صفحه 1 از 2 12 آخرین
جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: مراتب توحید

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    توحید در خالقیت




    توحيد در خالقيت :

    خالقيت و آفريدگاري از صفات خداوند است ، اين صفت مقتضاي براهين اثبات وجود خداست ، زيرا مفاد آن براهين ، اين است كه خداوند مبدأ و علت‌ العلل موجودات است ؛ بنابراين همة موجودات مخلوق و آفريده اويند. اينك، بحث در اين است كه خداوند در صفت آفريدگاري ، شريك ندارد و خالق جهان كسي جز خداوند نيست.
    عقل و توحيد در خالقيت :

    عقل به روشني بر يگانگي خالق و آفريدگار جهان گواهي مي‎ دهد ، زيرا به مقتضاي براهين اثبات وجود خدا ـ به ويژه امكان و وجوب ـ همة موجودات ، ممكن ، معلول و مخلوق واجب الوجود بالذات (خدا) هستند. و به مقتضاي دلايل توحيد ذاتي ، واجب الوجود بالذات ، يگانه است. و در نتيجه خالق و آفريدگار جهان كسي جز خداوند نيست.
    قرآن و توحيد در خالقيت :

    قرآن كريم در آيات بسياري بر يگانگي خداوند در آفريدگاري جهان تأكيد نموده است. چنان كه فرموده است :
    1. «قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»[1] بگو خدا آفريدگار همه چيز است و اوست يكتاي غالب
    2. «اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ عَلي كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ»[2] خدا آفرينندة هر چيز است و بر هر چيزي وكيل (قيم و مدبر) است
    3. «ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ»[3] آن خداوند پروردگار شما و آفريدگار هر چيز است، جز او خدايي نيست.
    4. «هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ»[4] آيا جز خداوند آفريدگاري هست ؟
    5. «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي» [5] پروردگار ما كسي است كه هستي هر چيزي را به او عطا كرده و او را هدايت نموده است.
    روايات و توحيد در خالقيت :

    روايات اسلامي نيز بر توحيد در خالقيت تصريح و تأكيد دارند.
    امام علي ـ عليه السلام ـ در اين باره فرموده است :
    «لم يشركه في فطرتها فاطر و لم يعنه علي خلقها قادر» [6]
    در آفرينش مورچه (و مانند آن) كسي شريك خداوند نبوده و او را ياري نداده است.
    و نيز فرموده است :
    «و لا شريك له اعانه علي ابتداع عجائب الامور» [7]
    خداوند شريكي ندارد كه در آفرينش شگفتي‎هاي جهان او را ياري كرده باشد.
    و روايات بسيار ديگر ...
    تفسير توحيد در خالقيت :

    مذاهب و فرق اسلامي در توحيد در خالقيت اتفاق نظر دارند ، ولي در تفسير آن سه نظريه مطرح شده است :
    1. متكلمان اماميه و حكماي اسلامي :

    از نظر آنان مقصود از اختصاص خالقيت به خداوند اين است كه خالق و آفريننده بالذات و مستقل ، جز خداوند نيست ولي اسباب و علل طبيعي و غير طبيعي را انكار نمي ‎كنند ، ‌از نظر آنان ، فرشتگان افعال ويژه ‎اي را انجام مي ‎دهند ، چنان كه انسان فاعل كارهاي خويش است و نيز اسباب طبيعي آثار ويژه ‎اي دارند ، ولي هيچ يك فاعل و سبب مستقل و بالذات نيستند.
    اين نظريه ، علاوه بر اين كه مقتضاي قوانين عقلي و نيز مورد تأييد حس و تجربه است ، از آيات قرآن نيز به روشني استفاده مي‎ شود ، زيرا قرآن در آيات بسياري بر تأثير علل غيرطبيعي در پيدايش پاره ‎اي حوادث طبيعي و نيز فاعليت انسان تصريح نموده است.
    2. اشاعره :

    از نظر آنان خالقيت ، اعم از مستقل و غير مستقل مخصوص خداوند است و در جهان خلقت ، جز خداوند فاعل و علتي نيست. و آن چه را كه به عنوان اسباب و علل طبيعي به شمار مي ‎روند «عادة الله» مي ‎نامند ، يعني سنت خداوند بر اين قرار گرفته است كه مثلاً به دنبال وجود آتش حرارت حاصل شود و به دنبال طلوع خورشيد هوا روشن گردد ، ولي هيچ گونه رابطه حقيقي و تكويني ميان اسباب و مسببات وجود ندارد و حتي انسان نيز فاعل افعال خويش نيست ، افعال انسان نيز فعل خداوند مي ‎باشند.
    3. معتزله :

    آنان اسباب و علل طبيعي را پذيرفته‎ اند ولي افعال اختياري انسان را مخلوق خدا نمي ‎دانند ، بلكه آنها را فقط فعل انسان مي ‎دانند ، بدين جهت آنان را «مفوضه» ناميده ‎اند ، يعني كساني كه معتقدند افعال انسان به او واگذار شده است.
    نقد و تحقيق :

    هيچ يك از اين دو نظريه درست نيست ، نظرية نخست ، علاوه بر اين كه با دلايل عقلي و نقلي در مورد اسباب و علل طبيعي و نيز فاعليت انسان منافات دارد ، مستلزم مجبور بودن انسان مي ‎باشد و جبر در افعال با تكليف و كيفر و پاداش سازگار نيست.
    نظرية مفوضه نيز با توحيد در خالقيت و عموميت قدرت الهي منافات دارد ، منشأ خطاي هر دو گروه اين است كه گمان كرده ‎اند اسباب طبيعي يا فاعل‎ هاي بشري در عرض سببيت و فاعليت خداوند مي‎ باشند ، در حالي كه چنين تفسير از اسباب و علل طبيعي و غير طبيعي نادرست است ؛ رابطة آنها با فاعليت و خالقيت خداوند ، رابطة طولي است يعني خداوند فاعل مستقل و بالذات است و آنها فاعل و اسباب غير مستقل و مسخر خداوند هستند.
    بدين جهت ، در قرآن كريم گاهي يك فعل هم به خداوند نسبت داده شده است و هم به اسباب طبيعي و غيرطبيعي ، چنان كه دربارة قبض روح مي ‎فرمايد : «اللَّهُ يَتَوَفَّي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها» [8] خدا به هنگام مرگ جان‎ها را مي ‎گيرد.
    و نيز مي ‎فرمايد :
    «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ» [9] بگو فرشته مرگ كه از جانب خداوند بر شما وكالت دارد ، جان هاي شما را مي ‎گيرد.
    و درباره حركت ابرها مي ‎فرمايد :
    «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ» [10] آيا نمي ‎انديشي كه خدا ابر را مي ‎راند ، سپس آن را به هم می ‎آميزد.
    و نيز مي ‎فرمايد :
    «اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً» [11] خداوند بادها را مي‎ فرستد و آنها ابرها را بر مي ‎انگيزند.
    دوگانه پرستان و شبهه ‌ي شرور :
    در تاريخ اديان و مذاهب ، از گروهي به نام ثنويين ي دوگانه پرستان ياد شده است كه به دو خالق معتقد بوده ‎اند، يكي خالق خيرات و ديگر خالق شرور ، خالق خيرات را نور يا يزدان و خالق شرور را ظلمت يا اهريمن مي ‎ناميده ‎اند.
    منشأ اين اعتقاد نادرست اين بوده است كه شرور را امري وجودي و ضد خير مي‎ انگاشتند و چون خداوند (يزدان) خير محض است ، محال است مبدأ صدور شر باشد ، بدين جهت ، بايد براي شر مبدأ و خالق ديگري قائل شد.
    فلاسفة الهي در پاسخ آنان گفته ‎اند : شر امر عدمي است و نسبت آن با خير از قبيل عدم و ملكه است نه نسبت تضاد ، مثلاً ناداني كه از شرور به شمار مي ‎رود ، امري وجودي نيست ، بلكه عبارت است از عدم علم در مورد چيزي كه قابليت علم را دارد ، همين گونه است، فقر ، بيماري ، مرگ و اموري از اين قبيل كه از شرور مي‎ باشند.
    شر مربوط به حوادث ناگوار طبيعي و درندگان و گزندگان نيز همين گونه است ، زيرا وجود اين اشياء به لحاظ خود آنها شر و ناگوار نيست ، بلكه شريت و ناگواري آنها در مقايسه با موجودات ديگري است كه از آنها ضرر مي‎ بينند ، مثلاً مار يا عقرب براي خود شر و ناگوار نيستند ، بلكه براي انسان و مانند آن شر مي ‎باشند ، يعني زهر آنها سبب بيماري يا مرگ انسان مي ‎شود و اين بيماري و مرگ است كه شر است و مرگ و بيماري ماهيت عدمي دارند ، بيماري يعني عدم سلامتي و مرگ يعني عدم حيات ، به گفته مولانا :
    زهر مار آن مار را باشد حيات گر چه باشد آدمي را مر ممات
    بديهي است آنچه به خالق و آفريدگار نياز دارد وجود است نه عدم ، بنابراين جهان خلقت به آفريدگاري جز خدا نياز ندارد و آنچه او مي ‎آفريند خير است و شرور از فقدان‎ ها و نيستي‎ ها انتزاع مي‎ شوند و خود ، واقعيت‎ هايي در كنار خيرات نيستند.
    (براي توضيح بيشتر به بخش عدل الهي بحث شرور, مراجعه نماييد)
    توحيد در ربوبيت :

    «ربوبيت» يا «پروردگاري» از صفات كمال خداوندي است. ربوبيت ، برگرفته از كلمة رب است. رب در لغت مصدر و به معناي تربيت است ولي استعمال رايج آن به معناي اسم فاعل يعني تربيت كننده مي ‎باشد. اين واژه، در معني اخير به صورت مطلق به خداوند اختصاص دارد. ولي به صورت مقيد در غير خدا نيز به كار مي ‎رود. مانند رب الدار ، رب الفرس و.... [12]
    واژة تدبير به معناي ربوبيت ، در آيات قرآن و روايات كاربرد فراوان دارد. تدبير عبارت است از قرار دادن چيزي به دنبال چيز ديگر با نظم و ترتيب خاصي ، به گونه ‎اي كه غرض مطلوب از آنها به دست آيد. مثلاً تدبير امور منزل به اين است كه هر چيزي در جايگاه مناسب آن قرار گيرد تا به موقع بتوان از هر چيزي به نحو بايسته استفاده كرد و چيزي تباه نگردد. تدبير امر جهان عبارت است از ايجاد نظمي خاص در ميان موجودات به گونه ‎اي كه هر موجودي به كمال مطلوب خود برسد ، اين گونه تدبير ، تدبير جزئي و مربوط به هر پديده‎اي است ، اما تدبير كلي نسبت به كل عالم ، اين است كه چنان نظمي بر عالم ، حاكم است كه عالم آفرينش به غايت كلي خود كه همان رجوع به سوي خدا و ظهور عالم آخرت است م ي‎رسد. [13]
    بايد دانست كه آنچه حقيقتا محل بحث و نزاع ميان يكتا‌پرستان و مشركان است همين قسم از توحيد است. هرگز در تاريخ از گروهي ياد نشده است كه بگويند بيش از يك واجب ‌الوجود در جهان وجود دارد. بلكه همواره سخن از اين بوده است كه عالم هستي بيش از يك رب دارد. مشركان به تعدد رب معتقد بودند و در نتيجه الهه ‌هاي گوناگوني را مي‌ پرستيدند.
    از مطالعه‌ي تاريخ اديان به دست مي ‎آيد كه در توحيد در ربوبيت انحرافات بسياري رخ داده است ، قرآن كريم نيز ، كه مطمئن‎ ترين مرجع در اين باره مي ‎باشد ، نمونه‎ هايي از شرك در ربوبيت را يادآور شده است ، از آن جمله ، ‌آياتي است كه بيانگر احتجاج ابراهيم خليل با مشركان عصر اوست. از اين آيات استفاده مي ‎شود كه آنان به ربوبيت ماه و خورشيد معتقد بودند. [14]
    و از حضرت يوسف نقل مي ‎كند كه خطاب به دو شخصي كه با وي در زندان بودند گفت :
    «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أ أرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»[15] آيا پروردگاران متفرق بهترند يا خداي يكتا و غالب ؟
    و نيز يادآور مي‎ شود كه فرعون مي‎ گفت :
    «انا ربكم الاعلي» [16] من پروردگار برتر شما هستم.
    درباره مشركان عصر پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز مي ‎فرمايد :
    «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا» [17] غير از خداوند، خدايان ديگري را برگزيدند تا ماية عزت آنها باشند.
    بنابر گزارش ‎هاي تاريخي ، بت‌پرستان ، بت‎ هاي خود را مظاهر مختلفي از نيروهاي طبيعي مي ‎دانستند و پرستش آنها را براي بهره ‌مندي از آن نيروها و يا مصون ماندن از خطر و زيان آنها انجام مي ‎دادند. چنان كه «بعل» را مظهر روح ، چشمه ‎ها و آب هاي زيرزميني مي ‎انگاشتند. پرستش جن نيز در ميان آنها رواج داشت و معمولاً در بيابان‎ هاي ترسناك به الاهه‌ي جن پناهنده مي ‎شدند. [18]
    از گزارشي كه درباره‌ي آغاز بت پرستي در جزيره العرب نقل شده است نيز همين مطلب به دست مي ‎آيد. زيرا «عمرو بن لحي» در سفري كه به نواحي شام داشت ديد كه مردم آن ديار بت مي ‎پرستيدند. از آنان درباره‌ي غرض از پرستش بت‎ ها پرسيد ، به او گفتند : اين كار براي آن است كه در حل مشكلات خود از آنان كمك بگيرند. عمرو كار آنان را پسنديد و هنگام بازگشت به مكه چند بت با خود آورد و يكي از آنها را كه «هبل» نام داشت بر بالاي كعبه قرار داد و مردم را به پرستش آن فرا خواند. [19]
    اثبات توحيد در ربوبيت :
    وقتي ثابت شد كه يك واجب ‌الوجود بيشتر در جهان وجود ندارد نتيجه ‌ي بديهي آن اين است كه هرچه غير از اوست همگي ممكن ‌الوجود بوده و در هستي به او محتاج ‌اند و اين به آن معناست كه ماسوي ‌الله همگي مخلوق آن ذات متعالي هستند. حال با توجه به اين نكته مي‌‌گوييم كه محال است , خالق موجودات خداوند متعالي باشد ولي پروردگار بعضي از آنها موجودي غير از خداوند باشد. زيرا آن موجود نيز خود مخلوق خداست و بنابراين فقير و محتاج به اوست و ديگر امكان ندارد كه بدون اراده‌ي الهي بتواند در موجودات ديگر تصرف كند. پس با توجه به آن كه همه ‌ي ماسوي ‌الله ممكن‌الوجود و مخلوق‌اند و همگي فقير و محتاج به خداوند‌ هستند , از اين رو پروردگار همه ‌ي آنها نمي‌تواند به جز خداوند متعالي كس ديگري باشد. همان طور كه ملاحظه مي‌شود با كمك گرفتن از مباني مطرح شده در گذشته به راحتي مي‌توان توحيد در ربوبيت را اثبات نمود.
    اما متكلمان اسلامي برهان ديگري نيز براي اثبات وحدت و يگانگي رب ‌العالمين آورده‌اند كه به برهان تمانع معروف است. خلاصه‌ي آن برهان اين است كه :
    اگر پروردگار آسمان و زمين بيش از يكي باشد و چند مدبر سازمان آفرينش را اداره كنند , حتما حقيقت ‌ها و ذات ‌هاي آنان از يكديگر جدا و ممتاز مي‌باشد و چون ذاتا از هم ممتازاند , حتما صفات كمالي آنها كه عين ذات آنهاست نيز بايكديگر مختلف خواهد بود و بنابراين عالمي كه مخلوق هريك از آنهاست با ديگري متفاوت و متضاد است. به اين ترتيب هريك از آن دو عالمي را خواهد آفريد متضاد و متناقض با ديگري و اين چيزي به جز فساد و تباهي آفرينش نيست. بدين ترتيب فرض وجود دو پروردگار مستلزم فساد در آفرينش است و اين همان است كه در آيات 21 و 22 سوره‌ي مباركه ‌ي انبيا به آن اشاره شده است.
    «لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا ، فسبحان الله رب العرش عما يصفون»
    اگر در آسمان و زمين خدايي غير از الله بود ، هر آينه فاسد مي ‌شدند. پس خدايي كه پروردگار عرش است از آنچه او را توصيف مي‌ كنند منزه است.
    با بيان فوق اين اشكال كه گفته مي‌شود : «ممكن است جهان داراي دو پروردگار باشد و آن دو با هماهنگي با يكديگر و بدون آن كه اختلافي با هم پيدا كنند , جهان را تدبير نمايند و بدين ترتيب هيچ فسادي نيز در جهان ايجاد نگردد.» پاسخ داده مي‌شود. زيرا اين اشكال از مقايسه ‌ي نابجاي تدبير الهي با تدبير بشري ايجاد شده است. در حالي كه گفته شد كه نظام عالم هستي از اراده‌ و علم ازلي الهي كه عين ذات بي ‌نهايت اوست برگرفته شده است و بنابراين تصور هماهنگي دو پروردگار مفرض امري محال و نشدني است.
    ربوبيت تكويني و تشريعي :

    آن چه بيان گرديد مربوط به ربوبيت و تدبير تكويني عالم بود ، ‌ولي در مورد برخي از موجودات ، ربوبيت و تدبير تشريعي نيز مطرح است و آن مربوط به موجوداتي است كه علاوه بر هدايت غريزي ، از هدايت عقلي نيز برخوردارند و به همين جهت ، داراي مسؤوليت‎ هاي عقلاني نيز هستند ، ولي از آنجا كه عقل آنان در تشخيص اين مسؤوليت‎ ها به صورت كامل و در همه‌ي زمينه ‎ها توانا نيست ، به هدايت تشريعي نياز دارد كه توسط پيامبران الهي و اديان آسمان برآورده مي‎ شود و اين مطلب اساس نبوت الهي و شرايع آسماني را تشكيل مي ‎دهد ، بنابراين ، يكي از مظاهر ربوبيت ، ربوبيت تشريعي است.
    قرآن كريم مي ‎فرمايد :
    «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أمَرَ ألاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ»[20] حكم و فرمان مخصوص خداوند است ، او فرمان داده است كه جز او را پرستش نكنيد.
    از آنجا كه قانون‎گذاري و تعيين وظايف افراد نوعي ولايت بر آنان و تصرف در شؤون آنهاست و ولايت و تصرف در امور جهان (اعم از انسان و غير انسان) به حكم توحيد در ربوبيت مخصوص خداوند است ، كسي جز خداوند حق قانونگذاري و تعيين حقوق و تكاليف ديگران را ندارد اما آن چه در مجالس قانونگذاري به عنوان قوانين وضع مي‎ شود ، در حقيقت بيان راهكارهاي اجرايي و عملي جهت تحقق بخشيدن قوانين و احكام الهي است. بدين جهت ، لازم است اين قوانين با احكام و قوانين اسلامي هماهنگ بوده و با آنها مخالفت نداشته باشند ، در غير اين صورت فاقد مشروعيت خواهند بود.
    توحيد در اطاعت :

    حق اطاعت اولاً و بالذات مخصوص خداوند است ، زيرا او خالق و مالك جهان و انسان است بدين دليل اطاعت خداوند ـ همچون عبادت او ـ بر همگان لازم است. از سوي ديگر ، تشريع حق حاكميت و رهبري از سوي خداوند براي افرادي خاص (پيامبران و...) مستلزم آن است كه اطاعت از آنان نيز بر ديگران لازم باشد ، در غير اين صورت ولايت و رهبري آنان در عمل لغو و بي‎ اثر خواهد بود. جمع ميان اين دو مطلب به اين است كه اطاعت از غير خداوند به خودي خود بر كسي واجب نيست ، ‌اما اطاعت آنان كه از طرف خداوند بر بشر ولايت دارند ، به اذن و فرمان الهي بر ديگران واجب است ، چنان كه فرموده است : «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» [21]
    و نيز فرموده است : «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» [22]
    توحيد در عبادت :

    دعوت به پرستش خداي يكتا و ترك پرستش خدايان دروغين از مهمترين اهداف همة پيامبران الهي بوده است چنان كه قرآن كريم مي ‎فرمايد : «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» [23]
    مذاهب اسلامي ، در اختصاص عبادت به خداوند اتفاق نظر دارند.
    پاورقی :

    [1]. رعد/ 16
    [2] . زمر/ 62
    [3] . يونس/62
    [4] . فاطر/ 3
    [5] . طه/ 50
    [6] . نهج البلاغه ، خطبة185
    [7] . همان، خطبة 91
    [8] . زمر/ 43
    [9]. سجده/ 11
    [10] . نور/ 43
    [11] . روم/ 48
    [12] . مفردات راغب، كلمة رب
    [13] . تفسير الميزان، ج 11، ص 289-290
    [14] . انعام/ 78- 79
    [15] . يوسف/ 39
    [16] . نازعات/ 24
    [17] . مريم/ 81
    [18] . جهان در عصر بعثت، ص 21
    [19] . ابن هشام ، سيرة النبوية ، ج 1، ص 79
    [20] . يونس/ 40
    [21] . نساء/ 59
    [22] . نساء/ 64
    [23] . نحل/ 36
    ویرایش توسط meshkaat : ۱۳۸۷/۰۵/۰۲ در ساعت ۱۵:۵۸

  2. #2
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    خداي شما يكي است پس همه در برابرش سر تسليم فرود آوريد. (سوره حج ، آيه 36)
    با خداوند ، خداي ديگري قرار مده. (سوره اسراء ، آيه 23)
    اگر در آسمان و زمين غير از خداوند ، خداي ديگري بود به فساد و ويراني كشيده مي شد. (سوره انبياء ، آيه 22)
    توحيد شعار اصلي همه پيامبران الهي بوده است و حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) با اين شعار از كوه حراء آمد :
    قولوا لا اله الا الله تفلحوا و در حديثي فرمود : افضل العباده قول لا اله الا الله.
    دلايل توحيد و يگانگي :

    1ـ خداوندي كه كمال مطلق است و هيچ حد و مرز و اندازه اي در او راه ندارد ، آفريدگاري كه ازلي و ابدي است ، پروردگاري كه زمان و مكان مخلوق اوست ، جز يكي نمي تواند باشد. اگر به معنا نامحدود و نامتناهي بودن خداوند توجه كنيم مي فهميم كه نامحدود جز يكي نمي تواند باشد ، زيرا تعداد موجب محدوديت و متناهي بودن است.
    2ـ در جهان نظم واحدي وجود دارد و نظم واحد ، دليل بر ناظم واحد است. همان نظامات و قوانيني كه دانشمندان ستاره شناس در كرات و كهكشان ها مي بينند ، همانها را دانشمندان اتم شناس در دل اتم مشاهده مي كنند و همين نظم در سراسر كشور تن و جسم انسان وجود دارد. قهراً اگر جز يك منظم وجود داشت نظام عالم به هم مي خورد و اين است معناي : لو كان فيهما الهه الا الله لفسدتا
    3ـ اخبار همه انبياء بر يگانگي خداوند دليل قاطعي بر وحدانيت اوست ، تمام پيامبراني كه از جانب خداوند مأمور تبليغ و ارشاد شده اند.
    او را يگانه خوانده اند. علي (عليه السلام) در وصيت به فرزندش امام حسن (عليه السلام) مي فرمايد :
    بدان اي پسرم ، اگر پروردگارت شريك و همتايي داشت رسولان او به سوي تو مي آمدند و آثار ملك و قدرتش را مي ديدي و افعال و صفاتش را مي شناختي اما او خداوندي يكتاست همانگونه كه خويش را توصيف كرده است.
    (نهج البلاغه ، نامه31 ، وصيت به امام حسن)
    و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحي اليه انه لا اله الا انا فاعبدون (سوره انبياء ، آيه 15 )
    ما پيش از تو پيغمبري را نفرستاديم مگر به او وحي كرديم كه معبودي جز من نيست ، پس فقط مرا پرستش كنيد.‌
    مسأله توحيد زير بناي شناخت تمام صفات خداوند است ، زيرا يگانگي او از محدود بودن وجود او سرچشمه مي‌گيرد و اين وجود است كه جامع جميع كمالات و خالي از هر گونه عيب و نقض مي باشد و در نتيجه اگر ما خداوند را به توحيد حقيقي بشناسيم همه صفاتش را شناخته ايم.
    امام صادق (عليه السلام) فرمود : هركس با اخلاص بگويد لا اله الا الله داخل بهشت مي شود و اخلاصش اين است كه لا اله الا الله او را از آنچه خداي عز و جل حرام كرده باز دارد. ( توحيد الصدوق ، باب ثواب الموحدين ، حديث 26)
    امام صادق (عليه السلام) فرمود : هركس صد مرتبه لا اله الا الله بگويد از جهت عمل در آن روز افضل مردم است مگر اينكه كسي بيشتر گفته باشد. (همان منبع ، حديث 33)
    پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود : هيچ كلامي نزد خداوند عزوجل محبوبتر از گفتن لا اله الا الله نيست و هر كس صدايش را به لا اله الا الله بكشد گناهانش زير قدم هايش مي ريزد همانگونه كه برگ درخت زير آن ميريزد. (همان منبع ، حديث 15)

    مراتب توحيد :

    1ـ توحيد ذات :

    يعني بي نظير از هر جهت و مطلق از جميع جهات.
    ليس كمثله شيء و هو السميع البصير (سوره شوري ، آيه 11)
    همانند او چيزي نيست و او شنوا و بينا است.
    و لم يكن له كفواً احد
    هرگز براي خداوند شبيه و مانندي نيست. (سوره توحيد)
    2ـ توحيد صفات :
    يعني همه صفات او به يك چيز برمي گردد و عين ذات خداوند است. يعني او كه عالم و قادر و حي و ... است.
    شخصي نزد رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) آمد و پرسيد اساس علم چيست ؟
    حضرت فرمودند : معرفة الله حق معرفته ؛ شناخت خدا آن چنان كه شايسته اوست.
    پرسيد : حق معرفت خدا چيست ؟
    حضرت فرمودند : اينكه بداني او نه مثلي دارد و نه شبيهي و او را معبود واحد خالق و قادر و اول و آخر و ظاهر و باطن بشناسي كه مثل و مانندي ندارد اين است حق معرفت خداوند. ( بحار الانوار، ج 3 . ص 14)
    3ـ توحيد افعال :
    منظور از توحيد افعال اين است كه همه كارها در دو جهان فعل خداوند است و هر موجودي هر خاصيتي كه دارد از ذات پاك خداوند است ، زيبايي گل ، درخشندگي آفتاب و درمان دردها ، همه و همه از اوست يعني هيچ موجودي در عالم از خود استقلال ندارد و مؤثر مستقل در عالم فقط خداوند است. به تعبير ديگر همانگونه كه موجودات در اصل وجود خود وابسته به ذات او هستند در تأثير و فعل خود نيز چنين هستند. البته اين معني هرگزنفي قانون عليت و عالم اسباب را نمي كند و طبق فرمايش امام صادق (عليه السلام) :
    خداوند خواسته است كه همه كارها از طريق اسباب آن جاري گردد. (اصول كافي ، باب معرفه الامام ، حديث 7)
    و نيز اعتقاد به توحيد افعالي هرگز موجب اعتقاد به جبر و سلب آزادي از انسان نمي گردد (ان شاء الله بعداً به آن اشاره مي كنيم كه انسان در انجام افعال خود مختار و آزاد است ، ولي تمام قدرت و نيرو و حتي آزادي اراده او از سوي خدا است)
    قل الله خالق كل شيء و هو الواحد القهار ؛ بگو خداوند خالق همه چيز است و او يكتاي پيروز است. ( سوره رعد . آيه 16)
    ذلكم الله ربكم لا اله الا هو خالق كل شيء فاعبدوه و هو علي كل شيء وكيل ؛
    خداوند پروردگار شماست هيچ معبودي جز او نيست. آفريدگار همه چيز است ، پس او را بپرستيد و او حافظ و مدبر همه موجودات است.
    (سوره انعام ، آيه 102)
    4ـ توحيد در عبادت : (توحید در بندگی)

    حساس ترين بخش توحيد ، توحيد در عبادت است كه جز خداوند را نپرستيم و در برابر غير او سر تسليم فرود نياوريم. توحيد در عبادت لازمه توحيد ذات و صفات است. زيرا وقتي مسلم شد كه واجب الوجود تنها خداست و هرچه غير اوست ممكن و محتاج و نيازمند است پس عبادت مخصوص اوست و او كمال مطلق است. و غير از او كمال مطلق وجود ندارد و عبادت هم براي رسيدن به كمال است بنابراين عبادت مخصوص خداوند است. سرلوحه دعوت پيامبران مسأله توحيد در عبادت بوده و قرآن آيات فراواني در مورد توحيد عبادت دارد.
    قرآن و توحيد در عبادت :

    و لقد بعثنا في كل امه رسولاً ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت
    ما در هر امتي رسولي فرستاديم كه خداي يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد. (سوره نحل ، آيه 36)
    و ما ارسلنا من قبلك رسولاً الا نوحي اليه انه لا اله الا انا فاعبدون
    ما پيش از تو هيچ پيامبري نفرستاديم مگر اينكه به او وحي كرديم كه معبودي جز من نيست فقط مرا عبادت كنيد. (سوره انبياء ، آيه 25)
    و ان الله ربي و ربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم
    خداوند پروردگارمن و شماست او راپرستش كنيد اين است راه راست.
    توجه به اين نكته لازم است كه احترام و تواضع و خشوع مراتب و درجاتي دارد و آخرين درجه و بالاترين مرحله آن همانا پرستش و عبوديت است و اين مرحله مخصوص خداوند است كه مصداق روشن آن همان سجده مي باشد و به همين دليل سجده براي غير خداوند جايز نيست. بديهي است كه اگر به اين مرحله از عبوديت برسد و در مقابل خداوند به خاك افتاده سجده نمايد بزرگترين گام را در مسير اطاعت خدا و تكامل خويش برداشته است. چنين عبادت خالصانه اي آميخته با محبت محبوب است و جاذبه اين محبت عامل مهم حركت به سوي خداوند است و حركت به سوي آن كمال مطلق عامل جدايي از گناه و ساير آلودگي هاست.
    عبادت كننده حقيقي تلاش مي كند خود را به معبود و محبوبش شبيه سازد از اين طريق پرتوي از صفات جمال و جلال را در خود منعكس مي كند. اين امور در تربيت و تكامل انسان نقش مهمي دارد.
    ویرایش توسط meshkaat : ۱۳۸۷/۰۵/۰۲ در ساعت ۱۶:۰۲

  3. #3
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    مراتب توحید




    توحید درجات و مراتب دارد، همچنانکه شرک نیز که مقابل توحید است مراتب و درجات دارد. تا انسان همه مراحل توحید را طی نکند، موحد واقعی نیست.
    مراحل توحید عبارتند از: 1- توحید ذاتی 2- توحید صفاتی 3- توحید افعالی 4- توحید در عبادت

    توحید ذاتی
    توحید ذاتی یعنی شناختن ذات حق به وحدت و یگانگی. اولین شناختی که هر کس از ذات حق دارد، غنا و بی نیازی اوست، یعنی ذاتی است که در هیچ جهتی به هیچ موجودی نیازمند نیست و به تعبیر قرآن " غنی " است، همه چیز به او نیازمند است و از او مدد می گیرد و او از همه غنی است «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی» (فاطر/15) و به تعبیر حکما واجب الوجود است.
    و دیگر " اولیت " یعنی مبدایت و منشایت و آفرینندگی اوست. او مبدا و خالق موجودات دیگر است، موجودات همه " از او " هستند و او از چیزی نیست و به تعبیر حکما " علت اولی " است.
    این اولین شناخت و اولین تصوری است که هر کس از خداوند دارد. یعنی هر کس در مورد خداوند می اندیشد و به اثبات یا نفی و تصدیق یا انکار می پردازد، چنین معنی و مفهومی در ذهن خود دارد که آیا حقیقتی وجود دارد که وابسته به حقیقتی دیگر نیست، همه حقیقتها به او وابسته اند و از اراده او پدید آمده اند و او از اصل دیگری پدید نیامده است؟

    توحید ذاتی یعنی این حقیقت " دوئی " بردار و تعددپذیر نیست، مثل و مانند ندارد «لیس کمثله شی ء» (شوری/11)، در مرتبه وجود او موجودی نیست «و لم یکن له کفوا احد» (توحید/4). اینکه موجودی فرد یک نوع شمرده می شود، مثلا حسن فردی از نوع انسان است - و قهرا برای انسان، افراد دیگر قابل فرض است - از مختصات مخلوقات و ممکنات است، ذات واجب الوجود از این معانی منزه و مبراست. و چون ذات واجب الوجود یگانه است، پس جهان از نظر مبدا و منشا و از نظر مرجع و منتهی یگانه است.
    جهان نه از اصلهای متعدد پدید آمده و نه به اصلهای متعدد باز می گردد، از یک اصل و از یک حقیقت پدید آمده «قل الله خالق کل شی ء» (رعد/16) و به همان اصل و همان حقیقت باز می گردد «الا الی الله تصیر الامور» (شوری/53) و به تعبیر دیگر، جهان هستی، یک قطبی و یک کانونی و تک محوری است.

    رابطه خدا و جهان، رابطه خالق با مخلوق یعنی رابطه علت (علت ایجادی ) با معلول است، نه رابطه روشنایی با چراغ یا رابطه شعور انسانی با انسان. درست است که خدا از جهان جدا نیست، او با همه اشیاء است و اشیاء با او نیستند «هو معکم این ما کنتم» (حدید/4) اما لازمه جدا نبودن خدا از جهان، این نیست که پس خدا برای جهان مانند روشنایی برای چراغ و شعور برای اندام است.
    اگر اینچنین باشد خدا معلول جهان می شود و نه جهان معلول خدا، چون روشنایی معلول چراغ است نه چراغ معلول روشنایی. و همچنین لازمه جدا نبودن خدا از جهان و انسان این نیست که خدا، جهان و انسان همه یک جهت دارند و همه با یک اراده و یک روح حرکت و حیات دارند.
    همه اینها صفات مخلوق و ممکن است. خداوند از صفات مخلوقین منزه است «سبحان ربک رب العرش عما یصفون»؛ منزه است پروردگار تو، صاحب عزت و بزرگی، از آنچه وصف می کنند. (صافات/180)


  4. #4
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    توحید افعالی


    توحید افعالی یعنی درک و شناختن اینکه جهان، با همه نظامات و سنن و علل و معلولات و اسباب و مسببات، فعل او و کار او و ناشی از اراده اوست. موجودات عالم همچنانکه در ذات استقلال ندارند و همه قائم به او و وابسته به او هستند و او به تعبیر قرآن " قیوم " همه عالم است، در مقام تاثیر و علیت نیز استقلال ندارند، و در نتیجه خداوند همچنانکه در ذات شریک ندارد در فاعلیت نیز شریک ندارد. هر فاعل و سببی، حقیقت خود و وجود خود و تاثیر و فاعلیت خود را از او دارد و قائم به اوست.

    همه حولها و قوه ها " به او " است: «ما شاء الله و لا قوة الا به، لا حول و لا قوة الا بالله» انسان که یکی از موجودات است و مخلوق اوست، مانند همه آنها علت و مؤثر در کار خود و بالاتر از آنها مؤثر در سرنوشت خویش است، اما به هیچ وجه موجودی " مفوض " و " به خود وانهاده " نیست «بحول الله و قوته اقوم و اقعد».
    اعتقاد به تفویض و وانهادگی یک موجود - اعم از انسان و غیر انسان - مستلزم اعتقاد به شریک بودن آن موجود با خدا در استقلال و در فاعلیت است و استقلال در فاعلیت، مستلزم استقلال در ذات است و با توحید ذاتی منافی است، چه رسد به توحید افعالی.

    «الحمدلله الذی لم یتخذ صاحبة و لا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا»؛ سپاس ذات خدا را، آنکه همسر و فرزند نگرفت و برای او شریکی در مدیریت جهان و همچنین کمکی از روی ناتوانی برای اداره عالم نیست. او را بزرگ و برتر بدان، بزرگ و برتر دانستنی که لایق ذات پاک او باشد.


  5. #5
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    دیدگاه اشاعره و جبریون در مورد نظام سبب و مسببی جهان

    آیا لازمه توحید افعالی این است که نظام سببی و مسببی جهان را انکار کنیم و هر اثری را مستقیما و بلاواسطه از خدا بدانیم و برای اسباب هیچ نقشی قائل نباشیم؟ مثلا معتقد باشیم که آتش نقشی در سوزانیدن و آب در سیراب کردن و باران در رویانیدن و دوا در بهبود بخشیدن ندارد.
    خداست که مستقیما می سوزاند و مستقیما سیراب می سازد و مستقیما می رویاند و مستقیما بهبود می بخشد، بود و نبود این عوامل، یکسان است. چیزی که هست عادت خدا بر این است که کارهای خود را در حضور این امور انجام دهد.
    مثلا اگر انسانی عادتش بر این باشد که همیشه در حالی که کلاه بر سر دارد نامه بنویسد، بود و نبود کلاه در نوشتن نامه تاثیری ندارد، ولی نویسنده نامه نمی خواهد با نبود کلاه نامه ای بنویسد.

    مطابق این نظریه، بود و نبود اموری که عوامل و اسباب نامیده می شوند از این قبیل است و اگر غیر از این قائل بشویم، برای خدا شریک بلکه شریکها در فاعلیت قائل شده ایم. نظریه اشاعره و جبریون چنین می باشد.
    نظر اشاعره و جبریون در مورد نظام علت و معلولی خلقت صحیح نیست همچنانکه اعتقاد به وجود مخلوق، مساوی با شرک ذاتی و اعتقاد به خدای دوم و وجود قطبی در مقابل خدا نیست بلکه مکمل و متمم اعتقاد به وجود خدای یگانه است، اعتقاد به تاثیر و سببیت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نیز - با توجه به اینکه همان طور که موجودات استقلال در ذات ندارند استقلال در تاثیر هم ندارند، موجودند به وجود او و مؤثرند به تاثیر او شرک در خالقیت نیست بلکه متمم و مکمل اعتقاد به خالقیت خداوند است.

    اشاعره از اشیاء نفی تاثیر و سببیت کرده اند به حساب اینکه اعتقاد به تاثیر و سببیت اشیاء مستلزم اعتقاد به قطبها و منشاها در مقابل خداست، و گفتیم اشیاء آنگاه به صورت قطبها در مقابل خداوند درمی آیند که در ذات، استقلال داشته باشند.
    از اینجا معلوم می شود اشاعره ناآگاهانه نوعی استقلال ذاتی که مستلزم شرک ذاتی است برای اشیاء قائل بوده اند، اما از آن غافل بوده اند و خواسته اند با نفی اثر از اشیاء، توحید در خالقیت را تثبیت نمایند، لهذا در همان حال که شرک در خالقیت را نفی کرده اند، ناآگاهانه نوعی شرک در ذات را تایید کرده اند.


  6. #6
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    جانشینی علم و ایمان و پیامدهای منفی جدایی علم و ایمان

    تجربه های تاریخی نشان داده که جدائی علم و ایمان خسارت های غیر قابل جبران به بار آروده است. ایمان را در پرتو علم باید شناخت. ایمان در روشنای علم از خرافات دور می ماند. با دور افتادن علم از ایمان، ایمان به جمود تعصب کور و با شدت به دور چرخیدن و راه به جائی نبردن تبدیل می شود.
    آنجا که علم معرفت نیست، ایمان مؤمنان نادان وسیله ای می شود در دست منافقان زیرک، که نمونه اش را در خوارج صدر اسلام و در دوره های بعد به اشکال مختلف دیده و می بینیم. علم بدون ایمان نیز تیغی است در کف زنگی مست، چراغی است در نیمه شب در دست دزد برای گزیده تر بردن کالا.
    این است که انسان عالم بی ایمان امروز، با انسان جاهل بی ایمان دیروز از نظر طبیعت و ماهیت رفتارها و کردارها کوچک ترین تفاوتی ندارد. چه تفاوتی هست میان چرچیل ها و جانسون ها و نیکسون ها و استالین های امروز با فرعون ها و چنگیزها و اتیلاهای دیروز؟

    پاسخ به یک پرسش - ابزاری بودن قدرت و توانایی علم:
    پرسش: علم هم روشنایی است و هم توانایی و روشنایی و توانایی اش اختصاص به جهان بیرون ندارد. جهان درون ما را نیز بر ما روشن می کند و به ما می نمایاند. در نتیجه ما را بر تغییر جهان درون نیز توانا می کند پس علم هم می تواند جهان را بسازد که کار خودش می باشد و هم می تواند انسان را بسازد که کار ایمان است؟
    پاسخ: باید توجه داشت که قدرت و توانایی ابزار است یهنی بستگی دارد به اراده و فرمان انسان. انسان در هر ناحیه بخواهد کاری انجام بدهد با ابزار علم بهتر انجام دهد.
    این است که علم بهترین مددکار انسان است برای اصول به مقاصد و پیمودن راههایی که انسان برای طی کردن انتخاب کرده است.


  7. #7
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    معنای توحید در عبادت

    توحید در عبادت، توحید عملی و از نوع " بودن " و " شدن " است. آن مراتب توحید، تفکر و اندیشه راستین است و این مرحله از توحید " بودن " و " شدن " راستین. توحید نظری بینش کمال است و توحید عملی جنبش در جهت رسیدن به کمال.
    توحید نظری پی بردن به " یگانگی " خداست و
    توحید عملی " یگانه شدن " انسان است. توحید نظری " دیدن " است و توحید عملی " رفتن ". پیش از آنکه توحید عملی را شرح دهیم لازم است نکته ای را درباره توحید نظری تذکر دهیم.
    آیا توحید نظری یعنی شناختن خدا به یگانگی ذات و یگانگی ذات و صفات و یگانگی در فاعلیت، ممکن است یا غیر ممکن؟ و به فرض امکان، آیا این شناختنها در سعادت بشر تاثیری دارد، یا هیچ ضرورت و لزومی ندارد و در میان مراتب توحید آنچه مفید است
    توحید عملی است و بس؟

    ممکن بودن یا ناممکن بودن این شناختها را ما در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مورد بحث قرار داده ایم، اما اینکه آیا سعادت بخش است یا بیهوده، بستگی دارد به نوع شناخت ما از انسان و از سعادت.
    موج افکار مادی درباره انسان و هستی سبب شده که حتی معتقدان به خدا مسائل معارف الهی را بی فایده و بیهوده تلقی کنند و نوعی ذهن گرایی و گریز از عینیت گرایی بشمارند، ولی یک نفر مسلمان که بینشش درباره انسان این است که واقعیت انسان تنها واقعیت بدنی نیست، واقعیت اصیل انسانی واقعیت روح اوست - روحی که جوهرش جوهر علم و قدس و پاکی است - به خوبی می فهمد که توحید به اصطلاح نظری علاوه بر اینکه پایه و زیربنای
    توحید عملی است خود بذاته کمال نفسانی است، بلکه بالاترین کمال نفسانی است، انسان را به حقیقت به سوی خدا بالا می برد و به او کمال می بخشد. «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه»؛ سخنان ژاکیزه به سوی او بالا می رود و عمل صالح آن را بالا می برد. (فاطر/10).
    انسانیت انسان در گرو شناخت خداوند است، زیرا که شناخت انسان، از انسان جدا نیست بلکه اصلی ترین و گرامی ترین بخش وجود اوست. انسان به هر اندازه به هستی و نظام هستی و مبدا و اصل هستی شناخت پیدا کند، انسانیت - که نیمی از جوهرش علم و معرفت و شناختن است - در او تحقق یافته است.
    از نظر اسلام، خصوصا از نظر معارف مذهب شیعه، جای کوچکترین شک و تردیدی نیست که درک معارف الهی قطع نظر از آثار عملی و اجتماعی مترتب بر آن معارف، خود هدف و غایت انسانیت است.

    اکنون به
    توحید عملی بپردازیم:
    توحید عملی یا توحید در عبادت یعنی یگانه پرستی، به عبارت دیگر، در جهت پرستش حق یگانه شدن.
    بعدا خواهیم گفت که عبادت از نظر اسلام، مراتب و درجات دارد. روشن ترین مراتب عبادت، انجام مراسم تقدیس و تنزیه است که اگر برای غیر خدا واقع شود مستلزم خروج کلی از جرگه اهل توحید و از حوزه اسلام است.

    ولی از نظر اسلام پرستش منحصر به این مرتبه نیست، هر نوع جهت اتخاذ کردن، ایده آل گرفتن و قبله معنوی قرار دادن، پرستش است. آن کسی که هواهای نفسانی خود را جهت حرکت و ایده آن و قبله معنوی خود قرار بدهد آنها را پرستش کرده است: «أرایت من اتخذ الهه هواه»؛ آیا دیدی آن کس را که هوای نفس خود را خدا و معبود خویش قرار داده است؟ (فرقان/43)
    آن کس که امر و فرمان شخص دیگر را که خدا به اطاعت او فرمان نداده، اطاعت کند و در برابر آن تسلیم محض باشد او را عبادت کرده است: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله»؛ همانا عالمان دینی خود و زاهدان خود را به جای خدا، خدای خویش ساخته اند... (توبه/31)
    «و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله»؛ همانا بعضی از ما انسانها بعضی دیگر را خدای خویش و مطاع و حاکم بر خویش قرار ندهیم. (آل عمران/64)

    بنابراین،
    توحید عملی یا توحید در عبادت یعنی تنها خدا را مطاع و قبله روح و جهت حرکت و ایده آل قرار دادن و طرد هر مطاع و جهت و قبله و ایده آل دیگر، یعنی برای خدا خم شدن و راست شدن، برای خدا قیام کردن، برای خدا خدمت کردن، برای خدا زیستن، برای خدا مردن، آنچنانکه ابراهیم گفت: «وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین»؛ روی دل و چهره قلب خود را حقگرایانه به سوی حقیقتی کردم که ابداع کننده همه جهان علوی و سفلی است، هرگز جزء مشرکان نیستم... (انعام/79)
    «ان صلواتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین* لا شریک له و بذلک امرت و انا اول المسلمین»؛ همانا نمازم، عبادتم، زیستنم و مردنم برای خداوند، پروردگار جهانهاست او را شریکی نیست به این فرمان داده شده ام و من اولین تسلیم شدگان به حق هستم. (انعام/162و163)
    این توحید ابراهیمی،
    توحید عملی اوست. کلمه طیبه "«لا اله الا الله » " بیش از هر چیزی ناظر بر توحید عملی است. یعنی جز خدا شایسته پرستش نیست

  8. #8
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    رابطه توحید و توسل


    نکتهای عالی و مهم در توحید عبادتی این است که در توسل و استشفاع به اولیاء خدا اول باید تحقیق کرد که به کسی و از کسی باشد که خداوند او را وسیله قرار داده است. قرآن کریم میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة؛ ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید و (برای تقرب) به سوی او وسیله بجویید» ( سوره مائده / 5 3 ).
    بطور کلی، توسل به وسائل و تسبب به اسباب، با توجه به اینکه خداست که سبب را آفریده است و خداست که سبب را سبب قرار داده است و خداست که از ما خواسته است از این وسائل و اسباب استفاده کنیم به هیچ وجه شرک نیست، بلکه عین توحید است. در این جهت، هیچ فرقی میان اسباب مادی و اسباب روحی، میان اسباب ظاهری و اسباب معنوی، میان اسباب دنیوی و اسباب اخروی نیست، منتهای امر، اسباب مادی را از روی تجربه و آزمایش علمی میتوان شناخت و فهمید که چه چیز سبب است؟ و اسباب معنوی را از طریق دین، یعنی از طریق وحی، و از طریق کتاب و سنت باید کشف کرد.

    ثانیا هنگامی که انسان متوسل میشود یا استشفاع میکند باید توجهش به خدا، و از خدا به وسیله و شفیع باشد، زیرا چنانکه گفتیم شفاعت واقعی آن است که مشفوع عنده، شفیع را برانگیخته است برای شفاعت، و چون خدا خواسته و رضایت داده است شفیع شفاعت میکند.

    برخلاف شفاعت باطل که توجه اصلی به شفیع است برای اینکه اثر بر روی مشفوع عنده بگذارد، لهذا مجرم در این وقت همه توجهش به شفیع است که برود و با قدرت و نفوذی که در مشفوع عنده دارد او را راضی گرداند. پس اگر توجه اصیل به شفیع باشد و از ناحیه توجه به خدا پیدا نشده باشد شرک در عبادت خواهد بود


  9. #9
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    تفاوت واسطه قرار دادن بت پرستان و مؤمنان در عبادت و بندگی خداوند از نظر

    سؤال: رسول اکرم صلی الله علیه و آله عملا در دعوت خود غیرمسلمانان؛ یعنی بت پرستان و اهل کتاب را کافر می دانست و با ایشان می جنگید در حالی که بت پرستان خدای متعال را خالق و رازق و مدبر عالم می دانستند، تنها مایه شرکشان این بود که از ملائکه حاجت می خواستند و آنان را شفیع قرار می دادند و در حالی که اهل کتاب انبیای سلف را قبول داشتند و تنها مایه شرکشان این بود که بعد از درگذشتن انبیای سلف از ارواحشان حاجت خواسته و ایشان را شفیع قرار داده و به ایشان توجه داشتند، و رسول اکرم بدون این که میان اهل کتاب و بت پرستان فرقی بگذارد و با همه شان می جنگید و همه شان را کافر و مشرک می دانست.

    و اما پاسخ؛ آنچه در مشرک بودن بت پرستان گفته شده که بت پرستان شهادت می دادند که خدای وحده لاشریک له خالق و رازق است و زنده نمی کند جز او و نمی میراند جز او و تدبیر نمی کند جز او و این که جمیع آسمانها و زمین و کسانی که در آنها می باشند، بندگان او و تحت تصرف و اقتدار او هستند، ادعایی است که با حقیقت وفق نمی دهد؛ زیرا به نص کتب ادیان و مذاهب و شهادت بت پرستانی که صدها میلیون از ایشان در چین و هند و ژاپن و اطراف معموره زندگی می کنند، کیش بت پرستی روی این اساس است که می گویند آفرینش و ایجاد همه عالم، حتی خدایانی که می پرستند، از آن خدای تعالی می باشد ولی ذات مقدس و بی نهایت او برای ما حسا و خیالا و عقلا قابل درک نیست و به هیچ وجه درک ما به ذاتش نمی تواند احاطه کند تا به سوی او توجه کنیم، از این روی عبادت و پرستش او که باید با توجه باشد، برای ما مقدور نیست و ناگزیریم برخی از بندگان مقرب و مقتدر او را که عبارت باشد از ملائکه و جن و پاکان عالم بشریت، پرستش کنیم تا آنان ما را به خدا نزدیکتر کرده پیش او برای ما شفاعت کنند.

    و ملائکه نزد بت پرستان مخلوقاتی پاک و مقرب هستند که اداره بخشی از امور عالم به ایشان واگذار شده و مدبر مستقل و تام الاختیار می باشند؛ مانند خداوند دریا و صحرا و جنگ و صلح و زیبایی و زمین و آسمان، هر کدام از ایشان خدای تام الاختیار و مستقل بخشی است که به آن موکل می باشد و تدبیر می کند. اینان خدای خدایان و رب الارباب و اله الالهه است و چیزی از تدبیر امور عالم به او مربوط نیست. در قرآن کریم نیز آیاتی به این مطلب اشاره می کند؛ مانند آیه:
    «و لئن سألتهم من خلق السموات والارض لیقولن الله ...» (لقمان/25)
    «لئن سألتهم من خاقهم لیقولن الله ...» (زخرف/87)
    و آیات دیگری که اعتراف بت پرستان را به آفریدگاری خدای متعال نقل می کند.
    و مانند آیه: «لو کان فیهما ءالهة الا الله لفسدتا ...» (انبیاء/22)
    و آیه: «... و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض...» (مؤمنون/91)

    منطوق این آیه این است که اگر خدایان متعددی وجود داشت، در تدبیر اختلاف نظر پیدا می گردید و در نتیجه اجرای نظرهای مختلف، عالم، اختلاف و فساد پیدا می کرد. معلوم است که اگر خدایان استقلال در تدبیر نداشتند و فقط واسطه و مجری اراده خدای واحد احد بودند اختلاف نظری وجود نداشت تا اختلاف تدبیر پیش آید.
    از آنچه گفته شد روشن گردید که بت پرستان اعم از آنان که کواکب و روحانیت کواکب را می پرستند و آنان که اصنام و ارباب اصنام را می پرستند، خدای متعال را اصلا نمی پرستند و مراسم خاصی که در عبادت و تقریب قربانی دارند، مربوط به خدایان شان می باشد و تنها امید شفاعت پیش خدای متعال را دارند آن هم راجع به امور زندگی دنیا نه شفاعت در آخرت؛ زیرا آنان منکر معاد می باشند و قرآن کریم پاسخی که به آنان در آیه: «... من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه ...» (بقره/255) می دهد مربوط به مطلق شفاعت است نه شفاعت در روز قیامت که منکر آن هستند.

    آری، اعراب دوره جاهلیت که غرق جهالت بودند، برخلاف اصول بت پرستی، گاهی به خدای متعال نیز عبادتی می کردند من جمله حج که از زمان ابراهیم علیه السلام در میانشان دایر بود، پس از آن که عمرو بن یحیی بت پرستی را در حجاز رواج داد و همه بت پرست شدند. و باز هم حج را به جا می آوردند، نهایت در میان عمل، ضمنا خدایان خود را مانند هبل که بالای کعبه بود و اساف و نائله که بر صفا و مروه بودند، زیارت می کردند و قربانی تقدیم می نمودند و این عمل جاهلانه ایشان مانند عمل جاهلانه عوام بت پرستان بود که به جای این که بت را قبله و مظهر قرار داده به صاحب بت که مثلا ملک است پرستش کنند به خود بت که با دست خود ساخته بودند، عبادت می کردند؛ چنان که خدای متعال از کلام ابراهیم علیه السلام نقل می فرماید: «... اتعبدون ما تنحتون» (صافات/95)

    خلاصه، طبق اصول بت پرستی – و بر خلاف آنچه در این حجت سوم گفته شده – خدای متعال نه مدبر امور عالم است و نه معبود و شفاعتی که به ملائکه مثلا نسبت داده می شود، شفاعت مربوط به امور زندگی دنیاشت و جزء تدبیری است که ملائکه در آن مستقل و خودمختار هستند نه واسطه و وسیله و به حسب مثل، ملائکه در تدبیرشان به منزله بنا هستند که صاحب منزل ساختمان منزلی را به او واگذار کند، در این فرض مواد اولیه ساختمان به عهده صاحب منزل است که هرچه بنا در ساختمان منزل به آن نیاز داشته باشد، از گچ و سنگ و آجر و غیره، صاحب منزل باید بدهد و ترکیب و تألیف آنها به عهده بنا می باشد، در مورد بحث ما شفاعت به منزله خواست بنا می باشد و در عین حال جزء تدبیر است که به عهده خدایان است.

    و اما آنچه در این پرسش راجع به اهل کتاب گفته شده که آنان انبیا و بندگان صالح را پس از مرگ شریک خدا قرار داده و از ایشان حجت می خواستند و از این راه مشرک می شدند، دعوی دیگری است بی دلیل ... اهل کتاب؛ یعنی یهود و نصاری و غیر آنها عموما به واسطه رد دعوت رسول اکرم کافر بودند؛ چنانکه می فرماید:
    «ان الذین یکفرون بالله و رسله و یریدون أن یفرقوا بین الله و رسله و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا* اولئک هم الکافرون حقا» (نساء/151-150)
    و همچنین نسبت به علمایشان طاعت مطلق داشتند و آنان را ارباب خود قرار می دادند و خدای متعال اطاعت را عبادت و پرستش می شمارد؛ چنانکه می فرماید:
    «ألم أعهد إلیکم یا بنی ءادم أن لاتعبدوا الشیطان أنه لکم عدو مبین* و أن اعبدونی ...» (یس/61-60)
    و می فرماید: «أقرءیت من اتخذ ألهه هویه و أضله الله علی علم ...» (جاثیه/23)

    چنان که روشن است اطاعت در این آیه ها عبادت شمرده شده است. و هر یک از این دو طایفه به واسطه انحراف از جاده دین حق، مایه کفر خاصی داشتند؛ چنان که یهود می گفتند: «عزیرابن الله» و نصارا می گفتند: «المسیح ابن الله» و مسیح و مریم را می پرستیدند؛ چنان که می فرماید:
    «و اذقال الله بعیسی ابن مریم ءانت قلت للناس اتخذونی و امی الهین من دون الله ...» (مائده/116)
    و خدای متعال به این جهات جمعا اشاره می فرماید در آیه کریمه:
    «و قالت الیهود عزیر ابن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم یضاهئون قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله أنی یؤفکون* اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله والمسیح ابن مریم و ما امروا الا لیعبدوا إلها واحدا لا اله الا هو ...» (توبه/31-30)
    و نسبت به مجوس اگرچه قرآن بیان تفصیلی ندارد، ولی از خارج می دانیم که آنان مانند بت پرستان، فرشتگان را می پرستیدند فرقی که در میان بود (این بود) که مجوس اصنام نداشتند، برخلاف بت پرستان که تمثالهایی برای ملائکه می ساختند به نام «اصنام» و آنها را نشان دهنده ملائکه قرار می دادند.

    از بیانی که گذشت روشن شد که هرگز در قرآن کریم توسل به انبیا و صالحین در مورد حوایج به نحو واسطه و رابطه – نه به نحو استقلال – شرک معرفی نشده است و این که مشرکین و اهل کتاب آن طور که در حجت سوم گفته شده نبودند بلکه صریحا غیرخدا را معبود گرفتند نه از جهت شفاعت بلکه از جهت عبادت است با مراسم خاصی که انجام می دادند، و حالا نیز (انجام) می دهند.
    اصولا کسی که با فطرت انسانی خود واسطه و وسیله را شریک می شمارد و وسیله و واسطه راهی است که انسان را به منزل و مقصد می رساند و راه غیر از مقصد و منزل است، کسی که به نفع فقیری پیش یک غنی شفاعت کرده و پولی مثلا گرفته و به فقیر بدهد، هیچ عاقلی نمی گوید که آن پول عطیه غنی و شفیع (هردو) است بلکه صاحب عطا غنی است و شفیع واسطه و رابطه، همیشه شفیع ضمیمه نیازمند و صاحب حاجت است نه شریک برآورنده حاجت


  10. #10
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت خرداد ۱۳۸۷
    نوشته
    3,425
    مورد تشکر
    1,987 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0



    معنای توحید صفاتی

    توحید صفاتی یعنی درک و شناسایی ذات حق به یگانگی عینی با صفات و یگانگی صفات با یکدیگر. توحید ذاتی به معنی نفی ثانی داشتن و نفی مثل و مانند داشتن است و توحید صفاتی به معنی نفی هرگونه کثرت و ترکیب از خود ذات است. ذات خداوند در عین اینکه به اوصاف کمالیه جمال و جلال متصف است، دارای جنبه های مختلف عینی نیست.
    اختلاف ذات با صفات و اختلاف صفات با یکدیگر لازمه محدودیت وجود است. برای وجود لایتناهی همچنانکه دومی قابل تصور نیست، کثرت و ترکیب و اختلاف ذات و صفات نیز متصور نیست. توحید صفاتی مانند توحید ذاتی از اصول معارف اسلامی و از عالی ترین و پراوج ترین اندیشه های بشری است که بخصوص در مکتب شیعی تبلور یافته است.

    در اینجا فقط به بخشی از خطبه اول نهج البلاغه که هم تاییدی بر مدعاست و هم توضیحی برای این بخش است، اشاره می کنیم.
    در اولین خطبه نهج البلاغه چنین آمده است: «الحمدلله الذی لا یبلغ مدحته القائلون و لایحصی نعماءه العادون، و لا یؤدی حقه المجتهدون، الذی لا یدرکه بعد الهمم، و لا یناله غوص الفطن. الذی لیس لصفته حد محدود و لا نعت موجود»...؛ سپاس ذات خدا را، آن که ستایش کنندگان نتوانند به ستایش او برسند و شمارکنندگان نتوانند نعمتهای او را برشمارند و کوشندگان نتوانند حق بندگی او را ادا نمایند، آن که همتها هر چه دور پروازی کنند، کنه او را نیابند و زیرکیها هر اندازه در قعر دریاهای فطانت فرو روند به او نرسند، آن که صفت او را حد و نهایتی و تغیر و تبدلی نیست...
    در این جمله ها - چنانکه می بینیم - از صفات نامحدود خداوند یاد شده است. بعد از چند جمله می فرماید:
    «کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه لشهادة کل صفة انها غیر الموصوف انه، و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه و من قرنه»...؛ اخلاص کامل، نفی صفات از پروردگار است، زیرا موصوف گواهی می دهد که ذاتش غیر از صفت است و صفت گواهی می دهد که او چیزی است غیر از موصوف، و هر کس خداوند را به صفتی توصیف کند، ذات او مقارن چیز دیگر قرار داده و هر کس خدا را مقارن چیزی قرار دهد... الی آخر.

    در این جمله ها، هم برای خداوند اثبات صفت شده است «الذی لیس لصفته حد محدود» و هم از او نفی صفت شده است «لشهادة کل صفة انها»... از خود این جمله ها معلوم است که صفتی که خداوند موصوف به آن صفت است صفت نامحدود به نامحدودیت ذات است که عین ذات است، و صفتی که خداوند مبرا و منزه از اوست صفت محدود است که غیر ذات و غیر از صفت دیگر است. پس توحید صفاتی یعنی درک و شناختن یگانگی ذات و صفات حق
    ویرایش توسط اخلاقي : ۱۳۸۷/۰۴/۲۱ در ساعت ۰۰:۴۲

صفحه 1 از 2 12 آخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود