-
۱۳۸۵/۱۲/۲۸, ۰۸:۲۴ #1
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۶
- نوشته
- 38
- مورد تشکر
- 44 پست
- حضور
- 37 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
حکومت اسلامی و شیوه های غربی
به نام خدا
من توی یکی از وبلاگ ها مقاله ای دیدم با عنوان "
درباب سازگاري ليبراليسم، دموكراسي و دين / حسين سليمي
"
نوشته شده در دوشنبه سی ام بهمن 1385ساعت 2:33 توسط کارن
http://ariashid.blogfa.com/post-13.aspx
اشکالات زیادی به مقاله وارده از جمله:
نوشته اند: جالب است كه تنها نقطة مشترك اين دو گروه، تأكيدشان بر ناسازگاري ميان سامان مدرن زندگي سياسي و اجتماعي و ديانت است،
اشکال: اگر منظور از "سامان مدرن زندگی سیاسی اجتماعی" تحولات ساسی اجتماعی پس از انقلاب اسلامی است که این در راستای اهداف دینداران است و اگر منظور، همان دموکراسی است که مصادره به مطلوب شده است. پس این جمله سخن به جایی نیست.
نوشته اند: نكتة جالب در اظهار نظر فارابي آن است كه او برخلاف افلاطون و حتي ارسطو، اصل حريت را فارغ از جنسيت و طبقة اجتماعي و ميزان مال و اموال افراد، اساس و بنياد مدينة جماعيه و يا همان دموكراسي ميداند
از کجا به دست می آید که منظور فارابی از مدینه ی جماعیه همان دموکراسی است و حریت همان لیبرالیسم؟
آیا این از بی حد و مرز و نامشخص بودن تعریف دموکراسی نیست که می توان هر لفظی را که به معنای جمع و کار جمعی است به دلخواه با آن منطبق کرد؟
اشکال3: عمده ی مطلب نوعی گزارش است و هیچ استدلالی در بر ندارد، حال برچه اساسی از آن باید و نباید استنتاج می شود؟
اشکال4: آیا این واقعاً دلیل به جایی برای عدم تعارض دین با لیبرالیسم است؟! آیا تحت عنوان دینداری نمی توان بیدینی کرد و حرف های خلاف دین از جمله لیبرالیستی و اومانیستی زد؟ آیا دینداران مسیحی واقعاً دیندار بودند؟
اشکال: آیا انسان شناسی مسیحی با انسان شناسی سایر ادیان به خصوص اسلام یکسان است؟
فلسفه ی خلقت انسان از نظر اسلام آزادی است یا عبودیت و بندگی آزادانه؟
بندگی و عبودیت چگونه با لیبرالیسم سازگار است؟
اشکال: تجربه نشان داده است که نه تنها اشکالات دموکراسی خیالی نیست بلکه تحقق دموکراسی یک خیال و رؤیا است. برخی از اشکالات وارد بر دموکراسی در این آدرس آمده است.
http://velayatefaghih.parsiblog.com/145997.htm
اما برای آقای کارن نوشتم:
صرف نظر از تمامی اشکالاتی که به این مطالب وارد است از نویسنده ی آن انتظار داریم که تنها این اشکال را برطرف کند:
می دانیم که عصاره ی دین بندگی خدا و خدا محوری در زندگی فردی و اجتماعی است در حالیکه عصاره ی لیبرالیسم آزادی از هر قید و بند و انسان محوری است. این دو چگونه با هم سازگارند؟
-
۱۳۸۵/۱۲/۲۸, ۰۸:۲۵ #2
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۶
- نوشته
- 38
- مورد تشکر
- 44 پست
- حضور
- 37 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نقل قول : حکومت اسلامی و شیوه های غربی
ایشونم جواب دادن:
كارن (چهارشنبه 2/12/1385 - 1:54 ع )
با درود فراوان بر شما دوست انديشمند و دقت نظر شما عزيز.از آنجا كه نقدي بر نگاشته بنده تحت عنوان‹ درباب سازگاري ليبراليسم، دموكراسي و دين› مطرح ساختيد كه البته به شدت مورد تاييد بنده نيز هست ونگاشته ي نيكويتان را در مقام علمي و عملي ارج مي نهم و شايد نقص از بنده بوده،به همين دليل نه به عنوان دفاع از نگاشته اي كه در پست وبلاگم قرار داده ام كه من نويسنده ي آن مقاله نيستم و نبوده ام و تنها به عنوان يك حامي اين نظريه كه اين نگاشته را به نشر گذاشته ام لازم ديدم توضيحاتي را بيان دارم.
اول اينكه:مقصود نويسنده از طرح سازگاري ليبراليسم،دموكراسي و دين، استوار كردن اين تفكرات بر شالوده ها و مباني ديني نبوده بلكه مقصود آن است كه، اين اصول و تفكرات هيچگاه در نفي يكديگر گام بر نمي دارند و آنگونه كه همينك در تفكرات سياسي جوامعي چون ما رايج است كه از ميان دموكراسي ليبرالست و دين ناچار بايد يك گزينه را برگزيد به نقد ميكشاند و اگر به لطف نگاهي بر مقدمه ي مقاله اندازيد به آشكارا نويسنده مقاله عنوان مي دارد كه مقصودش از دين قائل بودن به وجود خداوند و تعليمات آسماني است و نه دين داري در جايگاه حكومتي و دخالت در حكومت. و اين را در تقابل روشنفكران و دينداران بنياد گرا به اين گونه مطرح مي سازددر طرح اين پرسش، دين به عنوان قائل بودن به وجود خداوند و تعليمات آسماني او مد نظر است و لزوماً ديانتي كه دعوي حكومتگري دارد، مورد بحث نيست زيرا در اين مقاله قصد داريم در باب نسبت دين و ليبراليسم سخن بگوييم، نه آنكه قرائتي ويژه از دينداري ارائه دهيم.)
اما از آنجا كه شايد شما دوست انديشمند من به سبب دقت نظر فراوان و نكته سنجي راضي بدين استدلال نشده ايد بنده در تاييد سخن نويسنده مطالب ديگري مطرح مي نمايم تا شايد به لطف مقبول افتد.اول آنكه با توجه به اصول ايدئولوزيك ليبراليسم كه در واقع همانا ارزشمند شمردن بيان آزادانه عقايد فردي و باور به اينكه بازگويي آزادانه عقايد براي فرد و جامعه سودمند است و دوم پشتيباني از نهادهاي اجتماعي و سياستهايي كه بيان آزادانه ي عقايد را ممكن مي سازد. مي توان دريافت كه هيچ تضادي در جوهره ي ليبراليسم و دين(بدان معنا كه ذكر كرديم)وجود ندارد و دين هيچكاه اين دو اصل اساسي ليبراليسم را در مقام اجتماعي و اصول ارزشي نفي نمي كند مگر دين در معناي حكومتي و اگر چنانچه ليبراليسم كه خود داراي چنين اصول و استراتزي اي است دين را در بند خفقان كشيده و رخصت به بيان آزادانه آن ندهد خود به بيراهه رفته و اما جنبه ي ديگري كه در اصول ليبراليستي مورد نكوهش قرار مي گيرد و در واقع انديشه و عمل آزاديخواهانه (ليبراليسم)را، شكل و انسجام مي بخشايد؛تاكيد بر بيزاري از قدرت خودسرانه و كوشش براي بوجود آوردن شكلهاي ديگري از كاربست قدرت اجتماعي است؛ كه اگر از اين ديدگاه نيز بنگريم دين به معناي بيان شده كه بيشتر به همان نگرش و معناي(لائيسيته) در علوم و فلسفه ي سياسي است، معارض با آن به نظر نمي آيد و تنها هنگامي مي توان آن را معارض دانست كه دين بر سرير قدرت حاكم گردد و منافع الهي(كه گاه به منافع شخصي يا اليگارشي تبديل مي گردد) جايگزين بر منافع اجتماعي گردد
اما اين را نمي توان معياري برمخالفت اصول ديني و الهي با اصول ليبراليستي دانست كه اگر با ديدي باز بنگريم اين دو به نوعي در تاييد يكديگر گام مي نهند.و در صورتي كه دين در جامعه از قدرت جرايي بر خوردار نباشد و تنها در تفكر فرد فرد جامعه بدان گونه كه به آن معتقدند ظهور و حضور داشته باشد ديگر دليلي بر محدوديت و ايجاد تحديد(محدوديت) اجتماعي و سياسي نبوده چنانچه در جوامعي نظير ايالات متحده روال بر اينگونه است و همچنان كه مي دانيد ايالات متحده پس از لهستان از مذهبي ترين ملل مسيحي است اما هيچگاه مذهب سبب تحديد روند سياسي ليبرالي دراين كشور نگشته.اما بحث اصلي نويسنده سازگاري ‹اصول› ليبراليسم و دموكراسي و دين است و نه خلط ‹حكومت› ليبرال دموكراسي با دين(با سپاس از شما و پوزش از مطالب طولاني)
بنده هم جواب دادم:
به نام خدا
جناب کارن ضمن تشکر از عنایت و پاسخ محبت آمیز شما به عرض می رسانم که بنده اصل دین توحیدی را صرف نظر از جایگاه حکومتی آن مد نظر داشتم و آن را با مبانی لیبرالیسم و دموکراسی ناسازگار می دانم.
زیرا...
قائل بودن به وجود خداوند و تعليمات آسماني او
مساوی است با پذیرش باید ها و نباید های خداوند یعنی پذیرش حاکمیت خداوند بر خود و نفی حاکمیت غیر خدا یعنی لا اله الا الله. بعد از اقرار به این حاکمیت، هر گونه حاکمیتی بر شخص اقرار کننده از این مسیر و در طول حاکمیت خداوند نباشد با این عقیده منافات دارد و ناسازگار است، از جمله حاکمیت هوای نفس یا حاکمیت شخص دیگر یا حاکمیت قوای غیر متکی به نصوص الهی و قوانین آن ها.
بنابراین قایل بودن به وجود خدا و تعلیمات او در عین قایل بودن به آزادی عقیده و آزادی بیان آن، مثل قضیه ی کوسه ی ریش پهن، ضد و نقیض یکدیگرند. و اصولا آزادی عقیده به معنای هرج و مرج در حقیقت و حقانیت است.
مبانی اصولی دین حقایقی ثابت هستند در حالیکه لیبرالیسم حقیقت ثابتی را قبول ندارد.
و اما ناسازگاری در عمل نیز وجود دارد. زیرا خداوند دستورات و امر و نهی هایی دارد که آزادی مورد نظر لیبرالیسم را از شخص سلب می کند.
فعلاً حضرتعالی این ناسازگاری ها را برطرف فرمایید تا به بقیه ی اشکالات برسیم.
با تشکر
-
۱۳۸۵/۱۲/۲۸, ۰۸:۲۸ #3
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۶
- نوشته
- 38
- مورد تشکر
- 44 پست
- حضور
- 37 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نقل قول : حکومت اسلامی و شیوه های غربی
بعد دیگه از آقای کارن خبری نشد ولی دوستی به نام مصطفی وارد بحث شدن و نوشتن:
باعرض سلام و ادب
اول روشن گردد نمي خواهم وارد بحث کلامي شده ومبنا را به بحث بنشينم ولي با اجازه شما بنده با اين نحو نگرش به مقوله حکم موافق نيستم سلوک امام نشان داد او در پي ايجاد روشي براي حکومت بود ومي دانست کسي پس از او داراي حکم نيست (اصلاح قانون اساسي وتهيه متمم)در بحث ولايت فقيه در زمان متمم قانون اساسي همه شنيديم که امام فرمود از اول مخالف شرط اجتهاد وزعامت براي ولي فقيه بودم ولي گوش نکردند!!
فرموده بوديد" منظو رمااز حکومت اسلامي نظام جمهوري اسلامي برمبناي ولايت فقيه است وچون دمکراسي راچيزي موهوم ....."!! برادر عزيز دموکراسي يعني طلب آرامردم براي تعيين شخص يا اشخاصي جهت اداره امور (مربوط به حکومت) بااين تعريف جمهوري اسلامي بدون دموکراسي بي معني است اين چه جمهوري است که راي مردم موهوم است ؟؟
شايد مبناي عمل کساني که در شمارش آراي انتخاباتي دخل وتصرف ميکنندآنهم شايد به قصدقربت همين ديدگاه باشد
اولين بار بحث ولايت فقيه درسطح عموم در حوزه ها توسط چه کسي تدريس شد اگر کساني از اسلاف روحانيت حکم نموده اما احدي بحث ولايت فقيه را پيش نکشيده پس قبول کنيد نظريه پرداز ايشان است
در زمان امام حسين(ع) نيزحکم راي جاريست مگر نه اين که به گواه تاريخ امام حرکت نمودند زيرا ازسوي مردم کوفه هزاران دعوت نامه(بخوانيد راي )داشتند کما اينکه در کربلا وقتي راه رابسته ديدند فرمودند مرا دعوت نموديد آمدم حال اگر نمي خواهيد بر ميگردم ازاين نيز مانع شدند
حضرت امير(ع)وآن سکوت وخانه نشيني طولانی پس از رحلت پیامبر(ص) مگر نه به خاطر عدم بیعت مردم باایشان بود. چطورحکومت ایشان که موردغصب قرار گرفت تا زمان رجوع مجدد مردم برای بیعت پاسخ سکوت گرفت وپس از آن به حکومت باز گشت ایا این معنایی غیر از رای ملت دارد اصولا گرجه امام همیشه امام است حتی اگر ماموم نداشته باشد اما ابزار حکومت ومشروعیت آن پس از خدا رای مردم است
باتوجه به قاعده به کار رفته در کلام شما مي توانيم به سخنان وسيره امام خميني استناد کنيم زيرا سخنان ايشان ممکن است از موضع ولايت وحکم نباشد چون امام وولايت گرچه مي توانند برمبناي حکم عمل کنند ولي مامور به آن نيستند آيا مگر امامان ماچنين کردند که ولايت چنين کند او رهرو امام معصوم است تمام امامان درامور جاريه عمل به ظاهر مي کردند مگر در امور خاص مثل احتجاج.
راجع به حکم شما مي دانيد وبنده نيز که حکم از جانب خداوند عطيه مي شود به هرآنکس که مي خواهد وبه مراتب اکتسابي نيست مثال طالوت وداود نبي گر چه بحث حکم وفهم آن از مباحث مخصوص خواص شيعه است مثل اينکه قائل باشيم به اينکه تعبيرخواب حضرت يوسف از جنس حکم بودونظاير آن آيا ما مجاز هستيم همه امور ساطع شده از ولي فقيه را از جنس حکم بدانيم در کجا اين مجوز داده شده است جايي که امام معصوم مامور به ظاهر است ولي فقيه به طريق اولي موظف به آن است.گر چه بنده قائلم به اينکه امام خميني حکم ميکرد ومي شد
با ديدگاه شما به اين سئوالات چگونه بايد پاسخ گفت؟
راي به نظام تشکيل مجلس رياست جمهوري قانون اساسي و.....
تنفيذ حکم رياست جمهوري بني صدر از طرف امام
حکم نخست وزيري به مرحوم بازرگان (ليبراليست)از جنس چيست
ايا مجلس خبرگان براي نظارت بر حسن اجراي حکم تشکيل شده يا نظارت برعملکرد رهبري
مجمع تشخيص مصلحت براي چه منظوري است (مصلحت نه حقيقت ويااصول)
همه اينها براي اجراي بهتر دموکراسي است نه حکومت
بار ديگر اين نکته رايادآور مي شوم در زمان راي گيري براي نظام امام بارها تاکيد کردند جمهوري اسلامي نه يک کلمه کم ونه يک کلمه بيش
اميدوارم پرداختن به موضوعات متنوع که هریک مجال بیشتری را می طلبیددر سطوری کم موضوع را غامض نکرده باشد موفق باشید
راجع به منكرين راهي نمي شناسيد كه هتاك را كمي از هتاكي دور سازد زيرا وقتي به چنين اشخاصي پاسخ داده نشود تعدادي را از دين خارج ميكنند اگر شده به صورت ناشناس جوابي در خور بدهيداگر صلاح ميدانيد
مصطفی (سهشنبه 8/12/1385 - 12:33 ص )
mohredel.blogfa.com
-
۱۳۸۵/۱۲/۲۸, ۰۸:۳۰ #4
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۶
- نوشته
- 38
- مورد تشکر
- 44 پست
- حضور
- 37 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نقل قول : حکومت اسلامی و شیوه های غربی
بنده هم جواب دادم: به نام خدا
جناب آقا مصطفی، امام هرگز نفرمود "از اول مخالف شرط اجتهاد وزعامت براي ولي فقيه بودم " زیرا اجتهاد شرط ولایت فقیه است که در بازنگری قانون اساسی هم لحاظ شده است. آنچه تغییر کرد شرط مرجعیت بود شاید منظور شما نیز همین باشد.
جهت اطلاع خوانندگان محترم تذکر می دهم که بحث ما در باره ی سازگاری دموکراسی با اسلام بود که شما به جمله ی معروف حضرت امام ("میزان رأی ملت است") استناد فرمودید.
بعید می دانم که شما این عبارت را همه جا صادق بدانید. آیا شما رأی قوم لوط را میزان می دانید!؟ آیا رأی همه ی ملت ها و اقوامی را که خداوند دچار عذاب کرد میزان می دانید!؟
جمله ی امام ناظر به شرایط و زمان و مکان خاصی است (انتخابات در جمهوری اسلامی ایران)، زیرا روشن است که همه ی ملت ها در همه ی زمان ها نمی توانند ملاک و معیار درستی و حقانیت باشند. و وقتی این فرمایش ناظر به برهه ای از زمان و ملتی خاص باشد می شود حکم نه نظریه. بیش از این توضیح واضحات نمی دهم.
اینکه عرض کردم "دمکراسي چيزي موهوم است"، اگر صرف مراجعه به آراء عمومی دموکراسی باشد حرفی در آن نیست، اما تا آنجا که بنده می دانم دموکراسی را حکومت مردم بر مردم می دانند که مراجعه به آراء مردم یک راه برای تحقق آن است. با این حال آیا واقعاً حکومت مردم بر مردم تحقق می یابد؟ آیا واقعاً مردم تنها با یک رأی دادن حاکم می شوند و حکومت می کنند، با همه ی طول و عرض و پیچ و خم های حکومت. البته اگر دموکراسی به "حکومت منتخبان مردم برمردم" معنا شود بنده حرف خود را پس می گیرم و تحقق این معنا را ممکن می دانم.
و اما در باره ی بحث ولایت فقیه بهتر است ابتدا سری به منابع موجود در کتب فقهی قدیم و جدید و کتابخانه ها بزنیم تا ببینیم "احدي بحث ولايت فقيه را پيش نکشيده" یا کشیده. مثلاً مرحوم میرزای قمی و مرحوم صاحب جواهر در باره ی ولایت فقیه مفصل بحث کرده اند، همچنین مرحوم شیخ انصاری و علمای قبل از آن ها.
فرموده اید در زمان امام حسين(ع) نيزحکم راي جاريست ... زيرا ازسوي مردم کوفه هزاران دعوت نامه(بخوانيد راي)داشتند. اما با این حال منتخب خود را کشتند! بالاخره کدام میزان است اینکه امام را دعوت به حکومت کردند یا اینکه آن حضرت را کشتند؟؟
گویا برای شما اصلاً حقانیت و بطلان و درستی و نادرستی، لیاقت و عدم آن برای حکومت مهم نیست و فقط خواستن و نخواستن مردم مهم است!؟ در حالیکه تأکید اسلام بر حق است و می فرماید: با حق باش اگرچه تنها باشی (کن مع الحق و لو کنت فرداً).
رأی و اقبال مردم فقط امکان تحقق حکومت را فراهم می کند نه مشروعیت آن را.
و اسلام نیز برای حکومت طالب رأی و اقبال مردم است چون پذیرش آن و عمل به دستورات آن از روی ایمان آزادانه و قلبی انسان ها برایش مهم است. این حقیقت چه ربطی به دموکراسی دارد؟
فرموده اید: " ابزار حکومت ومشروعیت آن پس از خدا رای مردم است"! اما مستند نقلی یا عقلی این سخن را نفرموده اید. کدام پیامبر یا اما و کدام عالم دینی این سخن را قبول دارد؟ قرآن صریحاً می فرماید "ان الحکم الا لله" (انعام 57) حکم مخصوص خدا است، "الله ولی الذین آمنوا ... و الذین کفروا اولیاء هم الطاغوت..." (بقره 257) خداوند سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند... و کسانی که کافر شدند سرپرستانشان طاغوتند...، "انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون" (مائده 55) همانا سرپرست شما خدا و رسول و کسانی هستند که ایمان آورده و نماز به پا می دارند و در حال رکوع صدقه می دهند.
برای آشنایی با نظر اسلام در این باره مطالعه ی روایات فراوان کتاب الحُجّه از کتاب شریف کافی را پیشنهاد می کنم. بنده فقط به دو روایت بسیار جالب آن از جلد دو صفحه 206 ترجمه این کتاب توسط آقای مصطفوی اشاره می کنم که با سند خود از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل می کند و مضمون آن ها این است که خداوند مردمی را که پایبند به ولایت امامی باشند که از جانب خدا نیست عذاب می کند اگرچه در اعمال خود نیکوکار باشند، اما مردمی را که پایبند به ولایت امامی از جانب خدا باشند عذاب نمی کند اگرچه بدکردار باشند.
و آیات و روایات فراوان دیگر که همه بیانگر این مطلب است.
منظور شما در قسمت بعد و حکم و عمل بر اساس ظواهر و ارتباط آن با مطلب بنده را نفهمیدم.
اما اینکه فرمودید "آيا ما مجاز هستيم همه امور ساطع شده از ولي فقيه را از جنس حکم بدانيم" خیر بنده چنین چیزی نگفتم. تشخیص اینکه چه امری حکم است و چه امری نظریه و قاعده ی علمی آسان است. حکم ناظر به عمل است و مربوط به شرایط زمانی و مکانی، اما نظریه و قاعده ی علمی کلی است و همیشه و همه جا صادق است. در حالیکه جمله مورد بحث ما چنین نیست.
ارتباط بقیه ی سخنتان با موضوع بحث را نیز نفهمیدم.
به هر حال نظام جمهوری اسلامی ایران شکلی از اشکال مختلف حکومت اسلامی است و هیچ کس نمی تواند این تنها شکل حکومت اسلامی است، کما اینکه از جهت سازمانی و تشکیلاتی و مکانیزم پیدایش آن ها با نظام زمان پیامبر و امیر المؤمنین (صلوات الله علیهما) قابل مقایسه نیست مگر از جهت محوریت حکومت یعنی ولایت که وجه اسلامیت آن هم همین است. امیدوارم نیاز به توضیح واضحات نباشد.
اینکه " امام بارها تاکيد کردند جمهوري اسلامي نه يک کلمه کم ونه يک کلمه بيش" اینکه دیگر مشخص است که حکم است و مربوط است به شکل خاص حکومتی که مد نظر امام راحل (ره) نکند فکر می کنید حکومت پیامبر (ص) و علی (ع) نیز جمهوری اسلامی بوده!؟
اما "راجع به منكرين و هتاك ها" اگر منکر و نیز هتاک کسی باشد که ذاتاً حقجو و خوش قلب باشد می شود کاری کرد، مثلا با محبت و بحث منطقی و مستدل او را نرم و آگاه کرد. اما اگر فرد مغرضی باشد که آگاهانه و از روی لجاجت انکار و هتاکی می کند و همه پل ها را پشت سر خود خراب کرده تغییر دادن رویه ی او مشکل و گاهی محال است. بنده در حد توانم در این مورد سعی می کنم، اما باید همه بدانیم که انسان طالب حقیقت لازم است خود نیز برای کشف حقیقت و اثبات صحت و سقم یافته های خود یا دیگران تلاش کند. مثلاً در باره ی شبهات و ایراداتی که به ذهن می رسد قبل از مطرح کردن و پخش کردن در همین اینترنت منابع و پاسخ هایی یافت می شود. فقط باید با کمی حوصله و دقت جستجو کرد. جوینده یابنده است.
با تشکر و آرزوی سعادتمندی
-
۱۳۸۵/۱۲/۲۸, ۰۸:۳۲ #5
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۶
- نوشته
- 38
- مورد تشکر
- 44 پست
- حضور
- 37 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نقل قول : حکومت اسلامی و شیوه های غربی
بازم مصطفی (سهشنبه 15/12/1385 - 3:56 ص ):
سلام برادر عزيز
خواهشم اين است پاسخ را جدل فرض نکنيد
موجز پاسخ مي گويم
1.ازاينکه ديگرجمهوري را موهوم نميدانيد خوشحالم
2.بحث بر سر ايران واسلام است با يک ديدگاه واختلاف برسر جمهوري وحکومت پس همه ي ملت ها در همه ي زمان هاو قوم لوط وکفار در آن بحث جايي ندارند
3.فرمده ايد" اما تا آنجا که بنده مي دانم دموکراسي را حکومت مردم بر مردم مي دانند که مراجعه به آراء مردم يک راه براي تحقق آن است. با اين حال آيا واقعاً حکومت مردم بر مردم تحقق مي يابد؟" برادر عزيزهمه اختلاف برسر همين است اگر آن تعدادي که خود را قيم مردم مي دانند اجازه بدهند ومنتخبين به صورت واقعي با هم رقابت کرده وبه پيروزي برسند وپس از آن هم يکدل ويکرنگ کمک کنندمحقق ميشود چرا در همه جاي جهان مي شودچرا اينجا نشود؟
4.در موضوع ولايت فقيه بنده نگفتم طرح نشده گفتم در سطح عموم تدريس نشده وهنوز هم اين ادعا را دارم
5.مقصود من از طرح امام حسين وکربلا اين بود که امام به خاطر دعوت براي تشکيل حکومت براه افتادند ووقتي اين را به عنوان حجت به سد کنندگان راه گفتند چنين شنيدند که اين جماعت همان دعوت کنندگان هستند که در مقابل شما ايستادند وامام فرمودند اگر چنين است بر ميگردم مقصود احترام به راي وخواسته مردم است (به حسب ظاهرزيرا ايشان مامور به ظاهر هستند)شما غير ازاين مي فهميد؟
6.راجع به حکم : شمااين سخن امام " ميزان راي ملت است" را حکم ناميديد بنده عرض کردم معني حکم چيز ديگري است وبه اين کلام نمي توان حکم اطلاق کردگمان مي کنم استنباط شما از مقوله حکم اشتباه است
7." ابزار حکومت ومشروعيت آن پس از خدا راي مردم است"! چه مستند نقلي يا عقلي از اين قوي تر که تعدادي از بهترين وفرهيخته ترين آدمها نشسته اند وبا استنباط از قران احاديث وسيره نبوي وامامن قانوني نوشته اند بنام قانون اساسي اين کلام ما حصل همان قانون اساسي است
8.هيچ چيز اين حکومت با حکومت صدر اسلام قابل قياس نيست که هيج بلکه قياس مع الفارق است حتي از جهت محوريت حکومت يعني ولايت
9.نکند فکر مي کنيد حکومت پيامبر (ص) و علی (ع) نیز جمهوری اسلامی بوده!؟ بله اینطور فکر میکنم ودلایلش را در جوابیه قبلی عرض کردم که پاسخ نگفتید
10.اما "راجع به منكرين و هتاك ها" اگر منکر و نیز هتاک کسی باشد که ذاتاً حقجو و خوش قلب باشد برادر عزیز مگر میشود هتاک ذاتا خوش قلب باشد او ذاتش خراب است واین وظیفه روحانیت است شبهات راپاسخ گوید وکار به گوینده آن نداشته باشد(مانند :http://vahdatebahai.blogfa.com )خاصه آنکه این توانایی راهم درخود ببیند چنانکه شما گفته اید دارید. این گونه افراد که به صورت حرفه ای عمل میکنند شبهات را کاملا به صورت حساب شده در حجم وسیع که پاسخ گویی یکباره ممکن نباشد درج کرده وبا کامنت گذاری برای افراد ساده دل مسلمان(http://ahwaz-kiyanpars.blogfa.com/) ممکن است ایشان را جذب کنند لطفا به وبگردی ایشان حساس شوید خواهید دید که جواب گفتن به ایشان هزار مرتبه واجب تر از جوابگویی به بنده وامثال آقای محصصی است با کمک دوستان طلبه خود وبا متمرکز شدن هر یک بر یک شبهه ودرج آن در یک جا وگذاشتن آدرس برای کسانی که مورد هجوم شبهه قرار گرفتند صواب اخروی برای خود توشه کنید واجر مجاهد ببرید تاسف من از آن جهت است که ایمان من براساس دل است ومجهز به سلاح عقل ونقل نیستم که اگر بودم خواب شب برخود حرام می کردم تا ازساحت قران عزیز وامامان پاک واسلام شریف نگهبانی مینمودم از آن شب هر روز به شما سر زدم ببینم چه کردید دیدم هیچ نکردید من پاسخ نگرفتم امیدوارم به ایشان(قران عزیز وامامان پاک واسلام شریف) پاسخ بتوانید گفت نمونه کامنت ایشان:
نويسنده: درفش کاويانيجمعه 11 اسفند1385 ساعت: 20:56
تو نظرات جوابتو داده بودم ، کپي کردم برات .
در مورد اون چيزي که گفتي من حرفي ندارم ولي خواهشمندم واقعيات رو بنويس .
10 فروردين گردهمايي دبيرستان رودکي در 7kl برگزار ميشه ، اونجا ميبينمت .
با درود بر همگي
دوست عزيز ، تنها در تاريکي
در آغاز سخن چيزي برام مبهمه
چرا در مورد آيات بحثي نکرديد ؟؟؟؟؟!!!!!!
در نوشته هاتون به کرات از لفظ "غربي پرستان " استفاده کرديد ، فکر نمي کنم بدوني غرب کجاست و چيه ؟ غرب همونيه که خميني و دار و دستش رو آورد سر کار .
و مطمئنم که من غربي نيستم و عاشق مملکتم و ايرانمم و با هر هجومي به ميهنم آماده ي دفاع هستم .
اگه شما در نوشته هاي من توهيني ديديد بگيد تا حداقل خودم بدونم چي مي نويسم . جالب اينجاست که من با هر کي مثل شما بحث مي کنم با رعايت ادب و احترام صحبت مي کنم در حالي که طرف مقابل با توهين و ناسزا پاسخ منو مي ده .
فرموده بوديد : " هنوز اونقدر به سطح بالاي فکري نرسيديد که بفهميد دين و مذهب يه اعتقاد شخصي هست و نبايد به اعتقادات کسي توهين کرد."
منم با اين ديدگاه موافقم و هيچ کس رو مجبور به پذيرش عقايد خودم نکردم ؛ تنها مطالبي رو اينجا گذاشتم تا کساني که بدنبال حقايق مي گردن آگاه بشن و فکر نمي کنم شما جزو اين دسته باشيد . چرا که با تعصب قضاوت مي کنيد .
به نکته ي جالبي اشاره کرديد : " نه عزيزم خودش اومد چيزايي رو گفت که همه عاشق حرفهاش شدند. چون کلامش کلام زيباي خدا بود. فکر ميکني اسلام بده؟ "
اگه کلام خدا اينه ؛ پس خدا يک فرد ابله و نادانه ، چون دانش اين الله در حد سيکل هم نیست چه برسه به خدا بودن !!
فکر نمی کنم خودش اومد چیزایی رو گفت و همه عاشقش شدند ، چون اگه اینطور بود 64 جنگ نداشت البته از این 64 جنگ ؛ 4 جنگ دفاعی و 60 جنگ تهاجمی بود !!
نه تنها شما بلکه نظر هیچ شخص دیگه ای رو پاک نمی کنم ، اینجا می تونید هر چی دوست دارید بگید .
یه چیزی هنوزم مبهم موند ؟؟
چرا در مورد آیات بحثی نکردید ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
امیدورام موفق باشید و پیروز
1.از خدا براي شما عمر باعزت همراه باتوفيق خدمت ارزومندم موفق باشيد
اللهم صلِّ على محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بْنَ رَسُولِ اللهِ، اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاةَ، وَآتَيْتَ الزَّكاةَ، وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتَ عَنِ المُنْكَرِ، وَدَعَوْتَ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَاَشْهَدُ اَنَّ الَّذينَ سَفَكُوا دَمَكَ وَاسْتَحَلُّوا حُرْمَتَكَ مَلْعُونُونَ مُعَذَّبُونَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَعيسَى بْنِ مَرْيَمَ، ذلِكَ بِما عَصَوْا وَكانُوا يَعْتَدُونَ
-
۱۳۸۵/۱۲/۲۸, ۰۸:۳۵ #6
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۶
- نوشته
- 38
- مورد تشکر
- 44 پست
- حضور
- 37 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نقل قول : حکومت اسلامی و شیوه های غربی
و اینم جواب بنده:
به نام خدا
1 تا 4 بحمد الله به نظر می رسد که در اکثر موارد به توافق رسیده ایم.
5- در باره آنچه از امام حسین علیه السلام نقل شده (اگر نمی خواهید برمی گردم) همانطور که گفتم نمی توان دلیل آن را به قطع و یقین احترام به رأی و خواست مردم دانست، زیرا رأی و خواست باطل احترامی ندارد اگرچه رأی و خواست تمام دنیا باشد. آنچه میتواند دلیل آین سخن باشد - چنانچه قبلاً ذکر کردم- این است که اسلام در پی ایمان قلبی افراد و جامعه است نه ایمان جبری و گرنه هم امام حسین و هم امام حسن و هم پدر و جدشان و هم خداوند راه های دیگری برای حاکم شدن داشته و دارند. آیات 48 مائده، 34 و 35 و 149 انعام، 99 یونس، 117 و 118 هود و خطبه ی طالوتیه امیر المؤمنین علیه السلام و بسیاری از آیات و روایات دیگر مؤید این مطلب است.
6- راجع به حکم بنده نه اصراری بر تثبیت نظر خود دارم و نه فرصت تبیین آن را. جای آن در جلسات درس اصول فقه است.
7- بنده نمی فهمم نوشتن قانون اساسی توسط فرهیختگان چه ربطی به رأی مردم دارد تا از آن مشروعیت حکومت به دست آید. قانون اساسی هر کشوری (بلا تشبیه) توسط فرهیختگانشان نوشته می شود آیا این نشانه ی مشروعیت حکومت آن ها است؟؟؟
شاید منظورتان این است که قانون اساسی می گوید مشروعیت حکومت با رأی مردم است!؟
عزیزم اگر هم گفته بود ملاک نبود چون در بحث عقلی به نقل استناد نمی کنند. مشروعیت یعنی حقانیت و محور حقانیت خدا است و بس. پس از خدا و پیش از خدا هم نداریم. شما یک آیه یا روایت شاهد بیاور که بعد از خدا حق با چیز دیگری باشد. پیامبران هم اگر چیزی غیر از آنچه خدا می گوید بگویند ناحق است و مشروعیت ندارد چه رسد به مردم.
خواست و رأی مردم و حکومت ها تا وقتی مشروعیت دارند که خدا راضی باشد و الا مشروعیت ندارند.
اصلاً اگر خواست و رأی مردم مشروعیت بخش است دیگر خدا و پیامبر چه کاره اند؟؟؟
8- بنده هم موافقم که "هيچ چيز اين حکومت با حکومت صدر اسلام قابل قياس نيست" چون نه رهبر آن پیامبر یا وصی پیامبر است و نه مردم مانند مردم آن زمان خون به دل رهبر خود می کنند تا بگوید خدایا مرا این ها بگیر و بهتر از این ها نصیبم کن (چنانکه حضرت امیر در پایان عمر خود گفت)!
9- پاسخ گفتم و شما نادیده گرفتید. عرض کردم "اسلام نیز برای حکومت طالب رأی و اقبال مردم است چون پذیرش آن و عمل به دستورات آن از روی ایمان آزادانه و قلبی انسان ها برایش مهم است." شاید شما نام این را جمهوری اسلامی می گذارید. بازهم تأکید می کنم که عمل بیان ندارد و مبنای عمل را از خود عمل نمی توان به دست آورد.
توصیه می کنم پاسخ ها و اشکالاتی را که به مطالب شما وارد کردم یک بار دیگر با تأمل مرور فرمایید.
تمام حرف بنده این است که اسلام با داشتن رهبری زنده آنچنان دین کاملی است که نیازی به افزودن برنامه ها و اصطلاحات بیگانه مثل دموکراسی ندارد. و حقانیت آن چنان روشن است که نیازی به تأیید یا تطبیق آن با شیوه های دیگران نیست. اسلام ناب و خالص باید مد نظر ما باشد.
10- "مگر میشود هتاک ذاتا خوش قلب باشد " بله می شود. مثل کسانی که بر اثر تبلیغات، حق را باطل پنداشته و به آن ناسزا می گفتند و وقتی حقیقت برایشان روشن می شد به آن روی می آوردند و توبه می کردند. البته وظیفه ی روحانیت و هر فرد آگاهی است که شبهات را پاسخ گوید تا همانطور که شما اشاره فرمودید موجب گمراهی دیگران نشود.
اما پاسخگویی به حضرتعالی و آقای محصصی و امثال شما بزرگواران به خاطر این بود که خود شما عزیزان مسأله را طرح کرده بودید و نیز موضوع این وبلاگ همین است (مسایل و شبهات مربوط به حکومت) و الا بنده هم معتقدم به پاسخگویی شبهات خطرناک و پرحجم باید پرداخت. با اینحال به توصیه ی دلسوزانه ی شما عمل می کنم و تا همینجا به این پاسخگویی بسنده می کنم
و از شما عزیزان دعوت می کنم در باره ی شبهات مورد نظر خود در کانون گفتمان قرآن به تبادل نظر و همکاری بپردازید.
ضمناً از نمونه ای که نقل فرمودید زیاد دیدم. (اینجا رو خودمونی می نویسم) حقیقت اینه که یه وقتی قلم فقط دست اهلش بود. اما از وقتی که کامپیوتر و لوازمش عمومی شده و جنبه ی علمیش جاشو به جنبه ی تجاریش داده قلم دست بچه ها هم افتاده. من فکر می کنم باید قبل از هرچیز این فرهنگ جا بیفته که در باره ی چیزی که تخصص نداریم اظهار نظر نکنیم. چیزی رو که نمی دونیم نه رد کنیم نه تأیید کنیم. احترام همدیگرو هم در حضور و غیاب حفظ کنیم و از همه مهمتر اینکه خودمونو محور حق ندونیم و احتمال اشتباه کردن در خودمون بدیم. اونوقت بحث کردن و به حقیقت رسیدن و چیز یاد دادن و یادگرفتن خیلی راحت تر و شیرین تر میشه.
انشا الله.
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۱, ۱۵:۱۶ #7
ولایت فقیه با اصل اسلام در تضاد است.
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۱, ۲۰:۵۱ #8
"ذوب شده گان در ولايت،،،حل شده گان در ضلالت"چطور قشری از جامعه دچار استحاله فکری شد.من عادت دارم در يادداشت ها و بحث هايم به تعريف مفاهيم و تعيين مواضع نپردازم.من در اين مقاله سعي کردم تا اثبات کنم که نظريه ي ولايت فقيه خواه درست يا خواه غلط،داراي سازکاري درون خود است که درميان طرفداران خود، مانع از آزاد بيني و روشن نگري نسبت به جهان مي شود .مهمترين آسيبي که اين تفکر براي طرفدارانش به ارمغان مي آورد،تقديس و نسبت دادن صفات فوق انساني و عصمت مآبانه به رهبران و ايده ها است،ايده هايي که اگر محقق نشود هرگز اشکال را به ايده نمي گيرند و همواره مجريان بيچاره سپر بلاي اين تفکر هستند.اين در حالي است خود آيت الله خميني به عنوان اصلي ترين ايدئولوگ ايننظريه اذعان کرد که "امروز در ايران ما نمي توانيم بگوييم که تمام اسلام بصورت عيني جاريشده است و اصلا در زمان غيبت معصوم ما نمي توانيم ادعا کنيم که اسلام با تمام ابعادش اجرا شده است،بلکه تنها رايحه اي از اسلام در کشور جاري شده است"(محرم 1363)پس اگر آيت الله خميني و مطهري نيز امروز حضور داشتند قطعا اين را بطور غير مستقيم بيان مي داشتند که قرائتي که از احکام دين در زمان غيبت توسط مراجع انجام مي شود قطعا (بصورت مطلق) اسلام ناب محمدي نيست.با وجود آنکه در آثار اسلامي، اکثر ائمه ي شيعه و حتي شخص رسول خاتم (ص)، حقمردم را در بازخواست شدن و انتقاد شدن(در زمينه ي اداره حکومت) از طرف مردم زمان خودرا محفوظ مي دانستند،و اين در حالي هست که از نظر شريعت اسلام جعفري،پيامبر و وصايايوي حتي داراي ترک اولي نيز نيستند و به مقام فقدان هواي نفس رسيدند.ولي اگر امروز تنها به قوانين مطبوعات و رسانه ها (مصوب مجلس برانداز ششم)،نگاه بياندازيم،خواهيم ديد که در آن نه تنها سازکاري درمورد حق انتقاد از رهبري تعيين نشده است،بلکه در عمل اين انتقاد از رهبري است که به معناي سب به اسلام و ارتداد غيرعمدي شناخته مي شود و امروز در ايران و در کشوري که مدعي است که آزادي ها در آن،آزادي هاي واقعي است ((محمود احمدي نژاد،سپتامبر 2007 ،نيويورک))،هرگونه انتقاد مودبانه از شخص رهبر مساوي زير سوال بردن ارزش ها است و برابر زندان ها و بازجويي هايي که هزاران نخبه ي سياسي و علمي کشور آن را چشيده اند و عملا هيچ راهي براي انتقاد از رهبري در رسانه هاي جمعي نيست.در حالي که در هر جاي ديگري از جهان که داراي نظام دموکراتيک استاندارد است،(حدود 154 عضو از کشور هاي سازمان ملل)تا بالاترين مقامات کشورشان در معرض تندترين انتقاد ها هستند.عموما مقام پاپيت و بري بودن رهبر از خطا در رژيم ظاهراً ديني حاکم،به دو بهانه اعمال مي شود،که اولين آن مسئله ي زنجير وارگي نهاد دين است و در اين بين اصل ولايت فقيه به عنوان يکي از اصول دين و امري بديهي در دين انگاشته شده است و انتقاد به رياست فقيهان و روحانيان بر جامعه به عنوان انتقاد از خود اسلام شناخته مي شود و حتي اگر هم شناخته نشود،مدعيان اين نظريه اصرار دارند که بگويند،(انتقاد از فقيه جايز الخطا،مقدمه ي انتقاد از اسلام است).که اين باوري کاملا غلط است.معمولا در تمام کشور هاي جهان بين تخريب و کذب وانتقاد تفاوت هايي وجود دارد و در آزاد ترين کشور هاي جهان نيز وقتي به شخصي زنده،توهين مي شود و تخريب آن شخص به وسيله يمرقومات کذب صورت مي گيرد،آنگاه است که دستگاه قضايي آن کشور فرد خاطي را بشدت مجازات مي کند.پس سفسطه ي دوم ولاييون نيز باطل است که توهين را با مسئله ي انتقاد قاطي مي کنند.زيرا مي توان براحتي در مقابل تخريب ايستاد و در تمام جهان چنين چيزي وجود دارد.فلذا اين روند دقيقا باعث شد که ولايت فقيه به مسندي گشت چو پاپ در زمان قرون وسطي و همين قرون وسطي بود که باعث تنزل نهاد مظلوم دين در غرب گشت.ولايت فقيه که در ابتدا با راي مردم بطور غير مستقيم به آيت الله خميني،آنهم در رفراندم جمهوري اسلامي تثبت شد،يک مسئله ي مهم را فراموش کرد.تئوريسين هاي نظام نمي دانستند که حتي در زمان ائمه و پيامبران عهد عتيق و عهد جديد،هر باراين مردم بودند که پيامبران و امامان را بر مسند قرار دادند و بحق قرآن هم آورده است که:""ان الله لايغير ما بقومٍ حتي يغير ما بانفسهم""...حتي امامان و پيامبران الهي که داراي عصمت بودند مشروعيت را از خدا مي گرفتند،ولي مقبوليت را از مردم داشتند و بر همان پشتوانه ي مردمي به اداره ي حکومت مي پرداختند.البته زمان هايي نيز بود که مانند خانه نشيني امام علي و حيات عيسي مسيح،مردم دچار اشتباه شده و به نداي نفس گوش فرا دادند.ولي با اين حال معصومین، مشروعيت الهي را داشتند.جالب آنکه اگر بصورت غير مسلحانه در مقابل جمع مردم، حجت خدا بر روي زمين منکر مي شدند و انتقاد (ناروا)مي کردند،ولي هرگز با خشونت و زور و سرکوب با آنان برخورد نمي شد.ولي حکومت نو فئودال حاکم چنان نفوذي را در بين طرفداران دارد که بقول آيت الله مصباح ،مي گويند "امر ولي فقيه به همه ي امور و احوالات مشروعيت مي دهد"
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۱, ۲۰:۵۳ #9
اين که چرا برخي اقشار در زمينه ي ولايت فقيه و توهم اين که اين تز در داخل اسلام است و رد آن مخالف شريعت، از آن نشات مي گيرد که ابتدا مردم اين سرزمين در يک نظام تمام لائيک و ضد خدا زندگي مي کردند که هدفش در 60 سال عمر پهلوي ها تنها مبارزه با اسلام بود.در حالي که قوانين اسلام کاملا از بدنه ي قانون اساسي و قوانين قضايي حذف شده بود و حتي ضد آن نوشته شده بود و دولت رسما با خرج خود فساد جنسي و اخلاقي و مالي را ترويج مي کردو کتب ضد خدا و دين علنا در کتاب فروشي هاي علوم انساني به وفور يافت مي شد،باعث بروز يک درد نهفته در قلب ملت شد و انقلاب کاملا بر حقي بر ضد يک رژيم فاسد و وابسته انجام گرفت.با رفتن شاه و پيروزي مردم بر آن رژيم معلوم الحال که خيلي کشور ها مدافعش بودند،مردم حسکردند که قادر ما يشاء هستند.و اين ايمان به قدرت جمعي را ناآگاهانه به رهبران خودشان نسبت دادند.و رهبران تقديس شدند،و اين مقدمه اي بر نابودي يک انقلاب گشت و آغاز دوران زوالانقلاب مردم با استعفاي مرحوم دکترمهدي بازرگان شروع شد و روحانيون به جاده اي رفتند که 800 سال قبل کليساي امپراطوري مقدس روم آن زمان در آن گام نهاد.متاسفانه بزرگترين کمک هايي که بر بالا رفتن آجر کج انحراف از انقلاب، تاثير انبساطي و طولي گذاشت،ظلم بي اندازه به حکومت خمينيست ها در ايران بود که از داخل و خارج آنهم بصورت ناجوانمردانه بر عليه و مردم و مسئولين اغلب بيگناه روا داشته مي شد.ترورهاي کور سازمان مجاهدين (حلق)،توطئه هاي زنگار بسته ي مارکسيست ها و سلطنت طلب ها،و جنگ هشت ساله ي يک کشور تنها با کشور تجهيز شده اي مانند عراق و ادامه بي هدف جنگ از 2 طرف، و تحريم اقتصادي بدون دليل و تبليغات خنده آور بر عليه حاکميت باعث شد ،که دقيفا يکي از بارزترين روحيات ايرانيان که در دنيا زبان زد هست،بر انگيخته شود.اين روحيه که از تاريخ ،مذهب و اساطير و مرام ايرانيان نشات مي گيرد همان دفاع از مظلوم در تمام شرايط هست که به زمان خود بهترين کار يک انسان است.با اين تفاوت که اکثر مردم ايران متوجه نبودند که مظلوميت مشروعيت را به همراه خود نمي آورد و هر مظلومي الزاماً در هر موردي مشروع و بر حق نيست.مسئله ي سوم مقايسه ي ايران با کشور هاي اطراف خود است.اين مقايسه ي غلط باعث شد کهتاريخ دموکراسي و نهاد هاي مدني و سياسي در ايران از ياد برود و مردم از ياد بردند که از نظرداشتن فرهنگ دموکراسي پذيري از برخي از کشورهاي غربي نيز لايق تر هستند.و مردم باور کردند که چون در حاشيه ي خليج فارس مردم داراي نظام اليگارشي سلطاني هستند،فلذا ايرانگلي است در يک بيابان بي آب و علف.....ولي برخي اقشار بدون توجه به اين 3 اصل،هيچ خدشه اي را بر نامشروع بودن و غير مردميبودن و مفسد بودن افراد حاکم که برآمده از سيستم غير دموکراتيک هستند را تحمل نمي کنند.
-
۱۳۸۷/۰۵/۲۱, ۲۰:۵۶ #10
از هرکسی که ثابت کنه این ولایت فقیه مورد تایید اسلام هست خواهش می کنم دلایل اش رو بیان کند تا بوسیله ی متون اسلامی ثابت کنم که دروغ می گوید...
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری