-
۱۳۸۶/۰۸/۰۸, ۰۵:۰۹ #1
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
دانلود 420 مقاله قرآنی
باسلام خدمت همه دوستان
براي شما كه اينقدر تشنه معارف قرآني هستيد ومي خواهيد بيشتر در زمينه علوم ومعارف قرآن اطلاعات جمع كنيد ، يك لينك مي گذارم كه وقتي وارد شديد مي توانيد به 420 مقاله قرآني دست پيدا كنيد.
موفق باشيد -التماس دعا
http://www.balagh.net/persian/quran/list_maqalat.htm
-
-
۱۳۸۷/۰۱/۲۸, ۲۳:۲۱ #2
-
۱۳۸۷/۰۴/۰۹, ۱۲:۵۰ #3
قرآن مجید دارای تاویل و تنزیل میباشد
لفظ «تاویل قرآن» در قرآن مجید در سه آیه آمده است:
1-آیه محکم و متشابه که سابقا نقل شد «فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله» (1) ترجمه آیه گذشت) .
2-آیه کریمه: «و لقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی و رحمة لقوم یؤمنون هل ینظرون الا تاویله یوم یاتی تاویله یقول الذین نسوه من قبل قد جائت رسول ربنا بالحق» (2) سوگند میخورم برای ایشان کتابی آوردیم که آنرا روی علم تفصیل دادیم در حالیکه هدایت و رحمت استبرای جمعی که ایمان میآورند، اینان نگران نیستند مگر تاویل آنرا روزی که تاویلش میآید (روز قیامت) کسانیکه بیشتر آنرا فراموش کرده بودند میگویند-اعتراف میکنند-که فرستادگان خدای-در دنیا-بسوی ما بحق آمده بودهاند) .
3-آیه کریمه: «و ما کان هذا القرآن ان یفتری-تا آنجا که میفرماید-بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتیهم تاویله کذلک کذب الذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبة الظالمین» (3) ترجمه:این قرآن افترا نبود-تا آنجا که میفرماید-بلکه اینان تکذیب کردند چیزی را که بعلمش احاطه نداشتند در حالیکه هنوز تاویل آن برای آنان نیامده-برای ایشان مشهود نشده-بهمین نحو کسانیکه پیش از اینان بودند تکذیب نمودند پس نگاه کن که سرانجام ستمکاران چگونه بود) .
و بهر حال «تاویل» از کلمه «اول» بمعنی رجوع است و مراد از «تاویل» آن چیزی است که آیه بسوی آن برمیگردد و مراد از تنزیل در مقابل تاویل معنی روشن و تحت اللفظ آیه میباشد.
یا- معنی تاویل پیش مفسرین و علماء
در معنی تاویل اختلاف شدید دارند و باتتبع اقوال در تاویل ممکن استبه بیشتر از ده قول برخورد ولی آنچه مشهورتر از همه اقوال میباشد دو قول است:
1-قول قدماء که تاویل را با تفسیر-محصل معنی کلام-مرادف میگرفتند و بنابراین همه آیات قرآنی تاویل دارند لکن بمقتضای آیه «و ما یعلم تاویله الا الله» تاویل متشابهات را بالخصوص کسی جز خدای نمیداند.
و ازین روی جمعی از قدماء گفتهاند که آیات متشابهه قرآن همانند حروف مقطعه اوایل سور میباشد زیرا در قرآن مجید آیهای که معنی محصل آن برای همه مردم مجهول باشد جز حروف مقطعه نامبرده وجود ندارد.ولی ما در فصلهای گذشته بطلان این تشخیص را روشن ساختیم.
و بهر حال نظر باینکه قرآن مجید علم بتاویل برخی از آیات را غیر ازخدا سلب میکند و در قرآن مجید آیهای که تاویل یعنی محصل معنی آن برای همه مجهول باشد نداریم و حروف مقطعه اوایل سور را نیز متشابه نمیشود شناخت، این قول پیش متاخرین باطل شناخته شده متروک شد.
2-قول متاخرین که «تاویل» معنی خلاف ظاهری است که از کلام قصد شود و بنابراین همه آیات قرآنی تاویل ندارند و تنها آیات متشابه است که دارای تاویل و معنی خلاف ظاهر دارند که جز خدا کسی را بر آنها احاطه نیست مانند آیاتی که تجسم و آمدن و نشستن و رضا و سخط و تاسف و سایر لوازم مادیت را بخدا نسبت میدهند و آیاتی که نسبت معصیتبفرستادگان خدا و پیغمبران معصوم میدهند.
این مذهب باندازهای عملا دائر شده که فعلا لفظ «تاویل» در معنی خلاف ظاهر یک حقیقت ثانیه گشته است و تاویل آیات قرآنی در مخاصمههای کلامی یعنی صرف کلام از ظاهرش، و حمل آن بر خلاف ظاهر بواسطه دلیل بنام تاویل روشی دائر گردیده با اینکه خود این روش خالی از تناقض نیست. (4)
این قول نیز با اینکه شهرت بسزائی دارد درست نیست و بآیات قرآنی منطبق نمیشود زیرا:
اولا-آیه سوره اعراف «هل ینظرون الا تاویله» و آیه سوره یونس «بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله» که در فصل گذشته نقل شدند ظاهرند در اینکه همه قرآن تاویل دارد نه تنها آیات متشابهه چنانکه بنای این قول بر آنست.
و ثانیا-لازمه این قول اینست که آیاتی در قرآن مجید وجود داشته باشد که مدلول حقیقی آنها مشتبه و برای مردم مجهول باشد و جز خدا کسی بر آنها واقف نباشد و چنین کلامی را که از رسانیدن معنی مراد گنگ باشدکلام بلیغ نمیشود شمرد تا چه رسد بکلامی که با بلاغتخود بجهان سخنوری تحدی و اعلام تفوق مینماید.
و ثالثا-بنابراین قول حجت قرآن تمام نمیشود زیرا بموجب احتجاج آیه کریمه «افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» یکی از دلائل اینکه قرآن کلام بشر نیست این است که در میان آیات آن (با اختلاف شدیدی که در ازمنه و شرائط و اوضاع و احوال مقارن نزول دارند) هیچگونه اختلاف معنی و مدلول نیست و هر اختلافی که بحسب بادی نظر جلوه کند با تدبر در آیات رفع میشود.
و اگر بنا شود کمیت معتنابهی از آیات بنام متشابهات با مسلمات قرآن که محکماتند اختلاف داشته باشد و رفع اختلاف باین نحو بشود که بگوئیم ظواهر آنها مراد نیستبلکه مراد یک معانی دیگری است که جز خدا کسی از آنها واقف نیست، اینگونه ارتفاع اختلاف هرگز دلالتبر اینکه قرآن کلام بشر نیست ندارد.
و همچنین اگر رفع اختلاف را باین نحو کنیم که هر آیهای را که مضمون آن مخالف و مناقض محکمات و مسلمات قرآن است از ظاهر آن منصرف کرده (باصطلاح این قول) با تاویل بمعنی خلاف ظاهر حمل کنیم.زیرا بواسطه این نوع تاویل هر گونه تناقضی را حتی از کلام بشر نیز میشود رفع نمود.
و رابعا-اصلا دلیلی بر اینکه مراد از تاویل در آیه محکم و متشابه معنی خلاف ظاهر است وجود ندارد و در سایر آیات قرآنی که نام تاویل آورده شده چنین معنائی اراده نشده مثلا در سه جا از قصه یوسف (ع) تعبیر خواب «تاویل» نامیده شده و بدیهی است که تعبیر خواب معنی خلاف ظاهر خواب نیستبلکه حقیقتی استخارجی عینی که در خواببصورت مخصوصی دیده میشود چنانکه (5) یوسف (ع) بخاک افتادن پدر و مادر و برادران را در صورت سجده خورشید و ماه و ستارگان دیده بود و چنانکه ملک مصر قحطی هفتساله مصر را در شکل هفت گاو لاغر که هفت گاو چاق و فربه را میخورند و هفتسنبل سبز و فتسنبل خشک دیده بود و چنانکه مصاحبان زندان یوسف (ع) ساقی گری ملک و صلب را در هیئت فشردن خوشه انگور و سر گرفتن طبق نان و خوردن مرغان از آن نان دیده بودند.
و همچنین در قصه (6) موسی و خضر از سوره کهف پس از آنکه خضرکشتی را سوراخ میکند و پس از آن پسری را میکشد و پس از آن دیوار کجی را راست میکند و در هر مرحله موسی (ع) اعتراض مینماید خضر بمقام جواب آمده حقیقت و منظور اصلی کارهائی را که بامر خدا انجام داده بود بیان میکند و آنرا تاویل مینامد و معلوم استحقیقت کار و منظور واقعی آن که بصورت کار ظهور کرده و بمنزله روح کار است، تاویل نامیده شده نه معنی خلاف ظاهر آن.
و همچنین خدای متعال درباره وزن و کیل میفرماید: «و اوفوا الکیل اذا کلتم و زنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر و احسن تاویلا» (7) ترجمه:وقتیکه کیل میکنید کیل را ایفاء کنید-مکیال را درست پر کنید-و با ترازوی درست وزن نمائید این خوب است و از جهت تاویل بهتر میباشد) روشن است که مراد از تاویل کیل و وزن وضع اقتصادی خاصی است که در بازار داد و ستد در نقل و انتقال حوائج زندگی بوجود میآید و «تاویل» باین معنی خلاف ظاهر کیل و وزن نیستبلکه حقیقتی خارجی و روحی است که در کالبد کیل و وزن دمیده شده و با درستی و نادرستی آنها در آثار خود توانا و ناتوان میشود.
و همچنین در جای دیگر میفرماید: «فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول... ذلک خیر و احسن تاویلا» (8) ترجمه:پس اگر در چیزی نزاع داشتید آنرا بخدا و رسول برگردانید...این خوب است و از جهت تاویل بهتر میباشد) پیدا است که مراد از «تاویل» رد منازعه بخدا و رسول همان پا بر جا بودن وحدت جامعه و استوار بودن پیوند روحی در جامعه میباشد و این حقیقتی استخارجی نه معنی خلاف ظاهر رد نزاع.
و همچنین موارد دیگری که لفظ تاویل در قرآن مجید ذکر شده و جمعا با آنچه ذشتشانزده مورد میباشد، در هیچکدام از آنها نمیشود تاویل را بمعنی «مدلول خلاف ظاهر» گرفتبلکه به معنی دیگری است که (چنانکه در فصل آینده روشن خواهد شد) بلفظ تاویل که در آیه محکم و متشابه وارد شده نیز انطباق دارد و با اینحال موجبی برای اینکهلفظ تاویل را در آیه نامبرده بمعنی «مدلول خلاف ظاهر» بگیریم نیست.
یب-معنی تاویل در عرف قرآن چیست؟
آنچه از آیاتی که لفظ تاویل در آنها وارد است و برخی از آنها را در فصلهای گذشته نقل نمودیم بدست میآید، اینست که تاویل از قبیل معنی که مدلول لفظ باشد نیست چنانکه روشن است که در خوابهائی که در سوره یوسف نقل و تاویل شده هرگز لفظی که خواب را شرح میدهد بتاویل خواب دلالت لفظی-اگر چه خلاف ظاهر هم باشد-ندارد.
و همچنین در قصههای موسی و خضر لفظ قصهها بتاویلی که خضر برای موسی کرده دلالت ندارد و همچنین در آیه «و اوفوا الکیل اذا کلتم و زنوا بالقسطاس المستقیم» این دو جمله دلالت لفظی بر وضع اقتصادی مخصوص که تاویل امر است ندارد.
و همچنین در آیه «فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول» دلالت لفظی بر تاویل خود که وحدت اسلامی است ندارد و اگر در سایر آیات دقت کنیم امر از همین قرار میباشد.
بلکه در مورد خوابها تاویل خواب حقیقتی استخارجی که در صورت خاصی برای بیننده خواب جلوه کرده، همچنین در قصه موسی و خضر تاویلی که خضر اظهار میکند حقیقتی است که کارهائی که انجام داده از آن سرچشمه میگیرد و خود کار بنحوی بتاویل خود متضمن است و در آیهای که بدرستی کیل و وزن امر میکند تاویل آن یک حقیقت و مصلحتی است عمومی که این فرمان تکیه بآن دارد و بنحوی تحقق دهنده او است و در آیه رد نزاع به خدا و رسول نیز به همین قرار است.
بنابراین تاویل هر چیزی حقیقتی است که آنچیز از آن سرچشمه میگیرد و آنچیز بنحوی تحقق دهنده و حامل و نشانه اوست چنانکه صاحبتاویل زنده تاویل است و ظهور تاویل با صاحب تاویل است.
این معنی در قرآن مجید نیز جاری است زیرا این کتاب مقدس از یک رشته حقائق و معنویات سرچشمه میگیرد که از قید ماده و جسمانیت آزاد و از مرحله حس و محسوس بالاتر و از قالب الفاظ و عبارات که محصول زندگی مادی ما استبسی وسیعتر میباشند.
این حقائق و معنویات بحسب حقیقت در قالب بیان لفظی نمیگنجد تنها کاری که از ساخت غیب شده اینست که با این الفاظ بجهان بشریت هشیاری داده شده که با ظواهر اعتقادات حقه و اعمال صالحه خودشان را مستعد درک سعادتی بکنند که جز اینکه با مشاهده و عیان درک کنند راهی ندارد، و روز قیامت و ملاقات خدا است که این حقائق بطور کامل روشن و هویدا میشود چنانکه دو آیه سوره اعراف و آیه سوره یونس بدین معنی دلالت داشتند.
خدای متعال برای اشاره باین معنی میفرماید: «و الکتاب المبین انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم» (9) ترجمه:سوگند بکتاب مبین، ما آنرا قرآنی عربی قرار دادیم تا شاید شما تعقل کنید و بدرستی آن در حالیکه پیش ما در ام الکتاب استبلند است (دست فهم عادی به او نمیرسد) و محکم است (نمیشود در او رخنه کرد) .
انطباق آخر آیه بتاویل بآن معنی که ذکر شده واضح است و مخصوصا از آن جهت که فرموده «لعلکم تعقلون» و نفرموده «لعلکم تعقلونه» (شاید آن را تعقل کنید) زیرا علم بتاویل چنانکه آیه محکم و متشابه (و ما یعلم تاویله الا الله) حکم میکند اختصاص بخدا دارد و نیز بهمین جهت وقتی که در آیه محکم و متشابه اهل انحراف را بواسطهپیروی متشابهات نکوهش میکند میفرماید با این پیروی فتنه میخواهند و تاویل آنرا میجویند و نفرموده مییابند.
پس تاویل قرآن حقیقتیا حقائقی است که در ام الکتاب پیش خداست و از مختصات غیب میباشد.
و باز در جای دیگر نزدیک بهمین مضمون میفرماید: «فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظیم انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون تنزیل من رب العالمین» (10) پس سوگند بموقعهای ستارگان و بدرستی که این سوگندی است که اگر بدانید بزرگ است، این قرآنی است محترم در کتابی که محفوظ و پنهان است (ام الکتاب) کتابی است که جز پاک شدگان آن را مس نمیکنند تنزیل-فرو فرستاده شده-است از پیش خدای جهانیان) .
چنانکه پیداست آیات کریمه برای قرآن دو مقام اثبات میکند مقام کتاب مکنون که از مس مس کنندهای مصون است و مقام تنزیل که برای مردم قابل فهم میباشد.
چیزی که از این آیات علاوه بر آیات گذشته استفاده میشود استثنای «الا المطهرون» است که بمقتضای آن کسانی میتوانند بحقیقت و تاویل قرآن کریم برسند و این اثبات با نفیی که از آیه «و ما یعلم تاویله الا الله» در میآید منافات ندارد زیرا انضمام دو آیه بهمدیگر نتیجه استقلال و تبعیت میدهد یعنی میرساند که خدای متعال در علم باین حقائق مستقل است و کسی جز او این حقائق را نخواهد دانست مگر باذن او و تعلیم او.
نظیر علم غیب که بموجب آیات بسیاری اختصاص بخدای متعال دارد و در آیهای کسان پسندیدهاش استثنا شدهاند «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول» (11) و از مجموع کلام نتیجه گرفتهشده که علم غیب بنحو استقلال اختصاص بخدا دارد و جز او کسی را نشاید مگر باذن او.
آری مطهرون بدلالت این آیات بحقیقت قرآن مس میکنند و بانضمام آیه کریمه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا» (12) که بموجب اخبار متواتره در حق اهل بیت پیغمبر (ص) نازل شده است پیغمبر اکرم (ص) و خاندان رسالت (ع) از پاک شدگان و بتاویل قرآن عالمند.
پینوشتها:
1- سوره آل عمران آیه 7
2- سوره اعراف آیه 53
3- سوره یونس آیه 39
4- زیرا بیان معنی تاویل با اعتراف باینکه جز خدا کسی معنی تاویل را نداند مناقض است ولی اینان بعنوان احتمال ذکر میکنند
5- خواب حضرت یوسف(ع)در آیه سوم سوره یوسف ذکر شده(وقتیکه یوسف بپدر خود گفت:ای پدر من در خواب یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم در حالیکه برای من سجده میکردند)و تاویل خواب در آیه صدم سوره از زبان یوسف(ع)نقل شده است.
(یوسف پدر و مادر خود را-پس از آنکه بعد از سالها مفارقت در مصر بدیدارش رسیدند-بالای تختبرد و پدر و مادر و برادران برابر او بخاک افتادند و گفت:ای پدر اینست تاویل خواب من).
و خواب ملک مصر در آیه چهل و سوم سوره ذکر شده است(ملک گفت من در خواب میبینم هفت گاو لاغر هفت گاو فربه را میخورند و هفتسنبل سبز و سنبلهای دیگر خشک)و تاویل آن در آیه 47 و 49 از زبان یوسف(ع)نقل شده(یوسف گفت:هفتسال با کوشش تمام میکارید و هر چه درویدید در سنبلش نگهدارید مگر کمی از خوراکیتان را، پس از آن هفتسال سخت میآید که ذخیره پیشین شما را میخورند مگر کمی از آنچه نگه میدارید پس از آن سالی میآید که در آن باران برای مردم میآید).
و خواب مصاحبان زندان یوسف هم در آیه سی و ششم سوره ذکر شده(با یوسف دو جوان-یا دو غلام شاه-داخل زندان شدند یکی-بیوسف-گفت:من در خواب دیدم که انگور میفشرم و دیگری گفت:من در خواب دیدم که بسر خود نانی گذاشتهام که پرندگان از آن میخوردند).
و تاویل خوابشان از زبان یوسف(ع)در آیه چهل و یکم سوره ذکر شده(ای دو رفیق زندان یکی از شما ساقی ملک میشود و دیگری صلب شود و پرندگان از سرش میخورند).
6- آیه 71-82-سوره کهف.
7- سوره اسری آیه 35
8- سوره نساء آیه 59
9- سوره زخرف آیه 4
10- سوره واقعه آیه 80
11- سوره جن آیه 27
تلاوت، تدبر و عمل به قرآن
تلاوت قرآن از افضل عبادات است و کمتر عبادتی به پایه آن میرسد، چرا که این تلاوت الهامبخش اندیشه در قرآن، و اندیشه و تفکر، سرچشمه اعمال صالح است.
قرآن خطاب به پیامبر اسلام (ص) میگوید: «قم اللیل الا قلیلا. نصفه او انقص منه قلیلا. او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا، ...شب را جز کمی بپا خیز، نیمی از شب را (بیدار باش) یا کمی از آن کم کن، یا بر آن بیفزا، و قرآن را با دقت و تامل بخوان!» (1)
و خطاب به همه مسلمانان میگوید: «فاقرؤا ما تیسر من القرآن، آنچه برای شما میسر است قرآن بخوانید!» (2)
ولی همان گونه که گفته شد تلاوت قرآن باید وسیلهای برای تفکر و تدبر در معنی و محتوای آن باشد، و تفکر و اندیشه نیز باید، مقدمه عمل به قرآن گردد: «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها، آیا آنها در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است» . (3)
«و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر، ما قرآن را برای تذکر آسان ساختیم آیا کسی هست که متذکر شود (و عمل کند) !» (4)
«هذا کتاب انزلناه مبارک فاتبعوه، این کتابی است پر برکت که (بر تو) نازل کردیم، پس از آن پیروی کنید!» (5)
بنابراین آنها که به تلاوت و حفظ قرآن قناعت میکنند، و از «تدبر» و «عمل» به قرآن خبری ندارند، گر چه یکی از سه رکن را انجام داده، ولی دو رکن مهمتر را از دست دادهاند و گرفتار خسارت عظیمی شدهاند.
پینوشتها:
1- سوره مزمل، آیات 2-4.
2- سوره مزمل، آیه 20.
3- سوره محمد، آیه 24.
4- سوره قمر، آیه 17.
5- سوره انعام، آیه 155
عظمت قرآن
لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا منخشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون.» «اگراین قرآن را بر کوهی فرو میفرستادیم، یقینا آن [کوه] را ازبیم خدا فروتن [و] از هم پاشیده میدیدی. و این مثلها را برایمردم میزنیم باشد که آنان بیندیشند.»
این کریمه که در بارهقرآنشناسی است در حقیقت ناظر به عظمت و اهمیت قرآن است. سراین عظمت هم آن است که هر کلامی به اندازه متکلمش عظیم و بزرگاست، لذا دلیل حکمی که در این آیه آمده است هم اجمالا در اینآیه یاد شده است هم به تفصیل در سه آیه بعد
مفهوم متلاشی شدن کوهها
مضمون آیه این است که اگر این قرآن بر کوه نازل شود کوه رامتلاشی میبینید. کلمه «متلاشی» از شیئی مشتق نشده یعنی لا شیءمیشود وگرنه باب تفاعلی نیست که یک ثلاثی مجرد داشته باشد.«تلاشی، یتلاشی» این چنین نیست این اصلش «لا یشیء» است. از اینکلمه «لا شیء» باب تفاعل ساخته شده متلاشی میشود یعنی لا شیءمیشود. «لرایته خاشعا متصدعا» یعنی متلاشی میشود چرا متلاشیمیشود؟ نفرمود:«من خشیتنا» فرمود: «من خشیة الله» اینالتفات از یبتبه خطاب برای تامین دلیل این حکم است پس اصلحکم این است که «لو انزلنا هذا القرآن علی جبال لرایته خاشعامتصدعا» چرا «من خشیتنا» نفرمود، بلکه فرمود: «منخشیة الله»، چون «الله» متکلم است هیچ موجودی نمیتواند تجلیالهی و کلام الهی را تحمل کند و همین معنا را در سه آیه بعد کهدر میان اسمای حسنای حق استبازگو میکند: «هو الله الذی لا اله الا هو» «هو الله الذی لا اله الا هو الملکالقدوس» «هو الله الخالق الباریء» که این سه آیه پشتسر همدر بیان توصیف و شرح اسمای حسنای آن متکلم است و اگر متکلمعظیم بود قهرا کلام او هم عظیم است و کلام او آن چنان عظیم استکه کوه توان تحمل آن را ندارد. در این جا سخن از «خشیت» استنه خوف، بین خشیت و خوف، تفاوت وجود دارد; خشیت آن ترسی استکه با تاثر قلبی همراه باشد ولی خوف این چنین نیست، لذاموحدان عالم فقط از خدا میترسند از غیر خدا خشیتی ندارند،موحدان هم مانند دیگران از هر چیز گزنده و آسیبرسانی خائفاند:از مار، عقرب گزندگان و درندگان و یا بیاحتیاطی ماشینهامیترسند اما از هیچ چیز خشیت ندارند. خوف آن ترتیب اثر عملیاست، ولی خشیت آن چیزی است که انسان آن را مبدا اثر بداند واز او بهراسد. در این جا هم سخن از خشیت الهی است، خشیتباشعور همراه است و نشانه آن است که کوهها هم شعور دارند. برایاثبات شعور کوهها و مانند آن چند دلیل میتوان اقامه کرد: دلیلاول همان شعور عمومی است که خدا برای هر موجودی ثابت میکند که«له اسلم من فی السموات»، «لله یسجد ما فی السموات»،«یسبح لله ما فی السموات»، «فقال لها و للارض ائتیا طوعا وکرها» که این چند دسته از آیات قرآن کریم به خوبی دلالت میکندبر سرایتشعور عمومی. درباره کوهها همان آیاتی که در سوره مبارکه «ص» و مانند آنآمده است که خدا به کوهها دستور میدهند که با داود هم نواباشند نشانه آن است که آنها هم درکی و تسبیحی دارند.آیه شانزده به بعد سوره «ص» این است که: «انا سخرنا الجبالمعه یسبحن بالعشی و الاشراق» و هم چنین در بحثهای دیگرمیفرماید: «یا جبال اوبی معه» این که فرمود ما کوهها رامسخر داود کردهایم که صبح و شام همراه او تسبیح میکنند مثل یکنماز جماعتی که مامومین به امامشان اقتدا میکنند سلسله جبالبه داود سلام الله علیه اقتدا میکردند. و هم چنین «یاجبال اوبی معه» این اوب یعنی رجوع تاویب یعنی آن شدت رجوع وکثرت رجوع است، اگر کسی چندین بار به خدای سبحان رجوع کندمیشود «اواب»; یعنی کسی که پر رجوع باشد. «آب» یعنی «رجع،مآب» یعنی مرجع آن کسی که اهل رجوع مکرر استبه او میگوینداواب: «یا جبال اوبی معه» پس نشانه این است که کوهها اینشعور را دارند.
انسان با عظمتتر استیا موجودات دیگر؟
قرآن یک تعبیری در باره عظمت انسانها نسبتبه موجودات دیگرنظیر آسمانها و زمین و سلسله جبال دارد و نیز تعبیر دیگری کهمقابل این تعبیر است، گاهی به عدهای خطاب میکند که شما بزرگترید یا آسمان؟ خوب آسمان از شما بزرگتر است: «ا انتم اشدخلقا ام السماء بناها» این دو دسته آیات در قرآن کریم مقابلهم هستند. به عبارت دیگر، یک سلسله آیاتی است که میگوید ازانسان کاری برمی آید که از آسمانها ساخته نیست چه رسد به زمینو سلسله جبال:«انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین انیحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» وآیاتی مشابه این. پس این دسته از آیات دلالت میکند براین که ازانسان کاری ساخته است که از آسمانها و زمین و سلسله جبالساخته نیست و هم انسان بزرگتر از آسمانها و زمین است. دستهدیگر آیاتی است که میفرماید آسمانها و زمین و کوهها از شمابزرگ ترند. این دو دسته آیات جمعشان چگونه است. در نصایحلقمان به فرزندش آمده است که: «انک لن تخرق الارض و لن تبلغالجبال طولا» هر چه گردنفرازی بکنی بالاخره قدرت نداری کهزمین را بشکافی و به رفعت کوهها برسی. در سوره مبارکه مؤمن(غافر) این چنین آمده است که:«لخلق السموات و الارض اکبر من خلق الناس و لکن اکثر الناسلا یعلمون» آفرینش آسمانها و زمین از آفرینش مردم بزرگتر است،ولی اکثر مردم نمیدانند. خوب اگر آسمانها و زمین بزرگتر ازمردماند و انسانها کوچکتر از آسمانها و زمیناند، چرا ازآسمانها حمل بار امانتبرنیامده است؟ هم چنین در سوره مبارکهنازعات آیه 27 میفرماید: «ا انتم اشد خلقا ام السماء بنیها رفعسمکها فسویها و اغطش لیلها و اخرج ضحیها» پس این دسته از آیاتمیفرماید: آسمانها و زمین از انسانها بزرگ ترند. دسته دیگر ازآیات میفرماید: از انسان کاری ساخته است که از آسمانها و زمینساخته نیست. راه جمعش این است انسان اگر منهای آن روح و دین وعقل حساب بشود; یعنی همین بدن مادی باشد; هم چنان که کافر ومنافق خود را همین بدن مادی میپندارد، و میگوید: «ان هی الاحیاتنا الدنیا نموت و نحیی» و میگوید:«و ما یهلکنا الا الدهر» با همین بینش محدود مادی در برابروحی میایستد. پس این انسان منهای عقل است، انسان منهای عقلمیشود جرم مادی، قهرا زمین و کوه و آسمان از او بزرگتر است،لذا لقمان در نصیحتخویش میفرماید: «انک لن تخرق الارض و لنتبلغ الجبال طولا» این طور که متبخترانه و مختالانه حرکت میکنینمیتوانی زمین را بشکافی و به گردن فرازی کوهها نمیرسی، خداهم میفرماید: «لخلق السموات و الارض اکبر من خلق الناس» خدامیفرماید: «ا انتم اشد خلقا ام السماء بنیها» و این انسان استکه بار امانتحمل نمیکند، این همان است که «مثل الذین حملواالقرآن ثم لم یحملوها» «مثل الذین حملوا الانجیل ثم لمیحملوها» همان است که «مثل الذین حملوا التوراة ثم لمیحملوها» اگر کسی زیر بار وحی نرود «مثل او کمثل الحماریحمل اسفارا» حمار و خلقت او هرگز از سلسله جبال و زمینبالاتر نیست، این که وحی بر او نازل شد و «فنبذوه وراءظهورهم» این انسان منهای عقل، هرگز از آسمانها بالاتر نیست.اما آن انسانی که وحی را میپذیرد و میفهمد و عمل میکند اینیقینا از آسمانها بالاتر است، چون این آسمانها جرم است و روزیبساط آنها برچیده میشود: «و الارض قبضته یوم القیامة و السمواتمطویات بیمینه» و بدن انسان میپوسد و دوباره خدا زنده میکنداما روح که هرگز نمیمیرد، روح که هرگز از بین نمیرود، آسمانهابساطشان برچیده میشود و سلسله جبال بساطشان جمع میشود
عظمت قرآن در طرح موضوعات
این که در باره قرآن فرمود: قرآن چیزی است که اگر بر کوه نازلشود کوه نمیتواند تحمل کند، واقعش همین است، انسان وقتی نزدیکبعضی از آیات میرود از ترس برمیگردد که این آیه یعنی چه؟ هرچه هم تلاش و کوشش بکند به خودش اجازه ورود نمیدهد، یک نمونهآن را در این جا میآوریم: در قرآن در باره کوهها آمده است که:ای پیامبر، از تو سؤال میکنند که وضع کوهها چه خواهد شد:«یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربی نسفا فیذرها قاعا صفصفالا تری فیها عوجا و لا امتا» این آیه را میتوان فهمید. یعنیسؤال میکنند در هنگام قیامت کوهها وضعش چگونه خواهد شد؟ شمادرجواب بگو: «خداوند این کوهها را درهم میکوبد و همه ایندرههای ناصاف با ریزش کوهها صاف میشود و هیچ اعوجاج و امت وکجی در صحنه قیامت نیست.» در دنیا یک انسان ممکن است در اثرخلاف کاری خود را به گونهای پنهان کند و از شهری به شهری دیگریا از مجمعی به مجمعی دیگر برود، اما در صحنه قیامت هیچ جاییبرای استتار نیست نه تپهای نه کوهی نه دامنهای نه تلی و نهدیواری است:«لا تری فیها عوجا و لا امتا». قاع و صفصف این آیه را انسانمیتواند بفهمد. یا این آیه که: «یوم تکون الجبال کالعهنالمنفوش» این کوهها که سنگین است ما سنگینی اینها را کممیکنیم مثل پنبههای ندافی شده مثل عهن و پنبه ندافی شده سبکمیشوند. یا این آیه که: روزی فرا میرسد که جبال «کانت الجبالکثیبا مهیلا» این کوهها که خیلی سفت و سخت است مثل یک تلی ازشن میشود که شما یک گوشهاش را اگر با انگشتبردارید بقیهمیریزد، این را میگویند «کثیب مهیل» این قبیل آیات را هممیتوان فهمید اما میرسیم به این قسمت: «و سیرت الجبال فکانتسرابا» کوهها میروند و میروند و سراب میشوند. اگر کسی نخواهدتوجیه کند، کوهها سراب میشود یعنی چه؟سراب یعنی هیچ، انسان از دور خیال میکرد کوه است وقتی نزدیکرفت میبیند کوه نیست. چه قدر انسان باید توجیه کند تا این آیهرا بفهمد. بعد ازاین که چندین وجه توجیه کرد بهترین وجه ایناست که اعتراف کند که من نمیفهمم. گاهی انسان در برابر بعضیاز آیات قرار میگیرد و از ترس برمیگردد که این یعنی چه، چقدرما توجیه کنیم سراب یعنی هیچ. نه این که خرد یا ریز و یا سبکمیشود بلکه «و سیرت الجبال فکانتسرابا» حالا ما «کانت» رابه «صارت» توجیه کردیم و حال این که «کانت» معنای کانتاست نه معنای «صارت» حالا گیرم توجیه کردیم که آن جا سرابمیشود، سراب یعنی هیچ، کوه چطور هیچ میشود؟ این فقط«در مورد» کوه است در مورد زمین و آسمانها نیز این چنین است. این از آن آیاتی است که انسان واقعا حریم میگیرد
ظاهر و باطن قرآن
قرآن یک ظاهری دارد و یک باطنی، در بیانات حضرت امیر سلام اللهعلیه آمده است که: قرآن ظاهرش بسیار زیبا و جلوه گر و باطنشعمیق است. در خطبه هیجدهم نهج البلاغه آمده است که: «و لو کانمن عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا و ان القرآن ظاهرهانیق و باطنه عمیق لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه و لا تکشفالظلمات الا به» خوب به این کتابی که ظاهرش زیباست و باطنشخیلی عمیق است و ما را هم دستور دادهاند که هم در ظاهر و همدر باطن قرآن تدبر کنیم و هرچه هم انسان استخراج کند تمامنمیشود نه در طول زمان نه در عمق فکر متفکران، قهرا این عمیقیکه وصف باطن قرآن است و ما را هم به تعمق در این قرآن وادارکردهاند غیر از آن تعمقی است که از دعائم و ریشههای کفر بهشمار آمده است. در نهج البلاغه در کلمات قصار کلمه 31 آن جاکه: «و سئل علیه السلام عن الایمان» حضرت فرمود: ایمان چهاررکن و پایه دارد، آن گاه در باره کفر هم فرمود:«و الکفر علی اربع دعائم علی التعمق و التنازع و الزیغو الشقاق» معلوم میشود آن تعمق در جهل و افراط و خودپسندی وامثال ذلک است که تعمق مذموم است و این تعمق در باطن قرآناست که «باطنه عمیق» و تعمق ممدوحقرآن که ظاهرش زیبا و باطنش عمیق است، چگونه و با چه روشهاییمردم را هدایت میکند؟ قرآن مدعی است که نه تنها برای هدایتمردم آمده است که «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدیللناس» بلکه بهترین روش هدایت را قرآن به عهده دارد، هیچکتابی نیست که همانند قرآن مردم را هدایت کند در آیه نهم سورهاسراء آمده است که: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم» پسهیچ کتابی همانند قرآن هادی مردم نیست.این روش هدایتی را خود قرآن با روشهای گوناگونی معرفی کردهاست
راه استدلال: قرآن بارها به ما فرموده تعقل و تفکرکنید، این کار، تشویق به استدلال است، حتی خود قرآن هم از راهاستدلال با ما سخن گفته است; مثلا میفرماید: «لو کان فیهماآلهة الا الله لفسدتا» «ام خلقوا من غیر شیء ام همالخالقون».احتجاجات انبیا علیهم السلام را بازگو کرد که فلان پیامبربرای اثبات توحید حق با فلان طاغی این چنین برهان اقامه کرد.نقل براهین عقلی از انبیاء سلف علیهم السلام در قرآن کمنیست. اینها خطوط کلی سهگانه است که هر کدام دهها نمونه داردیکی این که ما را به تفکر و تعقل دعوت کرده است که اینها دههاآیه دارد یکی این که برای ما و با ما با استدلال سخن گفت فرموداگر خدایی نیستبگو ببینم شما را که آفرید؟یا باید بگویید موجود خود به خود خلق میشود، یا باید بگوییدخودمان، خودمان را آفریدیم «ام خلقوا من غیر شیء ام همالخالقون» شما هر تلاش و کوششی بکنید این دو آیه مبارکه بدونمسئله دور و تسلسل قابل حل نخواهد بود، اگر بگویی «خلقوا منغیر شیء» یعنی فعل فاعل نمیخواهد میشود تصادف، اگر بگویی کهنه، فعل، فاعل میخواهد ولی فاعل فعل خود ماییم که میشود دور،اگر عین شما باشد، اگر مثل شما باشد که میشود تسلسل، این همانبرهان عمیق فلسفی «دور و تسلسل» است، منتها همان طوری کهاین «ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» را وقتی به دستیک اصولیماهر دادید بحث عمیق برائت را از این استنباط میکند، این جملهمبارکه «ام خلقوا من غیر شیء ام هم الخالقون» را وقتی بهحکیم دادید بحثهای عمیق عقلی را از آن استنباط میکند این نحوهاستدلال چه برای اثبات اصل مبدا و چه برای توحید که قرآن با مابه عنوان احتجاج سخن گفت فراوان است. قرآن، در بخش دیگری ازروش استدلال نحوه استدلال انبیای سلف علیهم السلام را باطاغوتیان عصرش نقل میکند که فلان پیامبر با فلان طاغی این چنیناستدلال کرده است. همه اینها براهین عقلی است و یکی از روشهایهدایت ستبرای کسانی که قدرت تفکر دارند.
3- تهذیب نفس: اگر کسی نمیخواهد درس بخواند یا فرصت درسخواندن ندارد آیا راهی به شناختحقایق دارد؟ قرآن میفرماید راه هدایتبرای چنین افرادی از طریق راه تهذیبنفس و تصفیه قلب باز است. منتها تهذیب نفس را خود شارع مشخصکرده است. این که فرمود: «و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین»معلوم میشود همان طوری که با برهان یقین حاصل میشود با عبادتهم یقین به دست میآید. یک وقت کسی عبادت میکند برای این کهمکلف به عبادت است و در جهنم نسوزد این یک همت است، گاهی همعبادت میکند به شوق بهشت، لذا کتابهای دعا را ورق میزند ببیندکه برای کدام عبادت ثواب بیشتری از نظر بهشتیاد شده است کهآن را بخواند. گاهی نه برای جهنم است و نه بهشتبلکه عبادت میکند که هر گونهحجاب را برطرف کند و معبود خود را ببیند و حق بر او روشنبشود، مثل «حارثة بن مالک». آیه «و اعبد ربک حتی یاتیکالیقین» هم راه تهذیب نفس است که در آن، هم راه مشخص شده وهم نتیجه. این «حتی»، در آیه شریفه، حتای «منفعت» است نهحتای تحدید نه یعنی عبادت بکن تا به یقین برسی که اگر به یقینرسیدی معاذ الله عبادت را ترک کنی، چون اگر عبادت را ترک کردیهمان جا سقوط میکنی مثل این که به ما گفتند اگر خواستی دستتبه کلید برق برسد این پلههای نردبان را طی کن تا بالا بروی وکلید برق را بزنی، اگر کسی از پلههای نردبان بالا رفتبعد گفتنردبان چیست گفتن همان و سقوط همان، اگر به ما گفتند پلههاینردبان را بالا برو تا دستتبه سقف برسد نه یعنی وقتی دستتبهسقف رسید حالا نردبان را انکار کن و گرنه سقوط میکنی. پس این «حتی» حتای حد نیست، حتای منفعت است ; یعنی یکی ازفواید مترتبه بر عبادت پیدایش یقین است، «فاذا اتاک الیقینفاقم العبادة و حسنها و اتمها و اکملها» اگر یقین پیدا کردیبهتر و زیباتر عبادت بکن. این عبادت است که راه «حارثة بنمالک» است، نباید کسی بگوید این راه مخصوص معصومین علیهمالسلام است، چون «حارثه» یک آدم عادی بود و در محضر حضرتاین راه را یاد گرفت. این که فرمودهاند: «قلب المؤمن عرشالرحمن» به این شرط که در این قلب کینه احدی نباشد، این قلبسالن رقص دنیا نباشد. چه قدر امیر المؤمنین صلوات الله و سلامه علیه آبروی دنیا وافراد دلباخته به دنیا را میبرد، هیچ کسی در امت اسلامی بهاندازه حضرت امیر دنیا را بیآبرو نکرد. او آن قدر دنیا رارسوا و مفتضح کرد و به طور غیر مستقیم دنیاخواه را رسوا کردکه آبرویی برای دنیا نگذاشت. شما یک دور به طور عمیق نهجالبلاغه را مطالعه بفرمایید و در تشبیهات حضرت در باره دنیادقت کنید، گاهی دنیا را به صورت استخوان خوک در دست فرد جذامگرفته معرفی میکند، گاهی به صورت «عفطه عنز» و در جایی بهصورت عطسه انف، گاهی به صورت «ورقه در دهان جراده».آن بزرگوار آن چنان آبروی دنیا را برد که در امت اسلامی احدیاین چنین دنیا را بیحیثیت نکرد. اگر کسی دنیا را این طور بیآبرو کرد دنیازده را نیز هم چنین. حال این تعبیر حضرت (ع) رادر باره عدهای ببینید، ایشان در کلمات قصار شماره 367 اینچنین میفرماید: «یا ایها الناس متاع الدنیا حطام موبیء»پاییز که میشود ساقهها زرد شده و میریزند و خشک میشوند و بایک تکان همه از بین میروند، این را «حطام» میگویند، فرموداین حطامی است وبادار (موبی) یعنی بیماری وبا میآورد«فتجنبوا مرعاه» این جا جایی است وباخیز، اولا: حطام استدنیا برای کسی بهار نشده بلکه همیشه پاییز است و ساقههایش همحطام است، دستبزنی میریزد و این ساقه هم وبا میآورد نچرید.«فتجنبوا مرعاه قلعتها احظی من طمانینتها و بلغتها ازکی منثروتها حکم علی مکثر منها بالفاقة و اعین من غنی عنها بالراحةمن راقه زبرجها اعقبت ناظریه کمها و من استشعر الشغف بها ملاتضمیره اشجانا» آن گاه فرمود: «لهن رقص علی سویداء قلبه». «سویدا» حبه شیء و هسته مرکزیرا میگویند، سویدای دل یعنی آن حبه، آن هسته مرکزی دل ، آندلدل. خلاصه، فرمود در دل دل این اوباش دارند رقص میکنند:«لهن رقص علی سویداء قلبه هم یشغله و غم یحزنه کذلک حتی یؤخذبکظمه» خوب اگر چنان چه این چنین شد، آن دل توان این را نداردکه اهل عبادت باشد و از عبادت طرفی ببندد. اگر همه اینها را بهدور انداخت میگوید «حارثة بن مالک» که بود که من نیستم. اینتعبیر، تعبیر خوب و پسندیدهای است این که به ما میگویندمسابقه بدهید یعنی این که چرا او رفت و من نروم این «من»مذموم نیست، «فاستبقوا» همین است; یعنی مسابقه بدهید نهتنها مسابقه بدهید در مسابقه شرکت کنید «سارعوا» جلو بزنید،این راهی نیست که تصادف داشته باشد چون در این معارف و معانیتزاحمی نیست همه میگویند بیا تو بگیر بر خلاف تکالب دنیاست کههمه میگویند من میخواهم بگیرم این تزاحم است اما در معارف هریک میگوید این دنیا را تو بگیر، این حطام را تو بگیر، اینچراگاه وباخیز مال تو او میگوید مال تو من رفتم این سبقت درنجات از رذیلت و فراهم کردن فضیلت تزاحمی ندارد، لذا فرمود:تا توانستی سابقوا و استبقوا تا توانستی سارعوا نه تنهاسابقوا نه تنها مسابقه بدهید برنده بشوید، سرعتبگیرید، وقتیسرعت گرفتید امام متقین میشوید، لذا بگویید: «و اجعلناللمتقین اماما». برخی چون حل این گونه از معارف برایشان دشوار بود گفتهاند که:«و اجعلنا للمتقین اماما» یعنی «و اجعل لنا من المتقیناماما» میفرماید چرا همت ما پستباشد که یک کسی که با تقواستامام ما باشد ما چرا امام المتقین نباشیم، چرا کاری نکنیم کههمه مردم باتقوا به ما اقتدا کنند. این راه برای همه باز استاین راه، راه تواضع است، اگر کسی متواضعتر و خاکسارتر شد اینگونه حرف میزند، اگر «هو الله هو» شد این چنین حرف میزند ومیگوید: «و اجعلنا للمتقین اماما» خدایا توفیقمان بده که منطوری باشم که همه مردم باتقوا به من اقتدا بکنند یعنی علم وعمل و سیره علمی من برای مردم باتقوا الگو باشد. حالا بیاییمدر قرآن معاذ الله تحمیل کنیم بگوییم، نه، قرائت آن این چنیننیست، بلکه این گونه است که: «و اجعل لنا من المتقین اماما».
جمع میان سه راه هدایتی
جمع هر سه راه عقل، تهذیب نفس وتعبد ایمانی ممکن و شدنی است; یعنی هم انسان با برهانی که خود قرآن اقامه کرده است هم باظواهر دینی و هم با تهذیب نفس میتواند حرکت کند. یقینی کهخدای سبحان به ابراهیم سلام الله علیه داد با درس خواندنبه دست نیامد، چون وضع حضرت ابراهیم مشخص بود:دوران کودکی را در غار گذراند کم کم آمد بیرون و فرمود: «وکذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون منالموقنین.» ما ملکوت را نشانش دادیم تا او اهل یقین بشود.خوب این راه را هم که به ما نشان دادند فرمود: چرا شما درملکوت سفر نمیکنید؟ «ا و لم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض»ما را نه تنها تشویق کردند، توبیخ کردند که چرا نگاه نمیکنیدچرا نمیروید. پس یک راهی است رفتنی، به ما گفتهاند که اگرقدری جلوتر رفتی هم اکنون که این جا نشستی جهنم و اهلش رامیبینی: «کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم» حالا ببینیدبر سر این آیه چهها آوردند گفتند بین این دو جمله چیزی محذوفاست کلا لو تعلمون علم الیقین مثلا عمل صالح میکنید بعد اگرمردید لترون الجحیم خوب بعد اگر مردید همه لترون الجحیمند چهکافر چه غیر کافر، دیگر نیازی ندارد که بفرماید اگر اهل یقینباشید جهنم را میبینید. چرا ما بگوییم آن در آیه شریفه فوق،وسطها محذوف است، لذا برخی چیزی به عنوان پسوند برای«لو تعلمون علم الیقین» در تقدیر گرفتند که با آن هم آهنگنیست و یک چیزی به عنوان پیشوند برای «لترون الجحیم» ذکرکردهاند که با این همسان نیست. چرا ما این چنین با قرآنبرخورد کنیم، فرمود:«کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم ثم لترونها عین الیقینثم لتسئلن یومئذ عن النعیم» فرمود شما اگر اهل علم الیقینباشید جهنم را میبینید نشانش این است که عدهای هم دیدند، درنتیجه این راه رفتنی است. پس این که فرمود: «ان هذا القرآنیهدی للتی هی اقوم»، سه راه را به ما نشان داد جمعش هممیسر است هیچ کس در هیچ شرایطی نمیتواند بهانه بیاورد، بعضیکه اهل تهذیب نفس نیستند برای آنها سخت است، چون هر شب بایدغذا بخورند و همیشه باید بخوابند، بالاخره یک نماز صبحی هممیخوانند دیگر حالا هرچه شد، شد اهل این که شب کم غذا بخورد،یک مقداری سبک باشد سحری داشته باشد اهل این نیست. این گونهافراد بالاخره اهل فهم که هستند، اگر اهل فهم و تفکر عقلیباشند با استدلال. بعضی هستند که نه اهل استدلالاند و نه اهلتهذیب، بلکه اهل ظواهر دینیاند، قرآن این راه ظواهر دینی رابه آنان معرفی کرده است; یعنی هم با ظواهر دینی در آن جا کهظواهر دینی به نصاب اعتبار رسیده است و هم با براهین عقلی واستدلالها آن جا هم در صورتی طبق براهین به حد نصاب استدلالرسیده باشد و هم از راه تهذیب نفس در صورتی که تهذیب به شرایطبه نصاب لازم رسیده باشد وعده خدای سبحان هم که هست: «الذینجاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» هم ما را تشویق کرد و هم فرمودکه اگر یک قدری این راه را طی کردی من نشانت میدهم و هدایتتمیکنم.
مسلمین در هر عصری متناسب با امکانات فکری و عملی خود تحت تاثیر شوق و عشقی که به کتاب آسمانی خود داشتند درباره قرآن کار کردهاند، از قبیل یاد گرفتن و به خاطر سپردن، قرائت نزد استادان قرائت و تجوید، تفسیر معانی، توضیح و شرح لغات قرآن در کتب لغت مخصوص این کار، بر شمردن آیات و کلمات و حتی حروفی که در مجموع قرآن به کار رفته است، تدقیق در معانی آن و استفاده از آن در مسائل حقوقی، اخلاقی، اجتماعی، فلسفی، عرفانی، علمی و زینت دادن گفتهها و نوشتههای خود به آیات قرآن، کتیبههای بسیار عالی یا گچبریها و کاشی کاریها، نوشتن آن با خطوط بسیار زیبا، تذهیب آن، آموختن آن به فرزندان خود قبل از هر آموزش دیگر، تدوین نحو و صرف زبان عربی به خاطر قرآن، ابداع و ابتکار علم معانی و بیان و بدیع، جمع آوری لغات زبان عربی و امثال اینها.
عشق و علاقهمسلمین به قرآن منشا و مبدا یک سلسله علوم ادبی و عقلیشد که اگر قرآن نمیبود این علوم به وجود نمیآمد
قرآن مجید در دلالتخود مستقل است
قرآن مجید که از سنخ کلام است مانند سایر کلامهای معمولی از معنی مراد خود کشف میکند و هرگز در دلالتخود گنگ نیست و از خارج نیز دلیلی وجود ندارد که مراد تحت اللفظی قرآن جز آنست که از لفظ عربیش فهمیده میشود.
اما اینکه خودش در دلالتخود گنگ نیست زیرا هر کس بلغت آشنائی داشته باشد از جملات آیات کریمه معنی آنها را آشکارا میفهمد چنانکه از جملات هر کلام عربی دیگر معنی میفهمد.
علاوه بر این بآیات بسیاری از قرآن برمیخوریم که در آنها طائفه خاصی را مانند بنی اسرائیل و مؤمنین و کفار و گاهی عموم مردم را متعلق خطاب قرار داده مقاصد خود را بایشان القاء میکند (1) یا با آنان باحتجاج میپردازد یا بمقام تحدی برآمده از ایشان میخواهد که اگر شک و تردید دارنددر اینکه قرآن کلام خداست مثل آن را بیاورند و بدیهی است که تکلم با مردم با الفاظی که خاصیت تفهیم را واجد نیست معنی ندارد و همچنین تکلیف مردم بآوردن مثل چیزی که معنی محصلی از آن فهمیده نمیشود قابل قبول نیست.
علاوه بر این خدای متعال میفرماید: «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها» (2) ترجمه:آیا قرآن را تدبر-پی گیری آیات با تامل-نمیکنند یا بدلهائی قفلهاشان زده شده) و میفرماید: «افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» (3) ترجمه آیه گذشت) .
دلالت آیهها بر اینکه قرآن تدبر را که خاصیت تفهم را دارد میپذیرد و همچنین تدبر اختلافات آیات را که در نظر سطحی و ابتدائی پیش میآید حل میکند روشن است و بدیهی است که اگر آیات در معانی خودشان ظهوری نداشتند تامل و تدبر در آنها و همچنین حل اختلافات صوری آنها بواسطه تامل و تدبر معنی نداشت.
و اما اینکه راجع بنفی حجیت ظواهر قرآن دلیلی از خارج نیست زیرا چنین دلیلی وجود ندارد.
جز اینکه برخی گفتهاند در تفهیم مرادات قرآن ببیان تنها پیغمبر اکرم (ص) یا ببیان آنحضرت و بیان اهل بیت گرامش باید رجوع کرد.
ولی این سخن قابل قبول نیست زیرا حجیتبیان پیغمبر اکرم (ص) و امامان اهل بیت (ع) را تازه از قرآن باید استخراج کرد و بنابر این چگونه متصور است که حجیت دلالت قرآن ببیان ایشان متوقف باشد بلکه در اثبات اصل رسالت و مامتباید بدامن قرآن که سند نبوت است چنگ زد.
و البته آنچه گفته شد منافات ندارد با اینکه پیغمبر اکرم (ص) وائمه اهل بیت (ع) عهدهدار بیان جزئیات قوانین و تفاصیل احکام شریعت-که از ظواهر قرآن مجید بدست نمیآید-بودهاند.
و همچنین سمت معلمی معارف کتاب را داشتهاند چنانکه از آیات ذیل در میآید: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم» (4) ترجمه:و فرو فرستادیم بتو ذکر-قرآن-را برای اینکه آنچه را بمردم نازل شده برایشان بیان و روشن کنی) . «و ما آتاکم الرسول فخذوه و مانها کم عنه فانتهوا» (5) ترجمه:آنچه را پیغمبر برای شما آورد یعنی امر کرد بگیرید و بپذیرید و آنچه از آن نهی کرد خودداری کنید) «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله» (6) ترجمه:ما هیچ پیغمبری را نفرستادیم مگر برای اینکه باذن خدا اطاعتش کنند) . «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة» (7) ترجمه:خدا است آنکه در میان جماعت امی از خودشان پیامبری برانگیخت که آیات خدا را بر ایشان تلاوت میکند و آنان را تزکیه مینماید، و بر ایشان کتاب و حکمت را تعلیم میدهد) .
بموجب این آیات پیغمبر اکرم (ص) مبین جزئیات و تفاصیل شریعت و معلم الهی قرآن مجید میباشد و بموجب حدیث متواتر ثقلین پیغمبر اکرم ائمه اهل بیت را در سمتهای نامبرده جانشینان خود قرار داده است.و این مطلب منافات ندارد باینکه دیگران نیز با اعمال سلیقهای که از معلمین حقیقی یاد گرفتهاند مراد قرآن مجید را از ظواهر آیاتش بفهمند.
پینوشتها:
1- امثال یا ایها الذین کفروا و یا اهل الکتاب و یا بنی اسرائیل و یا ایها الناس که بسیار است.
2- سوره محمد آیه 24
3- سوره نساء آیه 82
4- سوره نحل آیه 44
5- سوره حشر آیه 7
6- سوره نساء آیه 64
7- سوره جمعه آیه 2.
قرآن مجید کتابی است جهانی
قرآن مجید در مطالب خود اختصاص بامتی از امم مانند امت عرب یا طائفهای از طوائف مانند مسلمانان ندارد، بلکه با طوائف خارج از اسلام سخن میگوید چنانکه با مسلمانان میگوید، بدلیل خطابات (1) بسیاری که بعنوان کفار و مشرکین و اهل کتاب و یهود و بنی اسرائیل و نصاری دارد و با هر طائفهای از این طوائف باحتجاج پرداخته آنان را بسوی معارف حقه خود دعوت میکند.
و همچنین قرآن مجید با هر یک از این طوائف باحتجاج و دعوت میپردازد و هرگز خطاب خود را مقید بعرب بودن آنان نمیکند چنانکه در مورد مشرکین-بتپرستان-میفرماید: «فان تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة فاخوانکم فی الدین» (2) و در مورد اهل کتاب-یهود و نصاری و مجوس نیز که از اهل کتاب محسوبند-میفرماید: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم ان لا تعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله» (3) ترجمه:بگو ای اهل کتاب بیائید بسوی کلمهای که در میان ما و شما بطور مساوی پذیرفته شود و آن اینست که جز خدای متعال کسی را نپرستیم و انبازی برای وی قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر از خدایان خود اتخاذ نکنند) چنانکه میبینیم هرگز نفرموده:اگر مشرکین عرب توبه کنند و نفرموده:ای اهل کتابی که از نژاد عرب میباشید.
آری در بدو طلوع اسلام که دعوت از جزیرة العرب ببیرون تجاوز نکرده بود طبعا خطابات قرآنی بامت عرب القا میشد ولی از سال شش هجرت که دعوت ببیرون شبه جزیره راه یافت هیچ موجبی برای توهم اختصاص نبود.
گذشته از این آیات آیات دیگری دلالتبر عموم دعوت میکند مانند آیه کریمه: «و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ» (4) ترجمه:وحی شده استبر من این قرآن برای اینکه شما را انذار کرده بترسانم و هر که را که این قرآن-یا انذار-بوی برسد) .
و آیه کریمه: «و ما هو الا ذکر للعالمین» (5) و آیه: «ان هو الا ذکر للعالمین» (6) ترجمه:نیست قرآن مگر یادآوری برای همه جهانیان) .
و آیه کریمه: «انها لاحدی الکبر نذیرا للبشر» (7) ترجمه:بدرستی این آیه یکی از بزرگترین آیات میباشد در حالیکه ترساننده بشر است) .
بحسب تاریخ نیز، اسلام عدهای از ارباب مذاهب مختلفه مانند بتپرستان و یهود و نصاری و همچنین از امتهای گوناگونی مانند سلمان فارسی و صهیب رومی و بلال حبشی بثبوت رسیده است.
پینوشتها:
1- این خطابات و احتجاجات در آیات بسیاری است و نیازی بنقل آنها نیست.
2- سوره توبه آیه 11
3- سوره آل عمران آیه 64
4- سوره انعام آیه 19
5- سوره قلم آیه 52
6- سوره ص آیه 87
7- سوره مدثر آیه 36
قرآن مجید کتابی است کامل
قرآن مجید مشتمل استبر هدف کامل انسانیت و آنرا بکاملترین وجهی بیان میکند زیرا هدف انسانیت که با واقع بینی سرشته شده جهان بینی کامل و بکار بستن اصول اخلاقی و قوانین عملی است که مناسب و لازمه همان جهان بینی باشد و قرآن مجید تشریح کامل این مقصد را بعهده دارد.
خدای متعال در وصف آن میفرماید: «یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم» (1) ترجمه:هدایت میکند قرآن مجید بسوی حق-در اعتقاد-و بسوی راهی راست-در عمل-) و باز در جائی دیگر پس از ذکر تورات و انجیل میفرماید: «و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه» (2) ترجمه:و فرو فرستادیم اینکتاب را بسوی تو بحق در حالیکه کتاب آسمانی را در برابر خود دارد تصدیق مینماید و مسلط و نگهبانست نسبتبآن) .
و باز در اشتمال قرآن بحقیقتشرایع انبیاء گذشته میفرماید: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی» (3) ترجمه:تشریع کرد برای شما امت محمد آنچه را که بنوح سفارش کرد و آنچه را که بتو وحی کردیم و آنچه را که بابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم) .
و بطور جامع میفرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء» (4) ترجمه:و تدریجا فرو فرستادیم بسوی تو این کتاب را در حالی که بیانکننده هر چیزی است) .
محصل آیات قبلی اینست که قرآن مجید بحقیقت مقاصد همه کتب آسمانی مشتمل است و زیاده،و اینکه هر چیزی را که بشر در پیمایش راه سعادت و خوشبختی از اعتقاد و عمل بآن نیازمند میباشد درین کتاب بطور تام و کامل بیان شده است.
پینوشتها:
1-سوره احقاف آیه 30
2-سوره مائده آیه 52
3-سوره شوری آیه 13
4-سوره نحل آیه 89
قرآن مجید کتابی است همیشگی
بحثی که در فصل گذشته (1) بر گذار شد برای اثبات این مدعا کافی میباشد زیرا بیانی که نسبتبیک مقصد و مطلب بطور مطلق تام و کامل باشد اعتبار و صحتش محدود بوقت و مخصوص بزمان معین نخواهد بود، و قرآن مجید بیان خود را تام و کامل میداند و ماوراء کمال چیزی نیست، خدای متعال میفرماید: «انه لقول فصل و ما هو بالهزل» (2) ترجمه:قرآن سخنی استبرنده-جدا کننده حق از باطل-و هزل و یاوه سرائی نیست) .
و همچنین معارف اعتقادی حقیقتخالص و واقعیت محض میباشد و اصول اخلاقی و قوانین عملی که بیان داشته نتائج و موالید واقعی همان حقایق ثابته است و چنین چیزی بطلان پذیر و بمرور زمان قابل نسخ نیستخدای متعال میفرماید. «و بالحق انزلناه و بالحق نزل» (3) ترجمه:قرآن را بحق نازل کردیم او نیز بحق نازل شد-یعنی در حدوث و بقاء خود از حق جدا نشد-) و باز میفرماید: «فماذا بعد الحق الا الضلال» (4) ترجمه:جز ضلالت و گمراهی پس از حق چیزی هست؟-از حق که گذشتی جز ضلالت نمیماند-) .و در جایی دیگر از کلام خود بطور جامع میفرماید: «و انه لکتاب عزیز لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه» (5) ترجمه:بدرستی قرآن کتابی است عزیز-منیع الجانب که هر تعدی را با قدرت از خود دفع میکند-باطل از پیش روی و از پشتسر بسوی او نمیآید-یعنی نه اکنون و نه در آینده بطلان و نسخ پذیر نیست) .
البته بحثهای زیادی در اطراف ابدیت احکام قرآنی کرده شده و میتوان کرد ولی از موضوع بحث این کتاب که موقعیت قرآن است پیش مسلمانان بطوری که خود قرآن دلالت دارد-بیرون است.
پینوشتها:
1- رجوع شود به مقاله قرآن مجید کتابی است کامل
2- سوره طارق آیه 14
3- سوره اسری آیه 105
4- سوره یونس آیه 32
5- سوره حم سجده آیه 42
ویرایش توسط اخلاقي : ۱۳۸۷/۰۴/۱۱ در ساعت ۱۸:۱۸
-
۱۳۸۷/۱۰/۲۹, ۲۰:۳۱ #4
نماز در سوره بقره
نماز از جمله عباداتی است كه علاوه بر این كه در قرآن در آیات زیادی بر آن تأكید شده، همراه با عبادات و دستورات دینی مختلفی نیز آمده است. كه در این مطلب به آن اشاره می كنیم.
نماز و انفاق
در سوره بقره از جمله صفات پرهیزكاران را اقامه نماز و انفاق بر می شمارد... و یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون"(1)... و نماز به پای دارند و از هر چه روزی شان كردیم ( به فقیران) انفاق كنند."
نماز و زكات
در آیات زیادی از قرآن، نماز همراه با زكات مطرح شده است. زیرا نماز رابطه با خالق را محكم می كند و زكات به استحكام رابطه های بین خلق كمك می كند:" واقیمواالصلوة و اتواالزكوة..."(2) و نماز به پا دارید و زكات بدهید... ."
نماز و روزه
" واستعینوا بالصبر و الصلوة..."(3) و از صبر و نماز یاری جویید... .
در تفاسیر و روایات مختلف، مراد از صبر را در این آیه، روزه دانسته اند.(4)
نماز و حج
" واذ جعلناالبیت مثابة للناس و امناً واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی..."(5) ( و به خاطر بیاورید) هنگامی را كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان برای مردم قرار دادیم ( و برای تجدید همین خاطره) از مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود انتخاب كنید... ."
پی نوشت ها:
1. بقره/ 3 و نیز در آیه 29 سوره فاطر و آیه 38 سوره شوری این دو همراه آمده اند.
2. بقره/43 و در آیات زیاد دیگری از جمله در آیات83، 110، 177و 277 همین سوره، این دو همراه ذكر شده اند.
3. بقره/45 و نیز در آیه 153 همین سوره به این مضمون آمده است.
4. به ترجمه تفسیرالمیزان ج1، صفحه 230 و تفسیر نمونه ج1، صفحه 218 مراجعه شود.
5. بقره/125.
ویرایش توسط mortazazia : ۱۳۸۷/۱۰/۲۹ در ساعت ۲۰:۳۲
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری