جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: مقالات قرآني

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    1,251
    مورد تشکر
    2,255 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    10

    دانلود 420 مقاله قرآنی




    باسلام خدمت همه دوستان
    براي شما كه اينقدر تشنه معارف قرآني هستيد ومي خواهيد بيشتر در زمينه علوم ومعارف قرآن اطلاعات جمع كنيد ، يك لينك مي گذارم كه وقتي وارد شديد مي توانيد به 420 مقاله قرآني دست پيدا كنيد.
    موفق باشيد -التماس دعا

    http://www.balagh.net/persian/quran/list_maqalat.htm


  2. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    160
    مورد تشکر
    138 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    با سلام
    اين هم لينك سايت بلاغ
    http://www.balagh.net


  3. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    قرآن مجید دارای تاویل و تنزیل میباشد
    لفظ «تاویل قرآن‏» در قرآن مجید در سه آیه آمده است:
    1-آیه محکم و متشابه که سابقا نقل شد «فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله‏» (1) ترجمه آیه گذشت) .
    2-آیه کریمه: «و لقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی و رحمة لقوم یؤمنون هل ینظرون الا تاویله یوم یاتی تاویله یقول الذین نسوه من قبل قد جائت رسول ربنا بالحق‏» (2) سوگند میخورم برای ایشان کتابی آوردیم که آنرا روی علم تفصیل دادیم در حالیکه هدایت و رحمت است‏برای جمعی که ایمان میآورند، اینان نگران نیستند مگر تاویل آنرا روزی که تاویلش میآید (روز قیامت) کسانیکه بیشتر آنرا فراموش کرده بودند میگویند-اعتراف میکنند-که فرستادگان خدای-در دنیا-بسوی ما بحق آمده بوده‏اند) .
    3-آیه کریمه: «و ما کان هذا القرآن ان یفتری-تا آنجا که میفرماید-بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتیهم تاویله کذلک کذب الذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبة الظالمین‏» (3) ترجمه:این قرآن افترا نبود-تا آنجا که میفرماید-بلکه اینان تکذیب کردند چیزی را که بعلمش احاطه نداشتند در حالیکه هنوز تاویل آن برای آنان نیامده-برای ایشان مشهود نشده-بهمین نحو کسانیکه پیش از اینان بودند تکذیب نمودند پس نگاه کن که سرانجام ستمکاران چگونه بود) .
    و بهر حال «تاویل‏» از کلمه «اول‏» بمعنی رجوع است و مراد از «تاویل‏» آن چیزی است که آیه بسوی آن برمیگردد و مراد از تنزیل در مقابل تاویل معنی روشن و تحت اللفظ آیه میباشد.
    یا- معنی تاویل پیش مفسرین و علماء

    در معنی تاویل اختلاف شدید دارند و باتتبع اقوال در تاویل ممکن است‏به بیشتر از ده قول برخورد ولی آنچه مشهورتر از همه اقوال میباشد دو قول است:
    1-قول قدماء که تاویل را با تفسیر-محصل معنی کلام-مرادف میگرفتند و بنابراین همه آیات قرآنی تاویل دارند لکن بمقتضای آیه «و ما یعلم تاویله الا الله‏» تاویل متشابهات را بالخصوص کسی جز خدای نمیداند.
    و ازین روی جمعی از قدماء گفته‏اند که آیات متشابهه قرآن همانند حروف مقطعه اوایل سور میباشد زیرا در قرآن مجید آیه‏ای که معنی محصل آن برای همه مردم مجهول باشد جز حروف مقطعه نامبرده وجود ندارد.ولی ما در فصلهای گذشته بطلان این تشخیص را روشن ساختیم.
    و بهر حال نظر باینکه قرآن مجید علم بتاویل برخی از آیات را غیر ازخدا سلب میکند و در قرآن مجید آیه‏ای که تاویل یعنی محصل معنی آن برای همه مجهول باشد نداریم و حروف مقطعه اوایل سور را نیز متشابه نمیشود شناخت، این قول پیش متاخرین باطل شناخته شده متروک شد.
    2-قول متاخرین که «تاویل‏» معنی خلاف ظاهری است که از کلام قصد شود و بنابراین همه آیات قرآنی تاویل ندارند و تنها آیات متشابه است که دارای تاویل و معنی خلاف ظاهر دارند که جز خدا کسی را بر آنها احاطه نیست مانند آیاتی که تجسم و آمدن و نشستن و رضا و سخط و تاسف و سایر لوازم مادیت را بخدا نسبت میدهند و آیاتی که نسبت معصیت‏بفرستادگان خدا و پیغمبران معصوم میدهند.
    این مذهب باندازه‏ای عملا دائر شده که فعلا لفظ «تاویل‏» در معنی خلاف ظاهر یک حقیقت ثانیه گشته است و تاویل آیات قرآنی در مخاصمه‏های کلامی یعنی صرف کلام از ظاهرش، و حمل آن بر خلاف ظاهر بواسطه دلیل بنام تاویل روشی دائر گردیده با اینکه خود این روش خالی از تناقض نیست. (4)
    این قول نیز با اینکه شهرت بسزائی دارد درست نیست و بآیات قرآنی منطبق نمیشود زیرا:
    اولا-آیه سوره اعراف «هل ینظرون الا تاویله‏» و آیه سوره یونس «بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله‏» که در فصل گذشته نقل شدند ظاهرند در اینکه همه قرآن تاویل دارد نه تنها آیات متشابهه چنانکه بنای این قول بر آنست.
    و ثانیا-لازمه این قول اینست که آیاتی در قرآن مجید وجود داشته باشد که مدلول حقیقی آنها مشتبه و برای مردم مجهول باشد و جز خدا کسی بر آنها واقف نباشد و چنین کلامی را که از رسانیدن معنی مراد گنگ باشدکلام بلیغ نمیشود شمرد تا چه رسد بکلامی که با بلاغت‏خود بجهان سخنوری تحدی و اعلام تفوق مینماید.
    و ثالثا-بنابراین قول حجت قرآن تمام نمیشود زیرا بموجب احتجاج آیه کریمه «افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» یکی از دلائل اینکه قرآن کلام بشر نیست این است که در میان آیات آن (با اختلاف شدیدی که در ازمنه و شرائط و اوضاع و احوال مقارن نزول دارند) هیچگونه اختلاف معنی و مدلول نیست و هر اختلافی که بحسب بادی نظر جلوه کند با تدبر در آیات رفع میشود.
    و اگر بنا شود کمیت معتنابهی از آیات بنام متشابهات با مسلمات قرآن که محکماتند اختلاف داشته باشد و رفع اختلاف باین نحو بشود که بگوئیم ظواهر آنها مراد نیست‏بلکه مراد یک معانی دیگری است که جز خدا کسی از آنها واقف نیست، اینگونه ارتفاع اختلاف هرگز دلالت‏بر اینکه قرآن کلام بشر نیست ندارد.
    و همچنین اگر رفع اختلاف را باین نحو کنیم که هر آیه‏ای را که مضمون آن مخالف و مناقض محکمات و مسلمات قرآن است از ظاهر آن منصرف کرده (باصطلاح این قول) با تاویل بمعنی خلاف ظاهر حمل کنیم.زیرا بواسطه این نوع تاویل هر گونه تناقضی را حتی از کلام بشر نیز میشود رفع نمود.
    و رابعا-اصلا دلیلی بر اینکه مراد از تاویل در آیه محکم و متشابه معنی خلاف ظاهر است وجود ندارد و در سایر آیات قرآنی که نام تاویل آورده شده چنین معنائی اراده نشده مثلا در سه جا از قصه یوسف (ع) تعبیر خواب «تاویل‏» نامیده شده و بدیهی است که تعبیر خواب معنی خلاف ظاهر خواب نیست‏بلکه حقیقتی است‏خارجی عینی که در خواب‏بصورت مخصوصی دیده میشود چنانکه (5) یوسف (ع) بخاک افتادن پدر و مادر و برادران را در صورت سجده خورشید و ماه و ستارگان دیده بود و چنانکه ملک مصر قحطی هفت‏ساله مصر را در شکل هفت گاو لاغر که هفت گاو چاق و فربه را میخورند و هفت‏سنبل سبز و فت‏سنبل خشک دیده بود و چنانکه مصاحبان زندان یوسف (ع) ساقی گری ملک و صلب را در هیئت فشردن خوشه انگور و سر گرفتن طبق نان و خوردن مرغان از آن نان دیده بودند.
    و همچنین در قصه (6) موسی و خضر از سوره کهف پس از آنکه خضرکشتی را سوراخ میکند و پس از آن پسری را میکشد و پس از آن دیوار کجی را راست میکند و در هر مرحله موسی (ع) اعتراض مینماید خضر بمقام جواب آمده حقیقت و منظور اصلی کارهائی را که بامر خدا انجام داده بود بیان میکند و آنرا تاویل مینامد و معلوم است‏حقیقت کار و منظور واقعی آن که بصورت کار ظهور کرده و بمنزله روح کار است، تاویل نامیده شده نه معنی خلاف ظاهر آن.
    و همچنین خدای متعال درباره وزن و کیل میفرماید: «و اوفوا الکیل اذا کلتم و زنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر و احسن تاویلا» (7) ترجمه:وقتیکه کیل میکنید کیل را ایفاء کنید-مکیال را درست پر کنید-و با ترازوی درست وزن نمائید این خوب است و از جهت تاویل بهتر میباشد) روشن است که مراد از تاویل کیل و وزن وضع اقتصادی خاصی است که در بازار داد و ستد در نقل و انتقال حوائج زندگی بوجود میآید و «تاویل‏» باین معنی خلاف ظاهر کیل و وزن نیست‏بلکه حقیقتی خارجی و روحی است که در کالبد کیل و وزن دمیده شده و با درستی و نادرستی آنها در آثار خود توانا و ناتوان میشود.
    و همچنین در جای دیگر میفرماید: «فان تنازعتم فی شی‏ء فردوه الی الله و الرسول... ذلک خیر و احسن تاویلا» (8) ترجمه:پس اگر در چیزی نزاع داشتید آنرا بخدا و رسول برگردانید...این خوب است و از جهت تاویل بهتر میباشد) پیدا است که مراد از «تاویل‏» رد منازعه بخدا و رسول همان پا بر جا بودن وحدت جامعه و استوار بودن پیوند روحی در جامعه میباشد و این حقیقتی است‏خارجی نه معنی خلاف ظاهر رد نزاع.
    و همچنین موارد دیگری که لفظ تاویل در قرآن مجید ذکر شده و جمعا با آنچه ذشت‏شانزده مورد میباشد، در هیچکدام از آنها نمیشود تاویل را بمعنی «مدلول خلاف ظاهر» گرفت‏بلکه به معنی دیگری است که (چنانکه در فصل آینده روشن خواهد شد) بلفظ تاویل که در آیه محکم و متشابه وارد شده نیز انطباق دارد و با اینحال موجبی برای اینکه‏لفظ تاویل را در آیه نامبرده بمعنی «مدلول خلاف ظاهر» بگیریم نیست.
    یب-معنی تاویل در عرف قرآن چیست؟
    آنچه از آیاتی که لفظ تاویل در آنها وارد است و برخی از آنها را در فصلهای گذشته نقل نمودیم بدست میآید، اینست که تاویل از قبیل معنی که مدلول لفظ باشد نیست چنانکه روشن است که در خوابهائی که در سوره یوسف نقل و تاویل شده هرگز لفظی که خواب را شرح میدهد بتاویل خواب دلالت لفظی-اگر چه خلاف ظاهر هم باشد-ندارد.
    و همچنین در قصه‏های موسی و خضر لفظ قصه‏ها بتاویلی که خضر برای موسی کرده دلالت ندارد و همچنین در آیه «و اوفوا الکیل اذا کلتم و زنوا بالقسطاس المستقیم‏» این دو جمله دلالت لفظی بر وضع اقتصادی مخصوص که تاویل امر است ندارد.
    و همچنین در آیه «فان تنازعتم فی شی‏ء فردوه الی الله و الرسول‏» دلالت لفظی بر تاویل خود که وحدت اسلامی است ندارد و اگر در سایر آیات دقت کنیم امر از همین قرار میباشد.
    بلکه در مورد خوابها تاویل خواب حقیقتی است‏خارجی که در صورت خاصی برای بیننده خواب جلوه کرده، همچنین در قصه موسی و خضر تاویلی که خضر اظهار میکند حقیقتی است که کارهائی که انجام داده از آن سرچشمه میگیرد و خود کار بنحوی بتاویل خود متضمن است و در آیه‏ای که بدرستی کیل و وزن امر میکند تاویل آن یک حقیقت و مصلحتی است عمومی که این فرمان تکیه بآن دارد و بنحوی تحقق دهنده او است و در آیه رد نزاع به خدا و رسول نیز به همین قرار است.
    بنابراین تاویل هر چیزی حقیقتی است که آنچیز از آن سرچشمه میگیرد و آنچیز بنحوی تحقق دهنده و حامل و نشانه اوست چنانکه صاحب‏تاویل زنده تاویل است و ظهور تاویل با صاحب تاویل است.
    این معنی در قرآن مجید نیز جاری است زیرا این کتاب مقدس از یک رشته حقائق و معنویات سرچشمه میگیرد که از قید ماده و جسمانیت آزاد و از مرحله حس و محسوس بالاتر و از قالب الفاظ و عبارات که محصول زندگی مادی ما است‏بسی وسیعتر میباشند.
    این حقائق و معنویات بحسب حقیقت در قالب بیان لفظی نمی‏گنجد تنها کاری که از ساخت غیب شده اینست که با این الفاظ بجهان بشریت هشیاری داده شده که با ظواهر اعتقادات حقه و اعمال صالحه خودشان را مستعد درک سعادتی بکنند که جز اینکه با مشاهده و عیان درک کنند راهی ندارد، و روز قیامت و ملاقات خدا است که این حقائق بطور کامل روشن و هویدا میشود چنانکه دو آیه سوره اعراف و آیه سوره یونس بدین معنی دلالت داشتند.
    خدای متعال برای اشاره باین معنی میفرماید: «و الکتاب المبین انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم‏» (9) ترجمه:سوگند بکتاب مبین، ما آنرا قرآنی عربی قرار دادیم تا شاید شما تعقل کنید و بدرستی آن در حالیکه پیش ما در ام الکتاب است‏بلند است (دست فهم عادی به او نمیرسد) و محکم است (نمیشود در او رخنه کرد) .
    انطباق آخر آیه بتاویل بآن معنی که ذکر شده واضح است و مخصوصا از آن جهت که فرموده «لعلکم تعقلون‏» و نفرموده «لعلکم تعقلونه‏» (شاید آن را تعقل کنید) زیرا علم بتاویل چنانکه آیه محکم و متشابه (و ما یعلم تاویله الا الله) حکم میکند اختصاص بخدا دارد و نیز بهمین جهت وقتی که در آیه محکم و متشابه اهل انحراف را بواسطه‏پیروی متشابهات نکوهش میکند میفرماید با این پیروی فتنه میخواهند و تاویل آنرا میجویند و نفرموده مییابند.
    پس تاویل قرآن حقیقت‏یا حقائقی است که در ام الکتاب پیش خداست و از مختصات غیب میباشد.
    و باز در جای دیگر نزدیک بهمین مضمون میفرماید: «فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظیم انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون تنزیل من رب العالمین‏» (10) پس سوگند بموقعهای ستارگان و بدرستی که این سوگندی است که اگر بدانید بزرگ است، این قرآنی است محترم در کتابی که محفوظ و پنهان است (ام الکتاب) کتابی است که جز پاک شدگان آن را مس نمی‏کنند تنزیل-فرو فرستاده شده-است از پیش خدای جهانیان) .
    چنانکه پیداست آیات کریمه برای قرآن دو مقام اثبات میکند مقام کتاب مکنون که از مس مس کننده‏ای مصون است و مقام تنزیل که برای مردم قابل فهم میباشد.
    چیزی که از این آیات علاوه بر آیات گذشته استفاده میشود استثنای «الا المطهرون‏» است که بمقتضای آن کسانی میتوانند بحقیقت و تاویل قرآن کریم برسند و این اثبات با نفیی که از آیه «و ما یعلم تاویله الا الله‏» در میآید منافات ندارد زیرا انضمام دو آیه بهمدیگر نتیجه استقلال و تبعیت میدهد یعنی میرساند که خدای متعال در علم باین حقائق مستقل است و کسی جز او این حقائق را نخواهد دانست مگر باذن او و تعلیم او.
    نظیر علم غیب که بموجب آیات بسیاری اختصاص بخدای متعال دارد و در آیه‏ای کسان پسندیده‏اش استثنا شده‏اند «عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول‏» (11) و از مجموع کلام نتیجه گرفته‏شده که علم غیب بنحو استقلال اختصاص بخدا دارد و جز او کسی را نشاید مگر باذن او.
    آری مطهرون بدلالت این آیات بحقیقت قرآن مس میکنند و بانضمام آیه کریمه «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا» (12) که بموجب اخبار متواتره در حق اهل بیت پیغمبر (ص) نازل شده است پیغمبر اکرم (ص) و خاندان رسالت (ع) از پاک شدگان و بتاویل قرآن عالمند.
    پی‏نوشتها:
    1- سوره آل عمران آیه 7
    2- سوره اعراف آیه 53
    3- سوره یونس آیه 39
    4- زیرا بیان معنی تاویل با اعتراف باینکه جز خدا کسی معنی تاویل را نداند مناقض است ولی اینان بعنوان احتمال ذکر میکنند
    5- خواب حضرت یوسف(ع)در آیه سوم سوره یوسف ذکر شده(وقتیکه یوسف بپدر خود گفت:ای پدر من در خواب یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم در حالیکه برای من سجده میکردند)و تاویل خواب در آیه صدم سوره از زبان یوسف(ع)نقل شده است.
    (یوسف پدر و مادر خود را-پس از آنکه بعد از سالها مفارقت در مصر بدیدارش رسیدند-بالای تخت‏برد و پدر و مادر و برادران برابر او بخاک افتادند و گفت:ای پدر اینست تاویل خواب من).
    و خواب ملک مصر در آیه چهل و سوم سوره ذکر شده است(ملک گفت من در خواب می‏بینم هفت گاو لاغر هفت گاو فربه را میخورند و هفت‏سنبل سبز و سنبلهای دیگر خشک)و تاویل آن در آیه 47 و 49 از زبان یوسف(ع)نقل شده(یوسف گفت:هفت‏سال با کوشش تمام میکارید و هر چه درویدید در سنبلش نگهدارید مگر کمی از خوراکی‏تان را، پس از آن هفت‏سال سخت میآید که ذخیره پیشین شما را میخورند مگر کمی از آنچه نگه میدارید پس از آن سالی میآید که در آن باران برای مردم میآید).
    و خواب مصاحبان زندان یوسف هم در آیه سی و ششم سوره ذکر شده(با یوسف دو جوان-یا دو غلام شاه-داخل زندان شدند یکی-بیوسف-گفت:من در خواب دیدم که انگور میفشرم و دیگری گفت:من در خواب دیدم که بسر خود نانی گذاشته‏ام که پرندگان از آن میخوردند).
    و تاویل خوابشان از زبان یوسف(ع)در آیه چهل و یکم سوره ذکر شده(ای دو رفیق زندان یکی از شما ساقی ملک میشود و دیگری صلب شود و پرندگان از سرش میخورند).
    6- آیه 71-82-سوره کهف.
    7- سوره اسری آیه 35
    8- سوره نساء آیه 59
    9- سوره زخرف آیه 4
    10- سوره واقعه آیه 80
    11- سوره جن آیه 27

    تلاوت، تدبر و عمل به قرآن

    تلاوت قرآن از افضل عبادات است و کمتر عبادتی به پایه آن می‏رسد، چرا که این تلاوت الهامبخش اندیشه در قرآن، و اندیشه و تفکر، سرچشمه اعمال صالح است.
    قرآن خطاب به پیامبر اسلام (ص) می‏گوید: «قم اللیل الا قلیلا. نصفه او انقص منه قلیلا. او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا، ...شب را جز کمی بپا خیز، نیمی از شب را (بیدار باش) یا کمی از آن کم کن، یا بر آن بیفزا، و قرآن را با دقت و تامل بخوان!» (1)
    و خطاب به همه مسلمانان می‏گوید: «فاقرؤا ما تیسر من القرآن، آنچه برای شما میسر است قرآن بخوانید!» (2)
    ولی همان گونه که گفته شد تلاوت قرآن باید وسیله‏ای برای تفکر و تدبر در معنی و محتوای آن باشد، و تفکر و اندیشه نیز باید، مقدمه عمل به قرآن گردد: «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها، آیا آنها در قرآن تدبر نمی‏کنند یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است‏» . (3)
    «و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر، ما قرآن را برای تذکر آسان ساختیم آیا کسی هست که متذکر شود (و عمل کند) !» (4)
    «هذا کتاب انزلناه مبارک فاتبعوه، این کتابی است پر برکت که (بر تو) نازل کردیم، پس از آن پیروی کنید!» (5)
    بنابراین آنها که به تلاوت و حفظ قرآن قناعت می‏کنند، و از «تدبر» و «عمل‏» به قرآن خبری ندارند، گر چه یکی از سه رکن را انجام داده، ولی دو رکن مهمتر را از دست داده‏اند و گرفتار خسارت عظیمی شده‏اند.
    پی‏نوشتها:
    1- سوره مزمل، آیات 2-4.
    2- سوره مزمل، آیه 20.
    3- سوره محمد، آیه 24.
    4- سوره قمر، آیه 17.
    5- سوره انعام، آیه 155

    عظمت قرآن

    لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من‏خشیة الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون.» «اگراین قرآن را بر کوهی فرو می‏فرستادیم، یقینا آن [کوه] را ازبیم خدا فروتن [و] از هم پاشیده می‏دیدی. و این مثل‏ها را برای‏مردم می‏زنیم باشد که آنان بیندیشند.»
    این کریمه که در باره‏قرآن‏شناسی است در حقیقت ناظر به عظمت و اهمیت قرآن است. سراین عظمت هم آن است که هر کلامی به اندازه متکلمش عظیم و بزرگ‏است، لذا دلیل حکمی که در این آیه آمده است هم اجمالا در این‏آیه یاد شده است هم به تفصیل در سه آیه بعد
    مفهوم متلاشی شدن کوه‏ها
    مضمون آیه این است که اگر این قرآن بر کوه نازل شود کوه رامتلاشی می‏بینید. کلمه «متلاشی‏» از شیئی مشتق نشده یعنی لا شی‏ءمی‏شود وگرنه باب تفاعلی نیست که یک ثلاثی مجرد داشته باشد.«تلاشی، یتلاشی‏» این چنین نیست این اصلش «لا یشی‏ء» است. از این‏کلمه «لا شی‏ء» باب تفاعل ساخته شده متلاشی می‏شود یعنی لا شی‏ءمی‏شود. «لرایته خاشعا متصدعا» یعنی متلاشی می‏شود چرا متلاشی‏می‏شود؟ نفرمود:«من خشیتنا» فرمود: «من خشیة الله‏» این‏التفات از یبت‏به خطاب برای تامین دلیل این حکم است پس اصل‏حکم این است که «لو انزلنا هذا القرآن علی جبال لرایته خاشعامتصدعا» چرا «من خشیتنا» نفرمود، بلکه فرمود: «من‏خشیة الله‏»، چون «الله‏» متکلم است هیچ موجودی نمی‏تواند تجلی‏الهی و کلام الهی را تحمل کند و همین معنا را در سه آیه بعد که‏در میان اسمای حسنای حق است‏بازگو می‏کند: «هو الله الذی لا اله الا هو» «هو الله الذی لا اله الا هو الملک‏القدوس‏» «هو الله الخالق الباری‏ء» که این سه آیه پشت‏سر هم‏در بیان توصیف و شرح اسمای حسنای آن متکلم است و اگر متکلم‏عظیم بود قهرا کلام او هم عظیم است و کلام او آن چنان عظیم است‏که کوه توان تحمل آن را ندارد. در این جا سخن از «خشیت‏» است‏نه خوف، بین خشیت و خوف، تفاوت وجود دارد; خشیت آن ترسی است‏که با تاثر قلبی همراه باشد ولی خوف این چنین نیست، لذاموحدان عالم فقط از خدا می‏ترسند از غیر خدا خشیتی ندارند،موحدان هم مانند دیگران از هر چیز گزنده و آسیب‏رسانی خائف‏اند:از مار، عقرب گزندگان و درندگان و یا بی‏احتیاطی ماشین‏هامی‏ترسند اما از هیچ چیز خشیت ندارند. خوف آن ترتیب اثر عملی‏است، ولی خشیت آن چیزی است که انسان آن را مبدا اثر بداند واز او بهراسد. در این جا هم سخن از خشیت الهی است، خشیت‏باشعور همراه است و نشانه آن است که کوه‏ها هم شعور دارند. برای‏اثبات شعور کوه‏ها و مانند آن چند دلیل می‏توان اقامه کرد: دلیل‏اول همان شعور عمومی است که خدا برای هر موجودی ثابت می‏کند که‏«له اسلم من فی السموات‏»، «لله یسجد ما فی السموات‏»،«یسبح لله ما فی السموات‏»، «فقال لها و للارض ائتیا طوعا وکرها» که این چند دسته از آیات قرآن کریم به خوبی دلالت می‏کندبر سرایت‏شعور عمومی. درباره کوه‏ها همان آیاتی که در سوره مبارکه «ص‏» و مانند آن‏آمده است که خدا به کوه‏ها دستور می‏دهند که با داود هم نواباشند نشانه آن است که آنها هم درکی و تسبیحی دارند.آیه شانزده به بعد سوره «ص‏» این است که: «انا سخرنا الجبال‏معه یسبحن بالعشی و الاشراق‏» و هم چنین در بحث‏های دیگرمی‏فرماید: «یا جبال اوبی معه‏» این که فرمود ما کوه‏ها رامسخر داود کرده‏ایم که صبح و شام همراه او تسبیح می‏کنند مثل یک‏نماز جماعتی که مامومین به امامشان اقتدا می‏کنند سلسله جبال‏به داود سلام الله علیه اقتدا می‏کردند. و هم چنین «یاجبال اوبی معه‏» این اوب یعنی رجوع تاویب یعنی آن شدت رجوع وکثرت رجوع است، اگر کسی چندین بار به خدای سبحان رجوع کندمی‏شود «اواب‏»; یعنی کسی که پر رجوع باشد. «آب‏» یعنی «رجع،مآب‏» یعنی مرجع آن کسی که اهل رجوع مکرر است‏به او می‏گوینداواب: «یا جبال اوبی معه‏» پس نشانه این است که کوه‏ها این‏شعور را دارند.
    انسان با عظمت‏تر است‏یا موجودات دیگر؟
    قرآن یک تعبیری در باره عظمت انسان‏ها نسبت‏به موجودات دیگرنظیر آسمان‏ها و زمین و سلسله جبال دارد و نیز تعبیر دیگری که‏مقابل این تعبیر است، گاهی به عده‏ای خطاب می‏کند که شما بزرگ‏ترید یا آسمان؟ خوب آسمان از شما بزرگ‏تر است: «ا انتم اشدخلقا ام السماء بناها» این دو دسته آیات در قرآن کریم مقابل‏هم هستند. به عبارت دیگر، یک سلسله آیاتی است که می‏گوید ازانسان کاری برمی آید که از آسمان‏ها ساخته نیست چه رسد به زمین‏و سلسله جبال:«انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان‏یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» وآیاتی مشابه این. پس این دسته از آیات دلالت می‏کند براین که ازانسان کاری ساخته است که از آسمان‏ها و زمین و سلسله جبال‏ساخته نیست و هم انسان بزرگ‏تر از آسمان‏ها و زمین است. دسته‏دیگر آیاتی است که می‏فرماید آسمان‏ها و زمین و کوه‏ها از شمابزرگ ترند. این دو دسته آیات جمعشان چگونه است. در نصایح‏لقمان به فرزندش آمده است که: «انک لن تخرق الارض و لن تبلغ‏الجبال طولا» هر چه گردن‏فرازی بکنی بالاخره قدرت نداری که‏زمین را بشکافی و به رفعت کوه‏ها برسی. در سوره مبارکه مؤمن(غافر) این چنین آمده است که:«لخلق السموات و الارض اکبر من خلق الناس و لکن اکثر الناس‏لا یعلمون‏» آفرینش آسمان‏ها و زمین از آفرینش مردم بزرگ‏تر است،ولی اکثر مردم نمی‏دانند. خوب اگر آسمان‏ها و زمین بزرگ‏تر ازمردم‏اند و انسان‏ها کوچک‏تر از آسمان‏ها و زمین‏اند، چرا ازآسمان‏ها حمل بار امانت‏برنیامده است؟ هم چنین در سوره مبارکه‏نازعات آیه 27 می‏فرماید: «ا انتم اشد خلقا ام السماء بنیها رفع‏سمکها فسویها و اغطش لیلها و اخرج ضحیها» پس این دسته از آیات‏می‏فرماید: آسمان‏ها و زمین از انسان‏ها بزرگ ترند. دسته دیگر ازآیات می‏فرماید: از انسان کاری ساخته است که از آسمان‏ها و زمین‏ساخته نیست. راه جمعش این است انسان اگر منهای آن روح و دین وعقل حساب بشود; یعنی همین بدن مادی باشد; هم چنان که کافر ومنافق خود را همین بدن مادی می‏پندارد، و می‏گوید: «ان هی الاحیاتنا الدنیا نموت و نحیی‏» و می‏گوید:«و ما یهلکنا الا الدهر» با همین بینش محدود مادی در برابروحی می‏ایستد. پس این انسان منهای عقل است، انسان منهای عقل‏می‏شود جرم مادی، قهرا زمین و کوه و آسمان از او بزرگ‏تر است،لذا لقمان در نصیحت‏خویش می‏فرماید: «انک لن تخرق الارض و لن‏تبلغ الجبال طولا» این طور که متبخترانه و مختالانه حرکت می‏کنی‏نمی‏توانی زمین را بشکافی و به گردن فرازی کوه‏ها نمی‏رسی، خداهم می‏فرماید: «لخلق السموات و الارض اکبر من خلق الناس‏» خدامی‏فرماید: «ا انتم اشد خلقا ام السماء بنیها» و این انسان است‏که بار امانت‏حمل نمی‏کند، این همان است که «مثل الذین حملواالقرآن ثم لم یحملوها» «مثل الذین حملوا الانجیل ثم لم‏یحملوها» همان است که «مثل الذین حملوا التوراة ثم لم‏یحملوها» اگر کسی زیر بار وحی نرود «مثل او کمثل الحماریحمل اسفارا» حمار و خلقت او هرگز از سلسله جبال و زمین‏بالاتر نیست، این که وحی بر او نازل شد و «فنبذوه وراءظهورهم‏» این انسان منهای عقل، هرگز از آسمان‏ها بالاتر نیست.اما آن انسانی که وحی را می‏پذیرد و می‏فهمد و عمل می‏کند این‏یقینا از آسمان‏ها بالاتر است، چون این آسمان‏ها جرم است و روزی‏بساط آن‏ها برچیده می‏شود: «و الارض قبضته یوم القیامة و السموات‏مطویات بیمینه‏» و بدن انسان می‏پوسد و دوباره خدا زنده می‏کنداما روح که هرگز نمی‏میرد، روح که هرگز از بین نمی‏رود، آسمان‏هابساطشان برچیده می‏شود و سلسله جبال بساطشان جمع می‏شود
    عظمت قرآن در طرح موضوعات
    این که در باره قرآن فرمود: قرآن چیزی است که اگر بر کوه نازل‏شود کوه نمی‏تواند تحمل کند، واقعش همین است، انسان وقتی نزدیک‏بعضی از آیات می‏رود از ترس برمی‏گردد که این آیه یعنی چه؟ هرچه هم تلاش و کوشش بکند به خودش اجازه ورود نمی‏دهد، یک نمونه‏آن را در این جا می‏آوریم: در قرآن در باره کوه‏ها آمده است که:ای پیامبر، از تو سؤال می‏کنند که وضع کوه‏ها چه خواهد شد:«یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربی نسفا فیذرها قاعا صفصفالا تری فیها عوجا و لا امتا» این آیه را می‏توان فهمید. یعنی‏سؤال می‏کنند در هنگام قیامت کوه‏ها وضعش چگونه خواهد شد؟ شمادرجواب بگو: «خداوند این کوه‏ها را درهم می‏کوبد و همه این‏دره‏های ناصاف با ریزش کوه‏ها صاف می‏شود و هیچ اعوجاج و امت وکجی در صحنه قیامت نیست.» در دنیا یک انسان ممکن است در اثرخلاف کاری خود را به گونه‏ای پنهان کند و از شهری به شهری دیگریا از مجمعی به مجمعی دیگر برود، اما در صحنه قیامت هیچ جایی‏برای استتار نیست نه تپه‏ای نه کوهی نه دامنه‏ای نه تلی و نه‏دیواری است:«لا تری فیها عوجا و لا امتا». قاع و صفصف این آیه را انسان‏می‏تواند بفهمد. یا این آیه که: «یوم تکون الجبال کالعهن‏المنفوش‏» این کوه‏ها که سنگین است ما سنگینی این‏ها را کم‏می‏کنیم مثل پنبه‏های ندافی شده مثل عهن و پنبه ندافی شده سبک‏می‏شوند. یا این آیه که: روزی فرا می‏رسد که جبال «کانت الجبال‏کثیبا مهیلا» این کوه‏ها که خیلی سفت و سخت است مثل یک تلی ازشن می‏شود که شما یک گوشه‏اش را اگر با انگشت‏بردارید بقیه‏می‏ریزد، این را می‏گویند «کثیب مهیل‏» این قبیل آیات را هم‏می‏توان فهمید اما می‏رسیم به این قسمت: «و سیرت الجبال فکانت‏سرابا» کوه‏ها می‏روند و می‏روند و سراب می‏شوند. اگر کسی نخواهدتوجیه کند، کوه‏ها سراب می‏شود یعنی چه؟سراب یعنی هیچ، انسان از دور خیال می‏کرد کوه است وقتی نزدیک‏رفت می‏بیند کوه نیست. چه قدر انسان باید توجیه کند تا این آیه‏را بفهمد. بعد ازاین که چندین وجه توجیه کرد بهترین وجه این‏است که اعتراف کند که من نمی‏فهمم. گاهی انسان در برابر بعضی‏از آیات قرار می‏گیرد و از ترس برمی‏گردد که این یعنی چه، چقدرما توجیه کنیم سراب یعنی هیچ. نه این که خرد یا ریز و یا سبک‏می‏شود بلکه «و سیرت الجبال فکانت‏سرابا» حالا ما «کانت‏» رابه «صارت‏» توجیه کردیم و حال این که «کانت‏» معنای کانت‏است نه معنای «صارت‏» حالا گیرم توجیه کردیم که آن جا سراب‏می‏شود، سراب یعنی هیچ، کوه چطور هیچ می‏شود؟ این فقط‏«در مورد» کوه است در مورد زمین و آسمان‏ها نیز این چنین است. این از آن آیاتی است که انسان واقعا حریم می‏گیرد

    ظاهر و باطن قرآن
    قرآن یک ظاهری دارد و یک باطنی، در بیانات حضرت امیر سلام الله‏علیه آمده است که: قرآن ظاهرش بسیار زیبا و جلوه گر و باطنش‏عمیق است. در خطبه هیجدهم نهج البلاغه آمده است که: «و لو کان‏من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا و ان القرآن ظاهره‏انیق و باطنه عمیق لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه و لا تکشف‏الظلمات الا به‏» خوب به این کتابی که ظاهرش زیباست و باطنش‏خیلی عمیق است و ما را هم دستور داده‏اند که هم در ظاهر و هم‏در باطن قرآن تدبر کنیم و هرچه هم انسان استخراج کند تمام‏نمی‏شود نه در طول زمان نه در عمق فکر متفکران، قهرا این عمیقی‏که وصف باطن قرآن است و ما را هم به تعمق در این قرآن وادارکرده‏اند غیر از آن تعمقی است که از دعائم و ریشه‏های کفر به‏شمار آمده است. در نهج البلاغه در کلمات قصار کلمه 31 آن جاکه: «و سئل علیه السلام عن الایمان‏» حضرت فرمود: ایمان چهاررکن و پایه دارد، آن گاه در باره کفر هم فرمود:«و الکفر علی اربع دعائم علی التعمق و التنازع و الزیغ‏و الشقاق‏» معلوم می‏شود آن تعمق در جهل و افراط و خودپسندی وامثال ذلک است که تعمق مذموم است و این تعمق در باطن قرآن‏است که «باطنه عمیق‏» و تعمق ممدوحقرآن که ظاهرش زیبا و باطنش عمیق است، چگونه و با چه روش‏هایی‏مردم را هدایت می‏کند؟ قرآن مدعی است که نه تنها برای هدایت‏مردم آمده است که «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی‏للناس‏» بلکه بهترین روش هدایت را قرآن به عهده دارد، هیچ‏کتابی نیست که همانند قرآن مردم را هدایت کند در آیه نهم سوره‏اسراء آمده است که: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم‏» پس‏هیچ کتابی همانند قرآن هادی مردم نیست.این روش هدایتی را خود قرآن با روش‏های گوناگونی معرفی کرده‏است
    راه استدلال: قرآن بارها به ما فرموده تعقل و تفکرکنید، این کار، تشویق به استدلال است، حتی خود قرآن هم از راه‏استدلال با ما سخن گفته است; مثلا می‏فرماید: «لو کان فیهماآلهة الا الله لفسدتا» «ام خلقوا من غیر شی‏ء ام هم‏الخالقون‏».احتجاجات انبیا علیهم السلام را بازگو کرد که فلان پیامبربرای اثبات توحید حق با فلان طاغی این چنین برهان اقامه کرد.نقل براهین عقلی از انبیاء سلف علیهم السلام در قرآن کم‏نیست. این‏ها خطوط کلی سه‏گانه است که هر کدام ده‏ها نمونه داردیکی این که ما را به تفکر و تعقل دعوت کرده است که این‏ها ده‏هاآیه دارد یکی این که برای ما و با ما با استدلال سخن گفت فرموداگر خدایی نیست‏بگو ببینم شما را که آفرید؟یا باید بگویید موجود خود به خود خلق می‏شود، یا باید بگوییدخودمان، خودمان را آفریدیم «ام خلقوا من غیر شی‏ء ام هم‏الخالقون‏» شما هر تلاش و کوششی بکنید این دو آیه مبارکه بدون‏مسئله دور و تسلسل قابل حل نخواهد بود، اگر بگویی «خلقوا من‏غیر شی‏ء» یعنی فعل فاعل نمی‏خواهد می‏شود تصادف، اگر بگویی که‏نه، فعل، فاعل می‏خواهد ولی فاعل فعل خود ماییم که می‏شود دور،اگر عین شما باشد، اگر مثل شما باشد که می‏شود تسلسل، این همان‏برهان عمیق فلسفی «دور و تسلسل‏» است، منتها همان طوری که‏این «ما کنا معذبین حتی نبعث رسولا» را وقتی به دست‏یک اصولی‏ماهر دادید بحث عمیق برائت را از این استنباط می‏کند، این جمله‏مبارکه «ام خلقوا من غیر شی‏ء ام هم الخالقون‏» را وقتی به‏حکیم دادید بحثهای عمیق عقلی را از آن استنباط می‏کند این نحوه‏استدلال چه برای اثبات اصل مبدا و چه برای توحید که قرآن با مابه عنوان احتجاج سخن گفت فراوان است. قرآن، در بخش دیگری ازروش استدلال نحوه استدلال انبیای سلف علیهم السلام را باطاغوتیان عصرش نقل می‏کند که فلان پیامبر با فلان طاغی این چنین‏استدلال کرده است. همه این‏ها براهین عقلی است و یکی از روش‏های‏هدایت ست‏برای کسانی که قدرت تفکر دارند.
    3- تهذیب نفس: اگر کسی نمی‏خواهد درس بخواند یا فرصت درس‏خواندن ندارد آیا راهی به شناخت‏حقایق دارد؟ قرآن می‏فرماید راه هدایت‏برای چنین افرادی از طریق راه تهذیب‏نفس و تصفیه قلب باز است. منتها تهذیب نفس را خود شارع مشخص‏کرده است. این که فرمود: «و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین‏»معلوم می‏شود همان طوری که با برهان یقین حاصل می‏شود با عبادت‏هم یقین به دست می‏آید. یک وقت کسی عبادت می‏کند برای این که‏مکلف به عبادت است و در جهنم نسوزد این یک همت است، گاهی هم‏عبادت می‏کند به شوق بهشت، لذا کتاب‏های دعا را ورق می‏زند ببیندکه برای کدام عبادت ثواب بیشتری از نظر بهشت‏یاد شده است که‏آن را بخواند. گاهی نه برای جهنم است و نه بهشت‏بلکه عبادت می‏کند که هر گونه‏حجاب را برطرف کند و معبود خود را ببیند و حق بر او روشن‏بشود، مثل «حارثة بن مالک‏». آیه «و اعبد ربک حتی یاتیک‏الیقین‏» هم راه تهذیب نفس است که در آن، هم راه مشخص شده وهم نتیجه. این «حتی‏»، در آیه شریفه، حتای «منفعت‏» است نه‏حتای تحدید نه یعنی عبادت بکن تا به یقین برسی که اگر به یقین‏رسیدی معاذ الله عبادت را ترک کنی، چون اگر عبادت را ترک کردی‏همان جا سقوط می‏کنی مثل این که به ما گفتند اگر خواستی دستت‏به کلید برق برسد این پله‏های نردبان را طی کن تا بالا بروی وکلید برق را بزنی، اگر کسی از پله‏های نردبان بالا رفت‏بعد گفت‏نردبان چیست گفتن همان و سقوط همان، اگر به ما گفتند پله‏های‏نردبان را بالا برو تا دستت‏به سقف برسد نه یعنی وقتی دستت‏به‏سقف رسید حالا نردبان را انکار کن و گرنه سقوط می‏کنی. پس این «حتی‏» حتای حد نیست، حتای منفعت است ; یعنی یکی ازفواید مترتبه بر عبادت پیدایش یقین است، «فاذا اتاک الیقین‏فاقم العبادة و حسنها و اتمها و اکملها» اگر یقین پیدا کردی‏بهتر و زیباتر عبادت بکن. این عبادت است که راه «حارثة بن‏مالک‏» است، نباید کسی بگوید این راه مخصوص معصومین علیهم‏السلام است، چون «حارثه‏» یک آدم عادی بود و در محضر حضرت‏این راه را یاد گرفت. این که فرموده‏اند: «قلب المؤمن عرش‏الرحمن‏» به این شرط که در این قلب کینه احدی نباشد، این قلب‏سالن رقص دنیا نباشد. چه قدر امیر المؤمنین صلوات الله و سلامه علیه آبروی دنیا وافراد دل‏باخته به دنیا را می‏برد، هیچ کسی در امت اسلامی به‏اندازه حضرت امیر دنیا را بی‏آبرو نکرد. او آن قدر دنیا رارسوا و مفتضح کرد و به طور غیر مستقیم دنیاخواه را رسوا کردکه آبرویی برای دنیا نگذاشت. شما یک دور به طور عمیق نهج‏البلاغه را مطالعه بفرمایید و در تشبیهات حضرت در باره دنیادقت کنید، گاهی دنیا را به صورت استخوان خوک در دست فرد جذام‏گرفته معرفی می‏کند، گاهی به صورت «عفطه عنز» و در جایی به‏صورت عطسه انف، گاهی به صورت «ورقه در دهان جراده‏».آن بزرگوار آن چنان آبروی دنیا را برد که در امت اسلامی احدی‏این چنین دنیا را بی‏حیثیت نکرد. اگر کسی دنیا را این طور بی‏آبرو کرد دنیازده را نیز هم چنین. حال این تعبیر حضرت (ع) رادر باره عده‏ای ببینید، ایشان در کلمات قصار شماره 367 این‏چنین می‏فرماید: «یا ایها الناس متاع الدنیا حطام موبی‏ء»پاییز که می‏شود ساقه‏ها زرد شده و می‏ریزند و خشک می‏شوند و بایک تکان همه از بین می‏روند، این را «حطام‏» می‏گویند، فرموداین حطامی است وبادار (موبی) یعنی بیماری وبا می‏آورد«فتجنبوا مرعاه‏» این جا جایی است وباخیز، اولا: حطام است‏دنیا برای کسی بهار نشده بلکه همیشه پاییز است و ساقه‏هایش هم‏حطام است، دست‏بزنی می‏ریزد و این ساقه هم وبا می‏آورد نچرید.«فتجنبوا مرعاه قلعتها احظی من طمانینتها و بلغتها ازکی من‏ثروتها حکم علی مکثر منها بالفاقة و اعین من غنی عنها بالراحة‏من راقه زبرجها اعقبت ناظریه کمها و من استشعر الشغف بها ملات‏ضمیره اشجانا» آن گاه فرمود: «لهن رقص علی سویداء قلبه‏». «سویدا» حبه شی‏ء و هسته مرکزی‏را می‏گویند، سویدای دل یعنی آن حبه، آن هسته مرکزی دل ، آن‏دل‏دل. خلاصه، فرمود در دل دل این اوباش دارند رقص می‏کنند:«لهن رقص علی سویداء قلبه هم یشغله و غم یحزنه کذلک حتی یؤخذبکظمه‏» خوب اگر چنان چه این چنین شد، آن دل توان این را نداردکه اهل عبادت باشد و از عبادت طرفی ببندد. اگر همه این‏ها را به‏دور انداخت می‏گوید «حارثة بن مالک‏» که بود که من نیستم. این‏تعبیر، تعبیر خوب و پسندیده‏ای است این که به ما می‏گویندمسابقه بدهید یعنی این که چرا او رفت و من نروم این «من‏»مذموم نیست، «فاستبقوا» همین است; یعنی مسابقه بدهید نه‏تنها مسابقه بدهید در مسابقه شرکت کنید «سارعوا» جلو بزنید،این راهی نیست که تصادف داشته باشد چون در این معارف و معانی‏تزاحمی نیست همه می‏گویند بیا تو بگیر بر خلاف تکالب دنیاست که‏همه می‏گویند من می‏خواهم بگیرم این تزاحم است اما در معارف هریک می‏گوید این دنیا را تو بگیر، این حطام را تو بگیر، این‏چراگاه وباخیز مال تو او می‏گوید مال تو من رفتم این سبقت درنجات از رذیلت و فراهم کردن فضیلت تزاحمی ندارد، لذا فرمود:تا توانستی سابقوا و استبقوا تا توانستی سارعوا نه تنهاسابقوا نه تنها مسابقه بدهید برنده بشوید، سرعت‏بگیرید، وقتی‏سرعت گرفتید امام متقین می‏شوید، لذا بگویید: «و اجعلناللمتقین اماما». برخی چون حل این گونه از معارف برایشان دشوار بود گفته‏اند که:«و اجعلنا للمتقین اماما» یعنی «و اجعل لنا من المتقین‏اماما» می‏فرماید چرا همت ما پست‏باشد که یک کسی که با تقواست‏امام ما باشد ما چرا امام المتقین نباشیم، چرا کاری نکنیم که‏همه مردم باتقوا به ما اقتدا کنند. این راه برای همه باز است‏این راه، راه تواضع است، اگر کسی متواضع‏تر و خاکسارتر شد این‏گونه حرف می‏زند، اگر «هو الله هو» شد این چنین حرف می‏زند ومی‏گوید: «و اجعلنا للمتقین اماما» خدایا توفیقمان بده که من‏طوری باشم که همه مردم باتقوا به من اقتدا بکنند یعنی علم وعمل و سیره علمی من برای مردم باتقوا الگو باشد. حالا بیاییم‏در قرآن معاذ الله تحمیل کنیم بگوییم، نه، قرائت آن این چنین‏نیست، بلکه این گونه است که: «و اجعل لنا من المتقین اماما».
    جمع میان سه راه هدایتی
    جمع هر سه راه عقل، تهذیب نفس وتعبد ایمانی ممکن و شدنی است; یعنی هم انسان با برهانی که خود قرآن اقامه کرده است هم باظواهر دینی و هم با تهذیب نفس می‏تواند حرکت کند. یقینی که‏خدای سبحان به ابراهیم سلام الله علیه داد با درس خواندن‏به دست نیامد، چون وضع حضرت ابراهیم مشخص بود:دوران کودکی را در غار گذراند کم کم آمد بیرون و فرمود: «وکذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من‏الموقنین.» ما ملکوت را نشانش دادیم تا او اهل یقین بشود.خوب این راه را هم که به ما نشان دادند فرمود: چرا شما درملکوت سفر نمی‏کنید؟ «ا و لم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض‏»ما را نه تنها تشویق کردند، توبیخ کردند که چرا نگاه نمی‏کنیدچرا نمی‏روید. پس یک راهی است رفتنی، به ما گفته‏اند که اگرقدری جلوتر رفتی هم اکنون که این جا نشستی جهنم و اهلش رامی‏بینی: «کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم‏» حالا ببینیدبر سر این آیه چه‏ها آوردند گفتند بین این دو جمله چیزی محذوف‏است کلا لو تعلمون علم الیقین مثلا عمل صالح می‏کنید بعد اگرمردید لترون الجحیم خوب بعد اگر مردید همه لترون الجحیمند چه‏کافر چه غیر کافر، دیگر نیازی ندارد که بفرماید اگر اهل یقین‏باشید جهنم را می‏بینید. چرا ما بگوییم آن در آیه شریفه فوق،وسطها محذوف است، لذا برخی چیزی به عنوان پسوند برای‏«لو تعلمون علم الیقین‏» در تقدیر گرفتند که با آن هم آهنگ‏نیست و یک چیزی به عنوان پیش‏وند برای «لترون الجحیم‏» ذکرکرده‏اند که با این هم‏سان نیست. چرا ما این چنین با قرآن‏برخورد کنیم، فرمود:«کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم ثم لترونها عین الیقین‏ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم‏» فرمود شما اگر اهل علم الیقین‏باشید جهنم را می‏بینید نشانش این است که عده‏ای هم دیدند، درنتیجه این راه رفتنی است. پس این که فرمود: «ان هذا القرآن‏یهدی للتی هی اقوم‏»، سه راه را به ما نشان داد جمعش هم‏میسر است هیچ کس در هیچ شرایطی نمی‏تواند بهانه بیاورد، بعضی‏که اهل تهذیب نفس نیستند برای آنها سخت است، چون هر شب بایدغذا بخورند و همیشه باید بخوابند، بالاخره یک نماز صبحی هم‏می‏خوانند دیگر حالا هرچه شد، شد اهل این که شب کم غذا بخورد،یک مقداری سبک باشد سحری داشته باشد اهل این نیست. این گونه‏افراد بالاخره اهل فهم که هستند، اگر اهل فهم و تفکر عقلی‏باشند با استدلال. بعضی هستند که نه اهل استدلال‏اند و نه اهل‏تهذیب، بلکه اهل ظواهر دینی‏اند، قرآن این راه ظواهر دینی رابه آنان معرفی کرده است; یعنی هم با ظواهر دینی در آن جا که‏ظواهر دینی به نصاب اعتبار رسیده است و هم با براهین عقلی واستدلال‏ها آن جا هم در صورتی طبق براهین به حد نصاب استدلال‏رسیده باشد و هم از راه تهذیب نفس در صورتی که تهذیب به شرایطبه نصاب لازم رسیده باشد وعده خدای سبحان هم که هست: «الذین‏جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» هم ما را تشویق کرد و هم فرمودکه اگر یک قدری این راه را طی کردی من نشانت می‏دهم و هدایتت‏می‏کنم.

    مسلمین در هر عصری متناسب با امکانات فکری و عملی خود تحت تاثیر شوق و عشقی که به کتاب آسمانی خود داشتند درباره قرآن کار کرده‏اند، از قبیل یاد گرفتن و به خاطر سپردن، قرائت نزد استادان قرائت و تجوید، تفسیر معانی، توضیح و شرح لغات قرآن در کتب لغت مخصوص این کار، بر شمردن آیات و کلمات و حتی حروفی که در مجموع قرآن به کار رفته است، تدقیق در معانی آن و استفاده از آن در مسائل حقوقی، اخلاقی، اجتماعی، فلسفی، عرفانی، علمی و زینت دادن گفته‏ها و نوشته‏های خود به آیات قرآن، کتیبه‏های بسیار عالی یا گچ‏بریها و کاشی کاریها، نوشتن آن با خطوط بسیار زیبا، تذهیب آن، آموختن آن به فرزندان خود قبل از هر آموزش دیگر، تدوین نحو و صرف زبان عربی به خاطر قرآن، ابداع و ابتکار علم معانی و بیان و بدیع، جمع آوری لغات زبان عربی و امثال اینها.
    عشق و علاقه‏مسلمین به قرآن منشا و مبدا یک سلسله علوم ادبی و عقلی‏شد که اگر قرآن نمی‏بود این علوم به وجود نمی‏آمد

    قرآن مجید در دلالت‏خود مستقل است

    قرآن مجید که از سنخ کلام است مانند سایر کلامهای معمولی از معنی مراد خود کشف میکند و هرگز در دلالت‏خود گنگ نیست و از خارج نیز دلیلی وجود ندارد که مراد تحت اللفظی قرآن جز آنست که از لفظ عربیش فهمیده میشود.
    اما اینکه خودش در دلالت‏خود گنگ نیست زیرا هر کس بلغت آشنائی داشته باشد از جملات آیات کریمه معنی آنها را آشکارا میفهمد چنانکه از جملات هر کلام عربی دیگر معنی میفهمد.
    علاوه بر این بآیات بسیاری از قرآن برمیخوریم که در آنها طائفه خاصی را مانند بنی اسرائیل و مؤمنین و کفار و گاهی عموم مردم را متعلق خطاب قرار داده مقاصد خود را بایشان القاء میکند (1) یا با آنان باحتجاج میپردازد یا بمقام تحدی برآمده از ایشان میخواهد که اگر شک و تردید دارنددر اینکه قرآن کلام خداست مثل آن را بیاورند و بدیهی است که تکلم با مردم با الفاظی که خاصیت تفهیم را واجد نیست معنی ندارد و همچنین تکلیف مردم بآوردن مثل چیزی که معنی محصلی از آن فهمیده نمیشود قابل قبول نیست.
    علاوه بر این خدای متعال میفرماید: «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها» (2) ترجمه:آیا قرآن را تدبر-پی گیری آیات با تامل-نمیکنند یا بدلهائی قفلهاشان زده شده) و میفرماید: «افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» (3) ترجمه آیه گذشت) .
    دلالت آیه‏ها بر اینکه قرآن تدبر را که خاصیت تفهم را دارد می‏پذیرد و همچنین تدبر اختلافات آیات را که در نظر سطحی و ابتدائی پیش میآید حل میکند روشن است و بدیهی است که اگر آیات در معانی خودشان ظهوری نداشتند تامل و تدبر در آنها و همچنین حل اختلافات صوری آنها بواسطه تامل و تدبر معنی نداشت.
    و اما اینکه راجع بنفی حجیت ظواهر قرآن دلیلی از خارج نیست زیرا چنین دلیلی وجود ندارد.
    جز اینکه برخی گفته‏اند در تفهیم مرادات قرآن ببیان تنها پیغمبر اکرم (ص) یا ببیان آنحضرت و بیان اهل بیت گرامش باید رجوع کرد.
    ولی این سخن قابل قبول نیست زیرا حجیت‏بیان پیغمبر اکرم (ص) و امامان اهل بیت (ع) را تازه از قرآن باید استخراج کرد و بنابر این چگونه متصور است که حجیت دلالت قرآن ببیان ایشان متوقف باشد بلکه در اثبات اصل رسالت و مامت‏باید بدامن قرآن که سند نبوت است چنگ زد.
    و البته آنچه گفته شد منافات ندارد با اینکه پیغمبر اکرم (ص) وائمه اهل بیت (ع) عهده‏دار بیان جزئیات قوانین و تفاصیل احکام شریعت-که از ظواهر قرآن مجید بدست نمیآید-بوده‏اند.
    و همچنین سمت معلمی معارف کتاب را داشته‏اند چنانکه از آیات ذیل در میآید: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم‏» (4) ترجمه:و فرو فرستادیم بتو ذکر-قرآن-را برای اینکه آنچه را بمردم نازل شده برای‏شان بیان و روشن کنی) . «و ما آتاکم الرسول فخذوه و مانها کم عنه فانتهوا» (5) ترجمه:آنچه را پیغمبر برای شما آورد یعنی امر کرد بگیرید و بپذیرید و آنچه از آن نهی کرد خودداری کنید) «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله‏» (6) ترجمه:ما هیچ پیغمبری را نفرستادیم مگر برای اینکه باذن خدا اطاعتش کنند) . «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة‏» (7) ترجمه:خدا است آنکه در میان جماعت امی از خودشان پیامبری برانگیخت که آیات خدا را بر ایشان تلاوت میکند و آنان را تزکیه مینماید، و بر ایشان کتاب و حکمت را تعلیم میدهد) .
    بموجب این آیات پیغمبر اکرم (ص) مبین جزئیات و تفاصیل شریعت و معلم الهی قرآن مجید میباشد و بموجب حدیث متواتر ثقلین پیغمبر اکرم ائمه اهل بیت را در سمتهای نامبرده جانشینان خود قرار داده است.و این مطلب منافات ندارد باینکه دیگران نیز با اعمال سلیقه‏ای که از معلمین حقیقی یاد گرفته‏اند مراد قرآن مجید را از ظواهر آیاتش بفهمند.
    پی‏نوشتها:
    1- امثال یا ایها الذین کفروا و یا اهل الکتاب و یا بنی اسرائیل و یا ایها الناس که بسیار است.
    2- سوره محمد آیه 24
    3- سوره نساء آیه 82
    4- سوره نحل آیه 44
    5- سوره حشر آیه 7
    6- سوره نساء آیه 64
    7- سوره جمعه آیه 2.

    قرآن مجید کتابی است جهانی

    قرآن مجید در مطالب خود اختصاص بامتی از امم مانند امت عرب یا طائفه‏ای از طوائف مانند مسلمانان ندارد، بلکه با طوائف خارج از اسلام سخن میگوید چنانکه با مسلمانان میگوید، بدلیل خطابات (1) بسیاری که بعنوان کفار و مشرکین و اهل کتاب و یهود و بنی اسرائیل و نصاری دارد و با هر طائفه‏ای از این طوائف باحتجاج پرداخته آنان را بسوی معارف حقه خود دعوت میکند.
    و همچنین قرآن مجید با هر یک از این طوائف باحتجاج و دعوت میپردازد و هرگز خطاب خود را مقید بعرب بودن آنان نمیکند چنانکه در مورد مشرکین-بت‏پرستان-میفرماید: «فان تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة فاخوانکم فی الدین‏» (2) و در مورد اهل کتاب-یهود و نصاری و مجوس نیز که از اهل کتاب محسوبند-میفرماید: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم ان لا تعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله‏» (3) ترجمه:بگو ای اهل کتاب بیائید بسوی کلمه‏ای که در میان ما و شما بطور مساوی پذیرفته شود و آن اینست که جز خدای متعال کسی را نپرستیم و انبازی برای وی قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر از خدایان خود اتخاذ نکنند) چنانکه می‏بینیم هرگز نفرموده:اگر مشرکین عرب توبه کنند و نفرموده:ای اهل کتابی که از نژاد عرب میباشید.
    آری در بدو طلوع اسلام که دعوت از جزیرة العرب ببیرون تجاوز نکرده بود طبعا خطابات قرآنی بامت عرب القا میشد ولی از سال شش هجرت که دعوت ببیرون شبه جزیره راه یافت هیچ موجبی برای توهم اختصاص نبود.
    گذشته از این آیات آیات دیگری دلالت‏بر عموم دعوت میکند مانند آیه کریمه: «و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ‏» (4) ترجمه:وحی شده است‏بر من این قرآن برای اینکه شما را انذار کرده بترسانم و هر که را که این قرآن-یا انذار-بوی برسد) .
    و آیه کریمه: «و ما هو الا ذکر للعالمین‏» (5) و آیه: «ان هو الا ذکر للعالمین‏» (6) ترجمه:نیست قرآن مگر یادآوری برای همه جهانیان) .
    و آیه کریمه: «انها لاحدی الکبر نذیرا للبشر» (7) ترجمه:بدرستی این آیه یکی از بزرگترین آیات میباشد در حالیکه ترساننده بشر است) .
    بحسب تاریخ نیز، اسلام عده‏ای از ارباب مذاهب مختلفه مانند بت‏پرستان و یهود و نصاری و همچنین از امتهای گوناگونی مانند سلمان فارسی و صهیب رومی و بلال حبشی بثبوت رسیده است.
    پی‏نوشتها:
    1- این خطابات و احتجاجات در آیات بسیاری است و نیازی بنقل آنها نیست.
    2- سوره توبه آیه 11
    3- سوره آل عمران آیه 64
    4- سوره انعام آیه 19
    5- سوره قلم آیه 52
    6- سوره ص آیه 87
    7- سوره مدثر آیه 36

    قرآن مجید کتابی است کامل

    قرآن مجید مشتمل است‏بر هدف کامل انسانیت و آنرا بکامل‏ترین وجهی بیان میکند زیرا هدف انسانیت که با واقع بینی سرشته شده جهان بینی کامل و بکار بستن اصول اخلاقی و قوانین عملی است که مناسب و لازمه همان جهان بینی باشد و قرآن مجید تشریح کامل این مقصد را بعهده دارد.
    خدای متعال در وصف آن میفرماید: «یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم‏» (1) ترجمه:هدایت میکند قرآن مجید بسوی حق-در اعتقاد-و بسوی راهی راست-در عمل-) و باز در جائی دیگر پس از ذکر تورات و انجیل میفرماید: «و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه‏» (2) ترجمه:و فرو فرستادیم اینکتاب را بسوی تو بحق در حالیکه کتاب آسمانی را در برابر خود دارد تصدیق مینماید و مسلط و نگهبانست نسبت‏بآن) .
    و باز در اشتمال قرآن بحقیقت‏شرایع انبیاء گذشته میفرماید: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی‏» (3) ترجمه:تشریع کرد برای شما امت محمد آنچه را که بنوح سفارش کرد و آنچه را که بتو وحی کردیم و آنچه را که بابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم) .
    و بطور جامع میفرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی‏ء» (4) ترجمه:و تدریجا فرو فرستادیم بسوی تو این کتاب را در حالی که بیان‏کننده هر چیزی است) .
    محصل آیات قبلی اینست که قرآن مجید بحقیقت مقاصد همه کتب آسمانی مشتمل است و زیاده،و اینکه هر چیزی را که بشر در پیمایش راه سعادت و خوشبختی از اعتقاد و عمل بآن نیازمند میباشد درین کتاب بطور تام و کامل بیان شده است.
    پی‏نوشتها:
    1-سوره احقاف آیه 30
    2-سوره مائده آیه 52
    3-سوره شوری آیه 13
    4-سوره نحل آیه 89

    قرآن مجید کتابی است همیشگی

    بحثی که در فصل گذشته (1) بر گذار شد برای اثبات این مدعا کافی میباشد زیرا بیانی که نسبت‏بیک مقصد و مطلب بطور مطلق تام و کامل باشد اعتبار و صحتش محدود بوقت و مخصوص بزمان معین نخواهد بود، و قرآن مجید بیان خود را تام و کامل میداند و ماوراء کمال چیزی نیست، خدای متعال میفرماید: «انه لقول فصل و ما هو بالهزل‏» (2) ترجمه:قرآن سخنی است‏برنده-جدا کننده حق از باطل-و هزل و یاوه سرائی نیست) .
    و همچنین معارف اعتقادی حقیقت‏خالص و واقعیت محض میباشد و اصول اخلاقی و قوانین عملی که بیان داشته نتائج و موالید واقعی همان حقایق ثابته است و چنین چیزی بطلان پذیر و بمرور زمان قابل نسخ نیست‏خدای متعال میفرماید. «و بالحق انزلناه و بالحق نزل‏» (3) ترجمه:قرآن را بحق نازل کردیم او نیز بحق نازل شد-یعنی در حدوث و بقاء خود از حق جدا نشد-) و باز میفرماید: «فماذا بعد الحق الا الضلال‏» (4) ترجمه:جز ضلالت و گمراهی پس از حق چیزی هست؟-از حق که گذشتی جز ضلالت نمی‏ماند-) .و در جایی دیگر از کلام خود بطور جامع میفرماید: «و انه لکتاب عزیز لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه‏» (5) ترجمه:بدرستی قرآن کتابی است عزیز-منیع الجانب که هر تعدی را با قدرت از خود دفع میکند-باطل از پیش روی و از پشت‏سر بسوی او نمیآید-یعنی نه اکنون و نه در آینده بطلان و نسخ پذیر نیست) .
    البته بحثهای زیادی در اطراف ابدیت احکام قرآنی کرده شده و میتوان کرد ولی از موضوع بحث این کتاب که موقعیت قرآن است پیش مسلمانان بطوری که خود قرآن دلالت دارد-بیرون است.
    پی‏نوشتها:
    1- رجوع شود به مقاله قرآن مجید کتابی است کامل
    2- سوره طارق آیه 14
    3- سوره اسری آیه 105
    4- سوره یونس آیه 32
    5- سوره حم سجده آیه 42
    ویرایش توسط اخلاقي : ۱۳۸۷/۰۴/۱۱ در ساعت ۱۸:۱۸

  4. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۷
    نوشته
    1
    مورد تشکر
    0 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    نماز در سوره بقره
    نماز از جمله عباداتی است كه علاوه بر این كه در قرآن در آیات زیادی بر آن تأكید شده، همراه با عبادات و دستورات دینی مختلفی نیز آمده است. كه در این مطلب به آن اشاره می كنیم.
    نماز و انفاق

    در سوره بقره از جمله صفات پرهیزكاران را اقامه نماز و انفاق بر می شمارد... و یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون"(1)... و نماز به پای دارند و از هر چه روزی شان كردیم ( به فقیران) انفاق كنند."
    نماز و زكات

    در آیات زیادی از قرآن، نماز همراه با زكات مطرح شده است. زیرا نماز رابطه با خالق را محكم می كند و زكات به استحكام رابطه های بین خلق كمك می كند:" واقیمواالصلوة و اتواالزكوة..."(2) و نماز به پا دارید و زكات بدهید... ."
    نماز و روزه

    " واستعینوا بالصبر و الصلوة..."(3) و از صبر و نماز یاری جویید... .
    در تفاسیر و روایات مختلف، مراد از صبر را در این آیه، روزه دانسته اند.(4)
    نماز و حج

    " واذ جعلناالبیت مثابة للناس و امناً واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی..."(5) ( و به خاطر بیاورید) هنگامی را كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان برای مردم قرار دادیم ( و برای تجدید همین خاطره) از مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود انتخاب كنید... ."
    پی نوشت ها:

    1. بقره/ 3 و نیز در آیه 29 سوره فاطر و آیه 38 سوره شوری این دو همراه آمده اند.
    2. بقره/43 و در آیات زیاد دیگری از جمله در آیات83، 110، 177و 277 همین سوره، این دو همراه ذكر شده اند.
    3. بقره/45 و نیز در آیه 153 همین سوره به این مضمون آمده است.
    4. به ترجمه تفسیرالمیزان ج1، صفحه 230 و تفسیر نمونه ج1، صفحه 218 مراجعه شود.
    5. بقره/125.
    ویرایش توسط mortazazia : ۱۳۸۷/۱۰/۲۹ در ساعت ۲۰:۳۲

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود