جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: رسم الخط ابتدایی قران کریم و تغییرات آن تا کنون
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۱, ۱۶:۰۰ #1
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۸
- نوشته
- 2
- مورد تشکر
- 3 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
رسم الخط ابتدایی قران کریم و تغییرات آن تا کنون
سلام دوباره
شنیدم قران ابتدایی به این صورت که ما میبینیم نبوده و نکته یا حرکه گذاری نداشته از سیر رسم الخط قران ابتدایی تا تبدیل شدن به قرانی که امروزه مشاهده میکنیم کسی چیزی میدونه ؟ چرا چگونه و چه زمانی تغیرر پیدا کرد رسم الخط قران .....خواهشا زودتر جواب بدین اجرکم عندالله
-
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۱, ۱۷:۱۵ #2
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
به نام خدا و سلام بر شما
مقاله ای در این زمینه پیدا کردم که امیدوارم مفید باشه. (که در ادامه تقدیم می کنم.)
علاوه بر این، مقاله دیگری نیز در "اینجا" هست که برای مطالعه اش لازمه ابتدا عضو بشید.
ضمنا، در این مورد قبلا هم تاپیکی با همین موضوع داشتیم:
http://www.askquran.ir/showthread.php?p=85851
-------------------------------------------------------------------------
رسم الخط قرآن
رسم الخط قرآنها دو گونه است: قياسى و اصطلاحى
رسم الخط قياسى: نحوه كتابت كلمات در اين رسمالخط بر اساس تلفظ آنهاست. يعنى به همان صورت كه كلمه تلفظ مىشود، كتابت مىگردد; به استثناى مواردى اندك كه در املاى خط عربى مشخص گرديده.
رسم الخط اصطلاحى: در اين رسمالخط كتابت كلمه نسبت به تلفظ، ممكن است حذف يا زياده داشته يا از نظر وصل و فصل تفاوت كند.
رسم الخط اصطلاحى از ديرباز در مغرب اسلامى و اندلس رواج داشته و بسيارى از قرآن ها را بر آن اساس كتابت مىنمودهاند، اينرسم الخط در نيمه دوم قرن چهاردهم به مصاحف مطبوع راه يافت و درهند و پاكستان بيشتر قرآن ها بدين رسم الخط به چاپ مىرسيد.
اعراب و اعجام قرآن
الف) خط قرآن
شايد مناسب بود در فصل اول اين بخش، كه از نگارش، كتابت و كاتبان قرآن بحث مىكرديم، راجع به خط «قرآن» نيز سخن مىگفتيم; اما به جهت پيوستگى اين بحث و ارتباطى كه با رسم الخط عثمانى دارد و آنچه پس از توحيد مصاحف بهصورت تحول و تطورى در خط قرآن پديدار گشت، و به اعراب و اعجام در خط قرآن انجاميد، بحث از خط قرآن را در اين فصل قرار داديم. پيدايش خط و سير تحول آن خود تاريخ مفصلى دارد.
به عقيده محققان جديد، كهنترين و نخستين سررشته خط، خط «هيروگليفى» است كه مصريان از آن استفاده مىكردند. پس از آن فينيقىها اساس خطى را پىريزى كردند كه اكثر خطوط دنيا از آن اقتباس شده است. سومين رشته خط در سلسله پيدايش آن، خط «آرامى» است كه از خط فينيقى الهام مىگرفته است و مىگويند خط «عبرى» از خط آرامى پديد آمده كه يهوديان آن را مورد استفاده قرارمىدادند. در حقيقت بايد خط عبرى را فرم تازهاى از خط آرامى دانست. خط آرامى ريشهاى براى خطوط ديگر از جمله خط نبطى شد كه در سير تحول آن خط حجازى «نسخ» و خط كوفى پديد آمد (1) .
اما خاورشناسان خط سريانى را در عرض خط نبطى قرار مىدهند نه در طول آن. آنان معتقدند خط به دو شكل وارد جزيرة العرب گرديد: خط سريانى و خط نبطى.
خط مصرى - خط فينيقى:
1- خط مسند 2- خط آرامى:
1- خط سريانى - خط اسطرنجيلى - خط كوفى
2- خط نبطى - خط حيرى - خط نسخ
در نظر خاورشناسان، خط عربى بر دو قسم است: خط كوفى كه ماخوذ از نوعى خط سريانى است كه به خط «اسطرنجيلى» معروف است، و خط حجازى يا خط نسخ كه از خط نبطى گرفته شده است.
خط كوفى، شاخهاى از خط اسطرنجيلى است كه پس از بناى شهر كوفه و پختگى اين خط در آنجا به خط كوفى معروف گرديد. اين خط را مسلمانان معمولا براى نگارش قرآن و بعدها روى محرابها و بالاى در مساجد و پيرامون ابنيه مهم و كتيبههاى قرآن و عناوين سوره در مصحفهاى بزرگ مورد استفاده قرار مىدادند (2) .
گرچه رواج خط كوفى در ابتداى امر از خط نسخ بيشتر بود; اما به تدريجخط كوفى جاى خود را به خط نسخ داد و مسلمانان در امر كتابت قرآن روز به روز، اين خط را كمال بخشيده به زيبايى تمام رساندند. قرآن را تا اواخر قرن چهارم يا اوايل قرن پنجم، به خط كوفى مىنوشتند. سپس نگارش قرآن با خط نسخ و انواع خطوط مشتق از آن معمول شد. شايد از آن جهت كه خط نسخ در اين قرن، خط كوفى را در نگارش قرآن و جز آن، منسوخ ساخت، به خط نسخ معروف گرديد (3) .
ب) حركتگذارى و نقطهگذارى قرآن (اعراب و اعجام)
در مباحث مربوط به گردآورى قرآن گفتيم كه خط قرآن، هيچ گونه علامتى نداشت. علت آن عدم وجود اين علايم در دو خط سريانى و نبطى بود كه خط كوفى و نسخ، از آن دو منشعب شده بودند. همين امر باعث بروز اختلاف قراءتها در ميان مسلمانان گرديد.
به عنوان مثال كلمهاى مثل «تتلوا» ممكن بود به صورتهاى مختلف نظير «يتلوا»، «تتلوا» و «نبلوا» خوانده شود. عرب با ذوق فطرى خود و با اتكا به حافظه قوى، نخست آيات قرآن را - گرچه علايمى نداشتند - به طور صحيح قراءت مىنمود; اما بعدها كه فتوحات، قلمرو حكومت اسلامى را گسترش داد و قدرت اسلام به دو امپراتورى ايران و روم كشيده شد و بسيارى از غيرعربزبانان به اسلام رو آوردند، زبان عربى در اثر اختلاط با زبانهاى ديگر خلوص و فصاحتخويش را از دست داد.
عرب ديگر عرب باديه نبود كه در تكلم زبان خويش نيازى به تعليم و تعلم قواعد ادبى نداشته باشد و به صورت فطرى و خودجوش صحيح بخواند، بنويسد و سخن بگويد. اختلاط عربها با غير خود آهستهآهسته تاثير منفى خود را بر روى زبان فصيح گذارد; به گونهاى كه آنان گاه در سخن گفتن و يا كتابت دچار اشتباه مىگرديدند; زيرا ديگر، قريحه و ذوق خالص عربى، كه آنها را از هرگونه حركت و اعرابى بىنياز مىساخت، وجود نداشت. همين امر باعثشد در قراءت قرآن نيز كه براساس «رسم عثمانى» (4) بود، اشتباهاتى رخ دهد.
اصولا هيچ زبانى به اندازه زبان عربى از تغيير در حركات كلمات و نيز عدم رعايت علايم و نشانهها، دچار مشكل نمىگردد، چرا كه «اعراب» در تفهيم مقصود الفاظ و عبارات، در اين زبان از اهميت ويژهاى برخوردار است.
اعراب گذارى
عموما اين اقدام را براى اولين بار به «ابو الاسود دوئلى» (5) نسبت دادهاند.
ماجراى اعرابگذارى قرآن توسط ابوالاسود، روايتى دلنشين و جالب توجه دارد. بهانه اين اعرابگذارى نيز همانا «لحن» (لغزش در اعراب يا نحو) است. كهنترين روايت از آن ابوالطيب لغوى است. آنجا كه زياد، به سبب لحن فرزندان خود از ابوالاسود يارى خواست، وى به «تنقيط» قرآن همت گماشت. روايت ابوالفرج اصفهانى كه از قول مداينى نقل شده، كوتاهتر و صريحتر است: زياد به او دستور داد تا مصاحف را نقطهگذارى كند. او چنين كرد و سپس چيزهايى در باب نحو نگاشت. ابنعساكر ماجرا را به معاويه باز مىگرداند. او زياد را به سبب لحن عبيدالله (فرزند زياد) سرزنش كرد. زياد نيز به حيله، ابوالاسود را به تنقيط قرآن واداشت (6) .
«زياد بن سميه» والى بصره و حومه آن(50-53ق.) بود. عتبى مىگويد: معاويه خليفه اموى، نامهاى به زياد نوشت و عبيدالله فرزند زياد را خواست كه نزد او به شام برود. چون عبيدالله نزد او رسيد، معاويه ديد كه بسيار بد حرف مىزند و در سخن او «لحن» ديده مىشود. معاويه وى را نزد پدرش برگرداند و در نامهاى، زياد را از كوتاهى در تربيت فرزند سرزنش كرد. زياد به فكر آموزش فرزند افتاد. ابوالاسود را خواست و تباهى و فسادى را كه در زبان عرب راه يافتهبود، با وى در ميان نهاد و از او خواست كه كتاب خدا را اعراب گذارد. ابوالاسود از اين كار سرپيچيد. زياد نيز دست از مقصود برنداشته مردى را دستور داد كه در سر راه او بنشيند و چون ابوالاسود نزديك مىشود صداى خود را به قراءت قرآن بلند كند و آيه ان الله برىء من المشركين ورسوله را بهكسر لام رسوله بخواند. ابوالاسود اين امر را بزرگ شمرده و گفت: خداوند عزيزتر است از اين كه از رسول خود بيزارى جويد. پس همان هنگام نزد زياد رفت و به او گفت: من تو را اجابت كرده آن چه خواستى پذيرفتم. رايم بر آن قرار گرفت كه به «اعراب» قرآن شروع كنم. پس كاتبى نزد من فرست.
زياد تنى چند از نويسندگان را نزد او فرستاد و او از ميان ايشان يكى از عبدالقيس را برگزيده و گفت: مصحف را بگير و رنگى كه مخالف با رنگ سياه باشد انتخاب كن. وقتى من دو لب خود را به حرفى مىگشايم، يك نقطه در بالاى آن بگذار (فتحه) و چون لبهاى خود را فرو آوردم، يك نقطه در زير آن قرار ده (كسره) و آنگاه كه هردو لب را به هم چسباندم، نقطه را به ميان حرف بگذار (ضمه) و علامتسكون را گويا دو نقطه قرار داده بود. سپس به آرامى شروع به خواندن كرد و نويسنده نقطه مىگذاشت. مردم اين روش را پسنديدند و از وى پيروى كردند (7) .
از اين نقل و نقلهايى نظير آن چنين برمىآيد كه اعرابگذارى حركات، ابتدا با نقطهگذارى آغاز گرديده است. حتى كسانى كه اين اقدام را به «يحيى بن يعمر» نسبت دادهاند، آنها نيز كيفيت اعراب را با «تنقيط» و يا تعبير «نقط المصاحف» نام بردهاند (8) .
ابو عمرو دانى مىگويد: «تنقيط» در قرآن به دو صورت انجام پذيرفته است:
1. «نقط الاعجام» كه نقطهگذارى براى حروف مشتبهه بودهاست.
2. «نقط الاعراب» يا «نقط الحركات» كه عبارت از نقطهگذارى بر حروف به منظور تشخيص حركات مختلف بودهاست، مثل نقطه فتحه در بالاى حرف، و نقطه كسره در زير حرف، و نقطه ضمه جلوى حرف (9) .
اغلب اشكالاتى كه ازنظر تشابه برخى حروف يا ضبط نكردن مصوتهاى كوتاه گريبانگير خط عربى است، در سريانى نيز موجود است; مثلا شكل شبيه «و» هم «دال» است و هم «را». اما بعدها با اضافه كردن يك نقطه در بالاى آن براى «را» و يك نقطه در زير براى «دال» مانع پيش آمدن اين اشتباه شدند و نيز براى ظاهر كردن حركات به همين روش نقطهگذارى پناه بردند; اما اين روش به زودى متروك شد. بعيد نيست كه ابوالاسود، شاعر و دانشمند از احوال و عقايد و آثار اين سريانيان اطلاعى كسب كرده باشد (10) .
اعجام قرآن
واژه «عجمه» در لغت عرب به معناى ابهام و گنگ است و به همين جهت، عرب از لغت غيرفصيح «اعجم» تعبير مىكند. يكى از معانى باب افعال معناى «سلب» است و به همين جهت، اعجام به معناى رفع ابهام از چيز مبهم است. دليل اين كه حروف نقطهدار را حروف «معجمه» مىنامند، همين جهت است كه حروف مشابه باهم مانند ب، ت، ث و يا د، ذ و يا ص و ض با نقطهگذارى از حالت ابهام درمىآيند. در مقابل حروف بىنقطه را «حروف مهمله» مىنامند.
گفتيم مشكل فقدان علايم اعرابى قرآن بهدست ابوالاسود حل گرديد و او اولين كسى بود كه «نقط اعراب» را پايهگذارى نمود. ولى هنوز يك مشكل مهم ديگر باقى بود و آن عدم تشخيص حروف معجمه از مهمله به خاطر عدم نشانهگذارى در رسمالخط آن روز بود. در حقيقت وقوع «لحن» در قراءت قرآن از اين ناحيه به مراتب بيش از ناحيه فقدان اعراب و حركات بود. قراءت يك متن بدون حركت در مقايسه با متنى كه هيچ يك از حروف معجمه و مهمله آن داراى علامتى نباشد و نشانهگذارى در آن صورت نگرفته باشد، بسيار راحتتر است.
گرچه بعضى اصل وجود نقطه گذارى در حروف مشابه باهم را در خط سريانى و نبطى و به تبع اين دو خط، در خط عربى انكار نمودهاند; اما همانطور كه ديديم نمىتوان براى نقطهگذارى و اعجام، پيشينهاى قائل نبود. بعضى براساس برخى شواهد گفتهاند: «نقطهگذارى حروف متشابه در خط عربى قبل از اسلام وجود داشته، ولى به تدريج كنار گذاشته شده است.» (11)
اساسا چگونه مىتوان باور كرد ملتى كه داراى تمدنى و خطى است، براى حروف مشابه و يكسان چارهاى نينديشيده باشد؟
دانشمندان علوم قرآنى نوشتهاند كه در زمان خلافت عبدالملك، حجاج بن يوسف ثقفى، كه فرماندار عراق بود، از نويسندگان خواست كه براى حروف متشابه، نشانههايى وضع كنند. يحيى بن يعمر عدوانى (م 129 ق.) قاضى خراسان و نصر بن عاصم ليثى(م 89 ق.) كه هر دو از شاگردان ابوالاسود بودند، در ادامه كار استاد خود به اعجام و نقطهگذارى حروف متشابه قرآن دست زدند. به دلايلى بايد يحيىبن يعمر را نخستين كسى دانست كه اين كار را آغاز نمود و نصر بن عاصم كار او را دنبال كرد (12) .
اعرابگذارى قرآن كريم كه بهدست ابوالاسود با نقطه گذارى شروع شده بود، پس از چندى توسط خليل بن احمد فراهيدى (م175ق.) هر يك از فتحه و كسره و ضمه و نيز تنوينها به نشانههايى از حروف كوچك تبديل شدند. خليلبن احمد فراهيدى اولين كسى بوده است كه در زمينه «نقط» كتابى را تدوين كرده است (13) .
براى آن كه ميان نقطههاى «اعرابى» و نقطههاى «اعجامى» اشتباهى رخ ندهد، نقطههاى اعرابى با رنگ قرمز و نقطههاى اعجامى به رنگ ديگرى نوشته مىشد.
ابوعبدالله زنجانى مىگويد:
در اندلس مردم از چهار رنگ در مصاحف استفاده مىكردند: سياه براى نوشتن حروف، رنگ قرمز براى اعراب به روش نقط، رنگ زرد براى تعيين همزهها و رنگ سبز براى مشخص نمودن الفهاى وصل (14) .
پس از ابوالاسود، يحيى بن يعمر، نصر بن عاصم و خليل بن احمد، روند اصلاح شيوه نگارش قرآن ادامه يافت; اما بيشتر مردم از ترس اين كه مبادا در رسم الخط عثمانى كه به ديد تقدس و تبرك به آن مىنگريستند، بدعتى راه يابد، در برابر اصلاحات محتاطانه برخورد مىكردند. اصولا مراحل نشانه گذارى قرآن كريم سه مرحله متفاوت را پشتسر گذاشت:
1. مرحله مخالفت با هر گونه تنقيط و تشكيل (اعرابگذارى).
2. مرحله تجويز.
3. مرحله تشويق (15) .
جالب آن است كه بدانيم همه افرادى كه اين مواضع متضاد و مخالف باهم را داشتهاند، انگيزه و عامل واحدى آنان را به چنين گرايشهايى واداشته است. منشا همه اين افكار، علاقه شديد و اهتمام كامل آنان به صيانت و حفاظت از نص قرآن بودهاست. عدهاى از فرط احتياط تا آغاز قرن پنجم نيز اصرار مىورزيدند، قرآن را از روى مصاحفى تلاوت كنند كه فاقد نقطه و نشانههاى ديگر باشد (16) .
تغيير رسم الخط قرآن
امروزه قوانين خاصى براى نگارش و رسم الخط در زبانهاى مختلف دنيا رايج است. رعايت اين قوانين در بهتر فهميدن و بهتر فهماندن و نيز مصون بودن از اشتباهات، بسيار مؤثر است. زبان عربى نيز از اين قاعده مستثنا نيست. اما در مورد قرآن، كه رسم الخط آن همان رسم عثمانى است، در بسيارى از موارد با رسمالخط شناخته شده و قابل قبول كنونى مغايرت دارد. در مورد قرآن كريم از بعضى نشانهگذارىها نظير علايم تعجب، سؤال و غيره كه صرفنظر كنيم، اشكالات رسمالخطى فراوان در آن مشاهده مىشود. در بعضى از موارد حتى تناقضاتى در رسمالخط عثمانى يافت مىشود كه به نمونههايى از آن اشاره مىگردد:
اصحاب لئيكة (شعراء: 176، ص: 13) ...اصحاب الايكه (حجر: 78، ق: 14)
فقال الضعفؤا (ابراهيم: 21) ...ليس على الضعفاء (توبه: 91)
فلا يستئخرون ساعة (يونس: 49) ...لايستاخرون ساعة (اعراف: 34)
يمح الله الباطل (شورى: 24) ...يمحوا الله مايشاء (رعد: 39)
قال يبنؤم (طه: 94) ...قال ابن ام (اعراف: 150)
نويسنده التمهيد غلطهاى املايى مصحف عثمانى را بالغ بر هفتهزار مىداند و فهرستى از آنها ارائه كردهاست (17) .
سؤالى كه در اينجا مطرح است، جواز يا عدم جواز تصحيح رسم الخط عثمانى به صورت رسم الخط صحيح امروزى است; به عبارت ديگر آيا مىتوان رسم الخط قرآن را كه به اعتراف همه، پر از اشتباهات نگارشى است، به صورت صحيح و مطابق با قواعد نگارشى روز درآورد؟
اين سؤال از دير باز مطرح بوده و عموما پاسخ بدان منفى بودهاست. زحيلى مىگويد:
مجموع عالمان و ازجمله امام مالك و احمد معتقدند كه كتابت قرآن به همان رسم مصحف عثمانى امام، واجب و مخالفتخط آن در جميع اشكالش حرام است; زيرا اين رسم در يك كلمه دلالت بر قراءات مختلف مىكند.
بعضى ديگر چون قاضى ابوبكر باقلانى و عزالدين عبدالسلام و ابنخلدون قائل به جواز كتابت مصاحف بهروشها و رسوم نگارشى متداول بين مردمند; چرا كه هيچ نصى در مورد مواظبت بر رسم عثمانى وارد نشده است.
كميته فتوا در الازهر و دانشمندان معاصر خارج از اين كميته، معتقد به توقيف در كتابت مصحف عثمانى هستند; زيرا:
1 . اين كار احتياطى است براى قرآن بر اصل خودش در دو بخش لفظ و كتابت.
2 . محافظت بر روش كتابت قرآن در عصرهاى گذشته است; در حالى كه از هيچيك از امامان، اجتهاد در تغيير هجاويى مصحف نقل نگرديده است.
3 . شناخت قراءت مقبول و غيرمقبول از همين رسم الخط امكانپذير است.
4 . تجويز تغيير رسم الخط، باب استحسان را باز خواهد نمود و قرآن در معرض تغيير و تحريف قرار خواهد گرفت (18) .
بيهقى در كتاب شعب الايمان گفتهاست:
هركس مصحفى مىنويسد، سزاوار است بر همان هجايى كه مصحف عثمانى را نوشتهاند، محافظت نمايد وهيچ تغييرى در آن ندهد. زيرا آنان در مقايسه با ما از علم بيشتر، صداقت قلبى و زبانى افزونتر برخوردار بوده و امانتدارتر بودهاند (19) .
استاد حسنزاده آملى مىگويد: «براى احدى، كتابت قرآن، جز به همان رسمى كه از سلف به تواتر مضبوط است، جايز نيست; تا قرآن همان گونه كه بوده است، باقى بماند و تحريفى در آن راه پيدا نكند.»
ايشان پس از بيان اين مطلب، آشكارا حكم مىكند:
مخالفت با رسم الخط قرآن، حرام بين است; زيرا رسم الخط قرآن از شعاير دين و حفظ شعاير نيز واجب است. براى آن كه قرآن از هرگونه شبهه و تحريف دشمنان تا قيامت محفوظ بماند و حجتى بر مردم باشد كه با اطمينان تا پايان هستى به آن احتجاج نمايند (20) .
بعضى دليل ديگرى براى تحفظ بر رسم الخط عثمانى ذكر كردهاند: «مواظبت بر رسم الخط، همانند بخشى از فرهنگ است كه به خاطر علاقهمندى به گذشتگان نبايد از بين برود.» (21)
به طور خلاصه مىتوان دلايل ذكر شده را در اين موارد خلاصه كرد:
1. مواظبت بر رسم الخط واجب است، چون اين رسم الخط، تحمل و گنجايش قراءتهاى مختلف را دارد (امام مالك و حنبل).
2. وجوب مواظبت، به جهت احتياط در بقاى اصل لفظ و كتابت قرآن است.
3. علماى گذشته هيچ يك به تغيير رسم الخط فتوا ندادهاند.
4. در رسم الخط موجود، امكان شناخت قراءتهاى معتبر از غيرمعتبر وجود دارد.
5. تجويز تغيير رسم الخط، سرآغازى بر استحسانات و تغييرات خواهد بود كه قرآن را در معرض تحريف قرارمىدهد.
6. نويسندگان مصاحف عثمانى، از علم و صداقت و امانت بيشترى نسبت به ما برخوردار بودهاند; پس بر ما لازم است از آنان پيروى نماييم.
7. رسم الخط قرآن به عنوان يكى از شعاير دينى مطرح است و چون حفظ شعاير واجب است، پس حفظ رسم الخط نيز واجب مىباشد.
8. رسم الخط قرآن جزئى از فرهنگ مسلمانان است و بايد به عنوان ميراث فرهنگى حفظ شود.
انصاف اين است كه بسيارى از دلايل فوق، قانع كننده نيستند. از اين ميان، سه دليل احتمال وقوع تغيير و تحريف در آينده، از شعاير دين بودن رسم الخط و جزئى از فرهنگ دينى به حساب آمدن آن مىتوانند دلايل خوبى باشند.
ولى مساله وقوع تحريف امروز به هيچ وجه مورد ندارد. اگر در گذشته يكى از دلايل تحفظ بر رسم الخط قرآن، جلوگيرى از تحريف بهدست مغرضان و معاندان بود - كه حق هم همين بود - امروز با توجه به ابزار و امكاناتى كه در اختيار مسلمانان قرار دارد،كمترين واهمهاى در حفاظت قرآن نيست. مسلمانان كه بيش از 15 جمعيت جهان را تشكيل مىدهند، با در اختيار داشتن راديو، تلويزيون، كامپيوتر، رسانههاى گروهى و صدها امكانات ديگر، قادرند ضمن تغيير رسم الخط قرآن به رسم الخط متداول كنونى، قراءت قرآن را، همان گونه كه وجود دارد، به راحتى حفظ نمايند. دهها ميليون نوار كاست و ويدئو از قرآن در سرتاسر جهان وجود دارد و نظارت بر چاپ قرآنها با نهايت دقت صورت مىگيرد.
از مساله تحريف كه بگذريم در برابر دو دليل ديگر، يعنى از شعاير بودن اين رسمالخط و قلمداد شدن آن به عنوان ميراث فرهنگى متوقف مىشويم. اگر هر يك از اين دو اثبات گردد نتيجه نيز معلوم خواهد بود. بد نيست بدانيم برخى از دانشمندان معاصر با نظريه وجوب متابعت از مصحف عثمانى به مخالفت برخاستهاند:
قول به وجوب پيروى از رسم قديم و عدم جواز مخالفت با آن نوعى التزام است كه با روش علمى سازگارى ندارد و مقام و منزلت پيشينيان را ازسطح احترام مناسبى كه شايسته آنند به سطح تقديس غيرمعقول بالا مىبرد (22)
نمونههايى از رسم الخط مخصوص قرآن
1. حذف «الف»، در «بسم الله الرحمن الرحيم»، الرحمن، ذلك، ذلكم، اولئك، لكن....
2. حذف «الف»، در اسامى عجمى مثل: «ابرهيم، اسمعيل، اسحق، هرون، سليمنو....
3. حذف «ياء» و اكتفا نمودن به كسره در غير موارد ندا; به عنوان مثال در سوره بقره: «واياى فارهبون» «واياى فاتقون»، «ولا تكفرون»، «دعوة الداع اذا دعان» و «واتقون يا اولى الالباب» به ترتيب در آيات 40، 41، 152، 186 و 197.
4. اضافه نمودن «الف» بعد از «ميم» در مواردى مثل «مائه» و «مائتين».
5. نوشتن «نون» خفيفه به صورت «الف» در دو موضع : «و ليكونا من الصاغرين» (يوسف 32) و «لنسفعا بالناصية» (23) .
گزيده مطالب
1. خاورشناسان معتقدند كه خط عربى بر دو قسم است: خط كوفى كه ماخوذ از نوعى خط سريانى است كه به خط اسطرنجيلى معروف است، و خط حجازى يا نسخ كه از خط نبطى گرفته شده است.
2. مسلمانان قرآن را تا اواخر قرن چهارم با خط كوفى مىنوشتند و سپس نگارش قرآن با خط نسخ معمول گرديد.
3. مدتى پس از توحيد مصاحف، به جهت اختلاط ميان عربها و اقوام غيرعرب، فصاحت عربى، دستخوش تغييراتى شد و به همين جهت ضرورت نشانهگذارى در مصاحف احساس گرديد.
4. اعراب گذارى قرآن با نقطه، اولين بار بهدست ابوالاسود دوئلى شاگرد على بن ابى طالب(ع) صورت گرفت. انگيزه اقدام او را به صورتهاى مختلفى نقل كردهاند.
5. تعيين حركات بهدست ابوالاسود براى كلمات چنين بود: يك نقطه در بالاى حرف، علامت فتحه در زير حرف، علامت كسره، ميان حرف، علامت ضمه و دو نقطه علامتسكون.
6. اعجام به معناى رفع ابهام از چيز مبهم است و در اصطلاح رسم الخط قرآن براى نقطهگذارى حروف به كار مىرود; زيرا حروف مشابه يكديگر، با نقطهگذارى از حالت ابهام در مىآيند.
7. در زمان خلافت عبدالملك به درخواستحجاج بن يوسف ثقفى فرماندار عراق، يحيىبن يعمر و نصر بن عاصم اقدام به «اعجام» و نقطهگذارى حروف متشابه قرآن نمودند.
8. كارى را كه ابوالاسود دوئلى با نقطه گذارى در اعراب و حركات شروع كردهبود، خليل بن احمد فراهيدى در قرن دوم به صورت نشانههايى از حروف كوچك درآورد.
9. رسم الخط عثمانى كه امروز متداول است، داراى اشتباهات فراوانى است كه بعضى آن را بالغ بر هفتهزار دانستهاند.
10. اگر رسم الخط قرآن جزئى از شعاير دين محسوب گردد و يا به عنوان ميراث فرهنگى به حساب آيد، تحفظ و تعصب بر آن لازم است; يعنى بايد از تغيير آن خوددارى كرد.
پرسش
1. كاتبان وحى را نام برده، ابزار نويسندگى در عهد پيامبر را ذكر كنيد.
2. كاتبان وحى، به چه صورت آيات را در سورهها، ثبت مىنمودند؟
3. نظر علامه طباطبائى را در مورد توقيفى نبودن ترتيب بعضى از آيات توضيح دهيد.
4. على(ع) چرا اقدام به جمعآورى مصحف نمود و مصحف او چه خصوصياتى داشت؟
5. موارد استعمال و كاربرد واژه «جمع قرآن» را نام برده، بگوييد در كدام مورد اختلاف نظر وجود دارد؟
6. سه دليل براى جمعآورى قرآن پس از رحلت، ذكر كنيد.
7. كيفيت جمع دوم، بهدست زيد بن ثابت به چه صورت بود؟
8. پنج مورد از دلايل معتقدان به جمع قرآن پيش از رحلت را ذكر نموده، مختصرا به آن پاسخ دهيد.
9. كار زيد جمع صحف بود يا مصحف؟ به چه دليل؟
10. ويژگىهاى مصحف ابى بن كعب و عبدالله بن مسعود را به اختصار ذكر كنيد.
11. در يك تقسيمبندى كلى، سورههاى قرآن به چه دستههايى تقسيم شدهاند؟
12. يكى كردن قراءات (توحيد مصاحف) با چه انگيزه و هدفى، به ابتكار چهكسى، در زمان چه خليفهاى و در چه سالى آغاز شد؟
13. اعضاى گروه توحيد مصاحف چه كسانى بودند؟
14. چه كسى در مقابل توحيد مصاحف، موضع گرفت؟ چرا؟
15. مراحل كار بهدست گروه توحيد مصاحف را مختصرا بيان كنيد.
16. مصاحف عثمانى چند عدد بود و به چه مناطقى ارسال گرديد؟
17. آيا ترتيب سورهها توقيفى است؟ چرا؟
18. موضعگيرى امامان شيعه را در برابر جمعآورى قرآن از سوى خلفا توضيح دهيد.
19. اعراب و اعجام قرآن را تعريف نموده، بيان كنيد چه كسانى مبتكر آن بودهاند؟
20. به نظر شما تغيير رسم الخط و تصحيح اشتباهات و اشكالات آن جايز است؟ يا خير؟
پژوهش
1. البيان چگونه روايت جمعآورى قرآن را نقد كرده است؟ (ر.ك: البيان و التمهيد، ج1، ص285)
2. در زمينه سال انجام توحيد مصاحف تحقيقى ارائه كنيد.
3. در يك بررسى تاريخى تعداد مصاحف عثمانى و سرنوشت اين مصاحف را بازگو نماييد. (ر. ك: تاريخ قرآن: راميار و حجتى)
4. پس از توحيد مصاحف، نشانهگذارى در قرآن با اعراب و اعجام، سه دوره تحريم، تجويز و تشويق را پشتسر گذاشته است. اين مساله را تبيين كنيد.
5. با مراجعه به كتبى نظير المقنع پنج نمونه ديگر از رسم الخط مخصوص قرآن را نشان دهيد.
-----------------------------
پىنوشتها
1. سيد محمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص161 و 162.
2. همان، ص162-164; زنجانى، تاريخ القرآن، ص53-60.
3. سيدمحمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص212.
4. رسم عثمانى را همان طريقه نگارش و كتابت قرآن در زمان عثمان است كه مصاحف چندگانه را با آن نوشتند. اين رسم الخط علاوه بر فقدان علايم مشخصه در بسيارى از موارد صورت مكتوب كلمه در آن حاكى از صورت ملفوظ نبود. بعدها مسلمانان همين رسم عثمانى را از آن جهت كه اصحاب پيامبر آن را نوشتهاند به عنوان تبرك و تيمن حفظ نمودند.
5. شاعر و تابعى مشهور كه بيشتر، از او به عنوان صحابى امام على(ع) و واضع علم نحو نام برده مىشود. مشهورترين نام و نسب او ظالم بن عمرو بن سفيان است. به جز ظالم، او را عثمان و عمرو نيز ناميدهاند. وى از تيره «بنى كنانه مضر» بود. پس از فتوحات اسلام در ناحيه مشرق، مضريان، بيشتر در عراق و خاصه در بصره ساكن شدند و اين با آن روايت كه گويد ابوالاسود در زمان عمر به بصره كوچيد، سازگارى دارد. ابوالاسود تنها در دوران كوتاهى از خلافت امير المؤمنين على(ع) در حوادثى نقش داشته است. پيوند صادقانه او با امير المؤمنين و نيز شركت در جنگ جمل و چند قطعه شعرى كه در مدح يا مرثيه امام على(ع) و امام حسين(ع) سروده موجب آن شده است كه وى را از شيفتگان على(ع) بدانند. نام ابوالاسود با تاريخ پيدايش نحو عربى عجين شده، چنان كه مىتوان گفت او شهرت وسيع خود را بيش از هر فضيلت ديگر، به نحوپردازى خود مديون است. روايات مربوط به اين امر، هزاران صفحه از منابع را آكنده است. ابن سلام( م 231 ق) در طبقات خود گويد. «نخستين كسى كه پايه عربيت (نحو) را ريخت، باب آن را گشود، راه آن را استوار و قواعد آن را وضع كرد، ابوالاسود دوئلى بود». تا زمان ابنسلام كسى به نحو ابوالاسود، اشارهاى نكرده است. از نيمه سده چهارم هجرى، بر اثر گزارشهاى ابوالطيب لغوى و ابوالفرج اصفهانى و سيرافى، ناگهان سيل رواياتى بس متعدد و گاه سخت متناقض به كتابهاى ادب و طبقات سرازير مىشود. در اين روايات وضع نحو به چند تن نسبت داده شده كه عبارتند از: امام على(ع)، ابوالاسود، نصربن عاصم، يحيى بن يعمر و ابن هرمز. در مورد تاريخ مرگ ابوالاسود، مانند غالب موارد احوال او، منابع يكسان نيستند. بيشتر مآخذ مرگ او را در 69 ق. مىدانند. بهزعم برخى ديگر زندگى او تا حكمرانى حجاج و خلافت عمر بن عبدالعزيز ادامه داشته است. (دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج5، ص179 - 188)
6. همان، ص189.
7. ر.ك: راميار، تاريخ قرآن، ص534; زنجانى، تاريخ القرآن، ص171-173; المحكم فى نقط المصاحف، ص3-4.
8. ر.ك: سجستانى، كتاب المصاحف، ص158.
9. المحكم فى نقط المصاحف، ص26.
10. دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج5، ص189.
11. ر.ك: زنجانى، تاريخ القرآن، ص174; سيد محمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص473.
12. زنجانى، تاريخ القرآن، ص175; سيدمحمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص469; راميار، تاريخ قرآن، ص535.
13. المحكم فى نقط المصاحف، ص9.
14. تاريخ القرآن، ص177.
15. ر.ك: المحكم فى نقط المصاحف، ص10-17; سجستانى، المصاحف، ص158-161.
16. سيدمحمد باقر حجتى، تاريخ قرآن، ص480.
17. ر.ك: التمهيد، ج1، ص335.
18. علوم القرآن عند المفسرين، ج1، ص416.
19. البرهان، ج2، ص14.
20. هشت رساله عربى، ص261 و 262.
21. دراسات قرآنيه، ص147.
22. دكتر محمدحسين على الصغير، دراسات قرآنية، ص146.
23. جهت توضيح بيشتر ر.ك: ابو عمرو عثمان بن سعيد دانى (م 444 ق.)، المقنع. وى رسم الخط موجود و قواعد و ضوابط آن را در اين كتاب گردآورى كرده است. به جهت آن كه دسترسى به اين كتاب مشكل بوده، علوم قرآن و فهرست منابع، عين صفحاتى از كتاب المقنع را چاپ كرده است.
(منبع)
ویرایش توسط parsa : ۱۳۸۸/۰۲/۲۸ در ساعت ۰۲:۱۵
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
تشکرها 7
-
۱۳۸۸/۰۲/۲۵, ۱۴:۳۴ #3
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۷
- نوشته
- 409
- مورد تشکر
- 490 پست
- حضور
- 14 ساعت 43 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
با تشکر بسیار از شما جناب پارسا بخاطر لینکهای مفید و این مقاله سودمند.
ولی یک سوال هنوز برای من کاملا پاسخ داده نشده است هر چند در متن به آن اشاره شده است.
سوال این است که نقطه گذاری دقیقاً یا قریب به یقین در چه زمانی در کتابت عربی رایج شد؟ اگر بر اساس زمان امامان بخواهیم بحث کنیم، نقطه گذاری در کتابت عربی از زمان امامت کدام امام شروع شد و ادامه یافت؟
ممنون و منتظر
" ما اینجاییم چون: از سر اتفاقی نادر گروهی از ماهی هایی که باله های عجیب داشتند توانستند باله های خود را به پا تبدیل کنند و ساکن خشکی شوند. چون همه جای زمین در عصر یخبندان یخ نبست. چون دویست و پنجاه هزار سال قبل گونه ای کوچک و ضعیف در آفریقا پدید آمد که تاکنون به هر زحمت و جان کندنی بوده است توانسته است زنده بماند و منقرض نشود. ممکن است ما با شور و اشتیاق تمام بدنبال پاسخ " متعالی تری" باشیم، ولی چنین پاسخی واقعاً وجود ندارد."
استفن جی گولد
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۸/۰۲/۲۸, ۰۲:۲۸ #4
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
به نام خدا و سلام.
از بابت تاخیر در پاسخ عذر میخوام. اینجا رو ندیده بودم.
البته من از لحاظ علمی و تاریخی شخصا اطلاعی ندارم، ولی چیزی که در سرچ پیدا کردم، این هست:
------------------------------------------------------------
اول كسی كه نقطه را در مصحف به كار برد
خطی را كه عرب ها از سریانی و نبطی اقتباس كردند بدون نقطه بود و خطوط سریانی تا امروز نیز بدون نقطه است. عرب ها تا نیمه قرن اول، خطوط اقتباسی را بدون نقطه می نوشتند از این پس خط عربی دوره جدید خود را آغاز می كند.
دوره ای كه نقطه و علایم حركات كلمه وارد خط می شود
زمانی كه حجاج بن یوسف ثقفی از جانب عبدالملك بن مروان (86 ـ 75) حاكم عراق بود، مردم با كار برد نقطه آشنا شدند و حروف نقطه دار را از بی نقطه مشخص ساختند این كار به وسیله یحیی بن یعمر و نصربن عاصم، شاگردان ابوالاسود دئلی متداول گردید.
علت این عمل وجود «موالی» بود كه در این زمان تعداد آنان رو به گسترش نهاده بود و سرزمین اسلامی پر بود از كسانی كه با لغت عرب بی گانه بودند برخی از آنان در زمره دانش مندان و قرا به شمار می آمدند، در حالی كه زبان آنان عربی نبود وناگزیر انحرافاتی در تلفظ آنان وجود داشت ازاین رو تغییراتی در قرائت رخ می دادكه جامعه اسلامی را نگران ساخت.
ابو احمد عسكری گزارش می دهد: مردم چهل و اندی سال تا زمان عبدالملك بن مروان با قرآن عثمانی سروكار داشتند سپس تغییرات فراوانی درقرائت قرآن رخ داد، این تغییرات بیش تر در عراق گسترش یافت حجاج بن یوسف، نگرانی خود را از این امر به كتاب و نویسندگان خود اظهار كرد و از آنان خواست كه برای حروف مشابه هم، علایم و نشانه هایی وضع كنند تا تشخیص آن ها از یك دیگرممكن باشد گفته شده است كه نصربن عاصم، این امر را به عهده گرفت و نقطه گذاری را در حروف به كار برد.
استاد زرقانی می گوید: «اولین كسانی كه نقطه را در مصحف به كار بردند، یحیی بن یعمر و نصربن عاصم، شاگردان ابوالاسود دئلی بودند»
شكل حركات و نشانه گذاری
خط عربی علاوه برآن كه در ابتدا از نقطه خالی بود، شكل (علایم حركات حروف و كلمات)، نشانه و علامت نیز نداشت و طبعا مصحف نیز از هر علامتی كه نشان دهنده حركت كلمه و اعراب آن باشد، عاری بود در ابتدای صدر اسلام، مسلمانان قرآن را در حفظ داشتند و با توجه به كثرت و عرب بودن حافظان قرآن، بالطبع قرآن را كه به زبان آنان بود، صحیح می خواندند بنابراین قرآن از خطا مامون ومصون بود به خصوص كه مسلمانان به قرآن عنایت فراوان داشتند و آنان قرآن را ازبزرگانی كه به زمان پیامبر(ص) نزدیك بودند، فرا می گرفتند و امكانات حفظ و ضبط قرآن به گونه صحیح، در آن زمان موجود بود.
اما در پایان قرن اول كه مسلمانان غیر عرب جامعه اسلامی فزونی یافت و با زبان عربی بی گانه بودند، به وضع علایم و نشانه هایی برای كلمات قرآن، نیاز مبرم پیداشد تا بدین وسیله از خطاها و اشتباهات در خواندن قرآن، جلوگیری به عمل آید.
مثلا هر عربی، طبعا كلمه كتب را در آیه «كتب ربكم علی نفسه الرحمه» به صورت معلوم و همین كلمه را در آیه: «كتب علیكم الصیام» به صورت مجهول می خواند در حالی كه غیر عرب تشخیص نمی داد كه این كلمه معلوم است یا مجهول!
كما این كه ابوالاسود شنید كه كسی كلمه «رسوله» در آیه «ان اللّه بری من المشركین و رسوله» به كسر لام می خواند كه در این صورت معنای آن این است كه خداوند از مشركان و پیامبرش بیزار است.
ابوالاسود با شنیدن این غلطفاحش گفت: «تصور نمی كردم كه كار مردم به این جا رسیده باشد» و لذا به زیادبن ابیه كه در آن زمان حاكم كوفه بود (53 ـ 50) مراجعه كرد و چگونگی جریان را با او در میان گذاشت زیاد ابن ابیه، قبلا از ابوالاسود خواسته بود كه در این باره چاره ای بیندیشد، ولی او سر باز زده بود تا این كه این غلط فاحش را خود در تلاوت كلام خدا شنید و آن گاه در برآوردن خواسته زیاد ابن ابیه تصمیم گرفت و گفت: «آن چه امیر بدان امر كرده انجام می دهم»
ابوالاسود نویسنده ای خواست تا ازعهده نوشتن آن چه او می گوید، به خوبی برآید نویسنده ای از قبیله عبد قیس دراختیار او گذاشتند ولی وی او را نپسندید نویسنده دیگری را انتخاب كردند كه زبردست بود و مورد قبول ابوالاسود واقع شد.
ابوالاسود به نویسنده مذكور گفت: «هر حرفی را كه من با گشودن دهان ادا كردم (مفتوح خواندم)، نقطه ای بر بالای آن حرف بگذار و اگر دهان خود را جمع كردم (حرف را به ضمه خواندم) نقطه ای در جلوی آن حرف قرار بده و اگر حرفی را كسره خواندم، نقطه ای در زیر آن حرف بنویس» ابن عیاض اضافه می كند كه ابوالاسود به نویسنده گفت: «اگر حرفی را با غنه ادا كردم آن را با دو نقطه مشخص كن و او همین كار را انجام داد».
از این پس، مردم این نقطه ها را به عنوان علایمی برای نشان دادن حركات حروف و كلمات به كار بردند، ولی بیش تر این نقطه ها را با رنگی غیر از رنگی كه خطمصحف با آن نوشته شده بود، می نوشتند و غالبا این رنگ قرمز بود.
پس از آن كه نصربن عاصم نقطه را برای تشخیص حروف نقطه دار از حروف بی نقطه در مصحف به كار برد، نقطه های سیاه به نقطه های رنگی تبدیل شد تانقطه هایی كه علامت حركت بوده با نقطه هایی كه علامت اعجام است، اشتباه نشود و این دو نوع نقطه از یك دیگر تمیز داده شوند.
جرجی زیدان مصحف نقطه داری را به همین كیفیت در دارالكتب مصر دیده است او می گوید: «این مصحف نخست در مسجد عمروبن عاص، در مجاورت قاهره بوده و از كهن ترین مصحف های جهان است ورق های آن بزرگ و خط آن بامركب سیاه نوشته شده و نقطه های آن به رنگ قرمز است و همان طور كه ابوالاسودتوصیف كرده، نقطه های بالای حروف علامت فتحه و نقطه های زیرین علامت كسره و نقطه های جلو حروف نشانه ضمه است».
در اندلس، مصحف ها را با چهار رنگ می نوشتند رنگ سیاه برای حروف، رنگ قرمز برای نقطه هایی كه علامت حركت بوده، رنگ زرد برای همزه ها و رنگ سبزبرای الف های وصل به كار می رفته است.
.
.
.
(مقاله تکیلی رو از اینجا مطالعه کنید.)
البته این دو تا لینک دیگه رو هم پیدا کردم:
http://www.mums.ac.ir/culture/fa/khat2
http://www.ebtekarnews.com/Ebtekar/News.aspx?NID=19993
ویرایش توسط parsa : ۱۳۸۸/۰۲/۲۸ در ساعت ۰۲:۳۰
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۸/۰۲/۲۹, ۰۶:۰۷ #5
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۷
- نوشته
- 409
- مورد تشکر
- 490 پست
- حضور
- 14 ساعت 43 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
با تشکر از شما جناب پارسا
سوال من این است:
اگر نقطه دار شدن رسم الخط عربی در زمان حجاج متداول شد و طبعاً سالیان بعد از زندگی امام علی بوده است چگونه خطبه بدون نقطه امام علی قابل توجیه می شود؟ اگر در آن زمان نقطه در رسم الخط عربی ناشناخته بوده است پس ایراد خطبه ی بدون نقطه چه محملی دارد؟؟
" ما اینجاییم چون: از سر اتفاقی نادر گروهی از ماهی هایی که باله های عجیب داشتند توانستند باله های خود را به پا تبدیل کنند و ساکن خشکی شوند. چون همه جای زمین در عصر یخبندان یخ نبست. چون دویست و پنجاه هزار سال قبل گونه ای کوچک و ضعیف در آفریقا پدید آمد که تاکنون به هر زحمت و جان کندنی بوده است توانسته است زنده بماند و منقرض نشود. ممکن است ما با شور و اشتیاق تمام بدنبال پاسخ " متعالی تری" باشیم، ولی چنین پاسخی واقعاً وجود ندارد."
استفن جی گولد
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۳/۰۲, ۰۶:۵۹ #6
معناي بدون نقطه
براي اين كه منظور از بدون نقطه را متوجه شويد بخشي از اين خطبه را تقديم مي كنم:
الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ.
الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ.
سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها.
الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ.
عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ.
وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ.
أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً.
صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ.
أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً.
اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها.
هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً.
اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ.
عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم.
وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.
بنابراين اين جملات اصلا نيازي به نقطه ندارند تا مشكلي پيش آيد بلكه مقصود اين بزرگوار نقطه گذاري كلماتي است كه نيازبه نقطه داشتندمثل اين جمله:
الْحَمْدُ للّهِِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ وَدَنا في تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ في سُلْطانِهِ وَعَظُمَ في أَرْكانِهِ، وَأَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْما وَهُوَ في مَكانِهِ،
در واقع مقصود اين است كه مثلا حرف الذي حرف "ذال" بدون نقطه به كار مي رفت ولي در نحوه كار برد همه مي فهميدند كه اين "دال" نيست يا در جمله "توحده" در كاربرد خود عرب ها مي فهميدند اين مثلا "يوحده " يا "نوحده" نيست...
در ضمن به علت طولاني شدن ترجمه خطبه بدون نقطه را در پست بعدي مي زنم البته مديران لطف بفرمايند اگر كل متن خطبه انحراف از بحث بود آن را به جاي خودش منتقل كنند.
ویرایش توسط از قرآن بپرس : ۱۳۸۸/۰۳/۰۲ در ساعت ۰۷:۰۰
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۸/۰۳/۰۲, ۰۷:۰۴ #7
محمل ايراد خطبه بدون نقطه
با توجه به آنچه در پست قبلي اشاره شد، ايراد خطبه بدون نقطه بيشتر جنبه اعجازين پيدا ميكند كه شخصي چون اميرالمومنين علي عليه السلام آنقدر مراتب بالايي از فصاحت و بلاغت را داراست و مسلط به كلمات است كه مي تواند مطالب پرمحتوايي همچون اين خطبه را بيان كند بدون اين كه از كلمات و حروف نقطه دار استفاده كند و اين كاري بس دشوار و اين يك شاهكار ادبي است:
اكنون به معناي خطبه توجه كنيد:
ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.
یگانه و یکتای بی نیاز(ی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی.
شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.
معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید.
کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.
بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است.
خداوند این امّت را به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.
درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشهتا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر.
او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).
از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها (:و تشویش دلها) و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست – بشناسید.
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۸/۰۳/۰۲, ۱۳:۵۷ #8
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۷
- نوشته
- 409
- مورد تشکر
- 490 پست
- حضور
- 14 ساعت 43 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
دوست ارجمند اگر بگویم که معنی پرسش مرا نفهمیده اید سخنی به گزاف نگفته ام.
سوال من این است: جنبه شاهکار بودن و یا به قول شما اعجازین این خطبه در چیست؟
خواهید گفت در این است که در این خطبه از حروفی استفاده شده است که فاقد نقطه بوده اند. مانند ل ک ع م و غیره. و چون حرف نقطه دار در سخن گفتن بسیار کاربرد دارند حتی در گفتن یک جمله، عدم استفاده از این حروف در این خطبه بلند نشان از اوج فصاحت و خصوصا بلاغت گوینده آن دارد.
اشکال شما از این جهت است که چون از زمان ابداع نقطه در خط عربی، نقطه را می شناسند و به اهمیت حروف نقطه دار واقف شده اند پی به اعجاز آن برده اند. ولی دقت کنید که در زمان ایراد خطبه ( دست کم بنا بر مطالب ارائه شده و تاریخ کتابت) یعنی در زمان امام علی، نقطه در کتابت عربی کاربردی نداشته است. این به این معنی نیست که حروفی مانند خ ق ث ز را بکار نمی برده اند. نه . بلکه رسم الخط این حروف فاقد نقطه بوده است. حال فرض کنید امام علی بگوید من خطبه ای خواهم خواند که فاقد نقطه باشد! این حرف برای معاصرین ایشان فاقد معنی است. زیرا آنها نه نقطه را می شناسند و نه چون آیندگان به اهمیت حروف نقطه دار در سخن آگاهی دارند.
ممکن است بگویید اعجاز این خطبه در نگاه معاصرین ایشان در این بوده است که فاقد برخی از حروف است. همان حروفی که در نگاه آیندگان با نقطه می شده اند. این سخن نیز خطاست زیرا وجه انتخاب این حروف مشخص نیست. دلیل انتخاب این حروف و عدم استفاده آنها در خطبه مشخص نیست. حروف دیگری نیز هستند که کاربرد فراوان دارند مانند م ه ر . چرا آنها در نظر گرفته نشدند؟؟
اگر کاملا اثبات شود که رسم الخط عربی در زمان امام علی فاقد نقطه بوده است انتساب این خطبه به امام علی سخت مورد تردید خواهد بود.
" ما اینجاییم چون: از سر اتفاقی نادر گروهی از ماهی هایی که باله های عجیب داشتند توانستند باله های خود را به پا تبدیل کنند و ساکن خشکی شوند. چون همه جای زمین در عصر یخبندان یخ نبست. چون دویست و پنجاه هزار سال قبل گونه ای کوچک و ضعیف در آفریقا پدید آمد که تاکنون به هر زحمت و جان کندنی بوده است توانسته است زنده بماند و منقرض نشود. ممکن است ما با شور و اشتیاق تمام بدنبال پاسخ " متعالی تری" باشیم، ولی چنین پاسخی واقعاً وجود ندارد."
استفن جی گولد
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۳/۰۲, ۱۵:۲۴ #9
- تاریخ عضویت
آبان ۱۳۸۷
- نوشته
- 2,875
- مورد تشکر
- 9,359 پست
- حضور
- 16 روز 14 ساعت 21 دقیقه
- دریافت
- 34
- آپلود
- 4
- گالری
-
118
اتفاقا اگر بگوییم در زمان امام علی علیه السلام اصلا نقطه ای در کار نبوده اعجاز این خطبه ی بدون نقطه بیشتر نمایان می شود. زیرا امام علی علیه السلام حروفی را بکارگرفته اند که در آن زمان اصلا کسی آگاهی نداشته که آنها با بقیه حروف فرق دارند و فقط امام واقف به این امر بوده اند. و این خود یک شاهکار است.
اشکال شما کاملا بی مورد است.
" خدا را در لحظه لحظه ی زندگی خود یاد کنید. "
هر وقت نا امید از همه جا شدی بدون که کارت درست میشه.
حدیث داریم به عزت و جلال خودم قسم که قطع میکنم امید بنده ای که به غیر من امید داره. امیدمون اگه گوشه دلمون به کسی باشه که کارمون را اون درست کنه خدا حاجت ما رو نمیده.
( برگرفته از سخنان حاج آقا مجتهدی )
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۳/۰۲, ۱۶:۲۳ #10
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۷
- نوشته
- 409
- مورد تشکر
- 490 پست
- حضور
- 14 ساعت 43 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
منظور شما این است که ایشان خطبه ای ایراد کرده است که آیندگان آن را به بی نقطه ای خواهند شناخت؟؟
در آن صورت برای معاصرین ایشان وجه غرابت و اعجازی نداشته است زیرا نقطه را نمی شناخته اند.
ممکن است از شما خواهش کنم منبع یا منابع این خطبه را نشان دهید. خصوصاً مقدمه و زمینه ی تاریخی ایراد این خطبه را؟
ممنون
" ما اینجاییم چون: از سر اتفاقی نادر گروهی از ماهی هایی که باله های عجیب داشتند توانستند باله های خود را به پا تبدیل کنند و ساکن خشکی شوند. چون همه جای زمین در عصر یخبندان یخ نبست. چون دویست و پنجاه هزار سال قبل گونه ای کوچک و ضعیف در آفریقا پدید آمد که تاکنون به هر زحمت و جان کندنی بوده است توانسته است زنده بماند و منقرض نشود. ممکن است ما با شور و اشتیاق تمام بدنبال پاسخ " متعالی تری" باشیم، ولی چنین پاسخی واقعاً وجود ندارد."
استفن جی گولد
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
موضوعات مشابه
-
((کجایید ای شهیدان خدایی)) با وضو وارد شوید
توسط boutimar در انجمن برگی از دفتر زندگی ( زندگی نامه و خاطرات شهدا)پاسخ: 129آخرين نوشته: ۱۳۹۴/۰۴/۱۳, ۰۹:۳۶ -
توصیههایی برای تغییر رفتار کودکان
توسط سوگند در انجمن کودک و خانوادهپاسخ: 3آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۱/۳۰, ۱۰:۳۳ -
کودک و آقا _ نظر خود را پیرامون این تصویر بیان نمایید
توسط ابوذر زمان در انجمن ولایت و پایداریپاسخ: 7آخرين نوشته: ۱۳۸۸/۰۷/۰۱, ۰۸:۴۰ -
اطلاعیه شماره 3 ==کجایی تو==امشب مهم است.شاید از فردا تغییر نظر دهیم.
توسط ابوذر زمان در انجمن ولایت و پایداریپاسخ: 0آخرين نوشته: ۱۳۸۸/۰۳/۱۳, ۰۸:۳۵
اشتراک گذاری