جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: اهميت يك واو در قرآن

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت تير ۱۳۸۸
    نوشته
    239
    مورد تشکر
    384 پست
    حضور
    10 دقیقه
    دریافت
    1
    آپلود
    0
    گالری
    27

    اهميت يك واو در قرآن




    در مسجد،هر شب صفحه‌اي از قرآن را با ترجمه‌ي آن قرائت مي‌كنند.شب پنج شنبه اي بود كه صفحه‌ي192 آيات 32 تا 36 از سوره‌ي توبه را خواندند، خيلي دلم مي‌خواست، آيه‌ي34 و 35 را توضيح دهم و بيان كنم كه يك «واو»،در آيه،چه قدر نقش دارد و براي حذف اين «واو» چه قدر نقشه‌ها كشيده شد و «ابوذر»، براي باقيماندن آن، بر سر جايش،و جلوگيري از تحريف قرآن چه قدر زجر كشيد،ولي زمينه‌ي اين بحث فراهم نشد.

    فرداي آن شب،با برخي از دوستان،به ديدن آيت الله سيد جلال الدين طاهري اصفهاني ـ حفظه الله ـ رفتيم.از ايشان تقاضا كرديم كه اندكي براي ما صحبت كنند.
    ايشان،داستان اباذر،مبارزاتش بر ضد عثمان، تبعيدش به شام، پيغام معاويه به عثمان و … را مطرح ساختند و فرمودند:اباذر را بر شتر برهنه،بدون جهاز،سوار كردند و از شام،روانه‌ي مدينه كردند،به طوري كه وقتي وارد مدينه شد،بسيار رنجور شده بود!… او را به مجلس عثمان بردند، عثمان درهم و دينارهاي زيادي را،در وسط مجلس،ريخته بود، از اهل مجلس پرسيد:آيا اشكال دارد كه خليفه‌ي مسلمين،اين مقدار دارايي يا دو برابر اين را ـ وقتي كه ذكات مالش را داده است ـ داشته باشد؟
    كعب الاحبار گفت:نه اشكالي ندارد.اباذر اعتراض كرد و گفت:قرآن مي‌فرمايد:«و الذين يكنزون الذهب و الفضة و لاينفقون في سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم؛و كساني كه زر و سيم را گنجينه مي‌كنند و آن را،در راه خدا،انفاق نمي‌كنند، ايشان را،به عذابي دردناك،خبر ده».
    عثمان جواب داد:اين آيه،مربوط به علماي يهود و نصاري است.مگر به اول آيه توجه نمي‌كني كه فرموده است:«يا ايها الذين آمنوا،ان كثيراً من الاحبار و الرهبان لياكلون اموال الناس بالباطل و يصدون في سبيل الله؛اي كساني كه ايمان آورده‌ايد،بسياري از دانشمندان يهود و راهبان، اموال مردم را به ناروا مي‌خورند و [آنان را] از راه خدا باز مي‌دارند».
    ابوذر جواب داد ذيل آيه عام است و اختصاص به اهل كتاب ندارد؛زيرا اگر اختصاص به اهل كتاب داشت،به جاي «و الذين» اكتفا مي‌كرد(واو را نمي‌آورد)… به هر حال،درگيري صورت گرفت.
    بعد از آن،عثمان از ابوذر پرسيد: كجا را بيشتر دوست داري؟جواب داد:مكه،حرم خدا را.پرسيد:پس از آن؟ گفت:مدينه،محل هجرت پيامبر(ص) را.
    پرسيد:از كجا بيشتر تنفر داري؟گفت:از ربذه،سرزميني كه در آنجا،خدا را عبادت نمي‌كردم.
    عثمان گفت:به همانجا،تبعيدت مي‌كنم.ابوذر با همسر و دختر و پسرش به ربذه تبعيد شدند و حكومت اعلام كرد، كسي آنان را بدرقه نكند،ولي حضرت علي(ع) و دو فرزندش،به نهي خليفه،توجهي نكردند و او را بدرقه كردند.بيرون شهر،حضرت علي(ع) به او فرمود:«تو،براي رضاي خدا،عليه آنان غضب كردي و آنان،به خاطر دنيايشان،عليه تو غضب كردند، تو از كسي كه برايش غضب كردي،پاداش طلب كن».
    به هر حال،در ربذه، پسر «ابي ذر» از دنيا رفت و پدر دفنش كرد،هنگام دفنش، گفت:خدايا،من،به گردن پسرم، حق‌هايي داشتم و تو نيز،به گردنش،حق‌هايي داشتي.من از حقوق خود گذشتم، سزاوار است كه تو نيز از حقوق خود بگذري.پس از آن،همسر ابوذر از دنيا رفت و او را نيز،دفن كرد.مدتي گذشت، گرسنگي به آنان فشار آورد به گونه‌اي كه او و دخترش،براي برطرف كردن مشكل گرسنگي خود نيز،با مشكل روبرو شدند و به دنبال علفي مي‌گشتند كه ابوذر هم از پاي در آمد، دخترش،بر سر بالينش،گفت:پدر،مرا به كه وا مي‌گذاري؟در اين بيابان،من تنها چه كنم؟
    ابوذر گفت:نگران مباش!،بر سر راه بنشين، كارواني از شام مي‌آيد،به آنان بگو كه ابوذر،صحابه‌ي پيامبر(ص)،از دنيا رفته است.آنان مي‌آيند و مرا دفن مي‌كنند و تو را نيز،با خود مي‌برند و به سامان مي‌رسانند.
    و دختر نيز،چنين كرد و گروهي كه از شام مي‌آمدند ـ و مالك اشتر نيز،بين آنان بود ـ ابوذر را دفن كردند و… .
    همين طور كه آية الله طاهري اين مطلب را مي‌گفت،قطرات اشك،از گوشه‌ي چشمم،جاري بود و به اين نكته،فكر مي‌كردم كه خود ايشان نيز،ابوذر زمان ما بود.زندان‌ها و شكنجه‌هاي طاغوتي را تحمل كرد و همه جا،فداكاري‌هاي لازم را انجام داد و امر به معروف و نهي از منكر كرد،اما يك امر به معروف و نهي از منكر،او را،چنان، خانه نشين كرد كه چند لحظه قبل،خودش از تنهايي خود و همسرش در خانه خبر داد.در همين افكار بودم كه با جمله‌اي تمام افكارم از ذهنم بيرون رفت و مرا به جاي ديگر برد:فرمود:آنها اينقدر زحمت كشيدند تا اسلام به دست ما رسيد، ما كجا و آنان كجا؟! خداوندا توفيقي ده تا به اسلام عزيز خدمتي بكنيم!
    بالاخره،شب جمعه،در مسجد آيه‌ي 34 را معني كردم و ديدار خود،با سلاله‌ي پيامبر(ص)،را نيز،براي مردم بيان كردم.
    بزرگترین خوشبختی بدبختی های کوچک است
    نمی توان جلوی وزیدن باد را گرفت اما می توان آسیاب بادی ساخت
    قبل از اینکه شروع به بالا رفتم از نردبان موفقیت بکنی مطمئن شو که آن را به جای درستی تکیه داده ای
    --------------------------------------------------------
    بارها گفت محمد که علی جان من است هم به جان علی و جان محمد صلوات



    :Sokhan:

  2. تشکر


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. "صلى عليك مليك السماء" - ملاباسم کربلایی
    توسط Si14 در انجمن کلیپ صوتی
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: ۱۳۹۱/۰۵/۲۱, ۱۱:۴۰
  2. چرا به امام زمان (عج) شريك القرآن مي‎گوئيم
    توسط raze_shab در انجمن مهدویت و امام زمان در قرآن
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۴/۲۳, ۱۷:۱۶
  3. جمع بندی آيا بشر مى تواند از راه تكنيك جديد به سعادت برسد؟
    توسط shamime_yas در انجمن سایر مباحث اعتقادی در قرآن
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۳/۱۸, ۲۳:۳۲
  4. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۳/۱۷, ۱۳:۰۹
  5. پاسخ: 0
    آخرين نوشته: ۱۳۸۸/۰۹/۱۶, ۲۱:۵۱

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود