهمه شهيد كه ما داديم، آقا فقط به تابوت صياد بوسه زدند. ما خيلی شهيد داديم، بعد از صياد هم شهيد داديم، قبلش هم شهدای بزرگی داديم، هركدام از آنها ستارههای يك منظومهاند برای خودشان.
-
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۱, ۱۱:۳۲ #8
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 813
- مورد تشکر
- 2,274 پست
- حضور
- 1 روز 37 دقیقه
- دریافت
- 165
- آپلود
- 14
- گالری
-
6
یازهرا(س)
از آن روزها هم خاطرهای به ياد داريد؟
پيكر شهيد صياد كه دفن شد- اگر امروز دفن شد، صبح روز بعد- خانوادهاش نماز صبح را خواندند و رفتند بهشت زهرا(س). فردای تدفينش.
وقتی رسيدند جلوی مزار شهيد، يكسری محافظ كه نمیشناختند، آمدند جلوی جمع را گرفتند.
از حضور محافظ ها معلوم شد كه آقا آنجا هستند. گفتند ما خانوادهی شهيد صياد هستيم؛ تا گفتند خانواده شهيد هستيم، گفتند بفرماييد. بعد، معلوم شد كه آقا نماز صبح را آنجا بودهاند.
خانوادهی صياد گفتند: شما خيلی زود آمديد! آقا فرمودند: «من دلم برای صيادم تنگ شده!» مگر چقدر گذشته بود؟ آقا دو روز قبل از شهادت، صياد را ديده بودند. يك روز هم از دفنش گذشته بود.
آقا زودتر از زن و بچهی صياد رفته بودند بالای سر مزار او. اين هم مثل بوسيدن تابوت صياد از آن چيزهای نادری بود كه من نشنيدم جای ديگری رخ داده باشد. شايد هم شده، من خبر ندارم. من نشنيده بودم آقا صبح فردای تدفين يك شهيد، سر مزارش باشند.
بعد از تشييع حضرت امام، نديدم مثل تشييع شهيد صياد را كه غير از مسؤولين، حضور مردم آنگونه باشد. در رحلت حضرت امام، ايران يكپارچه دريايی از عزاداران بود. همهی ملت يك همچين حالی را داشتند. در تاريخ صد سالهی اخير كه من مطالعه كردهام، سابقه ندارد.
من زندگی بزرگان صد سال اخير كشور خودمان و دنيا را بسيار مطالعه كردهام. گاندی هم تشييع جنازه داشت و شخصيت بزرگی بود اما اجتماع مردم هنگام مرگش اينگونه نبود. تشييع جنازهی حضرت امام، مثل ورود ايشان به ايران در 12 بهمن، در دنيا بیسابقه بود.
بعد از رحلت امام حداقل میتوانم بگويم من در تهران مثل تشييع جنازهی شهيد صياد ديگر نديدم. تا چهلم صياد، من هر روز گرفتار بودم. روز بيستم يك هيئت از تبريز میآمد و جلو خونهاش عزاداری میكرد و میرفت؛ بدون اينكه ما ناهارش بدهيم، بدون اينكه شامش بدهيم. يك وقت میديديم چهار تا اتوبوس مثلاً از مشهد بلند شدند، آمدند پرسان پرسان نشانه خانهی صياد را گرفتند، خانواده صياد هم مجبور شده در حياط را باز كند اما نمیتواند از اينهمه جمعيت پذيرايی كند.
چون خانهام نزديك بود، راه میافتادم میرفتم كه به اين گروههای عزادار بگويم دست شما درد نكند؛ خسته نباشيد.
تا پنج شش روز بعد از چلهی شهيد صياد هم منزلش مركز عزاداری بود. مردم از شهرهای مختلف میآمدند؛ خيلیهاشان شايد اصلاً صياد را نديده بودند.
میآمدند عزاداریشان را میكردند و گاهی يك شربتی مینوشيدند. گاهی هم فقط سر شيرِ حوض را در حياط باز میكردند و آبی به سر و صورت میزدند و تمام؛ میرفتند. بعضیها يك سفر سه چهار روزه میآمدند تهران، ده بيست دقيقه عزاداری میكردند و میرفتند.
ویرایش توسط یا مهدی (عج) : ۱۳۸۸/۰۱/۲۱ در ساعت ۱۱:۳۶
-
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۱, ۱۱:۳۷ #9
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 793
- مورد تشکر
- 2,216 پست
- حضور
- 2 ساعت 12 دقیقه
- دریافت
- 7
- آپلود
- 0
- گالری
-
13
بسم رب الشهداءوالصدیقین
امیر سپهبدشهید ،صیاد شیرازی رمز وحدت سپاه وارتش وبازوی توانمند ارتش قدرتمند جمهوری اسلامی ایران ویار دیرین امام ورهبر انقلاب بود.
یادش گرامی وراهش پررهروباد.
یاعلی
[SIGPIC][/SIGPIC]
اللهم انی اسئلک بحق روح ولیک
علی بن ابی طالب
الذی مااشرک بالله طرفه عین ابدا
ان تعجل فرج ولیک القائم المهدی
--------------------------------------
همه نام بسیج در گمنامی است و عزت او در مظلومیت او و افتخار او حضور در صحنه های حساس در روز های حادثه.... بسیجی دلگیر نباش ،تو خار چشم دشمنی....
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۱, ۱۲:۰۱ #10
وقتی بزرگی از دنیا میره
همه یه جور می خوان خودشون رو به اون ربط بدن.
ایشون از اون جمله افراد هستند.
-
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری