-
۱۳۸۶/۱۰/۱۰, ۰۹:۰۸ #1
اخلاق و ارتباط آن با طبیعت
با سلام
وقتي استاد ما درس مباني و مفاهيم اخلاق اسلامي رو به ما درس مي داد گفت اخلاق رابطه مستقيمي با ارتباط دارد كه شامل ارتباط با خود - ارتباط با مردم - ارتباط با خدا - ارتباط با حجت خدا و ارتباط با طبيعت مي شود كه هر كدام از اين ارتباط ها براي خودش چند راه داشت ولي براي ارتباط با طبيعت ديگه فرصت نشد چيزي بگه حالا كسي ميتونه چند راه براي ارتباط با طبيعت رو و اينكه ارتباط با طبيعت چي هست رو بگه؟
با تشكر
-
تشکر
-
۱۳۸۶/۱۰/۱۰, ۲۲:۳۸ #2
به نام خدا
آنچه بنده به ذهنم میرسه اینه که:
ارتباط با طبیعت یعنی نحوه ی استفاده از نعمت های الهی که استفاده ی صحیح از اونا نوعی شکر گذاری و استفاده ی ناصحیح و نابه جا کفران، اسراف و تبذیر است که برای هر یک در قرآن آیاتی وجود دارد. امیدوارم دوستان عزیز بحث رو ادامه بدن و تکمیل کنن.
یا حق
نظر شما در باره این پیشنهاد چیه؟
(جلسات مناظره)
موضوع مهم : کربلایی کاظم ساروقی، حجتی غیر قابل انکار
چگونه؟؟؟ راه های جلوگیری از مرگ تدریجی جامعه
کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ :Sokhan: !!! تا از سُخَنت جهان شود پُر !!!
الحذر الحذر! فَوَ الله لَقَد سَتَر، حتّی کأنَّه قد غَفَر
-
تشکر
-
۱۳۸۶/۱۰/۱۱, ۱۱:۴۷ #3
ارتباط با طبیعت یعنی استفاده بهینه از اون...یعنی طبیعت رو درک کنیم و بفهمیم که واسه چی بوجود آمده...از اون استفاده کنیم برای رسیدن با اهدافمون....یکی از اون اهداف هم قطعا نزدیکی به خداست
من دیگه خسته شدم بس که چشام بارونیه...
-
تشکر
-
۱۳۸۶/۱۰/۱۱, ۲۰:۳۱ #4
با سلام من فقط اینو میدونم انسانهای بسیار وارسته با رابطه ای که بین خود و خدای خود و حجت خدای خود برقرار میکنندبه جایگاهی میرسند که در طبیعت دخل و تصرف پیدا میکنند
مثل حضرت سلیمان که زبان حیوانات را میفهمید و بادها مسخر ایشان بودند و جنیان در خدمتشان بودند همچنین عرفای بزرگی بودند که با گیاهان ارتباط داشتند و گیاهان خاصیت های خود را برای انان بیان میکردند
و شاید دعای باران امام رضا ع هم مصداق همین امر باشد
که من فکر میکنم تمام این قدرتها از رابطه با خود خدا و تسلیم محض در برابر او بودن به دست می اید که البته این حد بالای ارتباط با طبیعت است
-
۱۳۸۶/۱۰/۱۱, ۲۱:۴۹ #5
از طبیعت می شه استفاده کرد برای نزدیک شدن به خدا...
می شه خدا رو حس کرد از طبیعت...می شه خدا رو دید توی طبیعت...به نظر من این رابطه اخلاق و طبیعته!
من دیگه خسته شدم بس که چشام بارونیه...
-
۱۳۹۱/۰۶/۰۸, ۱۸:۲۹ #6
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۰
- نوشته
- 593
- مورد تشکر
- 733 پست
- حضور
- 2 روز 23 ساعت 33 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
روابط اخلاقي انسان ها با محيط زيست و طبيعت
نوع رفتار ما نسبت به ديگران از مسائل اصلي «اخلاق» است، اما اخيرا شاخههايي در فلسفه اخلاق ايجاد شده كه حتي نوع ارتباط انسان نسبت به طبيعت را مورد سوال قرار ميدهد. اينكه چرا ما نسبت به طبيعت مسووليم مسالهاي مهم در اخلاق محيط زيست است و براساس يكي از پاسخها، اين مسووليت ناشي از مسووليت ما نسبت به آيندگان است. در اينجا اين مساله مورد ارزيابي قرار ميگيرد. موضوع رشته اخلاق محيط زيست روابط اخلاقي انسانها با محيط زيست و طبيعت است. در حالي كه بسياري از فيلسوفان در طول تاريخ درباره اين موضوع مطالبي نوشته اند، اخلاق محيط زيست صرفا در دهه 1970 بود كه در قالب نظم فلسفي خاص صورت بندي شد. علت اين واقعه بدون شك افزايش آگاهي در دهه 1960، از آثاري بود كه تكنولوژي، صنعت، توسعه اقتصادي و رشد جمعيت بر محيط زيست به بار مي آورد. چاپ 2 كتاب در اين زمان به توسعه چنين آگاهي اي ياري رساند. «بهار ساكت» نوشته ريچل كارسن (چاپ اول 1962)، به خوانندگان خود هشدار داد كه چگونه استفاده گسترده آفت كشهاي شيميايي اثر مهمي بر سلامت عمومي به جاي مي گذارد و منجر به تخريب حيات وحش مي شود. در سال 1968 نيز كتابي از پل ارليش با عنوان «بمب مردمي» به چاپ رسيد كه نسبت به حركت مارپيچي جمعيت انسانها روي ذخاير طبيعي زمين هشدار داد. البته، آلودگي محيط و تخريب ذخاير طبيعي تنها دغدغه هاي محيطي اي نبودند كه تاكنون مورد توجه قرار گرفتند: رو به كاهش نهادن تنوع زيستي گياهي و حيواني، از دست رفتن صحرا، تخريب اكوسيستم ها و تغيير اقليمي همه موضوعاتي بوده كه در سالهاي اخير عموم به آن آگاه و نسبت به آن حساس شده اند. اخلاق محيط زيست
التزام هاي اخلاقي ما را در مواجهه با چنين موضوعاتي قرار مي دهد. خلاصه اين كه، 2 مساله بنيادين كه اخلاق محيط زيست ميبايد نشان دهد عبارتند از:
1 ـ انسانها در ارتباط با محيط زيست، به طور كلي چه وظايفي دارند؟ مساله بعدي معمولا مقدم بر اولي تلقي ميشود.
2 ـ براي اينكه بدانيم التزامات اخلاقي مان چه چيزهايي است، معمولا ضروري به نظر مي رسد كه ابتدا ببينيم چرا ما چنين التزام هايي داريم.
مثلا، آيا التزام هاي اخلاقي انسانهايي كه امروز در جهان زندگي مي كنند، نسبت به محيط زيست، به خاطر انسانهايي است
كه در آينده در زمين زندگي خواهند كرد، يا به خاطر موجوداتي است كه درون خود طبيعت زندگي مي كنند و در اين ميان هيچ منافع انسانياي ملحوظ نيست؟
فيلسوفان مختلف به اين مساله بنيادين پاسخهاي متفاوتي دادند كه موجب پديد آمدن فلسفه اخلاقهاي محيط زيست متفاوت شده است.
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۰۶/۰۸, ۱۸:۳۲ #7
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۰
- نوشته
- 593
- مورد تشکر
- 733 پست
- حضور
- 2 روز 23 ساعت 33 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
توسعه منزلت اخلاقي
شايد بنيادي ترين مساله كه بايد هنگام بررسي يك فلسفه اخلاق محيط زيست خاص مورد نظر قرار داد، صرفا اين است كه چه التزامهايي را مي بايد نسبت به محيطزيست طبيعي مان در نظر گيريم؟ اگر پاسخ صرفا اين باشد كه ما انسانها اگر رفتارمان نسبت به طبيعت را محدود نكنيم، نابود خواهيم شد، چنين اخلاقي «انسانمدار» خواهد بود. البته به معنايي هر فلسفه اخلاقي انسانمحور است.
چرا كه تا آنجا كه ما مي دانيم فقط انسانها هستند كه ميتوانند درباره مسائل اخلاقي فكر كنند. اما مقصود از فلسفه اخلاق «انسان مدار» معمولا چيزي بيش از اين است و به چارچوب اخلاقي اي اشاره دارد كه «شان اخلاقي» را صرفا براي انسانها تضمين ميكند. بنابراين، اخلاق «انسانمدار» مدعي است كه فقط حقوق اخلاقي انسانها قابل ملاحظه است، يعني هر التزام اخلاقي اي كه داريم، از جمله التزام هاي اخلاقي اي كه نسبت به محيط زيست داريم، ناظر بر (حقوق) انسانهاست. اين نگرش انسانمدار در اخلاق در تاريخ انديشه غربي غالب است، ولي حملات چشمگيري از سوي بسياري از مكاتب اخلاقي محيط زيست به اين نگرش شده است.
چنين انديشمنداني مدعي شدند كه فلسفه اخلاق بايد مرزهاي انساني را درنوردد و شان اخلاق مي بايد جهان طبيعي غيربشري را نيز دربرگيرد. برخي مدعي هستند كه اين گستره مي بايد حيوانهاي داراي حواس ظاهر را دربرگيرد و برخي آن را به هر موجود زنده گسترش ميدهند و برخي نيز حتي هويتهاي كلياي چون رودخانهها، انواع و اكوسيستم ها را نيز مشمول اين گستره مي دانند. در اين قالبهاي اخلاقي، ما اخلاقا نسبت به محيط طبيعي التزام هايي داريم.
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۰۶/۰۸, ۱۸:۴۰ #8
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۰
- نوشته
- 593
- مورد تشکر
- 733 پست
- حضور
- 2 روز 23 ساعت 33 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
انسانهاي فردا و محيط زيست امروز
هرچند بسياري از انديشمندان اخلاق محيطزيست مايلند كه خود را از برچسب «انسانمدار» دور كنند، اما صورتبندي هاي بسياري از اخلاق محيط زيست انسانمدار ارائه شده است. اين مطلب تعجبي ندارد، زيرا به نظر ميرسد كه بسياري از دغدغههاي ما نسبت به محيط زيست دقيقا به خاطر تاثيري است كه محيط زيست بر انسانها دارد.
نكته: رو به كاهش نهادن تنوع زيستي گياهي و حيواني، تخريب اكوسيستمها و تغيير اقليمي موضوعاتي بوده كه در سالهاي اخير عموم به آن آگاه و نسبت به آن حساس شدهاند. اخلاق محيط زيست التزامهاي اخلاقي ما را در مواجهه با چنين موضوعاتي قرار مي دهد.
مثلا، آلودگي محيط زيست موجب كاهش سلامتي ما انسانها مي شود، تخليه ذخاير طبيعي معيارهاي زندگي را تهديد مي كند، تغييرات اقليمي محل زندگي ما را در معرض خطر قرار مي دهد و تقليل تنوع زيستي به فقدان توانايي هاي پزشكي ما منجر مي شود و از بين رفتن صحراها موجب مي شود كه ما از يك زيبايي بي بهره شويم. بر همين اساس اخلاق انسانمدار مدعي است كه التزامهاي اخلاقي ما نسبت به محيط زيست به خاطر بهروزي و رفاه خود انسانهاست. فلسفه اخلاق انسان محور در گسترهاي از منزلت اخلاقي نقش مهمي را ايفا مي كند. اين گستره متعلق به جهان طبيعي غيربشري نيست، بلكه متعلق به انسان است. در اين نظام اخلاقي تضمين شان اخلاقي براي نسلهاي آينده ضروري به نظر مي رسد، به خاطر اين واقعيت كه بسياري از مسائل محيطي، همچون تغيير اقليمي و تخليه ذخاير، بر زندگي انسانهاي آينده بسيار بيش از زندگي انسانهاي كنوني تاثير ميگذارد. بعلاوه، اين آشكار است كه اعمال و خط مشيهايي كه ما ـ انسانهاي
معاصر ـ به عهده داريم، بر خوشبختي افراد آينده تاثير مهمي خواهد داشت. در پرتو چنين واقعيتهايي، برخي فيلسوفان اخلاق محيطي خود را ملتزم به نسلهاي آينده بشر مي دانند. البته اينكه بگوييم انسانهاي آينده منزلت اخلاقي دارند، يك چيز است و توجيه اين موضع يك چيز ديگر. مسلما بعضي فيلسوفان چنين شاني را براي انسانهاي آينده منكرند و مدعي هستند كه آنها بيرون از جامعه اخلاقي ما قرار دارند، چرا كه آنها قادر به تعامل با ما نيستند (Golding,1972).
بنابراين، در حالي كه ما چنان عمل مي كنيم كه به نفع آنها تمام شود، آنها چيزي را در عوض به ما نمي دهند. پس بر اساس اين استدلال، فقدان تعامل با آيندگان، نافي شان اخلاقي آنهاست. اما بعضي فيلسوفان ـ در مقابل اين استدلال ـ به اين واقعيت ظاهرا غيرقابل مناقشه اشاره مي كنند كه ما نسبت به اموات التزامهاي اخلاقي داريم و مثلا وصيتهاي آنها را انجام مي دهيم و...، ولو اينكه آنها قادر به تعامل با ما نيستند (Kavka, 1978).
اما برخي اذعان كردند كه هرچند نسلهاي آينده هيچكاري براي ما نمي توانند انجام دهند، اما آنها ميتوانند به نفع نسلهاي بعدي خود عمل كنند و به اين سان به وجود تعامل گسترده فرانسلي اشاره دارند (Gewirth, 2001).
اما شايد ما التزامي نسبت به انسانهاي آينده نداريم، چرا كه هيچ گروه معيني از افراد كه چنين التزامي در مورد آنها به كار رود وجود ندارد. اين استدلال مبتني بر صرف اين واقعيت نيست كه انسانهاي آينده هماكنون وجود ندارند، بلكه بر اين واقعيت مبتني است كه ما نمي دانيم آنها چه انسانهايي خواهند بود. درك پارفيت اين مساله را «معضل فقدان هويت» مي نامد. هسته اصلي اين مساله در اين واقعيت قرار دارد كه خط مشيهايي كه دولتها اتخاذ مي كنند، مستقيما بر حركت، آموزش، كار و... شهروندانشان تاثير مي گذارد.
بنابراين، چنين خط مشيهايي بر اينكه افراد چه كساني را ملاقات كنند، با چه افرادي ازدواج كنند و در نتيجه چه فرزنداني در آينده به دنيا بيايند، تاثير مي گذارد. بنابراين مجموعهاي از خط مشيها به ايجاد گروهي از انسانهاي آينده منجر مي شود، و مجموعهاي ديگر از خط مشيها، به وجود گروهي ديگر از انسانها. اعمال ما بر اين كه چه كساني در آينده وجود خواهند داشت، تاثير مي گذارد. از آنجا كه هيچ مجموعه معيني از انسانهاي آينده براي سود بردن يا آسيب ديدن از اعمال ما وجود ندارد، ما شان اخلاقي را براي چه كسي تضمين مي كنيم؟ در ثاني، انسانهاي آينده چگونه خود را مجاز به شكايت از ما به خاطر خط مشيهاي محيطي ما كه به آنها آسيب رسانده مي بينند؟
در پاسخ به معضل عدم هويت، استدلال شده است در حالي كه ما دقيقا نمي دانيم چه كساني در آينده وجود خواهند داشت، مي دانيم كه گروهي از انسانها وجود خواهند داشت و آنها منافعي خواهند داشت. در پرتو اين واقعيت، شايد التزامهاي اخلاقي ما نسبت به اين منافع قرار دارد، و نه نسبت به خود انسانهاي آينده. درباره جنبه دوم اين معضل، ميتوانيم مدعي شويم كه هرچند نسلهاي آينده از خط مشيهاي محيطزيستي ما نفع خواهند برد، اما آنها ممكن است از اين خط مشيها آسيب هم ببينند. آيا ممكن نيست يك خط مشي معين، به طور كلي به انسان سود برساند، اما به طور خاص به او آسيب برساند؟ براي تبيين اين مطلب، جيمز وودوارد مثال يك خط هوايي نژادپرست را مي زند كه از ورود يك سياهپوست به هواپيمايي ممانعت مي كند كه در نهايت سقوط مي كند. آيا اين سياهپوست به طور خاص از سياستهاي اين خط هوايي متضرر و به طور كلي متنفع نشده است؟
نويسنده : السدر كوچران
منبع: iep.utm.edu/envi - eth
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری