-
۱۳۸۷/۰۳/۰۵, ۰۱:۲۵ #1
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,045
- مورد تشکر
- 4,260 پست
- حضور
- 2 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 191
- آپلود
- 52
- گالری
-
45
زيبانگري
پدیدآورنده:علاّمه آيت اللّه سيد عزالدين زنجاني(دام ظله)،
بياييد خوشبين باشيم. نيمه پُرِليوان را ببينيم. اميد را در سايه نگاهي ديگر زنده كنيم. بدانيم در هر تاريكي نوري است. زيباييها را ببينيم و چشمِ آشنا با زيباييها داشته باشيم. توجه به موارد فوق براي جوانانِ در عصر حاضر، موجب پيدا كردن راهي ميشود كه در آن يأس و نااميدي و اضطراب نيست. در اين انديشه بوديم كه با كمك آيات نوراني قرآن كريم كه در آن شفاي هردردي است، دريچهاي جديد به اين راه بگشاييم و به روشي شيوا، از باغ قرآني، دامني از ثمر بچينيم.
درك محضر استاد بزرگوار حضرت آيت اللّه سيد عزّالدين حسيني زنجاني(دامظله) با بركت است و پرفيض و ايشان در باب قلب زيبا شناس و چشم زيبا نگر و افق زيباي زندگي، مطالب و نكات نوين را ارائه كردند كه توجه به آنها مي تواند راه بهره گيري بهتر از كتاب آسماني را فرا روي ما قرار دهد.
آيت اللّه زنجاني: امروز، انسان در زندگي گرفتار آفات وناملايماتي چون سستي اراده وعزم ونقص در بينش است.
در آثار نويسندگان، توصيههاي سودمندي براي مواجهه با اين گونه مشكلات به چشم ميخورد كه چون نيك مينگريم در واقع حقايق قرآني و روح تعاليم اولياي دين است كه بايد گفت: ديگران در عمل به قرآن برما سبقت گرفتهاند. از اين ميان مطلب جالبي را از «ديل كارنگي» در كتاب «آيين زندگي» مطالعه نمودم كه مستندات بسياري از قرآن كريم، گفتار و كردار ائمه اطهار(ع) ميتوان براي آن بيان كرد و آن مطلب تحت عنوان ذيل در آن كتاب آمده است.
وقتي ليموترش داريد از آن ليموناد شيريني بسازيد.
«زني را ميشناسم كه در نيويورك سكونت دارد و توانسته است بهخوبي از عهدهي همين كار برآيد. وي داستان خود را اينطور براي من بيان كرد: در زمان جنگ شوهرم در اردوگاهي نزديك صحراي (موجاو) واقع در مكزيك جديد مشغول خدمت بود و من براي اينكه به او نزديك باشم، به آنجا رفتم. از آن محل نفرت داشتم و تا آن موقع هرگز به آن درجه از ناراحتي نرسيده بودم. گرما غير قابل تحمل بود. هيچ همصحبتي نداشتم بجز مكزيكيها و سرخپوستان كه آنها هم زبان انگليسي نميدانستند. باد، لاينقطع ميوزيد. تمام آنچه ميخوردم و حتي هوايي كه استنشاق ميكردم، پر از شن و خاك بود. چنان درمانده و بيچاره شدم و بقدري بحال خود اندوه و تاسف داشتم كه به والدينم نوشتم، قصد مراجعه دارم و حتي يك دقيقه ديگر هم نميتوانم آن زندگي را تحمل كنم. من زندان را به آنجا ترجيح ميدهم. پدرم نامه مرا در دو سطر جواب داد. دو سطري كه براي هميشه در خاطرم خواهد ماند و زندگي مرا كاملاً تغيير داد: «از پشت ميلههاي زندان دو نفر به خارج نگريستند، يكي گِل ولاي را ديد و آن ديگري ستارگان درخشان را.
اين دو سطر را چندين بار مطالعه كردم و از خود شرمنده شدم؛ با اين فكر كه ببينم در اين موقعيت فعلي من، چه چيزهاي خوبي وجود دارد و به عبارت ديگر ستارگان را ببينم و نه گل ولاي را. با اين انديشه با بوميان دوست شدم و محبتي كه آنها در مقابل ابراز داشتند، باعث تعجب من گرديد. هنگامي كه نسبت به طرز نساجي و كوزهگري آنها ابراز علاقه كردم، هدايايي از كارهاي برگزيده خود كه از فروختن آن به جهانگردان خارج امتناع داشتند، مجاني به من پيشكش كردند! اوقات خود را به مطالعه اقسام ديدني درختان مخصوص آن ناحيه و جمعآوري صدفهاي دريايي (كه مربوط به ميليونها سال قبل، يعني زماني كه آن صحرا اقيانوس بود) ميگذراندم. تصور ميكنيد چه چيز باعث اين تغيير در من گرديد؟ صحرا و بوميان عوض نشده بودند؛ بلكه من تغيير كرده بودم، طرز فكر خود را تغيير داده و از اين راه يك پيش آمد پررنج و ملال را به يك ماجراي شعفانگيز و لذتبخش زندگي مبدل كردم. از دنياي جديدي كه كشف كرده بودم، غرق در شور وهيجان بودم، چنان مسرّتي بهمن دست داده بود كه كتابي تحت عنوان (ياورهاي درخشان) در اين باره نوشتم. آري، از زنداني كه خود بوجود آورده بودم به بيرون نگريستم و ستارگان را در آسمان يافتم…»
با نگاهي به قرآن كريم اوج اين تعليم گرانقدر را در رفتار و گفتار حضرت يوسف(ع) ميبينيم: «…وَقالَ يا أَبَت هذا تأْويلُ رُؤياي مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبّي حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بي اِذْ اَخرَجَني مِنَ السّجْنِ وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدَ اَنْ نَزَغَ الشّيطانُ بَيني وَبَينَ اِخوَتِي إنَّ رَبِّي لَطيف لما يشاءُ اِنَّهُ هُوَ الْعَليمُ الْحَكيم؛… و[يوسف] گفت: اي پدر اين است تعبير خواب پيشين من، به يقين پروردگارم آن را راست گردانيد و به من احسان كرد، آنگاه كه مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بيابان باز آورد ـ پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را به هم زد ـ بيگمان پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد، صاحب لطف است؛ زيرا كه او داناي حكيم است» (سوره يوسف، آيه 100). يوسف گم گشته، پس از آن همه ظلم و جفاي برادرانش، رنج اسارت، غربت و گرفتاري در دام حيله زليخا، غم و رنج و سپس سالها زندان، اينك پدر را باز يافته است. در چنين اوضاع و احوالي هركس به حكايت ماجراهاي غم انگيز و شرح فراق ميپردازد؛ امّا يوسف گويي، از غربت و دور افتادگي چيزي در ياد ندارد و به زندان افتادنش توجّه نميكند؛ بلكه از رهايي از زندان و باز يافتن والدين سخن ميگويد! آنهمه جور برادران را از شيطان ميبيند و كلام را با احسان خداوند آغاز ميكند و با لطف و حكمت او به پايان ميبرد. اين زيباترين نگاهي است كه يك انسان ميتواند به جهان پردرد و رنج بياندازد و از ليمويترش ناكاميها، شربت گواراي آرامش و كاميابي بسازد.
اين عظمت و اعتلا و زيباييها را ديدن و تلخيها را نديدن، از بزرگي روح يوسف صديق(ع) حكايت ميكند و از اينروست كه امام صادق(ع) ميفرمايند: سلام خدا برروح او.
بنابراين، ميبينيم قرآن كريم، چه زيبا به ما درس ميدهد تا انسان را به طبيعتي كه همواره متوجه خوبيها و زيباييها باشد، برساند و حتي از حوادث تلخ و ناگوار، درس و عبرت بياموزد، اين طرز نگرش است كه به انسان نشاط روح، فعاليت و در ميان جمع بودن را ميدهد و از خطر سقوط در دام بدبيني، گوشهگيري و بياثر شدن، نگه ميدارد و فرد هميشه در سطحي برتر از زشتيها، بديها و در دنياي زيباييها بسر ميبرد. نگرش و طرز تفكر و ديدن زيباييها موجب ميشود، فرد در محيط و معاشرت با افراد مختلف ـ پدر و مادر، فرزند، معلم و شاگرد و…ـ موفقيت و پيروزي كسب كند. همان طور كه در داستان پرفراز و نشيب حضرت يوسف(ع) و چشم زيبا نگر او ديديم.
منبع:مجله بشارت
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۰۶, ۲۲:۴۹ #2
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,045
- مورد تشکر
- 4,260 پست
- حضور
- 2 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 191
- آپلود
- 52
- گالری
-
45
زيبا نگري(2)
پدیدآورنده:نگارش:محمّد رضا ايرواني
به جهان خرم از آنم كه جهان خـرم از اوست
عاشقم بر همه عالـم كه همه عالم از اوست
در پست قبلي به يك نمونه از زيبانگري آن رادمرد الهي، پيامبر بزرگ، حضرت يوسف(ع) اشاره شد و گفتيم كه ايشان در عرصه زندگي دنيا تلخيها و شاديهاي زيادي را چشيد و ظلم و ستم فراواني را از خودي و غير خودي كشيد، با اين همه، افق ديد خود را بسوي زيباييها و خوبيها دوخته بود و به هنگام قدرت و نعمت، احسان و مهرباني را در دستور كار خود قرار داده بود، گويا نه ستمي بر او رفته و نه حقي از او پايمال شده است. زيبانگري نسبت به حوادثِ تلخ و ناملايماتِ زندگي، رويه همه مردان و زنان حقجو و عدالت طلب بوده است و اينك نمونههايي چند از آن را ميآوريم:
1ـ زماني كه ساحرانِ فرعون، به موسي (ع) ايمان آوردند، در برابر تهديدهاي فرعون، خم به ابرو نياوردند و در جواب فرعون كه آنها را از قطع دست و پا و به صليب كشيدن ميترسانيد، با شجاعت گفتند: «اِنّا الي ربنا منقلبون». (سوره اعراف، آيه125) آنان در اين حادثه پرواز بسوي ابديت را ميديدند و شربت گواراي وصال يار را تجربه ميكردند؛ از اينرو به هنگام شكنجه و قطع اعضا، حسرت گفتن يك آخ را بر دل فرعون گذاشتند.
2ـ امام سجاد (ع) نقل ميكند كه: عمهام زينب(س) با آن همه مصايبي كه بر او وارد شد، اما نماز شبش را در طول زمان و مسير اسارت ترك نكرد. گاه ميديدم كه نافله شب را نشسته ميخواند. يكبار از او پرسيدم: عمه جان! چرا نمازت را نشسته ميخواني؟ فرمود: از گرسنگي است؛ زيرا غذا را به كودكان دادم تا گرسنه نباشند.
روزها و شبها به همينگونه سپري شد، تا آنگاه كه در برابر ابنزياد قرار گرفت، ابنزياد با غرور تمام و با اين هدف كه مظهر استقامت و ايمان را بشكند، گفت: ديدي خدا چگونه با شما رفتار كرد و چه سرنوشتي را برايتان رقم زد؟ حضرت زينب(س) جوابي داد كه دنيا را در چشمان ابنزياد تيره و تار ساخت، فرمود: «ما رأيت الا جميلا؛ من جز زيبايي و خير از خدا نديدم».
اين بانوي گرامي اسلام، نشان داد كه انسان مؤمن، در برخورد با حوادث هر چند سخت و ناگوار، تسليم اراده الهي است، با خضوع و خشوع آن را ميپذيرد و حتي آن را زيبا ميبيند، به افسردگي دچار نميگردد و ناسپاس نميشود و زندگي را در قالبي نو پيميريزد، بيآنكه ضعف و سستي به خويش راه دهد.
3ـ امام هفتم، حضرت امام موسيبن جعفر (ع) به فرمان هارون، به زندان بغداد انتقال يافت. در تمام مدتي كه حضرت دربند بود، حتي يك بار هم زبان به شكايت نگشود، او را ميديدند كه از صبح تا شب و از شب تا صبح، سر به سجده مينهد و با معبودش راز و نياز ميكند و ميگويد: بارها از تو مكاني آرام و فارغ از مزاحم طلب كردم تا به عبادتت مشغول شوم و اينك ترا شاكرم كه دعايم را اجابت كردي. اين مكان را كه همه زندانش مينامند، حضرت آن را باغ روحاني و گلستان زندگي ميبيند كه مدتها آرزوي آن را داشته و حال خوشحال از اينكه ميتواند آرام و بيدغدغه با معبودش نجوا و حق بندگي را ادا كند.
4ـ شخصي نزد حضرت امير(ع) آمد وزبان به مذمت دنيا گشود و آن را سراسر آفت، رنج و گرفتاري دانست، تا آنجا كه آن را لعن كرد. حضرت(ع) ديد كه اين مرد به مرض بدبيني مبتلا است و همه چيز دنيا را زشت و ناپسند ميبيند، به او فرمود: به درستي كه دنيا براي آن كس كه در آن راستي ورزد و به درستي فهم كند، خانه آسايش است و براي آن كس كه از آن توشه برگيرد، خانه ثروت و براي آنكه از آن پند گيرد خانهاندرز. مسجد، نمازخانهملائكةالله و محيط وحي الهي و تجارتخانه اوليا خداست كه در آن رحمت خداوند را جلب و بهشت را كسب ميكنند.
حضرت(ع) با اين سخنان به ما ميآموزد كه اين خود ما هستيم كه با قضاوت و عمل خويش دنيايي زيبا يا زشت ميسازيم، در حاليكه انسان مؤمن هيچ وقت دنيا را زشت نميبيند، بلكه آن را وسيلهاي براي نيل به سعادت و برقراري ارتباط با حق ميبيند. از اينرو با نشاط كامل كار ميكند و ميكوشد تا اعمال خير و معروف را پيشه خود سازد.
5ـ مردي نزد پيامبر گرامي اسلام(ص) آمد، چهره گرفته و برافروخته او نشان ميداد كه از موضوعي بشدت ناراحت است و تصميم گرفته است كه آن را با پيامبر در ميان بگذارد. خودش را آماده گفتن ميكرد كه ناگهان ديد، زني پرخاش كنان نزد پيامبر(ص) آمد و با زدن حرفهايي تند و نيشدار پيامبر(ص) را آزار داد. مرد با ديدن اين صحنه متأثر شد و رو به پيامبر(ص) كرد و گفت: يا رسول الله! آيا بهتر نيست كه اين زن را رها كنيد (طلاق دهيد) تا اينگونه شما را آزرده نكند؟ رسول خدا(ص) لبخندي زد و فرمود: چون او خانه مرا ميروبد، لباسهايم را ميشويد، غذايم را ميپزد، از مهمانانم پذيرايي مي كند، فرزندانم را سرپرستي و در وقت بيماري پرستاريم ميكند؛ بخاطر همين چند خلق و خوي پسنديده است كه به او علاقهمندم و او را نگهميدارم.
پس از اين گفتوگو مرد بلند شد تا از محضر پيامبر(ص) مرخص شود، رسول خدا(ص) فرمود: ظاهراً تو براي كاري آمده بودي، گفت: بلي. همينطور است يا رسول الله؛ ولي من جوابم را گرفتم، اگر قرار باشد شما براي چند رفتار پسنديده اين خانم را دوست داشته باشيد و او را حفظ كنيد، همسر من چند برابر او رفتار پسنديده دارد و سزاوار نيست من براي برخوردي كوچك همسرم را طلاق گويم.
پيامبر اكرم(ص) با ديدن خوبيها و رفتار نيك آن زن و چشم پوشي از كژيها او اين درس رابهمسلمانـان داد كه همواره به خوبيها و زيباييها نظر داشته باشند تا زنـدگي شيرين و دلپذيرشود.
ویرایش توسط valayat : ۱۳۸۷/۰۳/۰۶ در ساعت ۲۲:۵۱
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۰, ۰۴:۴۹ #3
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,045
- مورد تشکر
- 4,260 پست
- حضور
- 2 ساعت 1 دقیقه
- دریافت
- 191
- آپلود
- 52
- گالری
-
45
زيباترين ايثار
«وَ يطعمونَ الطَّعامَ علي حُبّهِ مسكيناً وَ يتيماً و اَسيراً. اِنَّما نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللّهِ لا نُريدُ مِنكم جَزاءً وَ لا شُكُوراً؛ آنان كه به عشق خدا مسكين و يتيم و اسير را غذا ميدهند، [ميگويند]: ما به خاطر خدا به شما غذا ميدهيم و از شما تشكر و پاداشي نميطلبيم». (سوره انسان، ايه 8 و 9)
دين اسلام، كارو كوشش و تلاش معنوي انسان را بدون پاداش نميگذارد. هرگونه كار نيك، پاداش نيك دارد و عمل زشت، عذاب و عقابي دردناك به دنبال خواهد داشت.
گاهي دامنه كار و تلاش يك انسان فراتر از كار و تلاشِ عادي ميرود و با ايثار و از خودگذشتگي همراه مي شود. به عنوان مثال، انسان ناني را براي خود تهيه كرده، ولي فقيري گرسنه را ميبيند كه به اين نان نيازمندتر است و آن را به فقير ميدهد. اين عمل «ايثار» نام دارد.
پاداش ايثارگران در پيشگاه خداوند ، بسيار عظيم است.
شايد شنيده باشيد كه خانواده حضرت امام علي (ع) نيز ايثارگرانه غذاي سه روز خود را به مستمندان دادند در حاليكه به شدت نياز به غذا داشتند، چون روزهدار بودند.
قرآن، كتاب زيبا و آسماني ما مسلمانان در سوره انسان، اين خانواده گرانقدر و ايثارگر را به نيكي ياد ميكند و آنان را ميستايد، چرا كه مستمندان را غذا دادند و خداوند نيز پاداش بزرگ و گرانبهايي كه همان بهشت و نعمتهاي بهشتي است، به آنان مرحمت فرمود.
صاحب تفسير كشاف در ذيل يات فوق چنين مينويسد:
ابن عباس گويد: روزي فرزندان امام علي (ع) ـحسن و حسينـ در دوران طفوليت بيمار شدند، پيامبر اكرم (ص) به همراه تني چند از اصحاب به عيادت آنان رفتند و به حضرت علي(ع) پيشنهاد فرمودند تا براي شفاي آن دو بزرگوار نذر كند كه روزه بگيرد.
حضرت علي (ع)، فاطمه زهرا (س) و فضه ـكنيزشانـ چنين نذر كردند: اگر حسن و حسين بهبودي يافتند براي خدا سه روز روزه ميگيريم.1
حسن و حسين ـعليهما السلامـ شفا يافتند. حضرت علي (ع) و اهل او براي انجام نذرشان غذايي در خانه نداشتند، امام (ع) از شمعون خيبري به مقدار نه كيلو جو قرض كردند، حضرت فاطمه (س) مقداري از جورا آرد كرده و پنج قرص نان ـبه تعداد افراد خانوادهـ پختند.
روز اول را روزه گرفتند، هنگام افطار مسكيني درب خانه آمد و گفت:
سلام عليكم يا اَهل بيت محمّد (ص)…؛ سلام بر شما اي خاندان رسول خدا (ص)، من مسكيني مسلمان هستم. به من غذا بدهيد، خدا از سفرههاي بهشت به شما غذا دهد.
خانواده حضرت علي (ع) افطاري خود را به آن مسكين دادند، در حاليكه خودشان نياز به غذا داشتند. آنان ايثار كردند و با آب افطار نموده و شب را سپري كردند.
فرداي آن روز، دومين روزه نذري خود را گرفتند، شب هنگام، آنگاه كه خواستند با نان جو افطار كنند، يتيمي درب خانه آمد و درخواست غذا كرد. آنان ديگر بار ايثار كرده و افطاري خود را به او دادند.
افطاري روزه روز سوم هم با آمدن اسيري به درب خانه و درخواست كردن غذا از آنان ، ايثارگرانه در راه خدا دادند.
صبح هنگام، امام علي (ع) دست حسن و حسين را گرفت و به منظور ديدار با رسول خدا(ص) به راه افتاد. وقتي پيامبر خدا (ص) ديد كه آنان از شدت گرسنگي به خود ميلرزند؛ چنين فرمودند: چقدر بر من سخت و گران است كه شما را به اين حال مي بينم.
پيامبر خدا (ص) بيدرنگ برخاست و همراه آنان به خانه حضرت علي (ع) وارد شد، پيامبر(ص) دخترش فاطمه را ديد كه در محراب عبادت است و چشمانش از گرسنگي در حدقه فرو رفته، اندوه پيامبر (ص) دو چندان شد.
پيامبر خدا (ص) هنوز ازخانه امام علي (ع) خارج نشده بود كه ناگاه فرشته وحي الهي ـجبرييلـ نازل گرديد و به پيامبر گرامي اسلام (ص) به خاطر داشتن چنين خاندان ايثارگري، تبريك گفت و سپس سوره انسان را به حضرت تقديم كرد.
«و َ جَزاهُم بِما صَبَروا جنةً و حريراً». (سوره انسان، ايه 10)
1 تفسير كشاف، جار اللّه زمخشري، جلد 4، صفحه 670.
-
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری