حسّ دين دوستى و گرايش به عوالم غيب و كشف اسرار ماوراء طبيعت جزء غرائز افراد بشر است، و مى‏توان اين غريزه را ناشى از جاذبه حضرت ربّ ودود دانست كه عالم امكان بالأخصّ انسان اشرف را به مقام اطلاق و نامتناهى خود مى‏كشد، و مغناطيس جان، همان جان جان است كه از آن به جانان و حقيقة الحقائق و اصل قديم و منبع جمال و مبدأ الوجود و غاية الكمال تعبير كنند.
الكلّ عبارة و أنت المعنى يا من هو للقلوب مغناطيس1
اين جذبه مغناطيسيّه حقيقيّه كه نتيجه و اثرش پاره كردن قيود طبيعيّه و حدود انفسيّه و حركت به سوى عالم تجرّد و اطلاق و بالأخره فناى در فعل و اسم و صفت و ذات مقدّس مبدأ المبادى و غاية الغايات و بقاى هستى به بقاى حضرت معبود است از هر عملى كه در تصوّر آيد عالى‏تر و راقى‏تر است.
جذبة من جذبات الرّحمن توازى عبادة الثّقلين.2
انسان در كمون ذات و سرشت خود حركت به سوى اين كعبه مقصود و قبله معبود را مى‏يابد و به نيروى غريزى و فطرى الهى بار سفر مى‏بندد و با تمام شراشر وجود بدين صوب رهسپار مى‏شود. لذا تمام اعضاء و جوارح او بايد در اين سفر به كار افتد.
عالم جسم و مادّه او كه طبع اوست، و عالم ذهن و مثال او كه برزخ اوست، و عالم عقل و نفس او كه حقيقت اوست همه بايد در اين سفر وارد گردند و با يكديگر تشريك مساعى كنند.
بدن بايد وجهه خود را رو به كعبه نموده، در حال نماز به قيام و ركوع و سجود در آيد، ذهن بايد از خاطرات، خود را مصون داشته و رو به سدرة المنتهى كند، و روح بايد غرق انوار حريم حرم الهى گردد و درون حرم آمن حضرت احديّت محو و مدهوش شود.
صراط مستقيم يعني جمع ميان ظاهر و باطن
و از اينجا بدست مى‏آيد كه عدّه‏اى كه به ظاهر پرداخته و از عباديّات و اعمال حسنه فقط به فعل قالبى اكتفا كنند و از مغز و جوهره به پوست قانع گردند چقدر از كعبه مقصود دور و از جمال و لقاى او مهجورند.

و همچنين عدّه‏اى كه به معناى فقط گرويده و از اتيان اعمال حسنه و عبادات شرعيّه شانه خالى كنند چقدر از متن واقع كناره بوده، و از حقيقت به مجاز، و از واقع به تخيّل و توهّم قناعت كرده‏اند.
مگر نه آنست كه نور خدا در تمام مظاهر عالم امكان سارى و جارى است؟ پس چرا بدن را از عبادت معاف داريم و اين عالم جزئى را از تجلّى انوار الهيّه تعطيل نمائيم؟ و به الفاظ وصول و لبّ و مغز و عبادت قلبى اكتفا كنيم؟
آيا اين عبادت فقط از يكسو نيست؟
أمّا النّمط الأوسط و امّت وسط آن دسته‏اى هستند كه جمع بين ظاهر و باطن نموده و تمام درجات و مراتب وجودى خود را به عبادت و انقياد حضرت محبوب واداشته و در اين سفر ملكوتى تجهيز مى‏كنند.
ظاهر را عنوان باطن، و باطن را جان و حقيقت ظاهر نموده، و هر دو را با يكديگر چون شير و شكر بهم درآميخته‏اند، از ظاهر، مرادشان وصول به باطن، و باطن را بدون ظاهر هباء منثورا شمارند.
اللّهُمَّ نوّر ظاهرى بطاعتك، و باطنى بمحبّتك، و قلبى بمعرفتك، و روحى بمشاهدتك، و سرّى باستقلال اتّصال حضرتك، يا ذا الجلال و الإكرام. 3 و 4
و از همين جا روشن مى‏شود كه براى تكميل نفس و طىّ مدارج و معارج كمال انسانيّت اكتفا به علوم الهيّه ذهنيّه تفكيريّه مانند تعليم و تعلّم فلسفه به هيچ وجه من الوجوه كافى نخواهد بود، چون ترتيب قياس و برهان بر اساس منطق صحيح و مقدّمات صحيحه نتيجه اقناعيّه براى ذهن مى‏دهد، ولى قلب و روح را اشباع نمى‏كند و روان را از تشنگى و عطش وصول به حقايق و شهود دقايق سيراب نمى‏سازد.
دعوت قرآن به تعقل و تزكيه تواماً
گرچه علم حكمت و فلسفه داراى اصالت و متانت است، و اشرف علوم ذهنيّه و تفكيريّه است كه توحيد را بر پايه برهان استوار نموده و راه هرگونه شكّ و شبهه را مسدود مى‏كند.

و بر اين اصل قرآن مجيد دستور داده و روايات وارده از راسخين دانش و دين: ائمّه طاهرين كه پاسداران وحى و نبوّتند نيز امر به تعقّل و تفكّر و ترتيب قياس و برهان و مقدّمات استدلاليّه نموده‏اند، ليكن اكتفا نمودن به توحيد فلسفى و برهانى در مكتب استدلال بدون انقياد دل و وجدان ضمير و شهود باطن، امرى است نارسا.
گرسنه گذاردن دل و باطن را از غذاهاى روحانيّه معنويّه عالم غيب و انوار الهيّه ملكوتيّه جماليّه و جلاليّه و قناعت كردن به سير در كتابها و كتابخانه‏ها و مكتب‏ها و درس خواندن‏ها و درس دادن‏ها گرچه به اعلى درجه از اوج خود برسد، سير كردن عضوى است از اعضاء و گرسنه گذاردن عضوى بالاتر و والاتر.
دين قويم كه بر صراط مستقيم است هر دو جنبه را رعايت مى‏كند و قوا و استعدادهاى نهفته انسان را از هر دو جهت تكميل مى‏نمايد.
از سوئى ترغيب به تعقّل و تفكّر مى‏كند، و از سوى ديگر امر به اخلاص و تطهير دل از زنگار كدورتهاى شهوانى، و آرامش دل و اطمينان و سكينه خاطر، و پس از يازده سوگند عظيم و جليل: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاها َ5 مى‏سرايد.
اين آيات قرآنيّه كه با جان انسان گفتگو دارد و با باطن انسان تكلّم مى‏كند چگونه افرادى را از متفكرّين و مدرّسين و معلّمين مكتب فلسفه و استدلال دعوت به تعبّد و مراقبه و محاسبه نفس نموده تا با اخلاص در عمل براى رضاى خدا طبق كلام رسول خدا: من أخلص للّه أربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه إلى لسانه 6 و7، چشمه‏هاى جوشان معارف الهيّه از منابع دل آنها جارى و بر زبان آنها سارى شده و بالأخره سيل خروشان انديشه‏ها و الهامات و واردات رحمانيّه از كانون وجودشان به حركت درآمده است.
توصيه صدرالمتالّهين به خضوع قلب همراه با فراگيري علوم عقلي
فخر فلاسفه شرق، بلكه افتخار فلاسفه عالم، صدر المتألّهين شيرازى پس از گذراندن عمر خود را در حكمت متعاليه، در پايان، چنان انجذابى به عبوديّت و عبادت و تطهير باطن و تزكيه سرّ پيدا مى‏كند كه از قلم تواناى او مى‏گذرد:

و انّى لاستغفر اللّه كثيرا ممّا ضيّعت شطرا من عمرى في تتبّع آراء المتفلسفة و المجادلين من اهل الكلام و تدقيقاتهم و تعلّم جربزتهم في القول و تفنّنهم في البحث حتّى تبيّن لي آخر الأمر بنور الإيمان و تأييد اللّه المنّان أنّ قياسهم عقيم و صراطهم غير مستقيم، فألقينا زمام أمرنا إليه و إلى رسوله النّذير المنذر، فكلّ ما بلغنا منه آمنّا به و صدّقناه و لم نحتل ان نخيّل له وجها عقليّا و مسلكا بحثيّا بل اقتدينا بهداه و انتهينا بنهيه امتثالا لقوله تعالى: مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذوُهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُو8، حتّى فتح اللّه على قلبنا ما فتح فأفلح ببركة متابعته و أنجح 9 (مقدّمه اسفار اربعه مولى صدر)
سلسله عرفاي يك قرن اخير,
بهترين و عالى‏ترين فقيه صمدانى و حكيم الهى و عارف ربّانى در رأس قرن گذشته مرحوم آيه الحقّ آخوند مولى حسين قلى همدانى را بايد نام برد. اين فقيه بزرگ و متفكّر كم نظير و فيلسوف عاليقدر كه تمام اين علوم حقّه را در پرتو علم عرفان و تهذيب نفس جاى داده و همه را در انوار وجه الهى ادغام نموده و درجه و مرتبه هر علم را به جاى خود و به موقع خود معيّن فرموده و مقصد اقصى را وصول به حرم امن خدا قرار داده بود شاگردانى تربيت و به مكتب عرفان تسليم كرد كه هر يك ستاره درخشانى در آسمان فضيلت و توحيد بودند و تا مدّ شعاع بصر و بصيرت خويش عالمى را روشن و تابناك نمودند، از جمله عارف ربّانى آقا سيّد احمد طهرانى كربلائى و شاگرد ايشان فخر الفقهاء و جمال العرفاء حاج ميرزا على آقا قاضى - اعلى اللّه مقامهما الشريف - هستند.

فخر المفسّرين و سند المحقّقين استاد گرامى ما حضرت علامه سيّد محمّد حسين طباطبائى - أمدّ اللّه ظلاله الشّارفة - با آنكه از اوّل عمر با دو بال علم و عمل حركت داشت و هم در مكتب فلسفه و هم در مكتب عرفان نزد مرحوم قاضى طىّ طريق مى‏نمود و با سپرى نمودن عمرى را در قياس و برهان و خطابه و تقويت علوم فكريّه از «اشارات» و «اسفار» و «شفا» و تحشيه آنها در عين اشتغال كامل به خلوت‏هاى باطنى و اسرار الهى و مراقبه عرفانى، بالأخره راحله خود را در آستان مقدّس قرآن يكسره فرود آورده چنان متوغّل در آيات سبحانيّه مى‏گردد كه بحث و تفكّر و قرائت و تلاوت و تفسير و تحليل و تأويل آيات قرآن براى ايشان از هر ذكرى و فكرى عالى‏تر و تدبّر در آنها از هر قياس و برهانى دلپذيرتر و مسرّت بخش‏تر مى‏گردد، و كأنّه غير از تعبّد محض در مقابل صاحب شريعت غرّاء و اوصياى گرامش هيچ ندارد.
دوست مكرّم و سرور ارجمند مهربانتر از برادر ما مرحوم آيه اللّه شيخ مرتضى مطهّرى - رضوان اللّه عليه - كه سابقه آشنائى ما با ايشان متجاوز از سى و پنجسال است، پس از يك عمر درس و بحث و تدريس و خطابه و كتابت و موعظه و تحقيق و تدقيق در امور فلسفيّه، با ذهن رشيق و نفس نقّاد خود بالأخره در اين چند ساله آخر عمر خود بالعيان دريافت كه بدون اتّصال به باطن و ربط با خداى منّان و اشراب دل از سرچشمه فيوضات ربّانيّه، اطمينان خاطر و آرامش سرّ نصيب انسان نمى‏گردد، و هيچگاه نمى‏تواند در حرم مطهّر خدا وارد شود يا گرداگرد آن طوف كند و به كعبه مقصود برسد.
و چون شمعى كه دائما بسوزد و آب شود، يا پروانه‏اى كه خود را به آتش زند، و همانند مؤمن متعهّدى كه شوريده‏وار دلباخته گردد و در درياى بى‏كرانه ذات و صفات و اسماء حضرت معبود فانى گردد و وجودش به سعه وجود خدا متّسع شود قدم راستين در مضمار اين ميدان نهاد.
بيدارى شب‏هاى تار و گريه و مناجات در خلوت سحرگاه و توغّل در ذكر و فكر و ممارست درس قرآن و دورى گزيدن از اهل دنيا و هواپرستان، و پيوستن به اهل الله و اولياى خدا، مشهود سير و سلوك او بود. رحمة الله عليه رحمة واسعة.
لمثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَل الْعَامِلُونَ10، انَّ اللَهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا وَ الَّذينَ هُمْ مُحْسِنُونَ11.
--------------------------------
-همه عالم امكان به منزله عبارت است و تو معناى آنى، اى كه تو مغناطيس دلهائى.«منظومه سبزواري»، الهيات، في افعاله تعالي، غرر في انحاء تقسيمات لفعل الله تعالي طبع ناصري ص 183.

2 -يك جذبه از جذبه‏هاى الهى (از نظر تأثير در تكامل انسان) با عبادت جنّ و انس برابرى مى‏كند
3 -از جمله فقرات دعاى منسوب به امير المؤمنين عليه السلام كه حاج مولى جعفر كبوتر آهنگى آن را شرح كرده و در كتاب كوچك جيبى طبع شده است.
4 -خداوندا ظاهرم را به طاعتت، و باطنم را به محبّتت، و قلبم را به شناختت، و روحم را به ديدارت، و سويدايم را به پيوستگى تامّ به حضرتت نور بخش، اى صاحب جلال و جمال
5 -آيه 9 و 10 از سوره 91: و الشمس. براستى كه هر كس نفس خود را تزكيه كرد به رستگارى رسيد، و هر كه آن را بيالود زيانبار گشت
6 -اين حديث شريف به طرق عديده از رسول خدا روايت شده، با عبارات مختلف و مضمون واحد، و در»احياء العلوم«ج 4 ص 223 و تعليقه آن در ص 191 و در»عوارف المعارف«مطبوع در حاشيه»احياء العلوم«ج 2 ص 256 بيان شده است. و در كتب شيعه در»عيون اخبار الرض«ص 258 و»عدّة الداعى«ص 170 و»اصول كافى«ج 2 ص16 وارد شده است. و روايت وارده در»عيون«با اسناد خود از حضرت امام رضا عليه السلام از پدرشان از جدّشان از حضرت محمّد بن على الباقر از پدرشان حضرت سجّاد از جابر بن عبد اللّه انصارى از امير المؤمنين عليه السلام چنين است كه قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: ما اخلص عبد للّه اربعين صباحا الا جرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه.
7 -هر كس چهل روز (خود و كار خود را) براى خداوند خالص كند چشمه‏هاى حكمت از دلش بر زبانش ظاهر گردد.
8 -7:59
9 -همانا من از خداوند طلب آمرزش و عفو بسيار دارم از براى آنكه پاره‏اى از عمر خويش را به بررسى آراء مدّعيان فلسفه و جدال كنندگان اهل كلام و نازك بينى‏هاى آنان و آموختن سخنان و شيوه‏هاى بحثى آنان به پوچى گذراندم، تا اينكه سرانجام در پرتو فروغ ايمان و تأييد خداوند منّان دريافتم كه واقعا قياسات آنها بى‏نتيجه و صراط آنها غير مستقيم است. از اين رو زمام كار خويش را به خداوند و به فرستاده بيم دهنده و هشدار دهنده او سپرديم، و به آنچه از رسول الله به ما رسيده بود تماما ايمان آورده و تأييد نموديم، و در صدد جستجوى توجيه عقلى و روشى علمى براى فرمايشات رسول برنيامديم بلكه پيروى از هدايت و اجتناب از نواهى او را پيشه خود ساختيم همچنان كه حق تعالى فرموده: آنچه از دستوراتى كه پيامبر براى شما آورده است بگيريد و پيروى كنيد، و از آنچه نهى فرموده دورى كنيد. تا آنكه خداوند بر قلب ما گشود آنچه را كه گشود، و به بركت اين دنباله‏روى از رسول به فلاح و رستگارى رسيد.
10 -آيه 61 از سوره 37: صافّات: براى چنين چيزى عمل كنندگان بايد عمل كنند
11 -آيه 128 از سوره 16: نحل: خداوند همراه كسانى است كه تقوى گزيده‏اند و آنانكه ايشان نيكوكارند