-
۱۳۸۷/۰۴/۰۴, ۱۰:۵۴ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
عرفان نظرى
عرفان نظرى به تفسير هستى مىپردازد، درباره خدا و جهان و انسان بحث مىنمايد. عرفان در اين بخش خود مانند فلسفه الهى است كه در مقام تفسير و توضيح هستى است و همچنانكه فلسفه الهى براى خود موضوع، و مسائل و مبادى معرفى مىنمايد. ولى البته فلسفه در استدلالات خود تنها به مبادى و اصول عقلى تكيه مىكند و عرفان مبادى و اصول به اصطلاح كشفى را مايه استدلال قرار مىدهد و آنگاه آنها را با زبان عقل توضيح مىدهد. استدلالات عقلى فلسفى مانند مطالبى است كه به زبانى نوشته شده باشد و با همان زبان اصلى مطالعه شود، ولى استدلالات عرفانى مانند مطالبى است كه از زبان ديگر ترجمه شده باشد. يعنى عارف لااقل به ادعاى خودش آنچه را كه با ديده دل و با تمام وجود خود شهود كردهاست با زبان عقل توضيح مىدهد. تفسير عرفان از هستى، و به عبارت ديگر: جهان بينى عرفانى هستى، با تفسير فلسفه از هستى تفاوتهاى عميقى دارد. از نظر فيلسوف الهى، هم خدا اصالت دارد و هم غير خدا، الا اينكه خدا واجب الوجود و قائم بالذات است و غير خدا ممكن الوجود و قائم بالغير و معلول واجب الوجود. ولى از نظر عارف، غير خدا به عنوان اشيايى كه در برابر خدا قرار گرفته باشند، هر چند معلول او باشند، وجود ندارد، بلكه وجود خداوند همه اشياء را در بر گرفته است، يعنى همه اشياء، اسماء و صفات و شؤون و تجليات خداوندند، نه امورى در برابر او. نوع بينش فيلسوف با عارف متفاوت است. فيلسوف مىخواهد جهان را فهم كند، يعنى مىخواهد تصويرى صحيج و نسبتا جامع و كامل از جهان در ذهن خود داشته باشد. از نظر فيلسوف حد اعلاى كمال انسان به اين است كه جهان را آنچنانكه هست با عقل خود دريابد به طورى كه جهان در وجود او وجود عقلانى بيابد و او جهانى شود عقلانى. لهذا در تعريف فلسفه گفته شدهاست: «صيرورة الانسان عالما عقليا مضاهيا للعالم العينى» يعنى فيلسوفى عبارت است از اينكه انسان جهانى بشود عقلى شبيه جهان عينى. ولى عارف به عقل و فهم كارى ندارد، عارف مىخواهد به كنه و حقيقت هستى كه خدا است برسد و متصل گردد و آن را شهود نمايد. از نظر عارف كمال انسان به اين نيست كه صرفا در ذهن خود تصويرى از هستى داشته باشد، بلكه به اين است كه با قدم سير و سلوك، به اصلى كه از آنجا آمده است باز گردد و دورى و فاصله را با ذات حق از بين ببرد و در بساط قرب از خود فانى و به او باقى گردد. ابزار كار فيلسوف، عقل و منطق و استدلال است، ولى ابزار كار عارف، دل و مجاهده و تصفيه و تهذيب و حركت و تكاپو در باطن است. بعدا آنجا كه درباره جهان بينى عرفانى بحثخواهيم كرد، تفاوت آن با جهان بينى فلسفى روشن خواهد گشت. عرفان و اسلام عرفان، هم در بخش عملى و هم در بخش بصرى، با دين مقدس اسلام تماس و اصطكاك پيدا مىكند، زيرا اسلام مانند هر دين و مذهب ديگر و بيشتر از هر دين و مذهب ديگر روابط انسان را با خدا و جهان و خودش بيان كرده و هم به تفسير و توضيح هستى پرداخته است. قهرا اينجا اين مساله طرح مىشود كه ميان آنچه عرفان عرضه مىدارد با آنچه اسلام بيان كرده است چه نسبتى برقرار است؟ البته عرفاى اسلامى هرگز مدعى نيستند كه سخنى ماوراء اسلام دارند، و از چنين نسبتى سخت تبرى مىجويند. برعكس، آنها مدعى هستند كه حقايق اسلامى را بهتر از ديگران كشف كردهاند و مسلمان واقعى آنها مىباشند. عرفا چه در بخش عملى و چه در بخش نظرى همواره به كتاب و سنت و سيره نبوى و ائمه و اكابر صحابه استناد مىكنند. ولى ديگران درباره آنها نظريههاى ديگرى دارند و ما به ترتيب آن نظريهها را ذكر مىكنيم: الف. نظريه گروهى از محدثان و فقهاء اسلامى. به عقيده اين گروه، عرفا عملا پايبند به اسلام نيستند و استناد آنها به كتاب و سنت صرفا عوامفريبى و براى جلب قلوب مسلمانان است و عرفان اساسا ربطى به اسلام ندارد. ب. نظريه گروهى ازمتجددان عصر حاضر. اين گروه كه با اسلام ميانه خوبى ندارند و از هر چيزى كه بوى «اباحيت» بدهد و بتوان آن را به عنوان نهضت و قيامى در گذشته عليه اسلام و مقررات اسلامى قلمداد كرد به شدت استقبال مىكنند، مانند گروه اول معتقدند كه عرفا عملا ايمان و اعتقادى به اسلام ندارند، بلكه عرفان به تصوف نهضتى بوده از ناحيه ملل غير عرب بر ضد اسلام و عرب، در زير سرپوشى از معنويت. اين گروه با گروه اول در ضديت و مخالفت عرفان با اسلام وحدت نظر دارند، و اختلاف نظرشان در اين است كه گروه اول اسلام را تقديس مىكنند و با تكيله به احساسات اسلامى توده مسلمان، عرفا را «هو» و تحقير مىنمايند و مىخواهند به اين وسيله عرفان را از صحنه معارف اسلامى خارج نمايند، ولى گروه دوم با تكيه به شخصيت عرفا - كه بعضى از آنها جهانى است - مىخواهند وسيلهاى براى تبليغ عليه اسلام بيابند و اسلام را «هو» كنند كه انديشههاى ظريف و بلند عرفانى در فرهنگ اسلامى با اسلام بيگانه است و اين عناصر از خارج وارد اين فرهنگ گشته است، اسلام و انديشههاى اسلامى در سطحى پايينتر از اينگونه انديشهها است. اين گروه مدعى هستند كه استناد عرفا به كتاب و سنت صرفا تقيه و از ترس عوام بوده است، مىخواستهاند به اين وسيله جان خود را حفظ كنند. ج. نظريه گروه بىطرفها. از نظر اين گروه، در عرفان و تصوف خصوصا در عرفان عملى، و بالاخص آنجا كه جنبه فرقهاى پيدا مىكند بدعتها و انحرافات زيادى مىتوان يافت كه با كتاب الله و با سنت معتبر وفق نمىدهد. ولى عرفا مانند ساير طرقات فرهنگى اسلامى و مانند غالب فرق اسلامى نسبت به اسلام نهايتخلوص نيت را داشتهاند و هرگز نمىخواسته بر شد اسلام مطلبى گفته و آورده باشند. ممكن است اشتباهاتى داشته باشند همچنانكه ساير طبقات فرهنگى مثلا متكلمين، فلاسفه، مفسرين، فقهاء، اشتباهاتى داشتهاند; ولى هرگز سوء نيتى نسبت به اسلام در كار نبوده است. مساله ضديت عرفا با اسلام از طرف افرادى طرح شده كه غرض خاص داشتهاند يا با عرفان و يا با اسلام. اگر كسى بىطرفانه و بىغرضانه كتب عرفا را مطاله كند، به شرط آنكه با زبان و اصطلاحات آنها آشنا باشد، اشتباهات زيادى ممكن است بيابد ولى ترديد هم نخواهد كرد كه آنها نسبت به اسلام صميميت و خلوص كامل داشتهاند. ما نظر سوم را ترجيح مىدهيم و معتقديم عرفا سوء نيت نداشتهاند، در عين حال لازم است افراد متخصص و وارد در عرفان و در معارف عميق اسلامى بىطرفانه درباره مسائل عرفانى و انطباق آنها با اسلام بحث و تحقيق نمايند. شريعت، طريقت، حقيقت يكى از موارد اختلاف مهم ميان عرفا و غير عرفا، خصوصا فقهاء نظريه خاص عرفا درباره شريعت و طريقت و حقيقت است. عرفا و فقها متفق القولاند كه شريعت، يعنى مقررات و احكام اسلامى مبنى بر يك سلسله حقايق و مصالح است. فقهاء معمولا اين مصالح را به امورى تفسير مىكنند كه انسان را به سعادت، يعنى حد اعلاى ممكن استفاده از مواهب مادى و معنوى مىرساند. ولى عرفا معتقدند كه همه راهها به خدا منتهى مىشود و همه مصالح و حقايق از نوع شرائط و امكانات و وسائل و موجباتى است كه انسان را به سوى خدا سوق مىدهد. فقها همين قدر مىگويند: در زير پرده شريعت (احكام و مقررات) يك سلسله مصالح نهفته است، و آن مصالح به منزله علل و روح شريعت به شمار مىروند. تنها وسيله نيل به آن مصالح عمل به شريعت است. اما عرفا معتقدند كه مصالح و حقايقى كه در تشريع احكام نهفته است از نوع منازل و مراحى است كه انسان را به مقام قرب الهى و وصول به حقيقتسوق مىدهد. عرفا معتقدند كه باطن شريعت «راه» است و آن را «طريقت» مىخوانند، و پايان اين راه «حقيقت» استيعنى توحيد به معنيى كه قبلا به آن اشاره شد كه پس از فناء عارف از خود و انانيتخود دست مىدهد. اين است كه عارف به سه چيز معتقد است: شريعت، طريقت، حقيقت، معتقد است كه شريعت وسيله يا پوستهاى است براى طريقت، و طريقت پوسته يا وسيلهاى براى حقيقت. فقهاء طرز تفكرشان درباره اسلام همان است كه در بخش درسهاى كلام شرح داديم. معتقدند كه مقررات اسلامى در سه بخش خلاصه مىشود: اول بخش اصول عقايد كه كلام عهدهدار آن است. در مسائل مربوط به اصول عقايد لازم است انسان از راه عقل، ايمان و اعتقاد تزلزل ناپذير داشته باشد. دوم بخش اخلاق. در اين بخش دستورهايى بيان شده است كه وظيفه انسان را از نظر فضائل و رذائل اخلاقى بيان مىكند و علم اخلاق عهدهدار بيان آن است. بخش سوم، بخش احكلم است كه مربوط به اعمال ورفتار خارجى انسان است و فقه عهده دار آن است. اين سه بخش از يكديگر مجزا هستند. بخش عقائد مربوط است به عقل و فكر، بخش اخلاق مربوط است به نفس و ملكات و عادات نفسانى، بخش احكام مربوط اس به اعضاء و جوارح. ولى عرفا در بخش عقائد، صرف اعتقاد ذهنى و عقلى را كافى نمىدانند، مدعى هستند كه به آنچه بايد ايمان داشت و معتقد بود بايد رسيد و بايد كارى كرد كه پردهها از ميان انسان و آن حقايق برداشته شود. و در بخش دوم همچنانكه قبلا اشاره شد، اخلاق را كه هم ساكن است و هم محدود كافى نمىدانند، به جاى اخلاق علمى و فلسفى، سير و سلوك عرفانى را كه تركيب خاص دارد پيشنهاد مىكنند. و در بخش سوم ايراد و اعتراضى ندارند، فقط در موارد خاصى سخنانى دارند كه احيانا ممكن است بر ضد مقررات فقهى تلقى شود. عرفا از اين سه بخش به «شريعت و طريقت و حقيقت» تعبير مىكنند و معتقدند كه همانگونه كه انسان واقعا سه بخش مجزا نيست، يعنى بدن و نفس و عقل از يكديگر مجزا نيستند، بلكه در عين اختلاف با يكديگر متهد اند و نسبت آنان با يكديگر نسبت ظاهر و باطن است، شريعت و طريقت و حقيقت نيز اين چنيناند، يعنى يكى ظاهر است و ديگرى باطن و سومى باطن باطن; با اين تفاوت كه عرفا مراتب وجود انسان را بيش از سه مرتبه و سه مرحله مىدانند، يعنى به مراحل و مراتبى مارواء عقل نيز معتقدند و انشاء الله بعدا توضيح خواهيم داد.
منبع:أشنايي با علوم اسلامي (كلام -عرفان -حكمت عملي)
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۴/۰۴, ۱۳:۳۱ #2
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۷
- نوشته
- 1,245
- مورد تشکر
- 1,620 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
باسمه تعاليمن عرف نفسه فقد عرف ربه
-
۱۳۸۷/۰۴/۰۴, ۱۶:۴۶ #3
- تاریخ عضویت
فروردين ۱۳۸۶
- نوشته
- 1,251
- مورد تشکر
- 2,255 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
10
تعریف عرفان نظری :
بخش نظري عرفان به تفسير هستي مربوط است يعني تفسير خدا، جهان و انسان. عرفان در اين بخش مانند فلسفه است ومي خواهد هستي را تفسير نمايد، در اين بخش با فلسفه تفاوتهايي دارد .
تفاوت آن با عرفان عملی:
عرفان نظري نوعي جهان بيني وجهان شناسي و عرفان عملي نوعي سلوك و رفتار است
زخون هر شهيدي لاله اي رست** مبادا روي لاله پا گذاريم
-
۱۳۹۲/۰۷/۱۸, ۱۹:۴۷ #4
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۹۱
- نوشته
- 3,678
- مورد تشکر
- 5,210 پست
- حضور
- 23 روز 19 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
باسمه تعالی
باسلام
برای روشن شدن عرفان نظری ،باید تمایز عرفان نظری و عرفان عملی را بدانیم
نخستین نکته ای که درباره تقسیم بندی عرفان باید دانست ،پیشینه تاریخی این تقسیم بندی در آثار عرفانی است.
این تقسیم تنها در نگاشته های معاصران ابداع نشده است،همان گونه که خواهیم دید،در آثار گذشتگان بر این واقعیت تصریح شده که علم
اهل معرفت، به دو بخش قابل تقسیم است که یکی بیشتر به سیر و سلوک و عمل ،و دیگری به معارف توحیدی ناظر است.
مسائلی که در عرفان عملی مطرح می شود ،بیشتر به سیر و سلوک طریق عرفانی و چگونگی وصول انسان به کمال نهایی ناظر است.
ویرایش توسط سمیع : ۱۳۹۲/۰۷/۱۸ در ساعت ۱۹:۵۱
-
۱۳۹۲/۰۷/۱۸, ۱۹:۵۶ #5
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۹۱
- نوشته
- 3,678
- مورد تشکر
- 5,210 پست
- حضور
- 23 روز 19 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
در عرفان عملی از این بحث می شود که گام نهادن در کدام راه و انجام دادن چه اعمالی است که می تواند انسان را از قیود جزئی امکانی و مادی رها سازد و موجب قرب وی به حق تعالی و دست یابی به وصال او شود؟در این اعمال ،وجهه نظر اصلی عارفان به اعمال جوانحی است(در برابر اعمال جوارحی)که به ساحت «قلب» انسان مربوط است و از آن به «معاملات قلبی»تعبیر می شود.
البته تفسیر عارفان مسلمان از «عمل»تفسیر گسترده ای است که شامل اعمال جوارحی و جوانحی می شود.
ادامه دارد...
-
۱۳۹۲/۰۷/۱۹, ۰۹:۳۴ #6
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۹
- نوشته
- 3,517
- مورد تشکر
- 7,659 پست
- حضور
- 36 روز 23 ساعت 45 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
فرق عرفان نظری و عرفان عملی چیست؟
http://islamquest.net/fa/archive/question/fa1780
عرفان دارای دو جنبه است:
1. جنبه ی اجتماعی (تصوف): در این جنبه عرفا به عنوان یک فرقه ی اجتماعی با مختصات مخصوص به خود مورد بررسی قرار می گیرند.[1]
2. جنبه ی علمی و فرهنگی: و این خود بر دو قسم است :
الف- عملی، از این جنبه عرفان می خواهد انسان را تغییر دهد و خلاصه روابط و وظایف انسان را با خودش و جهان و خدا بیان کند.
ب- نظری، از این جنبه عرفان می خواهد هستی را تفسیر کند؛ یعنی تفسیر خدا و جهان و انسان.[2]
بیان دوم :
مباحث ارشادی درباره ی انسان شناسی و انسان کامل و توحید و اسما و صفات حق و هستی شناسی همگی از مقوله ی عرفان نظری اند و زهد و محبت، ریاضت، ذکر، احسان، عبادت و... از مقوله ی عرفان عملی.[3]
بیان سوم:
در عرفان نظری عارف آنچه را که با دیده ی دل شهود کرده، با زبان عقل توضیح می دهد.[4]
بیان چهارم:
صاحب کتاب عرفان نظری بعد از بیان این مطلب که اساسی ترین مسائل عرفان اسلامی (عناصر اصول اساسی عرفان) عبارت اند از: 1. وحدت 2. شهود 3. فنا 4. ریاضت 5. عشق، در فرق بین عرفان عملی و نظری می گوید: عرفان عملی عبارت است از: اجرای یک برنامه ی دقیق و پر مشقت جهت گذشتن از مراحل و منازل و رسیدن به مقامات و احوالی در راه دست یافتن به آگاهی عرفانی و نیل به توحید و فنا که از آن به طریقت تعبیر می شود، و عرفان نظری مجموعه ی تعبیرات عرفا از آگاهی ها و دریافت های شهودی خویش در باره ی حقیقت جهان و انسان است.[5]
......................................
آیت الله جوادی در شرح این قسمت می گوید:
مراد از عرفان عملی در این جا آن دسته از تعلیمات و آموزش هایی است که مشتمل بر شیوه ی سلوک و آئین رفتار می باشند و لذا مغایر با آن عرفان عملی است که متن سلوک و رفتار را تشکیل می دهد و مقید به الفاظ و قضایا و مسائل و نظایر آنها نمی باشد.[6] وی می گوید در عرفان از مسئله و قضیه اثر و خبری نیست و سخن از مرحله است؛ یعنی عارف می کوشد تا با طی مراحل به عین الیقین برسد و عین الیقین غیر از آگاهی به واسطه ی مفهوم است، بلکه مشاهده ی متن واقع است.
آن کس که بوساطت مفهوم به درک واقع نائل می گردد، همانند کسی است که با مشاهده ی دود از بود آتش سخن می گوید، اما آن کس که همچون حارثة بن مالک موفق به رفع واسطه می شود، می تواند با عین الیقین هنر مشاهده ی مستقیم آتش را کسب نماید.
خود هنر دان دیدن آتش عیان
نی گپ دلّ علی النار الدخان
و اما عرفان نظری که متکی بر مفهوم است به عنوان علم دارای مسئله و برهان است.[7]
.......................................
برای عرفان عملی دو معنا مطرح گردید:
1. نفس سلوک و رفتار.
2. تعلیماتی که مشتمل بر شیوه ی سلوک است.
http://islamquest.net/fa/archive/question/fa1780
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
یک آدرس مهم : آدرس عکسهای متحرک و زیبا برای وبلاگها
http://www.askquran.ir/group225-discussion2066.html
-
۱۳۹۲/۰۷/۱۹, ۱۰:۳۱ #7
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۹۱
- نوشته
- 3,678
- مورد تشکر
- 5,210 پست
- حضور
- 23 روز 19 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
معنای مورد نظر اهل معرفت از عمل،افزون بر آنکه اعمال ظاهری و بدنی انسان را در بر می گیرد ،چنان تعمیم داده می شود که آنچه درساحت باطنی او و در مقام «قلب»وی واقع می شود نیز،جزو اعمال و بلکه مهم ترین بخش اعمال به شمار می آید.در واقع،چنین تفسیری برگرفته از سنت مأثور اسلامی است.
در احادیث بسیاری ،امور نفسانی و قلبی همچون«نیت»،«حسن ظن»،«سوء ظن»،«حب و بغض» و...،جزو اعمال قلبی شمرده می شوند.حتی به اعمال ظاهری انسان در عرفان عملی از آن جهت توجه می شود که در قلب و ساحت باطنی انسان اثر گذارند.
-
۱۳۹۲/۰۷/۱۹, ۱۰:۳۷ #8
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۹۱
- نوشته
- 3,678
- مورد تشکر
- 5,210 پست
- حضور
- 23 روز 19 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
به هر حال ،در عرفان عملی کانون توجه انسان بر اعمال قلبی و باطنی است.«قلب»به عنوان مهم ترین ساحت وجودی انسان،دارای حالات ،ملکات،تاثیر و تاثر و فعل و انفعال هایی با دیگر ساحت های هستی انسانی است.
از این رو،هدف اصلی عرفان عملی،هدایت این فعل و انفعال ها و پاک سازی قلب از اموری است که«مهلکات»آن شمرده می شود و نیز آراستن آن به حالات و ملکاتی که«منجیات»قلب است و به وصول انسان به کمال نهایی می انجامد.
بنابراین ،چگونگی مراقبت از معاملات قلبی برای دوری از«مهلکات» و آراستگی قلب به «منجیات»،با هدف وصال انسان به حق تعالی ،اساس عرفان عملی را تشکیل می دهد.
-
۱۳۹۲/۰۷/۱۹, ۱۰:۴۲ #9
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۹۱
- نوشته
- 3,678
- مورد تشکر
- 5,210 پست
- حضور
- 23 روز 19 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
آنچه در شریعت با عنوان «شرک خفی» و مانند آن مطرح می شود،در واقع به ساحت باطنی و قلب انسان مربوط است.به طور کلی ،«قلب» و تعبیرهای همسان آن مثل «فواد»و «صدر» در کتاب و سنت،اهمیت اساسی دارند و مفاهیمی چون«ایمان»،«تقوی»،«خشوع»، «سکینه»،«اطمینان»،...از حالات و ملکات و «اعمال»قلبی شمرده شده اند.بر خلاف آنچه برخی گفته اند «ایمان»تنها معرفت نیست،بلکه معرفت به علاوه باور قلبی است
-
۱۳۹۲/۰۷/۱۹, ۱۱:۲۵ #10
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۹۱
- نوشته
- 3,678
- مورد تشکر
- 5,210 پست
- حضور
- 23 روز 19 ساعت 49 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
جناب فناری در مقدمه کتاب مصباح الانس ص 27(از کتب سنگین عرفان نظری)،در تقسیم بندی علوم،با پیروی از فرموده نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم علم را به دو دسته کلی «علم ابدان» و «علم ادیان» تقسیم می کند .سپس در توضیح علم ادیان ،بیانی دارد که در آن به جدا سازی دو بخش عرفان،یعنی عرفان عملی و نظری اشاره می کتد و عرفان عملی را «علم التصوف و السلوک» و عرفان نظری را،«معلم الحقائق و المشاهدة و المکاشفة» می نامد.
در بیان دیگری که محقق قیصری در شرح تائیه ابن فارض دارد ،هر چند به جداسازی این دو بخش تصریح نمی کند ،از تعریفی که وی از مطلق عرفان به دست می دهد کاملا مشخص است که تمایز میان دو سنخ از معارف و علوم اهل الله برای او نیز روشن بوده است:
(علم عرفان ،علم به خداوند سبحان از جهت اسماء و صفات و مظاهر او، و به احوال مبدأ و معاد،و به حقایق عالم و به کیفیت بازگشت آن به سوی حقیقت واحدی است که همان ذات احدی است(عرفان نظری)؛نیز علم عرفان ،شناخت راه سلوک و مجاهدت برای رهایی نفس از تنگناهای قیود جزئی و پیوستن آن به مبدأ خویش و اتصاف آن به صفت اطلاق و کلیت است(عرفان عملی)1
پی نوشت:
1-قیصری،رسالة التوحید و النبوة و الولایة در :رسائل قیصری ،ص 6
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری