جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: .:. تفسير سوره حجرات .:. » قسمت چهارم «
-
۱۳۸۸/۰۴/۰۶, ۱۵:۴۴ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 685
- مورد تشکر
- 1,797 پست
- حضور
- 1 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 87
- آپلود
- 11
- گالری
-
44
.:. تفسير سوره حجرات .:. » قسمت چهارم «
- تفسير سوره حجرات...
- جبران غيبت
o براى جبران غيبت هايى كه در گذشتهمرتكب آن شده ايم اگر غيبت شونده از دنيا رفته است ، بايد توبه كرده و از درگاهخداوند عذرخواهى كنيم كه البتّه خداوند توبه پذير است . امّا در صورتى كه او زنده ودر قيد حيات باشد، اگر به او بگوييم كه ما غيبت تو را كرده ايم ناراحت مى شود (بهگفته بعضى از مراجع تقليد، نبايد به او گفت ، بلكه بايد بين خود و خداوند توبه كنيمو اگر امكان دسترسى به شنوندگان است ، به نحوى با ذكر خير و تكريم از آنها تحقيرگذشته را جبران كنيم و اگر غيبت شونده ناراحت نمى شود از خود او حلاليّت بخواهيم .
o شيخ طوسى در شرح تجريد بر اساس حديثى از پيامبرصلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: اگر غيبت شونده غيبت را شنيده است ، جبران آن بهاين است كه نزد او برويم و رسماً عذر خواهى كرده و حلاليّت بخواهيم ، امّا اگرنشينده است ، بايد هرگاه يادى از غيبت شونده كرديم ، براى او استغفار نماييم . انّ كفّارة الغيبة اءن تستغفر لمَن اغتبتَه كلّماذكرتَه.
موارد جواز غيبت
o درمواردى غيبت كردن جايز است ، به بعضى از موارد آن اشاره مى كنيم :
1 در مقاممشورت ؛ يعنى اگر شخصى درباره ديگرى مشورت خواست ، ما مى توانيم عيب هاى كسى كهمورد مشورت است را به مشورت كننده بگوييم .
2 براى ردّ حرف ، عقيده باطل واشخاصى كه داراى چنين اعتقاداتى هستند، تا مبادا مردم دنباله رو آنها شوند.
3 براى گواهى دادن بر ضد خلافكار نزد قاضى . همان گونه كه براى ردّ ادّعاهاى نابجابايد حقيقت را گفت .
4 براى ردّ گواهى شاهدى كه مورد اطمينان نيست .
5 براىاظهار مظلوميّت ، بيان كردن ظلم ظالم مانعى ندارد.
6 كسى كه بدون حيا و آشكاراگناه مى كند، غيبت ندارد.
7 براى تقيّه يا ردّ ادعاهاى پوچ ، غيبت مانعى ندارد. مثلاً مى گويد: من مجتهدم ، دكترم ، سيّد هستم ، و مى دانيم كه او اهل اين صفاتنيست ، جايز است به مردم آگاهى دهيم كه او اهل اين صفات نيست .
خطرات غيبت
o درغيبت كردن گناهان ديگرى نيز نهفته است از جمله :
1 اشاعه فحشا، نشر دادن بدى هاىمردم به قدرى خطرناك است كه نه تنها نشر، بلكه علاقه به نشر آن نيز عذابى دردناكدارد.
2 تحقير وخوار كردن مؤ من .
3 سخن چينى .
4 جنگ و فتنه انگيزى .
5 ظلم و گناهان ديگر...
انواع غيبت
o غيبت گاهى با زبان ، گاهى با اشاره ، گاهى با نوشتن ، گاهى با عكس ، شكل ومجسمه ، گاهى با تقليد كردن از او و گاهى با سكوت كردن مى باشد.
مثلاً مى گويد: حيف كه دين جلو زبانم را گرفته است و با اين كلمه به همه مى فهماند كه فلانى عيبهاى زيادى دارد. و يا با گفتنِ الحمدللّه كه ما گرفتار نشديم ، مى فهماند كه فلانىگرفتار شده است .
گاهى با عيب گرفتن از خود مى فهماند كه ديگرى عيب دارد، مثلاًمى گويد: انسان ضعيف است ! ما همه كم صبريم ! يعنى او ضعيف و كم صبر است .
گاهىبعد از شنيدن غيبت مى گويد: سبحان اللّه ، اللّه اكبر و با اين ذكر گوينده را براىادامه دادن به غيبت تشويق مى كند، و گاهى با زبان مى گويد: غيبت نكنيد، ولى قلباًدوست دارد بشنود، كه اين نفاق است .
آثار غيبت
الف : آثار اخلاقىواجتماعى
1 پيدا شدنكينه و از بين رفتن اعتماد و ايجاد اختلاف و فتنه در ميان مردم و كنار زدن افرادمفيد جامعه .
2 جراءت بيشتر بر گناه . زيرا همين كه انسان فهميد مردم از عيب وخلافكارى او آگاه شده اند و آبرويش رفته است ، جراءت او بر گناه بيشتر مى شود وتصميم بر ترك و توبه در او از بين مى رود.
3 نشر عيب مردم ، محيط و جامعه راآلوده و جراءت ديگران را بر گناه نيز اضافه مى كند.
4 حسّ انتقام را تحريك مىكند. زيرا همين كه غيبت شونده فهميد كه ديگرى آبرويش را برده ، به فكر مى افتد كهاو نيز آبروى غيبت كننده را بريزد.
به عبارت ديگر غيبت كردن امروز ما، سبب جراءتمردم بر غيبت كردن از ما مى شود. لاتغتب فتغتبو كسى كه براى برادرش چاه بكند، خودش در آن مى افتد.
ب : آثار اخروى
1 غيبت كردن، سبب از بين رفتن حسنات و خوبى هاست.
2 غيبت ، مانعقبول شدن طاعات الهى است .
3 غيبت كردن انسان را از مَدار ولايت الهى خارج و درمَدار ديگران قرار مى دهد.
انگيزه وريشه هاى غيبت
1 گاهى ريشه غيبت ، عصبانيّت وغضب است . در بعضى كتب آسمانى آمده : اگر هنگام غضب مرا ياد كنى و كظم غيظ كنى ، مننيز هنگام غضب تو را ياد مى كنم و غضب نمى كنم.
2 گاهى همسو شدنبا ديگران عامل غيبت است ، او مى بيند كه ديگران از شخصى بدگوئى مى كند و چون مىخواهد خودش را همسوى آنان قرار دهد، او نيز غيبت مى كند، غافل از آنكه غضبِ نقد وقطعى خدا را مى خرد، به اميد محبوبيّت احتمالى نزد دوستان ! و برترى دادن رضاى مردمبر رضاى خداوند، بزرگ ترين خسارت است .
3 گاهى انگيزه غيبت ، بزرگ نشان دادن خوداست ؛ يعنى ديگران را خراب مى كند تا خودش را بزرگ جلوه دهد. او نيز قهر قطعى الهىرا مى خرد به آرزوى محبوب شدن احتمالى نزد مردم كه اين معامله پر خسارت است .
4 گاهى انگيزه غيبت ، مسخره كردن است ، غافل از آنكه او غيبت شونده را نزد افراد كمىتحقير مى كند، ولى خداوند در قيامت او را در برابر تمام خلائق تحقير خواهدكرد.
5 گاهى با اظهار تعجّب غيبت مى كند. مثلاً مى گويد: من تعجّب مى كنم كهفلانى با آن همه علم و اطلاعات چرا اين گونه شد! در حالى بايد تعجّب كند كه با اينكلمه چگونه آن همه عبادات خودش را به نابودى مى كشاند!
6 گاهى ريشه غيبت حسادتاست .
7 گاهى براى سرگرمى ، از ديگران غيبت مى كند.
8 گاهى براى تبرئه خود ازعيبى ، عيب را به گردن ديگران مى اندازد و غيبت مى كند.
9 گاهى از روى دلسوزىغيبت مى كند و مى گويد: من دلم براى فلانى كه گرفتار فلان مسئله شده است مىسوزد
البتّه عوامل متعدّد ديگرى نيز سبب غيبت مى شود.
شنيدن غيبت
o وظيفه شنونده ، گوش ندادن به غيبت ودفاع از مؤ من است . در حديث مى خوانيم : السّاكتُ شَريكُ القائلكسى كه غيبت را بشنود و سكوت كند، شريكِ جرم گوينده است.
o پيامبر صلّىاللّه عليه و آله فرمود: هر كس غيبتى را شنيد وآن را ردّ كرد، خداوند هزار درب شرّرا در دنيا وآخرت بر روى او مى بندد، ولى اگر ساكت بود و گوش داد، گناه گوينده براىاو نيز ثبت مى شود. و اگر بتواند غيبت شونده را يارى كند ولى يارىنكرد، خدا در دنيا و آخرت او را ذليل مى كند. زيرا سكوت ، سبب مىشود افراد مفيدى در جامعه به حال فلج در آيند وكسى از آنها دفاع نكند.
o رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اگر در مجلسى از كسىبدگوئى شد بايد آنان را از اين عمل باز دارد و از مجلس خارج شود.
o در آيه 36 سورهاسراء مى خوانيم : هر يك از گوش و چشم و دل در قيامت مورد بازخواست قرار مى گيرند،بنابراين ما حق شنيدن هر حرفى را نداريم .
o درروايتى ، غيبت كردن ، كفر و شنيدن و راضى بودن به آن ، شرك دانسته شده است.
شيوه هاى ترك غيبت
1 توجّه به خطرات غيبت و آثار منفى آن كه در صفحات قبل به آن اشارهشد.
2 ياد عيب هاى خود. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: چگونه عيب مردم را مىگوئى در حالى كه خودت يا مثل همان خلاف را دارى و يا بدتر از آن را مرتكب شده اى وبر فرض آن عيب را ندارى ، همين جراءت تو بر نقل خلاف و عيب ديگران ، از عيب آنانبدتر است.
در روايات مى خوانيم : خوشا به حال كسى كهعيب خودش او را مشغول كند (و به فكر اصلاح باشد) و كارى به عيب مردم نداشته باشد.
تذكّرات
o در پايان بحث غيبت ، چند تذكّر لازماست :
1 حرمت غيبت تنها در اين سوره و اين آيه نيست ، بلكه از آيات ديگر مانندآيه (ويل لكلّ همزة لمزة. واى بر هر عيبجوىهرزه گو و آيه (لايحبّ اللّه الجهر بالسوء. خداوند دوست نداردبدى هاى مردم علنى شود، نيز حرام بودن غيبت استفاده مى شود.
2 در غيبت بايدانگيزه عيب جويى باشد، ولى اگر عيب مردم را براى اصلاح ديگران گفتيم ، مانعى نداردهر چند شخص راضى نباشد. مثلاً اگر خصوصيّات بيمار را به پزشك بگوييم گرچه بيمارراضى نباشد، اشكالى ندارد.
3 در غيبت بايد شخص معيّن باشد، اگر گفتيم : بعضىچنين و چنانند و مردم مصداق آن بعض را ندانند مانعى ندارد.
4 گاهى عنوان غيبت دركار نيست ، ولى گفته ها به عنوان توهين ، تحقير، اشاعه فحشا مى باشد كه حرام است .
آيه 13
يََّاءَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَ كُممِّن ذَكَرٍ وَاءُنثَى وَجَعَلْنَ كُمْ شُعُوباً وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوَّاْإِنَّ اءَكْرَمَكُمْ عِندَ اللّهِ اءَتْقَ كُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌخَبِيرٌ
اى مردم ! ما شما را از مرد و زن آفريديم وشما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد، همانا گرامى ترين شمانزد خدا، با تقواترين شماست ، البتّه خدا داناى خبير است .
نكته ها:
o بعضى اين آيه را مربوط به آيات قبل دانسته و گفته اند: چون مسخره و غيبتكردن برخاسته از روحيّه خودبرتربينى و تحقير ديگران است ، اين آيه مى فرمايد: ملاكبرترى و كرامت ، تقوى است .
o دراين آيه به سه اصلمهم اشاره شده است : اصل مساوات ، اصل آشنايى جوامع اسلامى با يكديگر و اصل اينكهتقوى ملاك برترى است . البتّه در آيات ديگر قرآن ، ملاك هاى برترى ديگرى از قبيلعلم ، سابقه ، امانت ، توانايى و هجرت نيز به چشم مى خورد.
پيام ها:
1 مرد يا زن بودن ، يا از فلانقبيله وقوم بودن ، ملاك افتخار نيست كه اينها كار خداوند است . (جعلنا، خلقنا.
2 تفاوت هايى كه در آفريده ها مى باشد، حكيمانه و براى شناسائى يكديگر است ، نه براىتفاخر. (لتعارفوا.
3 كرامت در نزد مردم زودگذر است ، كرامت نزد خداوند مهم است . (اكرمكم عنداللّه.
4 افراد با تقوى نبايد از مردم طلبكار باشند، زيرا كرامتآنان يك مقام معنوى و نزد خداست . (عنداللّه.
5 قرآن تمام تبعيضات نژادى ، حزبى، قومى ، قبيله اى ، اقليمى ، اقتصادى ، فكرى ، فرهنگى ، اجتماعى و نظامى را مردودمى شمارد و تنها ملاك را تقوى مى داند. (ان اكرمكم عنداللّه اءتقاكم.
6 توسعهطلبى و برترى خواهى ، در فطرت انسان است و اسلام مسير اين خواسته و فطرت را تقوىقرار داده است . (انّ اكرمكم عنداللّه اءتقاكم.
7 آنكه آفريد بهتر مى داند كهنژاد و قبيله ملاك ارزش نيست و تمام سرچشمه هاى برترى جوئى مردم لغو است . (انّاكرَمكم ... اتقاكم ... عليم خبير.
8 ادّعاى تقوى و تظاهر به آن نكنيم كه خداوندهمه را خوب مى شناسد. (عليم خبير.
آيه 14
قَالَتِالاَْعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَلَكِن قُولُوَّاْ اءَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الاِْيمَنُ فِى قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُواْ اللّهَ وَ رَسُولَهُلاَ يَلِتْكُم مِّنْ اءَعْمَلِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللّهَ غَفُورٌرَّحِيمٌ
باديه نشينان گفتند: ما ايمان آورده ايم ،به آنان بگو: شما ايمان نياورده ايد، ولى بگوئيد: اسلام آورده ايم و هنوز ايمان دردلهاى شما وارد نشده است و اگر خدا و رسولش را اطاعت كنيد، خداوند ذرّه اى از اعمالشما را كم نمى كند. همانا خداوند آمرزنده مهربان است .
نكته ها:
o مراد از اعراب ، باديه نشينان بودند كه بعضى آنان مؤ من بودند، چنانكه درسوره توبه از آنان تجليل شده است ، (و مِن الاَعراب مَن يُؤ من بِاللّهِ و اليومِالا خر.، ولى بعضى از آنان خود را بالاتر از آنچه بودندمى پنداشتند و ادّعاى ايمان مى كردند، در حالى كه يك مسلمان ساده اى بيشنبودند.
پيام ها:
1 به هر ادّعا و شعارى گوش ندهيم . (و قالتِ الاَعراب آمنّا.
2 ادّعاهاى نابجا را مهار كنيم . (قل لم تؤمنوا.
3 هر كس بايد حريم خود را حفظ كند و خود را بيش از آنچه هست مطرح نكند. (قولوا اَسلَمنا.
4 اسلام ، مرحله ظاهرى است ، ولى ايمان ، به دل مربوط است . (فى قلوبكم.
5 با مدّعيان كمال بايد به گونه اى سخن گفت كه از رسيدن به كمالنااميد نشوند. (و لمّا يَدخُل الايمان فى قلوبكم.
6 راه رسيدن به كمال باز است . (و ان تُطيعوا اللّه و رسوله.
7 اطاعت از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دركنار اطاعت از خدا آمده است و اين نشانه عصمت حضرت است ، پس بايد او را بدون چون وچرا اطاعت كرد. (ان تُطيعوا اللّه و رسوله.
8 خداوند عادل است و ذرّه اى ازپاداش عمل انسان را كم نمى كند. (مديريّت و تدبير صحيح آن است كه ذرّه اى از حقوق ومزد شخص كم نشود) (لا يَلِتكم من اعمالكم شيئا.
تفاوت اسلام با ايمان
1 تفاوت در عمق .
اسلام رنگ ظاهرى است ، ولى ايمان تمسّك قلبى است . امام صادق صلّى اللّه عليه و آله به مناسبت آيه (ومَن اَحسَنُ من اللّه صِبغَة. فرمودند: رنگ الهى اسلام است ، و در تفسير آيه (فقد استَمسَك بِالعُروَة الوثقى. فرمودند: تمسّك بهريسمان محكم الهى ، همان ايمان است.
2 تفاوت درانگيزه .
گاهى انگيزه اسلام آوردن ، حفظ يا رسيدن به منافع مادّى است ، ولىانگيزه ايمان حتماً معنوى است . امام صادق عليه السلام فرمودند: با اسلام آوردن ،خون انسان حفظ مى شود و ازدواج حلال مى شود، ولى پاداش اخروى بر اساس ايمان قلبىاست.
3 تفاوت در عمل .
اسلام ، بدون عمل ممكناست ، ولى ايمان بايد همراه با عمل باشد، چنانكه در حديث مى خوانيم : الايمانُ اِقرارٌ وعَمَل و الاسلام اِقرارٌ بلاعَمَل.بنابراين در ايمان، اسلام نهفته است ، ولى در اسلام ايمان نهفته نيست .
در حديث ديگرى ، اسلام بهمسجد الحرام وايمان به كعبه تشبيه شده است. آرى ، كعبه در وسطمسجدالحرام است ، ولى مسجدالحرام در كعبه نيست .
4 تفاوت در مسائل اجتماعى وسياسى .
از امام صادق عليه السلام سؤ ال شد: فرق ميان اسلام و ايمان چيست ؟ حضرتفرمودند: اسلام گفتن شهادتين و عمل به ظواهر نماز و زكات و... مى باشد، ولى ايمانآن شهادت و عمل است كه بر اساس شناخت رهبر الهى باشد.
5 تفاوت در رتبه .
در حديثى مى خوانيم : ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است و تقوى يك درجه بالاتر از ايمان است و يقين يكدرجه بالاتر از تقوى است و در ميان مردم چيزى كمياب تر از يقين نيست.
آيه 15
إِنَّمَاالْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْيَرْتَابُواْوَجَهَدُواْ بِاءَمْوَلِهِمْ وَاءَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللّهِ اءُوْلََّئِكَ هُمُالصَّ دِقُونَ
مؤ منين تنها كسانى هستند كه به خداورسولش ايمان آوردند، سپس ترديد نكردند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهادكردند. آنان همان راستگويانند.
پيام ها:
1 قرآن ، هم ملاك و معيارهاى تكامل را بيان مى كند، (انّ اكرَمَكمعنداللّه اتقاكم ) و هم الگوها را نشان مى دهد. (انّما المؤ منون الّذين. - 2 ايمان به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در كنار ايمان به خداوند است . (آمنواباللّه و رسوله.
3 نشانه ايمان واقعى ، پايدارى و عدم ترديد در آن است . (ثمّلم يَرتابوا.
4 ايمان امرى باطنى است كه از راه آثار آن شناخته مى شود. (انّماالمؤ منون الّذين ... جاهدوا.
5 ايمان بدون عمل شعارى بيش نيست . (جاهدواباموالهم ...) (ايمان افراد بخيل و ترسو، واقعى نيست.
6 در فرهنگ اسلام ، جهادبايد با مال وجان ودر راه خدا باشد. (جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل اللّه ) (آنان كه با پرداخت مبلغى از رفتن به جبهه و يا انجام كارهاى سخت شانه خالى مىكنند، مؤ من واقعى نيستند.
سيماى مؤ منواقعى
o چهار آيه قرآن با جملهانّماالمؤ منونشروع شده كه سيماى مؤ منين واقعى را براىما ترسيم مى كنند:
1 (انّما المؤ منون الّذين اذا ذُكراللّه وَجِلتْ قلوبهم واذا تُليت عليهم آياته زادتهم ايمانا و على ربّهم يَتوكّلون. يعنى مؤ منان واقعى تنها كسانى هستند كه هرگاهنام خداوند برده شود دلهايشان مى لرزد وهمين كه آيات الهى بر آنان تلاوت شود، برايمانشان افزوده مى گردد وتنها بر خدا تكيه مى كنند.
2 (انّما المؤ منون الّذينآمنوا باللّه و رسوله و اذا كانوا معه على امرٍ جامع لم يَذهَبوا حتّى يَستاءذِنوه. يعنى مؤ منان واقعى تنها كسانى هستند كه به خداو رسولش ايمان دارند و هرگاه در يك كار دسته جمعى با پيامبرشان هستند، بدون اجازهحضرت از صحنه خارج نمى شوند.
3 و 4 در همين سوره دوبار مطرح شده است ؛ يك بار درآيه دهم ، (انّما المؤ منون اخوة ...) و بار ديگر همين آيه .
اگر اين چهار آيهرا در كنار هم بگذاريم ، سيماى مؤ منان صادق و واقعى را كشف مى كنيم . همانان كهقرآن درباره شان فرموده است : (اولئك هم المؤ منون حقّا. و(اولئك هم الصادقون ) بنابراين مؤ منان واقعىكسانى هستند كه :
1 دلهاى آنان به ياد خدا بتپد. (نه با مال و مقام و...) (اذاذكر اللّه وَجِلَت قلوبهم )
2 آنان دائما در حال حركت و تكامل هستند و توقّفى دركارشان نيست و در برابر هر پيام الهى متعهّد، عاشق و عامل هستند. (و اذا تُليتعليهم آياته زادتهم ايمانا)
البتّه در مقابل بعضى همچون سنگ متوقّفند،كالحِجارَة، بعضى حركت قهقرائى و روبه عقب دارند، (آمنواثمّ كفروا. وبعضى حركت دورى دارند كه به حيوانى كه گردآسياب مى چرخد، تشبيه شده اند.
3 تنها تكيه گاهآنان ايمان به خداست . (نه به قراردادها و وابستگى هاى به شرق و غرب و...) (علىربّهم يَتوكّلون.
4 در نظام اجتماعى ، رهبر الهى را انتخاب و بدون دستور اوحركتى نمى كنند و نسبت به آن وفادارند. (اذا كانوا معه على امرٍ جامع لم يَذهَبواحتّى يَستاءذنوه )
5 آنان خود را برتر از ديگران نمى دانند و با همه به چشمبرادرى نگاه مى كنند. (انّما المؤ منون اخوة.
6 ايمان آنان پايدار است . (ايمانشان بر اساس علم ، عقل و فطرت است و به خاطر عمل به آنچه مى دانند، به درجهيقين رسيده اند و تبليغات و حوادث تلخ و شيرين آنان را دلسرد و دچار ترديد نمى كند. (ثمّ لم يَرتابوا.
7 هر لحظه لازم باشد با مال وجان از مكتب خود دفاع مى كنند. (و جاهدوا باَموالهم و انفسهم.
پايدارى در ايمان
o آنچه مهم تر از ايمان است ، استقامتوپايدارى در آن است ، چنانكه قرآن آن را با چند عبارت بيان كرده است از جمله :
1 (قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا. كسانى كه در ايماناستقامت كردند.
2 (لاتَموتُنّ الاّ و انتم مسلمون. حضرت يعقوب به فرزندانش سفارش كرد كه جز در راهتسليم او جان ندهند.
3 (اهدنَا الصّراط المستقيم ) كه به معناى پروردگارا! راهمستقيم را براى ما تداوم بخش ، تفسير شده است .
4 (تَوَفّنا مع الاَبرار. پروردگارا! آنگاه كه جان مرا مى گيرى ، با نيكانباشم !
5 (تَوَفّنى مُسلِماً. پروردگارا! جان مرادر حالى كه تسليم تو هستم بگير!
6 (فمُستقرّ و مُستودع. امام صادق عليه السلام فرمود: مراد ازمستقرّدر اين آيه ، ايمانپايدار و مراد ازمستودعايمان عاريه اى است.
وسيله پايدارى ايمان
o عواملى باعث پايدارى ايمان مى شود از جمله :
1 تقوى . امام صادق عليهالسلام فرمود: وَرع ، ايمان را در دل پايدار و طمع ، ايمان را از دل خارج مى كند.
2 استمداد از خدا. آنچه براى پايدار بودنايمان لازم است ، استمداد از الطاف الهى است . زيرا خداوند به فرشتگان دستور مى دهدكه مؤ منان را در ايمانشان ثابت قدم قرار دهيد. (اذ يوحى ربّك الى الملائكة انّىمَعكم فَثَبّتوا الّذين آمنوا. ودر جاى ديگر مىخوانيم : (و رَبَطنا على قلوبهم. ما دل هاى آنان راحفظ كرديم .
3 شناخت تاريخ . پند گرفتن از تاريخ ، سبب پايدارى در ايمان است . (و كلاًّ نَقُصّ عليك من اَنباء الرّسل ما نُثَبّت به فؤ ادك. ما خبرهاى مهم پيامبران را بر تو بازگو مى كنيمتا به وسيله آن دل تو را محكم كنيم .
آيه 16
قُلْاءَتُعَلِّمُونَ اللّهَ بِدِينِكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ مَا فِى السَّمَوَتِوَمَافِى الاَْرْضِ وَاللّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ
بگو: آيا شما خدا را از دين و ايمان خود آگاه مى كنيد، در حالى كهخداوند آنچه در آسمان ها و زمين است مى داند و او به هر چيزى دانا است !؟
نكته ها:
o گروهى با سوگند به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله گفتند كه ايمان ماصادقانه است . اين آيه نازل شد كه نياز به سوگند نيست ، خداوند به همه چيز آگاه است .
o تحويل وعرضه نمودن عقائد خود به اولياى خدا، اگربراى ارزيابى واصلاح ويا كسب اطمينان باشد، بسيار پسنديده است ، چنانكه حضرتعبدالعظيم حسنى عقائد خود را به امام هادى عليه السلام عرضه كرد. امّا اگر عرضهعقائد رياكارانه باشد، (مانند مخاطبين اين آيه )، جاى سرزنش وتوبيخ است .
پيام ها:
1 تظاهر نزد پيامبر صلّى اللّهعليه و آله در حقيقت تظاهر نزد خداست . با اينكه اين گروه نزد رسول خدا صلّى اللّهعليه و آله تظاهر كردند، ولى قرآن مى فرمايد: (اءتُعلّمون اللّه.
2 در برابرخداوندى كه همه چيز را مى داند، ادّعا و تظاهر نداشته باشيم . (اءتعلّمون ... واللّه يعلم.
3 خدا هم به وجود اشيا آگاه است وهم خصوصيّات هر چيزى را مىداند. (يعلم ... وهوبكل شى عليم ) (ممكن است انباردارى همه اجناس انبار را بشناسد،ولى نداند كه هر يك از آنها از چه تركيب شده ويا چه اثرى دارد.
آيه 17
يَمُنُّونَ عَلَيْكَ اءَنْ اءَسْلَمُواْ قُل لا تَمُنُّواْ عَلَىَّإِسْلَمَكُم بَلِاللّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ اءَنْ هَدَيكُمْ لِلاِْيمَنِ إِنكُنتُمْ صَدِقِينَ
آنان به خاطر اسلامى كه پذيرفتند،بر تو منّت مى گذارند. بگو: اسلام آوردنتان را بر من منّت ننهيد، بلكه اگر راست مىگوييد اين خداوند است كه به خاطر آن كه شما را به سوى ايمان هدايت كرد، بر شما منّتدارد.
نكته ها:
o بعضى از مسلمانان (مثل طائفه بنى اسد)، اسلام آوردن خود را منّتى بر پيامبراسلام صلّى اللّه عليه و آله مى دانستند و مى گفتند: ما بدون جنگ و خونريزى اسلامآورديم و تو بايد قدر ما را داشته باشى ، كه اين آيه آنان را از اين عمل نهىفرمود.
o خداوند در اين آيه ، نعمت ايمان و در آيه 164 سوره آل عمران ، فرستادن انبيا و در آيه 5 سوره قصص ، وارث كردن مستضعفان رامنّت خود بر مردم شمرده است و اين نشان مى دهد كه مهم ترين نعمت ها، نعمت هدايتالهى ، نعمت رهبرى معصوم و نعمت حكومت حقّ مى باشد.
پيام ها:
1 هدايت شدن به اسلام ، نعمت بزرگ الهى است و پذيرش اسلام ، منّتى ازجانب خداست . (بل اللّه يمنّ.
2 خداوند به اسلام و ايمان و عبادت ما احتياج ونيازى ندارد. (لاتمنّوا علىّ.
3 نشانه ايمان صادقانه ، خود را منّت دار خداونددانستن است ، نه منّت گذاشتن بر او. (ان كنتم صادقين ... لاتمنّوا... بل اللّهيمنّ...) (آرى ، مسلمان واقعى خود را طلبكار از خدا نمى داند.
4 منّت نهادن برپيامبر، در حقيقت منّت بر خداست . (خداوند پاسخ منّت بر پيامبرش را آنگونه مى دهدكه گويا منّت بر او گذاشته اند) (يمنّون عليك ...بل اللّه يمنّ.
آرى ، خداونداز پيامبرش حمايت مى كند و راضى نيست كه حضرتش وام دار و منّت كش ديگران باشد.
5 شما مرحله اسلام آوردن را منّت مى گذاريد، (يمنّون عليك ان اسلموا) در حالى كهخداوند شما را به مرحله برترى هدايت فرموده است . (هداكم للايمان ) (با توجّه بهاينكه ايمان مرحله بالاترى از اسلام است.
6 مقصد نهايىِ تكامل انسان ، ايمانواقعى است ، (هداكم للايمان ) نه تنها تظاهر به اسلام ، زيرا منافقان نيز در ظاهرچنين مى باشند.
آيه 18
إِنَّاللّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَاللّهُ بَصِيرُبِمَاتَعْمَلُونَ
همانا خداوند غيب و پنهان آسمان ها وزمين را مى داند و به آنچه عمل مى كنيد بصيرت دارد.
ویرایش توسط H!V : ۱۳۸۸/۰۴/۰۶ در ساعت ۱۵:۵۱
-
-
۱۳۸۸/۰۴/۰۶, ۱۵:۴۶ #2
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 685
- مورد تشکر
- 1,797 پست
- حضور
- 1 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 87
- آپلود
- 11
- گالری
-
44
.:. تفسیر سوره حجرات .:. » قسمت سوم «
- تفسير سوره حجرات... » قسمت سوم «
- عدالت
O چون در اين آيه سه بار سخن از عدالتبكار رفته (فاصلِحوا بينهما بالعَدل و اقسِطوا انّ اللّه يحبّ المقسطين.
چندجمله اى درباره عدالت بيان مى كنيم :
1 آفرينش بر اساس حقّ وعدل است . بالعَدلِ قامَت السّموات.
2 بعثت انبيا نيز براى آن است كه مردم قيامعادلانه داشته باشند. (لِيَقومَ النّاس بِالقِسط.
3 عدالت ، زندگى و ظلم ، مرگ است . العَدلُ حياة و الجور ممحات.
4 يك ساعت رفتارعادلانه ، از هفتاد سال عبادتى كه تمام روزهاى آن روزه وشب هاى آن بيدارى باشد بهتراست.
5 دعاى رهبر عادل ، مستجاب است.
6 اگر ميان مردم به عدالت عمل شود، آسمانرزقش را و زمين بركاتش را با اذن خداوند مى فرستد.
7 امام كاظمعليه السلام فرمود: اگر در مردم عدالت مستقرّ شود همه بى نياز مى شوند. و فرمود: عدالت از عسل شيرين تر است .
8 امامكاظم عليه السلام ذيل تفسير آيه (يحيى الارض بعد موتها) كه خداوند زمين مرده رازنده مى كند فرمود: خداوند مردانى را مبعوث مى كند كه عدل را برقرار نمايند و زمينبا برقرارى عدل زنده مى شود.
9 حضرت زهراعليها السلام فرمود: عدالت آرام بخش دلهاست. (آرى مردم با فقرمى سازند، ولى نسبت به تبعيض و بى عدالتى تحملّى ندارند وعصبانى مى شوند)
عدالت در مكتب انبيا
O كلمه عدالت معمولاً همراه با كلمه قانون و بى عدالتى معمولاً پشت پازدن بهقوانين است . در اين صورت اگر اصل قانون براى بشر بى ارزش و سست باشد، با چهانگيزه اى مى توان بدان عمل نمود؟ قانونى كه ساخته دست بشرى همچون خود ماست ،قانونى كه هر روز در حال تغيير و تحوّل است ،
قانونى كه در آن منافع افراد واحزاب نهفته شده ، قانونى كه برخاسته از افكار ناپخته و اطلاعات محدود و تحت تاءثيرغرائز، نژادپرستى و ملّت گرائى ، تهديد، تطميع و هوسهاى خود و ديگران وضع شده است،
قانونى كه در هر منطقه به شكلى است و در هر زمان وتاريخى تغيير مى يابد و هرابرقدرتى به خود حقّ وتو در آن را مى دهد،
قانونى كه از قانون گزارش انواعلغزشها، عيب ها و خصلت هاى زشت ديده شده است و خود قانون گزاران به آن عمل نمىكنند،
آيا اين نوع قوانين مى تواند براى انسان قداست و كرامت داشته باشد و براىجامعه عزّت ، شرافت و زمينه رشد ايجاد كند؟! آيا تخلّف از اين نوع قوانين ظلم وخلاف عدالت است ؟!
امّا قوانين انبيا كه از طرف خداوندى است كه خالق انسان وبرخاسته از علم ، حكمت و لطف بى نهايت اوست و آورنده آن معصوم و خود اوّلين عامل بهآن است ، قانونى كه از هيچ ابرقدرت ، فرد، گروه ، حزب و قبيله اى متاءثّر نشده است، اين نوع قانون به خاطر قداست و كرامتى كه براى انسان دارد، انگيزه عمل به آن قوىاست و تخلّف از آن ظلم و بى عدالتى محسوب مى شود.
زمينه هاى اعتقادى وفطرى عدالت
O عدل، در جهان بينى الهى معنا پيدا مى كند. زيرا با بينش الهى است كه انسان خدا را عادل، تمام هستى را حساب شده و خود و همه چيز را زير نظر خداوند مى داند. با ديد الهىاست كه انسان مادّه اوّليه همه بشر را خاك و فرجام همه را دادگاه عدل الهى در قيامتمى داند؛ با بينش اديان آسمانى است كه انسان هدف قيام تمام انبيا را برقرارى عدل مىداند و در انتظار حضرت مهدى عليه السلام است كه برجسته ترين هدفش پركردن زمين ازعدل و داد است . به قيامتى عقيده دارد كه تمام ريز و درشت كارش را ثبت شده دربرابر خود حاضر مى يابد، با ديد الهى است كه تمام رهبران الهى خود را عادل و عدلگستر مى دانند. آرى ، اين عقائد است كه مى تواند بهترين زمينه برقرارى عدل را درانسان ايجاد كند.
امّا كسى كه هستى را بى صاحب و بى حساب مى داند، آفرينش را بىطرح و بى نقشه مى پندارد، آينده را نابودى و نيستى خيال مى كند و براى كل هستى هدفىقائل نيست ، دليلى براى عادل بودن ندارد.
آرى ، ممكن است كه چند روزى به خاطرفشار اجتماعى يا جرائم و كيفرهاى قانونى ، يا جلب نظر مردم ويا كسب موقعيّت ومحبوبيّت ، دست از پا خطا نكند و قيافه و ژست عدالت خواهى و عدالت دوستى را به طورعاريه اى به خود ببندد، ولى همين شخص به خاطر ديد مادّى كه بر كلّ نظام هستى داردوآفرينش را با هدف و طرح نمى داند، عدالت را قلبا باور ندارد.
گستره عدل
O عدالت ، يكى از محورهاى اصلى اسلام است به طورى كه در ميان صفات خداوند، بعداز توحيد مطرح شده است . چنانكه در مرجعيّت دينى ، امام جمعه و جماعت ، قاضى ، شاهدو مسئول بيت المال عدالت شرط لازم است .
اگر به عدالت با ديد وسيعى نگاه كنيم ،خواهيم ديد كه در تمام برنامه هاى اسلامى به مسئله عدالت و تعادل و دورى از افراط وتفريط به نحوى توجّه شده است از جمله :
1 عدالت در عبادت تا آنجاست كه در كتابهاى روايى با عنوانباب الاقتصاد فى العبادهيعنى ميانه روى در عبادت رواياتى نقل شده است .
2 عدالتدر كار و تفريح .
3 عدالت در محبّت و غضب .
4 عدالت براى دوست و دشمن .
5 عدالت در توليد و مصرف .
6 عدالت در تشويق و توبيخ .
7 عدالت در تقسيم بيتالمال و وصيّت اموال شخصى .
8 عدالت در ميان همسران ، فرزندان ، دوستان وهمكاران .
9 عدالت در قضاوت ، حتّى در نگاه به طرفين دعوا.
10 عدالت در قصاص .
11 عدالت در جنگ .
12 عدالت در برخورد با حيوانات تا آنجا كه حضرت على عليه السلامبه مسئول جمع آورى زكات سفارش مى كند كه اگر در مسير راه خواستى بر حيوانى كه بهعنوان زكات گرفته شده سوار شوى بايد مراعات عدالت را بكنى. مثلاً اگر چهار شتر به عنوان زكات گرفته شده وشما دو ساعت در راه هستى ، هر شترى را نيم ساعت مركب خود قرار دهى .
در جاى ديگرمى خوانيم : اگر يكى از حاجيان بخاطر زود رسيدن به مكه حيوانش را بيش از معمول خستهكرده باشد، گواهى او را در مسائل حقوقى نپذيريد. چون او نسبت به حيوان خود ظلم كردهاست.
به هر حال عدالت در اسلام در همه چيز مىباشد، حتّى اگر كودكى در مكانى از مسجد نشسته باشد و او را از جاى خود بلند كردهودر آن مكان نماز خوانديم نمازمان ايراد دارد.
نمونه ها
# قرآن به كسانى از مردم حجاز كهبراى خود امتيازى قائل بودند و مسير خود را از ساير مردم جدا مى كردند دستور داد ازهمان طريقى كه مردم مراسم حج را انجام مى دهند انجام دهيد (اَفيضوا من حَيثُ اَفاضَالنّاس. و هرگاه ثروتمندان از انبيا تقاضاى طرد فقرا راداشتند، پاسخ مى شنيدند كه هرگز آنان را طرد نمى كنم . (ما اءنَا بِطارِد الّذينآمنوا.
# پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله درآخرين سفر خود، مردم را جمع كرد و فرمود: مردم از هر نژاد و قبيله اى باشندبرابرند.
# بعضى سياستمداران و مصلحت انديشان از حضرتعلى عليه السلام درخواست كردند كه سهم فقرا و بردگان را از سهم افراد برجسته جدا كنو به نخبگان اجتماعى سهم بيشترى بده تا پايه هاى حكومتت محكم شود و آنان كارشكنىنكنند و به معاويه ملحق نشوند. حضرت فرمود: آيا مى خواهيد كه من باج بدهم ؟!! هر كسخواست بماند و هر كه خواست برود. و همين امام عزيزدر آغاز حكومتش فرمود: تمام ولخرجى هايى كه در زمان قبل از من بوده را پس گرفته وبه بيت المال واريز مى كنم ، حتّى اگر براى مهريه همسرانشان يا خريد بردگان صرف شدهباشد.
# حضرت على عليه السلام مى فرمود: حتّى اگرمال از شخص من باشد به طور مساوى تقسيم مى كنم تا چه رسد به اينكه مال خدا (وبيتالمال ) باشد.
# رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: اوّل كسى كه به دوزخ مى رود، حاكمى است كه به عدالت رفتار نكند.
# در حديث ديگرى مى خوانيم : اگر كسى سرپرستده نفر باشد ولى ميان آن افراد به عدالت رفتار نكند، در قيامت دست و پا بسته محشورمى شود.
O اينها گوشه اىاز نكاتى بود كه براى من طلبه از آيه كشف شد، جانم فداى كتابى كه در هر كلمه آندرسهايى است كه زمين و زمان آن را كهنه نمى كند.
براى آنكه بهتر به عظمت اينكتاب پى ببريم از شما مى خواهم يك سطر بنويسيد كه در هر كلمه آن نكاتى جاودانه وكارگشا و صحيح و منطقى نهفته باشد!!
# پروردگارا! تو را به حقّ هر كلمه اى ازقرآن ما را بعد از آنكه هدايت كردى ، دچار لغزشها قرار مده !
آيه 10
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَاءَصْلِحُواْ بَيْنَاءَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُواْاللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَللّه
همانا مؤ منين با يكديگر برادرند، پس ميانبرادران خود (در صورت اختلاف و نزاع ) صلح و آشتى برقرار كنيد و تقوى داشته باشيدتا مورد ترحّم خداوند قرار گيريد.
نكته ها:
O اين آيه رابطه مؤ منان با يكديگر راهمچون دو برادر دانسته است كه در اين تعبير نكاتى نهفته است از جمله :
الف : دوبرادر در برابر بيگانه ، يگانه وبازوى يكديگرند.
ب : دوستى دو برادر عميق است .
ج : امروز براى اظهار علاقه كلمات رفيق ، دوست ، هم شهرى ، هم وطن و... بكارمى رود ولكن اسلام كلمه برادر را بكار برده است كه عميق ترين واژه هاست .
د: دوستى دو برادر متقابل است .
ه : در حديث دو برادر دينى به دو دست تشبيه شدهاست كه يكديگر را شستشو مى دهند.
O در اين آيه و آيه قبل ، در مجموع سه بار جملهاصلحواتكرار شده كه نشانهتوجّه اسلام به مسئله صلح است .
O از آنجا كه دردرگيرى مسلمين عوارض تلخى مثل قهر، سوءظن ، تبليغات سوء، انتقام و فتنه هاى پس ازجنگ (مراد از جنگ ، ماجراى آيات قبل است ) زياد مى باشد، لذا قرآن در اين دو آيه باجملاتاصلحوا، اقسطوا، يُحبّ المقسطين ، اِخوَة ،اَخوَيكم ، اتّقوا، تُرحمونبر زخم هاى ناشى از جنگمرهم گذاشته است .
پيام ها:
1 رمز برادرى تنها در ايمان است . (مسائل اقتصادى ، سياسى ، نژادى ، جغرافيايى ، تاريخى و... نمى تواند در مردم روحبرادرى به وجود بياورد) (انّما المؤ منون اخوة. - جان گرگان و سگان از همجداست
- متّحد جان هاى شيرانخداست
- 2 برادرى بر اساس ايمان ، مشروط به زمان ،سنّ، شغل و مكان نيست . (انما المؤ منون اخوة.
3 كسى خود را برتر از ديگراننداند. (اخوة ) (آرى ، ميان والدين و فرزند برترى است ، ولى ميان برادران مساواتاست.
4 براى صلح وآشتى دادن ، از كلمات محبّت آميز، روانى و انگيزه آور استفادهكنيم . (اخوة فاصلحوا.
5 صلح دادن بر همه مسلمانان واجب است ، نه تنها بر گروهىخاص . (فاصلحوا.
6 اصلاح كننده نيز برادر طرفين درگير است . (بين اخويكم.
7 اصلاح و آشتى دادن نيز آفاتى دارد كه بايد مراقب بود. (فاصلحوا... و اتقوا) (بعضىآفات اصلاح و ميانجى گرى عبارتند از خودنمايى ، توقّع ، ظلم در اصلاح دادن ، منّتگذاشتن و.
8 جامعه درگير، از دريافت رحمت الهى محروم است . (فاصلحوا... واتقوا... ترحمون.
9 صلح و صفا، مقدّمه دريافت رحمت الهى است . (فاصلحوا... ترحمون.
اخوّت و برادرى
O يكىاز امتيازات اسلام آن است كه اصلاحات را از ريشه شروع مى كند. مثلا مى فرمايد: (اِنّ العِزّة لِلّه جَميعاً. تمام عزّت براىخداست ، بعد موعظه مى كند كه چرا به خاطر كسب عزّت به سراغ اين و آن مى رويد. يا مىفرمايد: (انّ القوّة لِلّه جَميعاً. تمام قدرت ها ازاوست ، بعد نتيجه مى گيرد كه چرا هر ساعتى دور يك نفر هستيم !؟
در اين آيه نيزمى فرمايد: همه مؤ منين با يكديگر برادرند، بعد مى فرمايد: اكنون كه همه برادرهستيد، قهر و جدال چرا؟ پس همه با هم دوست باشيد.
بنابراين براى اصلاح فرد وجامعه بايد مبناى فكرى و اعتقادى را اصلاح كرد، بعد رفتار انسان را.
O طرح برادرى واُخوّت وبكارگيرى اين واژه ، از ابتكارات اسلاماست . در صدر اسلام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به همراه هفتصد و چهل نفر درمنطقهنخيلهحضورداشتند كه جبرئيل نازل شد و فرمود: خداوند ميان فرشتگان عقد برادرى بسته است ، حضرتنيز ميان اصحابش عقد اُخوّت بست و هر كس با ديگرى كه همفكرش بود برادر مى شد. مثلاً:
ابوبكر با عمر عثمان با عبدالرحمن سلمان با ابوذر طلحه با زبير مصعب باابوايّوب انصارى حمزه با زيدبن حارثه ابودرداء با بلال جعفر طيّار با معاذبن جبلمقداد با عمّار عايشه با حفصه ام السلمه با صفيّه و شخص پيامبر صلّى اللّه عليه وآله با حضرت على عليه السلام برادر شدند.
در جنگ اُحدپيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دستور داد دو نفر از شهدا (عبداللّه بن عمر وعمربن جموح ) را كه ميانشان برادرى برقرار شده بود، در يك قبر دفن كنند.
O برادرى نسبى درروزى گسسته خواهد شد، (فلا اَنساب بينهم. ولى برادرى دينىحتّى روز قيامت پايدار است . (اِخواناً على سُرُرٍ متقابِلين.
O اُخوّت در ميانزنان مؤ منه نيز هست ، چنانكه در جاى ديگر تعبير اخوّت در مورد زنان نيز بكار رفتهاست . (وان كانوا اِخوَة رجالاً و نساءً.
O برادرى بايد تنها براى خدا باشد، اگر كسى با ديگرى بخاطردنيا برادر شود، از آنچه در نظر دارد محروم مى شود واين گونه برادران در قيامت بهصورت دشمن در مى آيند. قرآن مى فرمايد: درقيامت دوستان با هم دشمنند جز متّقين . (الاَخلاّءُ يَومئذ بَعضهم لِبَعض عَدوُّالاّ المتّقين.
O آنچه مهم تر ازگرفتن برادر است ، حفظ برادرى است و در روايات از كسانى كه برادران دينى خود را رهامى كنند به شدّت انتقاد شده است تا آنجا كه سفارش شده است كه اگر برادران از توفاصله گرفتند، تو با آنان رفت و آمد داشته باش . صِلْمَن قَطعك.
O در روايات مى خوانيم : از ميان برادران دينى به كسانى كهسابقه بيشترى دارند توجّه بيشترى كنيد و اگر از آنان لغزشى مشاهده شد تحمّل كنيد. واگر بخواهيد در انتخاب برادر به دنبال افراد بى عيب باشيد، بدون برادر مى مانيد.
O در روايات براىكسانى كه مشكل برادران دينى خود را حل نمايند، پاداش هاى بزرگى در نظر گرفته شده تاآنجا كه مى خوانيم : اگر شخصى مشكلى را از برادرى برطرف كند، خداوند صد هزار حاجتاو را در قيامت حل مى كند.
O امام صادق عليه السلام فرمود: مؤ من برادر مؤ من است ،مانند يك جسد كه اگر بخشى از بدن ناراحت شد همه بدن ناراحت است. سعدى اين حديث را به شعر درآورده است : - بنى آدم اعضاى يكديگرند
- كه در آفرينش ز يكگوهرند
- چو عضوى بهدرد آورد روزگار
- دگر عضوها را نماند قرار
- تو كز محنت ديگران بى غمى
- نشايد كه نامت نهندآدمى
- حقوقبرادرى
O رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: مسلمان بر برادر مسلمانش سى حق دارد كه بايد آنحقوق ادا گردد از جمله :
1 عفو و مهربانى . 2 پنهان كردن اسرار. 3 جبراناشتباهات . 4 قبول عذر. 5 دفاع در برابر بدخواهان . 6 خيرخواهى . 7 عمل به وعده ها. 8 عيادت به هنگام بيمارى . 9 تشيع جنازه . 10 پذيرفتن دعوت و هديه او. 11 جزا دادنبه هداياى او. 12 تشكّر از نعمت هايى كه از جانب برادر دينى خود دريافت مى كند. 13كوشش در يارى رسانى به او. 14 حفظ ناموس او. 15 برآوردن حاجت او. 16 واسطه گرى براىحل مشكلاتش . 17 گمشده اش را راهنمائى كند. 18 به عطسه او تهنيت گويد. 19 سلامش راپاسخ دهد. 20 به سخن وگفته او احترام گذارد. 21 هديه او را خوب تهيه كند. 22 سوگندشرا بپذيرد. 23 دوست او را دوست بدارد وبا او دشمنى نكند. 24 او را در حوادث تنهانگذارد. 25 هر چه را براى خود مى خواهد براى او نيز بخواهد و.
O در حديث ديگرىمى خوانيم : پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله بعد از تلاوت آيه (انّما المؤ منوناِخوَة ) فرمودند: خون مسلمانان با هم برابر است ، اگر ساده ترين افراد آنان تعهّدىكرد، همه آنان موظّفند به آن تعهّد پايبند باشند. مثلاً اگر يك مسلمان عادّى به كسىپناه يا اَمان داد، ديگران بايد به آن تعهّد پايبند باشند و همه در برابر دشمنمشترك ، يك دست بسيج شوند. و هم يَدٌ على مَن سَواهم.
O حضرت على عليه السلام به كميل فرمود: اگر برادرت را دوستندارى ، برادر تو نيست.
O انسان ، با ايمان كامل مى تواند در مَدار اولياى خدا قراربگيرد،سَلمان مِنّا اهل البيت.سلمان از ما اهلبيت است . همان گونه كه با كفر، از مَدار خارج مى شود. چنانكه خداوند در مورد فرزندنوح به آن حضرت فرمود: (انّه ليس من اهلك. او از تو نيست .
بهترين برادر
O درروايات نشانه بهترين برادر را اين گونه مى خوانيم :
بهترين برادران تو كسى استكه دلسوز و خيرخواه تو باشد و حتّى با تندخوئى تو را به سوى اطاعت خدا سوق دهند،مشكل تو را حل نمايد و براى خدا با تو دوست شده باشد، رفتارش تو را رشد دهد، گفتارشبه دانش تو بيفزايد، به سراغ لغزشهاى تو نرود و از اينكه در دام هوسها بيفتىجلوگيرى نمايد و اگر عيبى ديد تذكّر دهد.
نسبت به نماز توجّه داشته باشد و اهلحيا و امانت و صداقت باشد و در تنگدستى و توسعه تو را فراموش نكند.
صلحو آشتى در قرآن
O در اين آيه خوانديم كه مؤ منان برادرند، پس ميان آنان صلح وآشتى برقرار كنيد؛ به همين مناسبت پيرامون مسئله صلح و آشتى دادن مطالبى را بيان مىكنيم :
در قرآن واژه هاى : صلح ، (والصُّلحُ خَير.، اصلاح ، (واَصلِحوا ذاتَ بينكم.، تاءليف قلوب ، (فَاَلّف بين قلوبكم.، توفيق ، (اِن يُريدا اِصلاحاً يُوَفِّق اللّهبينهما. و سِلم ، (اُدخلُوا فِى السِّلم كافّة. بكار رفته كه نشان دهنده توجّه اسلام به صلح وصفا و زندگى مسالمت آميز و شيرين است .
اهميّت آشتى
O از نعمت هاى الهى كه خداوند در قرآنمطرح كرده است ، اُلفت ميان دل هاى مسلمانان است . (كُنتم اَعداء فَاَلّفَ بينقلوبكم. به ياد آوريد كه شما قبل از اسلام با يكديگردشمن بوديد، پس خداوند ميان دل هاى شما الفت برقرار كرد. چنانكه ميان قبيله اوس وخزرج يكصد و بيست سال درگيرى و فتنه بود و اسلام ميان آنان صلح برقراركرد.
O اصلاح و آشتى دادن ، زكات آبرو و سبب دريافتبخشودگى و رحمت از جانب خداوند است . (ان تُصلحوا و تتّقوا فانّ اللّه كان غفوراًرحيماً. هر كس واسطه گرى خوبى ميان مسلمين انجام دهد،پاداشِ در شاءن دريافت خواهد كرد. (مَن يَشفَع شَفاعةً حَسنة يَكن لَه نَصيبٌمنها.
O اسلام براىاصلاح ميان مردم ، احكام ويژه اى قرار داده است ، از جمله :
1 دروغى كه ازگناهان كبيره است ، اگر براى آشتى واصلاح گفته شود، جرم و گناهى ندارد. لا كِذبَ على المُصلِح.
2 نجوا و درگوشى سخن گفتن كه از اعمال شيطانو سبب دغدغه بينندگان و مورد نهى است .اگر براى اصلاح وآشتى دادن باشد، گناهى ندارد. (لا خَيرَ فى كثير مِن نَجواهم الاّ مَن اَمربِصدَقةٍ او مَعروفٍ او اِصلاح بين النّاس.
3 با اينكه عملبه سوگند واجب و شكستن آن حرام است ، امّا اگر كسى سوگند ياد كند كه دست به اصلاح وآشتى دادن ميان دو نفر نزند، اسلام شكستن اين سوگند را مجاز مى داند. (ولاتجعلوااللّه عُرضَة لايمانكم ان ...تصلحوا بين الناس.
در تفاسير مىخوانيم كه ميان دختر و داماد يكى از اصحاب پيامبر اختلاف شد و پدر عروس سوگند يادكرده بود كه دخالت نكند. اين آيه نازل شد كه سوگند را وسيله ترك نيكى و تقوى واصلاح قرار ندهيد.
4 با اينكه عمل به وصيّت ، واجب و ترك آن حرام است ، امّا اگرعمل به وصيّت ميان افرادى فتنه و كدورت مى آورد، اسلام اجازه مى دهد كه وصيّت تركشود تا ميان مردم صلح و صفا حاكم باشد. (فَمَن خافَ مِن مُوصٍ جُنُفاً اَو اِثماًفَاءصلح بينهم فلا اِثمَ عليه.
5 با اينكه خونمسلمان محترم است ، امّا اگر بعضى از مسلمانان دست به تجاوز و آشوب زدند، اسلامبراى برقرارى صلح و امنيّت اجازه كشتن آن ياغيان آشوبگر را داده است . (فقاتلواالّتى تَبغى.
موانع صلح وآشتى
O در قرآن و روايات ، موانعى براى صلح وآشتى معرفى شده است از جمله :
1 شيطان . قرآن مى فرمايد: (ادخلوا فى السِّلمكافّة و لا تتّبعوا خطوات الشيطان. يعنى همه در صلح وصفا وارد شويد و از شيطان پيروى نكنيد. و در جاى ديگر مى فرمايد: (انّما يُريدالشّيطان اَن يُوقع بينكم العَداوةَ و البَغضاء.؛ شيطان براى شمادشمنى و كينه را اراده كرده است .
2 مال دوستى وبخل . (و الصّلح خَير واُحضِرَتِ الاَنفس الشُّحّ.؛ صلح بهتر است ،گرچه مردم حرص و بخل مى ورزند.
3 تكبّر وغرور نيز گاهى مانع برقرارى اصلاح وآشتىاست .
گوشه اى از عوامل رحمتالهى
O اگر به قرآن مراجعه كنيم وتنها جمله هاىلعلّكم تُرحمونرا مورد دقّتنظر قرار دهيم ، به بعضى از عوامل دريافت رحمت خواهيم رسيد از جمله :
1 پيروى ازخدا و رسول وكتاب آسمانى . (واطيعوا اللّه و الرّسول.، (هذا كتاب ... فاتّبعوه ...لعلّكم ترحمون.
2 اقامه نماز و پرداخت زكات . (اقيموا الصلوةواتوا الزكاة ... لعلّكم ترحمون.
3 ايجاد صلحوصفا ميان مسلمانان . (فاصلحوا... لعلّكم ترحمون )
4 استغفار و توبه . (لولاتستغفرون اللّه لعلّكم ترحمون.
5 گوش جان سپردنبه تلاوت قرآن . (و اذا قراء القرآن فاستمعوا له ... لعلّكم ترحمون.
عوامل دريافت رحمت در روايات
O دررواياتى از پيامبر واهل بيت عليهم السلام كه عِدل قرآن هستند نيز براى مشمول رحمتخدا شدن سفارشاتى به چشم مى خورد از جمله :
1 عيادت مؤ من بيمار. مَن عادَ مؤ مِناً خاضَ الرَّحمة خَوضاً.هر كس به عيادتبيمار مؤ منى برود، غرق در رحمت الهى شده است .
2 كمك به ضعفا. اِرحَموا ضُعفائكم و اطلبوا الرّحمة. به طبقه محروم رحمكنيد و با اين عمل خود، از خداوند طلب رحمت نمائيد.
3 ترحّم به عيالمندان . درروايات بسيار سفارش شده است كه به كسانى كه دختران متعدّد دارند كمك كنيد.
4 دعا، نماز، سخن نرم ، دست دادن و معانقه با برادران دينى خود نيز از اسباب دريافترحمت الهى است.
5 رفع گرفتارى مردم . در روايات مى خوانيم : افراد گرفتارى كه براى حل مشكل خود به شما مراجعه مى كنند رحمت الهى هستند، آنان رارد نكنيد.
آيه (11)
يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍعَسَىَّ اءَن يَكُونُواْ خَيْراً مِّنْهُمْ وَلاَ نِسَآءٌ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىَّاءَن يَكُنَّ خَيْراً مِّنْهُنَّ وَلاَ تَلْمِزُوَّاْ اءَنفُسَكُمْ وَلاَتَنَابَزُواْ بِالاَْلْقَ بِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الاِْيمَنِ وَمَنلَّمْ يَتُبْ فَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الظَّ لِمُونَ
اىكسانى كه ايمان آورده ايد! مبادا قومى قوم ديگر را مسخره كند، شايد مسخره شدگانبهتر از مسخره كنندگان باشند و زنان ، زنان را مسخره نكنند، شايد آنان بهتر ازاينان باشند و در ميان خودتان عيبجويى نكنيد و يكديگر را با لقب هاى بد نخوانيد. (زيرا) فسق بعد از ايمان ، بد رسمى است ، (مسخره وعيبجويى و بدنام بردن ديگران ،خروج از مَدار ايمان و فسق است كه سزاوار شما نيست ) و هر كس (از اين اعمال ) توبهنكند، پس آنان همان ستمگرانند.
نكته ها:
O كلمهلَمزعيبجويى روبرو و كلمههَمزعيبجويى پشت سراستوكلمهتَنابُزصدازدن ديگران با لقببد است.
O در آيه قبل ،مسئله برادرى مطرح شد و در اين آيه مسائلى مطرح مى شود كه برادرى را از بين مى بردو همچنين در آيات قبل سخن از درگيرى و اصلاح بود، در اين آيه به بعضى از عوامل وريشه هاى فتنه و درگيرى كه مسخره ، تحقير و بدنام بردن است اشاره مى كند.
آرى ،يكى از بركات عمل به دستورات اسلام ، سالم سازى محيط اجتماعى و جلوگيرى از مسخره وبدنام بردن يكديگر است .
پيامها:
1 ايمان به خدا، بامسخره كردن بندگان خدا سازگار نيست . (يا ايّها الّذين آمنوا لايسخر.
2 كسى كهمردم را از توهين به ديگران باز مى دارد نبايد در شيوه باز داشتنش توهين باشد. (لايسخر قوم من قوم ) و نفرمود: لاتسخرواكه به معناى اين است كه شما مسخره كننده هستيد.
3 مسخره، كليد فتنه ، كينه و دشمنى است . (لايسخر قوم ...) (بعد از بيان برادرى ، صلح وآشتى ، از مسخره كردن نهى شده است.
4 در شيوه تبليغ آنجا كه مسئله اى مهم يامخاطبان متنوّع هستند، بايد مطالب براى هر دسته از مخاطبان تكرار شود. (قوم من قوم ... ولانساء من نساء.
5 در شيوه تربيت وارشاد مردم بايد به سراغ خشك كردن ريشههاى فساد رفت . (عسى ان يكونوا خيرا.
(ريشه مسخره كردن ، احساس خودبرتربينى استكه
قرآن اين ريشه را مى خشكاند و مى فرمايد: نبايد خود را بهتر از ديگرانبدانيد، شايد او بهتر از شما باشد.
6 ما از باطن مردم آگاه نيستيم ، پس نبايدظاهربين ، سطحى نگر وامروزبين باشيم . (عسى ان يكونوا خيرا.
7 همه مردم از يكجوهرند و عيبجويى از مردم در حقيقت عيبجويى از خود است . (و لاتلمزوا انفسكم.
8 عيبجويى از ديگران ، آنان را به فكرانتقام انداخته و آنها نيز عيب تو را مى گويند،پس نقل عيب ديگران ، در آينده كشف عيوب خود است . (و لاتلمزوا انفسكم.
9 مسخره، يك طرفه باقى نمى ماند، دير يا زود مسئله به دو طرف كشيده مى شود. لاتنابزوابراى كار طرفينىاست.
10 براى مسخره كردن و نام بد بردن ، توبه لازم است . (و من لم يتب فاولئكهم الظالمون ) البتّه توبه تنها به زبان نيست ، بلكه توبه تحقير كردن ، تكريم نمودناست . توبه كسانى كه حقّى را كتمان كرده اند، بيان آنچه كتمان نموده اند مى باشد. (تابوا و اصلحوا و بيّنوا. و توبه كسانى كهدست به فساد زده اند، اصلاح كار خود است . (تابوا و اصلحوا)
11 مسخره ، تجاوز بهحريم افراد است كه اگر مسخره كننده توبه نكند، ظالم است . (فاولئك هم الظالمون )
مسخره و استهزاى ديگران
O استهزا، در ابتداى نظر يك گناه ، ولى در باطن چند گناه است ؛ مثلاً در مسخرهكردن ، گناهانِ تحقير، خوار كردن ، كشف عيوب ، اختلاف افكنى ، غيبت ، كينه ، فتنه ،تحريك ، انتقام و طعنه به ديگران نهفته است .
ريشه هاى مسخره
1 گاهى مسخره كردن برخاسته از ثروت است كه قرآن مى فرمايد: (وَيلٌلِكلّ هُمَزة لُمَزة ، الّذى جَمع مالا و عَدّده. واى بر كسى كه بهخاطر ثروتى كه اندوخته است ، در برابر انسان و پشت سر او عيبجويى مى كند.
2 گاهىريشه استهزا، علم و مدارك تحصيلى است كه قرآن درباره اين گروه مى فرمايد: (فَرِحوابما عِندهم مِن العِلم و حاقَ بهم ما كانوا به يَستهزؤ ن. آنان به علمى كه دارند شادند و آنچه را مسخره مىكردند، آنها را فرا گرفت .
3 گاهى ريشه مسخره ، توانايى جسمى است . كفّار مىگفتند: (مَن اَشدُّ مِنّا قُوّة. كيست كه قدرت وتوانايى او از ما بيشتر باشد؟
4 گاهى انگيزه مسخره كردن ديگران ، عناوين و القابدهان پر كن اجتماعى است . كفّار فقرايى را كه همراه انبيا بودند تحقير مى كردند ومى گفتند: (ما نَراك اتّبعك الاّ الّذين هم اءراذِلُنا. ما پيروان تو را جز افراد اراذل نمى بينيم .
5 گاهى تفريح و سرگرمى منشاء مسخره است .
6 گاهى طمع به مال و مقام ، سببانتقاد از انسان در قالب مسخره مى شود. مثلا گروهى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليهو آله درباره زكات عيبجويى مى كردند، قرآن مى فرمايد: (و منهم مَن يَلمزُك فىالصّدقات فان اُعطوا منها رَضوا و اِن لم يُعطوا منها اذا هم يَسخَطون. ريشه اين انتقاد طمع است كه اگر از همان زكات بهخود آنان بدهى راضى مى شوند، ولى اگر ندهى همچنان عصبانى شده و عيبجويى مىنمايند.
7 گاهى ريشه مسخره جهل و نادانى است . همين كه حضرت موسى دستور ذبح گاوىرا داد، بنى اسرائيل گفتند: آيا مسخره مى كنى ؟ موسى عليه السلام گفت : (اءعوذُباللّه اَن اَكونَ من الجاهلين. به خدا پناه مى برمكه از جاهلان باشم . يعنى مسخره برخاسته از جهل است و من جاهل نيستم .
تحقيرهاى ناخواسته
O امام صادق عليه السلام از يكى از ياران خود پرسيد: زكات مال خود را چگونه مىدهى ؟ گفت : فقرا نزد من مى آيند و من مى پردازم .
امام فرمود: آگاه باش كه آنانرا ذليل كرده اى ، هرگز اين كار را تكرار نكن ! زيرا خداوند مى فرمايد: هركس دوستمرا ذليل كند، در كمين جنگ با من نشسته است.
درجات مسخره
O هرچه مسخره شونده مقدّس تر باشد، استهزاى او خطرناك تر است . در قرآن مى خوانيم : (اَباللّه و آياته و رَسولِه كُنتم تَستهزؤ ن. آيا خدا و آيات ورسول او را مسخره مى كنيد.
O پيامبر اكرم صلّى اللّهعليه و آله روز فتح مكه همه مشركان را بخشيد، جز كسانى كه كارشان هجو و تمسخربود.
O در حديث مى خوانيم : ذليل كردن بنده مؤ منِخدا، به منزله اعلان جنگ با خداست.
عواقب مسخره كردن
O باتوجّه به آيات و روايات ، عواقب بدى در كمين مسخره كنندگان است ، از جمله :
الف : در سوره مطففين مى خوانيم : كسانى كه در دنيا مؤ منان را با لبخند و غمزه و فكاهىتحقير كردند، در قيامت مورد تحقير و خنده بهشتيان قرار خواهند گرفت . (فاليومالّذين آمنوا من الكفّار يَضحَكون.
ب : گاهى كيفرمسخره كنندگان ، مسخره شدن در همين دنيا است . (ان تَسخروا منّا فانّا نَسخرُ منكمكما تَسخرون.
ج : روز قيامت براى مسخره كنندگان روز حسرتبزرگى است . (يا حَسرَةً على العِباد ما ياءتيهم من رسولٍ الاّ كانوا به يَستهزؤ ن.
د: در حديث مى خوانيم : مسخره كننده بابدترين وضع جان مى دهد. ماتَ بِشَرّ مَيتَة.
ه : امام صادقعليه السلام فرمود: كسى كه بر مؤ منان طعنه مى زند يا كلامشان را ردّ مى كند، خدارا ردّ كرده است.
خاطره
# يكى از كارهاى مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تغيير نام افراد و مناطقى بودكه داراى نامى زشت بودند.زيرا نام هاى بد،وسيله اى براى تمسخر و تحقير مى شوند.
# عقيل برادر حضرت على عليه السلام برمعاويه وارد شد، معاويه براى تحقير او گفت : درود بر كسى كه عمويش ابولهب لعنت شدهقرآن است ! عقيل نيز فورى پاسخ داد: درود بر كسى كه عمّه اوحمّالة الحطباست . (يعنى زنابولهب كه دختر عمّه معاويه بود.
آيه 12
يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ كَثِيراً مِّنَالظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلاَ تَجَسَّسُواْ وَلاَ يَغْتَببَّعْضُكُم بَعْضاً اءَيُحِبُّ اءَحَدُكُمْ اءَن يَاءْكُلَ لَحْمَ اءَخِيهِ مَيْتاًفَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّاللّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمان ها دورى كنيد، زيرابعضى گمان ها گناه است . (و در كار ديگران ) تجسّس نكنيد و بعضى از شما ديگرى راغيبت نكند، آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد! پس آن راناپسند مى دانيد و از خداوند پروا كنيد، همانا خداوند توبه پذيرمهربان است .
نكته ها:
O درقرآن نسبت به حسن ظن سفارش شده است ، ولى از گمان بد نسبت به مسلمين نهى گرديده است . مثلاً در سوره نور مى خوانيم : (لولا اِذ سَمِعتُموه ظَنّ المؤ منونَ و المؤ مناتباَنفسِهم خَيراً. چرا درباره بعضى شنيده ها حسن ظننداريد؟
O همان گونه كه در آيه نهم اين سوره براىامنيّت و حفظ جان مردم ، همه مسلمانان را مسئول مبارزه با ياغى دانست ، اين آيه نيزبراى امنيّت و حفظ آبروى مردم سوءظن ، تجسّس و غيبت را حرام كرده است .
O امروز تمام حقوق دانان جهان از حقوق بشر حرف مى زنند، ولىاسلام به هزاران مسئله توجّه دارد كه حقوقدانان از آن غافلند. چنانكه غيبت را ضربهبه حقوق بشرى مى داند.
O هيچ گناهى مثل غيبت بهدرّندگى بى رحمانه تشبيه نشده است . آرى ، گرگ نيز نسبت به گرگ اين كار را نمىكند!
و ليس الذِّئبُ ياكل لَحمَ ذِئب و يَاءكلُ بَعضُنا بَعضا عَيانا سؤ ال : چرا به خاطر يك لحظه غيبت كردن ، عبادات چند ساله انسان محو مى شود؟ آيا اين نوعكيفر عادلانه است ؟
پاسخ : همان گونه كه غيبت كننده در يك لحظه با غيبت آبروئىكه سال ها بدست آمده را مى ريزد، خداوند هم عباداتى كه او سال ها بدست آورده را ازبين مى برد.
بنابراين محو عبادات چند ساله ، يك كيفر عادلانه و به اصطلاح مقابلهبه مثل است .
پيام ها:
1 ايمان همراه با تعهّد است و هركس ايمان دارد بايد از يك سرى اعمال دورى نمايد. (يا ايّها الّذين آمنوااجتنبوا...) (ايمان ، با سوءظن ، تجسّس از كار مردم و غيبت از آنان سازگار نيست.
2 براى دورى از گناهان حتمى بايد از گناهان احتمالى اجتناب كنيم . (چون بسيارىاز گمان ها گناه است ، بايد از همه گمان هاى بد، دورى كنيم ) (اجتنبوا... انّ بعضالظن اثم )
3 اصل بر اعتماد، سلامتى ، كرامت و برائت انسان است . (انّ بعض الظناثم.
4 مردم در جامعه اسلامى بايد هم در فكر مورد سوءظنِ كسى قرار نگيرند و همكسى كارشان را تجسس نكند و هم در مجالس آبرويشان ريخته نشود. (بعض الظن اثم ... لاتجسسوا و لايغتب ...)
5 براى نهى از غيبت بايد زمينه هاى غيبت را مسدود كرد. (راه ورود به غيبت ، اوّل سوء ظن ، بعد پيگيرى و تجسّس و پس از كشف عيب ، غيبت شروعمى شود، لذا قرآن به همان ترتيب نهى كرده است ) (اجتنبوا كثيرا من الظن ... لاتجسسوا ولا يغتب.
6 گناه گرچه در ظاهر شيرين است ، ولى در ديد باطنى و ملكوتىخباثت و تنفّرآور است . (ياءكل لحم اخيه ميتاً) (باطن غيبت ، خوردن گوشت مرده است ودرباره هيچ گناهى اين نوع تعبير بكار نرفته است )
7 در نهى از منكر از تعبيراتعاطفى استفاده كنيم . (لايغتب ... اءيحبّ احدكم ان ياءكل لحم اخيه.
8 يكى ازوسائل آموزش و تربيت ، استفاده از مثال و تمثيل است . (اءيحبّ احدكم.
9 تعجّب از كسانى است كه ديگران را غيبت مى كنند و يا بدان گوش مى سپارند. (اءيحبّاحدكم.
10 غيبت حرام است ، از هر سنّ ونژاد ومقامى كه باشد. احدكمشامل كوچك و بزرگ ،مشهور و گمنام ، عالم و جاهل ، زن و مرد و... مى شود.
11 مردم باايمان برادروهمخون يكديگرند. (لحم اخيه.
12 آبروى انسان مثل گوشت بدن او وسيله قوام اوست . (لحم اخيه.
13 كافر غيبت ندارد. (چون كافر، برادر مسلمان نيست ) (لحم اخيه
14 همان گونه كه مرده قدرت دفاع از خود را ندارد، شخصى كه مورد غيبت است نيزچون حاضر نيست ، قدرت دفاع از خود را ندارد. (ميتاً
15 اگر از بدن زنده قطعه اىجدا شود، امكان پر شدن جاى آن هست ، ولى اگر از مرده اى چيزى كنده شود، جاى آنهمچنان خالى مى ماند. آرى ، غيبت ، آبروى مردم را بردن است و آبرو كه رفت ديگرجبران نمى شود. (لحم اخيه ميتاً
16 غيبت كردن ، درّندگى است . (ياءكل لحم اخيهميتاً
17 غيبت كردن ، با تقوى سازگارى ندارد. (لايغتب ... واتّقوا اللّه - 18 در اسلام بن بست وجود ندارد، با توبه مى توان گناه گذشته را جبران كرد. (لايغتب ... ان اللّه توّاب رحيم
19 عذرپذيرى خدا همراه بارحمت است . (توّابرحيم
اقسام سوء ظن
O سوءظن اقسامى دارد كه از بعضى آنها نهى شده است :
1 سوء ظن به خدا، چنانكه در حديثمى خوانيم : كسى كه از ترس خرج و مخارج زندگى ازدواج نمى كند، در حقيقت به خدا سوءظن دارد؛ يعنى خيال مى كند اگر تنها باشد خدا قادر است رزق او را بدهد، ولى اگرهمسر داشته باشد، خدا قدرت ندارد و اين گونه سوء ظن به خداوند، ممنوع است .
2 سوء ظن به مردم ، كه در اين آيه از آن نهى شده است .
3 سوء ظن به خود، كه موردستايش است . آرى ، انسان نبايد نسبت به خود حسن ظن داشته باشد و همه كارهاى خود رابى عيب بپندارد. حضرت على عليه السلام در صفات متّقين (درخطبه همام ) مى فرمايد: يكى از كمالات افراد باتقوا آن است كه نسبت به خودشان سوء ظن دارند.
افرادى كهخود را بى عيب مى دانند، در حقيقت نور علم و ايمانشان كم است و با نور كم ، انسانچيزى نمى بيند. مثلاً اگر شما با يك چراغ قوّه وارد سالنى شويد، جز اشياى بزرگ چيزىرا نمى بينيد، ولى اگر با نور قوى (مانند پرژكتور) وارد سالن شويد، حتّى اگر چوبكبريت يا ته سيگار در سالن باشد مى توانيد آن را ببينيد.
افرادى كه نور ايمانشانكم است ، جز گناهان بزرگ چيزى به نظرشان نمى آيد و لذا گاهى مى گويند: ما كسى رانكشته ايم ! از ديوار خانه اى بالا نرفته ايم ! و گناه را تنها اين قبيل كارها مىپندارند، امّا اگر نور ايمانشان زياد باشد، تمام لغزش هاى ريز خود را مى بينند و بهدرگاه خدا ناله مى كنند. يكى از دلايل آنكه امامان معصوم آن همه گريه و مناجاتداشته اند، همان نور ايمان و معرفت آنان بوده است .
آرى ، اگر كسى نسبت به خودخوش بين شد (و هيچ سوء ظن درباره افكار و رفتار خود نداشت )، هرگز ترقّى نمىكند.
او مثل كسى است كه دائماً به عقب خود نگاه مى كند و راههاى طى شده را مىبيند و به آن مغرور مى شود، ولى اگر كمى به جلو نگاه كند و راههاى نرفته را ببيند،خواهد دانست كه نرفته ها چند برابر راههايى است كه رفته است !
O آيا وقتى كه مى بينيم قرآن به پيامبرش با دستور (قُل ربّزِدنى عِلما. مى فرمايد: به دنبال زياد شدن علم خود باش ، وبا دستور (شاوِرهُم فِى الاَمر. مى فرمايد: تو بامردم مشورت كن ، و با دستور (فاذا فَرَغتَ فَانصَب. مى فرمايد: هر لحظه از كارى آزاد شدى بايد كارجديدى را به شدّت دنبال كنى ، با اين دستوراتى كه خداوند به اشرف مخلوقات دارد، آياصحيح است امثال ما خود را فارغ التحصيل و بى نياز از مشورت بدانيم و مسئوليّتمان راتمام شده احساس كنيم و به خود حسن ظن داشته باشيم ؟
بنابراين ما نبايد نسبت بهخود خوش بين و حسن ظن داشته باشيم ، ولى بايد به الطاف الهى و رفتار مردم حسن ظنّداشته باشيم .
O توجّه به اين نكته نيز لازم است كهمعناى حسن ظن ، سادگى ، زودباورى ، سطحى نگرى ، غفلت از توطئه ها و شيطنت ها نيست . اُمّت اسلامى هرگز نبايد به خاطر حسن ظن هاى نابجا، دچار غفلت شده ودر دام صيادانقرار گيرد.
غيبت چيست ؟
O غيبت آن است كه انسان در غياب شخصى چيزى بگويد كه مردم از آن خبر نداشتهباشند، چنانكه اگر آن شخص بشنود ناراحت شود. بنابراين انتقادروبرو يا عيبى كه مردم مى دانند و يا اگر غيبت شونده ناراحت نشود، غيبت نيست .
در حرام بودن غيبت فرقى ميان غيبت كردنِ زن و مرد، كوچك و بزرگ ، آشنا و غريبه، معلّم و شاگرد، پدر و فرزند، مرده يا زنده نيست .
O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: دست از سر مرده ها برداريد، كسى كهمُرد، درباره اش خوب بگوييد.
غيبت در روايات
O امام صادق عليه السلام فرمود: غيبت كننده اگر توبه كند، آخرين كسى است كهوارد بهشت مى شود و اگر توبه نكند، اوّلين كسى است كه به دوزخ برده مى شود.
O امام رضا عليهالسلام از امام سجاد عليه السلام نقل مى كند كه هر كس از ريختن آبروى مسلمانان خودرا حفظ كند، خداوند در قيامت لغزشهاى او را ناديده مى گيرد.
O پيامبر صلّىاللّه عليه و آله فرمودند: هر كس زن يا مردى را غيبت كند، تا چهل روز نماز و روزهاش پذيرفته نمى شود.(219)
O پيامبر صلّىاللّه عليه و آله فرمودند: در قيامت هنگامى كه نامه اعمال انسان به عدّه اى داده مىشود، مى گويند: چرا كارهاى خوب ما در آن ثبت نشده است ؟ به آنها گفته مى شود: خداوند نه چيزى را كم مى كند و نه آن را فراموش مى كند، بلكه كارهاى خوب شما بهخاطر غيبتى كه كرده ايد از بين رفته است ، در مقابل افراد ديگرى هستند كه كارهاىنيك فراوانى در نامه عمل خود مى بينند و گمان مى كنند كه اين پرونده از آنان نيست ،به آنها مى گويند: به واسطه غيبت كردن ، نيكى هاى كسى كه شما را غيبت كرده ، براىشما ثبت شده است.
O رسول خدا صلّىاللّه عليه و آله در آخرين سفر خود به مكّه فرمودند: خون شما و مال شما و آبروى شمامحترم است ، همان گونه كه اين ماه ذى الحجة و اين ايام حج محترم است.
O در روايات ،نام غيبت كننده در كنار كسى آمده كه دائماً شراب مى خوردتحرم الجَنّة على المغتاب و مُدمِن الخمر.
O در روايات مى خوانيم : كسى كه عيوب برادر دينى خود را پىگيرى (و براى ديگران نقل ) كند، خداوند زشتى هاى او را آشكار مى كند.
O پيامبر صلّىاللّه عليه و آله در آخرين خطبه در مدينه فرمودند: اگر كسى غيبت كند، روزه او باطلاست. يعنى از بركات وآثار معنويى كه يك روزه داربرخوردار است ، محروم مى شود.
O پيامبر صلّى اللّهعليه و آله فرمودند: يك درهم ربا از سى و شش زنا بدتر است و بزرگ ترين ربا معاملهبا آبروى مسلمان است
O در حديث مى خوانيم : نشستن در مسجد به انتظار نمازِ جماعت ،عبادت است البتّه مادامى كه غيبت نكنيم.
-
-
۱۳۸۸/۰۴/۰۶, ۱۵:۴۷ #3
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 685
- مورد تشکر
- 1,797 پست
- حضور
- 1 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 87
- آپلود
- 11
- گالری
-
44
.:. تفسیر سوره حجرات .:. » قسمت دوم «
- تفسير سوره حجرات... » قسمت دوم «
- آيه 3
إِنَّالَّذِينَ يَغُضُّونَ اءَصْوَتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللّهِ اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَامْتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ اءَجْرٌعَظِيمٌ
همانا كسانى كه نزد پيامبر (به خاطر ادب واحترام ) صداهايشان را پايين مى آورند، همانها كسانى هستند كه خداوند دلهايشان رابراى تقوى آزمايش كرد. آمرزش و پاداش بزرگ مخصوص آنها است .
نكته ها:
o كلمهغَضبهمعناى از بالا به پايين و كوتاه آمدن است و آهسته سخن گفتن ، نشانه ادب ، تواضع ،وقار، آرامش و مهر و عشق است .
o قرآن در اين آيه مىفرمايد: خداوند دلهاى افراد مؤ دّب را آزمايش مى كند و ناگفته پيداست كه آزمايشخداوند براى شناخت نيست ، زيرا كه او همه چيز را مى داند، بلكه مراد از آزمايش آناست كه انسان در برابر مسائل ، از خود استعداد و عكس العملى بروز دهد تا لايقدريافت پاداش الهى بشود.
زيرا كيفر و پاداش خداوند بر اساس علم او نيست ، بلكهبر
اساس عملكرد انسان است . يعنى اگر خدا علم دارد كه فلان شخص در آينده خلافخواهد كرد، او را كيفر نمى دهد، بلكه بايد از او خلافى سر زند تا كيفرببيند.
جالب آن كه انسان نيز بر اساس دانسته ها به كسى مُزد نمى دهد، يعنى اگرعلم داريم كه اين خيّاط لباس ما را مى دوزد، به او مزد نمى دهيم ، بلكه بايد براىما لباس بدوزد تا مزدى به او بدهيم .
بنابراين مراد از آزمايش وامتحان الهى درآيات و روايات ، انجام وسر زدن عملى از انسان است تا پس از آن به كيفر يا پاداشىبرسد. البتّه امتحان در اينجا مربوط به قلب است ، زيرا چه بسيار افرادى رياكارانهاظهار ادب و تواضع مى كنند، ولى در درون متكبّرند.
o پاداش هاى الهى هميشه با صفاتكَريمعَظيمكَبيرغَير مَمنُونپيوستهنِعمَ اَجرخوب مطرح شده است و اين به خاطر آن است كه پاداش هاىخداوند، از سرچشمه رحمت و لطف بى نهايت اوست .
پيام ها:
1 هم خلافكار را توبيخ كنيم و هم درستكار را تشويق . در آيه قبلخلافكارانى كه در محضر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بلند صحبت مى كردند توبيخشدند، اين آيه و آيات بعد، افراد مؤ دّب را تشويق مى كند. (انّ الّذين يَغضّون ... لهم مغفرة ...) آرى ، سرزنش وتشويق بايد در كنار هم باشد.
2 ادب ظاهرى ، نشانهتقواى درونى است . (الذين يغضّون ... امتحن اللّه قلوبهم للتّقوى ) (يعنى كسانى كهصداى خود را پايين مى آورند، دلهاى باتقوايى دارند
3 اكنون كه در محضر پيامبرصلّى اللّه عليه و آله نيستيم ، باز مسئله ادب در زيارت مرقد حضرت و نسبت بهجانشينان حضرت همچنان در جاى خود باقى است .
4 ادب هاى مقطعى و لحظه اى نشاندهنده عمق تقوى نيست . (يَغضّون اصواتهم ) (فعل مضارع و نشانه استمرار و عميق بودناست )
5 در قرآن هرجا كلمهمغفرتواجرآمده ، اوّل سخن از مغفرت است . زيرا تا از گناه پاك نشويم، نمى توانيم الطاف الهى را دريافت كنيم . (لهم مغفرة و اجرعظيم
ادب در گفتگو
o اكنون كه اين آيه از آداب گفت و گو با رسول اللّه سخن مى گويد، ما نيز كمىدرباره دستوراتى كه اسلام براى سخن گفتن دارد، اشاره كنيم :
1 گفتار بايد همراهبا كردار باشد وگرنه قابل سرزنش است . (لِمَ تَقولون مالا تَفعلون.
2 گفتار بايد همراه باتحقيق باشد. (هدهد بهسليمان عليه السلام گفت : خبرى قطعى و تحقيق شده آورده ام ) (بِنَباءٍ يَقين.
3 گفتار بايستى دل پسند باشد. (الطّيّب مِنالقَول.
4 گفتار بايد رسا و شفّاف باشد. (قَولاًبَليغاً.
5 گفتار بايد نرم باشد. (قولاً لَينّاً.
6 گفتار بايد بزرگوارانه باشد. (قَولاًكريماً.
7 گفتار بايد قابل عمل باشد. (قَولاًمَيسوراً.
8 با همه اقشار خوب سخن بگوييم ، نه تنها باافراد و گروه هاى خاص . (قولوا للنّاس حُسناً.
9 در گفتار بهترينمطلب و شيوه را انتخاب كنيم . (يقولوا الّتى هىَ اَحسن.
10 در گفتار هيچ گونه لغو و باطلى در كارنباشد. (اِجتَنِبوا قَول الزّور. و (عن اللَّغومُعرضون.
نمونه ها
o چون اين آيه از افراد با ادبى كه نزدرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله صداى خود را پايين آورده اند ستايش كرده و براىآنان مغفرت و اجر بزرگ مقرّر كرده است ، به دو نمونه از ادب و بى ادبى كه در قرآنآمده است اشاره مى كنيم :
1 همين كه حضرت آدم و همسرش بر خلاف نهى الهى از درختممنوعه خوردند و مورد توبيخ قرار گرفتند، شرمنده شده و توبه و عذر خواهى كردند،خداوند نيز توبه آنان را پذيرفت . اين عذر خواهى يك ادب بود كه آدم و همسرش را نجاتداد.
در كربلا حُر نيز نسبت به امام حسين عليه السلام ادب كرد و با اينكه ابتدااز طرفداران يزيد بود، ولى در نماز جماعت به امام حسين عليه السلام اقتدا كرد و گفت : چون مادر تو زهرا عليها السلام مى باشد، من به تو احترام مى گذارم ! شايد همينادب ، سبب خوش عاقبتى او شده باشد.
2 ابليس به آدم سجده نكرد و مورد سرزنش قرارگرفت ، او به جاى عذرخواهى و توبه ، بى ادبى كرد و گفت : من نبايد به او سجده كنم ،نژاد من از آتش و بر نژاد خاكى برترى دارد. او در حقيقت فرمان خدا را نابجا پنداشتو به خاطر همين بى ادبى ، براى هميشه مورد لعنت همه قرار گرفت .
امتياز پاداش هاى الهى
o پاداش هاى مردم ، كوتاه مدّت ، كوچك ، سطحى ، همراه با منّت و ساير آفات است . بگذريم كه غير خداوند (همسر، فرزند، شريك ، دوست ، حكومت و ديگران ) بسيارى ازكارهاى ما را نمى دانند تا اجرى دهند. گاهى به خاطر حسادت مى دانند، ولى ناديده مىگيرند، گاهى به خاطر بخل پاداش نمى دهند و گاهى نيز به خاطر ناتوانى ، چيزىندارند تا پاداش دهند.
غير خدا هر كس كه باشد، كارهاى كم و معيوب را از انساننمى پذيرد، بگذريم كه پاداش هاى مردمى در يك كف زدن ، سوت كشيدن ، صلوات فرستادنو... خلاصه مى شود.
امّا خداوند هم كار كم را مى پذيرد؛ (فَمَن يَعمَل مِثقالَذَرّةٍ خَيرا يَرَه ) هم كار معيوب را؛ چنانكه در دعاى تعقيبات نماز مى خوانيم : پروردگارا! اگر در ركوع و سجود نماز من نقصى بود، نمازم را با همان نقص ها پذيراباش !
خداوند عيب ها را مى پوشاند و خوبى ها را نشان مى دهد. يا مَن اَظهر الجَميل و سَتر القبيح
خداوند به بهشت جاودان مى خرد و ديگران كار ما رابهاحساسات زود گذر.
آيه 4 و 5
إِنَّالَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ الْحُجُرَتِ اءَكْثَرُهُمْلاَيَعْقِلُونَ
همانا كسانى كه از پشت حجره ها تو را مىخوانند، اكثرشان تعقّل نمى كنند.
وَلَوْ اءَنَّهُمْصَبَرُواْ حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْراً لَّهُمْ وَاللّهُغَفُورٌرَّحِيمٌللّه
و اگر آنان صبر كنند تاتو به سوى آنان خارج شوى ، قطعاًبرايشان بهتر است و خداوند بخشنده مهربان است .
نكته ها:
o گرچه مسئله صدا زدن پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از پشت حجرات امروزديگر مطرح نيست ، ولى درس و قانونى كه از اين ماجرا به دست مى آيد، براى ما كارسازاست . چنانكه در تفسير روح المعانى مى خوانيم كه ابن عباس به خانه استادش مى رفت ،ولى درِ خانه را نمى زد تا خود استاد بيرون بيايد. از او پرسيدند: چرا در نمى زنى ؟گفت : (و لو انّهم صَبَروا حتّى تَخرُجَ اليهم لَكان خَيراً لَهم ) يعنى اگر مردمصبر كنند تا تو از خانه خارج شوى براى آنان بهتر است .
مشاهده مى كنيم كه چگونهابن عباس از آيه اى كه در شاءن پيامبر است ، براى همه تاريخ درس مى گيرد!
آرى ،كسى نگويد امروز كه ابولهب نيست ، جمله (تَبّت يَدا اَبى لهب ...) چه معنايى دارد؟زيرا آيه نام فردى را مى برد، ولى هدف تفكّرات و اعمال آن فرد است . ابولهب فردىكافر و كارشكن بود و اگر امروز مى گوييم : (تَبّت يَدا ابى لهب ) يعنى بريده باددست كسانى كه نسبت به مسلمين سوء قصد دارند و نسبت به رهبران الهى كارشكنى مىكنند!
o تعداد حجره هاى خانه پيامبر صلّى اللّه عليهو آله نه عدد كه از شاخه هاى خرما و بر درب هر يك پرده اى از موى بز بود و طول هراتاق ، ده ذراع (تقريباً پنج متر) و ارتفاع آن هفت تا هشت ذراع (تقربياً چهار متر) بود. اين اتاق ها در زمان وليدبن عبدالملك خراب و جزو مسجد قرار داده شد. روز خرابكردن ، صداى گريه ها بلند شد و سعيدبن مسيب مى گفت : دوست داشتم اين حجره ها به حالخود باقى مى بود تا مردم جهان اين سادگى را ببينند و عبرت بگيرند.
پيامها:
1 به شاءن افرادتوجّه كنيم . (فرياد در كوچه ، ايجاد فشار روانى ، پيامبر را در رو درواسى قراردادن و تحميل خواسته هاى خود بر آن حضرت ، در شاءن آن بزرگوار نيست ) (يُنادونك منوراءِ الحجرات
2 با يك حركت بى ادبانه نبايد مردم را بى عقل دانست .
گروهىكه همواره پشت اتاق هاى پيامبر با فرياد خواهان خارج شدن حضرت بودند، بى عقلند. (ينادونك ) (فعل مضارع نشانه استمرار است )
3 حساب فرياد افرادى كه بر اساس عادتبلند سخن مى گويند، (نه بر اساس اهانت و تحقير)، از افراد بى ادب و مغرِض جداست . (اكثرهم لايعقلون ) (مثلا گاهى والدين نام فرزند خود را ساده مى برند، امّا قصد سوءندارند، حساب آنان از كسانى كه براساس بى ادبى نام را ساده مى برند جداست
4 فرياد در كوچه و بى ادبى نسبت به رهبر آسمانى ، نشانه بى عقلى است . (ينادونك ... لايعقلون
5 هركس عقلش بيشتر است ، ادبش بيشتر است . (الّذين ينادونك ... اكثرهم لايعقلون ) حضرت على عليه السلام مى فرمايد: لا عَقلَ لِمَن لا اءدبَ لهكسى كه ادب ندارد، در واقع عقل ندارد.
6 يكى از راههاىاصلاح و تربيت ، انتقاد و توبيخ خلافكار است . (الّذين ينادونك ... اكثرهم لايعقلون
7 آنجا كه عمل خلافى تكرار شد، توبيخ لازم است . (ينادونك ... لايعقلون
8 به برنامه ها و اوقات فراغت ديگران احترام بگذاريم . پيامبر اسلام نيز به آرامش واستراحت و رسيدگى به خانواده نياز دارد و نبايد مردم هر لحظه مزاحم او شوند. (لوانّهم صبروا...) (مزاحمت و توقّع بى جا و ايجاد فشار و هيجان ، ممنوع
9 صبرنشانه ادب است . (صبروا حتّى تخرج )
10 در ملاقات مردم با رهبرى ، اختيار و زماننبدى به دست رهبر است . (حتّى تخرج اليهم
11 پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آلهزمان هايى را براى ملاقات با مردم قرار داده بود و نيازى به فرياد از كوچه نبود. (حتّى تخرج اليهم )
12 در برابر افراد بى ادب و بى خرد، از باب رحمت ، گذشت ومهربانى وارد شويم و آنان را ماءيوس نكنيم . خداوند ضمن سرزنش كسانى كه با فريادپيامبر را صدا مى زدند، صبر، مغفرت و رحمت خود را مطرح مى كند تا يكسره ماءيوسنشوند وفرصت تغيير رويّه داشته باشند. (لو انّهم صبروا... واللّه غفور رحيم
آيه (6)
يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ إِنجَآءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبِإِ فَتَبَيَّنُوَّاْ اءَن تُصِيبُواْ قَوْماً بِجَهَ لَةٍفَتُصْبِحُواْ عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَ دِمِينَ
اىكسانى كه ايمان آورده ايد! اگر فاسقى براى شما خبرى آورد فورى تحقيق كنيد، مبادا (بخاطر زودباورى وشتابزدگى تصميم بگيريد و) ناآگاهانه به قومى آسيب رسانيد، سپس ازكرده خودپشيمان شويد.
نكتهها:
o سؤ ال : در اين آيه دستور تحقيق و بررسى آمده است ، ولى درآيه 12 همين سوره ، تجسّس در امور مردم حرام شده است ، آيا مى شود هم تجسّس حرامباشد و هم بررسى واجب ؟
پاسخ : آنجا كه تجسّس حرام است ، درباره رفتار شخصىِمردم است كه ربطى به زندگى اجتماعى ندارد، ولى آنجا كه بررسى واجب است ، موردى استكه به جامعه مربوط است ومى خواهيم بر اساس آن ، اقدام و عملى انجام دهيم كه اگر بهخاطر احترام فرد، تحقيق و بررسى نكنيم ممكن است امّتى در معرض فتنه و آشوب قرارگيرند.
پيام ها:
از اين آيه درس هاى مهمى مى توانگرفت كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
1 به هر كس دستورى مى دهيد، نام اورا با احترام ببريد. (يا ايّها الّذين آمنوا.
2 همه اصحاب پيامبر عادل نبودهاند، بلكه در ميان آنان افراد فاسق و منافق نيز بوده اند.(ان جاءكم فاسق
3 افشاگرى و رسوا كردن افرادى كه كارشان سبب فتنه است ، مانعى ندارد. (ان جاءكم فاسق ) (با توجّه به اينكه مراد از فاسق ، وليدبن عقبه است.
4 اسلام ، اصل در زندگىرا اعتماد به مردم مى داند، امّا حساب كسى كه فسق او بر همه روشن شد، از افرادعادّى جداست . (ان جاءكم فاسق )
5 زمينه حوادث دو چيز است : تلاش فاسق ، زودباورى مؤ من . (آمنوا ان جائكم فاسق.
6 گرچه ما بايد به سراغ خبر گرفتن ازفاسق نرويم ، ولى آنان درصددند كه به سراغ ما بيايند و اخبار نادرستى را بازگوكنند. (جائكم.
7 هر خبرى نياز به تحقيق ندارد. (زيرانباءبه خبر مهم و مفيد گفتهمى شود كه بايد بررسى شود
8 ايمان با خوش باورى سازگار نيست . (آمنوا...فتبيّنوا
9 تحقيق و بررسى را به تاءخير نيندازيد. (فَتبيّنوا) (حرف (فاء) نشانه اقدام سريع است
10 جامعه اسلامى در معرض هرگونه تهاجم خبرى است ومردم بايد هوشيار و اهل تحقيق باشند. (ان جائكم ... فتبيّنوا
11 چون گاهى فاسقراست مى گويد، بنابراين نبايد همه جا سخن او را تكذيب كرد، بلكه بايد تحقيق شود. (فتبيّنوا
12 درمان مفاسد و ناهنجارى هاى اجتماعى ، هوشيارى امّت اسلامى است . (فتبيّنوا
13 با تحقيق و بررسى ، فاسقان را متنبّه كنيم و نگذاريم ميدان دارجامعه اسلامى باشند و عرصه را بر آنان تنگ نماييم . (فتبيّنوا ان تصيبواقوماً
14 در مديريّت ، بايد علاج واقعه را قبل از وقوع انجام داد. ابتدا تحقيق، سپس اقدام كنيم . (فتبيّنوا ان تصيبوا
15 بيان فلسفه و رمز و راز احكام الهى، انگيزه مردم را در انجام دستورات زياد مى كند. (فلسفه و راز تحقيق ، دورى ازايجاد فتنه در جامعه بيان شده است ) (فتبيّنوا ان تصيبوا
16 هدف خبرگزارى فاسق، ايجاد فتنه و بهم زدن امنيّت نظام است . (ان تصيبوا قوماً بجهالة
17 اقدامبه يك گزارش بررسى نشده ، مى تواند قومى را به نابودى بكشاند. (ان تصيبواقوماً
18 اقدام عجولانه و بدون بررسى و تحقيق ، نوعى جهالت است . (تصيبوا قوماًبجهالة
19 عمل به دستورات الهى ، مانع پشيمانى است . تحقيق كنيم تا مباداپشيمان شويم . (فتبيّنوا... نادمين
20 پايان كار نسنجيده ، پشيمانى است . (نادمين
فسق چيست و فاسق كيست؟
o در اين آيه (ششم سوره حجرات ) سفارش مى كند كه اگر فاسقى براى شما خبر مهمىآورد، تحقيق و بررسىكنيد. در اينجا بايد بدانيم فاسق كيست و راههاى تشخيص خبر دروغاز خبر راست كدام است ؟
o فِسقدر لغت به معناى جداشدن است و در اصطلاح قرآنى ، به جدا شدن وخارج شدن از راه مستقيم گفته مى شود. اينكلمه در برابر عدالت بكار مى رود و فاسق به كسى مى گويند كه مرتكب گناه كبيره شده وتوبه نكند.
o فِسقدر قالب هاى گوناگون وموارد مختلف ، پنجاه و چهاربار در قرآن آمده است از جمله :
1 گاهى در مورد انحرافات فكرى وعقيدتى بكار مىرود، چنانكه به فرعون و قوم او گفته شده است . (انّهم كانوا قَوماً فاسقين.
2 گاهى به افراد چند چهره و منافق فاسق گفتهمى شود. (انّ المنافقين همُ الفاسقون.
3 گاهى در موردآزار دهندگان به انبيا و سركشان از دستورات آنان بكار مى رود. (در قرآن به بنىاسرائيل كه فرمان حضرت موسى عليه السلام را انجام نمى دادند و حضرت را زجر مى دادندگفته شده است ) (قالوا يا موسى انّا لن ندخلها... القوم الفاسقين.
4 گاهى به كسانى كه طبق قانون الهى داورى وقضاوت نمى كنند، فاسق گفته شده است . (و مَن لم يحكم بما اَنزلَ اللّه فَاولئك همالفاسقون.
5 گاهى به حيله گران فاسق گويند. (...بماكانوا يَفسقون.
6 گاهى به كسانى كه وظيفه مهم امر به معروف ونهى از منكر را رها مى كنند گفته مى شود. (اَنجَينا الّذين يَنهَونَ عن السوء واَخَذنَا الّذين ظلموا... بما كانوا يَفسقون.
7 گاهى به كسانىكه خانه ، تجارت ، فاميل و مادّيات را بر جهاد در راه خدا ترجيح مى دهند، فاسق گفتهمى شود. (ان كان آبائكم ... اَحبّ... واللّه لا يَهدِى القومَ الفاسقين.
8 گاهى به انحرافات جنسى و شهوت رانى هاىناروا گفته مى شود. (قرآن به قوم لوط كه گناه لواط را در مجالس علنى و بى پرواانجام مى دادند، لقب فاسق داده است ) (رِجزا من السماء بما كانوا يَفسقون.
9 گاهى به بهره گيرى از غذاهاى حرام فسق گفتهمى شود. (حُرّمت عليكم المَيتَةُ و الدّم ... ذلكم فِسق.
10 گاهى به تهمت زدن به زنان پاكدامن گفته شدهاست . (يَرمُونَ المحصنات ... اولئك هم الفاسقون.
برخورد با فاسق
o آيات و روايات ، مسلمانان را از دوست شدن با فاسق نهى كرده اند. امام صادقاز امام باقر و او از امام سجاد عليهم السلام نقل مى فرمايد كه از دوستى با افرادفاسق پرهيز نما كه تو را به لقمه نانى يا كمتر مى فروشند (و هرگز وفا ندارند.
2 حضرت على عليه السلام فرمود: گواهى فاسقپذيرفته نمى شود.
3 رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: فاسقى كه گناه علنى انجام مى دهد، غيبت ندارد.
4 پيامبر عزيزاسلام فرمودند: دعوت فاسق را براى مهمانى نپذيريد.
تحقيق ، داروى دردهاى اجتماعى
o درطول تاريخ ، انبيا با مردم و اجتماعاتى روبرو بوده اند كه به انواع بيمارى هاىاجتماعى و اخلاقى مبتلا بوده اند و حتّى امروز با آن همه پيشرفت هاى مهمى كه درزندگى علمى ، اقتصادى و اجتماعى بشر شده است ، هنوز آن بيمارى ها به قوّت خود باقىاست . آن بيمارى ها عبارتند از:
1 تقليد كوركورانه از نياكان ، عادات وآدابورسوم خرافى .
2 پيروى از خيالات ، شايعات ، پيشگوئى ها، تحليل ها و رؤياها.
3 قضاوت بدون علم ، موضع گيرى بدون علم ، ستايش يا انتقاد بدون علم ونوشتن و گفتن بدون علم .
دستور تحقيق و بررسى كه در اين آيه است ، داوريى شفابخشبراى همه آن بيمارى ها است .
اگر جامعه ما اهل دقّت و تحقيق و بررسى باشند، همهاين آفات و بلاهاى اجتماعى يكسره درمان مى شود.
نمونه اى تلخ
o پس از جنگ خيبر، پيامبر صلّى اللّهعليه و آله شخصى به نام اُسامة بن زيد را همراه گروهى از مسلمانان به سوى يهوديانىكه در يكى از روستاهاى فدك بودند فرستاد تا آنان را به اسلام يا قبول شرائط ذِمّهدعوت نمايد، يكى از يهوديان (به نام مِرداس ) با شنيدن خبر، اموال و خانواده خود رادر پناه كوهى قرار داد و با گفتنلااله الاّاللّهمحمّدٌ رَسولُ اللّهبه استقبال مسلمانان آمد. اُسامه به گمان اينكه او از ترس اسلام آورده و اسلام او واقعى نيست او را كشت . رسول خدا پس از اطلاع از آن ، به شدّت ناراحت شدند، آيه نازل شد: اى مؤ منين ! هرگاه در راه خدا گام بر مى داريد و سفر مى كنيد، تحقيق و بررسى كنيد و به كسى كهاظهار ايمان مى كند نگوئيد تو مؤ من نيستى و بخاطر به دست آوردن غنائم بى گناهى رانكشيد. زيرا نزد خداوند غنائم فراوانى است (كه مى تواند بدون كشتن نارواى مردم بهشما عطا كند.
محكمكارى
o اسلام اصل دقّت و محكم كارى را در همه امور به شدّت موردتوجّه قرار داده است از جمله :
1 در اصول عقائد، تقليد را ممنوع كرده و مىفرمايد: هر كس بايد با عقل خود راه فكرى خود را انتخاب كند.
2 در رهبرى ، اصلعصمت يا عدالت را در كنار شرائط ديگر شرط لازم شمرده است .
3 در تقليد نيز يكىاز شرائط مرجع تقليد را در كنار علم و عدالت ، دورى از هوا و هوس ، و بصيرت داشتنبه مسائل زمان مطرح كرده است .
4 در قضاوت ، علاوه بر علم و عدالت ، تاءمينزندگى قاضى را شرط دانسته تا فقر و نياز قلب قاضى را به سوى گرفتن رشوه سوقندهد.
5 در تنظيم اسناد تجارى . بزرگ ترين آيات قرآن كه در سوره بقره است ،مربوط به تنظيم اسناد داد و ستد و معاملات است . اسلام محكم كارى را حتّى در دفنمرده به ما سفارش كرده است ، زيرا مسلمانان ديدند پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه وآله قبر يكى از مسلمانان را بسيار محكم مى سازد، پرسيدند: او كه مرده است اين همهدقّت در چيدن خشت هاى قبر براى چيست ؟ فرمود: خداوند دوست دارد مسلمان دست به هركارى مى زند، محكم كارى كند.
قرآن درباره سخن گفتن نيز مى فرمايد: حرف محكم ومنطقى بزنيد، (قولوا قَولاً سَديداً. بعد از اين نگاهاجمالى ، به سراغ مسئله خبر در اسلام برويم ؛
خبر در اسلام
o اسلام درباره خبر تاءكيدهاى فروانىكرده است از جمله :
الف : در قرآن به ما فرمان داده شده كه هر چه را به آن علمندارى ، دنبال نكن . زيرا در قيامت از چشم و گوش و دل شما بازخواست مى شود.
ب : قرآن از كسانى كه هر خبرى را مى شنوندنسنجيده آن را نشر مى دهند، به شدّت انتقاد كرده و فرموده است : خبر را به اهلاستنباط عرضه كنيد و اگر كارشناسى و حقّانيّت آن ثابت شد پخش كنيد.
ج : قرآن براى كسانى كه با پخش اخبار دروغ ،در جامعه دغدغه ايجاد مى كنند، كيفرى سخت معيّن فرموده است.
د: پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در سالآخر عمر شريف خود در سفر حج فرمودند: كسانى كه خبرهاى دروغى از من نقل مى كنندزيادند و در آينده زيادتر خواهند شد، هر كس آگاهانه به من نسبت دروغ بدهد، جايگاهشدوزخ است و هر چه از من شنيديد به قرآن و سنّت من عرضه كنيد، پس اگر موافق آن دوبود بپذيريد وگرنه ردّ كنيد.
ه : امام صادقعليه السلام بر كسى كه خبرهاى دروغى را به پدرش امام باقر عليه السلام نسبت مى دادلعنت كردند و فرمودند: هر چه از ما شنيديد، اگر شاهد و گواهى از قرآن يا ساير سخنانما بر آن پيدا كرديد بپذيريد وگرنه نپذيريد.
و: امام رضا عليهالسلام فرمودند: سند سخنان ما قرآن و سنّت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است.
ز: يكى از مهم ترين علوم اسلامى ، علم رجالاست كه براى شناخت خبر صحيح از غير صحيح ، افرادى را كه حديث نقل مى كنند موردارزيابى و بررسى قرار مى دهد.
شيوهتحقيق
o آنچه مهم است تحقيق و بررسى و كسب علم است تا اقدامىجاهلانه صورت نگيرد، امّا اسلام كه دين جامعى است براى شناخت صحيح از ناصحيح ،راههايى را نيز نشان داده است از جمله :
1 مراجعه به كتب و اسناد محكم و قابلقبول تا آنجا كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز تورات و انجيل را شاهدبراى خود آورد و فرمود: نام و نشان مرا در تورات و انجيل مى يابيد. (مَكتُوباًعندهم فى التوراة و الانجيل.
2 پرسش ازدانشمندان با تقوى . (فَسئلوا اهل الذّكر.
3 گواهى دادن دوشاهد عادل . (ذَوا عَدلٍ منكم.
4 بررسى شخصى ،كه انسان خود به بررسى صحّت و سقم آن مى پردازد. نظير تحقيق و بررسى شخص نجاشىدرباره مسلمانانى كه به حبشه هجرت كرده بودند.
5 جمع آورى قرائن . گاهى انسان ازمجموع آثار و قرائن و نوع سخن ، همكار، زمان ، مكان و شيوه كار، حقّانيّت آن را مىفهمد. مثلاً براى شناخت پيامبر اسلام از اينكه او فردى درس ناخوانده در مركز بتپرستى بر ضد بت پرستى قيام كرده و سخن او قرآن است و در ميان دوست و دشمن به امينشناخته شده ، خلق او كريم ، يارانش باوفا، رفتارش حتّى روز فتح مكه عفو و گذشت ،دستوراتش جهان شمول و شيوه كارش بر اساس حقّ و... كه اين قرائن نشان دهنده حقّانيّتپيامبر اسلام مى شود.
6 هماهنگى گفتار اوبا سخنان قبلى وتضاد نداشتن سخنان .
7 هماهنگى گفتار او با گفتار ديگران . مثلا شخصى مطلبى را از حديث پيامبر صلّىاللّه عليه و آله برداشت مى كند، همين كه ديد مطلبى كه فهميده بزرگان ديگرى نيز آنرا براداشت كرده اند، به فهم خود مطمئن مى شود.
8 شناسايى از طريق فرستادنبازرسى مخصوص . چنانكه حضرت على عليه السلام مى فرمايد: عَينى بِالمغربيعنى كسى كهدر منطقه مغرب چشم و ناظر مخصوص من است ، چنين گزارش داده است .
9 اطلاعات مردمىنيز مى تواند سند اعتماد و تحقيق باشد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: بَلَغَنى انّكمردم به مناين گونه گزارش داده اند.
10 اعتماد ديگران . مثلاً اگر علما و مراجع تقليد بهحديثى اعتماد كردند و طبق آن فتوى دادند و يا اگر مردم متديّن در نماز به شخصىاقتدا كردند، اين نوع اعتمادها را مى توانيم تكيه گاه تحقيق خود قرار دهيم .
11 سابقه كار نيز مى تواند راهى براى تحقيق باشد. پيامبراسلام صلّى اللّه عليه و آلهبه مردم مى فرمود: چرا در من شك داريد؟ من كه عمرى را در ميان شما زندگى كرده ام وشما همه حالات مرا ديده ايد. (فقد لَبِثتُ فيكم عُمراً.
دروغ
o از آنجا كه در آيه مورد بحث (آيه 6) فرمان تحقيق و بررسى اخبار صادر شده ، لازم است نگاهى به مسئله دروغ داشته باشيم؛
# دروغ يك نوع نفاق است ، زيرا انسان چيزى را به زبان مى گويد كه خود نيز دردل آن را باور ندارد. (يَقولون بِاَلسِنَتهم ما ليسَ فى قُلوبِهم.
# دروغ گاهى در سيماى يك تهمت در مى آيد ونسبت ناحقّى به شخصى پاك داده مى شود. (اَرادَ بِاَهلِك سُوء.
# دروغ گاهى در قالب سوگند در مى آيد، يعنىسوگند دروغ ياد مى كنند. (يَحلِفونَ بِاللّه.
# دروغ گاهى درقالب گريه ظاهر مى شود. چنانكه برادران يوسف شبانه و اشك ريزان نزد پدر آمدند كهيوسف را گرگ پاره كرد. (و جاؤ ا اءباهُم عِشاءً يَبكون.
# دروغ تنها با زبان نيست ، بلكه گاهى با عملاست . برادران يوسف پيراهن يوسف را با خون آميختند و با دروغِ عملى مطلب خود رااظهار داشتند. (بِدَمٍ كَذِب.
# اسلام مردم راحتّى از دروغ شوخى نهى فرموده است.
# دروغ ، كليدبسيارى از گناهان است.
# دروغ ، انسانرا از چشيدن مزه ايمان محروم كردهوسبب خرابى ايمانمى شود.
# امام باقر عليه السلام فرمود: چيزى بدتر ازدروغ نيست .
# حضرت على عليه السلام فرمود: از دوستى با دروغگو بپرهيز كه اوهمچون سراب است.
آيه 7 و 8
وَاعْلَمُوَّاْ اءَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِىكَثِيرٍ مِّنَ الاَْمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُالاِْيمَنَ وَزَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَوَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَاءُوْلََّئِ كَ هُمُ الرَّ شِدُونَ
و بدانيد كه تنها در ميان شما رسول خداست كه اگر در بسيارى از امورپيرو شما باشد، قطعاً به سختى و مشقّت خواهيد افتاد، ولى خداوند ايمان را محبوب شماقرار داده و در دلهايتان آن را زينت بخشيده است و كفر، فسق و گناه را مورد تنفّرشما قرار داده است . آنها همان رشد يافتگان هستند.
فَضْلاً مِّنَ اللّهِ وَنِعْمَةً وَاللّهُ عَلِيمٌحَكِيمٌ
(اين علاقه به ايمان و تنفّر از كفر،) ازطرف خداوند فضل ونعمتى بزرگ است و خداوند آگاه و حكيم است .
نكته ها:
o درآيات قبل خوانديم كه شخصى (وليدبن عَقبه ) به دروغ خبر مخالفت مردم قبيله اى را بهپيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مردم داد. مردم عصبانى و آماده هجوم شدند و توقّعداشتند كه پيامبر اسلام نيز آنان را حمايت كند. آيه نازل شد كه اوّلاً هرگاه فاسقىخبرى آورد تحقيق كنيد و ثانياً مردم بايد تابع پيغمبر باشند، نه آنكه رهبر الهىتابع هيجان هاى ناپخته اى كه برخاسته از گزارشات افراد فاسق است قرارگيرد.
o در روايات مى خوانيم : كليد شناخت خود راعلاقه به مؤ منين بدانيد؛ اگر اهل ايمان نزد شما محبوب بودند، در راه خير هستيد،امّا اگر به گنهكاران علاقمند باشيد، در شما خيرى نيست.
o در روايات مىخوانيم : مراد از ايمان در جمله (حَبّبَ اليكم الايمان ) محبّت على ابن ابى طالبعليهما السلام است و مراد از كفر و فسوق و عصيان ، افرادى هستند كه در برابر اهلبيت عليهم السلام قيام كرده اند.
o امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آلهنقل مى كند كه هر كس نعمت هاى الهى را تنها در خوراك و پوشاك و... بداند عملش كوتاهو عذابش نزديك است .
o در حديث ديگرى مى خوانيم : كسانى كه علاقه به معنويات و تنفّر از گناه را نعمت نمى دانند، نعمت هاى الهى راكفران كرده ، عملشان كم بوده و تلاشهاى آنان نابود است.
o رشد، هديه الهىاست كه به انبيا داده شده ؛ (آتَينا ابراهِيم رُشدَه. ووظيفه آنها رشد دادن انسان مى باشد؛ (يا قوماتّبِعون اَهدِكم سَبيلَ الرّشاد. و خود آنان نيزبدنبال رشد بوده اند، چنانكه حضرت موسى در بيابان ها بدنبال حضرت خضر مى رود تا بهرشد برسد؛ (هل اتّبعك على اءن تُعلّمَن ممّا عُلّمتَ رُشدا. و ايمان زمينه رشد، (وليؤ منوا بى لعلّهميَرشُدون. و كتب آسمانى وسيله رشد انسان مى باشند، (يَهدىاِلىَ الرُّشد.. به هر حال مراد از رشد در قرآن ، رشد معنوى است، و اين كوته فكرى انسان است كه رشد را تنها در كاميابى هاى دنيوى مىداند.
o در مديريّت و سياست گذارى جامعه ، اگر تصميمگيرنده معصوم يا عادل نباشد، از استبداد سر در مى آورد كه در آن رشدى نيست ، (و مااَمرُ فِرعونَ بِرَشيد. ولى اگر تصميمگيرنده معصوم يا عادل باشد، زمينه رشد فراهم است . (اولئك هم الرّاشِدون )
پيام ها:
1 اگر مى خواهيم پشيمان نشويمبايد به انبيا مراجعه كنيم . (در آخر آيه قبل ، سخن از ندامت و پشيمانى بود و دراين آيه مى فرمايد: شما كه پيامبر داريد به او مراجعه كنيد تا از كارهاى شتاب زدهندامت آور بيمه شويد) (نادِمين . و اعلموا انّ فيكم رسول الله
2 حضور پيامبرورهبران الهى ، امتياز خاصّى براى جامعه ها است . فيكم رسول اللّهنهرسول اللّه فيكم
3 رهبربايد در دسترس مردم باشد و مردم نيز حضور آن حضرت را جدّى بگيرند. (انّ فيكم رسولاللّه.
4 توقّع مشورت كردن پيغمبر با مردم مانعى ندارد، امّا اطاعت پيامبر ازمردم انتظارى نابجاست . (لو يطيعكم ... لَعَنتّم.
5 مشكلات مردم به خاطردورى از مكتب انبيا وعمل به سليقه ها وهوسهاى مختلف و شخصى است . (لو يطيعكم ... لَعَنتّم.
6 رهبر بايد استقلال راءى داشته باشد. (اگر امواج فتنه ها، سليقهها وخواسته ها، راءى او را سست كند، جامعه گرفتار مشكلات مى شود) (لو يطيعكم ... لَعَنتّم ...) دشمن نيز براى ما همين نوع مشكلات را كه برخاسته از سستى راءى رهبراست مى خواهد، چنانكه در جاى ديگر مى خوانيم : (ودّوا ما عَنِتّم.
7 انعطاف دربرخى موارد لازم است . (فى كثيرمنالامر.
8 در مواردى كه حكمى از طرف خدا و رسول نيست و جاى مشورت است ، پيروى ازمردم و هم سليقه شدن با آنها مانعى ندارد. (فى كثيرٍ من الامر) (بنابراين مواردىيافت مى شود كه پيروى مشكل زا نيست.
9 گرايش به مذهب ، امرى فطرى است كه خداونددر انسان به وديعه گذاشته است . (حَبّبَ اليكم الايمان ...) (در روايات مى خوانيم : دوست داشتن حقّ و علاقه به اولياى خدا و مؤ منين ، از الطاف ويژه خداوند است.
10 محبّت به ايمان هست ، ولى جبر و تحميل ايمان نيست . (حَبّبَ اليكم الايمان.
11 ايمان ، زينت دلهاست ، (و زَيّنَه فى قلوبكم ) همان گونه كه كوه ها،درياها، معادن ، گل ها وآبشارها وهمه آنچه روى زمين است ، زينت زمين است . (انّاجَعلنا ما على الارض زينةً لها) (آرى ، زينت انسان ، كمالات معنوى اوست و جلوه هاىمادّى ، زينت زمين هستند.
12 تولّى و تبرّى بايد در كنار هم باشد، اگر ايمان رادوست داريم بايد از كفر، فسق و عصيان نيز بيزار باشيم . (حَبّبَ اليكم الايمان ... كَرّهَ اليكم الكفر...)
13 انكار قلبى و انگيزه فاسد، مقدّمه طغيان انسان است . ابتدا فرمود: الكفروسپسالفسوق والعصيان
14 كفر، تغيير فطرت انسانى است . (حَبّبَ اليكم الايمان ... كَرّهَ اليكم الكفر.
15 آفات ايمان ، كفر، فسوق و عصيان است . (حَبّباليكم الايمان ... كرّه اليكم الكفر.
16 تنفّر از بدى ها، فطرى است . (كَرّهَاليكم الكفر و الفسوق و العصيان ...) و اين تنفّر، مايه رشد انسان است . (اولئك همالرّاشدون.
17 كسانى كه از كفر، فسق و عصيان تنفّرى ندارند، رشد معنوى ندارند. (كَرّهَ... اولئك هم الرّاشدون ).18 نعمت تنها نعمت هاى مادّى نيست ، از نعمتهاى بزرگ الهى ، دوست داشتن ايمان و بيزارى از كفر، فسق و عصيان است . (حَبّبَ... كَرّهَ... فَضلاً من اللّه و نِعمة.
19 گرايش قلبى به ايمان ، لطف الهى است . (حَبّبَ اليكم الايمان ... فَضلا من اللّه و نعمة.
رابطه ايمان و علم
o حساب ايمان از علم جداست ، ايمان برترو فراتر از علم است ، زيرا ايمان از مقوله محبّت است ، چنانكه حساب ولايت از حسابرئيس ، حاكم ، شاه و سلطان جداست و همان گونه كه حساب خمس و زكات از ماليات جداست .
توضيح آنكه انسان مؤ من به بسيارى از چيزها علم دارد، ولى به آنها عشق نمىورزد. مثلاً به ارتفاع كوهها و عمق اقيانوس ها و تاريخ حكومت پادشاهان و هزارانمسئله ديگر علم دارد و يا به بسيارى از آمار و ارقام آگاه است ، ولى به آنها عشقنمى ورزد، لكن آنجا كه پاى خدا، اعتقاد وايمان در كار است ، به آن عشق مى ورزد واين عشق و ايمان هديه الهى است كه در درون انسان قرار داده شده است . بنابراينكفّار در حقيقت با كفر و لجاجت ، فطرت خود را تغيير داده اند. (حَبّبَ اليكمالايمان ...)
چنانكه در خمس و زكات ، قداست ، اعتماد، انتخاب و قرب به خداوندمطرح است كه در ماليات نيست . لذا مردم تمام دنيا ماليات مى دهند، امّا به گيرندهماليات عشق نمى ورزند، امّا مردم با ايمان به هنگام پرداخت خمس و زكات ، به مرجعتقليد عشق مى ورزند.
آيه 9
وَإِنطَآئِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُواْ فَاءَصْلِحُواْ بَيْنَهُمَا فَإِنبَغَتْ إِحْدَيهُمَا عَلَى الاُْخْرَى فَقَتِلُواْالَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِى ءَّإِلَىَّ اءَمْرِ اللّهِ فَإِن فَآءَتْ فَاءَصْلِحُواْ بَيْنَهُمَابِالْعَدْلِوَاءَقْسِطُوَّاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ
و اگر دو طائفه از مؤ منين به نزاع و جنگ پرداختند، پس فورى ميانآنان صلح و آشتى بر قرار كنيد. سپس اگر يكى از دو گروه بر ديگرى تجاوز كرد، پس باآن متجاوز بجنگيد تا به فرمان خداوند روى كند. پس اگر طائفه متجاوز بازگشت (و دستاز تجاوز خود برداشت )، ميان آن دو گروه با عدالت صلح برقرار كنيد و عدالت به خرجدهيد. همانا خداوند عدالت پيشه گان را دوست دارد.
نكته ها:
o ازآغاز اين سوره انواع برخوردها مطرح شده است :
الف : برخورد با خدا و رسول ، (پيشى نگرفتن ... (لاتقدّموا
ب : برخورد با پيامبراكرم ، (ادب داشتن و صدا را بلند نكردن.
ج : برخورد با فاسق ، تحقيق و بررسىگزارشات او.
د: برخورد و سركوب ياغى .
ه : برخورد با محبّت ، برادرى و... بامؤ من . (آيات بعدى.
o در حديث مى خوانيم : برادردينى خود را خواه ظالم باشد يا مظلوم يارى كن ، اگر مظلوم است ، درگرفتن حقّ و اگرظالم است ، در جلوگيرى از ظلمش او را يارى كن.
o مسلمانان بايد داراى تشكيلات ، حكومت ، قدرت ، نظام ، آموزش، بسيج ، تبليغات و تداركات قوى باشند وگرنه امروز عمل كردن به اين آيه يعنى سركوبياغيان بين المللى با آن همه پيشرفت علم و تكنولوژى و ارتباطات امكان ندارد. (آرى ،اگر سركوب ياغى واجب است ، مقدّمه واجب كه همان تشكيل حكومت اسلامى است نيز واجباست )
پيام ها:
از اين آيه نيز ده ها درس مى توانگرفت كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
1 گرچه ايمان مانع درگير شدن نيست ،ولى نزاع ميان مؤ منين يك جرقه است نه يكجريان ، موقّت است نه دائمى . زيرا كلمهاِقتَتلوانشان از پديدآمدن نزاع است ، نه دوام آن واگر دائمى بود مى فرمود: يَقتَتلون
2 ادب به ما مىگويد كه مسائل منفى و زشت را مستقيما به مخاطب خود نسبت ندهيم . (در اين آيهنفرمود: و اگر دو طائفه از شما، بلكه فرمود: از مؤ منان ، يعنى شما اينكاره نيستيد (اِقتتلوا
3 طبيعت جنگ پاى همه را به ميان مى كشد و تنها به دو گروه درگير قانعنيست . كلمهاقتتلواجمع آمده وگرنه مى فرمود: اقتتلا
4 مسلمانان در برابر مشاهده و اطلاع از درگيرى ميانخود، متعهّد ومسئولند وبى تفاوتى را ممنوع مى دانند. (فَاصلِحوا.
5 براى آشتىدادن و برقرارى صلح ميان مسلمانان با سرعت و بدون تاءخير قيام كنيم . (حرف (فاء) درفَاصلِحوانشانه سرعتاست
6 اگر يكى از دو گروه درگير ياغى گرى كرد، همه اُمّت اسلامى بايد بر ضدّاو سريعاً بسيج شوند. (فَاِن بَغَتْ... فقاتلوا الّتى تَبغى.
7 براى برقرارى ياحفظ امنيّت و عدالت ، حتّى اگر لازم شد بايد مسلمانان ياغى كشته و فدا شوند. آرى ،خون ياغى ارزش ندارد. (فَاِن بَغتْ... فقاتلوا.
8 در برابر خشونت بايد خشونتبه خرج داد. (فَاِن بَغتْ... فقاتلوا) (در نظام اسلامى نبايد به ياغى مهلت و فرصتداده شود.
9 در سركوب ياغى ، طفره نرويم و مسامحه نكنيم . (فقاتلوا) (حرف (فاء) علامت تسريع است.
10 در سركوب ياغى ، كارى به خانواده ، زن و فرزند او نداشتهباشيم و فقط به سراغ خودش برويم . (فقاتلوا الّتى تَبغى.
11 در سركوب ياغى هيچشرط و ملاحظه اى نداشته باشيم ؛ خودى باشد يا غريبه . (فقاتلوا الّتى تَبغى.
12 قيام مسلمين ، هدف مقدّس دارد.(حتّى تَفى ء الى.
13 مدّت مبازره تا رسيدن بههدف است ، (حتّى تَفى ء الى امر اللّه ) و ساعت ، ماه و تاريخ خاصّى ندارد. مثلمدّت مراجعه بيمار به پزشك و مصرف دارو است كه تا زمان سلامتى بايد ادامهيابد.
14 در سركوب ياغى ، هدفهاى شخصى ، قومى ، حزبى ، يا انتقام ، خودنمائى وگرفتن زهره چشم از ديگران مطرح نيست ، بلكه يك هدف مطرح است و آن برگشتن ياغى بهراه خداست . (حتّى تَفى ء الى امر اللّه.
15 براى آتش بس ، آغاز و شروع بازگشتياغى به راه حق كافى است . همين كه او شروع به برگشت كرد دست از او برداريد، زيراشرط دست برداشتن از او، بازگشت صد در صد او نيست . (حتّى تَفى ء.
16 در مرحلهدرگيرى كه متجاوز معلوم نيست ، بايد تلاش براى خاموش كردن اصل فتنه و ايجاد صلحباشد، (فَاصلحوا) ولى در مرحله بعد كه متجاوز و ياغى شناخته شد، خاموش كردن فتنه وايجاد صلح بايد در سمت و سوى دفاع از مظلوم و گرفتن حقّ او از ظالم باشد. (فَاصلحوابينهما بالعَدل
17 وظيفه مسلمانان در شرائط مختلف تفاوت دارد؛ گاهى اصلاح استو گاهى جنگ . (در اين آيه ، هم كلمهاصلحوادو بار آمده است و هم كلمهقاتلوا
18 در اصلاح مياندو گروه بايد خسارت و غرامت جنگ را از متجاوز گرفت . (بالعَدل.
حضرت على عليهالسلام فرمود: اُمّتى كه حقّ ضعيفش از قوى بدون ترديد گرفته نشود، قداست و ارزشىندارد.
19 هر كجا طوفان غرائز و غضب و لغزشگاهى بود،سفارشات پى درپى لازم است . (بالعَدل ، اقسطوا... يحبّ المقسِطين
20 اصلاحىارزش دارد كه حقّ به صاحبش برسد، وگرنه سكوت ذلّت بار، مرگ آفرين و تحميلى است . (اصلحوا... اقسطوا
21 هر كجا مسئله تحمّل مشكلات در كار است ، از اهرم محبّتاستفاده كنيد. (انّ اللّه يُحبّ المقسطين
22 كسانى محبّت خداوند را دريافت مىكنند كه بر اساس عدل و قسط حركتى كنند وگرنه ساكت كردن دو طرف جنگ بدون برقرارىعدالت ، محبوب خداوند نيست . (يحبّ المقسِطين
نمونه ها
o آيه اى كه براى تلاوتش دو دست قطعشد.
در ماجراى جنگ جمل همين كه كار رو به سختى مى رفت و حضرت على عليه السلامآنان را از شروع به جنگ نهى فرمود، طرفداران عايشه گوش ندادند، حضرت به خداوندشكايت كرد كه مردم نافرمانى مى كنند وگوش نمى دهند و قرآن را بدست گرفت و پرسيد: كيست كه اين آيه (و ان طائفتان من المؤ منين ...) را براى مردم بخواند؟
شخصى بهنام مسلم مجاشعى آمد و گفت : من اين آيه را براى مردم مى خوانم . امام فرمود: دستراست و چپ تو را قطع و تو را شهيد مى كنند! گفت : هذاقليلٌ فى ذاتِ اللّهيعنى شهادت من در راه خدا چيزىنيست .
قرآن را گرفت و در برابر لشگر عايشه ايستاد و مردم را به خدا دعوت كرد تاشايد خونى ريخته نشود و جنگى صورت نگيرد، دست راست او را قطع كردند، قرآن را به دستچپ گرفت ، دست چپ او را نيز جدا كردند، قرآن را به دندان گرفت ، سرانجام طرفدارانعايشه اين تلاوت كننده قرآن را به شهادت رساندند. حضرت على عليه السلام بعد ازشهادت او دستور حمله دادند.
آرى ، ابتدابايد با استناد به قرآن تبليغ و اتمام حجّت نمود و سپس شجاعانه تا آخرين نفس در راههدف تلاش كرد.
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۴/۰۶, ۱۵:۴۹ #4
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 685
- مورد تشکر
- 1,797 پست
- حضور
- 1 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 87
- آپلود
- 11
- گالری
-
44
.:. تفسیر سوره حجرات .:. » قسمت اول «
- تفسير سوره حجرات... » قسمت اول «
- O اين سوره در مدينه نازل شدهوداراى هجده آيه وبه نام سورهحجراتيا سورهآداب واخلاقناميده شده است .
حُجراتجمعحُجرهاست و چون در اين سوره نام حجره هاى پيامبر اكرم صلّىاللّه عليه و آله (كه بسيار ساده و از گل و سقف آن از چوب و شاخه هاى خرما بود) برده شده ، اين سوره حجرات ناميده شده است .
آغاز سه سوره قرآن ، (مائده ، حجراتو ممتحنه ) كه درباره مسائل حكومتى و اجتماعى است ، با جمله (يا ايّها الّذينآمنوا) شروع شده است.
در اين سوره به خاطر آن كه چند بار پى درپىجمله (يا ايّها الّذين آمنوا) آمده است ، سيماى يك جامعه اسلامى از آن معلوم مىشود.
O در اين سوره مسائلى مطرح شده كه در سوره هاىديگر نيست . از جمله :
1 پيشى نگرفتن از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و آداببرخورد با آن حضرت و هشدار به كسانى كه بى ادبند.
2 مسخره كردن و نام بد نهادن ،سوءظن ، تجسّس و غيبت كه در يك جامعه ايمانى حرام است ، در اين سوره از آنها نهىشده است .
3 اُخوّت و برادرى ، دستور اصلاح ، بسيج عمومى بر ضد ياغى ، ميانجىگرى عادلانه ، تحقيق درباره خبرهاى رسيده از افراد مشكوك و تعيين ملاك برترى كه دريك جامعه ايمانى لازم است ، در اين سوره آمده است .
4 در اين سوره ، جامعهايمانى كه در آن درجات مسلمين از مؤ منين مشخّص و ملاك ارزشها، تقوى و آن چهمحبوب است ، ايمان و آن چه مورد تنفّر است ، كفر و فسق و گناه بيان شده ومحور جامعهرا قسط و عدل مى داند.
5 جامعه ايمانى در اين سوره ، وام دار خدا وعاشق پيامبرصلّى اللّه عليه و آله است كه واسطه هدايت او شده و هرگز ايمان خود را منتّى بر خداو رسول صلّى اللّه عليه و آله نمى داند.
6 در جامعه ايمانى اين سوره ، مردم بايدتابع پيامبر باشند و هرگز توقّع تبعيّت پيامبر از مردم را نداشته باشند.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيِمِ
به نام خداوندبخشنده مهربان .
نكتهها:
O اين سوره نيز همانند ساير سوره ها با نام خداوند شروع شدهاست ، زيرا در حديث مى خوانيم : هر كار مهمّى كه بدون نام خداوند آغاز گردد،نافرجام است.
آرى ، در آغاز كارها انسان به استمداد از رحمتىبس گسترده نياز دارد كه آن نياز با جمله مباركهبسماللّه الرّحمن الرّحيمبرطرف مى گردد.
بسم اللّهدر آغاز هر كار،نشان ايمان به خدا، عشق به خدا، ياد خدا، توكّل بر خدا، رنگ و جهت خدايى دادن بهكارهاست .
آيه 1
يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَتُقَدِّمُواْ بَيْنَ يَدَىِ اللّهِ وَ رَسُولِهِوَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَسَمِيعٌ عَلِيمٌ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! برحكم خدا و پيامبر او پيشى نگيريد واز خداوند پروا كنيد، همانا خداوند شنوا و دانااست .
نكته ها:
O اينآيه ، جلوى بسيارى از خطاها را مى گيرد. زيرا گاهى خواسته اكثريّت مردم ، جلوه هاىظاهرى و مادّى ، پيروى از حدس و تخمين ، ميل به ابتكار ونوآورى ، هيجان و قضاوتعجولانه و خيال آزادانديشى ، انسان را وادار به گفتن ها، نوشتن ها و تصميماتى مىكند كه ناخودآگاه انسان از خواسته خدا و رسول جلو مى افتد، همان گونه كه گاهى خيالعبادت ، خيال قاطعيّت ، خيال انقلابى بودن و خيال زهد و ساده زيستى ، گروهى راوادار كرد تا از خدا و رسول پيشى بگيرند و به قول معروف كاسه داغ تر از آشباشند.
O اين آيه مى خواهد انسان ها را همچون فرشتهتربيت كند، زيرا قرآن درباره فرشتگان مى فرمايد: در سخن بر خدا سبقت نمى گيرند وتنها طبق دستور او عمل مى كنند. (لايَسبِقونَه بِالقَول و هم باَمرِه يَعمَلون.
O قرآن ، مواردتقدّم را بيان نكرد تا شامل انواع پيش افتادن هاى عقيدتى ، علمى ، سياسى ، اقتصادىو غيره در گفتار وكردار گردد.
O بعضى اصحاب ازپيامبر صلّى اللّه عليه و آله درخواست كردند كه خود را مقطوع النسل و اَخته نمايندتا ديگر تمايلى به همسر نداشته باشند و يكسره در خدمت اسلام باشند، حضرت آنان را ازاين كار زشت باز داشت .
O كسى كه از خدا و پيامبرصلّى اللّه عليه و آله پيشى مى گيرد، در مديريّت نظام خلل وارد كرده و جامعه را بههرج و مرج مى كشاندو در حقيقت دستگاه و نظام قانون گذارى را بازيچه تمايلات خودقرار مى دهد.
پيام ها:
1 براى انجام گرفتن دستورات بايدابتدا زمينه هاى روانى پذيرش را در مخاطب ايجاد كرد. جمله (يا ايها الّذين آمنوا) به مخاطب شخصيّت مى دهد ووابستگى او به خدا را كه زمينه انجام كار است ، بيان مىكند.
2 از آنجا كه فرمان پيش نيفتادن از خدا و رسول ، فرمان ادب است ، خود اينآيه نيز مخاطب را با ادب ويژه صدا مى زند. (يا ايها الذين آمنوا.
3 بعضىسليقه هاى شخصى ، عادات و رسوم اجتماعى و بسيارى از مقرّرات و قوانين بشرى كه ريشهدر قرآن و حديث ندارد و برخاسته از عقل و فطرت نيست ، نوعى پيش افتادن از خدا ورسول است . لا تقدّموا.
4 هرگونه حرام كردن نعمت هاى حلال خداوند و يا حلالكردن حرام ها، پيشى گرفتن از خدا و رسول است . لاتقدّموا.
5 هرگونه بدعت ،مبالغه ، ستايش نابجا و انتقاد نابجا، پيشى گرفتن است . لا تقدّموا.
6 سرچشمه فقه و رفتار ما بايد قرآن و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله باشد. لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله
7 پيشى گرفتن از خدا و رسول ، بى تقوايى است . (چون در اين آيه مى فرمايد: پيشى نگيريد و تقوى داشته باشيد) (لاتقدّموا... واتّقوا
8 هر آزادى ، توسعه و پيشرفتى ارزش ندارد. (لاتقدّموآ.
9 براىانجام تكاليف ، دو اهرم ايمان و تقوى لازم است . در آيه هم كلمهآمنواو هم كلمهاتّقوامطرح شده است ) آمنوا... واتّقوا
10 از چيزهايى كه جمله را زيبا مى كند آن است كه امر و نهىدر كنار هم باشد. (در آيه هم نهى آمدهلاتقدّمواو هم امر آمده استواتّقوا
11 حكم رسول همانحكم خداست ، بى احترامى به او بى احترامى به خداست و پيشى گرفتن از هر دو ممنوع است . (لا تقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )
12 التزام عملى بايد همراه با تقواىدرونى باشد. (لاتقدّموا... واتّقوا اللّه
13 كسانى كه به خاطر سليقه ها ومسائل ديگر از خدا و رسولش پيشى مى گيرند، نه ايمان دارند و نه تقوا. (يا ايّهاالذين آمنوا لاتقدّموا... و اتّقوا)
14 تندروى يا كندروى هاى خود را توجيه نكنيم . (انّ اللّه سميع عليم
نمونه هاىپيش افتادن
O اكنون با هم به چند نمونه تاريخى تقدّم و پيشى گرفتن مردمبر خدا ورسول كه در تفاسير و روايات مطرح شده است توجّه مى كنيم :
1 در عيدقربان گروهى قبل از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قربانى كردند، به آنان گفته شد: (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله.
2 گروهى قبل از آنكهماه رمضان ثابت شود روزه گرفتند. به آنان گفته شد: (لاتقدّموا بين يدى اللّه ورسوله
3 پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله گروهى را براى تبليغ نزد كفّارفرستاد، كفّار مبلّغان پيامبر را كشتند، ولى سه نفر از آنان فرار كردند. اين سه نفردر بازگشت در مسير فرار دو نفر از قبيله كفّار (بنى عامر) را ديدند و به انتقامدوستان شهيد خود آنها را كشتند (در حالى كه آن دو نفر بى تقصير بودند). قرآن آنانرا به خاطر اين عمل خودسرانه توبيخ كرد كه چرا بدون دستور پيامبر دست به اين عملزديد؟ (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله.
4 امام عليه السلامبه شخصى فرمود: اين دعا را بخوان : يا مقلّب القلوبشنونده اين گونه گفت : يا مقلّب القلوب والابصارامام فرمود: ما كلمهابصاررا نگفته بوديم ، قرآن مى فرمايد: از خدا و پيامبر جلونيفتيد. (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله.
5 قوم بنى تميم ازپيامبر صلّى اللّه عليه و آله امير ومسئول خواستند. خليفه اوّل و دوّم هر كدام شخصىرا پيشنهاد كردند و با هم مشاجره مى كردند كه كانديداى من بهتر است ، آيه نازل شد؛ (لاتقدّموا بين يدى اللّه ... و لاترفعوا اصواتكم.
6 امام عليه السلام در آموزش دعا به شخصىفرمود: اين دعا را بخوان : لااله الاّ اللّهتا آنجا كه مى فرمايد: يُحيىو يُميتشنونده از پيش خود جمله اى اضافه كرد و گفت : و يميت و يحيىحضرتفرمودند: جمله تو صحيح است ، امّا آنچه من مى گويم بگو و سپس آيه (لاتقدّموا بينيدى اللّه و رسوله ) را براى او تلاوت فرمودند.
7 بعضى از اصحابپيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله خواب و خوراك و آميزش با همسر را بر خود حرامكردند، حضرت ناراحت شده و به منبر رفتند و فرمودند: من خودم غذا مى خورم ، مى خوابم، با همسرم زندگى مى كنم و راه و روش من اين است ، پس هر كس از اين راه پيروى نكند،از من نيست . فمَن رَغِب عن سنّتى فليس منّى.
8 با اين كهپيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ازدواج موقّت را قانونى اعلام فرمودند، خليفهدوّم گفت : من آن را حرام كردم . اين خود پيش افتادن از پيامبر صلّى اللّه عليه وآله است كه در اين آيه از آن نهى شده است . (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )
9 در سال هشتم هجرى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله با مردم براى فتحمكه از مدينه حركت كردند، بعضى از مسلمانان در اين سفر روزه خود را افطار نكردند (با اين كه مى دانستند مسافر روزه ندارد و مى ديدند كه پيامبر صلّى اللّه عليه وآله افطار كرده است ). اينها كسانى هستند كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيشىمى گيرند. (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )
10 در اديان قبل از اسلام نيزنمونه هايى از پيشى گرفتن را مى بينيم . مثلاً با اين كه حضرت مسيح فرزند مريم وبنده خدا بود، او را تا مرز خدايى پيش بردند كه قرآن آنان را از غلوّ در دين بازداشت .
نمونه هاى تخلّف وبازماندن
O همان گونه كه پيش افتادن از خدا ورسول او ممنوع است ، عقبماندن و پس افتادن از فرمان آنان نيز ممنوع است . آن گاه كه خدا و رسول و جانشينانبر حقّ آنان مردم را براى مسئله اى فرا مى خوانند، بايد با سرعت و سبقت ، آگاهانه وعاشقانه ، آن دعوت را لبيك گفت . در آياتى از قرآن از كسانى كه به همراه فراخوانى وبسيج از خود سنگينى به خرج مى دهند، به شدّت انتقاد شده است . (اثّاقلتم الى الارض. در اين زمينه نيز به نمونه هايى توجّه مى كنيم :
الف : پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در آستانه رحلت ، لشگرى را براى دفاعبه منطقه اى بسيج كرد و فرمانده آن را جوانى به ناماُسامهمنصوب نمود و فرمود: خدا لعنت كند هر كس كه از لشگر اُسامه تخلّف كرده و سرباز زند، امّا عدهّاى تخلّفكردند.
ب : در آيات قرآن از كسانى كه به خاطر تخلّف از فرمان پيامبر اسلام صلّىاللّه عليه و آله به جبهه نرفتند و براين امر شادمان بودند، انتقاد شديد شده است . (فَرِح المخلّفون بمَقعَدهم خلاف رسول اللّه.
ج : در جنگ اُحدبا اينكه در حمله اوّل مسلمانان پيروز شدند، ولى به خاطر تخلّف از دستور پيامبرصلّى اللّه عليه و آله كه 50 نفر را در شكاف كوه هاى اُحد مسئول مرزبانى قرار دادهبود، و آنان به عشق جمع آورى غنائم منطقه را رها كردند، عاقبت جنگ با شكست مسلمين وشهادت حضرت حمزه عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و جمعى از ياران با وفاى حضرت ،پايان يافت .
قرآن دليل شكست اُحد را در سه كلمه بيان كرده است : سستى ، اختلافو تخلّف از فرمان . (حتّى اذا فَشِلتم و تَنازَعتم فى الامر و عَصيتُم.
د: بارها در نهج البلاغه حضرت على عليه السلامافراد سنگدل يا ترسو و كسل را به شدّت سرزنش كرده و تعبيراتى از قبيل اينكه شمالاشه هاى بى روح هستيد!، شما در قيافه مرد هستيد امّا مردانگى نداريد! و امثال آن به كار برده است .
بنابراين آنچهخداوند از ما مى خواهد، نه پيش افتادن است نه پس افتادن ، بلكه همراه بودن و هم فكرو همكار بودن است . (والّذين معهم.
بحثى پيرامون تقوى
O در اينجا به مناسبت جملهواتّقوا اللّهبه نكاتى درمورد تقوى اشاره مى كنيم :
1 هدف از دستورات الهى آن است كه در انسان روحيّهتقوى پيدا شود. مثلا قرآن مى فرمايد: پروردگار خود را بپرستيد شايد تقوى پيداكنيد. و نيز مى فرمايد: روزه بر شما و بر امّت هاىپيشين واجب شده ، شايد تقوى پيدا كنيد.
2 تقوى ، زمينهپذيرش هدايت است . (هُدىً لِلمتّقين.
3 خداوند به كسانىكه تقوى دارند، علومى را عنايت مى كند. (اتّقوا اللّه و يعلّمكم اللّه.
4 تقوى ، وسيله دريافت رحمت الهى است . (اتّقوا لعلّكم تُرحمون.
5 تقوى ، وسيلهقبولى عمل است . در قرآن مى خوانيم : خداوند فقط اعمال متّقين را مى پذيرد. (انّمايَتقبّل اللّه من المتّقين.
6 تقوى ، وسيلهدريافت رزق از راههايى است كه انسان گمان آن را ندارد. (و يَرزُقه من حيثُلايَحتَسِب.
7 خداوند به متّقين وعده داده كه هرگز در بنبست قرار نگيرند. (و مَن يّتق اللّه يَجعَل له مَخرَجاً.
8 خداوند انواع حمايت ها و امدادهاى غيبى خودرا نثار افراد با تقوى مى كند. (اعلموا انّ اللّه مع المتّقين.
9 تقوى راه نجات از خطرات قيامتو خوش عاقبتى و رسيدن به رستگارى است . (والعاقِبةُ لِلمتّقين.
عوامل مؤ ثّر در تقوى
O اكنون كه به گوشه اى از آثار وبركات تقوى اشاره شد، به عواملى كه در پيدايشتقوى مؤ ثّر است نيز اشاره مى كنيم :
1 ايمان به مبداء و معاد، انسان را دربرابر گناهان بيمه مى كند و هر چه ايمان قوى تر باشد، تقوى بيشتر است .
2 نظارتعمومى (امر به معروف و نهى از منكر) سبب رشد تقوى در جامعه است .
3 تربيتخانوادگى ، 4 لقمه حلال ، 5 رفتار مسئولين ، 6 دوستان (همسر، همكار، همسايه وهم درس )، 7 اشتغال ، 8 رفيق شدن با افراد با تقوى ، از عواملى است كه در تقوى مؤ ثّر مىباشد.
آيا تقوى محدوديّت است؟
O بعضى خيال مى كنند تقوى محدوديّت و زندان است ، ولى تقوى قلعه و دژ است . فرق بين زندان و قلعه آن است كه زندان را از بيرون قفل مى كنند و يك محدوديّتتحميلى است كه با آزادى بشر سازگار نيست ، امّا قلعه را انسان خود انتخاب مى كند وخودش از درون قفل مى كند تا از انواع حوادث بيمه باشد.
راستى ، ما كه كفش به پامى كنيم ، پاى خود را بيمه مى كنيم يا محدود؟
پس هر محدوديّتى بد نيست و هرآزادى ارزش نيست . همان گونه كه هر توسعه اى ارزش نيست . زيرا ميكرب سرطان هم گاهىدر بدن توسعه پيدا مى كند، و هر عقب گرد و ارتجاعى بد نيست . بيمارانى كه به پزشكمراجعه مى كنند، هدفى جز برگشت به حالت قبل ندارند و اين برگشت ارزش است . تقوى ؛يعنى ايمن سازى .
زنان ودخترانى كه به اسم آزادى ، به هر شكلى خود را در مَعرَضديد ديگران قرار مى دهند، اگر چند دقيقه (تنها چند دقيقه ) با خود فكر كنند، حتّىاگر مسلمان نباشند، عقل و علم ايشان ، آنان را به سوى پاكى و عفّت و پوشش دعوتخواهد كرد. زيرا بد حجابى يا بى حجابى عامل :
1 سوءظن نسبت به آنان ، 2 توطئهبراى ربوده شدن آنان ، 3 گسستن نظام خانواده ، 4 تحريك هاى نابجا و به هم خوردنتعادل روحى ، 5 گرايش به خودنمائى وتجمّلات ، 6 ضربه علمى به دانشجويان و از بينبردن تمركز فكرى آنان نسبت به درس و مطالعه ، 7 خجل كردن افراد بى بضاعتى كه توانتهيّه اين گونه لباس و تجمّل را ندارند، 8 ضربه اقتصادى ، زيرا به جاى دقّت در كار،به هوسبازى سرگرم مى شوند، 9 به ناكامى كشاندن زنان و دخترانى كه شكل و روىِ در خورتوجّهى ندارند، 10 ايجاد دغدغه براى والدين ، 11 راضى كردن هوس بازان ، 12 پيدايشرقابت هاى منفى ، 13 فرار از خانه ، 14 پيدايش اطفال نامشروع ، 15 بروز امراضمقاربتى ، 16 پيدا شدن امراض روانى ، 17 پيش آمدن مسائلى از قبيل سقط جنين ، خودكشىيا ديگركشى يا حمله به ديگران و حوادث رانندگى و... كه اينها همه گوشه اى از بىتقوايى درباره يكى از مسائل (حجاب ) است .
شايد به همين دليل باشد كه در قرآن ،اين همه در مورد تقوى سفارش شده است و امام جمعه بايد در همه خطبه ها، مسئله تقوىرا مطرح كند و قرآن به مقدار كم تقوى قانع نيست و مى فرمايد: (فاتّقوا اللّه مااستَطَعتم. تا آنجا كه مى توانيد تقوى داشته باشيد. و در جاىديگر مى فرمايد: (اتّقوا اللّه حقَّ تُقاتِه. آن گونه كه حقّ تقوىاست ، تقوى داشته باشيد.
البتّه نبايد ماءيوس شويم ، زيرا هرگاه به گناهى گرفتارشديم ، مى توانيم با طناب نماز و توبه و استمداد از خداوند، خود را از منجلاب گناهنجات دهيم .
آيه 2
يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَتَرْفَعُوَّاْ اءَصْوَ تَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلاَ تَجْهَرُواْ لَهُبِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ اءَن تَحْبَطَ اءَعْمَ لُكُمْ وَاءَنتُمْلاَتَشْعُرُونَ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صداهايتان را بالاتر از صداى پيامبر نبريد و همان گونه كه بعضى از شما نسبت بهديگرى بلند گفت وگو مى كنيد، با پيامبر اين گونه سخن مگوييد! مبادا (به خاطر اينصداى بلند كه برخاسته از بى ادبى شما است ،) اعمال شما نادانسته نابودشود.
نكته ها:
O درآيه قبل ، از پيشى گرفتن بر رسول خدا در عمل نهى شد و در اين آيه ، شيوه گفت وگو باپيامبر را بيان مى كند و مى فرمايد احترام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را حفظكنيد.
در آيه 63 سوره نور نيز سفارش شده كه نام پيامبر را مانند نام هاى خودتاننبريد، بلكه با عنوان و مؤ دّبانه نام ببريد.
O حفظعمل مهم تر از خود عمل است . اعمال ما گاهى از اوّل خراب است ، چون با قصد ريا وخودنمايى شروع مى شود، گاهى در وسط كار به خاطر عُجب و غرور از بين مى رود و گاهىدر پايان كار به خاطر بعضى از اعمال حبط مى شود. به همين خاطر قرآن مى فرمايد: هركسى عمل خود را تا قيامت بياورد و از آفات بيمه كند، ده برابر پاداش داده مى شود؛ (مَن جاء بالحسنة ...) و نمى فرمايد: هر كس عملى را انجام دهد، ده پاداش دارد. زيراميان انجام عمل در دنيا و تحويل آن در قيامت ، فاصله زيادى است .
رسول خدا صلّىاللّه عليه و آله فرمودند: براى هر ذكرى درختى در بهشت كاشته مى شود، شخصى گفت : پسبهشت ما درختان زيادى دارد!؟ حضرت فرمود: بله ، لكن گاهى گناهان و اعمالى از شما سرمى زند كه آن درختان را مى سوزاند. سپس آن حضرت آيه فوق را تلاوت فرمودند.
O قرآن تباهى وحبط اعمال را، يكجا براى كفر و شرك آورده و يكجا براى بى ادبى در محضر پيامبر اكرمصلّى اللّه عليه و آله ، پس معلوم مى شود گناه بى ادبى در محضر پيامبر، هم وزن گناهكفر و شرك است . چون نتيجه هر دو حبط است .
O بعضىاز ياران پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از روى بى توجّهى نزد حضرت بلند سخن مىگفتند، پيامبر عزيز براى آن كه اين صداى بلند سبب حبط اعمال آنان نشود، بلندتر ازآنان سخن مى گفتند.
O يكى از يارانپيامبر كه بلند سخن مى گفت ، همين كه شنيد صداى بلند سبب نابودى تمام كردار او مىشود، بسيار ناراحت شد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: صداى بلند تو براىخطابه و سخنرانى بوده است و حساب تو از ديگران جداست.
O فرياد زدن دربرابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از افراد مؤ من سبب تباهى اعمال است ، امّا اگركسانى حضرت را نشناخته اند، حساب جداگانه اى دارند. زيرا در توهين ، علم و آگاهى وقصد اهانت شرط است . اگر ما از روزنامه اى براى كارهاى ساده اى استفاده كنيم وندانيم كه در آن آيات مباركه قرآن است ، چون نمى دانسته ايم و قصد اهانت هم نداشتهايم ، توهين به حساب نمى آيد.
O در جمله (ان تحبطاعمالكم و انتم لاتشعرون ) اعمال شما نادانسته نابود مى شود، نكته اى است و آناينكه آفات و آثار سوء (و به اصطلاح آثار وضعى )، وابسته به دانستن يا ندانستن مانيست .
آرى ، اگر انسان شرابى بخورد مست مى شود، گرچه خيال كند آب است . اگر بهسيم بدون عايقى دست بزنيم ، دچار برق گرفتگى مى شويم ، گرچه خيال كنيم برق ندارد. گناهانى سبب پيدايش قحطى ، زلزله ، كوتاه شدن عمر، ذلّت و خوارى مى شود، گرچه خودانسان از پيدايش اين آثار خبرى نداشته باشد. بنابراين بى ادبى نسبت به پيامبر، سببتباهى عمل مى شود، گرچه خود انسان آن آثار منفى را نداند.
پيام ها:
1 براى آموزش ادب به مردم ، خودما نيز بايد آنان را مؤ دّبانه صدا بزنيم . (در اين آيه خداوند مردم را با جملهيا ايّها الّذين آمنواصدا زده است
2 رهبر امّت اسلامى از حقوق و مزاياى معنوى بالايى برخوردار استكه بايد مردم مراعات نمايند تا آنجا كه اگر در حال گفتگو است ، صدايى بالاتر ازصداى حضرت نباشد و اگر حضرت ساكت است و ما مشغول سخن گفتن با او هستيم ، باز هم باصداى بلند حرف نزنيم . (لا تَرفعوا اصواتكم فوق صَوتِ النّبى
آرى ، مقام نبوّتبراى ما مسئوليّت آور است .
3 سفارش به احترام بزرگان ، از زبان ديگرى زيبا است . (در اين آيه ، پيامبر نمى فرمايد: بلندتر از من سخن نگوييد، اين خداوند است كهسفارش مى كند كه بلندتر از پيامبر صحبت نكنيد) (لا تَرفعوا اصواتكم
4 مقام وموقعيّت افراد در عمل آنان اثر دارد. (جسارت از مؤ من نسبت به شخص رسول اللّه ،حساب ويژه اى دارد) (ياايّها الذين آمنوا... ان تَحبط اعمالكم )
5 گاهى انسانندانسته تيشه به ريشه خود مى زند. (ان تَحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون
نمونه ها
الف : پيامبر عزيز اسلام درآستانه رحلت ، تقاضاى قلم و دواتى كرد و فرمود: مى خواهم براى شما چيزى بنويسم كهبعد از آن هرگز گمراه نشويد! خليفه دوّم گفت : بيمارى پيامبر شديد شده وسخنانش بىارزش است ! شما قرآن داريد و نيازى به نوشتن نيست ! سر و صدا بلند شد حضرت فرمود: برخيزيد و برويد، نزد من فرياد نكشيد!
مرحوم علامه سيدشرف الدين (صاحب كتاب المراجعات ) مى فرمايد: گرچه قلم و كاغذ نياوردند و چيزىنوشته نشد، ولى ما مى توانيم خط نانوشته را بخوانيم ! زيرا پيامبر صلّى اللّه عليهو آله فرمود: هدف من نوشتن چيزى است كه هرگز گمراه نشويد؛لَن تَضلّوابا كمى دقّتخواهيم ديد كه اين كلمه را بارها در جاى ديگر درباره قرآن و اهل بيت بيان فرمودهاست كه من از ميان شما مى روم و دو چيز گرانبها را به جا مى گذارم و اگر به آنتمسّك كنيد، هرگز گمراه نشويد و آن دو چيز گرانبها قرآن و اهل بيت من هستند.
پسچون بارها كلمهلَن تَضلّوارا درباره قرآن و اهل بيت بكار برده اند، در اينجا نيز كهفرمود: براى شما چيزى مى خواهم بنويسم كه هرگز گمراه نشويد، مراد آن حضرت تمسّك بهقرآن و اهل بيت است .
ب : همين كه امام حسن مجتبى عليه السلام شهيد شد و خواستنداو را در كنار قبر جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دفن كنند، عايشه جلوگيرىكرد و اين امر باعث بلند شدن سر و صداى مردم شد. امام حسين عليه السلام با تلاوتآيه (لاتَرفَعوا اَصواتكم ...) مردم را ساكت كرد و فرمود: احترام پيامبر اكرم صلّىاللّه عليه و آله پس از مرگ حضرت نيز همچون زمان حيات او لازم است.
مقدّسات در اسلام
O در تمام دنيا و عقائد مختلف ، بهبزرگان خود احترام خاصّى مى گذارند. شهرها، خيابان ها، دانشگاه ها، فرودگاه ها،مدارس ، مؤ سسات را به نام آنان نامگذارى مى كنند. در اسلام نيز افراد، ساعات ومكانها وحتّى برخى گياهان و جمادات قداست دارند.
ريشه قداست و كرامت همه آنها دراسلام ، وابستگى به ذات مقدّس خداوند است و هر چه وابستگى آن به خدا بيشتر باشد،قداست آن هم بيشتر است و ما بايد احترام ويژه آنها را حفظ كنيم . امّا مقدّسات :
1 خداوند سرچشمه قدس است و مشركان كه ديگران را با خدا يكسان مى پندارند، درقيامت به انحراف خود اقرار خواهند كرد و به معبودهاى خيالى خود خواهند گفت : رمزبدبختى ما اين است كه شما را با خدا يكسان مى پنداشتيم . (اذ نُسوّيكم بِربّالعالَمين.
در قرآن سخن از تسبيح و تنزيه خداوند زياد است، يعنى ما بايد براى خدا آن احترام وقداستى را بپذيريم كه هيچ گونه عيب ونقصى براىاو تصوّر نشود. نه تنها ذات او، بلكه نام او نيز بايد منزّه باشد. (سَبّح اسم ربّكالاعلى.
2 كتاب خدا نيز احترام و قداست ويژه اى دارد. زيرا وقتى قرآن خود را عظيم مى داند.پس ما بايد آن راتعظيم كنيم ، وقتى قرآن خود را كريم مى داند.ما بايد آن را تكريمكنيم ، وقتى قرآن خود را مجيد مى داند،.ما بايد آن را تمجيدكنيم .
3 رهبران الهى ، تمام انبيا و جانشينان بر حقّ آن بزرگواران به خصوص حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت او، داراى مقام مخصوصى هستند كه در اينسوره (حجرات ) پاره اى از آداب برخورد با حضرت بيان شده است : بر آنان پيشى نگيريم، بلندتر از آنان صحبت نكنيم و...
در قرآن به انسان فرمان صلوات بر پيامبر دادهشده است. البتّه بايد به اين نكته توجّه كنيم كه الا ن كهحضرت رحلت كرده اند، همان احترام براى زيارت حضرت. جانشينان حضرت ،ذريّه آن بزرگوار و تمام كسانى كه به نحوى به آن حضرت نسبت دارند، به خصوص علماىربّانى و فقهاى عادل و مراجع تقليد (كه به فرموده روايات ، اين عزيزان جانشينانپيامبرند)، بر ما لازم است .
در حديث مى خوانيم : كسى كه سخن فقيه عادل را ردكند، مثل كسى است كه سخن اهل بيت پيامبر عليهم السلام را رد كرده باشد و كسى كه سخنآنان را رد كند، مثل كسى است كه سخن خدا را رد كرده باشد.
نه تنها پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه آنچهمربوط به انبيا است ، نيز كرامت دارد. در قرآن مى خوانيم : صندوقى كه موسى عليهالسلام در زمان نوزاديش در آن نهاده و به دريا انداخته شده بود و بعداً يادگارهاىموسى و آل موسى در آن بود، به قدرى مقدّس بود كه براى امّت بنى اسرائيل وسيله آرامشبود و فرشتگان آن را حمل مى كردند.
4 در اسلام والديناز كرامت و قداست خاصّى برخوردارند. در قرآن پنج مرتبه بعد از سفارش به يكتاپرستى ،احسان به والدين مطرح شدهو تشكّر از آنان ، دركنار تشكّر از خداوند آمده است.
احترام والدين تاآنجا است كه نگاه همراه با محبّت به والدين عبادت است و به ما سفارش شده صداى خودرا بلندتر از صداى آنها قرار ندهيد، سفرى كه سبب اذيّت آنان مى شود، حرام است ودرآن سفر نماز شكسته نمى شود. با والدين حمّام نرويد، با نامادرى خود كه زمانى همسرپدر شما بوده است ازدواج نكنيد.
5 در اسلام بعضى از زمان ها مثل شب قدر، بعضى ازمكان ها مثل مسجد، بعضى از سنگ ها مثل حجرالاسود، بعضى از آبها مثل زَمزم ، بعضى ازخاك ها مثل تربت امام حسين عليه السلام ، بعضى از گياهان مثل زيتون ، بعضى از سفرهامثل معراج و سفرهاى علمى عبادى كمك رسانى جهاد، بعضى از لباسها مثل لباس احرام ،مقدّس است و بايد براى آنها احترام خاصّى را پذيرفت .
مثلاً در قرآن مى خوانيم : حضرت موسى بايد به احترام وادى مقدّس ، كفش خود را بيرون آورد. (فَاخلَع نَعلَيكانّك بِالوادِ المقدّس طُوى.
مشرك حقّ ورود بهمسجدالحرام را ندارد. (انّما المشركون نجس فلايَقربوا المسجد الحرام.
سفارش كرده هنگامى كه به مسجد مى رويد، زينتخود را به مسجد ببريد. (خُذوا زينَتكم عند كلّ مسجد.
جُنُب حقّ توقّف در مسجد را ندارد. (ولاجُنباً الاّ عابرى سبيل.
مسجد به قدرى عزيزاست كه افرادى مثل حضرت ابراهيم ، اسماعيل ، زكريّا و مريم عليهم السلام خادم ومسئول پاكسازى و تطهير آن بوده اند. (طَهّرا بَيتى. حتّى مادر مريم در دوران حاملگى كه خيال مى كردفرزندش پسر است ، نذر كرد او را بعد از تولّد و رشد، خادم مسجدالاقصى كند. (انّىنَذَرتُ لَك ما فى بَطنى مُحرّراً.
6 انسان باايمان نيز داراى قداست وكرامت است ، تا آنجا كه آبروى مؤ من از كعبه بيشتر است وآزار و غيبت او حرام و دفاع از حقّ او واجب و حتّى نبش قبر او بعد از مرگ نيز حراماست .
اگر نماز فرادى در جايى كه نماز جماعتى برقرار است ، سبب تضعيف امام جماعتشود، آن نماز باطل است .
آرى ، ضربه به كرامت انسان ، سبب بطلان نماز مىشود.
7 اسلام حتّى براى بعضى از غير مسلمانان نيز احترام خاصّى قائل شده است . پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله همين كه رئيس قبيله اى اسلام مى آورد، احترام اورا حفظ و بر رياستش ابقا مى فرمود. حتّى براى اسيرانى كه از خانواده هاى محترمىبودند، حساب جداگانه اى باز مى كرد. مثلاً براى شهربانو (دختر پادشاه ايران ) وفرزند حاتم طايى سخاوتمند كه اسير شدند، حساب جداگانه اى باز كردند.
همان گونهكه گفتيم ، در فرهنگ همه ملّت ها مقدّساتى وجود دارد، مثلاً قانون اساسى و پرچمملّى و شخصيت هاى علمى ، انقلابى و هنرى ، در نزد آنها محترم است .
البتّه بايداز قداست هاى انحرافى پرهيز كرد، زيرا در طول تاريخ رندانى مثل سامرى بوده اند كهگوساله هايى ساخته و براى آنها قداست جعلى قرارداده اند، چه بسيار شاهانى كهدانشمندان و شعرايى را خريده و آنان را به ثناخوانى و مقدّس تراشى خود واداشتهاند.
احترام گذارى اولياىالهى
O اولياى خدا بيش از همه به كرامت ها و قداست ها پاى بندبودند، به چند نمونه توجّه كنيد:
الف : تا زمانى كه پيامبر اسلام صلّى اللّهعليه و آله زنده بود، حضرت على عليه السلام ، به احترام آن بزرگوار خطبهنخواند.
ب : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در بين نماز نگاهش به ديوار روبروافتاد كه گويا اثرى از آب دهان بر آن بود، كلام خود را قطع كرد و مقدارى راه رفت (بدون آن كه از قبله منحرف شود) و با شاخه درختى كه در كنارش بود، آن اثر را محوكرد و سپس عقب عقب به جاى خود برگشت و به نماز ادامه داد.
ج : امام حسين عليهالسلام همين كه ديد برادر بزرگش امام حسن عليه السلام 100 درهم به فقير كمك كرد، او 99 درهم كمك كرد تا حريم برادر بزرگتر را حفظ كند.
د: امام رضا عليه السلام همينكه نام حضرت مهدى عليه السلام را مى شنيد (با اين كه آن حضرت هنوز متولّد نشده بود) قيام مى كرد.
ه : در خانه آية اللّه العظمى بروجردى از مراجع بزرگ شيعيان جهان، شخصى اظهار داشت براى سلامتى امام زمان و آية اللّه بروجردى صلوات بفرستيد. ايشانبه شدّت ناراحت شد كه چرا حريم افراد را حفظ نمى كنيد و چرا نام مرا در كنار نامولى عصر عليه السلام آورديد!؟
بنابراين بايد توجّه داشت كه درجات كرامت و قداستمتفاوت است و هر كس و هر چيزى به اندازه و در جايگاه خودش احترام و قداستدارد.
حبط و نابودى اعمال
O آيهدوّم سوره حجرات ، صداى بلند در محضر پيامبر را سبب حبط و نابودى اعمال دانست وفرمود: پاداش تمام كارهاى خوب شما بدون اينكه خود متوجّه باشيد تباه مى شود،بنابراين به جاست پيرامون حبط عمل چند كلامى بيان كنيم :
حَبطدر لغت به معناى فاسدوتباه شدن است . همان گونه كه غذاها و داروها، سرما و گرما، آب و آتش در يكديگر اثرمى گذارند، اعمال انسان نيز در يكديگر اثر مى گذارد. به دو مثال توجّه كنيد:
الف : اگر كارگرى بعد از بيست سال خدمات مفيد، يك روز فرزند كارفرما را بكشد، آن قتلخدمات بيست ساله او را تباه مى كند، كه به اين تباه شدن اعمال گذشته ، حبطگويند.
ب : اگر كارگرى بيست سال كارفرماى خود را رنج دهد، امّا يك روز فرزندكارفرما را كه در حال غرق شدن است نجات دهد، اين خدمت رنجهاى بيست ساله را از بينمى برد كه به اين خدمتى كه بدى ها را از بين مى برد، تكفير يا كفّاره گويند.
باتوجّه به اين دو مثال مى گوييم : مسائل معنوى و رفتار انسان نيز در يكديگر اثر مىكند. به چند نمونه قرآنى توجّه كنيد:
1 كفر و ارتداد و بستن راه خدا بر مردم وستيز با رسول خدا، سبب تباهى اعمال است.
2 كسانى كه پيروكارهايى هستند كه خدا را به غضب مى آورد و از كارهايى كه خدا را راضى مى كند تنفّردارند، اعمالشان تباه است.
3 شرك و نفاق ،دنياطلبى ، كشتن انبيا و عدالت خواهان ، سبب نابودى اعمال است.
4 منّت گذاشتن بر كسى كه به او كمكى كرده ايم، سبب باطل شدن عمل است.
5 ريا و عُجب ،عبادات انسان را از بين مى برد.
حبطوتباهى اعمال در روايات
O اكنون به سراغ روايات مى رويم تاببينيم چه كار و عملى سبب تباهى كارهاى خوب انسان مى شود. در اينجا نيز مسائلاعتقادى ، عبادى ، خانوادگى ، اجتماعى ، سياسى و روانى ، سبب نابودى اعمال معرفىشده است كه ما به هر يك اشاره مى كنيم ؛
1 اعتقادى : كينه و دشمنى با امامانمعصوم عليهم السلام و اهل بيت پيامبر.
2 عبادى : كسى كهنماز خود را بدون عذر ترك كند. از امام پرسيدند: چراترك نماز را از گناهان كبيره نشمردى ، ولى خوردن مال يتيم را از گناهان كبيره بشمارآورديد؟
حضرت فرمودند: كفر از گناهان كبيره است و ترك نماز كفر عملى است.
3 خانوادگى : امام صادق عليه السلام فرمودند: اگر همسرى به همسرش بگويد: من از تو خيرى نديدم و از تو ناراضى هستم ! اعمالشتباه مى شود.
4 اجتماعى : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آلهفرمودند: كسى كه مرده اى را با حفظ امانت غسل دهد، به عدد هر موئى از ميّت خداوندپاداش آزاد كردن يك برده به او عطا مى كند و صد درجه به او مرحمت مى فرمايد. پرسيدند: حفظ امانت در شستن مرده چيست ؟ حضرت فرمودند: عورت وزشتى هاى او را پنهانبدارد وگرنه اجرش تباه و آبرويش در دنيا و آخرت ريخته مى شود. (آرى ، اين بود حفظ آبروى مرده تا چه رسد به حفظآبروى زنده !)
5 سياسى : امام باقر عليه السلام درباره آيه (و مَن يَكفُربالايمان فقد حَبطَ عَمَلُه. يعنى هر كس به ايمانخود پشت كند (و مرتد شود)، عملش تباه است فرمودند: ايمان در بطن قرآن على بن ابىطالب عليهما السلام است وكسى كه به ولايت او كفر ورزد، عملش تباه است. آرى ، رهبرى معصوم و پيروى از او، از اركانمسائل سياسى اسلام است )
6 روانى : امام صادق عليه السلام فرمودند: هر كس براساس شك و خيال خود (بدون داشتن علم يا حجّت شرعى )، به پا خيزد و عملى انجام دهد،عملش تباه است.
O اكنون كه اثرمنفى بعضى اعمال را بيان كرديم ، به سراغ اثر مثبت بعضى اعمال ديگر مى رويم كهانسان چگونه مى تواند با اعمال خود كارهاى بد را بپوشاند و يا به كارهاى خوب تبديلنمايد؛
در قرآن ، ايمان ، كار نيك ، تقوى ، كمك مخفيانه به فقرا، توبه ، دورى ازگناهان كبيره ، نماز، زكات ، قرض الحسنه ، هجرت و جهاد، سبب عفو و بخشش گناهان و ازبين رفتن لغزشها معرّفى شده است .
قرآن مى فرمايد: در دو طرف روز نماز به پادار، زيرا خوبى ها، بدى ها را از بين مى برد. (و اَقِمالصلوة ... انّ الحسنات يُذهِبنَ السئيات.
O به خوبى روشن است كه بى ادبى به پيامبر صلّى اللّه عليه وآله به خاطر مقام والاى آن حضرت ، سبب حبط اعمال مى شود، ولى قرآن به ما سفارش كردهكه نسبت به همه مردم آرام سخن بگوييم . چنانكه لقمان عليه السلام به فرزندش مىگويد: (واغضُض من صَوتك ) صداى خود را فرو گير و سپس صداهاى غير معروف را به صداىالاغ تشبيه كرده است .(انّ اَنكَر الاصوات لَصوتُ الحَمير. مسئله صداى بلند (آلودگى صوتى )، امروزه (بهاصطلاح عصر تمدّن ) يكى از مشكلات جامعه بشرى است .
گاهى به اسم عروسى ، گاهى بهاسم عزا، گاهى در مسجد، گاهى در زمين ورزش ، و گاهى در قالب خريد و فروش اجناس ،آرامش را از مردم سلب مى كنيم .
در حالى كه تنها در چند جا اسلام حقّ فرياد زدنبه ما مى دهد، مثلا: هنگام اذان آن هم با صوت خوب و بدون مقدّمات ، يا زائران خانهخدا در بيابان هاى مكّه ، همين كه ديگر قافله ها و كاروان ها را مى بينند، سفارش شده كه با صداى بلند عبارتِلَبّيك الّلهمّ لَبّيكرا تكرار كنند.
به هر حال جز در موارد نادر واستثنائى ، ما حقّ بلند حرف زدن را نداريم ، تا چه رسد به اين كه اين فرياد جنبهتهديدى نيز داشته باشد كه در اين صورت علاوه بر مسئله بى ادبى ، ترساندن مؤ من همخود كيفر ويژه اى دارد.
-
-
۱۳۸۸/۱۱/۲۵, ۱۰:۵۲ #5
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 685
- مورد تشکر
- 1,797 پست
- حضور
- 1 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 87
- آپلود
- 11
- گالری
-
44
تفسیر سوره مبارکه حجرات (مدیر بحث h!v )
سيماى سوره حجرات
o اين سوره در مدينه نازل شده وداراى هجده آيه وبه نام سوره ((حجرات )) يا سوره ((آداب واخلاق )) ناميده شده است .
((حُجرات )) جمع ((حُجره )) است و چون در اين سوره نام حجره هاى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله (كه بسيار ساده و از گل و سقف آن از چوب و شاخه هاى خرما بود) برده شده ، اين سوره حجرات ناميده شده است .
آغاز سه سوره قرآن ، (مائده ، حجرات و ممتحنه ) كه درباره مسائل حكومتى و اجتماعى است ، با جمله (يا ايّها الّذين آمنوا) شروع شده است .
در اين سوره به خاطر آن كه چند بار پى درپى جمله (يا ايّها الّذين آمنوا) آمده است ، سيماى يك جامعه اسلامى از آن معلوم مى شود.
O در اين سوره مسائلى مطرح شده كه در سوره هاى ديگر نيست . از جمله :
1 پيشى نگرفتن از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و آداب برخورد با آن حضرت و هشدار به كسانى كه بى ادبند.
2 مسخره كردن و نام بد نهادن ، سوءظن ، تجسّس و غيبت كه در يك جامعه ايمانى حرام است ، در اين سوره از آنها نهى شده است .
3 اُخوّت و برادرى ، دستور اصلاح ، بسيج عمومى بر ضد ياغى ، ميانجى گرى عادلانه ، تحقيق درباره خبرهاى رسيده از افراد مشكوك و تعيين ملاك برترى كه در يك جامعه ايمانى لازم است ، در اين سوره آمده است .
4 در اين سوره ، جامعه ايمانى كه در آن درجات مسلمين از مؤ منين مشخّص و ملاك ارزشها، تقوى و آن چه محبوب است ، ايمان و آن چه مورد تنفّر است ، كفر و فسق و گناه بيان شده ومحور جامعه را قسط و عدل مى داند.
5 جامعه ايمانى در اين سوره ، وام دار خدا وعاشق پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است كه واسطه هدايت او شده و هرگز ايمان خود را منتّى بر خدا و رسول صلّى اللّه عليه و آله نمى داند.
6 در جامعه ايمانى اين سوره ، مردم بايد تابع پيامبر باشند و هرگز توقّع تبعيّت پيامبر از مردم را نداشته باشند.
ویرایش توسط H!V : ۱۳۸۸/۱۱/۲۵ در ساعت ۱۱:۴۹
-
-
۱۳۸۸/۱۱/۲۵, ۱۰:۵۴ #6
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 685
- مورد تشکر
- 1,797 پست
- حضور
- 1 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 87
- آپلود
- 11
- گالری
-
44
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيِمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان .
نكته ها:
O اين سوره نيز همانند ساير سوره ها با نام خداوند شروع شده است ، زيرا در حديث مى خوانيم : هر كار مهمّى كه بدون نام خداوند آغاز گردد، نافرجام است .
آرى ، در آغاز كارها انسان به استمداد از رحمتى بس گسترده نياز دارد كه آن نياز با جمله مباركه ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم )) برطرف مى گردد.
((بسم اللّه )) در آغاز هر كار، نشان ايمان به خدا، عشق به خدا، ياد خدا، توكّل بر خدا، رنگ و جهت خدايى دادن به كارهاست .
آيه (1)
يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تُقَدِّمُواْ بَيْنَ يَدَىِ اللّهِ وَ رَسُولِهِوَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بر حكم خدا و پيامبر او پيشى نگيريد واز خداوند پروا كنيد، همانا خداوند شنوا و دانا است .
نكته ها:
O اين آيه ، جلوى بسيارى از خطاها را مى گيرد. زيرا گاهى خواسته اكثريّت مردم ، جلوه هاى ظاهرى و مادّى ، پيروى از حدس و تخمين ، ميل به ابتكار ونوآورى ، هيجان و قضاوت عجولانه و خيال آزادانديشى ، انسان را وادار به گفتن ها، نوشتن ها و تصميماتى مى كند كه ناخودآگاه انسان از خواسته خدا و رسول جلو مى افتد، همان گونه كه گاهى خيال عبادت ، خيال قاطعيّت ، خيال انقلابى بودن و خيال زهد و ساده زيستى ، گروهى را وادار كرد تا از خدا و رسول پيشى بگيرند و به قول معروف كاسه داغ تر از آش باشند.
O اين آيه مى خواهد انسان ها را همچون فرشته تربيت كند، زيرا قرآن درباره فرشتگان مى فرمايد: در سخن بر خدا سبقت نمى گيرند و تنها طبق دستور او عمل مى كنند. (لايَسبِقونَه بِالقَول و هم باَمرِه يَعمَلون )
o قرآن ، موارد تقدّم را بيان نكرد تا شامل انواع پيش افتادن هاى عقيدتى ، علمى ، سياسى ، اقتصادى و غيره در گفتار وكردار گردد.
O بعضى اصحاب از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله درخواست كردند كه خود را مقطوع النسل و اَخته نمايند تا ديگر تمايلى به همسر نداشته باشند و يكسره در خدمت اسلام باشند، حضرت آنان را از اين كار زشت باز داشت .
O كسى كه از خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيشى مى گيرد، در مديريّت نظام خلل وارد كرده و جامعه را به هرج و مرج مى كشاندو در حقيقت دستگاه و نظام قانون گذارى را بازيچه تمايلات خود قرار مى دهد.
پيام ها:
1 براى انجام گرفتن دستورات بايد ابتدا زمينه هاى روانى پذيرش را در مخاطب ايجاد كرد. جمله (يا ايها الّذين آمنوا) به مخاطب شخصيّت مى دهد ووابستگى او به خدا را كه زمينه انجام كار است ، بيان مى كند.
2 از آنجا كه فرمان پيش نيفتادن از خدا و رسول ، فرمان ادب است ، خود اين آيه نيز مخاطب را با ادب ويژه صدا مى زند. (يا ايها الذين آمنوا...)
3 بعضى سليقه هاى شخصى ، عادات و رسوم اجتماعى و بسيارى از مقرّرات و قوانين بشرى كه ريشه در قرآن و حديث ندارد و برخاسته از عقل و فطرت نيست ، نوعى پيش افتادن از خدا و رسول است . (لا تقدّموا...)
4 هرگونه حرام كردن نعمت هاى حلال خداوند و يا حلال كردن حرام ها، پيشى گرفتن از خدا و رسول است . (لاتقدّموا...)
5 هرگونه بدعت ، مبالغه ، ستايش نابجا و انتقاد نابجا، پيشى گرفتن است . (لا تقدّموا...)
6 سرچشمه فقه و رفتار ما بايد قرآن و سنّت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله باشد. (لا تقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )
7 پيشى گرفتن از خدا و رسول ، بى تقوايى است . (چون در اين آيه مى فرمايد: پيشى نگيريد و تقوى داشته باشيد) (لاتقدّموا... واتّقوا)
8 هر آزادى ، توسعه و پيشرفتى ارزش ندارد. (لاتقدّموآ...)
9 براى انجام تكاليف ، دو اهرم ايمان و تقوى لازم است . (در آيه هم كلمه ((آمنوا)) و هم كلمه ((اتّقوا)) مطرح شده است ) (آمنوا... واتّقوا)
10 از چيزهايى كه جمله را زيبا مى كند آن است كه امر و نهى در كنار هم باشد. (در آيه هم نهى آمده ((لاتقدّموا)) و هم امر آمده است ((واتّقوا)))
11 حكم رسول همان حكم خداست ، بى احترامى به او بى احترامى به خداست و پيشى گرفتن از هر دو ممنوع است . (لا تقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )
12 التزام عملى بايد همراه با تقواى درونى باشد. (لاتقدّموا... واتّقوا اللّه )
13 كسانى كه به خاطر سليقه ها و مسائل ديگر از خدا و رسولش پيشى مى گيرند، نه ايمان دارند و نه تقوا. (يا ايّها الذين آمنوا لاتقدّموا... و اتّقوا)
14 تندروى يا كندروى هاى خود را توجيه نكنيم . (انّ اللّه سميع عليم )
نمونه هاى پيش افتادن
o اكنون با هم به چند نمونه تاريخى تقدّم و پيشى گرفتن مردم بر خدا ورسول كه در تفاسير و روايات مطرح شده است توجّه مى كنيم :
1 در عيد قربان گروهى قبل از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله قربانى كردند، به آنان گفته شد: (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )
2 گروهى قبل از آنكه ماه رمضان ثابت شود روزه گرفتند. به آنان گفته شد: (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )
3 پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله گروهى را براى تبليغ نزد كفّار فرستاد، كفّار مبلّغان پيامبر را كشتند، ولى سه نفر از آنان فرار كردند. اين سه نفر در بازگشت در مسير فرار دو نفر از قبيله كفّار (بنى عامر) را ديدند و به انتقام دوستان شهيد خود آنها را كشتند (در حالى كه آن دو نفر بى تقصير بودند). قرآن آنان را به خاطر اين عمل خودسرانه توبيخ كرد كه چرا بدون دستور پيامبر دست به اين عمل زديد؟ (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )
4 امام عليه السلام به شخصى فرمود: اين دعا را بخوان : ((يا مقلّب القلوب )) شنونده اين گونه گفت : ((يا مقلّب القلوب والابصار)) امام فرمود: ما كلمه ((ابصار)) را نگفته بوديم ، قرآن مى فرمايد: از خدا و پيامبر جلو نيفتيد. (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )
5 قوم بنى تميم از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله امير ومسئول خواستند. خليفه اوّل و دوّم هر كدام شخصى را پيشنهاد كردند و با هم مشاجره مى كردند كه كانديداى من بهتر است ، آيه نازل شد؛ (لاتقدّموا بين يدى اللّه ... و لاترفعوا اصواتكم )
6 امام عليه السلام در آموزش دعا به شخصى فرمود: اين دعا را بخوان : ((لااله الاّ اللّه ...)) تا آنجا كه مى فرمايد: ((يُحيى و يُميت )) شنونده از پيش خود جمله اى اضافه كرد و گفت : ((و يميت و يحيى )) حضرت فرمودند: جمله تو صحيح است ، امّا آنچه من مى گويم بگو و سپس آيه (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله ) را براى او تلاوت فرمودند.
7 بعضى از اصحاب پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله خواب و خوراك و آميزش با همسر را بر خود حرام كردند، حضرت ناراحت شده و به منبر رفتند و فرمودند: من خودم غذا مى خورم ، مى خوابم ، با همسرم زندگى مى كنم و راه و روش من اين است ، پس هر كس از اين راه پيروى نكند، از من نيست . ((فمَن رَغِب عن سنّتى فليس منّى ))
8 با اين كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله ازدواج موقّت را قانونى اعلام فرمودند، خليفه دوّم گفت : من آن را حرام كردم . اين خود پيش افتادن از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله است كه در اين آيه از آن نهى شده است . (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )
9 در سال هشتم هجرى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله با مردم براى فتح مكه از مدينه حركت كردند، بعضى از مسلمانان در اين سفر روزه خود را افطار نكردند (با اين كه مى دانستند مسافر روزه ندارد و مى ديدند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله افطار كرده است ). اينها كسانى هستند كه از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيشى مى گيرند. (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )
10 در اديان قبل از اسلام نيز نمونه هايى از پيشى گرفتن را مى بينيم . مثلاً با اين كه حضرت مسيح فرزند مريم و بنده خدا بود، او را تا مرز خدايى پيش بردند كه قرآن آنان را از غلوّ در دين باز داشت .
نمونه هاى تخلّف و بازماندن
o همان گونه كه پيش افتادن از خدا ورسول او ممنوع است ، عقب ماندن و پس افتادن از فرمان آنان نيز ممنوع است . آن گاه كه خدا و رسول و جانشينان بر حقّ آنان مردم را براى مسئله اى فرا مى خوانند، بايد با سرعت و سبقت ، آگاهانه و عاشقانه ، آن دعوت را لبيك گفت . در آياتى از قرآن از كسانى كه به همراه فراخوانى و بسيج از خود سنگينى به خرج مى دهند، به شدّت انتقاد شده است . (اثّاقلتم الى الارض )در اين زمينه نيز به نمونه هايى توجّه مى كنيم :
الف : پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در آستانه رحلت ، لشگرى را براى دفاع به منطقه اى بسيج كرد و فرمانده آن را جوانى به نام ((اُسامه )) منصوب نمود و فرمود: خدا لعنت كند هر كس كه از لشگر اُسامه تخلّف كرده و سرباز زند، امّا عدهّاى تخلّف كردند.
ب : در آيات قرآن از كسانى كه به خاطر تخلّف از فرمان پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به جبهه نرفتند و براين امر شادمان بودند، انتقاد شديد شده است . (فَرِح المخلّفون بمَقعَدهم خلاف رسول اللّه )
ج : در جنگ اُحد با اينكه در حمله اوّل مسلمانان پيروز شدند، ولى به خاطر تخلّف از دستور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه 50 نفر را در شكاف كوه هاى اُحد مسئول مرزبانى قرار داده بود، و آنان به عشق جمع آورى غنائم منطقه را رها كردند، عاقبت جنگ با شكست مسلمين و شهادت حضرت حمزه عموى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و جمعى از ياران با وفاى حضرت ، پايان يافت .
قرآن دليل شكست اُحد را در سه كلمه بيان كرده است : سستى ، اختلاف و تخلّف از فرمان . (حتّى اذا فَشِلتم و تَنازَعتم فى الامر و عَصيتُم )
د: بارها در نهج البلاغه حضرت على عليه السلام افراد سنگدل يا ترسو و كسل را به شدّت سرزنش كرده و تعبيراتى از قبيل اينكه شما لاشه هاى بى روح هستيد!، شما در قيافه مرد هستيد امّا مردانگى نداريد! و امثال آن به كار برده است .
بنابراين آنچه خداوند از ما مى خواهد، نه پيش افتادن است نه پس افتادن ، بلكه همراه بودن و هم فكر و همكار بودن است . (والّذين معهم ...)
بحثى پيرامون تقوى
o در اينجا به مناسبت جمله ((واتّقوا اللّه )) به نكاتى در مورد تقوى اشاره مى كنيم :
1 هدف از دستورات الهى آن است كه در انسان روحيّه تقوى پيدا شود. مثلا قرآن مى فرمايد: پروردگار خود را بپرستيد شايد تقوى پيدا كنيد. و نيز مى فرمايد: روزه بر شما و بر امّت هاى پيشين واجب شده ، شايد تقوى پيدا كنيد.
2 تقوى ، زمينه پذيرش هدايت است . (هُدىً لِلمتّقين )
3 خداوند به كسانى كه تقوى دارند، علومى را عنايت مى كند. (اتّقوا اللّه و يعلّمكم اللّه )
4 تقوى ، وسيله دريافت رحمت الهى است . (اتّقوا لعلّكم تُرحمون )
5 تقوى ، وسيله قبولى عمل است . در قرآن مى خوانيم : خداوند فقط اعمال متّقين را مى پذيرد. (انّما يَتقبّل اللّه من المتّقين )
6 تقوى ، وسيله دريافت رزق از راههايى است كه انسان گمان آن را ندارد. (و يَرزُقه من حيثُ لايَحتَسِب )
7 خداوند به متّقين وعده داده كه هرگز در بن بست قرار نگيرند. (و مَن يّتق اللّه يَجعَل له مَخرَجاً)
8 خداوند انواع حمايت ها و امدادهاى غيبى خود را نثار افراد با تقوى مى كند. (اعلموا انّ اللّه مع المتّقين )
9 تقوى راه نجات از خطرات قيامت و خوش عاقبتى و رسيدن به رستگارى است . (والعاقِبةُ لِلمتّقين )
عوامل مؤ ثّر در تقوى
o اكنون كه به گوشه اى از آثار وبركات تقوى اشاره شد، به عواملى كه در پيدايش تقوى مؤ ثّر است نيز اشاره مى كنيم :
1 ايمان به مبداء و معاد، انسان را در برابر گناهان بيمه مى كند و هر چه ايمان قوى تر باشد، تقوى بيشتر است .
2 نظارت عمومى (امر به معروف و نهى از منكر) سبب رشد تقوى در جامعه است .
3 تربيت خانوادگى ، 4 لقمه حلال ، 5 رفتار مسئولين ، 6 دوستان (همسر، همكار، همسايه وهم درس )، 7 اشتغال ، 8 رفيق شدن با افراد با تقوى ، از عواملى است كه در تقوى مؤ ثّر مى باشد.
آيا تقوى محدوديّت است ؟
o بعضى خيال مى كنند تقوى محدوديّت و زندان است ، ولى تقوى قلعه و دژ است . فرق بين زندان و قلعه آن است كه زندان را از بيرون قفل مى كنند و يك محدوديّت تحميلى است كه با آزادى بشر سازگار نيست ، امّا قلعه را انسان خود انتخاب مى كند و خودش از درون قفل مى كند تا از انواع حوادث بيمه باشد.
راستى ، ما كه كفش به پا مى كنيم ، پاى خود را بيمه مى كنيم يا محدود؟
پس هر محدوديّتى بد نيست و هر آزادى ارزش نيست . همان گونه كه هر توسعه اى ارزش نيست . زيرا ميكرب سرطان هم گاهى در بدن توسعه پيدا مى كند، و هر عقب گرد و ارتجاعى بد نيست . بيمارانى كه به پزشك مراجعه مى كنند، هدفى جز برگشت به حالت قبل ندارند و اين برگشت ارزش است . تقوى ؛ يعنى ايمن سازى .
زنان ودخترانى كه به اسم آزادى ، به هر شكلى خود را در مَعرَض ديد ديگران قرار مى دهند، اگر چند دقيقه (تنها چند دقيقه ) با خود فكر كنند، حتّى اگر مسلمان نباشند، عقل و علم ايشان ، آنان را به سوى پاكى و عفّت و پوشش دعوت خواهد كرد. زيرا بد حجابى يا بى حجابى عامل :
1 سوءظن نسبت به آنان ، 2 توطئه براى ربوده شدن آنان ، 3 گسستن نظام خانواده ، 4 تحريك هاى نابجا و به هم خوردن تعادل روحى ، 5 گرايش به خودنمائى وتجمّلات ، 6 ضربه علمى به دانشجويان و از بين بردن تمركز فكرى آنان نسبت به درس و مطالعه ، 7 خجل كردن افراد بى بضاعتى كه توان تهيّه اين گونه لباس و تجمّل را ندارند، 8 ضربه اقتصادى ، زيرا به جاى دقّت در كار، به هوسبازى سرگرم مى شوند، 9 به ناكامى كشاندن زنان و دخترانى كه شكل و روىِ در خور توجّهى ندارند، 10 ايجاد دغدغه براى والدين ، 11 راضى كردن هوس بازان ، 12 پيدايش رقابت هاى منفى ، 13 فرار از خانه ، 14 پيدايش اطفال نامشروع ، 15 بروز امراض مقاربتى ، 16 پيدا شدن امراض روانى ، 17 پيش آمدن مسائلى از قبيل سقط جنين ، خودكشى يا ديگركشى يا حمله به ديگران و حوادث رانندگى و... كه اينها همه گوشه اى از بى تقوايى درباره يكى از مسائل (حجاب ) است .
شايد به همين دليل باشد كه در قرآن ، اين همه در مورد تقوى سفارش شده است و امام جمعه بايد در همه خطبه ها، مسئله تقوى را مطرح كند و قرآن به مقدار كم تقوى قانع نيست و مى فرمايد: (فاتّقوا اللّه ما استَطَعتم )تا آنجا كه مى توانيد تقوى داشته باشيد. و در جاى ديگر مى فرمايد: (اتّقوا اللّه حقَّ تُقاتِه )آن گونه كه حقّ تقوى است ، تقوى داشته باشيد.
البتّه نبايد ماءيوس شويم ، زيرا هرگاه به گناهى گرفتار شديم ، مى توانيم با طناب نماز و توبه و استمداد از خداوند، خود را از منجلاب گناه نجات دهيم
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۸/۱۱/۲۵, ۱۰:۵۷ #7
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 685
- مورد تشکر
- 1,797 پست
- حضور
- 1 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 87
- آپلود
- 11
- گالری
-
44
آيه (2)
يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَرْفَعُوَّاْ اءَصْوَ تَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلاَ تَجْهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ اءَن تَحْبَطَ اءَعْمَ لُكُمْ وَاءَنتُمْ لاَتَشْعُرُونَ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صداهايتان را بالاتر از صداى پيامبر نبريد و همان گونه كه بعضى از شما نسبت به ديگرى بلند گفت وگو مى كنيد، با پيامبر اين گونه سخن مگوييد! مبادا (به خاطر اين صداى بلند كه برخاسته از بى ادبى شما است ،) اعمال شما نادانسته نابود شود.
نكته ها:
O در آيه قبل ، از پيشى گرفتن بر رسول خدا در عمل نهى شد و در اين آيه ، شيوه گفت وگو با پيامبر را بيان مى كند و مى فرمايد احترام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را حفظ كنيد.
در آيه 63 سوره نور نيز سفارش شده كه نام پيامبر را مانند نام هاى خودتان نبريد، بلكه با عنوان و مؤ دّبانه نام ببريد.
O حفظ عمل مهم تر از خود عمل است . اعمال ما گاهى از اوّل خراب است ، چون با قصد ريا و خودنمايى شروع مى شود، گاهى در وسط كار به خاطر عُجب و غرور از بين مى رود و گاهى در پايان كار به خاطر بعضى از اعمال حبط مى شود. به همين خاطر قرآن مى فرمايد: هر كسى عمل خود را تا قيامت بياورد و از آفات بيمه كند، ده برابر پاداش داده مى شود؛ (مَن جاء بالحسنة ...) و نمى فرمايد: هر كس عملى را انجام دهد، ده پاداش دارد. زيرا ميان انجام عمل در دنيا و تحويل آن در قيامت ، فاصله زيادى است .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: براى هر ذكرى درختى در بهشت كاشته مى شود، شخصى گفت : پس بهشت ما درختان زيادى دارد!؟ حضرت فرمود: بله ، لكن گاهى گناهان و اعمالى از شما سر مى زند كه آن درختان را مى سوزاند. سپس آن حضرت آيه فوق را تلاوت فرمودند.
O قرآن تباهى و حبط اعمال را، يكجا براى كفر و شرك آورده و يكجا براى بى ادبى در محضر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ، پس معلوم مى شود گناه بى ادبى در محضر پيامبر، هم وزن گناه كفر و شرك است . چون نتيجه هر دو حبط است .
O بعضى از ياران پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از روى بى توجّهى نزد حضرت بلند سخن مى گفتند، پيامبر عزيز براى آن كه اين صداى بلند سبب حبط اعمال آنان نشود، بلندتر از آنان سخن مى گفتند.
O يكى از ياران پيامبر كه بلند سخن مى گفت ، همين كه شنيد صداى بلند سبب نابودى تمام كردار او مى شود، بسيار ناراحت شد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: صداى بلند تو براى خطابه و سخنرانى بوده است و حساب تو از ديگران جداست .
O فرياد زدن در برابر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از افراد مؤ من سبب تباهى اعمال است ، امّا اگر كسانى حضرت را نشناخته اند، حساب جداگانه اى دارند. زيرا در توهين ، علم و آگاهى و قصد اهانت شرط است . اگر ما از روزنامه اى براى كارهاى ساده اى استفاده كنيم و ندانيم كه در آن آيات مباركه قرآن است ، چون نمى دانسته ايم و قصد اهانت هم نداشته ايم ، توهين به حساب نمى آيد.
O در جمله (ان تحبط اعمالكم و انتم لاتشعرون ) اعمال شما نادانسته نابود مى شود، نكته اى است و آن اينكه آفات و آثار سوء (و به اصطلاح آثار وضعى )، وابسته به دانستن يا ندانستن ما نيست .
آرى ، اگر انسان شرابى بخورد مست مى شود، گرچه خيال كند آب است . اگر به سيم بدون عايقى دست بزنيم ، دچار برق گرفتگى مى شويم ، گرچه خيال كنيم برق ندارد. گناهانى سبب پيدايش قحطى ، زلزله ، كوتاه شدن عمر، ذلّت و خوارى مى شود، گرچه خود انسان از پيدايش اين آثار خبرى نداشته باشد. بنابراين بى ادبى نسبت به پيامبر، سبب تباهى عمل مى شود، گرچه خود انسان آن آثار منفى را نداند.
پيام ها:
1 براى آموزش ادب به مردم ، خود ما نيز بايد آنان را مؤ دّبانه صدا بزنيم . (در اين آيه خداوند مردم را با جمله ((يا ايّها الّذين آمنوا)) صدا زده است )
2 رهبر امّت اسلامى از حقوق و مزاياى معنوى بالايى برخوردار است كه بايد مردم مراعات نمايند تا آنجا كه اگر در حال گفتگو است ، صدايى بالاتر از صداى حضرت نباشد و اگر حضرت ساكت است و ما مشغول سخن گفتن با او هستيم ، باز هم با صداى بلند حرف نزنيم . (لا تَرفعوا اصواتكم فوق صَوتِ النّبى )
آرى ، مقام نبوّت براى ما مسئوليّت آور است .
3 سفارش به احترام بزرگان ، از زبان ديگرى زيبا است . (در اين آيه ، پيامبر نمى فرمايد: بلندتر از من سخن نگوييد، اين خداوند است كه سفارش مى كند كه بلندتر از پيامبر صحبت نكنيد) (لا تَرفعوا اصواتكم )
4 مقام و موقعيّت افراد در عمل آنان اثر دارد. (جسارت از مؤ من نسبت به شخص رسول اللّه ، حساب ويژه اى دارد) (ياايّها الذين آمنوا... ان تَحبط اعمالكم )
5 گاهى انسان ندانسته تيشه به ريشه خود مى زند. (ان تَحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون )
نمونه ها
الف : پيامبر عزيز اسلام در آستانه رحلت ، تقاضاى قلم و دواتى كرد و فرمود: مى خواهم براى شما چيزى بنويسم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد! خليفه دوّم گفت : بيمارى پيامبر شديد شده وسخنانش بى ارزش است ! شما قرآن داريد و نيازى به نوشتن نيست ! سر و صدا بلند شد حضرت فرمود: برخيزيد و برويد، نزد من فرياد نكشيد!.
مرحوم علامه سيد شرف الدين (صاحب كتاب المراجعات ) مى فرمايد: گرچه قلم و كاغذ نياوردند و چيزى نوشته نشد، ولى ما مى توانيم خط نانوشته را بخوانيم ! زيرا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: هدف من نوشتن چيزى است كه هرگز گمراه نشويد؛ ((لَن تَضلّوا))، با كمى دقّت خواهيم ديد كه اين كلمه را بارها در جاى ديگر درباره قرآن و اهل بيت بيان فرموده است كه من از ميان شما مى روم و دو چيز گرانبها را به جا مى گذارم و اگر به آن تمسّك كنيد، هرگز گمراه نشويد و آن دو چيز گرانبها قرآن و اهل بيت من هستند.
پس چون بارها كلمه ((لَن تَضلّوا)) را درباره قرآن و اهل بيت بكار برده اند، در اينجا نيز كه فرمود: براى شما چيزى مى خواهم بنويسم كه هرگز گمراه نشويد، مراد آن حضرت تمسّك به قرآن و اهل بيت است .
ب : همين كه امام حسن مجتبى عليه السلام شهيد شد و خواستند او را در كنار قبر جدّش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله دفن كنند، عايشه جلوگيرى كرد و اين امر باعث بلند شدن سر و صداى مردم شد. امام حسين عليه السلام با تلاوت آيه (لاتَرفَعوا اَصواتكم ...) مردم را ساكت كرد و فرمود: احترام پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله پس از مرگ حضرت نيز همچون زمان حيات او لازم است .
مقدّسات در اسلام
o در تمام دنيا و عقائد مختلف ، به بزرگان خود احترام خاصّى مى گذارند. شهرها، خيابان ها، دانشگاه ها، فرودگاه ها، مدارس ، مؤ سسات را به نام آنان نامگذارى مى كنند. در اسلام نيز افراد، ساعات ومكان ها وحتّى برخى گياهان و جمادات قداست دارند.
ريشه قداست و كرامت همه آنها در اسلام ، وابستگى به ذات مقدّس خداوند است و هر چه وابستگى آن به خدا بيشتر باشد، قداست آن هم بيشتر است و ما بايد احترام ويژه آنها را حفظ كنيم . امّا مقدّسات :
1 خداوند سرچشمه قدس است و مشركان كه ديگران را با خدا يكسان مى پندارند، در قيامت به انحراف خود اقرار خواهند كرد و به معبودهاى خيالى خود خواهند گفت : رمز بدبختى ما اين است كه شما را با خدا يكسان مى پنداشتيم . (اذ نُسوّيكم بِربّ العالَمين )
در قرآن سخن از تسبيح و تنزيه خداوند زياد است ، يعنى ما بايد براى خدا آن احترام وقداستى را بپذيريم كه هيچ گونه عيب ونقصى براى او تصوّر نشود. نه تنها ذات او، بلكه نام او نيز بايد منزّه باشد. (سَبّح اسم ربّك الاعلى )
2 كتاب خدا نيز احترام و قداست ويژه اى دارد. زيرا وقتى قرآن خود را عظيم مى داند، پس ما بايد آن را تعظيم كنيم ، وقتى قرآن خود را كريم مى داند، ما بايد آن را تكريم كنيم ، وقتى قرآن خود را مجيد مى داند، ما بايد آن را تمجيد كنيم .
3 رهبران الهى ، تمام انبيا و جانشينان بر حقّ آن بزرگواران به خصوص حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت او، داراى مقام مخصوصى هستند كه در اين سوره (حجرات ) پاره اى از آداب برخورد با حضرت بيان شده است : بر آنان پيشى نگيريم ، بلندتر از آنان صحبت نكنيم و...
در قرآن به انسان فرمان صلوات بر پيامبر داده شده است .البتّه بايد به اين نكته توجّه كنيم كه الا ن كه حضرت رحلت كرده اند، همان احترام براى زيارت حضرت ، جانشينان حضرت ، ذريّه آن بزرگوار و تمام كسانى كه به نحوى به آن حضرت نسبت دارند، به خصوص علماى ربّانى و فقهاى عادل و مراجع تقليد (كه به فرموده روايات ، اين عزيزان جانشينان پيامبرند)، بر ما لازم است .
در حديث مى خوانيم : كسى كه سخن فقيه عادل را رد كند، مثل كسى است كه سخن اهل بيت پيامبر عليهم السلام را رد كرده باشد و كسى كه سخن آنان را رد كند، مثل كسى است كه سخن خدا را رد كرده باشد.
نه تنها پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه آنچه مربوط به انبيا است ، نيز كرامت دارد. در قرآن مى خوانيم : صندوقى كه موسى عليه السلام در زمان نوزاديش در آن نهاده و به دريا انداخته شده بود و بعداً يادگارهاى موسى و آل موسى در آن بود، به قدرى مقدّس بود كه براى امّت بنى اسرائيل وسيله آرامش بود و فرشتگان آن را حمل مى كردند.
4 در اسلام والدين از كرامت و قداست خاصّى برخوردارند. در قرآن پنج مرتبه بعد از سفارش به يكتاپرستى ، احسان به والدين مطرح شده و تشكّر از آنان ، در كنار تشكّر از خداوند آمده است .
احترام والدين تا آنجا است كه نگاه همراه با محبّت به والدين عبادت است و به ما سفارش شده صداى خود را بلندتر از صداى آنها قرار ندهيد، سفرى كه سبب اذيّت آنان مى شود، حرام است ودر آن سفر نماز شكسته نمى شود. با والدين حمّام نرويد، با نامادرى خود كه زمانى همسر پدر شما بوده است ازدواج نكنيد.
5 در اسلام بعضى از زمان ها مثل شب قدر، بعضى از مكان ها مثل مسجد، بعضى از سنگ ها مثل حجرالاسود، بعضى از آبها مثل زَمزم ، بعضى از خاك ها مثل تربت امام حسين عليه السلام ، بعضى از گياهان مثل زيتون ، بعضى از سفرها مثل معراج و سفرهاى علمى عبادى كمك رسانى جهاد، بعضى از لباسها مثل لباس احرام ، مقدّس است و بايد براى آنها احترام خاصّى را پذيرفت .
مثلاً در قرآن مى خوانيم : حضرت موسى بايد به احترام وادى مقدّس ، كفش خود را بيرون آورد. (فَاخلَع نَعلَيك انّك بِالوادِ المقدّس طُوى )
مشرك حقّ ورود به مسجدالحرام را ندارد. (انّما المشركون نجس فلايَقربوا المسجد الحرام )
سفارش كرده هنگامى كه به مسجد مى رويد، زينت خود را به مسجد ببريد. (خُذوا زينَتكم عند كلّ مسجد)
جُنُب حقّ توقّف در مسجد را ندارد. (و لاجُنباً الاّ عابرى سبيل )
مسجد به قدرى عزيز است كه افرادى مثل حضرت ابراهيم ، اسماعيل ، زكريّا و مريم عليهم السلام خادم و مسئول پاكسازى و تطهير آن بوده اند. (طَهّرا بَيتى ) حتّى مادر مريم در دوران حاملگى كه خيال مى كرد فرزندش پسر است ، نذر كرد او را بعد از تولّد و رشد، خادم مسجدالاقصى كند. (انّى نَذَرتُ لَك ما فى بَطنى مُحرّراً)
6 انسان با ايمان نيز داراى قداست وكرامت است ، تا آنجا كه آبروى مؤ من از كعبه بيشتر است و آزار و غيبت او حرام و دفاع از حقّ او واجب و حتّى نبش قبر او بعد از مرگ نيز حرام است .
اگر نماز فرادى در جايى كه نماز جماعتى برقرار است ، سبب تضعيف امام جماعت شود، آن نماز باطل است .
آرى ، ضربه به كرامت انسان ، سبب بطلان نماز مى شود.
7 اسلام حتّى براى بعضى از غير مسلمانان نيز احترام خاصّى قائل شده است . پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله همين كه رئيس قبيله اى اسلام مى آورد، احترام او را حفظ و بر رياستش ابقا مى فرمود. حتّى براى اسيرانى كه از خانواده هاى محترمى بودند، حساب جداگانه اى باز مى كرد. مثلاً براى شهربانو (دختر پادشاه ايران ) و فرزند حاتم طايى سخاوتمند كه اسير شدند، حساب جداگانه اى باز كردند.
همان گونه كه گفتيم ، در فرهنگ همه ملّت ها مقدّساتى وجود دارد، مثلاً قانون اساسى و پرچم ملّى و شخصيت هاى علمى ، انقلابى و هنرى ، در نزد آنها محترم است .
البتّه بايد از قداست هاى انحرافى پرهيز كرد، زيرا در طول تاريخ رندانى مثل سامرى بوده اند كه گوساله هايى ساخته و براى آنها قداست جعلى قرار داده اند، چه بسيار شاهانى كه دانشمندان و شعرايى را خريده و آنان را به ثناخوانى و مقدّس تراشى خود واداشته اند.
احترام گذارى اولياى الهى
o اولياى خدا بيش از همه به كرامت ها و قداست ها پاى بند بودند، به چند نمونه توجّه كنيد:
الف : تا زمانى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله زنده بود، حضرت على عليه السلام ، به احترام آن بزرگوار خطبه نخواند.
ب : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در بين نماز نگاهش به ديوار روبرو افتاد كه گويا اثرى از آب دهان بر آن بود، كلام خود را قطع كرد و مقدارى راه رفت (بدون آن كه از قبله منحرف شود) و با شاخه درختى كه در كنارش بود، آن اثر را محو كرد و سپس عقب عقب به جاى خود برگشت و به نماز ادامه داد.
ج : امام حسين عليه السلام همين كه ديد برادر بزرگش امام حسن عليه السلام 100 درهم به فقير كمك كرد، او 99 درهم كمك كرد تا حريم برادر بزرگتر را حفظ كند.
د: امام رضا عليه السلام همين كه نام حضرت مهدى عليه السلام را مى شنيد (با اين كه آن حضرت هنوز متولّد نشده بود) قيام مى كرد.
ه : در خانه آية اللّه العظمى بروجردى از مراجع بزرگ شيعيان جهان ، شخصى اظهار داشت براى سلامتى امام زمان و آية اللّه بروجردى صلوات بفرستيد. ايشان به شدّت ناراحت شد كه چرا حريم افراد را حفظ نمى كنيد و چرا نام مرا در كنار نام ولى عصر عليه السلام آورديد!؟
بنابراين بايد توجّه داشت كه درجات كرامت و قداست متفاوت است و هر كس و هر چيزى به اندازه و در جايگاه خودش احترام و قداست دارد.
حبط و نابودى اعمال
o آيه دوّم سوره حجرات ، صداى بلند در محضر پيامبر را سبب حبط و نابودى اعمال دانست و فرمود: پاداش تمام كارهاى خوب شما بدون اينكه خود متوجّه باشيد تباه مى شود، بنابراين به جاست پيرامون حبط عمل چند كلامى بيان كنيم :
((حَبط)) در لغت به معناى فاسد وتباه شدن است . همان گونه كه غذاها و داروها، سرما و گرما، آب و آتش در يكديگر اثر مى گذارند، اعمال انسان نيز در يكديگر اثر مى گذارد. به دو مثال توجّه كنيد:
الف : اگر كارگرى بعد از بيست سال خدمات مفيد، يك روز فرزند كارفرما را بكشد، آن قتل خدمات بيست ساله او را تباه مى كند، كه به اين تباه شدن اعمال گذشته ، حبط گويند.
ب : اگر كارگرى بيست سال كارفرماى خود را رنج دهد، امّا يك روز فرزند كارفرما را كه در حال غرق شدن است نجات دهد، اين خدمت رنجهاى بيست ساله را از بين مى برد كه به اين خدمتى كه بدى ها را از بين مى برد، تكفير يا كفّاره گويند.
با توجّه به اين دو مثال مى گوييم : مسائل معنوى و رفتار انسان نيز در يكديگر اثر مى كند. به چند نمونه قرآنى توجّه كنيد:
1 كفر و ارتداد و بستن راه خدا بر مردم و ستيز با رسول خدا، سبب تباهى اعمال است .
2 كسانى كه پيرو كارهايى هستند كه خدا را به غضب مى آورد و از كارهايى كه خدا را راضى مى كند تنفّر دارند، اعمالشان تباه است .
3 شرك و نفاق ، دنياطلبى ، كشتن انبيا و عدالت خواهان ، سبب نابودى اعمال است .
4 منّت گذاشتن بر كسى كه به او كمكى كرده ايم ، سبب باطل شدن عمل است .
5 ريا و عُجب ، عبادات انسان را از بين مى برد.
حبط وتباهى اعمال در روايات
o اكنون به سراغ روايات مى رويم تا ببينيم چه كار و عملى سبب تباهى كارهاى خوب انسان مى شود. در اينجا نيز مسائل اعتقادى ، عبادى ، خانوادگى ، اجتماعى ، سياسى و روانى ، سبب نابودى اعمال معرفى شده است كه ما به هر يك اشاره مى كنيم ؛
1 اعتقادى : كينه و دشمنى با امامان معصوم عليهم السلام و اهل بيت پيامبر.
2 عبادى : كسى كه نماز خود را بدون عذر ترك كند. از امام پرسيدند: چرا ترك نماز را از گناهان كبيره نشمردى ، ولى خوردن مال يتيم را از گناهان كبيره بشمار آورديد؟
حضرت فرمودند: كفر از گناهان كبيره است و ترك نماز كفر عملى است .
3 خانوادگى : امام صادق عليه السلام فرمودند: اگر همسرى به همسرش بگويد: من از تو خيرى نديدم و از تو ناراضى هستم ! اعمالش تباه مى شود.
4 اجتماعى : رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: كسى كه مرده اى را با حفظ امانت غسل دهد، به عدد هر موئى از ميّت خداوند پاداش آزاد كردن يك برده به او عطا مى كند و صد درجه به او مرحمت مى فرمايد. پرسيدند: حفظ امانت در شستن مرده چيست ؟ حضرت فرمودند: عورت وزشتى هاى او را پنهان بدارد وگرنه اجرش تباه و آبرويش در دنيا و آخرت ريخته مى شود. (آرى ، اين بود حفظ آبروى مرده تا چه رسد به حفظ آبروى زنده !)
5 سياسى : امام باقر عليه السلام درباره آيه (و مَن يَكفُر بالايمان فقد حَبطَ عَمَلُه ) يعنى هر كس به ايمان خود پشت كند (و مرتد شود)، عملش تباه است فرمودند: ايمان در بطن قرآن على بن ابى طالب عليهما السلام است وكسى كه به ولايت او كفر ورزد، عملش تباه است . (آرى ، رهبرى معصوم و پيروى از او، از اركان مسائل سياسى اسلام است )
6 روانى : امام صادق عليه السلام فرمودند: هر كس بر اساس شك و خيال خود (بدون داشتن علم يا حجّت شرعى )، به پا خيزد و عملى انجام دهد، عملش تباه است .
O اكنون كه اثر منفى بعضى اعمال را بيان كرديم ، به سراغ اثر مثبت بعضى اعمال ديگر مى رويم كه انسان چگونه مى تواند با اعمال خود كارهاى بد را بپوشاند و يا به كارهاى خوب تبديل نمايد؛
در قرآن ، ايمان ، كار نيك ، تقوى ، كمك مخفيانه به فقرا، توبه ، دورى از گناهان كبيره ، نماز، زكات ، قرض الحسنه ، هجرت و جهاد، سبب عفو و بخشش گناهان و از بين رفتن لغزشها معرّفى شده است .
قرآن مى فرمايد: در دو طرف روز نماز به پادار، زيرا خوبى ها، بدى ها را از بين مى برد. (و اَقِم الصلوة ... انّ الحسنات يُذهِبنَ السئيات )
o به خوبى روشن است كه بى ادبى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به خاطر مقام والاى آن حضرت ، سبب حبط اعمال مى شود، ولى قرآن به ما سفارش كرده كه نسبت به همه مردم آرام سخن بگوييم . چنانكه لقمان عليه السلام به فرزندش مى گويد: (واغضُض من صَوتك ) صداى خود را فرو گير و سپس صداهاى غير معروف را به صداى الاغ تشبيه كرده است .(انّ اَنكَر الاصوات لَصوتُ الحَمير) مسئله صداى بلند (آلودگى صوتى )، امروزه (به اصطلاح عصر تمدّن ) يكى از مشكلات جامعه بشرى است .
گاهى به اسم عروسى ، گاهى به اسم عزا، گاهى در مسجد، گاهى در زمين ورزش ، و گاهى در قالب خريد و فروش اجناس ، آرامش را از مردم سلب مى كنيم .
در حالى كه تنها در چند جا اسلام حقّ فرياد زدن به ما مى دهد، مثلا: هنگام اذان آن هم با صوت خوب و بدون مقدّمات ، يا زائران خانه خدا در بيابان هاى مكّه ، همين كه ديگر قافله ها و كاروان ها را مى بينند، سفارش شده كه با صداى بلند عبارتِ ((لَبّيك الّلهمّ لَبّيك )) را تكرار كنند.
به هر حال جز در موارد نادر و استثنائى ، ما حقّ بلند حرف زدن را نداريم ، تا چه رسد به اين كه اين فرياد جنبه تهديدى نيز داشته باشد كه در اين صورت علاوه بر مسئله بى ادبى ، ترساندن مؤ من هم خود كيفر ويژه اى دارد.
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۸/۱۱/۲۵, ۱۰:۵۸ #8
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 685
- مورد تشکر
- 1,797 پست
- حضور
- 1 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 87
- آپلود
- 11
- گالری
-
44
آيه (3)
إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ اءَصْوَتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللّهِ اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ اءَجْرٌ عَظِيمٌ
همانا كسانى كه نزد پيامبر (به خاطر ادب و احترام ) صداهايشان را پايين مى آورند، همانها كسانى هستند كه خداوند دلهايشان را براى تقوى آزمايش كرد. آمرزش و پاداش بزرگ مخصوص آنها است .
نكته ها:
O كلمه ((غَض )) به معناى از بالا به پايين و كوتاه آمدن است و آهسته سخن گفتن ، نشانه ادب ، تواضع ، وقار، آرامش و مهر و عشق است .
O قرآن در اين آيه مى فرمايد: خداوند دلهاى افراد مؤ دّب را آزمايش مى كند و ناگفته پيداست كه آزمايش خداوند براى شناخت نيست ، زيرا كه او همه چيز را مى داند، بلكه مراد از آزمايش آن است كه انسان در برابر مسائل ، از خود استعداد و عكس العملى بروز دهد تا لايق دريافت پاداش الهى بشود.
زيرا كيفر و پاداش خداوند بر اساس علم او نيست ، بلكه بر
اساس عملكرد انسان است . يعنى اگر خدا علم دارد كه فلان شخص در آينده خلاف خواهد كرد، او را كيفر نمى دهد، بلكه بايد از او خلافى سر زند تا كيفر ببيند.
جالب آن كه انسان نيز بر اساس دانسته ها به كسى مُزد نمى دهد، يعنى اگر علم داريم كه اين خيّاط لباس ما را مى دوزد، به او مزد نمى دهيم ، بلكه بايد براى ما لباس بدوزد تا مزدى به او بدهيم .
بنابراين مراد از آزمايش وامتحان الهى در آيات و روايات ، انجام وسر زدن عملى از انسان است تا پس از آن به كيفر يا پاداشى برسد. البتّه امتحان در اينجا مربوط به قلب است ، زيرا چه بسيار افرادى رياكارانه اظهار ادب و تواضع مى كنند، ولى در درون متكبّرند.
O پاداش هاى الهى هميشه با صفات ((كَريم ))، ((عَظيم ))، ((كَبير))، ((غَير مَمنُون )) (پيوسته )، ((نِعمَ اَجر)) (خوب )، مطرح شده است و اين به خاطر آن است كه پاداش هاى خداوند، از سرچشمه رحمت و لطف بى نهايت اوست .
پيام ها:
1 هم خلافكار را توبيخ كنيم و هم درستكار را تشويق . در آيه قبل خلافكارانى كه در محضر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بلند صحبت مى كردند توبيخ شدند، اين آيه و آيات بعد، افراد مؤ دّب را تشويق مى كند. (انّ الّذين يَغضّون ... لهم مغفرة ...) آرى ، سرزنش وتشويق بايد در كنار هم باشد.
2 ادب ظاهرى ، نشانه تقواى درونى است . (الذين يغضّون ... امتحن اللّه قلوبهم للتّقوى ) (يعنى كسانى كه صداى خود را پايين مى آورند، دلهاى باتقوايى دارند)
3 اكنون كه در محضر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيستيم ، باز مسئله ادب در زيارت مرقد حضرت و نسبت به جانشينان حضرت همچنان در جاى خود باقى است .
4 ادب هاى مقطعى و لحظه اى نشان دهنده عمق تقوى نيست . (يَغضّون اصواتهم ) (فعل مضارع و نشانه استمرار و عميق بودن است )
5 در قرآن هرجا كلمه ((مغفرت )) و((اجر)) آمده ، اوّل سخن از مغفرت است . زيرا تا از گناه پاك نشويم ، نمى توانيم الطاف الهى را دريافت كنيم . (لهم مغفرة و اجرعظيم )
ادب در گفتگو
o اكنون كه اين آيه از آداب گفت و گو با رسول اللّه سخن مى گويد، ما نيز كمى درباره دستوراتى كه اسلام براى سخن گفتن دارد، اشاره كنيم :
1 گفتار بايد همراه با كردار باشد وگرنه قابل سرزنش است . (لِمَ تَقولون مالا تَفعلون )
2 گفتار بايد همراه باتحقيق باشد. (هدهد به سليمان عليه السلام گفت : خبرى قطعى و تحقيق شده آورده ام ) (بِنَباءٍ يَقين )
3 گفتار بايستى دل پسند باشد. (الطّيّب مِن القَول )
4 گفتار بايد رسا و شفّاف باشد. (قَولاً بَليغاً)
5 گفتار بايد نرم باشد. (قولاً لَينّاً)
6 گفتار بايد بزرگوارانه باشد. (قَولاً كريماً)
7 گفتار بايد قابل عمل باشد. (قَولاً مَيسوراً)
8 با همه اقشار خوب سخن بگوييم ، نه تنها با افراد و گروه هاى خاص . (قولوا للنّاس حُسناً)
9 در گفتار بهترين مطلب و شيوه را انتخاب كنيم . (يقولوا الّتى هىَ اَحسن )
10 در گفتار هيچ گونه لغو و باطلى در كار نباشد. (اِجتَنِبوا قَول الزّور) و (عن اللَّغو مُعرضون )
نمونه ها
o چون اين آيه از افراد با ادبى كه نزد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله صداى خود را پايين آورده اند ستايش كرده و براى آنان مغفرت و اجر بزرگ مقرّر كرده است ، به دو نمونه از ادب و بى ادبى كه در قرآن آمده است اشاره مى كنيم :
1 همين كه حضرت آدم و همسرش بر خلاف نهى الهى از درخت ممنوعه خوردند و مورد توبيخ قرار گرفتند، شرمنده شده و توبه و عذر خواهى كردند، خداوند نيز توبه آنان را پذيرفت . اين عذر خواهى يك ادب بود كه آدم و همسرش را نجات داد.
در كربلا حُر نيز نسبت به امام حسين عليه السلام ادب كرد و با اينكه ابتدا از طرفداران يزيد بود، ولى در نماز جماعت به امام حسين عليه السلام اقتدا كرد و گفت : چون مادر تو زهرا عليها السلام مى باشد، من به تو احترام مى گذارم ! شايد همين ادب ، سبب خوش عاقبتى او شده باشد.
2 ابليس به آدم سجده نكرد و مورد سرزنش قرار گرفت ، او به جاى عذرخواهى و توبه ، بى ادبى كرد و گفت : من نبايد به او سجده كنم ، نژاد من از آتش و بر نژاد خاكى برترى دارد. او در حقيقت فرمان خدا را نابجا پنداشت و به خاطر همين بى ادبى ، براى هميشه مورد لعنت همه قرار گرفت .
امتياز پاداش هاى الهى
o پاداش هاى مردم ، كوتاه مدّت ، كوچك ، سطحى ، همراه با منّت و ساير آفات است . بگذريم كه غير خداوند (همسر، فرزند، شريك ، دوست ، حكومت و ديگران ) بسيارى از كارهاى ما را نمى دانند تا اجرى دهند. گاهى به خاطر حسادت مى دانند، ولى ناديده مى گيرند، گاهى به خاطر بخل پاداش نمى دهند و گاهى نيز به خاطر ناتوانى ، چيزى ندارند تا پاداش دهند.
غير خدا هر كس كه باشد، كارهاى كم و معيوب را از انسان نمى پذيرد، بگذريم كه پاداش هاى مردمى در يك كف زدن ، سوت كشيدن ، صلوات فرستادن و... خلاصه مى شود.
امّا خداوند هم كار كم را مى پذيرد؛ (فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرّةٍ خَيرا يَرَه ) هم كار معيوب را؛ چنانكه در دعاى تعقيبات نماز مى خوانيم : پروردگارا! اگر در ركوع و سجود نماز من نقصى بود، نمازم را با همان نقص ها پذيرا باش !
خداوند عيب ها را مى پوشاند و خوبى ها را نشان مى دهد. ((يا مَن اَظهر الجَميل و سَتر القبيح ))
خداوند به بهشت جاودان مى خرد و ديگران كار ما رابه احساسات زود گذر.
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۸/۱۱/۲۵, ۱۱:۰۰ #9
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 685
- مورد تشکر
- 1,797 پست
- حضور
- 1 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 87
- آپلود
- 11
- گالری
-
44
آيه (4 و 5)
إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ الْحُجُرَتِ اءَكْثَرُهُمْلاَ يَعْقِلُونَ
همانا كسانى كه از پشت حجره ها تو را مى خوانند، اكثرشان تعقّل نمى كنند.
وَلَوْ اءَنَّهُمْ صَبَرُواْ حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْراً لَّهُمْ وَاللّهُغَفُورٌ رَّحِيمٌللّه
و اگر آنان صبر كنند تا تو به سوى آنان خارج شوى ، قطعاًبرايشان بهتر است و خداوند بخشنده مهربان است .
نكته ها:
O گرچه مسئله صدا زدن پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله از پشت حجرات امروز ديگر مطرح نيست ، ولى درس و قانونى كه از اين ماجرا به دست مى آيد، براى ما كارساز است . چنانكه در تفسير روح المعانى مى خوانيم كه ابن عباس به خانه استادش مى رفت ، ولى درِ خانه را نمى زد تا خود استاد بيرون بيايد. از او پرسيدند: چرا در نمى زنى ؟ گفت : (و لو انّهم صَبَروا حتّى تَخرُجَ اليهم لَكان خَيراً لَهم ) يعنى اگر مردم صبر كنند تا تو از خانه خارج شوى براى آنان بهتر است .
مشاهده مى كنيم كه چگونه ابن عباس از آيه اى كه در شاءن پيامبر است ، براى همه تاريخ درس مى گيرد!
آرى ، كسى نگويد امروز كه ابولهب نيست ، جمله (تَبّت يَدا اَبى لهب ...) چه معنايى دارد؟ زيرا آيه نام فردى را مى برد، ولى هدف تفكّرات و اعمال آن فرد است . ابولهب فردى كافر و كارشكن بود و اگر امروز مى گوييم : (تَبّت يَدا ابى لهب ) يعنى بريده باد دست كسانى كه نسبت به مسلمين سوء قصد دارند و نسبت به رهبران الهى كارشكنى مى كنند!
O تعداد حجره هاى خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نه عدد كه از شاخه هاى خرما و بر درب هر يك پرده اى از موى بز بود و طول هر اتاق ، ده ذراع (تقريباً پنج متر) و ارتفاع آن هفت تا هشت ذراع (تقربياً چهار متر) بود. اين اتاق ها در زمان وليدبن عبدالملك خراب و جزو مسجد قرار داده شد. روز خراب كردن ، صداى گريه ها بلند شد و سعيدبن مسيب مى گفت : دوست داشتم اين حجره ها به حال خود باقى مى بود تا مردم جهان اين سادگى را ببينند و عبرت بگيرند!
پيام ها:
1 به شاءن افراد توجّه كنيم . (فرياد در كوچه ، ايجاد فشار روانى ، پيامبر را در رو درواسى قرار دادن و تحميل خواسته هاى خود بر آن حضرت ، در شاءن آن بزرگوار نيست ) (يُنادونك من وراءِ الحجرات )
2 با يك حركت بى ادبانه نبايد مردم را بى عقل دانست .
گروهى كه همواره پشت اتاق هاى پيامبر با فرياد خواهان خارج شدن حضرت بودند، بى عقلند. (ينادونك ) (فعل مضارع نشانه استمرار است )
3 حساب فرياد افرادى كه بر اساس عادت بلند سخن مى گويند، (نه بر اساس اهانت و تحقير)، از افراد بى ادب و مغرِض جداست . (اكثرهم لايعقلون ) (مثلا گاهى والدين نام فرزند خود را ساده مى برند، امّا قصد سوء ندارند، حساب آنان از كسانى كه براساس بى ادبى نام را ساده مى برند جداست )
4 فرياد در كوچه و بى ادبى نسبت به رهبر آسمانى ، نشانه بى عقلى است . (ينادونك ... لايعقلون )
5 هركس عقلش بيشتر است ، ادبش بيشتر است . (الّذين ينادونك ... اكثرهم لايعقلون ) حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((لا عَقلَ لِمَن لا اءدبَ له )) كسى كه ادب ندارد، در واقع عقل ندارد.
6 يكى از راههاى اصلاح و تربيت ، انتقاد و توبيخ خلافكار است . (الّذين ينادونك ... اكثرهم لايعقلون )
7 آنجا كه عمل خلافى تكرار شد، توبيخ لازم است . (ينادونك ... لايعقلون )
8 به برنامه ها و اوقات فراغت ديگران احترام بگذاريم . پيامبر اسلام نيز به آرامش و استراحت و رسيدگى به خانواده نياز دارد و نبايد مردم هر لحظه مزاحم او شوند. (لو انّهم صبروا...) (مزاحمت و توقّع بى جا و ايجاد فشار و هيجان ، ممنوع )
9 صبر نشانه ادب است . (صبروا حتّى تخرج )
10 در ملاقات مردم با رهبرى ، اختيار و زمان نبدى به دست رهبر است . (حتّى تخرج اليهم )
11 پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله زمان هايى را براى ملاقات با مردم قرار داده بود و نيازى به فرياد از كوچه نبود. (حتّى تخرج اليهم )
12 در برابر افراد بى ادب و بى خرد، از باب رحمت ، گذشت و مهربانى وارد شويم و آنان را ماءيوس نكنيم . خداوند ضمن سرزنش كسانى كه با فرياد پيامبر را صدا مى زدند، صبر، مغفرت و رحمت خود را مطرح مى كند تا يكسره ماءيوس نشوند وفرصت تغيير رويّه داشته باشند. (لو انّهم صبروا... واللّه غفور رحيم )
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۸/۱۱/۲۵, ۱۱:۰۲ #10
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 685
- مورد تشکر
- 1,797 پست
- حضور
- 1 ساعت 25 دقیقه
- دریافت
- 87
- آپلود
- 11
- گالری
-
44
آيه (6)
يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوَّاْ إِن جَآءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبِإِ فَتَبَيَّنُوَّاْ اءَن تُصِيبُواْ قَوْماً بِجَهَ لَةٍ فَتُصْبِحُواْ عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَ دِمِينَ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر فاسقى براى شما خبرى آورد فورى تحقيق كنيد، مبادا (بخاطر زودباورى وشتابزدگى تصميم بگيريد و) ناآگاهانه به قومى آسيب رسانيد، سپس از كرده خودپشيمان شويد.
نكته ها:
O سؤ ال : در اين آيه دستور تحقيق و بررسى آمده است ، ولى در آيه 12 همين سوره ، تجسّس در امور مردم حرام شده است ، آيا مى شود هم تجسّس حرام باشد و هم بررسى واجب ؟
پاسخ : آنجا كه تجسّس حرام است ، درباره رفتار شخصىِ مردم است كه ربطى به زندگى اجتماعى ندارد، ولى آنجا كه بررسى واجب است ، موردى است كه به جامعه مربوط است ومى خواهيم بر اساس آن ، اقدام و عملى انجام دهيم كه اگر به خاطر احترام فرد، تحقيق و بررسى نكنيم ممكن است امّتى در معرض فتنه و آشوب قرار گيرند.
پيام ها:
از اين آيه درس هاى مهمى مى توان گرفت كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
1 به هر كس دستورى مى دهيد، نام او را با احترام ببريد. (يا ايّها الّذين آمنوا...)
2 همه اصحاب پيامبر عادل نبوده اند، بلكه در ميان آنان افراد فاسق و منافق نيز بوده اند.(ان جاءكم فاسق )
3 افشاگرى و رسوا كردن افرادى كه كارشان سبب فتنه است ، مانعى ندارد. (ان جاءكم فاسق ) (با توجّه به اينكه مراد از فاسق ، وليدبن عقبه است .)
4 اسلام ، اصل در زندگى را اعتماد به مردم مى داند، امّا حساب كسى كه فسق او بر همه روشن شد، از افراد عادّى جداست . (ان جاءكم فاسق )
5 زمينه حوادث دو چيز است : تلاش فاسق ، زود باورى مؤ من . (آمنوا ان جائكم فاسق ...)
6 گرچه ما بايد به سراغ خبر گرفتن از فاسق نرويم ، ولى آنان درصددند كه به سراغ ما بيايند و اخبار نادرستى را بازگو كنند. (جائكم ...)
7 هر خبرى نياز به تحقيق ندارد. (زيرا ((نباء)) به خبر مهم و مفيد گفته مى شود كه بايد بررسى شود)
8 ايمان با خوش باورى سازگار نيست . (آمنوا...فتبيّنوا)
9 تحقيق و بررسى را به تاءخير نيندازيد. (فَتبيّنوا) (حرف (فاء) نشانه اقدام سريع است )
10 جامعه اسلامى در معرض هرگونه تهاجم خبرى است و مردم بايد هوشيار و اهل تحقيق باشند. (ان جائكم ... فتبيّنوا)
11 چون گاهى فاسق راست مى گويد، بنابراين نبايد همه جا سخن او را تكذيب كرد، بلكه بايد تحقيق شود. (فتبيّنوا)
12 درمان مفاسد و ناهنجارى هاى اجتماعى ، هوشيارى امّت اسلامى است . (فتبيّنوا)
13 با تحقيق و بررسى ، فاسقان را متنبّه كنيم و نگذاريم ميدان دار جامعه اسلامى باشند و عرصه را بر آنان تنگ نماييم . (فتبيّنوا ان تصيبوا قوماً)
14 در مديريّت ، بايد علاج واقعه را قبل از وقوع انجام داد. ابتدا تحقيق ، سپس اقدام كنيم . (فتبيّنوا ان تصيبوا)
15 بيان فلسفه و رمز و راز احكام الهى ، انگيزه مردم را در انجام دستورات زياد مى كند. (فلسفه و راز تحقيق ، دورى از ايجاد فتنه در جامعه بيان شده است ) (فتبيّنوا ان تصيبوا)
16 هدف خبرگزارى فاسق ، ايجاد فتنه و بهم زدن امنيّت نظام است . (ان تصيبوا قوماً بجهالة )
17 اقدام به يك گزارش بررسى نشده ، مى تواند قومى را به نابودى بكشاند. (ان تصيبوا قوماً)
18 اقدام عجولانه و بدون بررسى و تحقيق ، نوعى جهالت است . (تصيبوا قوماً بجهالة )
19 عمل به دستورات الهى ، مانع پشيمانى است . تحقيق كنيم تا مبادا پشيمان شويم . (فتبيّنوا... نادمين )
20 پايان كار نسنجيده ، پشيمانى است . (نادمين )
فسق چيست و فاسق كيست ؟
o در اين آيه (ششم سوره حجرات ) سفارش مى كند كه اگر فاسقى براى شما خبر مهمى آورد، تحقيق و بررسى كنيد. در اينجا بايد بدانيم فاسق كيست و راههاى تشخيص خبر دروغ از خبر راست كدام است ؟
o ((فِسق )) در لغت به معناى جدا شدن است و در اصطلاح قرآنى ، به جدا شدن وخارج شدن از راه مستقيم گفته مى شود. اين كلمه در برابر عدالت بكار مى رود و فاسق به كسى مى گويند كه مرتكب گناه كبيره شده و توبه نكند.
O ((فِسق )) در قالب هاى گوناگون وموارد مختلف ، پنجاه و چهار بار در قرآن آمده است از جمله :
1 گاهى در مورد انحرافات فكرى وعقيدتى بكار مى رود، چنانكه به فرعون و قوم او گفته شده است . (انّهم كانوا قَوماً فاسقين )
2 گاهى به افراد چند چهره و منافق فاسق گفته مى شود. (انّ المنافقين همُ الفاسقون )
3 گاهى در مورد آزار دهندگان به انبيا و سركشان از دستورات آنان بكار مى رود. (در قرآن به بنى اسرائيل كه فرمان حضرت موسى عليه السلام را انجام نمى دادند و حضرت را زجر مى دادند گفته شده است ) (قالوا يا موسى انّا لن ندخلها... القوم الفاسقين )
4 گاهى به كسانى كه طبق قانون الهى داورى و قضاوت نمى كنند، فاسق گفته شده است . (و مَن لم يحكم بما اَنزلَ اللّه فَاولئك هم الفاسقون )
5 گاهى به حيله گران فاسق گويند. (...بما كانوا يَفسقون )
6 گاهى به كسانى كه وظيفه مهم امر به معروف و نهى از منكر را رها مى كنند گفته مى شود. (اَنجَينا الّذين يَنهَونَ عن السوء و اَخَذنَا الّذين ظلموا... بما كانوا يَفسقون )
7 گاهى به كسانى كه خانه ، تجارت ، فاميل و مادّيات را بر جهاد در راه خدا ترجيح مى دهند، فاسق گفته مى شود. (ان كان آبائكم ... اَحبّ... واللّه لا يَهدِى القومَ الفاسقين )
8 گاهى به انحرافات جنسى و شهوت رانى هاى ناروا گفته مى شود. (قرآن به قوم لوط كه گناه لواط را در مجالس علنى و بى پروا انجام مى دادند، لقب فاسق داده است ) (رِجزا من السماء بما كانوا يَفسقون )
9 گاهى به بهره گيرى از غذاهاى حرام فسق گفته مى شود. (حُرّمت عليكم المَيتَةُ و الدّم ... ذلكم فِسق )
10 گاهى به تهمت زدن به زنان پاكدامن گفته شده است . (يَرمُونَ المحصنات ... اولئك هم الفاسقون )
برخورد با فاسق
o آيات و روايات ، مسلمانان را از دوست شدن با فاسق نهى كرده اند. امام صادق از امام باقر و او از امام سجاد عليهم السلام نقل مى فرمايد كه از دوستى با افراد فاسق پرهيز نما كه تو را به لقمه نانى يا كمتر مى فروشند (و هرگز وفا ندارند).
2 حضرت على عليه السلام فرمود: گواهى فاسق پذيرفته نمى شود.
3 رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: فاسقى كه گناه علنى انجام مى دهد، غيبت ندارد.
4 پيامبر عزيز اسلام فرمودند: دعوت فاسق را براى مهمانى نپذيريد.
تحقيق ، داروى دردهاى اجتماعى
o در طول تاريخ ، انبيا با مردم و اجتماعاتى روبرو بوده اند كه به انواع بيمارى هاى اجتماعى و اخلاقى مبتلا بوده اند و حتّى امروز با آن همه پيشرفت هاى مهمى كه در زندگى علمى ، اقتصادى و اجتماعى بشر شده است ، هنوز آن بيمارى ها به قوّت خود باقى است . آن بيمارى ها عبارتند از:
1 تقليد كوركورانه از نياكان ، عادات وآداب ورسوم خرافى .
2 پيروى از خيالات ، شايعات ، پيشگوئى ها، تحليل ها و رؤ ياها.
3 قضاوت بدون علم ، موضع گيرى بدون علم ، ستايش يا انتقاد بدون علم و نوشتن و گفتن بدون علم .
دستور تحقيق و بررسى كه در اين آيه است ، داوريى شفابخش براى همه آن بيمارى ها است .
اگر جامعه ما اهل دقّت و تحقيق و بررسى باشند، همه اين آفات و بلاهاى اجتماعى يكسره درمان مى شود.
نمونه اى تلخ
o پس از جنگ خيبر، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شخصى به نام اُسامة بن زيد را همراه گروهى از مسلمانان به سوى يهوديانى كه در يكى از روستاهاى فدك بودند فرستاد تا آنان را به اسلام يا قبول شرائط ذِمّه دعوت نمايد، يكى از يهوديان (به نام مِرداس ) با شنيدن خبر، اموال و خانواده خود را در پناه كوهى قرار داد و با گفتن ((لااله الاّاللّه محمّدٌ رَسولُ اللّه )) به استقبال مسلمانان آمد. اُسامه به گمان اينكه او از ترس اسلام آورده و اسلام او واقعى نيست او را كشت . رسول خدا پس از اطلاع از آن ، به شدّت ناراحت شدند، آيه نازل شد: اى مؤ منين ! هرگاه در راه خدا گام بر مى داريد و سفر مى كنيد، تحقيق و بررسى كنيد و به كسى كه اظهار ايمان مى كند نگوئيد تو مؤ من نيستى و بخاطر به دست آوردن غنائم بى گناهى را نكشيد. زيرا نزد خداوند غنائم فراوانى است (كه مى تواند بدون كشتن نارواى مردم به شما عطا كند).
محكم كارى
o اسلام اصل دقّت و محكم كارى را در همه امور به شدّت مورد توجّه قرار داده است از جمله :
1 در اصول عقائد، تقليد را ممنوع كرده و مى فرمايد: هر كس بايد با عقل خود راه فكرى خود را انتخاب كند.
2 در رهبرى ، اصل عصمت يا عدالت را در كنار شرائط ديگر شرط لازم شمرده است .
3 در تقليد نيز يكى از شرائط مرجع تقليد را در كنار علم و عدالت ، دورى از هوا و هوس ، و بصيرت داشتن به مسائل زمان مطرح كرده است .
4 در قضاوت ، علاوه بر علم و عدالت ، تاءمين زندگى قاضى را شرط دانسته تا فقر و نياز قلب قاضى را به سوى گرفتن رشوه سوق ندهد.
5 در تنظيم اسناد تجارى . بزرگ ترين آيات قرآن كه در سوره بقره است ، مربوط به تنظيم اسناد داد و ستد و معاملات است . اسلام محكم كارى را حتّى در دفن مرده به ما سفارش كرده است ، زيرا مسلمانان ديدند پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله قبر يكى از مسلمانان را بسيار محكم مى سازد، پرسيدند: او كه مرده است اين همه دقّت در چيدن خشت هاى قبر براى چيست ؟ فرمود: خداوند دوست دارد مسلمان دست به هر كارى مى زند، محكم كارى كند.
قرآن درباره سخن گفتن نيز مى فرمايد: حرف محكم و منطقى بزنيد، (قولوا قَولاً سَديداً) بعد از اين نگاه اجمالى ، به سراغ مسئله خبر در اسلام برويم ؛
خبر در اسلام
o اسلام درباره خبر تاءكيدهاى فروانى كرده است از جمله :
الف : در قرآن به ما فرمان داده شده كه هر چه را به آن علم ندارى ، دنبال نكن . زيرا در قيامت از چشم و گوش و دل شما بازخواست مى شود.
ب : قرآن از كسانى كه هر خبرى را مى شنوند نسنجيده آن را نشر مى دهند، به شدّت انتقاد كرده و فرموده است : خبر را به اهل استنباط عرضه كنيد و اگر كارشناسى و حقّانيّت آن ثابت شد پخش كنيد.
ج : قرآن براى كسانى كه با پخش اخبار دروغ ، در جامعه دغدغه ايجاد مى كنند، كيفرى سخت معيّن فرموده است .
د: پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در سال آخر عمر شريف خود در سفر حج فرمودند: كسانى كه خبرهاى دروغى از من نقل مى كنند زيادند و در آينده زيادتر خواهند شد، هر كس آگاهانه به من نسبت دروغ بدهد، جايگاهش دوزخ است و هر چه از من شنيديد به قرآن و سنّت من عرضه كنيد، پس اگر موافق آن دو بود بپذيريد وگرنه ردّ كنيد.
ه : امام صادق عليه السلام بر كسى كه خبرهاى دروغى را به پدرش امام باقر عليه السلام نسبت مى داد لعنت كردند و فرمودند: هر چه از ما شنيديد، اگر شاهد و گواهى از قرآن يا ساير سخنان ما بر آن پيدا كرديد بپذيريد وگرنه نپذيريد.
و: امام رضا عليه السلام فرمودند: سند سخنان ما قرآن و سنّت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است .
ز: يكى از مهم ترين علوم اسلامى ، علم رجال است كه براى شناخت خبر صحيح از غير صحيح ، افرادى را كه حديث نقل مى كنند مورد ارزيابى و بررسى قرار مى دهد.
شيوه تحقيق
o آنچه مهم است تحقيق و بررسى و كسب علم است تا اقدامى جاهلانه صورت نگيرد، امّا اسلام كه دين جامعى است براى شناخت صحيح از ناصحيح ، راههايى را نيز نشان داده است از جمله :
1 مراجعه به كتب و اسناد محكم و قابل قبول تا آنجا كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز تورات و انجيل را شاهد براى خود آورد و فرمود: نام و نشان مرا در تورات و انجيل مى يابيد. (مَكتُوباً عندهم فى التوراة و الانجيل )
2 پرسش از دانشمندان با تقوى . (فَسئلوا اهل الذّكر)
3 گواهى دادن دو شاهد عادل . (ذَوا عَدلٍ منكم )
4 بررسى شخصى ، كه انسان خود به بررسى صحّت و سقم آن مى پردازد. نظير تحقيق و بررسى شخص نجاشى درباره مسلمانانى كه به حبشه هجرت كرده بودند.
5 جمع آورى قرائن . گاهى انسان از مجموع آثار و قرائن و نوع سخن ، همكار، زمان ، مكان و شيوه كار، حقّانيّت آن را مى فهمد. مثلاً براى شناخت پيامبر اسلام از اينكه او فردى درس ناخوانده در مركز بت پرستى بر ضد بت پرستى قيام كرده و سخن او قرآن است و در ميان دوست و دشمن به امين شناخته شده ، خلق او كريم ، يارانش باوفا، رفتارش حتّى روز فتح مكه عفو و گذشت ، دستوراتش جهان شمول و شيوه كارش بر اساس حقّ و... كه اين قرائن نشان دهنده حقّانيّت پيامبر اسلام مى شود.
6 هماهنگى گفتار اوبا سخنان قبلى وتضاد نداشتن سخنان .
7 هماهنگى گفتار او با گفتار ديگران . مثلا شخصى مطلبى را از حديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله برداشت مى كند، همين كه ديد مطلبى كه فهميده بزرگان ديگرى نيز آن را براداشت كرده اند، به فهم خود مطمئن مى شود.
8 شناسايى از طريق فرستادن بازرسى مخصوص . چنانكه حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((عَينى بِالمغرب )) يعنى كسى كه در منطقه مغرب چشم و ناظر مخصوص من است ، چنين گزارش داده است .
9 اطلاعات مردمى نيز مى تواند سند اعتماد و تحقيق باشد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: ((بَلَغَنى انّك )) مردم به من اين گونه گزارش داده اند.
10 اعتماد ديگران . مثلاً اگر علما و مراجع تقليد به حديثى اعتماد كردند و طبق آن فتوى دادند و يا اگر مردم متديّن در نماز به شخصى اقتدا كردند، اين نوع اعتمادها را مى توانيم تكيه گاه تحقيق خود قرار دهيم .
11 سابقه كار نيز مى تواند راهى براى تحقيق باشد. پيامبراسلام صلّى اللّه عليه و آله به مردم مى فرمود: چرا در من شك داريد؟ من كه عمرى را در ميان شما زندگى كرده ام و شما همه حالات مرا ديده ايد. (فقد لَبِثتُ فيكم عُمراً)
دروغ
o از آنجا كه در آيه مورد بحث (آيه 6) فرمان تحقيق و بررسى اخبار صادر شده ، لازم است نگاهى به مسئله دروغ داشته باشيم ؛
# دروغ يك نوع نفاق است ، زيرا انسان چيزى را به زبان مى گويد كه خود نيز در دل آن را باور ندارد. (يَقولون بِاَلسِنَتهم ما ليسَ فى قُلوبِهم )
# دروغ گاهى در سيماى يك تهمت در مى آيد و نسبت ناحقّى به شخصى پاك داده مى شود. (اَرادَ بِاَهلِك سُوء)
# دروغ گاهى در قالب سوگند در مى آيد، يعنى سوگند دروغ ياد مى كنند. (يَحلِفونَ بِاللّه ...)
# دروغ گاهى در قالب گريه ظاهر مى شود. چنانكه برادران يوسف شبانه و اشك ريزان نزد پدر آمدند كه يوسف را گرگ پاره كرد. (و جاؤ ا اءباهُم عِشاءً يَبكون )
# دروغ تنها با زبان نيست ، بلكه گاهى با عمل است . برادران يوسف پيراهن يوسف را با خون آميختند و با دروغِ عملى مطلب خود را اظهار داشتند. (بِدَمٍ كَذِب )
# اسلام مردم را حتّى از دروغ شوخى نهى فرموده است .
# دروغ ، كليد بسيارى از گناهان است .
# دروغ ، انسان را از چشيدن مزه ايمان محروم كرده وسبب خرابى ايمان مى شود.
# امام باقر عليه السلام فرمود: چيزى بدتر از دروغ نيست .
# حضرت على عليه السلام فرمود: از دوستى با دروغگو بپرهيز كه او همچون سراب است .
-
تشکرها 5
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری