-
۱۳۸۷/۰۴/۱۲, ۱۱:۲۱ #1
- تاریخ عضویت
مهر ۱۳۸۵
- نوشته
- 742
- مورد تشکر
- 1,784 پست
- حضور
- 9 روز 5 ساعت 34 دقیقه
- دریافت
- 21
- آپلود
- 0
- گالری
-
119
شعرهایی که کاربران می سرایند
از كاربران عزيز در خواست مي كنم
اگر از خود شعري سروده اند در اين تاپيك قرار بدهند
ویرایش توسط شهید گمنام : ۱۳۹۵/۰۷/۲۴ در ساعت ۱۱:۰۲
-
تشکرها 23
-
۱۳۸۷/۰۴/۱۲, ۱۳:۵۵ #2
مولا
با سلام
این شعر4بیتی را برای مولا در اولین شب بعد از ضربت که بر بستر بیماری بودند سروده ام که تقدیم میکنم به شیعیان آن حضرت :
امشب از دردو غم دوست در اندوهم من
از دل و جان به شفایش به درگاهم من
کاش می بودم و تن را به سپر می دادم
دگر اکنون به که گویم ز مریدانم من
اوست مولای من و من طلب خدمت او
پس که داند که چرا اینهمه بی تابم من
آن جوانان بهشتی به که گویند غم خویش
آرزویم به رکاب است و پریشانم من
خداوندا مارا از شیعیان بااخلاص مولایمان قرار ده که دوستان و دوستداران علی(ع ) بهشتی خواهند بود.
-
-
۱۳۸۷/۰۴/۱۲, ۱۷:۰۸ #3
درد است در این سینه اگر یار نباشد
در دل شرر و محرم اسرار نباشد
در کوی پریشانی ما خنده مپیچد
در دیده ما حسرت دیدار نباشد
ایندل همه جز بار غمش جاه گزیند
با باد صبا همدم گفتار نباشد
از راه دگر بار سفر بسته بیاید
در صحبت او فرصت تکرار نباشد
در روشنی اش سجده به بازار نیاید
در همهمه اش عشق پدیدار نباشد
در ظلمت شب دیده بیدار نیابد
از صاحب دل لطف بدهکار نباشد
البته در حد شعر نیست بیشتر چینش کلماته دیگه باید ببخشید
ویرایش توسط yeganeh : ۱۳۸۷/۰۴/۱۲ در ساعت ۱۷:۰۸
-
تشکرها 18
-
۱۳۸۷/۰۴/۱۲, ۱۸:۴۹ #4
دیدار یار
ساقیا امشب در اندوهم مرا جامی بده
از برای دیدن یارم مرا یاری بده
منکران عالم باقی چه دانند عشق چیست
باده عشق مرا لبریز کن حالی بده
سال و ماه و روز و شبهایم شده در انتظار
ازبرای محنتم یارب به من جانی بده
مغرب و مشرق در اندوهند از جور و جفا
شیعیان دست دعا دارند دیداری بده
آن سفر کرده چه وقت آید برای حق و داد
از برای انتقام کربلا آید مرا صبری بده
این شعرمو تقدیم می کنم به عاشقان حضرت ولی عصر (عج )
ویرایش توسط reza007 : ۱۳۸۷/۰۴/۱۲ در ساعت ۱۹:۱۰
-
-
۱۳۸۷/۰۴/۱۲, ۱۸:۵۵ #5
دنیای دگر
این چه شوری است که من در دل و جان می بینم
مهر خالق طلب و عشق و صفا می بینم
چون به مهمانی آن پیر خرابات روم
نکهت یار در آن دیر به جان می بینم
من ز دنیا چه طلب خواهم و میل چه کنم
راز دردم به که گویم که ترا می بینم
بت پرستان به وصال که در این دهر خوشند
من به دنیای دگر سود و وفا می بینم
از جناب آقای saeed623 تقاضا دارم که با راهنمائی های خود ما را در سرودن شعر یاری فرمایند.
-
-
۱۳۸۷/۰۴/۱۲, ۱۹:۰۱ #6
افسرده
من در این دنیا چرا بی تاب و دل افسرده ام
قصه هایم ناتمامند و چرا پژمرده ام
دیر سالی است این دلم از درد و غم افزون شده
من به که گویم کز این دنیا چرا آزرده ام
رنج های زندگی آشفته حالم کرده است
من ز دنیا هیچ می خواهم چرا افسرده ام
من نماز عشق را بی استخاره خوانده ام
پس چرا بی آرزو از آن سفر وامانده ام
سود دنیا من نمی خواهم جز برای آخرت
بار الها جز تو که داند چرا من مانده ام
یا حق
ویرایش توسط reza007 : ۱۳۸۷/۰۴/۱۲ در ساعت ۱۹:۱۱
-
-
۱۳۸۷/۰۴/۱۲, ۱۹:۰۸ #7
آرزو
من در این دنیا برای خود جهانی ساختم
زندگی در آخرت را از خدا من خواستم
عشقهای دنیوی از ریشه من آتش زدم
بخشش از خالق طلب - عفو از خدا من خواستم
آرزوئی من ندارم جز شفاعت از نبی
مهر آل مصطفی را از خدا من خواستم
ناسپاسان را در آن عالم نباشد هیچ بخت
شکرگویانم - قبولش از خدا من خواستم
زاهد و عابد چه دانند من چه می خواهم ز دوست
من فقط جز یک نظر -هیچ از خدا من خواستم
شاعران دنیوی از عشق و می دم می زنند
من شراب پاک جنت - از خدا من خواستم
مال اندوزان بی دین در عذابند روز و شب
فقر با عزت چه زیباست - از خدا من خواستم
راضیم من بر رضای حق چرا محزون شوم
صبر توام با شرافت - از خدا من خواستم
-
-
۱۳۸۷/۰۴/۱۲, ۲۲:۰۵ #8
در شب اکنون گاهی
ساقه ای میشکند
ساقه یک عشق است
ساقه یک فریاد
پشتم از وسعت تنهایی خود میلرزد
کوچه را میبینم غرق در تاریکی
دستهایی در شب
مثل گل در مرداب
میخزم در رویا
جای عشقم خالیست
جای او تنهایی است
مرگ من در راه است
مرگ عشقی دیگر
و سکوتی در راه
فرصت ماندن نیست
باید از مرگ گریخت
باید از شب رفتن
باید این دل را هم به بهایش دادن
خواب چشمانم را میشکافد دستی
راه افکارم را میگشاید عشقی
فرصت ماندن نیست
در شعاع مهتاب
میورزم درراهی
تا کجا باید رفت؟
و سپیده ان دور
پشت کوهستان است
میدوم تا ساحل
فاصله یک دریاست
با غم چشمانم زورقی میسازم
قلب من طوفانی است
تا سپیده راه است
تا سپیده مهلت
فرصت فهمیدن
که چرا باید بود؟
یا چرا باید رفت؟
گرچه ره طوفانی است
گرچه ناهموار است
لیک باید فهمید فرصت ماندن نیست
وسپیده اینجاست
توی تنهاییها
در دل کوهستان
در نگاه باران
سبز باید باشد لحظه فهمیدن
یاد عشقم باشد
یک سپیده در راه
لحظه ای بارانی
باید از سایه برید
بر لبش میبندم
نقشی از بوسه عشق
با دعایی بر لب
میروم تا بر دوست
مرگ من میگوید با غم چشمانش
فرصت ماندن نیست
مرگ ما در راه است
-
تشکرها 10
-
۱۳۸۷/۰۴/۱۲, ۲۲:۰۷ #9
- تاریخ عضویت
اسفند ۱۳۸۵
- نوشته
- 5,435
- مورد تشکر
- 4,567 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
27
بسیار بسیار عالی بود!
تاپیک جذابی از کار در اومد!
از تمامی کاربران متشکرم!
از ذوق جناب سعید هم متشکرم!
دست به دست من بده
پا به پای من بیا
نگو امروز مال ما
بگو فردا رو میخوام
به لطف الهی فردا از آن ماست....
-
تشکرها 5
-
۱۳۸۷/۰۴/۱۳, ۱۲:۴۲ #10
جدائی
ما ز اندوه جدائی به خرابات شدیم
جملگی هم نفس و بی می و بی یار شدیم
آه در سینه فرو برده و حیران گشتیم
دل به دریا زده بی مرهم و بیمار شدیم
جمله ای در سبب عشق به ماهان گفتیم
مست دیدار رخ آن مه دردانه شدیم
عاشقان ره ما - شکوه ز - مستان دارند
در خیالات وجود - مست ز- مستانه شدیم
شاهدان حرم و میکده از ما گفتند
که چرا در پی آن ساقی بی باده شدیم
جن و انس و ملک از خانه و کاشانه شدند
چو بدیدند که ما بی کس و بی خانه شدیم
بارالها به ما راه طریقت بنما
که سرانجام بسوی بت و بتخانه شدیم
-
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
موضوعات مشابه
-
۞❀۞❀۞آشنایی با شهید فرانسوی دفاع مقدس۞❀۞❀۞
توسط seyed yasin در انجمن برگی از دفتر زندگی ( زندگی نامه و خاطرات شهدا)پاسخ: 7آخرين نوشته: ۱۳۹۳/۰۶/۰۴, ۰۷:۵۶ -
▐★♥★ ▐داستان هایی از سیرت حضرت امام رضا (ع)▐★♥★ ▐
توسط ║★║فاطمی║★║ در انجمن اهل بیت و ائمه در قرآنپاسخ: 24آخرين نوشته: ۱۳۹۱/۰۷/۰۷, ۱۷:۳۸ -
✿ دانلود نمایشنامه رادیویی از سرزمین نور ( رمان زندگی پیامبر اعظم ص ) ✿
توسط قاری قرآن در انجمن کلیپ صوتیپاسخ: 1آخرين نوشته: ۱۳۹۱/۰۷/۰۲, ۱۱:۲۲ -
نامه ی زن آمریکایی به زنان ودختران مسلمان
توسط خادمة المهدی در انجمن حجاب و پوشش اسلاميپاسخ: 0آخرين نوشته: ۱۳۹۱/۰۶/۲۸, ۱۴:۴۷
اشتراک گذاری