جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: نقد هاي كلي بر ايين بودا

  1. #1

    تاریخ عضویت
    جنسیت آبان ۱۳۸۵
    نوشته
    58
    مورد تشکر
    40 پست
    حضور
    6 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    طريقت هاي بودايي و تفاوت آموزه هاي آنها




    بعد از مرگ بودا دين او در مشرق و جنوب آسيا انتشار يافت ، ولي پيروان بودا در تفسير دستورهاي او اختلاف کردند. در نتيجه بوداييان ، اندک اندک به دو فرقه يا دو مکتب بزرگ و يک مکتب کوچک منقسم شدند. از دو مکتب بزرگ يکي را فرقه هينهيانه Hinayana - يا - بوداي جنوبي گويند. زيرا در نزد مردمان جنوب آسيا يعني در کشورهاي سيام و برمه و ويتنام و غيره رواج دارد. دومي را فرقه مهايانه Mahayana بودايي شمالي - نام داده اند که در نواحي شمالي مانند کره، چين و ژاپن معمول است . مکتب کوچک تر وجرهيانه Vajrayana نام دارد که در تبت و مغولستان شايع است و نسبت به دو فرقه ديگر، بسيار خرافاتي و جامد است .
    دو مکتب هينهيانه (به معني گردونه کوچک يا راه کوچک ) و مهايانه (به معني گردونه بزرگ يا راه بزرگ) بعد از پنج قرن که از وفات معلم بزرگ - بودا - سپري شد، از يکديگر جدا و متمايز گشتند. اختلاف و فرق بين آن دو اجمالا در اين است که در طريق هينهيانه، مبتدي و نوآموز بايد کوشش کند تا نفس خودر ا انفرادا تکميل کرده به کمال انساني برساند و به مرتبه حقيقت «بودائيت فردي » برسد و کاري به ديگر نفوس بشري ندارد. ولي در مکتب مهايانه ، جنبه اجتماعي در تربيت نفس و تهذيب اخلاق بيشتر رعايت مي شود و برحسب مبادي آن ، هدف هر فرد انساني نبايد فقط آن باشد که خويشتن را کامل ساخته به مرتبه نيروانه نائل گردد، بلکه بايد به مقام «بودائيت عامه » واصل شود تا آنکه ديگر نفوس را که در جهان دستخوش آلام و مصائب اند، به سعادت و نجات برساند. بدين روش هر نوآموز که به سوي بودائيت سير و سلوک مي کند به نام «بودي ستوه Bobhisattva» ، يا بوداسف ، موسوم است يعني موجودي که به مرور، اندک اندک، نائل به اشراق و روشن شدگي بشود. در کتب و آثار مکتب مهايانه سرگذشت بوداها يا افرادي که به مقام بودائيت عامه رسيده و به درجه نهايي از مدارج کمال قدم نهاده اند، بسيار ذکر شده است . اين بوداهاي عام مانند قديسين نصاري و اولياي صوفيه ، نزد هنود مقدس اند و آنها را صاحب قوه کشف و کرامات مي دانند.
    پيروان مهايانه معتقد شدند که بودا به شاگردان خاص خود در خفا گفته است که تلاش انسان به تنهايي و بي مدد غيبي براي نجات نفس او از مهلکات کافي نيست ، بلکه بايد به او مددي نيز از مبادي غيبي برسد. اين عوامل نجات غيبي ، سه دسته اند:
    الف - «منوشي بودا»ها، يعني منجيان بزرگي که همچون بودا گوتمه در زمين به صورت بشرظاهر شدند و سپس به مرتبه اشراق و شهود رسيدند و ابناي نوع را با تعاليم خود ارشاد کردند و عاقبت به نيروانه رسيدند. اينان چنان به فناي مطلق و بحث بسيط رسيده اند که اکنون ديگر دعاها و مناجات هاي انسانها به ايشان نمي رسد.
    ب - «بودي ستوه »ها همان بودا، قبل از بودا شدن اوست و يکي از آنها در بودا گوتمه هندي تحقق يافته است . اين عنوان «بودي ستوه » براي آن دسته از موجودات روحاني به کار مي رود که نمازها و مناجات هاي آدميان را مي شنوند و ادعيه ايشان را اجابت مي کنند و مي توانند خصائل و فضائل خود را به کساني که به ايشان متوسل مي شوند، منتقل سازند. اين بودي ستوه ها، در حقيقت ارواح کاملي هستند که گاه به گاه براي تصفيه و تزکيه روح خود از آسمان به زمين فرود مي آيند و همچون فرشتگان و ارواح قدسي به کمک و دستگيري انسانها مي پردازند. اينان به ميل خود از وصول به مرتبه فنا (نيروانه ) خودداري کرده اند.
    ج - « بودي ستوه ميتريه » يعني بوداي موعود نجات بخش ، يکي از آن «بودي ستوه»هاي مذکور در صنف بالاست . اين بودي ستوه ها که عاقبت جنبه الوهيت مي يابند، در آغاز، افراد بشري بوده اند. به اين اعتبار، هر کس مي تواند عاقبت به منزلگاه بودي ستوه نايل شود. همان طور که گذشت ، دو مکتب مهايانه و هينهيانه دو فرقه اساسي و مهم دين بودايي است . ولي بايد دانست که در آن دين - مانند ساير ملل و مذاهب - صدها فرقه و مکتب کوچک تر در هر کشور به ظهور رسيده است (که از آن جمله فرقه وجرهيانه است ) و هر کدام يک رشته رسوم و عبادات و تشکيلات در صوامع و معابد گوناگون دارند که در همه آنها فلسفه اساسي گوتمه بوداي اصيل ، رکني رکين است .

    طريقت ترهواده (هينهيانه)

    Theravaba به معني تعليم پيران است و نامي است براي کهن ترين شکل تعليمات بودا- که به زبان پالي است - که به ما رسيده است . اين نام از انجمني مرکب از پانصد تن از رهروان که اندکي پس از مرگ استاد (بودا) تشکيل شده بود، گرفته شده است. ترهواده فقط يکي از مکتبهاي کهن بوداست که از سوي فرقه مهايانه ، (آيين گردونه بزرگ ) به نام هينهيانه (آيين گردونه کوچک ) خوانده مي شود. ترهواده را گاهي آيين بوداي جنوب يا آيين بوداي پالي نيز ناميده اند (Boeree .George .C، 2002 ).

    تاريخ و جغرافياي ترهواده

    بوديسم ترهواده در حال حاضر در سريلانکا، برمه ، تايلند و کامبوج پيرو دارد. اين سرزمين ها، کانون بودايي موسوم به تري پيتکه (سه سبد) را به زبان پالي زنده نگه داشته اند. در دوران توسعه ترهواده (که از قرن پنج پيش از ميلاد تا قرن اول بعد از ميلاد در حال گسترش بود)، اين شاخه بودايي ، در افغانستان (بلخ ، قندهار و باميان )، آسياي مرکزي و اندونزي نيز رواج داشت ، لکن اين سرزمين ها به دنبال ظهور اسلام ، ترهواده را کنار نهادند (Boeree.George.C،2002). يکي از مراکز مهم بوديسم هينهيانه شهر بخارا بوده است که نام خود را مديون ضبط ايغوري «ويهاره » به معني صومعه بودايي است و کيش بودايي تا عصر فتوحات اسلامي ، در آنجا رايج بوده است. يکي ديگر از مراکز بودايي، باميان بوده است که در عصر اسلامي اصلي غور شرقي در جنوب بلخ شمرده مي شده است . شهر باميان که بر سر راه چين به هند قرار داشته است در بعضي مقاطع تاريخي به حدي معروف و معتبر بوده است که حتي شهر بزرگ بلخ را در بعضي منابع صدر اسلام به آن نسبت داده اند و آن را «بلخ باميان » يا «بلخ بامي » خوانده اند. آثار کيش بودايي در باميان که اکنون نزديک شهر جلال آباد (افغانستان ) در سر حد شرقي افغانستان و پاکستان واقع است به ويژه در محل معروف به «هدا»، ناحيه «کز» (آخرين قسمت شرقي افغانستان )، ناحيه «کوهپايه » (در مغرب کابل که حد شرقي کوهستان غور و غرجستان پيشين است ) و نيز در محل معروف به «بگرام » قابل ملاحظه است .
    در بلخ که شهر مزارشريف کنوني در افغانستان به حقيقت بازمانده آن است ، بوداييان در سينه کوهها، آشيانه ها و مغاره هايي براي خود کنده بودند که از راهها و معبرهاي باريک (مثل آنچه در کوههاي بوميان قديمي اردن ديده مي شود)، به آن مغاره ها مي رفته اند و در حقيقت شهرکي براي خود در دل کوه بنا نهاده بودند که آنها را سمج مي خوانده اند. و در درون اين اتاقکها و پستوها مجسمه ها، و تصويرهاي زيادي از بودا موجود است . (امين ، 1378، ص 131). ياقوت حموي در معجم البلدان از دو مجسمه بزرگ بودا که يکي سرخ بت (مجسمه سرخ بودا) و ديگري خنگ بت (مجسمه خاکستري بودا) بوده ، سخن گفته است و همين دو مجسمه است که عنصري و ابوريحان بيروني نيز به آن اشاره کرده اند. اين دو مجسمه بزرگ بودا که به ترتيب 55 و 35 متر ارتفاع داشته در داخل يک صخره آهکي ، کنده کاري شده بودند و در سال 2001 ميلادي از سوي حکومت طالبان در افغانستان، منفجر و سرنگون گرديد.
    خلاصه کلام اينکه بخارا، قندهار و باميان از مراکز مهم کيش بودايي بوده است. در اين مناطق ، بقاياي بودا همچون استخوان ، مو، ناخن و دندان او را زيارت مي کرده اند. بلکه طشتي را که بودا با آن تطهير مي کرده يا جارويي که به وسيله آن محل زندگاني خود را مي روفته و حتي تفداني را که مورد استفاده قرار مي داده، نيز زيارت مي کرده اند.
    يکي از دندانهاي منسوب به بودا در شهر پيشاور و ديگري در ناگره (نزديک جلال آباد افغانستان ) نگاهداري مي شد و يا دو دندان ديگر منسوب به او، دست به دست مي گشت تا آنکه عاقبت به سرنديب (سيلان / سري لانکا) رسيد و امروز در معبد دندان بودا در شهر کندي در سري لانکا همه ساله محل زيارت صدها هزار نفر است . (امين ، سيدحسن ، 1378، ص 132).


    انجمن هاي بودايي

    وقتي بودا درگذشت ، نخستين شورا از انجمن رهروان بودايي تشکيل گرديد. تشکيل اين انجمن به سال 483 ق .م در راجگهه بوده است . هدف از تشکيل اين شورا (مانند 3 شوراي بعد از آن )، گردآوري گفته هاي بودا بوده است . در نخستين شورا، رهروان حاضر تصميم بر آن گرفتند که از آموزه هاي بودايي ، آيين و روش را معتبر بدانند. دومين شورا يک قرن پس از مرگ بودا در ويسالي (يا ويشالي ) تشکيل شد.
    سومين شورا همزمان با پادشاهي آشوکا در پاتلي پوته برپا شد. در اين شورا صد رهرو در 236 سال پس از مرگ بودا گرد آمده کانوني از متنهايي را که پيران ، معتبر مي دانستند گرد آوردند. اين شورا نه ماه به درازا کشيد.
    يکي از نتايج برجسته اين شورا همانا روانه کردن گروهي به سيلان بود تا «آيين » را بشارت دهند. در ميان اين گروه ، مهنده - پسر يا برادر آشوکا- و سنگه متا، دخترش نيز بودند.محل تشکيل چهارمين شورا را برخي جالندر و برخي کشمير دانسته اند. بنابر نظر يوآن جوانگ - زائر معروف چيني - هر روز رهروي براي تعليم آيين بودا به نزد کنشکه مي رفت . گويا کنشکه پس از چندي دريافت که در اين آيين تناقض هايي هست و همين خود سبب تشکيل چهارمين شورا شد، و هم در اين شورا بود که ميان راه بزرگ (مهايانه ) و راه کوچک (هينهيانه) فرق گذاشته شد. در اين شورا سه سبد را معتبر شناختند، و به فرمان کانيشتا پانصد رهرو دانا بر آنها تفسير نوشتند. آيين «مهايانه » که کيش کهن بودايي را به طرز خاصي تعبير مي کرد و تغييراتي چند در آن پديد آورده بود، رفته رفته پيشرفت کرد، نضج گرفت و توسعه يافت و آيين «بودا» را به صورت مذهبي عالمگير درآورد و کيش کهن بودايي که مبني بر نوشته هاي پالي بود، محدود به سيلان و تايلند و غيره شد و نفوذ خود را در هند به تدريج از دست داد.

    تاريخ و جغرافياي مهايانه

    در حدود پانصد سال پس از درگذشت بودا شکل تازه اي از آيين بودا در هند پيدا شد که نام مهايانه را بر خود نهاد، که به معناي ارابه بزرگ است (براي گذشتن از بيابان رنج ). اين آيين راه هاي نويي براي رهايي نشان مي دهد و بدين سان اين مقصد عالي را در دسترس انسانهاي بيشتري قرار مي دهد تا آيين کهن تر بودايي ، و نام تحقيرآميز هينهيانه يا ارابه کوچک براي آن از اينجاست . آن طور که مهاياني ها مي گويند هينهيانه صرفا يک بخش مقدماتي تعليم بوداست : شنوندگان پيشين او پيرواني بودند که به تمرکز دست نيافته فقط توانايي دريافت بخشي از تعليم او را داشتند برعکس ، هينه يانيها مهايانه را کجروي از تعليم بودا مي دانند.

    اختلافهاي دو طريقت

    اگر اختلافات ميان هينهيانه و مهايانه را مشروحا دنبال کنيم پي مي بريم که تقريبا نشان تمام عناصري را که به نظر «کاملا مهاياني » مي رسند مي توان در هينهيانه يافت . در اينجا بي مناسبت نيست که ببينيم اين دو شاخه آيين بودا در چه چيزي مشترکند، چه چيزي اين دو را به عنوان «آيين بودا» به هم مي پيوندد؟ نشانه هاي خاص همه مکتب هاي بودايي اينهاست : نخست رنج آور دانستن وجود فرد، و در نتيجه لازم بودن رستگاري ، دوم عقيده به دوباره زاييده شدن ، سوم فرض يک قانون طبيعي اخلاقي که بر جريان کرمه و دوباره زاييده شدن حاکم است ; (اين قانون را نه خدايي آفريده است و نه بر آن نظارت دارد)، و چهارم اين نظر که جهان نمودي بي جوهر است و در يک جريان دائم دگرگون مي شود. پنجم آنکه بدين گونه شخص تجربي بدون خود و چون يک مجموعه پيچيده اي از عوامل بي روان دانسته مي شود، و ششم آنکه مقصد خاموشي شخصيت رنج آور به طور منطقي با اين مجموعه بستگي دارد. ويژگي هاي ديگر اينها هستند: هفتم اعتقاد به اينکه رهايي فقط از راه دست شستن از آز، و کينه و فريب و رسيدن به روشن شدگي (شناسايي ) دست مي دهد و سرانجام نکته هشتم است که آن توکل ، يا اعتماد همراه با ايمان به بودايان است ، خواه اين بودايان آموزگاران انساني و انسانهاي برتر به شمار آيند و خواه موجودات برتر (از جهاني ) دانسته شوند. هر تعليمي که همه اين نشانه ها را داشته باشد، بايد آن را تعليم بودايي شمرد.

    مهايانه در چين

    بوديسم مهايانه در چين توسط مبلغان بودايي که از هند مي آمدند، رواج پيدا کرد. يکي از مشهورترين اين مبلغان کوماره جيوه (مرگ 413-تولد 344) بود که در سال 401 ميلادي به چين وارد شد. ديگري بودا بدره (تولد 359 - مرگ 429) بود که در سال 408 ميلادي به اين سرزمين وارد گرديد. البته راهبان چيني هم بودند که به هند سفر کردند تا آيين مهايانه را در آنجا تبليغ کنند; از قبيل فاسيان يا فاشيان که در فاصله سالهاي 399 تا 414 ميلادي به هند سفر کرد و همچنين هيوان - تسانگ يا سيوان زانگ که در فاصله سالهاي 629 تا 645 به هندوستان رفته و به تبليغ مهايانه همت گماشت . اين سفرها به خاطر دزدان دريايي که در اطراف مالي به کشتيها حمله مي کردند يا به خاطر طوفان که کشتيها را غرق مي ساخت ، بسيار سخت و پردردسر بودند. البته راه ديگري نيز وجود داشت که موسوم به راه ابريشم بود و از آسيا مي گذشت . اين راه از ميان بيابانها و مرتفع ترين کوه ها عبور مي کرد. بلندترين قله از فلات پامير و سلسله جبال مرتبط به آن «بام دنيا» خوانده مي شد که واژگاني فارسي است و به معناي سقف جهان بوده و ارتفاع آن 24000 پا مي باشد. کوماره جيوه، فاشيان و سيوان زانگ تمام متون ديني بودايي را با خود از هند به چين آورده و ترجمه نمودند. کانون بودايي که وارد چين شد به زبان سنسکريت بود و مشتمل بر سوره هاي مخصوص مهايانه بود و نه سوره هاي کانون پالي (دکتر بوئري مي گويد: گمان برده مي شود که تحريفات چينيان در آن مقطع وجود داشته است ! و تغييرات ماهاياني را از جنس تحريف مي داند). به هر حال داستان هاي سفر فاسيان و هوسان ، در زمره ادبيات مهم چين دانسته مي شود. فاسيان با سفر تاريخي خود در ايام حکومت چاندرا گوپتاي دوم ( 415 پ م- 375 پ م ) يک سند مهم براي تاريخ هندوستان فراهم آورد.

    آموزه هاي مهايانه

    الف - بودا، نرفته است و سالکان او نيز به حال خود رها نشده اند. در عوض ، بودا انديشيد که درمه دور از شفقت است و شفقت بودا نيز بايد مانع اين باشد که پيروان او به او دسترسي نداشته باشند. در واقع براي پيروي از شفقت بودا، رهروان بايد بودي ستوه شوند، يعني پيمان ببندند که تمام موجودات را با خودشان به رستگاري برسانند. بودي ستوه ها، در دسترس هستند (درست مثل بودا)، تا اينکه به مردم براي رسيدن به رستگاري کمک کنند. از نظر مهايانه ، بوداي موعود هينهيانه، همان بودي ستوه مي باشد، اما احتمالا مهم ترين بودي ستوه، اولوکيتشوره مي باشد که توسط خداي رحمت چيني موسوم به گوان يين (که در ژاپن به آن کانون مي گويند) معرفي شده است .
    ب - بودا يگانه نيست و سالکان بودايي که بودي ستوه مي شوند، مي توانند بودا گردند.
    ج - نيروانه و سنساره ديگر فرقي با يکديگر ندارند. سنساره و نيروانه در واقع نه يکي هستند و نه متفاوت اند. نه هر دو يکي هستند و نه هر دو متفاوت مي باشند. اين نگرش باعث شده است که بوديسم در سرزمين چين ، بيشتر به ذائقه ها خوش بيايد; جايي که به خاطر نفوذ انديشه کنفوسيوسي ، هرگز نفي متافيزيک و رهبانيت بودايي را برنتابيد.
    در واقع مکتبهاي بوديسم چيني در اين زمينه به طور کاملا متمايز رشد کرد. مکتب تيان تاي (که در ژاپن تندايي خوانده مي شود) و مکتب چان (که سئون در کره ، تي ين در ويتنام و ذن در ژاپن خوانده مي شوند) پا گرفتند. براي اين مکاتب ، سنساره و نيروانه عملا يکسان اند; به گونه اي که روشن بيني و نيروانه جهان را - به جاي آنکه حذفش نمايند - دگرگون ساختند. در اينجا پارادوکس متافيزيک بوديسم چيني مي تواند مشابه پارادوکس آموزه هاي بومي مکتب فلسفي دائوئيزم چيني ، به خوبي فهميده شود.

    تمايزات فلسفي دو طريقت

    مکاتب فلسفي «ترهواده» واقعيت وجود انسان را مرکب از ترکيبات گذران عناصر ناپايدار اسکنده مي دانستند و واقعيت عيني و ذهني جهان را مي پذيرفتند. وليکن مکاتب فلسفي «مهايانه » چون مکتب «ماديميکه » و «ويگيانه وده» به اين نتيجه رسيدند که نه فقط «خود» يعني «واقعيت ثابتي » وجود ندارد بلکه واقعيت هاي عيني نيز به همان سان غيرحقيقي اند و به منزله خلائي بيش نيستند. فرضيه نه - خود که در مکاتب فلسفي «ترهواده» هم وجود داشت ، در «مهايانه » مبدل به تهي بودن عالمگير و جهاني شد و بالنتيجه فرضيه تهي بودن عناصري که در ترکيبات موجودات گردهم مي آيند و نيز اعتقاد اينکه «آتمن » هم تهيتي بيش نيست ، جايگزين فرضيه «عدم جوهر ثابت » آيين «ترهواده» گرديد و بدين وسيله «مهايانه » شالوده فلسفه جديدي را مي ريخت که به موجب آن نه فقط «اصل ثابتي » (آتمن ) وجود ندارد بلکه کليه اشيا تهيت (شونيتا) هستند و عالم و معلوم ، پديده هايي بي بود هستند.

    کتابهاي مقدس مهايانه (سوتره ها)

    کتابهاي مقدس مهايانه را «سوتره » مي خوانند يعني «رشته هاي راهنما». به خلاف «سوته »هاي پالي هينه ياني - «گفتارهايي » که به ندرت بيش از بيست صفحه چاپي مي شوند- بسياري از سوتره هاي مهايانه به صدها صفحه مي رسد. معلوم نيست که چه کساني اين سوتره ها را نوشته اند. با معيارهاي دروني مي توان دو گروه اصلي در ادبيات سوتره اي تشخيص داد. يک گروه متنهاي نيايشي اند که بوداشناسي و تعليم بدي ستوه ، مرکز معنوي آنهاست . اين متنها از خواننده صميميت و ايمان به بودايان را مي طلبد و خاستگاه شان بخش شمالي هند است . سوتره هاي فلسفي به گروه دوم تعلق دارند.

    تاريخ و جغرافياي وجرهيانه

    مناطقي که اين فرقه بودايي در آن گسترش يافته است عبارت اند از: تبت و مغولستان . در تبت ، بوديسم کاملا متمايزي که معمولا لامائيسم خوانده مي شود، رواج دارد. (اين نام از زماني باب شد که راهبان را لاما خطاب کردند) بنابر اظهارنظر رابرت ا.هيوم ، دين بودايي در تبت ، ترکيب کاملا معيني از دين بومي بن و بوديسم مهايانه ست . اين ترکيب حاصله همانا دين لاما ناميده مي شود. هيوم معتقد است که خود دين بن نيز احتمالا ترکيبي است از دين ابتدايي قوم تبت و آيين دائو.
    دالايي لاماي فعلي ، که رهبر مورد پرستش تبت بوده و در زمان اشغال تبت توسط جمهوري خلق چين ، از اين کشور گريخت ، در ادامه روندي است که گفته مي شود تجسد جانشينهاي بودي ستوه مي باشد. دالايي لاماي کنوني ، يک رهبر روحاني کاريزماتيک است که در سال 1957 از تبت گريخت و به هند پناهنده شد. با وجود اينکه فرقه وجرهيانه اساسا قرائتي خرافاتي از بوديسم نخستين است ، با اين حال ، به خاطر همين روحيه کاريزماتيک دالايي لاماست که بوديسم وجرهيانه در آمريکا مورد توجه قرار گرفته است . احتمالا در تبليغ به نفع دالاي لاماي کنوني ، عوامل سياسي در ارتباط با مناسبات غرب با چين کمونيست بي تاثير نبوده است . بوديسم وجرهيانه همچنين وارد قلمرو چين ، ژاپن و... گرديد و مکاتب اسرارآميزي ، مانند مکتب ژاپني شين گون ، در تاثيرپذيري از بوديسم وجرهيانه پديدار شدند. معبد عظيم بوروبودور در جزيره جاوه ، بازمانده دوران رواج بوديسم وجرهيانه در اندونزي است (800 ميلادي ). گفتني است که با رواج اسلام در اندونزي ، وجرهيانه در اين کشور تقريبا، به طور کامل برچيده شد.

    آموزه هاي وجرهيانه

    بوديسم وجرهيانه، عبارت است از بوديسم تانتريک که معمولا به معني بوديسم اسرارآميز به کار مي رود، وجره در اصل به معني آذرخش ايندره است . اين واژه در کلمه وجرهيانه، نماد قدرت جادويي تانتريسم مي باشد. تانتريک جادويي ، از طريق مندله ، اشکال مقدس ، مانتراها، اوراد مقدس براي ازبرکردن ايما و اشاره هاي مقدس مي تواند کارگر افتد. ادعا مي شود که اين تانتريک جادويي مي تواند کارکرد شگفت انگيزي داشته باشد يا مي تواند براي دستيابي به آزادي و علاوه بر اين (يا به طور جداگانه ) براي تمرينهاي ارزشمند مورد استفاده قرار گيرد.

  2. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت آبان ۱۳۸۵
    نوشته
    58
    مورد تشکر
    40 پست
    حضور
    6 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    چرا در دين بودا هنوز بت مي پرستند؟




    پاسخ به سؤال بالا مستلزم كنكاش در مورد معبود آيين بودا و اثبات بت پرستي آنان است، براي همين بايد بين دو امر يعني ادعاي بودائيان و عملكرد آنان فرق گذاشته شود؛ چرا كه آنان ادعا مي كنند كه بودا در زمينه خدا و خالق هستي سخني به ميان نياورده و به گفته ويل دورانت بودا الهياتي بدون خدا عرضه كرده است.[1]
    در منابع بودايي از وي نقل كرده اند كه بودا مي گفت: «من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده و هم چنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام... زيرا بحث در اين امور فايدتي را متضمن نيست و اين مسائل پايه و بنيان دين نمي باشد...»
    [2] و حتي در برخي ديگر از منابع گفته شده كه وي نه تنها در مورد خدا سخني نگفته بلكه منكر خدا و خالق و معبود هم بوده است، چنان كه نقل مي كنند وي در جواب اين سؤال كه «جهان ساختة كيست؟ پاسخ داده به نظر من جهان ابدي است و آغاز و انجامي ندارد.»[3]
    بنابراين طرفداران آيين بودا بر طبق آيين خود خدايي ندارند كه آن را پرستش كنند، آيين آنها نه خدايي معرفي كرده و نه معبودي كه بتوان براي آن بت ساخت و نه نحوه پرستش خدا يا بتي را بيان كرده است.
    اما عملكرد بودائيان برخلاف چيزي است كه از بودا نقل شده و آنان در عمل نه تنها خداياني براي خود ساخته اند، بلكه به پرستش انسان هاي خدانما رو آورده و در دام شرك و بت پرستي خاصي گرفتار آمده اند.
    براساس منابع موجود، آغاز پرستش معبود ساختگي از زمان خود بودا آغاز مي شود و به تعبير ويل دورانت «پيروان استاد (بودا) در پايان عمر دراز او كم كم به خدا كردن او رو آورده بودند.»
    [4] بعد از مرگ بودا اين خدا كردن بودا ادامه يافت و با ساختن مجسمه هاي بودا پرستش بودا و مجسمه هاي او متداول گشت و معابد را كه هر روز به تعداد آنها افزوده مي شد به بت خانه هاي بزرگ تبديل كردند. اين گرايش به بوداپرستي و بت پرستي خاص بوديسم علل و عوامل متعددي مي تواند داشته باشد كه در ذيل به ذكر دو مورد اكتفا مي شود.
    1. فطرت: از ديدگاه انسان شناسي اسلامي انسان فطرتاً موجودي خداپرست است و از بدو خلقت سعي در شناخت خدا و پرستش آن دارد چنان كه قرآن مي فرمايد: «پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش الهي نيست...»
    [5]
    بنابراين اموري چون بت پرستي. شرك، الحاد و... همگي انحرافاتي هستند كه به دليل تبعيت از هوا و هوس هاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني به وجود آمده اند و الا در حقيقت حتي بت پرستان هم منكر و جود خدا نبودند چنان كه قرآن مي گويد: «آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست و آنها كه غير خدا را اولياي خود قرار دادند (دليلشان اين بود كه) اينها را نمي پرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند...»
    [6]
    پس مي توان نتيجه گرفت كه حتي بر فرض اين كه بودا سخني در مورد خدا و معبود نگفته و آدابي براي پرستش خدا بيان نكرده است باز پيروان وي براساس فطرت خود به پرستش معبود رو آورده و معبودي براي خود جستجو كرده هر چند در اين كار به خطا رفته و دچار پرستش بودا و مجسمه هاي او شده اند.
    2. تأثيرپذيري از ديگر اديان:
    همه اديان قبل از بوديسم به خصوص آيين هندوئيسم بر محور پرستش خالق هستي بنيان گذاشته شده بودند و آيين هندوئيسم كه دچار انحراف شده بود در اين امر چنان به افراط گرائيده بود كه به عده ي بي شماري از خدايان آسماني و زميني با اسماء و صفات عجيب و غريب معتقد شده بود و به شدت در غرقاب بت پرستي دچار آمده بود.
    [7]
    پيروان بودا كه قبل از ايمان آوردن به وي پيرو آيين هندوئيسم بود و در آن فرهنگ تربيت يافته بودند. به سادگي نمي توانستند از پرستش معبودهاي خود دست بردارند و تنها تأثيري كه بودا مي توانست داشته باشد تغيير نام اين معبودها از خدايان فراوان به بودا، بود و مريدان وي به جاي الهه هاي هندوئيسم به پرستش بودا و مجسمه هاي وي رو مي آوردند.
    نتيجه اين كه انسان فطرتاً خداپرست است لكن در اين راه دچار انحراف مي شود و اگر راه راست به او نشان داده نشود هر چند از الهه ها و بت هاي هندوئيسم هم دست بردارد دچار صنم پرستي بودايي مي شود بنابراين تنها راه نجات از اين انحرافات چنگ زدن به ريسمان الهي و دين راستين اسلام است.
    معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
    1. چنين گفت بودا، ترجمه هاشم رجب زاده.
    2. بودا و انديشه هاي او، نوشته سادهاتيسا، ترجمه محمدتقي بهرامي حرّان.

    [1] . ويل دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه گروهي، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم، 1378، ج 1، ص 500.
    [2] . جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370، ص 188.
    [3] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، تهران، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص 47.
    [4] . ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 1، ص 504.
    [5] . روم/30.
    [6] . زمر/3.
    [7] . آشناي با اديان بزرگ، ص 32.

  3. #3

  4. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت آبان ۱۳۸۵
    نوشته
    58
    مورد تشکر
    40 پست
    حضور
    6 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    علل زياد بودن پيروان دين بودا




    پرسش :

    دين بودا چرا اين گونه جهانگير مي شود و مريدان زيادي پيدا مي كند؟



    پاسخ :

    در پاسخ به سوال فوق مي توان به نكات زير اشاره كرد:
    اولاً اين كه گفته شده دين بودا جهانگير مي شود و مريدان زيادي پيدا مي كند، تنها يك ادعا است و هيچ سند متقن و قابل اعتنايي ندارد و بررسي هاي تاريخي نشان مي دهدكه نه تنها آيين بودا سرزمين هاي جديدي را تسخير نكرده ، بلكه برخي از سرزمين هاي خود را نيز از دست داده است. آيين بودا كه زماني در زادگاه خود يعني هندوستان فراگير شده بود در قرون هشتم و نهم ميلادي از اين سرزمين برچيده شده و آيين هندو دوباره جانشين آن شد.[1]
    ثانياً هر چند جهانگير شدن آيين بودا تنها يك ادعا است، كه رسانه هاي سرمايه داري سعي در رواج آن دارند،‌ ولي اين مطلب را هم نبايد ناديده گرفت كه آيين بودا در طول تاريخ طرفداران فراواني داشته و هم اكنون نيز در كشورهاي جنوب و جنوب شرقي آسيا و تبت پيروان بسياري را دور خود گرد آورده است، بنابراين شايسته است به جاي اين سوال كه چرا دين بودا جهانگير مي شود، سوال را اين گونه طرح كنيم كه چگونه شد آيين بودا در سرزمين هاي ياد شده گسترش يافت و هم اكنون نيز پيروان زيادي دارد؟
    در پاسخ سوال اخير بايد گفت: بررسي تاريخ آيين بوديسم نشان مي دهد كه چند عامل در گسترش اين آيين موثر بوده اند كه به برخي از آنها اشاره مي شود:
    1. افراط و تفريط آيين هاي قبل از بودا:
    بر اساس گزارش هاي تاريخي هنگامي كه بودا به دنيا آمد، مردم هند به آيين هندوئيسم عمل كرده و احكام آن را اجرا مي كردند. اين آيين اصول و ويژگي هاي زيادي داشت ولي مي توان مهمترين ويژگي هاي آن را در موارد زير خلاصه كرد.
    الف ـ خدايان بي شمار: هندوان به عده بيشماري از خدايان آسماني و زميني با اسماء و صفات عجيب و غريب معتقد بودند و به آنها كرنش كرده و براي هر يك بتخانه هاي با شكوهي مي ساختند .....[2]
    ب ـ نظام طبقاتي: بر اساس تعليمات آيين هندو، جامعه به چهار كاست(طبقه) اصلي تقسيم مي شود كه عبارتند از طبقه روحانيون،‌ طبقه شاهان و جنگ آوران،‌ طبقه بازرگانان و دهقانان و طبقه كارگران و البته بعد از اينها نيز طبقه نجس ها كه بوميان غير آريايي هندوستان بودند، قرار داشتند. معاشرت افراد يك طبقه با طبقات ديگر شرعاً و عرفاً ممنوع بود و حتي نگاه كردن افراد طبقات بالا به گروه نجس ها گناه كبيره شمرده مي شد.[3]
    ج ـ قرباني هاي فراوان: در سال هاي 800 ق .م تا 500 ق .م آيين قرباني در دين هندوئيسم چنان به افراط گراييد كه مسائل ديگر را در انزوا قرار داد. قرباني اسب و ديگر چيزها آسيب شديدي بر اقتصاد كشور وارد آورد[4] و اين همه در اثر افراط هاي راهبان آيين هندو به وجود آمد.
    ويژگي هاي ياد شده هندوئيسم باعث اخلال در نظام اجتماعي و دل زدگي مردم از اين آيين شده بود و در قرن ششم قبل از ميلاد و آن گاه كه بودا به تبليغ آيين خود كه در آن خبري از قرباني هاي فراوان، خدايان بي شمار نبود و سعي در مبارزه با تقسيم جامعه به طبقات مختلف داشت، فرصت مناسبي پيدا شده بود كه مردم ستمديده طبقات پايين كه اكثريت را تشكيل مي دادند از قيد افراط كاري هاي برهمنان هندويي رها شده و خود را آزاد احساس كنند. بنابراين افراط هاي هندوئيسم زمينه مناسبي براي گسترش آيين بودا فراهم ساخته بود.[5]
    2. استفاده از قدرت سياسي: تاريخ آيين بودا نشان مي دهد كه يكي از عوامل مهم گسترش اين آيين، ايمان آوردن «آشوكا» امپراطور بزرگ هندوستان (از 296 پيش از ميلاد تا 232 پيش از ميلاد) سومين پادشاه از سلسله مائوري بود. اين امپراطور در ابتدا با جنگ هاي پياپي سرزمين هاي متعددي را فتح كرده و از شمال تا جنوب هندوستان را متحد ساخته بود، به آيين بودا ايمان آورد و آن را آيين رسمي مملكت خويش ساخت.[6] و هم چنين اين آيين در چين توسط سلسله هان باختري و با همت امپراطوري به نام «اهوان» گسترش يافت[7] و ورود آن به ژاپن نيز از طريق دربار امپراطوري بود، به اين معني كه در سال 538 ميلادي پادشاه«پوچي» فرستاده اي به دربار امپراطور «كين» مي فرستاد تا يك پيكره بودايي و تومار نوشته اي از سوتراها پيشكش كند. اين سفارت نخستين عرضه داشت آيين بودا به اين كشور بود.[8]
    3. خلاء ديني: افراط هاي آيين هندو زمينه ساز گسترش آيين بودا در هند شد، ولي بعد از اصلاحاتي كه در قرن هشتم و نهم ميلادي در هندوئيسم صورت گرفت باعث گشت تا آيين بودا از سرزمين هند برچيده شود[9] و در عوض در كشورهاي چين، ژاپن و سيلان گسترش يابد، چرا كه در اين سرزمين ها دين و آييني وجود نداشت تا در مقابل بوديسم ايستادگي كند، بنابراين بايد گفت: اگر افراط آيين هندو باعث گسترش بوديسم در هند شد، نبود دين و آيين سازمان مند و قوي در چين و ژاپن و ..... موجب رواج اين آيين در كشورهاي مذكور گشت، ولي به دليل وجود اديان قوي ابراهيمي در غرب آسيا هرگز نتوانست به سمت غرب حركت كند و از كوه هاي سليمان قدمي فراتر نهد.
    4. انعطاف و پذيرش سنت هاي بومي توسط آيين بودا: شايد در ميان آيين ها و اديان موجود آيين بودا يكي از انعطاف پذيرفته ترين ادياني باشدكه در هر سرزميني كه وارد مي شود، سنت هاي بومي آن منطقه را پذيرفته و شكل بومي به خود مي گيرد. اين آيين وقتي كه وارد چين، كره و ژاپن شد، سنت هاي بومي آن مناطق را پذيرفت و فرقه هاي جديدي در اين آيين به وجود آمدند. بنابراين هر چند در اين كشورها بوديسم طرفداراني دارد ولي بايد باور كرد كه آيين هاي موجود در اين كشورها همان سنت هاي بومي هستند كه در قالب نوعي بوديسم التقاطي به حيات خود ادامه داده اند و نمي توان آن را بوديسمي دانست كه بودا شش قرن قبل از ميلاد آن را تبليغ مي كرد.[10]
    در پايان بايد متذكر شويم كه علاوه بر عوامل فوق امروزه، عامل ديگري توسط نظام سرمايه داري غرب به وجود آمده كه آن را بايد عامل تبليغاتي رسانه اي دانست. نظام سرمايه داري غرب به خوبي دريافته است كه دين اسلام مهم ترين مانع گسترش اين نظام در جهان است و يكي از ترفندهاي مبارزاتش بر عليه اين دين استفاده از اديان خنثي مي باشد چرا كه آيين بوديسم و هندوئيسم كه هيچ نوع ايدئولوژي منسجم و سازمان يافته اي ندارد، ابزاري مناسب براي تحقيق و رام كردن توده هاي مردم مي باشند و مي توانند به صورت كاذب نيازهاي معنوي انسان را اشباع كنند و حتي آنان را آماده پذيرش سرمايه داري ليبراليسم هم بكنند امري كه امروزه در ژاپن، چين و كشورهاي جنوب شرقي آسياي يعني حوزة نفوذ بوديسم صورت تحقق به خود مي گيرد و آنان را به ابزار دست نظام سرمايه داري غرب تبديل مي كند.
    معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
    1. تاريخ جامع اديان، جان بي ناس.
    2. چنين گفت بودا، متون بودايي، ترجمه هاشم رجب زاده.[1] . توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، انتشارات سمت و مركز جهاني علوم انساني، چاپ اول، 1379، ص46.
    [2] . ر.ك: آشنايي با اديان بزرگ، ص 33.
    [3] . همان،‌ ص 36.
    [4] . همان، ص 38.
    [5] . ر.ك: جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران، انتشارات آموزش و انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1375، ص 176 و 177.
    [6] . سادهاتيسا، بودا و انديشه هاي او،‌ ترجمه محمد تقي بهرامي حرّان، انتشارات جامي، چاپ اول، 1382، ص 196.
    [7] . چنين گفت بودا، ترجمه هاشم رجب زاده، تهران، انتشارات اساطير، چاپ سوم 1378، ص 302.
    [8] . همان، ص 297.
    [9] . آشنايي با اديان بزرگ، ص 46.
    [10] . ر.ك: تاريخ جامع اديان، ص 206 تا 250.

    منبع : انديشه قم.

  5. #5

    تاریخ عضویت
    جنسیت آبان ۱۳۸۵
    نوشته
    58
    مورد تشکر
    40 پست
    حضور
    6 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    ايا بودا پيامبر بوده است ؟




    پرسش :

    آيا بودا پيامبر بوده است؟ اگر نبوده است پس چرا در اين سرزمين پيامبري از طرف خداوند فرستاده نشده است؟


    پاسخ :

    آيين بودا دوّمين آيين بود كه پس از آيين جيني به انگيزة مقابله با آيين برهمني يا اصلاح آن پديد آمد، و تأثيرات عميق در افكار و آداب سراسر هند بر جاي گذاشت، بنيان‎گذار اين آيين فردي است به نام «سيداراتا» كه از شاهزادگان هندي است كه پس از آن‎كه در كسوت مرتاضان در آمد، لقب سير من گوتمه (كه به معناي مرتاض و زاهد است) را به او دادند و پس از آن‎كه مراحلي از رياضت را طي كرد و به ارشاد و هدايت خلق برخاست به لقب «بودا» يعني منور و درخشان شهرت يافت و آيين او را «بودا» و پيروانش را بودايي خواندند، بودا خود را نه پيغمبر مي‎دانست و نه خداوند و الهه و نه تجسمي از الهه،[1] و در اسلام هم مدركي صحيح دال بر اين‎كه بودا از پيامبران بوده است نداريم، در نتيجه پاسخ بخش اوّل اين شد كه «بودا» از پيامبران نبوده است.
    از منابع اسلامي استفاده مي‎شود كه ظهور انبياء ـ عليهم السّلام ـ اختصاص به منطقه خاصي نداشته و آيات كريمة قرآن دلالت دارد، بر اين‎كه هر قوم و امتي پيامبري داشته‎اند، كه به چند نمونه اشاره مي‎شود.
    1. رسول هميشه از بين خود مردم در بين هر قوم برانگيخته شده است چنان‎كه در سورة بقره،[2] اعراف،[3] و سورة جمعه بدان اشاره شده است «رسولاً مِنهُم».[4]
    2. «براي هر گروه و امّتي پيامبري است پس زماني كه پيامبرشان آمد، ميان مردم به عدالت و قسط حكم مي‎كند»[5] و فرمود: «هيچ امّتي نيست مگر آن‎كه در ميان انان پيامبري براي هشدار دادن بود»[6] اين آيات و مانند آنها[7] به صراحت مي‎گويند كه هر امّتي داراي نبي و پيغمبري بوده‎اند. و هم‎چنين روايات بر اين مطلب دلالت دارند كه به نمونه‎هايي اشاره مي‎شود:
    علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: خداوند رسولان خود را پي در پي اعزام كرد تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان باز جويند... خداوند هرگز انسان‎ها را بدون پيامبر يا كتابي آسماني يا برهان قاطع... رها نساخته است.[8]
    از بعضي روايات استفاده مي‎شود كه خداوند از ميان سياه‎پوستان نيز پيامبري برانگيخته است. چنان‎كه علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: خداوند پيامبر سياه‎پوستي را مبعوث كرد هر چند سرگذشت او در قرآن نيامده است «بعث الله نبيّاً اسود»[9] چنان‎كه خود قرآن هم اشاره دارد كه «و مِنهم من لم نقصص» ما قصّه عدّه‎اي (بسياري) از پيامبران را (و نام آنها را) در قرآن نياورده‎ايم. در نتيجه ممكن است در قارة هند پيامبر و يا پيامبران الهي، داراي مكتب آسماني بوده‎اند، ولي اسم آنها در قرآن و تاريخ نيامده است. از مجموع 000/124[10] نفر پيامبر فقط اسم برخي از آنها در قرآن آمده است. قابل ذكر است كه اين احتمال هم وجود دارد كه بخاطر اتصال و ارتباط هندوستان به قاره‎هاي ديگر و نفوذ دعوت پيامبران آن قاره‎ها پيامبر خاصي فرستاده نشده باشد و امكان دارد پيامبراني فرستاده شده ولي به قتل رسيده‎اند. شاهد وجود پيامبران در هندوستان اين است كه اين سرزمين از قديم‎الايام به سرزمين اديان و افكار و فلسفه‎هاي مرموز و سرزمين رياضت‎كشان معروف بوده است و در همان اديان ابتدايي آثاري از اديان آسماني ديده مي‎شود كه به نمونه‎هاي اشاره مي‎شود، مثلاً در كتاب «ريگ‎ودا» كه يكي از كتاب‎هاي آيين «ودايي» است آثاري از مناجات‎ها و ادعية با خدا ديده مي‎شود[11] و هم‎چنين در آيين برهمني سخن از جاويد بودن و همه جا بودن برهمن مطرح است[12] (كه اين همان اوصاف خداي واقعي است) و همين طور در آيين هند پرستش و خداي خلقت و... مطرح است[13] و در آيين سيك (سِرخ) اعتقاد به وحدانيّت خداي متعال وجود دارد[14] و يا در آيين بودا سخن از اعتماد به نيروي ذاتي خود انسان مطرح است كه بايد به واسطه تهذيب و تزكيه باطن رهايي يابد[15] و... همه اين‎ها نشان از وجود اديان الهي است كه بعدها به نوعي تحريف شده است. شاهد ديگر اين است كه در بعضي روايات از پيامبري اسمي به ميان آمده است كه در هندوستان مبعوث شده و داراي علومي از جمله علم نجوم بوده است.[16]
    معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
    1. اديان ابتدايي، رباني گلپايگاني.
    2. نبوّت، محسن قرائتي.
    3. تفسير نمونه ج 1، ص 333ـ458، ح 23، ص 379.[1] . رباني گلپايگاني، جزوة اديان ابتدايي، قم، مؤسسة امام صادق ـ عليه السّلام ـ، ص 20ـ21.
    [2] . بقره/129.
    [3] . اعراف/35.
    [4] . جمعه/2.
    [5] . يونس/47.
    [6] . فاطر/24.
    [7] . مؤمنون/44، ليل/12.
    [8] . نهج‎البلاغه، ترجمة محمد دشتي، خطبه 1، ص 38.
    [9] . طبرسي، ابوعلي، مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفه، چاپ دوّم، 1408، ج 7ـ8، ص 83.
    [10] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميّه، چاپ هشتم، 1370، ج11، ص31.
    [11] . اديان ابتدائي، (پيشين) ص 6.
    [12] . همان، ص 8.
    [13] . همان، ص9.
    [14] . همان، ص 13.
    [15] . دائرة المعارف، (پيشين) ج 2، ص 384ـ388.
    [16] . بحارالانوار، (پيشين) ج 58، ص 243، حديث 23.

  6. تشکر


  7. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت آبان ۱۳۸۵
    نوشته
    58
    مورد تشکر
    40 پست
    حضور
    6 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    نقد هاي كلي بر ايين بودا




    پرسش :

    چه نقدهاي كلي بر آيين بودا وارد است؟


    پاسخ :

    آيين بوديسم يكي از شاخه‌هاي كيش هندوست.
    [1] كه ابتدا در هندوستان و حدود دو قرن بعد از وفات بودا به همت فرمانروايي به نام «آشوكا» رشد و گسترش يافت و بعدها از سرزمين اصلي كوچ كرده و در خارج هندوستان به خصوص در آسياي جنوب شرقي و چين و ژاپن، پيروان فراواني براي خود دست و پا كرد. برخي از مستشرقين از آيين بودا تعبير به فلسفه مي‌كنند و برخي نيز نام «دين» بر آن مي‌نهند. جان بي ناس در اين مورد مي‌گويد: «‌اين مسأله كه آيا فلسفه بوديسم را مي‌توان في‌الواقع دين و مذهب ناميد يا نه مورد بحث و نظر است. البته از لحاظ عقايد آن مرد بزرگ در باب جهان هستي و روش‌هاي پيچ در پيچ مي‌توان آن را به عنوان دين تعريف كرد...»[2] ولي شايد اگر به ديده تحقيق بنگريم بهتر باشد كه بوديسم را يك مكتب اخلاقي بدانيم تا يك مكتب فلسفي، چرا كه بودا به هيچ وجه وارد بحث‌هاي متافيزيك و فلسفي نمي‌شود و مسائل فلسفي را هم سعي مي‌كند با تمثيل بيان كند و بحث درباره خدا و روح را بي‌فايده مي‌انگارد[3] و به دادن چند تذكر اخلاقي بسنده مي‌كند و با شعر مي‌خواهد به زندگي شاعرانه دست يازد. از ديدگاه‌هاي علماي اديان ابراهيمي نمي‌توان آيين بودا را «دين»‌ناميد، زيرا آن‌گونه كه خواهد آمد اين آيين، مبدأ اعلي و وجود امور ماوراء الطبيعي و غيرمادي را بر نمي‌تابد و ماده را تنها موجود ازلي و ابدي، مي‌شمارد كه خالقي نداشته است.
    آيين بودا را بايد نهضت اصلاحي در آيين هندو شمرد كه سعي مي‌كرد برخي از عقايد و اعمال افراطي و خشن آيين هندو را تعديل كند. اين آيين «راه نجات را در روش اعتدال و طريقه ميانه‌روي و عقل سليم قرار داده و رياضت‌هاي افراطي را بر خلاف مصلحت عقلاني»
    [4] مي‌دانست. اين آيين با جامعه طبقاني (كاستْ) كه آيين هند و مبلغ و محافظ آن بود مخالفت مي‌ورزيد و برخي رياضت‌هاي آيين هندو را نكوهش مي‌كرد به همين دليل «هر كس كه در صف پيروان بودا در مي‌آمد از تنگناي رسم و رعايت اصول طبقاتي (كاست) (جامعه به چهار طبقه تقسيم مي‌شد و ارتباط طبقه پايين با طبقه بالا ممنوع بود و طبقات بالا صاحب امتيازهاي بسياري بودند) آزاد مي‌شد.[5] با اين همه خود آيين بودا دچار خرافات و رياضت‌هاي افراطي‌اي بود كه داعيه مخالفت با آنها را داشت.
    بودا براي سعادتمند شدن انسان هشت راه معرفي مي‌كرد كه عبارتند از:
    1 . ايمان درست
    2 . عزم درست
    3 . سخن درست
    4 . كردار درست
    5 . كار درست
    6 . كوشش درست
    7 . انديشه درست
    8 . تمركز درست حواس
    [6]
    آيين بودا بعدها به سه فرقه منشعب شد و با قبول سنت‌هاي بومي و محلي سرزمين‌هاي ميزبان در هر سرزميني شكلي خاص به خود گرفت اين سه فرقه عبارتند از
    1 . مهايانا (چرخ بزرگ)
    2 . هينايانا (چرخ كوچك)
    3 . وجْرَيانا (چرخ الماس)
    [7]
    هر چند آيين بوديسم يك دين به معناي واقعي نيست، ولي چون طرفداران آن تلقي دين از آن را دارند و با ايمان به آن مي‌خواهند به رستگاري برسند مي‌توان انتقادهاي كلي زير را بر آيين بودا وارد دانست.
    1 . انكار مباحث اعتقادي و افراط در عمل.
    آيين بودا در مباحث اعتقادي و نظري كم همت و بي‌رونق است «مبادي لاهوت و فلسفه فوق‌الطبيعيه و امثال آن مباحث عقلاني نزد او (بودا) وزني ندارد. بودا در تعاليم خود راه و روش عملي را پيش گرفته و آنچه غير از آن است مخالف عقل سليم مي‌شمارد...
    وي گفته است: «من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي ندادم و هم‌چنين درباب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكردم و...»
    [8] با اين همه، اين ادعا كه نمي‌خواهد در امور نظري و اعتقادي سخني بگويد در عمل به فراموشي سپرده شده و در دام نوعي ماترياليسم گرفتار مي‌آيد و با ابدي و ازلي دانستن ماده و عالم به انكار صانع مي‌پردازد. گويا آنگاه كه لازم است به سؤال مهم از كجا آمده‌آيم و به كجا خواهيم رفت، پاسخ دهد مي‌گويد من در مباحث نظري كاري ندارم، ولي آنگاه كه نوبت انكار صانع عالم و معاد مي‌رسد، وعده خود را از ياد برده به انكار مبدأ و معاد مي‌پردازد. به همين دليل مي‌‌توان گفت بوديسم تبيين روشني براي مباحث عقيدتي ندارد و گرفتار تناقض است و در مباحث عملي نيز پيروان خود را در رياضت‌هاي بي‌انتها غرق مي‌سازد و چون مبادي نظريِ گويا و روشني ندارد، در مرحله عمل هم چندان موفق نيست و برنامه‌هاي عملي او نيز بيشتر به توصيه‌هاي اخلاقي شبيه است كه مبهم و نارسا مي‌باشند و هر كس برداشت متناسب با ميل خود را مي‌تواند داشته باشد، به همين دليل در طول تاريخ كه دين بودا در نواحي خارج از هندوستان گسترش مي‌يافت به همان نسبت هم در برخورد با اساطير و معتقدات محلي خود را تطبيق مي‌داد و تغيير مي‌يافت.[9]
    2 . انكار خداوند
    بوديسم بر خلاف مكاتب فلسفي و اديان ديگر كه هر كدام به نوعي قائل به وجود خالق و صانع عالم هستي هستند، عالم را قديم و ازلي و بي‌نياز از خالق مي‌داند
    [10] و وجود خداوند را انكار مي‌كند.[11] بودا «از وجود مافوق طبيعت كه ازلي و بالذات و خالق عالم و صانع آسمانها و زمين مي‌باشد و سرنوشت افراد انساني را در قبضه داشته و قاضي حاجات و مجيب دعوات و قبله نماز و صلات باشد بحثي به ميان نياورده»[12] و ماده را قائم به ذات مي‌داند و به نوعي الحاد دچار مي‌شود و از پاسخ‌گويي به اين سؤال كه ماده محدود بوده و محتاج علت است و بايد علتي داشته باشد عاجز، مي‌ماند. پيروان بوديسم كه با انكار وجود هر نوع خدا سعي در انكار خدايان هند و بت‌پرستي هندوها داشتند، در طول زمان خود گرفتار بت‌پرستي شده و به جاي بت‌هاي متعدد هندوان، تماثيل بودا را بت خود قرار داده و بت‌پرستي شرك‌آلود هندوها را به بت‌پرستي كفر‌آميز بودايي تبديل كردند.
    3 . انكار نبوت
    بودايي‌ها چون وجود خداي واجب‌الوجود را انكار مي‌كنند، طبعاً اعتقادي به نبي مرسل و پيامبري كه حامل وحي الهي باشد ندارند و مي‌گويند كه عقل به تنهايي توان هدايت انسان را دارد و نيازي به پيامبر نيست. و سؤالي كه بي‌پاسخ مي‌ماند اين است كه آيا عقل مورد ادعاي شما امر به تمثال پرستي مي‌كند و آيا عقل موجب مي‌شود كه شما صانع را انكار كنيد و در تناقض تناسخ گرفتار آييد آيا عقل نياز به مؤيد راهنما ندارد آيا اگر رسولاني به عنوان راهنما و مؤيد عقل از سوي خداوند بيايد منافاتي با احكام عقل دارد، آيا عقلي كه مدعاي داشتن آن را مي‌كنيد موجب شده كه عالم ممكن را واجب‌الوجود پنداريد؟!
    4 . انكار معاد و اعتقاد به تناسخ
    بودا كه درصدد اصلاح آيين هندو بود روح و انتقال آن را آنكار مي‌كرد ولي در پاسخ به سؤال سرانجام انسان چه خواهد شد مجبور به قبول مسأله تناسخ شده بود وي مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم ديني پذيرفته بود و به عقيده او روح انسان در هنگام مرگ به كالبد و يا جسم ديگري انتقال پيدا مي‌كند و يك سلسله تولد و تجديد حيات را طي مي‌كند و پس از هر تولد و زندگي دوباره بار ديگر روح به بدني ديگر حلول مي‌كند و اين تولدها ممكن است بي‌انتها و ابدالدهر ادامه داشته باشد. ولي به اين تناقض نيز گرفتار مي‌آيد كه اگر روحي نيست پس تناسخ چه معني مي‌دهد زيرا بدون حلول روح از جسمي به جسم ديگر تناسخ امكان ندارد
    [13] و بر فرض كه تناسخ را قبول كرديم كدام دليل عقلي و منطق صحيح دال بر حقانيت تناسخ است حدود صد سال پيش مردم هند دويست يا سيصد ميليون نفر بودند كه بعد از وفات‌ روح‌شان در كالبد دويست يا سيصد ميليون نفر تازه متولد شده نسخ پيدا كرده است حال اگر اين تعداد را از جمعيت كنوني هند كه بيش از يك ميليارد نفر است كم كنيم چيزي حدود هفتصد تا هشتصد ميليون نفر وجود خواهد داشت كه طبق قانون تناسخ بايد بدون روح باشند چون قبلاً روحي نبوده كه در اينها نسخ پيدا كند.
    اگر ما قانون تناسخ را قبول كنيم بايد منكر افزايش جمعيت باشيم و در طول هزاران سال كه انسان بر كره خاكي زندگي مي‌‌كند بايد تعداد اشخاص وفات يافته با تعداد انسان‌هاي متولد شده برابر باشد تا تناسخ معني دهد والّا بايد قبول كنيم كه بعضي از اجسام بشري روح ندارند و بعضي از ارواح بدون جسم مي‌مانند كه هر دو مبطل قانون تناسخ است.
    معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
    1 . اديان آسيايي، مهرداد بهار.
    2 . اديان آسيا، ويراسته فريد هلم هاردي ترجمه عبدالرحيم گواهي.
    3 . جهان مذهبي (اديان در جوامع امروز) رابرت وير، ترجمه عبدالرحيم گواهي.
    4 . آشنايي با اديان بزرگ،‌حسين توفيقي.
    [1] . ر.ك: توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، انتشارات سمت، چاپ اول، 1379، ص 45.
    [2] . ر.ك‌: بي ‌ناس. جان. تاريخ جامع اديان، ‌انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، چاپ پنجم، 1370 هـ . ش، ص 204.
    [3] . ر.ك: آريا، غلامعلي، آشنايي با تاريخ اديان، ‌انتشارات پايا، چاپ سوم، 1379، ص47.
    [4] . تاريخ جامع اديان، ص 176.
    [5] . همان، ص 188.
    [6] . آشنايي با اديان بزرگ، ص 48.
    [7] . همان، ص 49.
    [8] . تاريخ جامع اديان،‌ص 188.
    [9] . آشنايي با تاريخ اديان،‌ص 73.
    [10] . آشنايي با تاريخ اديان،‌ص 47.
    [11] همان.
    [12] . تاريخ جامع اديان، ص 189.
    [13] . آشنايي با تاريخ اديان، ص 73.
    منبع :‌انديشه قم .

  8. #7

    تاریخ عضویت
    جنسیت آبان ۱۳۸۵
    نوشته
    58
    مورد تشکر
    40 پست
    حضور
    6 دقیقه
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    ازدواج در ايين بودا




    پرسش :

    ازدواج در آيين بودا چگونه است؟ آيا متن عقدي مثل آيين اسلام دارد؟


    پاسخ :

    كارشناسان و دانشمنداني كه در مورد اديان تحقيق مي كنند، براي تسهيل كار خود، اديان را از ديدگاه ها و منظرهاي مختلف به انواع گوناگون تقسيم مي كنند. آنان گاهي جغرافيا را مناط و معيار قرار داده و اديان را به دو گروه اديان شرقي و اديان غيرشرقي تقسيم مي كنند و گاهي نژاد را مبنا گرفته و مي گويند اديان يا سامي هستند يا غيرسامي و گاهي نيز وحياني بودن اديان را در نظر گرفته و آنها را به الهي و غيرالهي، تقسيم مي كنند. اين تقسيم بندي ها، هر كدام جايگاه و كاربرد خاص دارد و بسته به موضوع بحث، مورد استفاده قرار مي گيرد و نبايد آن را به سه يا چهار مورد، منحصر كرد، بلكه مي توان اديان را از ديدگاه ديگري نيز مورد تقسيم قرار داد به عنوان مثال ما مي توانيم اديان را به دو گروه اديان جامع و اديان ناقص تقسيم كنيم با اين توضيح كه اديان جامع، ادياني هستند كه براي پيروان خود در دو زمينه نظري و عمل نسخه پيچيده و آنان را مكلّف به پيروي از نسخه خود مي كنند؛ ولي اديان ناقص تنها به بيان مطالبي در ساحت هاي عملي يا نظري اكتفاء كرده و عرصه هاي ديگر را مسكوت مي گذارند.
    اديان ابراهيمي به خصوص دين اسلام از جمله ادياني هستند كه در زمينه مسائل نظري (عقايد) و هم چنين مسائل عملي (احكام) به تفصيل سخن گفته و وظيفه پيروان خود را در هر دو زمينه بيان داشته اند. در مقابل اين اديان، آيين هايي مانند «شينتو»، «بوديسم» و... قرار دارند كه خود را مكلّف به بيان مطلب در همه عرصه هاي نظري و عملي نمي دانند و تنها به ذكر برخي مطالب در اين زمينه ها اكتفا كرده و ساير ساحت ها را يا مسكوت مي گذارند و يا آنها را خارج از گستره خود اعلام مي كنند.
    بنابراين نبايد گمان كنيم كه آيين بودا نيز مانند دين اسلام در همه عرصه هاي زندگي، وارد شده و در تمام موضوعات نظري و عملي اظهار نظر كرده است. بودا به عنوان بنيان گذار مكتب بوديسم بعد از تبيين چهار اصل خود (يعني حقيقت تألم، حقيقت علت تألم، حقيقت پايان تألم، حقيقت طريقت رفع مايه تألم)[1] هشت راه براي رهايي از اين رنج و الم را در ضمن حقيقت چهارم مي شمارد و در ساير زمينه ها مطلبي براي ارائه ندارد. پس ما نمي توانيم انتظار داشته باشيم كه آيين بودا هم چون دين اسلام، فقه گسترده داشته و درباره، عبادات، معاملات، سياسات و... احكام عملي ارائه كند.
    باتوجه به مقدمه فوق و متون موجود آيين بوديسم مي توان گفت: «راهبان بودائي در ازدواج ها مراسم نيايش برپا نمي كنند. ازدواج از نظر بودائيان يك كار تشريفاتي خصوصي است كه به امور اجتماعي مربوط است. اما امروزه با دخالت برخي از عناصر و عوامل بودايي به مراسم رنگ و روي مذهبي داده مي شود به اين صورت كه گروهي از دختران يا پسران خردسال پاره اي از آيات مقدس خاص دعا را قرائت مي كنند. خود راهبان به خصوص در سرزمين هاي مهد مكتب قديم، هرگز در مراسم ازدواج شركت نمي كنند ولي يكي دو روز پيش يا پس از ازدواج براي صرف غذا به خانه دعوت مي شوند. بدين مناسبت يكي از راهبان به موعظه مي پردازد كه در آن موعظه، همسران را به گذراندن يك زناشويي توأم با خوشبختي و هماهنگي بر طبق تعاليم بودا دعوت مي كند.»[2] و البته اين مراسم بعدها و آن هم تنها در برخي كشورها رواج يافته و ربطي به آيين بودا ندارد.
    معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
    1. آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي.
    2. تاريخ جامع اديان، جان. بي ناس. ترجمه علي اصغر حكمت.[1] . چنين گفت بودا (متون بودايي)، ترجمه هاشم رجب زاده، تهران، انتشارات اساطير، چاپ سوم، 1378، ص 51 و 52.
    [2] . سادها تيسا، بودا و انديشه هاي او، ترجمه محمدتقي بهرامي حرّان، تهران، انتشارات جامي، چاپ اول، 1382، ص 181 و 182.

    منبع : انديشه قم .

  9. #8

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    بودا در ایران




    دین بودا از هند به ایران نفوذ کرد. کریستن سن می گوید: در دوره تسلط یونانیان (پس از حمله اسکندر) دیانت بودایی در ولایات شرق ایران نفوذ یافت و پادشاه هند موسوم به آسوکا که در حدود 260 سال قبل از میلاد دین بودایی گرفته بود، دعاتی به ایالت گنداره (دره کابل) و باختر گسیل داشت.

    ... بودائیان در قرون نخستین میلادی در ولایت گنداره، ویهارها یعنی صومعه های بسیار ساختند و امروز در ویرانه های آن معابد نقوش برجسته ای به سبک آمیخته یونانی و هندی یافته اند... در بامیان مغرب کابل، مجسمه های عظیمی از بودا هست که در کوه کنده اند...
    از سفرنامه هیون تسانگ معلوم می شود که تا قرن هفتم میلادی صومعه های بودایی در
    ایران وجود داشته است و نیز بنا به روایت او از اتباع سایر دیانات هندی هم جماعاتی مقیم ایالات شرقی ایران بوده اند (ایران در زمان ساسانیان، ص60).

    و هم او گوید: در اواخر قرن دوم و اوایل قرن اول میلادی " مناندر " پادشاه دره کابل و هندوستان که در هندوستان به تسخیر ممالکی موفق شد، دین بودا گرفت و در میان پیروان آن آیین شهرتی عظیم یافت (همان کتاب ص42).
    نیز می گوید: در سال 125 میلادی کشور
    قندهار و پنجاب به پادشاهی تعلق گرفت " کانیسکا " نام که در ادبیات بودایی شهرتی به کمال دارد و از مبلغین بزرگ و معتقدین به دیانت بودا بشمار می رود (همان کتاب، ص 44).

  10. #9

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    نحوه ظهور و بسط آئین بودا

    در حدود دو هزار و پانصد سال پیش، در هندوستان، در پای کوههای هیمالیا در میان مردمی که به " ساکیاها " معروف بودند، شاهزاده ای به دنیا آمد و در حدود سی سال در ناز و نعمت بزیست. در خلال آن ایام با علوم زمان خود و بالاخص با تعلیمات کتاب مقدس هندوها که به نام " وداها " معروف است آشنا شد.
    پس از آن در اثر یک انقلاب روحی مدت هفت سال از تخت و تاج و ناز و نعمت کناره گیری کرد و به خلوت و انزوا و ریاضت و تفکر پرداخت. آن چیزی که او را رنج می داد این بود که رنج و درد از کجا برای آدمی زادگان فرود آمده است و چگونه آدمیان می توانند زندگی سعادتمندانه ای پیشه سازند.
    پس از سالها رنج و ریاضت و تفکر و خلوت عاقبت در زیر یک درخت انجیر اندیشه ای را کشف کرد که به عقیده خود او راز زندگی و سعادت است و از آن پس خلوت و انزوا را ترک کرد و منکر ریاضت شد و به ارشاد و تعلیم خلق پرداخت. آنچه او کشف کرد یک قانون ساده و طبیعی بود و آن اینکه بر جهان قانون پاداش و کیفر حکمفرماست از نیکی، نیکی و از بدی، بدی می زاید.

    این شاهزاده که به نام " سیداتا " خوانده می شد و بعدها لقب " بودا " یافت پس از کشف این قانون منکر قربانی و دعا و زاری و پرستش خدایان و تاثیر این اعمال در سرنوشت انسان شد. خدایان را انکار کرد و به قانون ازلی جهان ایمان آورد. کتاب مقدس " ودا " را که دعوت به قربانی و دعا و غیره کرده و هم انسانها را به حسب اصل آفرینش متفاوت فرض کرده نیز مورد انکار و انتقاد قرار داد.
    آئین و مسلک بودا بیش از آنکه به یک دین شباهت داشته باشد به یک فلسفه شبیه است، ولی پیروان او تدریجا آیین او را به صورت یک آیین مذهبی در آوردند و خود او را که منکر عبادت و پرستش خدایان بود تا حد یک معبود بالا بردند، معابد ساختند و مجسمه بودا را در معابد بر پا کردند و گفته های او را پس از خودش گرد آورده نام " سه سبد دانش " به آن دادند.

    بودا در زمان خودش پیروان زیاد پیدا کرد، دو ایالت از ایالات هند که یکی از آنها مقر پادشاهی پدر وی بود به او گرویدند و تدریجا توسعه یافت. در دورانهای بعد یکی از سلاطین معروف و مقتدر هند به نام " آشوکا " در قرن چهارم قبل از میلاد به دین بودا گروید و تعالیم او را احیا کرد و صومعه های بسیار به امر او بنا کردند.
    دین بودا در سراسر هند شهرت و عظمت و پیروان فراوان پیدا کرد، ولی تدریجا بخصوص پس از نفوذ اسلام در هند این دین از مولد و وطن خود رخت بربست، و در عوض در کشورهای مجاور نفوذ یافت. در حال حاضر دین بودائی یکی از ادیان بزرگ عالم است و پیروان بودا را اکنون مردم سیلان و برمه و سیام و ویتنام و جزائر فرمز و ژاپن و کره و
    چین و تبت و مغولستان تشکیل می دهند.

  11. #10

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    برخی از عوامل عقب نشینی دین بودا از ایران


    دین بودا پس از اسلام نتوانست در ایران تاب بیاورد، تدریجاً از این منطقه رخت بربست همچنانکه از مهد تولد خویش هندوستان نیز عقب نشینی کرد، و البته انحطاط و زوال بودایی از ایران تدریجی بوده است.
    در کتاب تمدن ایرانی می نویسد: آبادی و اهمیت ابنیه مذهبی بامیان (ناحیه ای از افغانستان نزدیک کابل ) در قرن هفتم (میلادی) به قلم هیون تسانگ برای ما نقل شده است.
    راهبی از اهل کره، در قرون بعد از آنجا گذشته و نقل میکند که پادشاه آن محل یک ایرانی پیرو مذهب بودا بوده است و قشون نیرومندی در اختیار دارد ولی کمی بعد در قرن سوم هجری یعقوب لیث صفاری آن ناحیه را متصرف شد (ایران در زمان ساسانیان، ص407).

    اوضاع و احوال نشان می دهد: دین بودا که از مشرق ایران یعنی هندوستان آمده و در ایران نفوذ کرده بود تدریجاً پیشروی می کرد، همچنانکه مذهب مسیح که از غرب ایران و بین النهرین آمده بود در حال پیشروی بود، دین بودا به طرف غرب پیش می رفت و دین مسیح به طرف شرق، و البته دولت شاهنشاهی ایران که دین زردشتی را دین رسمی قرار داده و از آن حمایت می کرد و به روحانیون زردشتی قدرت فوق العاده داده بود، مانع پیشروی این دو دین بود و تا حدود زیادی نمی گذاشت این دو دین پیشروی کنند، کتیبه موبد کریتر صریحاً نوشته است:
    عده ای از مبلغان مذاهب خارجی را که ماندن آنها در ایران صلاح نبود از این کشور بیرون کردند مانند یهودیها.
    " سمناها " (شمن ها) یا رهبانان بودایی، برهماییها، ناصریها، مسیحیان...
    ولی آنچیزی که به فعالیت بودایی در ایران خاتمه داد و مسیحیت را در اقلیت ناچیزی قرار داد، جلو پیشروی بودایی را به سمت غرب و جلو پیشرفت مسیحیت را به سمت شرق گرفت که هنوز هم کشیشان و مستشرقان کشیش مسلک آه حسرت آن را می کشند، اسلام بود.
    ویرایش توسط اخلاقي : ۱۳۸۷/۰۴/۲۱ در ساعت ۰۰:۵۰

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. زن در آيين مسيح
    توسط حکمتی فرد در انجمن قرآن و معرفی ادیان
    پاسخ: 13
    آخرين نوشته: ۱۳۹۱/۱۲/۱۳, ۱۰:۳۱
  2. درباره ي حفظ قرآن راهنماييم كنيد
    توسط فاطما در انجمن آموزش حفظ قرآن
    پاسخ: 29
    آخرين نوشته: ۱۳۹۰/۰۸/۲۵, ۱۷:۵۰
  3. زن حايض در آيين يهود
    توسط حکمتی فرد در انجمن قرآن و معرفی ادیان
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: ۱۳۸۹/۰۱/۰۲, ۲۰:۱۰
  4. تبيين علم ديني از نگاه دكتر گلشني
    توسط theological در انجمن ادیان و فرق در قرآن
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: ۱۳۸۸/۱۱/۱۸, ۱۵:۴۵
  5. آيين ازدواج در نظام هستى
    توسط mohammadhashem در انجمن ازدواج و خانواده
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: ۱۳۸۶/۱۰/۰۱, ۱۷:۲۳

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود