-
۱۳۸۷/۰۲/۳۱, ۱۹:۳۸ #1
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 331
- مورد تشکر
- 242 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
فصاحت و بلاغت قرآن
یکی از چیز هایی که مسلمانان در مورد قرآن باور دارند، فصاحت و بلاغت آن است:
در این گفتمان به این موضوع می پردازیم.
نخست تعریفی از فصاحت و بلاغت:
فصاحت:
(اصطلاح ادبي ) فصاحت بر سه قسم است : فصاحت کلمه ، فصاحت کلام ، فصاحت متکلم . فصاحت کلمه عبارت است از سلامت آن از غرابت و تنافر حروف و مخالفت قياس صرفي . فصاحت کلام ، عبارت است از خلوص آن از تنافر کلمات و ضعف تاليف و تعقيد لفظي و معنوي . و بعضي خلوص آن را از تکرار و تتابع اضافات نيز شرط کرده اند. فصاحت متکلم عبارت است از توانايي تکلم بر تاليف کلام فصيح هرچند تکلم به کلام فصيح نکند. و بدون داشتن اين قوه فصيح نيست ، هرچند بر حسب اتفاق تکلم به کلام فصيح کند.
بلاغت:
در اصطلاح معاني بيان ، رسيدن به مرتبه منتهاي کمال در ايراد کلام به رعايت مقتضاي حال . (غياث اللغات ) (آنندراج ). آوردن کلام مطابق اقتضاي مقام به شرط فصاحت . (ناظم الاطباء).
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۲/۳۱, ۱۹:۳۹ #2
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 331
- مورد تشکر
- 242 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
از جمله این ویژگی های این نوشته شیوا و رسا (!) این است که در قرآن معلوم نیست که گوینده کیست.
گاهی الله خود مستقیما و تنها سخن می گوید (الله متکلم وحده/ اول شخص مفرد است):
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي ﴿14﴾
منم من خدايى كه جز من خدايى نيست پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار (14)
گاهی (بیشتر موارد) الله خود مستقیما سخن می گوید ولی به صورت جمع (الله متکلم مع الغیر/ اول شخص جمع است):
فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَينَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿23﴾
پس چون آنان را رهانيد ناگهان در زمين بناحق سركشى مىكنند اى مردم سركشى شما فقط به زيان خود شماستشما بهره زندگى دنيا را [مىطلبيد] سپس بازگشتشما به سوى ما خواهد بود پس شما را از آنچه انجام مىداديد باخبر خواهيم كرد (23)
گاهی الله غایب است! (سوم شخص (مغایب))
وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ ﴿18﴾
و اوست كه بر بندگان خويش چيره است و اوستحكيم آگاه (18)
و زمانی هم الله موقعیت خود را گم می کند!
در آیه ای الله سخن می گوید و در آیه بعد محمد در جای الله می نشیند
و الله را به سوم شخص می فرستد!!
سوره طه:
طه (1)
قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى (2)
(الله: اول شخص جمع (متکلم مع الغیر) / محمد: دوم شخص (مخاطب))
جز اينكه براى هر كه مىترسد پندى باشد (3)
[كتابى است] نازل شده از جانب كسى كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده است (4)
(الله خسته می شود و ادامه ماجرا را به محمد می سپارد!)
(الله: سوم شخص(مغایب))
خداى رحمان كه بر عرش استيلا يافته است (5)
(الله: سوم شخص(مغایب))
و یا:
سوره الأعراف
الف لام ميم صاد (1)
كتابى است كه به سوى تو فرو فرستاده شده است پس نبايد در سينه تو از ناحيه آن تنگى باشد تا به وسيله آن هشدار دهى و براى مؤمنان پندى باشد (2)
(الله: اول شخص (متکلم) / محمد: دوم شخص (مخاطب))
آنچه را از جانب پروردگارتان به سوى شما فرو فرستاده شده است پيروى كنيد و جز او از معبودان [ديگر] پيروى مكنيد چه اندك پند مىگيريد (3)
(الله: سوم شخص(مغایب))
و چه بسيار شهرها كه [مردم] آن را به هلاكت رسانيديم و در حالى كه به خواب شبانگاهى رفته يا نيمروز غنوده بودند عذاب ما به آنها رسيد (4)
(الله: دوباره اول شخص (متکلم))!!
و هنگامى كه عذاب ما بر آنان آمد سخنشان جز اين نبود كه گفتند راستى كه ما ستمكار بوديم (5)
(الله: اول شخص (متکلم))
...
و در حقيقتشما را خلق كرديم سپس به صورتگرى شما پرداختيم آنگاه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد پس [همه] سجده كردند جز ابليس كه از سجدهكنندگان نبود (11)
(الله: اول شخص (متکلم))
فرمود چون تو را به سجده امر كردم چه چيز تو را باز داشت از اينكه سجده كنى گفت من از او بهترم مرا از آتشى آفريدى و او را از گل آفريدى (12)
(الله: سوم شخص(مغایب))!!
حتی در یک آیه؟!
إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِينَ ﴿9﴾
[به ياد آوريد] زمانى را كه پروردگار خود را به فرياد مىطلبيديد پس دعاى شما را اجابت كرد براستی من شما را با هزار فرشته پياپى يارى خواهم كرد (9)
ویرایش توسط tabatabay : ۱۳۸۷/۰۳/۰۵ در ساعت ۱۷:۲۲
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۲/۳۱, ۲۲:۵۶ #3
سنبلعلي
گاهی الله خود مستقیما و تنها سخن می گوید (الله متکلم وحده/ اول شخص مفرد است):
پاسخگو
در اين كه بحثي نيست
سنبلعلي
گاهی (بیشتر موارد) الله خود مستقیما سخن می گوید ولی به صورت جمع (الله متکلم مع الغیر/ اول شخص جمع است):
پاسخگو
ما معتقديم كه در اينجا خداوند خود را با ملائكه در انجام كار سهيم ميداند البته دقت كنيد كه اين فقط درس اخلاص به بندگان است .
مگر شما خودتان در جملات محاوره ايتان كلمه ما را بجاي كلمه من بكار نمي بريد آيا اين دليل بر اينست كه شما چند شخصيت داريد.واقعا سوال خنده داري است.
سنبلعلي
گاهی الله غایب است! (سوم شخص (مغایب))
پاسخگو
در اينجا هم شما به سياق آيه نگاه كنيد
سنبلعلي
و زمانی هم الله موقعیت خود را گم می کند!
در آیه ای الله سخن می گوید و در آیه بعد محمد در جای الله می نشیند
و الله را به سوم شخص می فرستد!!
سوره طه:
طه (1)
قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى (2)
(الله: اول شخص جمع (متکلم مع الغیر) / محمد: دوم شخص (مخاطب))
پاسخگو
در اينجا سوال شما واقعا بيخود است شما بايد ابتدا برويد و ضروريات وجود نبوت را مطالعه كنيد
سنبلعلي
حتی در یک آیه؟!
إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِينَ ﴿9﴾
[به ياد آوريد] زمانى را كه پروردگار خود را به فرياد مىطلبيديد پس دعاى شما را اجابت كرد براستی من شما را با هزار فرشته پياپى يارى خواهم كرد (9)
پاسخگو
به نظر شما چه اشكالي دارد كه خداوند فرشتگان را در انجام كاري دخيل كند.لطفا بيان فرماييد
ویرایش توسط ویرایش : ۱۳۸۷/۰۲/۳۱ در ساعت ۲۳:۰۷
باور کنیم باید پاسخگو باشیم.
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۲/۳۱, ۲۳:۴۲ #4
از یک نفر بدبین که کینه ی اسلام قلب و فهمش را کور کرده انتظار نمی توان داشت که نسبت به آیات با دقت و تفکر نگاه کند و فصاحت و بلاغت آن ها را بفهمد.
در آیه اول سخن از توحید و وحدانیت معبود است و باید به صورت مفرد باشد.
در آیه ی بعدی جایی که جمع به کار رفته اشاره به قدرت های الهی دارد.
جایی که به صورت غایب به کار رفته مقتضای کلام است.
در بیان نزول قرآن که از قدرت ها و افعال خداوند است همه جا به صورت جمع به کار رفته (طه ﴿1﴾ ما انزلنا علیک القرآن لتشقی ﴿2﴾ الا تذکرة لمن یخشی ﴿3﴾ تنزیلا ممن خلق الارض والسماوات العلی ﴿4﴾ الرحمن علی العرش استوی ﴿5﴾ له ما فی السماوات وما فی ...)
در آیات 4 به بعد از صفات و خصوصیات خداوند رحمن سخن می گوید که توصیف به صورت مفرد و غایب آمده است.
و فرد کور دل و کودن از درک فصاحت و بلاغت آن عاجز مانده است.
به طور کلی نویسنده ی بی سواد که توان درک و فهم عربی را ندارد خواسته با تکیه بر ترجمه به قرآن ایراد وارد کند در حالیکه اگر بنا بود از این جهت ایرادی به قرآن وارد باشد ابتدا خود عرب ها این ایراد را وارد می کردند و حال آنکه تا کنون از هیچ عربی چنین ایراداتی وارد نشده است.
آخرین مورد از رسوایی و بی سوادی این دشمن قرآن بی توجهی وی به جمله ی "أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِينَ" و در محل مفعول بودن آن است برای همین لفظ أنّ را در ترجمه نیاورده است و دچار اشتباه و کج فهمی شده است.
و معنایی که به صواب نزدیکتر باشد این است:
هنگامی که پروردگارتان را به یاری می طلبیدید پس پاسختان داد که من شما را با هزار تا از فرشتگان پیاپی مدد می رسانم.
کسی با دشمنی و کینه به حقیقت نخواهد رسید.
ویرایش توسط naaqed : ۱۳۸۷/۰۲/۳۱ در ساعت ۲۳:۴۶
-
۱۳۸۷/۰۳/۰۱, ۰۰:۵۱ #5
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
جناب سنبلعلی، مگه چه منافاتی داره که خداوند گاهی خود رو متکلم وحده، گاهی متکلم مع الغیر و گاهی مغایب قرار بده؟ اتفاقا این اوج فصاحت و بلاغت هست و منطبق با تعریفی هست که خودتون در پست اول گفتید.
اجازه بدید طبق تعریف خودتون از فصاحت و بلاغت که در پست اول فرمودید، دو نمونه از فصاحت و بلاغت در آیات قرآن رو از تفسیر نمونه کنم:
------------------------------------------------------------------------------------------------------
- نمونه اول:
وَ قِيلَ يَأَرْض ابْلَعِى مَاءَكِ وَ يَسمَاءُ أَقْلِعِى وَ غِيض الْمَاءُ وَ قُضىَ الأَمْرُ وَ استَوَت عَلى الجُْودِى وَ قِيلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظلِمِينَ(44)
ترجمه :
44 - و گفته شد اى زمين آبت را فرو بر ، و اى آسمان خوددارى كن ، و آب فرو نشست و كار پايان يافت ، و ( كشتى ) بر ( دامنه كوه ) جودى پهلو گرفت و ( در اين هنگام ) گفته شد : دور باد قوم ستمگر !
تفسير :
همانگونه كه در آيات گذشته بطور اجمال و سر بسته خوانديم ، سرانجام امواج خروشان آب همه جا را فرا گرفت ، آب بالا و بالاتر آمد ، گنهكاران بىخبر به گمان اينكه يك طوفان عادى است به نقاط مرتفع و بر آمدگيها و كوههاى زمين پناه بردند ، اما آب از آن هم گذشت و همه جا در زير آب پنهان شد ، اجسام بىجان طغيانگران ، و باقيمانده خانهها و وسائل زندگانيشان در لابلاى كفها روى آب به چشم مىخورد !
نوح زمام كشتى را به دست خدا سپرده ، امواج كشتى را به هر سو مىبرد در روايات آمده است كه شش ماه تمام ( از آغاز ماه رجب تا پايان ماه ذى الحجة و به روايتى از دهم ماه رجب تا روز عاشورا ) اين كشتى سرگردان بود و نقاط مختلفى و حتى طبق پارهاى از روايات سر زمين مكه و اطراف خانه كعبه را سير كرد. سرانجام فرمان پايان مجازات و بازگشت زمين به حالت عادى صادر شد .
آيه فوق چگونگى اين فرمان و جزئيات و نتيجه آن را در عبارات بسيار كوتاه و مختصر و در عين حال فوق العاده رسا و زيبا در ضمن شش جمله بيان مىكند و مىگويد : به زمين دستور داده شد ، اى زمين آبت را در كام فرو بر ! ( و قيل يا ارض ابلعى مائك ) .
و به آسمان دستور داده شد اى آسمان دست نگهدار ( و يا سماء اقلعى ) و آب فرو نشست ( و غيض الماء ) .
و كار پايان يافت ( و قضى الامر ) .
و كشتى بر دامنه كوه جودى پهلو گرفت ( و استوت على الجودى ) در اين هنگام گفته شد : دور باد قوم ستمگر ! ( و قيل بعدا للقوم الظالمين ) .
تعبيرات آيه فوق بقدرى رسا و دلنشين است و در عين كوتاهى گويا و زنده ، و با تمام زيبائى آنقدر تكان دهنده و كوبنده است كه به گفته جمعى از دانشمندان عرب اين آيه فصيحترين و بليغترين آيات قرآن محسوب مىشود ، هر چند همه آيات قرآن در سر حد اعجاز از فصاحت و بلاغت است .
شاهد گوياى اين سخن همان است كه در روايات و تواريخ اسلامى مىخوانيم كه گروهى از كفار قريش ، به مبارزه با قرآن برخاستند و تصميم گرفتند آياتى همچون آيات قرآن ابداع كنند ، علاقمندانشان براى مدت چهل روز بهترين غذاها و مشروبات مورد علاقه آنان بر ايشان تدارك ديدند ، مغز گندم خالص ، گوشت گوسفند و شراب كهنه ! تا با خيال راحت به تركيب جملههائى همانند قرآن بپردازند!
اما هنگامى كه به آيه فوق رسيدند ، چنان آنها را تكان داد كه بعضى به بعض ديگر نگاه كردند و گفتند اين سخنى است كه هيچ كلامى شبيه آن نيست ، و اصولا شباهت به كلام مخلوقين ندارد ، اين را گفتند و از تصميم خود منصرف شدند و مايوسانه پراكنده گشتند.
طبق گفته متخصصین فن فصاحت و بلاغت بخشی از صنایع بدیعی که در آیه به کار رفته، عبارتند از: 1. مناسبت تامه در دو فعل "ابلعی و اقلعی"; 2. مطابقت لفظیه در ذکر "سمأ و ارض"; 3. استعاره در "ابلعی و اقلعی" برای "ارض و سمأ"; 4. مجاز در "یا سمأ"; 5. اشاره در "غیض المأ"; 6. ارداف در "واستوت علی الجودی"; 7. تمثیل در "و قضیالامر"; 8. تعلیل ـ فرو رفتن آب علت استوأ و استقرار کشتی است ـ 9. صحةالتقسیم; 10. احتراس در "قیل بعد للقوم الظالمین"; 11. انفصال; 12. حسن النسق; 13. ترکیب لفظ با معنا; 14. ایجاز; 15. تهذیب; 16. حسن البیان; 17. تمکین; 18. تفهیم; 19. اعتراض; 20. تعریض; 21. تمکین; 22. انسجام; 23. ابداع.
همانگونه که مشاهده میشود، بیست و سه نوع از انواع صنایع علم بدیع در این آیه یافت میشود و حال آنکه هفده لفظ بیش نیست و این نحو از کلام در غیر گفتار خداوند یافت نشده است.(المعجزةالخالدة، حسن ضیأالدین عتر، ص 225، دارابنحزم، النظم الدرر، ابنعمر البقائی، ج 9، ص 292، قاهره، دارالکتاب الاسلامی / تنزیه تنزیل، علامه سیدهبةالدین شهرستانی، ص 152.)
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
- نمونه دوم:
"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـَنِ الرَّحِیمِ # إِنَّـآ أَعْطَیْنَـَکَ الْکَوْثَرَ # فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ # إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الاْ الابْتَرُ; (سوره کوثر)
ما تو را ]چشمه[ کوثر دادیم; پس برای پروردگارت نمازگزار و قربانی کن; دشمنت خود بیتبار خواهد بود."
دربارة فصاحت و بلاغت این سوره، مرحوم علامه طبرسی، بیان مفصلی در تفسیر شریف "جوامعالجامع" آورده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
در این سورة بدین کوتاهی نکتههای بدیع بسیاری گنجانده شده که عبارتند از:
1. بنای اولی سخن و ابتدای کلام با فعل "اعطینا" نهاده شده تا بر خصوصیت دلالت کند
2. ضمیر متکلم را جمع (نا) آورده تا عظمت خود را اعلام کند;
3. جمله را با حرف تأکید (إنّ) آغاز کرده تا جاری مجرای قسم باشد;
4. موصوف کوثر را حذف کرده تا از آن شمولِ بیشتر استفاده شود (چون کوثر یعنی بسیار بسیار و با حذف موصوفش معلوم نمیشود بسیار بسیار از چه چیز و همین بر شمولیت آن نسبت به هر چیز میافزاید);
5. بهدنبال آن (اعطای کوثر) فأ تعقیب آورده (فصلّ) تا قیام برای شکر فراوان، سبب انعام عطای بیشتری باشد;
6. استفاده از صفت مراعات;
7. نام دشمن پیامبر را نبرده و به جای آن از صفت استفاده کرده تا هر که را همچون اوست شامل شود;
8. ضمیر فعل (هو) را در جمله "إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الاْ الابْتَرُ" آورده تا او را دارای این نقص و عیب معرفی کند و...
(جوامعالجامع، علامه طبرسی، ص 554، مکتبةالکعبه (تک جلد).)
------------------------------------------------------------------------------------------------
درک این مطلب که این کتاب الهی در بالاترین سطح ممکن از فصاحت و بلاغت قرار دارد، بیشتر بر عهده عرب ـ که خود، استاد فصاحت و بلاغت بودند ـ میباشد; زیرا آنها درک میکردند که اینگونه سخن گفتن در میان ایشان هرگز معمول نبوده است و از سنخ کلام بشر نیست.
برای اینکه فکر نکنید دارم از خودم میگم، چند نمونه از اعترافات بزرگان علم و ادب رو هم برای شما میارم:
رافعی گوید: "قرآن، طرف مقایسه با کلام بشر نیست تا بشر، گفتههای خود را با آن مقایسه کند; چون قرآن کمالی دارد که دیگران فاقد آن هستند; بنابراین، نمیتوان قرآن را با سایر گفتهها مقایسه کرد."(اعجاز و بلاغت محمّد، مصطفی صادق رافعی، ترجمه عبدالحسین ابنالدین، ص 76، بنیاد قرآن.)
قرطبی گوید: "یکی از وجوه اعجاز، نظم نو و بدیع قرآن است که با هرگونه نظم شناخته شده در زبان عرب و غیرعرب مخالف است; چراکه به هیچ وجه با نظم شعر، سازگاری ندارد.
خداوند میفرماید: "وَ مَا عَلَّمْنَـَهُ الشِّعْرَ وَ مَا یَنبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلآ ذِکْرٌ وَقُرْءَانٌ مُّبِینٌ; (یس، 69) و ما به او شعر نیاموختیم و درخور وی نیست; این ]سخن[ جز اندرز و قرآنی روشن نیست."
(الجامعلاحکام القرآن، قرطبی، ج 1، ص 73، داراحیأالتراثالعربی / ر.ک: معجزه بزرگ، پژوهشی در علوم قرآن، محمّد ابو زهره، ترجمه محمود ذبیحی، ص 118 ـ 119، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.)
یک حکایت هم در پایان: (تسلیم در برابر قرآن)
از "هشام بنحکم" نقل شده است: "چهار نفر از دشمنان اسلام که از فصیحان و بلیغان مشهور بودند، به نامهای "ابنابیالعوجأ"، "ابوشاکر دیسانی"، "عبدالملک بصری" و "ابنمقفع" در کنار خانه خدا جلسه سری تشکیل دادند و در آن به سخریه حجاج و طعن قرآن پرداختند; سپس "ابنابیالعوجأ" از آنها خواست تا هر یک 14 قرآن را نقض کند تا در نتیجه نبوت حضرت محمد (ص) و به دنبالش دین اسلام را خدشهدار کنند.
قرار آنها سال بعد در همان مکان بود. سال بعد دوباره جلسه را تشکیل دادند; "ابنابیالعوجأ" آغاز سخن کرد و گفت: "از زمانی که از یکدیگر جدا شدیم تا به این لحظه در این آیه اندیشیدم: "فَلَمَّا اسْتَیْ ?‹َسُواْ مِنْهُ خَلَصُواْ نَجِیًّا; (یوسف، 80) امّا در فصاحت آن ـ با حفظ تمام معانیش ـ ماندم و نتوانستم چیزی بر آن بیفزایم و همین آیه مرا از اندیشیدن در سایر آیات باز داشت".
عبدالملک گفت: "از زمانی که از شما جدا شدم، درباره این آیه میاندیشیدم: "یَـََّأَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُواْ ذُبَابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُواْ لَهُ وَ إِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْ ?‹ًا لآ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْـلُوبُ". (حج، 73) امّا مانند آن را نتوانستم بیاورم."
ابو شاکر گفت: "از زمانی که از شما جدا شدم، در این آیه میاندیشیدم: "لَوْ کَانَ فِیهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلآ اللَّهُ لَفَسَدَتَا" (انبیأ، 22) امّا نتوانستم مانند آن را بیاورم".
ابنمقفع گفت: "ای گروه! این قرآن از جنس کلام بشر نیست. من نیز از لحظهای که از شما جدا گشتم، در مورد این آیه میاندیشیدم: "وَ قِیلَ یَـََّأَرْضُ ابْلَعِی مَآءَکِ وَ یَـَسَمَآءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَآءُ وَ قُضِیَ الاْ ?َمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَقِیلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّـَـلِمِینَ" (هود، 44) امّا به کنه آن پی نبردم و مانند آن را نتوانستم بیاوریم."
هشام ادامه میدهد: "در همین حال، امام جعفر صادقاز کنار آنها گذشت و این آیه را خواند: "قُل لَّـئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْ الانسُ وَ الْجِنُّ عَلَیََّ أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـَذَا الْقُرْءَانِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا" (اسرأ، 88) آنها به یکدیگر نگریستند و در مقابل عظمت قرآن به عجز و ناتوانی اقرار کردند."
(الاحتجاج، علامه ابیمنصور احمد بنعلی بنابیطالب الطبرسی;، ص 377، منشورات الاعلمی للمطبوعات / بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسی، ج 17، ص 213، داراحیأالتراثالعربی.)
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۳/۰۱, ۰۰:۵۸ #6
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
ضمنا اینو یادم رفت بگم...!
شما اگر واقعا دنبال حقیقتید، وقتی میخواید مطلبی رو نقد کنید، (قرآن یا هر چیز دیگه)، انصاف حکم میکنه که یه تیکه از مطلب رو نگیرید و بقیه رو رها کنید. بلکه قبل و بعدش رو هم بیارید.
تقریبا تمام آیاتی که به عنوان نمونه و نقض بر کلام خداوند آوردید، در تفاسیر موجود با توجه به آیات قبل و بعدش کاملا توضیح داده شده!
من فقط این مورد آخری که مثال زدید رو از تفسیر نمونه میارم:
إِذْ تَستَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاستَجَاب لَكمْ أَنى مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَئكَةِ مُرْدِفِينَ(9) وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلا بُشرَى وَ لِتَطمَئنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصرُ إِلا مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(10)
اين آيات به قسمتهاى حساسى از جنگ بدر و نعمتهاى گوناگونى كه خداوند در اين صحنه خطرناك نصيب مسلمانان كرد اشاره مىكند ، تا حس اطاعت و شكرگزارى آنها را برانگيزد و راه را به سوى پيروزيها و پيشرفتهاى آينده در برابر آنها بگشايد .
نخست به يارى فرشتگان اشاره كرده مىگويد : به خاطر بياوريد زمانى را كه از شدت وحشت و اضطراب كه از كثرت نفرات دشمن و فزونى تجهيزات جنگى آنها براى شما پيش آمده بود ، به خدا پناه برديد و دست حاجت به سوى او دراز كرديد و از وى تقاضاى كمك نموديد ( و اذ تستغيثون ربكم ) .
در پارهاى از روايات آمده كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسل م) نيز با مسلمانها در استغاثه و يارى طلبيدن از خداوند هم صدا بود ، دست خود را به سوى آسمان بلند كرده بود و عرضه مىداشت اللهم انجز لى ما وعدتنى اللهم ان تهلك هذه العصابة لا تعبد فى الارض : خداوندا وعدهاى را كه به من دادهاى تحقق بخشد ، پروردگارا اگر اين گروه مؤمنان نابود شوند پرستش تو از زمين بر چيده خواهد شد ، و آنقدر پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسل م) به اين استغاثه و دعا ادامه داد كه عبا از دوشش بر زمين افتاد .
در اين هنگام خداوند تقاضاى شما را پذيرفت و فرمود : من شما را با يك هزار نفر از فرشتگان كه پشت سر هم فرود مىآيند ، كمك و يارى مىكنم ( فاستجاب لكم انى ممد كم بالف من الملائكة مردفين ) .
مردفين از ماده ارداف به معنى پشت سر هم قرار گرفتن است، بنابر اين مفهوم اين كلمه اين مىشود كه فرشتگان پشت سر يكديگر براى يارى مسلمانان فرود آمدند .
اين احتمال نيز در معنى آيه داده شده است كه منظور اين است كه اين گروه هزار نفرى گروههاى متعدد ديگرى را پشت سر داشتند و به اين ترتيب با آيه 124 سوره آل عمران كه مىگويد پيامبر به مؤمنان مىگفت : آيا كافى نيست كه خداوند شما را به سه هزار نفر از فرشتگان يارى كند تطبيق مىنمايد .
ولى ظاهر اين است كه عدد فرشتگان در بدر يكهزار نفر بوده است ، و مردفين صفت آن يكهزار نفر است ، و آيه سوره آل عمران وعدهاى بوده است به مسلمانان كه حتى اگر لازم شود خداوند عدد بيشترى را به يارى شما مىفرستد .
سپس براى اينكه كسى خيال نكند پيروزى به دست فرشتگان و مانند آنها است ، مىگويد خداوند اين كار را فقط براى بشارت و اطمينان قلب شما قرار داد ( و ما جعله الله الا بشرى و لتطمئن به قلوبكم ) و گر نه پيروزى جز از ناحيه خداوند نيست و ما فوق همه اين اسباب ظاهرى و باطنى اراده و مشيت او است ( و ما النصر الا من عند الله ) زيرا خداوند آنچنان قادر و قوى است كه هيچكس نمىتواند در برابر اراده و ايستادگى كند و آنچنان حكيم و دانا است كه يارى خود را جز در مورد افراد شايسته قرار نخواهد داد ( ان الله عزيز حكيم )
آيا فرشتگان جنگيدند ؟
در ميان مفسران در اين زمينه گفتگوى بسيار شده است ، بعضى معتقدند كه فرشتگان رسما وارد صحنه نبرد شدند و با سلاحهاى مخصوص به خود به لشكر دشمن حمله كردند و عدهاى از آنها را به خاك افكندند ، پارهاى از روايات را نيز در اين زمينه نقل كردهاند .
ولى قرائنى در دست است كه نشان مىدهد نظر گروه دوم كه مىگويند : فرشتگان تنها براى دلگرمى و تقويت روحيه مؤمنان نازل شدند ، به واقع نزديكتر است .
زيرا اولا : در آيه فوق خوانديم كه مىفرمود : اينها تمام براى اطمينان قلب شما بوده است كه با احساس اين پشت گرمى بهتر مبارزه كنيد ، نه اينكه آنها اقدام به جنگ كرده باشند .
ثانيا : اگر بنا شود فرشتگان ، شجاعانه سربازان دشمن را به خاك افكنده باشند چه فضيلتى براى مجاهدين بدر باقى خواهد ماند كه اينهمه در روايات از آنها سخن به ميان آمده است .
ثالثا : تعداد مقتولين بدر 70 نفر بودند كه قسمت مهمى از آنها با شمشير على (عليهالسلام) به خاك افتادند و قسمت ديگرى به دست جنگجويان اسلام كه غالبا قاتلين آنها در تاريخ به نام ذكر شدهاند ، بنابر اين چه باقى مىماند براى فرشتگان و چه كسى را آنها به خاك انداختند .
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۳/۰۱, ۰۱:۰۵ #7
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۸۵
- نوشته
- 977
- مورد تشکر
- 2,986 پست
- حضور
- 4 ساعت 47 دقیقه
- دریافت
- 55
- آپلود
- 5
- گالری
-
56
اینو هم حیفم اومد نگم.............!!!
این تاپیک رو که دیدم به ذهنم اومد چقدر آشناست!
تقریبا مطمئن بودم جای دیگه ای قبلا دیدمش!
با یه سرچ ساده به اینجا رسیدم: گفتگو
البته نمیخوام بگم صرف کپی کردن مطالب دیگران اشکالی داره، اتفاقا اگر برای رسیدن به جواب های بهتر باشه خیلی هم خوب و پسندیده هست، ولی متاسفانه سابقه شما اینطور نشون نمیده!!!
فافهم.........!!!
------------------------------------
البته ممکنه برا بعضی از دوستان فیل.تر باشه!
برا همین صفحه اولش رو اینجا پیوست میذارم.
ویرایش توسط fatememeshkat : ۱۳۸۷/۰۳/۲۴ در ساعت ۰۸:۵۵ دلیل: ویرایش آدرس سایت
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
و ناگهان چه زود دیر می شود، ولی هیچگاه برای شروع دیر نیست...!!!
-
۱۳۸۷/۰۳/۰۲, ۱۷:۲۹ #8
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 331
- مورد تشکر
- 242 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
سنبلعلي
گاهی (بیشتر موارد) الله خود مستقیما سخن می گوید ولی به صورت جمع (الله متکلم مع الغیر/ اول شخص جمع است):
پاسخگو
ما معتقديم كه در اينجا خداوند خود را با ملائكه در انجام كار سهيم ميداند البته دقت كنيد كه اين فقط درس اخلاص به بندگان است .
مگر شما خودتان در جملات محاوره ايتان كلمه ما را بجاي كلمه من بكار نمي بريد آيا اين دليل بر اينست كه شما چند شخصيت داريد.واقعا سوال خنده داري است.
خداوند قادر متعالتان به کمک فرشتگان اموراتش را رفع و رجوع می کرده؟!
آیا خدای شما روش بهتری برای آموزش اخلاص بلد نبوده که از وحدت خودش مایه گذاشته و خود را "ما" خوانده؟
...
سنبلعلي
و زمانی هم الله موقعیت خود را گم می کند!
در آیه ای الله سخن می گوید و در آیه بعد محمد در جای الله می نشیند
و الله را به سوم شخص می فرستد!!
سوره طه:
طه (1)
قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى (2)
(الله: اول شخص جمع (متکلم مع الغیر) / محمد: دوم شخص (مخاطب))
پاسخگو
در اينجا سوال شما واقعا بيخود است شما بايد ابتدا برويد و ضروريات وجود نبوت را مطالعه كنيد
.......
سنبلعلي
حتی در یک آیه؟!
إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِينَ ﴿9﴾
[به ياد آوريد] زمانى را كه پروردگار خود را به فرياد مىطلبيديد پس دعاى شما را اجابت كرد براستی من شما را با هزار فرشته پياپى يارى خواهم كرد (9)
پاسخگو
به نظر شما چه اشكالي دارد كه خداوند فرشتگان را در انجام كاري دخيل كند.لطفا بيان فرماييد
زمانى را كه پروردگار خود را به فرياد مىطلبيديد پس دعاى شما را اجابت كرد
یعنی چه؟ یعنی کسی غیر از الله یا الله از زبان کس دیگری (محمد) و غیر مستقیم دارد با بندگان سخن می گوید.
اما پس از آن می گوید:
براستی من شما را با هزار فرشته پياپى يارى خواهم كرد
یعنی همان گوینده جمله پیشین که با مردم سخن می گفته می گوید "من شما را با هزار فرشته ..."
...
ویرایش توسط tabatabay : ۱۳۸۷/۰۳/۰۵ در ساعت ۱۷:۱۱ دلیل: حذف توهين ها
-
۱۳۸۷/۰۳/۰۲, ۱۷:۴۸ #9
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 331
- مورد تشکر
- 242 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
.....
در آیه ی بعدی جایی که جمع به کار رفته اشاره به قدرت های الهی دارد.
جایی که به صورت غایب به کار رفته مقتضای کلام است.
.....
من مرده آن اقتضای کلام هستم که اگر نبود نمی دانم چه می کردیم!
توجه داشته باشید که "کلام" اقتضا می کند که "الله" غایب شود!
ما فکر می کردیم الله بر همه چیز محیط است!
نگو گاهی مقتضی هم می شود!
در بیان نزول قرآن که از قدرت ها و افعال خداوند است همه جا به صورت جمع به کار رفته (طه ﴿1﴾ ما انزلنا علیک القرآن لتشقی ﴿2﴾ الا تذکرة لمن یخشی ﴿3﴾ تنزیلا ممن خلق الارض والسماوات العلی ﴿4﴾ الرحمن علی العرش استوی ﴿5﴾ له ما فی السماوات وما فی ...)
در آیات 4 به بعد از صفات و خصوصیات خداوند رحمن سخن می گوید که توصیف به صورت مفرد و غایب آمده است.
و فرد کور دل و کودن از درک فصاحت و بلاغت آن عاجز مانده است.
...
نفرمودید چرا اینقدر خدایتان نقشش را عوض می کند؟
آیا نمی توانسته از آغاز تا پایان سخن متکلم باشد؟
یا باز هم مجبور به مقتضیات کلام بوده؟!
به طور کلی نویسنده ی بی سواد که توان درک و فهم عربی را ندارد خواسته با تکیه بر ترجمه به قرآن ایراد وارد کند در حالیکه اگر بنا بود از این جهت ایرادی به قرآن وارد باشد ابتدا خود عرب ها این ایراد را وارد می کردند و حال آنکه تا کنون از هیچ عربی چنین ایراداتی وارد نشده است.
در هیچ نوشته ای که شیوا و رسا باشد، گوینده پیوسته و بار ها جابجا نمی شود، مگر آن که محکوم به مقتضیات کلام باشد!
ویرایش توسط tabatabay : ۱۳۸۷/۰۳/۰۵ در ساعت ۱۷:۱۹ دلیل: حذف توهين ها
-
۱۳۸۷/۰۳/۰۲, ۱۸:۲۳ #10
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۷
- نوشته
- 331
- مورد تشکر
- 242 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
شما اگر واقعا دنبال حقیقتید، وقتی میخواید مطلبی رو نقد کنید، (قرآن یا هر چیز دیگه)، انصاف حکم میکنه که یه تیکه از مطلب رو نگیرید و بقیه رو رها کنید. بلکه قبل و بعدش رو هم بیارید.
یکبار دیگر نوشته را بخوانید.
اگر آیه ای را هم در میان آیه ها نیاوردم برای این بود که به نکته مورد اشاره من یعنی تغییر نابجای ضمایر پیوندی نداشت.
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری