-
۱۳۸۸/۰۵/۰۵, ۰۹:۴۸ #1
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۸
- نوشته
- 239
- مورد تشکر
- 384 پست
- حضور
- 10 دقیقه
- دریافت
- 1
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
و این آغاز انسان بود...
از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود. و مکافات این وسوسه هبوط بود.
فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد.
انسان گفت: اما من به خود ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.
خدا فرمود: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد، زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و از باطل، از خطا و صواب، و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد تو باز خواهی گشت وگرنه...
و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود. و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.
انسان دست هایش را گشود و خدا به او اختیار داد.
خدا فرمود: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداشِ به گزیدن توست. عقل و دل هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی. و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد. رنج و نبرد و صبوری را. و این آغاز زندگی انسان بود.
بزرگترین خوشبختی بدبختی های کوچک است:Sokhan:
نمی توان جلوی وزیدن باد را گرفت اما می توان آسیاب بادی ساخت
قبل از اینکه شروع به بالا رفتم از نردبان موفقیت بکنی مطمئن شو که آن را به جای درستی تکیه داده ای
--------------------------------------------------------بارها گفت محمد که علی جان من است هم به جان علی و جان محمد صلوات
-
-
۱۳۸۸/۰۵/۰۵, ۱۰:۳۰ #2
جالب بود.
ممنون.
اگر زمین با همه ی بدی هاش وجود نداشت ، رفتن به بهشت هم مزه ای نداشت.
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
-
-
۱۳۸۸/۰۵/۰۶, ۰۰:۳۱ #3
خسته نباشي
عالي بود
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری