جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: چرا عمر ازدواج موقت را حرام كرد؟
-
۱۳۸۷/۰۲/۲۲, ۰۰:۱۷ #1
- تاریخ عضویت
آبان ۱۳۸۵
- نوشته
- 58
- مورد تشکر
- 40 پست
- حضور
- 6 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
چرا عمر ازدواج موقت را حرام كرد؟
خداوند تبارك وتعالي خالق انسان است و تمام توانايي هاي جسمي و روحي او را مي داند ضعف هاي او را هم مي داند و بر اساس توانمندي ها و ضعف ها اموري را حلال و اموري را حلال كرده است زنا و استمناء و لواط را حرام نموده است ازدواج دائم و از طريق خريداري كنيزان را هم حلال نموده است اما در اين زمان كنيزي نيست كه ازدواج با او صورت گيرد فقط ازدواج دائم باقي مي ماند؛ قوه شهوت را نيز خدا خود به بشرداده است حال كساني كه توان ازدواج دائم را ندارند و به هر دليل امكان ازدواج دائم را ندارند چه كنند؟ آيا خود را اخته كنند؟ اين هم كه حرام است پس چه كنند؟ اگر كسي بگويد عفت پيشه كنند گفته مي شودتا چند روز ؟ چه مدت؟ آنها كه اين توان را ندارند چه كنند؟ آيا غير عفيف ها عفيفها را آلوده نمي كنند؟ آيا عفت اجتماعي را از بين نمي برند؟
اگر كسي بگويد خداوند نمي دانسته يا راه ديگري را نمي توانسته قرار دهد به يقين خدا را نشناخته و اگر مي دانسته و مي توانسته اما راهي نگذاشته است پس دين اسلام كه بايد هدايت گر بشر تا قيامت باشد ناقص است و اين هم با آيات قران نمي سازد. آن راه همان ازدواج موقت است كه قبل از اسلام بوده و اسلام هم آن را تأييد كرده است و در زمان پيامبر وحكومت ابو بكر ومدتي از حكومت عمر رايج بود تا اين كه عمر آن را ممنوع كرد.
عبارت معروفي كه با مختصرتفاوتي در منابع مختلف آمده است اين است:«متعتان كانتاعلي عهد رسول الله (ص) أنا أنهي عنهما و اعاقب عليهما : متعة الحج و متعة النساء» در بعضي اضرب عليهما دارد گويا در چند مورد گفته است.
كساني كه منابع تحقيق آن را بخواهند به اين منابع نظر كنند:
شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديدج1 ص61 وج3 /167-168 در جواب طعن ثامن مسند احمد3/363 و356و325 تفسير سيوطي 2/141 و كنز العمال ط.الاولي8/293 و مشكل الاثارطحاوي ص375 و تقريب التهذيب 1/306 و بداية المجتهد 1/346 باب القول في التمتع و زاد المعاد ابن قيم 2/205 فصل اباحة متعة النساء و مغني ابن قدامة 7/527 و المحلي ابن حزم 7/107 تفسير قرطبي و رازي 2/167 و3/201و 202 و كنزالعمال 8/293و 294 البيان والتبين جاحظ 2/223 و احكام القران جصاص 1/297
رواياتي كه از اصحاب نقل شده كه ما در زمان پيامبر و ابوبكر حلال بود و ما انجام مي داديم اگر در كنار اين عبارت عمر قرار گيرد براي افراد آزاد انديش و غير متعصب جاي هيچ شكي را باقي نمي گذارد
اگر كسي به تفسير آيه :فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضة... ايه 24 نسا مراجعه كند مي بيند كه امثال قرطبي در تفسير خود از سدي آورده كه «فهذه المتعة » يعني اين آيه در مورد همان متعة است...و كشاف مي گويد وقيل : نزلت في المتعة... طبري 5/9 و نيسابوري 5/ 17 و...پس دليل عقلي قراني و روايي بر حلال بودن هست و دليل تاريخي بر اين كه عمر حرام كرده است.
شباهت ها و تفاوتهاي اين دو ازدواج
شباهت ها:
1- در هردو ، ازدواج با زني كه شوهر دارد حرام است
2- در هر دو ،براي ازدواج با دختر، اجازه پدر لازم است
3- در هر دو ازدواج، رضايت طرفين شرط است
4- در هردو ازدواج ،صيغه عقد لازم است
5- در هر دو ازدواج ،مهريه وجود دارد و در ازدواج موقت مهر ركن است
6- در هر دو ازدواج، زن بايد در عده كسي نباشد
7- در هر دو ازدواج ،اگر فرزندي بوجود آمد طرفين پدر و مادر حقيقي آن هستند
8- در هر دو ازدواج، مخارج فرزند بر عهده پدر است
9- در هر دو ازدواج ،فرزندان از پدر و مادر خود ارث مي برند
10- در هر دو ازدواج ،هنگام جدايي، زن بايد عده نگه دارد
11- در هر دو ازدواج، پدر و مادر مسول تربيت فرزندان هستند
12- در هر دو از دواج ،ممنوع است زن خود را در اختيار مرد ديگري بگذارد
تفاوتها:
1- در عقد ازدواج دائم تعيين مدت نمي شود و در موقت، مدت معين مي شود
2- جدائي زن وشوهر، در دائم با طلاق است و در موقت با تمام شدن مدت عقد و يا بخشيدن مدت از طرف مرد
3- در دائم مخارج خوراك و پوشاك و مسكن زن بر عهده شوهر است و در موقت چنين نيست
4- در دائم زن در رفت و آمدها اجازه شوهر را لازم دارد و در موقت چنين نيست
5- در دائم زن و شوهر از يكديگر ارث مي برند و در موقت نمي برند
تمامي اين تفاوت ها بر اسا اقتضاي موقت بودن آن است
سوال: چرا شما در اين مورد بهانه هاي واهي مي آوريد و از عقل خود استفاده نمي كنيد؟
چرا به روايات پيامبر اهميت نمي دهيد؟
چرا منع عمر را بر اجازه خدا و پيامبر تر جيح مي دهيد؟ پيامبر شما كيست؟
يكي از مراتب توحيد، توحيد در تشريع است يعني قانون گذاري حق خدا است.آيا واقعا عمر حق دارد قانون وحلال خدا را حرام نمايد؟ اين حق را از كجا آورده است؟
شما حلال خدا را حرام مي كنيد و بعد وقتي مي بينيد جوانان شما تحت فشار جنسي قرار مي گيرند پيشنهاد ازدواجي به نام ميسار را مي دهيد كه همان عقد دائم خوانده شود ولي مي دانند كه به مدت كوتاهي است و در آن شرط مي كنندكه زن نه حق نفقه داشته باشد و نه شب خوابي و نه ارث دقيقا شبيه ازدواج موقت با اين تفاوت كه جدايي با طلاق صورت مي گيرد و اين اشكالات فقهي هم دارد. بسيار عجيب است
آيا در بين علما وپيروان زمامداران افرادي آزاد انديش نيستند كه حقايق را به مردم بگويند؟
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۲, ۰۱:۳۳ #2
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 1,799
- مورد تشکر
- 3,021 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
18
بنام خدا
جالب است بدانیم که:
ازدواج متعه مورد قبول و پذيرش بزرگانى از اهل سنت نیزبوده است.
1: ابن جريج اموى شيخ بخارى كه اهل سنت نسبت به ثقه بودنش اجماع دارند و همه صحاح سته از او حديث نقل مى کنند ، شصت و يا هفتاد و بلكه نود زنِ متعه داشت.
2:ذهبى مى گويد: «هو أحد الأعلام الثقات . . و هو مجمع على ثقته مع كونه تزوّج نحواً من سبعين امرأة نكاح متعة كان يرى الرخصة في ذلك و كان فقيه أهل مكة في زمانه» .
ميزان الاعتدال ،ج2 ، ص659 ؛ تهذيب التهذيب ،ج6 ، ص360.
3:«ابن جريج يكى از عالمان مورد وثوق و وثاقت او مورد اتفاق اهل سنت است . ضمن اينكه او هفتاد زن متعه - نكاح موقت داشت . نظر او رخصت و جواز نكاح موقت بود . او فقيه اهل مكه در زمان خود بود .»
4:بزرگان صحابه ، چون عبداللّه بن عباس ، جابر بن عبداللّه انصارى ، عمران بن حصين ، ابو سعيد خدرى وامير مؤمنان على( ع ) ، اين عمل را جايز می دانستند.
5: خود عمربن خطاب با صراحت مى گويد: «كانتا عَلى عهدرسول اللّه و أنا اُحَرِّمهما وَ اُعاقب عليهما».
« دو چيز در زمان پيامبر ( ص ) حلال بوده ولى من آن را تحريم و بر آن تعيين عقوبت مى كنم».
چنانكه قوشچى در شرح تجريد ، صفحه 484 ، اين جمله را از او آورده و تحليل و توجيه شگفتى كرده است!
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۲, ۰۱:۴۰ #3
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 1,799
- مورد تشکر
- 3,021 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
18
بنام خدا
در تاريخ طبرى ج ،ص 579. آمده است كه اين نهى از عمر بوده و عمران بن سواده بر او وارد شده و ناراحتى و اعتراض مردم به عمر درباره منع از متعه و چند خبر ديگر را به آگاهى او رسانده است.
خود عمربن خطاب در هيچ موردى اشاره به اين معنا ندارد كه پيامبر( ص ) منع و يا نهى و يا تحريم كرده است ، بلكه مى گويد : «أَنَا اُحَرِّمُهُما . . .».
تنها روايتى به تعبير آنان صحيح است كه به آن استناد مى كنند كه پيامبر( ص ) متعه را تحريم كرده ، همان حديث سبره است و او اصلاً معروف و شناخته شده نيست و در هيچ كتاب رجالى - خارج از روايتى كه نقل كرده سخنى از او به ميان نياورده اند .
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۲۱, ۱۶:۴۵ #4
دوست گرامي
...
اما مدارك و اسناد اينكه عمر اين كار را كرده به ترتيب زير است:
مسئله ي صيغه كه خليفه ي ناحق دوم آن را حرام اعلام كرد، در حاليكه قرآن طبق آيه ي24 سوره ي نساء دستور داده بود كه آزاد است و وي آن را حرام اعلام كرد. حتي اين موضوع در كتب اهل سنت نيز درج شده است. منابع آن به شرح زير است:
الف- از ابي رجاء نقل شده كه ميگويد: آيه متعه در كتاب خدا نازل شده و رسول خدا ما را به انجام آن امر فرمود و آيهاي كه آن را نهي و نسخ نموده باشد نيز نازل نشده است و بعداً مردي براي خودش گفت آنچه ميخواست.
ب- در زمان رسول خدا (ص) ما متمتع ميشديم و مردي هر آنچه ميخواست براي خودش گفت
ج- از جابر بن عبد الله نقل شده است؛ ما در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) و ابوبكر با يك مشت خرما متعه مينموديم، تا آنكه عمر آنرا نهي كرد.
د- از عروة بن زبير نقل است، كه خوله دختر حكيم وارد بر عمر شده وگفت: ربيع بن اميه زني را متعه نمود و آن زن آبستن شد. پس عمر بيرون رفت در حالي كه عبايش را از ناراحتي ميكشيد گفت؛ اين متعه است، اگر من جلوتر دربارة آن رأي داده بودم، هر آينه او را سنگسار ميكردم.
و- از حكم پرسيدند آيا آية متعة نساء منسوخه است؟ گفت: خير. و علي(ع) فرمود: اگر عمر نهي از متعه نكرده بود، كسي زنا نميكرد مگر شقي و جنايتكار.
ش- از ابيجريج نقل است كه ابن عباس ميگفت؛ خداوند بر عمر رحم كند، متعه نبود مگر رحمتي از خدا كه به سنّت آن بر امت محمّد(ص) ترحم كرده بود و اگر عمر آنرا نهي نميكرد، كسي محتاج به زنا نميشد مگر اندكي از مردم پست وبدبخت.
ك- از ابي سعيد خدري و جابر بن عبد الله انصاري نقل شده است، ما تا نيمي از خلافت عمر، متعه مينموديم تا آنكه عمر مردم را از آن كار منع كرد.
هـ- ابي رشد ميگويد: ما در زمان رسول خدا (ص) و ابوبكر و نيمي از خلافت عمر متعه مينمودم سپس عمر مردم را از آن نهي كرد.
1- صحيح مسلم، جلد اول، ص 474 ، و قرطبي، جلد دوم، ص 365.
2 صحيح بخاري، جلد سوم، ص 151.
3 صحيح مسلم، جلد اول، ص 395، تيسير الوصول ابن ربيع، جلد چهارم، ص262، فتح الباري ابن حجر، جلد 9، ص 141.
4- مالك در موطا، جلد 2، ص 30، شافعي در كتاب ام، جلد7، ص 219، بيهقي در سنن الكبري، ج 7، ص 206.
5- تفسير طبري، ج 5، ص 9، تفسير ثعلبي، تفسير رازي، جلد 3، ص 200، تفسير ابي حيان، ج 3، ص 218، تفسير نيشابوري الدر منثور، ج 2، ص 140.
6- احكام القرآن جصاص، ج 2، ص 179، بدايه المجتهد ابن رشد، ج 2، ص 58، النهايه ابن اثير، ج 2، ص 249، تاج العروس، ج 10، ص 200.
7- عمدة القاري، ج 8 ، ص 310.
8- بدايه المجتهد، ج 3 ، ص 58.
9- البيان والتبيين جاحظ، جلد 2، ص 223، احكام القرآن جصاص، جلد 1، ص 342 و ص 345، وجلد 2، ص 714، تفسير قرطبي، جلد 2، ص 370، ضوء الشمس، جلد2، ص 94، ابي صالح وطحاوي، ص 294.
اميد آنكه مورد استفاده قرار گيرد.
ویرایش توسط tabatabay : ۱۳۸۷/۰۳/۲۱ در ساعت ۱۷:۲۷ دلیل: طرح افزايش صميميت و اصلاح اندازه و نوع قلم
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۴, ۱۵:۰۰ #5
آن چه از خود عمر بن خطّاب در اين زمينه آمده چنين است:
خوله دختر حكيم نزد عمر بن خطاب آمد و گفت:
ربيعة پسر اميّه زنى را به متعه گرفت و آن زن از آن مرد حامله شد. عمر بن خطّاب در حالى كه خشمگين بود و رداى خود را مىكشيد، از خانه خارج شد و گفت
: اين هم متعه. اگر پيش از نهى اين كار را مىكرد سنگسارش مىكردم(الميزان، ج 4، ص 295، به نقل از تفسير الدّر المنثور.
).
سلمة بن اميّه زنى به نام سَلْمى را به مُتعه گرفت، اين زن از او بچهدار شد. اين مرد آن بچه را انكار كرد. اين مسأله به عمر بن خطاب رسيد و عمر بن خطاب مُتعه را تحريم كرد(همان، ص 296 به نقل از الاصابة).
امّ عبدالله دختر ابىخيثمه مىگويد:
مردى از شام آمد، به خانه من وارد شد و به من گفت:
مجرّد بودن بر من سخت است، زنى را برايم پيدا كن تا او را به متعه بگيرم.
من او را به زنى راهنمائى كردم. آن مرد نزد آن زن رفت و او را به متعه گرفت و چند نفر شاهد عادل هم براى اين كار در نظر گرفت. مدتى را با آن زن ماند و به شام برگشت. عمر بن خطاب از اين مسأله با خبر شد، كسى را دنيال من فرستاد و من نزد او رفتم
. عمر بن خطاب از من پرسيد:
آن چه از تو شنيدهام درست است؟
گفتم: بله.
گفت: هر وقت آن مرد به مدينه آمد مرا با خبر كن.
وقتى كه آن مرد از شام به مدينه آمد، عمر بن خطاب را با خبر كردم. عمر بن خطاب كسى را دنبال او فرستاد و آن مرد نزد عمر بن خطاب آمد.
عمر بن خطاب از او پرسيد:
چرا اين كار را كردى؟
آن مرد گفت:
در زمان پيامبر دست به اين كار مىزدم، پيامبر ما را منع نكرد، در زمان ابوبكر هم چنين مىكردم، او هم منع نكرد. در زمان خلافت تو هم اين كار را مىكردم و تو ما را از اين عمل نهى نكرده بودى. عمر بن خطاب گفت: قسم به آن كه جانم به دست اوست، اگر پس از نهى از متعه، دست به اين كار زده بودى سنگسارت مىكردم. اين را به همه روشن كنيد تا مرز ازدواج و زنا از هم مشخّص شود(همان، ص 296).
نظرات شخصی نگارنده به صورت *نظرشخصی*درج میشوند .
سایر جوابیه ها رونوشتی است از بانک سوالات نشریه الکترونیکی "پرسمان" به آدرس:
http://porseman.org/q/
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۴, ۱۵:۰۰ #6
اين قضايا نشان مىدهد كه نابسامانىهايى در مسأله متعه پيش آمده و موجب مشكلاتى شده بود و عمر بن خطاب براى حلّ اين مشكلات، متعه را تحريم كرده است.
در اين مسأله علماى اهل سنّت و ديگران، ديدگاههايى را اظهار كردهاند. به عنوان نمونه به برخى از اين ديدگاهها اشاره مىكنيم:
1ـ زندگى مسلمانان در زمان عمر بن خطّاب، بسيار مرفّه گرديد، مسلمانان در سايه ثروتهايى كه به دست آوردند، روى به تمتّعات جنسى آوردند و پيامد اين تحوّل اين شد كه بازار متعه رواج يافت و بازار ازدواج دائمى كساد شد. عمر بن خطاب براى حفظ بنيان خانواده، ازدواج متعهاى را تحريم كرد(متعه و آثار حقوقى و اجتماعى آن، نوشتهى دكتر محسن شفائى، ص 167، چاپ ششم، 1352 هجرى شمسى).
2ـ در سايهى پيشرفتها و پيروزىهاى نظامى، اسيران فراوانى به جزيرةالعرب آورده شدند. در ميان اسيران دختران زيباروى زيادى وجود داشتند، مسلمانان به جاى ازدواج دائم، با اين دختران ازدواج متعهاى مىكردند و عمر بن خطاب، از اين عمل، مسلمانان را نهى كرد(همان).
3ـ مسلمانان به خاطر ثروتهاى فراوانى كه به دست آوردند، به مكه مسافرت مىكردند، در مكه مدتها مىماندند، در اين مدّت به خاطر دورى از خانواده خود، ازدواج متعهاى مىكردند و پس از مدتى به وطن خود بازمىگشتند. پس از ان از اين زنان بچه به دنيا مىآمد، مادران بچهها، اين بچهها را به بيتالمال تحميل مىكردند. عمر بن خطاب متعه را نهى كرد تا بچههاى بىسرپرست، به وجود نيايند(همان).
4ـ مسلمانانى كه به مكه مىرفتند، كنيزان را مىخريدند و آزاد مىكردند. پس از آزاد كردن آنها، با آنها ازدواج متعهاى مىكردند و عمر بن خطاب از اين عمل نهى كرد(همان).
5ـ نيروهاى رزمى و غير آنان كه به خارج از وطن خود مىرفتند، در ديار غربت، ازدواج متعهاى مىكردند و دير به وطن خود برمىگشتند. زنان اين مسلمانان از دست شوهرانشان به عمر بن خطاب شكايت مىكردند و عمر بن خطاب هم براى اين كه اين شوهران به خانواده خود برسند، نكاح متعهاى را منع كرد و دستور داد بيش از چهار ماه حق ندارند دور از خانواده خود باشند(همان).
اينها توجيهاتى است كه از سوى برخى اظهار شده است. نكتهاى كه بايد به آن توجه شود اين است كه علماى اهل سنّت پيرو نهى عمر بن خطاب هستند و كار او را درست مىدانند و برخى از آنان همين الان ازدواج متعهاى را مانند زنا مىدانند و آن را زنا به حساب مىآورند و به خاطر زنا بودن آن را حرام مىدانند(الميزان، ج 4، ص 301، 306 و 310). ولى از ديدگاه فقه شيعه، متعه هيچگونه اشكالى ندارد و اگر مرد و زنى به توافق برسند و موانعى در كار نباشد مىتوانند ازدواج مُتعهاى كنند و اگر فرزندى از آنان به دنيا بيايد فرزند اين پدر و مادر است.
براى آگاهى بيشتر درباره متعه ر.ك:
1. الميزان، ج 4، ص 271 به بعد.
2. متعه و آثار حقوقى و اجتماعى آن.
3. الغدير، ج 6.
4. زواج المتعه، نوشته سيد جعفر مرتضى عاملى.
نظرات شخصی نگارنده به صورت *نظرشخصی*درج میشوند .
سایر جوابیه ها رونوشتی است از بانک سوالات نشریه الکترونیکی "پرسمان" به آدرس:
http://porseman.org/q/
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۷, ۲۱:۳۵ #7
مساله متعه يا ازدواج موقت ، از جمله مسائلي است که اختلاف بين شيعه و سني در مورد آن بسيار شديد بوده و اهل سنت از آن به عنوان حربه اي بر ضد شيعه استفاده مي کنند . اتفاق شيعه وسني در تعريف متعه و ازدواج دانستن آن :
در ابتدا بايد به اين نكته اشاره كرد كه همگي علماي مذاهب در اين نکته اتفاق دارند که "متعه ازدواجي است که در آن مرد و زن مدت زماني را براي عقد معين مي کنند و پس از گذشتن مدت ، خود به خود محرميت از بين رفته و احتياجي به طلاق ندارد ".
قال أبو عمر (بن عبد البر) لم يختلف العلماء من السلف والخلف أنّ المتعة نكاح إلى أجل لا ميراث فيه ، والفرقة تقع عند انقضاء الأجل من غير طلاق. وقال ابن عطية : وكانت المتعة أن يتزوج الرجل المرأة بشاهدين وإذن الولي إلى أجل مسمّى ، وعلى أن لا ميراث بينهما ، ويعطيها ما اتفقا عليه ، فإذا انقضت المدة فليس له عليها سبيل ويستبرئ رحمها : لان الولد لا حق فيه بلا شك ، فإن لم تحمل حلت لغيره.
تفسير قرطبي ج5 ص132
ابو عمر (بن عبد البر) گفته است که هيچ يک از علماي سلف و گذشته در اين اختلاف نداشته اند که متعه ، ازدواجي است که در آن ارث نيست و جدايي در آن با گذشتن مدت و بدون طلاق صورت مي گيرد . وابن عطيه گفته است : متعه اين است که شخص با زن ازدواج کند و دو شاهد و اذن ولي داشته باشد و تاريخ (براي انتهاي عقد) معين کند . و چنين است که ارثي در بين آن دو نباشد و اينکه هر مقداري را که بر آن موافقت نمودند ، (به عنوان مهر زن ) به وي بدهد . پس وقتي که مدت زمان گذشت ديگر مرد راهي بر اين زن نخواهد داشت ( ديگر همسر او نيست ) و زن بايد عده نگه دارد . زيرا فرزند در متعه به پدر ملحق مي شود . پس اگر اين زن عده باردار نمي شد (عده نداشت) براي ديگران حلال مي شود ( مي توانند با وي ازدواج کنند)
تفسير طبري ج5 ص 12 سوره نساء ذيل آيه 24 نيز همين مطلب را مي گويد
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۷, ۲۱:۳۷ #8
اتفاق شيعه و سني در اينکه متعه در صدر اسلام مدتي جايز بوده است :
همچنين در اينکه متعه مدت زماني در ايام حيات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مشروع بوده است هيچ شکي نيست :
ولا شك أنه كان مشروعا في ابتداء الإسلام
هيچ شكي در اين نيست که متعه در ابتداي اسلام جايز بوده است .
تفسير ابن كثير ج1 ص475
پس ادعاي حليت اضطراري آن مانند حليت گوشت مرده و خون در حال اضطرار نيز معني ندارد . زيرا ضرورت ، در هر زماني حکم حرمت را – در هر موضوعي که باشد - بر مي دارد و مختص به زمان رسول خدا نيست .
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۷, ۲۱:۳۸ #9
اختلاف بين شيعه وسني در مورد متعه در چيست؟
اما اختلاف اصلي در اين است که آيا براي اين حکم در زمان خود رسول اکرم صلي الله عليه وآله وسلم نسخي وارد شده است يا اينکه حکم به حرمت متعه بعد از وفات ايشان و توسط ديگران وضع شده است ؟
مشهور بين اهل سنت نظر اول و اجماع شيعه بر نظر دوم است .
ادله حليت متعه: براي اثبات حليت متعه - جدا از اجماعي که حتي اهل سنت نيز آن را در مورد سالهاي اوليه اسلام نقل کرده اند - مي توان از قرآن کريم و روايات رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم استفاده نمود :
۱- كلام خداوند متعال :فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أجُورَهُنَّ فَرِيضَةً) سوره نساء آيه 24 )
اثبات نزول اين آيه در مورد متعه :
الف) كلمات مفسرين در اين زمينه:
مفسرين شيعه و سني در اين نکته که نزول اين آيه در مورد متعه بوده است ، تقريبا اتفاق نظر دارند . و با اثبات اين مطلب حليت متعه ثابت شده و اثبات حرمت و يا نسخ آن به دليل نياز دارد :
۱- وقال الجمهور : المراد نكاح المتعة الذي كان في صدر الإسلام
جمهور علما( مشهور علما) گفته اند که مراد از اين آيه متعه است که در صدر اسلام بوده است .
تفسير القرطبي ج 5 ص 130
2- وإلى ذلك ذهبت الإمامية والآية أحد أدلتهم على جواز المتعة وأيدوا استدلالهم بها بأنها في حرف أبي فما استمعتم به منهن إلى أجل مسمى وكذلك قرأ ابن عباس وابن مسعود رضي الله تعالى عنهم والكلام في ذلك شهير ولا نزاع عندنا في أنها أحلت ثم حرمت
و شيعه به همين نظر ميل دارند و اين آيه يکي از ادله ايشان بر جواز متعه است ؛ و استدلال خود را با اين مطلب که اين آيه در قرائت أبيّ و ابن عباس "إلي أجل مسمي" بوده است تاييد مي کنند ؛ و کلام در اين مطلب مشهور است . ما نيز در اين مطلبي بحثي نداريم که متعه در ابتدا حلال بود سپس حرام شد .
روح المعاني ج5/ص5
3- وقد استدل بعموم هذه الآية على نكاح المتعة ولا شك أنه كان مشروعا في ابتداء الإسلام ثم نسخ بعد ذلك وقد ذهب الشافعي وطائفة من العلماء إلى أنه أبيح ثم نسخ ثم أبيح ثم نسخ مرتين وقال آخرون أكثر من ذلك وقال آخرون إنما أبيح مرة ثم نسخ ولم يبح بعد ذلك وقد روى عن بن عباس وطائفة من الصحابة القول بإباحتها للضرورة وهو رواية عن الإمام أحمد وكان بن عباس وأبي بن كعب وسعيد بن جبير والسدي يقرؤون فما استمتعتم به منهن إلي أجل مسمي فآتوهن أجورهن فريضة وقال مجاهد نزلت في نكاح المتعة
و به اين آيه براي اثبات نکاح متعه استدلال شده است ؛ وشکي نيست که متعه در ابتدا جايز بوده است و سپس نسخ شده است ؛ و شافعي همين نظر را دارد و عده اي چنين مي گويند که در ابتدا جايز شد و سپس نسخ شد و دوباره مباح شد و دوباره نسخ شد ؛ و عدهاي ديگر بيشتر از اين نيز گفته اند . و عده اي نيز مي گويند تنها يک بار جايز شده و بعد از آن حرام شده و ديگر جايز نشد . و مباح بودن آن به خاطر ضرورت ، از ابن عباس و عده اي از صحابه نقل شده است. و اين روايت از امام احمد است . و ابن عباس و أبي بن کعب و سعيد بن جبير و سدي آيه را چنين مي خواندند: " إلي أجل مسمي ..." و مجاهى نيز گفته است که در نکاح متعه نازل شده است .
تفسير ابن كثير ج1/ص475
در کتب ذيل همين مطلب به بيان هاي مختلف آمده است :
فتح القدير ج 1 ص499 - جامع البيان ج 5 ص18 بتحقيق صدقي جميل العطار چاپ دار الفكر بيروت - تفسير أبي حيّان ج 3 ص 218- در المنثور ج2 ص140، چاپ مطبعة الفتح جدّة - نواسخ القرآن ابن الجوزي ص 124- تفسير الثعالبي ج 2 ص215 - تفسير الرازيج3 ص200
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۷, ۲۱:۳۹ #10
ب) قرائت بسياري از بزرگان صحابه:
طبق روايات اهل سنت ، بسياري از بزرگان صحابه و تابعين مانند ابن عباس و ابي بن کعب و مجاهد و سعيد بن جبير و ابن مسعود و سدي و ديگران اين آيه را چنين قرائت مي کرده اند:
"فَمَا استَمتَعتُم بِهِ مِنهُنَّ إليَ أجَلٍ مُسَمًّي فَآتُوهُنَّ أجُورَهُنَّ"
أخبرنا أبو زكريا العنبري حدثنا محمد بن عبد السلام حدثنا إسحاق بن إبراهيم أنبأ النضر بن شميل أنبأ شعبة حدثنا أبو سلمة قال سمعت أبا نضرة يقول قرأت على بن عباس رضي الله عنهما فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فريضة قال بن عباس فما استمتعتم به منهن إلى أجل مسمى قال أبو نضرة فقلت ما نقرأها كذلك فقال بن عباس والله لأنزلها الله كذلك هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه
شنيدم ابانضره را که مي گويد بر ابن عباس اين آيه را خواندم که زناني را که ايشان ايشان را متعه کرده ايد پس اجر ايشان را به عنوان واجب وفريضه به ايشان بدهيد . ابن عباس گفت زناني را که ايشان را متعه کرده ايد تا زمان معين ابو نضره گفت: ما آن را چنين نمي خوانيم .ابن عباس گفت قسم به خداوند که خدا آن را چنين نازل کرد .
اين حديث بنا بر نظر مسلم (در شروط صحت حديث) صحيح است ولي بخاري و مسلم آن را در کتب خودشان نياورده اند .
المستدرك على الصحيحين ج2 ص334 شماره 3192
قرائت ايشان در کتابهاي ذيل نيز نقل شده است : جامع البيان ج 5 ص19 - المصنف لعبد الرزاق الصنعاني ج 7 ص 497 و 498- شرح النووي على صحيح مسلم ج 9 ص 179- الكشاف للزمخشري ج 1 ص519- أحكام القرآن للجصاص ج 2 ص 185- تفسير القرطبي ج5 ص130- تفسير ابن كثير ج1 ص486 - الدر المنثور ج 2 ص 139و 140 و...
قطعا مقصود ابن عباس نزول به عنوان قرآن نبوده است . چون تحريف قرآن به اجماع مسلمانان باطل است . بلکه مقصود نزول به عنوان تفسير اين آيه از جانب خداوند است . يعني خداوند متعال بعد از نزول آيه يا همزمان با آن مصداق وتفسير آيه را به همراه ذکر متن آيه ، به رسول خدا وحي مي نمود . پس مقصود اين آيه همان ازدواج تا زمان معين ومتعه است . جدا از لفظ استمتاع که در نص آيه آمده و مي تواند دليل ديگري بر اراده متعه باشد .
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری