-
۱۳۸۶/۱۲/۰۸, ۰۷:۳۳ #1
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 34
- مورد تشکر
- 52 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
امام زمان و...!
عنوان :امام زمان و حرکت تعالي جويانه امتصاحب اثر :مهدي حق وردي طاقانكي
منبع :باشگاه انديشه[FONT='Tahoma','sans-serif'] و نريد ان نمن الذين استضعفو في الأرض و نجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثين
«قصص 5»
اشاره:
شهيد سيد مهدي شاهکرمي* از مبارزين كمتر شناخته شده سالهاي ستم شاهي است. سيد مهدي از دانشجويان دانشگاه صنعتي آريا مهر (شريف فعلي) و از مرتبطين با سازمان مجاهدين خلق بود كه در سال هاي قبل از علني شدن نارسايي هاي عقيدتي مجاهدين خلق و تغيير ايدئولوي آن ،يعني به سال 1352تيز بينانه انحرافات سازمان مجاهدين خلق را تشخيص داد. و با جدايي ازآنها، همراه با جمعي از برادران و خواهران خود،گروه مهدويون را شكل بخشيد.
نويسنده: سيد مهدي - شاهکرمي
منبع: سايت - احيا
مهدويون تغيير ايدئولوژي را در زمره نخستين فعاليتهاي خود قرار داد و در اين مسير جزواتي را نيز تدوين كرد كه جزوه شناخت به قلم شخص شهيد شاهكرمي از مهمترين آنها بود. سيد مهدي در انصراف از ايدئولوژي مجاهدين خلق وباز تدوين ايدئولوژي مهدويون، به ملا صدرا و حكمت متعاليه او رجوع كرد و اين بزرگترين ويژگي مثبت شاهكرمي است.گر چه اين رجوع به مقتضاي سن و سال و تحصيلات بنيانگذار مهدويون و نيز تنگناهاي مبارزاتي، دستخوش بي دقتي و نيز برخي خطاهاي علمي بود, اما مهم اصل رويكرد مبارك شهيد شاهكرمي به حكمت متعاليه، آن هم در متن زندگي سياسي است كه كماكان شايسته پيروي از جانب ماست. متني كه در پي خواهيد خواند نوشته اي است به قلم شهيد شاهكرمي در تبيين نسبت ما و امام زمان ارواحنا له الفداء!
چندي نيست كه سالگشت آغاز امامت ولي امرخود _ عجل ا... تعالي فرجه الشريف _ آن رهبر علي الا طلاق، مهدي موعود را پشت سر گذاشته ايم و به همين مناسبت نظر خوانندگان احيا را به مطالعه نوشته شهيد شاهكرمي در اين باب جلب مي نماييم.
ارزيابي کامل نوشته جات مهدويون و کارنامه آن را به موعدي ديگر وا مي گذاريم. اما همين قدر گفته باشيم که ظهور امام عصر را علاوه بر اينکه از موضع حرکت تعالي جويانه امت مي توان تبيين کرد، مي بايد نقش اراده خدا در ظهور امر و ولي آن را نيز در نظر داشت و اساساً به آن محوريت بخشيد. متاسفانه اين نقش در نوشته ذيل، به رغم نقاط ارزشمند آن, به چشم مي خورد که شهيد عزيز ما نقطه تمرکز خود را در بحث از امام زمان، بر تکامل آگاهي مردم قرار داده اند که صرفاَ بعدي از مسأله ظهور است. همچنين بايد توجه داشت که چالش برخاسته از "حرکت" نه ميان واقع و نا واقع که به تعبير دقيق تر ميان حق(وجود) با باطل است. تعبير نمودن از حق به واقع در نوشته ذيل، ظاهرا به تسامح صورت پذيرفته است.
اما به رغم اين همه آنچه نوشته ذيل را ارزشمند مي سازد، توجه شهيد شاهکرمي به وابسته بودن هستي همه پديده ها به خدا و طرح اين مسأله است که دريافت واقعيت (يا دقيق تر بگوييم نيل به مراتب بالا تر وجود) جز با حرکت الي ا... سامان نمي پذيرد.
جهان در حركت است واين بدان معنا است كه جهان مستقل نبوده و وابستگي به يك وجود دهنده مطلق يعني خداوند جزء ذات جهان مي باشد و اوست كه جهان را تغيير مي دهد و آنرا به حركت در مي آورد. كليه اجزاء طبيعت در ارتباط با يكديگر و به طور هماهنگ حركت مي كنند تا واقعيت خود يعني وابستگي به خداوند را نشان دهند و اين جهت گيري واحد اجزاء جهان، از همان به هم پيوستگي آنها مي باشد، يعني تغيير هر جزئي جهان را تغيير مي دهد چون همه آنها در يك نظام و در يك قالب قرار دارد وتمام آنها مسئولند و براي نشان دادن واقعيت جهان حركت مي كنند. در واقع تغيير هر جزئي نشان دهنده تغيير جهان بوده و هر جزء نماينده جهان مي باشد. بنابر اين اجزاء طبيعت همگي در مقابل يكديگر مسئولند، يعني در مقابل هر تغييري در جهان متناسب با آن و هم جهت با جهت گيري آن تغيير مي كنند وهيچ گونه موضع گيري خاص و فردي در جهت گيري آنها وجود ندارد. تكروي، خودخواهي، من همينم كه هستم، من منم و اينگونه منيت ها در موضع ضد واقعيت قرار داشته و در واقع نفي وجود آنها مي باشد. انسان نيز كه جزئي از جهان مي باشد مسئول است با اين تفاوت كه مي تواند در موضع ضد واقعيت قرار گيرد و حركت او در جهت ضد وابستگي باشد. دميده شدن روح در انسان به اين معني است كه او به مرحله جديدي جهش كرده و تضادهاي جديدي برايش به وجود آمده است و اين خود وجه تمايز انسان را با ساير پديده ها بيان مي كند. بنابر اين انسان نيز مانند اجزاء ديكر مسئول مي باشد و واقعيت او ايجاب مي كند كه در مقابل تغييرات اجتماعي موضع مسئولانه اتخاذ كند ودر جهت واقعيت حركت كند. حال فردي كه در جهت ضد واقعيت حركت مي كند مي خواهد وابستگي خود را از خداوند قطع كند، يعني خواسته است رحمت خداوند را از خود نفي كند و نتيجتاً جهت گيري او به طرف جهنم كه جايگاهي خالي از رحمت خداوند و مظهر غضب اوست، مي باشد و اين خود جواب خداوند است به چنين فردي و در حقيقت براي نشان دادن همان وابستگي او مي باشد كه مي خواست او را نفي كند، ولي نتوانسته است.
لذا واقعيت و ضد واقعيت در تضاد قرار گرفته و ديناميسم حركت تضاد اين دو است هر فردي كه در موضع حق قرار گرفته حركتش به خاطر رسيدن به همان واقعيت است كه اين حركت واقعيت را به او نشان خواهد داد. وافرادي كه موضعگيري باطل دارند حركت مي كنند تا واقعيت را بپوشانند، توده خلق در موضع حقند و در موضع حرکتند ولذا خواهان رسيدن به واقعيت مي باشند يعني آنها به خاطر نشان دادن وابستگي به خداوند حرکت مي کنند. و جهت گيري آنها رسيدن به خداوند يعني داخل شدن در رحمت و حکمت او به طور مطلق و قطع وابستگي از هر آنچه غير از اوست، مي باشد. ليکن طبقات استثمارگر و طغيانگر تمام کوشششان در از بين بردن واقعيت است و اصولاً وجود خدا را در پوشاندن واقعيت ميدانند. آنها به خاطر خودشان هزاران نفر از افراد بشر را به خاک وخون مي کشند و براي اينکه نظر خودرا صحيح جلوه دهند قوانين حاکم بر جهان را نيز واقعي جلوه داده و آنها را قبول نمي کنند و تسليم واقعيات نمي شوند. آنها براي اينکه چند روزي بيشتر به زندگي ننگين خويش ادامه دهند دست به هر جنايت و دنائتي مي زنند. اينها همه يعني وابسته به خدا نيستيم، يعني ما مستقليم. اينها در مرحله ديگري از حرکت جهان يعني در قيامت و در جهنم در جايگاه خشم وغضب خداوند و در زير دردناک ترين عذابها، وابستگي خود را مي فهمند و استقلال خود را نفي مي کنند و اين خود همان رحمت خداوند است.
بنابر اين ما و همه حق جانباني که در مبارزه و در جهاد في سبيل الله به سر مي بريم، مي بايستي نهايت سعي خود را بکنيم که حرکت و جنبش ما در جهت واقيت جهان و خليفه اللهي انسان باشد. اگر محرک مبارز ما خودخواهي، خودنمايي، فرصت طلبي و رهبري طلبي وساير خصوصيات شيطاني و ضد تکاملي ديگر باشد نه تنها نتيجه اي از اين حرکت گرفته نميشود، نه تنها تکامل و پيشرفتي در حرکت خود نمي بينيم بلکه نتيجه درازمدت آن همان پوشاندن واقعيت است و چنين اشخاصي در مرحله اي از حرکت خود ماهيت خود را نشان مي دهند و موضع خود را روشن مي سازند ولو اينکه مدتي خود را تحت لواي اسلام، آزاديخواهي و حق طلبي و... بپوشانند و همين خصوصيات است که بعضي از افراد و گروههاي به اصطلاح مجاهد و انقلابي را به آغوش دشمن کشانده و در مرحله اي از رابطه خود را تا توده مردم قطع کرده از آنها جدا شده اند. و به دگماتيسم و خودخواهي دچار شده اند ودر نهايت موضع گيري در مقابل ديگران ولو اينکه واقعي باشد گرفته حتي آنها را قرباني خود کرده و مي کنند.
هر گونه خيانتي که به توده مي شود و هر انحرافي که در گروهي پيش مي آيد نمي تواند مردم را از حرکت باز دارد واگر ما در حرکت بوده و خواهان رسيدن به واقعيت جهان باشيم نه تنها اين مسائل ما را ساکن نمي کند بلکه در جهت پيچيدگي و تکامل ماست و هر چه بيشتر ما را به واقعيت نزديک ميکند و اتکاء ما را به غير الله (من دون الله) تضعيف نموده و دنباله روي ناآگاهانه را از ما بگيرد.
يک خصلت مشخصه که به نسبتهاي مختلف در تمام جنبشهاي جهان وجود دارد حرکت ناآگاهانه آنها به سمت واقعيت جهان ميباشد. و علت شکستهاي پي در پي در انقلاب مردمي نيز همين است.
انسانها به داور ناآگاهانه به سمت واقعيت جهان حرکت مي کنند و خواهان رسيدن به آن واقعيت مطلق "الله" ميباشند و همين امر است که آنها را دنباله رو هر گروهي که دم از انسان دوستي و آزاديخواهي مي زنند، مي سازد.
قرآن کريم تبلور مطلق واقعيات بوده، توده مردم خواهان رسيدن به آن ميباشند. هر مکتبي و هر پيامي به تنهايي نمي تواند خود را بشناسد، مگر آنکه "حامل" داشته باشد و اين حامل در مکتب اسلام " امام " ميباشد يعني قرآن (يا تبلور مطلق واقعيات) وامام (يا حامل قرآن) هردو با هم امت را به حرکت در مي آورند. آنها خواهان رسيدن به ايندو مي باشند. لکن عدم آگاهي مردم باعث مي شود که آنها نه قرآن را بشناسند و نه حامل آن را.
عدم آگاهي مردم حق طلب نسبت به ديناميسم قرآن و حامل آن از يک طرف وملبس شدن چهره باطل به لباس حق از سوي ديگر باعث مي شود که آنها در مبارزات خود براي دستيابي به حق و نشان دهندگي واقعيت اغلب به شکست و يا پيروزي کوتاه مدت دست يابند. اما از آنجا که اصالت با واقعيت بوده ، در اين مبارزات آگاهي و بينش آنها نسبت به وجوه گوناگون ضد واقعيت (باطل) بيشتر و عميق تر گشته و به همين نسبت از درجه انحراف آن کاسته ميگردد. بنابر اين آنچه که شايان توجه است حل کردن هرچه بيشتر اين عدم آگاهي و پيدا کردن بينش عميقتر و واقعي مي باشد و در نتيجه ميتواند مبارزه را با قاطعيت بيشتري ادامه داد و از انحرافاتي که بر اثر اين عدم آگاهي به وجود مي آيد جلوگيري نموده و هرچه بيشتر به مرحله ظهور امام نائل گردند.
غيبت امام زمان (ع) نمودار غيبت آگاهي مردم به قرآن و حامل آن مي باشد و ظهور امام زمان به معناي ظهور آگاهي مردم است. انسانها به طور کمي در يک روندتکاملي ناآگاهيِ خود را به آگاهي تبديل مي کنند. ظهور امام زمان يک تغيير کيفي است، که در اين روند به وجود مي آيد و آنها را در مرحله اي از حرکت قرار مي دهد که آگاهاني با بينشي خالي از ابهام دنباله رو واقعيات مي نمايد و در اين مرحله است که ديگر انحراف، مفهومي ندارد و تنها چيزي که بر آن حاکم است واقعيات مي باشد بنابر اين توده مردم خواهان رسيدن به امام زمان مي باشند، زيرا واقعيت مطلقي که آنها خواهان رسيدن به آن مي باشند در دست اوست و از همين جاست که مي گوييم، امام زمان (ع) رهبر واقعي زحمتکشان و حق طلبان جهان مي باشد. هرچه حرکتها سريعتر باشد و تضادها با ضد واقعيت (باطل) خصمانه تر و نابود کننده تر باشد، آگاهي هابيشتر شده و به ظهور امام زمان(ع) نزديکتر مي شويم. انتظار ظهور امام زمان(ع) در سکون، پديده اي در موضع ضد واقعيت است وبا ساده انديشي و مطلق نگري به ، شخصيت پرستي و خودخواهي و عدم دارا بودن بينش صحيح از قرآن، نمي توان به مرحله ظهور امام زمان (ع) رسيد. اينگونه بينشها و برخوردها، نه تنها مسئله اي را حل نمي کندبلکه ظهور امام را به عقب مي اندازد و ما را به عقب برمي گرداند...
واجعل لنا من لدنک ولياً وجعل لنا من لدنک نصيرا
پي نوشت:
* مجاهد شهيد شاهکرمي در فروردين ماه سال 1353 طي يک درگيري با ساواک به فيض شهادت نائل آمد. [/FONT]
[
-
۱۳۸۶/۱۲/۱۱, ۰۸:۲۵ #2
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 34
- مورد تشکر
- 52 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
چگونه از وقت خود بهترين استفاده را ببريم ؟
ارزش وقت در قرآن و سيره پيشوايان
سرمايه گرانبها
بي شك وقت و فرصت بزرگترين سرمايه گرانبها و بينظير براي بشر است، كه ميتوان در استفاده بهينه از آن، در همه عرصهها به پيش رفت و به عاليترين درجات مادي و معنوي نايل گشت.
وقت يعني فرصتها، ساعتها، روزها و ماهها و سالها بلكه دقيقهها و ثانيهها و لحظهها، بهرهگيري از وقت بزرگترين توفيقي است كه نصيب بشر ميشود، و او ميتواند در پرتو آن به اهداف عاليه برسد، و به پيروزي در همه ابعاد دست يابد، وقت گوهر ناب و گران سنجي است كه ارزش هيچچيز را نميتوان با آن مقايسه كرد، اين كه ميگويند وقت طلاست، تعريف صحيحي نيست، چرا كه:
وقت گذشته را نتواني خريد باز مفردش خيره كاين گهر پاك بيبهاستسعدي چيزي را براي سنجش ارزش وقت نيافته جز شب قدر را كه مطابق قرآن بهتر از هزار ماه است آنجا كه گويد:
قضا روزگاري زمن در ربود كه هر روزش از پي شب قدر بود
مكن عمر ضايع به افسوس و حيف كه فرصت عزيز است و الوقت ضيف
وقت همان عمر انسان است كه سرمايهاي بالاتر از آن نيست، مشروط بر اين كه از آن براي رشد و ترقي ظاهر و باطن استفاده شود، يعني وقت نردبان ترقي گردد، و گرنه نه تنها سرمايه نيست بلكه شرمايه، و وسيله شرّ و تيره بختي است. بر همين اساس امام سجّاد(عليهالسلام) در فرازي از دعاي خود به خداوند عرض ميكند: «وَ عَمِّرنِي ماكانَ عُمرِي بِذلَةً فِي طاعَتِكَ، فَاِذا كانَ عُمرِي مَرتَعاً لِلشَّيطانِ فاقبِضنِي اِلَيكَ؛ عمر طولاني تا هنگامي كه عمرم در راه اطاعت تو صرف شود به من عطا كن، و هرگاه عمرم چراگاه شيطان گردد، جانم را قبل از پيشي گرفتن عذابت بگير.»(1)
و در فراز ديگر عرض ميكند: «وَ نبّهِني لِذِكرِكَ فِي اَوقات الغَفلَةِ، وَ استَعمِلنِي بِطاعَتِكَ فِي اَيامِ المُهلَةِ؛
خدايا مرا در وقتهاي غفلت و بيخبري، براي ياد خودت هوشيار و بيدار كن، و در روزگار فرصت و فراغت، به عبادت و بندگي بگمار.»(2)
انسانها معمولاً وقت را فداي مال و ثروت ميكنند، و آن را وسيله ترقي مادي قرار ميدهند، در صورتي كه بايد مال و ثروت در خدمت وقت باشد، و آنها را وسيله بهرهمندي برتر از وقت قرار داد. بر همين اساس پيامبر(صلياللهعليهو له) فرمود: «كُن عَلي عُمرِكَ اَشَحُّ مِنك عَلي دِرهَمِكَ وَ دِينارِك؛ در مورد حفظ عمر خود بخيلتر از پول و ثروت خود باش.»(3)
به طور كلي هركس براي وقت ارزش قايل شد، و از آن با آگاهي و جدّيت استفاده صحيح نمود، به جايي رسيد، و هركس آن را عاطل و باطل نمود، قطعاً خود را تيره بخت نموده و درچاه هلاكت انداخته است. از اين رو حضرت علي(عليهالسلام) فرمود: «وقتهاي زندگي تو جزء جزء عمر تو است، پس بكوش كه هيچ وقتي از عمر تو جز در موارد اموري كه عامل نجاتت است تلف نشود.»(4)
انسان با ايمان ساعتهاي زندگيش را به سه بخش تقسيم ميكند،
1ـ بخشي را به مناجات با خدا و برقراري ارتباط با آفريدگار جهان ميپردازد.
2ـ و بخشي را در طريق تأمين هزينه زندگي و سامان دادن به معاش(مانند غذا، لباس، مسكن و مركب) به كار ميگيرد
3ـ و بخش ديگر را براي استراحت و بهرهگيري از لذّتهاي حلال و آرامش بخش روح و روان برميگزيند،
و براي خردمند صحيح نيست كه حركتش جز در يكي از اين سه مورد باشد، يعني تأمين معاش، و عبادت و آباد نمودن آخرت يا بهرهگيري از لذّت و آسايش غير حرام
چگونگي استفاده از وقت
چگونگي استفاده بهينه از وقت به اين است كه انسان با برنامه ريزي صحيح، كارهاي مثبت خود را با تنظيم خاصي بين ساعات شبانه روز تقسيم كند، و هر ساعت يا هر چند ساعت را براي انجام كاري قرار داده، و به اين برنامه و نظم ادامه دهد، به گونهاي كه اگر روزي در نظم و برنامهاش خللي وارد شد احساس چالش و كمبود نموده و به جبران آن بپردازد، مثلاً در امور معنوي و خودسازي، چنان كه علماي اخلاق گفتهاند وقتي كه صبح فرا رسيد تا شب هنگام خواب پنج مرحله را با ترتيب و برنامه خاص بپيمايد كه عبارتند از: مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاتبه و مكافئه. يعني در مرحله نخست با خدا و خود شرط و عهد كند كه گناه نكند و دچار لغزش نگردد. در مرحله دوم، مراقب و متوجه باشد كه به عهد خود وفا نمايد، و با مراقبت و نگهباني جدّي به ترك گناه ادامه دهد، و با اراده نيرومند از ورود گناه بر زندگيش جلوگيري نمايد، و در مرحله سوم در پايان كار، خود را محاسبه كند، و اعمال و گفتارش راحسابرسي نمايد، و با كنترل دقيق ريز و درشت كارهاي خود را تجزيه و تحليل نمايد، در مرحله چهارم هرگاه دريافت كه در حسابرسي خود دچار گناه و لغزشي شده است توبه كند، و با عتاب و سرزنش خود، نفس سركش خويش را رام نموده و طغيان آن را سركوب نمايد. و در مرحله پنجم توجه داشته باشد كه گناه موجب چالش شده، با انجام كارهاي نيك آن را جبران نمايد، و خلأ به وجود آمده را پُر كند.
اين برنامه ريزي پنج مرحلهاي يك نوع وقتشناسي، و بهرهمندي از فرصت طلايي وقت است، كه قطعاً باعث رشد و تعالي شده و موجب نجات و پيروزي در دو جهان خواهد شد. اميرمؤمنان علي(عليهالسلام) براي استفاده از ساعات شبانه روز و چگونگي بهرهمندي از آن ساعتها در سخني ميفرمايد:«انسان با ايمان ساعتهاي زندگيش را به سه بخش تقسيم ميكند،
1ـ بخشي را به مناجات با خدا و برقراري ارتباط با آفريدگار جهان ميپردازد.
2ـ و بخشي را در طريق تأمين هزينه زندگي و سامان دادن به معاش(مانند غذا، لباس، مسكن و مركب) به كار ميگيرد
3ـ و بخش ديگر را براي استراحت و بهرهگيري از لذّتهاي حلال و آرامش بخش روح و روان برميگزيند، و براي خردمند صحيح نيست كه حركتش جز در يكي از اين سه مورد باشد، يعني تأمين معاش، و عبادت و آباد نمودن آخرت يا بهرهگيري از لذّت و آسايش غير حرام.»(5)
ارزش وقت از ديدگاه قرآن
در قرآن به قدري به وقت احترام شده كه گويي در اوج ارزشها و مادر فضايل است، تا آنجا كه خداوند به آن سوگند ياد نموده و ميفرمايد: «والعصر؛ سوگند به وقت»(6)
زيرا عصر به معني زمان و روزگار است، كه در تفسير اين آيه به عنوان يكي از تفاسير ذكر شده، و زمان همان وقت است.
در قرآن آنچه را كه موجب اتلاف وقت ميشود به عنوان لغو، باطل، افراط و به طور كلّي بيهوده گرايي و پوچي، از آن سرزنش شده است، چرا كه موجب نابودي عاليترين سرمايه زندگي، و آفت زيست سالم ميگردد، خداوند در تعريف انسان با ايمان ميفرمايد: «و الّذين هم عن اللّغو معرضون؛ مؤمنان از كارهاي بيهوده رويگردان هستند.»(7)
نيز در چندين آيه، خسارت و آه و افسوس آنان را كه به وقت اهمّيت ندادند، در قيامت متذكر شده در يكجا ميفرمايد: «و خسر هنا لك المبطلون؛ در قيامت اهل باطل و اتلافگران وقت زيان خواهند ديد.»(8)
و در مورد ديگر ميفرمايد: «ان تقول نفسٌ يا حسرتي علي ما فرّطت في جنب اللّه؛ بايد ترسيد از آن روزي(قيامت) كه انسان بيهوده گرا بگويد افسوس بر من از افراط كاري و كوتاهيهايي كه در راه اطاعت خدا نمودم.»(9)
تا آنجا كه با ناله و فرياد ميگويند به دنيا باز گرديم و از وقت استفاده كنيم، ولي به آنها گفته ميشود، ما عمر و وقت وسيعي در اختيار شما گذاشتيم، چرا استفاده نكرديد؟ «و هم يصطرخون فيها ربّنا اخرجنا...؛ دوزخيان فرياد ميزنند پروردگارا! ما را از دوزخ خارج كن تا عمل صالحي انجام دهيم، غير از آنچه انجام داديم(در پاسخ به آنان گفته ميشود) آيا شما را به اندازهاي وقت وسيع نداديم به طوري كه هر كس پندپذير است، پندها را بپذيرد و آيا انذار كننده الهي به سراغ شما نيامد؟ اكنون عذاب الهي را بچشيد كه براي ظالمان هيچ ياوري نيست.»(10)
چنان كه ملاحظه ميكنيد قرآن با تعبيرات گوناگون و هشدارهاي شديد، ما را به بهرهگيري صحيح از وقت فراخوانده، و اتلافگران وقت را به عذابهاي سخت تهديد نموده است، بنابراين آنان كه وقت خود را به بطالت ميگذرانند در حقيقت بر ضد قرآن گام برداشته، و در راه گمراهي افتادهاند، چرا كه قرآن قدرداني از وقت را از اركان اصلي ايمان، و وسيله نجات و پيروزي قرار داده است. آخرين سخن اين كه به فرموده قرآن يكي از پرسشهايي كه كافران از پيامبر(صلياللهعليهو له) نمودند در مورد فوايد ماهها بود، خداوند به پيامبر(صلياللهعليهو له) وحي كرد: «قل هي مواقيتٌ للنّاس...؛بگو اين ماهها نشان دهنده وقتها براي نظام زندگي مردم است.»(11)
از اين عبارت ميتوان اين نتيجه را گرفت كه: زندگي فردي و اجتماعي، هيچ كس بدون وقتشناسي و ايجاد نظم و برنامه به سامان نميرسد، نظم در تقسيم صحيح وقت، نظم در برنامه ريزي، نظم در مديريت و اجرا، ما با يك نگاه به جهان هستي ميفهميم كه همه چيز بر اساس نظم دقيق است، بنابراين بيهوده گرايي، درست گام نهادن بر خلاف نظم است، همان گونه كه گردش ماه وسيلهاي براي نظام زمان بندي شده است، ما نيز بايد همسو با اين نظام، با برنامه ريزي صحيح حركت كنيم، و زندگي معنوي و مادي خود را با آن هماهنگ سازيم، و اين هماهنگي همان استفاده مطلوب از وقتها، فرصتها و لحظهها است.
1. صحيفه سجاديه، دعاي بيستم، بند 6.
2. همان، بند 29.
3. بحارالانوار، ج 77، ص 78.
4. غررالحكم، ج1، ص 252.
5. نهج البلاغه، حكمت 39.
6. سوره عصر، آيه 1.
7. سوره مؤمنون، آيه 3.
8. همان، آيه 78.
9. سوره زمر، آيه 56.
10. سوره فاطر، آيه 37.
11. سوره بقره، آيه 189.
حجةالاسلام و المسلمين محمد محمدي اشتهار
ویرایش توسط montazere mahdi : ۱۳۸۶/۱۲/۱۱ در ساعت ۰۸:۲۷
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری