-
۱۳۸۸/۰۲/۰۷, ۰۲:۳۴ #1
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
رابطه عقل و دین
به نام خدا و سلام بر دوستان
اگر تاپیک تکراریست یا در جای مناسبی ایجاد نکردم، زحمت انتقالش با مدیر محترم بخش.
عقل و دین
رابطه عقل و دین و نسبتبین آنها از دیرینهترین، مشهورترین و عمیقترین مباحث تاریخ تفکر بشری است.
از این عنوان، زمانی به:
- عقل و وحی
- گاهی به عقل و نقل
- گاهی به عقل و شریعت یاد میشود
- و گاهی نیز عقل را در برابر ایمان قرار میدهند.
در این جا چند سؤال مطرح است:
- آیا عقل در قلمرو دین و نقل و شریعت جایگاهی دارد یا نه؟
- اگر جایگاهی دارد، آن جایگاه کجاست؟
- آیا عقل همتای دین است یا قبل یا بعد از دین است؟
- آیا عقل در تبیین نظامهای اعتقادات دینی نقشی ایفا میکند؟
- آیا عقل مقدم بر ایمان است یا ایمان مقدم بر عقل؟
- یعنی آیا داشتن ایمان، منوط به آن است که شخص دلایل خوبی برای اعتقاد به صدق ایمانش داشته باشد یا نه؟
برای پاسخ به این سوال ها، لازم است که مقدماتی رو بررسی کنیم:
جایگاه عقل از نظر متفکران غربی
در تفکر غربی برای جواب سؤال از جایگاه عقل در قلمرو دین و شریعت، سه دیدگاه نقل شده است:
1. برخی با برتر دانستن ایمان، میگویند: وحی به انسان اعطا شده تا جایگزین همه معارف - اعم از علوم تجربی و اخلاق و مابعد الطبیعه - شود؟
از آغاز ظهور مسیحیت، همواره اشخاصی افراط گرا در حوزه الهیات به سر میبردند و با فتوا به اصالت وحی میگفتند: چون خدا با ما سخن گفته است، دیگر حاجتی به تفکر عقلی نیست و همت هر کس باید مصروف نیل به رستگاری شود و آن چه دانستنش در نیل به رستگاری ضرورت و اهمیت دارد، در کتاب مقدس مندرج است؟ از این رو، باید شریعت را آموخت، و در آن تامل، و به احکام آن عمل کرد; در این صورت، دیگر حاجتبه چیز دیگری، حتی فلسفه نیست. (1)
2. در برابر این تفکر، برخی به اصالت عقل معتقد بودند.
3. بعضی به هماهنگی بین عقل و وحی و عقل و ایمان باور داشتند.
آنان میگفتند: ایمان و علم و عقل، دو نوع معرفت متمایز است و هیچ یک جایگزین دیگری نمیشود تا وظیفه او را به عهده بگیرد. از این رو، میگفتند: ایمان به معنای پذیرفتن چیزی است که خداوند آن را وحی کرده است، اما علم به معنای پذیرفتن چیزی است که ما آن را به صورت طبیعی در پرتو نور طبیعی عقل درست میدانیم.
«توماس آکویناس» میگوید:
«وحی، واقعیتی است و تنها در قلمرو وحی است که معرفتبه خداوند و انسان - که تقدیرش برای رستگاری ابدی وی ضروری است - برای همه آدمیان، اعم از فیلسوف و غیر فیلسوف فراهم میآید; اما این معرفت، خود متشکل از اجزای متفاوتی است که در میان آنها دو گروه اصلی را باید از هم جدا کرد:
گروه یکم، متشکل از تعداد معینی حقایق منزل وحی شده است که درک آنها به کمک مجرد عقل نیز ممکن است; مانند درک وجود خداوند و صفات ذاتی وی یا درک وجود روح انسانی و فناپذیری آن».(2)
وی سپس سؤال میکند که چرا خداوند حقایقی را به انسان وحی کرد که حتی عقل تکوینی هم قدرت درک آنها را دارد؟ آن گاه در جواب میگوید:
«زیرا فقط معدودی از انسانها فیلسوف «ما بعد الطبیعه» اند; حال آن که همه انسانها باید رستگار شوند و خداوند با وحی این حقایق به بشر، هر یک از ما را راسا و بدون واسطه با یقینی کامل و با علمی عاری از هر گونه شائبه، آماده شناخت تمامی حقایق نجات دهنده کرد.»
گروه دوم از حقایق وحی شده، کلیه عقاید ایمانی است که به درستی بیان شدهاند; یعنی بخش هایی از وحی که تمامی مراتب عقل انسانی برتر است. او در این باره میگوید: مسائلی مانند «تثلیث» و «تجسد» و «فدیه» از این قبیلند که هیچ نوع تفکر فلسفی وجود ندارد که بتواند دلیل ضروری به نفع حقیقتی از این نوع اقامه کند. (3)
میتوان گفت که آکویناس، گزارههای دینی را سه دسته دانسته است:
1. گزارههای خردپذیر; گزاره هایی که، هم عقل آنها را اثبات میکند و هم میتوانند متعلق ایمان قرار گیرند.
2. گزارههای خرد گریز; گزاره هایی که عقل، نه آنها را اثبات میکند و نه نفی; یعنی عقل در برابر آنها بیطرف است (معنای خردگریزی، این نیست که علم و عقل از آن میگریزند، ; بلکه نسبتبه آن ساکتند و قدرت تحلیل ندارند) . این گزارهها متعلق ایمان قرار میگیرند.
3. گزارههای خردستیز; گزاره هایی که عقل، دلیلی بر رد آنها در اختیار دارد. در این موارد است که بین گزارههای دینی و فتوای عقل تعارض رخ مینماید و متکلم درصدد برمیآید با تاویل ظاهر متون دینی، آن تعارض را حل کند.
تقابل بین عقل و ایمان، تقابل بین تعقل و ایمان یا دین و تدین است، نه تقابل عقل و دین; زیرا تعقل و ایمان، دو فعل انسان است; یعنی انسان است که به گزارههای دینی ایمان میآورد تا تعقل کند یا عقل ورزی را مقدم میدارد تا ایمان بیاورد.
نقش عقل در نظام اعتقادی از نظر متفکران غربی
در تفکر غربی برای جواب سؤال از نقش عقل در تبیین نظامهای اعتقادی، سه دیدگاه نقل میشود:
1. عقل گرایی حداکثری ; براساس این دیدگاه، برای آن که نظام اعتقادات دینی، واقعا و عقلا مقبول باشد، باید بتوان صدق آن را اثبات کرد و صدق آن را نیز به گونهای باید روشن کرد که جمیع عقلا قانع شوند. (4)
2. ایمان گرایی; براساس این دیدگاه، نظامهای اعتقادات دینی، موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی قرار نمیگیرد. پیروان این دیدگاه میگویند: اگر به وجود خداوند یا کمال نامحدود او و حکمت و علم و قدرت او و هم چنین عشق او نسبتبه انسانها ایمان داریم، در واقع، این امر را مستقل از هر گونه قرینه و استدلال پذیرفتهایم و هرگونه کوششی را که برای اثبات یا انکار عشق خداوند نسبتبه انسانها صورت پذیرد، مردود میدانیم. (5)
3. عقل گرایی انتقادی; بر پایه این دیدگاه، نظامهای اعتقادات دینی را میتوان و میبایست عقلا مورد نقد و ارزیابی قرار داد; گرچه اثبات قاطع چنین نظام هایی امکانپذیر نیست. در عقل گرایی انتقادی، حداکثر تواناییهای عقلی خود را برای سنجش اعتقادات دینی به کار میگیریم و از بهترین براهین برای تایید آن نظام اعتقادی استفاده میکنیم; در عین حال که باید انتقادات عمده وارد شده بر نظام اعتقادی مورد پژوهش را نیز لحاظ کنیم. در این دیدگاه، انسان، اعتقادات را گزینش، و برای اطمینان به فهم دقیق آن تلاش و کوشش میکند و نیز دلایل تایید یا رد آن اعتقاد را بررسی و ارزیابی میکند. (6)
عقل و دین در تفکر اسلامی
در تاریخ تفکر اسلامی در ارتباط با تبیین نسبتبین عقل و دین یا عقل و ایمان، سه گروه ظهور کردهاند که هر یک نظری خاص داشتهاند:
1. ظاهر گرایان; اینان کسانی اند که جمود بر ظواهر دینی را - حتی در اصول اعتقادات - وجهه همتخویش کردهاند و هر گونه تعمق و تدبر یا اندیشه عقلی در معانی دینی را به شدت محکوم و مردود میدانند. برای نمونه، وقتی از «مالک بن انس» معنای استوا در آیه «الرحمن علی العرش استوی» (7) پرسیده شد در جواب گفت: «الاستواء معلوم والکیفیة مجهولة والایمان به واجب والسؤال عنه بدعة» (8) یعنی معنای استوا روشن است و کیفیت آن مجهول، و ایمان به آن واجب و سؤال از آن بدعت است.
دقت در سخن یاد شده و نیز توجه به این نکته که اندیشه براساس پرسش استوار است و هرگاه که پرسش اساسی مطرح نباشد، اندیشه واقعی و جدی وجود نخواهد داشت، روشن میسازد که ظاهرگرایان، از ورود هر گونه اندیشه تازه و فکر جدید به صحنه معارف دینی جلوگیری میکنند.
2. عقل گرایان; اینان میگویند: همه معارف دینی با عقل درک میشود; چنان که عدهای گفتهاند:
«المعارف کلها معقولة بالعقل، واجبة بالنظر العقل و شکر المنعم واجب قبل ورود السمع والحسن والقبح صفتان ذاتیتان للحسن و القبیح» . (9)
یعنی همه معارف در حیطه درک عقل قرار میگیرند و وجوب خرد را به نظر عقل دریافت میکنند و شکر منعم را پیش از آن که فرمانی از ناحیه شرع وارد شود، واجب میدانند و نیکی و بدی، در ذات اشیای نیک و بد ریشه دارد.
3. عقل گرایان نقلپذیر; این گروه با اعتقاد به هماهنگی بین عقل و شریعت و عقل و نقل میگویند: همان گونه که وحی و شریعت، منبع معرفت انسان است، عقل نیز از منابع معرفت و شناخت انسانی است. هم چنین عقل و وحی و شریعت، هر دو از حقیقت عینی و خارجی گزارش میکند. از این رو، گزارش آنها هماهنگ با یک دیگر است.
تعبیر عقل و نقل به جای عقل و دین
پس از چگونگی طرح عنوان عقل و دین یا عقل و ایمان، در تفکر غربی و اسلامی، باید در این عنوان تصحیحی کرد; زیرا طراح مساله عقل و ایمان میگوید: ایمان، پیوند بین نفس و مطلب است و با برقراری پیوند یاد شده، نفس را مؤمن به آن مطلب مینامند.
اگر مطلبی که مورد اعتماد نفس است، علمی و صحیح باشد، ایمان نیز صحیح است، وگرنه آن ایمان را ایمان باطل مینامند و با توجه به این که کار عقل، فهم و درک واقع است، تقابل بین ایمان و عقل معنا ندارد.
هم چنین تعبیر عقل و دین و تقابل بین آن دو صحیح نیست; زیرا دین، مجموعه معارف عقل و نقل است، نه چیزی در برابر عقل. به دیگر سخن، دین را باید از دو راه عقل و نقل اثبات کرد.
نکاتی درباره رابطه عقل و نقل
1. مراد از عقل، برهان عقلی از منظر برون است; زیرا برهان عقلی از دو منظر برون و درون مورد بحث است. توضیح آن که در همه مواردی که در فلسفه، اخلاق، اصول و فقه از برهان عقلی استفاده میشود، استمداد از برهان عقلی و نگاه به عقل از درون است; ولی در مواردی که سخن از ارزیابی و مقایسه بین عقل و نقل است، نگاه به عقل از بیرون است.
2. اعتبار عقل، کاملا از ملاحظات عاقل جداست; زیرا عقل و برهان عقلی معصوم است; ولی عاقل یعنی حکیم، متکلم، اصولی و فقیه معصوم نیستند. از این رو، نمیتوان عقلا، حکما، متکلمان، فقها و... را با انبیا مقایسه کرد; اما چون عقل معصوم است، براهین آن را میتوان با مضامین قرآن و روایات ارزیابی کرد، گرچه قداست وحی، هم چنان محفوظ است.
3. چون برهان عقلی، حجتخداست، هر کس با سرمایههای عقلی به سراغ متون مقدس رود، علوم مقدس متراکم نصیب و بهره او میشود، هم از متن نقلی و هم از برهان عقلی. برهان عقلی، همانند دلیل معتبر نقلی، از الهامات الهی است که در ظرف اندیشه بشر تجلی یافته است. بنابراین، چون دلیل عقلی، همتای دلیل نقلی حجتخدا و نیز الهام الهی است، اگر کسی با سرمایه عقلی به سراغ متون مقدس نقلی رود و چیزی را از آن استنباط کند، مانند آن است که به کمک آیهای معنای آیه دیگر یا به کمک روایتی، معنای آیهای معلوم شود. از این رو، هیچ یک از این امور از متن نقلی بیگانه نیست.
آری، اگر کسی با استقرای ناقص یا تمثیل منطقی یا انحای مغالطه به سراغ فهم متون مقدس رود، غبار بشریت چون هالهای بر گرد محتوای مقدس دینی مینشیند و آ نرا غبار آلود میکند.
شناخت عقل
شناخت عقل - مانند شناخت قرآن - دو بخش دارد; اگر کسی بخواهد به قرآن شناخت پیدا کند، نخستباید از بیرون - یعنی با علوم قرآنی - قرآن را بشناسد; مثلا باید معنای وحی، نزول وحی، آورنده و گیرنده وحی را دریافت کند و مطالبی مانند آن را بداند; آنگاه بحث هایی را که به تفسیر قرآن و تبیین معارف و مفاهیم آن برمیگردد بشناسد.
عقل نیز در دو مقام باید شناخته شود:
1. عقلشناسی و شناخت معرفت عقلی.
2. شناخت قواعد و مفاهیم عقلی.
در مقام یکم، بحث میشود که:
آیا عقل مجرد استیا نه؟
جایگاه عقل کجاست؟
کاربرد شناخت عقل چه اندازه است؟
آیا عقل مستمع استیا منبع؟ آیا عقل میتواند فتوا بدهد یا نه؟
آیا عقل در علوم برهانی - مانند حکمت، کلام، ریاضی، منطق و بخشهایی از علم اخلاق - توان اقامه برهان قطعی دارد یا نه؟
آیا عقل در علوم تجربی که کارآمدی آنها غالبا به طمانینه است و برهان منطقی در آنها بسیار کم است، توان تامین اطمینان را دارد یا نه؟
آیا اطمینان حاصل از علم تجربی حجت استیا نه؟
اینها علوم عقلی است که به عقلشناسی و شناخت معرفت عقلی مربوط است.
در مقام دوم، از قواعد عقلی بحث میشود. مثلا:
آیا «اجتماع ضدین» یا «اجتماع مثلین» یا «تکلیف ما لایطاق» محال استیا نه؟
هم چنین از قواعد دیگری که مبادی فلسفه و کلام و اصول فقه به حساب میآیند و نیز از قضایای حکمت عملی بحث میشود; قضایایی مانند:
آیا ظم و دروغ، قبیح است؟
آیا عدل و انصاف و صدق، حسن است؟
روشن است که پیش از شناخت عقل نمیتوان به این قواعد و قوانین عقلی تمسک کرد; چون در واقع، شروع کار از بین راه است. به بیان دیگر، اگر در فن «اصول فقه» در مساله مقدمه واجب، مثلا با تمسک به قاعده عقلی گفته شود که «ما یتوقف علیه الواجب» ، یقینا واجب است، یا گفته میشود که امر و نهی با هم جمع نمیشود، امری عقلی است، و تمسک به قوانین عقل، قبل از تحلیل عقل از بیرون - با این که فی نفسه ممکن است - پیمودن راه از نیمه آن است.
با اهتمام به مطالب گذشته، باید از عقل در سه مرحله بحث کنیم:
1. شناخت عقل.
2. فرق یقین و قطع منطقی با قطع روانی.
3. امتیاز عقل منبع از عقلی که مخاطب فهیمی است; تا روشن شود که فتوای عقل، فتوای دین است و نیز عقل در مقابل نقل است، نه در برابر دین.
از این رو، گفته میشود که عقل و نقل، دو بال دین است.
مثلا قرآن بر اصل استقلال امت و کشور تاکید دارد و این استقلال نیز شامل بخشهای سیاسی، نظامی فرهنگی و اقتصادی میشود; چنان که عقل به حسن استقلال کشور در ابعاد مختلف فتوا میدهد و زیر بار دیگران رفتن را قبیح میداند.
قرآن میفرماید: «و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» (10)
خداوند هرگز بر ضد مؤمنان، برای کافران راه (تسلطی) قرار نداده است.
این آیه میفرماید: مسلمانان و مؤمنان باید مستقل باشند و سلطه کافران را بر خود نپذیرند.
پس، اصل استقلال به حکم عقل و نقل مطلوب است و چون استقلال به خودی خود، مطلوب است.
پیامبر اکرم (ص) به علی (ع) فرمودند: «لئن ادخل یدی فی فم التنین الی المرفق احب الی من ان اسال من لم یکن ثم کان» (11)
اگر دستم را تا آرنج در دهان افعی بگذارم (که سراسر سم است) برایم بهتر است تا این که از کسی که نبود و پدید آمد، چیزی طلب کنم; یعنی طلب از غیر خدا بدتر از دست گذاردن در دهان مار سمی است.
امام صادق (ع) نیز فرمودند: «لان تدخل یدک فی فم التنین الی المرفق خیر لک من طلب الحوائج ممن لم یکن فکان» (12)
اگر دستت را تا آرنج در دهان افعی و مار سمی قرار دهی، بهتر از حاجتخواستن از کسی است که نبود و سپس به وجود آمد; یعنی از موجودی که در هستی و بقای خود به خداوند نیازمند است.
بنابراین، استقلال را هم دلیل نقلی اثبات میکند و هم دلیل عقلی;(13) لذا، اگر انبیا از آن سخن گفتهاند، برای آن است که آنها معدن وجود انسان را کندوکاو و گنجینه مستور را شکوفا کردند: «و یثیروا لهم دفائن العقول».(14)
بنابراین، عقل برهانی منبع دین است و با ملاحظه دلیل معتبر نقلی، فتوایش همان فتوای دین است، مانند دلیل معتبر نقلی که هر آن چه را با ملاحظه برهان عقلی ثابت کند، همان به حساب دین میآید. از این رو، اگر کسی بر خلاف آن چه که برهان عقلی ثابت کرد عمل کند، در معاد محکوم میشود.
مثلا اگر به فتوای عقل عملی و با دید کارشناسی، برای استقلال کشاورزی کشور باید از ماشین و کشاورزی مکانیزه استفاده شود و نیز برای تامین آب آن، باید سدی بتونی احداث گردد، اما افرادی عمدا مخالفت کرده، سد خاکی ساختند و بیت المال را در این جهت صرف کردند، محکمه عدل اسلامی آنان را محاکمه، و محکوم میکند و در قیامت نیز چنین شخصی محکوم، و معذب است.
------------------------------------------
پینوشتها:
1. عقل و وحی در قرون وسطی، ص3.
2. همان، ص64.
3. عقل و وحی در قرون وسطی ص73- 72.
4. عقل و اعتقادات دینی، ص72.
5. همان، ص78.
6. عقل و اعتقادات دینی، ص86 به بعد.
7. طه، آیه5.
8. الملل والنحل، ج1، ص105.
9. همان، ص56.
10. نساء، آیه141.
11. بحارالانوار، ج74، ص61.
12. همان، ج100، ص86.
13. استقلال از مسائل حکمت عملی است; یعنی عقل به عنوان منبع مستقل در بخشهای حکمت عملی به آن فتوا میدهد. مستقلات عقلی، منحصر در حسن عدل و قبح ظلم نیست; بلکه همان گونه که در مستقلات عقل نظری، قضایای بدیهیای از قبیل «استحاله اجتماع نقیضین» ، «استحاله اجتماع ضدین» ، «ضرورت ثبوت شیء لنفسه» و «استحاله سلب شیء از نفس» ، اساس حکمت نظری را تامین میکند، اساس حکمت عملی را نیز میتوان با چند قضیه، پایه گذاری کرد و مسائل بیشماری را با آن حل نمود، لیکن باید توجه داشت که اولا بین «قضیه اولی» - که برهانپذیر نیست و استدلال کردن بر آن محال است - و «قضیه بدیهی» - که برهانپذیر است ولی محتاج به استدلال نیست - فرق است; در حکمت نظری، اصل تناقض اولی است و دیگر قضایای یاد شده بدیهیاند. در حکمت عملی نیز ممکن است ادعا شود که قضیه حسن عدل و قبح ظلم، برهانپذیر نیست و دیگر قضایا - مانند حسن امانت، قبح خیانت و... - برهان پذیرند. ثانیا تکیه گاه قضیه حسن عدل و قبح ظلم، قضیه امتناع جمع متناقضان است، یعنی پس از بررسی مبادی تصوری این قضیه و بعد از پذیرش اصول اخلاقی و اجتماعی، اگر بنا شود که قضیه حسن عدل و قبح ظلم تعدیل شود، حتما به اصل تناقض تکیه میکند.
14. نهج البلاغه، خطبه1.
آیة الله جوادی آملی نگارش و تدوین: حجةالاسلام والمسلمین محمد رضا مصطفی پور
--------------------
برگرفته از: "این منبع"
ویرایش توسط parsa : ۱۳۸۸/۰۲/۰۷ در ساعت ۰۲:۳۶
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۷, ۱۱:۳۷ #2
دوستان وقتی جملات طولانی میشه کاربران نمیخونند
عقل در دین ما لایه ای است که روی قلب را می گیرد.
تصمیم درست تصمیمی است که ابتدا با عقل و سپس با قلب گرفته بشه.
و خدا هم هایل و میانه بین مغز و قلب انسان هاست.
در این حالت اگر عاشق بشید از نگاه انیشتین هیچ گاه مغزتون خالی و قلبتون پر نمیشه.
بلکه شما ادمی پخته تر و تو پر تر میشید.
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۸, ۰۶:۵۶ #3
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
سلام بر شما
حق با شماست، ولی بحث وقتی علمی شد، ناگزیر ممکن است مطالب کمی طولانی شود و چاره ای نیست. چون به هرحال وقتی مطلبی بیان میشه، لازمه طول و تفصیلش هم ذکر بشه تا ناقص و مبهم نمونه.
اما در مورد تعبیر شما از عقل...
منظورتون از اینکه فرمودید: «عقل در دین ما لایه ای است که روی قلب را می گیرد...» دقیقا چیست؟
و همچنین: «خدا هم هایل و میانه بین مغز و قلب انسان هاست.»
؟؟؟
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۸, ۱۰:۴۱ #4
به نام خدا
البته این مطلب که می خوام بگم به موضوع "رابطه علم و دین" بیشتر مربوط میشه تا موضوع این تاپیک.
دقایقی پیش در شبکه آموزش فیلم مستندی در باره ی نیوتن پخش شد با عنوان "راز تاریک نیوتن" که دانشمندان غربی در باره افکار، کشفیات و نظرات و زندگی نیوتن گفتاری داشتند.
در این فیلم گفته شد که نیوتن حضرت عیسی را خدا یا پسر خدا نمی دانست و این عقیده را شرک می دانست و معتقد به خدای یگانه بود.
با شنیدن این مطلب به یاد این آیه از قرآن افتادم که می فرماید:
"انما یخشی اللهَ مِن عباده العلماء" (از بندگان خدا دانشمندانند که در برابر او متواضع و فروتن هستند)
یک مطلب قابل توجه دیگه در این فیلم مطرح شد و اون اینکه غربی ها سعی کردند خدا را از یافته های نیوتن حذف کنند!
یا حق
نظر شما در باره این پیشنهاد چیه؟
(جلسات مناظره)
موضوع مهم : کربلایی کاظم ساروقی، حجتی غیر قابل انکار
چگونه؟؟؟ راه های جلوگیری از مرگ تدریجی جامعه
کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ :Sokhan: !!! تا از سُخَنت جهان شود پُر !!!
الحذر الحذر! فَوَ الله لَقَد سَتَر، حتّی کأنَّه قد غَفَر
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۹, ۱۱:۴۷ #5
رابطه عقل و دین در روایات
أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدّثَنِي عِدّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ لَمّا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمّ قَالَ وَ عِزّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبّ إِلَيّ مِنْكَ وَ لَا أَكْمَلْتُكَ إِلّا فِيمَنْ أُحِبّ أَمَا إِنّي إِيّاكَ آمُرُ وَ إِيّاكَ أَنْهَى وَ إِيّاكَ أُعَاقِبُ وَ إِيّاكَ أُثِيبُ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 10 رواية: 1
(امام باقر(ع) فرمايد: چون خدا عقل را آفريد از او بازپرسى كرده باو گفت پيش آى پيش آمد، گفت باز گرد، بازگشت، فرمود بعزت و جلالم سوگند مخلوقى كه از تو به پيشم محبوبتر باشد نيافريدم و ترا تنها بكسانيكه دوستشان دارم بطور كامل دادم. همانا امر و نهى كيفر و پاداشم متوجه تو است).
عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُفَضّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ عَلَى آدَمَ ع فَقَالَ يَا آدَمُ إِنّي أُمِرْتُ أَنْ أُخَيّرَكَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اثْنَتَيْنِ فَقَالَ لَهُ آدَمُ يَا جَبْرَئِيلُ وَ مَا الثّلَاثُ فَقَالَ الْعَقْلُ وَ الْحَيَاءُ وَ الدّينُ فَقَالَ آدَمُ إِنّي قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ لِلْحَيَاءِ وَ الدّينِ انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ فَقَالَا يَا جَبْرَئِيلُ إِنّا أُمِرْنَا أَنْ نَكُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَيْثُ كَانَ قَالَ فَشَأْنَكُمَا وَ عَرَجَ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 11 رواية: 2
(اصبغ بن نباته از على عليه السلام روايت مىكند كه جبرئيل بر آدم نازل شد و گفت: اى آدم من مأمور شدهام كه ترا در انتخاب يكى از سه چيز مخير سازم پس يكى را بر گزين و دو تا را واگذار. آدم گفت چيست آن سه چيز؟ گفت: عقل و حياء و دين آدم گفت عقل را برگزيدم، جبرئيل بحياء و دين گفت شما باز گرديد و او را واگذاريد، آن دو گفتند اى جبرئيل ما مأموريم هر جا كه عقل باشد با او باشيم. گفت خود دانيد و بالا رفت).
أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ حَسّانَ عَنْ أَبِي مُحَمّدٍ الرّازِيّ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع مَنْ كَانَ عَاقِلًا كَانَ لَهُ دِينٌ وَ مَنْ كَانَ لَهُ دِينٌ دَخَلَ الْجَنّةَ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 12 رواية: 6
(اسحاق بن عمار گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: هر كه عاقل است دين دارد و كسى كه دين دارد ببهشت مىرود (پس هر كه عاقل است ببهشت مىرود)).
- عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَلِيّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ حُجّةُ اللّهِ عَلَى الْعِبَادِ النّبِيّ وَ الْحُجّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللّهِ الْعَقْلُ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 29 رواية: 22
(حضرت صادق عليه السلام فرمود: حجت خدا بر بندگان پيغمبر است و حجت ميان بندگان و خدا عقل است).
نظر شما در باره این پیشنهاد چیه؟
(جلسات مناظره)
موضوع مهم : کربلایی کاظم ساروقی، حجتی غیر قابل انکار
چگونه؟؟؟ راه های جلوگیری از مرگ تدریجی جامعه
کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ :Sokhan: !!! تا از سُخَنت جهان شود پُر !!!
الحذر الحذر! فَوَ الله لَقَد سَتَر، حتّی کأنَّه قد غَفَر
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری