جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: ╬╬╬ "فرزند ملت"، مجموعه خاطرات منتشر نشده از دکتر احمدينژاد╬╬╬
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۴, ۲۳:۲۵ #1
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 793
- مورد تشکر
- 2,216 پست
- حضور
- 2 ساعت 12 دقیقه
- دریافت
- 7
- آپلود
- 0
- گالری
-
13
╬╬╬ "فرزند ملت"، مجموعه خاطرات منتشر نشده از ......╬╬╬
متن کتاب "فرزند ملت"، مجموعه خاطرات منتشر نشدهبه نام خداى مهربان
از دکتر احمدينژاد/1
گزارش- خاطره هايي درباره ی دكتراحمدي نژاد
روزگاري شد و كس مرد ره عشق نديد!
به جاى مقدمه
سخنى با دكتر محمود احمدى نژاد
جناب آقاى دكتر احمدى نژاد!
مى دانيم كه از خواندن برخى از اين نوشته ها اعصابتان به هم مى ريزد.شايد لعن
و نفرينمان هم بكنيدكه چرا زندگى خصوصى شما را توى ويترين گذاشتيم تا همه
ببينند. امّا به ما حق بدهيد.
ما، جوانان دانشجوى ايرانى هدفى جز روشن كردن اذهان عمومى نسبت به كسى كه
چهار سال رئیس جمهورآنها بوده است، نداشته ايم.
تنها جرم ما اگر دادگاهى تشكيل شود و محاكمه شويم، اين است و بس!
6
در طى اين چهار سال، جسته و گريخته،خاطراتى از كارها و عملكرد شما به گوش
مردم رسيده.
خوش شانسى ما اين بود كه صحبتهاى خصوصى پسرتان،عليرضا
با چند نفر از دوستانش ضبط شده و در اختيار ما قرار گرفت.
اين نوار زواياى پنهان زيادى از شخصيت احمدى نژاد را برايمان شناساند و تشنه ترمان
كرد تا در مورد شما بيشتر بدانيم.
برای همین بچه ها كلى دوندگى كردند تا این گزارش –خاطرات را بدست آوردند.
حاصل اين تلاش ها؛ مصاحبه با آقايان؛دكتر لنكرانى؛وزير محترم بهداشت كه هنوز
روحيه ى دانشجويى خود را حفظ كرده اند، دكتر الهام؛وزيردادگسترى،مهندس فتاح؛
وزير نيرو، آقاى رضايى؛منشى مخصوص شما در شهردارى و رياست جمهورى،آقاى
كريميان؛ راننده ى شما در شهردارى و رياست جمهورى، آقايان آشتيانى، معاون
مراسمات و تشريفات رياست جمهورى و غرقى؛ رئيس رسيدگى به شكايات مردمى
رياست جمهورى و.... بود.
اين عزيزان پيه ى خشم، ناراحتى و برخوردتان را به جان خريده و با اصرار و دوندگى
بچه ها، حاضر به صحبت در مورد شما شدند.
البته تمام موارد ذكر شده در این كتابچه مستند بوده و حتى كلمه اى ازخودمان ازقول و
فعل شما،جناب دكتر ذكر نكرده ايم.
***
حالا با اين اقدام، فقط پيش شما شرمنده ايم.امّا اگر اين خاطرات ونكاتِ كارى و رفتارى
شما را منعكس نمى كرديم،پيش وجدان و بالاتر خدايمان شرمنده مى شديم.
خيلى از ما تا به حال شما را از نزديك نديده ايم.ولى به شما اعتقاد داريم. و افسوس
مى خوريم كه كاش دستمان باز بود و شما را آن طوركه هستيد وآن طوركه براى
مملكت و مردم خدمت مى كنيد،مى شناختيم و به ديگران هم مى شناسانديم.
از انرژى هسته اى و فشارهايى كه سر آن قضيه متحمل شده و مقاومت هايى كه
كرده ايد تا پشت پرده هاى ساخت و پرتاب ماهواره ى اميد و شكوفايى دانشمندان
ايرانى كه تا چند سال پيش حتى خوابش را هم نمى ديديم.
از سهميه بندى بنزين گرفته تا هدفمند كردن يارانه ها كه بايد در دولت هاى قبلى
انجام مى شد و شجاعت انجامش را نداشتند.
از سفرهاى استانى و طرح هايى كه تصويب كرديد و به نتيجه رسيد يا آنهايى كه
به خاطر كم كارى و شايد عناد و دشمنى برخى، تعدادى از آنها به نتيجه نرسيد و
خون به دل شما كرد، ازسفرهاى خارجى و اقتدارتان در برخورد با اجانب به عنوان
نماينده ى ايران و...
***
از خدا مى خواهيم اين كتابچه، تبديل شود به يك كار فرهنگى از طرف اهل فن براى
شناساندن يكى از مفاخر ايران زمين به نام "محمود احمدى نژاد".
جمعى از دانشجويان مستقل دانشگاههاى ايران
8
دكتر ارادت زيادى به امام رضا عليه السلام دارد.
تا قبل از عهده دارى شهردارى تهران، به همراه خانواده اش،با پيكان مدل پايين
وبعدها پژو 504 مدل 1979 ميلادى كه هنوزهم اتومبيل شخصيشان همان است، به
پاى بوسى امام رضا عليه السلام مى رفتند.
در زمان شهردارى تهران با هزينه ى شخصى، ماهى يك بار به زيارت ثامن الحجج
عليه السلام مى رفت.
به اين صورت كه از فرودگاه مستقيم به حرم مشرف
مى شد. يكى - دو ساعت زيارت مى كرد.به فرودگاه برمى گشت و با پرواز همان روز
مشهد-تهران، بر مى گشت.
توقف طولانى مدتِ دكتر در مشهد، زمانى بود كه با خانواده اش مى رفت.
به محض پيروزى در انتخابات رياست جمهورى و استقرار در مقام رياست جمهورى
، اولين كارى كه كرد، رفتن به پاى بوسى امام رضا عليه السلام بود.
اولين جلسه ى هيئت دولت را هم در حرم حضرت على بن موسى الرضا برگزار كرد.
بااين مقدمه كه يكى از دلايل اقتدار و پيشرفت ايران بهره مندى از توجهات امام هشتم
عليه السلام است. و ما در اولين جلسه ى هيئت دولت از ايشان كمك مى خواهيم.
9
آن زمان من مسئول فرهنگى دانشگاه علم و صنعت بودم.
براى ديدار از مناطق جنگى جنوب،دانشجوها را به خوزستان برده بوديم.
دكتر هم به همراه يكى-دونفرديگر از اساتيد به دعوت ما آمده بودند.
شب اوّل جاى مناسبى براى اسكان نبود.بچه هارا درسد كارون اسكان داديم. پتو هم
به اندازه ى كافى نبود.
آن شب تا صبح من و دكتر نشستيم با هم به صحبت كردن.
انگار يكى از ماها بود. اصلا"به روى خودش نياورد جايى براى استرحت وپتويى براى
گرم شدن ندارد.
***
شب بعد هم براى اسكان دانشجوها به مشكل برخورديم. بعد از كلى دوندگى بالاخره
جايى پيدا كرديم ودانشجوها را اسكان داديم.
يكى از بچه ها كسالت شديدى پيدا كرده بود و بايد او را به يك مركز درمانى مى رسانديم.
دكتر كه متوجه مشغله ى زياد ما شده بود،گفت آن دانشجو را براى معالجه به يك
بيمارستانى-جايى مى رساند.
وقتى برگشتند، آن دانشجو به دوستانش گفته بود،پول ويزيتش را دكتر،خودش
حساب كرده و به او اجازه نداده دست به جيبش ببرد!
***
آن شب قرار بود شام را از جايى خارج شهر برايمان بياورند.
وقتى آوردند،ديديم يخ كرده. با وجود خستگى زياد، با چند نفر از بچه ها ديگ غذا
را برديم داخل آشپزخانه ى محل اسكان تا دوباره گرم كنيم.
ديديم دكتر هم آمد داخل آشپزخانه و از ما پرسيد اگر كمكى لازم داريم بيايد كمكمان.
خسته ومستأصل گفتيم:نه !آقاى دكتر !شما بفرماييد.الان غذا رامى آوريم!
دكتر بدون توجه به تعارفِ ما آمد تو و شروع كرد به كمك به ما تا غذا را گرم كنيم.
داخل ظرف ها بكشيم و بين دانشجوها توزيع كنيم.
10
در مراسم اختتاميه ى اردوى جنوب، از طرف دانشگاه به اساتيدى كه همراهمان
آمده بودند،نفرى يك لوح تقدير و يك سكه ى بهار آزادى داديم.
بعداز بازگشت از اردوى جنوب، دكتر مرا به اتاقش خواست و گفت مى خواهد به
واحد فرهنگى دانشگاه كمك كند.
مبلغى معادل بهاى سكه را كه داخل پاكتى گذاشته بود داد دستم.
11
هر وقت دانشگاه از اساتيد تقدير مى كرد، مبلغى پول يا سكه به آنها هديه مى كرد،
دكتر آن را به بهانه هاى مختلف با همان عنوان هديه به خدماتى ها مى داد.
12
در سال 69-1368 دانشگاه علم وصنعت زمينى را از سازمان تبليغات خريده بود تا
بين اساتيد و كارمندان دانشگاه تقسيم كند.
اسم دكتر هم در فهرست بود. اما ايشان از دانشگاه خواست اسمش را خط زده و
سهيه اش را به كس ديگرى بدهند.
13
يكى از رفتارهاى جالب دكتر اين است كه از زمان شهردارى تا به حال كه رئيس جمهور
است، ريالى حقوق از تصدى اين پست ها نگرفته. و به همان حقوق استادى دانشگاه
كفايت مى كند.
14
دكتر عادت ندارد كارهاى شخصيش را به كسى واگذار كند.
خدماتى ها از خدا شان
هست كه دكتر به آنها كار بسپارد.امابارها شده وقتى مثلا" با تلفن كار دارد وگوشى دور
از دسترسش هست، به منشى و خدماتى ها كه آنجا براى انجام وظيفه ايستاده اند،
نمى گويد گوشى را به من بده ! خودش بلند شده دور زده. گوشى را برمى دارد !
15
باغبان خانه ى ريس جمهور،خود دكتر است.
توى حياط خانه اش باغچه درست مى كند.خاك و كود مى ريزد وگل و سبزى و
نهالِ درخت مى كارد.
16
دكتر گاهی تسبيح، انگشتر و حتى كاپشنى كه مى پوشد را هديه مى دهد.
يعنى مردم نامه مى نويسند. از او مى خواهند. او هم از ما،كارمندانِ دفتر مى خواهد به
آدرس درخواست كننده پست كنيم.
براى خودش هم دوباره يكى ديگر تهيه مى كند.
يك بار به شوخى به بچه هاى دفتر گفتم: رياست جمهورى از لحاظ اقتصادى خيلى
به ضرر دكتر بوده.چون دكتر از وقتى رئيس جمهور شده خرج ومخارجش كمتر
نشده كه بيشتر هم شده!
17
آن موقع ها كه دكتر شهردار بود، خبرنگارى از ايشان پرسيد چرا ازشهردارى حقوق
نمى گيرد؟
دكتر گفت چون كارمند دولت است وحقوق استادى دانشگاه براى او كافى است.
خبرنگار:شما فرزندداريد.فرزندان شما نياز به حمايت شما دارند.
دكتر:هم من و هم همسرم كه فرهنگى است ازدولت حقوق مى گيريم.بسِّمان است.
وظيفه ى ما اين است كه هزينه ی تحصيليشان را فراهم كنيم.كار و زندگيشان
باخودشان است.
مگر پدرِمن به من كار و خانه داد. خودم زحمت كشيدم. درس خواندم.كاركردم.
تلاش كردم تا توانستم با زحماتم يك خانه ى قسطى بخرم.بچه هاى من هم خودشان
بايد تلاش كنند.
18
يك روز دكتر خاطره اى را از دوران جوانيش براى راننده اش تعريف كرد:
به ياد ندارم هيچ وقت به پدرم گفته باشم به من پول بده.
حاجى هميشه خودش پول توى جيب همه ى بچه هايش مى گذاشت.
صبح ها كه بلند مى شديم،مى ديديم پنج تومان-ده تومان توى جيبمان گذاشته.
در دوران دانشجويى،يك روز مى خواستم كتاب بخرم. پول خريد كتاب صد و پنجاه-
دويست تومان بود. غير از ده تومانى كه حاجى آن روز توى جيبم گذاشته بود،پول ديگرى
نداشتم.كتاب هم برايم ضرورى بود.
طبق معمول چيزى از حاجى نخواستم.گفتم توكل برخدا. آمدم بيرون از خانه.
سر خيابان كه رسيدم، اتومبيل يكى از دوستانم كه قبلا"مبلغی به او قرض داده بودم جلوى
پايم ترمز كرد.
گفت:آقا محمود!بيا بالا.
همين طور كه رانندگى مى كرد وصحبت مى كرديم،
بدون آن كه من چيزى بگويم،صدوپنجاه تومان گذاشت روى داشبرد و گفت:يادت
هست چند وقت پيش صدوپنجاه تومان به من قرض داده بودى؟!
خدا را شكر كردم وپول را گذاشتم توى جيبم.
19
دكتردرهرشرايطى كه هست،سر زمان مقرر بايد برود و مادرش را ببيند.زمانى كه
پدرش زنده بود،هم همين برنامه را داشت.مرتب بِهِشان سرمى زد.دست خالى هم
نمى رفت.ميوه ياشيرينى يا....
20
مى خواست برود ديدن مادرش.در مسير منزل مادر، وانت بارى كه هندوانه ى نوبرانه
مى فروخت، ديدند. دكتر از راننده خواست ماشين را نگه دارد. پياده شد و به سمت
وانت بار رفت.اما راننده ديد كه دكتر دست خالى برگشت.
از او سؤال كرد كه:آقاى دكتر!پس چرا نخريديد؟
دكتر جواب داد:كيلويى....تومان مى گفت.گران بود.نخریدم!
21
در زمان شهردارى يك بار دكتر آنفولانزاى سختى گرفته و نتوانسته بود سركار
بيايد.
ما؛بچه هاى بهدارى تصميم گرفتيم به ديدنش برويم.
وقتى داخل خانه اش شديم، ديديم آقاى لاريجانى وآقاى ولايتى هم به ديدنش آمده اند.
دكتر روى يك تشك خوابيده بود.گوشه ى اتاق هم يك بخارى كوچك گازى روشن بود.
كف اتاق با فرش ماشينى فرش شده بود.نه ازميز و صندلى خبرى بود و نه از مبلمان.
از ديدن خانه و زندگى دكتر همگيمان حسابى جا خورديم.
خانه هاى ما كارمندان شهردارى كه آن زمان ماهى سيصد-چهارصد تومان حقوق
مى گرفتيم،خيلى بهتر از خانه ى شهردار تهران بود.
22
دختر دكتر، در زمان رياست جمهورى پدرش به خانه ى بخت رفت جهيزيه اش مثل
جهيزيه ى اغلب دخترانى كه پدرانشان كارمند ساده هستند،بود
23
وقتى دختر دكتر ازدواج كرد، همه منتظر بوديم از طرف نهاد يك خانه به آنها در
همان پاستور بدهند.
امّا آنها در يكى از محلات تهران خانه اى اجاره كرده و درآنجا زندگى جديدشان را
شروع كردند.
چند بارى دكتر براى ديدن دخترش به منزلشان رفت و هربار ما؛بچه هاى حفاظت
توى در دسر مى افتاديم.
اينكه بايد دكتر را ازمسيرى مى برديم كه شناخته نشود.
وبراى دختر و دامادش از لحاظ امنيتى مشكلى به وجود نيايد.
امّا با همه ى اينها باز مردم متوجه شدند.
ممكن بود از طرف ضد انقلاب برايشان خطرناك باشد.
آن قدر به دكتر فشار آورديم تا بالاخره پذيرفت آن دو بيايند بنشينند در طبقه ى
دوم منزل يكى از كارمندهاى نهاد در پاستور.
داماد دکتر ماه به ماه كرايه ى آن جا را به حساب نهاد واريز مى كند.
24
پدر دكتر مثل مردم عادى زندگى مى كرد.نه محافظى،نه محل زندگى خاصى.
دم در يك چارپايه مى گذاشت. مى نشست روى آن و با مردمِ محل خوش و بش مى كرد.
انگار نه انگار كه پدِرِ ريس جمهور مملكت است.
25
وقتى پسربزرگ دكتر، مهدى وقتِ سربازيش شد، چون بچه هاى سپاه او را مى شناختند،
ارتش را انتخاب کرد تا مثل سایر سربازان خدمت کند.
26
خط تلفن پسر دكتر، اعتبارى و 0919 است.
27
براى نماز عيد فطر رفته بودم مصلا.آن روز هوا ابرى وبارانى بود.
در حين صحبتهاى آقا(مدظله العالى)، باران شديدى گرفت.
با اين كه كارت ويژه داشتم تا در جايگاه مسئولين بنشينم، از آن استفاده نكرده،
همراه مردم عادى بودم.
با گرفتن باران و به محض تمام شدن صحبت هاى آقا،هر كس دنبال سرپناهى بود
تا كمتر خيس شود.
توى آن شلوغى و بدو بدو، همراهِ مردم به هر سمتى كشيده مى شدم.
يك دفعه يكى از پشت زد روى شانه ام. برگشتم. ديدم دكتر با دو پسرش هستند.
رفتيم نشستيم يك گوشه كه موكت پهن بود تا باران بند بيايد.
پسر دكتر كفشهايش را درآورد بگذارد روى هم. ديدم كف كفشش سوراخ است. نگاهم سُر خورد به
پايش. جورابش هم خيس خالى شده بود.
تا دكتر ديد من متوجه پارگى كف كفش پسرش شده ام،سريع كفش را برگرداند.
دكتر آن موقع شهردار تهران بود.
28
زمانى كه فقط استاد دانشگاه بود، همراه ساير اساتيد از غذاى سلف دانشگاه استفاده
مى كرد.
گاهى وقت ها هم كه كلاس نداشت، براى ناهار به خانه مى آمد.
وقتى شهردار شد، به همسرش گفت:حاج خانم! از اين به بعد زحمت شما زياد مى شود.
بايد ناهار مرا درست كنى. ببرم سر كار!
همسرش هم استقبال كرد.
29
شهردار كه شد، صبح ها كه از خانه بيرون مى آمد، ظرف ناهارش همراهش بود.
بعضى وقتها كه ظرف غذا را فراموش مى كرد،راننده چون عادت كرده بود، از او سراغ
ظرف را مى گرفت.
آن وقت دكتر از يادآورى راننده تشكر مى كرد. برمى گشت. ظرف را از پشت در
برمى داشت و مى گذاشت داخل ماشين.
دكتر هنوز هم ناهارش را از خانه اش مى برد.
30
از وقتى استاندارشده بود، من هم به عنوان محافظ در خدمت ايشان بودم.
مدتى زمانى كه از همراهى من با دكتر گذشت،متوجه شدم ايشان در مراسم و
مهمانى ها خيلى كم از پذيرايى ها استفاده مى كند.
يك بار به تبعيت از ايشان من هم كمتر از هميشه خوردم.
از مراسم كه بيرون آمديم،دكتر كه متوجه كم خوردن من شده بود، رو كرد به من و
گفت:حلالت نمى كنم اگر جايى رفتيم وشما به خاطر من سير نخوردى!
گفتم:اين طور كه نمى شود.شما چيزى نخوريد وما شكممان را سير كنيم.
دكتر گفت: مسئوليت من با شما فرق مى كند!
ویرایش توسط مرصاد : ۱۳۸۸/۰۲/۰۷ در ساعت ۰۶:۴۰
[SIGPIC][/SIGPIC]
اللهم انی اسئلک بحق روح ولیک
علی بن ابی طالب
الذی مااشرک بالله طرفه عین ابدا
ان تعجل فرج ولیک القائم المهدی
--------------------------------------
همه نام بسیج در گمنامی است و عزت او در مظلومیت او و افتخار او حضور در صحنه های حساس در روز های حادثه.... بسیجی دلگیر نباش ،تو خار چشم دشمنی....
-
تشکرها 6
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۴, ۲۳:۲۷ #2
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 793
- مورد تشکر
- 2,216 پست
- حضور
- 2 ساعت 12 دقیقه
- دریافت
- 7
- آپلود
- 0
- گالری
-
13
متن کتاب "فرزند ملت"، مجموعه خاطرات منتشر نشده از
دکتر احمدينژاد/2
31
ما،خدماتى ها تا قبل ازاين كه دكتر رئيس جمهور شود،هيچ عزت وآبرويى در
تشكيلات رياست جمهورى نداشتيم.
حتى به ما اجازه نمى دادند با كارمندها غذا بخوريم.
مى گفتند برويد يك سالن ديگر !تا چه رسد به ساير امكانات..
ما هرچه داريم از اين مرد داريم.
بااين كه اصلا"نمى بينيمش اما از وقتى او به اينجا آمد،
به دستور ايشان در توزيع امكانات فرقى بين ما وكارمندها نيست.
ازصندوق قرض الحسنه گرفته تا مجتمع تفريحى،بن كارمندى و....
32
ما؛ شش نفربوديم كه مدرك كارشناسى ارشدمان دستمان بود.اما هنوزكارى پيدا
نكرده بوديم.
بعد از مدتها اين در و آن در زدن، يكى ازبچه ها پيشنهاد داد برويم دانشگاه علم
وصنعت پيش آقاى احمدى نژاد كه يكى از اساتيد آنجا بود و ما را هم مى شناخت.
تا شايد او بتواند كارى برايمان دست و پا كند.
رفتيم پيش اين استاد.حسابى تحويلمان گرفت.
گوشى تلفن را برداشت. به چند نفر زنگ زد.كلى هم از ما تعريف كرد اما كسى براى ما
كارى سراغ نداشت.تا اين كه آخرين نفرى كه استاد با او تماس گرفت،گفت كارى هست
اما دستمزدش پايين و فقط 80 هزار تومان است.كه درحد حقوق يك كارگربود.
چون هر شش نفرمان احتياج داشتيم، به ايشان گفتيم اشكالى ندارد،مارامعرفى كنيد.
استاد، نامه اى نوشت و ما را معرفى كرد.ما هم خداحافظى كرديم و آمديم بيرون از اتاق.
اما استاد بعد از تلفن آخرى، رفته بود توى خودش.
به خاطر اينكه نتوانسته بود براى ما كار مناسبى پيدا كند،معذب بود.
33
در شهردارى تهران پيرمردى آبدارچى بود كه از زمان قبل از انقلاب آنجا كار مى كرد.
این پیرمرد وقتی می خواست باز نشسته شود،روزهاى آخر حضور در سر كارش،
يك روز دكتر از منشى اش خواست برای او يك
لوح تقدير و چند سكه ى بهار آزادى تهيه كند.
بعد در جلسه ى شوراى معاونان شهردارى كه در شهردارى تقريبا“ شبیه
هيئت دولت است،از طرف شهردارىازاين آبدارچى تقدير كرد.
پيرمرد كه تا آن روز نه در رژيم سابق و نه بعد از پيروزى انقلاب كسى از مسئولان
شهردارى تحويلش نگرفته بود، باورش نمى شد،اين تقدير،از او و به خاطر او باشد.
34
مى خواست به طلبه هاى قم كمك بلا عوض بكند.
از يكى از منشى ها خواست تا تعداد طلبه ها را ازحوزه سؤال كند.منشى بعد از
اِعلام آمار طلبه ها، پيشنهاد كرد به جاى آن، مبلغى به صندوق قرض الحسنه طلبه
ها كمك شود تا طلبه هاى نيازمند از آن استفاده كنند.
طرح منشى را بهتر ديد. فورى دستور كمك بلا عوض به صندوق، دو برابر آنچه
براى وام در نظر گرفته بود را صادر كرد.
35
در سفر دكتر به حج تمتع، خيلى از مسئولين دلشان مى خواست او را همراهى كنند. امّا
فهرست دكتر جالب بود.كسانى در فهرست دكتر بودند كه حتى خوابش را هم نمى ديدند.
يكى از آنها باغبان نهاد بود كه چون همزمان عازم سفر عتبات عاليات بود،نتوانست
دكتر را همراهى كند!
در آن سفر حِج،همه ى مسافران وكادر پرواز؛ از خلبان وكمك خلبان گرفته تا
مهمانداران وخدمه هاى هواپيما حج واجب به جا آورده وحاجى شدند.
36
پسر كوچك دكتر شش-هفت ساله بود كه نمازخواندن راياد گرفت.
غروبها مى نشست جلوى تلويزيون. جانمازى را كه پدر و مادر برايش خريده بودند،
پهن مى كرد كنار تلويزيون و همراه نمازى كه از امام پخش مى شد، نماز مى خواند.
هميشه بعد از نماز يك هديه زير جانماز انتظارش را مى كشيد.
از يك دانه شكلات گرفته تا ماشين اسباب بازى كوچك.
37
بچه ها ى دكتر در هر مقطع از زندگيشان بسته به سن وسالشان از پدريك جور
هديه مى گرفتند. على رضا تعريف مى كرد كه در مقطع راهنمايى پنج جلد از بيست
و دو جلد دايره المعارف هندسه را از پدر هديه گرفته بود.
دكتر شب ها كه به خانه مى آمد و على رضا را مشغول حل تمرينات هندسه مى ديد،يك
راه حل ساده تر مى داد و او را ذوق زده مى كرد.
چون خودش هم هندسه دوست داشت،هر وقت فرصت مى كرد، با پسر كوچكش مى نشست
به حل تمرينات هندسه!
38
يك بار دكتر به ديدن پدرش رفت.
مادر دكتر براى زيارت به همراه برادر بزرگ دكتربه مشهد رفته بود.
براى همين محافظان و راننده اش هم همراه دكتر به داخل خانه
رفتند. شام همراهان دكتر كه چلوجوجه كباب بود، از سپاه به آنجا آمد.
بچه ها سفره انداختند و مشغول خوردن شدند.اما هر چه اصرار كردند،
دكتر و پدرش سر سفره ننشستند.
با اينكه غذا زياد هم بود! دكتر صبر كرد.بعد از اين كه همراهان دكتر غذايشان را
خوردند، غذايى را كه مادر براى پدر آماده كرده و توى يخچال گذاشته بود،گرم كرد
و با پدرش آن را خوردند.
همزمان با غذاى بچه ها هم نخوردند،كه به خاطر مختصر
بودن غذاى دكتر، بچه ها معذب نشوند!
39
پدر دكتر مرد قاطعى بوده و بچه هايش از او حساب مى بردند.
در عين حال اين اقتدار پشتوانه ى خوبى براى بچه هايش محسوب مى شد.
با پدر دكتر رفته بودم زيارت امام رضا(ع).
پيرمرد از هر درى صحبت مى كرد. از گذشته و كارگاه آهنگريش. از بچه هايش.اينكه
همگى خوب وخداترس هستند.امّا بين شان از محمود راضى تر بود.
زمانى كه پدر دكتر از دنيا رفت،من ياد آن سفرمان افتادم.در مراسم ختم،در گوش
دكتر گفتم در سفر مشهد پدرتان مى گفت از شما خيلى راضى است.
از شنيدنش صورت دكتر پر از رضايتمندى شد.
40
مادرش را آورده بوده بودند چشم پزشكى درمانگاهى درنزديكى پاستور.
دكتر آن روز سرش شلوغ بود و نمى توانست براى ديدن مادرش به درمانگاه برود.
ازيكى ازمحافظ ها خواست تا هماهنگ كند، مادرش را به آنجا بياورند.
وسط جلسه به دكتر گفتند مادرش آمده.
دكتر رفت. مادرش را همان داخل ماشين ديد. قربان صدقه ى همديگر رفتند و بعد،
مادرش رفت.
بعد از رفتن مادرش دكتر گفت: آدم به هرسنى برسد پيش پدر و مادرش باز هم بچه
است.فرقى هم نمى كند چه پست ومقامى داشته باشد.
41
دکتربه بچه هاى دفتر سپرده، تلفن تنها كسى را كه در تمام ساعات كاريش،حتى در
مهمترين جلسات دولتى هم كه باشد، وصل می كنند،تلفن مادرش است.
دكتر حتی اگر شده، در حد يك سلام و عليك وعذرخواهى از اينكه وسط جلسه است و بعدا"
تماس مى گيرد،به تلفن مادرش پاسخ مى دهد.
42
پسر كوچك دكتر،على رضا در زمان شهردارى دكتر، دبيرستانى بود.
مثل ساير بچه مدرسه اى ها،فاصله ى خانه تا مدرسه را با اتوبوس مى رفت و مى آمد.
بعد از رياست جمهورى پدرش، بچه هاى سپاه با اصرار برايش محافظ گذاشتند.
يك روز با راننده ى پدرش درددل كرد كه: آن موقع كه با اتوبوس رفت وآمد مى كردم
،بين مردم بودم. ولى الآن گرفتار شدم.كى بشود آن روزها دوباره بيايد.
43
در شهردارى بعد از ظهرها يك عصرانه ى مختصرى مى خورديم.
دكتر هم با ما سرسفره مى نشست و نان و پنير و گوجه مى خورد.
يك روز پنجاه هزار تومان به من كه منشى مخصوصش بودم داد و گفت: اين مبلغ
براى آن نان و پنير و گوجه اى است كه بعد از ظهرها مى خورم. اين پول را بگذار
براى آن.
هرچه گفتم دكتر روزى يك خورده نان و پنير و گوجه كه اين قدر نمى شود، توجه نكرد.
44
يك روز دكتر 500 هزار تومان پول به من داد و از من خواست آن را به حساب
دولت واريز كنم.
وقتى علتش را سؤال كردم، توضيح داد كه در طول مدت رياست
جمهوريش براى احترام به مهمانها،به خصوص مهمانهاى خارجى مجبور بوده از
پذيرايى ها استفاده كند.
45
شهردارى براى كارمندان و خانواده هايشان سفر زيارتى تدارك ديده بود. تمام
كاركنان وخانواده هايشان با هواپيما به اين مسافرت رفتند جز خانواده ى شهردار
كه دكتر با هزينه ى خودش آنها را با قطار فرستاد.
46
در سفر زيارتى مشهد كه شهردارى براى خانواده ى كاركنان تدارك ديده بود.
همه،حتى خانواده ى دكتر در هتلى اسكان داده شدند كه طرف قرارداد با شهردارى بود.
روز آخر، دكتر صورت حساب مربوط به اسكان خانواده اش را از هتل گرفت و از جيب
خودش پرداخت.
47
براى كار به عنوان منشى دكتر رفته بودم نهاد رياست جمهورى.
قبل ترها از پذيرايى هاى رياست جمهورى و بريز و بپاش هاى آنجا زياد شنيده بودم.
اما در دوره ى رياست جمهورىِ دكتر احمدى نژاد پذيرايى چايى تلخ با قند بود.
بشقاب بيسكويتى روى ميز بود كه هر وقت مى رفتم داخل اتاق دكتر، آن را آنجا مى ديدم.
يك باردور از چشم دكتر روى پوشش نايلونى روى بيسكويت ها يواشكى با روان
نويس يك ضربدر كوچك كشيدم.
مى خواستم مطمئن شوم دكتر واقعا" به اندازه ى يك بشقاب بيسكويت هم از اموال
رياست جمهورى استفاده نمى كند.
اما هنوز كه هنوز است، سه سال ازرياست جمهورى ايشان مى گذرد و خدمتكارها
هر ماه بشقاب بيسكويت دست نخورده راعوض مى كنند!تاماه بعد كه دوباره بشقاب
جديدى روى ميز بگذارند وبشقاب قبلى را دست نخورده ببرند!
48
بعد از واگذارى استاندارى، اهالى اردبيل وقتى در تهران كارشان به مشكل برمى خورد،
براى حل مشكلشان به دكتر مراجعه مى كردند.
آنهايى كه خانه ى دكتر را مى شناختند مى آمدند خانه ى دكتر.
مهمان ها با خودشان براى دكتر سوغاتى مى آوردند. از عسل سبلان گرفته تا
ماست محلى و...
خانواده ى دكتر از آنها به خوبى پذيرايى مى كردند. اما دكتر اجازه نمى داد بچه
هايش از آن سوغاتى ها استفاده كنند.
مى گفت مهمان ها چون با من كار داشتند، اينها را آورده اند.
وهمه را می بخشید.
49
خانمى كه با همسر دكتر در اردبيل دوستى و رفاقت داشت، موقع بازگشت ازاردبيل،يك
قاب عكس نفيس به اوداد.
يك تخته قاليچه هم دوست مهدى، به او هديه كرده بود.
هر دوى هديه ها را در تهران،همسر دكتر به كميته ى امداد امام اهداء كرد!
50
زمانى كه استاندارى را تحويل داد و به همراه خانواده به تهران برگشت،مردم اردبيل
براى قدردانى از او يك وانت تابلو، قاليچه و فرش دستباف، قاب عكس،كارت تبريك
و...به عنوان هديه براى دكتر فرستادند.
دكتر از قدر شناسى مردم اردبيل تشكر كرد. امابه جز یک تابلو "وإن یکاد" همه ى هدايا را بخشید.
51
وقتى شهردار بود، در سفرهاى درون شهرى اگر بچه ها بيسكويتى چيزى تعارفش
مى كردند، اول مى پرسيد مال اداره است يا شخصى است؟
اگر مال اداره بود، نمى خورد. امّا اگر شخصى بود مى خورد و در اولين فرصت،
پولش را حساب مى كرد.
يك بار منشى مخصوص دكتر از قم برايش دو قوطى سوهان آورده بود. مدتى
گذشت و منشى از اين كه يك بار هم كه شده دكتر فراموش كرده با او حساب
كند،خوشحال بود.
دو-سه هفته اى از ماجرا گذشت. يك روز دكتر مهمان داشت. از منشى خواست
براى مهمانش ميوه تهيه كند.
بعد از رفتن مهمانها، اورا صدا كرد و پرسيد:آن دوقوطى سوهانى كه برايم خريده
بودى، قيمتش چه قدر شده بود؟ بگو با پول ميوه هايى كه امشب خريدى، يك جا
حساب كنيم.
52
در دوره ى نهم انتخابات رياست جمهورى در ستاد انتخاباتى دكتر احمدى نژاد از
لحاظ مالى به شدت تحت فشار بوديم و براى چاپ جزوه و... بودجه اى در اختيارمان
نبود.
بعضى از احزاب پيغام دادند حاضرند كل بودجه ى ستاد را تقبل كنند.
وقتى پيشنهاد آنها را به دكتر منتقل كرديم.
دكتر گفت: از خدا خواسته ام اگر مي خواهد اين مسئوليت را به گردنم بگذارد
زير دِين هيچ كسى نباشم و اجازه نداد كمك آنها را قبول كنيم.
53
در زمان شهردارى يك بار در حين كار، دچار افت شديد فشار خون شده،او را سريع
به بيمارستان رسانده بودند.
پزشك معالج كه با دكتر آشنايى داشت، به او گفته بود: چرا اين قدر به خودت فشار مى آورى.
بدنت خيلى ضعيف شده. غذا خوب نمى خورى،كم مى خوابى،زياد كار مى كنى.حداقل
آجيل و خشكبار بخور كه كمى تقويت شوى.
***
هفته اى يك بار به ديدن دكتر در شهردارى مى رفتم.
قضيه ى كسالتى كه براى دكتر پيش آمده بود را شنيدم.
براى دكتر نامه نوشتم كه شما وظيفه داريد مراقب سلامتى خودتان باشيد.
در سفر زيارتى هم كه به مشهد داشتم به عنوان سوغاتى برايش پسته خريدم و
همراه نامه به دكتر دادم.
گفت هديه قبول نمى كند. متوجه دلخورى من شد.
پسته ها را گرفت. ريخت داخل ظرفى كه روى ميزش بود. از دفتر آمد بيرون. داد
به آبدار چى شهردار.
گفت آقاى.... از مشهد سوغاتى آورده. بين بچه ها پخش كن.
همه از آن پسته ها خوردند،سه چهار تا ته ظرف پسته مانده بود كه آنها را
هم خودش خورد.
چند روز بعد توى دانشگاه دكتر را ديدم. يك روز در هفته براى تدريس مى آمد.
دست كرد توى جيبش. يك مشت نخودچى كشمش در آورد وگفت: من حرف شما
را گوش كردم.اينها را خانمم تهيه كرده. خودت بخور.به بچه ها هم بده.
54
وقتى دكتر به رياست جمهورى انتخاب شد، مى خواست در همان منزل شخصيش
در نارمك سكونت كند.
از لحاظ امنيتى به ايشان چنين اجازه اى داده نشد. براى همين مجبور شد به پاستور
بيايد.
آنجا هم يكى از خانه هاى قديمى را براى سكونت انتخاب كرد كه گويا در سالهاى
رياست جمهورى آیت ا... خامنه ای،خانواده ى ایشان هم آنجا سكونت داشتند.
ما بچه هاى محافظ منتظر بوديم دكتر سفارش خريد وسايل زندگى نو را براى خانه ى
جديد به نهاد رياست جمهورى بدهد.
امّا دكتر مختصرى وسايل زندگى از منزل مادر خانمش كه گويا بلااستفاده مانده بود،
به خانه ى پاستور آورد.
تنها خريدشان در اين خانه آن هم با هزينه ى شخصى؛يك اجاق گاز ايرانى بود.
55
در انتخابات رياست جمهورى سال 1384 برخى رقباى دكتر انواع تخريب ها را عليه
ايشان داشتند.
حتى شابع كرده بودندكه آقا فرموده فلانى بيايد و فلانى نيايد!
عيد آن سال براى دكتر و خانواده اش مشخص شد همه ى اين حرف ها دروغ بوده.
امّا تخريب ها شدت بيشتر ى گرفت.
در اين ميان حتى بچه هاى دكتر به شدت تحت فشار روانى قرار گرفته بودند،
امّا دكتر آن قدر به خدا توكل داشت كه مصمم و
استوار در مقابل همه ى هجمه ها ايستاده و حتى به خانواده اش هم خود او آرامش
و انرژى مى داد.
اين هجمه ها با رياست جمهورى او هم به پايان نرسيد.
امّا حالا ديگر دكتر و خانواده اش عادت كرده اند.
گاهى بچه هايش شايعه اى را كه عليه او راه افتاده براى پدر تعريف مى كنند و
همگى به آن مى خندند.
56
درجريان انتخابات 1384دكتر به شدّت از طرف هواداران رقباى انتخاباتى
تخريب مى شد.در يكى از جلساتآقاى محتشمى پور به اين توهين هايى كه به
دكتر مى شد با تعريف خاطره اىاعتراض كرد:زمانى كه آقاى خاتمى كانديداى
رياست جمهورى شد،من براىسخنرانى به اردبيل رفتم.
در دانشگاه اجازه ى سخنرانى به من ندادند. با معاون سياسى هماهنگ شد كه
در مسجدى سخنرانى برگزار شود.
امّا آنجا هم نگذاشتند.به ناچار به دانشجوها گفتم برويم در پارك مجاور اينجا صحبت كنم.
خلاصه جلسه ى سخنرانى در پارك برگزار شد و دانشجوها متفرق شدند.
مانده بودم تك و تنها. نمى دانستم چه كار كنم. نه جايى را مى شناختم و نه كسى را. يك
دفعه ديدم آقايى به طرفم مى آيد.
آمد با من دست داد و گفت من احمدى نژاد،استاندار اينجا هستم.شنيدم با شما
برخورد مناسبى نشده، ناراحت شدم.اگر ممكن است امشب را بياييد خانه ى ما.
مرا به اصرار به خانه شان برد. شام هم مهمان سفره ى خانواده اش بودم.
شب را آنجا ماندم و فردا مرا راهى تهران كرد. با وجودى كه مى دانستم از
طرفداران ما نيست.امّا مرا حسابى تحويل گرفت.
57
چند وقت پيش دو نفر آمده بودند پيش دكتر. به او مى گفتند يكى از داوطلبان
رياست جمهورى چند مشكل عمده دارد. برويم اين ايرادها را به شوراى نگهبان
گزارش دهيم تا آن كانديدا رد صلاحيت شود.
دكتر از شنيدن صحبت هاى آن دو نفر به شدت برافروخته شد.
با لحن تندى به آنهاگفت:اين حرام ترين كارى است كه يك مسلمان مى تواند در
صحنه ى سياسى انجام دهد.
ما بايد فضايى ايجاد كنيم كه تمام كسانى كه مى خواهند، فكر مى كنند، توانش
را دارند و مى توانند كشور را اداره كنند،در صحنه حاضر شوند و مردم خودشان بين
كانديداهاى مختلف يك نفر را انتخاب كنند.
اين ظلم است كه ما بخواهيم جلوى انتخاب مردم را بگيريم.
اگر انتخابات مردمى نباشد و رئيس جمهور از پشتوانه ى مردمى برخوردار نباشد،
نمى تواند كارى از پيش ببرد.
رئيس جمهور بايد از حمايت مردمى برخوردار باشد و اين حمايت جز از طريق
انتخابات آزاد به دست نمى آيد.
58
براى اجلاس نماز به اراك رفته بوديم. مردم كه متوجه حضور دكتر در شهرشان
شدند، براى ديدن ايشان هجوم آوردند.
دكتر كه در ديدارهاى مردمى حاضر نيست حتى كوچك ترين ضرر و زيان مالى به
كسى برسد، در آن شلوغى كه محافظان كلافه شده بودند، خم شد. لنگه كفشى از
روى زمين برداشت. داد به يكى از محافظان تا صاحب كفش را پيدا كند.
او هم كفش را بالا گرفت و آن قدر نگه داشت تا صاحبش پيدا شد.
59
در همان سفر بالاخره محافظان دكتر راهى پيدا كردند و از حلقه ى جمعيت، دكتر
را بيرون آوردند.
سوار اتومبيل كه شديم، يك دفعه زنى بچه به بغل آمد سمت اتومبيل. بلند بلند مى گفت
نامه دارد.
دكتر از راننده خواست بايستد. اما او توجه نكرد.اين دفعه سرش فرياد كشيد.
مجبور شد بايستد.
زن تا نامه اش را دست دكتر بدهد، دوباره جمعيت ريختند دور دكتر و....
باز روز از نو روزى از نو.
60
به خاطر اينكه دكتر در ديدارها خودش را قاطى مردم مى كند و از آنها دورى نمى كند،
محافظان دكتر هميشه در كنترل اوضاع مشكل دارند و فشار زيادى به آنها مى آيد.
به خصوص كه به سفارش دكتر حق برخورد فيزيكى با هيچ كدام از مردمى را كه براى
ديدن دكتر هجوم مى آورند ندارند.
[SIGPIC][/SIGPIC]
اللهم انی اسئلک بحق روح ولیک
علی بن ابی طالب
الذی مااشرک بالله طرفه عین ابدا
ان تعجل فرج ولیک القائم المهدی
--------------------------------------
همه نام بسیج در گمنامی است و عزت او در مظلومیت او و افتخار او حضور در صحنه های حساس در روز های حادثه.... بسیجی دلگیر نباش ،تو خار چشم دشمنی....
-
تشکرها 6
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۴, ۲۳:۲۸ #3
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 793
- مورد تشکر
- 2,216 پست
- حضور
- 2 ساعت 12 دقیقه
- دریافت
- 7
- آپلود
- 0
- گالری
-
13
متن کتاب "فرزند ملت"، مجموعه خاطرات منتشر نشده از
دکتر احمدينژاد/3
61
به خاطر علاقه اى كه دكتر به مردم دارد، محافظان دكتر دائم در عذاب وگرفتارى هستند.
خيلى وقت ها در هجوم مردم براى ديدن دكتر دچارمشكل مى شوند.
چون دكتر خود را در موج جمعيت قرار مى دهد و كنترل جان
رئيس جمهور براى آنها واقعا“شاق است.
هر كس سعى مى كند خودش را به دكتر برساند. به سر و صورت دكتر
دست بكشد. ببوسدش.دستش را بگيرد.
چندين بار انگشت هاى دكتر در اين استقبال ها و ابراز ارادت ها آسيب ديده.
درسفر استانى به قم انگشت دستش طورى آسيب ديد و در رفت كه دكتر مجبور شد
انگشتش را ببندد.
با اين حال در آن شرايط دكتر حواسش به مردمى است كه دور او
را گرفته اند.اينكه پيرمرد يا پيرزن يا كودكى زير دست و پا نماند.
62
اگر ديدار در فضاى بسته باشد، محافظان براى حفظ جان رئيس جمهور از هجوم و
فشار مردم دستانشان را از پشت گردن دكتر باز مى كنند. تا او را از در بيرون ببرند.
و در را ببندند.
دكتر هم از هر مانعى كه در مقابل مردم باشد،جلوگيرى مى كند. به خصوص از اينكه
در به روى مردم بسته باشد.
براى همين مى ايستد درست وسط در. و براى اين كه
مطمئن شود در پشت سرش بسته نخواهد شد، حركت نمى كند!
63
يك بار از پاستور مى خواستيم براى رفتن به سفرى به فرودگاه برويم.
دير شده بود و راننده عجله داشت ما را زودتر به مقصد برساند.
با اين كه صبح خيلى زود بود،چند نفر بيرون ايستاده بودند.
تا اتومبيل دكتر را ديدند، آمدند طرف اتومبيل.
اما راننده به دكتر فرصت نگه دار گفتن هم نداد و سريع رد شد.
دكتر تا فرودگاه معذب بود و مى گفت امروز چون نتوانسته پاسخگوىِ آن مراجعان
باشد، انرژيش گرفته شده.
آخرش هم طاقت نياورد. با بچه هاى دفتر رياست جمهورى در نهاد تماس گرفت.
گفت بروند آن چند نفر را كه دم پاستور بودند و با دكتر كار داشتند،پيدا كنند. و
مشكلاتشان را جويا شوند.
تا وقتى اطمينان پيدا نكرد به مسأله ى آن چند نفر رسيگى شده آرام نگرفت!
64
يكى از تأكيدات دكتر به بچه هاى تشريفات اين است كه در سفرهاى استانى احترام
به مردم را فراموش نكنند.
اگر جلسه اى بود و مردم آمدند و در رديف اوّل، جاىمسئولين نشستند،
مردم را از جايشان بلند نكنند تا جاى آنها مسئولين را بنشانند.
جلوى آمدن آنها را هم نگيرند.
اگر مى خواهند احترام مسئولين حفظ شود، براى آنها صندلى هاى ديگرى بياورند!
65
رفته بود بازديد نمايشگاه بين المللى كتاب. مردم براى ديدنش هجوم آوردند.
محافظ ها براى حفظ دكتر از فشار جمعيت، مردم را هل مى دادند.
يكى از محافظ ها ضربه اى به يكى از كسانى كه به ديدن دكتر آمده بود و سعى مى كرد
خودش را به دكتر برساند،زد.
چون اخلاق دكتر را مى دانست،خيالش راحت بود كه دكتر متوجه نشده!
وقتى بازديد تمام شد و سوار ماشين شدند كه به رياست جمهورى برگردند، دكتر با آن
محافظ برخورد تندى كرد:واسه چى مردم را مى زنى؟! فكر مى كنى من نمى بينم!
66
سر قضيه مجتمع شفق و شقايق رفته بود منطقه ى نوزده. مردمى كه از پيمانكاران
مجتمع شاكى بوده،تجمع كرده بودند، به محض ديدن دكتر شلوغ كردند.
يكى ازمحافظ ها دختر خانمى را كه در آن جمع بود، با دست زد.
آن دختر خانم هم زد زير گريه.
دكتر تا متوجه قضيه شد، گفت آن دختر خانم ومحافظ خاطى را بياورند.
بعد به دختر دلدارى دادكه محافظ تعادلش را توى شلوغى از دست داده و چنين
حركتى از او سر زده.اشتباه هم كرده. اگر از او نمى گذرى بیا بزن در گوش من!
دختر هم به خاطر دكتر گذشت كرد.
بعد دكتر با مردم صحبت كرد كه خودش هم خانه اش قسطى است وچند سال است
قسط مى دهد. و....
بعد از صحبت هاى دكتر، مردم آرام شده متفرق شدند.
حل مشكل مردم سرمايه گذار در اين دو پروژه براى دكتر آن قدر مهم است كه چند
وقت پيش به دكتر الهام،وزير دادگسترى گفته بود:اگر اين دو پرونده حل شود، براى
دنيا وآخرتمان كافيست.
67
چند روز قبل از سفر استانى دكتر و هيئت وزيران به سيستان و بلوچستان، عمليات
تروريستى گسترده اى در اين استان صورت گرفت.
مسئولين امنيتى اعلام كردند كه منطقه نا امن است و به دكتر فشار آوردندكه سفر را
لغو كند.
دكتر گفت: بالاخره مسئوليني مثل من و امثال من بايد آنجا بروند كه مردم امنيت
پيدا كنند.
سفر استانى به سيستان و بلوچستان، طبق برنامه ى زمان بندى شده به دستور دكتر
انجام شد و اتفاقى هم نيافتاد.
68
زمانى كه شهردار بود، سفرى به اصفهان داشت.
آنجا هم طبق معمول از صبح تا دوازده شب برنامه ى كارى فشرده اى داشت.
شب در راه برگشت به تهران، ساعت دو نصفه شب موبايل دكتر زنگ خورد.
دكتراز يكى از همراهان خواست تلفن را جواب دهد.
پشت خط خانمى اصفهانى بود كهاعتراض مى كرد:چرا دكتر از اصفهان رفت.
ما اينجا مشكل داشتيم. مى خواستيم به ايشان مراجعه كنيم.
آن همراه دكترهم شماره تلفنى را به اوداد كه فردا تماس بگيرد و مشكلش را مطرح
كندتا به آن رسيدگى شود.
اين خانم فردا با شهردارى تماس گرفت و مشكلى كه داشت،از طريق شهردارى حل شد.
69
دكتر الهام تعريف مى كرد:عصر يك روز جمعه بود. در خانه استراحت مى كردم كه دكتر
با موبايلم تماس گرفت.دو شماره تلفن به من داد و گفت خانمى آمده دم پاستور. خانواده ی
آنها مشكلى دارد كه در حوزه ى كارى توست. مشكلش كه حل شد با من تماس بگير.
به هردو شماره زنگ زدم. هيچ كدام جواب نمى داد. به دكتر گفتم هيچ كدام جوابگو نيست.
پس از چند دقيقه دكتر تماس گرفت، پيگيري كرده بود و شماره سومي را پيدا كرده بود که به
من داد.
بالاخره به سومى كه زنگ زدم گوشى را برداشتند.گفتم...هستم و از طرف دكتر
احمدى نژاد تماس مى گيرم.
آنها ناباورانه از پى گيرى دكتر و تماس من، مشكلشان را مطرح كردند و قرار شد براى
رفع آن به وزارتخانه مراجعه كنند.
70
دكتر به همراه خانواده اش هر چند وقت يك بار سرى به خانه شان در نارمك مى زنند.
اهالى محل وقتى متوجه حضور دكتر مى شوند، مى آيند دم خانه و تا ساعت
ها دكتر دم در،پاسخ گوىِ انبوهى از مردم و ابراز ارادت آنها به خودش است.
وقتى بالاخره به نزد خانواده برمى گردد.آن قدر پرانرژى است كه به خانواده اش
هم انرژى مى دهد.
وقتى در اردبيل استاندار بود و مردم در گردش هاى تفريحى كه با خانواده اش مى رفت،
متوجه حضورش مى شدند، ساعت ها دورش را مى گرفتند، خانواده گمان مى كردند
ساعت ها صحبت با مردم پدر راخسته كرده. اما دكتر نه تنها اظهار خستگى نمى كرد
بلكه با انرژى تمام به خانواده مى گفت ديدار و صحبت با مردم به او روحيه و نشاط
مى دهد.
71
وزرا و معاونين هر وقت، طرح و برنامه اى را آماده كرده و براى اجرايى كردنش آن را
به نزد دكتر مى برند، اولين و اساسى ترين سؤال دكتر اين است كه اين طرح و برنامه
به نفع طبقه ى مستضعف جامعه وعموم اقشار است يا نه؟!
تأكيد دكتر به اعضاى كابينه اين است كه نبايد خدمت رسانى به اقشار محروم مختل
شود. و در وزارتخانه شان تصميمى گرفته نشود كه به زيان طبقه ى متوسط به پايين
جامعه باشد.
72
برنامه ى سفربه يكى از شهرستان ها تمام شده بود.هلى كوپتر آماده ى بلند شدن
از زمين بود.
يك دفعه چشم دكتر افتاد به دختركى كه به سمت هلى كوپتر مى دويد.
دكتر از خلبان خواست صبر كند. بعد سريع در هلى كوپتر را باز كرد. از هلى كوپتر
پايين پريد. دخترك خودش را به او رساند. دكتر خم شد و صحبت هاى او را شنيد.
دختر يتيمى بود كه براى رفع مشكل خانواده اش به رئيس جمهور كشورش پناه
آورده بود.
اين صحنه آنقدر عاطفى بود كه حتى خلبان را هم به گريه انداخت.
73
مشغول سخنرانى در جمع زيادى از مردم بود.يك دفعه يك نفر از انتهاى جمعيت
دستش را بلند كرد و بعد آورد پايين.
سخنرانى كه تمام شد،دكتر از نيروهايش خواست بروند، آن كسى را كه با او كار
داشت پيدا كنند، بياورند.تا حرفش را به دكتر بزند!
74
زمانى كه در شهردارى منشى دكتر بودم، يك روز در هفته همراه دكتر به دانشگاه
علم و صنعت مى رفتم.
دكتر آنجا تدر يس مى كرد. در فواصل كلاسهايش هم، دراتاقش، در دانشگاه
مى نشست تا به مسائل ومشكلات دانشجويانش رسيدگى كند.
يك روز خانمى كه ظاهر مناسبی نداشت، به دكتر مراجعه كرد.
اين خانم چند بار ديگر هم به دكتر مراجعه كرد. و هر بار دكتر با او با احترام و مهربانى
برخورد مى كرد.
بار آخر دكتر آن خانم را به من ارجاع داد. رفتم پى گيرى كردم.
ديدم اين خانم تازه ازدواج كرده و در اول ازدواجشان هم به مشكل مالى برخورد كرده اند.
براى حل آن، از دكتر تقاضاى شغل كرده. دكتر هم دستور داده برايش شغلى در
شهردارى بدهند. به من هم سپرد بود براي او كار مناسبى پيدا كنم.
وقتى آن خانم كار ش راه افتاد،به دكتر گله گى كردم كه چرا او را اين قدر تحويل گرفت؟
جواب دكتر اين بود كه: من شهردار همه ى مردم تهران هستم.
75
زمان شهردارى دكتر شبها كه به خانه مى آمد، جلوى در خانه مردم دوره اش مى كردند
و اغلب، شبها، تا نيم ساعت-چهل وپنج دقيقه طول مى كشيد كه بيايد داخل خانه.
بعضى ها براى داد و بيداد از كارى كه برايشان بايد انجام مى شدو نشده بود،آمده
بودند.كه با يك جمله ى دكتر آرام مى شدند.
بعضى ها براى تشكر از كارى كه براى خود يا محله شان انجام شده بود مى آمدند.
همه تيپ و قيافه هم بينشان ديده مى شد.
اوايل خانم هایى با وضع ظاهری نامناسب به تصور اينكه دكتر مذهبى است وآنها را تحويل نمى گيرد،
مى ترسيدند جلوتر بروند. دورتر از بقيه مى ايستادند.
اما دكتر متوجه آنها هم مى شد وبه مشكلاتشان رسيدگى مى كرد.
شبهاى بعد مى ديدى همان خانم ها نامه ی همسايه ها وآشناهايشان
را هم آورده اند.
76
يك روز دكتر مرا به اتاقش خواست، رفتم توى اتاقش. ديدم ناراحت است.گليمى
نشانم داد و با ناراحتى گفت:اين گليم را در سفر گيلان خانمى داده بود.گذاشته بودم
داخل كمد.الان براى كارى كمد را باز كردم. ديدم اين گليم افتاد زمين. وسطش يك
نامه بود. نامه را كه خواندم، متوجه شدم اين خانم مشكل مالى داشته.اين نامه را
نوشته و از رئيس جمهور كمك خواسته بوده.
دكتر حسابى از دست خودش شاكى بود.از من خواست هر طور شده پى گيرى كنم
با اين خانم تماس بگيرم و مشكلشان را حل كنم.
نامه را داد دست من. يك دختر خانم تالشى نوشته بودكه پدر و مادرش بيمارند.
زندگى بدى دارندو....
با استاندارى گيلان تماس گرفتم و قضيه را گفتم.
او هم با فرماندار تالش هماهنگ كرد و از او خواست برود خانه ى اين خانم.
چند ساعت بعد فرماندار با موبايلش با من تماس گرفت وگفت منزل دختر خانم را
پيدا كرده و الان آنجاست.
بندگان خدا آن قدر وضع ماليشان بد بود كه حتى تلفن هم نداشتند.
فرماندار گوشى را به او داد.
به آن خانم گفتم من منشى مخصوص آقاى رئيس جمهور هستم واز طرف رئيس
جمهور از شما به خاطر تأخير پيش آمده در رسيدگى به نامه عذرخواهى مى كنم.
دختر خانم كه كار ما ظاهرا"برايش تعجب آور بود،از شوق اين پى گيرى زده بود زير
گريه و مرتب اظهار خوشحالى مى كرد.
آن قدر كه اين پى گيرى و توجه رئيس جمهور برايش مهم بود، وام بلاعوض و اشتغالى
كه برايش ايجاد شد، مهم نبود.
77
مهندس فتاح تعريف مى كرد: دهه ى فجر سال 1387 براى افتتاح سد دوستى در مشهد
رفته بوديم.
بعد از افتتاح سد، من جايى كار شخصى داشتم و از دكتر جدا شدم تا به كارم برسم.
يك ساعت بعد دكتر با تلفن همراهم تماس گرفت و گفت هرجا هستم،خودم را به
استاندارى برسانم.
با خودم گفتم حتما"كار مهمى پيش آمده و الاّ من كه از صبح پيش دكتر بودم!
خودم را هر طور بود به استاندارى رساندم.
ديدم يك روستايى نشسته گوشه ى اتاق.
دكتر گفت از افتتاح سد برگشتنى اورا ديده اند. به دكتر گفته در سرماى آنجا 2
ساعت در جاده ايستاده تا دكتر را ببيند.
دكتر هم او را سوار اتومبيل كرده، در كنار خودش نشانده و با خود به استاندارى
آورده بود.
مرد روستايى چند مشكل داشت كه دكتر يكى-دوتاى آن را حل كرده بود.
دو- سه مشكلش هم مربوط به وزارت نيرو مى شد.براى همين دكتر مرا خواسته
بود.
با آن كشاورز صحبت كردم و قرار شد فردا براى حل مشكلش به استاندار مراجعه
كند تا آن را رفع كنم.
فردا دكتر با من تماس گرفت تا ببيند گرفتارى آن كشاورز برطرف شده يا نه؟!كه
جواب من هم مثبت بود.
78
در سفرهاى استانى گاهى دکتر به شهرها و شهرستانهايى مى رفت كه پاى هيچ مسئول
كشورى و حتى محلى به آنجا نرسيده بود.
79
در سفرهاى استانى، فشار كار آن قدر زياد است كه همراهان دكتر حتى به غرولند
كردن مى افتند. همه مى بُرّنَد الاّ رئيس جمهور.
80
نوروز سال 1376 ساخت خانه هاى زلزله زده در اردبيل تازه شروع شده بود.
دكتر براى بازديد از مراحل ساخت ساختمانها به يكى از روستاها رفت.
چند نفراز اهالى كه چادر زده بودند، وقتى دكتر را شناختند.او را به چادرهايشان دعوت
كردند و هر چه خوراكى داشتند، براى پذيرايى و تشكر و قدردانى از او، جلوى
دكترگذاشتند.
81
در يكى از سفرهاى استانى پيرزنى يكى از بچه هاى تداركات را گير آورده بود.
به اومى گفت:به آقاى دكتر بگيد ننه بيگم سلام رسوند.
آن بنده ى خدا هم هر چه مى گفت رئيس جمهور كه شما را نمى شناسد،پيرزن
اصرار مى كرد كه: نه تو بگو مى شناسه.
82
در يكى از سفرهاى استانى،در فاصله ى بين دو شهر، ناهار را داخل هلى كوپتر
خورده بوديم.
دكتر از خلبان خواست براى نماز جايى فرود بيايد.
خلبان هم در نزديكى روستايى، در يك جاى خلوت فرود آمد.
دكتر هميشه وضودارد. و اگر هم بخوابد، تا بيدار مى شود، وضو مى گيرد،
آن روز هم وضو داشت وايستاد به نماز.
ما هم آماده شديم نماز بخوانيم.
ديديم پيرزنى به سمت هلى كوپتر مى آيد.
وقتى دكتر را شناخت، برگشت رفت به سمت روستا و چند دقيقه بعد ديديم
گوسفندى برداشته با خودش آورده كه جلوى پاى دكتر قربانى كند.
امّا دكتر طب معمول اجازه نداد.
پيرزن از خوشحالى نمى دانست چه كار كند. هر چه توىخانه اش داشت برايمان
آورد.
مرتب هم قربان صدقه ى دكتر مى رفت.دكتر هم كمى با پيرزن صحبت و از
او دلجويى كرد.
83
خيلى از مشكلات مردم در ديدارهاى حضورى در همان لحظه با هماهنگى كه دكتر
با مسئول يا وزير مربوطه مى كند، حل مى شود و ديگر براى رفع آن مشكل نيازى
به انتظار كشيدن وگذشت زمان نيست.
يك بار در سفر به اراك صحبت از مشكلات يك كارخانه بود.
دكتر همانجا از آقای محرابيان، وزير صنايع خواست به محل كارخانه رفته و به مشكلات
آنجا رسيدگى كند.
84
مهندس فتاح تعريف مى كرد:براى افتتاح سد رئيس على دلوارى همراه دكتر رفته
بوديم بوشهر.
آن روز نه كسى از وزرا و معاونين دكتر ما را همراهى مى كردند،نه نمايندگان استان
و نه حتى خبرنگاران روزنامه ها و راديو و تلويزيون.
فقط من بودم ودكتر.
از آنجا تا نزديكى هاى سد را با هلى كوپتر رفتيم. بقيه ى راه را بايد تا سه كيلو متر
با اتومبيل مى رفتيم.
مردم در ابتداى مسير ايستاده بودند و ابراز احساسات مى كردند.
دكتر هم به ابراز احساسات آنها جواب مى داد. اما در طول مسيركسى نبود.
نرسيده به سد، ديديم كنار جاده سه كارگر ايستاده اند و براى ما دست تكان مى دهند.
راننده خواست براى رعايت مسائل امنيتى از كنارشان رد شود.امّا دكتر به تندى از او
خواست نگه دارد.
راننده هم كه متوجه عصبانيت دكتر شده بود، سريع زد روى ترمز.
دكتر شيشه ى اتومبيل را كشيد پايين. و دستش را برد به سمتشان تا با آنها دست بدهد.
آن سه كارگر كه چهره هاى آفتاب سوخته ودست هاى پينه بسته اى داشتند، دست
دكتر را بوسيدند.دكتر هم خم شد و دست تك به تكشان را بوسيد.
آن سه كارگر زبانشان بند آمده و اشك توى چشمهايشان جمع شده بود.
85
در سفرهاى استانى گاهى وقت ها هلى كوپتر دكتر ديرتر از بقيه ى هلى كوپترها به
مقصد مى رسيد.
از خلبان سؤال مى كرديم. مى گفت دكتر از من مى خواست در اطراف اينجا يك دورى
بزنم، تا ببيند كدام پروژه ها انجام شده يا در حال انجام است و يا نيمه تمام رها شده.
86
در زمان شهرداری، شماره ى تلفن همراه دكتر هم دست خيلى از مردم عادى بود.
مردم زنگ مى زدند. مشكلات خودشان را مطرح مى كردند. تخلفات شهردارى هاى
مناطق مختلف را هم به اطلاع دكتر مى رساندند.
دكتر هم بعد از بررسى، سرزده سركشى مى كرد و متخلفين را بازخواست يا حتى
اگر در رده ى مسئولين شهردارى بودند، عزل مى كرد.
دكتر آن قدر كه به حرف وگزارش هاى مردم توجه داشت،به حرف ها و گزارش هاى
راست و دروغ بعضى از زيردستان بَها نمى داد.
87
در اوايل رياست جمهورى دكتر، گزارش مردمى حكايت از اين داشت كه مسئولين
محلى، نامه هاى محرمانه ى مردمى را كه به رئيس جمهور نوشته و در سفرهاى استانى
به مسئولين استان داده اند تا به دست دكتر برسانند، سر خود مطالعه مى كنند.
دكتر كه متوجه قضيه شد، دستور داد تمام نامه ها به تهران فرستاده شده و نامه هاى
محرمانه مستقيما"به دفتر رئيس جمهور ارسال شود.
نامه ى خانم ها را هم، كارمندانِ زن نهاد كه متعهد باشند و يا منشى مخصوص دكتر
و فردى كه مثل او امين باشد، مطالعه می كنند و به دكتر گزارش می دهند تا او به
مشكلاتشان رسيدگى كند.
88
خانم ها يى كه به رئيس جمهورنامه مى نويسند،اغلب يا زنان سرپرست خانوار
هستند و يا خانم هاى جوياى كار
گروه اول درخواست وام و كمك مالى دارند و گروه دوم درخواست شغل.
دكتر در پاسخ به نامه ها، آنها را برای گرفتن وام خود اشتغالى معرفی مى کند و تشويقشان مى كند
كه براى خودشان شغلى ايجاد كنند تا نيازمند كمك مالى كسى يا جايى نباشند.
89
يكى از مشكلاتى كه سفرا و ديپلماتهاى ما در مجامع بين المللى به قول خودشان
داشتند، دست دادن با خانم هاى ديپلمات بود كه در عرف جهانى كارى معمول است.
مى گفتند دست ندادن ما با آنها، نشانه ى بى ادبى است و باعث مى شود فضاى فى مابين
نرم نشده،ما در روابط ديپلماتيك با اين كشورها محدود شويم و نتوانيم حرف هايمان را
بزنيم!
دكتر در برخورد با خانمهاى ديپلمات بعد از سلام –عليك متداول،به حالت سلام
هندى، آن قدر متواضعانه با احترام و محبت آميز رفتار مى كند كه او توجيه شده،
نه تنها از دست ندادن دكتر ناراحت نشده و بى احترامى و تحقير تلقّى نكرده. بلكه
آن را يك ادب اسلامى مى شمرد،كه مرد مسلمان شيعه مذهب در هر مرتبه و مقامى
كه باشد بايد در برخورد با يك بانو رعايت كند.
90
در يكى از سخنرانى هاى دكتر در يكى از مراكز استان ها،ايشان از احداث مجموعه اى
ورزشى براى خانم ها خبر داد.
آقايان حاضر در جلسه هيچ عكس العملى نشان ندادند.
دكتر خطاب به آنها گفت:شما خانم ها و زحماتشان را ناديده نگيريد.
اگر قرار بود شما آقايان فقط براى يك هفته بچه دارى كنيد، نسل بشريت را منقرض
مى كرديد!
همان شب اوّل، با اولين گريه ى بچه بالش را روى دهانش مى گذاشتيد تا ساكت
شود!
خانم ها از شوق حمايت رئيس جمهور از خودشان كف زدند!
[SIGPIC][/SIGPIC]
اللهم انی اسئلک بحق روح ولیک
علی بن ابی طالب
الذی مااشرک بالله طرفه عین ابدا
ان تعجل فرج ولیک القائم المهدی
--------------------------------------
همه نام بسیج در گمنامی است و عزت او در مظلومیت او و افتخار او حضور در صحنه های حساس در روز های حادثه.... بسیجی دلگیر نباش ،تو خار چشم دشمنی....
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۴, ۲۳:۳۰ #4
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 793
- مورد تشکر
- 2,216 پست
- حضور
- 2 ساعت 12 دقیقه
- دریافت
- 7
- آپلود
- 0
- گالری
-
13
متن کتاب "فرزند ملت"، مجموعه خاطرات منتشر نشده از
دکتر احمدينژاد/4
91
دكتر عادت دارد وقتى با كودكى ملاقات مى كند، دست روى قلب كودك مى گذارد
و دعايى را زمزمه مى كند. بعد يك هديه به او مى دهد.از يك شكلات گرفته تا يك
دانه پسته!
***
در سفرهاى استانى رسم بر اين است كه به محض ورود به هر شهرى،فرزند شهيد يا
كودك خردسالى به دكتر خير مقدم مى گويد.
آقاى دكتر هم به تناسب در گوش آنها چيزى مى گويد كه شاد مى شوند.
برخورد دکتر باعث مى شود ابهت رئيس جمهور به يك رفاقت تبديل شود.
92
رفتار دكتر با كودكان و نوجوانانى كه ايشان را از نزديك مى بينند، آن قدر برايشان
جذاب و به ياد ماندنى است كه رفتار و گفتار او را به عنوان الگو ى خودشان قرار
مى دهند.
يك بار نوجوانى به دكتر نامه نوشته بود كه من تمام ديوار هاى اتاقم را پر از عكس
شما كرده ام به اميد روزى كه بتوانم دوباره در شهرمان شما را از نزديك ببينم.
از دكتر هم يك هديه به عنوان ياد گارى خواسته بود كه من به عنوان منشى مخصوص
دكتر برايش به دستور ايشان يك جلد ديوان حافظ فرستادم.
93
از زمانى كه تشكلمان را راه انداخته بوديم، تا آن زمان يعنى سال1377، اغلب
سياسيون را از هر جناحى به جلساتمان دعوت كرده، پاى حرف هايشان نشسته
بوديم.
تنها چيزى كه در اين چند سال دستمان آمده بود اين بود كه عالم سياست
يعنى عالم دروغ و ريا و فريب.
ديگر برايمان يقينى شده بود كه نمى توان از بين سياسيون كسى را به عنوان الگويى
كه پايبند به اخلاقيات باشد، پيدا كرد.
با اين حال به جلساتمان ادامه مى داديم.
تا اينكه يك بار دكتر آمد و برايمان سخنرانى كرد.
صحبت هاى او، باز تعريف انديشه ى سياسى ما درخصوص سياسيون بود.
هنوز در كشور بودند مردان سياستى كه ديانتشان عين سياست وسياستشان عين
ديانتشان است.
94
دكترحساسيت خاصى به پرداختِ خُمس داراييش دارد. و براى خودش سال خُمسى دارد.
هر سال، يك روز جمعه، دكتر و همسرش از صبح تا شب مى نشينند و خُمس آن سال
راحساب –كتاب مى كنند.
حتى اگر يك كيلو برنج اضافى هم باشد، آن را هم حساب مى كنند.
بعد مبلغ خُمس را مى فرستند دفتر مقام معظم رهبرى.
بچه هايش هم وقتى هر كدام به صورت ساعتى، در مدرسه اى شروع به تدريس
كردند و حقوق بگير شدند، از آنها خواست براى خودشان سال خُمسى تعيين كنند.
95
دكتر علاوه بر پرهيز از مال و لقمه ى حرام،از مال شُبهه ناك هم پرهيز مى كند.
در مهمانى هاى رسمى داخل و خارج كشور طورى با غذا و سالاد بازى مى كند
که اطرافیان متوجه نشده و ناراحت نشوند.
96
سفارشش به بچه هايش هميشه اين است كه اگر جايى دوستانتان مى خواهند
مهمانتان كنند،شما پول خودتان را خودتان بدهيد.
اگرخواستيد، دوستانتان را هم مهمان كنيد، وسعی کنید كسى مهمانتان نكند.
97
دكتر در عين حالى كه حواسش به بچه هايش بود، از آن پدرهايى هم نبود كه زياد
توى نخ كارهاى بچه هايش برود.
به قول پسر كوچكش على رضا: پدر محدوده ى فرضى برايمان تعيين مى كرد.
خط قرمزها را به ما مى شناساند. ما خودمان مى دانستيم چه مسيرى را بايد برويم.
و تاچه حدودى.
98
دكتر بچه هايش را طورى بار آورده كه وقتى براى ديدن پدرشان به دفتر رئيس
جمهور مى آيند، ما كارمند هاى دفتر، حتى يك فنجان چايى نمى توانيم به آنها
بخورانيم.
چند بار هم ديدم كه وقتى از تلويزيون آهنگ هاى خاصى پخش مى شود سريع
خاموشش مى كنند.
نسبت به صحبت هايى هم كه مى كنند فوق العاده مراقبند.
99
همسر دكتر از ابتداى زندگى مشتركشان همواره همراه خوبى براى او بوده.
درزمان فرماندارى در ماكو به همراه معاونانش، سه خانواده با هم در يك خانه زندگى
مى كردند.
به خاطر رعايت بحث محرم و نامحرم خانه را با پرده هاى ضخيم به چند
قسمت تقسيم كرده بودند تا خانمها راحت باشند.
100
آقايان سران نظام كه براى بازديد به اردبيل مى آمدند، چون اردبيل مكانى براى اسكان
آنها نداشت، و تنها هتل شهر هم پذيراىِ عموم مردم بود، دكتر آنها را به خانه ى خودش
مى برد و در خانه اش از آنها پذيرايى مى كرد.
در اين مدت هم خانواده به خانه ى آشناها مى رفتند تا مهمانها راحت باشند.
101
خانواده ى دكتر علاقه ى زيادى به همديگر دارند.
اغلب سفرهاى سياحتى- تفريحى دکتر به همراه خانواده اش بوده است.
در خانه ى دكتر از ابتدا رسم بر اين بوده كه غذا را دور هم بخورند.
اگر امكان آمدن دكتر براى وعده ى ناهار در روزهايى كه مادرِ دكتر به خانه شان
مى آيد، باشد، صبرمى كنند تا ايشان بيايد.
شب هايى هم كه دكتر به خانه اش مى رود، حتى اگر 1 نصف شب هم باشد، خانواده
صبر مى كنند تا پدر بيايد و بعد دور هم شام بخورند.
102
در استاندارى ها وقتى براى ناهار يا شام سفره پهن مى كنند، دکتر تا بين همه غذا توزيع نشود،
لب به غذا نمى زند.
تا همه ى كسانى هم كه سر سفره هستند،غذا نخورند،حتى اگر غذاى خودش تمام شده
باشد، از سر سفره بلند نمى شود.
103
دكتر وقتى به خانه مى رسد، چون معمولا"دير وقت است،بعد از غذا بلافاصله
استراحت مى كند تا نماز صبح.
بعد از نماز صبح ديگر نمى خوابد تا 1-12 نصفه شب
كل زمان استراحت دكتر درطول روز 5 الى 6 ساعت است.
با وجود جثه ى ضعيفى كه دارد، كارمندهاى دفترش در مقابل توان و انرژى بالاى
دكتر كم مى آورند.
104
دكتر بين غذا ها قورمه سبزى و آش را خيلى دوست دارد.
چون دستپخت خوبى دارد،خودش هم اين غذاها را آن موقع كه فرصت داشت،
درست مى كرد.
ماه رمضان، بعضی از جمعه ها و روزهايى كه روزه باشد، سرسفره شان آش دارند.
105
يكى از وزرايى كه در خيابان پاستور و در همسايگى دكتر زندگى مى كند، تعريف مى كرد:
يكى از جمعه هاى ماه رمضان بود. دم افطار در زدند. آيفون را كه برداشتم، ديدم دكتر
پشت در است.
رفتم دم در.يك كاسه آش دستش بود.گفت دستپخت خودش است. ظاهرا"براى
بقيه ى همسايه ها هم برده بود!
106
دكتر كم مى خورد.كم مى خوابد. امّا انرژى فوق العاده بالايى دارد.
در سفرها ى كارى گاهى پيش مى آيد كه ساعت هاى طولانى گرسنگى مى كشند.
همه ى اطرافيان كم مى آورند و مى افتند. امّا دكتر همچنان سرپاست.
همه ى اين توانمندى ها را دكتر از دوران جوانى و خودسازى هايى كه در آن دوران
انجام داده دارد.
107
مهندس فتاح؛وزير نيرو مى گفت: جلسات هيئت دولت معمولا"8-7 ساعت ودر سفرهای
استانی گاهی تا 3-2بعداز نصفه شب طول مى كشد.
تنها كسى كه در تمام اين مدت حتى چند دقيقه هم حواسش از جلسه منحرف نشده
و به تمام موضوعات مطرح شده توجه نشان مى دهد،خود دكتر است.
ما؛وزرا اگر صحبت ها ارتباطى با كارمان نداشته باشد، يا با هم صحبت مى كنيم. و
يا حتى با اجازه ى دكتر دقايقى جلسه را ترك مى كنيم.
اما دكتر پر انرژى و بدون كوچك ترين ابراز خستگى تا به آخر جلسه را اداره مى كند.
ما وزراء در طول این چهار سال یک بارهم نديديم دكتر در طول جلسات حتى اگر تا دير وقت هم
طول بکشد،ولو با یک خمیازه اظهار خستگی کند.
108
در سفرهاى خارجى، دكتر برنامه ها را آن قدر فشرده مى چيند كه حتى زمانى براى
استراحت و رفع خستگى ندارد، چه رسد به اين كه براى بازديد از جاهاى ديدنى آن
كشور برود.
109
در سفر دكتر به نيويورك،خبرنگار از ايشان پرسيده بود: امريكا را چه طور ديديد؟
دكتر گفته بود: ما از مسير خاصى رفت و آمد مى كرديم. با مردم برخورد نداشتيم.
صبح تا شب هم با مقامات و شخصيت هاى مختلف جلسه داشتيم و امكان برقرارى
ارتباط ميسر نشد.
خبرنگار با تبختر به دكتر گفته بود: بالاخره شما برج ها و ساختمان ها را كه ديديد!
دكتر هم جواب داده بود: اينها كه چيز مهمى نيست. همه اش آهن و بتن است. ما به
اینها شهر نمی گوییم.ما به رابطه ى بين آدمها،مدنيّت و شهر مى گوييم!
110
سفر دكتر به آمريكا در ماه رمضان بود. دكتر و چند نفر از وزرا و نمايندگان، چون
دائم السفر هستند، در طول سفر، در هواپیما، روزه بودند.
چون زمین مى چرخد و شب و روزجا به جا مى شود، روزه شان 23 ساعت
طول كشيد!
111
دكتر عادت به خوردن غذاهاى كنسروى ندارد. اهل سوسيس، كالباس و كلا"غذاهاى
آماده هم نيست.
در سفر به نيويورك، روزه اش را با غذاهاى حاضرى مثل نان و پنير و... مى گرفت.
در طول چند روز حضورش در آنجا به خاطر فشردگى برنامه هايش، گاهى تا
ساعت ها بعد از زمان افطار، فرصت خوردن همان نان و پنير را هم نداشت.
112
زمانى كه دكتر براى سخنرانى به دانشگاه كلمبياى آمريكا رفته بود، رئيس دانشگاه و
دانشجويان كه گويا از قبل هماهنگ كرده بودند، شروع به اهانت به دكتر و جمهورى
اسلامى كردند.
امّا دكتر صبور و آرام بدون هيچ واكنشى نشسته بود. فقط گاهي لبخند كمرنگي روي
لبهايش ديده مي شد.
وقتى شروع به سخنرانى كرد. فضاى حاكم بر جلسه كاملا" عوض شد.
دانشجويان آن قدر تحت تأثير قرار گرفتند كه بعد از برخى پاسخ هاى دكتر به
سؤالات، ايشان را تشويق كردند.
و در اواسط برنامه ى سخنرانى و پرسش و پاسخ هم،عليه رئيس دانشگاه شعار دادند.
بعد از اتمام مراسم، همراهان از دكتر علت لبخندش را پرسيدند،گفت: آن لحظاتی که رئیس
دانشگاه به جمهوری اسلامی اهانت می کرد،با خودم فكرمي كردم، امام زمان (عج)، چطور
مي خواهي حال اينها را بگيري؟!
113
بعد از سخنرانى دكتر در دانشگاه كلمبيا، چندين نفر از اهالى آمريكا به نشانه ی
تشكر براى دكتر گل فرستادند.
اسمهايشان را روى گلدان هاى گل اهدايى نوشته بودند كه از شهروندان آمريكايى هستند.
چندين نفر حضورى آمدند و از صبر و متانت و خود نگه دارى دكتر در آنجا و از
جواب هاى سنجيده اى كه به سؤالات دانشجويان داده بود، تشكر كردند.
چند نفر از ايرانيان مقيم آنجا هم آمدند. از دكتر تشكر كردندكه ايرانى ها را در آنجا
سربلند كرده. و افتخار مى كردند كه احمدى نژاد رئيس جمهورشان است.
حتى چند نفر از ايرانى هايى كه مى گفتند سالها قبل مهاجرت كرده و به اينجا آمده
اند و مخالف جمهورى اسلامى بودند، براى تشكر آمده بودند.
جمعى از اساتيد دانشگاه كلمبيا هم در نامه اى از رفتار رئيس دانشگاه با دكتر عذر
خواهى كردند.
114
بعد از نيويورك دكتر به بوليوى رفت. در شهرى كه هواپيما فرود آمده بود، مردم به
صورت خودجوش از دكتر استقبال گرمى كردند.
از آنجا با يك هواپيماى داخلى به پايتخت بوليوى رفت.
بعداز برنامه اى كه به خاطر آن برنامه، دكتر به بوليوى رفته بود، ظهر دكتر به فرودگاه
شهرى كه هواپيماى ايران آنجا فرود آمده بود. برگشت. از آنجا به كاراكاس رفت.
دكتر دو ساعت با چاوز جلسه داشت.بعد از دو-سه ساعت برگشت به سمت ايران
و تهران.
يعنى دكتر سه برنامه ى سفر را در يك روز انجام داد.
115
سفر دكتر به ايتاليا فقط 15 ساعت طول کشید و به كشورهاى آمريكاى جنوبى فقط 84 ساعت.
كه 44 ساعت آن را در هواپيما و در حال پرواز بودند.
ما، بچه هاى تشريفات به شوخى به هم مى گوييم:سفرهاى دكتر به كشورهاى
خارجى آن قدر كوتاه مدّت امّا مفيد و ارزشمند است كه بايد در كتاب ركوردهاى
"گينس" ثبت شود.
116
براى بار اول كه رفته بود نيويورك، دو دست كت و شلوار بيشتر به همراه نداشت.
كت و شلوارتيره كه رنگ و رو رفته بود و روشن.
در پروتكل تشريفات و به خصوص آمريكايى،رنگ لباس مقامات بايد تيره باشد و
رنگ روشن نمى پوشند.
دكتر با كت و شلوار رنگ روشن رفت در مجمع عمومى سازمان ملل و سخنرانى
تاريخى ايراد كرده سازمان ملل را با اين سوأل كه اگر كشورى از يكى از اين 5
عضوى كه در شوراى امنيت حق وتو دارند، شكايت داشته باشد، به كجا بايد مراجعه
كند، به محاكمه كشيد.
تحليل رسانه هاى آمريكا اين بود كه دكتر براى مقابله با سازمان ملل و به خاطر اينكه
خلاف جريان آب شنا كند، برخلاف تمام رؤساى جمهور، چنين پوششى داشته!
117
دكتر كه به سازمان ملل رفته بود، يكى از سران كشورها که علاقه داشت خود را
مهم و بزرگ جلوه دهد،برايش پيغام فرستاد كه منتظر اوست.
رسم او، اين است كه تمام رؤساى جمهور را كه تمايل به ديدارشان دارد، به
حضور مى طلبد دكتر به فرستاده ى او گفت:منهم منتظر ايشان هستم.
او دوباره پيغام فرستاد كه تا ساعت 9 بيشتر در مقر سازمان ملل نيست.
دكتر هم جواب داد كه وقت ملاقات هايش پر است و بعد از آن هم مى رود فرودگاه
براى پرواز به تهران.
....بالاخره آن آقا تسليم شد و.... آمد ديدن دكتر احمدى نژاد!
118
درجنگ 33 روزه ى حزب ا...با رژيم اشغالگرقدس، فرانسه با وجود حمايتش از رژيم
صهيونيستی، به خاطر منافعى كه در لبنان دارد،در خواست مذاكره با ايران
براى حل بحران در جنوب لبنان را داد.
ايران هنوز به درخواست مذاكره پاسخى نداده بود كه فرانسه به دليل برترى رژيم
صهيونيستى در هفته ى اوّل جنگ،درخواستش را پس گرفت و مذاكره را لغو كرد.
هفته ى دوم جنگ، اوضاع به نفع حزب ا... و به ضرر صهيونيست ها شد.
فرانسوى ها باز پيشنهاد مذاكره را با ايران مطرح كردند.
دكتر كه در قضيه ى اهانت رئيس جمهور فرانسه به رئيس جمهور اسبق ايران،
از تكبر دولت فرانسه در قبال جمهورى اسلامى ناراحت بود،به دستگاه ديپلماسى
دستور داد بگويند فعلا"وقت نداريم.
با اين حال با حساسيت، پى گير مقاومت هاى حزب ا... در جنگ بود.
هفته ى سوم كه به جنگ همچنان به نفع حزب ا... پيش مى رفت،دولت
فرانسه به صورت مكتوب درخواستش را تكرار كرد.
دكتر گفت بگوييد ما درگير سفر استانى هستيم.
هفته ى چهارم كه باز هم به لطف خدا حزب ا... طرف غالب جنگ بود،فرانسوى ها
ضمن ارسال در خواست كتبى با لحن خواهش و التماس گفتند، در سطح بين المللى
تحت فشارند وآبرويشان در خطر است.چرا ايران حاضر به مذاكره نيست.
وسؤال پرسيده بودند كه: مقامات ايران قصد تحقير ما را دارند؟!
دكتر وقتى طرف فرانسوى با اين لحن درخواستش را تكرار كرده بود،به دستگاه
ديپلماسى خارجى دستور داده بود موضوع، اهداف و برنامه هاى مذاكره را براى
انجام مذاكره به طرف فرانسوى ابلاغ كند.
119
در ديپلماسى خارجى تمام حركات و رفتارهاى دو طرف معنى و مفهومى دارد.
ازبستن بند كفش در حضور طرف مقابل گرفته تا اينكه به محض ملاقات طرف مقابل
تو به سمت او بروى يا او به سمت تو بيايد.
دكتر با زيركى خاصى حواسش به همه ى اين مسائل هست. و اين مسائل را
كاملا"رعايت مى كند.
اينكه مى ايستد تا فرستادگان،سفرا يا مهمانهاى خارجى به حضورش بروند و خود ابتدا
به ساكن به سمت شان نمى رود.نشان دهنده ى قدرت رئيس جمهورى ايران اسلامى است.
120
مراسم استقبال از رئيس جمهور يكى از كشورها بود. آن روز هوا بارانى بود. باد
شديدى هم مى آمد.
بچه هاى تشريفات فرش قرمز مخصوص را با واشر هاى مخصوص به ميخ ها محكم
كردند.اما واشر كِافى نبود.
به ناچار با پلاستيك فرش را به ميخ ها محكم كرديم. ومراسم مثل هميشه در داخل محوطه
انجام شد.
حتى فكرش را هم نمى كرديم دكتر در اين شرايط آب و هوايى و در جريان استقبال از
آن رئيس جمهور كه اولين بار بود در دوره ى رياست جمهورى دكتر به ايران مى آمد،
آن قدر به اوضاع تسلط داشته باشد كه اين پلاستيك ها را ببيند.
بعد از مراسم دكتر مرا خواست و توبيخم كرد كه چرا با پلاستيك فرش را به ميخ
ها وصل كرده بوديد.
ممكن است آن رئيس جمهور فكركند ما براى او شأنيتى را كه بايد قائل نشديم!
[SIGPIC][/SIGPIC]
اللهم انی اسئلک بحق روح ولیک
علی بن ابی طالب
الذی مااشرک بالله طرفه عین ابدا
ان تعجل فرج ولیک القائم المهدی
--------------------------------------
همه نام بسیج در گمنامی است و عزت او در مظلومیت او و افتخار او حضور در صحنه های حساس در روز های حادثه.... بسیجی دلگیر نباش ،تو خار چشم دشمنی....
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۴, ۲۳:۳۴ #5
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 793
- مورد تشکر
- 2,216 پست
- حضور
- 2 ساعت 12 دقیقه
- دریافت
- 7
- آپلود
- 0
- گالری
-
13
متن کتاب "فرزند ملت"، مجموعه خاطرات منتشر نشده از
دکتر احمدينژاد/5
121
29 اسفند سال 1386 براى افتتاح خط لوله ى انتقال گاز ايران به ارمنستان و
امضاى قرار داد برق با اين كشور، عازم مرز بين ايران و ارمنستان بوديم.
رئيس جمهور ارمنستان از شب قبل آمده و در نقطه ى مرزى منتظر ما بود.
تا تبريز را با هواپيما رفتيم. قرار بوداز آنجا به بعد را تا "مِقرِى" مرز ارمنستان
با هلی کوپتربرویم.
بين راه گرفتار كولاك و توفان شديم. همه متفق القول بوديم كه هوا نامساعد است
و بايد به تبريز و از آنجا به تهران برگرديم.
اما دكتر گفت هر طورى شده بايد به محل قرار برسيم.
از خلبان خواست در نزديكترين جاى ممكن فرود بيايد.
خلبان هلی کوپتررا در ورزشگاه مرند فرود آورد.
آنجا بچه ها با فرماندار هماهنگ كردند. چند اتومبيل پاترول آماده كردند و ما با آن
اتومبيل ها به سمت مرز راه افتاديم. هر چه پيشتر مى رفتيم، كولاك شديدتر مى شد.
هر چه هم به دكتر اصرار مى كرديم برگرديم، ايشان نمى پذيرفت و مى گفت هر طور
شده بايد سر قرار برسيم.
محافظان دكتر نگران و مستأصل بودند كه نكند ديگر نتوانيم جلوتر برويم.
آن وقت راه پس و پيش نداشته و در برف و بوران گير بيافتيم. اما دكتر طمأنينه ى
خاصىداشت.
با كلى دعا و نذر و نياز، بعد از چهار-پنج ساعت، بالاخره به محل قرار رسيديم.
رئيس جمهور ارمنستان و همراهانش مبهوت و متعجب به استقبالمان آمدند.
باورشان نمى شد ما در آن شرايط جوى به آنجا رفته باشيم.
دكتر به رئيس جمهور ارمنستان گفت: آمديم كه به شما بگوييم،"رئيس جمهور ايران
اگر قولى بدهد،به آن عمل مى كند."
122
نخست وزير يكى از كشورهاى صنعتى با دكتر جلسه گذاشته بود.
گفت در كشورشان در موضوع استفاده ى بهينه از انرژى پيشرفت چشمگيرى داشته اند.
و حاضر است تمام اين امكانات ونيروى متخصص را براى اصلاح و بهينه سازى انرژى در
اختيارايران قرار دهد به شرطى كه ايران هم دست از هسته اى شدن بردارد.
دكتر خيلى صريح گفت: شما اجازه مى دهيد كسى در اداره ى
كشورتان دخالت كند؟
نه!ما اين كار را نمى كنيم.
نخست وزير اين بار وعده و وعيد هاى چرب و نرم ترى داد.
اما جواب دكترهمان" نه" بود.
نخست وزير آن كشور صنعتى به دكتر گفت: شما خيلى سخت هستى!
دكتر هم جواب داد:پاى منافع ملى است.
همراهان نخست وزير كه معاونان و وزير امور خارجه ى آن كشور بودند، همگى هورا
كشيده و خنديدند.
دكتر علتش را از وزیر امور خارجه، آقای متکی پرسيد.
او هم توضیح داد که همراهان نخست وزیرظاهرا" با نخست وزيرشان شرط بندى كرده بودند كه شما نمى پذيريد.
123
در مناسباتى كه دكتر با روساى ساير كشورها دارد، به هر كشورى كه مى رود، با
توجه به امكاناتى كه دارند، برايش سنگ تمام مى گذارند.
بعضى هايشان هم از رفتارها و عمكردهاى دكتر الگوبردارى مى كنند. امير امارات
متحده ى عربى به بچه هاى تيم تشريفات گفته بود من هم مثل آقاى احمدى نژاد
گاهى از دست محافظانم فرار مى كنم. و به صورت ناشناس بين مردم مى روم. با آنها
ماهى گيرى مى كنم و...
پادشاه عربستان؛ملك عبدا...هم يك بار تلفنى به دكتر مى گفت او هم مثل دكتر به
سفر استانى رفته و از يكى از استانهاى كشورش ديدن كرده.
124
يكى از شيعيان اندونزيايى در سفرى كه دكتر لنكرانى به جاكارتا داشت براى او
تعريف كرد؛ در دانشگاه جاكارتا همه مى دانند كه من شيعه و طرفدار جمهورى
اسلامى و شخص احمدى نژاد هستم.
زمانى كه دكتر به دانشگاه جاكارتا آمد و درجمع دانشجويان قرار گرفت،يك دفعه ديدم
دو نفر از دانشجويا ن وهابى دويدند سمت دكتر.
با خودم گفتم حتما"مى خواهند كارى بكنند!
دويدم دنبالشان تا اگر خواستند كارى بكنند، جلويشان را بگيرم.
ديدم پريدند دست دكتر را بوسيدند و برگشتند عقب.
يك گوشه اى گيرشان آوردم و علت كارشان را پرسيدم.
به خصوص كه وهابى ها اعتقادى به اين كارها ندارند! و حتى بوسيدن قبر پيامبر(ص)
را حرام مى دانند.
گفتند: ما ديديم كه رهبران وهابى خودشان نوكر آمريكا هستند و تنها كسى كه از
سران كشورهاى اسلامى جلوى
آمريكا و رژيم صهيونيستى محكم ايستاده دكتر احمدى نژاد است.
تنها كارى كه مى توانستيم بكنيم اين بود كه دستش را ببوسيم تا استغفار اشتباهات
قبليمان در مورد انقلاب وجمهورى اسلامى باشد!
125
در سفرهاى خارجى، دكتر هر جا مى رَوَد، مردم براى ديدنش هجوم مى آورند.
خيلى ها هم از ايشان امضاء مى گيرند.
در يكى از سفرهاى خارجى، در كنار جوانانى كه براى ديدن و امضاء گرفتن از دكتر
دور او را گرفته بودند، پيرمرد متشخص 60 ساله اى هم بود.
دكتر نگاهى به پيرمرد انداخت.كاغذش را گرفت تا امضاء كند و از او پرسيد اهل
كجاست؟
پيرمرد گفت آلمانى است.
بعد در حالى كه كاغذ امضاء شده را از دكتر مى گرفت، با شور جوانانه ى گفت: آقا
راهتان را برويد! همه مدافع شما هستند!
126
در اجلاس فائو، در حاشيه ى جلسه، جلسه اى بود با تجّار ايتاليايى، تجّار ايرانى و
نمايندگان كمپانى ها براى سرمايه گزارى در ايران.
درآن جلسه يك نفر بلند شد و گفت مى خواهد با دكتر خصوصى صحبت كند.
دكتر گفت باشد براى بعد از جلسه.
جلسه كه تمام شد، آمد پيش دكتر. گفت در ايتاليا استاد دانشگاه است.
به دكتر گفت:حرف هايى كه شما مى زنيد،حرف دل ماست. ما متأسفانه اينجا آزاد
نيستيم حرف مان را آزادانه بزنيم.اما حرف هاى شما،حرف دل ما و ملت ماست.
127
قرار بود دكتر به عراق سفر كند. اطرافيان و دوستان دكتر گفتند اوضاع آنجا نا آرام
است. ممكن است از طرف آمريكا خطرى شما را تهديد كند.
دكتر هم خنديد و گفت:ما در زمان صدام رفتيم.آنجا راهپيمايى هم راه انداختيم.
كسى نتوانست كارى بكند. چه رسد به حالا.
بعد خاطره را براى آنها تعريف كرد: در زمان صدام، وقتى امكان سفرهاى زيارتى
براى ايرانى ها فراهم شد، به همراه پدر و مادرم رفتيم عراق براى زيارت
عتبات عاليات.
آنجا در فرودگاه رفتار بدى با زائران ايرانى داشتند و اصلا"رسيدگى نمى كردند.
ايرانى ها را جمع كرديم.
در شرايطى كه كسى از ترس صدام جرأت نمى كرد صدايش در بيايد، شروع كرديم
به ا... اكبر گفتن.
مسئولين فرودگاه آمدند. سريع رسيدگى كردند.
128
به دعوت نخست وزير مالزى رفته بود آنجا.
دم هتل محل اقامت دكتر، دانشجوها اورا شناختند و ريختند اطراف دكتر تا از او
امضا بگيرند.
محافظ ها مانع شدند.
دكتر محافظ ها را كنار زد و تا نيم ساعت-چهل دقيقه ايستاده بود و به دانشجويان
آنجا امضا مى داد.
129
در آخرين سفرى كه دكتر به نيويورك رفته بود.محافظان آمريكايى، در هتل محل اقامت
دكتر هر دفعه از يك مسير ويژه اى ايشان را مى بردند تا خطرى دكتر را تهديد نكند.
يك بار مسيرى كه بردند، از پشت آشپزخانه ى هتل بود.
كارگرهاى آشپز خانه با اين كه مرتب مقامات مختلف از آن جا تردد كرده بودند، به محض
ديدن دكتر، دست از كار كشيده پشت شيشه صف كشيدند و ابراز احساسات كردند.
دكتر هم مسيرش را تغيير داد. رفت داخل آشپزخانه و با آنها احوالپرسى كرد.
130
درسفر حج وارد عرفات كه شديم، ديديم يك افريقايى كه كنارى براى خودش دراز
كشيده و خوابيده بود، با ديدن دكتر بلند شد. ايستاد. شروع كرد
به شعار دادن "احمدى نژاد"بعد طاقت نياورد و افتاد دنبال ما.
هر كدام از مسلمانها كه در عرفات دكتر را مى ديد و مى شناخت، ابراز احساسات
مى كرد. طورى كه كنترل اوضاع براى محافظ ها سخت شده بود. به خصوص محافظان
عربستانى كه دادشان درآمده بود.
البته در پايان مناسك حج،دكتر از ما، بچه هاى تشريفات، خواست به آنها هديه
دهيم. ما هم به يكى از محافظ ها كه بيشتر از بقيه زحمت كشيده، مدام جلوى
اتومبيل ما دويده و راه را باز مى كرد، يك هديه داديم.
امّا بالاترين هديه براى آنها به قول خودشان گرفتن عكس يادگارى با دكتر بود.
131
گرفتن عكس يادگارى با رئيس جمهور ايران؛دكتر احمدى نژاد حتى براى رهبران مسلمان
حاضر در مناسك حج هم مهم بود.
مادر رئيس جمهور يكى از كشورها مى گفت باورش نمى شود با احمدى نژاد عكس انداخته!
132
در فرودگاه بوليوى تعدادى از كاركنان آنجا با اصرار از محافظان وبچه هاى تشريفات
خواستند، دكتر را از نزديك ببينند و با ايشان عكس بگيرند.
به همراه آنها، چند ايرانى مقيم بوليوى هم بودند.
به دكتر گفتند از چندى قبل،رسانه هاى غربى تبليغات وسيعى عليه شما و جمهورى اسلامى
راه انداخته بودند.اما با استقبال و ابراز ارادتى كه مردم اين كشور از شما كردند تمام
نقشه هاى آنها معلوم است كه نقش برآب شده!
دكتر هم به شوخى خطاب به آنها وهمراهان گفت:اينها از يك شبكه غافلند. آن هم
شبكه ى خدا (تى وى)است!
133
براى شركت در اجلاس اتحاديه ى آفريقا، به عنوان مهمان به دعوت رئيس جمهور اين
كشور به آنجا رفتيم.
بعد از ده ساعت سفر، بالاخره هواپيما در فرودگاه بانجول؛پايتخت اين كشور به زمين
نشست.
رئيس جمهور گامبيا با وجودى كه ميزبان ده هاكشور ديگر هم بود،خود شخصا"به
استقبالمان آمد.
اتومبيل هاى اختصاصى خودش را دراختيار هيئت ما قرار داد.
تا مقرى هم كه براى هيئت ايرانى در نظر گرفته بودند ما را همراهى كرد.
هر چه دكتر مى گفت شما مهمانهاى ديگرى هم داريد، مى گفت: نه! حساب شما
جداست.
براى استقبال از ساير رؤساى جمهور هم وزراى كابينه اش را فرستاد.
آن شب شام را در مقر ما با دكتر صرف كرد و تا پاسى از شب هم در نزد دكتر بود.
134
روز دوم اجلاس اتحاديّه ى افريقا، با يكى - دو نفر از بچه ها تصميم گرفتيم بازديدى
از شهر بانجول داشته باشيم.
شهر، فوق العاده فقير و عقب مانده بود. در گوشه اى از خيابان ها مردى بساط دست
فروشى پهن كرده بود و صنايع دستى آنجا را مى فروخت.
راننده، ما را كنار بساط آن مرد برد.
چون گامبيا مستعمره ى انگليس بوده،زبان دوم مردم آنجا انگليسى است.
فروشنده موقع خريد به انگليسى از ما پرسيد از كجا آمده ايم؟
گفتيم:ايران.
گفت: ايران! احمدى نژاد؟!
بعد گفت از علاقه مندان دكتر است. يك تعداد از كالاهايش را هم در كنار خريد ما
گذاشت و گفت آنها را بدهيم به آقاى احمدى نژاد !
مانده بوديم چطور هدايايش را به او برگردانيم و به اين بنده ى خدا بگوييم دكتر از
كسى هديه قبول نمى كند!
***
راننده،عكس بزرگى را نشانمان داد.عكس يكى از رؤساى جمهورى يكى از كشورهاى
افريقايى بود كه ادعاى رهبرى افريقا را داشت.
بعد به انگليسى گفت هزينه ى زيادى خرج تهيه و نصب اين عكس شده ! اما به اين
عكس نگاه نكنيد. به پول خرج كردن نيست. اينجا همه طرفدار احمدى نژاد هستند!
135
در سفر دكتر به اندونزى مردم براى ديدن دكتر آن قدر هجوم آورده بودند كه دكتر
از اين همه شوق و اشتياق مردم گريه كرد!
وقتى براى شركت در نماز جمعه رفتيم،دكتر طبق معمول حاضر نشد از
در تشريفات برود.
امّا مسئول امنيت آنجا آن قدر اصرار كرد تا بالاخره دكتر متقاعد شد.
با اين حال مردم "اللهُ اكبر"گويان دور دكتر را گرفتند. مدام دست مى كشيدند روى
سر وصورت و لباس دكتر و بعد دست مى كشيدند روى سر وصورت خودشان!
مأموران، دكتر را به زور از بين مردم كشيدند بيرون.
***
در طول مسير هم تا محل اقامت هيئت ايرانى،جوانهايى كه پيراهن هايى كه تصوير
دكتر احمدى نژاد رويش بود پوشيده بودند، دنبال اتومبيل مى دويدند و شعار مى دادند.
دكتر هم از پشت شيشه ى اتومبيل به ابراز احساسات آنها پاسخ مى داد.
136
جوانان اندونزيايى براى استقبال از دكتر در سفرى كه ايشان به اين كشور داشت به
صورت خود جوش پارچه نوشته هايى درست كرده بودندكه هر حرف از يك جمله
دست يكى از آنها بود.
وقتى با هم پارچه ها را بالا مى گرفتند، يك جمله مى شد.
يك بار با اين پارچه نوشته ها نوشتند"ايران در قلب ماست." وبار دوم "انرژى هسته
اى حق مسلم ايران است. "
137
بعضى ها تلقيشان از بحث هسته اى، خود موضوع هسته اى است.
اين كه ايران توليد انرژى بكند. خودكفا شود و وابستگى در اين موضوع نداشته باشد.
امّا دولت هايى كه مى خواهند جلوى هسته اى شدن ايران را بگيرند، تنها هدفشان
دخالت در تصميم گيرى ها ى كشورمان است. و تحميل اراده ى خودشان بر اراده ى ملت
ايران.
بحث هسته اى،تجلى اراده ى ملت ايران بود و در واقع جنگ اراده ها بود.
اراده ى ملت ايران برهسته اى شدن بود و دكتر هم مى خواست اراده ى ملت ايران حاكم
شود.
امّا دولت هاى بزرگ مى خواستند اين اراده را بشكنند.كه اگر موفق مى شدند،پيروز
اين ميدان بودند.
138
از وقتى در ر سانه هاى داخلى اعلام شد جشن هسته اى با حضور مقامات جمهورى
اسلامى در نطنز برگزار خواهد شد، آمريكا و غربى ها تهديد كردند در مراسم جشن
هسته اى نيروگاه نطنز را بمباران خواهند كرد.
مسئولين وقت بحث هسته اى كلى به دكتر اصرار كردند كه جشن را در نطنز برگزار
نكنند.
اما حرف دكتر اين بود كه حالا كه اعلام رسمى شده برگزار نشدن جشن درنطنز يعنى
ترس ما از تهديد دشمنان.
براى همين، هر طور شده بايد طبق برنامه درنيروگاه نطنزمراسم برگزار شود.
مراسم با اصرار و پافشارى دكتر بدون كوچك ترين مشكلى برگزار شد و آب هم از
آب تكان نخورد.
139
در بحث هسته اى بعد از ماهها مقاومت و تحمل فشارهاى داخلى، خارجى و انواع
تحريم ها عليه ايران، دكتر در سفر استانى بود كه خبر دادند تحت فشار غربى ها در
مذاكرات، موضوع تعليق يك هفته اى غنى سازى اورانيوم مطرح شده است.
كارى كه دكتر در آن شرايط انجام داد اين بود كه در سخنرانيش در جمع مردم آن شهرستان
در همان ساعاتى كه مذاكره در اروپا در حال انجام بود، اعلام كرد كه:مردم!غربى ها از ما
مى خواهند كه براى حفظ آبروى آنها هم كه شده نه يك ماه،نه يك هفته،براى يك
روز غنى سازى را تعليق كنيم.
ما مى گوييم اين ملت براى لحظه اى زير بار ظلم نخواهد رفت.
پاسخ دكتر و فرياد حمايت مردم از ايشان، باعث به هم خوردن روند مذاكراتى شد
كه با غربى ها در حال انجام بود.
140
تنها پشتيبانى كه دكتر در قضيه ى هسته اى داشت، مقام معظم رهبرى بود.
خيلى ازمسئولين نظام مى گفتند خط قرمز ما قطع نامه است.ما بايد تا جايى پيش
برويم كه قطعنامه صادر نكنند.
اگر خواستند قطعنامه صادر كنند، ما بايد كوتاه بياييم. در غير اينصورت ممكن است هر
اتفاقى بيافتد. قطعنامه كه صادر شود، كن فيكون مى شود.
دكتر مى گفت خط قرمز ما عزّت ملت ماست.
قطعنامه ى اول-دوم –سوم را هم صادر كردند.
خيلى از سران كشورها كه براى ديدار با مقامات ايران مى آمدند، مى گفتند خبر
دارند كه در روز...ساعت... از پايگاههاى نظاميشان در منطقه به ايران حمله خواهند
كرد.
حتى متخصصان مى گفتند آرايش نظامى نيروهايشان هم نشان از حمله ى
قريب الوقوع به ايران را دارد.
مركز استراتژيك روسيه هم حمله ى نظامى به ايران را خبر مى داد.
اما دكتر با توكل برخدا و اعتقاد به اين كه خدا از همه ى اينها بالاتر است و اينها توان
و قدرت مقابله با خدا را ندارند، با پشتيبانى مقام معظم رهبرى و حمايت مردم ايستاد
و با يارى خدا پيروز اين ميدان شد.
خداوند دلهاى مردم ايران را در موضوع هسته اى، با هم همراه كرده بود و در تمام
شهرهاى ايران كه دكتر براى سخنرانى رفت فرياد همه" انرژى هسته اى حق مسلم
ماست "بود.
141
در سفر استانى به زنجان، براى نماز ظهر هلى كوپتر نزديك مزرعه اى فرود آمد.
يك نفر روستايى با موتور از آن جا رد مى شد. هلى كوپتر را كه ديد مسيرش را كج كرد
و آمد سمت ما.
دكتر مشغول نماز بود. ما هم نمازمان را خوانديم.
نماز كه تمام شد، ديديم جمعيتى از روستائيان از سمت راست و چپ هلى كوپتر به
سمتمان آمدند. طورى كه ديگر مزرعه ديده نمى شد.
شروع كردند به شعاردادن:انرژى هسته اى حق مسلم ماست.
142
در سفر استانى به لرستان، بعد از سخنرانى و ديدار دكتر با مردم اليگودرز، با هلى
كوپتر به ازنا مى رفتيم.
ظهر كه شد، دكتر گفت براى نماز خلبان هلى كوپتررا هر جا توانست، فرود بياورد.
رودخانه ى بزرگى در مسير بود كه آب قسمتى از آن پايين رفته و خشكى جزيره
مانندى وسط آن پيدا شده بود.
خلبان هلى كوپتر را همان جا فرود آورد.
هنوز نمازمان تمام نشده بود كه شنيديم يك عده اى در 30 مترى ما فرياد مى زنند"انرژى
هسته اى حق مسلم ماست."
نماز كه تمام شد، ديديم عده اى از بچه هاى9- 8ساله هستندكه با ديدن هلى كوپتر
به سمت ما آمده بودند.
چند لحظه بعد روستائيان هم با شنيدن صداى هلى كوپتر آمدند ببينند چه خبر
است.
يكى از روستائيان در حالى كه گوسفندى را زير بغلش زده بود، خود را به آب زد.
بنده ى خدا تا كمر در آب رفت و خودش را به ما رساند.
با دكتر و ما روبوسى كرد. بعد خواست گوسفند را جلوى پاى دكتر قربانى كند. اما
دكتر طبق معمول اجازه نداد.
مى گفت از خدا خواسته بوده توفيق ديدار رئيس جمهور، احمدى نژاد را به او بدهد.
هرگز فكر نمى كرده اينجا و در كنار روستاى خودش خدا چنين توفيقى به او بدهد.
143
در سفر استانى به استان همدان، هلى كوپتر به دستور رئيس جمهور براى نماز ظهر
كنار يك مزرعه اى فرود آمد.
روستايى صاحب مزرعه در مزرعه اش مشغول كار بود.
از دكتر خواست مهمان سفره اش باشد.
بچه هاى تشريفات ناهار را كه در ظرف هاى يكبار مصرف ريخته بودند،آوردند.
همگى با هم كنار روستايى ناهار خورديم.
باورش نمى شد رئيس جمهور مهمان سفره اش است.
با چوب خشك اطراف مزرعه اش آتش روشن كرده و روى آن چايى درست كرده بود.
از چاييش براى دكتر ريخت وبا رئيس جمهور مملكت بدون هيچ تكلفى چايى خورد!
144
دكتر نسبت به مسئوليتى كه مردم بر دوشش گذاشته اند. خيلى مراقب است.
حساب مدت زمانى هم كه در اين منصب بوده و مدت زمانى كه از اين چهار سال مانده
راهرروز كه از او سوال شود، دارد.
اين حساب –كتاب فقط يك معنى دارد و آن اين است كه از اين فرصتى كه در
اختيار او گذاشته شده بيشترين استفاده را كرده وكارها و پروژه هايى كه برنامه
ريزى کرده، طبق زمان بندى به اتمام رسانده، كارى روى زمين نماند.
يك بار صحبت در مورد مدت زمانى بود كه از عمر دولت نهم مى گذرد.
من گفتم دوسال و نيم.
دكتر حرف مرا تصحيح كرد: دو سال و شش ماه و هفت روز!
145
در زمان تصدى شهردارى، يك بار از راننده اش خواست يك بيل بخرد و بگذارد
داخل ماشين.
راننده با تصور اينكه دكتر مزاح كرده، قضيه را فراموش كرد.
چند روز بعد دكتر از راننده پرسيد كه بيل را خريده يا نه.
راننده بيل را تهيه كرده و پشت ماشين گذاشت. اما هنوز نمى دانسته بيل به چه
كار دكتر مى آيد.
تا اينكه همان شب در گشت شبانه در سطح شهر، متوجه گرفته گى جوى آبى شدند.
دكتر از راننده خواست ماشين را نگه دارد. بعد پياده شد و با آن بيل راه آب جوىرا
بازكرد.
از آن به بعد، اين كار، بارها و بارها تكرار شد.
146
پنج شنبه، جمعه ها كه كار ادارات سبك تر شده و تعطيل مى شد.كار شهردار، از
بقيه ى روزهاى هفته بيشتر بود.
هر هفته از يك منطقه تهران بازديد مى كرد.
ساعت 5 صبح از خانه بيرون مى آمد. در منطقه ى مورد نظر گشتى مى زد و بعد
مى رفت شهردارى آن منطقه تا با مردمى كه از قبل، از حضور شهردار در منطقه ى
خودشان خبردار شده و به شهردارى آمده بودند،ديدار كند.
147
شنبه چهارم تيرماه 1384 نتايج آراء پيروزى دكتر احمدى نژاد را در انتخابات نشان
مى داد.
طرفداران دكتردر سطح كشور اظهار خوشحالى مى كردند.و شور و حال خاصى در
كشور بود.
اما دكتر مثل هميشه سر ساعت در دفتر كارش در شهردارى حاضر شده ومشغول
كارهاى معمولش بود. انگار نه انگار كه او حالا رئيس جمهور كشور است.
148
در يكى از مراسم ها يكى از بچه حزب اللهى ها آمد كنار دكتر.
زد روى شانه ى دكتر و گفت: "شهيد بشي ان شاءا...".
دكتر يواش در گوش او گفت: اشتباه نكن. شهادت مزد اعمال ما است نه هدف اعمال ما!
149
گاهى وقت ها بعضى از خانواده هاى شهدا يا جانبازان با لحن طلبكارانه اى مدعى
حقى مى شوندكه ديگران از آنها گرفته اند.
كلى هم در حضور دكتر داد و بيداد مى كنند كه ما جوان داديم. جان كنديم يك عده ى
ديگر دارند مى خورند و مى چاپند و...
دكتر در اين مواقع يك جمله دارد كه به همه ى آنها مى گويد و آن اين است كه
ارزش كارَت را يا خون فرزندت را دارى ارزان مى فروشى! ارزان نفروش!
150
در دانشگاه علم وصنعت دانشجوى دِكتر بودم و از وقتى شهردار شده بود، مثل
خيلى از دانشجوهاى ديگرش گاهى وقت ها براى ديدنش به شهردارى مى رفتم.
يك بار سفارش يكى از دوستانم را كردم تا دكتر در شهردارى كارى برايش رديف
كند.
چند ماه گذشت و خبرى نشد. در اين مدت چند بار به ديدن دكتر رفتم و
ياد آورى كردم اما دكتر هيچ كارى براى آن بنده ى خدا انجام نمى داد.
بالاخره صبرم تمام شد.نشستم و يك نامه ى تندى خطاب به دكتر نوشتم كه اگر
ساختمان هم بود تا به حال ساخته شده بود! اگر قرار بود سد ساخته شود،تا به حال
ساخته شده بود.شما چرا نسبت به خواست ديگران اين همه بى توجه هستيدو...
نامه را داخل پاكت گذاشتم و بردم دادم به دفتر دكتر تا به دست ايشان برسانند.
دفعه ى بعد كه به ديدن دكتر رفتم،از دم در مرا داخل راه ندادند.
دفعه ى بعد هم همين طور.
كلى داد و بيداد كردم تا اجازه دادند بروم داخل ساختمان.
داخل دفتر دكتر،همان كسى كه نامه را گرفته بود به من گفت: آقاى...! شما بايد حد
خودت را بدانى.
پرسيدم:يعنى چه؟
گفت:شما بالاخره يك دانشجوى ساده هستى.آقاى دكتر شهردارتهران هستند.
لحنش آن قدر تحقير آميز بود كه له ام كرد.
بغض كردم و چيزى نگفتم.فهميدم قبل از اين كه نامه را به دكتر بدهد آن را خوانده.
خلاصه رفتم داخل اتاق دكتر.
با همان بغضى كه در صدايم بود از ايشان پرسيدم:شمااز دست من ناراحتيد؟
پرسيد:براى چى؟!
من كه بغضم تركيده بود با گريه گفتم:به خاطر آن نامه!
كيفش را باز كرد. سررسيدش را در آورد. باز كرد و نامه را از لاى سررسيد برداشت
و گفت:نامه ات آن قدر قشنگ بود كه آن را يادگارى نگه داشتم!
آقاى...! اگرمن با شهردار شدن، عوض شدم و ديگر آن رفيق قبلى و استاد دانشگاه
قبلى نيستم، بگو تا خودم را اصلاح كنم!
[SIGPIC][/SIGPIC]
اللهم انی اسئلک بحق روح ولیک
علی بن ابی طالب
الذی مااشرک بالله طرفه عین ابدا
ان تعجل فرج ولیک القائم المهدی
--------------------------------------
همه نام بسیج در گمنامی است و عزت او در مظلومیت او و افتخار او حضور در صحنه های حساس در روز های حادثه.... بسیجی دلگیر نباش ،تو خار چشم دشمنی....
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۴, ۲۳:۳۷ #6
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 793
- مورد تشکر
- 2,216 پست
- حضور
- 2 ساعت 12 دقیقه
- دریافت
- 7
- آپلود
- 0
- گالری
-
13
متن کتاب "فرزند ملت"، مجموعه خاطرات منتشر نشده از
دکتر احمدينژاد/6
151
زمانى كه دكتراستاندار اردبيل بود، پسر كوچكش على رضا از او دوچرخه خواست.
آن موقع على رضا محصل دبستان بود.
خريدِ دوچرخه به خاطر مشغله ى دكتر شش ماه طول كشيد.
آخر سر صبر على رضا تمام شد و يك روز زنگ زد به دفتر استاندارى و سراغ
دوچرخه را گرفت.
آن شب دكتر وقتى به خانه برگشت، از آن اخم هايى كه تو دل بچه هايش راخالى مى كرد
،به او كردكه: به دفتر استاندارى چه مربوط. بايد به خودم مى گفتى!
همين كارعلى رضا باعث شد خريد دوچرخه مدتى ديگر عقب بيافتد.
152
براى انجام كارى پيش دكتر بودم.
يك دفعه تلفن دكتر زنگ زد.گويا يكى از آشناهاى ايشان پشت خط بود. با او
احوالپرسى كرد.
وسط صحبت هايشان ديدم دكتر با برافروختگى صدايش را بالابرد:اين كه شما مى گويى
يعنى سفارش. شما توجه دارى ؟حواست هست از من چه مى خواهى ؟ مى خواهى
مرا توى آتش بياندازى؟! من هرگز اين كار نمى كنم.
153
درزمان استاندارى دكتر در اردبيل، روزهاى اول، چون خانواده ى دكتر تركى بلد
نبودند، يك نفر از طرف استاندارى موقع خريد، خانواده ى دكتر را همراهى مى كرد تا
با فروشنده ها صحبت كند.
دكتر به بچه هايش سفارش كرده بودكه پول را دست اين آقا بدهند تا در معذورات قرارنگيرد.
مدتى بعد دكتر از بچه هايش خواست خودشان خريد كنند و به آن آقا زحمت ندهند.تا يك وقت
احساس غرور و خوشحالى نكنند كه كس ديگرى خريدشان را انجام مى دهد!
154
آمده بود پيش دكتر. بنده ى خدا مى گفت بيست سال است مى آيد و مى رود. اما
هنوز مشكلش با شهردارى حل نشده.
بيست سال بيش 10 ميليون جريمه اش كرده و به او پايان كار نداده بودند. و در اين
مدت سرمايه اش راكد مانده و اصلا"زندگيش فلج شده.
جريمه را چون رقم غير منصفانه اى بوده،پرداخت نكرده بود.
هر سال به اين مبلغ اضافه شده بود تا دوره ى شهردارى دكتر كه ارزش ملك به
16 ميليارد تومان رسيده بود،رقم جريمه هم 250 ميليون شده بود.
دكتر از او پرسيد چقدر مى تواند پرداخت كند؟
مرد گفت 50 ميليون!
دكتر همانجا زير نامه اش را امضاء كرد.
مرد اصلا"باورش نمى شد.يك دفعه شروع كرد به گريه كردن. بعد به دكتر گفت مى خواهد
2ميليارد از اين 16 ميليارد را به يك مؤسسه ى فرهنگى كمك كند.
وخواست 2 ميليارد به دكتر بدهد.
دكتر با لحن خاصى به او گفت:مديران اول براى امور فرهنگى كمك مى گيرند.بعد
براى امور ديگرو...اينطوريست كه از راه درست منحرف مى شوند.
اين مبلغ را خودت در هر راه خيرى كه مى شناسى،هزينه كن.
155
با استاندار از گردنه ى صائين اردبيل عبور مى كرديم.
برف شديدى هم مى باريد و اتومبيل ها به سختى تردد مى كردند.
اتومبيلِ پيكانى كه مسافرانش يك خانواده بودند، وسط جاده گير كرده بود.
تا آقاى استاندار اتومبيل را ديد، از راننده خواست اتومبيلمان را نگه دارد. بعد پياده
شد تا به راننده كمك كند.
او هم دكتر را نمى شناخت و نمى دانست ايشان استاندار است، با خوشحالى كمكمان
را پذيرفت.
من و دكتر اتومبيل را هُل داديم تا راننده آن را كنار جاده ببرد.
كاميونى آمد و از كنار ما رد شد.
راننده ي كاميون وقتى ديد اتومبيل پيكان راه را بند آورده، رو به من و دكتر و راننده
با الفاظ ركيك فحاشى كرد.
بى سيم را از داخل اتومبيل خودمان برداشتم تا به پاسگاه پليس اطلاع دهم.جلوى
كاميون را بگيرند.
تا دكتر متوجه شد، بى سيم را از دستم گرفت و گفت: چه كار مى كنى؟رها كن!
زحمت كش است. نان آور خانواده است. زن و بچه هايش چشم به راهش هستند.
دعا كن به سلامت به خانه اش برسد!
156
براى دكتر فرقى نمى كند برايش چاپلوسى كنى يا فحشش بدهى.كارت را راه مى اندازد.
هر چند از چاپلوسى بدش مى آيد.
خيلى ها كه مى آيند دستش را ببوسند، با ناراحتىدستش را مى كشد و نمى گذارد.
وقتى هم كاركسى را راه مى اندازد، انتظارى از او ندارد.حتى يك تشكر خشك و خالى.
درسفر حجِ واجب در عرفات،رفتم دم گوش دكتر.
گفتم:خدا پدرت را بيامرزد.ما راكجا آوردى!
ما كارمندهاى رياست جمهورى كجا !حج واجب كجا!
گفت: همه اش خدا بوده.
گفتم: مى دانم خدا بوده. ولى اگر شما نبوديدكه نمى آمديم.
همان طور كه دعا مى خواند جواب داد: بعدش هم خدا بوده.
برو دنبال كارت. برو براى پدر و مادرت دعا كن.
157
گزارشات تحليلى كارشناسانه كه در خصوص سازش يا كوتاه آمدن در موضوع هسته اى
به دكتر مى رسيد،دكتر درحاشيه ى هر كدام چند بند به عنوان تذكر مى نوشت كه در
تمامى گزارشها بند آخر توكل و اعتماد به خدا بود.
158
در شب ميلاد حضرت زهرا(س) شهردارى تهران مى خواست تونل رسالت را افتتاح
كند. از دكتر هم دعوت كرده بودند.
چون تابستان بود، مراسم را در هواى آزاد برگزار كرده بودند.
سخنرانى دكتر مصادف شد با اذان مغرب. دكتر با شنیدن نوای اذان، بلند شد و رفت
سمت تونل.
همه مى دانستند كه براى خواندن نماز مى رود.
من هم از فرصت استفاده كردم و دنبال ايشان رفتم.
محافظان دكتر فرشى را كه گوشه ى تونل بود، پهن كردند.
دكتر كه هميشه با وضوست، ايستاد به نماز. من هم كنار ايشان به نماز ايستادم.
بين نماز يك دفعه متوجه شدم جمعيت زيادى از خبرنگاران و عكاسان ريختند دور
دكتر و شروع كردند به عكس انداختن.
دكتر بدون توجه به آنها نمازش را خواند. بعد خيلى عادى رفت در مراسم. سخنرانيش
را كرد.
اما اين عمل دكتر انگار براى رسانه ها و خبرگزارى ها خيلى جالب بود.
چون فرداى آن روز اين مسأله در تمام خبرگزارى ها همراه با عكس دكتر منعكس شد!
159
در سفرهاى استانى، به خاطر فشردگى برنامه ها و استقبال مردم، جلسات سخنرانى
با تأخير شروع مى شود.
اگرجلسه به وقت اذان ظهر بخورد،دكتر ابتدا نمازش را پشت جايگاه مى خواند و بعد
به ساير برنامه ها مى پردازد.
160
دكتر اجازه نمى دهد كسى در نماز به او اقتدا كند. نمازش را هم مختصر امّا
با رعايت آداب كامل مى خواند. به ذکريونسيّه هم خيلى پايبند است.
161
در اجلاس اتحادیه ی افریقا، در نوبت صبح،آخرين سخنران دكتر بود.
مهمانها چون از صبح شنونده ی سخنرانى هاى متعدد بوده و خسته شده بودند،
دقت لازم را به سخنرانى هاى پايانىنداشتند.
دكتر پنج دقيقه بيشتر صحبت نكرده بود كه برق قطع شد. هركارى هم كردند، درست نشد.
مسئولين و مجريان اجلاس عذر خواهى كردند و گفتند جلسه موكول مى شود به
بعدازظهر.
عده اى تحليل كردندكه قطع برق عمدى بوده!
ما،هيئت ايرانى هم از اين اتفاق دلخور شديم. اما دكتر مى گفت حتما"حكمتى در كار بوده!
بعد از ظهر ساعت 3 جلسه شروع شد و اولين سخنرانى را هم براى دكتر گذاشته بودند.
به خاطر قطع برق در نوبت صبح، مهمانها حساس شده، با دقت بيشترى به سخنرانى
دكتر گوش مى دادند و استقبال و عنايت بيشترى نشان دادند.
دكتر بيست دقيقه صحبت كرد و صحبتهايش هم تأثير لازم را در آن اجلاس گذاشت.
162
ميزان سود عوارضى كه شهردارى به صورت قسط بندى ازمردم مى گرفت،
اشکال شرعی داشت.
دکتر تا شهردار شد،حذف این سود را در دستور کار خود قرار داد.با طرح آن در
شوراى شهر و پى گيرى هاى زياد توانست اين سود را حذف كند.
163
" مؤمن بن بست ندارد."جمله اى است كه هر وقت وزرايش در كارشان دچار مشكل
مى شوند، به آنها متذكر مى شود.
در زمان شهردارى و در جريان حذف سود عوارض، برخى ها به دكتر اعتراض مى كردند
كه با اين كارِ او، شهردارى زمين مى خورد.
اما اتفاق جالبى افتاد. مردم كه متوجه حذف سود از عوارض شدند، براى پرداخت
عوارضشان اقدام كردند و...خزانه ى شهردارى از هميشه پرتر شد!
164
دكتر در تمام چهار سالى كه رئيس جمهور است، روز اول عيد را به ديدن ايتام،كودكان
تحت حمايت بهزيستى يا بيمارستان كودكان رفته و آنها را مورد تفقد قرار مى دهد!
165
در ايّام نوروز مى روند خانه ى خودشان در نارمك. آنجا به همراه همسرشان به خانه ى تك
به تك همسايه ها سرمى زنند.
همسايه ها هم براى عيد ديدنى به منزل دكتر مى روند.
166
چند ماهى بود كه در خانه ى جديدشان در نهاد رياست جمهورى مستقر شده بودند.
دكتر به خاطر مشغله هاى فراوان هنوز فرصت رسيدگى به خانه را نكرده بود.
عيد آن سال، يك روز تعطيل، مى خواست باغچه ى خانه اش را مرتب كند.
گل خرزهره اى وسط باغچه بود كه هركارى كرد نتوانست درش بياورد.
ازباغبان رياست جمهورى كمك خواست.
كار باغبان كه تمام شد، 10000 تومان به او داد.
باغبان از گرفتن پول ابا كرد كه من وظيفه ام است.
امادكتر با گفتن اين كه كارشخصى بوده و اين مبلغ را به عنوان عيدى بگيرد،او را
راضى كرد.
167
دكتر در جوانى و در سنين دانشجويى سير مطالعات مذهبى – اعتقاديش را با مطالعه ى
كتابهاى شهيد مطهرى كامل كرده بود.
168
وقتى استاد مطهرى به شهادت رسيد، از طرف دانشجويان، سه نفر؛ از دانشگاههاى
علم و صنعت،پلى تكنيك ودانشگاه تهران به محضر امام (ره) مشرف شدند تا از
ايشان سؤال بپرسند كه بعد از شهيد مطهرى با كدام روحانى هماهنگ شوند.
امام فرمودند: همين آسيد على(خامنه اى)هست. ايشان مى توانند خلأ شهيد
مطهرى را پركنند.
يكى از اين سه دانشجو،محمود احمدى نژاد يود كه مسئوليت بچه هاى علم وصنعت را داشت.
آن زمان آقاى خامنه اى چون در حج بودند،آن دو نفر براى هماهنگى سراغ روحانى
ديگرى مى روند.
امّا دكتر از توصيه ى امام سرپيچى نكرده، با آنها همراه نمى شود.
بعدها همين تخطى از خواست امام(ره) و عدم هماهنگى با آقاى خامنه اى انحراف
بزرگى به وجود آورد كه آخرش به انحراف تحكيم وحدت منتهى شد.
169
به خاطر ارادت قلبى و خاصى كه دكتر به آقا(مدظله) دارد، بهترين زمانى كه كاركنان
دفتر مى خواهند حرفى يا خطاى كارى را كه مرتكب شده اند، به دكتر منتقل كنند،
زمانى است كه ايشان از پيش آقا برمى گردند.
دكتر هر هفته يك روز خاص را با آقا ديدار خصوصى دارد.
وقتى جلسه شان تمام مى شود و دكتر به نهاد برمى گردد،آن قدر شاد،پر انرژى و
بانشاط است كه كارمندان مطمئن هستند خطايشان را مى بخشد.
170
طيف خاصى از دانشجويانِ دانشگاه تهران، هر بار از يكى از كانديداهاى اصول گراى
دوره ى نهم رياست جمهورى براى جلسه ى پرسش و پاسخ دعوت كرده، با يك
سؤال چالشى، توانمندى آنها را در اداره ى كشور در صورت رئيس جمهور شدن زير
سؤال مى بردند.
سؤال اين بود كه اگر رئيس جمهور شديد و در موضوعى نظرتان با نظر رهبرى مخالف
بود، چه مى كنيد؟
در آن جلسات همه ى كانديداها جواب هايى مى دادند كه دانشجوها آنها را هُو كردند.
تا نوبت رسيد به دكتر احمدى نژاد.
دكتر گفت:اين سؤالى كه پرسيديد معلوم است كه جايگاه ها را نمى شناسيد.
بچه ها منتظر بودند دكتر بگويد جايگاه رئيس جمهور فلان وبهمان است.
امّا جواب دكتر اين بود: ما به يك لبخند او زنده ايم. ما تمام وجودمان براى اين است
كه كارى انجام دهيم تا او خوشحال شود.
اصلا"اين مناسبات نيست. رابطه،رابطه ى مريد و مرادى است.
باجواب دكتر همه ى شركت كننده ها كه آماده ى هوُ كردن او هم بودند، ساكت و
مبهوت شدند!
171
دكتر لنكرانى تعريف مى كرد؛چند ماه از رياست جمهورى دكتر گذشته بود كه متوجه
شدم در برنامه ريزى كارىِ دكتر زمان استراحتى براى ايشان منظور نشده است.
با دكتر الهام كه آن زمان رئيس دفتر ايشان بود صحبت كردم و به ايشان تذكر دادم
12 نصفه شب آن هم بدون وقفه در دراز مدت - كه ساعت كارى دكتر از 6 صبح تا 1
ايشان را از پا مى اندازد.
دكتر الهام توضيح داد كه برنامه ريزى ها به خواست خود دكتر است.
يك روز رفتم پيش دكتر و از ايشان به عنوان يك پزشك خواستم كه در طول روز
زمانى را هم براى استراحتشان در نظر بگيرند.
يك مدت گذشت. ديدم دكتر توصيه ى مرا جدى نگرفته.
در ديدارى كه با رهبر معظم انقلاب داشتم،گزارشى از برنامه ى روزانه ى دكتر را
به آقا مدظله العالى دادم و از ايشان خواستم به دكتر تذكر دهند مواظب سلامتى
خودش باشد.
هفته ى بعد كه دكتر را ديدم،به شوخى به من گفت:رفتى گله گى مرا به آقا كردى؟!
من هم گفتم:خب ! شما به توصيه ى من گوش نكرديد. من هم مجبور شدم به آقا بگويم!
بعد از تذكر آقا، يكى-دو ساعت در وسط روز خالى گذاشتند.
طورى كه برنامه ى دكتر سبك تر شود، و جلسات پشت سر هم نباشد.
فاصله ناهار و نماز وكمى بعد از آن را هم ايشان فرصت استراحت داشته باشند.
172
بعد از پيروزى در انتخابات رياست جمهورى دوره ى نهم، دكتر رفته بود پيش آقا.
آقا از او پرسيده بود فضا را چطور ديدى؟
دكتر هم جواب داده بود: تا اينجا خيلى سخت بود ولى از اين جا به بعد خيلى سخت تر مى شود!
با اين حال در طول اين چهار سال حتى يك بار هم اذيت وآزارهاى ديگران!))را به
گوش آقا نرسانده.
دكتر اعتقادش اين است كه فلسفه ى وجودى رئيس جمهور در جمهورى اسلامى
برداشتن بارى از دوش رهبرى به عنوان ولى فقيه است نه اين كه خودمان هم بارى
بردوش ايشان بگذاريم!
173
درجريان نامه ى دكتر به بوش، رئيس جمهور آمريكا،يك بار آقا مد ظله العالى با
رضایتمندی از این اقدام دكتر، درباره ی اين ابتكارش پرسيد.
دكتر هم براى ايشان توضيح داد كه،وقتى آقا آن سال را سال پيامبر اعظم اعلام كردند،
دكتر ياد نامه هاى حضرت رسول صلى ا...عليه وآله وسلم افتاده و با خودش گفته خوب
است آقا هم چنين نامه هايى براى سران ابرقدرتهاى مستكبر بنويسد.
اما با ملاحظه ى اين كه ممكن است نامه ها بى پاسخ بماند يا پاسخ نامه ها اهانت اميز
باشد، و شأن ولايت خدشه دار شود، خودش دست به نوشتن نامه زده.
174
بيشترين مطالعاتى كه دكتر از اوايل رياست جمهورى تا به حال دارد، سخنان امام خمينى(ره)
در مجموعه كتابهاى صحيفه ى نور است.
اين مداومت به مطالعه صحبت هاى امام (ره) تا به آنجاست كه دكتر با آن
مأنوس بوده و آن را راهنماى عمل خود قرار داده،
در رفتارها و صحبت هايش هم سارى و جارى است.
وزير بهداشت تعريف مى كرد؛چون خود من هم گاهى وقت ها صحيفه ى نور را تَوَرُّق
مى كنم،جاى پاى صحبت هاى امام راحل را در صحبت ها و عملكرد دكتر احمدى
نژاد زياد ديده ام.
175
قبل از اينكه وزير دولت نهم شوم. بارها دركنفرانس هاى علمى شركت كرده و با
فضاهاى آنجا آشنا بودم.
در سمينارها وكنفرانس هايى كه در خارج از كشور برگزار مى شد، بعضى از مسئولين
را ديده بودم كه وقتى نوبت سخنرانى آنها در اين مجامع مى شد، به سختى نام خدا
را در ابتداى صحبت هايشان مى آوردند.
امّا دكتر وقتى براى اولين بار در سازمان ملل سخنرانى كرد، خيلى محكم وا ز موضع
يك مسلمانِ مؤمن معتقد، بدون هيچ نگرانى از ابراز ايمانش با نام خدا و حضرت
حجت(عج) شروع به صحبت كرد.
در ديدارى كه آن روزها با آيت ا... صافى گلپايگانى داشتم، ايشان فرمود: وقتى آقاى
رئيس جمهور آمد، حتما"از ايشان تشكر كن كه شجاعانه در آن مجمع نام مقدس امام
زمان(عج) را بردند و اين نگاه به منجى و تذكر به معنويّات را با شجاعت بيان كردند.
176
يك بار يكى از بچه ها ازدكتر در مورد امام زمان(عج) سؤال كرد.
دكتر جواب داد: بعضى ها فكر مى كنند خودشان كارها را مى چرخانند.
گاهى اوقات هم يك كمك و عنايتى هم از طرف آقا امام زمان (عج)بِهِشان مى رسد.
امّا قضيّه كاملا" برعكس است.
همه ى كارها دست خود آقا امام زمان است. ما هم اگر ناخواسته سنگ جلوى كارهاى
امام زمان نياندازيم، كمكى مى كنيم.بايد نوع نگاه عوض شود.
177
يك بار يكى از روحانيون با لحن طلبكارانه اى به دكتر اعتراض كرد كه: براى چه و به چه
حقى اين همه در مورد امام زمان حرف مى زنى؟شما حق ندارى!من اجازه نمى دهم.
دكتر فقط لبخندى زد و گفت: آقاى...مگر امام زمان را خريدى؟!
178
وقتى ماهواره ى اميد با موفقيت در مدار قرار گرفت، دانشمندان ايرانى كه در كار ساخت
و پرتاب ماهواره بودند، به دكتر گفتند: اگر اعتماد شما به ما، پى گيرى هاى مداوم و
دلسوزى هاى شما نبود، ما هنوز در ابتداى راه ساختن ماهواره بوديم!
دكتر هم گفت: اشتباه نكنيد بچه ها! هر فيض الهي و خيري كه در اين عالم مي رسد از
جانب امام زمان، حضرت مهدي(عج) است.
179
بعد از فوت آيت ا... دوانى به دكتر گفتم: شنيديد مرحوم دوانى در مورد فشارهاي
سياسي و تخريب هاي رسانه اي كه عليه شما مي شود چه گفتند؟!
گفتند:به احمدى نژاد بگوييد گمان نكند كه تنها و غريب است و...
ديدم چشمهاى دكتر پر از اشك شد و در حاليكه سرش را پايين انداخته بود،گفت:
غربت و تنهايى ما كجا و هزار و... سال غربت مولا امام زمان، حضرت مهدى (عج)
كجا؟!
180
دكتر وقتى مى خواست كابينه اش را تشكيل دهد،وزراى انتخابيش را خواست و
با گفتن اين جملات كه همه ى ما در محضر امام عصر(عج) هستيم.ايشان ناظر بر
عملكرد ما هستند و شما خودتان را در اين محضر حس كنيد،ميثاق نامه اى را كه
خودش تنظيم كرده بود، به آنها داد تا مطالعه و امضاءكننند.
در اين ميثاق نامه آمده بود؛
"من متعهد مى شوم در اين سِمَتى كه قرار مى گيرم،چيزى براى خودم نخواهم.
از هر امكاناتى كه از بيت المال هست،براى خود واطرافيانم استفاده نكنم.
براى خودم دنبال منافعى نباشم.
نگاهم نگاه به منفعت مردم و پيشرفت و تعالى كشور باشد. و از همه ى ظرفيت هايى
كه خدا در اختيارم قرار داده؛ چه توانايى ها و چه وقتم براى اين منظور استفاده
كنم و...."
[SIGPIC][/SIGPIC]
اللهم انی اسئلک بحق روح ولیک
علی بن ابی طالب
الذی مااشرک بالله طرفه عین ابدا
ان تعجل فرج ولیک القائم المهدی
--------------------------------------
همه نام بسیج در گمنامی است و عزت او در مظلومیت او و افتخار او حضور در صحنه های حساس در روز های حادثه.... بسیجی دلگیر نباش ،تو خار چشم دشمنی....
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۴, ۲۳:۳۸ #7
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 793
- مورد تشکر
- 2,216 پست
- حضور
- 2 ساعت 12 دقیقه
- دریافت
- 7
- آپلود
- 0
- گالری
-
13
متن کتاب "فرزند ملت"، مجموعه خاطرات منتشر نشده از
دکتر احمدينژاد/7
181
در دور اوّل سفرهاى استانى، دكتر درتمام شهرستان هاى ايران حضور يافت و از
نزديك با مشكلات هر شهرستان آشنا شد.
هرروز از چهار-پنج شهرديدن مى كرد. در تمام شهرها براى مردم سخنرانى مى كرد
و با آنها ديدار چهره به چهره داشت.
در برخى استانها، براى رفتن به این شهرها گاهى تا هفت ساعت داخل
هلى كوپتر مى نشست.
در حالى كه بيش از يك ساعت نشستن در هلى كوپتر با آن سر و صداى وحشتناك موتور
هلى كوپتر و لرزش هايى كه دارد، اعصاب را داغان وبدن را كوفته مى كند.
تازه به محض پياده شدن از هلى كوپتر هم يك برنامه ى كارى فشرده به خواست خود
دكتر در انتظار او بود با سخنرانى هاى متعدد،حضور در حلقه ى مردم و پاسخگويى
به ابراز احساسات آنها.
182
برخى از وزيران به دكتر پيشنهاد دادند براى سبك تر شدن حجم كارهاى دكتر در
سفرهاى استانى،آنها،به نمايندگى از او، به برخى از شهرستان ها بروند.
امّا دكتر با ياد آورى اين كه به ميثاقى كه براى اداره ى كشور بسته، پايبند است،مى گفت
براى اداره ى كشور بايد از همه ى شهرهاى كشور شخصا"بازديد كند تا بتواند بر اساس
نياز هر شهرستان تصميم گيرى كند.
183
وقتى فقط استاد دانشگاه بود، تابلويى در اتاقش ديده بودم كه روى آن اين جمله
بود."الملكُ يبقى مع الكفر ولا يبقى مع الظلم"
شهردار هم كه شد،وقتى براى ديدنش به دفترش رفتم همان تابلو را روى ديوار
اتاقش ديدم."حكومت با كفر باقى مى ماند اما با ظلم نه!
184
وقتى در اردبيل زلزله آمد،پاى دكتر در حادثه اى آسيب ديده و شكسته بود.و با عصا
راه مى رفت.
درحالى كه برف سنگينى هم روى زمين نشسته بود، با همين وضعيت دكتر تا چند شبانه روز،
بى وقفه،درگير رسيدگى به وضعيت زلزله زدگان بود.
سه روز بعد از زلزله بچه هايش كه چند روز بود پدر را نديده بودند، به ديدنش در
استاندارى رفتند و او را مجبوركردند بعد از سه شبانه روز بى خوابى كشيدن، يكى-
دو ساعتى بخوابد و استراحت كند.
185
در اسفندماه 1375 در اثر زلزله، دوازده هزار خانه در استان اردبيل خراب شد. در
مهر 1376 به همت استاندار، دكتر احمدى نژاد همه ى خانه ها از نو ساخته شده، به
ساكنانش تحويل داده شد.
186
به خاطر عملكرد خوبى كه دكتر در استاندارى اردبيل داشت،.سه سال پياپى به
عنوان استاندار نمونه معرفى شد.
مسئولین وقت، به نشان تقدير يك اتومبيل بنز آخرين مدل از طرف وزارت كشور به
دكتر هديه كرد كه دكتر هم آن را به استاندارى بخشيد.
187
تا قبل از اينكه دكتراستاندار اردبيل شود، درياچه ى" شورابيل"؛ تفريحگاه اهالى
آنجا، درياچه اى با آب شور مثل درياچه ى اروميه بود با چند اصله درخت و يك چرخ
و فلك.
دكتر بعد ازكارشناسى كه انجام داد، دستورداد آب درياچه را شيرين كردند.
طورى كه هم اکنون، آنجا ماهى پرورش مى دهند،
به دستور دكتر ده ها اصله درخت در محوطه ى اطراف درياچه كاشته شد و...
شورابيل تبديل شد به يك منطقه ى ديدنىِ توريستى!
188
وقتى دكتر استاندار اردبيل شد آب گرم سرعين در حد يك روستاى نيمه مخروبه بود.
دكتر سرعين را به يك جاى توريستى و آب درمانى تبديل كرد و توريست هاى آنجا
چندين برابر شد.
كارساخت هتل هايى كه دكتر بانى آن بود و در سرعين ساخته مى شد، وقتى به
اتمام رسيد،كه دكتر از اردبیل رفت.
189
بعد از بركنارى از استاندارى،از سال 1376 تا 1384 حجم كتابهايى كه دكتر مى خريد
و مطالعه مى كرد، سه برابر قبل شد.زمينه ى مطالعات، تخصصى و در موضوعات
اخلاقى،اقتصادى، اجتماعى، سياسى و... بود.
190
يك بار دكتر در جمع پزشكان صحبت مى كرد. چون دكتر به سنت هاى ملى خيلى
پايبند است،صحبت هايش هم راجع به تغذيه ى سنتى ايرانى بود.
بحث هايى كه مطرح مى كرد، براى پزشكان متخصصِ حاضر در جلسه هم جالب و
هم قابل بهره بردارى بود.
191
از سفر استانى مشهد برمى گشتيم.وقت پياده شدن از هواپيما، دكتر چند ورق كاغذ به
من داد تا نگه دارم.
روى كاغذها دست خط دكتر بود.
اشعار زيبايى سروده بود. برايم جالب بود كه دكتر شعر هم مى گويد.
فردا صبح در دفتر رئيس جمهور تا دكتر را ديدم به ايشان گفتم: با اجازه ى شما مى خواهم
آن كاغذها را يادگارى براى خودم نگه دارم.
دكتر با خنده گفت:براى خودت ! من خودم اصل وپاك نويسش را دارم.
192
در جشن كتاب سال آقاى حداد و دكتر با هم حضور داشتند. بعداز سخنرانى آقاى حداد،
دكتر بالاى سن رفت و مشغول سخنرانى شد.
آقاى حداد كه خودش هم اديب است با يك حالت تعجبى درِ گوشم گفت:آقاى احمدى نژاد
خيلى خوب صحبت مى كند!
من هم گفتم:دكتر هميشه اين طور صحبت مى كند.جملات كوتاه به كار مى برد.صحبت
هايش نظم منطقى دارد و ساده و همه فهم هم حرف مى زند.
193
در طول شش ماهِ اوّل حضور دكتر در اردبيل به عنوان استاندار، او به طوركامل به زبان
تركى تسلط پيدا كرده و با مردم استان به زبان خودشان، تركى صحبت مى كرد.
194
پسركوچك دكترضريب هوشى بالايى داشت و بين هم كلاسى هايش از لحاظ درسى
بالاتر بود.
همين مسأله باعث شده بود او دچارغرور شود. به خصوص كه پدرش هم استاندار
آنجا بود.
يك با ربه خواست معلم قرار شد با يكى ازهم كلاسى هايش كه در درس رياضى
ضعيف بوده، كاركند.
اين دانش آموز جمع و تفريقى را اشتباهى انجام داد. پسر دكتر در جمع دوستانش
او رامسخره كرد. خودش هم فورا" از كارى كه كرده بود، پشيمان شد.
در خانه موضوع را با پدرش در ميان گذاشت.
دكتر به شدت ناراحت شد و ازعلىرضا خواست برود و از آن دانش آموز عذرخواهى كند.
على رضا هم فرداى همان روزجلوى بقيه ى بچه ها از آن دوستش عذرخواهى كرد.
آن شب پدرش او را كنارى كشيد و با او صحبت كرد:اگه آدم يك استعداد و توانايى
داشته باشد بايد در اختيار ديگران قرار دهد نه اينكه آن را چماق كند و بزند توى
سربقيه!
195
دكتر معمولا" وقتى مطلبى مى خواهد بنويسد،حداكثر استفاده را از كاغذ دم دستش
مى برد. پاكت هاى نامه را آرام و با احتياط باز مى كند كه آسيبى نبيند و بعد از پشت
آنها هم براى نوشتن استفاده مى كند.و دور نمى اندازد.
به كارمندها و منشى هاى دفترش هم سفارش كرده از پشت كاغذهاى باطله كه سفيد
و قابل استفاده است استفاده كنند.
196
دكتر نسبت به مصرف بى رويه ى انرژى فوق العاده حساس است و خودش هم رعايت
مى كند. سيستم خنك كننده ى دفتر رئيس جمهور كولرهاى گازى است. اين كولرها
برق زيادى مصرف مى كنند.
دكتر معتقداست كشورهاى پيشرفته با تبليغ و فروش اين كولرها به مردم ايران
انرژى مملكت را ازبين مى برند.
حتى اگر هوا در اوج گرما هم باشد، به محض اين كه مى بيند در اتاق كولر روشن
كرده اند،فورى آنها را خاموش مى كند.
197
روشنايى اتاق دكتر با مهتابى و لوستر است.به عنوان منشى دكتر،هر وقت به اتاق دكتر
مى رفتم، مى ديدم دكتر لوستر ها را خاموش كرده و در روشنايى مهتابى كار مى كند.
با شناختى كه از دكتر داشتم،نشستم و مصرف برق هر دوى اين روشناييها را حساب
كردم.متوجه شدم مصرف برق در مهتابى ها ى اتاق دكتر كمتر از لوستر هايست كه
لامپ كم مصرف دارند.
چند بار زودتر از دكتر به اتاقش رفتم وا ز قصد لوسترها را روشن كردم.
تا دكتر وارد اتاقش مى شد، لوستر ها را خاموش و مهتابى ها را روشن مى كرد.
باز با خودم گفتم شايد نور لوسترها برايش آزار دهنده است.امّا وقتى مهمان خارجى
برايش مى آمد، دستور مى داد تمام چراغ ها راروشن كنند.
به محض خروج مهمان هم مى گفت بچه ها لوستر ها را خاموش كنند.
حالا بعد از گذشت چهار سال بچه هاى خدماتى ديگر عادت كرده اند.
در حضورمهمانهاى خارجى اين لامپ ها را روشن و به محض خروج آنها،خاموششان كنند.
يك بار من به آنها اعتراض كردم كه اين بى ادبيست كه در حضور رئيس جمهور چراغ ها
را خاموش مى كنيد.
گفتند دكتر آن قدر به ما سفارش كرده كه چه ايشان باشند و چه نباشند ما موظفيم
اين كار را انجام دهيم!
198
بعد از بدرقه ى رسمى رئيس جمهور يكى ازكشورها در باغ رياست جمهورى، به
سمت دفتر برمى گشتيم. يك دفعه دكتر چند قدم عقب برگشت.خم شد. از روى
زمين. چيزى برداشت.گرفت طرف من كه مسؤول تشريفات بودم.سنجاق كاغذ بود.
سنجاق را گرفتم. گفت، لازم مى شود.حيف است!
199
اوایل رياست جمهورى دكتر، يك روز مرا كه منشى مخصوصش بودم صدا كرد.
رفتم به اتاقش. اشاره كرد به فرش دستبافى كه كف اتاق بود: اين فرش را ببين.
چقدر نفيس است!چه نقشه ى قشنگى دارد!چه طرح ورنگ زيبايى در آن به كار
رفته!ازديدنش آدم لذت مى برد.
آن وقت فرش به اين زيبايى و گرانى افتاده زير پا ونخ نما شده.
بگو بيايند اين فرش را ببرند.حيف است ازبين برود.
توجه و دقت دكتر تعجب برانگيز بود.معلوم بود اين فرش سالهاى سال كف اين اتاق را
پوشانده و خيلى ها پا روى آن گذاشته و بى توجه به آن بوده اند.
با مسئول مربوطه هماهنگ كردم تا براى انتقال فرش اقدام كنند.
200
مسئول يكى از نهادهاى دولتى به دكتر مراجعه كرده و درخواست خريد سيصد
دستگاه كامپيوتر داد.
دكتر به متقاضى گفت دستور مى دهد از نهاد رياست جمهورى اين تعداد كامپيوتر
را به آن اداره بدهند.
بعد به كارمندهاى دفترش گفت كامپيوتر هاى اضافى روىميزهاى كارمندهاى نهاد
را كه بيشتر جنبه ى نمايشى دارد تا كاربردى و سال تا سال هم از آن استفاده نمى شود، آماده كنند
و به آن اداره تحويل دهند.
به اين صورت بحث خريد كامپيوتر كه رقم بالايى هم بايد بابت آن هزينه مى شد،منتفى شد!
201
در زمان شهردارى رفته بود بازديد پروژه ى بزرگراه امام على (ع).
اين پروژه براى دكتر خيلى مهم بود. چون گره بزرگى از ترافيك شهر را حل مى كرد.
پيمانكار مشغول ريختن آسفالت بود.
دكتراز او دماسنج خواست. بعد دماسنج را درآسفالت فرو كرد و به پيمان كار گفت: الآن كه وقت
آسفالت ريختن نيست. درجه حرارت آسفالت باهوا هم خوانى ندارد. الآن هر چه آسفالت بريزيد،
از بين مى رود.
مهندس پيمانكار كه از اطلاعات تخصصى دكتر كپ كرده بود، شروع كرد به توجيه
كردن كه آسفالت را از جاى ديگرى براى ما مى آوردند و دست ما نيست و....
اما هر توجيهى كرد نتوانست پاسخ قانع كننده اى به دكتر بدهد.
به دستور دكتر كار پروژه تا مساعد شدن شرايط جوى به تعويق افتاد.
202
اواسط عيد سالى كه دكتر شهردار بود، يك روز سرى به پروژه ى بزرگراه امام على زد.
آنجا به مراحل كار پروژه ايى كه انجام شده بود نظارت مى كرد.
جايى متوجه شد در اثر بى احتياطى كارگرها درختى درحال خشك شدن است.
همانجا با زيبا سازى شهردارى تهران تماس گرفت.
آنها هم تا دكتر آنجا بود، سريع آمدند. درخت را درآوردند و دوباره در جاى ديگرى كاشتند
تا خشك نشود.
203
همان روز در حين بازديد متوجه شد ساخت پلى كه در بزرگراه بود را بيش از حد طول
داده اند.
دكتر با مدير مربوطه تماس گرفت. او خودش را رساند و در مقابل سؤال دكتر، شروع به
توجيه كم كارى هايش شده بود كرد.
دكتر آقاى على آبادى، معاون عمرانى شهردارى راهم خواست و همانجا به مدير ابلاغ شد
كه توانايى انجام درست كار را ندارد.
204
وقتى مسئو ليت شهردارى را برعهده گرفت،براى اين كه تكانى به نيروهاى شهردارى داده،
مسئوليتشان را در قبال شهر به آنان يادآورى كند، گفت چهل و پنج روزه كل خيابان هاى
تهران لكه گيرى مى شود.
خيلى ها مسخره اش كردند.خيلى ها چوب لاى چرخ گذاشتند. خيلى ها همكارى
نكردند.خيلى ها هم،كم كارى كردند.اما...بيش از دو سوم خيابانهاى تهران ظرف
چهل وپنج روز لكه گيرى شد.
205
يكى از مشكلاتى كه تيم حفاظت دكتر با ايشان دارد اين است كه دكتر اصلا" پايبند
تشريفات نيست.
از استفاده از پيشرفته ترين امكاناتى كه خاص رئيس جمهور فراهم
شده مثل آسانسور مخفى،امكانات تفريحى-ورزشى و... گرفته تا ساده ترين آنها.
در طول پنچ سالى كه از شهردارى و بعد، رياست جمهورى ايشان گذشته، همين رويّه
را داشته.
به عنوان مثال در داخل اتومبيل مقامات از درجه ى اوّل گرفته تا درجه ى دوّم و
سوّم،هميشه" چتر" مى گذارند كه در مواقع بارندگى محافظان روى سر آن مقام
مسئول بگيرند.
امّا در طول چند سال مسئوليت دكتر چه به عنوان شهردار و چه به عنوان رئيس جمهور
تا به حال ايشان نگذاشته ما محافظ ها در هنگام بارندگى چتر روى سرشان بگيريم.
206
در اولين دور سفرهاى استانى، مسئولين استان ها سرسفره، چند جورغذا و سالاد
و دسر مى گذاشتند.
دكتر فقط سالاد يا نان و ماست مى خورد. اعتراضى به ريخت وپاش هايى كه انجام شده بود،
نمى كرد اما جورى رفتار مى كرد كه استاندار دفعه ى بعد يك جور غذا بيشتر سر سفره نمى آورد.
اين اتفاق دربازديد هاى زمان شهرداريش ازمناطق مختلف شهردارى هم افتاده بود.
207
تازه شهردار شده بود. براى بازديد از يكى از مناطق تهران رفته بود.
آنجا،مسئولين شهردارى منطقه براى خود شيرينى چند جور غذا درست كرده و در
يك سالن بسيار زيبا، ميزهاى آن چنانى چيده بودند.
به محض تمام شدن ديدار مردمى، دكتر را به سالن غذا خورى راهنمايى كردند.
پرسيد: به مردمى كه به شهردارى مراجعه كرده بودند ناهار داديد؟
گفته بودند به آنها غذا داده اند.
تا داخل سالن شده بود و ضيافتى را كه از پول بيت المال برايش ترتيب داده بودند،
ديده بود، گفته بود من سر سفره اى كه اشرافى گرى در آن باشد، نمى نشينم!
آمده بود بيرون و هر چه مسئولين و معاونان التماس كرده بودند به سالن بر نگشته بود.
آقاى...، يكى ازمشاوران دكتر را واسطه كرده بودند.
او به دكتر گفته بود شهردار منطقه بدجورى ضايع شده!
دكتر هم به مشاورش گفته بود: من بايد الان با اين مسئله برخورد كنم كه بعدا"
كارمان به برخورد با مسائل بزرگتر از اينها نكِشد.
آن روز دكتر نان وماست خواسته و نان و ماست خورده بود.
اين اتفاق مثل بمب در شهردارى ها صدا كرد و زمينه اى شد كه جلوى ريخت و پاش
هاى شهردارى ها گرفته شود.
دكتر در رياست جمهورى هم همين رويه را دارد.طورى كه كاركنان نهاد حتى اگر
بخواهند پرده اى را تعويض كنند، نگران اين هستند كه نكند اسراف باشد و دكتر با
آنها برخورد كند!
208
در همايش ها معمولا"مسوؤلان از آسانسور يا پله هاى ويژه استفاده مى كنند تا با
خبرنگاران يا مردم تماس نداشته باشند.
در يكى از اولين همايش هايى كه دكتر بعد از رياست جمهورى حضورداشت، بعد از
همايش منشى ها، دكتر را به سمت پله هاى ويژه راهنمايى كردند.
اما دكتر نپذيرفت و با ناراحتى گفت: يعنى چه؟ چرا فرار كنيم!
و از همان راهى رفت كه همه ى شركت كننده ها مى رفتند.
209
در فهرست همراهان رئيس جمهور در اولين سفرخارجى همه نوع مسئوليتى ديده می شد.
6-5 نفرمحافظ در پست هاى مختلف،خدمت كار،جامه دار،كفش دار.
دكتر كه فهرست را ديد،،در همان اولين سفر خارج از كشورش اين فهرست عريض
وطويل را به هم زد.
فقط آنهايى همراه دكتر به سفر بايد مى رفتند كه حضورشان ضرورت داشته باشد.
كل همراهان دكتر در سفرش به نيويورك و سازمان ملل 26 نفر بود.
در سفرهاى بعدى هم به خواست دكتر مسئول تشريفات اين تعداد را كمتر كرده كه
بيشتر نكرده.
210
همراه دكتر رفته بوديم قم. وقتى براى زيارت حرم حضرت معصومه(س) رفتيم، دكتر
ديد حرم خلوت است.
پرسيد:مردم كجا هستند.
بچه هاى تشريفات ومحافظان گفتند: يا داخل حرم هستند يا بيرون!
برگشت به محافظان و بچه هاى تشريفات گفت:درها را بستيد. قرق كرديد.كى به
شما چنين اجازه اى داده؟!
بچه ها شروع كردند به توجيه. هركدام گناه را گردن ديگرى مى انداخت.
دكتر گفت به زيارت نمى رود. همان جا مى ماند تا در ها را بازكنند.
در ها كه باز شد، مردمى كه پشت درها مانده بودند، ريختند داخل صحن.
دكتر آن روز در سخنرانى عموميش مسئولين اجراييش را به خاطر اين كارشان توبيخ كرد
[SIGPIC][/SIGPIC]
اللهم انی اسئلک بحق روح ولیک
علی بن ابی طالب
الذی مااشرک بالله طرفه عین ابدا
ان تعجل فرج ولیک القائم المهدی
--------------------------------------
همه نام بسیج در گمنامی است و عزت او در مظلومیت او و افتخار او حضور در صحنه های حساس در روز های حادثه.... بسیجی دلگیر نباش ،تو خار چشم دشمنی....
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۴, ۲۳:۳۹ #8
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 793
- مورد تشکر
- 2,216 پست
- حضور
- 2 ساعت 12 دقیقه
- دریافت
- 7
- آپلود
- 0
- گالری
-
13
متن کتاب "فرزند ملت"، مجموعه خاطرات منتشر نشده از
دکتر احمدينژاد/8
211
روز اهداء خون، على رغم اصرار دكتر به اهداء خونش، پزشكان به خاطر فشار كارى زيادِ ايشان،
دكتر را از اين امر منع كرده بودند.
اما مسئول مربوطه اصرار داشت كه مثل هر سال، دكتر در مراسم اهداء خون كه از طرف
تلويزيون تصوير بردارى هم مى شد، شركت كند.
وقتى كارمندان دفتر به او توصيه ى پزشكان را يادآورى كردند، پيشنهاد كرد دكتر براي
تشويق و ترغيب مردم به اهداء خون فقط جلوى دوربين هاى تلويزيونى حاضر شده و به حالت
نمادين و نمايشى از ايشان خون گرفته شود.
كارمندان دفتر كه اخلاق دكتر را مى دانستند، به او گفتند خودش با دكتر صحبت كند.
او هم پذيرفت و همان حرفهايى كه به ما گفته بود، براى دكتر هم تكرار كرد.
هنوز حرفهايش تمام نشده بود كه دكتر با عصبانيت گفت: شما مى دانيد از من چه
مى خواهيد؟من براى مردم نقش بازى كنم؟! جلوى دوربين براى مردم تظاهر به خون
دادن كنم؟!
212
روزاول تبليغات انتخاباتى دوره ى نهم رياست جمهورى در سالن هفتم تير قرار بود
دكتر سخنرانى كند.
روى سِن صندلى خيلى شيكى گذاشته بودند.
تا دكتر آمد داخل، او را به سمت سن راهنمايى كرديم.
گفت: ما آمده ايم اين ها را به هم بزنيم.
رفت نشست پايين. روى سن يك صندلى معمولى گذاشتند.روى آن نشست و سخنرانى كرد.
213
دكتر به دعوت دانشجوهاى دانشگاه امام صادق(ع) براى افطارى به آنجا دعوت
شده بود. با دكتر قبلش رفتيم تا ايشان سرى به خوابگاه دانشجويان بزند. برگشتنى
يك دفعه باران شديدى گرفت. با اين كه مى دانستم دكتر سوار اتومبيل نمى شود،
به بچه ها گفتم سريع اتومبیل را آوردند.
گفت پس بقيه چى؟!
سوار نشد.
وارد مسجد كه شديم،دكتر همانجا دم در نشست.
گفتيم اين طورى دانشجوها شما را نمى بينند.
گفت آن بالا هم كه برايش ميز و صندلى گذاشته ايم نمى نشيند.
بچه ها ميز و صندلى را بردند گوشه اى از وسط هاى مسجد.
به دكتر جايگاه را نشان داديم. خيلى سريع، طورى كه نظم مجلس به هم نخورد،
خودش را آن جا رساند.
214
مى خواستيم براى انتخابات،براى دكتر فيلم تبليغاتى بسازيم. همراه دكتر رفتيم
دانشگاه علم و صنعت.
در حين فيلم بردارى يكى از بچه ها گفت:ان شاءا... يك ماه ديگر سعدآباد مى بينيمتون
دكتر!
دكتر با ناراحتى گفت: سعد آباد بايد تحويل ميراث فرهنگى شود. اگر خدا اراده كرد
و خواست، پاستور.
215
در زمان شهردارى، يكى از مسئولين فرهنگى شهردارى بدون هماهنگى با شهردار
براى روز معلم برنامه اى ترتيب داده بود با حضورمهمانان خارجى.
پر از اسراف و ريخت و پاش.
بعضى از مقامات مملكتى مهم آمده بودند.
دكتر موقع رفتن به آن مسئول گفت خودم كه چيزى نخوردم. پول شام محافظ هايم را
از جيبم مى دهم. همه ى اين خرج ها را بايداز جيبت بدهى. شهردارى ريالى بابت اين
ريخت و پاش ها هزينه نمى كند.
216
مسئول تشريفات دكتر براى يكى از بستگانش تعريف مى كرد:در سفر حج، بعد از
دعاى عرفه، به دكتر گفتم يك خواهش از شما دارم.
براى من تفكيك سندهاى مالى سفرهاى خارجى و داخلى سخت است.
شما يك اختيارى به من بدهيد.تا هر جا تشخيص خودم بود با شناختى كه از خصوصيات
اخلاقى و نوع خرج كردن شماست، تنظيم كنم، شما هم تأييد كنيد!
دكتر جواب داد: يعنى چه كه شما مرا مى شناسى.خصوصيات مرا مى دانى.يعنى مى دانى
من چه قدر خرج مى كنم. بريز و بپاشم جه جورى است؟!
چنين درخواستى از من نداشته باش!
217
در شروع سفرهاى استانى،دكتر مى خواست با هواپيماى عمومى سفركند.
چند بارهم همين كار را كرد.و با مردم عادى رفت.
در سفرهاى خارجى هم همين طور بود.
اما به خاطر اين كه تيم حفاظتى سخت گيرىزيادى مى كردند، براى رعايت حال مردم مجبور
شد با پروازهاى اختصاصى اين سفرها را برود.
218
زمانى كه دكتر شهردار بود، يك بار سرِ ناهار يكى از بچه ها از دكتر پرسيد چرا از
خانه غذا مى آورد و اگر غذاىِ شهردارى شبهه دار است ما هم مصرف نكنيم!
دكتر جواب سر بالا دادكه نه شما بخوريد.
آن روز غذاىِ شهردارى قيمه بود. يك دفعه سه تا مهمان ديگر به جمعمان اضافه
شدند و نشستند سر سفره. خدمت كار رفت و اين بار كوفته آورد.
دكتر تا غذا را ديد صدايش بلند شد كه: چرا دو جور غذا؟!
خدمت كار آمد دم گوش من وگفت قيمه تمام شده بود. رفتم از ساختمان ديگر غذا
بياورم. غذاى آنها هم كوفته بود.
قضيه را به دكتر گفتم. سكوت كرد و ديگر چيزى نگفت.
219
به محض اين كه در ساختمان شهردارى مستقر شد، اتاقش را تحويل گرفت و فضاى
آنجا را ديد، حتى يك دقيقه هم صبر نكرد.
از اتاق آمد بيرون و رفت در اتاق مديركل نشست.
اتاق مدير كل شد اتاق شهردار، اتاق 160 مترى شهردار با آن همه دكوراسيون
شيك و گرانقيمت هم شد موزه ى عبرت.
220
يكى از مسوؤلين كشورى آمده بود شهردارى. آقاى دكتر، اتاق كذايى و بريز و بپاش
هاى آنرا نشانش داد.
جواب آن مسوؤل مملكتى به آقاى شهردار اين بود كه اين تجملات براى نظام ما شأن
مى آورد!
دكتر مدت ها بعد، در يكى از سخنرانى هايش به آن ديدار اشاره كرد: اگر ريخت
و پاش و تجمل پرستى براى نظام ما شأن مى آورد، سلطنت هم همين كار را كرد.
انقلاب ما براى اين بود كه ارزش ها حاكم شود.
اين ارزش و شأن نيست كه مسوؤلين در كاخ هاى مجلل بنشينند و براى فقرا و
نيازمندان تصميم بگيرند.
221
در سفرهاى استانى گاهى برنامه ها آن قدر فشرده بود كه به خواست رييس جمهور غذا را
داخل ظرف هاى يك بار مصرف مى ريختيم و داخل هلى كوپتر در حال رفتن از شهرى به
شهر ديگر به رئيس جمهور و همراهان مى داديم تا در زمان صرفه جويى كنيم.
222
اگر بخواهيم 24 ساعت دكتر را تجزيه و تحليل كنيم، ايشان مدام در حال فعاليت
است.
از شركت در جلسات مختلف گرفته تا مطالعه ى پايان نامه ى دانشجويانش يا
گزارشات مختلف از موضوعات مختلف ادارى تا تحليل بين المللى يا اقتصادى.
با اين حال هر تأليف تازه اى كه در اين خصوص در بازار نشر مى آيد، يك نسخه اش
را هم دكتر براى مطالعه روى ميز كارش دارد.
223
در اوايل رياست جمهورى دكتر، براى برنامه هاى كاهش آسيب و درمان معتادين به
خواست ايشان، قرار بر اين شد كه وزارت خانه هاى بهداشت، رفاه و ستاد مبارزه با
مواد مخدر طرحى را آماده كنند.
وزرا و رئيس ستاد براى ارائه ى طرحشان خدمت رئيس جمهور رسيدند.
آنها توضيح مى دادند و دكتر با دقت گوش مى كرد.
در نهايت دكتر چند سؤال اساسى كه در حيطه ى اين طرح و تخصصى بود مطرح كرد
كه هيچ كدام قادر به پاسخ گويى نشدند.
بعد دكتر از آنها خواست روى مواردى كه مطرح كرده هم كار
بكنند، بعد كه طرح پخته شد، آن را براى بررسى دوباره نزد او ببرند.
براى اين منظور بيش از دو-سه هزار ساعت كار كارشناسى شد.
وقتى طرح را پيش دكتر بردند، ايشان نزديك به چهار-پنج ساعت وقت گذاشتند.
مطالعه كردند و بعد نظر تكميلى را دادند.
طرح، تازه آماده ى ارائه در ستاد مبارزه بامواد مخدر شده بود!
224
مهندس فتاح؛وزير نيرو تعريف مى كرد: دكتر به عنوان يك فرد اجرايى-عملياتى
كاملا"براوضاع اداره ى كشور مسلط است.
ما وزرا حتى اگر بخواهيم،نمى توانيم اطلاعات غلط به ايشان بدهيم.چون دكتر خودش
هميشه اطلاعت درست را از طريق بازرسينش در نقاط مختلف كشور دارد
ما؛وزرا هميشه مراقبيم تا در بحث و ارائه ى گزارش به دكتر اشتباه نكنيم.
اوايل سال 1388 من در مشهد بودم كه دكتر تماس گرفت و از بارندگى هاى اول سال
پرسيد.
از ميزان خسارات و تلفات هم اطلاع دقيق داشت.مى خواست بداند وضعيت
ذخيره ى آبى سده چه قدر شده؟
هر كدام از سدها را كه مى گفتم دكتر محل سد و ميزان ذخيره ى قبلى آن را مى دانست.
تا من ميزان آب اضافه شده به آن سد را مى گفتم،سريع مى گفت:اين سد ذخيره ى
قبليش...بوده.با اين ميزان آب اضافه شده، ذخيره اش...شده!
مثلا"تا من مى گفتم سد ميناب 70 ميليون متر مكعب شده،دكتر سريع مى گفت:حجم
قبلى آن 20 مليون متر مكعب بود.يعنى خدارا شكر 50 ميليون متر مكعب به ذخيره ى
آب آنجا اضافه شده.
225
قرار بود دكتر براى معاونين وزارتخانه ها در محل مجلس قديم درباره ى اصلاح
بودجه ى كشور صحبت كند.
نزديك به سيصد معاون وزير در صحن مجلس حضور داشتند.
دكتر وقتى شروع به صحبت كرد،اغلب مى دانست كدام معاون وزير كجا نشسته.
بيشترسيصد معاون را به اسم مى شناخت و مى دانست هر كدام در وزارت خانه هايشان
چه معاونتى را عهده دار هستند.چون در بين صحبت هايش خيلى هارا به نام صدا مى كرد
وراجع به حوزه ى فعاليتيشان عدد وآمار مى گفت وآنها هم تأئيد مى كردند.
226
دكتر تقريبا"براى هرموضوعى كه مطرح مى شود و از ايشان نظرخواهى مى كنند،
نظر تخصصى مى دهد و حرفى براى گفتن دارد.
ازبرنامه هاى تخصصى وزارتخانه هاى مختلف گرفته تا ارائه ى ابتكاراتى كه در
سفرهاى استانى اهالى با دكتر مطرح مى كنند.
در سفر دكتر به استان خراسان جنوبى،يكى از اهالى ابتكار خود را كه در مورد
آبيارى زمين هاى كم آب بود به دكتر عرضه كرد. بنده ى خدا سعى كرد با زبانى ساده
در مورد طرحش توضيح بدهد، دكتر در مورد آن به طور تخصصى صحبت كرد و از
سابقه ى تاريخى چنين ابتكاراتى در گذشته گفت. و گفت در كدام مناطق كشور هم
از ابتكار اين آقا مى شود استفاده كرد.
مبتكر كه با شگفت زدگى، متوجه احاطه ى علمى دكتر به طرحش شد، با اشتياق در مورد
كارهاى ديگرى كه در همين مورد انجام داده ولى رو نكرده بود، با دكتر صحبت كرد.
227
در جلسه هيئت دولت در يكى از سفر هاى استانى صحبت در مورد ساخت و ساز
مسكن در مركز استان بود.
دكتر خطاب به مسئولين استان گفت: ضريب مقاومت زمين در اين منطقه مگر... درصد
نيست.
مسئولين استان با تعجب حرف دكتر را تائيد كردند.
دكتر به مسئولين استان كه مدعى بودند نمى شود خانه هاى چند طبقه ساخت، بعد
از بيان يك سرى اصطلاحات خاص مهندسى عمران گفت، بارعايت نكات تخصصى كه
به آن اشاره كرده، در اين منطقه،امكان ساخت و ساز هاى چند طبقه وجود دارد.
228
دريكى ديگر از سفرهاى استانى،در هيئت دولت گفتند سرمازدگى باعث خشك
شدن گياهان اين منطقه شده.دكتر پرسيد مسئول هواشناسى استان كيست؟
مسئول هواشناسى بلند شد ايستاد.
دكتر از او پرسيد: عمق نفوذ سرما چه قدر بوده!
مسئول به جاى جواب دكتر گفت كه 25 روز طول سرماى استان بوده.
دكتر دوباره پرسيد: عمق نفوذ سرما. يعنى چندسانتى متر تا زيرزمين يخ زده؟
مسئول هواشناسى شروع كرد به زير و روكردن كاغذهايش.
يك نفراز حضارگفت 35 سانتى متر.
دكتر بلافاصله خطاب به مسئولين استان گفت:اگر اين طوراست،شما درختان زيتون،
انجير و تاك هاى مو را از دست داده ايد.
آمارى را كه مسئولين استان بايد ارائه مى دادند دكتر به آن ها گفت!
229
حافظه ی قوی دکتربا اینکه برای بچه های تشریفات دردسر ساز است،گاهی به نفعشان تمام می شود.
رئيس جمهور كومور، مسلمان و شيعه است. در ايران درس خوانده و شاگرد آقاى
مصباح يزدى بوده.
مى خواست بيايد ايران. اما چون هواپيماى مناسبى براى آمدن به ايران در اختيار
نداشت، دكتر دستور داد يك هواپيما ى فالكون بفرستند تا او را بياورد.
روز بعد روزنامه ها عكس او را در حالى كه از يك هواپيماى ديگر پياده مى شد، انداختند.
دكتر مسئول تشريفات صدا كرد عكس را نشانش داد و پرسيد مگر هواپيماى فالكون
نفرستاده بوديد؟ اين فالكون نيست!
مسئول تشريفات توضيح داد كه طبق دستور عمل كرده. بعد دنبال يك توضيح براى
عكس روزنامه مى گشت كه خود دكتر بعد از كمى مكث گفت: قبل از اين كه بيايد
تهران رفته بود مشهد و با پرواز داخلى آمد تهران.
احتمالا" عكاس روزنامه عكس را در حال پياده شدن از پرواز داخلى گرفته!
230
دكتر الهام،وزير دادگسترى مى گفت: با اين كه حقوق رشته ى تخصصى دكتر
نيست، اما من ايشان را به عنوان يك حقوقدان قبول دارم. چون در جاهايى كه بحث
قانونى پيش مى آيد، مسأله و اشكالى را مطرح مى كند كه نشان از تسلط به موضوع،
آمادگى ذهنى و قدرت تحليلى بالاست.
حتى وقتى من مطلبى را ناقص بيان مى كنم،ايشان وجوه ديگر آن مسأله ى حقوقى
را هم بيان مى كند.
231
دكتر الهام تعريف مى كرد:يك بار خدمت دكتر رسيدم تا مطالب دسته بندى شده اى
را با ايشان مطرح كنم.
من هنوز اولين مطلب را برايشان مى خواندم كه دكتر از موردى كه در مطلب هشتم
نوشته بودم، سؤال كرد. در ابتدا متوجه نشدم. به دكتر كه نگاه كردم،ديدم از روى
دست من تمام مطالب را خودش خوانده.و اصلا"نيازى نبود من يك به يك آنها را
براى ايشان بخوانم و توضيح دهم.
232
تأكيد دكتر در جلسات هيئت دولت براين است كه صحن دولت نبايد محل ابتدايى
بحث ها باشد.
به اعتقاد دكتر هر طرح و برنامه اى كه در جلسات هيئت دولت مطرح مى شود، بايد
از قبل كار كارشناسى روى آن انجام شده و براى جمع بندى و تصويب نهايى در
هيئت دولت مطرح شود.
گاهى پيش آمده كه موضوعى درجلسه ى هيئت دولت مطرح مى شود.
هر يك ازاعضاء كابينه،نظرى مى دهند. آن وقت دكتر مى گويد معلوم است كه شما
هنوزكار كارشناسى روى آن انجام نداده ايد.آن را از دور بحث خارج كرده به كمسيون
مربوطه برمى گرداند.
233
در سفرهاى استانى،قبل از تشكيل جلسه ى هيئت دولت، تك به تك وزراتخانه ها با
حضور معاونت اجرايى رئيس جمهور، وزير مربوطه، استاندار، مسئولين اداراه ى زيربط
استانى و برخى نماينده هاى استان جلسه مى گذارند.
روى طرح هاى پيشنهادى كارمى كنند و پيش نويس مصوبات را آماده مى كنند.
علاوه بر آن جلسه ى كارگروه هاىتخصصى هم در استان مربوطه تشكيل مى شود كه دكتر
مقيّد است حتما"در كارگروه تخصصى خودش شركت كند.
در اين جلسات علاوه بر مسئولين دولتى،مسئولين استان و نماينده ها، از ساير ذى نفع
ها هم دعوت مى شود.
مثلا"دركارگروه صنعت، نمايندگان صنعت آن استان و كسانى كه در بخش خصوصى فعاليّت دارند
هم حضور دارند يا در كارگروه كشاورزى،نماينده ىكشاورزان و تعاونى هاى كشاورزى و يا در
كارگروه اشتغال نماينده ى كارآفرين ها هم هستند.
حضور آنها كمك مى كند تصميمات،تصميمات كارشناسى شده ترى باشد!
بعد از طى اين مراحل طرح هاى آماده شده تازه در جلسه استانى هيئت دولت مطرح
و تصويب مى شود.
234
جلسه راجع به تظيم بودجه ى سال 1388 بود.
يكى از كارشناسان در ابتداى جلسه برنامه اى رامطرح كرد براساس قيمت نفت،بشكه
هاى 35 دلار و يك طرح هم ارائه كرد با قيمت هر بشكه نفت 40 دلار.
جلسه كه پيش رفت،همين كارشناس موضوعى را در خصوص بودجه مطرح كرد كه
با فرض اوّلش نمى خواند.
رقمى كه در خصوص مسأله ى مورد نظر مطرح شد،آن قدردقيق بود كه هيچ كدام از اعضاى
جلسه متوجه اين موضوع نشدند. چون اعداد و ارقام درشت بود.علاوه بر آن بايد در يك لحظه
سقف بودجه را در نظر آورده، يك بار با قيمت نفت بشكه اى 35 دلار و يك بار با قيمت نفت بشكه اى
40 دلار محاسبه كرده و در آمد روزانه ى حاصل از هر كدام را در آن واحد ذهنى حساب مى كردند.
امّا دكتر كه با دقت اين ارقم و اعداد و مسائل مطرح شده را دنبال مى كرد، و همه را ذهنى
محاسبه مى نمود، به آن كارشناس گفت كه ارقامى كه ايشان مى گويد، با هيچ كدام از دو
طرح ارائه شده در ابتداى جلسه جور در نمى آيد.
آن كارشناس در ابتدا حرف دكتر را نپذيرفت.
ده دقيقه اى كاغذهايش را بالا و پايين كرد. دوباره محاسبه كردتا بالاخره متوجه شد
حق با دكتر بوده است و ارقام مطرح شده از طرف او اشتباه بوده است!
235
منشى دكتر كه در يكى ازجلسات طرح تحول اقتصادى حضورداشته تعريف مى كرد:
مسئولين براى جمع و تفريق و ضرب و تقسيم عددهاى ميلياردى كه به توان(ايكس) رسيده
بود، از كاغذ و قلم و ماشين حساب استفاده مى كردنداما دكتر زودتر از ماشين حساب، ذهنى
حساب مى كرد و عدد را به آن ها مى گفت.
236
قبل از جلسه ى هيئت دولت در بوشهر،دكتر بازديدى 10 دقيقه اى از پروژه ى احداث
بيمارستان در اين شهر داشتند.
با نگاهى گذرا متوجه شدند آنجا زمين ها را براىمقاوم سازى،شمع كوبى كرده اند.
با اين كار هزينه ى ساخت و ساز بيمارستان چند برابر شده.
دكتر در جلسه ى هيئت دولت از وزير مسكن علت شمع كوبى ها را سؤال كرد.
وزيرمسكن توضيح داد كه قرار است ساختمان بيمارستان را چند طبقه بسازند.
دكتر با انتقاد از اين اقدام وزارت مسكن گفت كه چون مقاومت زمين در اين منطقه
پايين است و در عوض كمبود زمين ندارند، به جاى ساخت و ساز عمودى،چند ساختمان
دو طبقه بسازند. به اين صورت هم هزينه ى تمام شده پايين مى آيد و هم احتمال ريزش
ساختمان در مواقع وقوع زلزله و....
237
يكى از ويژگى هاى مديريتى دكتر سعى ايشان براى همگرايى وزارتخانه ها و معاونت هاى
مختلف با هم ديگر است.
زمانى كه طرحى از سوى يك وزير در جلسه ى هيئت دولت مطرح مى شود، دكتر
سعى مى كند همه ى جوانب اين طرح ديده شود، جنبه اى مخفى نماند. و وزارتخانه
هاى مختلف در مورد اين موضوع حرفى براى گفتن داشته باشند.
دكتر در ابتداى جلسه جنبه هاى مختلف طرح را برشمرده واعلام مى كند كه هرجنبه
اى مربوط به كدام وزارتخانه مى شود.
در طول جلسه هم، اگر وزيرى در آن لحظه متوجه نباشد و يا نخواهد به دلايلى در
مورد اين موضوع حرفى بزند، دكتر خودش به او ياد آورى مى كند كه آقا اين جنبه
از اين مسأله مربوط به وزارت صنايع، بازرگانى، محيط زيست و... است.
اين روش كمك مى كند كه در خصوص هر طرح، تصميم گرفته شده جامع تر باشد.
وفضاى تعاملى وزارتخانه ها هم با هم ديگر بيشتر شود.
238
توجيه و دليل تراشى يكى از بهانه هاى مديران براى از زير كار در رفتن است.
اوايل رياست جمهورى دكتر، پيش مى آمدكه مسئول اداره و سازمانى با ارائه ى
گزارش به دكتر مى خواست تعلل وكم كارى كارمندان وزير مجموعه اش را توجيه
كرده و بدون دليل از آنها دفاع مى كرد،
آن وقت دكتر با عصبانيت و ناراحتى با اين مسئول برخورد مى كرد.
به خصوص كه اين وظيفه از قبل به اين سازمان تفهيم شده و امكانات كافى هم
دراختيارش گذاشته شده بود.
اين رفتار دكتر سبب شده تا مديران دستگاههاى دولتى همواره خود را موظف به پاسخگويى
دانسته و كم كارى نكنند.
239
يكى از مواقعى كه دكتر با مديران برخورد مى كند، زمانى است كه اجراى طرحى به
خاطر لج و لجبازى مسئولين و دستگاهها با همديگر به تعويق و تأخير افتاده.
آن هم زمانى كه كار كارشناسىِ دقيق روى آن انجام شده، در دولت تصويب شده و بودجه
هم به طرح مورد نظر اختصاص داده شده است!
يكى ديگر از مسائلى كه براى دكتر قابل قبول نيست،دليل تراشى زير دستانش است.
به خصوص اگر فردى اشتباه كند و به جاى پذيرش اشتباهش مدام براى اشتباهاتش
دليل تراشى كند.
كسانى كه بدون صداقت با ايشان كار مى كنند، مدت عمر كاريشان كوتاه خواهد بود.
240
براى بازديد از يكى از پروژه ها يى كه چند ماه بود كارش شروع شده بود رفته بود. ديد
درصد بالايى از كار انجام نشده مانده.
همانجا با شهردار منطقه تماس گرفت.گفت:همين حالا مى آيى اينجا، سر پروژه.
كارگرهاى شهردارى را مى آورى. خودت هم مى ايستى بالاى سر كار. تا تمام نشده به
شهردارى برنمى گردى.
[SIGPIC][/SIGPIC]
اللهم انی اسئلک بحق روح ولیک
علی بن ابی طالب
الذی مااشرک بالله طرفه عین ابدا
ان تعجل فرج ولیک القائم المهدی
--------------------------------------
همه نام بسیج در گمنامی است و عزت او در مظلومیت او و افتخار او حضور در صحنه های حساس در روز های حادثه.... بسیجی دلگیر نباش ،تو خار چشم دشمنی....
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۴, ۲۳:۴۰ #9
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 793
- مورد تشکر
- 2,216 پست
- حضور
- 2 ساعت 12 دقیقه
- دریافت
- 7
- آپلود
- 0
- گالری
-
13
متن کتاب "فرزند ملت"، مجموعه خاطرات منتشر نشده از
دکتر احمدينژاد/9
241
دكتر به هيچ وجه اهل تعارفات و بده بستان هاى سياسى نيست.
با كسى هم رودربايستى ندارد.
حتى با وزرايى كه خودش آنها را تعيين و به مجلس معرفى كرده است.
بعضى از وزيران دولت نهم،على رغم تعهدى كه در ابتداى پذيرش مسئوليت داده و
ميثاق نامه اى كه امضاء كرده بودند، در انجام وظايفشان تعلل مى كردند.
دكتر در ابتداى امر با اين وزيران جلسه ى خصوصى مى گذاشت.
از آنها توضيح مى خواهدو وظايفشان را به آنها ياد آور مى شد.
يك زمانى را هم با همديگر مشخص مى كردند كه وزير مربوطه در طول اين مدت تا زمان
تعيين شده به تعهداتش عمل كند.
امّا وقتى مدت تعيين شده به اتمام مى رسيد و باز تغييرى در عملكرد وزير ديده
نمى شد، دكتر باز با او جلسه ى خصوصى گذاشته، توضيح خواسته و وظايفش را ياد
آورى مى كرد و باز زمان مشخصى براى اصلاح عملكرد وزير تعيين مى شد.
اين فرصت دادن ها تا شش ماه طول مى كشيد. امّا وقتى دكتر به اين اطمينان مى رسيدكه
وزير مربوطه قادر به اداره ى صحيح وزارتخانه ى مربوطه نيست، و حجت برايش تمام مى شد،
به ناچار عذر او را مى خواست.
242
يكى از اقدامات دكتر در اولين سال رياست جمهورى حذف برنامه ى تغيير ساعت بود.
دكتر اين تصميم را با كارشناسى هاومطالعات متعددى كه انجام شد،اِعمال كرد.
امّا دوسال بعد در سال 1386 نمايندگان آن را به صورت يك قانون درآورده و تصويب كردند
كه ساعت در اوّل فروردين يك ساعت به جلو و اوّل مهرماه هر سال يك ساعت به عقب
كشيده شود.
اطرافيان دكتر به او گفتند اين قانون را به ادارات دولتى ابلاغ نكند و عملا"آن را بلا
اجرا بگذارد. امّا دكتر نپذيرفت. چون معتقد بود حالا كه به صورت يك قانون تصويب
شده و شوراى نگهبان هم آن را تأييد كرده،
ما موظف به اجراى آن هستيم ولو اين كه بدانيم كار نمايندگان صحيح نبوده.
تا زمانى هم كه خود مجلس آن را تغيير نداده ما حق نداريم تغييرش بدهيم.
243
دكتر نسبت به تمام قوانينى كه با آنها سر و كار دارد، مطالعات جامع و گسترده اى
دارد. به اين ترتيب به آن احاطه ى كامل پيدا مى كند.
وقتى با متخصصان بحث مى كند، مثل يك كارشناس خبره ى به جنبه هاى
مختلف موضوع مورد بحث اشاره مى كنند.
مثلا"در خصوص هدفمند كردن يارانه ها،مبانى حقوقى آن را در قوانين مختلف؛ چه در
قانون توسعه ى چهارم،چه در قانون تشكيل وزارت رفاه، قانون ساختار رفاه و تأمين
اجتماعى،چه قانون حمل و نقل كه مصوبه ى مجلس هفتم بود، همه ى اين مبانى را
اِحصا كرده بود و وقتى در مورد هدفمند كردن يارانه ها بحث كارشناسى مى شد، دكتر
ظرفيت قانونى آن را گوشزد مى كرد
244
سازمان مديريت و برنامه ريزى،يكى از معاونت هاى رياست جمهورى وزير نظر قوه ى
مجريه بود. امّا در عمل مديريت حقيقى كشور در بخش اجرا محسوب مى شد.،حتى
شكل دهنده ى خط مشى مجالس قانون گذارى بوده و حكومت دست كارشناسان اين
سازمان بود.
هر برنامه اى كه در دولت تصويب مى شد، بايد به تأييد كارشناسان اين سازمان مى رسيد.
وزرا بايد، نزد كارشناس مربوطه مى رفتند. از او خواهش مى كردند كه براى پروژه
هايشان بودجه تخصيص دهند يا در برنامه ريزى هاى سال آينده لحاظ كنند.
وزراى دولت با اين كه اختياراتشان را از رئيس جمهور و با رأى نمايندگان مجلس
گرفته بودند، از خود اختياراتى نداشتند.
حتى دستور صريح رئيس جمهور هم بدون تأييد اين سازمان فاقد اعتبار مالى و اجرايى
لازم بود.
245
چند سال پيش قرار بود در كرمان موزه ى جنگ ساخته شود.
فرمانده سپاه كرمان نامه اى به رئيس جمهور وقت نوشت و از ايشان در خواست
تخصيص بودجه براى راه اندازى موزه را كرد.
ايشان هم اعتبار قابل توجهى به اين امر اختصاص داد. اما فرمانده سپاه كرمان
هر چه دوندگى كرد تا دستور رئيس جمهور اجرا شود، سازمان برنامه ريزى آن را
تصويب نكرد!
246
وقتى استاندار اردبيل بود،نامه اى نوشت به رئيس جمهور وقت، آقاى هاشمى و يك
سرى ايرادو اِشكال هاى سازمان مديرّيت را براى ايشان به صورت مكتوب شرح داد.
در ملاقات حضورى هم كه با آقاى هاشمى داشت، اين موارد را مطرح كرده بود.
آقاى هاشمى كه از قدرت سازمان بااطلاع بود، به دكتر گفته بود:گزارشت را در مورد
اين سازمان بدون عنوان نويسنده ى گزارش بنويس. اگر بفهمند كار تو بوده، اذيتت
مى كنند.
اين را هم گفته بود كه فعلا" اصلاح اين سازمان به مصلحت نظام نيست.
آقاى هاشمى حرف هاى دكتر را رد نكرده بود. امّا گفته بود فعلا"كارى در جهت
بهبود اين سازمان نمى شود انجام داد.
چندين سال بعد وقتى كه دكتر خودش به رياست جمهورى رسيد،يكى از كارهاى
زير بناييش را اصلاح ساختار مديريت كشور قرار داد.
247
یکی از دغدغه های دکتر حتی تا قبل از ریاست جمهوری،هدفمند کردن یارانه ها بود.
سال 1386بررسي كرده بود كه براساس قيمت نفت در آن سال،يارانه اى كه دولت،براى
مصرف بنزين،گاز وگازوئيل با احتساب قيمت تمام شده و يارانه به آن مى داد، 100 هزار ميليارد
تومان مى شد.
در حالى كه بودجه عمرانى كشور در همان سال 27 هزار ميليارد تومان بود.
يعنى بيش از سه برابر بودجه ى عمرانى كشور درايران انرژى مصرف مى شد.كه در دراز
مدت ضربه ى سنگينى به اقتصاد كشور وارد مى آورد.
اين اتلاف درآمد ملى، همين طور هدفمند كردن يارانه هاو... از مسائلى بودكه از
ابتدا مورد توجه دكتر گرفته بود.
طرح تحول واصلاح ساختار اقتصادى كشور به ابتكار دكتر با هدف هدفمند كردن
يارانه ها،اصلاح ساختار بانك ها،ماليات گمرك، حفظ ارزش پول ملى وبالا بردن سطح
كارايى مطرح شد.
درابتدا موضوع به صورت يك دستور در جلسه ى راهبردى رياست جمهورى كه به
صورت مستمر با حضور خبرگان اقتصادى،وزير دارايى و خود رئيس جمهور برگزار
مى شد، از طرف دكتر مطرح شد.
دكتر،گروهى توانمند، خبره و قوى از كارشناسان را براى بررسى تمام جوانب كار و
نهايى كردن طرح مأمور انجام اين كار كرد.
با اعلام رسمى آن به مردم در سخنرانى 22 بهمن سال 1386 عمليات اجراى طرح شروع
شد..طرح طورى بود كه راه را براى تمام كسانى كه صاحب نظر بودند،باز گذاشته بود.
وشايد تا به حال در كشور طرحى با اين وسعت و عمق كارشناسى انجام نشده بود.
دكتر جلساتى با اقتصاددانان،صنعت گران،توليد كنندگان،منتقدان،كارشناسان سازمان
هاى مختلف، نمايندگان مجلس و... برگزار كرد.آنها را توجيه كرد و نظراتشان را شنيد.
زمينه ى كار هم فراهم شد؛ آمارگيرى از خانوارها در كل كشور و دهك ها و سيستم
اجرا هم مشخص شد و كافى است مصوبه از مجلس در بيايدكه كار راه بيافتد!
248
دكتر اگر به نكته اى برسد كه آنرا صحيح تشخيص دهد تنها مسأله اى را كه مد نظر
قرار نمى دهد، مصلحت و آبروى شخصى خودش است.
بعضى از دوستان و افراد خيرخواه به دكتر گفتند طرح تحول اقتصادى مصادف با
دوران انتخابات است.
اين طرح در شروع كار يك افزايش قيمت را به دنبال خواهد داشت. و ممكن است
در انتخابات مؤثر بيافتد. مصلحت نيست.
دكتر هم جواب مى داد: چه مصلحتى بالاتر از رشد و پيشرفت كشور.
اگر قرار است كسى در اين قضيه فدا شود، من حاضرم براى منافع كشور آن يك نفر باشم.
مى ارزد يك دولت فداى اجراى اين طرح شود.
اگر يك روز هم به پايان دولت مانده باشد و لازم باشد اين طرح به مرحله ى اجرا در
بيايد،ما بايد آن را اجرا كنيم.
249
يكى ديگر از اتفاقات بزرگ و ارزشمندى كه دكتر مجرى آن بوده، تشكيل معاونت
علمى و فناورى در نهاد رياست جمهورى و بودجه اى كه در اختيار اين معاونت قرار
داده و همچنين دو برابر كردن بودجه ى پژوهش است.
با اين اقدام، بنياد نخبگان با معاونت علمى و فن آورى ارتباط تنگاتنگ پيدا كرده و
آثار مثبت آن ثبت اختراعات در يك سال،معادل سى سال گذشته بوده است.
250
در جمهورى اسلامى، رئيس جمهور در ابتداى مسئوليتش، بايد
فهرست تمام اموال و داراييهايش رابه رئیس قوه ی قضائیه اعلام كند.
دكتر احمدى نژاد هم از اين قاعده مستثنى نبود؛ خانه اى قديمى در بن بست ميدان
هفتاد و دوم نارمك تهران، اتومبيل پژو 504 مدل 1973
نكته ى جالب اين بود كه در ابتداى پذيرفتن مسئوليت شهردارى
تهران هم دارايى هاى او همين اندازه بود.
جالب تر اين كه هنوز هم بعد از گذشت چهار سال فهرست اموال و دارايى هاى دكتر همان
است:خانه اى قديمى در بن بست72 ميدان نارمك...
[SIGPIC][/SIGPIC]
اللهم انی اسئلک بحق روح ولیک
علی بن ابی طالب
الذی مااشرک بالله طرفه عین ابدا
ان تعجل فرج ولیک القائم المهدی
--------------------------------------
همه نام بسیج در گمنامی است و عزت او در مظلومیت او و افتخار او حضور در صحنه های حساس در روز های حادثه.... بسیجی دلگیر نباش ،تو خار چشم دشمنی....
-
تشکرها 8
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۵, ۰۶:۳۸ #10
- تاریخ عضویت
آبان ۱۳۸۷
- نوشته
- 719
- مورد تشکر
- 1,947 پست
- حضور
- 4 ساعت 21 دقیقه
- دریافت
- 41
- آپلود
- 0
- گالری
-
4
باتشکر
آقای دکتر هم لطفا اینجا نظر بدهند!
در نهج البلاغه(خطبه 127) می خوانیم: کسی (مسئول تقسیم بیت المال)مالش را در برنامه غیرحق صرف نکرد مگر اینکه خداوند او را از سپاسگذاری همان مردم محروم کرد و محبتشان متوجه غیر او گشت...
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
موضوعات مشابه
-
""" به قضاوت خود نشسته اید؟؟؟ """
توسط nasim7 در انجمن اخلاقپاسخ: 19آخرين نوشته: ۱۳۹۳/۰۱/۱۲, ۱۹:۲۶ -
منظور از" أَصحَب الاَيْكَةِ" وَ "قَوْمُ تُبَّعٍ" درآیه14سوره ق چه کسانی هستند؟
توسط نتگرد در انجمن تفسیر موضوعیپاسخ: 1آخرين نوشته: ۱۳۹۱/۰۶/۳۰, ۱۲:۰۹ -
"""درسهايي از علامه طباطبائي""""
توسط The Praises to God در انجمن افلاکیان خاک نشینپاسخ: 16آخرين نوشته: ۱۳۹۱/۰۵/۰۳, ۱۲:۴۵ -
آرشیو---->>>> ::::""":::: خبر های قرآنی از سراسر ایران سال 1389 ::::"""::::
توسط جان بركف در انجمن اخبار قرآنیپاسخ: 804آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۱/۱۴, ۲۲:۱۳ -
آیا "دین داری" با "تقلید ازمراجع" رابطه ای داره؟؟؟؟
توسط کهیعص در انجمن اجتهاد و تقلیدپاسخ: 8آخرين نوشته: ۱۳۸۸/۱۱/۱۰, ۰۲:۱۹
اشتراک گذاری