جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: ****************مغناطیس قرآن *************

  1. #1

    تاریخ عضویت
    جنسیت ارديبهشت ۱۳۸۸
    نوشته
    73
    مورد تشکر
    507 پست
    حضور
    2 ساعت 18 دقیقه
    دریافت
    3
    آپلود
    0
    گالری
    45

    ****************مغناطیس قرآن *************




    همان لحظه نخستین، قرآن عرب را شگفت زده کرد؛ چه دین باوران و چه منکران دین را. بر همین اساس است که در آغاز اسلام، که رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله) هیچ شکوهِ ظاهری و قدرتی نداشت، یکی از عوامل گرایش افراد به اسلام ـ افزون بر محتوای ژرف قرآن کریم ـ افسونِ موسیقایی و اعجاز آن در ساختار واژگانی و جمله‏هایش بود. از میان نمونه‏های فراوان در این زمینه، به دو مورد اشاره می‏کنیم:
    «ابن هشام» یکی از تاریخ نگاران بزرگ اسلامی، در کتاب مشهور خود ـ سیره ابن هشام ـ مسلمان شدن «عمر» را از زبان خودش چنین نقل می‏کند:
    «نخست دشمن اسلام و مردی میگسار و در روزگار جاهلیت دلباخته شراب بودم. مجلسی داشتیم که بزرگان قریش در آن گِرد می‏آمدند. روزی از خانه بیرون آمدم و در پی همدمان خود می‏گشتم. کسی از آن‏ها را نیافتم. با خودم گفتم: کاش به خانه فلان می فروش می‏رفتم! بدانجا شدم و او را نیافتم. گفتم: کاش به کعبه می‏رفتم! و بر گرد آن هفت یا هفتاد بار طواف می‏کردم! پس به آهنگ طواف به مسجدالحرام درآمدم و به ناگاه فرستاده خدا را به نماز ایستاده دیدم و چون وی به نماز می‏ایستاد، رو به بیت المقدس می‏کرد و خانه کعبه را میان خود و شام قرار می‏داد و میان دو رکن (حجرالاسود و یمانی) قرار می‏گرفت. چون او را دیدم، با خود گفتم: کاش می‏شد تا امشب به گوش باشم تا سخن محمد (صلی‏الله‏علیه‏وآله) را بشنوم. ولی در دلم گذشت که اگر به او نزدیک شوم، شاید مایه ترس او گردد. پس از جانب حجرالاسود درآمدم و خود را در زیر پوشش کعبه پنهان کردم ؛ به گونه‏ای که میان من و او حایلی جز پوشش خانه کعبه نبود. چون به قرآن گوش فرا دادم، دلم نرم شد و گریستم و اسلام در دلم راه یافت». اما خلاصه روایت دیگر:
    «عمر روزی با شمشیر آخته به قصد کشتن پیغمبر خدا (صلی‏الله‏وعلیه‏وآله) از خانه بیرون آمد و جمعی از بستگانش در خانه‏ای در «صفا» اجتماع کرده بودند که نزدیک به چهل تن زن و مرد بودند. در میان راه، «نعیم» پسر «عبدالله» با «عمر» برخورد کرد و از مقصدش پرسید و او را از خاندان «عبدمناف» برحذر داشت و او را وادار کرد تا به خانه بعضی از بستگان خودش ـ یعنی دامادش «سعید» و خواهرش «فاطمه» زن او ـ برود که چگونه دین خود را ترک کرده‏اند و مسلمان شده‏اند. پس عمر به سوی خانه آنان رهسپار شد و در آن جا آوای قرآن خواندن «خَبّاب» را شنید. در را به زور گشود و به دامادش حمله برد و سر خواهرش را به دیوار زد و شکست و آن گاه صحیفه‏ای را که قرآن (سوره طه) در آن نوشته شده بود، پس از داد و فریاد، از آنان گرفت و چون سرآغاز آن را خواند، گفت: این چه سخن زیبا و گرانبهایی است! سپس به جانب پیامبر رفت و اسلام آورد.»
    تردیدی نیست که عوامل روانی دیگری نیز ممکن است در اسلام آوردن عمر و دیگران مؤثر بوده باشد؛ اما بی تردید تأثیر شگفت قرآن در سرعتِ اسلام آوردن آن‏ها بسیار بود.
    در مورد مسلمان نشدن «ولیدبن مغیره» نیز روایات گوناگونی نقل کرده‏اند که چکیده آن‏ها چنین است:
    «ولید اندکی از قرآن را شنید و گویی تمایلی بدان پیدا کرد. «قریش» گفتند: به خدا که ولید از دین برگشت و همین کار باعث برگشتن تمام قریش خواهد شد!
    بنابراین «ابوجهل» را نزد او فرستادند تا اشرافیت و غرور او را نوازش دهد. نَسَب و مالَش را به رخش کشانَد و در ضمن از وی خواهش کند تا درباره قرآن سخنی که حاکی از نفرت اوست، بر زبان رانَد. ولید گفت: «درباره قرآن چه بگویم. به خدا که در میان شما کسی داناتر از من در رَجَز و فن قصیده و حتی از اشعار مردم بیابانی نیست و به خدا که آن چه را که وی می‏گوید، به هیچیک از این‏ها نمی‏مانَد و به پروردگار سوگند که در گفتارش، آن گونه شیرینی و چنان گیرندگی است که همه سخنان را فروتر از خود قرار می‏دهد و بر همه چیره می‏گردد و چیزی فراتر از آن قابل تصور نیست!»
    «ابوجهل» گفت: به خدا تا درباره قرآن چیزی نگویی، قومت خشنود نخواهند شد! گفت: پس بگذار تا در این باره بیندیشم. پس از اندیشه گفت: این سخن جز سحری که آموخته می‏شود، نیست! مگر نمی‏بینید چگونه میان آدم و خانواده و بردگانش جدایی می‏اندازد؟!»
    باران که در لطافت طبعش خلاف نیست از باغ لاله روید و از شورزار خس
    نیک سرشتان با شنیدن آوای دلنشین و مفاهیم عمیق آن، دین را پذیرفتند و جان خویش را از این بهار، عطرآگین ساختند و تاریک اندیشان در بازار عطرفروشان، بینی خویش را گرفتند؛ چرا که سالیان درازی بود بینی جانشان از لجنِ فرومایگی آکنده شده بود.
    به راستی، چه زیباست که گاه، قرآن چنین تصاویری از حالت‏های یهودیان و ترسایان پس از شنیدن قرآن ارائه می‏دهد: «و [مسیحیان] چون آن چه به پیامبر [اسلام] نازل شده است، بشنوند، می‏بینی که چشمانشان از اشک لبریز می‏شود، از آن که حق را می‏شناسند.»
    مائده، آیه 83
    این آیات، تصاویری است گویا از تأثیر شنیدن قرآن، و اشک‏ریزی کسانی را ترسیم می‏کند که پاره‏ای از حقیقت بر آنان آشکار شده است. این شیوه را قرآن در سایر موارد باز به کار می‏بَرَد و اثر قطعی حقیقت را با قاطعیت رقم می‏زند: «و [این] قرآنی است که آن را بخش بخش فرو فرستاده و چنان که باید و شاید نازل کرده‏ایم تا آن را به آهستگی و درنگ بر مردم بخوانی. بگو: شما چه به آن ایمان بیاورید، چه نیاورید، کسانی که پیش از آن دانش یافته‏اند، چون بر آنان خوانده شود، سجده کنان به رو درمی‏افتند، و می‏گویند: پاک و منزه است پرودگار ما، وعده پروردگار ما انجام یافتنی است. و به روی درمی‏افتند و می‏گریند و بر خشوع و خشیت آنان می‏افزاید.»
    اسراء، آیه 109 تا 107
    و به این تابلو بنگرید: «خداوند بهترین سخن را در هیأت کتابی همگون و مکرر فرو فرستاده، که پوست‏های کسانی که از پروردگارشان خشیت دارند، از آن به لرزه درآید، سپس [آرامش یابند و] پوست‏هایشان و دل‏هایشان با یاد خدا نرم شود. این هدایت الهی است که به آن، هر کس را که بخواهد، به راه می‏آورد؛ و هر کس که خداوند بیراهش گذارده باشد، رهنمایی ندارد.»
    زُمَر، آیه 23
    و نیز در تمام آیاتی که بدن از بیم خدا می‏لرزد یا مؤمنان را سجده کنان به گریه می‏اندازد یا اشک از چشمانشان جاری می‏کند، به خوبی اثر سخن خدا بر احساسات و روح آدمی آشکار می‏شود. آن‏هایی که آمادگی برای گرویدن دارند، مانند افسون شدگان به سوی او می‏شتابند و آن‏هایی که از اعتراف سرباز می‏زنند و تکبر می‏ورزند، آن را «افسونی آشکار» می‏نامند و یا به مردم می‏گویند: زمانی که قرآن را برای شما می‏خوانند، به آن گوش ندهید و سر و صدا راه بیندازید و سخنان هرزه و یاوه را با آن درآمیزید، شاید شما چیره شوید!
    به هر حال، آن چه از جمع بندی این موارد به دست می‏آید، این است که: همه دانسته یا ندانسته، به اثر اعجاز آفرین و پیروز قرآن اعتراف دارند.
    تشخیص (شخصیت بخشی)

    یکی از زیباترین گونه‏های تخیل در شعر، تصرفی است که ذهن شاعر در اشیا و عناصر بی جان طبیعت می‏کند و از رهگذر نیروی تخیل خویش بدان‏ها حرکت و جنبش می‏بخشد، و در نتیجه، هنگامی که از دریچه چشم او به طبیعت و اشیا می‏نگریم، همه چیز در برابر ما سرشار از زندگی و حرکت و حیات است؛ و این مسأله ویژه شعر نیست.
    این نکته در کتاب‏های نقد شعر و بلاغت اروپایی‏ها، به عنوان فصل جداگانه‏ای مورد تحقیق و بررسی قرار می‏گیرد. ناقدان اروپایی در تعریف آن می‏گویند: «بخشیدن خصایص انسانی به چیزی که انسان نیست.»
    در قرآن کریم نیز «تشخیص‏های» زیبایی وجود دارد که تنها به یادآوری دو آیه اکتفا می‏کنیم:
    «و چون خشم موسی خاموش شد، الواح را برگرفت.»
    اعراف، آیه 154
    زیرا اوست که به موسی (علیه‏السلام) فرمان می‏دهد: به قومت فلان چیز را بگو... الواح را بر زمین بیفکن... موی سر برادرت را بِکش... گویی خشم، انسانی است که سخن می‏گوید، می‏توفد، دستور می‏دهد و بعد ناگهان خاموش می‏شود.
    یا: «به عذاب روز سَتَروَنی گرفتار آیند.»
    حج، آیه 55
    این از زیباترین موارد تشخیص است؛ زیرا عقیم زنی است که فرزند نزاید؛ مثل این است که خداوند آن روز را چنان وصف کرده که روز یا شبی در پی آن نیست.
    پوشیده‏گویی (کنایه)

    می‏دانیم خواسته‏های آدمی بسی متنوع، گوناگون و بسیار است. خداوند به جای برشمردن این که در بهشت برای بهشتیان فلان چیز و بهمان چیز هست، پوشیده سخن گفت که هم آن چه را که می‏خواست بگوید، بیان کرد، و هم فشرده‏گویی ـ که خود امتیازی است ـ را مراعات نمود:
    «وَ فیها ما تَشْتَهِیْهِ الأنفُس وَ تَلَذُّ الأعْیُنُ»
    و در آن جا (بهشت) است، هر چه دل‏ها خواهد و دیدگان بپسندد.
    زخرف، آیه 71
    فشرده‏گویی

    نمونه اول: خداوند در سوره طه، در دو آیه بسیار کوتاه 118 و 119، زیر بنای مادی زندگی آدمی را در یک سطر نام می‏برد:
    «إنَّ لَکَ ألا تَجوعَ فِیها و لا تَعری وَ إنَّکَ لا تَظمَؤُا فِیها و لا تَضْحی»
    برای تو مقرر است که در آن جا (بهشت)، گرسنه و برهنه نمانی. و همچنین آن جا تشنه و آفتاب زده نشوی.
    غذا، نوشیدنی، لباس و مسکن چهار رکن زندگی مادی انسانند.
    نمونه دوم: در موضوع برانگیخته شدن حضرت موسی به پیامبری، در صحرای سینا، می‏فرماید:
    «وَ مَا کُنتَ بِجانِبِ الغَربیِّ إذ قَضَینا إلی مُوسی الأَمرَ»
    و تو در جانب غربی [کوه] «طور» نبودی، آن گاه که با موسی کار [رسالت] را سپری کردیم.
    قصص، آیه 44
    با به کارگیری یک واژه «امر»، هم امر به افکندن عصا برای تبدیل شدن به اژدها، و بیرون آوردن دست سپید از گریبان خویش و هم فرمانِ رفتن وی به سوی فرعون و پاسخ حضرت موسی درباره همراهی برادرش با وی و... بیان شده است.
    نمونه سوم: خداوند درباره شراب بهشتیان چنین می‏فرماید:
    «لا یُصَدَّعُونَ عَنها وَ لا یُنزِفوُنَ»
    که [بهشتیان] از آن سردرد نگیرند و بدمست نشوند.
    واقعه، آیه 19
    این سه واژه، تمامی بدی‏های شراب دنیا را بیان می‏کند، مثلاً می‏گوید که شراب‏های این جهانی، باعث مستی می‏شوند و مستی منجر به اختلاف، درگیری و چه بسا جدایی و بر هم خوردن دوستی‏ها می‏گردد. همچنین مستی عاملی برای گرفتاری‏های بی شمار و آشوب می‏باشد. عقل آدمی و ثروت را بر باد می‏دهد و... .
    نمونه چهارم: قرآن درباره آمادگی رزمی مسلمانان در هر عصر و زمانی می‏گوید:
    «وَ أَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعتُم من قُوّةٍ...»
    ... در برابر آنان هر نیرویی که می‏توانید... فراهم آورید.
    انفال، آیه 60
    اگر می‏گفت: در برابر دشمنانتان هر چقدر می‏توانید خنجر، نیزه، شمشیر، سپر، و... جمع آوری کنید، تنها شامل ابزارهای دفاعی کهن می‏شد و این جهانی و با همه زمانی و همه مکانی بودن قرآن سازگاری نداشت و چه بسا شامل ابزارهای نوین نظامی نمی‏شد. اما آوردن واژه «قوّة» (= نیرو) که جنبه کلّی و معنای گسترده‏ای دارد، مطلب را بیان کرده تا مصادیق زیادی را دربرگیرد و سلاح‏های جنگی را در هر زمان و هر دوره، حتی نیروهای انسانی و ایمان به پروردگار شکست‏ناپذیر و توکل و اعتماد به او را نیز در برمی گیرد.
    همانند سازی (تشبیه)

    نمونه اول: قرآن کریم منافقین را به چوب‏های بی مصرف و متکی به چیزهای دیگر تشبیه می‏کند؛ چرا؟
    «وَ إذا رَأیتَهُم تُعجِبُکَ أجسَامُهُم وَ إن یَقُولُو تَسمَع لِقَولِهِم کَأنَّهُم خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ...»
    و چون ایشان را بنگری، بدن‏های ایشان تو را به شگفت آورد؛ و چون سخن گویند، به سخنانشان گوش دهی، گویی همانند چوب‏های تکیه داده بر دیوارند... .
    منافقون، آیه 4
    1ـ آنان چوبی مانند ساقه درختان نیستند که زیبایی و فایده‏ای داشته باشند.
    2ـ آن‏ها چوبی نیستند که به عنوان ستون، الوار یا در و پنجره در ساختمان سازی به کار گرفته می‏شود تا هم نقش مثبتی را ایفا کنند و هم دارای زیبایی باشند.
    3ـ آن‏ها چوب‏هایی هستند که بی بهره از زیبایی روی پای خویش نیز نمی‏توانند بایستند؛ بلکه باید تکیه بر دیگری کنند و وابسته به جایی یا چیزی باشند.
    نمونه دوم:
    «مَثَلُ الّذینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللّهِ أولِیاءَ کَمَثَل العَنکَبوت، اتَّخَذَت بَیتاً وَ إنّ أوْهَنَ البُیُوتِ لَبَیتُ العَنکَبُوتِ لَو کانوا یَعلَمُونَ»
    داستان کسانی که به جای خداوند سرورانی را به پرستش گرفتند، همانند داستان عنکبوت است که خانه‏ای ساخت، و اگر درمی‏یافتند، سست‏ترین خانه‏ها، خانه عنکبوت است.
    عنکبوت، آیه 41
    1ـ این مثالی است که هر کسی در گوشه و کنار خانه خویش آن را دیده و به راحتی برایش ملموس و زنده است.
    2ـ همان گونه که خانه عنکبوت سست بنیاد است و با هر فوتی از هم می‏گسلد، تکیه‏گاه غیر خدایی نیز چنان بی‏اساس است که در برابر نسیم حقیقت درهم فرو می‏ریزد و شکست می‏خورد.
    3ـ همان گونه که دانشمندان می‏گویند: عنکبوت ماده پس از جفت‏گیری عنکبوت نر را می‏کشد و برخی از نوزادان عنکبوت نیز پس از خروج از تخم یکدیگر را می‏خورند، ساکنان خانه بی‏دینی نیز تأمین جانی ندارند و خود گرگ یکدیگر خواهند بود.
    4ـ عنکبوت، حیوان کثیفی است که در اماکن متروکه و ویرانه‏ها و جاهایی که نظافت و بهداشت در آن رعایت نمی‏شود، تار می‏تند. بت پرستان نیز بی بهره از بهداشت معنوی و روحی هستند و در پلیدی‏ها دست و پا می‏زنند.


  2. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۷
    نوشته
    10,035
    مورد تشکر
    25,834 پست
    حضور
    17 روز 15 ساعت 28 دقیقه
    دریافت
    6
    آپلود
    0
    گالری
    2



    سالهای آغاز بعثت پیامبر اسلام (ص) سه نفر از سران و سرکشان شرک و کفر از قبیله قریش به نامهای ابوجهل، ابوسفیان و اخنس بن شریق، شبی برای شنیدن آیات قرآن، جداگانه کنار خانه پیامبر رفتند (و هر کدام پیش خود فکر می کرد که تنها او برای گوش دادن قرآن، کنار منزل پیامبر آمده است) نیمه های شب پیامبر اکرم (ص) از بستر برخاست و به نماز ایستاد و پس از نماز به قرائت آیات قرآن مشغول شد .
    آهنگ پر جاذبه قرآن آنچنان شیوا بود که سران قریش با شیفتگی عجیبی در جذبه و کشش معنوی قرآن قرار گرفتند، به طوری که آنها تا صبح، آن آیات را گوش دادند . هنگام طلوع فجر هر کدام تصمیم گرفتند تا هوا روشن نشده و کسی اطلاع نیافته به خانه های خود برگردند . همان لحظه به سوی خانه خود روانه شدند . اتفاقا درمکانی به هم رسیدند و از کار هم آگاه گردیدند و به سرزنش یکدیگر پرداختند و همه گفتند: «اگر مردم از کار ما آگاه شوند، به محمد می گروند، بنابراین با هم پیمان می بندیم که دیگر این کار را تکرار نکنیم .»
    شب دوم باز هر کدام جداگانه و در نیمه های شب از تاریکی استفاده کرده، کنار خانه پیامبر (ص) آمدند و آیات قرآن را با صدای پیامبر شنیدند که مشتاقانه تا طلوع فجر گوش دادند، سپس متفرق شدند . اینبار نیز به هم برخورد کردند و فهمیدند که همه آنهاپیمان شکنی نموده اند .
    همدیگر را سرزنش کرده پیمان دیگری بستند که این ماجرا تکرار نشود .
    از شما چه پنهان که شب سوم نیز همین جریان تکرار شد .

    راشدی، لطیف، سرگذشت پیامبران، ص 195



    یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ



    اگه مي خواي اهل آسمون بهت رحم كنن به اهل زمين رحم كن


  3. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۷
    نوشته
    10,035
    مورد تشکر
    25,834 پست
    حضور
    17 روز 15 ساعت 28 دقیقه
    دریافت
    6
    آپلود
    0
    گالری
    2



    «ابن هشام» یكی از تاریخ نگاران بزرگ اسلامی، در كتاب مشهور خود -سیرة ابن هشام- مسلمان شدن یكی از یاران پیامبر(ص) را از زبان خودش، چنین نقل می‌كند:«نخست دشمن اسلام و مردی می‌گسار و در روزگار جاهلیت دلباخته شراب بودم. مجلسی داشتیم كه بزرگان قریش در آن گِرد می‌آمدند. روزی از خانه بیرون آمدم و در پی همدمان خود می‌گشتم؛ كسی از آنها را نیافتم. با خودم گفتم كاش به خانه فلان می فروش می‌رفتم! بدانجا شدم و او را نیافتم. گفتم كاش به كعبه می‌رفتم و بر گرد آن هفت یا هفتاد بار طواف می‌كردم! پس به آهنگ طواف به مسجدالحرام درآمدم و به ناگاه فرستاده خدا را به نماز ایستاده دیدم و چون وی به نماز می‌ایستاد، رو به بیت‌المقدس می‌كرد و خانه كعبه را میان خود و شام قرار می‌داد و میان دو ركن (حجرالاسود و یمانی) قرار می‌گرفت. چون او را دیدم با خود گفتم، كاش می‌شد تا امشب به گوش باشم تا سخن محمد(ص) را بشنوم، ولی در دلم گذشت كه اگر به او نزدیك شوم، شاید مایة ترس او گردد. پس، از جانب حجرالاسود درآمدم و خود را در زیر پوشش كعبه پنهان كردم؛ به گونه‌ای كه میان من و او حایلی جز پوشش خانه كعبه نبود. چون به قرآن گوش فرا دادم، دلم نرم شد و گریستم و اسلام در دلم راه یافت.»


    یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ



    اگه مي خواي اهل آسمون بهت رحم كنن به اهل زمين رحم كن

  4. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت دي ۱۳۸۷
    نوشته
    10,035
    مورد تشکر
    25,834 پست
    حضور
    17 روز 15 ساعت 28 دقیقه
    دریافت
    6
    آپلود
    0
    گالری
    2



    " وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ"
    (و چون آنچه را به سوى اين پيامبر نازل شده بشنوند مى بينى بر اثر آن حقيقتى كه شناخته اند اشك از چشمهايشان سرازير مى شود و مى گويند پروردگارا ما ايمان آورده ايم پس ما را در زمره گواهان بنويس).
    شهید مطهری می نویسد:
    فصاحت و زیبایی سخن، خود بهترین وسیله در ابلاغ محتوا است. خود قرآن نیز در بیان اسباب تأثیر گذاری آیات برانسانها، اسلوب قرآن را اسلوبی زیبا و استوار به فصاحت برشمرده و می فرماید:
    "اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاء وَ مَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ. "
    (خدا زيباترين سخن را [به صورت] كتابى متشابه متضمن وعد و وعيد نازل كرده است. آنان كه از پروردگارشان مى هراسند پوست بدنشان از آن به لرزه مى افتد سپس پوستشان و دلشان به ياد خدا نرم مى گردد. اين است هدايت خدا هر كه را بخواهد به آن راه نمايد و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نيست)



    یَا إِلَهِی وَ سَیِّدِی وَ مَوْلاَیَ وَ رَبِّی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِکَ فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ



    اگه مي خواي اهل آسمون بهت رحم كنن به اهل زمين رحم كن

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود