-
۱۳۸۶/۱۱/۰۶, ۲۰:۱۳ #1
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
مرگ - برزخ - قیامت
بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم قو علی خدمتک جوارحی
با سلام و درود به دوستان گرامی به فضل الهی در نظر دارم در این بخش بصورت متوالی به موضوع مرگ و سپس برزخ و بعد معاد از دیدگاه قرآن وروایات بپردازم تا همگی از این فیض مبارک قرآن و روایات بهرمند شویم.
اگر دوستان هم نظر و مطلبی در این زمینه ارائه فرمایند بسیار ممنون میشوم.
بخش اول مــــــرگ
1- چيستى و چگونگى مرگ (1)
سوال؟
ماهيت و حقيقت مرگ چيست؟ امرى عدمى است يا وجودی و مخلوق؟
آيا مرگ نيستى و نابودى و فنا و انهدام استيا تحول و تطور و انتقال از جايى به جايى و از جهانى به جهانى؟
اين پرسشى است كه همواره براى بشر مطرح بوده و هست و هر كس مايل است پاسخ آن را مستقيما بيابد و يا به پاسخى كه داده شده ايمان و اعتقاد پيدا كند.
جواب :ما مسلمانان به حكم اينكه به قرآن كريم ايمان و اعتقاد داريم پاسخ اين پرسش را از قرآن كريم مىگيريم .
تفاوت موت، فوت و وفات در چیست؟
براى دانستن فرق سه واژه «موت، فوت و وفات» كافى است كه معانى استفاده شده آنها را در قرآن بدانيم و با هم مقايسه كنيم: وسپس منظور از موت دربحث ما را تبیین کنیم.
موت در معانى گوناگونى در قرآن آمده است:
الف) در مقابل قوه ناميه موجود در انسان، حيوانات و نباتات.
لِنُحْيِيَ بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا وَنُسْقِيَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَأَنَاسِيَّ كَثِيرًا . [1]
تا به وسيله آن سرزمينى پژمرده را زنده گردانيم و آن را به آنچه خلق كردهايم از دامها و انسانهاى بسيار بنوشانيم
ب) از بين رفتن قوه احساس
وَيَقُولُ الْإِنسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا.[2]و انسان مىگويد آيا وقتى بميرم راستى زنده [از قبر] بيرون آورده مىشوم
ج) از بين رفتن قوه عاقله
أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون. [3]
آيا كسى كه مرده[دل] بود و زندهاش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكيهاست و از آن بيرونآمدنى نيست اين گونه براى كافران آنچه انجام مىدادند زينت داده شده است
بر اين اساس، هر گاه فرد يا جامعهاي فاقد صفات و ارزشهاي عقلاني باشد، فاقد حيات انساني بوده و مرده است، چنانكه علي ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «فَالْمَوتُ فِي حَياتِكُمْ مَقْهُورِينَ، و الحَياةُ فِي مَوتِكُم قَاهِرينَ».[4]
باز از علی علیه السلام است که فرمود : من ترک انکارالمنکر بقلبه و یده و لسانه فهو میت الاحیاء[5] کسی که با قلبش و دستش و زبانش جلوی منکر را نگیرد او مرده بین زندگان است.
د) براى تشبيه هر امرى كه زندگى را تيره كند (موت در اين معنا غير حقيقى است و به صورت مجاز به خاطر شباهت، به مرگ حقيقى اطلاق مى شود.
هَاأَنتُمْ أُوْلاء تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُواْ آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَيْكُمُ الأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ .(6)هان شما كسانى هستيد كه آنان را دوست داريد و [حال آنكه] آنان شما را دوست ندارند و شما به همه كتابها[ى خدا] ايمان داريد و چون با شما برخورد كنند مىگويند ايمان آورديم و چون [با هم] خلوت كنند از شدت خشم بر شما سر انگشتان خود را مىگزند بگو به خشم خود بميريد كه خداوند به راز درون سينهها داناست
هـ )مرگ در مقابل حيات یعنی جدایی بدن از روح ( و از بين رفتن قوه حيوانى )
قرآن می فرماید: اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ;[7]
خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مىستاند و [نيز] روحى را كه در [موقع] خوابش نمرده است [قبض مىكند] پس آن [نفسى] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مىدارد و آن ديگر [نفسها] را تا هنگامى معين [به سوى زندگى دنيا] بازپس مىفرستد قطعا در اين [امر] براى مردمى كه مىانديشند نشانههايى [از قدرت خدا]ست .
و باز میفرماید: كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ [8].هر جاندارى چشنده [طعم] مرگ است و همانا روز رستاخيز پاداشهايتان به طور كامل به شما داده مىشود .
نتیجه :
الف : مراد از مرگ در قرآن در بحث ما معنی آخری یعنی موت در مقابل حیات است. (جدایی روح از بدن)
ب- موت یا مرگ امر وجودی و مخلوق خداست ، نه امر عدمی یعنی از بین رفتن
خداوند در اين باره مى فرمايد: (اَلَّذى خَلَقَ المَوتَ والحَيوةَ لِيَبلُوَكُم اَيُّكُم اَحسَنُ عَمَلاً)[9]
همانكه مرگ و زندگى را پديد آورد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد .
پاورقی:
[1] فرقان، آيه 49.
[2] مريم، آيه 66.
[3] انعام، آيه 122.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 51.
[5] . بحار الانوار ج97 ص94
[6] آل عمران، آيه 119.
[7] زمر، آيه 42.
[8] آل عمران، آيه 185; زمر، آيه 30; ر.ك: فيروز آبادى، بصاير، ص 338 ـ 536.
[9] ملك، آيه 2.
ادامه دارد......
ویرایش توسط hoseintabar : ۱۳۸۶/۱۱/۰۸ در ساعت ۰۶:۲۲
-
تشکرها 15
-
۱۳۸۶/۱۱/۰۷, ۱۶:۱۳ #2
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
با سلام به دوست گرامی سارا خانم و آقای محمد نجاتی و آقای منتظرگرامی
با تشکر از استقبال شما و سایر دوستان
سلسله مباحث قرآنی - روایی و فلسفی در باره حقیقت مرگ و عالم برزخ و قیامت را بیاری خدا وبا استقبال و استفاده از نظرات شما ادامه میدهیم.
فکر میکنم بحث مفیدی باشه و به خیلی از سوالات درونی هر انسان در زمینه های رابطه با حقیقت مرگ - تکلیف بدن مادی پس از مرک - امکان عقلی و روایی اعاده بدن جسمانی در برزخ یا قیامت -مرگ با برزخ - فرق برزخ با قبر - منظور از برزخ - سوالات در برزخ و زندگی در برزخ و ده ها سوال و شبهه در این زمینه ..ونیز مباحث مهم معاد و عالم بعد از برزخ جواب داده شود.
دوست و عضو جدید جناب آقای نجاتی اگه عنایت فرمایید با کمی تامل عنوان بحث عوض نشود در زمینه معاد هم مشروحا صحبت میکنیم.
با سپاس مضاعف از همه شما خوبان.
در این بحث همه دوستان با هر سلیقه ای میتونند آزادانه شرکت کنند.
ارادتمند همه شما
ویرایش توسط hoseintabar : ۱۳۸۶/۱۱/۰۷ در ساعت ۲۲:۱۲
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
-
۱۳۸۶/۱۱/۰۷, ۲۱:۰۸ #3
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
با تشكر از آقاي حسيني تبار كه اين بحث را شروع كردند .من هم مطالبي را درباره مرگ شروع مي كنم ....
مرگ، انتقال از نشئه اي به نشئة ديگر است، نه زوال و نابودي. كساني كه به نشئة ديگر منتقل مي شوند، يا مؤمن و صالح يا كافر و طالح اند، از اين رو قرآن كريم مي فرمايد: كافران و منافقان با مرگ وارد عذاب الهي مي شوند و مؤمنان و به ويژه شهيدان پس از مرگ متنّعم هستند و به حيات برتر و روزي بهتر مي رسند، بنابر اين در بارة كشته شدگان در راه خدا نبايد توهم نابودي يا محروميت داشت.
«موت» در فرهنگ قرآن، نحوه اي از انتقال به نشئة برزخ و گونة ديگر آن «قتل» است، از اين رو خداي سبحان «موت» را در برابر «قتل» قرار داده، مي فرمايد: « أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»، « وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُون» و در بارة كساني كه به قصد جهاد و قيام در راه خدا هجرت كردند، با اينكه در بهره مند شدن از رزق حسن فرقي بين «موت» و «قتل» آنان نيست، مي فرمايد: اينان كشته شوند يا بميرند از رزق حَسَن برخوردارند: « وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً.
فرق موت و قتل اين است كه اگر عامل از بين بردن حيات ملحوظ باشد قتل، و اگر صرف زهاق روح ملحوظ گردد موت ناميده مي شود.
در قرآن كريم موتِ به معناي فوت و زوال، نفي شده است و چنانچه در برخي آيات، «موت» اثبات شده و در برابر «حيات» قرار گرفته، مانند: « الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ»، اولاً مقصود از آن در حقيقت «وفات» است، نه فوت، چنان كه برخي آيات بر اين نكته دلالت دارد كه مرگ، توفّي و وفات است؛ مانند: « اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها»،« حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا».
ثانياً راز آن تقابل اين است كه ديگران «ميت» را به معناي «غير زنده» اراده مي كردند و از اين رو «اموات» را در برابر «اَحياء» قرار داده و بر شهدا نيز اموات اطلاق مي كردند.
عنوان موت به همان معناي صحيح قرآني از قضاي حتمي خداست و همگان مشمول آن اند و كسي از آن فارغ نيست: « كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»« وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ» پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه كامل ترين انسانهاي معصوم است و هيچ شهيدي در عروج روحي خود به اوج وجودي آن حضرت نمي رسد مشمول عنوان موت شد؛ يعني در بارة آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي توان گفت «ماتَ»، چنان كه در آية « أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»واژة موت در بارة آن حضرت روا دانسته شده و اميرمؤمنان ـ عليه السّلام ـ نيز در بارة خودش فرمود: «والّذي نفسي بيده لابن أبي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي أمّه».
زخون هر شهيدي لاله اي رست** مبادا روي لاله پا گذاريم
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۶/۱۱/۰۸, ۰۶:۱۸ #4
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
«فوت» به دو معنا در قرآن به كار رفته است:
الف) از دست دادن: قرآن میفرماید: لِّكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُم (1)
[اين را بدانيد]تا بر آن چه از دست شما رفته اند اندوهگين نشويد.ب) به معناى اختلاف و اضطراب: الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَـوَ ت طِبَاقًا مَّا تَرَى فِى خَلْقِ الرَّحْمَـنِ مِن تَفَـوُت فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِن فُطُور (2)
همان كه هفت آسمان را طبقه طبقه بيافريد. در آفرينش آن[ خداى]بخشايشگر هيچ گونه اختلاف [و تفاوتى] نمى بينى. باز بنگر، آيا خلل [و نقصانى]مى بينى؟
نتیجه :
کلمه فوتکه ما در فارسی ازآن به مرگ تعبیر میکنیم درقرآن اصلا بمعنی مرگ نیست.
پاورقی:
1- سوره حدید آیه 23
2- سوره ملک آیه 3
ادامه دارد......
ویرایش توسط hoseintabar : ۱۳۸۶/۱۱/۰۹ در ساعت ۱۲:۱۴
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۶/۱۱/۰۸, ۲۱:۰۸ #5
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
مرگ برخ- قیامت
باسلام
چون آوردن همه مباحث درباره اهل بيت در اين جا امكان پذير نيست .من فقط خدمت شما كه علاقه مند اين بحث هستي يك سايت معرفي مي منم .فكر مي كنم كامل باشه ...
با سلام خدمت دوست گرامی صبا- صبا
با تشکر از معرفی این سایت خوب توسط برادر گرامی جناب آقای شهیدان.
ضمن دعوت از شما برای مراجعه به مبحث شما دراین سایت:
http://www.hadith.net/persian/ahl-al...adith/main.htm
خواهشمند است موضوع مرگ - برزخ - معاد را تا رسیدن به نتیجه تغییر ندهید. و یا اینکه در تب های دیگه بحث تان را ادامه دهید.
تا این مبحث (مرگ - برزخ -معاد )به اتمام برسد.
با تشکر از همکاری شما
ویرایش توسط hoseintabar : ۱۳۸۶/۱۱/۰۸ در ساعت ۲۱:۱۳
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۶/۱۱/۰۹, ۰۶:۴۶ #6
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
وفات = توفی
وفات و « توفي »از ماده «وفي» به معناي گرفتن چيزي است به وجه تمام و كمال. (1)
توفى و استيفاء هر دو از يك مادهاند(وفاء).هرگاه كسى چيزى را به كمال و تمام و بدون كم و كسر دريافت كند و به اصطلاح آن را استيفاء نمايد، در زبان عربى كلمه توفى را به كار مىبرند. «توفيت المال» يعنى تمام مال را بدون كم و كسر دريافت كردم.
در قرآن كريم چهارده آيه از اين تعبير در مورد مرگ آمده است.از همه آنها چنين استنباط مىشود كه مرگ از نظر قرآن تحويل گرفتن است، يعنى انسان در حين مرگ، به تمام شخصيت و واقعيتش در تحويل ماموران الهى قرار مىگيرد و آنان انسان را دريافت مىكنند.
قرآن می فرماید: اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ;[2]
خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مىستاند و [نيز] روحى را كه در [موقع] خوابش نمرده است [قبض مىكند] پس آن [نفسى] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مىدارد و آن ديگر [نفسها] را تا هنگامى معين [به سوى زندگى دنيا] بازپس مىفرستد قطعا در اين [امر] براى مردمى كه مىانديشند نشانههايى [از قدرت خدا]ست .
ومانند: قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ [3]
بگو فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده جانتان را مىستاند آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانيده مىشويد .و اوست كه بر بندگانش قاهر [و غالب] است و نگهبانانى بر شما مىفرستد تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد فرشتگان ما جانش بستانند در حالى كه كوتاهى نمىكنند .
ومانند: وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُم حَفَظَةً حَتَّىَ إِذَا جَاء أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ . .[4]
روح يا نفس، هر چند محصول تكامل جوهرى طبيعت است، اما طبيعت در اثر تكامل جوهرى كه تبديل به روح يا نفس مىشود، افق وجودىاش و مرتبه و مقام واقعىاش عوض مىشود و در سطح بالاترى قرار مىگيرد، يعنى از جنس عالمى ديگر مىشود كه عالم ماوراى طبيعت است.با مرگ، روح يا نفس به نشئهاى كه از سنخ و نشئه روح است منتقل مىشود و به تعبير ديگر، هنگام مرگ، آن حقيقت ما فوق مادى بازستانده و تحويل گرفته مىشود.
قرآن كريم در برخى آيات ديگر كه درباره خلقت انسان بحث كرده و مربوط به معاد و حيات اخروى نيست، اين مطلب را گوشزد كرده كه در انسان حقيقتى هست از جنس و سنخ ماوراى جنس آب و گل. قرآن درباره آدم اول مىگويد:
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ (5)بنا براین مرگ، از نظر قرآن امرى وجودى است; يك انتقال و عبور از جهانى به جهان ديگر است و لذا در بسيارى از آيات قرآن، از «مرگ» تعبير به «توفى» شده كه به معناى بازگرفتن و دريافت روح به وسيله فرشتگان است. در بعضى آيات، مرگ، صريحاً مخلوق خدا شمرده شده است: (الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَوة)[6]
پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم پيش او به سجده درافتيد .
همانكه مرگ و زندگى را پديد آورددر روايات اسلامى نیز تعبيرهاى مختلفى درباره حقيقت مرگ آمده است:
امام جواد(ع) مى فرمايد: هُوَ النَّومُ الَّذى يَأْتيكُمْ كُلَّ لَيْلَة اِلاّ اَنَّهُ طَويلٌ مُدَّتُهُ، لا يَنْتَبِهُ مِنه اِلاّ يَوْمَ القِيامَةِ;[7]
مرگ همان خوابى است كه هر شب به سراغ شما مى آيد، جز اين كه مدتش طولانى است و انسان از آن بيدار نمى شود تا روز قيامت! از اين كه در مباحث مربوط به برزخ آمده كه حالت اشخاص در برزخ متفاوت است، مى فهميم كه مرگ فنا و نابودى نيست.[8]
ونیز از كلام امام حسين ـ عليه السلام ـ است كه به ياران خود فرمود: «صَبْراَ بَني الكِرام، فَمَّا الموتُ الا قَنَطَرة تَعُبَربِكُم عنِ البؤْسِ و الضَّراءِ الي الجُنان الواسعةِ و النعيمِ الدائِمةِ». [9]
ای فرززندان انسانهای با کرامت صبر کنید ،پس مرگ جز پلی که شما رااز سختیها و ضررها به سوی بهشت وسیع و نعمت دائمی سوق دهد نیست.
درنتیجه :
از اين تعبيردر قرآن مطالب زير استنباط مىشود:
الف- مرگ نيستى و نابودى و فنا نيست، انتقال از عالمى به عالم ديگر و از نشئهاى به نشئه ديگر است و حيات انسان به گونهاى ديگر ادامه مىيابد.
ب- آن چيزى كه شخصيت واقعى انسان را تشكيل مىدهد و «من» واقعى او محسوب مىشود، همان است كه در قرآن از آن به «نفس» و احيانا به "روح" تعبير شده است. نه بدن و جهازات بدنى و هر چه از توابع بدن به شمار مىرود، زيرا بدن و جهازات بدنى و توابع آنها به جايى تحويل نمىشوند و در همين جهان تدريجا منهدم مىگردند.
ج- روح يا نفس انسان كه ملاك شخصيت واقعى انسان است و جاودانگى انسان به واسطه جاودانگى اوست از نظر مقام و مرتبه وجودى در افقى ما فوق افق ماده و ماديات قرار گرفته است.
پاورقی:
1-لسان العرب ج15 ص398
[2] زمر، آيه 42.
[3] . سجده/ 11.
[4] . انعام/ 61.
(5) حجر/29، و...
[6] ملك، آيه 2.
[7] بحارالأنوار، ج 6، ص 155.
[8] تفسير نمونه، ج 22، ص 261 ـ 264.
[9] بحارالانوار ج1 ص154
ادامه دارد......
ویرایش توسط hoseintabar : ۱۳۸۶/۱۱/۰۹ در ساعت ۰۶:۵۱
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
-
۱۳۸۶/۱۱/۱۰, ۰۷:۱۱ #7
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
فرق مرگ با توفی؟
نتیجه مباحث قبل در خصوص موت - فوت و توفّی :
1 - مراد از موت در مقابل حیات است. یعنی جدایی روح از بدن
2- موت یا مرگ امر وجودی و مخلوق خداست ، نه امر عدمی یعنی از بین رفتن
3- کلمه فوت که ما در فارسی ازآن بهمرگ تعبیر میکنیم درقرآن اصلا بمعنی مرگ نیست.
4- مرگ نيستى و نابودى و فنا نيست، انتقال از عالمى به عالم ديگر و از نشئهاى به نشئه ديگر است و حيات انسان به گونهاى ديگر ادامه مىيابد.
5 -آن چيزى كه شخصيت واقعى انسان را تشكيل مى دهد در قرآن از آن به «نفس» و"روح" تعبير شده است. نه بدن و جهازات بدنى زيرا بدن در همين جهان تدريجا منهدم مىگردند.
6-روح يا نفس انسان که جاودانگى انسان به واسطه جاودانگى اوست از نظر رتبه وجودى، ما فوق افق ماده است.
از مجموع آيات قرآن در رابطه با مرگ این نتیجه مهم بدست می آید:
«موت» مربوط به بدن، و «توفي» مربوط به روح و نفس آدمي است، يعني، به هنگام مرگ دستگاه بدن از حركت باز ايستاده و فعاليت قواي بدني متوقف ميگردند (موت)، و روح و نفس انسان توسط فرشتگان خاص جانها به طور كامل گرفته شده و به حيات خود در عالم ديگر (والبته با بدن مقتضای عالم برزخ یا قیامت )(نه همین بدن دنیوی که هر 7 سال تمام سلولهای آن پوسیده و از بین میروند ) ادامه ميدهد (توفي).
ادامه دارد....
ویرایش توسط hoseintabar : ۱۳۸۶/۱۱/۱۰ در ساعت ۰۷:۳۶
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
-
۱۳۸۶/۱۱/۱۱, ۱۹:۱۹ #8
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
حیات درقرآن؟
حیات چیست؟
در تعبيرهاى معمولى، موجود داراى حيات و زنده به چيزى گفته مى شود كه نمو، تغذيه، توليد مثل و جذب و دفع و احياناً حس و حركت داشته باشد.
حیاة در لغت ضد موت است.
(الحیاة نقیض الموت من حی یحیی فهو حی .(1)
حيات واقعى، حيات آخرت است. که در آن جا سراسر زندگی است و مرگ وفنا نيست،
اما در قرآن کلمه حيات نیز مانند موت در معانی مختلف ذکر شد.
از جمله:
1- زندگى عادى انسان:
وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا.(2)
و هر جا كه باشم مرا با بركتساخته و تا زندهام به نماز و زكات سفارش كرده است .2- حیات حيوان و گیاهان
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ. (3) آيا كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند و ما آن دو را از هم جدا ساختيم و هر چيز زندهاى را از آب پديد آورديم آيا [باز هم] ايمان نمىآورند .
دراینجا هم شمامل حیوان است و هم گیاه.(4)وَاللّهُ أَنزَلَ مِنَ الْسَّمَاء مَاء فَأَحْيَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ .(5)
و خدا از آسمان آبى فرود آورد و با آن زمين را پس از پژمردنش زنده گردانيد قطعا در اين [امر] براى مردمى كه شنوايى دارند نشانهاى است .3- معرفت دينى .
لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ. (6) تا هر كه را [دلى] زنده است بيم دهد و گفتار [خدا] در باره كافران محقق گردد .
أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ. (7)
آيا كسى كه مرده[دل] بود و زندهاش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن در ميان مردم راه برود چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكيهاست و از آن بيرونآمدنى نيست اين گونه براى كافران آنچه انجام مىدادند زينت داده شده است .4- حيات در آخرت
يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي .(8)
گويد كاش براى زندگانى خود [در آخرت چيزى] پيش فرستاده بودم .
نتیجه :
مراد از حیات در بحث ما -در مقابل مرگ - حیات وزندگی اخروی است.
پاورقی:
1- لسان العرب ج 14 ص211
2- مريم آیه 31
3- سوره انبياءآیه 30
4- ترجمه تفسیر مجمع البیان ج 16 ص 115
5- سوره نحل آیه 65
6- سوره يس آیه 70
7- سوره انعام آیه 122
8- سوره فجرآیه 24
ادامه دارد...
ویرایش توسط hoseintabar : ۱۳۸۶/۱۱/۱۱ در ساعت ۱۹:۳۰
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
-
۱۳۸۶/۱۱/۱۱, ۲۱:۳۹ #9
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
با سلام
چند نكته هم بنده در مورد حيات به نظرم آمد اضافه مي كنم .
1-حيات يكي از مخلوقات خداوند كه داراي دو معني است: يكي «حيات» در برابر مرگ و ديگري «حياء» نقطه مقابل وقاحت و بيشرمي ولي بعضي از محققان هر دو را به يك ريشه بازگرداندهاند و گفتهاند حياء و استحياء نيز نوعي طلب حيات و سلامت است در برابر وقاحت و بيشرمي كه نوعي از دست دادن زندگي و سلامت محسوب ميشود
2-هدفِ خلقتِ «حيات» در آيات قرآن كريم، آزمايش انسان معرفي شدهاست: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»
زخون هر شهيدي لاله اي رست** مبادا روي لاله پا گذاريم
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۶/۱۱/۱۵, ۰۵:۴۷ #10
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
چه کسی جانها را میگیرد؟
پرسش: گيرنده جانها كيست؟
پاسخ : در قرآن گرفتن جانها را به سه فاعل نسبت میدهد.
1- خداوند :در برخي از آيات قرآن گرفتن جانها فعل خداوند به شمار آمده است، چنانكه ميفرمايد: اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ .[1]
خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مىستاند و [نيز] روحى را كه در [موقع] خوابش نمرده است [قبض مىكند] پس آن [نفسى] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مىدارد و آن ديگر [نفسها] را تا هنگامى معين [به سوى زندگى دنيا] بازپس مىفرستد قطعا در اين [امر] براى مردمى كه مىانديشند نشانههايى [از قدرت خدا]ست .2- فرشتگان : و در برخي ديگر به فرشتگان نسبت داده شده است:
وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُم حَفَظَةً حَتَّىَ إِذَا جَاء أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ . .[2]و اوست كه بر بندگانش قاهر [و غالب] است و نگهبانانى بر شما مىفرستد تا هنگامى كه يكى از شما را مرگ فرا رسد فرشتگان ما جانش بستانند در حالى كه كوتاهى نمىكنند .
3- فرشته مرگ : یا «ملك الموت» به عنوان گيرندة جانها شناخته شده است:
قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ .[3]
بگو فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده جانتان را مىستاند آنگاه به سوى پروردگارتان بازگردانيده مىشويدـ برخي از سطحي نظرآنچه از درك حقيقت اين آيات عاجز ماندهاند، گمان كردهاند كه اين آيات متناقض ميباشند، با اين پندار كه چگونه ممكن است فعل واحد (گرفتن جان انسان) به سه فاعل مختلف، استناد داده شود .
پاسخ اين اشكال اينكه استناد فعل واحد به فاعلهاي مختلف در صورتي محال است كه به صورت عرضي باشد، نه طولي، و حال آنكه استناد قبض ارواح به خداوند، ملك الموت و فرشتگان ديگر در اينجا، به صورت طولي است، مانند استناد نوشتن به قلم، دست و خود.
چنانچه شيخ صدوق (ره) در كتاب توحيد روايت كرده است كه فردي نزد علي ـ عليه السلام ـ آمد و گفت: «در قرآن آياتي يافتهام كه يكديگر را تكذيب ميكنند، لذا گرفتار شك در قرآن شدهام.» آنگاه مواردي را ذكر نمود كه از جمله آنها آيات مربوط به قبض ارواح است.
امام ـ عليه السلام ـ فرمود: «آيات قرآن يكديگر را تصديق ميكنند، ولي تو از عقل و دركي كه موجب هدايت تو گردد، برخوردار نيستي»، آنگاه به تفصيل به شُبهات او پاسخ داد.[4]
پاورقی:
[1]سوره زمرآیه 42.
[2] سوره انعام آیه 61.
[3] سوره سجده آیه 11.
[4] توحيد صدوق ، باب 36، روايت 5 رجوع شود.
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری