-
۱۳۸۹/۰۷/۱۱, ۱۴:۱۴ #21
با سلام و احترام
قياستان مع الفارغ است ...
اعراب با عرب فرق دارد ...
مكه و مدينه و... نيز شاهراه تجارت از شرق به غرب بوده ...
گرچه مناطق عربستان از نظر عوامل محيطي متفاوتند ولي
از نظر پيشرفت و سطح زندگي نميتوانستند شهرهاي مكه و
مدينه و... را قيراندود كرده باشند تا عقب بمانند ...
اين شهرها كه در مسير تجار بودند و در وسط تمدن ها يي
پيشرفته ، نمي توانستند مردمي پرورش دهند كه
كاملا بدوي بوده باشند ...
اين ساده انگاري مدعاست ...
بايد در مورد تاريخ خرد را ملاك قرار داد و قضاوت كرد ...
بايد در مورد تاريخ اديان تحقيق كرد
پرستيدن الله توسط پادشاهي پيش از پيامبر
الزاما نشان بت پرستي يا مشرك بودن آن فرد نيست ...
اتفاقا اين نشان مي دهد كه فرد مورد نظر
با گفتن عبارت تهليل مشرك نبوده و
مانند شاهان همدوره اش در ايران آتش و
خورشيد و ستاره رانميپرستيده (بنگريد به
كريستين سن - ايران در زمان ساسانيان-
بخش مناظره عيسويان)
حال در مرحله بعد بفرض اثبات اين موضوع كه
اين الله مورد نظر آن شاه چيز ديگري بوده
مي توان اين فرض قوي را در نظر گرفت كه
اين الله در طول تاريخ توسط پيامبران ديگري
تبليغ شده ولي به مرور تحريف شده و مردم
گمراه شده اند ...
و فقط نام آن باقي مانده است ...
مي خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش كنند ...www.shahaab.blogfa.com
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۹/۰۷/۱۲, ۲۱:۳۵ #22
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۸
- نوشته
- 2,245
- مورد تشکر
- 5,583 پست
- حضور
- 19 روز 19 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
آیا اسلام به زور شمشیر وارد ایران شد؟
[QUOTE=amir6;360204]با سلام
یک سوالی که همیشه ذهن مرا مشغول کرده این است و ممنون می شوم دوستان جواب منطقی به من بدهند
چرا آنها دین اسلام را به ما تحمیل کردند؟
با سلام؛در اين كه ايران توسط نيروي نظامي اسلام فتح شد شكي نيست؛ ولي سؤال اين است كه آيا آيين اسلام با زور سرنيزه به ملت ايران تحميل شد؟ يعني انتخاب و آزادي در بين نبوده است؟ به عنوان مثال يك وقت كسي را اسير و به اجبار چيزي را بر او تحميل ميكنند؛ ولي گاه كسي در اسارت به سر ميبرد اما از نداي حق مطلع ميگردد و به آن جواب ميدهد و آزادانه راهي را انتخاب ميكند.ايران نيز چنين است. حال با توجه به نبودن فرستندههاي راديو و تلويزيون وامثال آن آيا پادشاهان ساساني اجازه ميدادند كه نداي اسلام بدون جهاد به گوش ايرانيان برسد؟ شكي نيست كه قدرت ساساني همچون سدي پولادين دربرابر نداي اسلام قرار گرفته بود و براي اين كه مردم با اسلام آشنا شوند راهي جز شكستن اين سد نبود و اين جا است كه قرآن مجيد ميفرمايد:«لولا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع... اگر صلحا و پاكدلان در برابرستمگران نميايستادند هيچ معبدي براي عبادت خداي سبحان باقي نميماند».اين مسأله اختصاص به پيامبر اسلام(ص) ندارد.آيا نمرود با حضرت ابراهيم(ع) كنار آمد؟ آيا فرعون به موسي(ع) اجازه تبليغ داد؟ آيا قيصر حضرت عيسي(ع) را آزادگذاشت؟ اما آنها با همه معجزات و حقانيتي كه از پيامبران مشاهده ميكردند، تا آخرين نفس با آنان جنگيدند. حال سؤال اين جا است كه بعد از شكستن اين سد در ايران چه پيش آمد؟ به نظر ما وقتي ايرانيان با اسلام آشنا شدند به دلايل زير اين آيين را پذيرفتند:الف) در اصل مقابله با ارتش اسلام، ملت ايران مقابله سرسختي از خود نشان نميدهد وگرنه شكي نيست كه ارتش اسلام با آن عِدّه و عُدّه ناچيز نميتوانست قدرت افسانهاي ايران را در هم بشكند.ب ) وقتي اسلام وارد ايران شد ملت ايران با همه وجودش به حمايت و ترويج اسلام قيام كردند.ج ) اقتدار ملت ايران به گونهاي بود كه توانست حكومت را از بنياميه به بنيالعباس انتقال دهد و حكومت را ازامين به مأمون منتقل كند و در نهايت اعراب را از ايران اخراج نموده و حكومت مستقلي تشكيل دهد.اقتدار فرهنگي ايران نيز به گونهاي بود كه توانست زبان وادبيات خود را حفظ كند؛ برخلاف ساير كشورها كه وقتي به دست ارتش اسلام فتح شد زبان عربي جايگزين زبان رسمي آنان شد. همچنين گفتني است كه يكي از حاميان اصلي ائمه هدي(ع) و فرزندان والاگهر پيغمبر(ص) ايرانيان بودند.حال اگر ملت ايران اسلام را براي خود يك آيين تحميلي ميدانست، چرا پس از آن كه استقلال يافت و ديگر قدرت اعراب را بر سر خود نميديد، از آن دست نكشيد؟ و ميبينيم نه تنها اسلام را طرد نميكند بلكه به شهادت تاريخ اولين مروّج اسلام قرار ميگيرد. آيا اين وفاداري و تجربه تاريخي، نشانگر آن نيست كه از همان ابتدا ملت ايران اسلام را آزادانه برگزيده است؟ شاهد ديگر بر اين كه اسلام دين شمشير نبوده است سرايت و پذيرش اسلام در خاور دور است.توضيح آن كه هم اكنون اندونزي بزرگترين كشور اسلامي از نظر جمعيت به شمار ميرود و همينطور مالزي يك كشور اسلامي است و در چين و فيليپين و... ميليونها مسلمان زندگي ميكنند. آيا اسلام با چه قدرتي به درون اين كشورها نفوذ كرده است؟ گفتني است كه نفوذ اسلام در اين كشورها صرفا تبليغاتي بوده است؛ به ويژه از طريق تاجران مسلمان و اين خود شاهد ديگري است بر اين كه اسلام دين زر و زور و تحميل نبوده است.جهت آگاهي بيشتر ر.ك:1- خدمات متقابل اسلام و ايران؛ شهيد مطهري2- تاريخ گسترش اسلام، ص 149 ؛سرتوماس آرنولد3- شناخت تحليلي اسلام، ص 529 ؛يحيي نوري4- سيري در تاريخ فرهنگ ايران، ص 125 ؛گروهي از نويسندگان5- ساخت دولت در ايران، ص 2؛ غلامرضا انصافپور6- تاريخ اجتماع ايران، ج 2، ص 2 ؛ مرتضي راوندي
ویرایش توسط مقداد : ۱۳۸۹/۰۷/۱۲ در ساعت ۲۱:۳۶
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۹/۰۷/۱۲, ۲۲:۰۵ #23
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۸
- نوشته
- 2,245
- مورد تشکر
- 5,583 پست
- حضور
- 19 روز 19 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نفوذ آرام و تدریجی اسلام در ایران-بخش اول-
نفوذ آرام و تدریجى
هر چه روزگار مىگذشت،بر علاقه و ارادت ایرانیان نسبتبه اسلام و بر هجوم روز افزون آنان به اسلام و ترک کیشها و آیینهاى قبلى و آداب و رسوم پیشین افزوده مىشد.
بهترین مثال،ادبیات فارسى است.هر چه زمان گذشته است،تاثیر اسلام و قرآن و حدیث در ادبیات فارسى بیشتر شده است.نفوذ اسلام در آثار ادبا و شعرا و حتى حکماى قرون ششم و هفتم به بعد بیشتر و مشهودتر است تا شعرا و ادبا و حکماى قرون سوم و چهارم.این حقیقت از مقایسه آثار رودکى و فردوسى با آثار مولوى و سعدى و نظامى و حافظ و جامى کاملا هویداست.
در مقدمه کتاب احادیث مثنوى (تالیف مرحوم بدیع الزمان فروزانفر) پس از آنکه مىگوید:«از قدیمترین عهد،تاثیر مضامین احادیث در شعر پارسى محسوس است»و به اشعارى از رودکى استشهاد مىکند،مىگوید:
«از اواخر قرن چهارم که فرهنگ اسلامى انتشار تمام یافت و مدارس در نقاط مختلف تاسیس شد و دیانت اسلام بر سایر ادیان غالب آمد و مقاومت زرتشتیان در همه بلاد ایران با شکست قطعى و نهایى مواجه گردید و!100 فرهنگ ایران به صبغه اسلامى جلوهگرى آغاز نهاد و پایه تعلیمات بر اساس ادبیات عربى و مبانى دین اسلام قرار گرفت،بالطبع توجه شعرا و نویسندگان به نقل الفاظ و مضامین عربى فزونى گرفت و کلمات و امثال و حکم پیشینیان(قبل از اسلام)در نظم و نثر کمتر مىآمد.چنانکه به حسب مقایسه،در سخن دقیقى و فردوسى و دیگر شعراى عهد سامانى و اوایل عهد غزنوى نام زرتشت و اوستا و بوذرجمهر و حکم وى بیشتر دیده مىشود تا در اشعار عنصرى و فرخى و منوچهرى که در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم مىزیستهاند.»
نیز تاریخ نشان مىدهد که هر چه استقلال سیاسى ایرانیان بیشتر شده،اقبال آنها به معنویات و واقعیات اسلام فزونى یافته است.
ویرایش توسط مقداد : ۱۳۸۹/۰۷/۱۲ در ساعت ۲۲:۰۶
-
تشکرها 3
-
۱۳۸۹/۰۷/۱۲, ۲۲:۱۲ #24
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۸
- نوشته
- 2,245
- مورد تشکر
- 5,583 پست
- حضور
- 19 روز 19 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نفوذ آرام و تدریجی اسلام در ایران-بخش دوم-
طاهریان و آل بویه و دیگران که نسبتا استقلال سیاسى کاملى داشتند،هرگز به فکر این نیفتادند که اوستا را دوباره زنده کنند و دستورات آن را سر مشق زندگى خود قرار دهند،بلکه بر عکس با تلاشهاى پیگیر براى نشر حقایق اسلامى کوشش مى کردند.
ایرانیان پس از صد سال که از فتح ایران به دست مسلمانان گذشت،نیروى نظامى عظیمى به وجود آوردند.دستگاه خلافت اموى در اثر اجحافات و انحرافات از تعلیمات اسلامى مورد بى علاقگى عموم مسلمانان-بجز اعرابى که روى تعصب عربى گام برمىداشتند-واقع شد. ایرانیان با قدرت و نیروى خود توانستند خلافت را از خاندان اموى به خاندان عباسى منتقل کنند.قطعا در آن زمان اگر مىخواستند حکومت مستقل سیاسى تشکیل دهند و یا آیین کهن خویش را تجدید کنند،براى آنان کاملا مقدور بود ولى در آن وقت نه به فکر تاسیس حکومت مستقل در برابر دستگاه خلافت افتادند و نه به فکر تجدید آیین کهن و دور افکندن آیین جدید.تا آن وقت تصور مىکردند با تغییر خلافت از دودمانى به دودمان دیگر مىتوانند به آرزوى خود که زندگى در ظل یک حکومت دینى اسلامى در پرتو قرآن کریم بود نایل گردند.
تا آنکه دوره بنى العباس پیش آمد و از دودمان عباسى نیز ناراضى شدند.در دوره بنى عباس جنگ میان طاهر بن الحسین و سپاه ایرانى به طرفدارى از مامون از یک طرف،و على بن عیسى و سپاهیان عرب به طرفدارى امین از طرف دیگر واقع شد.غلبه طاهر بن الحسین بر سپاهیان طرفدار امین بار دیگر نشان داد که قدرت نظامى در اختیار ایرانیان است.در عین حال،در این موقع نیز ایرانیان نه به فکر استقلال سیاسى افتادند و نه به فکر اینکه دین اسلام را کنار بگذارند.ایرانیان هنگامى به فکر استقلال سیاسى افتادند که از حکومتهاى عربى و اینکه آنها یک حکومت واقعا اسلامى باشند صد در صد مایوس شدند.
اما در عین حال تنها به استقلال سیاسى قناعت کردند و نسبتبه آیین مقدس اسلام سخت وفادار ماندند.اغلب ایرانیان در دوره استقلال سیاسى ایران مسلمان شدهاند.استقلال سیاسى ایران از اوایل قرن سوم هجرى شروع شد و تا آن وقت هنوز بسیارى از مردم ایران به کیشها و آیینهاى قدیم از قبیل زرتشتى و مسیحى و صابى و حتى بودایى باقى بودند.سفرنامههایى که در قرن سوم و چهارم نوشته شده حکایت مىکند که تا آن زمانها در ایران آتشکدهها و کلیساهاى فراوان وجود داشته است،بعدها کمکم از عدد آنها کاسته شده و جاى آنها را مساجد گرفته است.
تاریخ نویسان اسلامى خاندانهاى چندى را از ایرانیان نام مىبرند که تا قرنهاى دوم و سوم، بلکه تا قرن چهارم هجرى همچنان به دین زرتشتباقى بودهاند و در اجتماع مسلمانان، محترم مىزیستهاند و سپس آن دین را ترک کردهاند.مىگویند:سامان جد اعلاى سامانیان که از احفاد سلاطین ساسانى است و خود از بزرگان بلخ بوده است در حدود قرن دوم،و جد اعلاى خاندان قابوس که آنها نیز حکومت و فرمانروایى یافتند در قرن سوم،و مهیار دیلمى شاعر زبر دست و معروف ایرانى در اواخر قرن چهارم هجرى به دین اسلام گرویدند.
مردم طبرستان و قسمتهاى شمالى ایران تا سیصد سال پس از هجرت هنوز دین جدید را نشناخته بودند و با دولتخلفا به دشمنى بر مىخاستند.بیشتر مردم کرمان در تمام مدت خلافت امویها زردشتى ماندند و در روزگار اصطخرى(صاحب کتاب المسالک و الممالک) زردشتیان فارس اکثریت را تشکیل مىدادهاند.
مقدسى صاحب کتاب احسن التقاسیم نیز که از مورخان و جغرافى نویسان بزرگ جهان اسلام است و خود به ایران مسافرت کرده است،در صفحه39 و 420 و429 کتاب خود از زردشتیان فارس و نفوذ بسیار آنها و احترام آنها نزد مسلمانان که از سایر اهل ذمه محترمتر بودهاند یاد کرده است.
بنا به گفته این مورخ،در جشنهاى زردشتیان در آن وقت همه بازارهاى شهر را آذین مىبستهاند و در عیدهاى نوروز و مهرگان،مردم شهر در سرور و شادى با ایشان هماهنگ مىشدهاند.مقدسى در صفحه323 احسن التقاسیم راجع به مذهب اهل خراسان مىگوید:«در آنجا یهودى بسیار است و مسیحى کم و اصنافى از مجوس در آنجا هستند».مسعودى مورخ اسلامى متوفى در نیمه اول قرن چهارم که او نیز به ایران مسافرت کرده است و با اینکه ایرانى نیستبه تاریخ ایران و آثار ایران علاقه خاصى نشان مىدهد در کتاب التنبیه و الاشراف صفحات 91 و 92 از خاندان محترمى از مردم اصطخر نام مىبرد که کتاب تاریخ جامعى از دوره ساسانیان در دست داشتهاند و مسعودى از آن کتاب استفاده کرده است.مسعودى حتى نام موبد زمان خود را مىبرد.معلوم مىشود موبد زردشتیان به اعتبار عده فراوان زردشتى شخصیت ممتازى به شمار مىآمده است.
مسعودى در جلد اول مروج الذهب صفحه 382 تحت عنوان«فى ذکر الاخبار عن بیوت النیران و غیرها»از آتشکدههاى زردشتیاد مىکند.از آن جمله از آتشکدهاى در«دارابجرد»نام مىبرد و مىگوید:در این تاریخ که سال 332 هجرى است،آن آتشکده موجود است و مجوس آن اندازه که به آتش آن آتشکده احترام مىگزارند و آن را تعظیم و تقدیس مىکنند،آتش هیچ آتشکده دیگر را چنین تعظیم نمىکنند.
اینها همه مىرساند که-چنانکه گفتیم-ایرانیان تدریجا اسلام را پذیرفتهاند و اسلام تدریجا و مخصوصا در دورههاى استقلال سیاسى ایران بر کیش زرتشتى غلبه کرده است.عجیب این است که زرتشتیان در صدر اسلام که دوره سیادت سیاسى عرب است،آزادى و احترام بیشترى داشتهاند از دورههاى متاخرتر که خود ایرانیان حکومت را به دست گرفتهاند.هر اندازه که ایرانیان مسلمان مىشدند اقلیت زردشتى وضع نامناسبترى پیدا مىکرد،و ایرانیان مسلمان از اعراب مسلمان تعصب بیشترى علیه زردشتىگرى ابراز مىداشتند و ظاهرا همین تعصبات ایرانیان تازه مسلمان سبب شد که عدهاى از زرتشتیان از ایران به هند مهاجرت کردند و اقلیت پارسیان هند را تشکیل دادند.
در اینجا بد نیستسخن مستر فراى،نویسنده کتاب میراث باستانى ایران را از صفحه396 آن کتاب نقل کنیم.او مىگوید:
«از منابع اسلامى چنین بر مىآید که استخر در فارس که یکى از دو کانون آیین زرتشتى در ایران ساسانى(کانون دیگرش در شیز آذربایجان)بود،در روزگار اسلام نیز همچنان شکوفا ماند.اندک اندک شبکه آتشگاهها با کم شدن زردشتیان رو به کاستى نهاد.با اینهمه بیشتر مردم فارس تا قرن دهم میلادى همچنان به آیین زرتشت وفادار ماندند و پس از آن تا روزگار کشورگشایى سلجوقیان در سده یازدهم باز گروه انبوهى زرتشتى در فارس مىزیستند.شرح جالبى از پیکار میان مسلمانان و زرتشتیان در شهر کازرون در زمان ابو اسحاق ابراهیم بن شهریار الکازرونى که بنیانگذار یکى از فرقههاى متصوفان است و در سال 1034 میلادى درگذشته است،در دست داریم.
بسیارى از زرتشتیان به راهنمایى این شیخ به اسلام گرویدند ولى از این کتاب(کتاب معجم البلدان یاقوت)و نیز از کتابهاى دیگر اسلامى چنین برمى آید که موقعیت زرتشتیان همچنان استوار بوده است.
عامل کازرون در روزگار آل بویه که از آنجا بر سراسر فارس فرمان مىراند زرتشتى بود و«خورشید»نام داشت.وى در دیده فرمانرواى بویهى شیراز چنان پایگاه بلندى داشت که این شاهزاده بویهى فرمان داد تا شیخ کازرونى نزد او برود و سرزنشهاى او را به سبب آشوبى که براى مسلمان کردن مردم بر پا کرده بود بشنود(ص117-121).مسلمانان و زرتشتیان دو گروه عمده فارسى بودند و مسیحیان و یهود بسیار اندک بودند.»
در صفحه399 مىنویسد:
«هر چه بر دامنه اندیشه هاى اسلامى افزوده مىشد جنبشهاى گوناگون مانند صوفیگرى و شیعیگرى رونق مىیافت و در نتیجه پناهگاهى براى ایرانیانى که نمىتوانستند از اندیشههاى کوتاه و توسعه نیافته زرتشتى پیروى کنند پدید مىآمد.هنگامى که فرمانروایان دیلمى ایران به تشیع گرویدند و بخشهاى غربى ایران را از دستخلیفه بدر بردند و سرانجام در سال 945 میلادى(334 هجرى)بر بغداد دستیافتند،آیین زرتشت رو به زوال نهاد.دیگر آل بویه اسلام و زبان عربى را برگزیدند،زیرا که این هر دو جنبه بین المللى گرفته بود و حال آنکه زرتشتیان به محلات مخصوص زرتشتى نشین رانده شده بودند.چنین مىنماید که روى هم رفته آل بویه شیعى مذهب در برابر پیروان مذهبهاى دیگر مسامحه و بردبارى پیشه کرده بودند،زیرا خلفاى سنى و بسیارى از گماشتگان رسمى سنى مذهب را بر سر کارها بر جاى مىگذاشتند. چنانکه گفتیم عامل زرتشتى کازرون نیز از جمله این گونه کسان بود.اما آل بویه بیشتر دلبستگى به سنتهاى عربى خاندان على علیه السلام و فرهنگ اسلامى داشتند تا به سربلندىهاى گذشته ایران،مثلا عضد الدوله یکى،از پادشاهان آل بویه در سال 955 میلادى(344 هجرى)دستور داد تا کتیبهاى در تخت جمشید به عربى بکنند.»
چه عاملى سبب شد که قرنها بعد از زوال سیادت سیاسى عرب،مردم ایران گرایش بیشترى نسبتبه اسلام نشان بدهند؟آیا جز جاذبه اسلام و سازگارى آن با روح ایرانى چیز دیگرى در کار بوده است؟
خود حکومتهاى مستقل ایرانى که از لحاظ سیاسى دشمن حکومتهاى عربى بودند،بیش از حکومتهاى عربى پاسدار اسلام و مؤید و مروج علماى اسلام و مشوق خدمتگزاران اسلام بودند،دانشمندان را در تالیف و تصنیف کتابهاى اسلامى و در تعلیم علوم اسلامى کمک مىکردند.
شور و هیجانى که ایرانیان نسبتبه اسلام و علوم اسلامى در طول چهارده قرن اسلام حتى در دو قرن اول-که سرجان ملکم انگلیسى نام آنها را«دو قرن سکوت»گذاشته است-نشان دادند،هم از نظر اسلام بى سابقه بود و هم از نظر ایران،یعنى نه ملت دیگرى غیر از ایرانى آن قدر شور و هیجان و عشق و خدمت نسبتبه اسلام نشان داده است و نه ایرانیان در دوره دیگرى براى هدف دیگرى(چه ملى و چه مذهبى)این قدر شور و هیجان نشان دادهاند.
ایرانیان پس از استقلال بدون هیچ مزاحمتى مىتوانستند آیین و رسوم کهن خود را احیا کنند ولى نکردند،بلکه بیشتر به آن پشت کردند و به اسلام رو آوردند،چرا؟چون آنها اسلام را با عقل و اندیشه و خواستههاى فطرى خود سازگار مىدیدند،هیچ گاه خیال تجدید آیین و رسومى را که سالها موجب عذاب روحى آنان بود در سرنمىپروراندند و این سنتى است که طبق شهادت تاریخ در طول این چهارده قرنى که اسلام به ایران آمده است همچنان باقى و پابرجاست.و اگر ملاحظه مىکنید که افراد معدود معلوم الهویهاى در این روزگار و احیانا زمانهاى گذشته سخن از تجدید آیین و رسوم قدیم به میان آوردهاند،نباید آنها را به حساب ملت ایران آورد چه،ایرانیان بارها نشان دادهاند که از خود اعراب،اسلام را با روحیات خود سازگارتر دانستهاند و دلیل آن اینهمه خدمات صادقانهاى است که آنان در طول این چهارده قرن به اسلام و قرآن نمودهاند، خدماتى که با اخلاص و ایمان عجیبى همراه بوده است.
ویرایش توسط مقداد : ۱۳۸۹/۰۷/۱۲ در ساعت ۲۲:۲۰
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۹/۰۷/۱۶, ۰۰:۳۴ #25
- تاریخ عضویت
دي ۱۳۸۸
- نوشته
- 2,245
- مورد تشکر
- 5,583 پست
- حضور
- 19 روز 19 دقیقه
- دریافت
- 12
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
[QUOTE=amir6;360204]با سلام
یک سوالی که همیشه ذهن مرا مشغول کرده این است و ممنون می شوم دوستان جواب منطقی به من بدهند
.
چرا اعراب بعد از حمله به ایرن همه چیز را ویران کردند حتی کتابخانه ها را ؟؟
با سلاماز جمله مسائلي كه لازم است در روابط اسلام و ايران مطرح شود مسئله كتابسوزي در ايران بوسيله مسلمين فاتح ايران است.اين موضوع از جمله مسائلي است که عده اي با طرح آن در پي بد نام کردن مسلمانان و مخالف علم ودانش نشان دادن اسلام ومسلمانان هستند، در اطراف اين مسئله كه واقعا در ايران كتابخانهها بوده و تاسيسات علمي از قبيل دبستان و دبيرستان و دانشگاه وجود داشته و همه بدست مسلمانان فاتح به باد رفته است ، آن اندازه گفته و نوشتهاند كه براي برخي از افراد ايراني كه خود اجتهادي در اين باب ندارند كم كم به صورت يك اصل مسلم در آمده است .اما واقعیت این است که در مورد كتابسوزي ايران برخي قرائن خارجي در كار است که نادرست بودن این موضوع را تأیید می کند:يكي اينكه اساساً تاريخ وجود كتابخانهاي را در ايران ضبط نكرده است، بر خلاف كتابخانه اسكندريه كه وجود چنين كتابخانهاي در سالهاي ميان سه قرن قبل از ميلاد تا حدود چهار قرن بعد از ميلاد قطعي تاريخ است. اگر در ايران كتابخانه هائي وجود ميداشت، فرضاً سوختن آنها ضبط نشده بود، اصل وجود كتابخانه ضبط ميشد، خصوصاً با توجه به اينكه مي دانيم اخبار ايران وتاريخ ايران بيش از هر جاي ديگر در تواريخ اسلامي بوسيلۀ خود ايرانيان يا اعراب ضبط شده است.ديگر اينكه در ميان ايرانيان يك جريان خاص پديد آمد كه ايجاب ميكرد اگر كتابسوزي در ايران رخ داده باشد حتماً ضبط شود وبا آب وتاب فراوان هم ضبط شود وآن جريان شعوبيگري است. شعوبيگري هر چند در ابتدا يك نهضت مقدس اسلامي عدالتخواهانه وضد تبعيض بود، ولي بعدها تبديل شد به يك حركت نژاد پرستانه وضد عرب. ايرانيان شعوبي مسلك، كتابها در مثالب و معايب عرب نوشتند و هرجا نقطه ضعفي از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان مينوشتند و پخش ميكردند: جزئياتي از لابلاي تاريخ پيدا ميكردند و از سير تا پياز فروگذار نميكردند.اگر عرب چنين نقطه ضعف بزرگي داشت كه كتابخانها را آتش زده بود، خصوصاً كتابخانه ايران را، محال و ممتنع بود كه شعوبيه كه در قرن دوم هجري اوج گرفته بودند و بنيالعباس به حكم سياست ضد اموي وضد عربي كه داشتند به آنها پر و بال ميدادند دربارهاش سكوت كنند، بلكه يك كلاغ را صد كلاغ كرده و جار و جنجال راه ميانداختند، و حال آنكه شعوبيه تفوّه به اين مطلب نكردهاند و اين خود دليل قاطعي است بر افسانه بودن قصه كتابسوزي ايران.نکته مهم وقابل توجّه این است که تا قرن هفتم هجري يعني حدود ششصد سال بعد از فتح ايران ومصر ، در هيچ مدركي ( چه اسلامي وچه غير اسلامي) سخن از كتابسوزي مسلمين نيست. براي اولين بار درقرن هفتم اين مساله طرح ميشود. كساني كه طرح كردهاند اولاً هيچ مدرك و مأخذي نشان ندادهاند وطبعا از اين جهت نقلشان اعتبار تاريخي ندارد، و اگر هيچ ضعفي جز اين يك ضعف نبود، براي بي اعتباري نقل آنها كافي بود.تازه همه آنها به استثناي ابوالفرج وقفطي، وجود شايعهاي را بر زبانها روايت كردهاند نه وقوع حادثه را، و در شريعت روايت و قانون نقل تاريخي، هرگاه مورخ به جاي نقل حادثهاي، «بر سر زبانها بودن» آن حادثه را نقل كند، به جاي آنكه بگويد چنين حادثهاي واقع شده بگويد «گفته مي شود چنين حادثه اي واقع شده» نشانۀ اين است كه حتي خود گوينده اعتمادي به وقوع آن حادثه ندارد.و بعلاوه، نقلهاي قرن هفتم كه ريشه و منبع ساير نقلهاست، يعني نقل عبداللطيف و ابو الفرج وقفطي، در متن خود مشتمل بر دروغهاي قطعي است كه سند بي اعتباري آنهاست.و علاوه بر همه اينها، در موردکتابسوزی اعراب فاتح در ايران قرائن خارجي وجود دارد كه فرضاً اين نقلها ضعف سندي و مضموني نميداشت، آنها را از اعتبار ميانداخت.
ویرایش توسط مقداد : ۱۳۸۹/۰۷/۱۶ در ساعت ۰۰:۳۵
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۹/۰۸/۰۲, ۱۵:۵۷ #26
دوست عزیز من هم در اینباره خیلی جستجو کردم و به نتایج جالبی رسیدم . ایرانیهای زمان ساسانیان دوگانه پرست و مشرک شده بودند و در باور مسلمانان جهان ملک الله تعالی است و تنها مسلمان الله پرست و موحد حق بهره برداری از این جهان را دارد و نه مشرکین خدا نشناس . بنابراین هر سرزمین آبادی حق مسلمان یکتا پرست است چون در واقع ملک واقعی الله تعالی است و کافران این ملک را قصب کرده اند . مسلمانان در ابتدا 3 گزینه را پیشنهاد نمودند : 1. مانند ما مسلمان شوید و ما از همان راهی که آمدهایم برمیگردیم . 2. جزیه دهید و مانند اهل کتاب با شما برخورد میشود 3. اگر هیچکدام را قبول نکردید با شما مانند کافران دوگانه پرست مشرک برخورد میشود که متاسفانه شاه مغرور ایران راه سوم را برگزید . لطفا هیچوقت بدون بررسی نتیجه گیری نکنید دشمنان اسلام با جعل و دروغ میخواهند مسلمانان را از دین عزیز اسلام روی گردان کنند . در پناه الله تعالی
-
۱۳۸۹/۰۸/۰۲, ۱۶:۰۶ #27
- تاریخ عضویت
آذر ۱۳۸۸
- نوشته
- 1,097
- مورد تشکر
- 962 پست
- حضور
- 3 ساعت 44 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
monthly quotes :
حقیقت نیازمند نقد است ، نه ستایش. فردریش نیچه
Energy is everything and everything is energy
I dont understand why there is so much hate between Human Races and Religions
Become Übermensch
-
۱۳۸۹/۰۸/۰۲, ۱۶:۲۷ #28
هر سرزمینی چه آباد و چه بایر حق الله تعالی است که بر اساس آیات قرآن مجید به موحدین یکتا پرست داده شده و نه به یهود و نه به نصاری چنین وعده ای داده نشده . بعضی مواقع یادمون میرود که تمامی این دنیا خالقی به نام الله دارد و همه چیز این دنیا و جهانها ملک اوست و به هر که بخواهد میدهد و از هرکه بخواهد میگیرد .
ویرایش توسط ehsan_jan3 : ۱۳۸۹/۰۸/۰۲ در ساعت ۱۶:۳۲ دلیل: اضافات
-
۱۳۸۹/۰۸/۰۲, ۱۶:۳۱ #29
- تاریخ عضویت
آذر ۱۳۸۸
- نوشته
- 1,097
- مورد تشکر
- 962 پست
- حضور
- 3 ساعت 44 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
monthly quotes :
حقیقت نیازمند نقد است ، نه ستایش. فردریش نیچه
Energy is everything and everything is energy
I dont understand why there is so much hate between Human Races and Religions
Become Übermensch
-
تشکر
-
۱۳۸۹/۰۸/۰۲, ۱۶:۵۲ #30
در زمان حضرت موسی این حق برای یهودیان ایجاد شد .بر طبق آیات قرآن ولی زمانی که حضرت عیسی ص و بعد از آن پیامبر اسلام ص ظهور نمودند این حق به مسلمانان داده شد . سند آن در قرآن موجود است میتوانید مراجعه کنید . در زمان حال متاسفانه مسلمانی دیگر نیست تا حقی در این رابطه داشته باشد .ما ها فقط ادعای مسلمانی داریم . امیدواریم تا در زمره صالحین در آییم و مطمن باشید وعده الله تعالی خلف وعده نمیشود .
ویرایش توسط ehsan_jan3 : ۱۳۸۹/۰۸/۰۲ در ساعت ۱۷:۰۰
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری