جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: اگر صفات خداوند را از اوسلب کنيم آيا بازهم خداوندمعنايي پيدا مي کند ؟
-
۱۳۸۷/۰۴/۳۰, ۱۱:۰۲ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
اگر صفات خداوند را از اوسلب کنيم آيا بازهم خداوندمعنايي پيدا مي کند ؟
به نام خدا
اگر صفات خداوند را با توجه به قائم به ذات بودن خداوند از خداوند سلب کنیم آیا باز هم خداوند معنائی پیدا میکند؟
توضیحات اسما و صفات خداوند عین ذات خداوند است (واحد است)
ویرایش توسط همکار مدیر سایت : ۱۳۸۹/۰۴/۰۹ در ساعت ۲۱:۵۲
-
۱۳۸۷/۰۴/۳۰, ۱۱:۱۹ #2
درك صفات الهى
پرسش اصلى آن است كه: آيا عقل بشرى قادر است كه بفهمد ذات خداوند، داراى چه صفاتى است؟ چه صفاتى لايق و شايسته ذات او است و چه صفاتى اينطور نيست؟ چرا عقل قادر به درك اوصاف الهى نيست و هر چه در اين زمينه بگويد يا براى خويش ترسيم كند، رجماً بالغيب است؟
متكلمان به اين پرسش، پاسخهاى گوناگونى دادهاند كه در اين مجال اندك، نمىتوان به نقد و بررسى آنها پرداخت. از آنجا كه سخن علامه طباطبايى در اين ميان، نظرى تكامليافته و متقن است، به تحليل ديدگاه ايشان در پاسخدهى به اين پرسش اساسى، اكتفا مىكنيم.
عقل بشرى، قادر است اوصاف خداوند را دريافته و علاوه بر درك آن، به بررسى آن نيز بپردازد؛ زيرا اگر عقل ما چيزهايى از قبيل علم، قدرت، حيات و ... را براى خداىتعالى اثبات مىكند، يا موجودات را مستند به وى مىداند و يا صفات فعلى از قبيل رحمت، مغفرت، رزق و انعام، هدايت و غير آن را براى او قائل مىشود؛ همه از اين جهت است كه در خود، نمونهاى از آن كمالات را سراغ دارد. نيز از آنجا كه معطى كمال، محال است كه فاقد آن كمال باشد؛ وجود چنين اوصاف كماليهاى در مخلوقات، نشانه آن است كه مبدأ و منشأ اصلى موجودات (خداوند) داراى آن كمالات است. در عين حال ادعا نمىكنيم كه عقل به كنه ذات و صفات خداوند احاطه دارد؛ بلكه اعتراف مىكنيم آنچه را كه ما با عقل خود، براى او اثبات و توصيف مىكنيم، غير از آن است كه در خداى تعالى است؛ مثلاً علمى كه ما براى خدا اثبات و او را بدان توصيف مىكنيم - از آنجايى كه ما خود محدود هستيم - محدود است؛ در حالى كه خداى متعال بزرگتر و برتر از آن است كه حدى، او را در خود محدود سازد. اين مفاهيم، آينههاى محدودى است كه نمىتواند وجود بىكران پروردگار را منعكس سازد. اما اين امر، باعث نمىشود كه تشخيص عقل را در اين باره معتبر ندانيم. عقل ما قادر به ادراك صفات هست؛ ولى به اندازه و حد توانايى عقل بشر. در مَثَل انسان در شناخت خداوند سبحان، مثل كسى است كه دو دست خويش را به آب دريا نزديك كند و بخواهد از آن بنوشد؛ او فقط مىخواهد خود را سيراب سازد و ابداً مقدار برايش مطرح نيست و نمىتواند بيشتر از اندازه دو دستش از دريا آب بردارد». طباطبايى، سيدمحمدحسين، مجموعه رسائل، ص 227.
نظرات شخصی نگارنده به صورت *نظرشخصی*درج میشوند .
سایر جوابیه ها رونوشتی است از بانک سوالات نشریه الکترونیکی "پرسمان" به آدرس:
http://porseman.org/q/
-
۱۳۸۷/۰۴/۳۰, ۱۱:۱۹ #3
صفات سلبى خدا
ما به اندازه فهم و عقل خود، اوصاف خداوند را مىفهميم؛ اما براى آن كه اين مفاهيم نسبت به خداوند متعال، معانى حقيقى و برتر از فهم ما را داشته باشد؛ از صفات سلبى استفاده كرده، نقصان فهم خود را نسبت به اوصاف الهى جبران مىكنيم و در عين اين كه مىگوييم: خدا عالم، قادر و حىّ است؛ اضافه مىكنيم كه خداوند در وصف نمىگنجد و بزرگتر از آن است كه در چارديوارى اوصاف و تحديدات ما، محصور گردد و اين خود ما را به حقيقت امر نزديك مىسازد. الميزان، ج 8، ص 57 و ج 6، ص 102 - 100؛ مجموعه رسائل، صص 224 - 226 و اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 125 و ... .
بر اين اساس ما معتقديم: اين مفاهيم، از جنس همان معانى و مفاهيمى است كه درك و تعقّل مىكنيم و آنگونه كه برخى مدعى شدهاند كه تمامى اين اوصاف و اسماى الهى، مجازهاى مفرد يا استعارههاى تمثيلىاند، قبول نداريم؛ زيرا مثلاً ما از دو جمله «زيد دانست» و «خداوند دانست»، يك چيز مىفهميم و آن، روشن بودن معلوم نزد عالم است. چيزى كه هست، ما مىدانيم آگاهى و علم «زيد» فقط به واسطه صورت ذهنى است كه نزد او است و چنين صورتى براى خداوند ممتنع است؛ زيرا در آنجا ذهنى نيست. اما اين ويژگى مربوط به «مصداق» علم است و موجب دگرگونى مفهوم نمىشود. بنابراين، مفهوم، يك مفهوم است و ويژگىهاى مصداقى دخالتى در مفهوم ندارد. پس ضابطه عمومى در تبيين صفات خداوند آن است كه مفاهيم آنها را از ويژگىهاى مصداقى و به عبارت ديگر، از ابعاد عدمى و نقص به واسطه صفات سلبى، خالى سازيم. در اين باره نگا: طباطبايى، سيدمحمدحسين، رسائل توحيدى، ترجمه و تحقيق على شيروانى، صص 54 و 55.
نتيجه آن كه: ما از صفات خدا، همان معانى را مىفهميم كه از صفات انسان در مىيابيم و چنان كه عقل قادر است آن صفات را در مورد انسان درك كند، در باب صفات خداوند متعال نيز قادر به چنين دركى است. منتها به دليل تفاوت درجه در مصداق ميان انسان و خداوند، شائبه نقص در صفات خداوند، به وجود مىآيد كه ما به كمك صفات سلبى، اين شبهه را از بين مىبريم. بدينوسيله با كمك از صفات ايجابى و سلبى، علاوه بر آن كه دگرگونى در مفهوم ايجاد نمىكنيم؛ بلكه آن را به مصداق حقيقى و واقعى رهنمون مىسازيم و مىگوييم: خداوند موجود است؛ ولى نه وجودى مانند مخلوقات؛ خدا علم دارد، اما نه مثل علم موجودات؛ قدرت دارد، نه از اين قدرتها؛ حيات دارد، نه از اين حياتها و ... . نگا: اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، صص 105 - 11
نظرات شخصی نگارنده به صورت *نظرشخصی*درج میشوند .
سایر جوابیه ها رونوشتی است از بانک سوالات نشریه الکترونیکی "پرسمان" به آدرس:
http://porseman.org/q/
-
۱۳۸۷/۰۴/۳۰, ۱۱:۲۰ #4
صفات خداي سبحان بر دو قسم است: ثبوتي و سلبي. صفات ثبوتي صفاتي است كه خداوند به آنها متصف ميشود، مانند: علم، قدرت، حيات و ... اما صفات سلبي صفاتي است كه ذات اقدس باري تعالي منزه از آنهاست و هرگز به آنها متصف نميشود، مثل: جهل، ضعف، مرگ و ... .
در اصطلاح، به دسته اول «صفات جمال» گفته ميشود؛ زيرا اين صفات بيانگر زيباييها و كمالهاي ذات اقدس اوست. اما دسته دوم به «صفات جلال» موسوم است، از آن جهت كه خداي ذوالجلال اجل از آن است كه به آنها متصف شود.
آنچه ذكر شد، تفسير مشهور صفات جمال و جلال است. تفسير ديگر صفات جمال و جلال اين است: اوصاف مهرآميز خداي سبحان صفات جمال است و صفات قهرآميز او صفات جلال. و به عبارت ديگر: جمال او مايه رحمت، مغفرت، عفو و مانند آن است و جلال او پايه قهر، عذاب، انتقام و نظاير آن.
صفات جمال و جلال به معناي اخير، گرچه در مقابل يكديگر است، ليكن در مورد خداي سبحان، جمالي كه مقابل دارد جمال مقيد است، نه جمال مطلق؛ چون جمال مطلق همتاي رحمت مطلقه «رحمانيّه» و همسان هدايت مطلق است كه هيچ امر وجودي ديگر در مقابل آنها قرار نميگيرد بلكه مقابل آن، عدم مطلق است نه عدم ملكه. بر اين اساس، ذات اقدس باري تعالي جمال محض بوده، همه كارهاي او جميل است.
آية الله جوادي آملي،حماسه و عرفان
به نقل از سايت تبيان
نظرات شخصی نگارنده به صورت *نظرشخصی*درج میشوند .
سایر جوابیه ها رونوشتی است از بانک سوالات نشریه الکترونیکی "پرسمان" به آدرس:
http://porseman.org/q/
-
۱۳۸۷/۰۴/۳۰, ۱۱:۲۰ #5
دلايل اثبات صفات خداوندپاسخ :فلاسفه و متكلمان، براى اثبات صفات كمالى خداوند، دلايلى را ذكر كردهاند؛ اين دلايل از دو راه ممكن است:
1. از راه مخلوقات كه آينه صفات الهىاند؛
2. از راه ذات حق تعالى.
</b>راه اول:
الف) راه فلسفى: مخلوقات و موجودات جهان هستى، داراى كمالاتىاند ما در مخلوقات، علم، قدرت، حيات، اراده و... را تشخيص مىدهيم. بر اساس قانون علت و معلول، مخلوقات همگى معلول حق تعالى هستند و معطى يك كمال، نمىتواند خود فاقد آن كمال باشد. پس مبدأ و منشأ آن كمالات، خود داراى آن كمالات و صفات است و موجودى عالم، قادر، حى، مريد و... است و چون او علت العلل است، اين كمالات را به نحو اكمل از مخلوقات دارد.
ب) راه كلامى: نظام موجود نشان مىدهد كه جهان، از راه تصادف ساخته نشده است و موجودى صاحب اراده و علم و تدبير، نظام جهان را به وجود آورده است؛ زيرا چنانچه پروفسور كانكين مىگويد: «احتمال پيدايش زندگى بر اساس تصادفات، به همان اندازه بعيد است كه فكر كنيم در اثر انفجارى در يك چاپخانه، يك كتاب قطور لغت به صورت الفبا به وجود آيد!!»، </i>(علم و ايمان در گفتگو با دانشمندان، ص 94). پس خداوند، صاحب اراده، و علم و تدبير است كه نظام جهان را پىريزى كرده است. هم چنين خداوند، قادر است، زيرا اگر قدرت نداشت، نمىتوانست آفرينش اين جهان را انجام دهد. همچنين او داراى حيات است؛ زيرا حيات و زندگانى، يعنى موجود زنده صاحب درك و علم و قدرت.
راه دوم:
در فلسفه (فلسفه صدرايى) اثبات شده كه حق تعالى وجود و واقعيت محض و بسيط است (در برهان فطرت اثبات شد كه او بى نياز مطلق و قادر محض است) كمال و صفات كمالى، مساوى با وجود است. پس ذات حق تعالى - كه وجود و واقعيت محض است - منشأ تمامى كمالات است و خداوند متعال، كمال محض است كه هيچ نقص و عيبى در او راه ندارد. اين راه را در چند عبارت مىتوان خلاصه كرد:
1. حق تعالى وجود و واقعيت محض است؛
2. كمال مساوى با وجود است؛ مثلاً فرق انسان عالم با انسان جاهل، در اين است كه در عالم صفت كمالى علم موجود است و در جاهل چنين صفتى وجود ندارد. همچنين صفات انسان زنده، با انسان مرده يا انسان توانا با انسان عاجز و يا انسان با اراده و انسان بى اراده در اين است كه آنان، داراى كمال قدرت، حيات و اراده هستند و اينها فاقد اين كمالاتاند؛ يعنى، در دسته اول، اين كمالات وجود دارد و در دسته دوم، اين كمالات مفقود و معدوم است.
3. ذات حق تعالى چون وجود و واقعيت محض است، منشأ تمامى كمالات است؛ زيرا امكان ندارد كسى تمام وجود و واقعيت را داشته باشد و كمالى را - كه بخشى از وجود است - نداشته باشد. پس خداوند تعالى، داراى همه صفات كمالى و كمال محض است و از هر عيب و نقصى مبرا است. براى مطالعه بيشتر ر.ك: 1. اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5، ص 176 و 177. 2. خدمات متقابل اسلام و ايران، استاد شهيد مطهرى، ص 231. 3. خدا را چگونه بشناسيم، آيتالله ناصر مكارم شيرازى.
نظرات شخصی نگارنده به صورت *نظرشخصی*درج میشوند .
سایر جوابیه ها رونوشتی است از بانک سوالات نشریه الکترونیکی "پرسمان" به آدرس:
http://porseman.org/q/
-
۱۳۸۷/۰۴/۳۰, ۱۱:۲۳ #6
يعني انساني كه متناهي و محصور در زمان و مكان و متغير است چگونه اوصاف موجود نامتناهي و خارج از افق زمان و مكان را ادراك مي كند؟
در اين جا سه جواب اساسي داده شده.
برخي با استناد به ظواهر برخي آيات و روايات گفته اند معناي اوصاف در خداوند متعال مانند معناي اوصاف در انسان ها است
. لهذا اوصافي مثل علم و غم و شادي و غضب در خداوند مثل وجود اينها در انسان است كه اين گروه به اصطلاح مشبهه هستند كه مي گويند اوصاف در خداوند متعال شبيه اوصاف در انسان است در حالي كه مقام ربوبي و واجب الوجود نامتناهي از هر گونه مشابهت و مماثلت با موجودات امكاني منزه است و اين يك نظريه افراطي است.
در مقابل برخي راه تفريط را پيش گرفته اند. اين عده به دليل آنكه نتوانسته اند تفسير مناسبي از وجود اوصاف در خداوند متعال ارائه كنند به نحوي كه به تشبيه نينجامد، مطلقا قدرت انسان را بر شناختن اوصاف خداوند نفي كرده اند و گفته اند عقل در شناخت خدا و اوصافش معطل و ناتوان است كه معروف به مسلك تعطيل است.
ليكن در اين بين نظريه سومي وجود دارد كه راهي است متعادل در ميان افراط و تفريط كه مختار بسياري از متكلمان و فلاسفه مسلمان و بعضي از دانشمندان بزرگ مسيحي و موافق عقل و مورد تأييد پيشوايان معصوم عليهم السلام است كه براي روشن شدن اين مبنا ذكر دو مقدمه ضروري است.
الف- مفاهيمي را كه ما به كار مي بريم دو گونه هستند
. بعضي مفاهيم صدقشان بر همه افراد و مصاديقشان به يك نحو است كم و زياد شدت و ضعف در انطباق آن مفهوم بر مصاديقش معنا ندارد مثلا مفهوم منطقي كلمه انسان بر همه انسان هاي عالم به يك نحو صدق مي كند و اينگونه نيست كه انساني حيوان ناطقتر از انسان ديگر باشد كه در اصطلاح به اين مفاهيم متواطي مي گويند.
دسته ديگر مفاهيم، مفاهيمي هستند كه در صدق بر افرادشان تفاوت دارند مثل مفهوم نور كه هم بر نور شمع صدق مي كند و هم بر نور خورشيد. لكن صدقش بر نور خورشيد قوي تر از صدقش بر نور شمع است كه اصطلاحا مشكك ناميده مي شوند. نكته مهم در اين مقدمه اين است كه اختلاف مصاديق يك مفهوم باعث تفاوت مفهوم نمي شود. لهذا معنا و مفهوم نور در تمام مصاديق يكي است. ‹‹الظاهر لنفسه المظهر لغيره؛ چيزي كه خود ظاهر و ظاهر كننده امور ديگر است››.
ب- مفاهيم در يك تقسيم بندي ديگر باز 2 قسم مي شوند. مفاهيمي كه از موجودات محدود حكايت مي كنند به گونه اي كه اگر از جهت محدوديت آنها صرف نظر شود آن مفهوم از بين مي رود مثل مفهوم جسم يعني شيئي كه داراي طول و عرض و عمق است كه اگر بخواهد جسمي باشد كه اين محدوديت ها (طول و عرض و عمق) را نداشته باشد ديگر جسم نخواهد بود. دسته ديگر از مفاهيم، مفاهيمي هستند كه از كمالات وجودي حكايت مي كنند و متضمن هيچ نقص و محدوديتي نيستند و هيچ محدوديتي در صدق ندارند لهذا هم بر وجودات متناهي صدق مي كنند و هم بر وجودات نامتناهي مانند وجود، علم، قدرت.
بعد از ذكر اين دو مقدمه به بيان چكيده نظريه مقبول مي پردازيم
. اين نظريه مي گويد اگر اوصاف از قبيل مفاهيم دسته اول باشدكه ملازم با محدوديت هستند اين قبيل اوصاف را نمي توان به خداوند متعال نسبت داد. چون يا دست از محدوديت اين مفاهيم بر نمي داريم كه مستلزم محدود شدن خداوند است (تعالي الله عنه) يا از محدوديت و نقص آنها دست بر مي داريم كه ديگر آن مفهوم نيست بلكه به مفهوم ديگري تبديل مي شود. اما اگر اوصاف از مفاهيم دسته دوم بودند مي توان آنها را به خداوند متعال نسبت داد.
بدين نحو كه ما در آغاز صفاتي مانند علم و قدرت و حيات و ... را در خود يا موجودات ديگر پيرامون خويش مي يابيم و علاوه بر اين درك مي كنيم كه اين اوصاف در مقايسه با اموري چون جهل، عجز، ... نوعي كمال محسوب مي شوند در مرحله بعد تمام قيود و لوازمي كه باعث محدوديت اين اوصاف مي شود از قبيل حدوث، امكان، محدود بودن در زمان و مكان نياز به ابزار و آلات خطاپذيري و ... را سلب مي كنيم يعني معنا و مفهوم اوصاف را از هر قيدي كه سبب محدوديت مي گردد تجريد مي نمائيم كه در نتيجه مي شود مفهومي كه از يك سو حاكي از كمالات وجودي است و از سوي ديگر هيچ شائبه نقصان و محدوديت در آن راه ندارد و در اين صورت اسناد آن به خداوند متعال هيچ اشكالي نخواهد داشت. لهذا مي توان گفت الله عالم و قادر و حي و اگر بفرمائي كه علم و قدرت و حيات خداوند يا اين اوصاف در ما قابل مقايسه نيست چون اين اوصاف در ما در اضعف مراتب و در خداوند در اقوي مراتب است.
مي گوئيم چنانچه در مقدمه اول اشاره شد اختلاف در مصاديق در ضعف و قوت باعث اختلاف در مفهوم نمي شود لهذا معناي عالم يعني من له العلم كه هم بر انسان ها صدق مي كند و هم بر خداوند متعال كه اين معنا بصورت زيبا و مختصر در روايات آمده كه مثلا فرموده اند عالم لا كعلمنا،
يعني مي توان بر خداوند اطلاق عالم كرد و مفهوم عالم در خدا همان مفهوم عالم در انسان است ولي بايد توجه داشت كه مصداق اين مفهوم در مورد خداي متعال با ساير مصاديق تفاوت دارد تفاوتي كه به هيچ وجه قابل اندازه گيري نيست زيرا تفاوتي است بين متناهي و نامتناهي.
نتيجه مطالب تا بدين جا اين شد كه مفاهيمي كه نشانگر محدوديت هاي موجودات امكاني هستند قابل اطلاق بر خداوند متعال نيستند اما ديگر مفاهيم عقلي كه از كليت برخوردارند اگر آنها را از شوائب نقص و امكان تجريد كنيم مي توان آنها را به خداوند متعال اسناد داد حال اينكه اوصافي از قبيل خشنودي يا خشم را مي توان به خداوند نسبت داد يا خير بايد ديد اين اوصاف در كدام قسم از اقسامي كه ذكر كرديم قرار مي گيرند.
نظرات شخصی نگارنده به صورت *نظرشخصی*درج میشوند .
سایر جوابیه ها رونوشتی است از بانک سوالات نشریه الکترونیکی "پرسمان" به آدرس:
http://porseman.org/q/
-
۱۳۸۷/۰۴/۳۰, ۱۱:۲۵ #7
كتابهاى مفيد
چهل حديث» ، امام خمينى(ره)
«آداب الصلوه يا پرواز در ملكوت» ، امام خمينى (ره)
«نامه حضرت امام» به مرحوم سيد احمد خمينى و به فاطمه (عروسش)
«اسرار عبادات» ، آيت الله جوادى آملى
«كليات اخلاق اسلامى» (ترجمه جامع السعادات) ، ترجمه دكتر مجتبوى
«نامهها و برنامهها» ، حسن زاده آملى؛
«ترجمه المراقبات»، ميرزا جواد ملكى تبريزى.
114 نکته درباره نماز، استاد محسن قرائتي
هزار و يک نکته درباره نماز، محمد حسين ديلمي
يكى از مهمترين عوامل ايمان آفرين و يقينآور، عبوديت واقعى خداوند تعالى است. از اين رو خصوصيات يك عبد واقعى را بايد بدانيد و سپس آن را به كار گيريد تا در سايه دانستن و عمل كردن، ايمانتان محكم گردد.
خصوصيات بنده واقعى خداى تبارك و تعالى:
1- شناخت خدا: امام رضا(ع) مىفرمايند: «اول عباده الله معرفته...» اولين مرتبه عبادت خدا معرفت و شناخت خدا مىباشد بنابراين يك بنده واقعى اول بايد شناخت خدا پيدا كند.
براي آگاهي بيشتر ر.ک: توحيد، استاد مطهري.
الف) مجموعه معارف قرآن، نوشته استاد مصباح يزدى، انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (اين كتاب تا به حال مشتمل بر چندين عنوان منتشر شده است كه عبارتند از خداشناسى، كيهانشناسى، انسانشناسى، راهنماشناسى، راهشناسى، قرآنشناسى، اخلاق در قرآن، حقوق و سياست در قرآن مىباشد كه بعضى از اين عناوين مثل اخلاق در قرآن شامل سه جلد مىباشد).
ب ) مجموعه تفسير موضوعى، آيتالله جوادى آملى (اين مجموعه نيز عناوين مختلفى مثل قرآن در قرآن، توحيد، معاد در قرآن، سيره پيامبران در قرآن، سيره رسول اكرم(ص) در قرآن و... را در بر دارد.
ج ) كتابهاى شهيد مطهرى هم نزد شما شناخته شده است.
د ) آموزش كلام اسلامى، دكتر سعيدى مهر كه مشتمل بر يك دوره عقايد استدلالى است.
ه ) مجموعه كتابهاى استاد شجاعى كه بسيار جذاب و دقيق نگاشته شده ايشان از شاگردان برجسته مرحوم علامه طباطبايى مىباشند كتابهاى چاپ شده ايشان دو جلد در زمينه اخلاق نظرى و عملى (كه بسيار زيبا و سودمند است) دو جلد معادشناسى (با تكيه بر قرآن) و 5 جلد در موضوعات مرگ و برزخ و قيامت (كه در عين اختصار بسيار دقيق مىباشد) وعناوينى ديگر مىباشد. كتابهاى ايشان توسط انتشارات سروش و يا كانون انديشه جوان وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، چاپ گشته است
نظرات شخصی نگارنده به صورت *نظرشخصی*درج میشوند .
سایر جوابیه ها رونوشتی است از بانک سوالات نشریه الکترونیکی "پرسمان" به آدرس:
http://porseman.org/q/
-
۱۳۸۷/۰۴/۳۰, ۱۱:۲۶ #8
صفات مشترك خداوند چه اوصافي هستند؟
پاسخ :صفات مشترك، اوصافي هستند كه هم وصف ذات خداوند و هم وصف فعل قرار ميگيرد؛ مانند وصف حق و علم. ازاينرو، ميتوان گفت كه اسماي حسناي خداوند نيز سه قسم است:
1- اسمهاي مختص صفات ذاتي؛ مانند حيّ و قادر.
2- اسمهاي مختص صفات فعلي؛ مانند خالق، رازق و ربّ.
3- اسمهاي مشترك كه هم در صفت ذات و هم درصفت فعل به كار ميرود؛ مانند حقّ و عليم.
4- تشخيص ذاتي يا فعلي بودن اسماي مشترك كه درباره خداي سبحان به كار رفته است، با توجه به قراين و شواهد، امكانپذير خواهد بود؛ براي نمونه، به استعمال دو اسم در قرآن كريم اشاره ميكنيم.
يكم اسم «حق»؛ قرآن كريم اسم حق را درموارد متعددي به كار برده است كه به بعضي از آنها اشاره ميكنيم.
1 ـ اطلاق «حق» بر ذات خداوند؛ مانند «فتعالي الله الملك الحقّ...» مؤمنون/116 ؛ «...ويعلمون أنّ الله هو الحقّ المبين». نور/25 . در اين آيات، همراه اسم «الله» ـ كه براي ذات مستجمع جميع كمالات است ـ اسم حق نيز بر ذات خداوند، اطلاق شده است.
2 ـ استعمال «حق» به عنوان وصف ذات خداي سبحان؛ مانند «فذلكم الله ربّكم الحقّ...» يونس/32 كه در آن، «الله» به وصف«حق» متّصف شده است. نيز مانند «الحقّ من ربّك فلا تكوننّ من الممترين» بقره/147 ؛ يعني حق از ذات اقدس خدا نشأت ميگيرد.
3 ـ به كاربردن «حق» براي وصف فعل خداي سبحان؛ مانند «و هو الذي خلق السّموات و الارض بالحقّ...» انعام/73 ؛ يعني آفرينش زمين و آسمان، در كسوت «حق» است.نيز مانند «و يوم يقول كن فيكون قوله الحقّ...» انعام/73 ؛ كه در آن، گفتار خداي سبحان به حق وصف شده است. همچنين مانند «يا أيّها النّاس قد جاءكم الرّسول بالحقّ من ربّكم...» نساء/107 كه در آن، «رسالت» به وصف حق متّصف شده است ونيز مانند ساير مواردي كه درآنها، قرآن كريم، دين، قيامت و... به حق وصف شدهاند.
بنابراين آيات ياد شده، اوّلاُ نشان ميدهند كه مراتب استعمال لفظ حق،بسيار متفاوت است و اين خود، دليل مشترك بودن «اسم حق» است. ثانياُ در مواردي كه اسم «حق» در غير ذات و وصف ذات به كار رفته است، وصف فعلي خداوند مراد است.
دوم اسم «عليم»؛ اين اسم در آيه «... إنّ الله بكلّ شيء عليم» انفال/75 حاكي از صفت ذات خداست؛ ولي در آيات «... ليعلم الله الّذين امنوا...» آل عمران/140 و «و ليعلم المؤمنين * و ليعلم الّذين نافقوا...» آل عمران/167 و 166 از صفت فعل او حكايت ميكند. اين اشتراك لفظي يا تشكيك مصداق، گاهي منشأ مغالطاتي نيز ميشود.
علم ذاتي خداوند، قبل از تحقق موجودات وجود دارد و وابسته به امري خارج از ذات او نيست؛ يعني خداي سبحانف پيش از خلق اشيا، به تمام جزئيات علم داشت؛ چنان كه بعد از خلق آنها و نيز پس از معدوم شدن عالم نيز علم خواهد داشت و در اين جهت، براي او تفارتي نيست.
امّا علم فعلي خداوند از متن فعل او انتزاع ميشود؛ مثلاُ در علم ازلي خدا چنين بود كه فلان شاخه گل، در زمان معلوم، مكان معين و با خصوصيات معيّني خواهد روييد. اين علم خدا از ازل بوده است، چنان كه قدرت او نيز از ازل وجود داشته است.لذا، فيض او ـ كه «دايم الفيض» است ـ ـ از ازل بود و هيچ گونه نقصي از جهت او وجود نداشت (البته تمام فيوضات الاهي چنين است)؛ ليكن عالم طبيعت ـ كه محل دريافت فيوضات الاهي است ـ استعداد و توان دريافت جميع فيوضات را يكجا و يك دفعه ندارد و تابع شرايط زماني، مكاني و ... است.
از اينرو، سالها از پي هم ميگذرد تا آن زمان معلوم فرا ميرسد و آن شاخه گل، در همان نقطه معين ميرويد. بدين ترتيب، علم ذاتي خدا به انضمام قدرت او منشأ پيدايش اين شاخه گل ميشود؛ به سخن ديگر، اين شاخه گل، همان بروز و ظهور علم و قدرت ذاتي خداوند است.
آية الله جوادي آملي، علي(ع) مظهر اسماي حُسناي الاهي
به نقل از سايت تبيان
نظرات شخصی نگارنده به صورت *نظرشخصی*درج میشوند .
سایر جوابیه ها رونوشتی است از بانک سوالات نشریه الکترونیکی "پرسمان" به آدرس:
http://porseman.org/q/
-
۱۳۸۷/۰۴/۳۰, ۱۱:۲۸ #9
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
-
۱۳۸۷/۰۴/۳۰, ۱۱:۲۹ #10
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
موضوعات مشابه
-
۩~*~۩تصاويرراهپيمايي مردم مسلمان ايران دراعتراض به سوزاندن قرآن۩~*~۩
توسط ║★║فاطمی║★║ در انجمن تصاویر دیدنیپاسخ: 116آخرين نوشته: ۱۳۸۹/۰۶/۲۷, ۱۸:۳۱ -
جن و فرشته چه تفاوتهايي دارند ؟
توسط ║★║فاطمی║★║ در انجمن سایر مباحث اعتقادی در قرآنپاسخ: 2آخرين نوشته: ۱۳۸۹/۰۶/۲۱, ۱۷:۰۶ -
زيبايي و اصل و نصب بدون اخلاق ارزش ندارد!
توسط غريب در انجمن عرفان نابپاسخ: 0آخرين نوشته: ۱۳۸۹/۰۶/۲۰, ۲۰:۱۵ -
گفتگوبين صدف وعروس دريايي
توسط نجم الثاقب در انجمن حجاب و پوشش اسلاميپاسخ: 10آخرين نوشته: ۱۳۸۹/۰۶/۰۶, ۰۸:۳۲ -
بررسي روايي مساله فتنه و امتحان الهي
توسط theological در انجمن سایر مباحث اعتقادی در قرآنپاسخ: 0آخرين نوشته: ۱۳۸۸/۱۱/۱۸, ۱۶:۴۲
اشتراک گذاری