-
۱۳۸۷/۰۴/۰۶, ۱۳:۵۱ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
اقبال و شيمل
اشاره:
۱۳۰ سال پيش در هجدهم آبان ۱۲۵۶ برابر با نهم نوامبر ،۱۸۷۷ محمد اقبال لاهورى، متفكر پرآوازه ديده به جهان گشود. انديشه ها و آثار وى در همان زمان حياتش از چنان شهرتى برخوردار شد كه بزرگ ترين مترجمان و شرق شناسان جهان، همچون نيكسون و آربرى به ترجمه و تحقيق آنها پرداختند. افكار و آراى اقبال چندان گسترده است كه مى توان آنها را با ديدگاه هاى بسيارى از انديشمندان و صاحبنظران مشهور جهان از حوزه هاى مختلف دينى، فلسفى، اجتماعى، تربيتى، تاريخى، ادبى و سياسى مورد بررسى تطبيقى قرار داد. يكى از محققان بنام و مشهور معارف اسلامى، پروفسور آنه مارى شيمل كه نگاه شرق شناسان را از هانرى كربن و فرانسه به آثار خود و آلمان متوجه كرد و از اركان شرق شناسى و تحقيقات اسلامى است بيشتر در آثارش از نظرات اقبال در تأييد ديدگاه هايش بهره جسته است. اين توجه مبين تأثير عميقى است كه اقبال بر انديشه هاى برجسته پس از خود داشته است. در مقاله «اقبال و شيمل» كه به انگيزه يكصدوسى امين سالروز توليد اين فرزانه تقديم خوانندگان مى شود، اقبال از منظر شيمل مورد بررسى قرار مى گيرد.
اين مقاله بخشى از كتاب «اقبال و ده چهره ديگر» نوشته دكتر محمد بقايى ماكان است كه بزودى از سوى انتشارات حكايت ديگر به بازار كتاب عرضه خواهد شد. گفتنى است كه دكتر ماكان تاكنون ۲۴ اثر مشتمل بر ده هزار صفحه درباره علامه اقبال منتشر كرده و از همين رو داراى عنوان «كوشاترين اقبال شناس جهان» از سوى اقبال آكادمى لاهور و برترين نشان فرهنگى دولت پاكستان از سوى رياست جمهورى اين كشور و اعتبارنامه فرهنگى معادل فوق دكتراى از سوى دولت پاكستان است.
آنه مرى شيمل(۲)، اسلام پژوه و ايران شناس پرآوازه آلمانى در سال ۱۹۲۲ در ارفورت(۳) به دنيا آمد. پدرش كارمند پست بود. در ۱۹ سالگى دكتراى خود را در رشته مطالعات اسلامى از دانشگاه برلين دريافت داشت. از سال ۱۹۵۴ تا ۱۹۵۹ به عنوان استاد تاريخ اديان در دانشگاه آنكارا به تدريس مشغول شد. از سال ۱۹۶۷ تا هنگام بازنشستگى در دانشگاه هاى بن و هاروارد تدريس كرد . او در سال ۱۹۲۰ استاد كرسى فرهنگ هندى ـ اسلامى شد. شيمل پس از بازنشستگى در سال ۱۹۲۲ به آلمان بازگشت و استاد افتخارى مطالعات دانشگاه بن شد. او محققى پرتلاش و در عين حال دقيق بود كه آثار متعدد به زبان هاى انگليسى، آلمانى، فرانسوى، عربى، فارسى، اردو و تركى تأليف نموده است كه به طور كلى در حوزه شرق شناسى و به طور خاص در مورد اسلام، ايران و عرفان اسلامى است. آثارش از چنان جذابيتى برخوردار است كه در شمار برترين آثار شرق شناسان جاى گرفته. پروفسور شيمل با تحقيقات خود توانست كانون شرق شناسى را از فرانسه به آلمان منتقل كند و همچون فلسفه آلمان جايگاهى معتبر به آن ببخشد. پژوهش هاى پردامنه او از آثار خوشنويسان تا شاعران عارف، از لطايف حكمى و ذوقى تا نكات قرآنى را شامل مى شود. تلاش هاى فرهنگى او سبب شد تا چند دكتراى افتخارى و نشان بين المللى به وى اهدا شود و همچنين به دليل تحقيقات ارزنده اى كه در مورد محمداقبال لاهورى به عمل آورد، يكى از بزرگ ترين خيابان هاى لاهور به اسم وى ناميده شود. همه اينها مبين اهميت و ارزش والاى تلاش هاى فرهنگى بانويى است كه ۶۰ سال از عمر خود را صرف شناساندن فرهنگ شرق بخصوص ايران و اسلام به مردم جهان كرد. او در سال ۱۹۵۳ كه ۳۱ ساله بود براى زيارت تربت مولانا به تركيه سفر كرد كه تحولى تازه در زندگى وى پديد آورد. در گفت وگويى كه در اين خصوص با دوست صافى ضمير و همدل و همزبانم داشتم كه از شيوخ مولويه است حكايت جالبى از وى شنيدم و در آن زمان در تركيه درس حقوق مى خواند كه آن را در كتاب خود به نام سماع(۴) آورده است. او مى گويد: «در سال ۱۳۳۲ شمسى (۱۹۵۳ ميلادى) در يكى از روزهاى بهارى، دوستى از آنكارا تلفن كرد كه پروفسور آنه مرى شيمل براى زيارت تربت مولانا به قونيه مى آيد و لازم است كه او را راهنمايى و يارى كنيد. تا آن روزها بارها شنيده بودم كه خانمى آلمانى به نام پروفسور شيمل مطالعات زيادى درباره مولانا و آثار او انجام داده است. روز بعد وقتى يك خانم جوان وارد اتاقم شد، باور نكردم كه او همان پروفسور است. وقتى كه او به زبان تركى از مولانا با عنوان «پيرم» شروع به سخن كرد و چندين غزل آهنگين و عاشقانه ديوان كبير را به زبان فارسى از بر خواند، جسم و جانم را تسخير كرد. او در همان روز در مصاحبه اى مطبوعاتى به خبرنگاران روزنامه ها گفت: «قونيه و مولانا را بسيار دوست مى دارم. قلب من در اين شهر و در تربت مولانا جاى دارد. دلم مى خواست از ساكنان قونيه مى بودم. احساس مى كنم بايد هرچه بيشتر به اين شهر بيايم. خواهش مى كنم به جاى آنه مرى شيمل به من بگوييد جميله باجى، مرا جميله باجى خطاب كنيد.». انتشار اين مصاحبه در تركيه يكباره او را به شهرت رساند. ساكنان قونيه براى آشنايى با وى و دعوت و پذيرايى از او به تكاپو افتادند و در مدتى كوتاه دوستان بسيار گردش جمع آمدند كه با آنها بر سفره غذا مى خورد، مثل آنها چهارزانو روى تشك مى نشست يا به پشتى تكيه مى داد. از اين پس پروفسور شيمل همشهرى افتخارى قونوى ها و جميله باجى ناميده شد. در طول مدت ۴۰ سال مرتباً با وى مكاتبه داشتم و هم اكنون متجاوز از ۲۰۰ فقره از نامه هاى او در مركز اسناد قونيه موجود است. اين استاد مولانا دوست نامه هايش را با نام «جميله باجى» امضا مى كرد و من نيز در نامه هايم او را جميله باجى خطاب مى كردم. آنه مرى شيمل در نخستين ديدارش از تربت مولانا «پنجره نياز» را كه در ديوار پشت صندوق آرامگاه مولانا قرار دارد كشف كرد و يك سال بعد كه به آنكارا آمد به عنوان استاد تاريخ اديان در دانشكده الهيات آن شهر به تدريس مشغول شد و به اين ترتيب در آنكارا اقامت گزيد و پيوسته به زيارت تربت مولانا مى رفت. در آن دوران، هنگامى كه به مناسبت سالروز عروج مولانا مراسم «شب عروس»(۵) را برگزار مى كرديم، پروفسور شيمل سخنرانى هاى جالبى درباره زندگى و انديشه مولانا ايراد مى كرد». با آوازه اى كه شيمل از طريق تأليفات گرانسنگ خود يافت مورد توجه محافل فرهنگى و دانشگاهى قرار گرفت و به ناچار پيوسته براى ايراد سخنرانى در سفر بود. از همين رو زندگى مشتركش دوام نياورد و او سير در دنياى تحقيق و تدريس و تأليف را به نشستن در خانه ترجيح داد. از جمله دعوت هايى كه از وى براى سخنرانى به عمل آمد از سوى دولت پاكستان بود كه به لاهور رفت و ديدگاه هاى خود را درباره علامه اقبال به زبان فصيح انگليسى بيان داشت و به اين مناسبت يكى از بزرگترين خيابان هاى لاهور به نام وى نامگذارى شد. او به زبان هاى آلمانى، فرانسوى، انگليسى، فارسى، عربى و تركى مسلط بود و با پنجابى و يونانى آشنايى داشت. از اين شرق شناس ايران دوست ۱۰۵ كتاب و صدها مقاله به زبان هاى مذكور باقى مانده است. در مهرماه ۱۳۸۱ مجلس بزرگداشتى در دانشگاه تهران به پاس خدمات فرهنگى و علمى پروفسور شيمل برگزار شد كه او به همين مناسبت براى سومين بار به سرزمينى كه پيوسته بدان مهر مى ورزيد گام نهاد و سخنرانى هايى ايراد نمود.
شيمل چند ماه بعد در ششم بهمن ۱۳۸۱ برابر با بيست وپنجم ژانويه ۲۰۰۳ پاى از جهان فانى بيرون كشيد.
آنه مرى شيمل گذشته از شخصيت ممتاز پيامبر اسلام (ص) به دو چهره ديگر فرهنگ اسلامى يا به بيانى ديگر فرهنگ ايرانى بسيار علاقه مند بود كه اينان عبارت اند از مولوى و اقبال. او در سخنرانى هايى كه درباره آثار و افكار مولوى داشت پيوسته تكرار مى كرد كه «من عاشقم، عاشق مولانا». اين گفته پروفسور شيمل در دوست فاضلم حسن لاهوتى مترجم چيره دست آثار شيمل كه در روز شنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۱ در پژوهشكده حكمت و فلسفه ايران از مستمعان سخنرانى وى بوده، بسيار مؤثر افتاد. از همين رو ايشان با لحنى ستايش آميز در مقدمه ترجمه كتاب محمد رسول خدا (ص) كه از آثار برجسته اين محقق نامدار است، مى نويسد: «آنه مرى شيمل ايرانى نبود، در ايران هم زندگانى نكرده بود، اما به فرهنگ و ادب ايران عشق مى ورزيد. از صدها دليل همين بس كه بى پرده مى گفت: «من عاشقم؛ عاشق مولانا...» شيمل به اقبال نيز كه او را «رومى عصر» خوانده اند بسيار مهر مى ورزيد. علاقه وى به مطالعه و تحقيق در آثار اقبال به ايام دانشجويى وى بازمى گردد. او نخستين مقاله اش را درباره اين چهره پرآوازه به سال ۱۹۵۴ نوشت، يعنى زمانى كه ۳۲ ساله بود. سپس در ۱۹۶۳ در حالى كه ۴۰ سالگى را پشت سر مى گذاشت كتابى مستقل با عنوان بال جبرئيل نزديك به ۴۵۰ صفحه درباره علامه انتشار داد كه در شناخت و بررسى زندگى، آثار و افكار او بر بنياد ديدگاه هاى وى از اسلام است. در اين كتاب كه هنوز پس از گذشت بيش از ۴۰ سال به فارسى ترجمه نشده عمدتاً ديدگاه هاى دينى اقبال مورد تجزيه و تحليل قرار مى گيرد و از ديگر ابعاد انديشه وى نظير فلسفه، شعر، سياست، جامعه شناسى، تاريخ، تعليم و تربيت و هنر سخنى چندان به ميان نمى آيد. اين قضيه البته طبيعى مى نمايد، زيرا اقبال فرديتى دارد كه نزديك به ۱۰ شخصيت در آن جمع آمده و بنابراين پرداختن به همه آنها از تخصص و آگاهى يك فرد خارج است. از همين رو مى توان گفت كه اختصاص عنوان «اقبال شناس» به يك فرد معين تقريباً به معناى نوعى اقبال نشناسى است، مگر آن كه معلوم شود آن شخص در بعد معينى از افكار اقبال، يا حداقل در يكى دو جنبه آن انديشه مى گمارد. مى توان مولوى شناس بود، گوته شناس بود، ولى شناخت واقعى اقبال از ظرفيت يك ذهن خارج است. از همين روست كه عنوان «علامه» به واقع زيبنده اوست. با نگاهى به فهرست پژوهش هايى كه هر يك در مورد اقبال صورت گرفته و بنا به گفته سازمان يونسكو تا سال ۱۹۸۷ نزديك به ۱۸ هزار كتاب و رساله و مقاله را شامل مى شود ـ رقمى كه در مورد هيچ شخصيت علمى تاكنون سابقه نداشته است ـ معلوم مى گردد كه نويسندگان اين آثار در حوزه اقبال پژوهى از طيف هاى مختلف مى باشند كه در حوزه هاى يادشده داراى تخصص اند. بنابراين محقق آگاهى نظير خانم شيمل كه اصل و جوهر تحقيق را مى شناخته در بررسى انديشه چنين چهره اى گام در طريق ناآشنا نگذاشت و بيشتر به آن بخش از شخصيت فرهنگى وى پرداخت كه از عهده تجزيه و تحليل آن برمى آمده. به گفته بزرگمهر حكيم كه در قابوسنامه نيز مذكور است «همه چيز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاييده اند.» از همين روست كه شيمل براى كتاب بال جبرئيل خود كه نام يكى از منظومه هاى اقبال است عنوان دومى انتخاب كرده و حدود تحقيق خود را با ذكر «پژوهشى در انديشه هاى دينى سر محمد اقبال» مشخص ساخته است. او خود درباره ابعاد انديشه اقبال در مقدمه اين كتاب مى گويد «تعداد كتاب ها و مقالات درباره اين شاعر و فيلسوف عظيم الشأن با موضوعهاى مختلف به حسب ميزان آگاهى هر مؤلف به صورتى غيرقابل باور روبه تزايد است.» البته بايد اذعان كرد كه كتاب دكتر شيمل از حيث شناساندن ديدگاه دينى اقبال از منزلت والايى برخوردار است، چندان كه مى بايد گفت اگر بى نظير نباشد كم نظير است، زيرا چهره واقعى اقبال را در حوزه دين از منظر نوگرايى و بازسازى انديشه دينى به درستى نشان مى دهد و شايد يكى از دلايل به فارسى درنيامدن اين كتاب در همين باشد؛ چيزى شبيه سرنوشت آثار شيخ شهيد سهروردى كه تا قبل از تلاش هاى كربن به طاق نسيان سپرده شده بود و اگر سخنى از شيخ به ميان مى آمد تنها در ارتباط با تعارضى بود كه صدراى شيرازى با وى داشت، نه آن كه حكمت اشراق به واقع مورد بحث و فحص قرار گيرد كه هدفش انسجام و وحدت بخشيدن به يك فرهنگ سيال است كه از «ناكجاآباد» تاريخ جريان يافت.
كتابى كه دكتر شيمل به انگليسى در باره اقبال نگاشت تاكنون سه بار تجديد چاپ شده كه آخرينش مربوط به سال ۲۰۰۰ است. اين كتاب از همان آغاز موردتوجه حوزه هاى اقبال شناسى قرار گرفت و جايزه اول بين المللى اقبال شناسى را از آن خود كرد. بال جبرئيل شيمل بهترين كتابى دانسته شد كه در فاصله سالهاى ۱۹۴۷ تا ۱۹۸۱ در باره علامه اقبال به زبانى بين المللى و به اسلوبى عالمانه تأليف شده است.
و دراين كتاب مى گويد: « با مطالعه آثار اقبال معلوم مى شود كه او در افكار اسلامى و روايات غربى هماهنگى به وجود آورده. به نظر وى مسلمانان بايد از علوم و فنون غربى آگاه شوند، زيرا دانش و علوم غربى از فرهنگ اسلامى تمتع يافته و اگر مسلمانان از فرهنگ و علوم غربى استفاده كنند، هيچ ضررى متوجه آنها نمى شود.» يكى از نكات مهمى كه شيمل دراين اثر به آن مى پردازد توجهى است كه اقبال به پويايى و تحرك دارد. او مى گويد«تصورى كه ارسطو از قدمت كائنات دارد ضد تصورى است كه اسلام از خدا دارد. در اسلام خدا وجودى زنده، فعال ، ازلى و ابدى است». اقبال زندگى را پويا مى داند. زندگى از نظر وى يعنى «پويايى و حركت» و در جاى ديگر مى گويد «به نظر اقبال فلسفه يونانى به قياس و تجريد توجه دارد. با پيروى از چنين فلسفه اى ممكن نيست انسان بتواند كارى مفيد انجام دهد. اين فلسفه غيرعملى است. باچنين انديشه هايى انسان به خدا نزديك نمى شود.»
ادامه دارد...
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری