-
۱۳۸۷/۰۴/۲۳, ۱۰:۱۵ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
قرآن خود چگونه تفسير مي پذيرد؟
پاسخ اين پرسش پيداست زيرا:
از جانبي قرآن مجيد كتابي است همگاني و هميشگي و همه را مورد خطاب قرار داده بمقاصد خود ارشاد و هدايت مي كند و نيز با همه بمقام تحدي و احتجاج مي آيد و خود را نور و روشن كننده و بيان كننده همه چيز معرفي مي كند و البته چنين چيزي در روشن شدن خود نبايد نيازمند ديگران باشد.
و نيز در مقام احتجاج باينكه كلام بشر نيست مي گويد قرآن كلام يكنواختي است كه هيچگونه اختلافي در آن نيست و هرگونه اختلافي كه بنظر مي رسد بواسطه تدبر در خود قرآن حل مي شود و اگر كلام خدا نبود اين طور نبود. و اگر چنين كلامي در روشن شدن مقاصد خود حاجت بچيزي ديگر يا كس ديگر داشت اين حجت تمام نبود.
زيرا اگر مخالفي مورد اختلافي پيدا كند كه از راه دلالت لفظي خود قرآن حل نشود از هر راه ديگري غير لفظ حل شود مانند اينكه ارجاع به پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شود و وي بدون شاهدي از لفظ قرآن بفرمايد مراد آيه چنين و چنان است البته مخالفي كه معتقد بعصمت و صدق آنحضرت نيست اقناع نخواهد شد و بعبارت ديگر بيان و رفع اختلاف پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مثلا بدون شاهد لفظي از قرآن تنها بدرد كسي مي خورد كه بنبوت و عصمت آنحضرت ايمان داشته باشد و روي سخن و طرف احتجاج در آيه ((افلا يتدبرون القرآن ولو كان من عند غير الله لو جدو افيه اختلافا كثيرا)) با مخالفين دعوت و كساني است كه ايمان بنبوت و عصمت آنحضرت ندارند. و قول خود آنحضرت بيشاهد قرآني مسلم آنان نمي باشد.
و از طرف ديگر خود قرآن ببيان و تفسير پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و پيغمبر اكرم ببيان و تفسير اهل بيت خود حجيت مي دهد.
نتيجه اين دو مقدمه اينست كه در قرآن مجيد برخي از آيات با برخي ديگر تفسير شود و موقعيت پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و اهل بيت او در برابر قرآن موقعيت معلمين معصومي باشد كه در تعليم خود هرگز خطا نكنند و قهرا تفسيري كه آنان كنند با تفسيري كه واقعا از انضمام آيات بهمديگر بدست مي آيد مخالف نخواهد بود.
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۳, ۱۰:۱۶ #2
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
روش مفسرين شيعه و طبقات شان
طبقاتي كه ذكر شد طبقات مفسرين اهل سنت و جماعت بود و منشاء آن روش خاصي است كه از روز نخست در تفسير گرفته شده و آن معامله روايت نبوي است با اقوال صحابه و تابعين كه اعمال نظر در برابر آن از قبيل اجتهاد و در مقابل نص شمرده مي شد، تا اختلال وضع اين روآيات و آفتابي شدن تضاد و تناقض و دس و وضع در ميان آنها اجازه اعمال نظر بطبقه ششم مفسرين داد.
ولي روشي كه شيعه در تفسير قرآن اتحاذ نموده است غير اين روش مي باشد و در نتيجه اختلاف روش طبقه بندي مفسرين نيز سيماي ديگري بخود مي گيرد.
شيعه بنص قرآن مجيد قول پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را در تفسير آيات قرآن حجت مي داند و براي اقوال صحابه و تابعين مانند ساير مسلمين هيچگونه حجيتي قائل نيست مگر از راه روايت از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جز اينكه بنص خبر متواتر ثقلين قول عترت و اهل بيت را تالي قول پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و مانند آن حجت مي دانند و ازين روي در نقل و اخذ روآيات تفسيري تنها برواياتي كه از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه اهل بيت (عليه السلام) نقل شده اكتفا كرده اند و طبقات خود را بترتيب زيرين بوجود آورده اند.
طبقه اول كساني كه روآيات تفسير را از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه اهل بيت فرا گرفته اند و در اصول خود بطور غير مرتب ثبت كرده بروايت آنها پرداخته اند مانند (35) زراره و محمد بن مسلم و معروف و جرير و امثال ايشان.
طبقه دوم اهل تاءليفاتي اولي تفسير مانند فرات بن ابراهيم و ابوحمزه ثمالي و عياشي و علي بن ابراهيم قمي و نعماني صاحب تفسير، شيوه اين طبقه مانند طبقه چهارم از مفسرين اهل سنت اين بود كه روآيات ماثوره را كه از طبقه اول اخذ كرده بودند با اسناد در تاءليفات خودشان درج مي كردند و از هرگونه اعمال نظر خودداري مي نمودند.
و نظر باينكه زمان دست رسي بائمه اهل بيت (عليه السلام) طولاني بود و تقريبا سيصد سال ادامه داشت طبعا اين دو طبقه ترتب زماني نداشته متداخل بودند و همچنين كساني كه روآيات را با حذف اسناد درج كنند بسيار كم بودند و درين باب بعنوان نمونه تفسير عياشي موجود را بايد نام برد كه يكي از شاگردان عياشي از تاءليف عياشي اسناد روآيات را اختصارا حذف نموده و نسخه او بجاي نسخه عياشي دائر گشته است.
طبقه سوم. طبقه ارباب علوم متفرقه است مانند سيد رضي در تفسير ادبي خود و شيخ طوسي در تفسير كلامي خود كه تفسير تبيان است و صدر المتاءلهين شيرازي در تفاسير فلسفي خود و ميبدي گونابادي در تفسير عرفاني خود و شيخ عبد علي حويزي و سيد هاشم بحراني و فيض كاشاني در تفسير نورالثقلين و برهان و صافي و كساني ميان عده از علوم در تفاسيرشان جمع كرده اند مانند شيخ طبرسي در تفسير مجمع البيان كه از راههاي مختلف لغت و نحو و قرائت و كلام و حديث بحث مي كند.
-
۱۳۸۷/۰۴/۲۳, ۱۰:۱۷ #3
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
علم تفسير و طبقات مفسرين
پس از رحلت پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جمعي از صحابه مانند ابي بن كعب و عبد الله بن مسعود و جابر بن عبدالله و ابوسعيد خدري و عبد الله بن زبير و عبد الله بن عمر و انس و ابوهريره و ابوموسي و از همه معروفتر عبد الله بن عباس بتفسير اشتغال داشتند.
و روش شان در تفسير اين بود كه گاهي آنچه از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در معاني آيات قرآني شنيده بودند در شكل روايت مسند نقل مي كردند اين احاديث از اول تا آخر قرآن جمعا دويست و چهل و چند حديثند كه سند بسياري از آنها ضعيف و متن برخي از آنها منكر است و گاهي تفسير آيات را در صورت اظهار نظر بي اينكه بپيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اسناد دهند القاء مي كردند.
متاءخرين اهل تفسير از اهل سنت اين قسم را نيز جزء روآيات نبوي در تفسير مي شمارند، زيرا صحابه علم قرآن را از مقام رسالت آموخته اند و مستبعد است كه خودشان از خود چيزي گفته باشند.
ولي دليلي قاطع بر اين سخن نيست، علاوه باينكه مقدار زيادي ازين قسم رواياتي است كه در اسباب نزول آيات و قصص تاريخي آنها وارد شده و همچنين در ميان اين روآيات صحابي بسياري از سخنان علماء يهود كه مسلمان شده بودند مانند كعب الاحبار و غيره بدون اسناد يافت مي شود.
و همچنين ابن عباس بيشتر اوقات در معني آيات بشعر تمثل مي كرد چنانكه در روايتي كه از ابن عباس در سؤ الات نافع بن ازرق نقل شده در جواب دويست واندي سؤ ال با شعار عرب متمثل مي شود و سيوطي در كتاب اتقان صد و نود سؤ ال از آنجمله را روايت مي كند و با اينحال رواياتي را كه از مفسرين صحابه رسيده نمي توان روآيات نبوي شمرد و اعمال نظر را از صحابه نفي كرد. و مفسرين صحابه را اهل طبقه اول گرفته اند.
طبقه دوم جماعت تابعين هستند كه شاگردان مفسرين صحابه مي باشند مانند مجاهد و سعيد بن جبيرو و عكرمه و ضحاك و ازين طبقه است حسن بصري و و عطاء بن ابي رباح و عطاء بن ابي مسلم و ابوالعاليه و محمد بن كعب قرظي و قتاده و عطيه و زيد بن اسلم و طاوس يماني.
طبقه سوم شاگردان طبقه دوم مي باشند مانند ربيع بن انس و عبدالرحمن بن زيد بن اسلم و ابوصالح كلبي و نظراء ايشان: و طريقه تابعين در تفسير اين بود كه تفسير آيات را گاهي در شكل روايت از پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يا صحابه نقل مي كردند و گاهي معني آيه را بي اينكه بكسي اسناد دهند، در صورت اظهار نظر ايراد مي كردند، و متاءخرين مفسرين با اين اقوال نيز معامله روآيات نبوي نموده آنها را روايات موقوفه ميشمارند و قدماء مفسرين باين دو طبقه اطلاق ميشود.
طبقه چهارم طبقه اولين مؤ لفين تفسير است مانند سفيان بن عيينه و وكيع بن جراح و شعبة بن حجاج و عبد بن حميد و غير ايشان و از اين طبقه است ابن جرير طبري صاحب تفسير معروف.
طريقه اين طبقه نيز اينگونه بود كه اقوال صحابه و تابعين را در صورت روايتهاي معنعن در تاليفات تفسيري خود وارد مي كردند و از نظر استقلالي خود داري مي نمودند، جز اينكه ابن جرير طبري در تفسير خود گاهي در ترجيح ميان اقوال اظهار نظر مي كند و طبقات متاخرين ازين طائفه شروع مي شود.
طبقه پنجم كساني هستند كه روآيات را با حذف اسناد در تاءليفات خود درج كردند و بمجرد نقل اقوال قناعت نمودند.
بعضي از علماء گفته اند كه اختلال نظم تفسير از همين جا شروع گرديده و اقوال زيادي درين تفاسير بدون مراعات صحت و اعتبار نقل و تشخيص سند بصحابه و تابعين نسبت داده شده و در اثر اين هرج و مرج دخيل بسياري بوجود آمده و اعتبار اقوال متزلزل شده است.
ولي كسيكه با دقت در روآيات معنعن تفسير تدبر نمايد ترديد نخواهد داشت وضع در ميان آنها نيز فراوان است: اقوال متدافع و متناقض بتنها يك صحابي يا تابعي بسيار نسبت داده شده قصص و حكاياتي كه قطعي الكذب است در ميان اين روآيات بسيار ديده مي شود و اسباب نزول و ناسخ و منسوخي كه با سياق آيات وفق نميدهد يكي دو تا نيست كه قابل اغماض باشد و از اينجا است كه امام احمد بن حنبل (كه خود قبل از پيدايش اين طبقه بود) گفته است: سه چيز اصل ندارند: مغازي و ملاحم و روآيات تفسير، و از امام شافعي نقل شده كه از ابن عباس نزديك بصبد حديث فقط ثابت شده است.
طبقه ششم مفسريني هستند كه پس از پيدايش علوم مختلفه و نضج آنها در اسلام بوجود آمدند و متخصصين هر علم از راه فن مخصوص خود بتفسير پرداختند نحوي از راه نحو مانند زجاج و واحدي و ابي حيان كه از راه اعراب آيات بحث نموده اند،: بياني ازر راه بللاغت و فصاحت مانند زمخشري در كشاف، متكلم ار راه كلام مانند فخر رازي در تفسير كبير، عارف از راه عرفان مانند ابن عربي و عبد الرزاق كاشي در تفاسير خودشان، و اخباري از راه نقل اخبار مانند ثعلبي (30) در تفسير خود، وفقيه از راه فقه مانند قربطي (31) در تفسير خود و جمعي نيز تفاسيري مختلط از علوم متفرقه نوشتند مانند تفسير روح البيان و تفسير روح المعاني و تفسير نيشابوري.
خدمت اين طبقه بعالم تفسير اين شد كه فن تفسير را از حالت جمود و ركودي كه در طبقات پنجگانه قبلي داشت بيرون آورده وارد مرحله بحث و نظر نمودند اگر چه كسيكه با نظر انصاف نگاه كند خواهد ديد كه در اغلب بحثها تفسيري اين طبقه نظريات علمي بقرآن تحميل شده و خود آيات قرآني از مضامين خودشان استنطاق نشده اند.
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۱۱/۲۵, ۱۱:۱۷ #4
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۱
- نوشته
- 62
- مورد تشکر
- 65 پست
- حضور
- 2 روز 8 ساعت 4 دقیقه
- دریافت
- 9
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
سلام و عرض ادب
1. آیا روایت یا حدیثی از پیامبر اکرم (ص) وجود دارد که در آن ویژگیهای مفسران بعد از ایشان نقل شده باشد؟
2. آیا تفسیر قرآن به قرآن برای تمامی آیات امکان پذیر نیست؟ چرا؟
3. تفسیرهایی که بر اساس احادیث و روایات انجام میگیرد بر اساس نظر کدامیک از راویان و محدثان است؟ آیا آن راوی یا محدث تمامی نقلهایشان معتبر است؟
با تشکر
قسم به قلم و آنچه می نویسد.
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۱۱/۲۵, ۱۷:۰۹ #5
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۹
- نوشته
- 3,517
- مورد تشکر
- 7,659 پست
- حضور
- 36 روز 23 ساعت 45 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
فرق تأویل و تفسیر
......................
براساس اختلافی كه بین مفسران و صاحبنظران علوم قرآنی، در معنای تأویل و حقیقت تأویل قرآن وجود دارد، دیدگاههای مختلف و گوناگونی در فرق تفسیر و تأویل ابراز شده است[1].جمعی گفتهاند: تفسیر و تأویل به یك معنا است[2]. برخی تفسیر را اعم از تأویل دانستهاند[3]
..........................
چنانكه گذشت، تفسیر قرآن، تبیین مفاد استعمالی آیات كریمه و آشكار نمودن مراد خدای متعال از آن، بر مبنای ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره است. تأویل قرآن طبق آنچه از ظاهر آیات كریمه (آیاتی كه در بر دارنده كاربرد تأویل در مورد قرآن كریم است) و روایات مربوط به آن استفاده گردید، آن قسم از معانی و مصادیق آیات كریمه است كه جز خدای متعال و راسخان در علم (نبی اكرم «ص» و ائمه اطهار «ع») كسی آن را نمیداند و فهمیدن آن بر مبنای ادبیات عرب و اصول محاوره میسر نیست.
بر اساس این بیان، معارف قرآن كریم به دو بخش قسمت میشود: 1. معارفی كه فهمیدن آن بر مبنای ادبیات عرب و اصول محاوره برای همگان میسر است، و در روایات از آن به «ظاهر قرآن » و «ظهْر قرآن» تعبیر شده است؛ 2. معارفی كه بر مبنای ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره دانستن آن میسر نیست برای پی بردن به آن، راهی جز مراجعه به راسخان در علم وجود ندارد. و در روایات از آن به «باطن قرآن» و «بطن قرآن» یاد شده است. بخش «اوْل» در قلمرو تفسیر قرار میگیرد و بخش دوم محدوده تأویل است[13].
متن کامل در
http://www.andisheqom.com/Files/qura...l=4&subid=3726
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
یک آدرس مهم : آدرس عکسهای متحرک و زیبا برای وبلاگها
http://www.askquran.ir/group225-discussion2066.html
-
۱۳۹۱/۱۱/۲۵, ۱۷:۱۶ #6
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۹
- نوشته
- 3,517
- مورد تشکر
- 7,659 پست
- حضور
- 36 روز 23 ساعت 45 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
تفسیر قرآن
تفسیر در لغت یعنی نقاب از چهرهٔ چیزی برگرفتن.[۱]
محمدحسین طباطبائی: «تفسیر عبارت است از بیان کردن معنای آیههای قرآن، روشن کردن و پردهبرداری از اهداف و مفاهیم آیهها.»[۲] از این جملهٔ محمدحسین طباطبایی در کتاب شناخت قرآن و دانشنامهٔ رشد چنین نتیجه گیری شده است : «بنابر این تفسیر به معنای برداشتن پرده ابهام و نشان دادن معنای باطنی و درونی الفاظی است که در نگاه اول به دست نمیآید. از این رو تکیه بر معنای ظاهری آیات را تفسیر نمینامند.» و نیز آمده:«تفسیر یعنی روشن ساختن مفهوم آیات قرآن مجید، و واضح کردن منظور پروردگار.»[۳][۴]
ظاهر و بطون قرآن
قرآن دو دسته منظور دارد: یک ظاهر (یعنی منظوری که واضح است) و بسیاری بطون[۵] (یعنی منظورهایی که واضح نیست)[۶]
به گفتهٔ روایات و عالمان حدیث، بطون قرآن شدیداً گسترده و ناشناختهاند.
- در قرآن: «وَ ما یَعلَمُ تأویلَهُ الّی الله و الرّاسخون فی العلم»
- در کلام پیامبر اسلام: «لا تُحصی عَجائبُه و لا تُبلی غرائبه» یعنی شگفتیهای قرآن هرگز تمام نمیشود و نوآوریهای آن به کهنگی نمیگراید
- در حدیث: «قرآن هفتاد بطن دارد»
- ابن عبّاس: القرآن یُفَسِّرُهُ الزَّمان
- مکارم شیرازی: قرآن تراوشی از کلام و علم و ذات نامتناهی خداست. که نمیتوان تمام جنبههای آن را آشکار کرد.[۷]
گفته شده قرآن مفاهیمی دارد که از ظاهر آن قابل فهم نیست. بیان این منظورها را تاویل میگویند. تاویل در لغت یعنی «بازگرداندن چیزی به مصداق آن».[۸] مصداق یعنی معادل خارجی یا واقعی مفهومی در ذهن یا لغتی در زبان[۹]. در اینجا بازگرداندن یعنی آشکار کردن رابطهای که وجود دارد، امّا آشکار نیست. در قرآن آمده که کسی تاویل قرآن را نمیداند بجز خدا و رسوخ کنندگان در علم.(یا تنها خداوند و بس)
هدف تفسیر
هدف تفسیر تلاش برای پرده برداشتن از بعضی منظورها و رسیدن به بعضی تاویل هاست. یعنی هدف تفسیر یا بالاترین حدّ آن، تاویل است.
ادامه در
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%...B1%D8%A2%D9%86
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
یک آدرس مهم : آدرس عکسهای متحرک و زیبا برای وبلاگها
http://www.askquran.ir/group225-discussion2066.html
-
تشکر
-
۱۳۹۱/۱۱/۲۵, ۱۷:۲۴ #7
- تاریخ عضویت
شهريور ۱۳۸۹
- نوشته
- 3,517
- مورد تشکر
- 7,659 پست
- حضور
- 36 روز 23 ساعت 45 دقیقه
- دریافت
- 6
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
«وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ».[1]
(و كسي تأويل متشابه را جز خدا نميداند و ريشهداران در علم ميگويند به قرآن ايمان آوردهايم چرا كه هر يك از آنها (محكم و متشابه) از نزد پروردگارمان ميباشد، و جز صاحبانِ عقل عاري از شهوت به آن متذكر نميشوند، پروردگارا دلهايمان را منحرف ننما بعد از آنكه رهنمايمان كردي، و از پيشگاه خود، به ما رحمتي ـ بيحد و حصر و غيرقابل وصف ـ بخش، چرا كه فقط تو يگانه بخشندهاي).
[1] . آل عمران/ 78
http://www.andisheqom.com/Files/qura...l=4&subid=3854
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها والسر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
یک آدرس مهم : آدرس عکسهای متحرک و زیبا برای وبلاگها
http://www.askquran.ir/group225-discussion2066.html
-
۱۳۹۱/۱۲/۰۳, ۲۱:۱۰ #8
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۹۰
- نوشته
- 177
- مورد تشکر
- 80 پست
- حضور
- 1 روز 21 ساعت 23 دقیقه
- دریافت
- 2
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
به نام خدا
از آیه ی - اگر قران از طرف خدا بود در آن اختلاف زیادی دیده می شد - چند نتیجه بدست میاد اول پیامبر ماهیتا بشر است و علم او در قبل از بعثت در مورد قران صفر بوده است
دوم پیامبر قادر نیست کلامی چون قران بیاورد چون علم پیامبر کمتر از خدا است سوم پیامبر مجهولات زیادی دارد
و مهمترین نکته این است که ماهیت قران بدون اختلاف است و این فرق می کند با اختلافاتی که بین مردم وجود دارد
وجود اختلاف بین مردم ناشی از جهل است و ارتباطی به قران ندارد
حال سوالی که مطرح است این است که آیا بعد از نزول یک آیه پیامبر تفسیر آن را می دانست مسلم است که نه چون تبیین قرآن با خداست و اگر خدا از مفهوم آیه پیامبر را مطلع نکند پیامبر قادر نخواهد بود مفهوم آن آیه را بیان کند
سوال بعد این است که آیا پیامبر در فهم قران عجله می کرد جواب بله پیامبر در فهم قرآن عجله می کرد و خدا نهی کرد
اینحا به تفاوت قرائت با تفسیر و تبیین پی می بریم قرائت همان الفاظ آیه است که پیامبر دریافت می کند اما تبیین یا تفسیر دو مرحله دارد مرحله اول قبل از نزول وحی است و مرحله دوم با نزول وحی است
مرحله اول پیامبر سعی دارد قبل از وحی مفهوم آیه را بفهمد و خدا نهی می کند چون پیامبر در موردآیه علمی ندارد به ناچار نمی تواند واقع مطلب را بفهمد مرحله دوم وحی است
وحی یعنی رسیدن مفهوم آیه به پیامبر این مرحله به این شکل است که پیامبر به قرائت آیات می پردازد و از فرامین قرائت پیروی می کند تا مفهوم آیه برایش آشکار شود
بعضی ها فکر می کنند چون پیامبر به عنوان تبیین کننده قران به مردم معرفی شده است به این معنی است که پیامبر تفسیر کل قران را می داند در حالی که آیات قران چنین پنداری را تایید نمی کند این مرحله قبل از وحی تبیینی است مثلا اگر از پیامبر سوال شود که تعداد اصحاب کهف چند نفرند نمی داند
خب حال سوال دیگری مطرح می شود که آیا خدا تفسیر کل قران را برای پیامبر وحی کرد
از تاریخ بدست میاد که پیامبر تفسیری از آیات نداشته است بلکه گفتار پیامبر دعوت به کارهای خوب و نهی از کارهای بد بوده است. تعالیم اخلاقی که از قرائت قران می فهمید
حال سوال این است که آیا تفسیر چیست تفسیر به معنی شرح مطلبی است که به صورت خلاصه بیان شده است
کاری که پیامبر انجام نداد چون تفسیر نیاز به علم دارد و تنها خدا می داند که چیست
خدا با علم خود قران را نازل کرد علمی که در پیامبر نبود و الا اگر پیامبر چنین علمی داشت می گفتند پیامبر قران را سروده است
این یک حقیقت است که پیامبر در سرودن قران ناتوان بود و علت ناتوانیش نداشتن علم قران بوده است
چرا پیامبر قران را تفسیر نکرد چون خواست خدا این بود
باز سوال این است که تفاوت تفسیر با تاویل چیست جواب آیاتی که نیاز به تفسیر دارد ظاهر آیه تغییر نکرده است و کلمات همان معنا را دارد
اما تاویل ظاهر آیه تغییر کرده است مانند خواب یوسف و فرعون که مفاهیمی در قالب تغییر یافته به آنها در خواب داده شد در حالی که خواب ابراهیم مفاهیم همانطور که در بیداری بود داده شد ابراهیم در خواب دید که اسماعیل را ذبح می کند این نیاز به تاویل ندارد اما خواب یوسف دارای تاویل است و خواب فرعون و ساقی و نانوای فرعون مصر
در این خوابها اسامی تغییر یافتند مثلا خواب یازده ستاره به معنی یازده برادر تاویل می شود
همانطور که می دانیم قران سوره یوسف را پاسخ سوالات می داند که یکی از پاسخ ها پاسخ مفهوم تاویل است
آیه 7 سوره آل عمران می گوید آیاتی متشابه است که تاویلش را خدا می داند
بر اساس این آیه و آیه دیگری از قران آیاتی در قران است که نیاز به تاویل دارد و این به این معناست کلماتی از قران به صورت تغییر یافته نازل شده اند و یا به صورت حروف مقطعه در آمده اند حال سوال این می شود چه هدفی از به کار بردن این فن در قران بوده است اگر قرار باشد به پیامبر وحی شود که این آیات یعنی چه چه نیازی به این است که اصولا آیات متشابه و حروف مقطعه نوشته شود بهتر بود که به صورت متشابه نباشد همه آیات محکم باشد و فقط نیاز به تفسیر داشته باشد
مهمترین بحث همین است که چرا آیاتی از قران متشابه است و نیاز به تاویل دارد
هدفی در کار بوده است اولین هدف غیب شدن قران از دید اشخاص است غیب به این معنی است که هیچ شخصی از مفهوم واقعی چنین آیاتی خبر دارد نشود
سوال این است تا کی جوابش مشخص نیست چون قران دارای سرانجامی با مردم جهان است بر خلاف پیامبران قبلی که محدود به محل محدودی می شوند قران بر همه جهانیان نازل شد
و همه مردم جهان نه فقط عربستان اگر قران به آنها برسد مشمول بشارت ها و انذارها می شوند قوم و امت نیز به محموعه کل انسانها تا زمانی معین و اجل معین می شود قران دارای اجلی معین برای کل بشر است برخلاف گذشته که در زمان پیامبرشان اجل فرا می رسید در مورد قران اجل بعدا میرسد
در زمان موسی فرعون غرق شد از زمان عیسی برنامه خدا تغییر کرد و عذابی چون نابودی فرعون یا قوم لوط نازل نشد
اما قران وعده عذاب داده است که اجرایی نشد علت چیست علت آن است که وعده عذاب در قران دارای تاریخ است و تاریخش هنوز نیامده است
نکته مهم دیگر
قران هیچ وابستگی ای به پیامبر ندارد زیرا قران کتابی است که بر مردم نازل شده است و به مردم وحی می شود
نزول قران بر مردم از زمان آغاز نزول تا به امروز ادامه دارد و مردم نیز شامل همه مردم جهان می شود و اکنون همه مردم جهان مشمول دعوت و انذارها بشارت های قران هستند و برای جهان اجلی در نظر گرفته شده است و اجل نیز همانطور که می دانید منظور زمانی مشخص است که علمش در دست خدا است
دید محدود در مورد قران به علت عدم توجه به آیات متشابه است آیاتی که تاویلش مربوط به قرن ها بعد است مسلم است که خدا تفسیر و تاویل را در اختیار پیامبر قرار نداد چون تاویل وقوع رویداد است نه بیان تئوری وار یک مطلب
چنان که وقتی یازده برادر و یعقوب و دیگری بر یوسف سجده کردند یوسف گفت این رویداد تاویل خواب من است یا 7 سال باران و 7 سال خشک سالی تاویل خواب فرعون است
بنا براین تاویل اتفاقات است نه بیانات کلامی
حال سوال این است که اگر خدا تفسیر و تاویل قران را به پیامبر نداد چون هنوز رویدادهای مربوطه اتفاق نیفتاده و منطقا قابل بیان نبود ایا مفسران می توانند قران را تفسیر کنند
جواب نه چون خدا می گوید پیامبر در بیان قران عجله نکن یعنی بدون وحی قران را تفسیر و تاویل نکنید و ممنوع است
حال چه حکمی بر تفسیر و تاویل کنندگان صادر می شود چون تفسیرشان بدون وحی نادرست است جوابش معلوم است علمی به قران ندارند و بافته هایشان در مورد مفهوم قران خلاف واقع و باطل است
چگونه می شود پیامبر هم مبین باشد و هم چون تاویل قران اتفاق نیفتاده است نتواند مبین باشد آیا این تناقض نیست
از یک طرف عقلا تاویل رویداد است و از طرف دیگر تفسیری از پیامبر وجود ندارد چگونه این تناقض قابل حل است
جواب این همان جایی است که فقط باید سکوت کرد و از متشابهات قران است سکوت عمل راسخون در علم است و تاویل عمل فی قلوبهم زیغ
اگر تاویلش اتفاق افتاد باید پیروی کرد .
-
۱۳۹۱/۱۲/۰۵, ۱۲:۴۴ #9
- تاریخ عضویت
بهمن ۱۳۹۱
- نوشته
- 62
- مورد تشکر
- 65 پست
- حضور
- 2 روز 8 ساعت 4 دقیقه
- دریافت
- 9
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
-
تشکرها 3
-
۱۳۹۱/۱۲/۰۶, ۱۷:۵۶ #10
- تاریخ عضویت
مرداد ۱۳۹۰
- نوشته
- 177
- مورد تشکر
- 80 پست
- حضور
- 1 روز 21 ساعت 23 دقیقه
- دریافت
- 2
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
سلام
فعلا در مورد پیامبر من مطلبم را ارئه دادم و از طریق قرآن اثبات کردم که پیامبر در آوردن مثل قرآن ناتوان بوده است و در این مورد حداقل خدا یکتا و بی مثال است
و ثابت کردم که اگر خدا به پیامبر وحی نکند ایشان از تفسیر قرآن ناتوان است
لاجرم بعد از پیامبر نیز همین رویه وجود دارد یعنی ناتوانی کل بشر از تفسیر قرآن
مطلبی که شما نوشتید پرش از زمین به آسمان است و هیچ دلیل قرآنی حداقل برای تایید وجود ندارد
اتفاقا آنچه من نوشتم چون قرآنی است درست است و مطلب شما قابل اثبات نیست چون غیر قرآنی است
ممکن است افرادی در طول تاریخ اسلام تفاسیری داده باشند اما این تفاسیر نیازمند وحی است ممکن است بگویی به پیامبر و امامان وحی می شده است در مورد وحی به پیامبر نوشتم که وحی لازمه اش ابلاغ است و علت این که وحی تبیینی به پیامبر نشده است چون تفسیری از پیامبر وجود ندارد
به دو دلیل خدا به پیامبر وحی نکرد اول چون به سرنوشت سخنان عیسی دچار می شد سخنان عیسی را تحریف کردند و در مورد پیامبر اسلام نیز به علت وجود اختلاف و موجود شدن گروهها و فرق این تحریف اجتناب ناپذیر است و سخنان پیامبر دچار و تحریف و ابداع شده است
یعنی دو آفت از طرف فرق بر سر سخنان پیامبر آمده است و سخنان ایشان را از مکدر کرده است اول حدیث سازی دوم حدیث خراب کنی
این افترا به خداست که خلاف حرف خود اقدام کند او گفته ما قران را بر تو نازل کردیم تا آن چه بر مردم نازل شده است را تبیین کنی و تو را رسول جهانیان قرار دادیم تا دین اسلام را بر همه ادیان پیروز گردانیم و این سخن خدا اتفاق نیفتاد نه تبیین قران را بر پیامبر وحی کرد نه دین اسلام را بر ادیان پیروز کرد
این سخن که خداوند امامان را بر انگیخت تا قران را تبیین کنند نیز درست نیست به همان دلایل بالا
و از طرفی خدا نگفته او کسی است که امامان را فرستاد با هدایت و دین حق تا تا پیروز گرداند دین حق را با امامان ودین حق همراهشان گر چه مشرکان کراهت داشته باشند
بلکه گفته است او کسی است که رسولش را فرستاد با هدایت و دین حق تا او دینش را بر جهانیان پیروز گرداند
در این مورد هم نوشتم که سخن گفتن بدون ارائه سند تخم پاشیدن در زمین مرده و سختی است که هیچ ثمری ندارد
سخن باید با ارائه دلیل و مستندات باشد و سخنگو قادر باشد از سخن خود با دلایل محکم تاریخی و عقلی و با استفاده از قران ثابت کند
مثلا کسی که می گوید پیامبر قران را تبیین کرد باید تبیین را بیاورد و نشان دهد این تبیین قران است و بنگر بر جهان و ببین چگونه خدا توسط رسولش و دین حق و هدایتش همه دین های عالم را از بین برد و دین حق را حاکم کرد
نمی شه همینطور هوایی دهان باز کرد و سخنی اثبات نشده را بیان نمود
بقول معروف باید 100 بار گز کرد و بعد پاره کرد
متاسفانه حکایت دین ها همه دین ها و اسلام هم به جز قران شده سخن بی دلیل
سخن باید علمی باشد عقلی باشد بتواند با تاریخ قابل اثبات شود و دارای دلیل منطق و سند باشد
بخصوص پیشرفت علم نتواند آن را محکوم کند
در 1000 سال قبل کسی نمیدانست برق وجود دارد حالا برق وجود دارد این علم است قابل انکار نیست پیشرفت های علمی خیال نیست واقعیت است پس علم جدید نباید با سخن دین داران منافاتی داشته باشد اگر منافات داشت سخن دین دار باطل است نه علم
اگر بگویی علم تغییر می کند باز هم اشتباه می کنی علمی که در حال استفاده است چرا باید خیال باشد اینترنت تلویزیون و اتومبیل خیال نیست واقعیتی است که علم است
در جنگ ها ی قدیم از شمشیر استفاده می کرده اند اما امروز تفنگ و موشک و اینها علم است و غیر قابل انکار
بنا بر این در احادیث امامان و پیامبران اگر چنین احادیثی وجود دارد معلوم می شود خدا قرآن را به پیامبر و به گمان شما به امامان وحی تبیینی کرده است
وقتی احادیث سخنانی است شبیه سعدی و یا سایر سخنوران و ادبیات بیش نیست چرا نامش را وحی می گذاریم
سخنی را ما می توانیم حدیث و وحی بدانیم که فوق العاده باشد و الا پند های اخلاقی و سخنان نغز و زیبا چه در قالب شعر و چه در قالب نثر بسیار گفته شده است
از حمله پیامبر گفت من از دنیا دوست می دارم سه چیز عطرو تسبیح و زنان با تمیز
تمام احادیث ریشه قرانی دارد اگر هم ریشه قرانی نداشته باشد سخن حکیمانه است مانند لقمان که گقت پسرم صدایت را بلند نکن که صدای خران بسیار بلند است
این سخن است که لقمان گفته است سخنان پیامبر و امامان و حکیمان نیز همین است که نشان می دهد همه بشر هستند و تنها خدا احد است و بس
وقتی در حوزه دین سخن می گوییم سخن از اعجاز است نه سخنان حکیمانه که سایر افراد بشر ادیبان و شعرا نیز قادر به آفرینش سخن زیبا هستند
دین اعجاز است و خدا آیات را می فرستد اگر بشر بتواند آیات را درست کند تمام دین زیر سوال می رود و پیامبر خود عامل آیات می شود
از این لحاظ قران کتابی است که پیامبر قادر به آوردنش نیست سایر معجزات نیز همین است
قران اگر بر زبان پیامبر جاری می شد دلیلی بر این نیست که پیامبر به اذن خدا قران را می سازد بلکه آیات توسط خدا ساخته می شود و پیامبر بر مردم قرائت می کند
عیسی نیز مرده را زنده می کرد این روح حیات که بر قالب پیکرمرده وارد می شد روح خدا بود نه روح عیسی
که شاعر می گه فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
این اشتباه است که بعد از زنده شدن مرده خدا را حذف کنیم و بگویی عیسی چنین کرد
و بعد از قرائت قران بگوییم خدا قدرتی به بنده اش داد که قران را بسازد
این ها همه ناشی از کم علمی و کم علمی ناشی از مفهومی نخواندن قران است
بله قران بر زبان پیامبر جاری می شد موسی با عصایش رود نیل را می شکافت عیسی مرده را زنده می کرد اما کار انجام شده توسط خدا بود
آنجا دم عیسی یا عصای موسی و اینحا زبان پیامبر اما واقعیت نادیده فعل خدای احد است
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری