جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: &&&&&&***** اسطوره اي براي تمام قرون *****&&&&&&
-
۱۳۸۸/۰۴/۲۲, ۲۲:۵۱ #1
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 915
- مورد تشکر
- 1,699 پست
- حضور
- 50 دقیقه
- دریافت
- 219
- آپلود
- 14
- گالری
- 0
&&&&&&***** اسطوره اي براي تمام قرون *****&&&&&&
اسطوره اي براي تمام قرون
استفان ويليام هاوكينگ 64 ساله اينك به الگويي براي مردمان سياره ما تبديل شده تا نمونه اي افسانه اي از زيستن و اميد به زندگي را ترويج كند. استفاون هاوكينگ يكي از برجسته ترين و نام آور ترين رياضيدانان و كيهان شناسان معاصر ما است. نظريات بنيادي او در حوزه عالم بزرگ مقياس و فرايندهاي مربوط به آشفتگيهاي فضا زمان و پديده هاي اعجاب انگيزي همچون سياهچاله ها باعث شده تا نام وي در عرصه دانش معاصر و براي هميشه ماندگار شود. او اينك داراي درجه لوكسيان پرفسور رياضيات در دانشگاه كمبريج است و بد نيست بدانيد اين مقام ارشد رياضيات زماني در اختيار چهره هاي برجسته اي چون سر ايزاك نيوتون و پاول ديراك بوده است. تحقيقات وسيع هاوكينگ در خصوص سياهچاله ها باعث كشف پديده اي شگفت در حوزه فضا شده است كه با نام تابش سياهچاله شناخته مي شود. اما جالب اينجا است كه در كنار چنين فعاليتهاي علمي بسيار جدي، اين دانشمند بلند آوازه معاصر گام هاي بلند و بزرگي را براي ترويج علم در جهان برداشته است. وي نويسنده پرفروش ترين كتاب علمي عامه پسند به نام تاريخچه مختصر زمان است كه به مدت 100 هفته توانسته بود در صدر پر فروش ترين كتابهاي عالم قرار گيرد. وي همچنين كتابهايي را براي كوكان نوشته و در برنامه هايي همانند، جهان استفاون هاوكينگ به تشريح مسايل پيچيده علمي به زباني ساده براي مردم پرداخته است. هر يك از اين فعاليتها به تنهايي كافي است كه نام انساني را در تاريخ جاودان كند اما هاوكينگ فراتر از اين افقها را فتح كرده است.
چند هفته پيش برجسته ترين چهره رياضيات و كيهان شناس معاصر سفري با گرانش صفر را تجربه كرد. يك بويينگ تغيير فرم يافته از پايگاه كندي عازم سفري كوتاه ولي خاطره انگيز براي استفان هاوكينگ شد. وي در اين سفر براي اولين بار پس از 40 سال توانست از روي صندلي چرخدار برخيزد و شناوري در شرايط بي وزني را تجربه كند. تجربه اي كه شايد بسياري از افراد سالم هم حاضر به انجام آن نباشند اما هاوكينگ گويا قصد دارد ثابت كند كه انسان قادر به انجام هر كاري است. هاوكينگ پس از اين سفر در گفتگويي دشوار با خبرنگاران كه با كمك رايانه متصل به صندلي چرخدارش صورت مي گرفت، گفت: " از اين تجربه بي نهايت راضيم و احساس مي كنم به دروازه هاي فضا نزديك مي شوم. من اين پرواز را براي آمادگي انجام سفر بعديم انجام دادم و قصد دارم سال 2009 به عنوان اولين معلول به سفري به مدار زمين بروم، پس فضا به من خوش آمد بگو كه من در آستانه سفر به سوي تو قرار دارم. " هاوكينگ فضا را آينده بشر توصيف كرد و از احساس خوب خود هنگام رهايي از بند گرانش سخن گفت اما او خود اميد جديدي است براي مردمي كه مبتلا به ناتوانايي هاي گوناگوني هستند يا در درياي مشكلات مي افتدند. هاوكينگ ثابت كرده است كه مي توان با اميد ، مرگ را هم به بازي گرفت. و هاوكينگ نمادي براي عصر جديد ما است.
منبع : SpaceScience.ir
http://www.hupaa.com/
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۸/۰۴/۲۷, ۱۶:۳۹ #2
برای اولین بار چند سال پیش وقتی هاوکینگ رو در تلویزیون می دیدم اصلا نمی شناختمشون.واز دیدن چنین مرد علیلی حس ترحم به من دست داد. ولی الان متوجه شدم بیشتر از اون خود من هستم که قابل ترحم هستم چون با وجود سلامتی بدن و برخورداری از امکانات زندگی نمی دونم بعضی وقتا از شدت ناامیدی و غلبه مشکلات چکار کنم؟ و گاهی فکر می کنم باید تسلیم زندگی بشم.حالا با خوندن این نوشته و شرح حال این دانشمند بزرگ احساس می کنم کمی امیدوارتر شدم و مثل این که هیچ بهانه ای برای رها کردن هدفم و دست کشیدن از زندگی ندارم.واین که خداوند همیشه چنین نمونه هایی برای مصصم کردن آدمهای ناامید دارد
به امید این که هیچ کس در زندگی بیهوده و بی هدف زندگی نکند و هیچ وقت در ناامیدی غوطه ور نشود.
چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمی کنی
خدای چاره ساز را چرا صدا نمی کنی
به هرلب دعای تو فرشته بوسه می زند
برای درد بی امان چرا دعا نمی کنی
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۴/۲۷, ۱۹:۵۸ #3
پروفسور استيفن هاوکينگ Pro.Stephen Hawking
در آنسوي هر سياهچاله اي سپيد چشمه اي وجود دارد.
استيفن هاوکينگ در 8 ژانويه 1942 در شهر دانشگاهي آکسفورد زاده شد و دوران کودکي و تحصيلات اوليه اش را در همان شهر گذرانيد. از همان زمان به علوم رياضيات علاقه داشت و آرزوي دانشمند شدن را در سر مي پروراند اما در مدرسه يک شاگرد خودسر و بخصوص بد خط شناخته مي شد و هرگز خود را در محدوده کتاب هاي درسي مقيد نمي کرد بلکه چون با مطالعات آزاد سطح معلواتش از کلاس بالاتر بود هميشه سعي داشت در کتاب هاي درسي اشتباهاتي را گير بياورد و با معلمان به جر و بحث و چون و چرا بپر دازد.
پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند با يک زندگي ساده در خانه اي شلوغ و فرسوده اما مملو از کتاب عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقويت مي کردند. فرانک پدر خانواده پزشک متخصص در بيماري هاي مناطق گرمسيري بود و به همين جهت نيمي از سال را به سفرهاي پژوهشي در مناطق آفريقايي مي گذرانيد. اين غيبت هاي متوالي برلي بچه ها چنان عادي شده بود که تصور مي کردند همه پدر ها چنين وضعي دارند. و مانند پرندگان هر ساله در فصل سرما به مناطق آفتابي مهاجرت مي کنند و بعد به آشيانه بر مي گردند. در عين حال غيبت هاي پدر نوعي استقلال عمل و اتکا به نفس در بچه ها ايجاد مي کرد.
استيفن در 17 سالگي تحصيلات عاليه را در رشته طبيعي آغاز کرد و از همان زمان به فيزيک اختري و کيهان شناسي علاقه مند شد زيرا در خود کنجکاوي شديدي مي يافت که به رمز و راز اختران و آغاز و انجام کيهان پي ببرد. سالهاي دهه 60 عصر طلايي کشف فضا- پرتاب اولين ماهواره ها و سفر هيجان انگيز فضانوردان به کره ماه بود و بازتاب اين وقايع تاريخي در رسانه ها جوانان را مجذوب مي کرد. بعلاوه استيفن از کودکي عاشق رمان هاي علمي تخيلي بود و مطالعه آن ها نيز بر اشتياق او به کسب معلومات بيشتر در فيزيک و نجوم و علوم ديگر مي افزود. او دوره سه ساله دانشگاه را با موفقيت به پايان برد و آماده مي شد تا دوره دکترا را در رشته کيهان شناسي آغاز کند.
اما به دنبال احساس ناراحتي هايي در عضلات دست و پا استيفن در ژانويه 1963 يعني آغاز بيست و يکسالگي مجبور به مراجعه به بيمارستان شد و آزمايش هايي که روي او انجام گرفت علائم بيماري بسيار نادر و درمان ناپذيري را نشان ميداد. اين بيماري که به نام آي ال اس شناخته مي شود بخشي از نخاع و مغز و سيستم عصبي را مورد حمله قرار مي دهد و به تدريج اعصاب حرکتي بدن را از بين مي برد و با تضعيف ماهيچه ها فلج عمومي ايجاد مي کند بطوريکه بمرور توانايي هرگونه حرکتي از شخص سلب مي شود. معمولا مبتلايان به اين بيماري بي درمان مدت زيادي زنده نمي مانند و اين مدت براي استيفن بين دو تا سه سال پيش بيني شده بود. نوميدي و اندوه عميقي را که پس از آگاهي از جريان بر استيفن مستولي شد را مي توان حدس زد. ناگهان همه آرزوهاي خود را بر باد رفته ميديد. دوره دکترا، روياي دانشمند شدن ، کشف رمز و راز کيهان ، همگي به صورت کاريکاتورهايي در آمدند که در حال دور شدن و رنگ باختن به او پوزخند مي زدند. بجاي همه آن خيال پروريهاي بلند پروازانه حالا کاري بجز اين از دستش بر نمي آمد که در گوشه اي بنشيند و دقيقه ها را بشمارد تا دوسال بعد با فلج عمومي بدن زمان مرگش فرا برسد . به اتاقي که در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهايي ساعتها متفکر و بي حرکت ماند. خودش بعدها تعريف کرده است که آن شب دچار کابوسي شد و در خواب ديد که محکوم به اعدام شده است و او را براي اجراي حکم مي برند و در آن موقعيت حس کرد که هر لحظه زندگي چقدر برايش ارزشمند است. بعد از بيداري به ياد آورد که در بيمارستان با يک جوان مبتلا به بيماري سرطان خون هم اتاق بوده و او از فرط درد چه فريادهايي مي کشيد. پس خود را قانع کرد که اگر به بيماري لادرماني مبتلاست اما لااقل درد نمي کشد. بعلاوه طبع لجوج و نقادش که هيچ چيز را به آساني نمي پذيرفت هشدار داد که از کجا معلوم که پيش بيني پزشکان درست از کار در بيايد و چه بسا که از نوع اشتباهات کتب درسي باشد .
اما آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس بيشتري براي مبارزه با نوميدي و بدبيني داد آشنايي اش در همان ايام با دختري به نام (جين وايلد) بود که بعد ها همسرش شد و نقش فرشته نگهبانش را به عهده گرفت. جين اعتقادات مذهبي عميقي داشت و معتقد بود که در هر فاجعه اي بذر اميدي وجود دارد که با استقامت و قدرت روحي خود مي تواند رشد کند و بارور شود. بايد به خداوند توکل داشت و از ناکاميهايي که پيش مي آيد خيزگاههايي براي کاميابي ساخت. جين دانشجوي دانشگاه لندن بود اما تحت تاثير هوش فوق العاده و شخصيت استثنايي استيفن چنان مجذوب او شده بود که هر هفته به سراغش مي آمد و ساعتي را به گفتگوي با او مي گذرانيد و آمپول خوشبيني تزريق مي کرد.آنها پس از چندي رسما نامزد شدند و استيفن تحصيلات دانشگاهي اش را از سر گرفت زيرا براي ازدواج با جين مي بايست هرچه زودتر دکتراي خود را بگيرد و کار مناسبي پيدا کند. او طي دو سال با اشتياق و پشتکار اين برنامه را عملي کرد در حاليکه رشد بيماري لعنتي را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به کمک يک عصا و سپس دو عصا راه مي رفت ازدواجش با جين در سال 1965 صورت گرفت و او چنان غرق اميد و شادي بود که به پيش بيني دو سال پيش پزشکان در مورد مرگ قريب الوقوعش نمي انديشيد.
متاسفانه پيش بيني پزشکان در مورد بيماري فلج پيش رونده او نادرست نبود و اين بيماري به همه بدنش چنگ انداخته. از اواخر دهه 60 براي نقل مکان از صندلي چرخدار استفاده مي کند و قدرت تحرک از همه اجزاي بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب شده است. با اين دو انگشت او مي تواند دکمه هاي کامپيوتر بسيار پيشرفته اي را فشار دهد که اختصاصا براي او ساخته اند و بجايش حرف مي زند. و رابطه اش را با دنياي خارج برقرار مي هميشه از دست مي کند زيرا از سال 1985 قدرت تکلم خود را هم ازدست داده است. در آن سال او پس از بازگشت از سفري به درو دنيا براي مدتي در ژنو بسر مي برد که مرکز پژوهشهاي هسته اي اروپاست و دانشمندان اين مرکز جلسات مشاوره اي متعددي با او داشتند. يک شب که استيفن هاوکينگ تا دير وقت مشغول کار بود ناگهان راه نفس کشيدنش گرفت و صورتش کبود شد بيدرنگ او را به بيمارستان رساندند و تحت معالجات اضطراري قرار دادند. معمولا مبتلايان به اين بيماري در مقابل ذات الريه حساسيت شديدي دارند و در صورت ابتلاي به آن ميميرند که اين خطر براي استيفن هاوکينگ هم پيش آمده بود و گرفتن راه تنفس او ناشي از ذات الريه بود. پس از چند روز بستري بودن در بخش مراقبتهاي ويژه بيمارستان سرانجام با اجازه همسر اش تصميم گرفته شد که با عمل جراحي مخصوص مجراي تنفس او را باز کنند اما در نتيجه اين عمل صداي خود را براي هميشه از دست داد. عمل جراحي با موفقيت صورت گرفت و بار ديگر استيفن از خطر مرگ جست. هر چند قدرت تکلم خود را از دست داد اما با جايگزيني کامپيوتر مخصوص سخنگو ارتباط او با اطرافيانش حتي بهتر از سابق شد زيرا قبلا بعلت ضعف عضلات صوتي با دشواري و نارسايي زياد صحبت مي کرد. کامپيوتر سخنگو را يک استاد آمريکايي کامپيوتر در کاليفرنيت براي او ساخت و تقديمش کرد. برنامه ريزي اين دستگاه شامل سه هزار کلمه است و هر بار که استيفن بخواهد سخني بگويد مي بايست با انتخاب کلمات و فشردن دکمه هاي کامپيوتر به کمک دو انگشتش که هنوز کار مي کنند جمله مورد نظرش را بسازد و صداي مصنوعي به جاي او حرف مي زند. البته اينگونه سخنگويي ماشيني طولاني تر است اما خود استيفن که هرگز خوشبيني اش را از دست نمي دهد عقيده دارد که به او وقت بيشتري مي دهد براي انديشيدن آنچه مي خواهد بگويد و سبب مي شود که هرگز نسنجيده حرف نزند.
ويلچر يا صندلي چرخدار استيفن که بوسيله آن رفت و آمد مي کند نيز از پيشرفته ترين پديده هاي تکنولوژي است و با نيروي الکتريکي حرکت مي کند. وي اتکاي زيادي به ويلچر خود دارد چون علاوه بر حرکت با آن وسيله اي براي ابراز احساساتش نيز محسوب مي شود. مثلا اگر در يک ميهماني به وجد آيد با ويلچرش به سبک خاص خود مي رقصد و چنانچه صبر و حوصله اش را در مورد يک شخص مزاحم از دست بدهد در يک مانور سريع از روي پاهاي او رد مي شود !!! بسياري از شاگردانش ضربه چرخهاي ويلچر او را تجربه کرده اند و به گفته خودش يکي از تاسف هايش اين است که طعم اين تجربه را به مارگارت تاچر نچشانده است. يکي از شگفتيهاي اين آدم نحيف که به ظاهر بايد موجودي تلخ و غمزده و منزوي باشد شوخ طبعي و شيطنت کودکانه اوست که بخصوص در برق نگاه هوشمندانه و رندانه اش ديده مي شود. در حاليکه اجزاي چهره اش بي حرکت و فاقد هرگونه واکنش احساسي و عاطفي هستند اما چشمانش مي درخشند. انگار به هزار زبان با مخاطب سخن مي گويند. او بهيچوجه خودش را منزوي نکرده است. به کنسرت و پارک مي رود. در رستوران غذا مي خورد. در انجمن هاي دانشجويان شرکت مي کند. و سر به سر شاگردانش که هميشه او را سوال پيچ مي کنند مي گذارد. شيوه شيطنت آميزش اينست که پاسخگويي را گاهي عمدا کش مي دهد و در حاليکه پرسش کنندگان پس از چند دقيقه انتظار پاسخ مفصلي را براي سوال خود پيش بيني مي کنند با يک کلمه بله يا نه از کامپيوتر سخنگويش همه را به خنده مي اندازد. اين اعجوبه فاقد تحرک عاشق جنب و جوش و گشت و سياحت است و تا کنون دوبار به سفر دور دنيا رفته و حتي از چين و ديوار باستاني آن ديدن کرده است. همچنين در صدها کنفرانس و سمينار علمي شرکت کرده است و به ايراد سخنراني پرداخته است. که البته اين سخنراني ها قبلا در نوار ضبط و در روز کنفرانس پخش مي شود.
از نکات جالب ديگر در زندگي استيفن اينست که او در سالهاي اوليه زناشويي اش با جين وايلد از او صاحب سه فرزند شد يک دختر و دو پسر و لذت پدري و احساس مسئوليت در تامين زندگي فرزندان يکي از مهمترين انگيزه هايي بود که او را در مقابله با مشکلاتش ياري داد همچنين هزينه خودش هم کم نبود چون مي بايست به دو پرستار تمام وقت و يک دستيار حقوق بپردازد و درامد استادي دانشگاه کفاف اين مخارج را نمي داد. به همين جهت در اواسط دهه 80 به فکر نوشتن کتاب افتاد و در سال 1988 کتاب معروف خود به نام ( تاريخ کوتاهي از زمان) را منتشر کرد. کتاب او جزو ده کتاب برتر جهان قرار گرفت و در 187 هفته 8 ميليون نسخه از آن به فروش رسيد. بي شک چنين موفقيت بيمانندي مشکلات مادي استيفن را براي هميشه حل مي کند.
هرکس محبت نميکند خدا را نمي شناسد زيرا خدا محبت است.عيسي مسيح
-
تشکرها 3
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری