صفحه 1 از 2 12 آخرین
جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: دروغ‌پردازی و شبهه

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۵
    نوشته
    919
    مورد تشکر
    2,035 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    3
    آپلود
    0
    گالری
    0

    تعجب دروغ‌پردازی و شبهه




    این مجموعه شبهه رو جناب .... پیدا کردن و بنده اصل اونو از سایت افشا پیگیری کردم و تا موضوع بنی قریظه جواب نوشتم بهتره دوستان هم مطالعه کنن و در جریان باشن.

    به نام خدا
    در یکی از سایت های شبهه پراکن و بعضی از وبلاگ های مرتبط با آن شبهاتی با عنوان سر بریدن در اسلام طرح کرده اند که ممکن است عده ای پاسخ مناسبی برای آن نداشته باشند. در این گفتار عین مطالب ایشان و پاسخ های لازم تقدیم خوانندگان محترم می گردد:
    انسانها هرگز به اندازه ای که با مفاهیم دینی توجیه شده باشند، شرارت را به کمال و با لذت انجام نمیدهند.
    پاسکال
    پیشگفتار
    ممکن است شما از برگ جنایات اسلامگرایان به این برگ آمده باشید، در این صورت ممکن است یک یا چندتا از فیلمهای سر بریدن اسلامگرایان را دیده باشید. اگر ندیده اید به شما توصیه میکنیم حداقل یکی دو تا از این فیلمها را ببینید (البته اگر با دیدن صحنه های بسیار خشن سر بریدن انسانها مشکل روانی یا جسمی برای شما پیش نمی آید)، بعنوان مثال دو فیلم سر بریدن و کتک زدن سربازان روسی توسط اسلامگرایان و همچنین بریدن سر دو ترکیه ای در عراق را به شما توصیه میکنیم. معمولا بعد از دیدن این فیلمهای هولناک نخستین پرسشی که برای آدمها مطرح میشود این است که این جانوران چرا اینگونه بی رحمانه سر انسانها را از تنشان در حالی که الله اکبر میگویند جدا میکنند؟ تصاویر وحشتناکی هستند، مگر نه؟
    در برخی از این فیلمها وقتی سر شخصی را از تنش جدا میکنند آیاتی از قرآن را نیز تلاوت میکنند، آیا اگر سر بریدن یک روش اسلامی باشد و این افراد به دلیل اسلامگرا بودنشان و اینکه از اسلام پیروی میکنند اینگونه جانورخویانه سر انسانها را از تنشان جدا بکنند، شما حاضرید که دین اسلام را دنبال کنید؟ لحظه ای درنگ کنید و به این مسئله بطور جدی فکر کنید. آیا شما میتوانید هوادار دینی باشید که در آن سر انسانها را میتوان در شرایطی از تنشان جدا کرد؟
    امیدوارم پاسخ شما منفی باشد، و اسلام آنچنان انسانیت شما را از بین نبرده باشد که پاسخ مثبت به این پرسش دهید. بیشتر مسلمانانی که این تصاویر وحشتناک را میبینند شگفت زده از خود میپرسند مگر ممکن است اسلام چنین چیزی را قبول داشته باشد؟ خوشبختانه بیشتر انسانها وقتی با این پرسش روبرو میشوند میگویند اگر اسلام واقعا چنین کاری را تایید کرده باشد من هرگز دیگر خود را مسلمان نخواهم خواند، و این از خوی انسانی است که از هر انسانی میتوان آنرا انتظار داشت.
    حال پرسش اصلی این است، آیا اسلام اینکار را تایید کرده است؟ اگر شما نیز بدنبال پاسخ مناسبی به این پرسش بسیار مهم هستید، به جای درستی آمده اید. شاید برای مسلمانانی که تابحال قرآن نخوانده اند و یا به مرور تاریخ و زندگی پیامبر اسلام و اطرافیانش نپرداخته اند بسیار غیر قابل تصور باشد که چنین کارهای وحشتناکی در دینشان وجود داشته باشد و یا اینکه پیامبرشان آن کارها را انجام داده باشد. همینطور برای غیر مسلمانان نیز عجیب خواهد بود که چگونه ممکن است دومین دین بزرگ جهان چنین کار وحشیانه ای را تایید کرده باشد و حتی پا را فرا تر گذاشته و دستور سر بریدن به مسلمانان داده باشد، زیرا بیشتر مردم از یک دین انتظار دارند که انسانیت را تشویق کند نه سر بریدن را.
    متاسفانه باور بیشتر مردم نسبت به اسلام باوری واقعی نیست، آنها بدون اینکه در مورد اسلام مطالعه کرده باشند و یا اینکه با آن آشنایی واقعی داشته باشند هرچیز که خوب است را به اسلام نسبت میدهند و آنرا از همه زشتی ها بری میدانند. در این نوشتار اما گوشه ای از چهره ای مستند و واقعی و تاریخی از اسلام را که معمولاً از دید عوام و ناآگاهان نسبت به اسلام پنهان میماند به شما نشان داده خواهد شد و به شما اثبات خواهد شد که سر بریدن یک کار صد درصد اسلامی است و اگر پاسخ شما به پرسشی که بالاتر مطرح کردیم منفی بوده باشد شما باید اصولا بعد از آگاهی از این پلیدی های اسلام، آنرا کنار بگذارید، یا با مسلمان ماندنتان، بر این جنایت و کار وحشتناک مهر تایید بزنید، انسانیت خود را زیر پا بگذارید و مسلمان بمانید.
    سر بریدن در قرآن
    قرآن کتابی است پر از آیاتی که در آنها دستور جنگ و قتال و قتل و کشتار به مسلمانان داده میشود. برای کسانی که تابحال قرآن را نخوانده اند، یا آنرا تنها به عربی خوانده اند و معنی آنرا به زبان مادریشان درک نکرده اند شاید این مسئله خیلی عجیب و باورنکردنی به نظر برسد. برای هیچ انسان انسانگرایی قابل قبول نیست که خدا در صورتی که وجود داشته باشد اینقدر بخواهد انسانها را به جان هم بیاندازد و به یک عده از آنها دستور بدهد که عده ای دیگر را بکشند. اگر تابحال آیات قتل و جنایت قرآن که ما نام آنها را آیات جنایی گذاشته ایم را نخوانده اید، اکنون وقت آن است که با این آیات آشنا شوید، برای سیاهه ای کامل از این آیات به بخشی از تارنمای افشا با فرنام "افشا - بخش آیات جنایی قرآن" مراجعه کنید.
    البته ما در اینجا نمیخواهیم در مورد تمامی آیات جنایی قرآن صحبت کنیم، در اینجا فقط آیاتی را که مربوط به سر بریدن میشوند یاد آور خواهیم شد. به آیه زیر توجه کنید:
    سوره محمد آيه 4
    فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ.
    چون با کافران روبرو شديد، گردنشان را بزنید. و چون آنها را سخت فرو فکنديد، اسيرشان کنيد و سخت ببنديد. آنگاه يا به منت آزاد کنيد یا به فدیه. تا آنگاه که جنگ به پايان آيد. و اين است حکم خدا. و اگر خدا ميخواست از آنان انتقام ميگرفت، ولی خواست تا شمارا به یکدیگر بیازماید. و آنان که در راه خدا کشته شده اند اعمالشان را باطل نميکند.
    زدن گردن کافران به چه معنی است؟ در این آیه به صراحت آمده است که حکم خدا، زدن گردن کافران یا بعبارت دیگر همان بریدن سر آنان است. آیا شما به چنین خدایی باور دارید؟ ممکن است بگویید باید دید معنی کافر چیست، معنی کافر را میتوانید در نوشتاری با فرنام "خوب شما بايد ببينی کافر يعنی چی!" بخوانید تا مطمئن شوید معنی کافر چیزی را از زشتی این آیه تغییر نمیدهد.
    ممکن است بگویید این آیه دارد در مورد جنگ صحبت میکند، درست است! اما در اسلام دو نوع جنگ وجود دارد، به یکی جهاد ابتدائی میگویند و به دیگری جهاد دفاعی. در جهاد ابتدائی مسلمانان به سایر کشورها حمله میکنند، مانند مسلمانان اولیه که در زمان عمر و به مشورت و تایید امام علی به ایران حمله کردند، یا خود پیامبر اسلام که به سایر قبایل حمله میکرد. بنابر این، در حالت جنگ بودن زیاد چیزی را تغییر نمیدهد، اگر مسلمانان مجاز باشند که به نامسلمانان (کافران) حمله کنند، درست مانند این است که اجازه داشته باشند سر آنها را ببرند. اگر فکر میکنید جهاد تنها یک چیز دفاعی است، سخت در اشتباه هستید، برای اثبات اینکه جهاد تنها دفاعی نیست به نوشتاری با فرنام "سفسطه در مورد آیات جنایی قرآن، که این آیات جنبه دفاعی دارند!" مراجعه کنید. از این گذشته این فیلم نیز در زمان جنگ گرفته شده است، آیا به نظر شما بریدن سر انسانها در شرایط جنگی عادلانه و انسانی است؟
    اگر همان آیه اولی کافی نیست برای اینکه شما قبول کنید سر بریدن سنتی کاملاً اسلامی و روشی اسلامی برای روبرو شدن با غیر مسلمانان است، به آیه دیگری نگاه کنید،
    سوره الانفال (غنایم جنگی) آیه 12 صفحه 179
    إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ.
    و آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: من با شمایم. شما مومنان را به پایداری وادارید. من در دلهای کافران بیم خواهم افکند. بر گردنهایشان بزنید و انگشتانشان را قطع کنید.
    برای چه باید بر گردن کافران زد، یا بعبارت دیگر سر آنها را برید و از تنشان جدا کرد؟ مگر کافران چه جرمی را مرتکب شده اند که باید شمشیر را بر گردن آنها گذاشت و سرشان را از تنشان جدا کرد؟ پاسخ این پرسش را در آیه بعدی بیابید،
    سوره الانفال (غنایم جنگی) آیه 13 صفحه 179
    ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَآقُّواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشَاقِقِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ.
    زيرا با خدا و پيامبرش به مخالفت برخاستند و هر که با خدا و پيامبرش ، مخالفت ورزد ، بداند که عقوبت خدا سخت است.
    دلیلش را متوجه شدید؟ چون کافران با خدای اسلام و پیامبرش به مخالفت برخاستند! یعنی اگر کسی به مخالفت با اسلام برخیزد باید گردن او را زد و انگشتانش را قطع کرد. شاید در اینجا شما در حالتی نباشید که بتوان با شما شوخی کرد، اما پرسشی که اینجا مطرح است این است که آیا باید اول گردن کافران را زد بعد انگشتانشان را قطع کرد یا اول انگشتانشان را قطع کرد بعد گردنشان را زد؟
    یکبار دیگر به آیه 13 ام سوره انفال نگاه کنید، آیا یک دین میتواند فاشیست تر از این باشد که بگوید چون افرادی مخالف آن دین هستند شایسته این هستند که سرشان بریده شود و انگشتانشان قطع شود؟ آیا در شأن شما است که چنین دینی را برگزیده باشید؟ از دیدن این فیلم چه احساسی به شما دست داد؟ آیا شاد و آرام شدید؟ اگر این فیلم شما را شاد و آرام نکرده است بدانید که مسلمان خوبی نیستید، زیرا بریده شدن سر کافران و قطع شدن دستهای آنها باید از نظر قرآن شما را شاد و آرام کند. باور نمیکنید؟ آیه 10 ام همین سوره را بخوانید،
    سوره الانفال (غنایم جنگی) آیه 10 صفحه 179
    وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
    و آن کار را خدا جز برای شادمانی شما نکرد و تا دلهايتان بدان آرام گيرد و ياری تنها از سوی خداست که او پيروزمند و حکيم است
    حالا باور کردید که مسلمان خوبی نیستید؟ اگر استعداد مسلمان بودن را داشتید باید از دیدن این صحنه ها شاد میشدید و دلتان آرام میشد، یکبار دیگر آیات 10 تا 13 سوره انفال را بخوانید، یا اصلاً یکبار سوره انفال را از اول تا آخرش بخوانید، ممکن است انسانیت شما از مسلمانیتان بیشتر باشد، در این صورت نباید بیش از این ننگ مسلمانی را بخود بخرید. بعید است این جانور خویی و درندگی برازنده هیچ انسان بالغ، عاقل و غیر بیماری که در قرن 21 ام زندگی میکند باشد.
    شاید بپرسید که کدام کافران باید سرشان بریده شود؟ قرآن مسلمانان را به جنگ با کدام انسانها تشویق میکند؟ بنابر باور بیشتر علمای اسلام، سوره توبه آخرین دستور العمل رفتار مسلمانان با نامسلمانان را داده است، به آیه 29 سوره توبه دقت کنید.
    سوره توبه آیه 29 صفحه 192
    قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ.
    با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند جنگ کنید، تا آنگاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.
    نتیجه منطقی این است که از نظر اسلام نه تنها بریدن سر کسانی که خدا را قبول ندارند، و کسانی که قیامت را قبول ندارند، و مسیحیان و یهودیانی که قوانین اسلامی را نمیپذیرند اشکالی ندارد بلکه جنگیدن با آنها از احکام اسلام است و بریده شدن سر آنها موجب شادمانی و آرامش دل مسلمانان راستین میشود. حال این کافران را باید در کجا یافت و کشت و سرشان را برید؟ پاسخ را در سوره توبه آیه 123 بیابید.
    سوره توبه آیه 123
    يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.
    ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!
    کسانی که در این فیلمها سر میبریدند همان مسلمانان راستینی هستند که با قرآن و قوانین اسلامی آشنایی بیشتری از مسلمانان آماتوری که امیدواریم شما یکی از آنها باشید دارند. به همین دلیل است که سر کافرانی که نزدیکشان هستند را میبرند و الله اکبر میگویند و بعد هم شاد میشوند و به کار خود افتخار میکنند. در ادامه نشان خواهیم داد که سر بریدن در احادیث نیز وجود دارد و خود پیامبر اسلام و مسلمانان اولیه اینکار را میکرده اند.
    آیا از این پس به قرآن باور خواهید داشت؟
    سر بریدن در حدیث و تاریخ اسلام
    بعد از اینکه دیدیم قرآن چگونه سر بریدن را قانونی و مجاز میداند و آنرا به مسلمانان تجویز میکند، بد نیست به تاریخ اسلام نگاه کنیم تا ببینیم آیا پیامبر اسلام و پیشوایان دینی همچون علی نیز به این کار دست میزده اند یا نه. سر بریدن آنقدر در بین مسلمانان رایج بوده است که نمونه آوردن را و انتخاب نمونه های مناسب را بسیار دشوار میکند، ما در اینجا تنها به چند مورد از ترور ها و یک مورد از قتل عامهای پیامر اسلام اشاره میکنیم.
    مورد نخست، سفیان ابن خالد
    سفیان ابن خالد رئیس یک قبیله است که برای دفاع از قبیله خود از تازش پیامبر اسلام اردوگاهی نظامی را ایجاد کرده بود. پیامبر اسلام با ترور او را میکشد.
    در سال 625 میلادی. قبایل متعدد بنی لیحان پس از اینکه از قتلها و غارتهای متعدد مسلمانان رنج بردند، در کنار رئیس قبیله شان سفیان ابن خالد جمع شدند تا پیرامون مشکلاتی که مدام از طرف مسلمانان بر آنها وارد میشد با یکدیگر گفتگو کنند. جاسوسان محمد او را از این قضیه مطلع کردند. او عبدالله بن انیس، را دستور داد تا برود و خالد را بکشد. عبدالله به تنهایی نزد او رفت، و خود را داوطلبی برای جنگ با محمد معرفی کرد او (عبدالله) وقتی که به او نزدیک شد در حالی که کسی حضور نداشت، سرش (سر خالد را) برید و با خود حمل کرد. او فرار کرد و توانست خود را سالم به مدینه برساند و در مسجد مدینه به حضور محمد رسید. محمد به او خوش آمد گفت و او را از نتیجه کارش پرسید، عبدالله با نشان دادن سر قربانی اش پاسخ داد. محمد آنقدر از این پیروزی شاد شده بود که عصای خود را به او بخشید. و به او گفت این عصا در روز آخرت میان من و تو قرار میگیرد، براستی که افراد بسیار اندکی هستند که در آن روز چیزی خواهند داشت تا بر آن تکیه کنند. (1)
    برای جزئیات و منابع بیشتر پیرامون قتل سفیان ابن خالد به نوشتاری با فرنام "سفیان ابن خالد " مراجعه کنید.
    مورد دوم، کنانه ابن ربیع
    کنانه ابن ربیع رئیس یهودیان خیبر بود که در جنگ خیبر به دست مسلمانان اسیر میشود. پیامبر اسلام او را برای اینکه محل اختفای اموالش را فاش کند شکنجه میکند و او زیر همین شکنجه ها جان میدهد، پیامبر اسلام در همان شب در حالی که نزدیک 60 سال سن داشت با زن 17 ساله او، صفیه همبستر میشود.
    بعد از اینکه محمد به استحکامات خیبر حمله برد و جمعیت را بطور ناگهانی (و نه از پیش مقرر شده) مورد حمله قرار داد، مسلمانان ساکنان زیادی را کشتند تا اینکه نهایتاً آنها تسلیم شدند. محمد به آنها اجازه داد که مکان زندگیشان را ترک کنند، اما آنها باید اموال خود را به فاتح این جنگ میدادند. در میان اسرا کنانه، رئیس یهودیان خیبر بود و عموزاده اش. محمد هردوی آنها را متهم به پنهان کردن گنجها و ثروتهای ثروتمندانشان کرد، بویژه گنجهای بنی نضیر، که او بواسطه ازدواج با صفیه رئیس دختر آن قبیله بدست آورده بود. محمد از او پرسید "ظرفهای طلا کجا هستند؟، آن ظرفهایی که به مردم مکه قرضشان میدادی". آنها اعتراض کردند و گفتند که دیگر آن مالها را در اختیار ندارند. محمد گفت "اگر شما آن مالها را داشته باشید، و از من مخفی کنید و من از این مسئله آگاه شوم، جان شما و جانهای خانواده هایتان را خواهم ستاند". آنها گفتند که اینگونه باشد. یک یهودی خائن جایی که قسمتی از گنجها در آن دفن شده بود را به محمد نشان داد. بعد از این اکتشاف کنانه به سختی شکنجه شد. بر روی سینه اش آتش گذاشتند و نفس او تقریبا بند آمده بود"، تا بلکه اعتراف کند که باقی گنجها را کجا گذاشته است. در این هنگام محمد دستور داد که سر آن دو را از گردنشان جدا کنند.
    برای جزئیات و منابع بیشتر پیرامون قتل کنانه ابن ربیع به نوشتاری با فرنام "کنانه ابن ربیع" مراجعه کنید.
    مورد سوم نضر بن الحارث
    نضر ابن حارث یکی از هم قبیله ای های محمد بوده است که با او همواره مخالفت میکرده است، او اشعاری که از ایرانیان آموخته بود را در مقابل قرآن محمد میسرود و با اینکار خشم محمد را برانگیخته بود. نضر در جنگ بدر به دست مسلمانان می افتد و محمد دستور میدهد امام علی او را از میان اسیران بیرون کشیده و سرش را ببرد.
    او عبدالدر را در گروه مطمعون (مکّیانی که منابع غذایی را برای حج کنندگان فراهم میکردند نماینده میکرد، و قدرت قابل توجهی در مکه داشت. او مخالفتی شدید با پیامبر داشت، او پیامبر را تمسخر میکرد و وقتی که محمد از نابودی و سرنوشت تلخ ملت های کهن (عذابهای آسمانی در قرآن) سخن میگفت او از بزرگی و شکوه پادشاهان ایران سخن میگفت. او همچنین محمد را محکوم میکرد که او تنها از داستانها و افسانه های گذشته (اساطیر الاولین) یاد میکند و گفته میشود که دو آیه قرآن که دقیقا به همین مسئله اشاره میکنند (سوره انفال آیه 31 و المطففين 13) در مورد او آمده است. همچنین گفته میشود که قرآن به او بیش از هر کس دیگری از دشمنان پیامبر اشاره میکند، (سوره الانعام آیه 8 و 9، سوره الجاثیه آیای 6 تا 8) او در جنگ بدر شرکت کرد و جزو اسرای مشرکین بود. محمد او را شخصاً کشت و علی سرش را با یک ضربه شمشیرش از تنش جدا کرد، اما این واقعیت قابل مباحثه است زیرا یک حدیث میگوید که شدید ترین عذابها در قیامت برای ملعونینی است که پیامبری را کشته اند یا پیامبری آنان را کشته است. معتبر ترین نسخه از این ماجرا آن است که علی ابن ابیطالب او را با شکنجه پس از اینکه او را با بندی بسته بود در مکانی که السفرا نامیده میشد کشت. (2)
    برای جزئیات و منابع بیشتر پیرامون قتل نضر بن الحارث به نوشتاری با فرنام "نضر بن الحارث " مراجعه کنید.
    مورد چهارم، قتل عام بنی قریظه
    بنی قریظه نام یکی از قبایل یهودی ساکن مدینه بوده است، پیامبر اسلام آنها را بعد از جنگ خیبر بدون هیچ دلیلی محکوم به خیانت میکند و به آنها حمله کرده و بعد از اینکه آنها را مدتی محاصره میکند، باعث میشود تا علی و زبیر ابن عوام تمام مردان بالغ این قبیله را سر ببرند و جسد آنها را در گودالهایی که در وسط بازار مدینه کنده شده بود بیاندازند.
    پس بفرمود تا در بازار مدینه خندقی فرو بردند (پیامبر به بازار مدینه که هم اکنون نیز در بازار مدینه در همان مکان است رفت و گودالهایی در آنجا حفر کردند) و جهودان بنی قریظه را یک یک می آوردند و گردن میزدند و در آن خندق می انداختند، تا نهصد مرد از ایشان گردن بزدند. و بعد از این حیی ابن اخطب را بیاوردند که در یهود هیچ کس از وی مهتر(شریفتر، در مقام بالاتر) نبود و دشمنی عظیم تر از وی نبود پیغمبر را، علیه السلام، و از همه لشکر انگیزتر و در غزو خندق بیشتر تحریض (دشمنان را بر علیه مسلمانان تحریک) نمود، چون او (در حالیکه عبایی که با تصاویر شکوفه ها تزیین شده بود را بر تن داشت و همه جای آنرا سوراخهایی به اندازه انگشت کرده بود تا مسلمانان این لباس را بعنوان غنیمت از او نستانند، و در حالی که دستانش را به گردنش بسته بودند) را پیش سید، علیه السلام، آوردند، دستهای وی بازکردند که بسته بودند گفت: یا محمد، هیچ پنداشت نمی کنم که با تو خصمی نکرده ام و آنچه جهد و جد بود بجای آوردم و در عداوت تو هیچ فرو نگذاشته ام (اصلاً از دشمنی با تو پشیمان نیستم)، لکن هرکی خدای تعالی در حق وی تقدیر خذلان کرده باشد، هر آینه مخذول بود (هرکس خدا را خوار کند، خدا نیز او را خوار خواهد کرد) و من از آن نمیترسم که تو مرا بکشی، که بنی اسرائیل همه بدین راه رفته اند و هیچ یک بمرگ خود نمرده اند (و کشته شدن و قتل عام شدن یهودیان برای ایشان از پیش گزارش شده است). و لفظ حیی بن اخطب که با سید علیه السلام کرد این بود: اما والهه ما لمت نفسی فی عداوتک، و لکنه من یخذل الله یخذل. پس او را نیز بکشتند (درحالی که نشسته بود گردنش را قطع کردند). (3)
    برای شرح کامل جزئیات ماجرای قتل عام بنی قریظه و اسناد تاریخی بیشتر به بخشی با فرنام "در ماجرای بنی قریظه واقعا چه اتفاقی افتاد؟" مراجعه کنید.
    (ادامه دارد...)
    ویرایش توسط saeed623 : ۱۳۸۷/۰۲/۲۵ در ساعت ۰۷:۲۱

  2. تشکرها 3


  3. #2
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۵
    نوشته
    919
    مورد تشکر
    2,035 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    3
    آپلود
    0
    گالری
    0

    تعجب نقل قول : شبهات خطرناک برای جوانان ناآگاه (ادامه)




    ...
    با مطالعه تاریخ میتوان دریافت که گویا یکی از تخصص های امام علی سر بریدن بوده است، بعنوان مثال
    • امام علی و یارانش در یک روز، 2500 نفر از خاندان (ازد) را سر بریدند، به نحوی که کسی زنده نماند تا دیگری را دلداری دهد. (مروج الذهب جلد اول ص 729).

    • امام علی در نبردی به نام (لیله الحریر) چیزی بالغ بر 500 تا 900 تن را کشت. (منتهی الامال، جلد اول، ص 153).

    • عبد الله خررمی با 70 نفر از همراهانش از بیم جان به دژی پناه برد. به دستور امام علی، دژ به آتش کشیده شد که در جریان آن تمامی این افراد زنده زنده در آتش سوختند، بطوری که بوی گوشت بریان شده این انسانهای نگون بخت در هوا پخش و مردم را آزار داد. (علی مرزی نامتنهای ، حس صدر، ص 199).

    • بعد از مرگ محمد پیامبر اسلام عده ای از مردم قبایل از اسلام برگشتند و عوامل پیغمبر اسلام را کشتند، و از شادی مرگ محمد به زنانشان گفتند که دستهای خود را حنا بگذارند (قصص النیا نیشابوری ص 455) ابوبکر، عمر و علی بفوریت دستور دادند که هرکه که از دین برگشته گردن زنند و با آتش بسوزانند و زن و بچه اشان را به اسارت برند (تاریخ طبری جلد 4 ص 1379، 1380، 1394 و 1407 و جلد 6 ص 2420 و 2665).

    • شاعری بنام (حویرث بن نقیذ) که با سخنان شیوا و افشاگرایانه خود موجبات اذیت و آزار محمد پیامبر خدا را بر انگیخته و همچنین شتر دختران محمد، فاطمه و ام کلثوم را رم داده بود به فرمان محمد رسول خدا و توسط علی امام اول شیعیان در جریان یک توطئه به قتل رسید (طبری ج 3 ص 1188 و سیره ابن هشام ج 2 ص 273).

    • امام علی شاهرگ مردانی را برید و بمانند مرغان نیم بسمل آنان را در بیابان رها کرد تا با شکنجه بمیرند (امام علی عبد الفتاح جلد 5 ص 27).

    • پس از شکست ائیل، محمد پیامبر اسلام به علی دستور داد که نضر پسر حارث را سر بریدند. همینطور در منطقه ای دیگر به نام الظیه از میان اسرا، عقبه پسر ابی معیظ بدستور محمد و بدست علی سر بریده شد. (منتهی الامال جلد اول ص 57).

    • مردی به نام عتبه که بخاطر عدم پخش مساوی غنایم بین لشکر اسلام بصورت محمد تف کرده بود، بوسیله علی سر بریده شد (تاریخ طبری جلد 5 ص 1103).
    برای مطالعه شیرینکاریهای بیشتری از امام علی به نوشتاری با فرنام "کارنامه درخشان حضرت علی امام اول شیعیان." مراجعه کنید.
    ممکن است گفته شود سر بریدن در آن دوران به این دلیل صورت میگرفت که راه دیگری برای کشتن در جنگ وجود نداشت، و سر بریدن در همه جا رایج بود. اما این قضیه نمیتواند واقعیت داشته باشد، کشتن انسانها به روشهای مختلفی ممکن است، لازم نیست حتماً سر انسان کاملا از تنش جدا شود. هدف اسلامگرایان از سر بریدن همانگونه که هم اکنون نیز چنین است ایجاد رعب و وحشت در دل کافران و همچنین ایجاد آرامش و شادی در دلهای بیمار خودشان است.
    نظر شما راجع به اشخاصی که در این فیلمها سر میبرند چیست؟ این همه منابع تاریخی از معتبر ترین کتابهای تاریخ اسلام همه و همه نشان میدهند که پیامبر اسلام نیز همانقدر انسان بوده است که اشخاصی که در این فیلمها سر میبرند انسان هستند. آیا چنین پیامبری را دنبال خواهید کرد؟ در تاریخ گزارش نشده است که محمد خود با دست خود سر کسی را بریده باشد، اما شاید در هیچ تاریخی نتوان شخصی را پیدا کرد که به اندازه امام علی با دست خود سر بریده باشد، براستی که او اگر رکورد دار تاریخ در سر بریدن نباشد جزو ده سر بر و گردن زن بزرگ تاریخ است، آیا شما به این دین و پیشوایان جانی اش باور دارید؟
    نتیجه گیری
    آشکار است که سر بریدن سنتی کاملاً اسلامی است، هم در قرآن به آن اشاره شده و از مسلمانان خواسته شده که سر ببرند، هم در حدیث. هم مسلمانان اولیه سر انسانها را از تنشان جدا میکردند و هم پیشوایان دین مانند پیامبر اسلام و امام علی، آیا شما واقعاً میتوانید برای این انسانها و این دین احترامی قائل باشید؟
    حال تصمیم گیری با شما است، یا انسانیت و تمدن را انتخاب کنید یا اسلام و توحش را. یا سر بریدن را انتخاب کنید و پیامبر و امامی که همچون انسانهای جانور خویی که در این فیلم ها دیدید سر انسانها را میبریدند را دنبال کنید. اگر شما نیز همچون ما انسانیت را بر اسلام ترجیح میدهید، پیوستن شما را به اجتماع انسانگرایان سکولار تبریک میگوییم. اما اگر هنوز هم برای شما شکی باقیمانده است که باید اسلام را کنار بگذارید یا نه، از شما دعوت میکنیم از بخش مسلمانان تارنمای افشا دیدن کنید.
    هرکس انسان را دوست دارد باید از اسلام متنفر باشد.
    منابع
    (1) Sir William Muir, Life of Mahomet,V III Chapter 15 page 200
    (2) The Encyclopedia of Islam, New Edition, Vol. VII, 1993, p. 872
    (3) سیرت رسول الله، ابن هشام پوشینه دوم برگ 757.
    توسط آرش بیخدا

  4. تشکرها 2


  5. #3
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۵
    نوشته
    919
    مورد تشکر
    2,035 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    3
    آپلود
    0
    گالری
    0

    مطلب نقل قول : شبهات خطرناک برای جوانان ناآگاه




    به نام خدا
    خوب میبینم که دوستان بیش از اندازه خودشونو به زحمت انداختن و اینهمه دارن جواب میدن!


    پاسخ :
    به نام خدا وند که رسوا کننده ی منافقان حیله گر است
    می دانیم که پاسخ دادن به یاوه گویی های منافقان که غالباً همراه با اهانت و با تکیه بر انحراف فکری، دروغ پردازی، خیالبافی و ستیزه جویی است فایده ای برای آنان ندارد، ولی به خاطر اینکه ممکن است کودکان و نوجوانان عزیز و کسانی که چندان مطالعه ای در باره ی اسلام عزیز ندارند تحت تأثیر اینگونه شبهات قرارگیرند و حتی آن را در وبلاگ ها و نوشته های خود نقل کنند، پاسخگویی به آن ضروری به نظر می رسد.

    گردانندگان این سایت و نویسندگان این شبهات از هر قماشی که باشند و جیره خوار و نوکر هر شیطان و بی خدایی که هستند مهم نیست. مهم آن است که ممکن است بعضی خیال کنند که این ها مستند و مستدل و منطقی اشکال کرده اند و این دروغ پردازی ها و بافته های حیله گرانه را باور کنند.
    این پاسخ هرگز برای توجیه تصاویر و صحنه های نقل شده نیست چرا که ما نه اجرا کنندگان آن صحنه ها را می شناسیم و نه از مبنای عمل و نیات و اهداف آن ها خبر داریم و نه می توان این صحنه ها را منحصراً مصداقی برای آیات قرآن دانست. بلکه در این پاسخ سعی داریم فقط پرده ی شبهه و خیالباقی را از روی دیدگان مخاطب حقیقتجو کنار بزنیم تا فهم صحیح آیات نورانی قرآن میسر شود و دروغ و حیله ی شیاطین افشا گردد.
    ابتدا جمله ای از پاسکال نقل کرده است: " انسانها هرگز به اندازه ای که با مفاهیم دینی توجیه شده باشند، شرارت را به کمال و با لذت انجام نمیدهند".
    ما نمی دانیم در مسیحیت شرارت را چگونه توجیه می کنند. اما می دانیم که اسلام با شرارت به هر نحو و هرعنوان مخالف است برای همین مؤمنین را ملزم می کند که در برابر شرارت اشرار سکوت نکنند. و امر به معروف و نهی از منکر برای جلوگیری از حاکمیت اشرار است.
    نویسنده ضمن اشاره به فیلم هایی به عنوان مدرک سؤال می کند: "این جانوران چرا اینگونه بی رحمانه سر انسانها را از تنشان در حالی که الله اکبر میگویند جدا میکنند؟"
    باید گفت به همان دلیل که جانورانی بی رحمانه انسان هایی را از زن و کودک و پیر و جوان به خاک و خون می کشند در حالیکه دم از حقوق بشر و آزادی و دموکراسی می زنند.
    سپس ضمن مغالطه ای سؤال می کند: " آیا شما میتوانید هوادار دینی باشید که در آن سر انسانها را میتوان در شرایطی از تنشان جدا کرد؟" و با سیاه نمایی و ریختن اشک تمساح احساسات خواننده را بر می انگیزد و سؤال می کند که: " چگونه ممکن است دومین دین بزرگ جهان چنین کار وحشیانه ای را تایید کرده باشد و حتی پا را فرا تر گذاشته و دستور سر بریدن به مسلمانان داده باشد، زیرا بیشتر مردم از یک دین انتظار دارند که انسانیت را تشویق کند نه سر بریدن را".
    البته از نویسنده ای که به هیچ دینی پایبند نیست و به خدا اعتقاد ندارد انتظاری بیش از این نمی رود: " برای هیچ انسان انسانگرایی قابل قبول نیست که خدا در صورتی که وجود داشته باشد ..."
    از خوانندگان محترم می خواهیم قدری به این عبارت و نحوه ی طرح سؤال این شخص دقت کنند: در سؤال وی اینگونه آمده است که " سر انسانها را میتوان در شرایطی از تنشان جدا کرد"
    حال عبارات مشابه آن را ببینید:
    "کودک را می توان در شرایطی کشت"
    "سر حیوان را می توان برای کار خاصی سوزاند"
    "پوست شخص را باید کند"
    "باید استخوان سینه ی فرد را سوراخ کرد"
    و...
    همه ی این جملات کمابیش رقت آور و منفور به نظر می رسد. اما وقتی در جای خود قرارداده شود نه تنها رقت آور و منفور نخواهد بود بلکه مورد تأیید و ضروری خواهد شد.
    مثلاً در حالیکه زنده ماندن مادر در حال زایمان با زنده ماندن کودک در تعارض باشد می گویند: "در این شرایط باید کودک را کشت"، زیرا جان مادر درخطر است.
    برای درست کردن کله پاچه می گویند: "سر حیوان را می توان برای کار خاصی سوزاند".
    برای جراحی سر بیمار "پوست سر شخص را باید کند".
    برای نمونه برداری "باید استخوان سینه ی فرد را سوراخ کرد" و...
    راستی آیا توجه به کشتار روزانه ی اینهمه حیوانات و پرندگان بیگناه به خاطر تهیه ی گوشت مورد نیاز مردم رقت آور و نفرت انگیز نیست؟!

    نویسنده ی حیله گر شبهه ی فوق از چنین شگردی برای ایجاد نفرت در خواننده استفاده کرده است. در حالیکه با چنین کاری حماقت خود را آشکار کرده است. براستی سخن حضرت علی علیه السلام حق است که فرمود دشمنان ما از احمقانند. چنین افرادی مانند کسی هستند که از یک شاخه گل فقط تیغ آن را می بینند و تمام زیبایی ها و عطر و طراوت آن را نادیده می گیرند.
    آری تصویر جدا شدن سر یک انسان از بدنش تأثر برانگیز و وحشتناک است، اما اگر همین سر متعلق به قاتل هزاران نفر بی گناه از زن و کودک و پیر و جوان باشد یا متعلق به فرد توطئه گر و شیطان صفتی باشد که هیچ هدفی جز نابودی انسانیت انسان ها ندارد چه؟
    قرآن تصريح ميكند که: "و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض" ( بقره – 251) و در جای دیگر مي فرمايد: "... لهدمت صوامع و بيع و صلواة و مساجد يذكر فيها اسم الله" (حج - 40). اگر خداوند بوسيله بعضی از افراد بشر، جلو بعضی ديگر را نگيرد خرابی و فساد همه جا را ميگيرد، و لهذا تمام كشورهای دنيا نيروی دفاع را برای كشور واجب و لازم ميدانند. "و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم"(انفال - 60). تا آن حديكه ميتوانيد نيرو تهيه كنيد، قدرت در سرحدهای خودتان متمركز كنيد.
    مسيحيت كه جهاد ندارد چون هيچ چيز ندارد، جامعه و قانون و تشكيلات اجتماعی بر اساس مسيحيت ندارد تا قانون جهاد هم داشته باشد، در مسيحيت چيزی نيست چهار تا دستور اخلاقی است، يك سلسله نصيحت‏ها است از قبيل اينكه راست بگوئيد، دروغ نگوئيد، مال مردمرا نخوريد، اين ديگر جهاد نمی خواهد... مسيحيت دائره‏اش محدود است و اسلام دائره‏اش وسيع است، مسيحيت از حدود اندرز تجاوز نميكند. اما اسلام تمام شؤون زندگی بشر را زير نظر دارد، قانون اجتماعی دارد، قانون اقتصادی دارد، قانون سياسی دارد، آمده برای تشكيل دولت، تشكيل حكومت، آن وقت چطور ميتواند ارتش نداشته باشد ؟ چطور ميتواند قانون جهاد نداشته باشد؟ "و الصلح خير". اسلام ميگويد: صلح، در صورتيكه طرف آماده و موافق با صلح باشد، اما جنگ، در صورتيكه طرف ميخواهد بجنگد.
    مسيحيت ديروز از زاويه اخلاق، اخلاق مخصوص مسيحی، اخلاقی است كه اگر به طرف راست چهره‏ات زدند، طرف چپ را بگير وارد شد، اخلاق ضعيف پروری. ولی مسيحيت امروز موضع خود را عوض كرده، چهره خود را تغيير داده است، از زاويه ديگر می‏بيند و از مجرای ديگر وارد ميشود از راه حقوق، از راه حق طبيعی بشر، از راه حق آزادی، از راه اينكه جنگ به طور كلی برخلاف حق آزادی است، آزادی عقيده، آزادی اراده، آزادی انتخاب مذهب، انتخاب مليت و غيره.
    مسیحیت ميگويد صلح خوب است ما هم قبول داريم صلح خوب است، اما تسليم و ذلت چطور ؟ تسليم و ذلت هم خوب است ؟ !... اسلام هرگز تحمل ذلت را اجازه نمی‏دهد ولی در عين حال طرفدار صلح است.

    (کتاب جهاد اثر شهید مطهری).

    اسلام برای انسانیت و ارزش واقعی انسان ها بیش از هرچیز احترام قایل است.

    آیا هیچ دینی بلکه هیچ عاقلی می پذیرد که فردی مکار و خطرناک که در پی نابودی انسان ها و امنیت آن ها است زنده بماند؟؟

    آنگاه این عقل کل، با ژست روشنفکرانه می نویسد: "متاسفانه باور بیشتر مردم نسبت به اسلام باوری واقعی نیست، آنها بدون اینکه در مورد اسلام مطالعه کرده باشند و یا اینکه با آن آشنایی واقعی داشته باشند هرچیز که خوب است را به اسلام نسبت میدهند و آنرا از همه زشتی ها بری میدانند. در این نوشتار اما گوشه ای از چهره ای مستند و واقعی و تاریخی از اسلام را که معمولاً از دید عوام و ناآگاهان (یعنی تمام دانشمندان اسلامی!!) نسبت به اسلام پنهان میماند به شما نشان داده خواهد شد و...".

    می نویسد: "..و با مسلمان ماندنتان، بر این جنایت و کار وحشتناک مهر تایید بزنید، انسانیت خود را زیر پا بگذارید و مسلمان بمانید".
    معلوم می شود که تنها هدف این نویسنده این است که مسلمان بودن خود را کنار بگذاریم.

    (ادامه دارد...)

  6. تشکرها 3


  7. #4
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۵
    نوشته
    919
    مورد تشکر
    2,035 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    3
    آپلود
    0
    گالری
    0

    مطلب نقل قول : شبهات خطرناک برای جوانان ناآگاه (ادامه ی پاسخ)




    مجازات مرگ در ادیان و ملل مختلف:
    (در یهودیت) اگر مجازات جرم مرگ بود، مجازات بسته به شدت جرم، به چهار صورت مختلف اجرا مى‏شد. شديدترين نوع آن، يعنى سنگسار، درباره مرتكبان جرايم بت‏پرستى، حرمت شكنى روز شَبّات و جرم‏هاى شديدتر از زناى با محارم، از جمله زناى به عنف با دخترى كه نامزد داشت، اعمال مى‏شد. شهودى كه عليه شخص محكوم شهادت داده بودند، حكم را اجرا مى‏كردند. محكوم عليه را از جايى بلند به پايين پرتاب مى‏كردند و سپس سنگ بزرگى را بر روى او مى‏انداختند. با اين همه، دادگاه به ندرت، دليل كامل مجرميت را در مى‏يافت. نقض قوانين راجع به نهى زناى با محارمِ با شدت كمتر، مجازاتش زنده سوزانده شدن بر دار مرگ بود و اعدام زانيان همسردار با خفه كردن انجام مى‏شد و قاتلان عمد را گردن مى‏زدند.
    به اين قوانين كيفرى بايد قوانين خاصّ مربوط به حق دفاع مشروع را اضافه كنيم. يك اصل اساسى در تورات مى‏گويد: «اگر كسى آمد تا تو را بكشد، تو بايد زودتر وى را بكشى.» وانگهى، هر كسى حق دارد كسانى را كه در صدد ارتكاب يك جرم بزرگ (قتل عمد يا زناى به عنف) هستند، بكشد. در موارد دفاع مشروع، هيچ مجالى براى گوشزد كردن مقررات قانونى و نيز شيوه معيّنى براى اجراى آن وجود ندارد. در عين حال، به تأكيد بيان شده است كه در دفاع مشروع، خشونت نبايد بيش از حد ضرورت باشد، بلكه تنها در كمترين حدى كه اوضاع و احوال ايجاب مى‏كند، به كار رود... در دوران معاصر، نيز جاسوسان در روسيه و سرزمين‏هاى تحت اشغال نازى‏ها، به مجازات مرگ محكوم شده‏اند.
    منبع: http://www.yahood.net/seyr/23.htm

    دین یهود خشونت و جنگ را به منظور ترویج عدل در نظر نگرفته است. این دین تصدیق کرده است که انواع خاصی از جنگ از لحاظ اخلاقی توجیه شده است و گاهی از نظر دین قابل قبول است که مردم کشته شوند... پیشوایان دینی یهود در عهد باستان سه نوع جنگ را که یهودیان باید به آن توجه کنند را چنین بیان کرده اند: الف) جنگهای واجب : جنگ هایی که به فرمان خداوند انجام می شود همانند جنگ علیه کنعانی ها. ب) جنگهای دفاعی : اگر یهودیان مورد حمله قرار گیرند دفاع از خود واجب تلقی می شود.ج) جنگ های اختیاری : این جنگ ها از دسته ای هستند که بنا بر هدف های خوب انجام می شود. زمانی که دیگر جایی برای مذاکره باقی نمی ماند.
    منبع: سایت باشگاه اندیشه http://bashgah.net/modules.php?name=...icle&sid=16347

    (در مسیحیت): کليسای قرون وسطی عقیده داشت که هر انديشه، هر جهان بينی و هر جنبشی که در دين مسيحی انديشه ی جدیدی را وارد کند در جنگ با خداست و بايد تنبيه شود و تنبيه آن سوزاندن صاحب آن عقیده در ميدان های شهر و يا کشتن او بود.
    صليب يا چليپا يكي از مقدس‌ترين نمادهاي مسيحيت است، وسيله‌اي است كه سابقا براي شكنجه و اعدام مجرمين به كار مي‌رفت.
    مسیحیت به هیچ عنوان ضد جنگ نیست.... دیدگاه مسیحیت از جنگ در طی تاریخ دین دستخوش تغییر شده است. 300 سال اول دوران مسیحیت، آیین احتراز از جنگ به شدت رواج داشت. این امر به سرعت در زمان کنستانتین تغییر کرد. سالها مسیحیان اعتقاد داشتند که استفاده از خشونت و جنگ برای تبلیغ و ترویج دین و برخورد با مخالفان درست است. آنها خشونت را به عنوان اقدامی که ذاتاً بد است در نظر نمی گرفتند. این طرز تفکر منجر به جنگ های مقدس که بهترین نمونه آن جنگ های صلیبی به شمار می رود شد. از زمان کنستانتین به بعد نویسندگان و واعظان مسیحی از استعارات جنگی و دلیرانه در وصف دین خود سود جستند. این ایده که خشونت ذاتاً بد نیست را می توان در اشکال مختلف نظریه جنگ عادلانه و خشونت(جنگ) به مثابه ابزاری تلقی کرد که عدالت و صلح را بر قرار می کند.
    (هندو): ...دین هندو اعتقاد دارد که خشونت در دفاع شخصی مانعی ندارد. در کتاب مقدس هندوها " ریگ ودا" 1-39:2 آمده است : سلاح هایتان در دور راندن حمله کنندگان محکم باد، بازوهایتان در مقابله با دشمنان نیرومند باد، بگذارید ارتش تان پر افتخار باشد نه خطا کار؛ ...کریشنا به آرجونا گفت باید به این دلایل به جنگ بروی: این وظیفه توست که بجنگی چرا که تو جنگجو متولد شده ای؛ خشونت جنگ تنها به بدن صدمه می زند نه به روح بنابراین کشتن در جنگ اشتباه نیست و دلیلی برای نکشتن دشمن در جنگ وجود ندارد، بنابراین، جنگجو نباید به خاطر کشتن دشمن متاسف باشد.
    (در دین سیک): در زمان گوروی پنجم، "ارژآن دو" دین سیک به طور فزاینده ای نظامی شد، اما این امر تنها در پاسخ به اقداماتی صورت گرفت که قصد سرکوب کردن این دین را داشت. ششمین گورو، " هار گوبایند" گفت که خشونت گاهی برای ایجاد صلح و حمایت از بیگناهان لازم است. دهمین و آخرین گورو، " گوبایند سینگ" سیک ها را موظف کرد علیه تخاصم بجنگند : زمانی که تمام تلاش ها برای ایجاد صلح ناکام می ماند برق فولاد قانونی است و شمشیر کشیدن حق است.
    (بودایی): ...در دین بودا چندین نمونه از حضور بودایی ها در اقدامات خشونت وجود دارد: درقرن چهاردهم جنگجویان بودایی شورشی را به راه انداختند که منجر به بیرون راندن مغول از چین شد؛ در ژاپن، رهبران بودایی به جنگجویان سامورایی مدیتیشن آموزش دادند که بهتر بجنگند؛ در قرن بیستم استادان ذن ژاپنی در حمایت از جنگهای ژاپن مطالبی نوشتند؛ در سری لانکا قرن بیستم جنگ داخلی میان اکثریت بودایی های سیلانی و اقلیت هندو تامیلی درگرفت که 50 هزار نفر کشته شدند.
    منبع: سایت باشگاه اندیشه http://bashgah.net/modules.php?name=...icle&sid=16347
    http://iid.org.ir/iidf/Resource.asp?rid=9

    (زرتشتی): آیا در آیین زرتشت، کشتن انسان در شرایطی مانند "مجازات اعدام" یا شرایط دیگر آزاد است ؟ در دین زرتشت سفارش شده تا هرفرد با یاری خرد خویش به سوی یگانه هنجار هستی یعنی راستی، درستی و ارزش های نیک انسانی روی آورد و آرمان پیامبر این است که ظلم، بیداد، ستم، جنایت و هرگونه کرداری که از کژاندیشی سرچشمه گرفته باشد در بین مردم وجود نداشته باشد. بنابراین چنانچه فردی از هنجار اشا پیروی نکرد از فرهنگ زرتشتی جدا گشته است و مجازات او بر اساس قوانین موجود در زمان و مکان خواهد بود.
    http://zartosht.persianblog.com/1383...t_archive.html

    تشخیص این مطلب باوجود تاریخ شاهنشاهی قبل از اسلام و شواهد فراوان مشکل نیست. پادشاهان ایران قبل از اسلام یقیناً بر اساس تعالیم زرتشت با مردم رفتار می کردند و انواع مجازات هایی را که در تاریخ نقل شده و لشکرکشی ها و کشورگشایی های خود را بر این اساس انجام می دادند.
    انواع مجازات اعدام کمابیش در همه ی ادیان، ملل و اقوام وجود داشته و دارد. آنچه مهم است این است که چه نوع مجازات و برچه اساسی درست و عادلانه است و کدام نادرست و ظالمانه است. همه می دانیم که در حال حاضر فجیع ترین جنایات توسط مدعیان حقوق بشر، چه مدعیان دولتی و چه گروه ها و افراد صورت می گیرد و نمونه های آن را در عراق، فلسطین، افغانستان، پاکستان، گوانتانامو و جاهای دیگر شاهدیم، اما افراد نا آگاه یا مغرض و فریبکار تنها به قوانین اسلام اعتراض می کنند.

    مطلب دیگر اینکه نویسنده ی مغرض، تصاویر و صحنه هایی را مستمسک خود قرار داده است که هرگز نمی توان برای اثبات درستی یا نادرستی یک حکم هرگز نمی توان به آن ها استناد کرد، و حال آنکه از اینگونه صحنه ها و بدتر و سخت تر از آن ها به دست گروه های وابسته به آمریکا و اسراییل و انگلیس و اربابانشان در سراسر جهان اتفاق افتاده و می افتد اما توجهی به آن نمی شود. تنها کافی است نگاهی به اخبار هر روزه ی عراق، فلسطین، افغانستان، کشورهای آفریقایی و آمریکای جنوبی و زندان ها و شکنجه گاه های آنان مانند ابوغریب و گوانتانامو و غیره داشته باشیم تا آن صحنه های دلخراش را ببینیم. آدرس های زیر نمونه های کوچکی از آن ها است.
    http://www.robert-fisk.com/iraqwarvictims_page1.htm
    http://www.einswine.com/atrocities/
    http://www.arabcomint.com/warimage3.htm
    http://www.rasad.ir/farsi/Negar/inde...&mainSubject=5

    طرز فکر این نویسنده عیناً مانند قضیه ی انرژی هسته ای است که قدرت های هسته ای خود، انواع غیر صلح آمیز آن را تولید می کنند و به کار می برند اما به ما می گویند شما حق ندارید حتی صلح آمیز آن را تولید کنید!
    شاید این نویسنده ی انسان دوست! پنداشته است که همه ی آنان که پیامبران خدا و یارانشان را کشتند و ابوسفیان و سران شکنجه گر مکه، معاویه و یزید و بنی امیه و بنی عباس که یاران و فرزندان رسول خدا را دسته دسته از دم تیغ گذراندند و یا همه ی جنایتکارانی که مسلمانان را شکنجه و قتل عام می کنند مسلمان واقعی هستند!؟ واقعیت این است که همه ی جنایت پیشگان نیز مانند این نویسنده دم از انسان دوستی و انسان پرستی و حقوق بشر می زنند!

    (ادامه دارد...)

  8. تشکرها 2


  9. #5
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۵
    نوشته
    919
    مورد تشکر
    2,035 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    3
    آپلود
    0
    گالری
    0

    راهنما نقل قول : دروغپردازی و شبهه




    به نام خدا
    با پوزش از تأخیر در ادامه ی پاسخ به شبهه دنباله ی مطلب رو میارم:


    بیان آیات:
    این فرد برای پیاده کردن اغراض خود، برداشت شخصی خود را از ترجمه ی آیات، با استفاده از ترجمه ی گنگ آقای آیتی (گو اینکه هیچ ترجمه ای از قرآن گویا نیست) اعمال کرده و به بیان دیگر آیات را تحریف کرده است.
    نویسنده ی شبهه می نویسد: " قرآن کتابی است پر از آیاتی که در آنها دستور جنگ و قتال و قتل و کشتار به مسلمانان داده میشود ".
    اولاً موارد دستور به جنگ و قتال در قرآن نسبت به سایر تعالیم و دستورات اخلاقی آن بسیار اندک است.
    ثانیاً در همین آیات نیز به رعایت اخلاق و حدود انسانی سفارش اکید شده که در ادامه ی بحث خواهیم دید.
    ثالثاً جنگ و قتال به خودی خود ناپسند است و قرآن نیز می فرماید "و الصلح خیر" اما مهم انگیزه و اهداف آن است که جنگ را پسندیده یا ناپسند می کند. البته این مطلبی است که فهم آن برای کسی که انسان واقعی را انسان ظاهری تشخیص نمی دهد و آن ها را یکسان می بیند، مشکل است،

    در واقع نویسنده همانطور که خود گفته است این دروغ ها پردازی ها را " برای کسانی که تابحال قرآن را نخوانده اند، یا آنرا تنها به عربی خوانده اند و معنی آنرا به زبان مادریشان درک نکرده اند " نوشته است نه برای کسانی که حرف به حرف قرآن و روایات را بررسی و تحقیق کرده اند.
    این نویسنده که به هیچ دینی پایبند نیست و به خدا نیز اعتقادی ندارد نادانی خود را نیز چنین نشان می دهد: "برای هیچ انسان انسانگرایی قابل قبول نیست که خدا در صورتی که وجود داشته باشد اینقدر بخواهد انسانها را به جان هم بیاندازد و به یک عده از آنها دستور بدهد که عده ای دیگر را بکشند."!!
    زیرا تمام دانایان و عقلای جهان و تمام صاحبان ادیان جنگیدن با جنایتکاران و کشتن دشمنان حربی را جایز و لازم می دانند.

    سوره محمد آيه 4
    "فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاء حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاء اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ".
    اولاً این آیه مربوط به زمان جنگ است نه هر زمان.
    ثانیاً در باره ی کافران حربی است نه هر کافری.

    پس مفاد آیه این است که در زمان جنگ وقتی با دشمنان کافر روبرو می شوید چاره ای جز زدن گردن ها نیست تا زمانی که دشمن را زمین گیر کنید سپس اسیر گردانید آنگاه یا منت نهاده بدون فدیه یا با فدیه آزادشان کنید تا اینکه جنگ فروکش کند...
    و این روش عاقلانه ترین کاری است که هر ارتشی با دشمنانش به کار می بندد. هیچ ارتشی با دشمنانش نه بهتر بلکه بسیار شدیدتر از این معامله کرده است.

    بنابراین برخلاف توهمات زشت نویسنده ی شبهه آیه بسیار زیبا روش برخورد با کافران جنگی را مطرح کرده است. و اگر منظور آیه این بود که کافران را تنها به خاطر کفرشان باید گردن زد، دیگر اسیر کردن و سپس آزاد کردن معنی نداشت و باید می فرمود: یا ایمان بیاورند یا کشته شوند.

    این نویسنده – که به نظر می رسد تحت تأثر افکار اومانیستی (بخوانید انسان پرستی) بتی از هیکل انسان برای خود ساخته- ضمن روشن کردن نا آگاهی خود از انواع جنگ و جهاد در اسلام موضوع جهاد ابتدایی را مطرح می کند و می گوید: "در حالت جنگ بودن زیاد چیزی را تغییر نمیدهد، اگر مسلمانان مجاز باشند که به نامسلمانان (کافران) حمله کنند، درست مانند این است که اجازه داشته باشند سر آنها را ببرند"!!
    شاید منظور وی این است که دیگران حق حمله به مسلمانان و بریدن سر ایشان را دارند اما مسلمانان حق ندارند! البته مسلمانان تحت رهبری معصومین (ع) هرگز چنین کاری نکرده اند. مگر با کافرانی که فکر و اندیشه ی ملت ها را در بند کشیده اند.
    به علاوه آیه مذکور مربوط به جهاد ابتدایی نیست و سخنی از شروع حمله به نامسلمانان میان نیاورده است.

    می نویسد: " اگر فکر میکنید جهاد تنها یک چیز دفاعی است، سخت در اشتباه هستید، برای اثبات اینکه جهاد تنها دفاعی نیست به نوشتاری با فرنام "سفسطه در مورد آیات جنایی قرآن، که این آیات جنبه دفاعی دارند!" مراجعه کنید."
    باید گفت شما در اشتباه هستی، برای اثبات اشتباهت به کتب متعددی که در باره ی جهاد نوشته شده از جمله کتاب استاد شهید مطهری مراجعه کنید.
    سپس با برانگیختن احساسات می پرسد: " آیا به نظر شما بریدن سر انسانها در شرایط جنگی عادلانه و انسانی است؟" این بیچاره تقصیر ندارد. زیرا فقط شیوه های جنایتکارانه ی اربابان خود را در برخورد با مخالفان دیده است که حتی اسیران را گردن می زنند و به زن و کودک رحم نمی کنند. و یا به خاطر بتی که از انسان ساخته او را ولو با ارتکاب هرنوع جنایتی محترم و مصون از مجازات می داند!!

    آنگاه کینه تورانه بر حماقت خود اصرار می ورزد و برای همراه کردن مخاطب با خود می نویسد: "برای اینکه شما قبول کنید سر بریدن سنتی کاملاً اسلامی و روشی اسلامی برای روبرو شدن با غیر مسلمانان است، ..." و به آیه ی دیگری (12 انفال) استناد می کند.
    معلوم می شود که نه معنای سنت را می داند و نه حکم را تشخیص می دهد و نه به همزیستی و واقعیات موجود در جوامع مسلمان توجه دارد و نه حتی از رسوا شدن خود در نزد افکار آگاه ابایی دارد.

    آیه 12 سوره انفال: "إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ".

    مشکل این نویسنده ی مغرور این است که با زبان عربی و فصاحت و بلاغت آشنا نیست و از تاریخ هم بی خبر است یا اعتنا به آن نمی کند و تنها به ترجمه ی آقای آیتی اکتفا کرده است، با اینکه نه تنها ترجمه ی ایشان بلکه هیچ ترجمه ای گویای تمام حقایق آیات نیست.
    برای اینکه درک درستی از این آیه داشته باشیم باید فضا و موقعیت نزول آن را هم در نظر بگیریم. حقیقتی که شبهه پرداز به آن توجه نکرده یا چشم خود را بر آن بسته است:
    می دانیم که مسلمانانی که از مکه به مدینه هجرت کرده بودند، برای حفظ عقیده ی خود تحت فشارهای روزافزون مشرکین، خانه ها و اموال و بستگان خود را در مکه رها کردند و دست خالی به مدینه آمدند. مسلمانان مدینه هم دار و ندار خود را با آنان تقسیم کردند. از آن سو مشرکین مکه اموال به جای مانده ی مهاجران را غارت کردند. مسلمانان در مدینه روزگار را به سختی می گذراندند تا اینکه کاروان مال التجاره ی سران مکه از شام به سوی مکه روانه شد. فرصت خوبی بود تا مسلمانان با مصادره ی آن کاروان غرامت آزارهای مشرکین و اموال از دست رفته را بگیرند. اجازه نبرد به آنان داده شد اما مشرکین پیشدستی کرده و با هزاران مرد جنگی با تجهیزات کامل نزدیک چاه های بدر راه را بر سپاه مسلمانان - که 313 نفر با کمترین تجهیزات بودند- بستند.
    در چنین موقعیتی مسلمانان دو راه بیشتر ندارند یا دست از دین و عقیده ی خود بردارند و پیامبر خدا را دست بسته تحویل مشرکین دهند و خود خوار و ذلیل آنان شوند، و یا مردانه ایستادگی کنند و دست از عقیده ی خود بر ندارند و با دشمن بجنگند.
    اما تربیت شدگان مکتب رسول خدا راه ایستادگی را بر ذلت ترجیح دادند. حال که بنا بر ایستادگی در برابر سپاه مجهر و چند برابر است باید از نیروی خود به بهترین نحو استفاده کنند و آن همان است که در آیه آمده است. یعنی نیرو را هدر ندهند، و ضربات را بر سرها وارد آورند تا کاری باشد و انگشتان نفرات دشمن را بزنند تا سلاح از دستشان بیفتد و دیگر توان مبارزه نداشته باشند.
    نتیجه چنین جنگی پیروزی سپاه اندک مسلمانان بر لشکر مجهز کفار شد.
    حال با توجه به این حقایق میزان فهم و درک این شبهه افکن را ببینید. می نویسد: "برای چه باید بر گردن کافران زد، یا بعبارت دیگر سر آنها را برید و از تنشان جدا کرد؟ مگر کافران چه جرمی را مرتکب شده اند که باید شمشیر را بر گردن آنها گذاشت و سرشان را از تنشان جدا کرد؟ پاسخ این پرسش را در آیه بعدی بیابید،
    ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَآقُّواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشَاقِقِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ.
    زيرا با خدا و پيامبرش به مخالفت برخاستند و هر که با خدا و پيامبرش ، مخالفت ورزد ، بداند که عقوبت خدا سخت است".
    و در ادامه با خیالبافی ها و دروغ پردازی های خود نهایت حماقت خود را به نمایش می گذارد و می نویسد: " اما پرسشی که اینجا مطرح است این است که آیا باید اول گردن کافران را زد بعد انگشتانشان را قطع کرد یا اول انگشتانشان را قطع کرد بعد گردنشان را زد؟" این نشانه ی عدم درک وی از منظور آیه است. فکر می کند منظور آیه این است که سرشان را ببرید و بعد انگشتانشان را! در حالی که ترجمه ی سلیس آیه این است که در میدان نبرد بر سر و دستانشان بکوبید.

    علاوه براین صرف نظر از تاریخ و شأن نزول این آیات خود گویای علت حکم است و آن شروع منازعه و مخالفت عملی یعنی جنگ و آزار و اذیت از سوی کفار می باشد. اما نویسنده ی مغرض چنین القاء می کند که مخالفت اعتقادی فقط علت جنگ با آنان است. برای همین می نویسد: " آیا یک دین میتواند فاشیست تر از این باشد که بگوید چون افرادی مخالف آن دین هستند شایسته این هستند که سرشان بریده شود و انگشتانشان قطع شود؟"

    وی برای اینکه برداشت نادرست خود را به مخاطبان تحمیل کند آیه ای از آیات قبل را به موضوع این آیات ربط می دهد و می نویسد: "بریده شدن سر کافران و قطع شدن دستهای آنها باید از نظر قرآن شما را شاد و آرام کند. باور نمیکنید؟ آیه 10 ام همین سوره را بخوانید:
    وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
    و آن کار را خدا جز برای شادمانی شما نکرد و تا دلهايتان بدان آرام گيرد و ياری تنها از سوی خداست که او پيروزمند و حکيم است" و خیال می کند منظور از آن کار به زعم وی زدن گردن و انگشت کافران است! یعنی ضمیر جعله را به موضوع آیات بعد ارجاع می دهد! این است میزان سواد ایشان!
    در آیه ی نهم این سوره خداوند می فرماید: "إِذْ تَستَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاستَجَاب لَكمْ أَنى مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَئكَةِ مُرْدِفِينَ(9) وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلا بُشرَى وَ لِتَطمَئنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ ..."
    و هنگامی كه پروردگار خود را به فرياد مى‏طلبيديد، پس دعاى شما را اجابت كرد كه: «من شما را با هزار فرشته پياپى، يارى خواهم كرد. و اين را خداوند جز نويدى [براى شما] قرار نداد، و تا آنكه دلهاى شما بدان اطمينان يابد؛ و پيروزى جز از نزد خدا نيست، كه خدا شكست ناپذير حكيم است.
    پس ضمیر جعله به وعده ی خدا یا به فرمایش علامه در المیزان به امداد خدا باز می گردد نه به سر بریدن و یاوه گویی های این فرد.

    آیه ی دیگری که دستاویز این نویسنده قرار گرفته آیه ی 29 سوره توبه است. می نویسد: "... بنابر باور بیشتر علمای اسلام، سوره توبه آخرین دستور العمل رفتار مسلمانان با نامسلمانان را داده است، به آیه 29 سوره توبه دقت کنید. قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ.
    با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند جنگ کنید، تا آنگاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.
    اولاً این آیه به تنهایی بیانگر این نکته است که هدف تسلیم شدن کفار است نه کشته شدن آنان. و البته خضوع و تسلیم در برابر مؤمنین هرگز خواری و ذلت نیست بلکه عین سربلندی است. تسلیم هوای نفس و شیاطین شدن خواری ذلت حقیقی است.
    ثانیاً این آیه و آیه 123 از آیات مطلق هستند که حمل بر آیات مقید می شوند. حمل مطلق بر مقید روشی اصولی و عقلایی است که مجتهد در صدور حکم باید به آن توجه کند. مثلاً از آیاتی که این آیات را مقید می کند آیه ی 190 از سوره ی بقره است که یک قاعده ی کلی را بیان می کند: "ای کسانی که ایمان آوردید در راه خدا با کسانی بجنگید که با شما سر جنگ دارند و از حد تجاوز نکنید. خداوند متجاوزان را دوست ندارد". یعنی اگر با کسانی که تجاوزی به شما نکرده اند بجنگید شما هم متجاوزید. (برای توضیح بیشتر به کتاب جهاد اثر شهید مطهری مراجعه شود)
    علاوه براین، ترجمه ی آیة الله مکارم از آیه 123 مطلب را بهتر بیان کرده است: "اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! با كافرانى كه به شما نزديكترند، پيكار كنيد! (و دشمن دورتر، شما را از دشمنان نزديك غافل نكند!) آنها بايد در شما شدّت و خشونت (و قدرت) احساس كنند؛ و بدانيد خداوند با پرهيزگاران است!" به بیان دیگر آیه مفهوم دارد.
    شهید مطهری (ره) در کتاب جهاد می نویسد: پس یک قید این است که دشمن در حال تجاوز و هجوم به شما باشد.
    قید دیگر اینکه دشمن مرتكب يك ظلم فاحش نسبت بيك عده افراد انسانها شده است و باید آن ها را نجات داد یعنی بكمك مظلوم شتافتن.
    قید دیگر مبارزه با اختناق است. آزادی توده ی مردم برای شنیدن دعوت اسلام. برای اینکه اختناق یک ظلم است و اين ظلم مانعی برای سعادت آن مردم بوجود آورده است. بسياری از جنگهائيكه در صدر اسلام واقع شد تحت همين عنوان بود، مسلمين كه ميامدند بجنگند ميگفتند ما با توده‏های مردم جنگی نداريم با حكومتها ميجنگيم برای اينكه توده‏ها را از ذلت و بردگی اين حكومتها نجات بدهيم.
    آيه 39 از سوره انفال ميفرمايد : « و قاتلوهم حتی لا تكون فتنه و يكون الدين كله لله ». بجنگيد
    با آنها تا فتنه از ميان برود، مقصود از " فتنه " چيست ؟ يعنی آنها كه ميايند تفتين ميكنند شما را و ميخواهند مسلمانان را از دين خودشان خارج بكنند با آنها بجنگيد تا اينكه اين فتنه
    از ميان برود، اينهم خودش يك قيد است، يك قيد ديگر در آيه ديگر آيه 75 از سوره نساء است: "و ما لكم لا تقاتلون فی سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان". ای مسلمانان چرا در راه خدا و در راه آن مردميكه بيچاره‏اند از مرد و از بچه، بيچارگانی كه گرفتار شده‏اند چرا برای اينها، برای نجات اينها نمی‏جنگيد.
    اين پنج آيه‏ايكه اينجا خواندم نشان داد كه دستور اسلام در موضوع جنگها اگر در بعضی آيات مطلق است در بعضی ديگر مقيد است، و روی قاعده مسلم عرفی و اصولی مطلق را بايد حمل بر مقيد كرد.
    يك سلسله آيات ما در قرآن داريم كه در آن آيات تصريح ميكند كه دين بايد با دعوت درست بشود نه با اجبار، اينهم باز مؤيد اين مطلب است كه اسلام نظريه‏اش اين نيست كه بزور بمردم بگويد يا بايد مسلمان بشوی و اگر نه كشته ميشوی. اين آيات هم بشكل ديگری مفهوم آن آيات مطلق را باصطلاح روشن ميكند. مثل آیه ی "لا اكراه فی الدين"، و "ادع الی سبيل ربك بالحكمه والموعظة الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن" ( نحل 125) مردم را بخوان بسوی راه پروردگارت، با چی؟ با زور؟ با شمشير؟ نه، با حكمت، با منطق با برهان، و ديگر با موعظه نيك: "و جادلهم بالتی هی احسن". آنها كه با تو مجادله ميكنند تو هم بنحو نيكی با آنها مجادله كن.
    در آيه ديگر ميگويد: "و قل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر" (كهف - 29). هر كه دلش ميخواهد ايمان بياورد، ايمان بياورد، هر كه هم دلش نميخواهد ايمان بياورد كافر باشد كافر زيست بكند.
    آيه ديگر : « و لو شاء ربك لامن فی الارض كلهم جميعا افانت تكره الناس حتی يكونوا مؤمنين ». ( يونس - 99 ) خطاب به پيغمبر است. پيغمبر اكرم خيلی مايل بود مردم مؤمن بشوند. قرآن ميگويد، زور در مورد ايمان معنی ندارد. اگر زور صحيح بود خدا خودش باراده تكوينی خودش
    ميتوانست همه مردم را مؤمن كند اما ايمان يك امريست كه بايد مردم انتخاب بكنند.

    (ادامه داره)
    نظر شما در باره این پیشنهاد چیه؟
    (جلسات مناظره)

    موضوع مهم :
    کربلایی کاظم ساروقی، حجتی غیر قابل انکار

    چگونه؟؟؟ راه های جلوگیری از مرگ تدریجی جامعه

    کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ :Sokhan: !!! تا از سُخَنت جهان شود پُر !!!
    الحذر الحذر! فَوَ الله لَقَد سَتَر، حتّی کأنَّه قد غَفَر

  10. تشکر


  11. #6
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۵
    نوشته
    919
    مورد تشکر
    2,035 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    3
    آپلود
    0
    گالری
    0

    مطلب نقل قول : دروغپردازی و شبهه




    باز با عذرخواهی از تأخیر ، ادامه ی پاسخ:

    آیه دیگر: " لعلك باخع نفسك ان لا يكونوا مؤمنين " (شعراء 4 – 3)
    يك رديف آيات ديگر هم داريم که به مسئله صلح اهميت ميدهند، مانند: "و الصلح خير" (نساء- 128) صلح بهتر است و عرض كرديم صلح غير از ذلت و تسليم است. در آيه ی دیگر ميفرمايد: "يا ايها الذين آمنوا ادخلوا فی السلم كافه"(بقره -208) بنابر اينكه مقصود از سلم صلح باشد. ولی از اينها صريح‏تر اين آيه است: "و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل علی الله" (انفال - 61). ای پيغمبر اگر مخالفين تو طرفدار صلح بشوند و بال خودشانرا برای صلح پهن بكنند تو هم آماده صلح باش يعنی اگر آنها صلح طلب باشند تو هم صلح طلب باش. پس اين آيات نيز نشان ميدهد كه اسلام روحش روح صلح است. در آيه ديگر كه در سوره توبه است، ميفرمايد: "فان اعتزلوكم فلم يقاتلوكم و القوا اليكم السلم فما جعل الله لكم عليهم سبيلا". (نساء- 90) ای پيغمبر اگر اينها كناره گيری كردند از جنگ، و با شما نجنگيدند و اظهار صلح كردند و گفتند ما حاضريم با شما صلح بكنيم خدا بتو اجازه نميدهد ديگر از اينجا بيشتر جلو بروی و با اينها بجنگی. در يكجای ديگر هم در قرآن درباره منافقين ميگويد: "فان تولوا فخذوهم و اقتلوهم حيث وجدتموهم و لا تتخذوا منهم وليا و لا نصيرا. الا الذين يصلون الی قوم بينكم و بينهم ميثاق او جاؤوكم حصرت صدورهم ان يقاتلوكم او يقاتلوا قومهم" (نساء - 90 - 89). اگر منافقينيكه با شما در جنگند فرار كنند بگيريدشان و بكشيدشان هر جا پيدا كرديد، با اينها دوست نشويد و از اينها كمك نگيريد، مگر آنانكه با هم پيمانان شما متصل ميشوند و حاضرند با شما همپيمان بشوند آنها را نكشيد يا كسانيكه خودشان از جنگيدن خسته هستند با آنها جنگ نكنيد.
    ما در اين صورت چهار رديف آيات ذكر كرديم يك رديف آياتی بود كه بصورت مطلق ميگويد بجنگيد كه اگر ما بوديم و اين آيات و آيات ديگری نبود ممكن بود بگوئيم اسلام دين جنگ است. رديف دوم آياتی بود كه جنگيدن با ديگران را مقيد ميكرد به قيدی مانند اينكه آنها با شما در حال جنگ باشند، يا اين كه آنها يك توده‏ای از مردم مسلمان يا غير مسلمان را در زير مهميز خودشان قرار داده و آزادی آنها و حقوق آنها را پايمال كرده‏اند. رديف سوم آياتی بود كه صريحا ميگفت دعوت اسلامی اجباری نيست. رديف چهارم آياتی بود كه اسلام در آن آيات طرفداری خودشرا از صلح صريحا اعلام ميدارد.
    هيچكس ترديد ندارد كه جهاد فقط و فقط بعنوان دفاع مشروع است ولی بحث سر مصداق دفاع است، بحث در صغرای اين مطلب است كه مصداق دفاع آيا فقط دفاع از شخص خود، حداكثر از ملت خود است ؟ يا دفاع از انسانيت هم دفاع است.
    امر بمعروف مصداق دفاع از حقوق انسانی است
    دفاع از آزادی امروز هم مقدس است
    آيا توحيد حق شخصی است يا حق عمومی؟ توحيد هم مثل آزادی جزء حقوق انسانی است. اگر ما توحيد را جزء حقوق انسانها دانستيم ممكن است اگر مصلحت انسانيت ايجاب بكند و اگر مصلحت توحيد ايجاب بكند ما با قومی مشرك ميتوانيم بجنگيم نه بخاطر اين كه توحيد را بآنها تحميل بكنيم و ايمان را بآنها تحميل بكنيم چون توحيد و ايمان تحميل شدنی نيست. با مشركين ميتوانيم بجنگيم بخاطر اينكه ريشه فساد را اساسا بكنيم. ريشه كن كردن مبدأ عقيده شرك با زور يك مطلب است و تحميل عقيده توحيد مطلب ديگر. بنابر نظر كسانيكه توحيد را جزء حقوق شخصی و حداكثر حقوق ملی ميدانند ميگويند اين كار جايز نيست، اغلب طرز تفكر اروپائي ها كه در ميان ما هم سرايت كرده همين است. اروپائيان به اينجور مسائل بعنوان يك سلسله مسائل شخصی و مسائل غيرجدی در زندگی نگاه ميكنند مثل تقريبا رسوم كه هر ملتی حق دارد هر رسمی برای خودش ميخواهد انتخاب بكند پس و لو بعنوان قطع ريشه فساد- حق نداريم با شرك مبارزه كنيم. زيرا شرك فساد نيست، توحيد يك مسئله شخصی است.
    ولی اگر توحيد را يك مسئله عمومی و جزء حقوق انسانی و از شرايط سعادت عموم بشر دانستيم جنگ ابتدائی با مشرك بعنوان حريم توحيد و دفاع از توحيد و بعنوان قطع ريشه فساد جايز است، گو اينكه بعنوان تحميل عقيده توحيدی جايز نيست.
    آزادی را ميشود بزور داد ولی ايمان و آزادگی و آزاديخواهی را، هرگز.... اين است معنی « لا اكراه فی الدين قد تبين الرشد من الغی. در دين اكراه و اجبار نيست.
    همين سوره برائت هم وقتيكه ما تمام آن آيات را با يكديگر ميخوانيم می‏بينيم كه در مجموع ميگويد، باين دليل با اين مشركان بجنگيد كه اينها بهيچ اصل انسانی، به وفای به عهد، كه يك امری فطری و وجدانی است و حتی اگر يك قومی قانون هم نداشته باشند بحكم فطرتشان درك ميكنند كه به پيمان بايد وفادار بود، پايبند نيستند با آنها اگر پيمان هم ببنديد و فرصت ببينند نقض ميكنند اينها هر لحظه فرصت پيدا كنند كه شما را محو و نابود كنند محو و نابود ميكنند. حالا اينجا عقل چه ميگويد؟ ميگويد اگر شما درباره قومی قرائنی بدست آورديد كه اينها درصدد هستند كه در اولين فرصت شما را از بين ببرند آيا ميگويد صبر كن كه او اول تو را از بين ببرد بعد تو او را از بين ببر ! اگر ما صبر كنيم او ما را از بين ميبرد.
    قرآن در همين آيات سوره برائت كه شديدترين آيات قرآن است در موضوع جهاد ميگويد: "كيف و ان يظهروا عليكم لا يرقبوا فيكم الا و لا ذمه يرضونكم بافواههم و تأبی قلوبهم" (توبه – 8) ميگويد اينها اگر فرصت پيدا كنند، به هيچ پيمانی و به هيچ تعهدی وفادار نيستند هر چه كه ميگويند بزبان ميگويند و دلشان برخلاف است.
    اگر ما فرض كنيم كه مؤسسه‏ای علاج يك بيماری را كشف كرد، آن مؤسساتی كه از وجود اين بيماری استفاده ميكنند و آن كارخانه هائيكه داروهائی ميسازند كه فقط برای اين بيماری بدرد ميخورد، اگر اين بيماری نباشد آنها چه بسا ميليونها يا ميلياردها دلار صدمه ميخورند اينها برای اينكه بازارشان از ميان نرود، بازارشان خراب نشود بخواهند اين كشفيكه برای انسانها اين قدر عزيز است از بين ببرند، افرادش را از بين ببرند، فرمولهای كشف شده را از بين ببرند كه كسی نفهمد چنين چيزی هست، حالا آيا بايد از يك چنين ارزش انسانی دفاع كرد يا نه ؟ آيا ما ميتوانيم بگوئيم: بجان ما و بمال ما كه كسی حمله نكرده، بناموس ما و باستقلال ما و بسرزمين ما كه كسی كاری نداشته يك بابائی در يك گوشه دنيا يك كشفی كرده، يك بابائی
    ديگر هم دارد آنها را از بين می‏برد بمن چه؟ نه، اينجا جای بمن چه نيست اينجا يك ارزش انسانی است كه در معرض خطر قرار گرفته است، تجاوز بيكی از ارزشهای انسانی صورت گرفته است، بنابر اين ما اگر اين جا در مقام معارضه و جنگ برآئيم اينجا ما متجاوزيم ؟ نه نيستيم بلكه بر ضد تجاوز قيام كرده و با متجاوز جنگيده‏ايم. پس اينكه عرض ميكنيم كه موضوع جهاد دفاع است، مقصودمان دفاع بمعنی محدود نيست كه آقا اگر بتو كسی با شمشير و توپ و تفنگ حمله كرد دفاع كن، نه بتو يا بيكی از ارزشهای مادی زندگی تو، و يا يكی از ارزشهای معنوی زندگی تو و خلاصه اگر به چيزی كه برای بشريت عزيز و محترم است و از شرايط سعادت بشريت بشمار ميرود، تجاوز شود دفاع كن.
    اسلام نميگويد برای اينكه توحيد را تحميل كنيد بجنگيد چون تحميل شدنی نيست، چون ايمانست، ايمانرا بايد تشخيص داد.
    مسئله ديگری كه در پايان بحث بايد طرح كنيم مسئله " جزيه " است. در متن آيه كريمه آمده است كه با اهل كتاب (مطلقا يا آنانكه ايمانشان حقيقی و واقعی نيست) بجنگيد تا آنگاه كه جزيه بدهند. جزيه چيست؟ آيا جزيه يعنی باج دادن و باج گرفتن ؟ آيا مسلمانان كه در گذشته جزيه
    ميگرفتند در واقع و نفس الامر باج ميگرفتند؟ باج بهر شكل باشد زور است و ظلم است و خود قرآن ظلم را به هر شكل و به هر صورتی نفی ميكند. جزيه از ماده جزا است، جزا در لغت عرب هم در مورد پاداش بكار برده ميشود. هم در مورد كيفر، اگر اينجا جزيه جزای كيفری باشد ميشود كسی ادعا بكند كه اين مفهومش همان باج گرفتن است ولی اگر مفهومش پاداش باشد - كه
    هست - موضوع عوض ميشود. قبلا گفتيم كه بعضيها ادعا كرده‏اند كه اساسا جزيه لغت معرب است، نه عربی، و فارسی هم هست، معرب كلمه " گزيه " است و گزيه لغتی فارسی است و اين همان ماليات سرانه‏ای بوده است كه برای اولين بار انوشيروان در ايران وضع كرد، وقتيكه اين لغت آمد در ميان اعراب طبق قاعده معمول گاف تبديل به جيم شد و عربها بجای گزيه گفتند جزيه پس جزيه مفهومش ماليات است و بديهی است كه ماليات دادن غير از باج گرفتن است. خود مسلمين نيز بايد انواعی ماليات بدهند. چيزيكه هست شكل ماليات اهل كتاب با مالياتی كه مسلمين می‏پردازند فرق ميكند ولی اين نظر نظريست كه متكی بر يك دليل نيست بعد هم ما بلغت كار نداريم ريشه لغويش هر چه ميخواهد باشد ما بايد از روی احكامی كه اسلام در مورد جزيه وضع كرده است ببينيم ماهيت آن چيست؟
    آيا جزيه پاداش است يا كيفر ؟
    بعبارت ديگر ما بايد ببينيم اسلام كه جزيه ميگيرد بشكل پاداش ميگيرد يا بشكل باج اگر در مقابل جزيه تعهدی ميسپارد و خدمتی بانها ميكند پس پاداش است اما اگر بدون هيچ پاداش پول ميگيرد باج است. يكوقت است
    اسلام ميگويد از اهل كتاب جزيه بگيريد ولی در مقابلش هم هيچ تعهدی ندهيد فقط پول از آنها بگيريد پول بگيريد برای اينكه با آنها نمی‏جنگيد اين همان باج است. باج گرفتن يعنی حق زور گرفتن، يعنی اينكه يك زورمند به كم زورتر از خود ميگويد فلان مبلغ را بده تا مزاحم تو نشوم، از سر راهت برخيزم، امنيتت را سلب نكنم. يكوقت ميگويد تعهدی در مقابل شما ميكنم و در مقابل اين تعهد جزيه ميگيرم، مفهوم جزيه در اينصورت پاداش است، ميخواهد لغت عربی باشد يا فارسی باشد. ما بخود ماده قانون بايد توجه
    كنيم.
    ما وقتيكه وارد ماهيت قانون ميشويم می‏بينيم كه جزيه برای آن عده از اهل كتاب است كه در ظل دولت اسلامی زندگی ميكنند، رعيت دولت اسلامی هستند، دولت اسلامی وظائفی بر عهده ملت خودش دارد و يك تعهداتی در برابر آنها، وظائف اين است كه اولا بايد مالياتهائی بدهند كه بودجه دولت اسلامی اداره بشود، آن مالياتها اعم است از آنچه كه بعنوان زكوه گرفته ميشود و از آن چيزهائيكه بعناوين ديگری گرفته ميشود، بعنوان مثال خراج يا مقاسمه يا مالياتيكه دولت اسلامی بر طبق مصالح اسلامی وضع ميكند بايد مردم بدهند و اگر ندهند قهرا دولت اسلامی مختل می‏ماند هيچ دولتی نيست كه بودجه نداشته
    باشد و قسمتی يا تمام بودجه خود را به شكلی از مردم نگيرد.
    اهل كتاب اگر در ظل دولت اسلامی بسر ببرند نه موظفند كه آن مالياتهای اسلامی را بپردازند و نه موظفند كه در جهادها شركت كنند با اينكه منفعت جهاد عايد حال آنها ميشود، بنابر اين وقتيكه دولت اسلامی امنيت مردمی را تأمين ميكند و آنها را تحت حمايت خودش قرار ميدهد چه مردم خودش باشد چه غير خودش يك چيزی هم از مردم ميخواهد مالی يا غير مالی، از اهل كتاب بجای زكوه و غير زكوه از خراج و مقاسمات، جزيه ميخواهد و حتی بجای سربازی هم جزيه ميخواهد و لهذا در صدر اسلام اين چنين بوده است هر وقت اهل كتاب داوطلب ميشدند كه بيايند در صفهای مسلمين بنفع مسلمين بجنگند مسلمين جزيه را برميداشتند و ميگفتند ما اين جزيه را از شما ميگيريم بدليل اينكه شما سرباز نميدهيد حالا كه شما سرباز ميدهيد ما حق نداريم از شما جزيه بگيريم.
    و اگر مسلمين احيانا در مواردی اعتمادی پيدا ميكردند و از آنها سرباز می‏پذيرفتند ديگر جزيه نمی‏گرفتند. بنابر اين مفهوم جزيه از نظر لغوی ميخواهد عربی و از ماده جزاء باشد و ميخواهد معرب گزيه باشد اينقدرش مسلم استكه از نظر مفهوم قانونی يك پاداشی است بدولت اسلامی از طرف رعيت غير مسلمان اهل كتاب خودش در مقابل خدمتيكه برای آنها انجام ميدهد و در مقابل اينكه از آنها سرباز نميگيرد و از آنها ماليات نميگيرد.
    ويل دورانت در جلد يازدهم تاريخ تمدنش راجع بمسئله جزيه اسلامی بحث كرده و ميگويد كه اين جزيه اسلامی مقدارش آنقدر كم بوده است كه از ماليات هائي كه از خود مسلمين ميگرفتند كمتر بوده بنابر اين هيچ جنبه اجحاف در ميان نبوده است.
    (منبع: کتاب جهاد اثر شهید مطهری با اختصار)
    نظر شما در باره این پیشنهاد چیه؟
    (جلسات مناظره)

    موضوع مهم :
    کربلایی کاظم ساروقی، حجتی غیر قابل انکار

    چگونه؟؟؟ راه های جلوگیری از مرگ تدریجی جامعه

    کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ :Sokhan: !!! تا از سُخَنت جهان شود پُر !!!
    الحذر الحذر! فَوَ الله لَقَد سَتَر، حتّی کأنَّه قد غَفَر

  12. تشکرها 2


  13. #7

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۶
    نوشته
    13
    مورد تشکر
    22 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    نقل قول : دروغپردازی و شبهه




    یه مطلبی خوندم....بر اساس قران و انجیل..برام پر از شبهه بود...میتونستم ردش کنم.....اما نمیتونستم جواب قانع کننده ای هم براش پیدا کنم....
    نظره شما چیه!؟
    قران وحی مطلق الهی نیست!؟

    قران با کمک انجیل و تورات گفته شده؟! و..... دروغ‌پردازی و شبهه .....این خانومای چشم سیاه و جو اون موقه.....و گرایش دکتر سروش؟؟؟نظرتون چیه؟

    __________________________________________________ ___


    انَ الذين کذبوا باياتنا و استکبروا عنها ، لاتفتح لهم ابواب السماء و لا يدخلون الجنـّه حتی يلج الجمل فی سم الخياط ، و کذلک نجزی المجرمين. ﴿ اعراف / آيهء ۴۰ ﴾

    همانا آنان که آيات خدا را تکذيب کنند و از کبر سر بر آن فرود نياورند، درهای آسمان بر روی آنها باز نشود و به بهشت در نيايند تا آنکه شتر در سوراخ سوزن در آيد.

    ریشهء مضمون این آیه در انجیل است. انجیل لوقا، باب 18، آیهء 25:« ... عیسی گفت: چه دشوار است ورود توانگران به پادشاهی خدا [منظور از ملکوت خدا، آسمان است]. رد شدن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است تا وارد شدن توانگری به پادشاهی خدا ». از مسلمانان، آنانی که با وجود اعتقاد به تحریف کتب ادیان پیشین، همچنان آنان را کتابی آسمانی و فرستاده شده از جانب خدا می دانند توجیه این همخوانی آسان است: هم انجیل و هم قرآن از جانب خدایی یکتا نازل شده است. اما اشکال از جایی آغاز می شود که ما به تفسیر این آیهء قرآن بازگردیم.از دیر باز میان مفسران برای یافتن تناسب هنری میان «جَمَل» و «خِیاط» اختلاف نظر وجود داشت. گویی برای ایشان نیز نسبت شتر با سوراخ سوزن به قدری غریب بوده است که به دنبال توجیحاتی باشند. عدهء کثیری از مفسران، همان نسبت شتر به عنوان بزرگترین جثه با سوراخ سوزن به عنوان تنگترین محل عبور را برگزیده اند. توجیه ایشان مبتنی بر رسم اعراب است. عرب ها برای آنکه شرطی محال بگذارند، انجام فعلی را منوط به کار محالی می کنند. مثل اینکه بگویند اگر فلان امر محال اتفاق بیافتد، من هم فلان کار را خواهم کرد. به دو نمونه از این مثلها توجه کنید:

    اذا شاب الغراب، اتیت اهلی صار القاد کاللبن الحلیب

    شاعری عرب و فراری (احتمالا از دست همسرش) چنین می گوید: اگر کلاغ پیر شد و قیر مانند شیر سفید شد، من هم به سوی خانواده ام باز می گردم. یا شاعر دیگری می گوید:

    فوجد الخیر و انتطری ایابی اذا ما القارظ العنزی آبا

    اگر قارظ عَـنـَزی (نام شخصی که رفت و دیگر باز نگشت) بازگشت، تو هم می توانی امید خیر و بازگشت مرا داشته باشی. مترادف چنین ضرب المثلی در زبان فارسی همان «پشت گوش دیدن» است. اما اشکال من به این گونه توجیحات آن است که چنین مثل هایی مبنای هنری دارند. پیر شدن کلاغ بر این تصور عامیانه است که کلاغ 300 سال عمر می کند و یا بازگشت قارظ تلمیحی هنری است به داستانی معروف. میان اعراب معروف است که شخصی به نام رُهم بن عامر از قبیلهء عنز برای چیدن برگ درخت قـَرَظ (درختی در یمن) بیرون رفت و هرگز بازنگشت. از آن به بعد عرب برای کنایه به عدم بازگشت، به او مثل می زند. اما در مورد این آیهء قرآن سوال اینجاست که مبنای هنری انتساب شتر به سوزن چیست؟ ضرب المثل یا تلمیح؟

    عدهء دیگری از مفسران که زیبایی قرآن را به کمال می خواستند و ملتفت این نکته بودند، رفته اند و از میان معانی واژهء «جمل»، معنی کم کاربردی را یافته اند که به معنی طناب کلفتی است که برای بستن کشتی ها استفاده می شد. این عده اشکال کرده اند که اگر منظور خداوند شتر بود، باید «بعیر» - که هر نوع شتر را شامل می شود – گفته می شد؛ نه «جمل» که به معنی شتر نر است و قرینهء شان برای صحت تفسیرشان هم همان تناسب بیشتر طناب با سوزن است. انصافا هم تصور سوزن کردن! یک طناب کلفت بسیار زیباتر از تصور عبور شتر از سوراخ سوزن می باشد، اما نامستعمل بودن این معنا از یک سو و تکرار تمثیل این شتر و سوزن در روایات از سوی دیگر موجب گردیده که اکثر مفسران ایشان را همراهی نکنند. تاویل و توضیح این شتر وجوه جالبتری نیز یافته است: در تفاسیر شیعی می خوانیم که طبق روایاتشان این شتر را منتسب به شتر عایشه می کنند و می گویند که این آیه در حق طلحه و زبیر و جمل ایشان نازل شده است ( البته در معنای تاویلی، نه شاءن نزول ). یا امام فخر رازی در تفسیر کبیر خود می گوید که معتقدین به تناسخ، این آیه را دلیلی برای خود دانسته اند و گفته اند: معنی جمله این است که ارواح گناهکاران پیوسته از بدنی به بدن دیگر منتقل می شود تا از بدن شتر به بدن کرم باریکی برسند که ممکن باشد از سوراخ سوزن رد شود؛ آنگاه آمرزیده خواهند شد. به نظر من آنچه مجال ارایهء این همه آراء مختلف را داده، کوشش برای توجیه تناسب شتر با سوزن، در ذهن مخاطبان این آیه است.

    اما من می خواهم از زاویهء دیگری این آیه را مورد بررسی قرار دهم. دربارهء ماهیت زبان وحی و اینکه آیا محتوا و لفظ هر دو از جانب خداوند است و یا محتوا از جانب خدا و گزینش الفاظ از جانب شخص پیامبر می باشد، آرای مختلفی در میان فرقه های فکری مسلمان وجود دارد. آنچه این اختلاف نظر را ایجاد کرده است، شاید این مطلب باشد که تصور تکلم خداوند – آن هم به زبان عربی – برای برخی از اندیشمندان مسلمان چندان آسان نبود. موضوع دیگر، بحث قدیم یا حادث بودن قرآن است. اگر قرآن فعل گفتاری خداوند و مانند باقی افعال او قدیم و غیر مخلوق است و بی کم و کاست یک لفظ عربی، از ازل در «لوح محفوظ» موجود بوده، بحث تکامل تدریجی زبان چه می شود؟ البته برای کسانی که معتقد به علم ازلی و قدرت لا یتناهی خداوند هستند این اشکال قابل حل کلامی است، اما اشکال اصلی در همان تبیین ماهیت سخن گفتن خداوند است، آن هم به زبانی خاص.

    در این میان، برخی از مسلمین هستند که معتقد به مضمون الهی (← سخن نفس&#1740 و زبان بشری قرآنند، یعنی خداوند معنی آیات را به قلب پیامبر الهام کرده و شخص نبی این معانی را در الفاظ زبانی گنجانده است؛ دقیقا مانند آنچه که در احادیث قدسی شاهدیم. اگر این نظر را بپذیریم، اینکه پیامبر این تمثیل را از انجیل اقتباس کرده و در جهت مضمون قرآنی خداوند بکار برده است دیگر دشوار نیست. مسلما پیامبر هم مانند هر انسانی در فراگیری و به کار گیری الفاظ زبانی تحت تاثیر محیط خود می باشد. مثال معروف اینگونه استعمال نبی را آقای دکتر سروش در مورد زنان سیاه چشم بهشتی (حور العین) بیان داشته است. یعنی این مطلب که در محیط اطراف پیامبر (منطقهء گرم عربستان)، زنان سیاه چشم بودند، در توصیف قرآنی زنان بهشتی تاثیر گذاشته است و موجب گردیده که در بهشت شاهد زنان چشم آبی یا زاغ – که چه بسا برای دیگران زیباتر و جذابتر باشند - نباشیم:
    وَ حورُ العِين. ﴿ سورهء واقعه / آيهء 22 ﴾

    حورٌ مقصوراتٌ فی الخِيام. ﴿ سورهء الرحمن / آيهء 72 ﴾

    ایراد کرده اند که حورالعین به سفیدی چشم گفته می شود، نه سیاهی چشم. اولا دلالت معنایی حورالعین مبتنی بر فهم و کاربرد عامهء عرب است، یعنی حجت ما فهم عرب از این آیات قرآنی است. ثانیا؛ طبق معنای لغوی، حورالعین برای زنانی مصطلح است که سفیدی چشم آنها بسیار سفید و سیاهی آن بسیار سیاه باشد. ثالثا؛ اگر چه اصل معنای حور مبتنی بر سفیدی است (حَوّرَ: سفید کرد)، اما باید دقت داشت که سفیدی چشم تنها در برابر سیاهی آن جلوه و جمال خود را می یابد، نه در کنار رنگ آبی، سبز یا غیره. رابعا؛ آنچه مشهور است اصولا حور العین برای چشم انسان به کار نمی رفت، بلکه آن را برای توصیف چشمان آهو یا گاو سیاه به کار می بردند که جلوهء چشمان سیاه و درشت اینگونه جانوران در شعر عرب و عجم معروف است.

    اما پذیرش زبان بشری قرآن اشکالات دیگری را ایجاد خواهد کرد؛ مانند چگونگی جدایی لفظ بشری از معنای الهی؛ چرا که به اعتقاد اغلب نظریات ادبی مدرن تفکیک لفظ از معنا محال است و اساسا قابل تصور نیست. همچنین در این صورت، تشابه بسیار وحی و شعر به یکدیگر نیز مطرح می شود؛ چرا که علاوه بر شباهت زبانی بسیار زیاد وحی و شعر، طبیعیست که احتمال دهند محتوای هر دو آنها نیز شبیه باشد؛ یعنی هر دو از ناخودآگاه (← منبعی نامشخص و غیر اراد&#1740 سر چشمه گرفته باشند.

    اما موضوع مد نظر من آن است که این اقتباس لفظی از آیهء انجیل، چه الهی باشد و چه بشری نکته ایی را در خود نهفته دارد. برای کشف این نکته، نگاهی به تفسیر آیهء انجیل می اندازیم تا ببینیم مفسران مسیحی در توجیه این نسبت نا مناسب چه گفته اند. برای این آیه چند تفسیر وجود دارد: بر طبق یکی از این تفاسیر، واژهء یونانی Kamelos به معنی «شتر»، احتمالا Kamilos به معنی «ریسمان» و «طناب» بوده و در ضبط آن اشتباهی رخ داده است. تفسیر دیگر آن است که واژهء Aliguille به معنی «سوزن»، نام محلی در اورشلیم است که در آن دری تنگ و پر ازدحام وجود داشت که عبور از آن بسیار مشکل بوده است. يا اينکه «سوراخ سوزن» نام در کوچکی بوده که در دروازه های بزرگ شهرها جاسازی می کردند تا افراد، پياده داخل شهر شوند. هيچ کدام از این تفاسير آيهء انجيل مورد رد کليسای کاتوليک به عنوان مرجع رسمی قرار نگرفته است. البته متذکر می شوم که همان قضيهء شتر و سوزن هم جزء تفاسير مسيحی هست، اما به نظر من با توجه به این مطلب که تمثیل «در تنگ» در فصل 13، آیهء 24 همین انجیل نیز بکار رفته است، تفسیر سوزن سوراخ به درب کوچک دروازه های بزرگ موجه تر باشد. در زبان فارسی نیز ضرب المثلی با این عنوان هست که میگويند "گاهی از دروازه به درون نمی آید، گاهی از سوراخ سوزن بیرون می رود" که به نظر شخصی من سوراخ سوزن دقیقا به همین معنا، همراه دروازه ذکر شده؛ اما به مرور زمان معنی اصلی آن فراموش شده است. با این تفاسیر، ربط میان Kamelos و Aliguille از جهت هنری و زیبا شناسی موجه می گردد؛ اما در قرآن همچنان پیوند هنری میان آن دو پنهان می ماند.

    این اشتباه لفظی يا معنایی آیهء انجیل - اگر اساسا آن را بپذیریم - در زمان نزول قرآن رایج بوده و احتمالا پیامبر این صورت و معنی آیه را شنیده است. این امر بعیدی نیست که بگوییم پیامبر با تورات و انجیل آشنا بود. شاید بپرسید محمد بی معلم، انجیل را از کجا خوانده است؟ جواب را در یک بیت از سنایی غزنوی می جوییم:

    باز دان تایید دین را آخر از تلقین دیو باز دان روح القدس را آخر از جبر و یسار



    برای مدتها ترکیب «جبر و یسار» را به شکل «جبرینسار» می نوشتند و به معنی جبرییل نما می خواندند(جبرین = جبرییل + نما)، یعنی جبرییل را از جبرییل نماها تشخیص باید داد. اما طبق قدیمیترین نسخه، «جبر و یسار» درست بود، ولی معنی آن را نمی دانستند. مفسران قرآن کریم، از جمله زمخشری در کشاف و بیضاوی در انوار التنزیل، ذیل آیهء « لسان الذی يلحدون اليه ...» ﴿ سورهء نحل / آيهء103 ﴾ گفته اند: « جبر و یسار نام دو غلام رومی بود که کارشان شمشیر سازی بود و تورات و انجیل قرائت می کردند. پیامبر چون بدیشان می رسید، می ایستاد و گوش می داد. کافران گفتند: آنهایند که قرآن را بدو تعلیم می دهند ». این روایت در برخی از منابع تفسیری شیعی نیز آمده است.

    شاید کسانی بخواهند به شیوهء سلبی، اساسا منکر اینگونه پیوندها میان انجیل و قرآن و همچنین میان وحی الهی و ذهن و زبان نبوی شوند. اما باید از ایشان خواست تا اندکی به نتایج تفکرات ایجابی هم بیاندیشند و در پی ترجیحی برای شیوهء تفکر خود باشند. این کاملا طبیعی است که هر صاحب اندیشه ایی با کشف احتمال این سوء تفاهمات پیامدهای آن را نیز دنبال کند. پیامدهایی که کمترین جنبهء آن گوشزد به جناب سنایی و مخاطبان شعر اوست که بدانند بازدانستن جبرییل از جبرینسار و روح القدس از جبر و یسار چندان هم آسان نیست.

  14. تشکر


  15. #8

    تاریخ عضویت
    جنسیت ارديبهشت ۱۳۸۶
    نوشته
    19
    مورد تشکر
    10 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    نقل قول : دروغپردازی و شبهه




    خواهرم چطور است از ایشان سؤال کنید:
    - اگر قرآن از انجیل اقتباس کرده انجیل از کجا اقتباس کرده؟؟؟
    چرا نگوییم هر دو - صرف نظر از دستکاری و تحریف در انجیل- از جانب پروردگار و از یک منبع وحی آمده؟
    - ضمناً کاش منبع این مطلب را ذکر می فرمودید.

  16. #9

    تاریخ عضویت
    جنسیت شهريور ۱۳۸۶
    نوشته
    13
    مورد تشکر
    22 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    نقل قول : دروغپردازی و شبهه




    خب من در رد کتب انجیل مطلب زیاد خوندم...نه ک انجیل رو قبول داشته باشم اما این حدیث یکم....مشکوکه!!!!!

    این نظریه دکتر سروش هم عجیب تره....واقعا جو تاثیر گذار بوده یا نه؟؟؟...اگر نبوده پس این نظریه رو چطور میشه رد کرد؟؟؟چشمان سیاه.....عجیب نیست؟....

    متاسفم منبعش ی وبلاگ بود ک فیلتر شد....حالا اون از کجا آورده ...الله اعلم!!!!

  17. #10

    تاریخ عضویت
    جنسیت ارديبهشت ۱۳۸۷
    نوشته
    492
    مورد تشکر
    569 پست
    حضور
    1 روز 14 ساعت 38 دقیقه
    دریافت
    10
    آپلود
    0
    گالری
    1

    مطلب شبهه همراه با سفسطه است




    سلام. آخرین پست این تاپیک به تابستان پارسال بازمیگردد ولی لازم دانستم بدان پاسخ بگویم:

    درست است که ما میگوییم که قرآن کتاب کامل و تحریف نشدۀ خداست ولی ادعا نمیکنیم که چیزی جدید است و هرگز در کتب پیشین مثل آن نیامده، بلکه از آن بالاتر قرآن خود را کتاب ابراهیم و موسی علیهما السلام میداند:

    إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَى صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى ( سورۀ اعلی آیه های 19 و 18)

    بنابراین اگر چیزی در قرآن یافت شد که در کتب پیشین آمده است نه تنها ایرادی بر قرآن وارد نخواهد بود بلکه این مسئله باعث تأیید آیه هایی است که در بالا ذکر نمودم.

    اگر چیزی در قرآن آمده که در کتاب مقدس آنها نیز آمده است بدون شک از بخشهای تحریف نشدۀ کتاب آنها بوده است. جای سؤال است که حضرت عیسی خود این سخن را از کجا آورده است؟ البته او هم از منبع وحی فراگرفته است، پس نمیتوان گفت که این سخن قرآن، از منبع وحی نبوده است.

    از سوی دیگر این مدعی باید پاسخ دهد که یک پیامبر امی اولا چگونه از مضمون این کتاب باخبر شده و از آن بالاتر چگونه توانسته است علیرغم بیسوادیش که در تاریخ دلایل محکم بر آن وجود دارد، آنرا به نص زیبای قرآن که یک اثر ادبی بی مانند است در آورد و در پی آن ادعای تحدی فرماید؟

    به عنوان تیر خلاص بر این شبهه باید پرسید: اگر پیامبر قرآن را بر مبنای کتابهای اهل کتاب نوشته است، سایر مطالب را که در کتابهای آنها نبوده را چگونه نوشته؟ چگونه چند سال جلوتر شکست ایران از روم را آنهم در شرایطی که روم شکست خورده بود پیشبینی کرده است؟ چگونه در بین آیات این کتاب معجزات علمی موج میزند؟ اگر پیامبر خدا برای کامل کردن کتابش به دستنوشتجات خاخامها و اسقفها(منظورم تحریفات آنها بر کتاب مقدس است) نیاز داشت، چگونه این همه معجزۀ علمی و از همه بالاتر تحدی را در قرآن قرار داده است؟

    در مورد سایر شبهاتی که در آن نوشته هست بهتر است دوستانی که تخصص بیشتری دارند پاسخ بگویند.

    به امید ظهور

  18. تشکرها 3


صفحه 1 از 2 12 آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود