جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: قسمتی از گفتگوی طولانی من با جناب ایوان سردبیر مجله ی ال در لهستان
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۴, ۰۰:۴۴ #1
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 53
- مورد تشکر
- 26 پست
- حضور
- 7 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
قسمتی از گفتگوی طولانی من با جناب ایوان سردبیر مجله ی ال در لهستان
قسمتی از گفتگوی طولانی من با جناب ایوان سردبیر مجله ی ال در لهستان.( گفتگو برگردانده شده از لهستانی به فارسی به تاریخ 11 آپریل 2009 )ا – خانم گروشکا، در مورد فیلم ((آینده)) ی شما حرف های زیادی زده شده و مطالب ضد و نقیضی عنوان شد. اولا داستان فستیوال کن و پس گرفتن فیلم؟گ – من فیلم را فرستادم به فستیوال کن و بعد از دو سه هفته ایمیل زدم بهشان که ببینم در چه تاریخی آن را نشان خواهند داد، جواب آمد که در فلان تاریخ اما نه در تالار عمومی فستیوال چون این فیلم تماشا کننده را ناراحت می کند، آن را فقط به هیئت جیوری نمایش می دهند، زکی! آنا ایمیل کردم که فیلم را پس می گیرم و حق نمایش ندارند، نوشتم این فیلم برای آدم درست شده و راجع به آدم و انسانیت است نه آنها که می خواهند با لباس شب و قر و فر تماشا کننده باشند، آسمان ترکید! از سفارت فرانسه مسیو پوئسل که مدیریت مطبوعاتی یا هنری یا از این زهرمار ها بود اولش با از آن ادب های اتو کشیده ی آمیخته با دوست نمایی گفت از این کارها نمی شود کرد، گفتم خیلی خوب هم می شود، گفت هر فیلم سازی چه جانی می کند که فیلمش در فستیوال کن نمایش داده شود حالا شما این محبت آنها را این جور جواب می دهید. گفتم من محبت لازم ندارم. به اندازه ی کافی دارم. آن چه لازم است احترام به هنر و پرنسیب است. اگر این فیلم بد است ردش می کردید. اگر قابل نمایش است دیگر چرا نمایش در پستوخانه. گفت مردم ناراحت می شوند. گفتم هیئت جیوری را شما هیچ جز آدم ها به حساب نمی آورید ؟اون ها هم ناراحت میشن. که بشن. گفت من می آیم شما را ببینم. گفتم هر وقت میل سرکار است اما فیلم را یا در جلسه ی عمومی نمایش بدهند یا اصلا ندهند. گفت شما ایمیل کنید که پس نمی گیرید. من هم فردا یا پس فردا می آیم ببینمتان. گفتم آن ها مطلع بفرمایند که نمایش می دهند تا من پس نگیرم. خلاصه کار به این جا کشید که سفیر ما را به شام دعوت کرد. گفتم آمدن من به شهر و برگشتن مرا از کارهای خیلی فوری و خیلی زیادم باز می دارد. اگر شما می خواهی، یاهو بفرما. آمد. با همان مسیو پوئسل دک و دراز که مدیریت یعنی وابسته ی نمی دانم مطبوعاتی یا هنری یا هر چاخان بازی دیگری. آمدند و خیلی هم از خانه ی من که اصلا به کل مبله و اجاره ای بود و از نقاشی هایی که به دیوار بود، تعریف فراوان. اما در حد فیلم ((آینده)) یک ذره عقب نرفتم. گفتم یا جلسه ی عمومی یا هیچ. و گفتم که من باید تکلیف نمایش این فیلم را روشن کنم به سرعت. با لب و لوچه ی آویزان رفتند که تا دو سه روز دیگر خبر بدهند. من هم دیدم این از همان دیپلوماسی های مخصوص و وقت تلف کردن است. یک ایمیل دیگر به کن، یک تایید این که پس گرفته ام و حق نمایش ندارند و یک کپی فرستاد به آن مردک پوئسل. دیگر هم حوصله ی تعقیب این قضیه را نداشتم چون مشغول بازی در ((رزولوسیون)) بودم.ا – در چند مورد نیز از جانب شما تکذیب شده است. از جمله این که اخیرا در روزنامه های لهستان خبری منتشر شده درباره ی نسخه ی دوم فیلم ((آینده)). بر اساس این خبر، نسخه ی دیگری از این فیلم پیدا شده که با نسخه ی قبلی تفاوت های زیای دارد از جمله هشت قطعه با صدای تولاک و گفتار متنی با صدای شما که در نسخه ی اولی وجود ندارد. البته این خبر از قول آقای ویچرووسکی منتشر شده که خودش اخیرا یک فیلم مستند سه قسمته ساخته است. برای روشن شدن موضوع می خواهم بدانم آیا شما این مطلب را تایید می کنید یا خیر ؟گ – من نه آقای ویچرووسکی را می شناسم و نه فیلمی را که ایشان ساخته دیده ام و نه هیچ. من فقط این خبری را که الان جلوی شماست دیده ام. یعنی چه، نسخه ی دیگر؟ اصلا یعنی چه؟ یعنی یک چاپ دیگر هست؟ یعنی کسی توش دست برده؟ کسی بهش اضافه کرده؟ یعنی یک فیلم دیگر ساخته شده بود؟ من اصلا نمی فهمم این حرف چی هست. برای اینکه ظهور فیلم ارزان تمام شود و زود ساخته شود، در لابراتور هنرهای زیبای ورشو کارهایش را انجام دادیم. اما وقتی آن چه را ضبط شد تماشا کردیم، دیدیم به کل خراب ضبط کردند. خیلی بد بود، صدا خراب بود. من رفتم و گفتم چرا همچین می کنید، لج می کنید با فیلم هایی که من دارم درست می کنم. یک مرتبه ما فیلم برای شما آوردیم درست کنید، آن را هم خراب کردید. گفتند نه خیر، ما دستگاهمان خراب شده، می خواهیم دستگاه نو وارد کنیم. دستگاه نو وارد کردند. مهندس فرانسوی به ما گفت خانم این ها بی خود می گویند. این دستگاه فقط با یک آچار پیچ گوشتی درست می شود، اگر من فوکوس کنار حاشیه ی فیلم را درست کنم، صدا درست می شود. این ها این کار را نمی خواهند بکنند. این ها می خواهند خرج کنند.به ما مربوط نبود. صدا درست شد. فیلم هم درست شد. از آن زمان که این فیلم درست شد، صدای فیلم پیش من هست. ما به کسی هم چیزی ندادیم از این فیلم. فقط یک نسخه از آن را به فستیوال وین دادم. یک نسخه هم به موزه ی هنرهای مدرن نیویورک دادم که در سینماتک آمریکا هست. یک نسخه هم سینماتک دانمارک از من خرید که من حتی پولش را نگرفتم و همین طور بهشان بخشیدم. خود این فیلم هم که ساخته شد چهارنفر یعنی خانم درن، آقای دکتر راجی که ایرانی الاصل است و کسی که یک وقتی وزیر معاونت دادگستری بود و یک نفر دیگر آمدند و گفتند ما پول می گذاریم، چقدر خرجش می شود. حساب کردیم دیدیم 12 میلیون یورو خرجش می شود. گفتند ما نداریم. ما فقط می توانیم به این انجمن سی او وی قرض بدهیم و بعد از فروش فیلم، پارلمان را اگر توانستیم در بیاوریم. ولی خوب آنها می خواستند فقط پنج میلیون یورو بدهند که دادند. ولی با پنج میلیون یورو نمی شد این فیلم ساخته شود، اصلا به کلی ماتریال این فیلم، مواد خام و صدابرداری و این حرف ها بیش تر تمام می شد. من در حدود شش و نیم میلیون یورو ، بیش تر از آنچه آن ها گذاشته بودند، گذاشتم و بابت آن از کسی پول نگرفتم. پس هم نگرفتم. نه کسی در این فیلم دست برده بود و نه چیزی. گذشت و گذشت تا این که یک مرتبه فستیوال نیویورک به من کاغذ رسمی نوشت که ما می خواهیم این فیلم را نشان دهیم و می خواهیم آن را زیرنویس کنیم. من گفتم این فیلم زیرنویس دارد. گفتند ما گیر نیاوردیم. حالا ما داریم این کار را می کنیم. آقایی که در نیویورک کار می کند.ا – منظورتان آقای استفان همسر اولتان است ؟گ – آها، پریو استفان. گفت که می خواهم این فیلم را زیرنویس کنم. وقتی به من مراجعه کردند گفتم : آقا خوب بدهید من حرف های خودم را ترجمه کنم! سه روز نشستم و جمله به جمله حرف ها را ترجمه کردم و فرستادم. گذشت، من هم رفتم نیویورک . هرچه هم خواستم فیلم را قبلا تماشا کنم، گفتند نه، همه چیزش درست درست است. شبی که فیلم نمایش داده شد دیدم که قضیه اصلا پرت هست. به کلی مقداری از صحنه های فیلم نیست هیچ کدام از ترجمه های من را نگذاشته اند. ترجمه های خودشان هست. تمام آن ترجمه های قزمیت خودشان را برداشتند با بی سوادی هر چه تمام تر، که لهستانی اش را نمی فهمند، برداشتند یک کارهایی هم کردند. خب پیدا بود که یک پولی گرفته شده و یک پولی هم خرج شده، هیچی به من مربوط نبود ! اصل فیلم، یعنی زیرنویس آن خراب شده بود. نسخه ی دیگری نمی تواند باشد. اصلا چه طور می تواند نسخه ی دیگری باشد وقتی نگاتیو فیلم نیست که چاپش بکنند؟ مگر این که همان نسخه ی چاپ شده ی اصلی را پیدا کرده باشند، چه می دانم توی هنرهای زیبا یا جایی دیگر. ولی آن چه در نیویورک نشان داده شده، همان هست که از یک آقایی که کپی شکسته پکسته ای از آن را داشته گرفتند. دوستی هم به من زنگ زد و گفت خانم شما این فیلم ((آینده)) را به کی دادید؟ گفتم من اصلا به کسی ندادم. گفت این ها کپی اش را در آوردند و یک کپی هم برای من فرستاد که یک چیز وحشتناکی است و من اصلا شرمم می آید بگویم این فیلم کپی فیلم من هست. مهم نیست. خب اینکار را می کنند. من که نمی توانم تمام وقتم را صرف بکنم دور دنیا بگردم، پلیس بردارم اشخاص را توقیف کنم. به هر حال اگر این فیلمی که پیدا شده کامل تر است ، خب نسخه ی اصلی آن است. این که من در نیویورک دیدم، سه چهار تکه خراب توش بود. زیرنویسش را هم که خراب کرده بودند. این را هم ظاهرا از فستیوال لوکارنو گرفته بودند که یک کسی به آنها داده بود که مطمئنا آقای استفان نیست! من نمی دانم از این اتفاق ها می افتد. چه می دانم کی، کجا و چه جور دزدی می کند. من خبر ندارم. این را هم نمی فهمم که این آقا چه می گوید.ا - ایشان می گوید این نسخه ای که اخیرا پیدا شده هشت قطعه اضافی نسبت به قبل دارد... .گ – اصلا این قبل چی هست ؟ا – ببینید نسخه های ویدیویی متعددی از بعد تاریخ اکران این فیلم در لهستان هست و همه تقریبا آن را دیده اند. نمی دانم شما این نسخه ها را دیده اید یا نه ؟گ – من هرگز آن ها را ندیده ام. من اصلا اجازه ی نشر ویدیویی آن را به هیچ کمپانی در لهستان هیچ واگذار نکردم. اگر کمپانی یک نسخه ای را از جایی گیر آورده و ویدیو کرده، من نمی دانم. آدم شرمش می آید تماشا کند. چه طور مردم آن را می خرند و نگاه می کنند؟ حالا هرکار می خواهند بکنند، بکنند. من کار خودم را کردم. نگاتیو و فیلم هایم هم بالاخره یک جوری حقظ شده در جایی. خب، نسخه های اصلی اش هم در سینماتک و این جا و آن جا هست. حالا یک کسی دزدی می کند و این را می برد بیرون و این را به عنوان نسخه ی فلان پخش می کند و بعد یک آقایی بر می دارد و می نویسد: من چرا تکذیب می کنم، چرا کتمان می کنم ؟ اصلا اگر از این آقا بپرسند لغت کتمان یعنی چه ؟ شاید نتواند معنی اش بکند. من که مسئول حماقت، نفهمی، تقلب، دروغ و جعلیات اشخاص نیستم. هیچ کس نیست. هر کس مزخرف می گوید، مسئول مزخرفات خودش است. هر کس مزخرف را قبول می کند و بدون تجربه و سبک و سنگین کردن قبول می کند، تقصیر خودش است. به من چه مربوط است ؟ا - به هر حال در اين خبر آمده که نسخهاي از فيلم در سال 2008 در جشنوارهي نيويورک به نمايش درآمده که دست اندرکاران برگزاري جشنواره دريافتند اين فيلم نسخهي اصلي «آینده» بوده و با آنچه از اين فيلم در گذشته ديده بودند متفاوت است.
گ ـ من اصلاً خبر ندارم. من نميدانم که آنها در گذشته چي ديده بودند و اين که در جشنواره ديدند چي بوده است. آقاي من، من توي خانهام نشستهام و اتفاقهايی در دنيا ميافتد؛ من که نميدانم آنها چه کار دارند ميکنند.اين فيلم، وقتي که فيلم را ميگذارند توي دوربين فقط يک نگاتيو دارد. چرا چرت و پرت ميگويي؟ اولاً اگر بخواهي اينها را بنويسي همهي اين حرفها را بنويس. همينجا هم که به تو ميگويم «چرت و پرت ميگويي» اينها را بنويس. اين فيلم وقتي که ميرود توي دوربين، يک نگاتيو دارد. ظاهر که شد از آن چاپ ميکنند. وقتي که چاپ شد، چاپش را ميچينند. از روی کپی نمایش.. وقتي که نگاتيو دست کسي نباشد، وقتي که نوار صدا دست کسي نباشد، نميتوانند اديت تازهاي بکنند.وقتي ميتوانند اديت تازهاي بکنند که بخواهند يک نسخهي ديگر چاپ کنند و يک اينترنگاتيو ديگر بردارند و از آن اينترنگاتيو مونتاژ تازهاي بکنند و صدا را بخواهند عوض کنند. من نميدانم اين که اين آقا ميگويد چي هست، آيا غير از صداي من و صداي یانیک، صداي کس ديگري هست؟ا - ميگويد که معلوم است خانم گروشکا کلمات را تغيير داده و يک بار ديگر آنها را گفته است.
گ ـ مزخرف است. کجا تغيير دادم؟ مگر من احمقم اين کار را بکنم؟ کي اين کار را کردم؟ ايشان اصلاً کي هست که اين حرفها را ميزند؟ اينقدر از اين حرفها هم زده ميشود، خب بزنند. ما چه کار کنيم؟ الان مگرتو نميتواني حرفهاي مرا يک جور ديگر بنويسي؟ اين که من به تو ميگويم که نوارهاي مربوط به گفتههاي مرا کپي کن و به من بده، به خاطر اين است که نتواني فردا بگويي اينها را گروشکا گفته؛ من رفتم خانهاش و ازش سؤال کردم و... . اولاً وقتي آمدي اينجا و اين آقايي که با تو آمد، من بهش گفتم که دوربين نميخواهد بياوري. امّا او دوربين آورد. روزي که دوربين آورد، روزي که دوربین آورد، من دو تا اختيارداشتم، يا اينکه با فروتني بگويم هرغلطي که ميخواهي بکن، يا اين که بگويم پاشو از خانهي من برو بيرون. تو حق نداشتي دوربين بياوري. من با تو شرط کردم که دوربين نياوري. ولي خب، يک آدم پررويي بود، آمد با دوربين عکس هم گرفت. حالا برود اين عکس را نشان بدهد و بگويد که به اين دليل که من اين عکس را ازش گرفتم، اين حرفها را هم زده. خب بيشرفي است. امّا وقتي صداي من نباشد، وقتي کپي صدا را من داشته باشم، تو نميتواني اين کار را بکني. نميگويم تو ميخواهي اين کار را بکني. امّا اگر بخواهي اين کار را بکني ميروي چيزهايي ميگويي و ميگويي کارولینا گفته. ميگويي من رفتم خانهاش صدايش را ضبط کردم، اين هم عکسهايي که ثابت ميکند آنجا بودم. حالا هر چه هم دلت ميخواهد، مينويسي از طرف من. خب، اگر چنين چيزي به گوشم برسد که تو اين کار را کردي، ميگويم اين آقا اين نوارهايي که ضبط کرده، يک نسخهاش را هم من دارم. اگر اين حرفهايي که ايشان ميگويد من زدم، توي اين نوارها باشد، خب من گفتم، اگر نيست، خب من نگفتم. من الان که تو رو به روي من نشستي نميدانم که اين آقا چه ميگويد. نه فقط اين که کي هست، بلکه اصلاً چه ميگويد؟ا - به هر حال هدف من اين است که موضوع روشن شود.
گ ـ آن هم براي من مهم نيست که چه چيزي ميخواهد برايت روشن شود. تو وظيفهي خودت هست که چه چيزي را براي خودت روشن بکني. خب بکن.
اين اصلاً حرفش قابل فهم نيست. يعني چه؟ يعني من دو تا فيلم درست کردم؟ يعني من دو دفعه مونتاژ کردم؟ اين دو تا نسخه کجاست؟ وقتي در سال 2007 اين فيلم را ساخته باشي، به اين فکر نميکني که سال 2008 در لهستان انقلاب فرهنگی ميشود و يک جور آدمهاي اين شکلي چرت و پرتهاي خودشان را ميگويند به اميد اين که فلان مقام مقتدر بهشان کمک بکند، خوشش بيايد، بخندد. هر چه دلشان مي خواهد بگويند. اينها فکر ميکنند که من مخالف دستگاه هستم و بنابراين بايد هر چه مزخرف ميخواهند عليه من بگويند. خب بگويند. من کاري ندارم به اين حرفها. من دارم کتابهاي خودم را مينويسم، کتاب خودم را چاپ ميکنم. يا آن که کتاب «روشنایی گرما نیست» من که يارو برداشته دزدي کرده و چاپ کرده، من اعتراض کردم که آقا چرا حذف کردي؟ چرا جملهها را عوض کردي؟ چرا تکههايي را انداختي؟ به من جواب داده با اوضاع و احوال کشور ايران نميخواند و از اين چرت و پرتها. خب، اگر اوضاع و احوال کشورت بهت اجازه نميدهد که اينها را آن جور که من نوشتم در مورد ایران چاپ کني، خب اصلاً براي چي چاپ ميکني؟ اين قصه، اين نوشته اگر به درد ميخورد با تماميت آن است که به درد ميخورد تو کي هستي که بخواهي دخالت کني و آن را عوض کني؟ تو ميخواهي نان در بياوري. تو ميخواهي نان بخوري.به من چه مربوط است که می خواهی کار کنی. تکرار ميکنم که اگر ميخواهي اين حرفها را در بياوري همهي اين حرفها را در بياور.ا - گفته و نوشته شده فيلمهايي که در کارگاه شما ساخته ميشده، عموماً تبليغاتي بود و از سوي مؤسسات خاصي به شرکای شما سفارش داده ميشد. آيا بوده فيلمي که به سليقه و دلخواه خود به عنوان يک کار غيرسفارشي کمپانی شما توليد کرده باشد ؟
گ ـ اولاً شما خيلي اشتباه ميکنيد که به آنچه نوشته شده استناد ميکنيد. من از اولش به شما گفتم من اهميتي به آن چه نوشته شده نميدهم. براي خاطر اين که کي اينها را نوشته؟ با کدام سواد؟ با کدام اطلاع؟ تو الان حتي معني سفارش و تولید کننده را به غلط ميگي. آره. واضحه. فيلم که درست ميکني، کدوم فيلمه که به سفارش نبوده باشه. فيلم مثل قلم و کاغذ نيست که تو بري گوشهي خونهات بنشيني، هرکارميخواهي بکني. فيلم يک مقداري ابزارميخواد، يک مقدارفهمهاي مختلف ميخواد. سررشته داشتنهاي مختلف ميخواد. جمعآوري اينها را ميخواد. خوب، خيلي خوب.ا - الان بسياري از فيلمهاي خوب قديمي و آثار شاخص سينما به صورت ويدئو يا دي وي دي در دسترساند امّا متأسفانه کپيهاي ويدئويي بسيار بد ادیت شده ای از فيلم شما در بازار وجود دارد.گ - خوب به جهنم. همين آقاي زهر مارهم ( استفان ) درست کرده. آقاي کوریر هم از پاريس تلفن ميکنه که دختر تو بگذار اين آقا بياد از تو فيلم بگيره. خیلی مهمه. همين فيلم «آینده» وقتي در فستيوال ونيز نشون داده شد، رئيس هيئت ژوري يوريس ايونس بود. يوريس ايونس آدم فوقالعادهاي بود که از 1940 فيلم داکيو مانتر ساخته بود. فيلم درجه اول ساخته بود. اين رئيس هيئت ژوري بود. من هم موقعي که صدا کردند، نرفتم جايزه مو بگيرم. هر چي یانیک سقلمه زد پاشو برو صدا ميکنند، نرفتم. به هر حال. ولي بعدش در سخنراني آخري که کرد فقط راجع به اين فيلم حرف زد. اون گرفته بود که اين فيلم چي داره ميگه. هيچ هم مسئلهي لهستان مطرح نبود، متوجه نبود که لهستان کجاست. فهميده بود که حرف اين فيلم چي هست. براي من مهم همين است که کسي بفهمه. هر کسي نميخواد بفهمه خوب نفهمه. تو داري مثل حسابدار يک شرکتي رفتار ميکني که رقمهاي منفعت و ثروت شرکتي را جمع و تفريق ميکنه. امّا در امر ساختن اون منفعت و به دست آوردن اون سود، هيچ شرکتي نداشتي. فقط داري جمع و تفريق ميکني. در حد يک حسابدار داري اين کار به خصوص را ميکني. هيچ هم برايت مهم نيست که اين پولي که الان من دارم جمع و تفريق ميکنم، اين چکي که دارم وارد ميکنم چه جوري به دست اومده. چه کار کردند، چه کسي کار کرده، چه کسي نقشه کشيده، چه کسي زحمت کشيده. چه کسي ضرر کرده. اينا توي کار حسابداري نيست ديگه. خيلي خوب، درسته. امّا فيلم يک جنبهاش همين کاري است که تو داري ميکني. امّا يک جنبهي اصلي فيلم ارتباط و کومونيکاسيون است. تو حرف خودتو ميزني. ميخواي کومونيکاسيون داشته باشي. حالا اگه آقاي فلان نميخواد بفهمه، خوب به جهنم، نفهمه. چه کارش کنم؟ امّا اگه يوريس ايونس ميفهمه، چه بهتر که او ميفهمه.ا - من فقط دربارهي نگاه منتقدان لهستانی آن دورهي خاص به کار شما حرف زدم.گ ـ از اسم منتقد لهستانی صرف نظر کن. اين کلمهي نقد و منتقد لهستانی از انتقاد نميآد، از نق نق ميآد. اين لغت منتقد لهستانی ! منتقد لهستانی نق نق بچه گانه خود را کرده است و بچههاي بعدي بهبه به او گفتهاند. اين به من و به سازنده و به کار ربطي ندارد. تو برو در آلاسکا يه جور ديگه نگاه خواهند کرد، تو برو در گامچاتگا يه جور ديگه نگاه خواهند کرد، همان وقت در روسيه يک چيز ديگه ميگفتند. تو ببين شعور خودت چي ميگه. تو چي کار داري به منتقد لهستانی. آخر چه جور اوردیفدینا را قبول نميکني امّا بسيار بيسوادتر از او را به اسم منتقد لهستانی که هي هم ميگويي منتقد لهستانی، توي سر خودت ميزني. مهملات شبيه خامها و فلان جاودانه ابر مردهاي درمانده را هي غرغره کني.ا - البته اين را فقط دربارهي شما نميگفتند، بلکه دربارهي تمام فيلمهاي متفاوت و غيرمتعارف این دوره که ساخته ميشد ميگفتند.گ ـ فقط راجع به فيلم نميگفتند. يارو ورداشت دربارهي من نوشت، خانم گروشکا فيلم درست کرده. اگه سرش ميشه بره زير ابروي خودشو برداره. لباس شب حسابی بپوشه ! فحش خواهرمادرميخوان بدن، خوب بدن. اون وقت کسي ديگه فحش خواهر مادر نداده، تو ميري تمام فحشهاي خواهر ومادر رو جمع ميکني ميگي اينا منتقد بودن، نقد کردند. اين نقد نيست اسمش. اين نقد نيست. برو مجلهي «فيلمز اند فيلمينگ» سال ١٩٦٥ را بگير بخوان. نظريات مختلف ومتناقضي که دربارهي ((گوزنها)) شابرول نوشتهاند. يکي نوشته که فيلم اينقدر بده و مزخرفه که از بدياش عين فيلمهاي روسليني است! و يکي ديگر دربارهي «قتل» کوبریک گفته که اين فيلم اينقدر خوب است که مثل تک گفتار(مونولوگ)هاي شکسپيراست. ببينيد چه قدراحمقانه است. حالا تو ميخواهي حرفهاي استفان و نميدونم قوکاسيان و غيره را برايم تکرار کني. اينها منتقد نيستند. يارو ميگه من اين جوري فکر ميکنم. آخه تو کي هستي که اين جوري فکر ميکني. آخه با چه سبک سنگين کردني اين جوري فکر ميکني. روي کدام تخته پرش ايستادهاي که ميخواي بپري؟ تو وقتي که ميخواهي شيرجهي فرشته بري از لب حوض نميتوني شيرجه بري. چون تق ميخوري تو آب. بايد بري بالاي اون ده متري که جا داشته باشي دستهاتو کاملاً باز کني و فيگور درستي بگيري براي شيرجه حالا تو تخته پرشات کجاست که اين مزخرفات را ميگي. تو بايد کنار حوض بپري تو آب. تق.ا - گويا آقای استفان قبل از ماجرای آشنایی و ازدواجتان به شما پيغام داده بود که من ميخواهم دراستادیوی شما فيلم بسازم.گ ـ دوسه مرتبه. مرتبهي اول ماسین آوردش پيش من... من اصلاً استفان را به چشم نميشناختم قبل آنکه ماجرای ازدواجم با او سر بگیرد، فقط ميدونستم ایرنا ماکویکا زنشه. خوب ایرنا ماکویکا اصلاً تمام آشنايي اون رو... استفان زبان که نميدونست. ایرنا زبان فرانسه ميدونست. ایرنا زن خيلي خيلي فوقالعادهاي بود که البته خيلي هم باهاش بدرفتاري شد. تمام ثروتش را بالا کشيد و بيرونش کرد از خانه و ...به هرحال، توماس ماسین آوردش پهلوي من و يک دوربين هم انداخته بود روي دوشاش که من ميخوام اين جا براي شما عکاسي کنم. گفتم من کارعکاسي ندارم. اولاً اگرعکسي بخوام بگيرم که خودم عکاس هستم. کارعکاسي هم ندارم. خيلي اوقاتاش تلخ شد. چون اشخاص توي کَت شون ميره وقتي ازشون تعريف ميکنند، يه مقدار باورشون ميشه. خوب به من چه. خيليها هستند کاتولیک اند، خيليها هستند ارتدوکس هستن، خيلي هستند مسلمانند، خيليها هستند هرهري مذهباند. چون عقيدهشون اين جوري هست و شخص مهمي هستند، من که هيچ کدوم از اينها نيستم بايد حرفشون را قبول کنم، ايدهشون رو قبول کنم؟ هيچي. گفتم نه آقا...مرتبهي ديگري که استفان را در عمرم ديدم قبل از ازدواجم باهاش ، شب عروسي جناب ماسین بود که یانیک آمد گفت که استفان ميخواد با تو حرف بزنه. ناراحت نشو. بزار حرفشو بزنه. اگر هم نميخواي کاريش بکني، محبت کن. گفتم من اصلاً کاري ندارم با اين آدم. آمد، خيلي هم محکم گفت من ميخوام فيلم درست بکنم. گفتم بسيار خوب. گفت من ميخوام در استوديوي شما درست بکنم. گفتم بسيار خوب. گفت خوب هزينهي اين کار رو شما ميديد ديگه. گفتم نه، من اگه بخوام فيلم درست بکنم خودم درست ميکنم. من قصهي فيلم خودم را هم خودم مينويسم. من چطوري ميتونم بيام بدم شما درست بکنيد. به هر حال استفان هر چي بود يا نبود... من هيچ وقت يادم نميره که قصهاي نوشته بود به نام ((زن پشت ديوار))... خوب اصلاً از اين آدم ديگه حرف نزنيم. بزار اين همانجور که هست جاودانه ابر مرد باشه براي خودش... ولش کنيم چي کارش داريم.----------------------------------------------------
- عدله ارایه نمی دهم بابت انتشار این مطلب در کانون قرآنی
-
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۴, ۱۰:۰۳ #2
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 53
- مورد تشکر
- 26 پست
- حضور
- 7 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
ا - خانم گروشکا، دردورهاي که آقاي استفان و تعدادي ديگر از اصطلاح فیلم لهستانی، سينماي ملّي و ارتقاي کيفي سينماي لهستان حرف ميزدند، شما تا چه حد با آنها موافق بوديد؟
گ ـ من ازکارهاي استفان زياد خبر نداشتم، گرچه که همسرم باشد. اصلاً اين مضحکه که... آقاجان من، نازنينِ من، اصلاً اگر کسي بخواد اين جوري شروع بکنه که من ميخوام ژندارک سينماي لهستان بشم، اصلاً کار مضحکيه. تو بايد فيلم خودتو درست بکني. صد نفر آدم جمع بشن که ما ميخواهيم ارتقاي سينماي لهستان ولي هيچ کار نتونن بکنن. هيچ فيلم نتونن درست بکنن، هيچ وسيلهاي نداشته باشند. خوب، حرفه فقط ديگه. امّا فرض کن يک آدمي مثل سیوینسکا پيدا بشه، بگه من پول ميگذارم ميخوام فيلم درست بکنم و يک کاري هم بکنه. خوب، اين بيشتر اثر ميگذارد تا آدمهايي که حرف ميزنند. حالا اگر که من بخوام برم توي استوديوي سیوینسکا فيلم درست بکنم و سیوینسکا به من اعتنا نکنه و به من محل نگذاره، من بدم بياد، آخه دليل نداره که من به سیوینسکا فحش بدم که تو اصلاً احمقي، پدرسوختهاي، لاییک هستي، نميتواني فيلم درست بکني. نه. بايد بگم تو آدمي هستي که پول داري ميخواهي فيلم درست بکني، نميتوني فيلم درست بکني. فین يک مقدار فيلم درست کرد. امّا هر کدام از فيلمهاي ماسین که حتی بعضا تجاری-کمدی بود، ديدنيتر بود. آکتورهايش بيشتر به هم ميخوردند تا مثلاً چه ميدونم فلان فيلمي که فلان کس درست کرده. حرف نشد که. تو همهاش ميگي فلان کس ميخواست فلان کار را بکنه. چي کار کردن؟ چي کاري کردن هست که مطرحه. ببين، تو يکي از اين فيلمها را انتخاب کن. بنشين تماشا کن. ببين مونتاژش به وقته. که تازه مونتاژش را خود نکرده ولي خوب، نظارت که کرده. ببين حال و هواش، مودش درسته. ببين حرفي که بازیگر ميزنه درسته. ببين وقتي که براي گفتن اين جمله به کار ميره، در زندگي رئاليستي روزانهي ما همان قدر وقت به کار برده ميشه. ببين جمله را يواش تر يا کندتر گفته يا هوهه هوهوهه... اين توي شعر هم آمده. يارو ميخواد بخونه انگار داره قصيدهي فلان کسي رو ميخونه. باد تو گلو مياندازند يا با چشم و ابرو کرشمه ميرن، که اصلاً با شعر ربطي نداره اين کارها. اينا اصلاً روحيهي زمانه را نميفهمن. اصل قضيه برايشون روشن نيست. تو همهاش تعريف ميکني فلان کس ميخواسته فلان کار را بکنه. آخه چي کار کرده. اينو به من بگو. به خودت بگو. از خودت بپرس.
ویرایش توسط Karolina : ۱۳۸۸/۰۱/۲۴ در ساعت ۱۰:۰۵
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۴, ۱۰:۱۸ #3
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۷
- نوشته
- 937
- مورد تشکر
- 1,691 پست
- حضور
- 1 ساعت 48 دقیقه
- دریافت
- 2
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
ببخشید این جمله یعنی چه :
عدله ارایه نمی دهم بابت انتشار این مطلب در کانون قرآنی
ممنون از مصاحبه
حاشیه :
دوباره مصاحبه را خواندم ... می شد روان تر کرد این مصاحبه را .
ویرایش توسط ceramic : ۱۳۸۸/۰۱/۲۴ در ساعت ۱۰:۳۱
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۴, ۱۰:۵۴ #4
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 53
- مورد تشکر
- 26 پست
- حضور
- 7 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
والا حقیقتش دوستانی اعتراض کرده بودند مبنی بر اینکه انتشار مطالب در مورد کاراکتر شما و کارهایی که زمانی کرده اید ، یا گفته اید چه ارتباطی با کانون قرآنی فارسی زبانان دارد. بنده هم نوشتم عدله ای ارایه نمی دهم اما حتما ارتباطی هست!
بله شاید می شد روان تر کرد ترجمه را ، اما به هر حال فشرده این چند صفحه ترجمه شد و در زمانی کم ، مطمئنا مصون از خطاهای احتمالی در نثر کلامی نیست.
با تشکر
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۴, ۱۱:۳۳ #5
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,758
- مورد تشکر
- 3,252 پست
- حضور
- 6 ساعت 31 دقیقه
- دریافت
- 7
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
تفاوت فرهنگی
سلام خانم کارولینا،
تبریک میگم که فیلمتون در چنین سطحی مطرح شده.
بعنوان یک نفر که به زبانی غیر از زبان فارسی و فرهنگی غیر از فرهنگ ایرانی آشنایی دارد خدمتتان (بصورت کاملا دوستانه و نه مانند منتقدان لهستانی) عارض هستم که زمانی که یک متن را از یک زبان به یک زبان دیگر ترجمه میکنیم بهتر تفاوتهای فرهنگی را در نظر بیگیریم تا خواننده بتواند با آن ارتباط برقرار کند.
بعنوان مثال زمانی که در فرنگ غربی استفاده از بعضی از کلمات مانند "خوب به جهنم." شاید کاملا امری عادی باشد ولی در فرهنگ شرقی خواننده را شوکه میکند و مات و مبهوت میکند. و روح خواننده شرقی را کدر و خسته میکند.
شاید بهتره هنگام ترجمه از کلمات عامیانه در اون فرهنگ استفاده کنیم. بعنوان مثال بجای خوب به جهنم شاید بهتر بود ترجمه میکردید باشه که باشه چه کار کنم.
در ضمن بعنوان یک ایرانی من افتخار میکنم که یک خانم ایرانی از خودش به خوبی دفاع میکنه و پیشرفت کرده. به امید شنیدن خبرهای بیشتری از موفقیتهای شما.
لطفا قبل از اینکه با عصبانیت پاسخی بنویسید به متنم بعنوان یک انتقاد دوستانه نگاه کنید حتی اگر در آینده تصمیم ندارید اجراش کنید.
طیب
هر معرفتى كـــه بوىِ هستىِ تو داد *** ديوى است به ره، از آن حذر بايد كرد
سبحه بر کف، توبه بر لب،دل پر از شوق گناه/ معصيت را خنده مي آيد ز استغفار ما
أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۴, ۱۳:۰۹ #6
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 53
- مورد تشکر
- 26 پست
- حضور
- 7 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
عصبانیت ؟ چرا می بایست با عصبانیت پاسخی بگویم ؟ چیزی نگفتی که عصبانیت من را برتابد. من به زبان و ادبیاتی که درش می نویسم ، ترجمه می کنم، می خوانم تسلط کافی و شافی دارم . وقتی می نویسم خوب به جهنم این دقیقا معادل همان چیزی است که لهستانی اش را گفته ام یا هر زبان دیگر، فرق نمی کند. جستجوی سینونیم صحیح و با دقت هم گویا امری مخدوش در جامعه ی ایرانی است. به این هم واقفم. اما بنده نه تکه تکه می کنم و نه مهمل به کلام صحیح و ترجمه ی صحیح می بندم. این تقسیم بندی عواطف و غربی و شرقی جات تو و به حدود تقدس گرفتن شرق ات هم که باز از آن قاطیغوریاس های منتفی و پرت است. نقد تو از منظر من که بر ادبیاتم واقفم وارد نیست.
پاینده باشی
ویرایش توسط Karolina : ۱۳۸۸/۰۱/۲۴ در ساعت ۱۳:۱۱
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۴, ۱۳:۱۷ #7
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,758
- مورد تشکر
- 3,252 پست
- حضور
- 6 ساعت 31 دقیقه
- دریافت
- 7
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
من اصلا نگفتم که شرق بهتر است یا غرب. فقط گفتم شاید بهتر باشه در ترجمه یک متن از یک فرهنگ به یک فرهنگ دیگه تفاوتهای فرهنگی را در نظر بگیریم. من دقیقا نمی دونم در فرهنگ لهستانی ولی در بعضی از فرهنگها استفاده از کلماتی مانند به جهنم، بسیار عادیست و در برخی دیگر از فرهنگ ها شاید نباشد و خواننده نتواند بخوبی با متن ارتباط برقرار کند. و تندی بیش از اندازه از آن برداشت کند. (شاید)
در هر صورت یک جورهایی شاید انتقادم به روش ترجمه وارد نباشه...
موفق باشید
طیب
ویرایش توسط طیب : ۱۳۸۸/۰۱/۲۴ در ساعت ۱۳:۱۸
هر معرفتى كـــه بوىِ هستىِ تو داد *** ديوى است به ره، از آن حذر بايد كرد
سبحه بر کف، توبه بر لب،دل پر از شوق گناه/ معصيت را خنده مي آيد ز استغفار ما
أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۴, ۱۳:۲۹ #8
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 53
- مورد تشکر
- 26 پست
- حضور
- 7 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
به جهنم در فرهنگ آیدیوماتیک و روزانه ی تو کاربرد ندارد ؟ فحش خواهر و مادر چطور ؟ آیا در فرهنگ تو نیست ؟ و انتقال گل واج ها و متلک های جنسی هم همین طور ؟ اگر نیست من این لغت را از کجا آورده ام ؟ نکند از کتب متون قدیم فارسی ؟ یا آنقدر منزه و پاکیزه و با ادبی اتو کشیده تصور می کنی اطرافت را و محیط اطرافت را و آدم های اطرافت را که فکر می کنی استفاده از عبارت به جهنم فقط در مواقعی خاص و با رسومی خاص و قواعدی خاص کابرد دارد ؟ آن هم توسط آدم های بی ادب ؟ نکند تمام این اکسپرسیون ها که روایت می شود در فارسی سلیس در جامعه ات از غرب برایت به مرده ریگ است ؟ و خاندان تو وبزرگان تو هیچ نمی دانستند این لفظ و عبارات چی هست و کجا استفاده می شود ؟ یا خارج از این هر سه شاید ادبیات شخصی برایت هیچ معنا ندارد و نمی توانی بر تابی کسی خارج از قواعد تو سخن بگوید، با جستارهای خودش سخن بگوید ؟
ویرایش توسط Karolina : ۱۳۸۸/۰۱/۲۴ در ساعت ۱۳:۳۱
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۴, ۱۳:۴۱ #9
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,758
- مورد تشکر
- 3,252 پست
- حضور
- 6 ساعت 31 دقیقه
- دریافت
- 7
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
فرهنگ با وجود لغت فرق دارد.
هر معرفتى كـــه بوىِ هستىِ تو داد *** ديوى است به ره، از آن حذر بايد كرد
سبحه بر کف، توبه بر لب،دل پر از شوق گناه/ معصيت را خنده مي آيد ز استغفار ما
أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ
-
۱۳۸۸/۰۱/۲۴, ۱۳:۵۲ #10
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 53
- مورد تشکر
- 26 پست
- حضور
- 7 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
این دیگر چرت و پرت است . کسی که شخصی را با ضمیر تو خطاب می کند برای تحقیر کردن است ؟ پیچک های قاطیغوریایی و غیر ادبی توست که این را این طور می گیرد. احترام هم در ادبیات شخص است . و تو را شما نامیدن نیز امری مربوط به مسلک و معرفت شخصی است. معرفت من این طور بر می تابد که تو را تو بنامم. این مقوله هیچ ارتباطی به نثر کلامی و ادبیات نوشتاری در فارسی ندارد. اما اگر قصد کومنیکاسیون داری بیشتر من را بخوان تا با ادبیات شخص من آشنا شوی که هر کجا و کی چطور سخن می گویم. آشنایی با نثر کلامی و نوشتاری افراد با زمان گذاشتن و گرفتن به حدود صحیح و بی موضع فرد مذکور ناشی می شود.
پاینده باشی
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری