-
۱۳۸۶/۰۱/۳۰, ۱۲:۱۰ #1
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 850
- مورد تشکر
- 3,450 پست
- حضور
- 35 دقیقه
- دریافت
- 1
- آپلود
- 0
- گالری
-
9
وحي
يك پرسش از شما مي پرسم ببينم در اين باره چي مي داني؟
تقسيم بندي سوره هابه چند گروه صورت گرفته است؟
يك جوابي در وبلاگ تاريخ قرآن گذاشته شده ببينيد درسته نظر بدهيد.
ویرایش توسط مدیر اجرایی_فرهنگی : ۱۳۹۸/۱۲/۲۵ در ساعت ۱۷:۴۵ دلیل: تبلیغات
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۶/۰۱/۳۰, ۱۹:۵۳ #2
نقل قول : منتظر جوابم .....
به نظر من این تقسیم بندی به درد آدمهای تنبلی می خوره که می خوان قرآن هم قرائت کنند. بعد می خوان ببینند که هر سوره چقدر طول می کشه که تموم بشه
ببخشید اگر تند گفتم. ولی به نظر من برای تقسیم بندی هر چیزی میشه به چند روش عمل کرد و همه اونها هعم خوب باشه ولی برای هدفی که تقسیم بندی صورت گرفته باشه طراحی شده باشه
-
تشکر
-
۱۳۸۶/۰۱/۳۱, ۱۰:۲۶ #3
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۵
- نوشته
- 742
- مورد تشکر
- 1,784 پست
- حضور
- 9 روز 5 ساعت 34 دقیقه
- دریافت
- 21
- آپلود
- 0
- گالری
-
119
نقل قول : منتظر جوابم .....
ضمن تشکر از اظهار نظر شما دوست عزیز همانطور که می دانید تقسیم بندی بوسیله خود مسلمانان انجام شده و هرکدام برای تسهیل در خواندن اگر خواستند وسط قرائت نگهدارند استراحت کنند ویا... گم نکنند بقیه رو اما شما هم می توانی برای خودتون تقسیم بندی دیگری داشته باشی بهتر از اون ها بالاخره این ها وحی منزل نیستندتوی روایات هم تقسیم بندی های متفاوتی وجود دارد
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۶/۱۰/۰۴, ۲۰:۱۰ #4
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
وحي
وحي آيات قرآن بر پيامبر(ص) به دو گونه بوده است: 1. مستقيم 2. غير مستقيم و به واسطة فرشته وحي.
در وحي مستقيم حالتهايي چون احساس سنگيني، داغ شدن بدن و عرق ريختن، حالتي شبيه به بي هوشي، تغيير رنگ چهره و... بر پيامبر عارض ميشد. در روايتي ميخوانيم: حارث بن هشام از پيامبر سؤال کرد: وحي چگونه بر شما نازل ميشود؟ پيامبر فرمود: گاهي آن را به صورت زنگ ميشنوم و آن شديدترين نوع آن بر من است که گويي بندهاي من از يکديگر ميگسلد و در اين هنگام مطالب وحي شده را حفظ ميکنم
صداي زنگ در اين روايت کنايه از صداي پياپي، است. اين صداي پياپي، وحي مستقيم بوده که پيامبر با تمام وجود به آن گوش فرا ميداده است; چرا که پياپي بودن صدا تأثيري نافذ دارد و تا اعماق قلب انسان نفوذ ميکند و از اين جهت است که پيامبر ميفرمايد: گمان ميکردم که جان من گرفته ميشود
حالتهاي ياد شده در وحي مستقيم به جهت اوج ارتباط وحي با الهامات غيبي پروردگار و سنگيني وحي است که بر جسم آن حضرت تأثير ميگذارده است و منظور از آية "إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْکَ قَوْلاً ثَقِيلاً ;(مزمل،5) در حقيقت، ما به تو گفتاري گرانبار القا ميکنيم." نيز همين نوع وحي بوده است.
در وحي غير مستقيم، جبرئيل، واسطة در آوردن وحي بوده است که گاهي به صورت بشر مجسّم ميشد و به حضور پيامبر ميرسيد; در روايتي از امام صادقآمده است: جبرئيل هنگامي که به حضور پيامبر ميرسيد، مانند بندگان مينشست و بدون اجازه وارد نميشد.
بنابراين، وحي غير مستقيم، سنگيني و دشواري وحي مستقيم را نداشته است.
تذکر اين نکته لازم است که پيامبر با تمام روح و روان خويش وحي را دريافت مينموده است و چشم و گوش ظاهر بين در اين امر دخالتي نداشته است، اگر جز اين بود، مردم ديگر نيز ميتوانستند همة آنچه را پيامبر ميبيند و ميشنود، ببينند و بشنوند.
زخون هر شهيدي لاله اي رست** مبادا روي لاله پا گذاريم
-
تشکرها 6
-
۱۳۸۷/۰۴/۱۹, ۱۳:۲۵ #5
نويسندگان وحي چه كساني بودند؟ براي نوشتن و ضبط قرآن،نويسندگاني بودند كه هنگام نزول وحي يا حضور داشتند يا به فرمان پيامبر(صلّي الله عليه و آله) فراخوانده ميشدند كه برخي از آنها عبارتند از:حضرت علي بن ابي طالب (عليه السّلام)، ابا بن سعد،خالد بن سعيد،ابي بن كعب،زيدبن ثالث،ثابت بن قيس، ارقم بين ابي الارقم،حنظله الاسيدي،علاء الحضرمي،جهيم ابن ابي الصلت ،معيقب بن ابي فاطمه و شر حبيل بن حسنه و... از احاديث مربوط به نگارش قرآن استفاده ميشود كه قرآن بر روي چيزهاي مختلفي مثل: چوب، پوست، استخوانهاي شانه شتر و گوسفند،سنگهاي ظريف سفيد و كاغذ نوشته ميشده است
ویرایش توسط اخلاقي : ۱۳۸۷/۰۴/۱۹ در ساعت ۱۳:۲۶
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۱, ۲۳:۵۵ #6
كاتبان وحى
در شماره كاتبان وحى اختلاف زيادى وجود دارد. حافظ بن عساكر(م 571ق.) در تاريخ دمشق 23 نفر را ياد مىكند؛ ابوشامه در تلخيص اين تاريخ، نام 25 نفر را مىبرد؛ شبر املسى(م 1087ق.) تعداد را به چهل نفر مىرساند و حال آن كه حافظ عراقى(م 806ق.) قبلاً نام 42 نفر را به نظم درآورده بود. برهان حلبى در حواشى شفا 43نفر به نام مىشمارد. مجتهد زنجانى نيز همين عدد را نقل مىكند.
در ميان مستشرقان، بلاشر فرانسوى مىگويد: <تعداد كاتبان وحى به چهل نفر مىرسيد.» صورتى را كه محدّثان و مورّخان دادهاند با توجه به زمان روى آوردن صحابه بهاسلام مىتوان بدين ترتيب تنظيم كرد:
نويسندگان دورانِ مكه: خلفاى چهارگانه، شرحبيل بن حسنه (م18ق.)، عبداللهبن سعدبن أبى السّرح (م37ق.)، خالدبن سعيدبن عاصبن اميّه، طلحه، زبير (م36ق.)، سعد بن ابى وقاص(م55ق.)، عامربن فهيره(م4ق.)، علاءبن حضرمى(م21ق.)، معيقيببن ابى فاطمه(م40ق.)، ارقمبن ابى الارقم (م11ق.)، حاطببن عمرو، حاطب بن ابى بلتعه (م30ق.)، مصعب بن عمير، عبدالله بن جحش، جهم بن قيس و سالم مولى ابى حذيفه (م12ق.).
نويسندگان دوران مدينه: در آغاز بيشتر اُبىّ بنكعب نويسندگى را انجام مىداد. آنگاه زيدبن ثابت كه آموختهتر و ورزيدهتر شده و كتابت را نزد اسيران بدر تكميل كرده بود، بيشتر در محضر پيامبر حضور مىيافت. كسانى كه بعدها به اين جمع پيوستند عبارتند از: عبدالله بن رواحه(م8ق.)، ثابت بن قيس(م12ق.)، حنظلة بن ربيع(م45ق.)، حذيفة بن يمان(م36ق.)، علاء بن عقبه، جهيم بن الصّلت، عبدالله بن زيد(م63ق.)، محمد بن مسلم(م43ق.)، حنظله بن ابى عامر(م3ق.)، عبدالله بن عبدالله بن ابىّ بن سلول، ابوزيد قيس بن سكن، عقبة بن عامر(م58ق.)، معاذ بن جبل، ابو ايوب انصارى(م52ق.)، مغيرة بن شعبه(م50ق.)، ابوسفيان و دو پسرش يزيد و معاويه، عبدالله بن ارقم(م44ق.) وحويطب بن عبدالعُزّى(م54ق.) را نيز گفتهاند كه از سال هشت هجرى در اين جمع بودهاند. بدين ترتيب 45 تن از صحابه در كتابت وحى شركت داشتهاند.ابوعبدالله زنجانى پس از آن كه نام 43 تن را به عنوان كاتبان وحى ذكر مىكند، مىگويد: <آنان كه بيشترين كتابت و ملازمت را با پيامبر داشتند، زيدبن ثابت و على بن ابىطالب(ع) بودند».در مورد على(ع) تقريباً همه تصريح دارند كه از كاتبان اوليه و مداوم وحى بودهاست. لازم است بدانيم غير از كاتبان وحى، نويسندگانى بودهاند كه عهدنامهها، صلحنامهها و يا نامههاى معمولى را براى پيامبر مىنوشتهاند و احتمال آن كه نام اين افراد در شمار كاتبان وحى قرار گرفته باشد، بعيد به نظر نمىرسد. يعقوبى در تاريخ خود مىنويسد:
براى رسول خدا نويسندگانى بود كه وحى و نامه و عهدنامهها را مىنوشتند كه عبارتند از: على بن ابىطالب، عثمان بن عفّان، عمر و بن عاص بن اميه، معاوية بن ابى سفيان، شرحبيل بن حسنه، عبدالله بن سعد بن ابى سرح، مغيرة بن شعبه، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت، حنظلة بن ربيع، ابىّ بن كعب، جهيم بن صلت و حصين بن نمير.(
در مورد معاويه گفتهاند كه او نامهها و رسائل و عهدنامهها را مىنوشته است
ابن شهر آشوب در مناقب در ذكر كاتبان وحى مىنويسد:
على(ع) بيشتر، كتابت وحى مىنمود و غير وحى را نيز مىنوشت. اُبىّبن كعب و زيدبن ثابت وحى را مىنوشتند. زيد و عبدالله بن ارقم به پادشاهان نامه مىنوشتند. علاء بن عقبه و عبدالله بن ارقم قبالات را مىنوشتند. زبيربن عوام و جهيم بن صلت كتابت صدقات را داشتند. عثمان، خالد و ابان (دو فرزند سعيد بن عاص)، مغيرة بن شعبه، حصين بن نمير، علاء بن حضرمى، شرحبيل بن حسنه، حنظلة بن ربيع اسدى و عبدالله بن سعد بن ابى سرح - كه خائن در كتابت بود و رسول خدا او را لعن نمود و مرتد گشت - براى پيامبر كتابت مىنمودند
ابن ابى الحديد مىگويد:
محققان تاريخنويس برآنند كه وحى را على(ع) و زيدبن ثابت و زيدبن ارقم مىنوشتند و حنظلة بن ربيع و معاوية بن ابى سفيان براى پيامبر نامههاى پادشاهان و رؤساى قبايل و... را مىنوشتند
بدين ترتيب روشن مىگردد كه تنها در مورد عدهاى محدود از صحابه پيامبر كه كتابت وحى را بر عهده داشتهاند اتفاق نظر وجود دارد و بسيارى از آنها كه نامشان در شمار كاتبان وحى آمده است؛ كتابت غير وحى را بر عهده داشتهاند.
رافعى پس از بيان اين نكته كه در تعيين نويسندگان وحى، اختلاف نظر وجود دارد، مىنويسد:
در مورد پنج تن كه عبارتند از: على بن ابىطالب، معاذ بن جبل، ابىّ بن كعب، زيدبن ثابت و عبداللهبن مسعود اتفاق نظر وجود دارد
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۲, ۰۰:۰۶ #7
الف) معناى لغوى
ابن منظور در لسان العرب مىگويد:
الوحى الإشارةُ والكتابةُ والرسالة والإلهام والكلامُ الخفى وكلّ ما ألقيته إلى غيرِك. ووحى إليه وأوْحى: كلّمَه بكلامٍ يخفيه من غيره؛
وحى به معناى اشاره كردن، نوشتن و رساله، الهام و كلام پنهانى و هر چيزى است كه به ديگرى القا شود. تعبير <وَحى اِلَيْهِ واَوْحى» يعنى سخنش با او بهگونهاى بود كه از ديگران پنهان مىداشت.
لغوى معروف قرن چهارم، ابن فارس گويد:
كل ما ألقيته إلى غيرك حتّى علمه فهو وحيٌ كيف كان؛ هر چه به ديگرى القا شود تا بفهمد هرگونه كه باشد، <وحى» است.
كليّت اين بيان، انواع القائات نظير اشاره، آواز، رؤيا، الهام، وسوسه و القاى آگاهى توسط كتابت را شامل مىگردد. بعضى ويژگى مخفيانه بودن و سرعت را در معناى وحى ذكر نمودهاند. عرب به مرگ سريع مىگويد: <موتٌ وَحِيّ». اين ويژگى كه در اصل وضع، وجود نداشته چه بسا در استعمال عرب رخ داده و با كاربرد قيد <سرعت» در بعضى از موارد، ويژگى ديگر، يعنى <مخفيانه بودن» نيز به آن اضافه گشته است؛ چرا كه معمولاً، القا و اشاره سريع از غير مشار إليه مخفى مىماند(1) در هر صورت با آن كه نمىتوان استعمال واژه وحى را در القائاتى كه همراه با سرعت و نوعى پوشيدگىاند، انكار نمود، در عين حال، لزوم پايبندى به اين ويژگى را در هر استعمالى نيز نمىتوان پذيرفت. در استعمالات قرآنى نيز مواردى وجود دارد كه هيچيك از اين دو ويژگى در آن وجود ندارد(2)
1. التمهيد، ج1، ص3.
2. براى نمونه ر.ك: سوره مريم(19) آيه11
ویرایش توسط اخلاقي : ۱۳۸۷/۰۴/۲۲ در ساعت ۰۰:۰۸
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۲, ۰۰:۰۹ #8
ب) معناى اصطلاحى
وحى اصطلاحى، ارتباطى معنوى است كه براى پيامبران الهى، جهت دريافت پيام آسمانى از راه اتصال به غيب برقرار مىشود. پيامبر، گيرندهاى است كه پيام را بهواسطه همين ارتباط و اتصال (وحى) از مركز فرستنده آن دريافت مىكند و جز او هيچكس شايستگى و توان چنين دريافتى را ندارد. در اين زمينه در فصل سوم بهتفصيل سخن خواهيم گفت.
گزيده مطالب
وحى در اصل وضع لغوى آن به هر نوع القاى آگاهى نظير اشاره، آواز، الهام، رؤيا، وسوسه، كتابت و... اطلاق مىگردد. مخفيانه بودن و سرعت نيز در بعضى از استعمالات وحى لحاظ گشته است.
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۲, ۰۰:۱۴ #9
وحى در قرآن
وحى در قرآن كريم در مورد فرشتگان، شياطين، انسان، حيوان و زمين به كار رفته است (3)
الف) الهام روحانى به ملائكه: وإذْ يُوحى ربُّك إلى الملائكةِ أنّى م (4)َعَكُم؛ (5) هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مىكرد كه من با شما هستم.
ب) الهام روحانى به انسان: وأوْحينا إلى اُمِّ موسى أن أرْضِعيه؛ (6) و به مادر موسى وحى كرديم كه: <او را شير ده».
ج) الهام روحانى به جمادات: يومئذٍ تحدث أخبارها بأنّ ربّك أوحى لها؛ (7) آنروز است كه (زمين) خبرهاى خود را بازگويد (همان گونه) كه پروردگارت بدان وحى كرده است.
د) وسوسه شيطانى: 1. وكذلك جعلْنا لكُلِّ نبىٍّ عدوّاً شياطينَ الإنسِ والجنِّ يُوحى بعضُهم إلى بعضٍ؛ (8) و بدين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از شيطانهاى انس و جن برگماشتيم. بعضى از آنها به بعضى، براى فريب، سخنانِ آراسته القا مىكنند. 2. وإنَّ الشياطينَ لَيُوحُون إلى أوليائِهِم لِيُجادِلُوكم؛ (9) و در حقيقت، شيطانها به دوستان خود وسوسه مىكنند تا با شما ستيزه نمايند.
ه0000011) اشاره: فَخَرَجَ عَلى قومِهِ منَ المحرابِ فَأوْحى إليهم أنْ سَبِّحُوا بُكرةً وعَشيّاً؛ (10) پس، از محراب بر قوم خويش درآمد و ايشان را آگاه گردانيد (اشاره كرد) كه روز و شب به نيايش بپردازند.
و) غريزه: وأوْحى ربُّك إلَى النَّحلِ...؛ (11) و پروردگار تو به زنبور عسل، وحى (الهام غريزى) كرد... .
در روايت جالبى به نقل از على بن ابىطالب(ع) استعمالات وحى در قرآن به وحى نبوت، وحى الهام، وحى اشاره، وحى تقدير، وحى امر، وحى كذب (در مورد شياطين) و وحى خبر تقسيم گشته و در هر مورد آياتى مورد استفاده قرارگرفته است. (12)
گزيده مطالب
1. وحى در قرآن در مورد فرشتگان، شياطين، انسان، حيوان، و زمين به كار رفته است.
2. مفاهيمى از قبيل الهامات روحانى، وساوس شيطانى، اشاره و غريزه را مىتوان در موارد فوق سراغ گرفت
. بيشترين استعمال اين واژه و مشتقّات آن در خصوص وحى مربوط به پيامبران است كه در فصل آينده مستقلاً به آن خواهيم پرداخت.
4. انفال (8) آيه 12.
5. قصص (28) آيه 7.
6. زلزله (99) آيه 4 و 5.
7. انعام (6) آيه 112.
8. همان، آيه 121.
9. مريم (19) آيه 11.
10. نحل (16) آيه 68.
11. ر.ك: بحار الانوار، ج18، ص254 - 255.
12. الميزان، ج12، ص292.
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۲, ۰۹:۰۸ #10
وحى نبوى و اقسام آن
سخن در اينجا درباره شايعترين كاربرد وحى، يعنى وحى پيامبران است. در قرآن كريم اين واژه و مشتقّات آن، نزديك به هفتاد بار در خصوص پيامبران به كار رفته است؛ به گونهاى كه استعمال آن در موارد و معانى ديگر بسيار كم است. در حال حاضر اطلاق اين لفظ در خصوص انبيا تقريباً تعيّن يافته است. بر همين اساس علامه طباطبائى مىگويد: <ادب دينى در اسلام اقتضا مىكند كه ما اين تعبير را در غير انبيا بهكار نبريم.» (13)امّا وحى چيست؟ پديدهاى است كه در چهارچوب قالبهاى ذهنى و عقلى متداول بشر نمىگنجد؛ پديدهاى است مرموز و اسرارآميز. آنجا كه سخن از ارتباط با عالمى ديگر مطرح است، تا انسان برگزيده، عالىترين پيامهاى غيبى را با علمى حضورى و شهودى، تلقّى نمايد تنها هموست كه از كنه و حقيقت وحى و واقعيّت <وحىپذيرى» آگاه مىشود و آنچه براى ديگران مىماند، درك پرتوى از آن حقيقت است كه از طريق آثار و علايم آن بر وى كشف مىگردد.
به اين تعريف از <وحى» توجه كنيد:
وحى يك نوع تكليم آسمانى (غيرمادى) است كه از راه حسّ و تفكّر عقلى درك نمىشود؛ بلكه درك و شعور ديگرى است كه گاهى در برخى از افراد به مشيّت الهى پيدا مىشود و دستورات غيبى را - كه از حسّ و عقل پنهان است - از وحى و تعليم خدايى دريافت مىكند(14)
اين پديده فراعقلى، يكى از بالاترين مقاماتى است كه صف پيامبران را از ديگران جدا مىسازد. قرآن، ضمن تأييد و تأكيد بر اين مطلب كه پيامبران نيز بشرند، استبعاد و استنكار كافران را از اين امر بيان نموده و آنگاه خصيصه <وحىپذيرى» رابراى رسولان خويش برشمرده است:
فقالَ الملأُ الذينَ كَفَروُا مِن قومِه ما هذا إلّا بشرٌ مثلُكم يُريد أن يتفضّلَ عليكُم ولوشاءَ اللَّهُ لأنزلَ ملائكةً...؛(15)
پس، اشراف قومش كه كافر بودند گفتند: <اين مرد جز بشرى چون شما نيست. مىخواهد بر شما برترى جويد و اگر خدا مىخواست قطعاً فرشتگانى مىفرستاد».
و از آن جا كه قبول اين امر فوق عقلانى بر آنان دشوار بود، ناگزير به پيامبر نسبت جنون دادند: إن هو إلّا رجلٌ بهِ جِنّةٌ فتربَّصُوا بِهِ حتّى حين؛(16) او نيست جز مردى كه در وى حال جنون است؛ پس تا چندى دربارهاش دست نگاه داريد.
نمونهاى ديگر: فقالوا أبشرٌ يهدونَنا فكَفَروُا وتَوَلّوا؛(17) گفتند: <آيا بشرى ما را هدايت مىكند؟» پس كافر شدند و روى گردانيدند.
قرآن در جواب اينان، اعلام مىدارد كه پيامبران همگى بشرند و از اين جهت تفاوتى ميان آنان و ديگران وجود ندارد. تنها تفاوت در <وحىپذيرى» رسولان الهى است: قُلْ إنَّما أنا بشرٌ مثلُكم يُوحى إلىّ؛(18) بگو: <من هم مثل شما بشرى هستم؛ جز اين كه به من وحى مىشود.»
در آيه چهارم و پنجم سوره نجم كه سرشار از اطمينانبخشى است، در اوج قداست و عصمت، جايگاه وحى را چنان تبيين مىنمايد كه گرد هوا و خطا بر دامن آن ننشيند: وما ينطقُ عنِ الهوى إنْ هو الّا وَحىٌ يُوحى؛ و از سر هوس، سخن نمىگويد؛ اين سخن به جز وحيى كه وحى مىشود نيست
13. قرآن در اسلام، ص 125.
14. مؤمنون (23) آيه 24.
15. همان، آيه 25.
16. تغابن (64) آيه 6.
17. كهف (18) آيه 110؛ فصلت (41) آيه 6.
18. شورى (42) آيه 51
-
تشکرها 3
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری