-
۱۳۸۷/۰۳/۳۱, ۲۰:۲۶ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
نامهای قبایل و اقوام در قرآن
در قرآن کریم نام شش قبیله و قوم آمده است که در اینجا به آنها اشاره می کنیم.
1. یأجوج و مأجوج؛ این دو کلمه عجمی و معرب گاگ مگاگ است. این دو کلمه دو بار در قرآن کریم تکرار شده است. (کهف، آیه94 و انبیاء، آیه96) ذوالقرنین به مردمی برخورد کرد که زبانشان را کسی نمیفهمید، ولی آنها به گونهای به او فهماند که از دست یأجوج و مأجوج در امان نیستند؛ زیرا آنها در روی زمین کاری جز فساد نمیکنند و از او خواستند بین آنها و یأجوج و مأجوج سدی بسازد و این کار را کرد، ولی تا کنون به طور دقیق روشن نشده که این سد در کجا بوده است.
2. ثمود؛ این کلمه غیر عربی است و 25 بار در قرآن کریم تکرار شده است. ثمود قوم حضرت صالح هستند که در سرزمین حجر (میان شام و حجاز) میزیستند و زندگی مرفهی داشتند. دعوت صالح را نپذیرفتند و شتری که معجزه او بود پیکردند تا اینکه صیحه آسمانی و زلزلهای ویرانگر آنان را نابود کرد.
3. عاد؛ اینان قومی بودند که در سرزمین احقاف (بین یمن و حضرموت) با ثروت و مکنت و عمر طولانی زندگی میکردند. خدای متعال برای هدایت آنان حضرت هود در میانشان مبعوث کرد، ولی آنان دعوت او را نپذیرفتند و به فساد و بتپرستی ادامه دادند تا خدای متعال با باد صرصر آنان را نابود کرد.
4. مدین؛ این کلمه نام شهر و قوم حضرت شعیب است. این شهر در کنار دریای سرخ و بین راه اردن به مکه قرارداشته است. از صفات بد آنان کمفروشی و راهزنی بوده است. به رهنمودهای شعیب گوش نداند و در نتیجه به زلزلهای شدید گرفتار شده، نابود گشتند.
5. قریش؛ این کلمه یکبار در قرآن در سوره قریش آمده است. قریش قبیلهای بود که در آغاز طلوع اسلام در مکه زندگی میکردند و پیامبر اسلام از این قبیله است.
6. روم؛ این کلمه یکبار در سوره روم آیه دوم آمده است. هر چند این کلمه نام مملکت روم است، ولی در قرآن کریم مقصود از آن مردم این مملکت است.
قوم نوح، قوم لوط، قوم ابراهیم، اصحاب اخدود، اصحاب فیل، اصحاب ایکه و اصحاب الرس در قرآن کریم آمده است
-
تشکرها 4
-
۱۳۹۰/۱۲/۲۹, ۱۷:۰۸ #2
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۹
- نوشته
- 2,250
- مورد تشکر
- 8,184 پست
- حضور
- 45 روز 13 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 30
- آپلود
- 0
- گالری
-
2
معرفي بيشتر قومهاي ذكر شده در قرآن:در قرآن مجيد در دو سوره از ياجوج و ماجوج سخن به ميان آمده، يكى در سوره كهف آيه 98 و ديگر در سوره انبياء آيه 96. آيات قرآن به خوبى گواهى مىدهد كه اين دو نام متعلق به دو قبيله وحشى خونخوار بوده است كه مزاحمت شديدى براى ساكنان اطراف مركز سكونت خود داشتهاند.
قوم ياجوج و ماجوج
در تورات در كتاب" حزقيل" فصل سى و هشتم و فصل سى و نهم، و در كتاب رؤياى" يوحنا" فصل بيستم از آنها به عنوان" گوگ" و" ماگوگ" ياد شده است كه معرب آن ياجوج و ماجوج مىباشد.
به گفته مفسر بزرگ، علامه طباطبائى در" الميزان" از مجموع گفتههاى تورات استفاده مىشود كه ماجوج يا ياجوج و ماجوج، گروه يا گروههاى بزرگى بودند كه در دوردستترين نقطه شمال آسيا زندگى داشتند مردمى جنگجو و غارتگر بودند .
بعضى معتقدند اين دو كلمه عبرى است، ولى در اصل از زبان يونانى به عبرى منتقل شده است و در زبان يونانى" گاگ" و" ماگاگ" تلفظ مىشده كه در ساير لغات اروپايى نيز به همين صورت انتقال يافته است.
دلائل فراوانى از تاريخ در دست است كه در منطقه شمال شرقى زمين در نواحى مغولستان در زمانهاى گذشته گويى منطقه اى وجود داشته، که مردم اين منطقه به سرعت زاد و ولد مىكردند، و پس از كثرت و فزونى به سمت شرق، يا جنوب سرازير مىشدند، و همچون سيل روانى اين سرزمينها را زير پوشش خود قرار مىدادند، و تدريجا در آنجا ساكن مىگشتند.
براى حركت سيل آساى اين اقوام، دورانهاى مختلفى در تاريخ آمده است كه يكى از آنها دوران هجوم اين قبائل وحشى در قرن چهارم ميلادى تحت زمامدارى" آتيلا" بود كه تمدن امپراطورى روم را از ميان بردند.
و دوران ديگر كه ضمنا آخرين دوران هجوم آنها محسوب مىشود در قرن دوازدهم ميلادى به سرپرستى چنگيز خان صورت گرفت كه بر ممالك اسلامى و عربى، هجوم آوردند و بسيارى از شهرها از جمله بغداد را ويران نمودند.
در عصر دیگری نيز هجومى از ناحيه آنها اتفاق افتاد كه در حدود سال پانصد قبل از ميلاد بود، ولى در اين تاريخ، حكومت متحد ماد و فارس به وجود آمد و اوضاع تغيير كرد و آسياى غربى از حملات اين قبائل آسوده شد.
به اين ترتيب نزديك به نظر مىرسد كه ياجوج و ماجوج از همين قبائل وحشى بودهاند كه مردم قفقاز به هنگام سفرذو القرنين به آن منطقه تقاضاى جلوگيرى از آنها را از وى نمودند، و او نيز اقدام به كشيدن سد معروف ذو القرنين نمود .
ویرایش توسط ابدیت : ۱۳۹۱/۰۱/۱۶ در ساعت ۱۲:۵۲
روزی به طبیب عشق با صدق و صفا
گفتم که کجا روم، چیست دوا؟!
گفتا که اگر علاج دردت خواهی
بشتاب به دربار شه طوس رضا
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۰۱/۱۱, ۱۴:۴۵ #3
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۹
- نوشته
- 2,250
- مورد تشکر
- 8,184 پست
- حضور
- 45 روز 13 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 30
- آپلود
- 0
- گالری
-
2
معرفي بيشتر قومهاي ذكر شده در قرآن:
قوم ثمود
«ثمود» قومی مشرک و کافر بودند و در برابر اللّه، بت و معبودان ساختگی را میپرسیدند؛ تا این که خداوند متعال، صالح(ع) را از میان خودشان به رسالت و پیامبری برانگیخت.
قرآن کریم در برخی از آیات از اقامتگاه قوم ثمود خبر داده و میفرماید: «و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد(فجر / 9 )» که در این آیه از ساختمانهای قوم ثمود و این که آنان این ساختمانها را با بریدن صخرهها و سنگهای کوهها بنا میکردند، یاد شده است. همچنین مفاد این آیه میرساند که قوم ثمود در سرزمینی کوهستانی و پر از صخره زندگی میکردند.
قدرت قوم ثمود برای تسلط بر زمین، باغها، بوستانها و کشتزارهایی که آنان بر روی زمین پدید آوردند، خانههایی که در دل کوهها تراشیدند و کاخهایی که در دشتها ساختند، همگی نشانههایی است بر این که خداوند قوم ثمود را واداشت که به آبادسازی زمین بپردازند.
خداوند متعال برای اثبات نبوت صالح(ع)، نشانهای روشن و معجزهای آشکار همراه او فرستاد تا به قومش ارائه دهد. این آیات روشن، ناقه (شترماده) ای بود منحصر به فرد و ویژگیهای ظاهری آن با دیگر ناقههای آن سرزمین تفاوت داشت. قرآن کریم در برخی آیات، پارهای از ویژگیهای این ناقه را بیان داشته است، اما درباره چگونگی آفرینش آن، - اگرچه در برخی گزارشهای آلوده به اسرائیلیات و خرافات، مطالبی به چشم میخورد - اطلاعاتی در اختیار ما نمیگذارد.
قرآن کریم، سخن صالح(ع) خطاب به قوم ثمود را درباره این ناقه چنین گزارش میکند: «قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره قد جاءتکم بینة من ربکم هذه ناقة الله لکم ءایة فذروها تاکل فیأرض الله ولا تمسوها بسوء فیأخذکم عذاب الیم(اعراف / 73 )
گفت: ای قوم من! خدای را بپرستید، برای شما معبودی جز او نیست؛ در حقیقت، برای شما از جانب پروردگارتان دلیلی آشکار آمده است. این ماده شتر خدا برای شماست که پدیدهای شگرف و نشانه [خداوندی] است. پس آن را [به حال خود[ واگذارید تا در زمین خدا بخورد و گزندی به او نرسانید تا [مبادا] شما را عذابی دردناک فرو گیرد.
صالح(ع) دعوت خود را با فراخواندن قوم ثمود به توحید و یکتاپرستی و شریک قرار دادن برای وی، آغاز کرد. او خطاب به قوم خود فرمود: «یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره(هود / 61 ).
ای قوم من! الله را بپرستید. برای شما معبودی جز او نیست.
صالح(ع) از ثمودیان خواست که به ناقه خداوند به عنوان یک پدیه شگرف و معجزه الهی، با بصیرت بنگرند و از آزار رساندن به آن بپرهیزند. او یادآور شد که خداوند آنان را جانشینان قوم عاد قرار داده و با مسخر ساختن زمین برای آنان، نعمتهای بیشماری را در اختیارشان نهاده است و در برابر، از آنان خواست که نعمتهای الهی را سپاس گویند و از کفران نعمت و فسادانگیزی دوری جویند.
ثمودیان، پیامبرشان صالح را به سحر و افسونزدگی و کذب و دروغگویی متهم کردند و به او گفتند که پیش از این ما به تو امیدها داشتیم. ولی صالح(ع) خطاب کرد اگر او بر روش و منش آنان رفتار کند و خدای را نافرمانی کند، هیچ یک از آنان نمیتوانند در برابر خدا او را یاری رساند و تنها بر زیان او میافزایند(هود / 63 ).
با همه تأکیدات و هشدارهای صالح(ع) در پاسداشت ناقه و آزارنرساندن به او قوم ثمود از این فرمان روی بر تافتند و سرانجام ناقه خداوند را کشتند؛ با این که از میان ثمودیان یک تن ناقه را پی کرد ولی قرآن کریم پیکردن ناقه را به همه آنان نسبت داده است (اعراف / 77 ) چرا که همه آن کافران او را به این کار واداشتند.
پس از آن که ثمودیان کافر ناقه خداوند را پی کردند، صالح(ع) به آنان خبر داد که تنها تا سه روز دیگر از زندگی در دار دنیا برخوردار خواهند بود و چون هنگام عذاب فرا رسید، صالح و پیروان با ایمان نجات یافتند و چنان عذاب مرگباری بر ثمودیان فرود آمد که جملگی چون گیاهان خشکیده، خرد شدند( قمر / 31 ).
قرآن کریم از عذاب قوم ثمود با تعبیرهای «صیحه»، «رجفة» و «صاعقه» یاد کرده است.
ویرایش توسط ابدیت : ۱۳۹۱/۰۱/۱۶ در ساعت ۱۲:۵۳ دلیل: تغيير فونت
روزی به طبیب عشق با صدق و صفا
گفتم که کجا روم، چیست دوا؟!
گفتا که اگر علاج دردت خواهی
بشتاب به دربار شه طوس رضا
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۰۱/۱۶, ۱۲:۵۰ #4
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۹
- نوشته
- 2,250
- مورد تشکر
- 8,184 پست
- حضور
- 45 روز 13 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 30
- آپلود
- 0
- گالری
-
2
معرفي بيشتر قومهاي ذكر شده در قرآن:
قوم عاد
سرزمين قوم عاد، بسيار پر درخت وخرم و حاصلخيز بود، وقتي كه از دعوت حضرت هود ـ عليه السلام ـ سر پيچي كردند، خداوند باران رحمتش را به مدت هفت سال از آنها باز داشت. خشكسالي و قحطي، همه جا را فرا گرفت. هوا خشك و گرم و خفه كننده شده بود.
قوم عاد در قرآن اين چنين ياد شده است: وَ اذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا اللَّهَ إِنىِّ أَخَافُ عَلَيْكمُْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيم .(احقاف/21)
(سرگذشت هود) برادر قوم عاد را ياد كن، آن زمان كه قومش را در سرزمين «احقاف» بيم داد در حالى كه پيامبران زيادى قبل از او در گذشتههاى دور و نزديك آمده بودند كه: جز خداى يگانه را نپرستيد! (و گفتمن بر شما از عذاب روزى بزرگ مىترسم.
اين قوم كافر و بت پرست بودند و طاغيان مستكبر خود را اطاعت مي کردند:«وَ تِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيد » (هود/59)
و اين قوم «عاد» بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند و پيامبران او را معصيت نمودند و از فرمان هر ستمگر دشمن حق، پيروى كردند.چون کشورشان وسعت یافت، سر بر طغیان و سرکشی برداشتند، تا اینکه هود عليه السلام بر ایشان مبعوث شد.
رسالت حضرت هود (عليه السلام):هود عليه السلام خودش از قوم عاد دومین پیغمبری بود که برای دفاع از حق و سرکوبی و ابطال کیش وثنیت قیام کرده، البته دومین نفری که قرآن کریم سرگذشتش را نقل کرده و محنت ها و آزاری که در راه خدای سبحان دیده حکایت نموده است، آری قرآن کریم آن جناب را به همان ستایش که انبیاء گرام خود را ستوده، ستایش کرده و درهمه ذکر خیرهای خود از آن حضرات، وی را شرکت داده است، سلام خدا بر او باد.
"هود" اين نام بدين جهت بر او نهاده شده كه از آنچه قومش بدان گمراه شده بودند هدايت يافت و به آن مبتلا نگرديد. سپس از طرف خداوند مبعوث شد تا آنان را از گمراهى رهانيده و به شاهراه هدايت برساند « وَ إِلىَ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُْهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْترَُونَ » (هود/50)
« (ما) به سوى (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستاديم (به آنها) گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه معبودى جز او براى شما نيست. شما فقط تهمت مىزنيد (و بتها را شريك او مىخوانيد)»
- نخستين دعوت هود عليه السلام، همان دعوت تمام انبيا بود، دعوت به سوى توحيد و نفى هر گونه شرك ،چه افترا و تهمتى از اين بالاتر كه براى بتهايي بىارزش آن همه مقام قائل ميشدند.
«وَ يَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلىَ قُوَّتِكُمْ وَ لَا تَتَوَلَّوْا مجُْرِمِين » (هود/52)
«و اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد، سپس به سوى او بازگرديد، تا (باران) آسمان را پى در پى بر شما بفرستد و نيرويى بر نيرويتان بيفزايد و گنهكارانه، روى (از حق)بر نتابيد!»
سرانجام قوم عاد : بعد از سه سال قحطی و توبه نکردن قوم خیره سر عاد، ابر سیاهی در آسمان ظاهر میشود گمان میکنند، میخواهد باران ببارد، ولی آن در حقیقت شروع عذاب بود: « فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتهِِمْ قَالُواْ هَذَا عَارِضٌ ممُّْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيم » (احقاف/24)
«هنگامى كه آن (عذاب الهى) را بصورت ابر گستردهاى ديدند كه بسوى درّهها و آبگيرهاى آنان در حركت است (خوشحال شدند) گفتند: «اين ابرى است كه بر ما مىبارد» (ولى به آنها گفته شداين همان چيزى است كه براى آمدنش شتاب مىكرديد، تندبادى است (وحشتناك) كه عذاب دردناكى در آن است.»
این قوم بوسیلۀ بادی عجیب، عذاب شدند که با تعابیر مختلف در قرآن بیان شده است:
- « فَأَرْسَلْنَا عَلَيهِْمْ رِيحًا صَرْصَرا ...ً»(فصلت/16) «سرانجام تندبادى شديد و هولانگيز و سرد و سخت بر آنها فرستاديم...»
- « وَ أَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُواْ بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَة »(حاقه/6) «و امّا قوم عاد با تند بادى طغيانگر و سرد و پرصدا به هلاكت رسيدند.»
- «وَ فىِ عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيهِْمُ الرِّيحَ الْعَقِيم»(ذاريات/41) « و (همچنين) در سرگذشت «عاد» (آيتى است) در آن هنگام كه تندبادى بىباران بر آنها فرستاديم.»
ویرایش توسط ابدیت : ۱۳۹۱/۰۱/۱۶ در ساعت ۱۲:۵۴
روزی به طبیب عشق با صدق و صفا
گفتم که کجا روم، چیست دوا؟!
گفتا که اگر علاج دردت خواهی
بشتاب به دربار شه طوس رضا
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۰۱/۲۶, ۱۲:۰۲ #5
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۹
- نوشته
- 2,250
- مورد تشکر
- 8,184 پست
- حضور
- 45 روز 13 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 30
- آپلود
- 0
- گالری
-
2
معرفي بيشتر قومهاي ذكر شده در قرآن:1. دوره پيش از عذاب كه مردم پس از دعوت شعيب(عليه السلام)به دو گروه اقليّت مؤمنان و اكثريت كافران تقسيم شدند.
قوم مدين
رسولی که به سوی قوم مدین فرستاده شد حضرت شعیب عليه السلام بود. قوم حضرت شعیب مردمانی بودند تاجر و در وزن اجناسی که خرید و فروش می کردند خیانت می کردند. حضرت شعیب ابتدا از در پند و اندرز وارد شد و آنها را به راه راست و درستکاری و پیروی از خداوند دعوت کرد و آنها را گفت:"خداوند از برای شما سرمایه های حلال قرار داده که حتی اگر مقدار کم باشد پر برکت تر از این مالیست که به راه حرام و نادرست و با فریب دادن مردم به دست می آورید. "
قَالُواْ يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ
گفتند اى شعيب بسيارى از آنچه را كه مى گويى نمى فهميم و واقعا تو را در ميان خود ضعيف مى بينيم و اگر عشيره تو نبود قطعا سنگسارت مي كرديم و تو بر ما پيروز نيستى. (هود / 91)
چون حجت تمام شد و مردمان مدین همچنان بمانند گذشته به گناه خویش ادامه می دادند عذاب الهی بر آنها حتم شد.هنگامى كه فرمان خداوند فرا رسيد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خدا نجات یافتند; و آنها را كه ستم كردند، صيحه آسمانى فرو گرفت; و در ديار خود، به رو افتادند و مردند.عذاب مردمام مدین آتشی بود که از ابرهای سیاه بر سرشان بارید. و همه ی ستمکاران قوم راهلاک کرد آنچنان كه گويى هرگز از ساكنان آن ديار نبودند!كَأَن لَّمْ يَغْنَوْاْ فِيهَا أَلاَ بُعْدًا لِّمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ. گويى در آن [خانه ها] هرگز اقامت نداشته اند هان مرگ بر [مردم] مدين همان گونه كه ثمود هلاك شدند (هود/95)
وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ . و اهل مدين و موسى تكذيب شد پس كافران را مهلت دادم سپس [گريبان] آنها را گرفتم بنگر عذاب من چگونه بود.(حج / 49)
حضرت شعیب عليه السلام نابینا بود چون وحی بر وی آمد بینا گشت. و گویند از شدت گریستن نابینا گشته بود تا اینکه خداوند او را وحی فرستاد که ای شعیب از چه اینقدر گریه کنی؟ اگر از بیم دوزخ است که تو را از دوزخ ایمن کردم. اگر بر امید بهشت است که بهشت را بر تو واجب کردم و اگر از بهر گناه می گریی گناهانت بر تو آمرزیدم.شعیب گفت: اینهمه گریستن من از آنست که مبادا ترا نبینم. خداوند فرموده هر گریستن که براین امید گریی بگری، که سزاست تا به مراد خویش برسی."
تاريخ مدين و ساكنان آن را در دوران حيات شعيب(عليه السلام)مىتوان به دو دوره تقسيم كرد:
(وَإِن كَانَ طَآئِفَةٌ مِّنكُمْ آمَنُواْ بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَآئِفَةٌ لَّمْ يْؤْمِنُواْ فَاصْبِرُواْ حَتَّى يَحْكُمَ اللّهُ بَيْنَنَا وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ //قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِي//و اگر گروهى از شما به آنچه من بدان فرستاده شده ام ايمان آورده و گروه ديگر ايمان نياورده اند صبر كنيد تا خدا ميان ما داورى كند [كه] او بهترين داوران است//سران قومش كه تكبر مى ورزيدند گفتند اى شعيب يا تو و كسانى را كه با تو ايمان آورده اند از شهر خودمان بيرون خواهيم كرد يا به كيش ما برگرديد گفت آيا هر چند كراهت داشته باشيم . اعراف / 87 - 88 )
از اينكه قرآن در اين دوره از مخالفان شعيب(عليه السلام) با عنوان ملأ مستكبر ياد كرده است، مىتوان به وجود طبقه اشراف و ثروتمند و در نتيجه وجود فاصله طبقاتى در مدينِ آن زمان پى برد. از كافرانى كه دراين دوره زمانى با عذابالهى نابود شدند، با «اصحاب مدين» ياد مىشود.
2. دوره پس از عذاب و نابودى كافران كه همراه با شرايط اجتماعى ـ سياسى و دينى مساعدى بوده است.
از ساكنان مدين در اين برهه با عنوان «اهل مدين» ياد شده و ظاهر آيات نشان مىدهد كه پناه بردن موسى عليه السلام) به مدين و سكونت چندينساله وى در آنجا به هنگام پيرى و از كارافتادگى شعيب(عليه السلام)در همين دوره بوده است.
قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ. [شعيب] گفت من مى خواهم يكى از اين دو دختر خود را [كه مشاهده مى كنى] به نكاح تو در آورم به اين [شرط] كه هشت سال براى من كار كنى و اگر ده سال را تمام گردانى اختيار با تو است و نمى خواهم بر تو سخت گيرم و مرا ان شاء الله از درستكاران خواهى يافت.(قصص / 27)
برخلاف دوره نخست كه شعيب عليه السلام و پيروانش با انواع فشارهاى اجتماعى روبهرو بوده و به اخراج از خانه و كاشانه خويش تهديد مىشدهاند .قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ . سران قومش كه تكبر مىورزيدند گفتند اى شعيب يا تو و كسانى را كه با تو ايمان آوردهاند از شهر خودمان بيرون خواهيم كرد يا به كيش ما برگرديد گفت آيا هر چند كراهت داشته باشيم.(اعراف/ 88). در اين دوره، آن حضرت با برخوردارى از جايگاه اجتماعى مطلوب، ضمن پناهدادن به موسى عليه السلام وى را اجير مىكند. شايد بتوان از مفاد قرار داد كارى شعيب عليه السلام با موسى عليه السلام بهدست آورد كه در آن زمان، مردان جوان، متناسب با شرايط اجتماعى روز، براى مدت معينى، شبيه آنچه امروزه به نام شيربها مرسوم است، براى پدر همسر خويش كار مىكردهاند.
ویرایش توسط ابدیت : ۱۳۹۱/۰۱/۲۶ در ساعت ۱۲:۰۳
روزی به طبیب عشق با صدق و صفا
گفتم که کجا روم، چیست دوا؟!
گفتا که اگر علاج دردت خواهی
بشتاب به دربار شه طوس رضا
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۰۶/۱۳, ۱۴:۱۸ #6
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۹
- نوشته
- 2,250
- مورد تشکر
- 8,184 پست
- حضور
- 45 روز 13 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 30
- آپلود
- 0
- گالری
-
2
معرفي بيشتر قومهاي ذكر شده در قرآن:اين قبيله از با نفوذترين قبايل در ميان عرب بوده و بعد از اسلام نيز تا قرنها بر جهان اسلام حكومت كرده است. خلفا تا پيش از عثمانيان، هميشه قريشي بوده و حتي در ابتداء، بيشتر حكام نيز قريشي بودهاند. اين قبيله كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز از ميان آنان برخاست؛ به عنوان يكي از مشهورترين و با شرافتترين قبايل ميان عرب شناخته ميشد. قريش از بني كنانه، و بني كنانه از مُضَر، و مضر از عدنان و در نهايت به اسماعيل ـ عليه السلام ـ خاتمه مييافت.
قوم قريش
- آن دسته از قريش كه در وادي مكه ساكن بودند «قريش البطايح»،
- و آنها كه در اطراف مكه ساكن بودهاند «قريش الظواهر» خوانده ميشدند،
بعد از قصي كارهاي كعبه و امور قريش به دو فرزندش عبدالدار و عبد مناف افتاد. بعضي نيز گفتهاند كه او همه مقامات را به عبدالدار تفويض كرد[المفصل، ج1، ص512.]
پس از آنها هاشم و عبد شمس دو فرزند عبد مناف مقامات را تقسيم كرده و امور كعبه به هاشم و رياست به عبد شمس رسيد. در واقع كار مكه يكسره به دست فرزندان عبد مناف افتاد.[اخبار مكه ازرقي، ج1، ص66]
خدمات قصي و هاشم و بعد از او عبدالمطلب به حجاج در ايام حج، يكي از اموري بود كه شهرتي همه جانبه براي قريش به همراه آورد. از ميان قريشيان، عبدالمطلب به علت پايبندي به دين حنيف ابراهيم ـ عليه السلام ـ و هوش ذكاوتي كه در ادارهي امور داشت موقعيتي برتر يافت؛ بطوري كه او را به عنوان «شيخ» قبول داشتند
شهرت قريش
از كتب تاريخ چنين بر ميآيد كه قريش در ميان عرب شرافت و عزت ويژهاي را دارا بوده و معمولاً با عناوين، « آل الله»، «جيران الله»، « سكان حرم الله» خوانده ميشدند.[العقد الفريد، ج3، ص327؛ الاغاني، ج17، ص313.]
- خدمات قصي در تشكيل دارالندوه و انجام امور رفاهي براي حجاج، در شهرت قريش تأثير فراوان داشته است. يعقوبي مينويسد: قصي اوّلين كسي بود كه به قريش عزت داد و فخر آنها را آشكار نمود.[تاريخ اليعقوبي، ج1، ص240؛]
- اضافه بر اين مسؤوليت كليد داري كعبه در ميان قريش (در عشريه قصي) بوده است و به همين جهت از مناطق مختلف با آنها در ارتباط بوده و اين خود سبب شهرت آنها گرديده است.
- هاشم نيز در جهت حمايت از زوّار بيت الله الحرام، تلاش فراوان داشت. وي اهل مكه را در اكرام به حجاج تحريك كرده و از آنان ميخواست تا هر كمكي كه ميتوانند به آنها كه زوّار خانه خدايند، بكنند.
- نكته ديگري نيز كه بر شهرت قريش افزوده بود واسطه تجارتي بودن مكه و بر سر راه تجارت حبشه، يمن، شامات قرار داشتن آنان ميبود؛ اين تجارت شامل سفر به يمن، حضرموت، حيره (در شرق) ، بصري (در شمال) ، شام، غزه و مصر ميشد. آنها به دليل كار تجارت، از جنگ دست كشيدند تا دچار اسارت و يا از دست دادن اموالشان نشوند.
به دلايلي كه گذشت، قريش، پيش از اسلام شهرتي داشته اما شهرت آن بعد از اسلام چندين برابر شد،
اولاً: از آن روي كه پيامبر از اين قبيله بود و اين خود مهمترين عامل شهرت براي قريش بود.
ثانياً، بني اميه به تدريج اين اصل را مطرح كردند كه خلفا بايد قريشي باشند.
آنان براي اين سخن خود احاديثي نيز ساختند و بدين ترتيب در انديشه سياسي ـ مذهبي اهل سنت اين اصل استقرار كامل يافت. البته اهميت قريشي بودند خليفه، از همان روزهاي نخست خلافت نيز مطرح بود؛ چنانكه عباس به علي ـ عليه السلام ـ ميگفت: اگر من و ابو سيفيان با تو بيعت ميكرديم، فرزندان عبد مناف با ما مخالفت نميكردند، و اگر آنها مخالفت نميكردند هيچ كس از قريش با ما اختلاف نميكرد، و اگر قريش با تو بيعت ميكرد هيچ كس از عرب، با تو مخالفت نمينمود.[شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج2، ص48.]
در هر حال، مسأله شهرت قريش تا اندازهاي مربوط به قبل از بعثت و مقداري مربوط به بعد از اسلام است.
ما نيز ضمن تأييد اين نكته، به اهميت نسبي قريش در جاهليت تأكيد داريم. دلايل فراواني وجود دارد كه تا قبل از فتح مكه، بسياري از اعراب به خاطر حرمتي كه براي قريش قايل بودند اسلام نياوردند. از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز نقل شده كه فرمود: مردم تابع قريش هستند، صالحين در پي صالحين قريش و فجار هم در پي فجار قريش.[المنمق، ص7.] محمد بن حبيب فهرست برخي از احاديثي را كه در وصف قريش آمده و قسمتي از آنها ساختگي است، آورده است.[المنمق، ص7.]
روزی به طبیب عشق با صدق و صفا
گفتم که کجا روم، چیست دوا؟!
گفتا که اگر علاج دردت خواهی
بشتاب به دربار شه طوس رضا
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۰۶/۳۱, ۱۸:۵۹ #7
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۹
- نوشته
- 2,250
- مورد تشکر
- 8,184 پست
- حضور
- 45 روز 13 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 30
- آپلود
- 0
- گالری
-
2
معرفي بيشتر قومهاي ذكر شده در قرآن:
قوم روم
الرُّومُ : دولت روم شرقی یعنی امپراطوری بیزانس
نام این قوم در آیه دوم از سوره روم نام برده شده است. در این آیه از شکست رومیان از فارسها سخن گفته شده و در آیه بعدی اشاره به پیروزی رومیان می کند که این مورد از موارد اخبار غیب است.
سْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
الم ﴿۱﴾
غُلِبَتِ الرُّومُ ﴿۲﴾
فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ﴿۳﴾
فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَمِن بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۴﴾
بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ﴿۵﴾
...
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الف لام ميم (۱)
روميان شكستخوردند (۲)
در نزديكترين سرزمين و[لى] بعد از شكستشان در ظرف چند سالى به زودى پيروز خواهند گرديد (۳)
[فرجام] كار در گذشته و آينده از آن خداست و در آن روز است كه مؤمنان از يارى خدا شاد مىگردند (۴)
هر كه را بخواهد يارى مىكند و اوستشكستناپذير مهربان (۵)
...
آيات نخستين اين سوره بدين سبب نازل شد كه در آن هنگام كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در «مكه» بود، و مؤمنان در اقليت قرار داشتند، جنگى ميان ايرانيان و روميان در گرفت، و در اين نبرد ايرانيان پيروز شدند.منبع : تفسیر نمونه
مشركان «مكّه» اين را به فال نيك گرفتند و دليل بر حقانيت شرك خود دانستند! آيات نخستين اين سوره نازل شد و قاطعانه گفت: گرچه ايرانيان در اين نبرد پيروز شدند اما چيزى نمى گذرد كه از روميان شكست خواهند خورد و حتى حدود زمان اين پيشگويى را نيز بيان داشت.
اين پيشگويى قاطع قرآن كه از يك سو نشانه اعجاز اين كتاب آسمانى و اتكا آورنده آن به علم بى پايان پروردگار به عالم غيب است، و از سوى ديگر نقطه مقابل تفأل مشركان بود، مسلمانان را طورى دلگرم ساخت كه حتى مى گويند: بعضى از آنان با مشركان روى اين مسأله شرطبندى مهمى كردند!- آن روز هنوز حكم تحريم اين گونه شرط بنديها نازل نشده بود.
براى اینکه بدانیم شکست رومیان از ایرانیان و سپس پیروزى آنها در چه مقطع تاریخى واقع شده است کافى است بدانیم که در تواریخ امروز، در دوران خسروپرویز، به یک دوران جنگ طولانى میان ایرانیان و رومیان برخورد مى کنیم که بیست و چهار سال دوام یافت ، و از 604 میلادى تا 628 به طول انجامید.منبع : تفسیر نمونه
در حدود سنه 616 میلادى دو سردار معروف ایرانى بنام ((شهر براز)) و ((شاهین )) به قلمرو روم شرقى حمله کردند، آنها را شکست سختى دادند، و منطقه شامات و مصر و آسیاى صغیر را مورد تاخت و تاز قرار دادند، دولت روم شرقى که گرفتار شکست سختى شده بود تا آستانه انقراض پیش رفت و دولت ایران تمام متصرفات آسیائى او را با مصر تسخیر کرد.
و این در حدود سال هفتم بعثت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) بود.
ولى پادشاه روم ((هرقل )) از سال 622 میلادى تهاجم خود را به ایران شروع کرد و شکست هاى پى در پى به سپاه خسروپرویز وارد ساخت ، و تا سال 628 میلادى این جنگهائى که به نفع رومیان بود ادامه یافت ، ((خسروپرویز)) شکست سختى خورد و مردم ایران او را از سلطنت خلع کرده و پسرش ((شیرویه )) را بجاى او نشاندند.
با توجه به اینکه میلاد پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در سال 571 و بعثت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در سال 610 میلادى واقع شد شکست رومیان منطبق بر سال هفتم بعثت و پایان پیروزى رومیان و شکست خسروپرویز بر سال پنجم تا ششم هجرت منطبق مى شود، و مى دانیم در سال پنجم فتح خندق اتفاق افتاد و در سال ششم صلح حدیبیه اتفاق افتاد، البته انتقال اخبار جنگ ایران و روم به منطقه حجاز و مکه نیز معمولا مقدارى از زمان را اشغال مى کرده است و به این ترتیب تطبیق تاریخى این خبر قرآنى روشن مى شود (دقت کنید).
روزی به طبیب عشق با صدق و صفا
گفتم که کجا روم، چیست دوا؟!
گفتا که اگر علاج دردت خواهی
بشتاب به دربار شه طوس رضا
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری