-
۱۳۸۶/۱۰/۰۷, ۱۲:۰۶ #1
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
غدیر (روز اکمال دین)
مقدمه . با سلام و تبریک عید غدیر به اهل ولایت
غدیر خم : روز تعیین ولایت
آیه اکمال دین
قرآن مجید: الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلاَمِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ .بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشتخوك و آنچه به نام غير خدا كشته شده باشد و [حيوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [كه زنده دريافته و خود] سر ببريد و [همچنين] آنچه براى بتان سربريده شده و [نيز] قسمت كردن شما [چيزى را] به وسيله تيرهاى قرعه اين [كارها همه] نافرمانى [خدا]ست امروز كسانى كه كافر شدهاند از [كارشكنى در] دين شما نوميد گرديدهاند پس از ايشان مترسيد و از من بترسيد امروز دين شما را برايتان كامل و نعمتخود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم و هر كس دچار گرسنگى شود بىآنكه به گناه متمايل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى ترديد خدا آمرزنده مهربان است (سوره مائده آیه 3)
این 4 حکم حرمت میته ودم ولحم الخنزیر وما اهل لغیر الله ، قبلا در سوره های دیگر نازل شده بود وحکم جدیدی نبود.
مانند : قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوْحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ( سوره انعام آیه 145 ) یعنی : بگو در آنچه به من وحى شده است بر خورندهاى كه آن را مىخورد هيچ حرامى نمىيابم مگر آنكه مردار يا خون ريخته يا گوشتخوك باشد كه اينها همه پليدند يا [قربانيى كه] از روى نافرمانى [به هنگام ذبح] نام غير خدا بر آن برده شده باشد پس كسى كه بدون سركشى و زيادهخواهى [به خوردن آنها] ناچار گردد قطعا پروردگار تو آمرزنده مهربان است
ومانند : إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالْدَّمَ وَلَحْمَ الْخَنزِيرِ وَمَآ أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ( سوره نحل آیه 115) یعنی : جز اين نيست كه [خدا] مردار و خون و گوشتخوك و آنچه را كه نام غير خدا بر آن برده شده حرام گردانيده است [با اين همه] هر كس كه [به خوردن آنها] ناگزير شود و سركش و زيادهخواه نباشد قطعا خدا آمرزنده مهربان است
ومانند: إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ( سوره بقره آیه 173 )
خداوند] تنها مردار و خون و گوشتخوك و آنچه را كه [هنگام سر بريدن] نام غير خدا بر آن برده شده بر شما حرام گردانيده است [ولى] كسى كه [براى حفظ جان خود به خوردن آنها] ناچار شود در صورتى كه ستمگر و متجاوز نباشد بر او گناهى نيست زيرا خدا آمرزنده و مهربان است
پس این احکام در سوره مائده فقط تاکید است نه حکم تازه وآن پنج مورد بعد
(1- الْمُنْخَنِقَةُ 2- وَالْمَوْقُوذَةُ 3- وَالْمُتَرَدِّيَةُ 4- وَالنَّطِيحَةُ 5- وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ . )همه از مصادیق میته اند.
پس اینکه فرمود:الیوم اکملت لکم دینکم و... جمله معترضه است
معلوم می شود کمال دین در آمدن واجب دیگری است وآن واجب نصب ولایت علی (ع) است .
ودر المنثور روایت نقل است که: این دوبخش آیه را پیامبر در این قسمت محرمات بدستور جبرئیل جای داده.
اما مرا داز الیوم ....
1- قطعا بعثت پیامبر نیست زیرا اعراب قبل از اسلام دینی نداشتند که ناقص باشد وبا آمدن پیامبر کامل گردد ونعمتی نداشتند تا با آمدن پیامبر تمام گردد.
2- روز فتح مکه هم نیست زیرا فتح مکه درسال 8 سال هجرت اتفاق افتاد در حالی که بسیار ی از احکام دین بعد از آن نازل شد.
مضافاب به اینکه جمله ( الذین کفروا )منحصر به مشرکین مکه نیست بلکه مشرکین و کفار عالم است.
3- روز عرفه در حجة الوداع هم نیست زیرا مشرکین در شکست مکه در سال8 هجری مأیوس شده بودند نه اینکه امروز مأیوس شوند .
مضافا به اینکه یکی از مراسم که پیامبر در این سال به مردم تعلیم داد حج تمتع بود که پس ازمرگش متروک شد آنوقت چطور ممکن است حکمی که خودش واجب نیست موجب اکمال دین گردد ولی احکام واجبی مثل نماز ،روزه وخمس و... جهاد موجب اکمال دین نباشند ؟!
علاوه بر اینکه بین (الیوم یئس الذین باالیوم اکملت لکم دینکم... ) رابطه به هم می خورد. چون با تعلیم حج تمتع کفار مایوس نشدند.
بنابر این در خود آیه هیچ تصریحی برمراد از الیوم نشده حال باید دنبال روایت گشت امید کفار در این بود که بزودی پیامبر می میرد ودیگر جانشین ندارد وآنها راحت می شوند به همین دلیل در آیه دیگر فرمود: ان شانئک هوالابتر.... دشمن تو دم بریده و( مقطوع النسل) است.
مناقب ابن المغازلی :از ابوهریره نقل می کند که هر کس 18 ذی الحجة را روزه بگیرد ثواب 60 ماه روزه را دارد وآن روز غدیر خم است که در آن روز رسول خدا از مردم برای علی بن ابیطالب بیعت گرفت وفرمود :من کنت مولا فهذا علی مولا وعمر بین خطاب برخواست وگفت بخ بخ لک یا علی بن ابیطالب اصبحت مولای ومولی کل مومن ومومنه . مبارک باد ای علی ابن ابیطالب از امروز آقای من و هر مومن و مومنه ای هستی. در این هنگام آیه: الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی و اتممت لکم الاسلام دینا) نازل شد.
تفسیر فخر رازی- روح المعانی- النمار ذیل این آیه( الیوم اکملت...) نوشتند:
پیامبر پس از نزول این آیه بیش از 81 روز عمر نکرد.
دانشمند معروف سنی این جریره طبری: در ذیل آیه می نویسد:این آیه در شان علی ابن ابیطالب (ع) نازل شد. واگر بنا بر نقلی که سند را ضعیف میداند با تطبیق بر سایر آیات در زمینه ولایت ضعف آن بر طرف میشود زیرا حدیثی که ضعیف السند باشد ولی موافق کتاب الله ضعفش بر طرف میشود.
(با اصطیاد ازترجمه تفسیر المیزان ج 5 ازصفحه 256 )
پیامبر پس از نزول این آیه بیش از 81 روز عمر نکرد. تفسیر فخر رازی – روح المعانی – المنار
دانشمندا ن بزرگ اهل سنت شان نزول این آیه رادر حق علی بن ابیطالب میدانند.
از جمله : ابن جریر طبرسی – حافظ ابو نعیم اصفهانی در کتاب( ما نزل من القرآن فی علی بن ابیطالب ) از ابو سعید خدری ( صحابی پیامبر ) این آیه را در شان علی ابن ابیطالب ودر نصب خلافت وی دانست .
خطیب بغدادی در تاریخ خود از ابو هریره نقل میکند : بعد از جریان غدیر خم و پیمان علی بن ابیطالب و گفتار عمر : بخ بخ لک یا علی اصبحت مولای و مولی کل موممن و مومنه ؛ آیه الیوم یئس الذین کفروا.. نازل شد.
در تفسیر نورالثقلین 10 روایت از طرق مختلف بر ولایت علی بن ابیطالب نقل نمود. ( با اصطیاد ازتفسیر نمونه ج 4 ازص 257)
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی ابن ابیطالب علیه السلام
ادامه دارد.........
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
۱۳۸۶/۱۰/۰۸, ۱۰:۴۳ #2
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
واقعه غدیر خم
[quote=hoseintabar;6543]مقدمه . با سلام و تبریک عید غدیر به اهل ولایت
غدیر خم : روز تعیین ولایت
آیه اکمال دین ... ادامه
اهميت حجه الوداع
هجرت پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم و خروج آن حضرت از مكه معظمه نقطه عطفي در تاريخ اسلام به شمار مي آيد و بعد از اين هجرت، حضرت سه بار به مكه سفر كرده اند.
بار اول در سال هشتم پس از صلح حديبيه به عنوان عمره وارد مكه شدند و طبق قراردادي كه با مشركين بسته بودند فوراً بازگشتند.
بار دوم در سال نهم به عنوان فتح مكه وارد اين شهر شدند، و پس از پايان برنامه ها و برچيدن بساط كفر و شرك و بت پرستي به طائف رفتند و هنگام بازگشت به مكه آمده و عمره بجا آوردند و سپس به مدينه بازگشتند.
سومين و آخرين بار بعد از هجرت كه پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم وارد مكه شدند در سال دهم هجري بعنوان حجه الوداع بود كه حضرت براي اولين بار به طور رسمي اعلان حج دادند تا همه مردم در حد امكان حاضر شوند.
در اين سفر دو مقصد اساسي در نظربود، و آن عبارت بود از دو حكم مهم از قوانين اسلام كه هنوز براي مردم به طور كامل و رسمي تبيين نشده بود: يكي حج، و ديگري مسئله خلافت و ولايت و جانشيني بعد از پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم.
آغاز سفر حج
پس از اعلان عمومي، مهاجرين و انصار و قبايل اطراف مدينه و مكه و حتي بلاد يمن و غير آن بسوي مكه سرازير شدند تا جزئيات احكام حج را شخصاً از پيامبرشان بياموزند و در اولين سفر رسمي حضرت، به عنوان حج شركت داشته باشند. اضافه بر آنكه حضرت اشاراتي فرموده بودند كه امسال سال آخر عمر من است و اين مي توانست باعث شركت همه جانبه مردم باشد.
جمعيتي حدود يكصد و بيست هزار نفر (گاهي بيشتر از آن را هم نقل كرده اند) در مراسم حج شركت كردند كه فقط هفتاد هزار نفر آنان از مدينه به همراه حضرت حركت كرده بودند، بطوريكه لبيك گويان از مدينه تا مكه متصل بودند.
حضرت چند روز به ماه ذي الحجه مانده از مدينه خارج شدند و بعد از ده روز طي مسافت در روز سه شنبه پنجم ذي الحجه وارد مكه شدند.
اميرالمومنين عليه السلام هم كه قبلاً از طرف حضرت به يمن و نجران براي دعوت به اسلام و جمع آوري خمس و زكات و جزيه رفته بودند به همراه عده اي در حدود دوازده هزار نفر از اهل يمن براي ايام حج به مكه رسيدند.
با رسيدن ايام حج در روز نهم ذي الحجه حضرت به موقف عرفات رفتند و بعد از آن اعمال حج را يكي پس از ديگري انجام دادند، و در هر مورد واجبات و مستحبات آن را براي مردم بيان فرمودند.
خطابه اول در مني
در عرفات دستور الهي نازل شد كه علم و ودايع انبياء عليهم السلام را به علي بن ابي طالب عليه السلام منتقل كند و او را به عنوان خليفه و جانشين خود معرفي كند.
در مني پيامبر صلي اله عليه و اله و سلم اولين خطابه خود را ايراد فرمودند كه در واقع يك زمينه سازي براي خطبه غدير بود. در اين خطبه ابتدا اشاره به امنيت اجتماعي مسلمين از نظر جان و مال و آبروي مردم نمودند، و سپس خونهاي بناحق ريخته شده و اموال بناحق گرفته شده در جاهليت را رسماً مورد عفو قرار دادند تا كينه توزيها از ميان برداشته شود و جوّ اجتماع براي تامين امنيت آماده شود. سپس مردم را برحذر داشتند كه مبادا بعد از او اختلاف كنند و بر روي يكديگر شمشير بكشند.
در اينجا تصريح فرمودند كه:اگر من نباشم علي بن ابي طالب در مقابل متخلفين خواهد ايستاد.
سپس حديث ثقلين بر لسان مبارك حضرت جاري شد و فرمودند:
من دو چيز گرانبها در ميان شما باقي مي گذارم كه اگر به اين دو تمسك كنيد هرگز گمراه نمي شويد: كتاب خدا و عترتم يعني اهل بيتم.اشاره اي هم داشتند به اينكه عده اي از همين اصحاب من روز قيامت به جهنم برده مي شوند.
نكته جالب توجه اينكه در اين خطابه، اميرالمومنين عليه السلام سخنان حضرت را براي مردم تكرار مي كردند تا آنان كه دورتر بودند بشنوند.
خطابه دوم در مسجد خيف در مني
در روز سوم از توقف در مني، بار ديگر حضرت فرمان دادند تا مردم در مسجد خيف اجتماع كنند. در آنجا نيز خطابه اي ايراد فرمودند كه ضمن آن صريحاً از مردم خواستند كه گفته هاي ايشان را خوب به خاطر بسپارند و به غائبان برسانند.
در اين خطبه به اخلاص عمل و دلسوزي براي امام مسلمين و تفرقه نينداختن سفارش فرمودند و تساوي همه مسلمانان در برابر حقوق و قوانين الهي را اعلام كردند. بعد از آن بار ديگر متعرض مسئله خلافت شدند و حديث ثقلين بر لسان حضرت جاري شد، و بار ديگر براي غدير زمينه را آماده كردند.
در اين مقطع، منافقين كاملاً احساس خطر كردند و قضيه را جدي گرفتند و برنامه هاي خود را آغاز كردند و پيمان نامه نوشتند و هم قسم شدند.
لقب اميرالمؤمنين
در مكه جبرئيل، لقب اميرالمؤمنين را به عنوان اختصاص آن به علي بن ابي طالب عليه السلام از جانب الهي آورد، اگر چه اين لقب قبلاً نيز براي آن حضرت تعيين شده بود.
پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم هم دستور دادند تا يك يك اصحابش نزد علي عليه السلام بروند و به عنوان اميرالمؤمنين بر او سلام كنند و السلام عليك يا اميرالمؤمنين بگويند، و بدينوسيله در زمان حيات خود، از آنان اقرار بر امير بودن علي عليه السلام گرفت.
در اينجا ابوبكر و عمر به عنوان اعتراض به پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم گفتند: آيا اين حقي از طرف خدا و رسولش است؟ حضرت غضبناك شده فرمودند: حقي از طرف خدا و رسولش است، خداوند اين دستور را به من داده است.
اعلان رسمي براي حضور در غدير
با اينكه انتظار مي رفت پيامبر خدا در اولين و آخرين سفر حج خود مدتي در مكه بمانند، ولي بلافاصله پس از اتمام حج حضرت به منادي خود بلال دستور دادند تا به مردم اعلان كند: فردا كسي جز معلولان نبايد باقي بماند، و همه بايد حركت كنند تا در وقت معين در غدير خم حاضر باشند.
غــد يـر كمي قبل از جحفه كه محل افتراق اهل مدينه و اهل مصر و اهل عراق و اهل نجد بود به امر خاص الهي انتخاب شد. در اين مكان، آبگير و درختان كهنسالي وجود داشت. هم اكنون نيز، غدير محل شناخته شده اي در دويست و بيست كيلومتري مكه و به فاصله دو ميل قبل از جحفه به طرف مكه قرار دارد، و مسجد غدير و محل نصب اميرالمؤمنين عليه السلام محل عبادت و زيارت زائران است.
براي مردم بسيار جالب توجه بود كه پيامبرشان - بعد از ده سال دوري از مكه – بدون آنكه مدتي اقامت كنند تا مسلمانان به ديدارشان بيايند و مسايل خود را مطرح كنند، بعد از اتمام مراسم حج فوراً از مكه خارج شدند و مردم را نيز به خروج از مكه و حضور در غدير امر نمودند.
صبح آن روز كه پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم از مكه حركت كردند، سيل جمعيت كه بيش از صد و بيست هزار نفر (و به قولي صد و چهل هزار، و به قول ديگر صد و هشتاد هزار نفر) تخمين زده مي شدند به همراه حضرت حركت كردند. حتي عده اي حدود دوازده هزار نفر از اهل يمن كه مسيرشان به سمت شمال نبود همراه حضرت تا غدير آمدند.
اجتماع خطابه و جزئيات خطبه
همينكه به منطقه كراع الغميم - كه غديرخم در آن واقع شده – رسيدند، حضرت مسير حركت خود را به طرف راست جاده و به سمت غدير تغيير دادند و فرمودند:
أَيُّهَا النَّاسُ أَجِيبُوا دَاعِيَ اللَّهِ أَنَا رَسُولُ اللَّه
اي مردم، دعوت كننده خدا را اجابت كنيد كه من پيام آور خدايم.
و اين كنايه از آن بود كه هنگام ابلاغ پيام مهمي فرا رسيده است.
سپس فرمان دادند تا منادي ندا كند: «همه مردم متوقف شوند و آنانكه پيش رفته اند بازگردند و آنانكه پشت سر هستند توقف كنند» تا آهسته آهسته همه جمعيت در محل از پيش تعيين شده جمع گردند. و نيز دستور دادند: كسي زير درختان كهنسالي كه در آنجا بود نرود و آن موضع خالي بماند.
پس از اين دستور همه مركبها متوقف شدند، و كساني كه پيشتر رفته بودند بازگشتند و همه مردم در منطقه غدير پياده شدند و هر يك براي خود جايي پيدا كردند، و كم كم آرام گرفتند.
شدت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغی زمین سوزنده و به حدی ناراحت کننده بود که مردم و حتی خود حضرت گوشه ای از لباس خود را به سرانداخته و گوشه ای از آن را زیرپای خود قرار داده بودند، و عده ای از شدت گرما عبای خود را به پایشان پیچیده بودند.
از سوی دیگر، پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم سلمان و ابوذر و مقداد را فراخواندند و به آنان دستور دادند تا به محل درختان کهنسال بروند و آنجا را آماده کنند. آنها خارهای زیر درختان را کندند و سنگهای ناهموار را جمع کردند و زیر درختان را جارو کردند و آب پاشیدند. در فاصله بین دو درخت روی شاخه ها پارچه ای انداختند تا سایبانی از آفتاب باشد، و آن محل برای برنامه سه روزه ای که حضرت در نظر داشتند کاملاً مساعد شود.
سپس در زیر سایبان، سنگها را روی هم چیدند و از رواندازهای شتران و سایر مرکبها هم کمک گرفتند و منبری به بلندی قامت حضرت ساختند و روی آن پارچه ای انداختند، و آنرا طوری بر پا کردند که نسبت به دو طرف جمعیت در وسط قرار بگیرد و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم هنگام سخنرانی مشرف بر مردم باشد تا صدای حضرت به همه برسد و همه او را ببینند.
البته ربیعه بن امیه بن خلف کلام حضرت را برای مردم تکرار می کرد تا افرادی که دورتر قرار داشتند مطالب را بهتر بشنوند.
پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السّلام بر فراز منبر .... ادامه دارد
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی ابن ابیطالب علیه السلام
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۶/۱۰/۰۸, ۱۰:۴۸ #3
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
حدیث غدیر
با تبریک غــدیــر برترين عيد امت
قال رسول الله(ص):
يوم غدير خم افضل اعياد امتى و هو اليوم الذى امرنى الله تعالى ذكره فيه بنصب اخى على بن ابى طالب علما لامتى، يهتدون به من بعدى و هو اليوم الذى اكمل الله فيه الدين و اتم على امتى فيه النعمة و رضى لهم الاسلام دينا. (امالى صدوق: ص125، ح 8)
رسول خدا(ص) فرمود: روز غدير خم برترين عيدهاى امت من است و آن روزى است كه خداوند بزرگ دستور داد; آن روز برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب كنم، تا بعد از من مردم توسط او هدايتشوند، و آن روزى است كه خداوند در آن روز دين را تكميل و نعمت را بر امت من تمام كرد و اسلام را به عنوان دين براى آنان پسنديد.
اللهم اجعلنا من المتمسکین بولایة علی ابن ابیطالب علیه السلام.
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۲, ۱۲:۰۵ #4
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 1,799
- مورد تشکر
- 3,021 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
18
ديدگاه علماء و دانشمندان اهل سنت
بنام خدا
سلام دوستان
در كتاب هاى بسيارى از دانشمندان اهل تسنن (و همه كتب معروف شيعه) اعم از تفسير و حديث و تاريخ بيان شده است كه آيه شريفه «يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَـفِرِينَ; (مائده،67) اى پيامبر! آن چه را از سوى پروردگارت نازل شده است، به طور كامل به مردم برسان و اگر نكنى رسالت او را انجام نداده اى و خداوند تو را از خطرهاى احتمالى مردم نگاه مى دارد و خداوند جمعيت كافران لجوج را هدايت نمى كند»، در شأن اميرالمؤمنين على(ع) نازل شده است.علاوه بر روايات فوق، روايات فراوان ديگرى در دست است كه با صراحت مى گويد: اين آيه در ماجراى غدير خم و خطبه پيامبر اكرم(ص) و معرفى اميرالمؤمنين على(ع) به عنوان وصى و ولىّ نقل شده است و عدد آن ها به مراتب بيش از روايات گذشته است تا آن جا كه محقق بزرگ، علامه امينى در كتاب الغدير، حديث غدير را از 110 نفر از صحابه و ياران پيامبر(ص) با اسناد و مدارك معتبر نقل مى كند و همچنين از 84 نفر از تابعين و 360 دانشمند و مؤلف معروف اسلامى نام مى برد.
اين روايات را گروه بسيارى از صحابه، از جمله: «ابوسعيد خُدرى»، «زيدبن ارقم»، «جابربن عبدالله انصارى»، «ابن عباس»، «براءبن عازب»، «حذيفه»، «ابوهريره»، «ابن مسعود» و «عامر بن ليلى» نقل كرده اند; بنابراين رواياتى كه در اين زمينه در كتب معروف اهل سنت و شيعه نقل شده بيش از آن است كه كسى بتواند آن ها را انكار كند.
ویرایش توسط meshkaat : ۱۳۸۷/۰۳/۱۲ در ساعت ۱۲:۰۶
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۲, ۱۲:۱۴ #5
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 1,799
- مورد تشکر
- 3,021 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
18
بنام خدا
فشرده جريان «غدير»، كه از روايات فوق استفاده شده:
در آخرين سال حيات مبارك پيامبر اكرم(ص) و بر خلاف سنوات قبل، پيامبراكرم(ص)با ارسال نامه هايى به اطراف، از مسلمانان درخواست نمودند كه امسال براى انجام مراسم حج، مسلمانان در كنار پيامبر(ص)حاضر شوند مراسم حجة الوداع، با شكوه هر چه تمام تر در حضور پيامبر(ص) به پايان رسيد. ياران پيامبر(ص) كه عدد آن ها فوق العاده زياد بود، از خوشحالى درك اين فيض و سعادت بزرگ در پوست نمى گنجيدند. ظهر نزديك شده بود، كم كم سرزمين «جحفه» و سپس بيابان هاى خشك و سوزان «غديرخم» از دور نمايان مى شد، اين نقطه سه يا چهار راهى بود كه حجاج در آن جا از يكديگر جدا مى شدند.
ناگهان دستور توقف از طرف پيامبر(ص) به همراهان داده شد; مؤذن پيامبر(ص) با صداى «الله اكبر» مردم را به نماز ظهر دعوت كرد. مردم به سرعت آماده نماز مى شدند; بعد از خواندن نماز ظهر، مسلمانان تصميم داشتند، فوراً به خيمه هاى كوچكى كه با خود حمل مى كردند، پناهنده شوند، ولى پيامبر(ص) به آن ها اطلاع داد كه همه بايد براى شنيدن يك پيام تازه الهى كه در ضمن خطبه مفصلى بيان مى شد خود را آماده كنند.
آن گاه پيامبر(ص) منبر رفت و نخست حمد و سپاس پروردگار به جا آورد و خود را به خدا سپرد; سپس مردم را مخاطب ساخت و چنين فرمود: «من به همين زودى دعوت خدا را اجابت كرده، از ميان شما مى روم. من مسئولم، شما هم مسئوليد; شما درباره من چگونه شهادت مى دهيد؟» مردم صدا بلند كردند و گفتند: «ما گواهى مى دهيم تو وظيفه رسالت را ابلاغ كردى و شرط خيرخواهى را انجام دادى و آخرين تلاش و كوشش را در راه هدايت ما نمودى، خداوند تو را جزاى خير دهد».
آن گاه فرمود: «... اكنون بنگريد با اين دو چيز گرانمايه و گرانقدر كه در ميان شما به يادگار مى گذارم چه خواهيد كرد؟ يكى از ميان جمعيت صدا زد، كدام دو چيز گرانمايه يا رسول الله؟!
پيامبر(ص) فرمود: «اوّل ثقل اكبر، كتاب خداست كه يك سوى آن به دست پروردگار و سوى ديگرش در دست شماست، دست از دامن آن برنداريد تا گمراه نشويد و امّا دومين يادگار گرانقدر من، خاندان منند و خداوند لطيف خبير به من خبر داده كه اين دو هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپيوندند; از اين دو پيشى نگيريد كه هلاك مى شويد و عقب نيفتيد كه باز هلاك خواهيد شد.»
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۲, ۱۲:۱۵ #6
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 1,799
- مورد تشکر
- 3,021 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
18
بنام خدا
ناگهان مردم ديدند پيامبر(ص) به اطراف خود نگاه كرد; گويا كسى را جستجو مى كند و همين كه چشمش به اميرالمؤمنين على(ع)افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند كرد; آن چنان كه سفيدى زير بغل هر دو نمايان شد و همه مردم او را ديدند و شناختند كه او همان افسر شكست ناپذير اسلام است; در اين جا صداى پيامبر(ص) رساتر و بلندتر شد و فرمود: «چه كسى از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آن ها سزاوارتر است؟!»و هنوز صفوف جمعيت از هم متفرق نشده بود كه امين وحى خدا نازل شد و اين آيه را بر پيامبر(ص) خواند: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى...;(مائده،3) امروز آيين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم»، در اين هنگام پيامبر(ص) فرمود: «الله اكبر، همان خدايى كه آيين خود راكامل و نعمت خود را بر ما تمام كرد و از نبوت و رسالت من و ولايت على(ع) پس از من راضى و خشنود گشت».
مردم گفتند: «خدا و پيامبر(ص) داناترند. پيامبر(ص) فرمود: «خدا، مولى و رهبر من است و من مولى و رهبر مؤمنانم و نسبت به آن ها از خودشان سزاوارترم» سپس فرمود: «فمن كنت مولاه فعلى مولاه; هر كس من مولا و رهبر او هستم، على مولا و رهبر او است» و اين سخن را سه بار و به گفته بعضى از راويان حديث، چهار بار تكرار كرد و به دنبال آن سر به سوى آسمان برداشت و عرض كرد: «خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار; محبوب بدار آن كس كه او را محبوب دارد و مبغوض بدار آن كس كه او را مبغوض دارد; يارانش را يارى كن و آن ها را كه ترك ياريش كنند از يارى خويش محروم ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مكن.»
سپس فرمود: «آگاه باشيد، همه حاضران وظيفه دارند اين خبر را به غايبان برسانند.»
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۲, ۱۲:۲۰ #7
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 1,799
- مورد تشکر
- 3,021 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
18
بنام خدا
در اين هنگام، شور و غوغايى در ميان مردم افتاد و اميرالمؤمنين على(ع) را به اين موقعيت تبريك مى گفتند و از افراد سرشناس كه به او تبريك مى گفتند، ابوبكر و عمر بودند كه اين جمله را در حضور جمعيت بر زبان جارى ساختند: «آفرين بر تو باد، آفرين بر تو باد، اى فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ايمان شدى». و ابن عباس گفت: «به خدا سوگند كه اين امرولايت على(ع) بر همه واجب گشت».جمله معروف پيامبر اكرم(ص)، كه در همه كتب بيان شده است (من كنت مولاه فعلى مولاه) حقايق بسيارى را روشن مى سازد; البته بسيارى از نويسندگان اهل سنّت اصرار دارند كه «مولى» را در اين جا به معناى «دوست و يار و ياور» تفسير كنند; زيرا يكى از معانى معروف «مولى» همين است.
سپس حسان بن ثابت شاعر معروف، از پيامبر اكرم(ص) اجازه خواست كه به اين مناسبت اشعارى بسرايد; پس از سرودن اشعار، پيامبر اكرم(ص) عرض كرد: «بارالها! دوست او را دوست بدار و دشمن او را دشمن بدار...».
-
۱۳۸۷/۰۴/۰۸, ۲۳:۳۶ #8
واقعه غدير خم
نهضت جهانى اسلام با مخالفت و ستيز قريش ، بلكه عموم بت پرستان شبه جزيره ، آغاز شد. آنان به دسيسه هاى گوناگونى براى خاموش ساختن اين مشعل آسمانى متشبث شدند ، ولى هر چه كوشيدند كمتر نتيجه گرفتند. آخرين اميد آنان اين بود كه پايه هاى اين نهضت با درگذشت صاحب رسالت فرو ريزد و به سان دعوت برخى از افراد كه پيش از پيامبر مى زيستند به خاموشى گرايد. (1)
قرآن مجيد كه در بسيارى از آيات خود دسيسه ها و خيمه شب بازي هاى آنان را منعكس كرده است ، انديشه بت پرستان در مورد مرگ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در ضمن آيه زير منعكس مى كند و مى فرمايد :
بلكه مى گويند كه پيامبر شاعرى است كه انتظار مرگ او را مى بريم. بگو انتظار بريد كه من نيز با شما در انتظارم. آيا افكار خامشان آنها را به اين فكر وادار مى كند يا اينكه آنان گروهى سركشند ؟ (طور: 32 - 30)
فعلا كار نداريم كه چگونه تمام نقشه هاى دشمن ، يكى پس از ديگرى ، نقش بر آب شد و دشمن نتوانست از نفوذ اسلام جلوگيرى كند. كاوش ما اكنون پيرامون اين مسئله است كه چگونه مى توان پايدارى نهضت را پس از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تضمين كرد ، به طورى كه مرگ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مايه ركود يا عقبگرد نهضت نشود.
در اينجا دو راه وجود دارد كه در باره هر دو به بحث مى پردازيم :
الف) رشد فكرى وعقلى امت اسلامى به حدى برسد كه بتواند پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نهضت نوبنياد اسلام را همچون عهد رسالت رهبرى كنند و آن را از هر نوع گرايش به چپ و راست مانع شوند و امت و نسل هاى آينده را به صراط مستقيم سوق دهند.
رهبرى همه جانبه امت پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در گرو شرايطى بود كه متاسفانه اغلب افراد فاقد آن بودند. اكنون وقت آن نيست كه در چند و چون اين شرايط بحث كنيم ، ولى به طور اجمال مى گوييم كه جهش همه جانبه و دگرگونى عميق در دل يك ملت كار يك روز و دو روز يا يك سال و ده سال نيست و پايه گذار انقلاب كه مي خواهد نهضت خود را به صورت يك آيين جاويد و ثابت و استوار در تمام ادوار در آورد ، نمى تواند در مدت كوتاهى به اين هدف نايل گردد.
پايدارى انقلاب و رسوخ آن در دل هاى مردم ، به نحوى كه پيروان آن پس از درگذشت پايه گذار نهضت گامى به عقب ننهند وبه رسوم ديرينه و آداب و اخلاق نياكان خود بازنگردند ، بستگى به فرد يا افراد برجسته اى دارد كه زمام امور نهضت را به دست گيرند و با مراقبت هاى داهيانه و تبليغات پيگير جامعه را از هر نوع گرايش نامطلوب صيانت كنند تا آنكه نسلى بگذرد و نسل نوى كه از روز نخست با آداب و اخلاق اسلامى خوى گرفته است جاى نسل پيشين را بگيرد.
در ميان نهضت هاى آسمانى ، اسلام خصوصيت ديگرى داشت و وجود چنين افراد برجسته اى براى پايدارى و تداوم نهضت ضرورى بود.
زيرا آيين اسلام در ميان مردمى پديد آمد كه از عقب افتاده ترين مردم جهان بودند و از نظر نظامات اجتماعى و اخلاقى و ساير جلوه هاى فرهنگ و تمدن بشرى در محروميت مفرط به سر مى بردند. از سنن مذهبى ، جز با مراسم حج كه آن را از نياكان به ارث برده بودند ، با چيز ديگرى آشنا نبودند. تعاليم موسى - عليه السلام و عيسى - عليه السلام به ديار آنان نفوذ نكرده ، اكثر مردم حجاز از آن بى اطلاع بودند. متقابلا ، عقايد و رسوم جاهليت در دل آنها رسوخ كامل داشت و با روح و روان آنان آميخته شده بود.
هر نوع جهش مذهبى در ميان اين نوع ملل ممكن است به آسانى صورت گيرد ، ولى نگاهدارى و ادامه آن در ميان اين افراد نيازمند تلاش ها ومراقبت هاى پيگير است تا آنان را از هر نوع انحراف و عقب گرد باز دارد.
حوادث رقت بار و صحنه هاى تكان دهنده نبرد هاى احد و حنين كه هواداران نهضت در گرماگرم نبرد از اطراف صاحب رسالت پراكنده شدند و او را در ميدان نبرد تنها گذاشتند ، گواه روشنى است كه صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از نظر رشد ايمانى و عقلى به حدى نرسيده بودند كه پيامبر ادراه امور را به آنان بسپارد و آخرين نقشه دشمن را كه مترصد مرگ پيامبر بود ، نقش بر آب سازد.
آرى ، واگذارى امر رهبرى به خود امت نمى توانست نظر صاحب رسالت را تامين كند ، بلكه بايد چاره ديگرى مى شد كه اكنون به آن اشاره مى كنيم :
ب) براى پايدارى و تداوم نهضت ، راه صحيح آن بود كه از طرف خداوند فرد شايسته اى كه از نظر ايمان و اعتقاد به اصول و فروع نهصت همچون پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم باشد براى رهبرى نهضت انتخاب شود تا در پرتو ايمان نيرومند و علم وسيع و مصونيت از خطا و لغزش ، رهبرى انقلاب را به عهده گرفته پايدارى آن را تضمين كند.
اين همان مطلبى است كه مكتب تشيع مدعى صحت و استوارى آن است و شواهد تاريخى فراوانى گواهى مى دهد كه پيامبر گرامى در روز هيجدهم ذيحجة الحرام سال دهم هجرى به هنگام بازگشت از «حجة الوداع» گره از اين معضل مهم گشود و با تعيين وصى و جانشين خود از طرف خداوند ، بقا واستمرار اسلام را تضمين كرد.
دو نظريه درباره امامت :
خلافت از نظر دانشمندان شيعه يك منصب الهى است كه از جانب خداوند به شايسته ترين و داناترين فرد امت اسلامى داده مى شود.
مرز روشن و حد واضح ميان امام و نبى اين است كه پيامبر پايه گذار شريعت و طرف نزول وحى و دارنده كتاب است ، حال آنكه امام ، اگر چه واجد هيچ يك از اين شؤون نيست ولى علاوه بر شؤون حكومت و زمامدارى ، مبين و بازگو كننده آن قسمت از دين است كه پيامبر بر اثر نبودن فرصت و يا نامساعد بودن شرايط ، موفق به بيان آنها نشده و بيان آنها را به عهده اوصياى خود نهاده است.
بنابراين ، خليفه از نظر شيعه ، نه تنها حاكم وقت و زمامدار اسلام و مجرى قوانين و حافظ حقوق و نگهبان ثغور كشور است ، بلكه روشنگر نقاط مبهم و مسائل دشوار مذهبى و مكمل آن قسمت از احكام و قوانين است كه به عللى به وسيله بنيانگذار دين بيان نشده است. اما خلافت از نظر دانشمندان اهل تسنن يك منصب عرفى و عادى است و هدف از اين مقام جز حفظ كيان ظاهرى و شؤون مادى مسلمانان چيزى نيست.
خليفه وقت از طريق مراجعه به افكار عمومى براى اداره امور سياسى و قضايى و اقتصادى انتخاب مى شود و شؤون ديگر و بيان آن قسمت از احكامى كه به طور اجمال در زمان حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم تشريع شده ولى پيامبر به عللى به بيان آنها موفق نشده است مربوط به علما و دانشمندان اسلام است كه اين گونه مشكلات و گره ها را از طريق اجتهاد حل و فصل كنند.
بنابراين اختلاف نظر در حقيقت خلافت ، دو جناح مختلف در ميان مسلمانان پديد آمد و آنان به دو دسته تقسيم شدند و تا به امروز اين اختلاف باقى است.
بنابر نظر اول ، امام در قسمتى از شؤون با پيامبر شريك و يكسان است و شرايطى كه براى پيامبرى لازم است براى امامت نيز لازم است. اينك اين شرايط را ذكر مى كنيم :
1- پيامبر بايد معصوم باشد ، يعنى در تمام دوران عمرش گرد گناه نگردد و در بيان احكام و حقايق دين و پاسخ به پرسش هاى مردم دچار خطا و اشتباه نشود. امام نيز بايد چنين باشد. و دليل هر دو طرف يكى است.
2- پيامبر بايد داناترين فرد نسبت به شريعت باشد و هيچ نكته اى از نكات مذهب (همه علوم : سایت مناجات) بر او مخفى نباشد. امام نيز ، از آنجا كه مكمل و مبين آن قسمت از شريعت است كه در زمان پيامبر بيان نشده است ، بايد داناترين فرد نسبت به احكام ومسائل دين باشد. (همه علوم)
3 - نبوت يك مقام انتصابى است نه انتخابى و پيامبر را بايد خدا معرفى كند و از طرف او به مقام نبوت منصوب گردد. زيرا تنها اوست كه معصوم را از غير معصوم تميز مى دهد و تنها او مى شناسد آن كسى را كه در پرتو عنايات غيبى به مقامى رسيده است كه بر تمام جزئيات دين واقف وآگاه است.
اين شرايط سه گانه همان طور كه در پيامبر معتبر است در امام وجانشين او نيز معتبر است.
ولى بنابه نظر دوم ، هيچ يك از شرايط نبوت در امامت لازم نيست. نه عصمت لازم است ، نه عدالت ، نه علم ، نه احاطه بر شريعت ، نه انتصاب ، نه ارتباط با عالم غيب.
بلكه كافى است كه در سايه هوش خود و مشاوره با ساير مسلمانان شكوه و كيان اسلام را حفظ كند و با اجراى قوانين جزايى امنيت را برقرار كند و در پرتو دعوت به جهاد در گسترش خاك اسلام بكوشد.
ما اكنون اين مسئله را (كه آيا مقام امامت يك مقام انتصابى است يا يك مقام انتخابى و گزينشى و آيا لازم بود كه پيامبر شخصا جانشين خود را تعيين كند يا بر عهده امت بگذارد) با يك رشته محاسبات اجتماعى حل مى كنيم و خوانندگان محترم به روشنى در مى يابند كه اوضاع اجتماعى و فرهنگى و بخصوص سياسى زمان پيامبر ايجاب مى كرد كه خود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، در حال حيات خويش ، مشكل جانشينى را حل كند و آن را به انتخاب امت واگذار نكند.
شكى نيست كه آيين اسلام ، آيين جهانى و دين خاتم است و تا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در قيد حيات بوده رهبرى مردم بر عهده او بوده است و پس از درگذشت وى بايد مقام رهبرى به شايسته ترين فرد از امت واگذار گردد. در اينكه آيا مقام رهبرى پس از پيامبر يك مقام تنصيصى است يا يك مقام انتخابى ، دو نظر وجود دارد :
شيعيان معتقدند كه مقام رهبرى مقام تنصيصيى است و بايد جانشين پيامبر از جانب خدا تعيين گردد در حالى كه اهل سنت معتقدند كه اين مقام انتخابى و گزينشى است و امت بايد فردى را پس از پيامبر براى اداره امور كشور برگزيند.
هركدام براى نظر خود دلايل و وجوهى را آورده اند كه در كتاب هاى عقايد مذكور است. آنچه مى تواند در اينجا مطرح باشد تجزيه و تحليل اوضاع حاكم بر عصر رسالت است كه مى تواند يكى از دو نظر را ثابت كند.
سياست خارجى و داخلى اسلام در عصر رسالت ايجاب مى كند كه جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به وسيله خدا از طريق خود پيامبر تعيين شود. زيرا جامعه اسلامى پيوسته از ناحيه يك خطر مثلث ، يعنى روم و ايران و منافقان ، به جنگ و افساد و ايجاد اختلاف تهديد مى شد. همچنين مصالح امت ايجاب مى كرد كه پيامبر با تعيين رهبرى سياسى ، همه امت را در برابر دشمن خارجى در صف واحدى قرار دهد و زمينه نفوذ دشمن و تسلط او را - كه اختلافات داخلى نيز به آن كمك مى كرد - از بين ببرد.
اينك توضيح اين مطلب :
يك ضلع از اين مثلث خطرناك را امپراتورى روم تشكيل مى داد. اين قدرت بزرگ در شمال شبه جزيره مستقر بود و پيوسته فكر پيامبر را به خود مشغول مى داشت و آن حضرت تا لحظه مرگ از فكر روم بيرون نرفت. نخستين برخورد نظامى مسلمانان با ارتش مسيحى روم در سال هشتم هجرى در سرزمين فلسطين رخ داد. اين برخورد به شهادت سه فرمانده بزرگ اسلام ، يعنى جعفر طيار و زيد بن حارثه و عبد الله بن رواحه و شكست ناگوار ارتش اسلام منتهى شد.
عقب نشينى سپاه اسلام در برابر سپاه كفر موجب جرات ارتش قيصر شد و هر لحظه بيم آن مى رفت كه مركز حكومت نوپاى اسلامى مورد تاخت و تاز قرار گيرد. ازاين جهت ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در سال نهم هجرت با سپاه سنگينى به سوى كرانه هاى شام حركت كرد تا هر نوع برخورد نظامى را شخصا رهبرى كند. در اين سفر سراسر رنج و زحمت ، ارتش اسلام توانست حيثيت ديرينه خود را باز يابد و حيات سياسى خود را تجديد كند. اما اين پيروزى نسبى پيامبر را قانع نساخت و چند روز پيش از بيمارى خود ارتش اسلام را به فرماندهى اسامة بن زيد مامور كرد كه به كرانه هاى شام بروند و در صحنه حضور يابند.
ضلع دوم مثلث امپراتورى ايران بود. مى دانيد كه خسرو ايران از شدت خشم نامه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را پاره كرد ، سفير پيامبر را با اهانت از كاخ و كشور بيرون كرده بود و حتى به استاندار يمن نوشته بود كه پيامبر را دستگير كند ودر صورت امتناع او را بكشد.
خسرو پرويز ، اگر چه در زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم درگذشت ، اما موضوع استقلال ناحيه يمن - كه مدت ها مستعمره ايران بود - از چشم انداز خسروان ايران دور نبود و هرگز كبر و نخوت به سياستمداران ايران اجازه نمى داد كه وجود چنين قدرتى را تحمل كنند.
خطر سوم، خطر حزب منافق بود كه پيوسته به صورت ستون پنجم در ميان مسلمانان در تلاش بودند. تا آنجا كه قصد جان پيامبر را كرده ، مى خواستند او را در راه تبوك به مدينه ترور كنند. گروهى از آنان با خود زمزمه مى كردند كه با مرگ رسول خدا نهضت اسلامى پايان مى گيرد و همگى آسوده مى شوند. (2)
پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، ابوسفيان دست به ترفند شومى زد و خواست از طريق بيعت با حضرت على - عليه السلام مسلمانان را به صورت دو جناح رو در روى هم قرار دهد و از آب گل آلود استفاده كند.
اما حضرت على - عليه السلام كه از نيت پليد او آگاه بود دست رد برسينه او زد وبه او گفت :
به خدا سوگند ، تو جز ايجاد فتنه و فساد هدف ديگرى ندارى و تنها امروز نيست كه مى خواهى آتش فتنه بيفروزى ، بلكه كرارا خواسته اى شر بپا كنى. بدان كه مرا نيازى به تو نيست. (3)
قدرت تخريبى منافقان به حدى بود كه قرآن از آنها در سوره هاى آل عمران ، نساء ، مائده ، انفال ، توبه ، عنكبوت ، احزاب ، محمد صلى الله عليه و آله و سلم ، فتح ، مجادله ، حديد ، منافقين و حشر ياد مى كند.
آيا با وجود چنين دشمنان نيرومندى كه در كمين اسلام نشسته بودند صحيح بود كه پيامبر اسلام براى جامعه نو بنياد اسلامى ، پس از خود ، رهبرى دينى وسياسى و . . . تعيين نكند ؟
محاسبات اجتماعى به روشنى معلوم مى دارد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بايد با تعيين رهبر از بروز هر نوع اختلاف پس از خود جلوگيرى مى كرد و با پديد آوردن يك خط دفاعى محكم و استوار و حدت اسلامى را بيمه مى ساخت.
پيشگيرى از هرنوع حادثه ناگوار و اينكه پس از درگذشت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم هرگروهى بگويد بايد امير از ما باشد ، جز با تعيين رهبر امكان پذير نبود.
اين محاسبه اجتماعى ما را به صحت و استوارى نظر «تنصيصى بودن مقام رهبرى پس از پيامبر» هدايت مى كند. شايد به اين جهت و جهات ديگر بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از نخستين روزهاى بعثت تا واپسين دم حيات ، مكررا مسئله جانشينى را مطرح مى كرده و جانشين خود را ، هم در آغاز رسالت و هم در پايان آن ، معين كرده است.
اينك بيان هر دو قسمت :
قطع نظر از دلايل عقلى و فلسفى و محاسبات اجتماعى كه حقانيت نظر اول را مسلم مى سازند ، اخبار و رواياتى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد شده است نظر علماى شيعه را تصديق مى كند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در دوران رسالت خود به طور مكرر وصى و جانشين خود را تعيين كرده ، موضوع امامت را از قلمرو انتخاب و مراجعه به آراى عمومى بيرون برده است. او نه تنها در اواخر عمر جانشين خود را تعيين كرد ، بلكه در آغاز رسالت كه هنوز جز صد نفر كسى به او نگرويده بود ، وصى وجانشين خود را به مردم معرفى كرد.
روزى كه از طرف خداوند مامور شد كه خويشاوندان نزديك خود را از عذاب الهى بترساند و آنان را پيش از دعوت عمومى ، به پذيرش آيين توحيد بخواند در مجمعى كه چهل و پنج تن از سران بنى هاشم را در برداشت چنين گفت :
نخستين كسى از شما كه مرا يارى كند برادر و وصى وجانشين من در ميان شما خواهد بود. هنگامى كه حضرت على - عليه السلام از آن ميان برخاست و او را به رسالت تصديق نمود ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رو به حاضران كرد و گفت :
«اين جوان برادر ووصى وجانشين من است.»
اين حديث در ميان مفسران و محدثان به نام «حديث يوم الدار» و «حديث بدء الدعوة» اشتهار كامل دارد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نه تنها در آغاز رسالت بلكه به مناسبت هاى مختلف ، در سفر وحضر ، به ولايت و جانشينى حضرت على - عليه السلام تصريح كرده است ولى هيچ يك آنها از نظر عظمت و صراحت و قاطعيت و عموميت به پايه «حديث غدير» نمى رسد. اينك واقعه غدير را به تفصيل ذكر مى كنيم :
واقعه غدير خم :
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم در سال دهم هجرت براى انجام فريضه و تعليم مراسم حج به مكه عزيمت كرد.
اين بار انجام اين فريضه با آخرين سال عمر پيامبر عزيز مصادف شد و از اين جهت آن را «حجة الوداع» ناميدند. افرادى كه به شوق همسفرى و يا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد وبيست هزار تخمين زده شده اند.
مراسم حج به پايان رسيد و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم راه مدينه را ، در حالى كه گروهى انبوه او را بدرقه مي كردند و جز كسانى كه در مكه به او پيوسته بودند همگى در ركاب او بودند ، در پيش گرفت. چون كاروان به پهنه بى آبى به نام «غدير خم» رسيد كه در سه ميلى «جحفه» (4) قرار دارد ، پيك وحى فرود آمد و به پيامبر فرمان توقف داد. پيامبر نيز دستور داد كه همه از حركت باز ايستند و بازماندگان فرا رسند.
كاروانيان از توقف ناگهانى و به ظاهر بى موقع پيامبر در اين منطقه بى آب ، آن هم در نيمروزى گرم كه حرارت آفتاب بسيار سوزنده و زمين تفتيده بود ، در شگفت ماندند. مردم با خود مى گفتند :
فرمان بزرگى از جانب خدا رسيده است و در اهميت فرمان همين بس كه به پيامبر ماموريت داده است كه در اين وضع نامساعد همه را از حركت باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ كند.
فرمان خدا به رسول گرامى طى آيه زير نازل شد :
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس. (مائده: 67)
«اى پيامبر ، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان و اگر نرسانى رسالت خداى را به جا نياورده اى وخداوند تو را از گزند مردم حفظ مى كند.»
دقت در مضمون آيه ما را به نكات زير هدايت مى كند :
اولا : فرمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى ابلاغ آن مامور شده بود آن چنان خطير و عظيم بود كه هرگاه پيامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسى به خود راه مى داد و آن را ابلاغ نمى كرد رسالت الهى خود را انجام نداده بود ، بلكه با انجام اين ماموريت رسالت وى تكميل مى شد.
به عبارت ديگر ، هرگز مقصود از ما انزل اليك مجموع آيات قرآن و دستور هاى اسلامى نيست. زيرا ناگفته پيداست كه هرگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مجموع دستور هاى الهى را ابلاغ نكند رسالت خود را انجام نداده است و يك چنين امر بديهى نياز به نزول آيه ندارد. بلكه مقصود از آن ، ابلاغ امر خاصى است كه ابلاغ آن مكمل رسالت شمرده مى شود و تا ابلاغ نشود وظيفه خطير رسالت رنگ كمال به خود نمى گيرد. بنابراين ، بايد مورد ماموريت يكى از اصول مهم اسلامى باشد كه با ديگر اصول و فروع اسلامى پيوستگى داشته پس از يگانگى خدا و رسالت پيامبر مهمترين مسئله شمرده شود.
ثانيا : از نظر محاسبات اجتماعى ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم احتمال مى داد كه در طريق انجام اين ماموريت ممكن است از جانب مردم آسيبى به او برسد و خداوند براى تقويت اراده او مى فرمايد : و الله يعصمك من الناس.
اكنون بايد ديد از ميان احتمالاتى كه مفسران اسلامى در تعيين موضوع ماموريت داده اند كدام به مضمون آيه نزديك تر است.
محدثان شيعه و همچنين سى تن از محدثان بزرگ اهل تسنن (5) بر آنند كه آيه در غدير خم نازل شده است و طى آن خدا به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ماموريت داده كه حضرت على - عليه السلام را به عنوان «مولاى مؤمنان» معرفى كند.
ولايت و جانشينى امام پس از پيامبر از موضوعات خطير و پر اهميتى بود كه جا داشت ابلاغ آن مكمل رسالت باشد و خوددارى از بيان آن ، مايه نقص در امر رسالت شمرده شود.
همچنين جا داشت كه پيامبر گرامى ، از نظر محاسبات اجتماعى و سياسى ، به خود خوف و رعبى راه دهد ، زيرا وصايت و جانشينى شخصى مانند حضرت على عليه السلام كه بيش از سى و سه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهى كه از نظر سن وسال از او به مراتب بالاتر بودند بسيار گران بود. (6) گذشته از اين ، خون بسيارى از بستگان همين افراد كه دور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را گرفته بودند در صحنه هاى نبرد به دست حضرت على - عليه السلام ريخته شده بود و حكومت چنين فردى بر مردمى كينه توز بسيار سخت خواهد بود.
به علاوه ، حضرت على - عليه السلام پسر عمو و داماد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و تعيين چنين فردى براى خلافت در نظر افراد كوته بين به يك نوع تعصب فاميلى حمل مى شده است.
ولى به رغم اين زمينه هاى نامساعد ، اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفت كه پايدارى نهضت را با نصب حضرت على - عليه السلام تضمين كند و رسالت جهانى پيامبر خويش را با تعيين رهبر و راهنماى پس از او تكميل سازد.
اكنون شرح واقعه غدير را پى مى گيريم :
آفتاب داغ نيمروز هجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمين غدير خم به شدت مى تابيد و گروه انبوهى كه تاريخ تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد و بيست هزار ضبط كرده است در آن محل به فرمان پيامبر خدا فرود آمده بودند و در انتظار حادثه تاريخى آن روز به سر مى بردند ، در حالى كه از شدت گرما رداها را به دو نيم كرده ، نيمى بر سر و نيم ديگر را زير پا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس ، طنين اذان ظهر سراسر بيابان را فرا گرفت و نداى تكبير مؤذن بلند شد. مردم خود را براى اداى نماز ظهر آماده كردند و پيامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پر شكوه كه سرزمين غدير نظير آن را هرگز به خاطر نداشت ، بجا آورد و سپس به ميان جميعت آمد و بر منبر بلندى كه از جهاز شتران ترتيب يافته بود قرار گرفت و با صداى بلند خطبه اى به شرح زير ايراد كرد :
ستايش از آن خداست. از او يارى مى خواهيم و به او ايمان داريم و بر او توكل مى كنيم و از شر نفس هاى خويش و بدى كردارهايمان به خدايى پناه مى بريم كه جز او براى گمراهان هادى و راهنمايى نيست.
خدايى كه هركس را هدايت كرد براى او گمراه كننده اى نيست.
گواهى مى دهيم كه خدايى جز او نيست و محمد بنده خدا و فرستاده اوست.
هان اى مردم ، نزديك است كه من دعوت حق را لبيك گويم و از ميان شما بروم. و من مسئولم و شما نيز مسئول هستيد. در باره من چه فكر مى كنيد؟
ياران پيامبر گفتند : گواهى مى دهيم كه تو آيين خدا را تبليغ كردى و نسبت به ما خيرخواهى و نصيحت كردى و در اين راه بسيار كوشيدى خداوند به تو پاداش نيك بدهد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ، وقتى مجددا آرامش بر جمعيت حكمفرما شد ، فرمود :
آيا شما گواهى نمى دهيد كه جز خدا ، خدايى نيست و محمد بنده خدا و پيامبر اوست ؟ بهشت و دوزخ و مرگ حق است و روز رستاخيز بدون شك فرا خواهد رسيد و خداوند كسانى را كه در خاك پنهان شده اند زنده خواهد كرد ؟
ياران پيامبر گفتند : آرى ، آرى ، گواهى مى دهيم.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ادامه داد :
من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مى گذارم ؛ چگونه با آنها معامله خواهيد كرد ؟
ناشناسى پرسيد : مقصود از اين دو چيز گرانبها چيست ؟
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : ثقل اكبر كتاب خداست كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگرش در دست شماست.
به كتاب او چنگ بزنيد تا گمراه نشويد. و ثقل اصغر عترت و اهل بيت من است. خدايم به من خبر داده كه دو يادگار من تا روز رستاخيز از هم جدا نمى شوند. هان اى مردم، بركتاب خدا و عترت من پيشى نگيريد و از آن دو عقب نمانيد تا نابود نشويد. در اين موقع پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دست حضرت على - عليه السلام را گرفت و بالا برد تا جايى كه سفيدى زير بغل او بر همه مردم نمايان شد و همه حضرت على - عليه السلام را در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ديدند و او را به خوبى شناختند و دريافتند كه مقصود از اين اجتماع مسئله اى است كه مربوط به حضرت على - عليه السلام است و همگى با ولع خاصى آماده شدند كه به سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گوش فرا دهند.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود : هان اى مردم ، سزاوارترين فرد بر مؤمنان از خود آنان كيست ؟
ياران پيامبر پاسخ دادند : خداوند و پيامبر او بهتر مى دانند.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ادامه داد : خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم. هان اى مردم ، «هر كس كه من مولا و رهبر او هستم ، على هم مولا و رهبر اوست.»
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اين جمله آخر را سه بار تكرار كرد (7) و سپس ادامه داد :
پروردگارا ، دوست بدار كسى را كه على را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه على را دشمن بدارد. خدايا ، ياران على را يارى كن و دشمنان او را خوار و ذليل گردان. پروردگارا ، على را محور حق قرار ده.
سپس افزود : لازم است حاضران به غايبان خبر دهند و ديگران را از اين امر مطلع كنند.
هنوز اجتماع با شكوه به حال خود باقى بود كه فرشته وحى فرود آمد و به پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله و سلم بشارت داد كه خداوند امروز دين خود راتكميل كرد و نعمت خويش را بر مؤمنان به تمامه ارزانى داشت. (8)
در اين لحظه ، صداى تكبير پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بلند شد و فرمود : خدا را سپاسگزارم كه دين خود را كامل كرد ونعمت خود را به پايان رسانيد و از رسالت من و ولايت على پس از من خشنود شد.
پيامبر از جايگاه خود فرود آمد وياران او ، دسته دسته ، به حضرت على - عليه السلام تبريك مى گفتند و او را مولاى خود و مولاى هر مرد و زن مؤمنى مى خواندند. در اين موقع حسان بن ثابت ، شاعر رسول خدا ، برخاست و اين واقعه بزرگ تاريخى را در قالب شعرى با شكوه ريخت و به آن رنگ جاودانى بخشيد. از چكامه معروف او فقط به ترجمه دو بيت مى پردازيم :
پيامبر به حضرت على فرمود : برخيز كه من تو را به پيشوايى مردم و راهنمايى آنان پس از خود برگزيدم.
هر كس كه من مولاى او هستم ، على نيز مولاى او است.
مردم ! بر شما لازم است از پيروان راستين و دوستداران واقعى على باشيد. (9)
آنچه نگارش يافت خلاصه اين واقعه بزرگ تاريخى بود كه در مدارك دانشمندان اهل تسنن وارد شده است. در كتاب هاى شيعه اين واقعه به طور گسترده تر بيان شده است. مرحوم طبرسى در كتاب احتجاج (10) خطبه مشروحى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كند كه علاقه مندان مى توانند به آن كتاب مراجعه كنند.
واقعه غدير هرگز فراموش نمى شود :
اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته است كه واقعه تاريخى غدير در تمام قرون واعصار ، به صورت زنده در دل ها وبه صورت مكتوب در اسناد و كتب ، بماند و در هر عصر و زمانى نويسندگان اسلامى در كتاب هاى تفسير و حديث و كلام و تاريخ از آن سخن بگويند و گويندگان مذهبى در مجالس وعظ و خطابه در باره آن داد سخن دهند و آن را از فضايل غير قابل انكار حضرت على - عليه السلام بشمارند. نه تنها خطبا و گويندگان ، بلكه شعرا و سرايندگان بسيارى از اين واقعه الهام گرفته اند و ذوق ادبى خود را از تامل در زمينه اين حادثه و از اخلاص نسبت به صاحب ولايت مشتعل ساخته اند و عاليترين قطعات را به صورت هاى گوناگون وبه زبان هاى مختلف از خود به يادگار نهاده اند. از اين جهت ، كمتر واقعه تاريخى همچون رويداد غدير مورد توجه دانشمندان ، اعم از محدث و مفسر و متكلم و فيلسوف و خطيب و شاعر و مورخ و سيره نويس ، قرار گرفته است و تا اين اندازه در باره آن عنايت مبذول شده است.
يكى از علل جاودانى بودن اين حديث ، نزول دو آيه از آيات قرآن كريم در باره اين واقعه است (11) و تا روزى كه قرآن باقى است اين واقعه تاريخى نيز باقى خواهد بود و از خاطرها محو نخواهد شد.
جامعه اسلامى در اعصار ديرينه آن را يكى از اعياد مذهبى مى شمرده اند و شيعيان هم اكنون نيز اين روز را عيد مى گيرند و مراسمى را كه در ديگر اعياد اسلامى برپا مى دارند در اين روز نيز انجام مى دهند.
از مراجعه به تاريخ به خوبى استفاده مى شود كه روز هجدهم ذى الحجة الحرام در ميان مسلمانان به نام روز عيد غدير معروف بوده است ، تا آنجا كه ابن خلكان در باره مستعلى بن المستنصر مى گويد :
در سال487 هجرى در روز عيد غدير كه روز هجدهم ذى الحجة الحرام است مردم با او بيعت كردند. (12) والعبيدى درباره المستنصر بالله مى نويسد : وى در سال487 هجرى ، دوازده شب به آخر ماه ذى الحجه باقى مانده بود كه درگذشت. اين شب همان شب هجدهم ذى الحجه ، شب عيد غدير است. (13)
نه تنها ابن خلكان اين شب را شب عيد غدير مى نامد ، بلكه مسعودى (14) و ثعالبى (15) نيز اين شب را از شب هاى معروف در ميان امت اسلامى شمرده اند.
ريشه اين عيد اسلامى به خود روز غدير باز مى گردد ، زيرا در آن روز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مهاجرين و انصار ، بلكه به همسران خود ، دستور داد كه بر على - عليه السلام وارد شوند و به او در مورد چنين فضيلت بزرگى تبريك بگويند.
زيد بن ارقم مى گويد : نخستين كسانى از مهاجرين كه با على دست دادند ابوبكر ، عمر ، عثمان ، طلحه و زبير بودند و مراسم تبريك و بيعت تا مغرب ادامه داشت.
در اهميت اين رويداد تاريخى همين اندازه كافى است كه صد و ده نفر صحابى حديث غدير را نقل كرده اند. البته اين مطلب به معنى آن نيست كه از آن گروه زياد تنها همين تعداد حادثه را نقل كرده اند ، بلكه تنها در كتاب هاى دانشمندان اهل تسنن نام صد و ده تن به چشم مى خورد. درست است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سخنان خود را در اجتماع صد هزار نفرى القاء كرد ولى گروه زيادى از آنان از نقاط دور دست حجاز بودند و از آنان حديثى نقل نشده است. گروهى از آنان نيز كه اين واقعه را نقل كرده اند تاريخ موفق به درج آن نشده است و اگر هم درج كرده به دست ما نرسيده است.
در قرن دوم هجرى، كه عصر «تابعان» است ، هشتاد و نه تن از آنان به نقل اين حديث پرداخته اند. راويان حديث در قرن هاى بعد همگى از علما و دانشمندان اهل تسنن هستند و سيصد و شصت تن از آنان اين حديث را در كتاب هاى خود آورده اند و گروه زيادى به صحت و استوارى آن اعتراف كرده اند.
در قرن سوم نود و دو دانشمند ، در قرن چهارم چهل و سه ، در قرن پنجم بيست و چهار ، در قرن ششم بيست ، در قرن هفتم بيست و يك ، در قرن هشتم هجده ، در قرن نهم شانزده ، در قرن دهم چهارده ، در قرن يازدهم دوازده ، در قرن دوازدهم سيزده ، در قرن سيزدهم دوازده و در قرن چهاردهم بيست دانشمند اين حديث را نقل كرده اند. گروهى نيز تنها به نقل حديث اكتفا نكرده اند بلكه در باره اسناد و مفاد آن مستقلا كتاب هايى نوشته اند.
طبرى ، مورخ بزرگ اسلامى ، كتابى به نام «الولاية في طريق حديث الغدير» نوشته ، اين حديث را از متجاوز از هفتاد طريق از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل كرده است.
ابن عقده كوفى در رساله «ولايت» اين حديث را از صد و پنج تن نقل كرده است.
ابوبكر محمد بن عمر بغدادى ، معروف به جعانى ، اين حديث را از بيست و پنج طريق نقل كرده است.
تعداد كسانى كه مستقلا پيرامون خصوصيات اين واقعه تاريخى كتاب نوشته اند بيست و شش نفر است.
دانشمندان شيعه در باره اين واقعه بزرگ كتابهاى ارزندهاى نوشته اند كه جامع تر از همه كتاب تاريخى «الغدير» است كه به خامه تواناى نويسنده نامى اسلامى علامه مجاهد مرحوم آية الله امينى نگارش يافته است و در تحرير اين بخش از زندگانى امام على - عليه السلام از اين كتاب شريف استفاده فراوانى به عمل آمد.
پى نوشت ها :
1- مانند ورقة بن نوفل كه از مطالعه برخى كتابهاى مسيحيان آيين بت پرستى را ترك كرده ، به مسيحيت گرويده بود.
2- ر. ك. سوره طور ، آيه هاى 30 تا 32
3- كامل ابن اثير، ج2 ، ص 220والعقد الفريد، ج 2، ص249
4- جحفه در چند ميلى«رابغ» بر سر راه مدينه واقع است و يكى ازميقات هاى حجاج است.
5- مرحوم علامه امينى نام و خصوصيات اين سى تن را در اثر نفيس خود «الغدير» (ج1، ص196 تا209) به طور مبسوط بيان كرده است. كه در ميان آنان نام افرادى مانند طبرى ، ابو نعيم اصفهانى ، ابن عساكر ، ابو اسحاق حموينى ، جلال الدين سيوطى به چشم مى خورد و از ميان صحابه پيامبر از ابن عباس و ابو سعيد خدرى و براء بن عازب نام برده شده است.
6- خصوصا بر اعرابى كه همواره مناصب مهم را شايسته پيران قبايل مى دانستند و براى جوانان ، به بهانه اينكه بى تجربه اند ، وقعى قائل نبودند. لذا هنگامى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم عتاب بن اسيد را به فرماندارى مكه و اسامة بن زيد را به فرماندهى سپاه عازم به تبوك منصوب كرد از طرف جمعى از اصحاب و پيروان خود مورد اعتراض قرار گرفت.
7- بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند او ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اين جمله را چهار بار تكرار كرد.
8- اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا (سوره مائده، آيه3)
9- فقال له قم يا علي فانني
فمن كنت مولاه فهذا وليه
رضيتك من بعدي اماما و هاديا
فكونوا له اتباع صدق مواليا
10- احتجاج طبرسى، ج1، صص84 - 71، چاپ نجف
11- آيات3 و 67 سوره مائده
12- وفيات الاعيان، ج1، ص 60 وج 2، ص223
13- وفيات الاعيان، ج1، ص 60 وج 2، ص223
14- التنبيه والاشراف ، ص 822
15- ثمار القلوب، ص 511
ویرایش توسط meshkaat : ۱۳۸۷/۰۴/۰۹ در ساعت ۰۰:۳۶ دلیل: اصلاح ظاهری
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۲, ۰۳:۵۷ #9
مولای شیعیان علی
-
۱۳۸۷/۰۹/۰۶, ۲۰:۱۱ #10
عيدالله الأكبر، روز اكمال دين و اتمام نعمت
عيدالله الأكبر، روز اكمال دين و اتمام نعمت
دوشنبه هجدهم ذيالحجّة سال دهم هجري قمري، 27 اسفند سال دهم هجري شمسي، هجدهم مارس سال 632 ميلادي
نزديك ظهر روز دوشنبه، به مجرّد ورود كاروان بزرگ پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به منطقة “غديرخم”، آن حضرت مسير حركت خود را به طرف راست جادّه و به سمت غدير تغيير ميدهند
نزديك ظهر روز دوشنبه، به مجرّد ورود كاروان بزرگ پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به منطقة “غديرخم”، آن حضرت مسير حركت خود را به طرف راست جادّه و به سمت غدير تغيير ميدهند و ميفرمايند:
«هان اي مردم! دعوت خدا را اجابت كنيد. من پيام آور خدايم.»
اين يعني كه هنگام ابلاغ پيام مهمّي فرا رسيده است. لذا فرمان ميرسد تا منادي ندا كند: “همه بايستند! آنها كه پيش رفتهاند بازگردند وآنان كه پشت سرند ، خود را سريعتر برسانند... آهسته آهسته همة جمعيّت در محلّ از پيش تعيين شده جمع ميگردند. همچنين از حاضران خواسته ميشود تا كسي زير درختان كهن سالي كه در آن جا هست نرود و آن مكان براي برپايي جايگاه سخنراني خالي بماند.
پس از اين دستور، همة مركبها متوقف و مردمان پياده ميشوند. آنگاه براي توقف سه روزه خيمه ميزنند. شدّت گرما در اثر حرارت آفتاب و داغي زمين به حدّي است كه مردم و حتّي خود آن حضرت گوشهاي از لباس خود را بر سر انداخته و گوشهاي از آن را زير پاي خود قرار دادهاند.
از طرف ديگر، پيامبر صلي الله عليه و آله چهار نفر از اصحاب خاصّ خود يعني مقداد، سلمان، ابوذر و عمّار را فراخوانده وبه آنان دستور دادهاند تا جايگاه سخنراني را در كنار درختان بلند آماده كنند. آنان خارهاي زير درختان را ميكَنند و سنگهاي ناهموار را جمع ميكنند. آن جا را جارو ميزنند و آب ميپاشند. بعد از آن در فاصلة بين دو درخت، روي شاخهها پارچهاي ميافكنند تا سايباني از آفتاب باشد. سپس در زير سايبان، سنگها را روي هم ميچينند و از رواندازهاي شتران و ساير مركبها كمك ميگيرند و منبري به بلندي قامت آن حضرت ساخته ميشود و روي آن را با پارچهاي ميپوشانند. منبر را طوري برپا كردهاند كه نسبت به جمعيّت در وسط قرار بگيرد و پيامبر هنگام سخنراني بر مردم مشرف باشند تا صداي حضرتش به همه برسد و همه ايشان را ببينند.
با توجّه به كثرت جمعيّت، “رَبيعه” را كه صداي بلندي دارد، انتخاب كردهاند تا كلام آن حضرت براي افرادي كه دورتر قرار دارند، تكرار شود.
مقارن ظهر، منادي رسول الله صلي الله عليه و آله نداي نماز جماعت ميدهد. مردم مقابل منبر جمع ميشوند و با پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نماز جماعت ميگزارند. پس از نماز، پيامبر صليالله عليه و آله از منبر غدير بالا ميروند. سپس علي عليه السلام را فرا ميخوانند تا در سمت راستشان بر فراز منبر بايستند. آنگاه در حالي كه دست راستشان بر شانة اميرالمؤمنين قرار دارد، سخنراني تاريخي خود را آغاز ميكنند. اين خطابه بيش از يك ساعت به طول ميانجامد.
پيشواي مهربان در ابتدا به حمد و ثناي الهي ميپردازند و سپس ميافزايند كه: بايد فرمان مهمّي دربارة عليّبن ابيطالب ابلاغ كنم كه اگر اين پيام را نرسانم، رسالت الهي را نرساندهام:
«يا أيُّها الرَسولُ! بَلِّغْ ما أُنزِلَ إلَيكَ مِن رَبِّك و إنْ لَمْ تَفعَلْ، فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه» (مائده/ 67)
پس از آن، امر مؤكّد پروردگار را دربارة اعلام ولايت به صراحت مطرح ميدارند: جبرئيل سه بار بر من نازل شده و از طرف خداوند مرا مأمور كرده است كه در اين جايگاه به پاخيزم و بر هر سپيد و سياهي اعلام كنم كه: «عليّبن ابيطالب برادر من و وصّي من و جانشين من بر امّتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند هارون به موسي است؛ جز اين كه پيامبري بعد از من نيست و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است.» خداوند در اين مورد آيهاي از كتابش بر من نازل كرده است:
«إنَّما وَليُّكُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَ الَّذينَ آمَنوا الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاهَ و يُؤتونَ الزّكاهَ وَ هُم راكِعونَ» (مائده/55)
«صاحب اختيار شما خدا و رسول اويند و كساني كه ايمان آوردهاند و نماز برپا ميدارند و در حال ركوع زكات ميپردازند.»
پسر عمّم- فرزند ابوطالب عليهما السلام- است كه نماز را برپا داشته و در حال ركوع زكات داده است و در هر حال خداوند - عزّوجلّ- را قصد ميكند. خداوند از من راضي نميشود، مگر آن چه را در حقّ علي بر من نازل شده است ابلاغ كنم.
سپس امامت دوازده امام بعد از خود را تا آخرين روز دنيا اعلام ميكنند تا همة طمعها يك باره قطع شود: «حلالي نيست مگر آن چه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال كرده باشند و حرامي نيست مگر آن چه خدا و رسولش و آنان (امامان) بر شما حرام كرده باشند. خداوند - عزّوجلّ- حلال و حرام را به من شناسانده است و آن چه را پروردگارم از كتابش و حلال و حرامش به من آموخته به علي سپردهام. اي مردم! او از طرف خداوند امام است. هر كس ولايت او را انكار كند، خداوند هرگز توبهاش را نميپذيرد و او را نميبخشايد. بدانيد كه جبرئيل از جانب خداوند اين خبر را براي من آورده است كه: هر كه با علي دشمني كند و ولايت او را نپذيرد، به لعنت و خشم خداوندي گرفتار ميگردد.»
اي مردم! علي و پاكان از فرزندانم از نسل او «ثقل اصغر»ند و قرآن «ثقل اكبر» است. هر يك از اين دو از ديگري گزارش ميدهد و با آن موافق است. آن ها از يكديگر جدا نميشوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند. بدانيد كه اميرالمؤمنين جز اين برادرم نيست. بدانيد كه “اميرمؤمنان” بودن براي احدي جز او روا نيست.»
سپس پيامبر صلي الله عليه و آله اميرالمؤمنين عليهالسلام را به نزديك خود فرا خوانده، بازوانِ آن حضرت را ميگيرند و بلند ميكنند تا همگان ايشان را به چشم خويش ببينند و راه هر گونه شكّ و شبههاي تا آخر روزگار بسته باشد. آن گاه بانگ بر ميدارند:
«مَن كُنتُ مَوْلاهُ فَهذا عليٌّ مَوْلاهُ»
«هر كه من صاحب اختيار اويم، اين علي صاحب اختيار اوست.»
در پس اين ندا، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله، رو به آسمان سخن ميگويند: «پروردگارا! تو هنگام روشن شدن اين مطلب و منصوب داشتن علي در اين روز اين آيه را دربارة او نازل كردي:
«اليَومَ أكمَلتُ لَكُم دينَكُم و أتمَمتُ عَليكُم نِعمَتي و رَضيتُ لَكُمُ الاسلامَ ديناً» (مائده/3)
«و مَن يَبْتَغِ غَيرَ الإسلامِ ديناً فَلَن يُقبَلَ مِنهُ و هُوَ في الآخِرَه مِن الخاسِرينَ.» (آلِعمران/85)
«امروز دينتان را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام داشتم و از اسلام به عنوان دين شما راضي شدم»
«هر كه آييني جز اسلام برگزيند، هرگز از او قبول نميشود و در آخرت از زيان كاران خواهد بود.»
گويي پيشواي دل آگاه و آيندهنگر ميداند منافقان و شياطين بر سر راه هدايت خواهند نشست و امامان هدي عليهم السلام را در راه مطامع خويش، شهيد خواهند كرد. اين است كه در بخش ديگري از خطبه، در وصف آخرين حجّت الهي چنين فرمودند:
«بدانيد كه آخرينِ امامان، مهدي قيام كننده از ماست. اوست پيروزمند بر اديان. اوست انتقام گيرنده از ظالمان. اوست چيره بر هر قبيلهاي از اهل شرك و هدايت كنندة آنان. اوست كه هر صاحب فضيلتي را بر پاية فضلش و هر صاحب جهالتي را به قدر جهلش منزلت و جايگاه ميدهد. اوست انتخاب شدة الهي. اوست وارث هر علم و محيط بر هر فهم. اوست خبر دهنده از پروردگارش و بالابرندة آيات حق. اوست كه پيشينيان به او بشارت دادهاند.»
بدانيد او وليّ خدا در زمين است و حكم كنندة الهي در ميان بندگان و امين او در آشكار و نهان.
«پروردگارا! تو شاهد باش كه من ابلاغ كردم.»
بدين سان، راه غدير تا به قيامت روشن ميگردد و چراغهاي هدايت و كشتيهاي نجات يك به يك معرفي ميشوند تا حجّت كامل گردد و كسي را تخلّف از آن جايز نباشد.
اينك... ما نيز به انتظاريم كه موعود عدالت گستر بيايد و زمين پر فساد را آسماني كند و انسان دربند خاك را به افلاك برد.
اي دوست غديري من! برماست كه پيام غدير را برسانيم؛ چرا كه اين وظيفه را پيامبر رحمتمان بر ما بايسته ساخت:
«فَلْيُبَلِّغِ الحاضِرُ الغايِبَ و الوالدُ الوَلَدَ إلي يومِ القيامَه»
«پس حاضران به غايبان و پدران به فرزندان برسانند... تا روز رستاخيز.»
... سرانجام، مراسم غدير در پنجشنبه، بيست و يكم ذي الحجّة سال دهم هجري قمري و اوّل فروردين ماه سال يازدهم هجري شمسي، پس از برنامة سه شبانه روز بيعت و تبريك، پايان پذيرفت.
http://hojjate-khoda.blogfa.com/
روزی تو خواهی امد
از کوچه های باران
تا از دلم بشویی غم های روزگاران ....
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری