-
۱۳۸۷/۰۳/۲۲, ۱۰:۱۵ #1
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 1,799
- مورد تشکر
- 3,021 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
18
قضا وقدر
بنام خدا
بحث قضا وقدر الهي ،يكي از مباحث مهم وحساس در بين مسلمانان و بخصوص شيعه مي باشد كه حرفهاي زيادي نيز در اين مورد زده شده است .
لذا مناسب ديدم موضوعي را تحت همين عنوان ايجاد كرده تا اين موضوع را مورد بررسي قرار داده و ان شاء الله به نتيجه خوبي در اين رابطه دست پيدا كنيم...
«قضا» در لغت چندين معنا دارد كه تمام آنها را مى شود در «فيصله دادن به امر» جمع كرد. فيصله دادن به امر يا با گفتار و يا با عمل است كه هر كدام از آنها دو گونه است: يكى الهى و ديگرى بشرى. قضاى الهى اگر در مورد افعال بندگان باشد، به آن امر و تكليف مى گويند; مثل «و قضى ربّك ألاّ تعبدوا إلاّ إيّاه* (اسرا/ 23) خداوند دستور داده كه جز او را نپرستيد.»قدر الهى عبارت از قالب ريزى و تحرير اشياء از نظر طول، عرض، شكل، وجود، آثار وجود، ويژگى ها، شرايط و علل وجودى آن اشياء است و غالباً در آياتى آمده كه سخن از آفرينش دارد; مثل «و الّذى قدّر فهدى* (اعلى/ 3) كه «قدّر» به مفهوم اين است كه استعداد و بهره اشياء را از عالم وجود اندازه گيرى و آنها را هدايت نمود.» و «خلق كلّ شىء فقدّره تقديراً; (فرقان/ 2) «فقدّر»، يعنى اشياء را به شكل خاصى قرار داد و علل و شرايط آنها را معين كرد.»
«ما كان لمؤمن و لا مؤمنة إذا قضى الله و رسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من أمرهم.» (احزاب/ 36)
و اگر در مورد افعال خودش باشد، به آن «قضى» خلق و ايجاد گويند: «إذا قضى أمراً فإنّما يقول له كن فيكون»(آل عمران/47) و «فقضـهن سبع سموات فى يومين.» (فصلت/ 12)
«قدر» عبارت از مقدار، حد و هندسه اشياء و امورى است كه نه از جهت زيادى و نه از جهت كمى از آن حد تجاوز نمى كند.
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۲۲, ۱۰:۴۰ #2
قضاوقدر الهى هيچگونه منافاتى با اختيار انسان در افعالش ندارد; چون قبل از شروع هر كارى به حكم وجدان در مى يابيم كه نسبت انجام آن كار و تركش به ما نسبت تساوى است; يعنى همان قدر كه در خودمان قدرت و اختيار نسبت به انجام آن حس مى كنيم، همان مقدار هم نسبت به تركش احساس قدرت مى كنيم. و اگر از ميان آن دو، يعنى فعل و ترك، يكى از ما سربزند، به اختيار و سپس به اراده ما متعين مى شود; ولى اين اختيار، مستقل بودن انسان را نمى فهماند; چون در صدور افعالش احتياج به عقل، هوش، توانايى جسمى، قدرت تصميم گيرى و... دارد كه تمام اين ها از موهبتهاى خداوند است كه خداوند متعال با فراهم آوردن اين امور، صدور فعل را از روى اختيار به انسان واگذار كرده است، پس انسان در عين اينكه در صدور فعلش مختار است، ولى به موهبتهاى خداوند وابسته است. و در انجام كارهايش مستقل نيست.
به عنوان نمونه: درست است كه حرف زدن، عملى اختيارى است، امّا به اين معنا نيست كه هيچ قيدى ندارد; بلكه همين عمل اختيارى بايد از مجارى خاص تحقق يابد كه اگر اينها را خدا نداده بود، ما همين سخن گفتن اختيارى را نمى توانستيم انجام دهيم.(1)
1: تاريخ قرآن، ص 183
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۲۲, ۱۰:۴۶ #3
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 1,799
- مورد تشکر
- 3,021 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
18
بنا م خدا
علم خداوند متعال بدين معناست كه خداوند از ازل، از همه چيز آگاه بوده است; از نخست مى دانست كه فعلِ معينى، در لحظه اى خاص، با كمال اختيار و آزادى از ما سر مى زند. پس سرنوشتى كه خداوند متعال براى انسان معين كرده، با قيد اختيار است. علم خدا هم به سرانجام انسان هاى خوب تعلق گرفته است و هم به انسان هاى بد. پس وجهى ندارد كه به خاطر امكان به دنيا آمدن انسان هاى بد، خداوند اصلا انسان خلق نكند.
آيه شريفه: «يَوْمَ يَأْتِ لاَ تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعِيدٌ» (هود/ 105و106) به اين معناست كه در روز قيامت، گروهى در پرتوِ اعمال خود، سعادتمند و گروهى نيز به خاطر اعمالشان، شقاوت مندهستند و خدا مى داند كه چه كسانى به اراده خود و به خواست و اختيار خود در طريق سعادت گام بر مى دارند و چه گروهى با اراده خود در مسير شقاوت گام مى نهند. اگر ما محكوم به سعادت و شقاوت ذاتى باشيم و آيه را بر آن حمل كنيم، و بدون اراده، به بدى ها و نيكى ها كشانده شويم، تعليم و تربيت لغو و بيهوده خواهد بود، آمدن پيامبران و نزول كتب آسمانى و نصيحت و اندرز و تشويق و توبيخ و سرزنش و ملامت و مؤاخذه و سؤال و بالاخره كيفر و پاداش همگى بى فايده يا ظالمانه محسوب مى گردد.
اگر انسان اختيار نداشت، انسان نبود اگر انسان ها مانند فرشتگان به حسب خلقت، كامل آفريده مى شدند، ديگر مستحق پاداشى نبودند تا در سرايى ديگر به آن پاداش برسند. پس بايد انسان ها طورى خلق شوند كه طبق آيات: «دهر، 3; كهف، 29; نبأ، 39»، هم قادر به كار نيك باشند و هم قادر به كار زشت. در اين صورت قدرت انسان نسبت به كار نيك و كار بد مساوى خواهد بود. فضيلتى كه انسان به اختيار خود كسب مى كند، كمال بشر است، نه فضيلتى كه خدا به او داده است.
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۲۲, ۱۰:۴۶ #4
سؤال
منظور از قضا و قدر چيست؟
اگر مقصود اين است كه آفريدگار سرنوشت هر فردى را معيّن كرده و هريك از ما ناگزيريم از آن پيروى نماييم و نمى توانيم از سرنوشت خود پا فراتر گذاريم، پس معناى آيه «وَ اَنْ لَيْسَ لِلاِنْسانِ الاّ ما سَعى; و اين كه براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست!»
چيست؟
پاسخ مسأله تقدير و سرنوشت از جمله مسائلى است كه در تمام آيينها براى ملل جهان مطرح مى باشد و اعتقاد به آن از اختصاصات ملّتى نيست - اگر چه توجّه كتاب آسمانى ما و احاديث اسلامى به آن محسوس تر و چشمگيرتر است.
متأسّفانه براساس سوء تفسيرى كه از طرف افراد غير وارد نسبت به قضا و قدر شده است، نوع مردم از اين دو لفظ خاطره خوشى ندارند، چه بسا از شنيدن اين دو كلمه به خود مى لرزند و تقدير الهى را عاملى خارج از محيط زندگى مى پندارند كه بر روى اراده انسان اثر مستقيم دارد، گاهى به صورت يك عامل مثبت جلوه مى كند و انسان را از طريق جبر و اكراه، برانجام عملى وادار مى نمايد و گاهى جنبه نفى دارد و بشر را خواه و ناخواه، از انجام كارى باز مى دارد.
تقدير به اين معنا - در افعال اختيارى بشر - افسانه اى بيش نيست، بلكه حقيقت تقدير را بايد در محيط زندگى جستجو كرد و هرگز نبايد براى آن واقع و سازنده اى جز انسان و اراده او، چيزى تصوّر نمود.
باتشكر- مليكا.
ویرایش توسط مليكا : ۱۳۸۷/۰۳/۲۲ در ساعت ۱۰:۴۹
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۷/۰۳/۲۲, ۱۵:۴۷ #5
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
مي گويند روزي « افلاطون»- حكيم معروف يوناني- به « اسهال» مبتلا شد و هر چه از داروهاي مختلف استفاده كرد، فايده نبخشيد. شاگردانش كه او را حكيمي بي نظير مي دانستند، دل تنگ شدند و استاد را ملامت كرده و گفتند:« تو كه استاد طبّ و متخصّص اين گونه بيماري ها هستي چگونه نمي تواني خودت را معالجه كني؟» افلاطون دستور داد گردي را كه ساخته بود، بياورند. وقتي آن را آوردند. مقدار كمي از گرد را در كوزه ي آبي انداخت. فوراً تمام آب بسته شد و به شكل خمير درآمد. آن وقت افلاطون به شاگردانش گفت:« اين گرد معالج قطعي اسهال است و من نيز از آن خورده ام، لكن قضاي الهي باعث شده است كه اين گرد در بدن من اثر نكند.» « بلي، گاه مي شود كه خداوند سبب را از مسبّب و علّت را از عليّت مي اندازد و گاهي بي سبب را سبب مي كند. خداوند سبب ساز است چيزي را كه اثر ندارد به آن اثر مي دهد، و چيزي را كه مؤثّر است از تأثير مي اندازد. مردم بايد بدانند موجودات مادّي هيچ كاره هستند و فقط خداوند كارساز است.»
زخون هر شهيدي لاله اي رست** مبادا روي لاله پا گذاريم
-
-
۱۳۸۷/۰۳/۲۲, ۱۵:۴۹ #6
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
روايت شده است كه روزي يكي از پيامبران از كنار رودخانه اي عبور مي فرمود، عدّه اي بچّه را مشاهده كرد كه با هم بازي مي كردند، در بين آن ها بچّه كوري بود كه ديگران او را اذيّت مي نمودند گاهي سر او را زير آب مي كردند و گاهي او را كتك مي زدند. پيامبر متأثّر شد و دعا كرد:« خداوندا، او را بينا بفرما، تا اين قدر زجر نكشد» خداوند دعاي او را مستجاب كرد و بچّه بينايي اش را به دست آورد، حالا او بچّه ها را مي گرفت و زير آب مي كرد و نمي گذاشت بيرون بيايند و آن قدر نگه مي داشت تا خفه شوند. چند بچّه را بدين ترتيب هلاك نمود. وقتي پيامبر اين وضع را مشاهده كرد، دوباره رو به درگاه الهي آورد و عرض كرد:« خداوندا، خودت بهتر مي داني چگونه با بندگانت رفتار كني، تو داناي مطلق هستي و هر چيز را از روي حكمت و دليل آفريده اي. به درگاه تو، توبه مي كنم و تقاضا دارم كه بچّه را به وضع سابقش برگرداني.» خداوند دعاي پيامبرش را مستجاب كرد و بچّه دوباره به حالت اوّل برگشت.
زخون هر شهيدي لاله اي رست** مبادا روي لاله پا گذاريم
-
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۰, ۰۹:۳۷ #7
رابطه قضا و قدر با نسخ موجودات
در اینجا لازم است مسأله دوگونگی قضا و قدر و قابلیت تغییر سرنوشت را صرفا از جنبه عینی و علیت عمومی مورد بحث قرار دهیم و ببینیم آیا از این نظر برخی قضا و قدرها حتمی و تخلف ناپذیر و بعضی دیگر غیر حتمی و تغییر ناپذیر است؟ و اگر اینچنین است چگونه میتوان توضیح داد؟
موجودات جهان بر دو قسماند: برخی از آنها امکان بیشتر از یک نوع خاص از وجود در آنها نیست مانند مجردات علوی، برخی دیگر این طور نیستند، امکان بیش از یک نوع خاص از وجود در آنها هست و آنها مادیات میباشند. موجودات مادی آنها هستند که از یک ماده خاص به وجود میآیند و زمینه به وجود آمدن موجودات دیگر میباشند، مانند همه موجوداتی که محسوس و ملموس ما میباشند. ماده طبیعی، نقش پذیر صورتهای مختلف است، ماده طبیعی استعداد تکامل دارد، ماده طبیعی از بعضی عوامل طبیعت قوت و نیرو میگیرد و از بعضی دیگر نقصان پیدا میکند و یا راه فنا و زوال میگیرد، ماده طبیعی استعداد دارد که با علل و عوامل مختلف مواجه میشود و قهرا تحت تاثیر هر کدام از آنها یک حالت و کیفیت و اثری پیدا کند مخالف با حالت و کیفیت و اثری که از آن دیگری میتوانست پیدا کند. یک تخم که در زمین کاشته میشود اگر مصادف شود با آب و هوا و حرارت و نور، آفتی هم به او برخورد نکند، از زمین میروید و رشد میکند و به سر حد کمال میرسد، و اگر یکی از عوامل رشد و کمال کسر شود یا آفتی برسد، به آن حد نخواهد رسید. برای یک ماده طبیعی هزارها " اگر " وجود دارد: اگر چنین بشود، چنان میشود و اگر چنان بشود، چنین میشود، یعنی اگر مواجه با فلان سلسله از علل شود، چنین میشود و اگر با فلان سلسله دیگر مواجه گردد، چنان میگردد.
در مجردات که بیشتر از یک نحو نمیتوانند وجود داشته باشند و تحت تأثیر علل مختلف قرار نمیگیرند، قضا و قدر حتمی است، غیر قابل تبدیل است، زیرا با بیش از یک سلسله از علل سر و کار ندارند و سرنوشت معلول با علت است، پس یک سرنوشت بیشتر ندارند، و چون امکان جانشین شدن سلسلهای از علل به جای این سلسله نیست، پس سرنوشت آنها حتمی است. اما در غیر مجردات که امکان هزاران نقش و رنگ را دارند و تحت قانون حرکت میباشند و همواره بر سر دوراهیها و چهار راهیها میباشند، قضا و قدرهای غیرحتمی وجود دارد، یعنی یک نوع قضا و قدر سرنوشت آنها را معین نمیکند، زیرا سرنوشت معلول در دست علت است، و چون این امور با علل مختلف سر و کار دارند، پس سرنوشتهای مختلف در انتظار آنهاست، و چون هر سلسله از علل را در نظر بگیریم امکان جانشین شدن یک سلسله دیگر در کار هست، پس سرنوشت آنها غیرحتمی است. به هر اندازه که " اگر " درباره آنها صحیح است، قضا و قدرها هست و امکان تغییر و تبدیل وجود دارد.
اگر کسی به نوعی بیماری مبتلا باشد، ناچار علت خاصی سبب رنجوری او شده است و این سرنوشت خاص از آن علت ناشی شده است. حالا اگر این بیمار دوا بخورد، دوا علت دیگری است و سرنوشت دیگری همراه دارد. با خوردن دوا علت بیماری از میان میرود، یعنی سرنوشت بیمار تغییر میکند.
اگر از این بیمار دو پزشک عیادت کرده باشند و تشخیص و نسخهشان مخالف یکدیگر باشد، یک نسخه مفید و شفا دهنده و نسخه دیگر مهلک و کشنده باشد، باید گفت دو سرنوشت مختلف در انتظار این بیمار است، و از آن نظر که از جانب بیمار، هم امکان انتخاب این نسخه موجود است هم امکان انتخاب آن نسخه، پس از نظر بیمار هیچ کدام از این دو سرنوشت حتمی نیست. گواینکه بالاخره یکی از آنها را انتخاب خواهد کرد و انتخاب آن بستگی دارد به یک سلسله علل آشکار و پنهان، ولی این جهت موجب سلب این امکان نمیگردد، یعنی در عین اینکه یکی بالخصوص انتخاب میشود، امکان اینکه انتخاب نشود و به اصطلاح امکان استعدادی انتخاب نسخه مخالف، موجود و محفوظ بوده است.
-
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۰, ۰۹:۳۸ #8
رابطه قضا و قدر با نسخ موجودات
پس سرنوشتهای گوناگون در کار است و این سرنوشتها میتوانند جانشین یکدیگر بشوند، جانشین شدن آنها نیز به حکم سرنوشت است. علیهذا اگر کسی بیمار بشود و دوا بخورد و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است و اگر دوا نخورد و رنجور بماند و یا دوای زیان بخش بخورد و بمیرد، باز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است و اگر هم از محیط بیماری دوری گزیند و مصون بماند، باز به حکم سرنوشت و قضا و قدر است. بالاخره هر چه بکند، نوعی سرنوشت و قضا و قدر است و از حوزه قضا و قدر نمیتواند بیرون باشد. مولوی میگوید:
همچنین تأویل قد جف القلم *** بهر تحریض است بر شغل امم
پس قلم بنوشت که هر کار را *** لایق آن هست تأثیر و جزا
کژ روی، جف القلم، کژ آیدت***راستی آری، سعادت زایدت
چون بدزدد، دست شد، جف القلم***خورده باده، مست شد، جف القلم
ظلم آری، مدبری، جف القلم*** عدل آری، برخوری، جف القلم
تو روا داری روا باشد که حق***همچو معزول آید از حکم سبق؟!
که ز دست من برون رفته است کار*** پیش من چندین میا چندین مزار
بلکه آن معنی بود جف القلم ***نیست یکسان نزد او عدل و ستم
سر مطلب این است که قضا و قدر چه از جنبه الهی و چه از غیر جنبه الهی، عاملی در عرض سایر عوامل جهان نیست، بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همه عاملهای جهان است. هر عاملی که بجنبد و اثری از خود بروز دهد، مظهری از مظاهر قضا و قدر است و تحت قانون علیت عمومی است. از این رو محال است که قضا و قدر در شکل یک عامل در مقابل سایر عاملها و مجزا از آنها ظاهر شود و جلوی تأثیر عامل خاصی را بگیرد و یا یک عامل خاصی را به کاری اجبار و اکراه کند.
به همین دلیل است که " جبر " محال است. جبر یعنی اکراه و اجبار انسان از طرف قضا و قدر. این گونه اثر بخشیدن برای قضا و قدر - که سرچشمه عوامل هستی است نه عاملی در عرض سایر عوامل هستی - ممتنع است، بلی، برای مظاهر قضا و قدر ممکن است، مثل اینکه انسانی انسان دیگر را به کاری اجبار کند. اما این، غیر از جبر اصطلاحی است. جبر اصطلاحی یعنی تأثیر مستقیم قضا و قدر بر روی اراده انسانی به صورت یک عامل منفی برای رفع و جلوگیری، یا به صورت یک عامل مثبت برای الزام و اکراه.
و به عبارت دیگر، سر مطلب در امکان تبدیل سرنوشت این است که قضا و قدر، وجود هر موجودی را فقط و فقط از راه علل و اسباب خاص خود او ایجاب میکند. ایجاب و ایجاد موجودی از غیر مجرای علل و اسباب خاص خود او ممتنع است. و از طرف دیگر، علل و اسباب طبیعی، مختلف است و مواد این عالم در آن واحد استعداد متأثر شد ن از چندین علت را دارند.
اگر قضا و قدر را آن طور فرض کنیم که اشاعره فرض کردهاند، یعنی اصل علیت عمومی و جریان سببی و مسببی را ظاهر بیحقیقت بدانیم، و یا مانند نیمه اشعریها در موارد خاصی استثنائا دخالت مستقیم و بلاواسطه قضا و قدر را در جریان امور بپذیریم، مسأله شکل دیگر پیدا میکند، اما چنین قضا و قدری وجود ندارد و نمیتواند وجود داشته باشد.
-
-
۱۳۸۷/۰۵/۱۸, ۰۱:۳۱ #9
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۲, ۱۰:۱۵ #10
مطالب مطروحه عميق و متنوع بود.
در خصوص قضا و قدر و بحث جبر و اختيار و حوزه دخالت انسان در افعال و سرنوشت بد نيست توجهي هم به تفاوت دو واژه اختيار و اقتدار داشته باشيم.
ما در انجام امور مختار هستيم و اختيار از ما سلب نشده اما اقتدار بر انجامش را نداريم و اين مجبور بودن و جبر در حيات انساني يكي نيست.
بخش اعظم افعال انساني در اين بعد قابل حل است.
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری