بسیاری از ائمه ما وقتی که از دنیا می رفتند عده ای می گفتند شاید نمرده است، شاید غایب شده است، شاید مهدی امت است. این امر راجع به حضرت امام موسی کاظم هست، حتی راجع به حضرت باقر هست، ظاهرا راجع به حضرت صادق هم هست، و راجع به بعضی از ائمه دیگر نیز هست. حضرت صادق پسری دارند به نام اسماعیل که اسماعیلیه منتسب به او هستند. اسماعیل در زمان حیات حضرت از دنیا رفت. حضرت خیلی هم اسماعیل را دوست می داشتند. وقتی اسماعیل از دنیا رفت و او را غسل دادند و کفن کردند، حضرت صادق مخصوصا آمدند به بالین اسماعیل، اصحابشان را صدا زدند، کفن را باز کردند، صورت اسماعیل را نشان دادند و فرمودند: این اسماعیل پسر من است، این مرد، فردا ادعا نکنید که او مهدی امت است و غایب شد، جنازه اش را ببینید، صورتش را ببینید، بشناسید و بعد شهادت بدهید.
یکی از فقهاء مدینه به نام " محمد بن عجلان " رفت با محمد بن عبدالله محض بیعت کرد. بنی عباس که ابتدا حامی اینها بودند، مسئله خلافت که پیش آمد، خلافت را گرفتند، بعد هم سادات حسنی را کشتند. منصور این مرد فقیه را خواست، تحقیق کرد، ثابت شد که او بیعت کرده است. دستور داد دست او را ببرند. گفت این دستی که با دشمن من بیعت کرده است باید بریده شود. نوشته اند فقهاء مدینه جمع شدند و شفاعت کردند و در شفاعتشان اینجور گفتند که خلیفه! او تقصیر ندارد، او مردی است فقیه و عالم به روایات، این مرد خیال کرد که محمد بن عبدالله محض، مهدی امت است و لذا با او بیعت کرد والا قصد او دشمنی با تو نبود. این است که ما می بینیم در تاریخ اسلام، موضوع مهدی موعود، از مسائل بسیار مهم و قطعی است. ما همینجور که دوره به دوره پیش می آییم می بینیم حوادثی در تاریخ اسلام پیدا شده که منشأش همین اعتقاد به ظهور مهدی موعود بوده است .
خلاصه ای از بیانات علامه طباطبایی