جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: جانباز

  1. #1

    تاریخ عضویت
    جنسیت ارديبهشت ۱۳۸۸
    نوشته
    37
    مورد تشکر
    111 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    جانباز




    بسم رب الشهداء والصديقين
    سلام علیکم
    نمیدانم تا به حال در مراسمات بزرگداشت وجانبازان و ... شرکت کرده اید یا نه ، قطعا در این مراسمات مدعوین شاد و سرخوش هستند اما جانبازان شیمیایی ....... هر چند که عکس ها مربوط به ایام پیش است ولی.... ، باز این دل ..........
    خوشا به حال آنانکه همچون مادرشان زهرا(س) نفسشان به شماره افتاده است!
    خوشا به حال آنانکه برای رضای خدا به بهشت هم پشت کردند!
    خوشا به حال آنانکه با خدا عشق بازی میکنند!
    خوشا به حال آنانکه پرستارشان ، حضرت زینب کبری (س) است!
    خوشا به حال آنانکه در هیاهوی شهر گم شده اند!
    و خوشا به حال آنانکه تا آخر بسیجی هستند و ورد لبانشان این است : لبیک یا امامنا الخامنه ای

    جانباز
    جانباز
    جانباز
    جانباز
    جانباز
    شرمسار این بزرگانم ، نمیدانم مطلب را چگونه به پایان ببرم ، فقط میتوانم بگویم :
    بفاطمة ، الهی العفو




  2. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۸
    نوشته
    170
    مورد تشکر
    458 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    3
    آپلود
    0
    گالری
    0



    بسم الله الرحمن الرحیم.
    سلام.امیدوارم حال دوستان خوب باشه.
    برای من خیلی کم اتفاق افتاده که این گونه افراد را ببینم.
    شاید به خاطر مشکلاتشان باشه که حضور کمی در جامعه دارند.
    اوایل که می دیدمشان دلم براشون می سوخت یه نوع احساس ...
    ولی بعد که فکر کردم دلم به حال خودم سوخت نه اونها.
    به اونها حسودیم شد.گفتم خدایا کاش می شد من هم یه لحظه مثل اونها بودم ولی حیف که سعادتش را ندارم.
    به هر حال خوش به حالشان.
    التماس دعا.یا علی مدد.خدانگهدار.


  3. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت ارديبهشت ۱۳۸۸
    نوشته
    50
    مورد تشکر
    39 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    من با جانباز جماعت سر وکار زیاد داشتم........
    جانباز قطع نخاعی حاج اسماعیل ط.... رفتیم زیارتشون این اقا فقط سرش تکون میخوره
    من خیلی گرفته شدم ونا راحت ولی چند ثانیه طول نکشید چون این بشر اینقدر روحیه بالائی داشت
    ادم پیشش کم میاورد......خدا بحق حسین انها را با حسین محشور کنه......

  4. تشکرها 2


  5. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۸
    نوشته
    4,583
    مورد تشکر
    8,393 پست
    حضور
    11 ساعت 3 دقیقه
    دریافت
    861
    آپلود
    199
    گالری
    331



    برادر من یک جانباز هست ...اون میگه به خدا که ما لیاقت نداشتیم شهید بشیم ...

    خداوندا جانبازان اسلام رو در پناه خودت حفظ بفرما ...خصوصا جانبازان شیمیایی ....



  6. #5

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۸
    نوشته
    559
    مورد تشکر
    1,195 پست
    حضور
    55 دقیقه
    دریافت
    4
    آپلود
    0
    گالری
    0



    اتل متل راحله ........



    اتل متل راحله
    اخموی بی حوصله
    مامان چرا گفت : بگیر
    از پدرت فاصله ؟

    دلش هزار تا راه رفت
    بابا خسته کاره ؟
    مامان چرا اینو گفت ؟
    بابا دوستش نداره

    بابا اینو بپرسه
    اگه خسته کاره
    پس چرا بعضی وقتا
    تا نیمه شب بیداره ؟

    نشونه بیداریش
    سرفه های بلنده
    شش ماه پیش تا حالا
    بغض می کنه می خنده


    شاید اونو نمی خواد
    اگه دوستش نداره
    پس چرا روی تختش
    عکس اونو میذاره ؟

    با چشمای مریضش
    عکسو نگاه میکنه
    قربون قدش میره
    بابا بابا میکنه

    با دست پر تاولش
    البومی رو که داره
    از کنار پنجره
    ور میداره میاره

    با دیده پر از اشک
    البومی وا میکنه
    رفیقای جبهه رو
    همه ش صدا میکنه


    آلبوم عکس بابا
    پر از عکس دوستاشه
    عکسی هم از راحله ست
    تو بغل باباشه

    با دیدن اون عکسا
    زنده میشه می میره
    با یاد اون قدیما
    بابا زبون میگیره

    قربون اون موقع ها
    قربون اون صفاتون
    دست منم بگیرین
    دلم تنگه براتون

    ازاون وقتی که بابا
    دچار این مرض شد
    مامان چقدر پیر شده
    بابا چقدر عوض شد

    مامان گفته تو نماز
    برا بابات دعا کن
    دستاتو بالا ببر
    تقاضای شفا کن

    دیشب توی نمازش
    واسه باباش دعا کرد
    دستاشو بالا بردو
    تقاضای شفا کرد

    نماز چون تموم شد
    دعا به آخر رسید
    صدای گریه های
    مامان تو خونه پیچید !

    دخترکم کجایی؟
    عمر بابا سر اومد
    وقت یتیم داری و
    غربت مادر اومد


    دخترکم کجایی؟
    بابات شفا گرفته
    رفیقاشو دیده و
    ما رو گذاشته رفته

    جانباز

    آی قصه قصه قصه
    یه دستمال نشسه
    خون سرفه بابا
    رو این پارچه نشسته

    بعد شهادت او
    پارچه مال راحله است
    دختری که در پی
    شکست یک فاصله است

    کنار اسم بابا
    زائر کربلایی
    یه چیز دیگه م نوشتن
    شهید شیمیایی

    جانباز
    شاعر: زنده یاد ابوالفضل سپهر


  7. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت مرداد ۱۳۸۸
    نوشته
    136
    مورد تشکر
    445 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    بسم الله
    سبکبالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند

    هم اکنون خیل جانبازان هستند که هر روز به جرگه شهداء می پیوندند ولی ما بی تفاوت به این مسئله غرق در زندگی مادی خود هستیم

    پندار ما این است که شهداء رفته اند و ما مانده ایم اما واقعیت اینست که شهداء مانده اند و زان ما را با خود برده است
    شهید آوینی


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود