جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: ذات واجب الوجود و ،اوصاف آن؟ ( فهرست )
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۸, ۰۹:۵۲ #1
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
ذات واجب الوجود و ،اوصاف آن؟ ( فهرست )
{{{باتوجه به اینکه در تاپیک هستی شناسی ، موضوع آیا جهان تصادفی پدید آمد؟ ؛ روشن شد که هستی نیاز به علت دارد و علت نمیتواند مادی یا ممکن الوجود باشد،}}} دراین بخش درباره ذات واجب الوجود و اوصاف آن بحث میشود.
درسالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) امید است با استعانت از آن نور پرفیض بحث واجب الوجود به سرانجامی نیک برسد.
واجب الوجود کیست و چیست؟
مباحثی که قابل طرح و بحث است شامل:
1- معنی وجود
2- معنی ماهیت
3 اصالت وجود و عارضی بودن ماهیت
4- دلیل بدیهی بودن وجود
5- دلیل بی نیازی وجود به علت (برهان لمی)
6- دلیل بسیط بودن وجود
7- وجود حقیقت مشککه است
8- هر شی تا واجب نشود وجود پیدا نمیکند
9- هرمفهومی درمقیاس با وجود یا واجب یا ممکن یا ممتنع است. (درخارج وجود یا واجب است یا ممکن)
10- واجب الوجود علت ممکن الوجوداست .
11- اثبات ذات واجب الوجود
12- ماهیت نداشتن ذات واجب الوجود
13- بسیط بودن ذات واجب الوجود
14- واجب الوجود واجب الوجود است از جمیع جهات
15- عوالم 4 گانه وجود:
16- اوصاف واجب الوجود ..... اوصاف رئیسه خداوند:
- حیات خداوند
- وحدانیت خداوند
- علم خداوند
- قدرت خداوند
و.....
ویرایش توسط hoseintabar : ۱۳۸۷/۰۳/۳۱ در ساعت ۱۰:۲۱
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۸, ۱۰:۳۹ #2
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
تعریف وجود ... ( بخش 1 )
قبل از ورود به بحث لازم است مفهوم واژه کلیدی موضوع یعنی وجود(هستی) و ماهیت (چیستی) مشخص و تعریف گردد تا خواننده از درک و لذت مباحث فلسفی بیشتر بهره مند گردد.
تعریف وجود:وجود گاهی به صورت معنای حرفی به کار می رود که رابط میان قضایا بوده و در فارسی از آن به «است» تعبیر می شود
و زمانی به صورت معنای مصدری به کار می رود که دربردارنده نسبت به فاعل است و مرادف فارسی آن لفظ «بودن» است.
و گاهی به صورت اسم مصدری به کار می رود که مرادف فارسی آن لفظ «هستی» است.
آنچه در اینجا مورد بحث است همان معنای اسم مصدری وجود است نه معنای حرفی و نه معنای مصدری آن. {فلاسفه معتقدند «وجود» امری بسیط و بدیهی است(1)} لذا بی نیاز از تعریف و بلکه اساساً «تعریف حقیقی» آن امکان پذیرنیست و آنچه در تعریف آن ذکر می شود «تعریف لفظی» وجود است.
حکیمان برای اشیاء چهار نوع وجود قائلند که دو وجود حقیقی (وجود خارجی و ذهنی) و دو وجود اعتباری (وجود لفظی و کتبی) و قراردادی است و این چهار نوع وجود عبارتند از:
1- وجود خارجی: مانند وجود ما و وجود اشیایی که اطراف ماست.
2- وجود ذهنی: همان علم ما به اشیاء خارجی و مفاهیم دیگری است که در ذهن ما نقش بسته است؛
3- وجود لفظــــــی: انسان برای هر معنایی که می شناسد و نیاز به تفهیم و تفاهم آن دارد، لفظ ویژه ای قرار می دهد تا معانی را به جای آنکه خودشان را بیاورد با کمک الفاظ حاضر سازد. طوری که اگر لفظ موجود شود گویا آن مفهوم و معنا وجود یافته است؛
4- وجود کتبی: الفاظ به تنهایی همه نیازهای انسان را برطرف نمی سازد، زیرا اختصاص به طرفین گفتگو دارد. از این رو، باید برای رساندن معنا به کسانی که در مجلس سخن حضور ندارند و یا در آینده به وجود خواهندآمد، وسیله دیگری جست، برای این مهم انسان خط را اختراع کرد و بدین نحو، خط وجودی برای الفاظ شد و لفظ هم وجودی برای معنا، لذا می توان گفت وجود، خط وجودی برای لفظ و وجود، لفظ وجودی برای معنا است و این وجود مجازاً به لفظ و معنا نسبت داده می شود.
ادامه دارد..............
پاورقی:
1- کلیات فلسفه؛ علی شیروانی، انتشارات دارالثقلین، ج اول 1378.
__________________
ویرایش توسط hoseintabar : ۱۳۸۷/۰۳/۳۱ در ساعت ۱۰:۲۲
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۸, ۱۷:۴۶ #3
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
تعریف ماهیت ؟ ( بخش 2 )
1- ماهیت چیست؟
ماهیت یک شی ، چیستی آن را گویندو ماهیت ذاتا نسبتش به وجود و عدم مساوی است.
شکی نداریم که یک سلسله امور واقعی ودارای آثار واقعی هست .
ونیز شک نداریم که این امور واقعی درعین حال که درخارج یک جیز هستندولی درمقام تعقل و تحلیل عقلی و ذهنی دومفهوم از آن انتزاع می کنیم که باهم فرق دارند. و آن مفهوم وجود و ماهیت است. بعبارت دیگر:
-هر فردی که در پی شناخت اشیاء باشد ، از آن دو چیز مىفهمد،
یکى هستى آن واقعیت و شىء و دیگرى چیستى آن واقعیت و شىء که در اصطلاح به هستى، (وجود) و به چیستى( ماهیت) گویند. مثلاً وقتى که به یک انسانى برمىخوریم، از آن دو چیز مىفهمیم. یکى چیستى و ماهیت انسانى اوو دیگرى هستى و وجوداو. بنابر این همهى واقعیات امکانى دور و بر ما داراى دوجهت وجودى و ماهوى هستند-
پس، وجودهستی چیزی را گویند وماهیت حدود و مشخصات آن چیز را گویند.
2- کدام یک از وجود یا ماهیت اصالت دارد؟
فلاسفه مشاء قائل به اصالت وجودند و فلاسفه اشراق قائل به اصالت ماهیت و حق با فلاسفه مشاءاست یعنی وجود اصالت دارد وماهیت عارض بر آن است زیرا:
1- هرگاه به ماهیت اشیاء توجه کنیم، درخواهیم یافت که ماهیت فى حد نفسها وبه خودى خود، وجودى را براى خویشتن خویش اقتضاء نمىکند و در ذات خود وجودى نهفته ندارد. هم چنان که اقتضاى عدم خویش را ندارد و به تعبیرى فنّى از ماهیت «من حیث هى هى لیست الاّ هى لاموجوده و لامعدومه» و هنگامى لباس واقعیت در آن دیده مىشود که وجود پیداکند. پس ماهیت فى حد نفسه واقعیت پیدا نمىکند و بلکه با وجود، واقعیتدار مىشود.
2- ماهیت در ذاتش محل کثرت است واختلاف . زیرا با ماهیت افراد از هم تشخیص داده میشوند. حال اگر ماهیت اصیل باشدوحدت حقیقی درعالم محقق نخواهد یافت. درحالی که ما درعالم وحدت حقیقی داریم(یعنی همه هستی درعالم درحقیقت یکی بیش نیست)
3- ماهیت گاهی در ذهن هم قرارمیگیرد و برای ماهیت ذهنی هیچ اثری نیست . مانند انسانی را که درذهن فرض کنیم .وگاهی هم در خارج قراردارد که منشاء اثر است مانند انسانی که درخارج ذهن وجود دارد حال اگر اصالت با ماهیت باشد فرقی بین دو وجود خارجی و ذهنی پیدا نمیشود. درحالی که وجود ذهنی اثر ندارد ولی وجود خارج از ذهن اثر دارد.
4- ماهیت از حیث ماهیت بودن نسبت به امور تقدم و تاخر و شدت و ضعف و قوه و فعل و..ندارد. در حالی که ما می بینیم وجود های خارجی نسبت به هم شدت و ضعف و فعل و قوه و تقدم و تاخر و..دارند پس وجود اصالت دارد و ماهیت عارض بر آن است. (1)
نتیجه:
1- درهستی دومفهوم است یکی وجود و دیگری ماهیت .
2- وجود مقدم بر ماهیت و اصیل است و ماهیت عارض بر وجود است.
پاورقی:
1- بدایة الحکمة- علامه طباطبائی ص32 فی اصالة الوجود..
ادامه دارد.........
ویرایش توسط hoseintabar : ۱۳۸۷/۰۳/۳۱ در ساعت ۱۰:۲۴
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۸, ۱۹:۰۵ #4
جناب حسینتبار ، ممنون بحث جالبیه با وجود اینکه من خیلی از فلسفه سر در نمی آرم ولی تا حدودی متوجه فرمایشاتتون شدم
حالا هم یه سوال برام پیش اومده
اصالت ماهیت یا وجود به معنی یکی بودنه ؟ یعنی اگه ما اصالت وجود رو قبول داریم به این معناست که وجود حقیقی یکی است و اون همون ذات واجب الوجوده ، که هم باید باشه و هم باید یکی باشه ، حالا اصیل بودن ماهیت هم به همین معناست ؟ (البته متوجه شدم که صحیحش همون اصالت وجوده ، فقط برای اینکه تصور درستی از اصالت ماهیت داشته باشم اینو پرسیدم)
مهدیا کعبه شد از تاب تو بی تاب بتاب
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۸, ۲۲:۴۴ #5
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
[quote]
با سلام خدمت سرکار سار خانم محترمبا تشکر از توجه شما
همانطوریکه مستحضرید : مفهوم وجود با مفهوم ماهیت در تحلیل عقلی و از لحاظ مفهومی دو چیز است. ولی در تحقق وخارج از عقل ،هر دو در یک چیز نمود دارند.
مثلا یک وقت شما درذهنتان ، انسان کلی را تعقل می کنید بدون در نظر داشتن حدود و مشخصات آن . دراینجا دوچیز به نام وجود و نبز ماهیت یعنی خصوصیات آن وجود درذهنتان می آید. و میتونید مفهوم ایندو را ازهم تفکیک کنید.
اما وقتی در بیرون از ذهنتان بخواهید انسان مشخص مثل علی را نشان دهید باز هم دو چیز هست یکی وجود آن انسان که دارای سر و دست و پا و...است
و دیگری حدود آن انسان مثلا سفید پوست بودن علی یا بلند قد بودن علی یا مهربان بودن علی و... تا با این خصوصیات و حدود علی از دیگر انسانها متمایز گردد. اما دراینجا دیگر علی و خصوصیات و حدود او به هیچ وجه از هم تفکیک نمیشود .
بله وجود حقیقی یکی است و آن واجب الوجود است و وجودات کثیره ،مشککه هستند که بعدا توضیح میدهیم. اما ماهیت بمعنی یکی بودن نیستزیرا همانطوریکه درپست 2 در دلیل 1 و2 ذکر شد ماهیت ذاتا نه وجود است نه عدم و اساسا ماهیت یعنی کثرت و اختلاف و پس از اینکه وجودی پیداشد ماهیت براو بار میشود.، حالا اصیل بودن ماهیت هم به همین معناست ؟ (البته متوجه شدم که صحیحش همون اصالت وجوده ، فقط برای اینکه تصور درستی از اصالت ماهیت داشته باشم اینو پرسیدم)
همانطوریکه دیدید حد اقل 4 دلیل بر اصالت وجود هست.
بعد ان شاءالله ثابت میکنیم که وجود بر دو قسم هست یکی واجب الوجود و دیگری ممکن الوجود . همه ممکن الوجود دارای ماهیت هستند مانند مثال علی که دربالا ذکر شد.
اما واجب الوجود اساسا ماهیت ندارد زیرا ماهیت یعنی ترکیب یعنی نیاز به وجود یعنی حدو تعریف نمودن و..(بعدا توضیح میدهیم)
درحالی که واجب الوجود نه مرکب است نه نیازمند ونه مبهم تا نیاز به تعریف داشته باشد.
درضمن: اصیل بودن درمقابل عارضی بودن ووابسته بودن هست . وقتی گفتیم وجود اصل است . دیگر ماهیت نمیتونه اصل باشه بلکه وابسته و عارض وفرع بر وجود هست.
اونایکه ماهیت را اصل میدانند(شیخ اشراق) دیگر وجود را اصل نمیدانند. و دلیلشان اینه که اگر وجود اصل باشه باید درخارج از ذهن موجود باشد و برای آن موجود نیز باید قبلا وجوددیگری فرض شود و آن وجود دیگر هم به وجود دیگری قبل ازخود نیاز داردوهمینطور تا بی نهایت و این تسلسل هست و تسلسل هم باطل. پس وجود نمیتونه اصل باشه بلکه ماهیت اصل است و وجود فرع بر ماهیت و عارض برآن.
اما جواب : بله وجود درخارج از ذهن موجود هست لکن موجودیت وجود به ذات خویش است نه به وجود دیگر تا تسلسل پیش بیاد.
امیدوارم تونسته باشم منظور شمارا برسانم. موفق باشید
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۱۹, ۲۲:۰۴ #6
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
دلیل بدیهی بودن مفهوم وجود؟ ( بخش 3 )
مفهوم (ومعنای) وجود،امری بدیهی بوده وبه ملاحظه ذاتش امرمعقول میباشدو نیازی نیست که به واسطه شیء دیگری، وجود، مورد تعقل وتصور واقع گردد.
توضیح: تعریف همه اشیاء یا به حد است یا به رسم
اگر مفهوم وجود نیاز به تعریف داشته باشد از دو حال خارج نیست یا این تعریف به حد است یابه رسم
اما حد نداشتن وجود: زیرا حد از جنس و فصل تشکیل میشود و وجود جنس و فصل نداردزیرا :
اولا مفهوم وجود عام ترین مفهوم است و مفهومی عامتر ازوجود نیست تا جنس آن باشد و چون جنس ندارد فصل هم ندارد.
ثانیا حیثیت وجود مباین با حیثیت ماهیت است. و جنس و فصل از خصائص ماهیت است ولذا دروجود جنس وفصل معنی ندارد.
اما رسم نداشتن وجود:
زیرا در تعریف به رسم ، شی را با چیزی شناخته تر از خودش تعریف میکنند درحالی که مفهومی شناخته ترازوجود نیست تا وجود را باآن بشناسیم. و خارج از وجود عدم هست و عدم پوچی است.(1)
نتیجه:
پس برای وجود، معرفی ازقبیل حد(تام وناقص) نیست( که بخواهدباآوردن جنس قریب وفصل قریب درحد تام وفصل حقیقی به تنهائی یاهمراه جنس بعید درحد ناقص وجود را ازمابقی اشیاءتمیز داده ، آن راتعریف نماید چنانکه معنای حد در منطق وفلسفه چنین است.
پس مفهوم وجود، مثل ممکنات نیست که با شناخت حدودو تعاریف واقعی آنها، به حقیقت آنها پی ببریم.
ونیز برای وجودمعرفی از قبیل رسم (تام وناقص) نیست که به توسط آنها وجود را از لحاظ آثار وخواص ازسایر اشیاء تمییز بدهیم (چنان که معنای رسم تام درمنطق اینست که شیءای را با خاصه وجنس قریب ومعنای رسم ناقص این است که شی را باخاصه تنها ویا همراه جنس بعید تعریف می کنند).(2)
بنا براین : دلیل این که وجود(وهستی) نه حد دارد ونه رسم، این است که: درتعریف وتحدید اشیاءفلاسفه واهل منطق گفته اند واجب است که معرِّف (به کسرراء) ازمعرَّف (به فتح راء) اجلی (یعنی روشن تر)ونیز اظهر (یعنی واضح تر)باشد وما می دانیم که هیچ چیز ازهستی و وجود ظاهرترو روشن ترو واضح ترنیست،
پس وجود، قابل تعریف به حد ورسم نیست .و بدیهی و آشکار است.
واما تعریفهای که فلاسفه برای وجود کردند از قبیل شرح الاسم است. (3) نه تعریف مجهول به معلوم.
پاورقی :
1- اسفار ج 1 ص 101 فی بداهة مفهوم الوجود
2- معنی منطقی کلمات فوق دربخش بعدی توضیح داده میشود.
3- بدایة الحکمة ج 1 ص23 علامه طباطبایی
ادامه دارد......................
ویرایش توسط hoseintabar : ۱۳۸۷/۰۳/۳۱ در ساعت ۱۰:۲۶
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۲۰, ۱۲:۳۶ #7
آیا وجود و ماهیت مستقل از ذهن انسان موجود است ؟خارج یعنی چی ؟
-
۱۳۸۷/۰۳/۲۰, ۱۲:۵۹ #8
اینکه می گوییم وجود در مقابل ماهیت اصیل است ، مطلب بی معنی است ، زیرا تصور وجود ِ بی ماهیت و ماهیت ِ بی وجود ممکن نیست.
چیستی یک شیئی طفیلی وجود نیست و هستی یک شیئی نیز طفیلی چیستی آن نیست.
این تقسیم بندی از پایه زیر سوال است.
-
۱۳۸۷/۰۳/۲۰, ۲۰:۵۵ #9
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,957
- مورد تشکر
- 3,494 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 28
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
تقسیم به وجود و ماهیت را همه فلاسفه قائلند
با سلام دوست گرامی
برای ادعای خودتان هیچ دلیل منطقی ذکر نکردید!
حال اگر کمی با تامل به دلائل 4 گانه فلاسفه بر اصالت مفهوم وجود و فرع بودن مفهوم ماهیت درپست3 ونیز مثالی که در پست 5 بیان شد دقت میشد براحتی فرق تصورذهنی وجود مستقل از تصورذهنی ماهیت را متوجه میشدید.
مشکل شما اینه که تصور ذهنی وجود و وجود خارجی وجود را یکی فرض نمودید.
درذهن دو چیز بنام وجود و ماهیت داریم که وجود اصل هست با دلائلی که درپست 3 ذکر نمودم.
اما درخارج ازذهن یعنی درعالم واقع وجود و ماهیت دوچیزند دریک صورت. یکبار دیگر به مثال انسان در پست 5 ملاحظه کنید .
درذهن ، وجود (هستی) انسان کلی با ماهیت (چیستی) آن فرق دارند و قابل تفکیک اند. { دلیلش همان فرقهای 4 گانه وجود با ماهیت است} هر چند درخارج از ذهن یعنی درعالم واقعیت وقتی انسان کلی را در شخصی بنام علی فرض کنیم وجود علی با ماهیت و خصوصیات آن مثلا سیاه است یا سفید است یا بزرگ یا کوتاه است از هم قابل تفکیک نیست.
(هرکجا هم سوال دارید بصورت مشخص ذکر کنید)
دوست ارجمند : این تقسیم بندی وجودی وماهیت را همه قائل هستند.
دراینکه ما دوچیز بنام وجود و ماهیت داریم هیچ اختلافی بین هیچ کدام از فیلسوفان نیست . اختلاف دراین است که کدامشان اصل است و کدام فرع.
اگر بین وجود و ماهیت فرق نگذارید . درحقیقت بین خدا و مخلوق فرق نذاشتید.
زیرا خدا وجود دارد ولی ماهیت ندارد. اما همه مخلوقات هم وجود دارند وهم ماهیت. لذا این سخن شما مستند منطقی و فلسفی ندارد.
جهت اطلاع بیشتر به این کتب عمده فلسفی – مبحث (فرق بین وجود و ماهیت) مراجعه فرمائید.
1- بدایة الحکمة -علامه طباطبائی
2- نهایة الحکمة – علامه طباطبائی
3- شرح المنظومة- حکیم ملا هادی سبزواری
4- الاسفارالربعة – ملا صدرا
5- شفا – شیخ الرئیس ابوعلی سینا
6- الاشارات و التنبیهات – شیخ الرئیس ابوعلی سینا
باضافه کلام قدمای ازفلاسفه .... موفق باشید.
الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۳/۲۱, ۱۰:۲۷ #10
[quote]
اختلاف در همین "خارج از ذهن " بودن است . یعنی چی در خارج از ذهن ؟ تصور وجود مستقل از ماهیت ، تصوری موهوم و خیالی است ؛ همچنین تصور ماهیت بدون وجود ؛ این نیز موهوم و خیالی است ؛ اصولا این تقسیم بندی را نمی دانم چه کسی باب کرد ؛ من که تا کنون نتوانستم در ذهن خودم مثلا ماده ای بدون صورت تصور کنم ، و یا صورتی تصور کنم که وجود نداشته باشد ! لذا اساس تقسیم بندی زیر سوال است و اصلا به بحت اصالت وجود بر ماهیت و ... نمی رسیم.
برای اثبات این هم دلیل لازم نیست زیرا بدیهی اولی است ، اگر کسی مصداقی واقعی از وجود به من نشان داد و یعد از ماهیتش را ؛ آنگاه من می پرسم کدام اصیل است ؟ ولی چون این دو مفهم کاملا عین یکدیگر هستند ؛ طرح اصالت بی معنی است.
مطلب دیگر اینکه اغلب خوانده ام فلاسفه ما ؛ دائما از ترم "خارج از ذهن" و "عالم واقع " استفاده می کنند ؛ که بنظر می رسد با علوم جدید جور در نمی اید که اگر لازم شد به موقع بیان خواهم کرد.
درذهن ، وجود (هستی) انسان کلی با ماهیت (چیستی) آن فرق دارند و قابل تفکیک اند. { دلیلش همان فرقهای 4 گانه وجود با ماهیت است} هر چند درخارج از ذهن یعنی درعالم واقعیت وقتی انسان کلی را در شخصی بنام علی فرض کنیم وجود علی با ماهیت و خصوصیات آن مثلا سیاه است یا سفید است یا بزرگ یا کوتاه است از هم قابل تفکیک نیست.
(هرکجا هم سوال دارید بصورت مشخص ذکر کنید)
شناخت هیچ ماهیتی مستقل از ذهن امکان پذیر نیست ؛ معنی ندارد گوییم در عالم خارج و نفس الامر فلان چیز موجود است ؛ خارج و داخل نداریم و این هم از خطا های فلاسفه قدیم است که دائما تکرار می شود.
دوست ارجمند : این تقسیم بندی وجودی وماهیت را همه قائل هستند.
دراینکه ما دوچیز بنام وجود و ماهیت داریم هیچ اختلافی بین هیچ کدام از فیلسوفان نیست . اختلاف دراین است که کدامشان اصل است و کدام فرع.
اگر بین وجود و ماهیت فرق نگذارید . درحقیقت بین خدا و مخلوق فرق نذاشتید
اصل و فرع بودن دو امر موهوم که در واقع یک چیزند مهم نیست و ازش علمی ندارد ؛ تقسیم بندی خطا است ؛ الان زود است که بحث خدا را باز کنید ؛
زیرا خدا وجود دارد ولی ماهیت ندارد. اما همه مخلوقات هم وجود دارند وهم ماهیت. لذا این سخن شما مستند منطقی و فلسفی ندارد.
جهت اطلاع بیشتر به این کتب عمده فلسفی – مبحث (فرق بین وجود و ماهیت) مراجعه فرمائید.
1- بدایة الحکمة -علامه طباطبائی
2- نهایة الحکمة – علامه طباطبائی
3- شرح المنظومة- حکیم ملا هادی سبزواری
4- الاسفارالربعة – ملا صدرا
5- شفا – شیخ الرئیس ابوعلی سینا
6- الاشارات و التنبیهات – شیخ الرئیس ابوعلی سینا
باضافه کلام قدمای ازفلاسفه .... موفق باشید
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری