-
۱۳۸۷/۰۱/۰۲, ۲۱:۱۵ #1
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۶
- نوشته
- 247
- مورد تشکر
- 271 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
هر کس هوای کربلا دارد بیاید
2am کنید
دلم خیلی هوای شلمچه رو کرده
هنوز چند هفته نشده ولی دلم براش پر می زنه ، انگار همین دیروز بود ، توی یکی از روزای قشنگ خدا، توی اون غروبای زیبای شلمچه ، دلم هوایی شد و به قول بچه ها سیمم وصل شد ، دوباره خودم رو پیدا کردم.
منی که چند وقتی بود خودمو ، صفامو، پاکیمو ،و .. گم کرده بودم. خود به خود زانوهام سست شد و نشستم روی خاکش همون لحظه بود که حس کردم باید یه چیزایی رو قول بدم ، حس کردم دیگه نباید بترسم، من می تونم!
حس کردم اونا روی من حساب کردند که منو تا اینجا اووردن . دلمو زدم به دریا و گفتم: شهدا ! قول می دم ! قول می دم که خودم رو اصلاح کنم ، قول می دم که سعی کنم ، تمام سعی ام رو بکنم که اخلاق و رفتارم رو مثل شما ها کنم ! فقط یه شرط داره! باید برام دعا کنید. دعاکنید که زیر قولم نزنم ! دعا کنید جوری بشم که به درد آقام بخورم ، مثل شوماها. دعا کنید بتونم حافظ دین و انقلابم باشم همانطوری که شماها بودید. آخرشم برام دعا کنید که ان شاءالله شهید بشم.
می دونم دارید صدامو می شنوید ، پس برام دعا کنید.
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۷/۰۱/۰۳, ۲۲:۰۳ #2
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۶
- نوشته
- 247
- مورد تشکر
- 271 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
عاقد دوباره گفت:"وکیلم!..." پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
گفتند: رفته گل ... نه ، گلی گم .... دلش گرفت
یعنی که از اجازه بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل های سرد که بی دردسر نبود
ای کاش نامه یا خبری، عطر چفیه ای
رویای دخترانه او بیشتر نبود
عکس پدر ، مقابل آیینه، شمعدان
آن روز دور سفره ، جز چشم تر نبود
عاقد دوباره گفت:" وکیلم ؟ ..." دلش شکست
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
او گفت: بابا اجازه بابا ... بله .... بله ...
مردی که غیر آیینه ای شعله ور نبود!
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۱/۰۳, ۲۲:۰۵ #3
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۶
- نوشته
- 247
- مورد تشکر
- 271 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
عدد "یک" در جبهه عجب اکسیری بود:
یک خدا ، یک هدف، یک وسیله ، یک سلیقه ، یک شکل ، یک رنگ ، یک لباس ، یک قبله ، یک نوع غذا ، یک دل ، یک فرمانده ، یک صف ، یک حرکت .
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۱/۰۳, ۲۲:۰۶ #4
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۶
- نوشته
- 247
- مورد تشکر
- 271 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
آنان که رفتند کاری حسینی کردند !
حال برادرم ، خواهرم ! آیا ما داریم کاری زینبی می کنیم؟
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۱/۱۶, ۱۶:۴۸ #5
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۶
- نوشته
- 247
- مورد تشکر
- 271 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
-
۱۳۸۷/۰۱/۱۶, ۱۷:۳۶ #6
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,566 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
اتل متل تتوله
یه بازیه قشنگه
اما پاهای بابا
تو این بازی می لنگه
وقتی که من می سوزم
پاهام رو ور می چینم
وقتی بابام می سوزه
چیزه دیگه می بینم
می بینم پای بابا
از زانو خم نمی شه
بازی به هم می خوره
چون یه پا کم نمی شه
بابام می گه دخترم
این بازی دیگه بسه
بهش می گم "بابا جون
اینکه اولین دسته"
من واسه بار دوم
بازی رو باز می خونم
خودم باید بسوزم
اینو دیگه می دونم
شاعر:گمنام
-
تشکرها 2
-
۱۳۸۷/۰۱/۱۶, ۱۷:۵۳ #7
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۶
- نوشته
- 247
- مورد تشکر
- 271 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
هنگام جنگ دادیم صد ها هزار دارا
شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا
دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه
در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در یان زمانه ناگه ، چادر لباس جین شد
با چفیه ای که گلگون از خون صد چو داراست
سارا ، خود از برای ، جلب نظر بیاراست
آن مقنعه ور افتاد، جایش فوکول در آمد
سارا به قول دشمن از املی در آمد
دارا و گوشواره ، حقا که شرم دارد!
در دستهایش امروز ، او بند چرم دارد
با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم
یا رب تو شاهدی بر اعمالمان یکایک
بدم المظلوم یا الله ، عجل فرجه ولیک
جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آنها به جبهه رفتند ، اینها شدند طلبکار!!!
ابوالفضل سپهر
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۱/۱۶, ۱۸:۴۷ #8
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,566 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
اتل متل تاریک
راه به این باریکی
میون دریای خون
میون شط جنون
حاجی معبر واشده
اینجا کربلا شده
"گمنام"
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۱/۲۲, ۱۹:۳۶ #9
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۶
- نوشته
- 247
- مورد تشکر
- 271 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
-
۱۳۸۷/۰۱/۲۳, ۱۷:۱۸ #10
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۶
- نوشته
- 247
- مورد تشکر
- 271 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
اتل متل يه بابا - دلير و زار و بيمار- اتل متل يه مادر - يه مادر فداكار
اتل متل بچهها - كه اونارو دوست دارن - آخه غير اون دوتا - هيچ كسي رو ندارن
مامان بابا رو ميخواد - بابا عاشق اونه - به غير بعضي وقتا - بابا چه مهربونه
وقتي كه از درد سر - دست ميذاره رو گيجگاش - اون باباي مهربون - فحش ميده به بچههاش
همون وقتي كه هرچي - جلوش باشه ميشكنه - همون وقتي كه هرچي - پيشش باشه ميزنه
غير خدا و مادر - هيچكسي رو نداره - اون وقتي كه باباجون - موجي ميشه دوباره
*
دويدم و دويدم - سر كوچه رسيدم - بند دلم پاره شد - از اون چيزي كه ديدم
بابام ميون كوچه - افتاده بود رو زمين - مامان هوار ميزد - شوهرمو بگيرين
مامان با شيون و داد - ميزد توي صورتش - قسم ميداد بابارو - به فاطمه ، به جدش
تورو خدا مرتضي - زشته ميون كوچه - بچه داره ميبينه - تو رو به جون بچه
بابا رو كردن دوره - بچههاي محله - بابا يه هو دويد و - زد تو ديوار با كله
*
هي تند و تند سرش رو - بابا ميزد تو ديوار - قسم ميداد حاجي رو - حاجي گوشي رو بردار
نعرههاي بابا جون - پيچيد يه هو تو گوشم - الو الو كربلا - جواب بده به گوشم
مامان دويد و از پشت - گرفت سر بابا رو - بابا با گريه ميگفت - كشتند بچههارو
بعد مامانو هلش داد - خودش خوابيد رو زمين - گفت كه مواظب باشين - خمپاره زد، بخوابين
الو الو كربلا - پس نخودا چي شدن؟ - كمك ميخوايم حاجي جون - بچهها قيچي شدن
تو سينه و سرش زد - هي سرشو تكون داد - رو به تماشاچيا - چشاشو بست و جون داد
سوي بابا دويدم - بالا سرش رسيدم - از درد غربت اون - هي به خودم پيچيدم
*
بعضي تماشا كردن - بعضي فقط خنديدن - اونايي كه از بابام - فقط امروزو ديدن
درد غربت بابا - غنيمت نبرده - شرافت و خون دل - نشونههاي مرده
اي اونايي كه امروز - دارين بهش ميخندين - براي خندههاتون - دردشو ميپسندين
امروزشو نبينين - بابام يه قهرمونه - يهروز به هم ميرسيم - بازي داره زمونه
موج بابام كليده - قفل در بهشته - درو كنه هر كسي - هر چيزي رو كه كشته
يه روز پشيمون ميشين - كه ديگه خيلي ديره - گريههاي مادرم - يقه تونو ميگيره
بالا رفتيم ماسته - پايين اومديم دروغه - مرگ و معاد و عقبي - كي ميگه كه دروغه؟
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری