جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: بر فاطمه دختررسول خدا چه گذشت؟!!!

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    1,957
    مورد تشکر
    3,494 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    28
    آپلود
    0
    گالری
    0

    بر فاطمه دختررسول خدا چه گذشت؟!!!




    ... چند روزی از وفات پیامبر گذشت .... چند خبر مهم
    1- خبر آمد که خلافت را ربودند.......:Geryan:
    2- ... و دفعتا خبر آمد كه فدك از دست رفت و اين براى شما بانوى من كه تازه داغ غصب خلافت ديده بوديد، كم غمى نبود.
    كارگزاران شما هراسان آمدند و گفتند:
    - خليفه ما را از فدك بيرون كرد و افراد خود را در آنجا گماشت.
    شما در بستر بيمارى بوديد. رنگ رويتان زرد بود و دستهايتان هنوز مى لرزيد، فروغ نگاهتان رفته بود و دور چشمانتان به كبودى نشسته بود.
    …شما مضطر و مضطرب از بستر بيمارى جهيديد و گفتيد:
    - چرا؟!! و شنيديد:
    - فدك را هم غصب كردند، به نفع حكومت غصبى.
    - چرا؟!
    اين چرا ديگر جوابى نداشت، نه فقط كارگزاران شما كه خود خليفه هم براى اين چرا پاسخى نداشت.
    من كه كنيزى ام- به افتخار- در خانه شما، مى دانم كه:
    »فدك قريه اى است در اطراف مدينه، از مدينه تا آنجا دو- سه روز راه است. اين باغ از ابتدا دست يهود بوده است تا سال هفتم هجرت. در اين سال كه اسلام، نضج و قدرتى فوق العاده مى گيرد، يهود، بيم زده، از در مصالحه درمى آيند و. و اين باغ را به شخص پيامبر هديه مى كند تا در امان بمانند.
    پيامبر آن را مى پذيرد و باغ در دست پيامبر مى ماند تا آيه «واتِ ذَالْقُرْبى حَقَّهُ»... نازل مى شود و پيامبر به دستور صريح خداوند، فدك را به شما مى بخشد.«اين، واقعيتى نيست كه كسى بتواند آن را انكار كند. اگر پدرتان رسول خدا هم پيش از ارتحال، همه مسلمانان را جمع مى كرد و سئوال مى فرمود: فدك از آن كيست؟ همه بى تامل مى گفتند:
    - فاطمه.
    اينكه حالا چرا همه خفقان گرفته اند و دم برنمى آورند، من نمى دانم. حداقل بايد همان فقرا و مساكينى كه از اين باغ به دست شما روزى مى خورند و حالا نمى خورند، صدايشان دربيايد، اما انگار ايمان مردم هم با پيامبر، رخت بربست و جاى آن را رعب و وحشت و حب دنيا گرفت.
    شما برخاستيد، با همان حال نزار و تن بيمار.
    پس از وفات پدر بزرگوارتان، هر روز چروك تازه اى بر پيشانى مباركتان مى نشست، اما از اين حادثه، آنچنان برآشفتيد كه من مبهوت شدم.
    مرا ببخشيد بانوى عالميان! با خودم فكر كردم كه اين فدك مگر چيست كه غصب آن زهراى مرضيه را اينگونه برمى آشوبد؟ فدك ملك با ارزش و پردرآمدى است. درست، اما براى فاطمه بريده از دنيا و پيوسته به عقبى كه مال دنيا، ارزش نيست، تازه، از فدك هم كه خود هيچگاه بهره نمى برديد.
    فدك در تملك شما بود و فقر از سر و روى اين خانه مى باريد. فدك از آن شما بود و نان جويى هم سفره شما را زينت نمى داد. فدك ملك شخص شما بود و روزها و روزها دودى از مطبخ اين خانه بلند نمى شد. شوى شما على، جان عالمى بفداش هزاران هزار درهم را در ساعتى بين فقرا تقسيم مى كرد، دستهايش را مى تكاند و گرسنگى اش را به خانه مى آورد.
    پس چه رازى بود در اين ماجرا كه شما چون اسپندى از بستر بيمارى خيزاند؟ من اين راز را دريافتم. اما چه فرقى مى كند كه فضه خادمه اى اين راز را دريافته باشد يا نيافته باشد. كاش مردم اين راز را مى فهميدند، ايمانشان را طوفان حادثه برده بود، عقلشان چه شده بود؟ فدك براى شما باغ و ملك نبود، روى ديگر سكه خلافت بود. و شما به همان محكمى كه در مقابل غصب خلافت ايستاديد، در مقابل غصب فدك مقاومت كرديد،
    شما در ماجراى غصب فدك درست مثل غصب خلافت، انحراف از اصل اسلام و پيام پيامبر را مى ديديد. :Geryan:
    ادامه دارد....
    الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد

  2. تشکرها 2


  3. #2
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    1,957
    مورد تشکر
    3,494 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    28
    آپلود
    0
    گالری
    0

    پرسش فدک 2




    ... فدك يعنى خلافت و خلافت يعنى فدك، فدك بعد اقتصادى خلافت است و خلافت بعد سياسى فدك و خلافت و فدك يعنى اسلام، يعنى پيامبر، يعنى سنت نبوى. وقتى جنازه پيامبر بر زمين است، مى توان حكم او را در خاك كرد، وقتى هنوز رطوبت قبر پيامبر خشك نشده، مى توان كلام او را لگدمال كرد، هر اتفاق و انحراف ديگرى بعيد نيست. و اسلام بعد از چهار روز پوستين وارونه مى شود بر تن خلق الله كه جز تمسخر برنمى انگيزد. و اين بود آنچه جگر شما را مى سوزاند و بر جان شما- سرور زنان عالم- آتش مى افكند.
    ..... و فاطمه زهرا علیها سلام ، غضبناك و خشم آلود به ابوبكر فرموديد:
    - فدك از آن من است، مى دانى كه پدرم به امر خدا آن را به من بخشيده است، چرا آن را غصب كردى؟ ابوبكر گفت: - بر اين مدعايت شاهد بياور.
    به شما، به مخاطب آيه : اِنّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرّجْسَ اَهْلَ الْبَيْت وَ يُطَهرّكُمْ تَطْهيراً . (1)
    گفت: شاهد بياور. به كسى كه كلامش حجت است گفت كه شاهد بياور.
    يعنى، زبانم لال، پناه بر خدا، صديقه كبرى، راستگوترين زن عالم دروغ مى گويد ، يعنى آنكه رسول الله درباره اش فرمود: - اِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَّلَ فَطَمَ ابْنَتى فاطِمَةَ و وَلَدَها وَ مَنْ اَحَبَّهُمْ مِنَ النّارِ فَلِذلِكَ سُمّيَتْ فاطِمَه (2)
    خداوند عزوجل دخترم فاطمه را و فرزندان و دوستدارانش را از آتش جهنم مصون داشت و بدين سبب، فاطمه، فاطمه ناميده شد، صحت سخنش با گواه، اثبات مى شود؟!
    يعنى آنكه به تصريح پيامبر، خشم خدا درگروى خشم اوست و رضاى خدا، در گروى رضاى او. بايد كلامش بواسطه كسى ديگر تاييد شود؟!
    بانوى من! جسارت حد و مرز نمى شناسد، بخصوص در وادى جهالت. ولى شما پذيرفتند، شما عصاره صبريد، شما اسوه استقامتيد.
    فرموديد: - باشد، شاهد مى آورم. و على را كه گواه خلقت بود، به شهادت برديد. - كافى نيست، يك نفر براى شهادت كافى نيست.
    عجب! پس وا اسلاماه! وامحمداه!... خليفه نشنيده است اين كلام پيامبر را كه: اَلْحَقُّ مَعَ عَلى وَ عَلىٌّ مَعَ الْحَقْ، يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُما دَار. (3)
    هميشه حق با على است و على با حق است. حق به دور على مى گردد، حق دنباله روى على است، هر جا على باشد حق حضور مى بابد.
    اين كلام به آيه قرآن مى ماند، نص صريح كلام پيامبر است. پيامبر آنقدر اين كلام را در زمان حيات خويش تكرار كرده است كه هيچكس ناشنيده نماند. و اين يعنى كلام على حكم است. عين عدالت است و اطاعت مى طلبد.
    خليفه در محضر آب، دنبال خاك براى تيمم مى گشت. چه طهارتى! چه تيممى! چه نمازى!
    جانتان از درد در شرف احتراق بود اما صبورى كرديد و شاهدى ديگر برديد.
    ام يمن شاهد ديگر شما به خليفه گفت:
    - شهادت نمى دهم مگر اينكه اعترافى از تو بگيرم.
    - چه اعترافى؟ - كلام مشهور پيامبر در مورد من چيست؟ خودت اين را از زبان رسول نشنيدى كه فرمود «ام ايمن از زنان بهشتى است؟» - راستش چرا، شنيدم. همه شنيدند.
    - من زنى از زنان بهشت شهادت مى دهم كه پس از نزول آيه «وَاتِ ذَالْقُرْبى حَقَّهُ...» پيامبر، فدك را به امر خدا به فاطمه بخشيد. (4)
    خليفه خلع سلاح شد:
    - باشد، فدك از آن تو.
    - بنويس!
    - نياز به...
    - بنويس! و خليفه نوشت كه فدك از آن زهر است. تمام؟!!! نه
    عُمر وارد شد !!! و.....
    پاورقی:
    1- سوره احزاب آیه 33
    2-. بحارالانوار ج43 ص 13 حدیث از ابوهریره
    3- تقریب المعارف ص 126
    4- سوره اسراء آیه 26
    ادامه دارد........
    الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد


  4. #3
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    1,957
    مورد تشکر
    3,494 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    28
    آپلود
    0
    گالری
    0

    فدک 3




    ..... چه كردى ابوبكر؟ - هيچ فدك از آن فاطمه بود، گرفته بودم شاهد آورد، پس دادم.
    عُمر نوشته را از شما گرفت، بر آن آب دهان انداخت و آن را پاره كرد. بند دل ما را. كاش من درون سينه تان بودم و به جاى آن جگر نازنينتان مى سوختم. كاش شما دختر پيامبر نمى بوديد، كاش فاطمه نمى بوديد، كاش اينقدر خوب نمى بوديد، كاش اينقدر عزيز نمى بوديد كه دل ما اينقدر آتش نمى گرفت.
    اشك در چشمان شما نشست ولى سكوت كرديد. هيهات از اين سكوت و صبورى!
    اميرمومنان على، آهى از سردرد كشيد و گفت:
    - چرا چنين مى كنيد؟ گفته شد:
    - شهود كم اند، بايد بيشتر شاهد بياوريد.
    امام على رو به ابوبكر كرد و فرمود:
    - اگر مالى در دست كسى باشد و من ادعا كنم كه آن مال از من است، تو از كداميك شاهد طلب مى كنى؟ از آن كه مال در دست است و ذواليد است يا من كه ادعا مى كنم.
    ابوبكر گفت: حكم اسلام اين است كه بايد از مدعى، شاهد طلب كرد نه از آنكه مال در دست اوست.
    على فرمود:
    - پس چرا از فاطمه شاهد مى خواهى در حاليكه فدك در تملك و تصرف او بوده است.
    ابوبكر در مقابل اين برهان روشن از پاى درآمد و سكوت كرد ولى عمر با جسارت جواب داد:
    - على! رها كن اين حرف ها را، فدك را پس نمى دهيم.
    على، كوه استوار حلم فرمود:
    - اِنّا للَّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُون... وَسَيعْلَمُ الَّذين ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُون.
    به يقين آنها هم مى دانستند كه على براى حفظ اصل اسلام، مامور به سكوت است و گرنه هيچگاه تا بدين پايه جرات جسارت نداشتند.
    بانوى من! وقتى به خانه بازگشتيد، گريه امانتان را ربود، آنچنانكه صداى ضجه تان فضاى خانه را پر كرد. ..
    پدرتان را صدا مى زديد و از حاكميت جور، شكوه مى كرديد. ....
    الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد

  5. تشکرها 3


  6. #4
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    1,957
    مورد تشکر
    3,494 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    28
    آپلود
    0
    گالری
    0

    پرسش فدک 4




    ..... ناگهان تصميم غريبى گرفتيد.
    اعلام كرديد كه به مسجد مى رويد و سخنرانى مى كنيد. آخرين حربه اى كه در دست مظلوم مى ماند، اظهار مظلوميت است و افشاگرى.
    باشد تا حجت بر همگان تمام شود. آنها كه خود را به خواب زده اند، بيدار نمى شوند، اما شايد آنها كه به خواب برده شده اند تكانى بخورند. هر چند وقتى كه خورشيد ولايت، محبوس خانه شده است، شب جاودانه است و خواب مستمر. ... اما وَما عَلَى الرَّسُولِ اِلّا الْبَلاغ.
    خبر مثل رعد در فضاى مدينه پيچيد و شهر را لرزاند.
    - فاطمه به مسجد مى آيد!
    - دخت پيامبر مى خواهد سخنرانى كند!
    - احتمالا مساله غصب خلافت است - شايد ماجراى غصب فدك باشد. وشاید هردووشاید....وشایدهم چیزهای دیگر..
    - برويم.
    مسجد به طرفة العينى غلغله شد. مهاجرين و انصار از هم پيشى مى گرفتند. كودكان بر دوش مردان قرار گرفتند تا يادگار پيامبر را به محض ورود ببينند. انگار جمعيت مى خواست ديوارهاى مسجد را درهم بشكند يا لااقل عقب براند.
    خليفه مصلحت نمى ديد منعتان كند و بيدارى مردم و رسوايى خويش را دامن بزند. خود و اعوان و انصارش در مسجد پخش شدند تا رشته كار از دستشان در نرود و طوفان دردهاى شما، تخت بى بنيان خلافت را از جا نكند.
    آرام اما با شكوه و وقار از خانه درآمديد. چون پا گذاشتن ماه در عرصه آسمان، اين شما بوديد يا پيامبر كه بر زمين مى خراميديد؟! همه گفتند: انگار پيامبر زنده شده است. شبيه ترين فرد- حتى در راه رفتن- به پيامبر.
    زنان بنى هاشم، چون ستارگان شب تيره، دور ماه وجودتان را گرفتند و جلال و جبروتتان را تا مسجد همراهى كردند. و قتى شما قدم به مسجد گذاشتيد، نفس در سينه مسجد حبس شد، در پشت پرده اى كه به دستور شما آويخته شده بود، قرار گرفتيد و مدتى فقط سكوت كرديد. سكوتى كه يك دنيا حرف در آن بود. و آنها كه گوش شنيدن اين سكوت را داشتند، ضجه زدند.
    بعضى كه راه گلوى شما را گرفته بود، جز با گريه كنار نمى رفت. گريه شما بغض مسجد را تركاند. مسجد يكپارچه ضجه و ناله شد. و بعد سكوت كرديد، سكوتى كه عطش را دامن مى زند و تشنگى را صد چندان مى كند و... لب به سخن گشوديد: ....بسم الله....
    ادامه دارد.......
    الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد

  7. تشکرها 2


  8. #5
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    1,957
    مورد تشکر
    3,494 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    28
    آپلود
    0
    گالری
    0

    پرسش فدک 5




    ..... بسم الله الرحمن الرحيم
    سپاس خداى را بر آنچه انعام فرموده و شكر هم او را بر آنچه الهام نموده و ثنا و ستايش بر آنچه از پيش ارزانى داشته.
    حمد به خاطر همه نعمت ها و مواهب و هدايايى كه پيوسته بشر را احاطه كرده و پياپى از سوى او بر انسان نازل شده.
    شماره آنها از حوصله عدد بيرون است و مرزهاى آن از حد جبران و پاداش فراتر و دامنه آن تا ابد از حيطه اداراك بشر گسترده تر.
    مردمان را ندا داد تا با شكر استمرار و ازدياد نعمت را طلب كنند. و ستايش خلايق را با افزايش نعم خويش بر انگيخت و دعا را وسيله افزونى نعمت ها قرار داد. و شهادت مى دهم كه «لا اله الا الله» خدايى كه هيچ شريكى برايش متصور نيست.
    كلمه اى كه تاويل آن اخلاص است و دلها به آن گره خورده است و انديشه ها از آن روشنى يافته است.
    خدايى كه چشم ها را توان ديدن او نيست و زبان ها را قدرت وصف او نه.
    خدايى كه بال وهم و انديشه و خيال، تا اوج درك ذاتش نمى رسد.
    اشياء را آفريد بى آنكه پيش از آن چيزى موجود باشد و آنها را با قدرت و مشيتش بى هيچ قالب و مثالى تكوين فرمود، بى آنكه به خلقت آن محتاج باشد، يا در آن فايدتى بجويد، مگر تثبيت حكمتش و هشيار كردن خلايق بر طاعتش و اظهار قدرتش و رهنمايى مردم به عبوديتش و عزت بخشيدن به دعوتش.
    سپس ثواب را در مقابل طاعت و عقاب را در برابر معصيت قرار داد تا بندگان از خشم و انتقام و عذابش به سوى جنات رحمتش شتاب بگيرند. و شهادت مى دهم كه پدرم محمد، بنده و رسول خداست. و خداوند او را انتخاب كرد پيش از آنكه به سوى مردم گسيل دارد و نامزد رسالتش كرد پيش از آنكه او را بيافريند و او را برگزيد و برترى بخشيد، پيش از آنكه مبعوثش كند. و آن هنگام كه بندگان در عالم غيب پنهان بودند و در سرحد عدم و در هاله اى از ترس و وحشت و ظلمات سير مى كردند.
    از آنجا كه خداوند علم و احاطه و معرفت به عواقب امور و حوادث روزگار و منزلگاه مقدرات داشت، او را برانگيخت تا كار خدايى خويش را به اتمام رساند و حكم قطعى خويش را امضا كند و مقدرات حتمى اش را نفوذ بخشد.
    پس محمد رسول خدا با امتهايى مواجه شد، فرقه فرقه شده در مقابل آئين ها و زانو زده در مقابل آتش ها و فروافتاده در مقابل بت ها و گرفتار آمده در دام انكار خدا.
    پس خداى تعالى با محمد تاريكى ها را روشن كرد و تيرگيهاى ابهام را از دلها زدود و ابرهاى سياه را از مقابل ديده ها كنار زد.
    پيامبر كمر به هدايت مردم بست و آنها را از گمراهى نجات بخشيد و نور بصيرت بر چشمهاى تاريكشان پاشيد و آنها را به سوى دين محكم و استوار سوق داد و به صراط مستقيم فراخواند. تا اينكه خداوند او را به اختيار و رغبت و ايثار او و با دست رافت خويش به سوى خود برد.
    پس محمد (ص) اكنون از شر اين دنيا در آسايش است و گرد او را فرشتگان نيكوكار فراگرفته اند و خشنودى پروردگار غفار بر او سايه افكنده و همجوارى خداوند جبار نصيبش گرديده.
    درود خدا بر پدرم، پيامبر او و امين وحى او و برگزيده او و منتخب و مرضى او.
    و سلام و رحمت و بركت خدا بر او.
    ادامه دارد................
    الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد

  9. تشکرها 2


  10. #6
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    1,957
    مورد تشکر
    3,494 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    28
    آپلود
    0
    گالری
    0

    ... فدک 6




    .. سكوت بر مسجد سايه افكنده بود، زمان از حركت ايستاده بود و تپش قلب ها نيز. و شما انگار در اين دنيا نبوديد و هيچكس را نمى ديديد. انگار در عرش بوديد و خدا و پيامبر را وصف كرديد و بعد به فرش بازگشتيد،
    انگار علی بود چه که خطبه های بی همانند سر میداد. اما اینبار علی دست بسته است وکلامش از حلقوم شما بیان شد..
    به مسجد و در ميان مردم و رو به آنها فرموديد:
    شما اى بندگان خدا!
    مرجع و نگاهبان و پرچمدار امر و نهى خداونديد و حاملان دين او و وحى او و امناء خداونديد بر خويشتن و مبلغان اوئيد به سوى امت ها.
    زمامدار حق اكنون در ميان شماست با پيمانى كه از پيش با شما بسته است.
    يادگارى كه براى شما باقى گذاشته است، كتاب ناطق خداست و قرآن صادق و نور فروزان و شعاع درخشان.
    كتابى كه حجت هاى آن روشن است، بواطن آن آشكار، ظواهر آن متجلى و پيروان آن مفتخر و مورد غبطه اقوام ديگر.
    كتابى كه تبعيت از آن، انسان را به سوى رضوان سوق مى دهد و گوش جان سپردن به آن، نجات را به ارمغان مى آورد و حجت هاى نورانى خداوند بواسطه آن شناخته مى شود.
    تفسير فرايض و واجبات و حدود محرمات و روشنايى بينات و كفايت براهين و استدلالات و فضائل و محسنات و رخصت ها و موهبت ها و اختيارات و شرايع و مكتوبات، همه و همه به واسطه قرآن شناخته مى شود. و خداوند ايمان را آفريد براى تطهير شما از شرك. و نماز را آفريد براى تنزيه شما از كبر. و زكات را براى تزكيه جان شما و افزايش روزى شما. و روزه را براى تثبيت اخلاص شما. و حج را براى پايدارى دين شما. و عدل را براى تنظيم قلب هاى شما.
    اطاعت و امامت ما را بر شما واجب كرد براى نظام يافتن ملت و در امان ماندن از تفرقه. و جهاد را وسيله عزت اسلام قرار داد و صبر را وسيله اى براى جلب پاداش حق. مصلحت عامه را در گروى امر به معروف قرار داد و نيكى بر پدر و مادر را سپرى ساخت براى محافظت از آتش قهر خودش و پيوند خويشان را وسيله افزايش جمعيت و قدرت ساخت و قصاص را وسيله حفظ خونها و وفاء به نذر را موجب آمرزش و رعايت موازين در خريد و فروش را براى از ميان رفتن كم فروشى و نهى از شرابخوارى را براى دورى از پليدى ها و پرهيز از تهمت ناروا را حجابى در برابر غضب خداوند و ترك سرقت را وسيله اى براى ورود به وادى عفت قرار داد. و شرك را حرام كرد تا خدا پرستى جامه اخلاص بپوشد.
    پس تقواى خدا پيشه كنيد آنچنانكه شايسته است و جز در لباس اسلام نميريد. و فرمانبردار خدا باشيد در آنچه امر فرموده و از آنچه نهى كرده كه همانا بندگان انديشمند خدا به مقام خشيت او نائل مى شوند. ..
    ادامه دارد....
    الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد

  11. تشکر


  12. #7
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    1,957
    مورد تشکر
    3,494 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    28
    آپلود
    0
    گالری
    0

    اشاره فدک 7




    ... بيش از همه چيز بهت و حيرت بر دلهاى مسجديان سنگينى مى كرد: عجبا! اين فاطمه است يا فاتح قله هاى فصاحت؟! اين زهراست يا زه كمان كياست؟! اين بتول است يا بانى بناى بلاغت؟! اين طاهره است يا طلايه دار كاروان خطابت؟! اين كيست؟ كجا بوده است؟ اين همان كوثر هميشه جوشان است كه خدا به پيامبر عطا كرده است! و اين ابتداى وادى حيرت بود . دلها كه به كلام شما شخم خورده بود، اكنون آماده بذر مى شد.
    چه زمين لم يزرعى و چه بذر بى نظيرى!
    اَيُّها النّاس! اِعْلَموُا اَنّى فاطِمَةٌ وَ اَبى مُحَّمَد.« هان اى مردم! بدانيد كه من فاطمه ام و پدرم محمد است. »
    حرف اول و آخرم يكى است.
    نه غلط در گفتارم جا دارد و نه خطا در كردارم راه.
    پيامبرى از خود شما به ميان شما آمد كه رنجهاى شما بر او گردن بود و به هدايت شما حرص مى ورزيد و با مومنان رافت و مهربانى داشت.
    اگر بخواهيد او را بشناسيد، مى بينيد كه پدر من بوده است نه پدر زنان شما و برادر پسر عموى (شوى) من بوده است نه برادر مردان شما. و راستى كه چه خوب نسبتى است اين نسبت.
    پس او رسالت خود را به انجام رسانيد و با انذار آغاز كرد، از پرتگاه مشركان رو برتافت، شمشير بر فرق آنان نواخت، گردن هايشان را گرفت، گلوگاهشان را فشرد و با بهترين زبان، زبان موعظه و حكمت، آنان را به سوى خدا دعوت كرد.
    آنقدر بت شكست و آنقدر پشت افكار آنان را به خاك ماليد كه تا جمعشان از هم پاشيد و هزيمت تنها گريزگاهشان شد.
    شب گريخت و صبح مجال ظهور يافت و حق جلوه گرى كرد و با كلام زمامدار دين، عربده هاى شياطين، خاموش شد.
    خارهاى نفاق روفته گرديد و گره هاى كفر و شقاق گشوده گشت... و آنگاه زبان شما به گفتن «لا اله الا الله» باز شد. و اين در حالى بود كه تهى و تنها بوديد و پرتگاهى از آتش در كناره شما شعله مى كشيد.
    هيچ بوديد.
    هيچ نبوديد. به جرعه اى آب مى مانستيد و لقمه اى كه به دمى خورده مى شود.
    ضعفتان، طمع برانگيز بود.
    آتش زنه اى بوديد كه روشنى نيافته خاموش مى شديد. زير پا بوديد، لگدمال عابران.
    آب متعفن مى نوشيديد، خوراكتان از برگ درختان بود. ذليل و درمانده بوديد و هميشه در هول و هراس از اينكه پايمال اين و آن شويد. .. بعد از این حال.................
    الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد

  13. تشکر


  14. #8
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت فروردين ۱۳۸۶
    نوشته
    1,957
    مورد تشکر
    3,494 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    28
    آپلود
    0
    گالری
    0

    تعجب فدک (بخش 8)




    ....بعد از اين حال و روز، خداى تعالى شما را با محمد (ص) نجات داد درود خدا بر او- چه بلاها كه از دست مردم كشيد، از گرگان عرب و سركشان اهل كتاب.
    هرگاه كه آتش جنگ برمى افروختند، خدا خاموشش مى كرد. هر دم كه شاخ شيطان عيان مى شد يا اژدهاى مشركين دهان باز مى كرد، پيامبر برادرش على را به كام اژدها مى فرستاد. و او- على- تا پشت و پوزه ديو صفتان بدكنشت را به خاك نمى ماليد و آتش كينه هايشان را به آب شمشير خاموش نمى كرد بازنمى گشت.
    غرق بود در عشق خدا و پر تلاش در مسير خدا و نزديك با رسول خدا.
    او مردى مرد بود از دوستان خدا و هست؛ سيد اولياء خدا، هميشه تلاشگر، هميشه مقاوم هميشه خير خواه و هميشه قبراق و حاضر به يراق. و لى شما...
    شما در آن گيرودار، خوب آسوده زيستيد و خوب خوش گذارانديد و گوش خوابانديد و چشم درانديد تاكى چرخ روزگار عليه ما بگردد.
    همان شما كه از جنگها مى گريختيد و دشمن پشتتان را بيشتر مى ديد تا رويتان را، همان شما چشم براه گردش روزگار عليه ما شديد ... تا پدرم وفات كرد...
    خدا خانه پيامبران و جايگاه برگزيدگان را براى او ترجيح داد. و بعد... علائم خفته نفاق در شما آشكار شد و از اعماق وجودتان سر برآورد.
    لباس دين برايتان كهنه شد و سردسته گمراهان زبان درآورد. و ناچيزان هيچگاه به حساب نيامده سر جنباندند و اظهار وجود كردند. و عربده هاى سراب پرستان و باطل جويان در عرصه دلهاى شما پيچيد. و شيطان از مخفى گاه خود سر برآورد و شما را به نام خواند.
    شما را بلافاصله آشناى كلامش يافت و پاسخگوى دعوتش و آماده براى پذيرفتن خدعه و فريب و نيرنگش.
    شما را از جا بلند كرد و ديد كه چه راحت برمى خيزيد و شما را گرم كرد و ديد كه چه آسان گرم مى شويد و آتش در خرمن كينه هاتان انداخت و ديد كه چه زود شعله مى گيريد.
    پس به اغواى شيطان بر شترى نشانه گذاشتيد كه از آن شما نبود و بر آبشخورى وارد شديد كه غصب محض بود.
    خطايى خواسته و اشتباهى دانسته! و اين در حالى بود كه از عهد پيامبر هنوز چيزى نگذشته بود.
    زخم مصيبت هنوز تازه بود و دهان جراحت هنوز به هم نيامده بود و پيامبر هنوز بيرون قبر بود.
    بهانه آورديد كه از فتنه مى ترسيديم (و خليفه برگزيديم) و اى كه هم الان در فتنه افتاده ايد و هم اكنون در قعر فتنه ايد و راستى كه جهنم بركافران احاطه دارد.
    ادامه دارد.....
    الهمّ صلّ علی محمّد وآل محمّد

  15. تشکرها 2


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود