-
۱۳۸۸/۰۲/۰۲, ۰۱:۳۵ #1
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,002
- مورد تشکر
- 1,397 پست
- حضور
- 12 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 1
- گالری
- 0
بررسی حدیث عایشه در باره وحی
درود به
کاربر فریاد ، شما که کل کتاب را نخوانده اید چگونه از یک مقدمه چنین نتیجه ای میگیرید و دیگران رو زیر سوال میبرید؟! اکثر تحریفهات و دورغ های ان بطور یکجا در جلد سوم ذکر شده است ! مهمتر از این هرنوشته ای نیاز به منبع دارد و غیر از ان قابل پذیرش نیست اکثر تفاسیر نویسنده بیست و سه سال هم واقعا سست هستند : ایشان از طرفی بحث احادیث معراج رو نقد میکنند و از طرفی بر بعضی روایات ضعیف تکیه میکنند و البته همراه با تحریف!
مثلا میگویند زن را ارثش نصف دانسته اند چون او را نصف میدانسته اند یا به زن در صدر اسلام اجازه جنگیدن و شمشیر دست گرفتن و درجنگ حاضر شدن حتی نه برای جنگ ، نمی دادند !! بعد از این مقدمه نویسنده برای خود تفسیر می بافد و دلائل احکام اسلامی و فلسفه حقوقی را شرح میدهد! که البته مقدمه ایشان حاوی دو دروغ بس بزرگی است که قبلا در همین کانون بطور مجزا پاسخ داده شده ، و کتاب خیانت در گزارش تاریخ هم به مسائل تفسیری جزئی و زندگی شخصی پیامبر نپرداخته و از نقد و روشنگری خودداری نموده چه اینکه لازمه ان تالیف حداکثر دو جلد دیگر میبود لذا اگر کمی روحیه تحقیق و جتستجو در کسی باشد براحتی میتواند به پاسخ بسیاری از شبهات مطروحه در بیست و سه سال برسد چه اینکه غالبا این مسائل در تفاسیر قران (چون المیزان- ذیل ایات قران همراه با روایات) مفصلا شرح داده شده است !
اینکه شما دیگران رو به یکسو نگری متهم میکنید البته ممکن است برای برخی لاقل برای کسی چون من صحیح باشد اما باید به خودتان هم بنگرید و ببینید که اصولا خودتان هم به این امر دچارید !
ویرایش توسط khoshnazar : ۱۳۸۸/۰۲/۰۹ در ساعت ۱۰:۴۵ دلیل: اصلاح نقل قول
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۲, ۰۸:۴۶ #2
درود بر شما
اولا اینجا بحث بر روی ان کتاب نیست و من فقط تمثیلی زدم برای اینکه به دیگران نشان بدهم افراد اینجا چقدر سطحی نگر هستند و سطحی جواب می دهند پس دلیلی ندارد بر روی این مساله من با شما مناقشه بکنم
اما برای اینکه میزان سطحی نگری شما را نشان بدهم اینکه شما حتی نوشته من را بدرستی نخوانده اید! من ننوشتم که تنها مقدمه را خوانده ام! گفتم دوستانی دیگر فقط به مقدمه اکتفا کرده اند ! ( برخی هم به ان هم اکتفا نکرده اند!) اما من ان را کامل خوانده ام و در ان ریز شده ام!
از سویی دیگر هم گفتید من به یکسو نگری دچارم! برعکس اگر زیر همان تاپیکی که کتاب را گذاردید می نگریستید می دیدید که من قبل از شما گفتم این کتاب از لحاظ محتوایی تقریبا تهی است!
از سویی گفتید من دنبال تحقیق نیستم ! که بازهم برعکس است زیرا در همان پست من دوکتاب را معرفی کردم و گفتم که اگر کسی نقد این دو کتاب را دارد در اینجا بگذارد! که البته به حکم قوانین اینجا که یکیش سانسور اسامی اینگونه کتابهاست!اسامی ان دو کتاب ویرایش شد! و به حکم استدلالهای یک دوست دیگر که معمولا برای خود خیالبافی کرده بودند و فکر کرده بودند ممکن است بعدا من بخواهم در ان تاپیک جنجال بپا کنم تاپیک را هم بسته بودند! پس من دنبال تحقیق هستم! انکسی که دنبال تحقیق نیست شمایید که حتی حاضر نیستید اسامی کتاب را هم در این سایت مشاهده بکنید!
اما در مورد منبع معتبر و...بطور مثال عرض می کنم عایشه یکی از حافظان قران و یک سیره نویس در اسلام هست که جملات خود را با " از پیامبر خدا شنیدم که ...." شروع می کند و سیره پیامبر را می نویسد!یکی از متنهایی که دشتی می اورد مطلب بعثت رسول است!( که در جلد دوم کتاب نقد 23 سال به ان می پردازد!)
اما نویسنده کتاب نقد برای این اندیشه چه جوابی دارد!
1- عایشه در ان زمان نبوده است یا کوچک بوده است پس نمی توانسته خود ببیند!
2-در قدیم مد بوده که سیره نویسان برای اعتبار بخشیدن به نوشته هایشان می نوشتند " از رسول خدا شنیدم"
3- این نوشتار توسط علمای سنی مذهب هم مورد قبول نیست!
خوب حالا یک عقل هوشیار وقتی به این نوشته نگاه می کند چه می گوید؟ مطمئنا فقط می خندد!
زیرا جواب این حرفهایش کاملا مشخص است! اینکه عایشه در زمان بعثت نبوده و یا کوچک بوده چه دلیلی دارد که روایت او زیر سوال برود! درحالی که خود عایشه می نویسد از رسول خدا شنیدم!
و چه کسی بالاتر از رسول خدا برای نوشتن سیره خود؟ و چه جالب اینکه این اقای نویسنده حتی علمای سنی مذهب را بر رسول ترجیح می دهد!
البته درست است که این اقای نویسنده برای اینکه توجیهی بر رد این مدعا که این نوشتار از رسول نقد شده است می گوید سیره نویسان معمول بوده است که هر روایتی می نوشتند به رسول نسبت می دادند!!
بدین معنی که برای اعتبار بخشیدن به سیره خود به رسول دروغ می بستند!
اما سوال من این است که
ایا عایشه که در قران او را ام المومنین نام نهاده اند! برای اعتبار بخشیدن به سیره خود دروغ به رسول نسبت می دهد؟
شیعیان را کاری ندارم! چون تکلیفشان مشخص است ! و برای اثبات حقاینیت خود حتی قران را زیر سوال می برند!( مثلا برای اثبات حقانیت علی در جمل عایشه که ام المومنین است و بیش از 10 ایه شان نزول برایش امده است! را کنار می گذارند! یک ایه که سر و تهش در مورد حرمت گوشت خوک است و اسمی از علی هم نیاورده است استناد امامت علی می کنند!!و به همان یک ایه استناد می کنند که اینها منافقند!)
اما کدام عالم سنی مذهبی است که این افترا را به عایشه نسبت داده است؟
همه موضوعاتی که کاربر فریاد شروع نموده بنا بهدرخواست ایشان به مدت یک ماه جهت بررسی به بخش مدیران منتقل گردیده است ...
-
۱۳۸۸/۰۲/۰۹, ۰۲:۱۲ #3
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,002
- مورد تشکر
- 1,397 پست
- حضور
- 12 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 1
- گالری
- 0
13
درود
خب ببینیم جناب فریاد که ادعای عمق نگری دارند چه می فرماریند! ببینیم تمثیلشان!! چقدر عمقی است :
اتفاقا کسی که مقدمه جذابی را چون مقدمه جلد یک و دو را میخواند راغب میشود که عموم مطالب انرا بدقت مطالعه کند! شاهد قوی انست که کافی است به لینک دانلود کتابها در 4 شیرد و سایت عقیده بنگرید میبنید که مخصوصا در سایت عقیده تعداد دانلود جلدهای 1 و 2و 3 نزدیک به هم است و این یعنی کسانی که حجم زیاد کتاب برای دانلود را متحمل شده اند تنها به جلد یک نظر ننموده اند ! مقدمه جلد دو ، در ان یک دروغ بزرگ افشا شده است !! چنین دروغی را فقط شیادان برای ساده لوحان تعریف میکنند! وانگهی کسی که مقدمه جلد دو را خوانده طبیعتا جلد اول را نیز بطور کامل خوانده چرا که مقدمه جلد 1 جز دو مورد تحریفی و نقل قول نصفه چیزی دیگر ندارد ! بنابراین طبق این دو شاهد رجز خواندن شما در مورد سطحی نگری براستی برای خودتان بیشتر صادق است چرا که همیشه یک طرفه به قاضی میروید و در ذهن عمق نگرتان !! برای خود می برید و میدوزید !
نقد ، دو کتاب ! شما شبهات اندو را مطرح کنید تا به ان پاسخ داده شود کما اینکه مطرح کرده اید!
یکسو نگرید چرا که منتظرید هرکس هرچه گفت باور کنید تحقیق نمی کنید که ببینید ایا جوابی دارد یا نه!
کتاب خیانت در گزارش تاریخ به حق کتابی ارزنده است که جوانان بسیاری را با نحوه باصطلاح منتقدان اشنا میکند و چه بسیار مخاطبانی که از ان ابراز رضایت مندی کرده اند! و حتی سایت قرانیان که بسیاری از این کتابها را در اختیار میگذاشت و این کتاب تنها در این سایت بیش از 2000 دانلود داشت ! بطور عجیب کاملا هک شد ! البته نه برای عمق نگرهایی چون شما ! چه بسا اینکه امثال علی دشتی برای شما با انهمه جعل و تحریف بی سوادی در نوشتن جمله ای ساده یا حتی در نشناختن مورخین و محدثین و متکلمین و.... و نیز و یا ارائه تفاسیری که به حق فقط بدرد عمق نگرهایی چون شما میخورد و بس!
در ادامه گذری بر ذهن خلاق و عمق نگرتان را خواهیم انداخت ببینیم چه می فرماید !
""""""""اما در مورد منبع معتبر و...بطور مثال عرض می کنم عایشه یکی از حافظانقران و یک سیره نویس در اسلام هست که جملات خود را با " از پیامبر خدا شنیدم که ...." شروع می کند و سیره پیامبر را می نویسد!یکی از متنهایی که دشتی می اورد مطلببعثت رسول است!( که در جلد دوم کتاب نقد 23 سال به ان می پردازد!)
""""""""""
من باب مثال عرض میکنم که عمق نگریتان نمایان شود :
اول اینکه عایشه یک سیره نویس نبوده است و اصولا در انزمان سیره نویسی نبوده است و صیحیح البخاری نیز در قرن 4 هجری نگاشته شده یعنی چهارصد سال بعد ! عایشه روای برخی از روایتهای سیره نویسان بوده است دوم اینکه نویسنده گفته است راویان ذکری از رسول خدا میکرده اند تا بر اهمیت خود و روایتشان و نقل قولشان افزوده شود
در هیمن چند کلام عمق نگریتان چون خورشید میدرخشد! که سخنان را چگونه بد می فهمید یا بقصد تحریف میکنید ! که این همان نتیجه یکسو نگریتان است . چنانکه میخوانیم :
""آن را گزارش میکردند تا بر اعتبار حدیثشان افزوده شود و مورد پذیرش همه قرار گیرد بنابراین بفرض آنکه حدیث مزبور بدون کم و زیاد از عائشه نقل شده باشد میتوان احتمال داد که عائشه در کودکی آن را ازشخصی (جز رسول خداr) شنیده است، امّا او چه کسی بوده و اطّلاعاتش تا چه اندازه دقیق و صحیح بشمار میآمده؟ هیچ معلوم نیست و بنا به اصطلاح علم حدیث این خبر از «مراسیل» شمرده میشود و خبر مرسل در خور اعتماد نیست""
میگویید :
""
عایشه در ان زمان نبوده است یا کوچکبوده است پس نمی توانسته خود ببیند!
2-در قدیم مد بوده که سیره نویسان برایاعتبار بخشیدن به نوشته هایشان می نوشتند " از رسول خدا شنیدم"
3- این نوشتارتوسط علمای سنی مذهب هم مورد قبول نیست""
بهترست ببینیم روایت عایشه چه میگوید و اصولا ایا روایت عایشه ضعف محتوایی دارد ندارد تا چه اندازه دارد تا چه اندازه ندارد !
در ثانی این حدیث عایشه در تفاسیری چون المیزان هم مطرح شده است و روایات متعارض با انهم هم مطرح شده و نقد شده و چیز شگفتی را شما در بیست و سه سال کشف نکرده اید !
بهتر است قبل از ان حرف نویسنده نقد 23سال هم بیاوریم که در اینباره چه گفته است :
""""""""""
نویسندة 23 سال بلافاصله در پی سخن گذشته خود باین پرسش چنین پاسخ میدهد : [خوب است حدیثی از عایشه نقل شود که غالب محدّثان بزرگ و معتبر چون مسلم، بخاری، ابن عبدالبر، ابو داود طیاسی (!!) نویری(!!) ابن سیّد النّاس و فقیه بنامی چون احمد بن حنبل در مُسند آوردهاند....]. (صفحة 42 کتاب)
با این توضیح معلوم شد که نویسنده بکدام حدیث روی آورده و چه مآخذی را مورد استناد قرار داده است، امّا پیش از آنکه روایت منقول از عائشه بپایان رسد باید بگوییم که اوّلاً : در میان محدّثان کسی بنام طیاسی یا نویری از مادرزاده نشدهاند! محدّث معروفی که نویسندة محقّق! خواسته از او ذکر خیری کرده باشد، ابوداودطَیالِسی(متوفی بسال 304 ه. ق.) بوده است که کتاب مُسنَدوی شهرت دارد.
و نیز محدث دیگر، ابوزکریا یحیی بن شرف نَوَوی نام داشته که از أعلام مذهب شافعی در قرن هفتم هجری بشمار میرود و شرح مبسوطی بر «صحیح مسلم» نگاشته است.
ثانیاً : کسانی امثال مسلم و طیالسی و احمد بن حنبل و ابن عبدالبرّ و ابن سیّد النّاس و نووی در گزارش از امّ المؤمنین عائشه، اسنادی جداگانه از سند بخاری نیاوردهاند تا با آوردن نام این محدّثان بتوان بر کثرت اسناد این روایت دلیل آورد بلکه سند محدّثان مذکور همان سند بخاری است یعنی همان روایتی که با اختلاف چند راوی در نهایت به «عروه بن زبیر» میرسد و او از عائشه نقل کرده است و این را میگویند خبر واحد! پس نام محدّثان بزرگ را پیاپی یاد کردن در چنین موضعی جز بکار «بازارگرمی» نمیآید!
ثالثاً : باتّفاق ارباب سیره و تاریخ، عائشه لااقل چهار سال پس از بعثت پیامبر اکرم متولّد شده و بدیهی است که در هنگام بعثت شاهد احوال آن حضرت نبوده است و در خبر وی نیز نیامده که ماجرای بعثت را از پیامبرشنیده باشد با آنکه عائشه و عموم صحابه عادت داشتند چون حدیثی را از پیامبر اکرم آموخته بودند با این قید که : (سمعت عن رسول الله : از پیامبر خدا شنیدم ....) آن را گزارش میکردند تا بر اعتبار حدیثشان افزوده شود و مورد پذیرش همه قرار گیرد بنابراین بفرض آنکه حدیث مزبور بدون کم و زیاد از عائشه نقل شده باشد میتوان احتمال داد که عائشه در کودکی آن را ازشخصی (جز رسول خداr) شنیده است، امّا او چه کسی بوده و اطّلاعاتش تا چه اندازه دقیق و صحیح بشمار میآمده؟ هیچ معلوم نیست و بنا به اصطلاح علم حدیث این خبر از «مراسیل» شمرده میشود و خبر مرسل در خور اعتماد نیست.
رابعاً : هر خبری که در صحیح بخاری و مسلم و مسند احمد بن حنبل و امثال اینها آمه باشد همواره نزد حفّاظ حدیث اعتبار ندارد چنانکه ابن حجر عَسقَلانی (متوفی بسال 852 ه.ق.) در مقدّمة کتاب معروفش : «فتحُ الباری بِشرح صحیحِ البخاری» که آن را در توضیح صحیح بخاری نگاشته (همانگونه که در جزء نخستین آوردیم) مینویسد : و قد انتقدهُ الحفّاظُ فی عَشَرة و مِأَةِ حَدیث یعنی : «کتاب بخاری از سوی حافظان احادیث در صد و ده حدیث مورد انتقاد قرار گرفته است»! و نیز شهاب الدّین احمد قسطلانی (متوفّی در سال 923 ه.ق.) در کتاب : «ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری» مینویسد : ما انتُقد علی البخاریّ من الاحادیث اقلّ عَددا ممّا انتُقد علی المسلم». [1] یعنی
«انتقاداتی که بر احادیث کتاب بخاری شده کمتر از انتقاداتی است که بر کتاب مسلم کردهاند»! و دانشمند مشهور حنبلی، عبدالرحمن بن جوزی (متوفّی بسال 597 ه.ق.) در کتاب «صیدُ الخاطر» از قول احمد بن حنبل آورده که او گفته است : «قصدتُ فی المُسند المشهور فلواردتُ ان اقصُد ما صحَّ عندی لم أورد من هذا المُسند الّا الشّیء بعد الشّیءِ الیَسیر». [2]
یعنی : «من در مسند هر چه را مشهور بوده آوردهام و اگر میخواستم احادیثی را که به نزد من صحیح شمرده میشود بیاورم جز چیزهایی اندک در پی یکدیگر نمیآوردم»! پس جناب سیرهنویس که بمندرجات کتب مذکور اعتماد کرده و بویژه بر مسند احمد تکیه نموده و مینویسد : [وفقیه بنامی چون احمد در مسند آورده] شبیه کاسة داغتر از آش و دیگ شیرینتر از حلوا شده است!
خامساً : از میان احادیث کتب نامبرده گزارش عائشه مخصوصاً مورد نقد علمای برجسته قرار گرفته است!
چنانکه نووی در شرح بر صحیح مسلم، مینویسد :
«و اما مُرسل الصّحابی ..... کقول عائشةَ (رضی الله عنها) : (اوَّل ما بُدی به رسول اللهr من الوخی الرُّؤیا الصّالحةُ ....) قال الاستاذُ الامامُ ابو اسحق الاِسفراینیُّ لا یُحتجُّ به). [3]
یعنی : «روایت صحابی که مرسل باشد مانند سخن عائشه که گفته است : (نخستین بار که وحی بر پیامبر آغاز شد بصورت رؤیای صادقه بود ... الی آخره) در این باره استاد، امام ابواسحقاسفراینی گفته است که نمیتوان آن را حجّت قرار داد».
و اسفراینی از بزرگان اهل سنّت و از مشاهیر فقهای ایشان در قرن پنجم هجری بوده است. امّا از أکابر و أعلام شیعه که گزارش امّ المؤمنین عائشه را غیر قابل اعتماد شمردهاند امام، شرف الدّین عامِلی را باید نام برد که دربارة حدیث عائشه ضمن نامهای به «مجمع علمی عربی» مینویسد : «فالحدیث باطل من حیث متنه و باطل من حیث سنده»![1][1]
یعنی : «این حدیث از حیث متن و سند باطل است»!
بنابراین، گزارشی را که کارشناسان فن و ناقدان حدیث آن را معتبر نشمردهاند چگونه میتوان موثّق شمرد و دستاویز سیرهنویسی ساخت؟ و بدون نقد و تحقیق آن را سرمایة روانکاری قرار داد!
آری گواه آوردن از حدیث شرایط و لوازمی دارد. حدیث ممکن است «متواتر» یا از «آحاد» باشد، ممکن است «مُسند» یا «مُرسل» شمرده شود، ممکن است «موثّق» یا «ضعیف» یا «مجعول» بشمار آید .... با وجود این، شما از کجا دانستید که حدیث عائشه از هر حیث در خور اعتماد است تا بخود اجازه دهید بر مبنای آن، وحی نبوی را تحلیل کنید؟!
نویسندهای که نام محدّثین مشهور را بدرستی نمیداند و نام چند کتاب در پی حدیثی مرسل و مخدوش، او را باین باور میافکند که حدیث مزبور از مسلمات اسلام شمرده میشود! چگونه میخواهد دربارة سیرة حقیقی پیامبر که باید از میان آثار گوناگون بانقّادی و دقّت برگزیده شود اظهار نظر کند؟ بقول حافظ شیرازی : نه هر که سر بتراشد قلندری داند!
ــــــــــ
1- الی المجمع العربی بدمشق، مصلجه العرفان – صیدا – صفحه 86.
در اینجا موضوعی را یادآور میشوم که در بخش نخستین نیز از آن سخن گفتم و در طلیعة این بخش تذکار آن لازمست. موضوع اینست که بنای کار بیشتر مورّخان و سیرهنویسان و بسیاری از محدّثان قدیم بر جمع و تألیف آثار بوده نه بر تنقیح و تهذیب اخبار، برخی از آنها نیز در آغاز کتب خویش این معنی را یاد کردهاند و در جزء اوّل نمونههایی از اعترافات ایشان را آوردیم و در اینجا باز هم برای نمونه نظر خوانندگان را به سرآغاز کتاب معروف «السّیره الحلبیّه» اثر مشهور علیّ بن برهان الدّین حَلبی جلب میکنیم که از قول دانشمند معروف، زین الدّین عراقی (متوفی در سال 806 ه.ق.) این بیت را میآورد :
ولیعلم الطّالب أنَّ السِّیَرhیعنی : «هر پژوهندهای باید بداند که کتابهای سیره، آثار صحیح و ناصواب، هر دو را گرد آوردهاند»! البته این روش ویژة مورّخان قدیم اسلامی نبوده بلکه مثلاً هرودوت مورخ شهیر یونان باستان که وی را «پدر تاریخ» نام نهادهاند در کتاب هفتم از تاریخ خود مینویسد :
تجمعُ ما صحَّ و ماقد اُنکر 2
«من آنچه را که روایت کردهاند باز میگویم لکن الزامی به باور کردن آنها در کار نیست و شما این سخنم را میتوانید در تمام روایات این تاریخ، صادق بشمارید».3
گفتار هرودوت سخنی را بیاد میآورد که پیش از این (در بخش اوّل) از مورّخ بزرگ اسلامی ابو جعفر طبری آوردیم و در حقیقت روش گردآوری اخبار بدون توجه بصحّت و سقم آنها روزگاری در دنیا رایج بوده است و اگر کسی بدون توجّه باین شیوه، بر هر خبری که در کتابی قدیمی دید اعتماد ورزد و بدون نقد علمی آن را مایة کار قرار دهد اساساً در فهم تاریخ به بیراهه میافتد و یکی از دلائل انحراف نویسنده 23 سال نیز عدم دقّت در همین مورد است.
البتّه مورّخان قدیم در انتخاب روش مذکور با أبو سعید أبی الخیر عارف مشهور قرن پنجم همرأی بودهاند که میگوید : «خردمند آنست که چون کارش پدید آید، همه رأیها را جمع کند و به بصیرت در آن نگرد تا آنچ (آنچه) صواب است از او بیرون کند و دیگر رایله کند هچنانک (همچنانکه) کسی را دیناری گم شود اندر میان خاک اگر زیرک باشد همه خاک را که در آن حوالی بود جمع کند و به غربالی فروگذارد تا دینار پدید آید» 4
بهمین صورت در جهان اسلامی پس از آنکه اخبار و آثار گردآوری شد، اصول و قواعدی تمهید و تأسیس گشت که سره از ناسره بدانها شناخته شود، از اینرو میبینیم در قرون اوّلیة اسلامی کتابهای علل الحدیث را در نقد اخبار تاریخی و فقهی بنگارش در آوردند چنانکه کتاب «علل الحدیث» اثر عبدالرحمن بن ابی حاتم (متوفّی در 327 ه. ق.) معروفست و در دسترس قرار دارد. دانشمندان اسلامی در این راه چندان پیش رفتند که کهنترین اسناد را نیز در معرض نقد و تحقیق قرار دادند بطوریکه مثلاً سیرة ابن اسحق مطلبی را که ابن هشام بازگو کرده نقّادی نمودند (در این باره به کتاب : «شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام» اثر محمّد بن احمد فاسی باب سی و ششم نگاه کنید). البته این کار تنها در میان اهل سنت انجام نگرفت بلکه در عالم تشیّع نیز تا اندازهای صورت پذیرفت چنانکه مهمترین کتب حدیث امامیّه یعنی اصول و فروع و روضة «کافی» را برخی از علمای این فرقه نقد کردند و ضعف و ارسال بسیاری از احادیث آن را آشکار ساختند (به کتاب : مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرّسول بنگرید).
با این همه، آیا نشان سادهانگاری و بیاطّلاعی نیست که نویسنده 23 سال بدون هیچ پژوهشی از میان احادیث یکی را بر گزیند و به پندار خود با استمداد از اصول روانشناسی! تکلیف دیگران را با وحی الهی تعیین کند؟!
اکنون باید به متن حدیث عائشه نظر افکنیم و ببینیم تا گزارش وی چه میگوید؟ و نویسنده 23 سال از آن چه میخواهد؟! نویسنده کتاب، حدیث امّ المؤمنین عائشه را چنین ترجمه کرده است :
[آغاز وحی رسول، بشکل رؤیای صالحه به وی دست میداد و مانند سپیدة بامداد روشن بود. غروب یکی از روزهائی که در غار حرا گذرانیده بود ملکی بر وی ظاهر شد و گفت : إقرء : بخوان. و حضرت محمّد جواب داد : ما أنا بقارء نمیتوانم بخوانم. آنچه حضرت محمّد برای حضرت خدیجه نقل کرده است بدین قرار است : «فأخذنی و غظنی حتّی بلغ منّی الجهد» : یعنی آن فرشته مرا پوشانید (فروپیچید) به حدّی که از حال رفتم. چون بخود آمدم باز گفت : إقراء یعنی بخوان. باز گفتم نمیتوانم بخوانم. باز مرا فروپیچید به حدّی که ناتوان شدم. آنگاه مرا رها کرد و برای بار سوّم گفت بخوان. باز گفتم نمیتوانم. باز مرا پوشانید (فرو پیچید) سپس رها کرده گفت :«أقرء باسم ربک الذی خلق، خلق الإنسان من علق. إقرء وربک الأکرم الذی علم بالقلم،علم الإنسان مالم یعلم». بعد از این صحنه فرشته ناپدید شد و حضرت به خود آمده راه خانهاش را پیش میگیرد سپس به حضرت خدیجه میگوید : من بر جان خود بیمناک شدم (خشیت علی نفسی) این عبارت حضرت رسول را بر چه باید حمل کرد؟ چرا بر جان خویشتن بیمناک شده است؟ آیا خیال کرده است در مشاعروی اختلالی روی داده است؟ یا سحر و جادوئی در کار او کردهاند؟ و یا بیماری چارهناپذیری بر وی مستولی شده است؟ از جوابی که خدیجه به وی میدهد و او را تسلیت میبخشد و آرام میکند چنین احتمالاتی ممکن بنظر میرسد زیرا به وی میگوید : هرگز خداوند بر مرد درستی چون تو که از مستمندان دستگیری میکنی، مهماننواز و نسبت بخویشان مهربان هستی و به آسیبزدگان کمک میکنی بیعنایت نخواهد شد...».]( صفحات 42-43)
در اینجا چند نکته قابل ملاحظه است.
نخست آنکه : ظاهراً سیرهنویس ضمن ترجمة روایت، چنان وانمود کرده که عائشه این داستان را به وسیلة حضرت خدیجهu از پیامبر اکرمr گرفته است بطوریکه در میان روایت مینویسد : [آنچه حضرت محمّد برای حضرت خدیجه نقل کرده است بدین قرار است ....] و در صفحة 47 از کتابش میگوید : [تنها مطلبی که (پیامبر) گفته است همان حکایتی است که از عائشه نقل کردیم] با اینکه عائشه چهار سال پس از بعثت پیامبرr متولّد شد و بهنگام وفات خدیجه کودکی شش ساله بود و از چگونگی وحی و نزول قرآن چیزی نمیفهمید چه رسد به آنکه مدّتی پیش از وفات خدیجهu در این باره سخنی شنیده باشد! بعلاوه در متن عربی این گزارش، کمترین اشارهای به آنکه عائشه ماجرای بعثت را از حضرت خدیجهu یا خود پیامبرr گرفته باشد وجود ندارد و از همینرو ملاحظه شد که علمای سنّی و شیعی، حدیث عائشه را از زمرة احادیث مرسل شمردهاند. پس ادّعای سیرهنویس در صدور این حدیث از پیامبر کاملاً بیاساس است.
دوّم آنکه : شکل وحی در روایت عائشه با آنچه در قرآن کریم آمده تفاوت دارد بدین معنی که فشار شدید فرشته و از حال رفتن پیامبر، در آیات قرآن که از وحی الهی سخن میگوید حتّی یکبار هم دیده نمیشود 5 و نیز در گزارش جابر بن عبدالله انصاری که بخاری در «صحیح» نقل کرده 6 و در گزارش عبدالله بن عبّاس که ابن سیّد الناس در کتاب «عیون الاثر» آن را بازگو نموده 7و در گزارش عمرو بن شرحبیل (ابومیسره) که واحدی آن را در کتاب «اسباب النزّول» روایت کرده8 و در گزارش عبدالله بن ابی بکر بن حزم که باز، ابن سیّد الناس در «عیون الاثر» بذکر آن پرداخته 9 و در گزارش دیگری از خود امّ المؤمنین عائشه که ابو جعفر طبری در تفسیر «جامع البیان» آورده است 10 از فشار مزبور و بیحال شدن پیامبرr کوچکترین اشارهای در میان نیست و به استناد یکی دو روایت نامعتبر و مرسل (مانند روایت عائشه و روایت عُبید بن عُمیر) نمیتوان رویدادن این حادثه را پذیرفت.
شگفتا! مگر فرشتة وحی با کسی دست بگریبان میشود؟ یا پیک الهی با پیامبر برگزیدة خداکشتی میگیرد؟!
ما از طرفداران این عقیده که متاسفانه در میان مسلمانان نیز فراوان یافت میشوند میپرسیم هنگامی که فرشتة وحی میگوید : «بخوان» و پیامبر اکرم پاسخ میدهد : «نمیتوانم بخوانم»! فرشتة مزبور، آن حضرت را دیگر برای چه جرمی یا برای چه هدفی سه بار بشدّت تحت فشار قرار میدهد؟ اگر مقصود از این فشارها آن بود که پیامبر، چیزی را بخواند که هیچ از آن آگاهی نداشت و هنوز به او وحی نشده بود! این، تکلیف مالایطاق و حکمی دور از صواب است و چنین کاری در شأن پیک خداوند نیست و اگر مراد آن بود که پیامبر چیزی را قرائت کند که به او رسیده بود آیا پیش از نخستین وحی، کدام پیام به آن حضرت رسیده بود که حاضر نمیشد آن را بخواند؟! و اگر مراد آن بود که پیامبر، کلمات و نوشتاری را از لوح یا دیبایی که فرشته با خود داشت بر خواند (چنانکه در روایت عبید بن عمیر ادّعا شده) این نیز امری معقول و نظری مقبول نیست زیرا آن حضرت، درس ناخوانده و اُمّی بود و خود اعتراف کرد که «نمیتوانم بخوانم»! و اگر مقصود آن بود که با فشار شدید، آن حضرتr خواندن را فراگیرد! روشن است که کسی بازور! ندانستهها را نخواهد دانست و حروف و کلمات را از راه آموزش لازمست به دیگران آموخت نه از طریق آزار دادن و بیحال ساختن! پس سزاوار بود تا فرشتة وحی، کلمات مزبور را بر آن حضرت خوانده و معانی آنها را به روان پاک او القاء کند، فشار و عذاب چه ثمرهای داشت؟!
مگر نه آنکه بارها در قرآن کریم از وحی پیامبران و نزول فرشتگان بر آنان سخن رفته؟ آیا دربارة کدامیک از ایشان چنین احوال و اوصافی آمده است؟
من از نویسندة ناآگاه 23 سال چندان شگفت ندارم بلکه از علماء و فضلائی در شگفتم که این روایات نادرست (ولااقل مشکوک) را در برخی از کتب قدماء میخوانند و میدانند که اکثر متقدّمان در صدد جمع آثار بودهاند نه تصحیح اخبار، آنگاه این گزارشهای تردید آمیز را چون وحی منزل! میپندارند و آنها را در کتاب خود با آب و تاب فراوان میآورند، پس نقد حدیث و درایت آن که این همه بزرگان ما دربارهاش اصرار داشتند و تأکید میورزیدند بکجا رفت؟!
سوم آنکه : در گزارش عائشه آمده است که پیامبر پس از نزول وحی و رؤیت فرشته، از وحی الهی در تردید افتاد و بر خویشتن ترسید! آنگاه همسرش خدیجهدرصدد بر آمد تا او را مطمئن سازد و از شک بدر آورد! این ادّعای نادرست بلکه افترای موهن و سست با مفاد قرآن مجید مخالف است و با آثار مروی از صحابه نیز نمیسازد و با گزارش دیگر از خود امّ المؤمنین عائشه هم منافات دارد! زیرا در قرآن کریم ضمن سورة شریفه نجم که ظاهراً از طلوع وحی سخن گفته چنین میخوانیم :(نجم :11)«در قلب پیامبر نسبت بآنچه رؤیت کرد دروغ راه نیافت».
و علمای تفسیر نیز بر این معنا رفتهاند چنانکه زمخشری در کشّاف، ذیل همین آیه مینویسد : «لَم یشُک فی أنَّ ما رآهُ حَق» 11 یعنی :«پیامبر شک نکرد که آنچه را دیده، راست است» و در گزارش جابر بن عبدالله و عمرو بن شرحبیل و روایت دیگر از عائشه نیز کمترین سخنی از تردید پیامبر نرفته است بلکه بعکس، در گزارش عبدالله بن عبّاس (پسر عموی پیامبر) میخوانیم : «فَرَجَعَ إلی بَیتِهِ و هُو مُوقِن» 12 یعنی : «پیامبر به خانهاش برگشت در حالی که به وحی خود یقین داشت» و در گزارش عبدالله بن ابیبکر بن حَزم آمده است : «استَعلَنَ بِهِ جبرئیلُ .... وَ بَشَّرَهُ بِرسالةِ ربِّهِ حتَّی اطمَأَنَّ» 13 .یعنی : «جبرئیل بر او آشکار شده و وی را به رسالت الهی نوید داد تا مطمئن گردید» و ابو جعفر طبری در تفسیر «جامع البیان» از خود عائشه نیز گزارشی دربارة بعثت آورده که بکلی با روایت مورد بحث تفاوت دارد، بر طبق روایت طبری، عائشه در پایان سخنش تصریح نموده که آیات نخستین از سورة نجم دربارة طلوع وحی آمده است (به تفسیر طبری، چاپ مصر الجزء السّابع و العشرون، صفحه 46 نگاه کنید) و این خود اعترافی ضمنی است بر نادرست بودن گزارشی که میگوید پیامبر در سرآغاز وحی، دچار تردید شده است! با این همه چگونه میتوان گزارش پیشین عائشه را معتبر شمرد و برای تفسیر آن بقول سیرهنویس ناشی! از اصول روانشناسی! کمک گرفت؟! راستی که
خانه از پای بست ویران است *** خواجه در بند نقش ایوان است!
_____________________
خب بطور خلاصه ببینیم از این مبحث چه نتیجه ای حاصل میشود و کاربر فریاد با عمق نگری و عقل هوشیارشان چه نتیجه گرفتند (مقایسه شود) :
1- محدثین همه یک سلسه راوی یا سند حدیث را اورده اند که در صحیح البخاری نگاشته شده یعنی گفته گفته ی بخاری است ! که در ادامه سخن خواهیم گفت !
2- عایشه در ان سن و سال کودک خرد سال بوده است!
3- هر جدیثی یا روایتی که در یک کتاب باشد صحیح نیست ! چنانکه مورخین قدیم هم به ان معترض شده اند
4- علمای نامدار از قدیم الایام این روایت را باطل میدانسته اند و چیز جدیدی مطرح نشده ! و ادعای شخصی نیست !
5- مهمتر از همه روایت عایشه با قران هم متضاد و متعارض است
چنانکه در پیامبر فرمود :
نهجالبلاغه / خطبة 210:«در روزگار پيامبر -صلى الله عليه وسلم- بر او دروغ بستند تا آنجا که برخاست و سخنراني کرد و فرمود: هر کس عمداً بر من دروغ بندد جايگاهش را از آتش گيرد».
امام علی :«در روزگار پيامبر خدا -صلى الله عليه وسلم- بر او دروغبستند تا آنجا که برخاست که سخنراني کرد و فرمود: اي مردم! کساني که بر من دروغ مي بندند فراوان شده اند پس هر کسي عمداً بر من دروغ بندد براي خود جايگاهي از آتش گيرد. سپس، باز هم بر پيامبر خدا -صلى الله عليه وسلم- بعد از او دروغ بستند»!. الأصول من الکافي، چاپ تهران، الجزء الأول، ص 62 + با نهجالبلاغه، چاپ بيروت، خطبه 210.
امام صادق –عليه السلام- آورده است که فرمود: «لاتقبلوا علينا حديثاً إلا ما وافق القرآن و السنة أو تجدون معه شاهداً من احاديثنا المتقدمة، فان المغيرة بن سعيد -لعنه الله- دس في کتب أصحاب أبي احاديث لم يحدث بها أبي! فاتقوا الله و لاتقبلوا علينا ما خالف قول ربنا تعالي و سنة نبينا محمد -صلى الله عليه وسلم- فإنا إذا حدثنا قلنا: قال الله عزوجل و قال رسول الله -صلى الله عليه وسلم-».يعني:«هيچ سخني را –که به مانسبت ميدهند– نپذيرید مگرگفتاري راکه باقرآن وسنّت موافق باشد يااينکه شاهدي ازاحاديث (صحيح)گذشتة مادر موافقت باسخن مزبور پيداکنيد،زيرا مغيره بن سعيد –که خدا او راازرحمتش دور کند– درکتابهاي ياران پدرم (امام باقر)احاديثي را با حيله گري وارد کرده که پدرم آنهارا نگفته است. بنابراين ازخدابترسيد وگفتاري راکه ازطرف مابرخلاف گفتة خداي بزرگ و سنّت پيامبر ما (محمّد -صلى الله عليه وسلم-) گزارش کرده اند نپذيريد زيرا که ما چون به سخن پردازيم از قول خداي عزّوجل و از قول رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- سخن مي گوييم». عيون أخبار الرضا ص 82.
6- در روایات دیگر در مورد اولین نزول پیک وحی چنین چیزهایی که از عایشه روایات شده دیده نمی شود ، چنانکه نویسنده مینویسد :
"" از گزارش جابر بن عبدالله انصاری که بخاری در «صحیح» نقل کرده - و در گزارش عبدالله بن عبّاس که ابن سیّد الناس در کتاب «عیون الاثر» آن را بازگو نموده - و در گزارش عمرو بن شرحبیل (ابومیسره) که واحدی آن را در کتاب «اسباب النزّول» روایت کرده- و در گزارش عبدالله بن ابی بکر بن حزم که باز، ابن سیّد الناس در «عیون الاثر» بذکر آن پرداخته - و در گزارش دیگری از خود امّ المؤمنین عائشه که ابو جعفر طبری در تفسیر «جامع البیان» آورده است - از فشار مزبور و بیحال شدن پیامبرr کوچکترین اشارهای در میان نیست و به استناد یکی دو روایت نامعتبر و مرسل (مانند روایت عائشه و روایت عُبید بن عُمیر) نمیتوان رویدادن این حادثه را پذیرفت. """
اکثر این روایات را میتوانید در تفسیر المیزان بیابید یعنی در ذیل سوره علق مثلا متن گزارش جابر را ببینید که ایا اصولا شباهتی با ان یک روایت عایشه دارد
7- متن روایت نیز ایراداتی دارد مگر فرشته وحی با پیامبر درگیری دارد و... توضیحات نویسنده
حال با این گفتار ذهن خلاق و عمق بین و متفکر شما که با دیگران بسیار متفاوتید و نیز اصولا یکسو نگر و غرض ورزی هم ندارید به چنین نتیجه شگرفی میرسد که یا زاییده ذهن عمق نگر تان است و یا نشات گرفته از غرض ورزی تان است چنانکه نوشته اید :
""""""""
...." شروع می کند و سیره پیامبر را می نویسد!یکی از متنهایی که دشتی می اورد مطلببعثت رسول است!( که در جلد دوم کتاب نقد 23 سال به ان می پردازد!)
اما نویسندهکتاب نقد برای این اندیشه چه جوابی دارد!
1- عایشه در ان زمان نبوده است یا کوچکبوده است پس نمی توانسته خود ببیند!
2-در قدیم مد بوده که سیره نویسان برایاعتبار بخشیدن به نوشته هایشان می نوشتند " از رسول خدا شنیدم"
3- این نوشتارتوسط علمای سنی مذهب هم مورد قبول نیست!
"""""""""
فقط کافی است مقایسه شود !
جالب است استاد فریاد بعد از نمایاندن این شاهکار عمق بینی به خود ستایی رو می اوردند و درواقع به خودشان تلقین میکنند و خودشان را خندان مینماینید و مینویسند :
""""خوب حالا یک عقل هوشیار وقتی به ایننوشته نگاه می کند چه می گوید؟ مطمئنا فقط می خندد !""
ایشان خود را عقل هوشیار میخوانند با انهمه عمق بینی که نمایاندن، حقا که راست گفته اند! و براستی که در یکسو نگری نیز کم نظیر اند!
پس از این مینویسند : """ زیرا جواب این حرفهایش کاملامشخص است! اینکه عایشه در زمان بعثت نبوده و یا کوچک بوده چه دلیلی دارد که روایتاو زیر سوال برود! درحالی که خود عایشه می نویسد از رسول خدا شنیدم!"""
در پاسخ باید گفت جواب شما نیز کاملا مشخص است :
نخست اینکه عایشه نمی نویسد نزدیک به 10 راوی از عایشه نقل قول میکنند کی ؟؟ در قرن 3و 4 هجری !
دوم اینکه چه بسیار روایاتی که راوی از قول پیامبر گفته ولی دورغ گفته ! بله ، همین روایت معراج پیامبر که استاد شفیق و عمق نگرتان انرا نقد کرده است میگوید که پیامبر در معراج با خدا سلام علیک نمود و در کنار خدا نشست . مگر نه اینست که یکی از راویان این حدیث عایشه ام المومنین است !
پس با این حساب عایشه ام المومنین راست گفته است و پیامبر در شب معراج به اسمانها رفت و با خدا سلام علیک کرد و در کنار خدا نشست!! وو....
باز ایشان مینویسند :
"""اما سوال من ایناست که
ایا عایشه که در قران او را ام المومنین نام نهاده اند! برای اعتباربخشیدن به سیره خود دروغ به رسول نسبت می دهد؟ """"
باز هم ، عایشه سیره نداشته است و سیره نویس نبوده
دوم اینکه مگر عایشه معصوم است ؟؟ مگر عایشه سابقه دروغ نداشته ؟ و به راستگویی معروف بوده ؟ انهم چه عایشه ای که در همان صحیح البخاری چه ها که درباره اش ننوشته اند که در ادامه می اید!
سوم اینکه اکثر مفسرین معتقدند که ایات سوره تحریم در نکوهش عایشه و حفصه نازل شده است
چهارم : روایاتی درباره عایشه :
نخست از صحیح البخاری خودتان
صحیح البخاری جلد 6 / ص196 : ابن عباس گفته که به عمر بن خطاب گفتم : ان دو زنی که بهم یاری یکدیگر پیامبر را ازار میدادد کیان بودند ؟ عمرگفت عایشه بود و حفصه .!
نیز بخاری در کتاب « الجهاد بعد فرض الخمس» روایت میکند که : روزی رسول خدا از خانه بیرون میشد اشاره به خانه عایشه کرد و فرمود : سر رشته کفر از اینجاست همانجا که شاخ شیطان میرود. نگاه کنید به : صحیح البخاری ج 2 ص 125
نیزامده که روزی حذیقه در جمع اصحاب گفت : حدیثی از پیامبر دارم که اگر برای شما باز گویم آنچنان از من برنجید که مرا مستوجب تعزیر دانید . حضار گفتند : شگفتا که ما درباره تو چنین چیزی روا دانیم !! گفت : اگر بشما بگویم از پیغمبر شنیدم که فرمود : یکی از همسرانم سپاهی گرد آورد و با شما میجنگد شما باور میکنید ؟؟ گفتند سبحان الله ! چه کسی اینرا باور کند!؟؟ گفت همین مادرتان عایشه بیاید در حالی که گردن کلفتانی سپاهش را رهبری کنند و رویتان سیاه کند. بحار 18
باز در حدیث آمده که روزی پیغمبر رو به همسران خود کرد و فرمود : ای کاش میدانستم که کدامیک از شما بر شتر ادیب سوار شود و سگهای حوأب بر او پارس کنند.
لذا هنگامی که عایشه به بصره میرفت شب هنگام بمنطقه ایل بنی عامر رسید آنجا محلی بود بنام حوأب صدای سگان آنها که به گوش عایشه رسید گفت : اینجا را چه نام است؟؟ گفتند : حوأب.گفت : من باید بازگردم ، زود مرا بازگردانید که از پیغمبر شنیدم که یکی از همسرانم سگهای حوأب براو پارس کنند . ولی همراهان با دلیلهایی او را از تصمیمش برگرداندند و براهش ادامه داد. بحار 26
واقدی در کتاب الدار روایت کرده هنگامی که عثمان در محاصره بود ، همان محاصره ای که بقتل وی انجامید مروان بن حکم بنزد زید بن ثابت رفت و به اتفاق بنزد عایشه شدند که وی در آن موقع عازم حج بود تا با مخالفین صحبت کند وعثمان را از حصر نجات دهند ، چون بر عایشه وراد شدند و از او خواستند که از سفر حج منصرف شود و از خلیفه دفاع نماید عایشه رو بزید بن ثابت کرد وگفت : آری ای فرزنــد ثابت!!! با آن مزارع ارزشمندی که عثمان تیول تو کرده و ده هزار دیناری که عثمان از بیت المال مسلمین به تو داده حق داری از وی دفاع کنی و به حمایت از او برخیزی . زید گفت: من پاسخی به وی ندادم و سخنش را رد نمدم ، سپس عایشه اشاره به مروان کرد که از اینجا برخیز و بیرون شو. مروان برخاست و درحالی که بیرون میرفت شعر دال بر سرزنش عایشه بود خواند :
حــــــــــرق قیس علیّ البـــلا ***د حتی اذا اضطرمت اجذما
عایشه چون شنید بر او فریاد زد که ای پسر حک درباره من به اشعار تمثل میجویی!؟ بخدا سوگند که شنیدم گمان برده ای که من درباره یارت عثمان شکی بدل داشته ام ؟! سوگند به انکه جانم بدست اوست آننچنان وی را بر باطل میشناسم که دوست داشتم هم اکنون در میان جوالی میبود که درب جوال دوخته بود بدست خود وی را بدرون دریای سبز میانداختم . زید گوید : ما با کمال نومیدی از نزد وی بیرون شدیم. شرح نهجالبلاغه –ابن ابی الحدید 3/7
2- السیرة الحلبیة، چاپ مصر، الجزء الأول، صفحه 4.
3- کتاب «تواریخ» اثر هردوت، ترجمه وحید مازندرانی، چاپ تهران، صفحه 18 و نیز صفحه 397.
4- اسرار التّوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، چاپ تهران، صفحه 258.
5- بویژه در آیا سوره «نجم» که نزول فرشه و رساندن وحی را توصیف میکند.
6- صحیح بخاری، چاپ مصرء الجزء السادس، صفحه 200.
7- عیون الاثر، چاپ بیروت، الجزء الاول، صفحه 83.
8- اسباب النزول، چاپ بیروت صفحه 11.
9- عیون الأثر، چاپ بیروت، الجزء الاول، صفحه 82.
10- جامع البیان، چاپ مصر، الجزء الثالث و العشرون، صفحه 46.
11- الکشّاف، چاپ بروت، المجلّد الرّابع، صفحه 420.
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۲/۱۲, ۰۹:۵۴ #4
این استدلال شما هم مانند همه استدلالهای شماست! کاملا تهی!
اولا اینکه دانلود کتاب نشانه خواندن ان نیست! دوئم اینکه خواندن کتاب به معنای فهمیدن کتاب نیست! و سوم اینکه فهمیدن کتاب به معنای تایید ان نیست!
مقدمه جلد دو ، در ان یک دروغ بزرگ افشا شده است !! چنین دروغی را فقط شیادان برای ساده لوحان تعریف میکنند!
اتفاقا من نظر دیگری دارم!
فقط ساده لوحان هستند که استدلالهای این کتاب را باور می کنند!
وانگهی کسی که مقدمه جلد دو را خوانده طبیعتا جلد اول را نیز بطور کامل خوانده چرا که مقدمه جلد 1 جز دو مورد تحریفی و نقل قول نصفه چیزی دیگر ندارد ! بنابراین طبق این دو شاهد رجز خواندن شما در مورد سطحی نگری براستی برای خودتان بیشتر صادق است چرا که همیشه یک طرفه به قاضی میروید و در ذهن عمق نگرتان !! برای خود می برید و میدوزید !
نقد ، دو کتاب ! شما شبهات اندو را مطرح کنید تا به ان پاسخ داده شود کما اینکه مطرح کرده اید!
چقدر شما زحمت کشیدید که به همه بقبولانید که من جلد یک کتاب را نیز خوانده ام! اما اگر چشمانت را باز کرده بودی خودم گفته بودم که هر سه جلد را خوانده ام!
من نیز تنها اشارتی کوچک کردم از یکی از هزاران اشکال! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
یکسو نگرید چرا که منتظرید هرکس هرچه گفت باور کنید تحقیق نمی کنید که ببینید ایا جوابی دارد یا نه!
کتاب خیانت در گزارش تاریخ به حق کتابی ارزنده است که جوانان بسیاری را با نحوه باصطلاح منتقدان اشنا میکند و چه بسیار مخاطبانی که از ان ابراز رضایت مندی کرده اند! و حتی سایت قرانیان که بسیاری از این کتابها را در اختیار میگذاشت و این کتاب تنها در این سایت بیش از 2000 دانلود داشت ! بطور عجیب کاملا هک شد ! البته نه برای عمق نگرهایی چون شما ! چه بسا اینکه امثال علی دشتی برای شما با انهمه جعل و تحریف بی سوادی در نوشتن جمله ای ساده یا حتی در نشناختن مورخین و محدثین و متکلمین و.... و نیز و یا ارائه تفاسیری که به حق فقط بدرد عمق نگرهایی چون شما میخورد و بس!
این رجز خوانی را همه دارند! اتفاقا چقدر سست است استدلال شما!
دوست عزیز اگر در یک سایت 2000 دانلود از یک کتاب نقد کتاب دیگر وجود دارد بدین معناست که حداقل 2000 نفر کتاب 23 سال را نیز دانلود کرده اند! ( که مطمئنا بیش از این مقدار است!) و حداقل 2000 نفر را به شبهه انداخته است ! که دنبال جواب امده اند! و معلوم نیست که همه از این اتدلال قانع شده باشند!
اما هک معیار عقل پذیری سایتی باشد! قضیه کاملا برعکس است زیرا سایتهای ضد دین بیشتر مورد هک و فیلتر و دستگیری... قرار می گیرند!
در ادامه گذری بر ذهن خلاق و عمق نگرتان را خواهیم انداخت ببینیم چه می فرماید !
""""""""اما در مورد منبع معتبر و...بطور مثال عرض می کنم عایشه یکی از حافظانقران و یک سیره نویس در اسلام هست که جملات خود را با " از پیامبر خدا شنیدم که ...." شروع می کند و سیره پیامبر را می نویسد!یکی از متنهایی که دشتی می اورد مطلببعثت رسول است!( که در جلد دوم کتاب نقد 23 سال به ان می پردازد!)
""""""""""
من باب مثال عرض میکنم که عمق نگریتان نمایان شود :
اول اینکه عایشه یک سیره نویس نبوده است و اصولا در انزمان سیره نویسی نبوده است و صیحیح البخاری نیز در قرن 4 هجری نگاشته شده یعنی چهارصد سال بعد ! عایشه روای برخی از روایتهای سیره نویسان بوده است دوم اینکه نویسنده گفته است راویان ذکری از رسول خدا میکرده اند تا بر اهمیت خود و روایتشان و نقل قولشان افزوده شود
در هیمن چند کلام عمق نگریتان چون خورشید میدرخشد! که سخنان را چگونه بد می فهمید یا بقصد تحریف میکنید ! که این همان نتیجه یکسو نگریتان است . چنانکه میخوانیم :
""آن را گزارش میکردند تا بر اعتبار حدیثشان افزوده شود و مورد پذیرش همه قرار گیرد بنابراین بفرض آنکه حدیث مزبور بدون کم و زیاد از عائشه نقل شده باشد میتوان احتمال داد که عائشه در کودکی آن را ازشخصی (جز رسول خداr) شنیده است، امّا او چه کسی بوده و اطّلاعاتش تا چه اندازه دقیق و صحیح بشمار میآمده؟ هیچ معلوم نیست و بنا به اصطلاح علم حدیث این خبر از «مراسیل» شمرده میشود و خبر مرسل در خور اعتماد نیست""
در بند دوم ان را توضیح دادم!
حق مطلب را ادا کرده ام! پس نیازی به گزافه گویی ندیدم!
شما نیز هنوز معنی تحریف را نفهمیدید!
میگویید :
""
عایشه در ان زمان نبوده است یا کوچکبوده است پس نمی توانسته خود ببیند!
2-در قدیم مد بوده که سیره نویسان برایاعتبار بخشیدن به نوشته هایشان می نوشتند " از رسول خدا شنیدم"
3- این نوشتارتوسط علمای سنی مذهب هم مورد قبول نیست""
بهترست ببینیم روایت عایشه چه میگوید و اصولا ایا روایت عایشه ضعف محتوایی دارد ندارد تا چه اندازه دارد تا چه اندازه ندارد !
ضعف محتوایی بدرد خودتان می خورد! شما هر واقعه ای را که می بینید دارد به اسلام خدشه وارد می کند می گویید ضعف محتوایی دارد و ان را حذف می کنید!
در ثانی این حدیث عایشه در تفاسیری چون المیزان هم مطرح شده است و روایات متعارض با انهم هم مطرح شده و نقد شده و چیز شگفتی را شما در بیست و سه سال کشف نکرده اید !
من در بیست و سه سال کشف نکردم! در کتاب نقد بیست و سه سال کشف کردم!
بهتر است قبل از ان حرف نویسنده نقد 23سال هم بیاوریم که در اینباره چه گفته است :
""""""""""
نویسندة 23 سال بلافاصله در پی سخن گذشته خود باین پرسش چنین پاسخ میدهد : [خوب است حدیثی از عایشه نقل شود که غالب محدّثان بزرگ و معتبر چون مسلم، بخاری، ابن عبدالبر، ابو داود طیاسی (!!) نویری(!!) ابن سیّد النّاس و فقیه بنامی چون احمد بن حنبل در مُسند آوردهاند....]. (صفحة 42 کتاب)
با این توضیح معلوم شد که نویسنده بکدام حدیث روی آورده و چه مآخذی را مورد استناد قرار داده است، امّا پیش از آنکه روایت منقول از عائشه بپایان رسد باید بگوییم که اوّلاً : در میان محدّثان کسی بنام طیاسی یا نویری از مادرزاده نشدهاند! محدّث معروفی که نویسندة محقّق! خواسته از او ذکر خیری کرده باشد، ابوداودطَیالِسی(متوفی بسال 304 ه. ق.) بوده است که کتاب مُسنَدوی شهرت دارد.
و نیز محدث دیگر، ابوزکریا یحیی بن شرف نَوَوی نام داشته که از أعلام مذهب شافعی در قرن هفتم هجری بشمار میرود و شرح مبسوطی بر «صحیح مسلم» نگاشته است.
چه خوب شد که شما قسمتی از نوشتار این اقا را اوردید!
اتفاقا یکی دیگر از هنرهای اقای طباطبایی لودگی و مسخره بازی است! و جالب انکه این لودگی و دلقک بازی را که یک نکته روانشاناسانه است و در زمان نقد از سوی برخی ادمها ( اغلب کسانی که خالی از علمند ) استفاده می شود! تا با بی ارزش قرار دادن نوشتارهای چیزی که می خواهند نقد بکنند ! خود را توجیه بکنند!
در کتاب بارها شاهد این نکته هستیم! بطورذ مثال همین مورد! با انکه نویسنده خود می داند دو نفری را که دشتی اسم برده است چه کسانی هستند!و ممکن است این اشتباهات از سوی کتاب بخاطر اشتباه چاپی , اشتباه کسانی که ان را نقل قول کرده اند ( همانگونه که در مقدمه یک خود نویسنده نیز اشاره می کند که این کتاب توسط یک روحانی در ایران نوشته می شود و بعدها در خارج از ایران این مقالات چاپ می شود) و یا حتی خستگی نویسنده صورت گرفته باشد ( جالب انکه در کتاب خود ایشان هم نمونه هایی از این اشتباهات املایی دیده می شود!) اما خود را به گنگی می زند و می گوید : اینها اصلا از مادر زاییده نشده اند!
و بعد برای اینکه کمی خود را بالاتر از نویسنده بداند شرح دقیقی از این نویسندگان می نویسد تا بهئ خواننده القا کند که بیش از علی دشتی می فهمد !
اما نکته جالب این است که این نکته که ربطی به جواب مساله ندارد را جزو یکی از قسمتهای جواب سوال می اورد! و خواننده بی حواس بعد از خواندن این قسمتها به خود می گوید! نویسنده 4 دلیل برای رد این استناد اورده است ! پس جای شکی نیست که استدلال علی دشتی رد می شود! در صورتی که قسمت اولا این سوال اصلا ربطی به جواب موضوع ندارد! و صرفا یک غلط گیری املایی است!!
ثانیاً : کسانی امثال مسلم و طیالسی و احمد بن حنبل و ابن عبدالبرّ و ابن سیّد النّاس و نووی در گزارش از امّ المؤمنین عائشه، اسنادی جداگانه از سند بخاری نیاوردهاند تا با آوردن نام این محدّثان بتوان بر کثرت اسناد این روایت دلیل آورد بلکه سند محدّثان مذکور همان سند بخاری است یعنی همان روایتی که با اختلاف چند راوی در نهایت به «عروه بن زبیر» میرسد و او از عائشه نقل کرده است و این را میگویند خبر واحد! پس نام محدّثان بزرگ را پیاپی یاد کردن در چنین موضعی جز بکار «بازارگرمی» نمیآید!
باز هم در اینجا نویسنده هنرمندی خود را نشان می دهد و با اوردن دلیل که همه انها از یک نفر روایت کرده اند می خواهد بر ذهن خواننده حکمرانی بکند ! و ثانیا ان نیز مانند قسمت اولا ان خالی از جواب این سوال است!
اما در همین جواب هم باید به اقای طباطبایی یاد اور شد که اگرچه همه انها یک منبع دارد اما روایت 6 نفر از یک خبر واحد ارزش و اهمیت ان خبر را تاکید می کند !
ثالثاً : باتّفاق ارباب سیره و تاریخ، عائشه لااقل چهار سال پس از بعثت پیامبر اکرم متولّد شده و بدیهی است که در هنگام بعثت شاهد احوال آن حضرت نبوده است و در خبر وی نیز نیامده که ماجرای بعثت را از پیامبرشنیده باشد با آنکه عائشه و عموم صحابه عادت داشتند چون حدیثی را از پیامبر اکرم آموخته بودند با این قید که : (سمعت عن رسول الله : از پیامبر خدا شنیدم ....) آن را گزارش میکردند تا بر اعتبار حدیثشان افزوده شود و مورد پذیرش همه قرار گیرد بنابراین بفرض آنکه حدیث مزبور بدون کم و زیاد از عائشه نقل شده باشد میتوان احتمال داد که عائشه در کودکی آن را ازشخصی (جز رسول خداr) شنیده است، امّا او چه کسی بوده و اطّلاعاتش تا چه اندازه دقیق و صحیح بشمار میآمده؟ هیچ معلوم نیست و بنا به اصطلاح علم حدیث این خبر از «مراسیل» شمرده میشود و خبر مرسل در خور اعتماد نیست.
این ذهن هوشیار نویسنده است که سعی می کند خبر را به کسی جز رسول الله نسبت بدهد تا خود را از بند این شبهه که عایشه زنم پیامبر است و نزدیکترین فرد به او! خود را رها بکند! و صحت اعتبار را بیاندازد!
اما این نکته نیز بازهم جواب سوال نیست!
یک نکته خیلی جالب که دوستان این سایت هم کم و بیش از ان استفاده می کنند پرسیدن سوال در برابر سوال است!
درواقع این نیز نکته روانشاناسانه دارد که پرسش سوال ذهن خواننده را درگیر جواب دادن به سوال می کند ! و ذهن انسان بجای انکه متمرکز شود در اشتباه می افتد!
بطور مثال در خرید و فروش به فروشندگان توصیه می شود سوالاتی مشابه این سوال که : ایا این جنس را می بری یا نه؟ نپرسند! زیرا ذهن خریدار دنبال جواب اری یا نه می گردد و معمولا نه را انتخاب می کند!
و توصیه به فروشندگان استفاده از جملاتی مانند این است که : کدام رنگش را انتخاب کرده ای؟ یا کدام مدل را بپیچم!
و در ان زمان ذهن خریدار دنبال جواب این سوال می گردد ! و یادش می رود که اصلا این اجناس را می خواهد یا نه!!
بازهم یک هنر نویسنده این کتاب در بکار بردن چنین سوالاتی در متن است!
در این قسمت هم می بینیم که نویسنده با پرسیدن سوال : عایشه از چه کسی شنیده و چقدر ان شخص اعتبار دارد؟ به منظور خود می رسد!
ذهن در این هنگام دنبال جواب سوال است؟ از چه کسی شنیده؟ از ابوبکر پدرش؟ از خدیجه؟ از غلام رسول که در انجا بودند؟ ؟از علی؟ از خود رسول؟ و....
اما اگر عایشه از هر کدام از اینها پرسیده باشد مطمئنا اعتبار دارد! اما بیکباره ذهن منفی گرایی می کند! نکند او از ابن ملجم این روایت را شنیده باشد!! یا از معاویه نقل کرده باشد! شاید هم یزید؟ ...
و اصلا ذهن منحرف از داستان می شود!!
درست است ممکن است بگویید که خیر ما چنین تفکراتی نکردیم! اما این اتفاق بصورت نا خود اگاه و بدون انکه شما بفهمید در ذهن شما در حال شکل گیری است!! ذهن می خواهد جواب سوال را پیدا بکند! و چون جواب را نمی داند بر اصل مطلب شک می کند!!
رابعاً : هر خبری که در صحیح بخاری و مسلم و مسند احمد بن حنبل و امثال اینها آمه باشد همواره نزد حفّاظ حدیث اعتبار ندارد چنانکه ابن حجر عَسقَلانی (متوفی بسال 852 ه.ق.) در مقدّمة کتاب معروفش : «فتحُ الباری بِشرح صحیحِ البخاری» که آن را در توضیح صحیح بخاری نگاشته (همانگونه که در جزء نخستین آوردیم) مینویسد : و قد انتقدهُ الحفّاظُ فی عَشَرة و مِأَةِ حَدیث یعنی : «کتاب بخاری از سوی حافظان احادیث در صد و ده حدیث مورد انتقاد قرار گرفته است»! و نیز شهاب الدّین احمد قسطلانی (متوفّی در سال 923 ه.ق.) در کتاب : «ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری» مینویسد : ما انتُقد علی البخاریّ من الاحادیث اقلّ عَددا ممّا انتُقد علی المسلم». [1] یعنی
«انتقاداتی که بر احادیث کتاب بخاری شده کمتر از انتقاداتی است که بر کتاب مسلم کردهاند»! و دانشمند مشهور حنبلی، عبدالرحمن بن جوزی (متوفّی بسال 597 ه.ق.) در کتاب «صیدُ الخاطر» از قول احمد بن حنبل آورده که او گفته است : «قصدتُ فی المُسند المشهور فلواردتُ ان اقصُد ما صحَّ عندی لم أورد من هذا المُسند الّا الشّیء بعد الشّیءِ الیَسیر». [2]
یعنی : «من در مسند هر چه را مشهور بوده آوردهام و اگر میخواستم احادیثی را که به نزد من صحیح شمرده میشود بیاورم جز چیزهایی اندک در پی یکدیگر نمیآوردم»! پس جناب سیرهنویس که بمندرجات کتب مذکور اعتماد کرده و بویژه بر مسند احمد تکیه نموده و مینویسد : [وفقیه بنامی چون احمد در مسند آورده] شبیه کاسة داغتر از آش و دیگ شیرینتر از حلوا شده است!
اما یک نکته جالب در مورد کل مسلمانان وجود دارد! و لا غیر!
اینکه اگر حدیثی یا روایتی از پیامبر نقل می شود بنا به اینکه خودشان ان را می فهمند یا حکمت را را می فهمند رای به درستی یا نادرستی ان می دهند!!
اما این با این پیش فرض است که پیامبر اشتباه نمی کند!! و چون از پیامبر شخصی افسانه گون ساخته اند ! زمانی که حدیثی از وی نقل می شود ! سریع جواب می دهند ! دور از شان پیامبر است! پس کل ان شخص و روایات و احادیث را زیر سوال می برند!!
خامساً : از میان احادیث کتب نامبرده گزارش عائشه مخصوصاً مورد نقد علمای برجسته قرار گرفته است!
چنانکه نووی در شرح بر صحیح مسلم، مینویسد :
«و اما مُرسل الصّحابی ..... کقول عائشةَ (رضی الله عنها) : (اوَّل ما بُدی به رسول اللهr من الوخی الرُّؤیا الصّالحةُ ....) قال الاستاذُ الامامُ ابو اسحق الاِسفراینیُّ لا یُحتجُّ به). [3]
یعنی : «روایت صحابی که مرسل باشد مانند سخن عائشه که گفته است : (نخستین بار که وحی بر پیامبر آغاز شد بصورت رؤیای صادقه بود ... الی آخره) در این باره استاد، امام ابواسحقاسفراینی گفته است که نمیتوان آن را حجّت قرار داد».
و اسفراینی از بزرگان اهل سنّت و از مشاهیر فقهای ایشان در قرن پنجم هجری بوده است. امّا از أکابر و أعلام شیعه که گزارش امّ المؤمنین عائشه را غیر قابل اعتماد شمردهاند امام، شرف الدّین عامِلی را باید نام برد که دربارة حدیث عائشه ضمن نامهای به «مجمع علمی عربی» مینویسد : «فالحدیث باطل من حیث متنه و باطل من حیث سنده»![1][1]
یعنی : «این حدیث از حیث متن و سند باطل است»!
بنابراین، گزارشی را که کارشناسان فن و ناقدان حدیث آن را معتبر نشمردهاند چگونه میتوان موثّق شمرد و دستاویز سیرهنویسی ساخت؟ و بدون نقد و تحقیق آن را سرمایة روانکاری قرار داد!
آری گواه آوردن از حدیث شرایط و لوازمی دارد. حدیث ممکن است «متواتر» یا از «آحاد» باشد، ممکن است «مُسند» یا «مُرسل» شمرده شود، ممکن است «موثّق» یا «ضعیف» یا «مجعول» بشمار آید .... با وجود این، شما از کجا دانستید که حدیث عائشه از هر حیث در خور اعتماد است تا بخود اجازه دهید بر مبنای آن، وحی نبوی را تحلیل کنید؟!
نویسندهای که نام محدّثین مشهور را بدرستی نمیداند و نام چند کتاب در پی حدیثی مرسل و مخدوش، او را باین باور میافکند که حدیث مزبور از مسلمات اسلام شمرده میشود! چگونه میخواهد دربارة سیرة حقیقی پیامبر که باید از میان آثار گوناگون بانقّادی و دقّت برگزیده شود اظهار نظر کند؟ بقول حافظ شیرازی : نه هر که سر بتراشد قلندری داند!
ــــــــــ
1- الی المجمع العربی بدمشق، مصلجه العرفان – صیدا – صفحه 86.
در اینجا موضوعی را یادآور میشوم که در بخش نخستین نیز از آن سخن گفتم و در طلیعة این بخش تذکار آن لازمست. موضوع اینست که بنای کار بیشتر مورّخان و سیرهنویسان و بسیاری از محدّثان قدیم بر جمع و تألیف آثار بوده نه بر تنقیح و تهذیب اخبار، برخی از آنها نیز در آغاز کتب خویش این معنی را یاد کردهاند و در جزء اوّل نمونههایی از اعترافات ایشان را آوردیم و در اینجا باز هم برای نمونه نظر خوانندگان را به سرآغاز کتاب معروف «السّیره الحلبیّه» اثر مشهور علیّ بن برهان الدّین حَلبی جلب میکنیم که از قول دانشمند معروف، زین الدّین عراقی (متوفی در سال 806 ه.ق.) این بیت را میآورد :
ولیعلم الطّالب أنَّ السِّیَرh
اما نکته قابل تامل دیگر ! همان نکته ای است که خود نویسنده نیز برخلاف انچه که در اولا اشاره کرد خود نیز بکار می برد! بازار گرمی!!
نام چند نویسنده را می برد ! و بعد می گوید چون این نویسندگان ان را رد کرده اند پس مردود است! در صورتی که در اولا اشاه کرده بود که این نکته بازار گرمی است!!!
ادامه دارد....
همه موضوعاتی که کاربر فریاد شروع نموده بنا بهدرخواست ایشان به مدت یک ماه جهت بررسی به بخش مدیران منتقل گردیده است ...
-
۱۳۸۸/۰۲/۱۲, ۲۰:۴۳ #5
چیز قابل ملاحظه ای ندارد! جز همان روش قدیم مسلمانان که تفسیر تاریخ به رای می کنند!!
اما چند نکته جالب در مورد استدلال این اقا
1- همیشه صاحبان قدرت هستند که تاریخ را نوشته اند! چگونه است در حکومت پیامبر و ابوبکر و عثمان و علی و حسن!! و با وجود اینهمه یلان و صحابه عایشه 0 یا دیگران ) اجازه یافته اند دروغی به پیامبر نسبت دهد؟ کدام خرد ورزی قبول می کند که در ان هنگام روایتی تحریف شده باشد؟
2- اگر روایتی در ان سالها اینقدر راحت تحریف شده است و اینقدر ساده بر پیامبر دروغی می بندند! انهم توسط عایشه ای که خود یکی از حافظان قران بوده است ! چه تضمینی هست که قران تحریف نشده باشد!!
نخست آنکه : ظاهراً سیرهنویس ضمن ترجمة روایت، چنان وانمود کرده که عائشه این داستان را به وسیلة حضرت خدیجهu از پیامبر اکرمr گرفته است بطوریکه در میان روایت مینویسد : [آنچه حضرت محمّد برای حضرت خدیجه نقل کرده است بدین قرار است ....] و در صفحة 47 از کتابش میگوید : [تنها مطلبی که (پیامبر) گفته است همان حکایتی است که از عائشه نقل کردیم] با اینکه عائشه چهار سال پس از بعثت پیامبرr متولّد شد و بهنگام وفات خدیجه کودکی شش ساله بود و از چگونگی وحی و نزول قرآن چیزی نمیفهمید چه رسد به آنکه مدّتی پیش از وفات خدیجهu در این باره سخنی شنیده باشد!
عجب این مسلمانان خوشگل استدلال می کنند!! برای اینکه متوجه موضوع شوید سری به تاپیکهای دیگر بزنید تا ببینید همین اقای محترمی که این روایت را استدلال عقلی اوردند خود گفته اند روایت اینکه عایشه 6 ساله بوده است خیلی ضعیف است و روایت معتبر تر 18 سال بوده است!!
چطور موقعی که می پرسیم ک چرا پیامبر دختر 6 ساله عقد کرده می گید 18 ساله بوده! حالا که روایت از او نقل می کنیم او 6 ساله است!!
قسم ابوالفضلتان را باور کنیم یا دم خروستان را؟
خوب برای اینکه به اقای محترم نشان بدهیم ما هم ملغطه بلدیم! برعکس استدلال می کنیم! عایشه در اینجا 18 سال داشته ( فقط در اینجا! در تاپیک های دیگر 6 ساله است!) یعنی در زمان بعثت رسول 8 سال کامل داشته است و از انجا که دختر 9 ساله بلوغ دارد و دختر 8 ساله تمیز است و در عربستان دختر 8 ساله زود رشد می کند!! پس بعثت را کاملا می فهمیده است!!
بعلاوه در متن عربی این گزارش، کمترین اشارهای به آنکه عائشه ماجرای بعثت را از حضرت خدیجهu یا خود پیامبرr گرفته باشد وجود ندارد و از همینرو ملاحظه شد که علمای سنّی و شیعی، حدیث عائشه را از زمرة احادیث مرسل شمردهاند. پس ادّعای سیرهنویس در صدور این حدیث از پیامبر کاملاً بیاساس است.
خنده دار است که اقای نویسنده در اینجا نیز سعی می کند با گفتن اینکه در حدیث مزبور عایشه نگفته است " که از خدیجه شنیده " استدلال می کند که حتما او از خدیجه نشنیده است! قبلا هم همین مورد را اشاره می کند! و ادم نمی فهمد که بالاخره عایشه که نه از خدیجه شنیده نه از پیامبر نه از علی پس از کجا این داستان را نوشته است1!
دوّم آنکه : شکل وحی در روایت عائشه با آنچه در قرآن کریم آمده تفاوت دارد بدین معنی که فشار شدید فرشته و از حال رفتن پیامبر، در آیات قرآن که از وحی الهی سخن میگوید حتّی یکبار هم دیده نمیشود
بازهم منتقد عزیز با استدلال اینکه در قران اشاره به چیزی نشده است استدلال می کند که در قران متفاوت سخن رانده است!
اما این اقای نویسنده اصلا ایه ای را به استناد نمی اورد!!
5 و نیز در گزارش جابر بن عبدالله انصاری که بخاری در «صحیح» نقل کرده 6 و در گزارش عبدالله بن عبّاس که ابن سیّد الناس در کتاب «عیون الاثر» آن را بازگو نموده 7و در گزارش عمرو بن شرحبیل (ابومیسره) که واحدی آن را در کتاب «اسباب النزّول» روایت کرده8 و در گزارش عبدالله بن ابی بکر بن حزم که باز، ابن سیّد الناس در «عیون الاثر» بذکر آن پرداخته 9 و در گزارش دیگری از خود امّ المؤمنین عائشه که ابو جعفر طبری در تفسیر «جامع البیان» آورده است 10 از فشار مزبور و بیحال شدن پیامبرr کوچکترین اشارهای در میان نیست و به استناد یکی دو روایت نامعتبر و مرسل (مانند روایت عائشه و روایت عُبید بن عُمیر) نمیتوان رویدادن این حادثه را پذیرفت.
شگفتا! مگر فرشتة وحی با کسی دست بگریبان میشود؟ یا پیک الهی با پیامبر برگزیدة خداکشتی میگیرد؟!
ما از طرفداران این عقیده که متاسفانه در میان مسلمانان نیز فراوان یافت میشوند میپرسیم هنگامی که فرشتة وحی میگوید : .....
بقول معروف شما بروید اول سنگهاتون رو با هم وابکنید و سخنتون رو یکی بکنید بعد برای ما استدلال از دین بکنید!!
همه موضوعاتی که کاربر فریاد شروع نموده بنا بهدرخواست ایشان به مدت یک ماه جهت بررسی به بخش مدیران منتقل گردیده است ...
-
۱۳۸۸/۰۲/۱۲, ۲۰:۵۱ #6همه موضوعاتی که کاربر فریاد شروع نموده بنا بهدرخواست ایشان به مدت یک ماه جهت بررسی به بخش مدیران منتقل گردیده است ...
-
۱۳۸۸/۰۲/۱۴, ۰۶:۴۲ #7
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,002
- مورد تشکر
- 1,397 پست
- حضور
- 12 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 1
- گالری
- 0
این استدلال شما هم مانند همه استدلالهای شماست! کاملا تهی!
اولا اینکه دانلود کتاب نشانه خواندن ان نیست! دوئم اینکه خواندن کتاب بهمعنای فهمیدن کتاب نیست! و سوم اینکه فهمیدن کتاب به معنای تایید ان نیست!
البته ایشان با عقل هوشیار و عمق نگر باید اینرا تهی بدانند چرا که اولا خود ایشان بدون هیچ دلیلی میفرمایند " اکثر کسانی که این کتاب را میخوانند همان مقدمه را که میخوانند تمامی کتاب 23 سال را دروغ میپندارند"" البته در اینجا استاد هیچ استدلال اهنین ارائه نمی دهند . دوما با عقل عمق نگر در نمی یابند که دانلود سه جلد کتاب با حجم بالا بطور همزمان ممکن نیست لااقل در ایران و... در نتیجه عموم دانلود کنندگان کتاب نخست جلد یک و سپس مابقی را دانلود میکنند با اینهمه میبنیم که تعداد دانلودهای کتاب نزدیک به هم است ! والبته طبق فرمایش ایشان کسی این کتاب را نمی فهمد چه اینکه مانند استاد فریاد برخوردار از عقل عمق نگر و هوشیار نمی باشند!
اتفاقا من نظر دیگری دارم!
فقط ساده لوحان هستند کهاستدلالهای این کتاب را باور می کنند!
ببنیم جناب فریاد که خود را عمق نگر میخوانند چه می فرمایند، منظور ایشان اینست که استاد شفیقشان که گاهی در نوشتن صحیح یک جمله ساده درمی ماند، در گزارش تاریخ خیانت ننموده و مردمان را ساده نپنداشته است ، و بلکه برعکس ؛ چنانکه بحث مان درباب مقدمه دوم بود که این مورد را از مقدمه دوم می اوریم :
نویسنده 23 سال در صفحة 110 از کتابش مینویسد :
[ابورهم غفاری یکی از صحابه است. در یکی از غزوات در صف پیغمبر مرکب میراند. مرکب آنها برحسب اتفاق به یکدیگر نزدیک شد بطوریکه کفش زمخت او به ساق پیغمبر خورد و متألّمش ساخت. آثار خشم بر او ظاهر شد و با تازیانه بر پای ابو رهم زد]!!
نویسنده با این دروغ ناجوانمردانه، پیامبر ارجمند اسلام را مردی پرخاشگر و بیرحم معرفی میکند، بدون آنکه کمترین سند و مدرکی دربارة حادثة مذکور ارائه دهد! اما با مراجعه به «سیرة ابن هشام» پرده از خیانت نویسنده برداشته میشود و در آنجا از قول ابو رهم غفاری میخوانیم :
«من در غزوة تبوک با پیامبرr همراه بودم و شبی نزدیک پیامبر مرکب میراندم و به جایی بنام اخضر رسیده بودیم. در آن هنگام خواب سبکی مرا میگرفت و من میکوشیدم خود را بیدار نگاه دارم و مرکب من به مرکب پیامبرr نزدیک شده بود و این نزدیکی مرا نگران میکرد و بیم داشتم آسیبی به پای پیامبر که در رکاب بود برسد، از اینرو کوشیدم تا مرکب خود را از پیامبرr دور کنم. ناگهان در راه و به هنگام شب خواب بر چشم من چیره شد و مرکبم با مرکب پیامبر و پای او که در رکاب بود بخورد کرد و من از خواب بیدار نشدم مگر آنکه شنیدم پیامبر گفت : اوه! گفتم : ای پیامبر خدا برای من آمرزش بخواه. پیامبرr فرمود : حرکت کن و از من دربارة گروهی از بنی غفار که عقب مانده بودند (و در این سفر نیامدند) شروع به پرسش کرد».
«.... فزاحمت راحلتی راحلة رسول اللهr و رجله فی الغرزفما استیقظت الا بقوله : حسّ! فقلت یا رسول الله استغفرلی. فقال : سر فجعل رسول اللهr یسألنی عمّن تخلّف من بنی غِفار». (سیرة ابن هشام، القسم الثانی، صفحة 528-529)
خب استاد فریاد در اینباره می فرمایند :""" تفاقا من نظر دیگری دارم!
فقط ساده لوحان هستند که استدلالهای این کتاب را باور می کنند!""" خب البته باید از انسان با عقل هوشیار و عمق نگر چنین انتظار داشت! راست میگویند
دوست عزیز اگر در یک سایت 2000 دانلود از یک کتاب نقد کتابدیگر وجود دارد بدین معناست که حداقل 2000 نفر کتاب 23 سال را نیز دانلود کرده اند! ( که مطمئنا بیش از این مقدار است!) و حداقل 2000 نفر را به شبهه انداخته است ! کهدنبال جواب امده اند! و معلوم نیست که همه از این اتدلال قانع شده باشند!
اصلا به چنین معنایی نیست مثلا خودم و چند تن از دوستانم را عرض میکنم ما از برخی درباره کتاب 23 سال شنیدم که علمای ما مارا گوسفند گیر اورده اند و جواب نویسنده 23 سال را نداده اند یعنی نتوانسته اند که بدهند . من و چند از دوستان حدود 5 سال پیش در اینترنت سرچ کردیم بیست و سه سال علی دشتی . دیدیم برخی از سایتها تیتر مطلبشان این بود نقد بیست و سه سال کلیک کردیم و دانلود نمودیم و خواندیم بعد از سه سال بیست و سه سال را خواندیم تا به شبهات دیگرش از جمله مساله زن در اسلام پاسخی کامل بتوانیم بدهیم!
ضعفمحتوایی بدرد خودتان می خورد! شما هر واقعه ای را که می بینید دارد به اسلام خدشهوارد می کند می گویید ضعف محتوایی دارد و ان را حذف می کنید!
جناب فریاد عزیز براستی این حدیث چه خدشه ای به اسلام وارد میکند؟؟؟؟؟ اینهم مثل هزاران هزار حدیث دیگر تازه از لحاظ متنی نسبت به برخی از احادیث صد چندان شرف دارد! شما خدشه اش به اسلام را بفرمایید؟؟؟؟
سخن سر اینست که برخی برای تفسیر به رای کردن بر برخی از روایات بطور خاص تکیه میکنند! مگر نه اینست که درباب اولین حالت وحی چندین روایت وجود دارد که هیچکدام با این یکی همخوانی ندارد ؟ ایا نویسنده 23 سال از انها نامی به میان اورده است ؟ تا صداقت خویش را لااقل دراینباب نشان داده باشد؟!
من در بیست و سه سال کشفنکردم! در کتاب نقد بیست و سه سال کشف کردم! "
این حدیث در 23 سال مطرح شده است که نویسنده اش بران تکیه نموده ! کاربر فریاد دقت فرمایند که عمق نگریشان زیر سوال نرود
انکه نویسنده خود می داند دو نفری را که دشتی اسم برده است چه کسانی هستند! و ممکن است این اشتباهات از سوی کتاب بخاطر اشتباه چاپی , اشتباه کسانی که ان را نقل قول کرده اند ( همانگونه که در مقدمه یک خود نویسنده نیز اشاره می کند که این کتاب توسط یک روحانی در ایران نوشته می شود و بعدها در خارج از ایران این مقالات چاپ می شود) و یا حتی خستگی نویسنده صورت گرفته باشد ( جالب انکه در کتاب خود ایشان هم نمونه هایی از این اشتباهات املایی دیده می شود!) اما خود را به گنگی می زند و می گوید : اینها اصلا از مادر زاییده نشده اند
البته بسی جای بیسوادی است که مثلا من بعنوان یک مورخ و سیره نویس در کتابم نام هردودت مورخ نامی یونان باستان بنویسم هرتود یا بجای گزنفون بنویسم گونزنو یا نام کتابی را نام شخصی بپندارم مثلا پریسکا که نام کتابی است بنویسم کریسپا نام مورخ و محدثی است ! هرچند این خطا ها را ایشان بسیار مرتکب شده اند حتی در درست نوشتن ایات قران
استاد شفیق شما نیز میخواسته باعتبار نوشته هایش اضافه کند و مثلا نامی از یکی از مورخان که از جایی شنیده بیاورد ولی نامش را درست بخاطر نداشته و حسابی قاطی کرده تاجایی که نام کتابی را نام شخصی نوشته و مثلا بنویسد هرتود یا بجای واقدی بنویسم قیادی !! براستی که خنده دار تر از این یافت نمی شود
حال چون این نامها فقط برای انان که براستی مورخ بوده اند اشناست یعنی برای من و شما نام هردودت اشنا است ولی مثلا برای من و شما نام خانتوس و پااوسانیاس و ایس خنیس اشنا نیست چرا که فقط برای اهل فن اشنا خواهد بود! از اینرو کسانی که بعدها به عنوان تصحیح کننده 23 سال این کتاب را غلط گیری و چاپ کرده اند چون نه مورخ بودند و نه سواد انچنانی داشته اند باز پی به شاهکار نویسنده 23 سال نبرده اند !
البته طبق مقدمه ای که من از بهرام چوبینه خواندم که ایشان یکی از تصحیح کنندگان بشمار میرود و سیری بر زندگی دشتی در مقدمه اش نوشته و چنانکه میگوید از دوستان دشتی بوده مثلا درباب انتشار 23 سال مینوسد علی دشتی این کتاب را اگاهانه در مقابل مذهبیون و کتاب ولایت فقیه ایتالله خمینی نوشت و انرا به بیروت فرستاد تا چا پ شود!
اما خستگی براستی خنده دار است که یک فردی خود را مورخ و محدث بداند و دراین زمینه کتاب بنویسد و مثلا بجای ایس خنیس بنویسد سیا خوسین ! چه اینکه این اصلا توجیه پذیر نیست زیرا وقتی کسی کتاب مینویسد بارها و بارها انرا میخواند و ویرایش میکند وحتی جمله هایش را پس و پیش مکند .
خستگی که نویسنده نقد نام بردن از نوع دود و دم بود! نه خستگی معمولی و مقطعی و طبیعی
عد برای اینکه کمی خود را بالاتر از نویسنده بداند شرح دقیقی از این نویسندگان می نویسد تا بهئ خواننده القا کند که بیش از علی دشتی می فهمد !
نه فریاد عزیز صحیح انرا مینویسد که به خوانندگان اولا اطلاع رسانی کند و دوما بیسوادی ایشانرا نشان دهد که همیچنی کسی که هنوز نام دو محدث مشهور را نمیتواند صحیح بنویسد اماده است و سیره نویس شده است
ز هم در اینجا نویسنده هنرمندی خود را نشان می دهد و با اوردن دلیل که همه انها از یک نفر روایت کرده اند می خواهد بر ذهن خواننده حکمرانی بکند ! و ثانیا ان نیز مانند قسمت اول ان خالی از جواب این سوال است!اما در همین جواب هم باید به اقای طباطبایی یاد اور شد که اگرچه همه انها یک منبع دارد اما روایت 6 نفر از یک خبر واحد ارزش و اهمیت ان خبر را تاکید می کند
باز استاد فریاد با ذهن هوشیار و عمق نگرشان اظهار فیض (بخوانید سفسطه) مینمایند !
نخست اینکه نویسنده نشان میدهد که همه مورخانی که این واقعه را ذکر کرده اند از سند بخاری کپی یعنی نقل قول نمودند نویسنده میخواهد به شما انسان هوشیار و عمق نگر بفهماند که این حدیث ، خبری متواتر و راویان متعدد نداشته است که قابل استناد باشد!
خب دراینباره در تاریخ زیاد است مسائلی که میشود در ان مثال زد ! مثلا همین روایت معراج را نه شش تا بلکه اکثر قریب به اتفاق اورده اند که مثلا پیامبر با خدا در اسمان دیدار کرد و سلام علیک نمود و نشست! پس ارزش این روایت بسیار زیاد است!!
یا اینکه پیامبر با سوسمار سخن گفت و ... یا اینکه جیرئیل در کودکی زیر درخت پیامبر را می اموخت و.... معجزه ای رخ میدهد و زیر پای عبدالمطلب در بیابان چشمه ای بوجود میاید در زمانی که پیامبر بدنیا نیامده بود! و....... که هیچ یک از اینها را شما باور نمیکنید هرچند اگر واقعا اتفاق افتاده باشد!
نکته خیلی جالب که دوستان این سایت هم کم و بیش از ان استفاده می کنند پرسیدن سوال در برابر سوال است!
درواقع این نیز نکته روانشاناسانه دارد که پرسش سوال ذهن خواننده را درگیر جواب دادن به سوال می کند ! و ذهن انسان بجای انکه متمرکز شود در اشتباه می افتد!بطور مثال در خرید و فروش به فروشندگان توصیه می شود سوالاتی مشابه این سوال که : ایا این جنس را می بری یا نه؟ نپرسند! زیرا ذهن خریدار دنبال جواب اری یا نه می گردد و معمولا نه را انتخاب می کند!
و توصیه به فروشندگان استفاده از جملاتی مانند این است که : کدام رنگش را انتخاب کرده ای؟ یا کدام مدل را بپیچم!
و در ان زمان ذهن خریدار دنبال جواب این سوال می گردد ! و یادش می رود که اصلا این اجناس را می خواهد یا نه!!
بازهم یک هنر نویسنده این کتاب در بکار بردن چنین سوالاتی در متن است!
در این قسمت هم می بینیم که نویسنده با پرسیدن سوال : عایشه از چه کسی شنیده و چقدر ان شخص اعتبار دارد؟ به منظور خود می رسد!
ذهن در این هنگام دنبال جواب سوال است؟ از چه کسی شنیده؟ از ابوبکر پدرش؟ از خدیجه؟ از غلام رسول که در انجا بودند؟ ؟از علی؟ از خود رسول؟ و....
اما یک نکته جالب در مورد کل مسلمانان وجود دارد! و لا غیر! اینکه اگر حدیثی یا روایتی از پیامبر نقل می شود بنا به اینکه خودشان ان را می فهمند یا حکمت را را می فهمند رای به درستی یا نادرستی ان می دهند!!اما این با این پیش فرض است که پیامبر اشتباه نمی کند!! و چون از پیامبر شخصی افسانه گون ساخته اند ! زمانی که حدیثی از وی نقل می شود ! سریع جواب می دهند ! دور از شان پیامبر است! پس کل ان شخص و روایات و احادیث را زیر سوال می برند!!
این به این دلیل که بقول علامه امینی بیش از 4میلیون حدیث جعلی هست که نه با قران میسازد و نه با اخبار متواتر . وچه بسیاری احادیثی که نشان میدهد جعل سند صورت میگرفته
اما نکته قابل تامل دیگر ! همان نکته ای است که خود نویسنده نیز برخلاف انچه که در اولا اشاره کرد خود نیز بکار می برد! بازار گرمی!!نام چند نویسنده را می برد ! و بعد می گوید چون این نویسندگان ان را رد کرده اند پس مردود است! در صورتی که در اولا اشاه کرده بود که این نکته بازار گرمی است
اولا که در اولا !! اشاره ای به بازار گرمی نشده است و ان جمله ذکر خیری است! ثانیا اینکه در کتب حدیث مثل بخاری و طیالسی و مسند احمد حنبل و.... علاوه بر حدیث عایشه در مورد وحی نخستین احادیث دیگری نیز اورده شده که با مضمون روایت عایشه همخوانی ندارد و ان احادیث هیچ نکته مشترکی ندارند !!
و نیز نویسنده نقد نام چند محدث قدیمی و متاخر را میبرد که نشان دهد این سخنی نیست که فقط من برای اولین بار ادعا کنم و مورخان و محدثان از اغاز باوجود روایاتی دیگر دراین زمینه این حدیث را مردود دانسته اند ! در عجبم از عقل هوشیار و عمق نگرتان فریاد عزیز.
پس بازارگرمیتان هم غلط اندرغلط است
چیز قابل ملاحظه ای ندارد! جز همان روش قدیم مسلمانان که تفسیر تاریخ بهرای می کنند!!
اما چند نکته جالب در مورد استدلال ایناقا
1- همیشه صاحبان قدرت هستند که تاریخ را نوشتهاند! چگونه است در حکومت پیامبر و ابوبکر و عثمان و علی و حسن!! و با وجود اینهمهیلان و صحابه عایشه 0 یا دیگران ) اجازه یافته اند دروغی به پیامبر نسبت دهد؟ کدامخرد ورزی قبول می کند که
در ان هنگام روایتی تحریف شده باشد؟"""
مثل اینست که بگوییم در حکومت محمدرضا کسی نمیتوانسته بگوید و برایشان دروغ ببندد که مثلا میلونها نفر را کشته است یا برعکس در جمهوری اسلامی کسی نمیتواند به ایت الله خمینی و ایت الله خامنه ای دروغ ببندد مثلا شایعه ودروغی برضد نظام درست کند یا برعکس!!! نمیتواند شایعه و دروغی درست کنند که ایت الله خامنه ای در بستر مرگ است و در بیمارستان بستری است یا در همین دولت احمدی نزاد !
---در«تاريخ بغداد»آمده است که روزي أبوالبختري وهب بن وهب قرشي بر خليفة زمان خود هارون الرشيد وارد شد، در اين هنگام خليفه مشغول بازي با کبوترهاي خود بود و آنها را پرواز ميداد! هارون از أبولبختري پرسيد: آيا دربارة اينکار، حديثي (خوب يا بد)ميداني؟ أبوالبختري فوراً گفت:
«هشام بن عروه ازپدرش(عروه بن زبير) ازعائشه براي من نقل کرده است که پيامبر -صلى الله عليه وسلم-کبوتر پرواز ميداد »!
رشيد نگاه تندي به اوکردوگفت:از نزد من بيرون برو.
وپس ازرفتن ابوالبختري اضافه کرد:اگراو مردي ازقريش نبود از مقام قضاء عزلش ميکردم. تاريخ بغداد، جزء 13، ص 484
پيدااست که اين قاضي طمّاع و دروغگو حديث مزبور را براي تأييد کار خليفه وخوشدلي اوساخته است تااز اين راه به وي تقرّب جويد
"""
2- اگر روایتی در ان سالها اینقدر راحت تحریف شده است و اینقدر ساده برپیامبر دروغی می بندند! انهم توسط عایشه ای که خود یکی از حافظان قران بوده است ! چه تضمینی هست که قران تحریف نشده باشد!!"""
نخست اینکه کسی ادعا نکرده است که عایشه این روایت را تحریف نموده است وقتی برپیامبر دروغ میبسته اند کما اینکه پیامبر بربالای منبر میرود و میگوید هرکس برمن دروغ ببندد جایگاهش اتش است مسلما بر اصحاب پیامبر نیز دروغ می بسته اند چنانکه در ادامه می اید:
امام علی :«در روزگار پيامبر خدا -صلى الله عليه وسلم- بر او دروغ بستند تا آنجا که برخاست که سخنراني کرد و فرمود: اي مردم! کساني که بر من دروغ مي بندند فراوان شده اند پس هر کسي عمداً بر من دروغ بندد براي خود جايگاهي از آتش گيرد. سپس، باز هم بر پيامبر خدا -صلى الله عليه وسلم- بعد از او دروغ بستند» اصول کافی ص 62
امام صادق :
هيچ سخني را –که به مانسبت ميدهند– نپذيرید مگرگفتاري راکه باقرآن وسنّت موافق باشد يااينکه شاهدي ازاحاديث (صحيح)گذشتة مادر موافقت باسخن مزبور پيداکنيد،زيرا مغيره بن سعيد –که خدا او راازرحمتش دور کند– درکتابهاي ياران پدرم (امام باقر)احاديثي را با حيله گري وارد کرده که پدرم آنهارا نگفته است. بنابراين ازخدابترسيد وگفتاري راکه ازطرف مابرخلاف گفتة خداي بزرگ و سنّت پيامبر ما (محمّد -صلى الله عليه وسلم-) گزارش کرده اند نپذيريد زيرا که ما چون به سخن پردازيم از قول خداي عزّوجل و از قول رسول خدا -صلى الله عليه وسلم- سخن مي گوييم».
در ميان سنيها و نیز شیعیان گروهی زندگي ميکردند که آنان را «مرتزقه» نام نهادهاند، اين دسته در برابر احاديثي که براي مردم ميخواندند پول میگرفتند
«احمدبن حنبل ويحيي بن معين ما را روايت کردهاندازقول عبدالرزاق،از قول معمر،ازقول قتاده،از قول انس که رسول خدا(ص) فرمود:هرکس بگويد لااله الاالله، خداوند از هرکلمهاي ازآن، پرندهاي ميآفرينند که منقارش از طلا و بالش از مرجان باشد و »...!!
آن مرد،حديث ساختگي خود را دنبال کرد و سخن دور و درازي در اين باره آورد. پس از بپايان بردن حديث،ابن معين نگاهي به احمدبن حنبل افکند(که کناراو نشسته بود)و احمد نظري به ابن معين انداخت وپرسيد:آيا تو اين سخنان را براي او نقل کردهاي؟!
ابن معين جواب داد: بخدا اين حکايت را جز هم اکنون، در عمرم از کسي نشنيدهام!
دراين هنگام مرد حديث سازدستمزدخودرا از اين وآن گرفته بود ودرانتظار بقية عطايا بسر ميبرد!ابن مُعين اشارهاي به او کرد که پيش مابيا.حديث سازبگمان آنکه نعمت تازه اي به اوخواهدرسيدجلوآمد،ابن معين گفت:
من يحيي بن مُعين هستم واين شخص نيزاحمدبن حنبل است،ماهرگزچنين حديثي رااز پیامبر(ص) نشنيدهايم وبراي تونقل نکردهايم،اگرناگزير ازدروغگويي هستي اين دروغهارابه ديگري نسبت ده!!حديث ساز گفت: من شنيده بودم که يحيي بن معين مرد احمقي است ولي اين امر تا امروز برايم به اثبات نرسيده بود!
ابن معين پرسيد:چطور؟!حديث ساز جواب داد: به دليل آنکه توميپنداري دردنيا جز شمادو تن،شخص ديگري به نام يحيي بن معين واحمد بن حنبل وجودندارد،من از هفده احمد ابن حنبل و ابن معين ديگر حديث نوشتهام» الأسرار المرفوعة في الأخبار الموضوعة، اثر نور الدين علي قاري
یا مثلا ابن ابی العوجا از دهریون عراق در چوبه دار گفته 14 هزار حدیث از پیامبر جعل کرده ام که اکنون در بین مردم پراکنده است
عجب این مسلمانانخوشگل استدلال می کنند!! برای اینکه متوجه موضوع شوید سری به تاپیکهای دیگر بزنیدتا ببینید همین اقای محترمی که این روایت را استدلال عقلی اوردند خود گفته اندروایت اینکه عایشه 6 ساله بوده است خیلی ضعیف است و روایت معتبر تر 18 سال بودهاست!!
چطور موقعی که می پرسیم ک چرا پیامبر دختر 6 ساله عقدکرده می گید 18 ساله بوده! حالا که روایت از او نقل می کنیم او 6 سالهاست!!
قسم ابوالفضلتان را باور کنیم یا دم خروستانرا؟
خوب برای اینکه به اقای محترم نشان بدهیم ما هم ملغطهبلدیم! برعکس استدلال می کنیم! عایشه در اینجا 18 سال داشته ( فقط در اینجا! درتاپیک های دیگر 6 ساله است!) یعنی در زمان بعثت رسول 8 سال کامل داشته است و ازانجا که دختر 9 ساله بلوغ دارد و دختر 8 ساله تمیز است و در عربستان دختر 8 سالهزود رشد می کند!! پس بعثت را کاملا می فهمیده است!!
بازهم منتقد عزیز با استدلال اینکه در قران اشاره به چیزی نشده است استدلال می کند که در قران متفاوت سخن رانده است!
اما این اقای نویسنده اصلا ایه ای را به استناد نمی اورد!!"""
ایه نمی اورد!!؟؟؟؟؟؟؟ اگر عقل عمق نگرتان دقت فرمایند می بینند که در پاورقی نوشته اند که : «بویژه در آیا سوره «نجم» که نزول فرشه و رساندن وحی را توصیف میکند.»
یکی از خنده دار ترین قسمتهایاین کتاب همین قسمت است که اقای طباطبایی یقه علی دشتی را ول کرده و یخه دوستانمسلمان خودش را می گیرد! که چرا شما اینقدر احمقید که این نسبتها را به پیامبرتانمی دهید که حالا یک دشمن بیاد این ایرادات را بر ما بگیرد!!بقول معروف شمابروید اول سنگهاتون رو با هم وابکنید و سخنتون رو یکی بکنید بعد برای ما استدلال ازدین بکنید"""
شما چرا سفسطه کردن را رها نمیکنید برادر ، اول اینکه بحث اصلی در اینجا روایات دیگری است که از دیگر اصحاب و نیز از خود عایشه حدیثی امده که با حدیث مورد نظر در تعارض است و در هیچ یک نیز عبارات ان یک روایت دیده نمی شود !«نیز در گزارشجابر بن عبداللهانصاریکه بخاری در «صحیح» نقل کرده 6 ودر گزارشعبدالله بنعبّاسکه ابن سیّد الناس در کتاب «عیون الاثر» آن رابازگو نموده 7و درگزارشعمرو بنشرحبیل (ابومیسره) که واحدی آن را در کتاب «اسبابالنزّول» روایت کرده8و در گزارشعبدالله بن ابی بکر بنحزمکه باز، ابن سیّد الناس در «عیون الاثر» بذکر آنپرداخته 9و درگزارش دیگری از خود امّ المؤمنینعائشهکه ابو جعفر طبری در تفسیر «جامع البیان» آورده است 10از فشار مزبور و بیحال شدنپیامبرrکوچکترین اشارهای در میان نیست
نیز اینکه انهایی که ان حدیث را پذیرفته اند همه انرا نپذیرفته اند یعنی قسمت معقولش را پذیرفته اند مثلا بعضی انرا حتی دلیل صداقت خوانده اند که چون پیامبر برای اولین بار فرشته وحی را بدید ترسید و بعد از مدتی که ان فرشته را ندید در شک افتاد و انقدر سردر گریبان داشت که میخواست دیوانه بشود خدیجه اورا پیش عمویش میبرد و او شهادت میدهد که وی به مقام پیامبر رسیده ولی این هم تغییری در حالت حضرت پدید نیاورد و بقول جان بی ناس در کتاب تاریخ ادیان میخواست خود را از بالای کوه پرت کند تااینکه سرانجام دوباره به پیامبر وحی شد و پیامبر یقین پیدا کرد! تااین قسمت عاقلانه است !
شمات جواب سوال من را بدهید
قران برای شما اعتبارش بالاتر است یا صحیح بخاری؟ مگه عایشه ام المومنین نیست؟ مگه تو مومن نیستی؟
ببینید مغلطه جناب فریاد را !! اگر قران است 1- در قران اشاره ای به درگیری فرشته وحی با پیامبر نشده است 2- در خود قران ایاتی هست که اکثر مفسرین انرا در نکوهش عایشه و حفصه میدانند 3- ام المومنین یک لقب است یعنی هرکس که همسر پیامبر باشد 4- اگر قران مقامش بالاتر است در قران چنین حدیثی نیست و اگر قران را پذیرفتیم دیگر شما نباید به صحیح البخاری بپرید اما اگر در صحیح البخاری چنین حدیثی است احادیث دیگری در مذمت عایشه هست نیز احادیثی که با همان روایت سازگاری ندارد نیز حدیثی از عایشه که متناقض با حدیث مورد بحث است 5- وقتی کسانی بر پیامبر دروغ می بسته اند مسلما بر عایشه نیز می بسته اند کما اینکه یک نمونه ذکر کردیم 7- باز گیریم که هر حدیثی از عایشه را باید باور کرد چه اینکه از دید شما ام المونین است مگر نه اینست که یکی از راویان حدیث معراج هم عایشه است ! ایا انهم صحیح است؟
-
۱۳۸۸/۰۲/۱۵, ۱۶:۵۴ #8
ببینید دوست عزیز چند نکته را در بحثها دقت بکنید
1- شما در بحثها معمولا توهین را دستمایه بحثهاتون قرار می دید!در یک بحث منطقی اینکه من بخواهم شما را بی منطق بنامم و شما من را بی نطق و ....بحث به جایی نمی رسد
2- بحثهایی که انجام می دهید به خاطر کپی پست کردن بحثهاتون معمولا دراز و طولانی است و کسی حوصله خواندنش را نمی کند! و به همین دلیل هم من بحث را با شما قطع کردم! کسی نمی خواند شما هم طوری بحث می کنید که نتیجه گیری برای هیچکداممان ندارد!
3- در یک بحث منطقی باید از بالا به مساله نگاه کرد! و زمانی که از درون یک مساله نگاه بکنید! هیچ وقت به نتیجه نخواهید رسید!
4- تعصبی نگاه کردن به قضایا فقط مشکل خودتان را بیشتر می کند!
اما این پست شما اگرچه من خیلی می خواستم ریز به ان بشوم و بند بند ان را جواب بدهم بجز چند نکته بالا چند جواب ساده دارد
1- وقتی ما روی یک مساله صحبت می کنیم بدین معنی است که روی ان قسمت بحث داریم نه بحثهای دیگر! و از این شاخه به آن شاخه پریدن هیچ کاری را انجام نمی دهد! در این پست شما برخلاف موضوع تاپیک بجای بررسی حدیث عایشه دربار وحی ا همه جایی سخن گفتید! از نوشتن یک قسمت دیگر از کتاب گرفته تا بررسی حدیث معراج و داستانهایی که شنیدید و ....هر کدام از انها در جای خود جای بحث هست و درستی یا نادرستی ان را باید از جنبه خود نگریست! بطور مثال اینکه حدیث معراج واقعا درست است! جواب من مشخص است! من کلا معراج را از رسول قبول ندارم ( به هر نحوی اش) اما اینکه پیامبر نحوه معراجش را چگونه برای مردم ان زمان توضیح داده است را باید مورد بررسی قرار داد!
2- من این سوال را از یک مجتهد هم پرسیدم که وقتی در قرآن می اید منظور چیست! او گفت این بدین معنی است که مسلمانان نمی توانند با عایشه ازدواج کنند! و بعد من جواب به او دادم که اگر در قرآن امده بود ام المسلمین حرف شما درست بود! اما در قران گفته است ام المومنین! یعنی مادر مومنان مانند سید الشهدا! یا شباب ال جنت و یا شمشیر اسلام و ...
و ام المونین لقب بزرگی است که به یکی بدهند! و زن پیامبر معنی ان را به اکمل نمی دهد!
3- اما در مورد کتاب بیست و سه سال نه من نویسنده ان هستم که بخواهم از ان دفاع کنم و نه همه ان را تایید کردم! اما کتاب نقد بیست و سه سال را نقد کردم و می گویم چنین قسمتهایی از ان درست نیست! و بازهم به معنا و تاکید این نیست که همه کتاب خیانت در گزارش تاریخ اشتباه است و مشکل دار است!
ببینید اصل مساله این است که شما همه چیز را سیاه و سفید می بینید ولی من خاکستری می بینم!و می گویم هر دو کتاب مشکلاتی دارد!
اما چند نکته دیگر که در کتاب خیانت در تحریف تاریخ معمولا دیده شد
1- اینکه نویسنده کتاب معمولا از علی دشتی خرده می گیرد که چرا منبع حدیث را نیاورده است! اما خود در جای قاضی می نشیند و یکسویه یک حدیث ( که خود قبول دارد ) را می اورد و بعد به قضاوت می نشیند ! در صورتی که وقتی کسی می خواهد یک چیز را نقد بکند! باید دقیقا تسلط کافی به موضوع ها داشته باشد و بداند که مثلا علی دشتی وقتی چیزی را می نویسد از کجا اورده است! و یا اینکه تمام روایات موجود را بنویسد و انتخاب را به خواننده واگذار بکند که " ببینید هیچکدام از روایات مختلف با گفته علی دشتی هم خوانی ندارند!" نه اینکه یک روایت ا که قبول دارد مورد بحث قرار بدهد!
درست است که علی دشتی بخاطر نیاوردن سند در مورد سیره نویسی مورد نقد است اما نویسنده کتاب خیانت در گزارش تاریخ هم بخاطر ندانستن هنر نقد مورد بحث قرار می گیرد!
2- وجود غلطهای املایی در کتاب بیست و سه سال به عقیده من نه تنها خدشه ای بر اصل وارد نمی کند بلکه نشانه این است که علی دشتی مطالعات دقیقی انجام داده است!
اگرچه همانطور که در مقدمه امد نحوه جمع اوری و چاپ کتاب بیست و سه سال خیلی عجیب بوده و ممکن است در هر مرحله ای این اشتباهات انجام گرفته شده باشد! و اشتباه ناقل نویسنده گناه ندارد!
اما به فرض اینکه این اشتباهات از سوی علی دشتب بوده باشد
یک سوال از شما دارم: زمانی که شما تمام یک مطلب را کامل می نویسید بگونه ای که حق مطلب را ادا کرده باشید و یک اسمش را اشتباه می کنید! چه معنی می دهد؟
جز این است که شما ان مطلب را در گذشته خواندید و بعد روایت کردید اما حافظه تان یاری نکرده است و اسم ان شخص را اشتباه گفتنید!
خوب حال اگر شما مو به مو یک مطلب را نوشته باشید چه معنی می دهد؟
جز اینکه شما ان تاب را باز کردید و از روی ان کپی کردید؟
به نظر شما مورد اول نشانه دانش است یا مورد دوم؟
بله علی دشتی نیامده است کتاب ها را یکی یکی ورث بزند و مثلا بگوید در این کتاب چه نوشته و در ان چه!! او تمام کتب را مطالعه کرده است و بعد نتیجه گیری کلی را کرده است! و دلیل غلط املایی ها هم همین بوده است
اگرچه وجود غلط املایی هیچ چیزی از اصل کم نمی کند و نویسنده تنها متهم به این است که درس املایش ضعیف است! و. شما نمی توانید نتیجه بگیرید که او بی ربط صحبت کرده است یا از خود چیزی را در اورده است! چه انکه در بسیاری از موراد کتاب تحریف تاریخ ! نویسنده به این موضوع اشاره می کند که علی دشتی از روی یک منبع این را نوشته است!
همه موضوعاتی که کاربر فریاد شروع نموده بنا بهدرخواست ایشان به مدت یک ماه جهت بررسی به بخش مدیران منتقل گردیده است ...
-
۱۳۸۸/۰۲/۲۱, ۰۰:۳۲ #9
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,002
- مورد تشکر
- 1,397 پست
- حضور
- 12 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 1
- گالری
- 0
اول قصد کردمباهات بحث کنم اما چند نوشته ات را خواندم پشیمان شدم.
ببخشید من جواب پستهایشما را در هیچ جای سایت نمی دهم!
لطفا در جواب پست من هم پست نزن چون من اصلادیگه پستهای تو رو نمی خونم.
خوش باشید
ببینید دوست عزیز چند نکته را در بحثها دقتبکنید
1- شما در بحثها معمولا توهین را دستمایه بحثهاتون قرار می دید!در یک بحثمنطقی اینکه من بخواهم شما را بی منطق بنامم و شما من را بی نطق و ....بحث به جایینمی رسد
هرچه گشتم نیافتم جایی که بشما توهین کرده باشم نیز کلمه منطق را در نوشتار فوث نیافتم
2- بحثهایی که انجام می دهید به خاطر کپی پست کردن بحثهاتون معمولا درازو طولانی است و کسی حوصله خواندنش را نمی کند! و به همین دلیل هم من بحث را با شماقطع کردم! کسی نمی خواند شما هم طوری بحث می کنید که نتیجه گیری برای هیچکداممانندارد!
جناب فریاد باز یکطرفه به قاضی میروند و میفرمایند طوری بحث میکنید که نتیجه برای هیچ کداممان ندارد و مثل همیشه بخود نگاه نمیکنند
3- در یک بحث منطقی باید از بالا به مساله نگاه کرد! و زمانی که از درونیک مساله نگاه بکنید! هیچ وقت به نتیجه نخواهید رسید!
همگان با منطق ایشان اشنا هستند مثلا اقای طباطبایی گفته است این روایات از صحیح البخاری است " منطق جناب فریاد نتیجه ای شبیه به این میگیرند که نویسنده میخواهد بگوید باسواد تر است و به عقل عمق نگرشان نمی رسد که اینرا برای ان گفته است که روایت متواتر نیست
4- تعصبی نگاه کردن بهقضایا فقط مشکل خودتان را بیشتر می کند!
باز هم یکسو نگری : سیری یک روز طعنه زد به پیاز @@ که تو مسکین چفدر بدبویی
ا این پست شما اگرچه من خیلی میخواستم ریز به ان بشوم و بند بند ان را جواب بدهم بجز چند نکته بالا چند جواب سادهدارد
1- وقتی ما روی یک مساله صحبت می کنیم بدین معنی است که روی ان قسمت بحثداریم نه بحثهای دیگر! و از این شاخه به آن شاخه پریدن هیچ کاری را انجام نمی دهد! در این پست شما برخلاف موضوع تاپیک بجای بررسی حدیث عایشه دربار وحی ا همه جایی سخنگفتید! از نوشتن یک قسمت دیگر از کتاب گرفته تا بررسی حدیث معراج و داستانهایی کهشنیدید و ....هر کدام از انها در جای خود جای بحث هست و درستی یا نادرستی ان راباید از جنبه خود نگریست! بطور مثال اینکه حدیث معراج واقعا درست است! جواب من مشخصاست! من کلا معراج را از رسول قبول ندارم ( به هر نحوی اش) اما اینکه پیامبر نحوهمعراجش را چگونه برای مردم ان زمان توضیح داده است را باید مورد بررسی قرارداد!
مسائلی که مطرح میشود برای اینست که فریاد عزیز بهتر درک کنند اگر بخواهند بکنند ! پیامبر هرگز چیزی نمیگفته است که بر خلاف قران باشد یعنی پیامبر هرگز نمی امده به مردم بگوید که من با خدا دست دادم و روبوسی کردم و کنارش نشستم ! بعد احادیثی دراینباره اوردیم که جناب عمق نگر انرا از شاخه به شاخه ای پریدن میخواند . و با این منطقشان در نمی یابند که پیامبر برخلاف قران عمل و سخن نمی گوید بنابراین انرابر پیامبر بسته اند و یکی از راویان ان جدیث نیز عایشه بوده است
2- من این سوال را از یک مجتهد هم پرسیدم که وقتی در قرآن می اید منظورچیست! او گفت این بدین معنی است که مسلمانان نمی توانند با عایشه ازدواج کنند! وبعد من جواب به او دادم که اگر در قرآن امده بود ام المسلمین حرف شما درست بود! امادر قران گفته است ام المومنین! یعنی مادر مومنان مانند سید الشهدا! یا شباب ال جنتو یا شمشیر اسلام و ...
و ام المونین لقب بزرگی است که به یکی بدهند! و زنپیامبر معنی ان را به اکمل نمی دهد!
شما برای خودتان فرموده اید و پنداشته اید مثلا اگر من مومن باشم نتیجه میشود که مادر من هم مومن است!! و ادم خوبی است ؟! مادر من مادر مومن هست اما ایا خودش هم مومن است؟ نیز ام المونین در قران نیامده است انچه هست ارواجه امهاتهم است
امیر المونین هم لقب بزرگی است معاویه را هم امیر المومنین میخوادند !
3- اما در مورد کتاب بیست و سه سال نه مننویسنده ان هستم که بخواهم از ان دفاع کنم و نه همه ان را تایید کردم! اما کتاب نقدبیست و سه سال را نقد کردم و می گویم چنین قسمتهایی از ان درست نیست! و بازهم بهمعنا و تاکید این نیست که همه کتاب خیانت در گزارش تاریخ اشتباه است و مشکل داراست! ببینید اصل مساله این است که شما همه چیز را سیاه و سفید می بینید ولی منخاکستری می بینم!و می گویم هر دو کتاب مشکلاتی دارد!
اما چند نکته دیگر کهدر کتاب خیانت در تحریف تاریخ معمولا دیده شد
البته بیست و سه سال از انجا که دروغ های شاخدار دارد اصولا قابل دفاع نیست مگر با منطق جناب فریاد که همان سفسطه هاس گوناگون است
1- اینکه نویسنده کتاب معمولا ازعلی دشتی خرده می گیرد که چرا منبع حدیث را نیاورده است! اما خود در جای قاضی مینشیند و یکسویه یک حدیث ( که خود قبول دارد ) را می اورد و بعد به قضاوت می نشیند ! در صورتی که وقتی کسی می خواهد یک چیز را نقد بکند! باید دقیقا تسلط کافی به موضوعها داشته باشد و بداند که مثلا علی دشتی وقتی چیزی را می نویسد از کجا اورده است! ویا اینکه تمام روایات موجود را بنویسد و انتخاب را به خواننده واگذار بکند که " ببینید هیچکدام از روایات مختلف با گفته علی دشتی هم خوانی ندارند!" نه اینکه یکروایت ا که قبول دارد مورد بحث قرار بدهد!
درست است که علی دشتیبخاطر نیاوردن سند در مورد سیره نویسی مورد نقد است اما نویسنده کتاب خیانت درگزارش تاریخ هم بخاطر ندانستن هنر نقد مورد بحث قرار می گیرد
باز در اینجا فریاد عزیز تقریبا مزاح نموده اند مثلا وقتی علی دشتی چیزی را از خود می بافد و دروغی را میدهد نوسنده نقد باید برود و روایات انرا بیاورد !
اخر بردار گلم اگر بخواهد تمامی روایات را بیاورد که باید ده جلد در نقد این کتاب صدو اندی کتاب بنویسد .
بار هزارم به شما عرض میکنم اگر اهل تحقیق هستید تمام این روایات یعنی انچه مورد نظرتان هست در تفسیر المیزان اورده شده است ذیل هر ایه ای تمام روایات مربوط به ان اورده شده است
وجودغلطهای املایی در کتاب بیست و سه سال به عقیده من نه تنها خدشه ای بر اصل وارد نمیکند بلکه نشانه این است که علی دشتی مطالعات دقیقی انجام داده است!
مثلا ایشان در ص 16 مینویسند « بسیاری از رویدادها سابقا معلوم نبود و بشر به کشف ان پی برده است مانند رعده برق..» سواد ایشان تابه این اندازه است که نمی دانند معنای کشف کردن و پی بردن شبیه به هم است و در یک جمله استفاده نمیکنند . مثلا من بگویم : من به کشف طلا پی برده ام ! چنین خطاهای محتوایی از نویسنده قهار بیست و سه سال بسیار است و کار به چاپ و ان سفسطه های شما ندارد
اگرچههمانطور که در مقدمه امد نحوه جمع اوری و چاپ کتاب بیست و سه سال خیلی عجیب بوده وممکن است در هر مرحله ای این اشتباهات انجام گرفته شده باشد! و اشتباه ناقل نویسندهگناه ندارد!""
چنانکه قبلا گفتم در مقدمه کتاب بیست و سه سال توسط بهرام چوبینه نوشته شده و بهرام جوبینه خود یکی از تصحیح کنندگان 23 سال است مینویسد که علی دشتی این کتاب را در مقابل کتاب ولایت فقیه ایت الله خمینی نوشتند و از روی اگاهی و برای چاپ به بیروت فرستادند!
اما به فرض اینکه این اشتباهات از سوی علی دشتب بوده باشد""
یکسوال از شما دارم: زمانی که شما تمام یک مطلب را کامل می نویسید بگونه ای که حقمطلب را ادا کرده باشید و یک اسمش را اشتباه می کنید! چه معنی می دهد؟
ایا ایشان فقط یک اسمش را اشتباه کرده است ؟! یا ده ها غلط انهم از انواع مختلف . یک کتاب اصولا نباید اشتباه داشته باشد چه اینکه بار ها و بارها خوانده می شود و ویرایش میشود و بیجهت بزیر چاپ نمی رود
اولا که ده ها مورد بوده است و یک مورد نیست دوما یک محقق برای اثبات گفته هایش پیوسته باید به مستندات تاریخ استناد جوید ! و علی دشتی بیچاره همین قصد را داشته اما سواد نداشته از اینرو میخواسته خود را محقق جا بزند و ذکر ی از چند محدث نماید و بگوید که منم به چند کتاب تاریخی در اثبات حرفها و تفسیرهایم اورده ام اما بیچاره هردودت را ترودد نوشته !
خوب حال اگر شما مو به مو یک مطلب رانوشته باشید چه معنی می دهد؟
جز اینکه شما ان تاب را باز کردید و از روی ان کپیکردید؟
به نظر شما مورد اول نشانه دانش است یا مورد دوم؟
بله علی دشتینیامده است کتاب ها را یکی یکی ورث بزند و مثلا بگوید در این کتاب چه نوشته و در انچه!! او تمام کتب را مطالعه کرده است و بعد نتیجه گیری کلی را کرده است! و دلیل غلطاملایی ها هم همین بوده است
استاد فریاد برادر گرامی یک سوال دارم به خدمتتان : چرا اینهمه مغلطه میفرمایید ؟؟؟
فریاد جان یک محقق وقتی میخواهد کتابی بنویسد بی تردید باید به مستندات و منابع تاریخی علمی فیزیکی باستانشناسی فلسفی و........... بسته به موضوع کتاب استناد جوید !
مثلا یک محقق می اید از قسمتی از منابع تاریخ یک کتاب استفاده میکند و بعد به ان شرح مینویسد انرا تفسیر میکند چنانکه علی دشتی اینگونه کرده است ولی با دروغ و تحریف و تفسیر به رای!
و تمام کتب تاریخی را هم که بنگرید می بینید که مستند به منابع گوناگونی است از نوشته های متقدمان تا تفسیر و شرح متاخران بر نوشته متقدمان !
مثلا اگر نویسنده نقد بیامد وبگفت در تاریخ طبری گفته شده در تفسیر طبری گفته شده : و هیچ منبع دیگری هم ذکر نمی کرد نام ان را دانش میگذاشتید ؟ کما اینکه علی دشتی دروغهای بسیاری نیز داده است !
اما غلط املایی گیریم که چنین است ایا کتب دکتر زرینکوب را خوانده اید ایا غلط املایی در ان یافته ایید ؟؟ در کدام کتاب شما غلط املایی دیده اید!
مثلا شما د
اما سوال در پاسخ به سفسطه های پیاپی شما!
ایا کسی که بقول شما به حافظه اش نمانده که هردودت را تردوده مینویسند یا هردوت، ایا چنین شخصی که نام مورخ را نمیتواند صحیح بنویسد ایا میتواند از محتوای کتاب ان مورخ چیزی به درستی نقل کند؟؟ یعنی من طبری را ربطی بنویسم چون درست اسمش یادم نیست حال وقتی اسمش را بخاطر ندارم ایا محتوای کتاب را بدرستی به یاد دارم؟؟!
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری