-
۱۳۸۵/۱۲/۲۸, ۰۹:۲۷ #1
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۶
- نوشته
- 38
- مورد تشکر
- 44 پست
- حضور
- 37 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
حاکمیت امام
دوستی به نام آقای محصصی در باره ی بیعت نوشته اند:
محصصي (چهارشنبه 2/12/1385 - 3:11 ع )
باسلام به شما دوست گرامي
در مورد دلايل قرآني كه براي حكومت و فرمانروايي انبيا و پيامبران بيان داشتيد بزودي نظرات و نيز سوالات خود را مطرح خواهم نمود.
در مورد بيعت كه احتمالا آن را در وبلاگ يكي از دوستان مطرح كردم و شما ملاحظه كرديد بدون شك از ابزارهاي تعيين حاكم توسط مردم در زمان هاي گذشته است در حقيقت بيعت نقش همان اخذ راي را ايفا ميكند و مسلما در نظام هاي دموكراسي از اين سيستم براي تعيين حاكم استفاده ميشود
در نظام تئوكراسي (خداسالاري)و نيز نظام اوليگارشي(گروه سالاري) بيعت هيچ نقشي ندارد همانطور كه در قرون وسطا و يا در حكومتهاي پادشاهي غير مشروطه و ساير حكومتهاي استبدادي .مردم هيچ نقشي در انتخاب حاكم ندارنداما اسلام و حكومت پيامبر اسلام اينگونه نبودو نقش مردم كاملا برجسته و مشخص بود .
به گواهي تاريخ مردم مدينه دو بار با حضرت محمد بيعت كردند
باراول براي انجام داوري و حكميت(نه حكومت)بين دو قبيله اوس و خزرج كه دشمني و كشتار به مدت طولاني در ميانشان جريان داشت و با داوري ايشان اين كشتار به پايان رسيد
باردوم بعد از مرگ عبدا...ابن ابي حاكم مدينه كه اين دوقبيله بزرگ(اوس و خزرج) و چند قبيله كوچكتر مدينه با ايشان براي پذيرفتن حكومت مدينه بيعت نمودند و اين بيعت چيزي جز انتخاب مردم نبود و ايشان هرگز بعد از مرگ حاكم پيشين مدينه ادعاي حكومت ننمود و موفق باشيد بلكه شخصيت كاريزماي ايشان به گونهايي بود كه ديگران را ياراي ادعا نبود.
ياهو
پاسخ
به نام خدا
جناب آقای محصصی ضمن سلام و تشکر از پاسختان لازم است در رویداد تاریخی بیعت تحقیقی داشته باشیم تا ماهیت آن و نسبت آن با موضوع بحث یعنی دموکراسی مشخص شود. ما نمی توانیم با میل خود چیزی را معنا کنیم و برداشت خود را بر آن منطبق نماییم بلکه باید حقیقت آن را دریابیم تا دچار خلط مبحث و مغالطه نشویم.
اولاً بیعت از نظر اصطلاحی با مفهوم دموکراسی که منشأ حاکمیت را مشارکت مردم می داند کاملاً متفاوت است. ابن خلدون مىگويد: "بيعت، پيمانبستن براى فرمانبرى و اطاعت است. بيعتكننده با امير خويش پيمان مىبندد كه در امور مربوط به خود و مسلمانان، تسليم نظر وى باشد و در هيچچيز از امور مزبور با او به ستيز برنخيزد و تكاليفى كه برعهده وى مىگذارد و وى را به انجام دادن آن مكلّف مىسازد اطاعت كند، خواه آن تكاليف موافق ميل او باشد يا مخالف آن" (مقدمه ابنخلدون، ج 1، ص 400)
پس بیعت امیر و حاکم را تعیین نمی کند بلکه بیعت کننده را ملزم به اطاعت از امیر فعلی و تعیین شده می کند.
موارد بيعت هاى پيامبر (صلى الله عليه وآله)http://www.hadj.ir/fa/default.php?part=library&subject=aqaed&subject2=00 1&id=f
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) با اصحابش در موارد متعددى بيعت نمودند كه به طور خلاصه به آنها اشاره مى كنيم:
1ـ بيعت عقبه اولى که در سال دوازدهم بعثت پيامبر (صلى الله عليه وآله) یعنی قبل از هجرت به مدینه واقع شد و در آن دوازده نفر از اهل مدينه، (دو نفر از قبيله اوس و ده نفر از قبيله خزرج) با پيامبر (صلى الله عليه وآله) بيعت كردند و مضمون آن التزام به عمل كردن به تعاليم دين بوده است (سيره ابن هشام، ج 1، ص 73; سيره حلبى، ج 2، ص 9).
2ـ بيعت عقبه دوم که در سال سيزدهم بعثت صورت گرفت و زمينه ساز هجرت پيامبر (صلى الله عليه وآله) به مدينه شد. اين بيعت در موسم حجّ با 72 مرد و دو زن صورت گرفت. یکی از ایشان درباره مفاد بيعتمى گويد: "ما با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بيعت كرديم در امر جنگ كه به سخنان او گوش داده و از وى در سختى و آسايش حمايت كنيم".
3ـ بيعت هنگام حركت به سوى بدر: امام موسى بن جعفر (عليهما السلام) از پدرش نقل مى كند: "هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) به مدينه هجرت نمود، و وقت آن شد كه به سوى بدر حركت كند، مردم را بهبيعت با خود دعوت نمود. مردم نيز دعوت او را پذيرفتند و بر سمع و طاعت با او بيعت كردند".
4ـ بيعت رضوان يا بيعت شجره: پيامبر (صلى الله عليه وآله) در سال هشتم هجرت با 1500 نفر از مهاجران و انصار، به قصد اداى حجّيا عمره به طرف مكه حركت كردند. هنگامى كه به «حديبيه» رسيدند لشكر دشمن از حركت آنان به سوى مكه جلوگيرى كرد. پس از مشاجراتی قرار بر این شد که پيامبر (صلى الله عليه وآله) با اصحابش سال آينده براى اعمال حجّ به مكه وارد شوند. در اين موقع بود كه آن حضرت با اصحابش در زير درختى بيعت كردند. قرآن نيز به آن اشاره كرده مى فرمايد: " لَقَدْ رَضِيَ اللهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ
الشَّجَرَةِ" (فتح 18) و مضمون این بیعت این بود که با مشرکان بجنگند و فرار نکنند.
5ـ بيعت فتح: بعد از فتح مكه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بر كوه صفا نشست و مردم دور او جمع شده و با او بيعت كردند كه بر اسلامپابرجا بوده و به دستورهايش گوش فرا دهند و از وى تا سر حد توان اطاعتكنند.
6ـ بيعت زنان: در جريان فتح مكه بعد از آن كه مردان با حضرت بيعت كردند پيامبر (صلى الله عليه وآله) دستور داد كه ظرفى از آب آماده كردند. حضرت دست خود را در آب فرو برد وخارج كرد; آن گاه فرمود: شما زنان دستانتان را داخل اين آب كنيد. آيه شريفه به مضمون آن چنين اشاره مى كند: " يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنِينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتِينَ بِبُهْتان يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوف فَبايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" (ممتحنه 12). اى پيامبر! چون زنان مؤمن آيند كه با تو بر ايمان بيعت كنند، كه ديگر هرگز به خدا شرك نورزند و سرقت و زناكارى نكنند، اولاد خود را به قتل نرسانند، و بر كسى افترا و بهتان ميان دستوپاى خود نبندند و با تو در هيچ امر معروفى مخالفت نكنند، بدين شرايط با آنها بيعت كن و بر آنان از خدا آمرزش و غفران طلب، كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است". مضمون ابن بیعت نیز همان است که در آیه آمده است.
7ـ بيعت غدير: پيامبر (صلى الله عليه وآله) در روز غديرخم خطبه اى ايراد كرد و در آن، مقام و منصب على بن ابى طالب (عليه السلام) را براى خلافت و امامت ابلاغ نمود; آن گاه فرمود: "آگاه باشيد! بعد از پاي خطبه ام شما را دعوت مى كنم كه با على دست داده و بر اقرار به امامت او بيعت نماييد" (احتجاج، ج1، ص155 و چاپ نجف ص80).
روشن است كه هيچ يك از موارد بيعت، بيعت بر تعیین نبی، رسول، امام، ولی و حاکم نبوده است. و با دقت نيز پى مى بريم كه آن موارد همگى از لوازم ايمان و تصديق به نبوت پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و اقرار به حاکمیت او جانشین او است. زیرا حاکمیت از طرف خداوند تعیین شده است. به این نقل توجه کنید:
ابن هشام نقل مى كند: «بنى عامر بن صعصعه خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) رسيدند. حضرت آنان را به خداوند متعال دعوت نمود و دین خود را بر آنان عرضه كرد. شخصى از آنان به نام «بحيرة بن فراس» به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عرض كرد: اگر ما با تو بر اسلام بيعت كنيم، آن گاه تو بر دشمنانت غلبه كردى، آيا ما بعد از تو حقّى در امر خلافت داريم؟ حضرت فرمود: امر امامت و خلافت و جانشينى من به دست خداست و هر جا كه صلاح بداند قرار مى دهد. او در جواب پيامبر (صلى الله عليه وآله) عرض كرد: آيا ما گلوهاى خود را هدف تير و نيزه ها قرار دهيم تا شما به پيروزى برسى، ولى در خلافت و جانشينى تو سهمى نداشته باشيم؟ ما اين چنين دينى را نمى پذيريم" ( تاريخ طبرى، ج 2، ص 84; سيره ابن هشام، ج 2، ص 32; سيره حلبى، ج 2، ص 3 و...).
برای مطالعه بیشتر به آدرس زیر مراجعه قرمایید:
(شيعهشناسي و پاسخ به شبهات 1علياصغر رضوانيص 59 و 439)
پس هرگز نمی توان گفت که بیعت از ابزارهاي تعيين حاكم توسط مردم در زمان هاي گذشته است و بيعت نقش اخذ راي را ايفا ميكند.
-
۱۳۸۵/۱۲/۲۸, ۰۹:۲۸ #2
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۶
- نوشته
- 38
- مورد تشکر
- 44 پست
- حضور
- 37 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نقل قول : حاکمیت امام
به نام خدا
با عرض تسليت به مناسبت اربعين حسيني و دهه ي غمبار صفر.
جناب آقاي محصصي يادداشتي نوشته بودن كه اين يادداشت پاسخشو البته با تأخير ملاحظه مي فرماييد:
محصصي (سهشنبه 8/12/1385 - 5:4 ع ):
با سلام به شما دوست گرامي و با تشكر از پاسختان
فرموديد بيعت امير و حاكم را تعيين نميكند بلكه بيعت كننده را ملزم به اطاعت از امير فعلي و تعيين شده ميكند
اولا امير فعلي و تعيين شده چگونه انتخاب شده است؟ثانيا بنابراين بر اساس نظر شما آيا حضرت علي با بيعتي كه با سه خليفه انجام داد ملزم به اطاعت از آنها شد؟آيا امام مكلف است از حاكمي كه امكان سرزدن گناه براي او وجو دارد اطاعت كند؟البته من اين عقيده شما را قبول ندارم
بدون شك بيعت به معناي تعيين حاكم است و هيچ الزامي در اين مورد وجود ندارد و اين تعيين نيز يكي از اسباب وجود حاكميت دموكراسي در جامعه است.جاي تعجب است شما چگونه بيعت را با الزام مرتبط ساختيد؟
اما در مورد مثالهايي كه درباره بيعت زديد نقش عهد و پيمان و يا تجديد ميثاق در بسياري ازآنها كاملا نمايان است كه از نظر محتوا مسلما با نقش انتخاب كاملا متفاوت است و اما در مورد حديثي كه از ابن هشام نقل كرديد جنابعالي خود بهتر ميدانيد بسياري از احاديث از اين دست بسيار ضعيف و غير قابل استناد است و تنها از آنجايي كه در طول ساليان متمادي در مدارس ديني تدريس ميشده دهان به دهان نقل گشته و سرانجام چاپ گرديده است و امكان تحريف در آنها وجود دارد.اينگونه احاديث نگاه مثبت به اسلام در جهان كنوني را در ميان انديشمندان ايجاد نميكند.سلامت و پاينده باشيد
ياهو
پاسخ
به نام خدا
اگر مراجعه ای به تاریخ داشته باشید ملاحظه خواهید کرد که حکامی که مردم با ایشان بیعت می کردند غالباً قبل از بیعت به طریقی مانند اعمال زور و دست یافتن به اهرم های قدرت یا برخودار بودن از موقعیتی خاص یا حمایت تعداد محدودی از افراد صاحب نفوذ و غیره حکومت را به دست می گرفتند آنگاه برای تثبیت حکومت خود از مردم بیعت می گرفتند.
ضمناً بنده سند معتبری سراغ ندارم که حضرت علی (ع) با کسی غیر از پیامبر (ص) از روی میل و رغبت، بیعت کرده باشد.
در اینکه بیعت نوعی عهد و پیمان است همه ی علمای اسلامی و اهل لغت، اتفاق نظر دارند، گرچه شما در برداشت خود از بیعت مختار هستید، اما واقع قضیه را نمی توان عوض کرد.
مواردی که بنده ذکر کردم تمام بیعت هایی بود که با رسول خدا انجام شد. اگر این ها بیعت نبوده پس بیعت چه بوده و کجا اتفاق افتاده؟
به علاوه ابن هشام محدث نیست بلکه مورخ است و کتاب او معروف به سیره ی ابن هشام است. مضافاً بر اینکه مطلب مربوط به جانشینی پیامبر(ص) را تنها ابن هشام نقل نکرده بلکه دیگران مانند طبری و حلبی هم نقل کرده اند. و به این راحتی نمی توان حدیث و نقلی را رد یا تأیید کرد،
صرف نظر از این نقل، اینکه امر امامت و جانشینی رسول خدا به دست خدا است از مسلمات شیعه است و شکی در آن نیست و مدارک متقن و دلایل فراوان در کتب و منابع سنی و شیعه در باره ی آن نوشته و منتشر شده است و اگر کسی اندک مطالعه ای در این زمینه داشته باشد جای تردید برایش نمی ماند.
ذكر اين نكته بد نيست كه اصولاً بيعت و رأي گيري و امثال آن مشروعيت براي حكومت نمي سازد. مشروعيت يعني شرعي و مورد رضاي شارع بودن. آيا مي توان گفت حكومت معاويه و يزيد و امثال آن ها مشروعيت داشته و دارند؟!
موفق و سعادتمند باشید.
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۲, ۱۱:۰۸ #3
بیعت و رأی مردم، قطعا در تشکیل حکومت، توسط حاکم مشروع الهی، نقش دارد
با تشکر از دوستان گرامی آقایان محصصی و حامی
با توجه به این جواب آقای حامی، چند سوال پیش می آید:
1. اگر بیعت هیچ نقشی در تعیین حاکم نداشته است،پس چه نقشی را ایفا می کند و فایده آن چیست؟
بر فرض جواب شما که به نقل از ابن خلدون فرمودین که بیعت کننده عهد می کند که از دستورات حاکم سرپیچی نکند و گوش به فرمان او باشد، و به تکالیفش عمل کند،
2.حال اگر هیچ کس با حاکم الهی بیعت نکند، تکلیف چیست؟ آیا طبق نظر شما که بیعت از ابزارهای تعیین حاکم نیست، باز هم این حاکم الهی(که البته مشروعیت حکومتش از جانب خداست نه مردم) می تواند حکومت کند؟ بر چه کسانی حکومت کند؟ بر کسانی که با او بیعت نکرده اند؟
به نظر می رسد اگر از یک منظر دیگر به بحث حاکمیت سیاسی در اسلام نگاه کنیم، بحث بیعت و رأی مردم و دخالت داشتن یا عدم دخالت بیعت و رأی مردم در تعیین حاکم، روشن تر شود.
از نظر اسلام، حکومت بر مردم فقط مخصوص خداست و افرادی که خدا به آنها اذن حکومت داده باشد.
اگر همه مردم دنیا بر حاکمیت فردی اتفاق نظر داشته باشند، تا اذن الهی و انتخاب الهی در حاکم بودن آن شخص نباشد، او طاغوت است و اجازه حکومت و امر و نهی ندارد.
اما افرادی را که خدا برای حکومت بر مردم انتخاب می کند، چگونه باید بر مردم حاکم شوند؟ آیا به صرف اذن و انتخاب الهی، آنها همه شرایط حکومت را دارند؟ اگر مردم حکومت او را نپذیرند و تحت حاکمیت شخص دیگری بروند، وظیفه آن حاکم الهی منصوب از طرف خدا چیست؟ آیا می تواند علیه مردم قیام کرده و بر مردم مسلط شده و حاکمیت کند؟
به نظر می رسد که حکومت بر مردم، دو رکن دارد:
1. آن شخص از طرف خدا مأذون باشد برای حکومت بر مردم (مشروعیت الهی)
2. مردم هم حاکمیت الهی او را قبول کنند (مقبولیت مردمی)
هر دوی این شرایط برای تشکیل حاکمیت لازم است،یعنی یک حاکم هم باید مشروع باشد و هم مقبول.
(تذکر این نکته ضروری است که این دو شرط هیچ تاثیری بر یکدیگر ندارند، یعنی اگر حاکمی مشروع باشد، اما مقبول مردم نباشد، هیچ خدشه ای در مشروعیت او حاصل نخواهد شد و اگر مقبول مردم باشد، اما مشروعیت الهی نداشته باشد، آن مقبولیت به تنهایی هیچ گونه مشروعیتی برای او ایجاد نخواهد کرد)
با این دیدگاه، جایگاه رأی و بیعت مردم هم مشخص خواهد شد. به طور مثال می توان زمان حضور پیامبر اعظم را در مکه مثال زد، که ایشان علیرغم اینکه پیامبر بودند و حاکم مشروع الهی، اما چون زمینه حکومت فراهم نبود، حکومتی تشکیل نشد، اما وقتی به مدینه رفتند و تعداد مسلمانان زیاد شد و مسلمانان هم به عنوان حاکم با او بیعت کردند، در واقع حاکمیت الهی او را قبول کردند، و پیامبر هم حکومت تشکیل دادند و حکم صلح و جنگ می دادند، بیت المال را تقسیم می کردند و .....
در زمان حضرت امیر علیه السلام، وقتی مردم، در سقیفه بر اثر اجبار و جهل، حاکمیت شخص دیگری را قبول کردند، هر چند که قبول مردم، باعش ایجاد مشروعیت ابوبکر و عمر نشد، و حاکمیت مشروع امام علی را هم نتوانست زیر سوال ببرد، اما دیگر زمینه ای برای تشکیل حکومت توسط حاکم مشروع الهی نبود،؛ تا اینکه بعد از قتل عثمان، مردم دسته دسته به سمت خانه امیر المؤمنین علی، هجوم آورده و با او بیعت کردند و ایشان هم حضور حاضران و بیعت مردم را، اتمام حجت دانسته و حاکمیت سیاسی را شروع کردند.
البته یادآوری این نکته ضروری است که ما در اینجا داریم بحث درون دینی می کنیم، یعنی داریم با کسانی صحبت می کنیم که دین اسلام و نبوت پیامبر را قبول دارند و حاکمیت را هم فقط مخصوص خدا می دانند و کسانی که مأذون از جانب خدا باشند.
علم خمینی بر زمین نمی ماند،مگر ما مرده ایم!
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری