-
۱۳۸۵/۰۹/۲۳, ۰۷:۵۲ #1
خوف و رجا
باعرض سلام.
درباری{خوف ورجا از دیدگاه قران }مارا اگاه فرمائد.
http://www.porsemanequran.com/fa/node/731
-
۱۳۸۵/۰۹/۲۳, ۱۲:۵۴ #2
نقل قول : خوف و رجا
-
-
۱۳۸۵/۰۹/۲۳, ۱۳:۵۵ #3
نقل قول : خوف و رجا
يكى از صفات خوب مؤمنان كه در قرآن به آن در جاهاى متعددى اشاره شده است صفت «خوف و رجاء» است به اين معنى كه مؤمنان در عين ترس از عظمت خداوند اميد به رحمت او نيز دارند .
غلبه خوف بر اميد ، انسان را به يأس و سستى مى كشاند و غلبه رجاء و طمع انسان را به غرور و غفلت وامى دارد و اين هر دو دشمن حركت تكاملى انسان در مسير او به سوى خدا است . از اين روست كه در آيه 16 سوره سجده به داشتن هر دو صفت خوف و رجاء اشاره شده است .
«تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ مِمَّا رَزَقْنَـهُمْ يُنفِقُونَ ;(سجده ،16) پهلوهاى شان از بسترها در دل شب دور مى شوند ]بپا مى خيزند و رو به درگاه خدا مى آورند[ پروردگار خود را با بيم و اميد مى خوانند و از آن چه به آن ها روزى داده ايم ، انفاق مى كنند .»
در يكي ديگر از آيات قرآن كريم به ويژگى هاى مؤمنان اشاره شده و آمده است : إِنَّ عَذَابَ رَبِّهِمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ [المعارج : 28] . يعني مومنان از عذاب پروردگارشان بيمناكند آيه 28 علت ترس و خوف مؤمنان را از عذاب بيان مى كند و روشن مى نمايد كه ترس آنان از عذاب بجاست ; زيرا لازمه مجاهدت در راه خدا و انجام اعمال صالح اين است كه انسان اطمينان به اعمالش نداشته باشد و خودش را از عذاب ايمن نداند ; و اين يعنى كه همان حالت خوف و رجاء داشته باشد .
-
۱۳۸۵/۰۹/۲۳, ۱۳:۵۷ #4
نقل قول : خوف و رجا
از دوست عزيزمان جناب m2babaey تشكر مي كنم . لينك خوبي بود . متن كامل آن را همين جا نقل مي كنم :
خوف و رجاء
مفهوم خوف و رجاء و تاثير انگيزه در انجام اعمال اختيارى انسان
امام صادق(ع) در بخشى از وصيتخود به ابن جندب، نجات يافتگان از عذاب الهى را كسانى معرفى مىكند كه خوف و رجاء حقيقى متعادل در دلهايشان وجود دارد: «يهلك المتكل على عمله و لا ينجوالمجترء على الذنوب الواثق برحمةالله. قلت فمن ينجو؟ قال الذينهم بين الرجاء والخوف كان قلوبهم فى مخلب طائر شوقا الى الثواب و خوفا من العذاب»; (1) كسى كه به اعمال خود [اعمال خوب] اتكال دارد، به هلاكت مىرسد و كسى هم كه به اميد رحمتخداوند، بر انجام گناهان تجرى پيدا مىكند نجات نخواهد يافت. [ابن جندب] سؤال كرد پس چه كسى نجات پيدا مىكند؟ حضرت فرمودند: كسانى كه حالشان ميان خوف و رجاء باشد [يعنى نه خوفشان آن چنان است كه از آمرزش گناهانشان نااميد باشند و نه رجاءشان آن چنان است كه جرات ارتكاب گناه را داشته باشند]. حالت آنها مانند حالت پرندهاى است كه دانهاى را در منقار دارد [هر لحظه احتمال مىرود دانه از منقارش رها شود و يا فرو رود]، هم شوق به ثواب در دلهايشان وجود دارد و هم خوف از عذاب.
رواياتى از ائمه معصومين: آمده است كه بيان مىدارد در دل مؤمن دو نور وجود دارد; يكى نور خوف و يكى هم نور رجاء كه اگر آنها را در دو كفه يك ترازو قرار دهند، هيچ كدام از ديگرى سنگينتر نخواهد بود.
انسان براى انجام كارهاى اختيارى خود حتما بايد انگيزهاى داشته باشد. به تعبير فلاسفه، بايد مبادى اراده يعنى حالاتى روحى و قلبى در فرد پديد آيد تا وادار به انجام كارى شود. مهمترين انگيزهاى كه باعث مىشود تا انسان كارى را انجام دهد و ياامورى را ترك نمايد، احساس لذت و درد است. اگر انسان اطمينان داشته باشد كه با انجام يك كار خاص احساس لذتى برايش فراهم خواهد شد، با انگيزه و اميدوارى آن كار را انجام مىدهد و برعكس، براى در امان ماندن از ناراحتى و درد و رنج، يك سرى كارها را ترك خواهد كرد. اين حالت، يك عامل مشتركى استبين انسان و حيوان و هر موجودى كه داراى قدرت اراده و اختيار مىباشد. احساس لذت و درد در انسان قابل گسترش است; يعنى انسان براى رسيدن به لذت و يا فرار از درد، بايد مقدماتى را انجام دهد. مثلا يك نفر كه از صبح تا شب كار مىكند و زحمت مىكشد اميد دارد تا لقمه نانى را به دستبياورد و با خوردن آن لذت ببرد. فلاسفه بعضا براى اينگونه لذتهايى كه احتياج به انجام مقدماتى دارد، تعبير «نفع» را به كار مىبرند. مثلا مىگويند خوردن دارو نافع است; يعنى صرف خوردن آن لذتى ندارد، بلكه مقدمهاى استبراى اينكه انسان به سلامتى برسد. اما انگيزه انجام يك سرى كارها، نه لذت است و نه نفع، بلكه «مصلحت» مىباشد. مثلا كسى كه بيمارستانى رااحداثكردهاست،نه مستقيما از ساختن آن لذت برده و نه نفعى براى او خواهد داشت، اما كارى است كه مصلحت دارد. او وقتى كه مىبيند بيمارانى با بسترى شدن در آن بيمارستان از مرگ حتمى نجات پيدا مىكنند و بهبودى مىيابند، احساس رضايت و لذت مىكند. امورى همچون تحصيل علم و انجام عبادت نيز جزو اينگونه كارها مىباشند.
بنابراين، مىتوانيم بگوييم هر كارى كه يك موجود زنده با اراده انجام مىدهد، براى اين است كه به يك امر مطلوبى برسد و يا از امور نامطلوب در امان باشد. در امور مطلوب، تحقق خير و صلاح انسان و جامعه ملاك عمل است و متقابلا در امور نامطلوب پرهيز از درد، ضرر و كارهايى كه به صلاح جامعه نيست مدنظر مىباشد.
گاهى اوقات انسان براى به دستآوردن برخى از امور مطلوب هيچ تلاشى نمىكند. مثلا براى همه ما مطلوب است كه نفس بكشيم تا زنده بمانيم، اما هيچ تلاشى براى آن انجام نمىدهيم. در حالى كه گاهى اوقات براى رسيدن به امرى مطلوب بايد مقدماتى فراهم كنيم تا در آينده از نتايج آن بهره ببريم. اگر بدانيم كه تحقق يك كارى اصلا امكانپذير نيست، براى رسيدن به آن هيچگاه تلاش نمىكنيم، اما اگر يقين داشته باشيم كه آن كار شدنى است و يا حتى احتمال تحقق آن را هم در آينده بدهيم، حتما براى آن تلاش خواهيم كرد. به وجود آمدن چنين حالتى در انسان، «اميد» يا «رجاء» نام دارد. رجا، يعنى اينكه انسان به تحقق يافتن امرى مطلوب، كه يقين دارد يا احتمال مىدهد در آينده به وقوع مىپيوندد، اميد داشته باشد. در مقابل، خوف يعنى اينكه انسان از تحقق يافتن امرى نامطلوب، كه يقين دارد يا احتمال مىدهد در آينده به وقوع بپيوندد، ترس و واهمه داشته باشد.
بنابراين، انسان همواره براى انجام دادن و يا انجام ندادن اعمال اختيارى خود، به دو عامل اميد و ترس توجه دارد; اميد به اينكه در اثر يك كار خوب، امرى مطلوب حاصل مىشود و ترس از اينكه در اثر يك كار بد، امرى نامطلوب تحقق مىيابد. البته هر كدام از دو عامل اميد و ترس داراى دو وجه مىباشد; يعنى انسان هم مىتواند اميد داشته باشد كه امر مطلوبى حاصل شود و هم اميد داشته باشد كه امر نامطلوبى دفع گردد. مثلا انسان هم مىتواند اميد داشته باشد كه سلامتىاش را به دست آورد و هم اميد داشته باشد كه بيمارىاش برطرف شود. از سوى ديگر، انسان هم مىتواند از اينكه امر مطلوبى از دستبرود و يا امر نامطلوبى حاصل شود ترس و واهمه داشته باشد; مثلا هم از اينكه سلامتىاش از بين برود، و هم از اينكه ناخوشى و مرضى پيدا كند، بترسد.
رابطه ميزان شناخت افراد با اميدها و ترسها
اميد و ترس افراد به ميزان شناخت و معرفت و نيازهايى كه درك مىكنند بستگى دارد. مثلا ترس و اميد يك كودك دو سه ساله فقط در محدوده خواستههايى كه دارد شكل مىگيرد. او هيچ وقت نسبتبه مسائل بينالمللى، مسائل اجتماعى، مسائل معنوى و اخروى و... ترس و اميدى ندارد; زيرا هيچ تصورى از آنها ندارد. و يا مثلا، از يك سو، افراد عادى از بيمارى، فقر، گرفتارىهاى زندگى و... ترس دارند و از سوى دگير، اميد دارند كه پولدار بشوند و همسر خوب، خانه خوب و موقعيت اجتماعى خوبى به دست آورند. افرادى كه يك مقدار معرفتشان بيشتر است، مسائل معنوى را هم در نظر مىگيرند. براى مثال، از اينكه عقل و ايمانشان از بين برود مىترسند و اميد دارند كه بر معرفت و ايمانشان افزوده شود. كسانى هم كه به آخرت ايمان دارند، به ثوابهاى اخروى اميد دارند و از عذابهاى اخروى مىترسند.
فلسفه ارسال دين، براى اين است كه دايره اميدها و ترسها را گسترش دهد; يعنى به انسان بفهماند كه فقط نبايد از گرسنگى، بيمارى، صاعقه و... ترسيد، بلكه بالاتر از اينها بايد از اينكه به انسانيت انسان لطمه بخورد، روح و قلب انسان آلوده و سياه شود، عذابى از ناحيه خداوند در دنيا و آخرت به انسان برسد و از همه مهمتر، خداوند از انسان ناراضى شود و به او اعتنايى نكند، ترسيد. همه افراد به يك اندازه از اين مسائل نمىترسند. مثلا، بچهها اينگونه ترسها را به هيچ وجه درك نمىكنند; زيرا آنها نمىدانند براى چه خداوند از ما ناراضى مىشود. انسانهايى كه در درجات اول ايمان قرار دارند، از عذابهاى آخرت و جهنم مىترسند، اما ترس كسانى كه در مراتب عالىتر ايمان هستند، با آنها فرق مىكند; مثلا اينگونه افراد مىترسند كه محبوبشان از آنها دلخور شود يا اينكه خداوند ديگر به آنها اعتنايى نكند. البته، بچهها هم توانايى درك بعضى مسائل در اين حد را دارند. براى مثال، وقتى پدر يا مادرشان با آنها قهر مىكنند، تا حدودى دليل آن را مىفهمند. هيچ تنبيهى براى كودك بدتر از بىتوجهى و قطع نوازش و مهر و محبت مادرى نيست. بالاترين نياز فطرى انسان اين است كه خداوند به او عنايت داشته باشد.
قرآن كريم يكى از بزرگترين عذابهاى الهى در روز قيامت را سخن نگفتن خداوند با افراد شقى ذكر كرده و مىفرمايد: «... و لايكلمهم الله ولاينظر اليهم يوم القيامة و لايزكيهم و لهم عذاب اليم» (آلعمران: 77) اين عذاب، از هر عذاب جهنمى بدتر است. شايد ما الان به خوبى درك نكنيم كه اين چه نوع عذابى است، اما آن وقتى كه اين نياز را در وجودمان احساس كرديم و از عنايتخداوند (سخن گفتن و نگاه و توجه خدا) محروم شديم، آنگاه خواهيم فهميد كه چه نعمتى را از دست دادهايم.
بنابراين، خوف و رجاء منحصر به امور دنيايى نيست; يعنى فقط امورى را كه در دنيا از آنها مىترسيم يا به آنها اميد داريم شامل نمىشود، بلكه ما با بالا بردن معرفتمان بايد بفهميم چه چيزهايى ترسيدنى و چه چيزهايى اميد بستنى است.
خوف و رجاء از خدا، عامل حركت انسانى
ما علاوه بر اينكه بايد از برخى امور بترسيم، بايد از كسانى هم كه ممكن است اين ترس از ناحيه آنان صورت گيرد حساب ببريم. مثلا، ما علاوه بر اينكه بايد از عذاب آخرت بترسيم، بايد از كسى كه اين عذاب را ممكن است وارد كند نيز حساب ببريم و او را بشناسيم. براى مثال، يك وقت انسان مىترسد از اينكه مبادا مبتلا به وبا، سرطان و يا ايدز گردد و يك وقت نيز كسى را مىشناسد كه مىتواند عذابى را بر او وارد و يا از او دفع كند. از اينروى، شناخت پيدا كردن نسبتبه كسى كه توانايى وارد كردن عذاب و يا دفع آن را دارد، امرى لازم و ضرورى است. كسانى كه اعتقاد به معاد دارند; يعنى به زندگى پس از مرگ و نيز عذاب و ثواب آخرت معتقدند اما نمىدانند كه اختيار اين عذابها وثوابهادر دست كيست، در واقع خداوند را نمىشناسند. از شواهد و قراين موجود چنين به دست مىآيد كه در هزاران سال قبل، انسانهايى مىزيستهاند كه به عالم آخرت معتقد بوده و مىدانستهاند كه در آنجا گرسنگى و ناراحتىهايى هست. برخى از باستانشناسان در كاوشهاى خود به خوشههاى گندمى برخورد كردهاند كه همراه با اجساد انسانهايى كه گويا از افراد سرشناس زمان خود بودهاند، دفن شده بودند. در واقع آنها با اينكار خود خواستهاند تا هنگام زنده شدن مردگان در عالم پس از مرگ، براى رفع گرسنگى خود از اين گندمها تناول كنند تا از گرسنگى تلف نشوند!
بنابراين، اسلام فقط منادى وجود جهانى پس از مرگ و اينكه در آنجا عذابها و ثوابهايى وجود دارد نيست، بلكه اسلام درصدد آن است تا به انسان بفهماند كه اختيار اين عذابها و ثوابها در دستخداست; اگر مىخواهيد به آن عذابها مبتلا نشويد، بايد از خدا بترسيد. البته، اين ترس اصالتا ناشى از اعمال خود افراد در اين دنياست; يعنى اگر انسانها كار بدىبكنند، مبتلا به عذابى مىشوند كه آن عذاب را خداوند بر آنها نازل خواهد كرد. انسان بايد ترس از خدا داشته باشد تا هم به امور نامطلوب و ناپسنديده دنيا و آخرت مبتلا نشود و هم امور مطلوب و پسنديده دنيا و آخرت را به دست آورد و اين امر، تنها در پرتو اطاعت از خداوند امكانپذير است.
عامل حركت انسانى در قالب معرفت اسلامى، خوف از خدا و رجاء از خدا است. دو عامل خوف و رجاء موجب مىشود تا انسانها بر حسب مراتب ايمان و معرفتخود، به عبادت خدا بپردازند; عبادت برخى افراد به دليل ترس از عذاب جهنم است و كسانى كه از درجات ايمان بالاترى برخوردارند، از ترس اينكه مبادا از چشم خدا بيفتند عبادت خدا مىكنند: «فهبنى... صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك»; اگر بر عذابت صبر كنم، چطور مىتوانم بر فراقت صبر كنم؟
حد نصاب خوف و رجاء
خوف و رجاء امرى تشكيكى و ذومراتب است و داراى حد نصابى است كه حداقل مرتبه آن را بايد مؤمن داشته باشد. اگر اميد انسان به رحمتخداوند به گونهاى باشد كه فكر كند كارهاى او ديگر دخالتى در آن ندارد و آنقدر رحمتخدا واسع است كه همه را مىآمرزد، باعث مىشود تا انسان گستاخ شود و از ارتكاب گناهان باكى نداشته باشد. اين اميد، در واقع يك رجاء كاذب است و واقعيت ندارد; زيرا خداوند از روى اعمال خود افراد، آنها را مىآمرزد و به بهشت مىبرد و يا عذاب نموده و به جهنم مىبرد. بنابراين، داشتن مرتبهاى از خوف كه مانع از گناه مىشود و نيز حدى از رجاء كه موجب انجام اعمال خوب مىگردد، واجب و لازم است. البته، بين اين دو عامل بايد توازن برقرار باشد; يعنى اگر رجاء طورى باشد كه بر خوف غلبه كند و خوف كم شود به حدى كه ديگر انگيزه ترك گناه در انسان باقى نماند، انسان مبتلا به گناه مىشود كه در آن هلاكت است. اگر خوف هم بيش از رجاء باشد خطاست; يعنى فرد نبايد فكر كند كه چون مرتكب گناهى شده استحتما خدا او را به جهنم خواهد برد. چنين فردى بايد توبه كند و با انجام كارهاى خوب، به رحمت و آمرزش خداوند اميد و رجاء داشته باشد.
مراتب ديگرى از خوف و رجاء مخصوص كسانى است كه درجه ايمان و معرفتشان بيشتر است. معرفت اينگونه افراد بعضا تا بدانجا مىرسد كه حتى مىتوانند سرنوشتخودشان را ببينند و از اينكه خداوند در آن عالم چه چيزهايى به آنها خواهد داد، خبر دار شوند. البته، شايد تصور اين حالتبراى ما مشكل باشد. كسانى هم هستند كه صرف توجه به صفات جلاليه الهى موجب خوفشان مىشود و يا از اينكه خداوند چه عذابهايى دارد، لرزه به اندامشان مىافتد.
توازن بين خوف و رجاء
كمال انسانيت اين است كه بندگى خدا در تمام وجود انسان ظهور پيدا كند. خوف يكى از ابعاد وجودى انسان است. اين خوف بايد به عنوان عبادت در وجود انسان ظهور پيدا كند. اين خوف حتى در كسانى كه اصلا گناهى مرتكب نشده و يا معصوماند وجود دارد. آنها با اينكه مىدانند مورد آمرزش خدا قرار مىگيرند، اما به دليل توجهاى كه به صفت هاريتخداوند دارند، فقط قهر خدا را مىبينند و خودشان را فراموش مىكنند. رجاء آنها نيز در اثر توجه به صفات جماليه خداوند است. البته، در اين مرحله هم ممكن است در وجود بعضى افراد خوف بيش از رجاء ظهور پيدا كند و يا برعكس. كاملترين افراد كسانى هستند كه در وجودشان هر دو عامل خوف و رجاء در حد تعادل وجود داشته باشد.
در اين مورد داستانى را از گفتوگوى حضرتيحيى(ع)و حضرت عيسى(ع)، كه هر دو پيامبر و تقريبا هم سن و هم زمان يكديگر بودهاند، به اين مضمون نقل مىكنندكه روزى حضرت يحيى(ع) خطاب به حضرت عيسى(ع) عرض كرد: آيا از عذاب الهى نمىترسيد كه اينگونه آرام هستيد؟ حضرت عيسى(ع) نيز در مقابل فرمود: آيا شما به رحمتخداوند اميدوار نيستيد كه اين قدر گريه مىكنيد؟ اصل ماجرا به اين مطلب برمىگردد كه فرزند حضرت زكريا يعنى، حضرت يحيى(ع) از خوف خدا بسيار گريه مىكرد به گونهاى كه در اثر سوزش اشك چشمهايش، صورتش زخم شده بود و گوشتهاى صورتش ظاهر شده بود. ايشان آنقدر رقيق القلب بود كه اگر حضرت زكريا(ع) قصد موعظه در مسجد را داشت و مىخواست از عذاب الهى در آخرت سخن بگويد، مواظب بود كه حضرت يحيى(ع) حضور نداشته باشد; زيرا اگر اين سخنان را مىشنيد، آنچنان برآشفته مىشد كه ديگر نمىتوانست تحمل نمايد. حضرت يحيى(ع) از بكائين عالم است كه آثار خوف و صفات جلاليه خداوند در او بيشتر ظهور را پيدا كرده بود. در مقابل، رجاء و رحمتخداوند; يعنى صفات جماليه بيشتر در وجود حضرت عيسى(ع) تجلى يافته بود. اگر اين نقل صحيح باشد، چنين برمىآيد كه اگرچه حضرت عيسى(ع) و حضرت يحيى(ع) هر دو از پيامبران الهى بودهاند، اما صفات جلال و جمال الهى به يك اندازه در آنها ظهور پيدا نكرده بود. در حالى كه پيامبر ما حضرتمحمد(ص)ونيز ائمه معصومين: افضل از حضرت عيسى(ع) و حضرت يحيى(ع) هستند; زيرا اين صفات هر دو به يك اندازه در آنها متجلى شده بود. البته، اگر بعضا در رواياتى مشاهده مىكنيم كه آثار خوف و ترس از عذاب جهنم در نزد تعدادى از حضرات معصومين: بيشتر وجود دارد، به دليل توجه به صفات جلاليه خداوند و نيز حالات خاص آنان است. متقابلا وقتى هم كه حالت انبساط پيدا مىكنند، فقط صفات جماليه خداوند را مىنگرند. اولياء خداوند هم ممكن استبعضا توجه بيشترى به صفات جلاليه خدا داشته باشند و يا به صفات جماليه خداوند، اما كاملترين آنها كسانى هستند كه توجهشان به صفات جمال و جلال يكسان باشد.
استاد محمدتقى مصباح
-
۱۳۸۶/۰۳/۱۰, ۱۷:۵۵ #5
نقل قول : خوف و رجا
حداقل نتیجه وپرستش خدا اینست که هیچ وقت احساس تنهایی نمیکنیم .
سلام علیکم
یکی از صفات خداوند اینست که در عین ترس از خداوند امید به رحمت او نیز در ما وجود دارد .یعنی ما همانطور که می گوییم خداوند بخشنده است وگناهان کثیر ما را با کارهای نیک اندکمان می بخشد از طرفی به موقعش مو را هم از ماست بیرون می آورد یعنی تمام اعمال یک مومن در زیر ذره بین الهی قرار دارد .وما باید برای بهتر انجام دادن وظیفه بندگی به هردو صفت خدا توجه داشته باشیم .واز طرفی که شوق بدرگاهش همیشه در دلهامان می باشد ترس از عظمت وعذاب الهی هم ما را باید از انجام معاصی روزانه دور گرداند .ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم باید بار سفر بست. باید کوله بار سفر را همیشه برای لقای الهی آماده داشت
بیرون زتو نیست هر آنچه هستی است .
از خود بطلب هر آنچه خواهی
-
تشکر
-
۱۳۸۸/۰۶/۰۴, ۲۳:۲۰ #6
[SIGPIC][/SIGPIC]
دلم تا دست بر دامان در زد/دو دستي سنگ شيون را به سر زداميدم مشت نوميدي به در کوفت/نگاهم قفل در، ميخ قدر کوفتچه درد است اين که در فصل اقاقي؟/به روي عاشقان در بسته ساقيبر اين در، واي من قفلي لجوج است/بجوش اي اشک هنگام خروج استدر ميخانه را گيرم که بستند/کليدش را چرا يا رب شکستند؟!دلم تا چند يا رب خسته باشد؟/در لطف تو تا کي بسته باشد؟==========================حبيبم قاصدي از پي فرستاد/پيامي بابلوري مي فرستادکه مي دانم تو را شرم حضور است/مشو نوميد، اين جا قصر نور استالا! اي عاشق اندوه گينم/نمي خواهم تو را غمگين ببينماگر آه تو از جنس نياز استدر باغ شهادت باز، باز است
-
۱۳۸۸/۰۶/۰۴, ۲۳:۵۰ #7
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۸
- نوشته
- 71
- مورد تشکر
- 182 پست
- حضور
- 1 ساعت 14 دقیقه
- دریافت
- 4
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم...
-
۱۳۸۹/۰۱/۲۹, ۱۴:۴۲ #8
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,246
- مورد تشکر
- 2,312 پست
- حضور
- 50 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
مقصود از خوف و ترس از خدا چیست ؟
هر كاری با یاد و نام خدا و با دو صفت بخشندگی و دلسوزی (رحمان و رحیم ) آغاز می شود. هم می بخشد و هم دلسوز است . این دو از صفات بارز و مشخص خداوند است كه در ابتدای هر سوره قرآن به جز سوره برائت وجود دارد.
این كه در بسیاری از آیات و روایات به خوف و خشیت از خدا بر می خوریم , چون ترس ما از تاریكی , غول ,جن ّ, دشمن و حیوانات درنده نیست , زیرا در این واژه ها حقایقی وجود دارد كه انسان در مقابل آن واكنش نشان می دهد, ولی ترس و خوف از خدا هرگز چنین تعبیر نمی شود و خداوند كه سرچشمه هستی است , نمی تواند موجودی ترس برانگیز باشد. انسان به عنوان موجود برتر نظام آفرینش , مسئولیت های مهمی دارد كه باید آن را اجراكند, تا در سرای باقی در راحتی ابدی باشد. این كه می گوید انسان باید از خدا بترسد, معنی مجازی و كنایه ای , ترس از مسئولیت هایی است كه انسان در برابر خدا دارد. ترس از این كه در ادای رسالت و وظایف خویش كوتاهی كند. یاعظمت خداوند متعال به حدی بالا است و آفرینش او گویای همه چیز است , كه چنین تصوری مایه ترس و خوف می شود. این حالت , ترس و خوف متداول نیست , بلكه موجب عبرت بشر می شود. امام زین العابدین (ع)می فرماید:«علم و عمل دو دوست صمیمى اند كسى كه خدا را بشناسد, از او مى ترسد و همین ترس او را به عمل و اطاعتِ فرمان خدا وادارمى كند. صاحبان علم و پیروان آن ها كسانى هستند كه خدا را به خوبى شناخته اند و براى او عمل مى كنند و به او عشق مى ورزند.چنان كه خداوند فرمود:«انّما یخشى اللّه مِن عباده العلماء».(1) زیرا كه علما بیشتر از دیگران وجود خدا را درك می كنند و به مقام خشیت كه از مقام خوف بالاتر است می رسند, زیرا در مقام خشیت , ترس از مسئولیت همراه با درك و تلقی عظمت مقام پروردگار است و این مقام مولود آگاهی و سیر در عظمت خلقت و علم و قدرت است .
مفسران و لغت دانان در باب فرق بین خوف و خشیت می نویسند: خشیت به معنای ترس همراه با تعظیم و احترام است . از همین رو با خوف كه این ویژگی در آن نیست , متفاوت است . پس خشیت به معنای حالتی است كه به هنگام درك عظم خدا و هیبت او و ترس از محروم ماندن از انوار فیض او, برای انسان حاصل می شود. این حالتی است كه جز برای كسانی كه آگاه به عظمت ذات پاك و مقام كبریایی او هستند و لذت قرب او را چشیده اند, حاصل نمی شود.از این رو در قرآن این حالت را مخصوص بندگان آگاه شمرده و می فرماید:«انّما یخشى الله مِن عباده العلماء» .خوف به معنای ناراحتی درونی از مجازات هایی است كه انسان به خاطر ارتكاب گناهان یا تقصیر در طاعات , انتظارآن را دارد و این حالت برای اكثر مردم حاصل می شود.(2)
در بعضی آیات به این نكته بر می خوریم كه :«یاد خدا موجب آرامش دل ها است».(3) و «مؤمنان كسانى هستند كه وقتى نام خدا برده می شود, قلبشان ترسان می گردد».(4) آیا این دو آیه با هم منافاتی ندارند؟
پاسخ : مقصود آرامش در برابر عوامل مادی است كه بیشتر مردم را نگران می سازد. ترس از آینده , بی هدفی ,مرگ , دنیا پرستی , خودباختگی و... .
یقیناً افراد با ایمان در برابر مسئولیت های خویش نمی توانند نگران نباشند و به دیگر تعبیر تنها چیزی كه درآن هاجود ندارد, نگرانی های ویران كننده است , اما نگرانی سازنده كه انسان را به انجام وظیفه در برابر خدا و خلق وكارهای مثبت زندگی وا می دارد,{در}وجود آن ها هست . مقصود از ترس از خدا همین است .
خشیت و خوف مربوط به واكنش هاست , ولی رحمت و رأفت و هر چه خوبی است , از آنِ خدا است . عظمت كبریایی او آن قدر بزرگ است كه {فراتر} از حدّ تعریف خواهد بود. ما كه جزئی كوچك از اقیانوس بی پایان خلقت هستیم ,چگونه می توانیم با زبانی ناقص به مجد و ثنایش بپردازیم ؟!
عظمت خدای متعال را می توان در آثارش دید, مثلاً در كره خاكی كه جزئی بی مقدار از نظام هستی است .موجوداتی هستند كه انسان در برخورد با آنان دچار وحشت و حیرت می شود. اقیانوس ها, جنگل های وسیع ,بیابان های بزرگ , سلسله جبال بلند و بزرگ هیمالیا. انسان با دیدن این آثار به تعظیم و تكریم می افتد و از نگاه به آن درس عبرت می گیرد. خوف و خشیت جز به این معنی ملحوظ نمی شود و تمام مخلوقات الهی , شعاعی از اصل وجودباری تعالی هستند.
پی نوشت ها:
1.تفسیر نمونه , ج 18 ص 247.
2.تفسیر نمونه , ج 17 ص 331.
3.رعد (13) آیه 28.
4.انفال (8) آیه2 .
به نقل از مرکز ملی پاسخگویی
ویرایش توسط فالق الاصباح : ۱۳۸۹/۰۱/۲۹ در ساعت ۱۵:۵۴
شهيد عماد مغنيه: براي من ميل رهبر معظم انقلاب، حجت شرعي است.
-
۱۳۹۲/۱۱/۲۶, ۱۵:۳۶ #9
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۹۱
- نوشته
- 3,678
- مورد تشکر
- 5,181 پست
- حضور
- 23 روز 19 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
باسمه تعالی
با سلام:
یکی از روحیاتی که در پی ثبات در توحید و نیل به مرتبه اطمینان و یقین در رابطه سالک با حضرت حق پدید می آید، خوف و رجاست.
تعریف خوف و رجا:
رجا یعنی سرور و نشاط قلب انسان به خاطر انتظار آنچه مورد علاقه و مطلوب اوست در شرایطی که اکثر اسباب وقوع آن چیزفراهم بوده یا خود وی آن را فراهم آورده است و برای رفع موانع و مفسدات و فراهم شدن اسبابی که در اختیار و توان او نیست به خدا چشم امید دارد.
خوف یعنی تالم و سوزش قلب انسان به سبب امر ناخوشایندی که احتمال دارد در آینده برای او پیش بیاید.
لازمه شعور و ادراک، محبت و علاقه به آنچه لذت بخش است و نفرت و بغض به آنچه درد آور است می باشد.موجود ذی شعور و دارای ادراک تا زمانی که به آنچه دوست دارد نرسیده است و به رسیدن به آن امید دارد به امید و حالت و حالت خوش احتمال وصلی که در اوست. رجا گفته می شود. اگر به آنچه دوست دارد رسیده است و احتمال زوال و فراق آن یا احتمال پیشامد مکروه و مبغوضی را بدهد از این احتمال حالت ناخوشایندی به او دست می دهد که به ان خوف گفته می شود.
-
تشکرها 4
-
۱۳۹۲/۱۱/۲۶, ۱۹:۰۹ #10
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۹۱
- نوشته
- 3,678
- مورد تشکر
- 5,181 پست
- حضور
- 23 روز 19 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
پدید آمدن حالت خوف و رجا به سه جیز وابسته است. نخست اینکه آنچه شخص از آن خوف و یا به آن رجا دارد اهمیت داشته باشد. دوم اینکه شخص به اهمیت آن واقف و قائل باشد . سوم اینکه وصول و حصول آن را نزدیک بداند.
شدت و ضعف خوف و رجا نیز تابع همین سه امر است. نخست اینکه امر مورد علاقه یا کراهت تا چه میزان مطلوب و خواستنی یا مکروه و نفرت انگیز باشد.
دوم اینکه شخص تا چه حد به مطلوبیت یا مکروهیت آن پی برده باشد. زیرا تفاوت در معرفت و شناخت منشا تفاوت در محبت و میل و کراهت و بغض به آنچه شخص در انتظار آن است و احتمال وقوع آن را می دهد می باشد. و خوف و رجا تابع میزان محبت و میل و کراهت و بغض است.
سوم اینکه شخص تا چه میزان امر مورد علاقه یا کراهت را نقد و نزدیک و یا نسیه و دور از دسترس تلقی کند.
ویرایش توسط سمیع : ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ساعت ۱۹:۱۰
-
تشکرها 3
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری