-
۱۳۸۷/۰۵/۰۲, ۲۳:۲۸ #1
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
عارف نمایان
دراویش منحرف، ادعاها و فرار از مسئولیت های اجتماعی
آنچه اهمیت دارد اینکه دراویش منحرف، در هر مرحلهای از مراحل سیر و سلوک قرار داشته باشند و حتی اگر به مرحله ی نهایی نیز برسند، عملاً عضو جامعه نبوده و از جرگه ی اجتماع خارج میباشند بلکه اساس مذهب و رفتار عملیشان، بر عزلت و گوشهگیری از جامعه نهاده شده است. پس آنها در جامعه هیچ نوع مسئولیتی ندارند و وظیفه ی آنها منحصر در این است که فقط خودشان را بر طبق پندار انحرافی ای که دارند به خیال خود به کمالات عالیه و در نهایت به خیال خود به خدا برسانند و به کسی کار نداشته باشند. پس کسی که به اعتقاد خودش عضو جامعه نباشد، بالطبع نباید برای جامعه و افراد آن زحمتی متحمل شود و کاری انجام بدهد و باری را از دوش مردم بردارد. و اگر به زندگی نامه ی اقطاب و دراویش معروف عالم تصوف نظر انداخته شود[1]، نیز این مسئله ثابت میشود که هیچکدام از آنها کاری را که به نفع مردم و جامعه باشد انجام نداده است و هیچ وظیفه و مسئولیتی را در قبال جامعه و اطرافیان خود بر عهده نگرفته است. و با این رفتار و اعتقادشان در مسیر مخالف با دستورات و برنامههای اسلامی و شرعی حرکت کردهاند. چون در دین مبین اسلام که مطابق با مقتضیات فطری انسان و مبتنی بر امور اجتماعی بشر میباشد، نسبت به مسائل و نیازهای مردم، قوانین و دستورات مشخصی وجود دارد. در اسلام بسیاری از امور به عنوان واجب کفایی مطرح است و خیلی از کارها به عنوان مستحب و حتی بعضی از کارها مثل به دست آوردن نفقه از برای برخی به صورت واجب عینی مطرح است. پس بنابر دستورات اسلام و همچنین بنابر اقتضای نیازهای جامعه باید هر عضو جامعه به نحوی به یکی از این کارها مشغول باشند. مثلاً: دین مبین اسلام مردم را به سوی تحصیل علم دعوت میکند.[2] تا هر فرد با علم و دانشی که به دست میآورد، در حالی که خود را از جهل نجات میدهد، مردم را نیز از جهل و نادانی برهاند. اسلام مردم را به سوی تفقّه در دین دعوت میکند تا عدهای فقیه و مجتهد شوند.[3] و بر علوم دینی تسلّط پیدا کرده و احکام الهی را از منابع آن به دست آورده، به مردم ابلاغ کنند. همچنین اسلام مردم را به سوی جهاد و تسلط بر امور نظامی و دفاعی دعوت میکند[4] تا بتوانند از جامعه در برابر دشمن دفاع کنند. به هر صورت، هر دعوتی که در دین اسلام به سوی هر تکلیف، برای این است که جامعه اسلامی از کمبود و نقص عاری گردد و هر کدام از افراد جامعه، قسمتی از کارهای مربوط به اجتماع را به عهده بگیرند و باری را از دوش همدیگر بردارند. چون جامعه ی سالم به تمام اعضایش، در حدّ قدرت و وسعی که دارند نیازمند است و هیچ کس در جامعه، نباید اضافه بار باشد مگر کسانی که ناتوان و عاجزند و به هیچ نحو نمیتوانند کاری در جامعه و حتی برای خودشان انجام دهند.
دراویش منحرف، اعم از اقطاب و غیر آنها حتی نسبت به علوم دینی و اعتقادی ولو در قالب قرآن حدیث و کلام اعتنایی ندارند چه رسد به علوم بشری که هیچ نوع احساس مسئولیتی از خود نشان نمیدهند، بلکه نسبت به آنها یا ساکت هستند و یا برخلاف آنها رأی و نظر داده و عملاً در جهت مخالف با این علوم قدم بر میدارند و لذا هیچ اثر و کتابی و هیچ مدرسه و مرکزیتی برای این امور از ناحیه صوفیه وجود نداشته و ندارد. آثار و مرکزیت آنها منحصر در شعر و شاعری و خانقاهها و مجالس حلقه و ساخته های بیگانگان نسبت به اسلام و امثال اینها میباشد. و هرگز در برنامهها و کارهایشان، پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه ی اطهار (علیهم السّلام) را اسوه و الگو قرار ندادهاند. پس در حوزههای دینی و علمی نیز هیچ باری را از دوش مردم بر نداشتهاند.
بنابراین صوفیه صرفاً مشغول سیر و سلوک عملی به امید رسیدن به مقام فناء(؟) میباشند. ممکن است دراویش منحرف معتقد باشند که از این راه سودی نصیبشان می گردد، در فرض موجود هم برای مردم و جامعه کمترین فایده ای ندارد. به زبان دیگر، بر فرض اینکه دراویش منحرف با سیر و سلوک به کمالات مطلوب برسند و صاحب کرامات بی معنی و بی ارزش در نزد پروردگار گردند، مانند مرتاض های هندی و بودائی، کارهای خارقالعاده (مثل بلعیدن میخ و سوزن و فرو بردن آلات قتاله به اعضای بدن خود) انجام دهند، مشکلی از مشکلات جامعه برطرف نمی شود!!! تاکنون شنیده نشده است یک درویش و یا یک قطب در محدوده ی تخصص خودش خدمتی برای مردم انجام داده باشد و یا کرامات ظاهری و اراده ی نفسانیهشان، باری از دوش مردم برداشته باشد، بلکه اغلب خودشان در مسائل معاش سربار جامعه بودهاند. اقطاب و دراویش در مسئله ی ایمان و هدایت مردم نیز هیچ نوع نقش مثبتی ندارند.
نتیجه اینکه دراویش به هیچ عنوان باری را از دوش جامعه بر نداشته اند، بلکه در تمام جهاتی که بحث شد، موجب انحطاط و اختلاف اجتماعی گردیدهاند. بنابراین هیچ نیازی به وجود صوفی و قطب و امثال اینها در میان جامعه احساس نمیشود و مردم نیز با درایت به همین امر آنها را طرد کرده اند.
نکته مهم این است که این سیر و سلوک و اعمال هیچ نفعی برای خود صوفیه هم ندارد، زیرا اولاً از کجا معلوم است که این سیر و سلوک منتهی به کشف و شهود شود؟ چون هیچ دلیل عقلی و نقلی بر آن وجود ندارد به جز ادعای خود اقطاب و دراویش منحرف و این ادعا هیچ رابطه ی منطقی با اثبات مدعا ندارد و صدق و کذب این ادعا، با توجه به عدم امکان اثبات هر کدام حالت تساوی دارد بلکه ممکن است کذب آن با قرائن موجود در حالات صوفی و با عدم انطباق آن با عقل و نقل ترجیح داده شود و بسیاری از دانشمندان اسلامی نیز بر پوچی ادعای دراویش منحرف تاکید دارند.
ثانیاً بر فرض اینکه دراویش یا سرکرده (قطب) آنها با سیر و سلوک به کشف و شهود نائل گردند، چه سودی از آن کشف و شهود عاید او میگردد؟ ما هیچ دلیلی اعم از عقل و نقل بر این نداریم که هر که به حالت کشف و شهود رسید، لازمه ی آن این است که در روز قیامت وارد بهشت میشود و سعادت حقیقی نصیب او میگردد. چون شیطان با اینکه با قطع و یقین به خداوند معرفت داشت باز هم نسبت به خدا کافر شد و جهنم جایگاه ابدی او گردید. اگر واقعاً انسان با اعمال صوفیانه به کمال و سعادت میتواند برسد، پس دیگر هیچ نیازی به دین، پیامبر، امام و قرآن وجود نخواهد داشت ولکن هرگز چنین نخواهد بود زیرا ممکن نیست و محال است انسان با مخالفت با دستورهای خداوند و با زیر پا گذاشتن اوامر و نواهی خدا به او نزدیک شود و رضایت او را کسب کند و سعادت ابدی بر آن مترتب گردد. و درست به همین دلیل است که دراویش منحرف با دستورات الهی و شخصیت معصومان برخورد مناسبی ندارند و با قرآن مانوس نیستند و حتی در مواردی به مخالفت علنی با آن می پردازند. در مطلب قبل دیدید که دراویش منحرف به آسانی قصد تحریف قرآن را داشتند و حتی نمی دانند که معجزه ی قرآن عظیم، تحریف ناپذیری آن است.
پاورقی: [1] . رجوع شود به جلد اول کتاب خیراتیه. [2] . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، 1/35 و 36، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ بی تا. [3] . توبه آیه 122. [4] . انفال،آیه 60، و بقره آیه 190 و .... .
منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 . تصوف از دیدگاه ائمه اطهار، تألیف داود الهامی. 2 . خیراتیه در ابطال طریقه صوفیه، تألیف آقا محمدعلی بهبهانی. 3 . تحقیق در زندگی جنید بغدادی، تألیف فریدالدین رادمهر.
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۵/۰۲, ۲۳:۳۷ #2
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
ولایتپذیری یا خودمحوری
(1)
بررسی مبانی فکری و رفتارشناسی التقاطیون عارفنما(1)اشاره
حکایت عرفان اصیل و عارفان به حق حقیقتگرا یعنی همانان که پیوسته تن در مجاهده و دل در مشاهده داشتهاند، حکایتی شیرین است که اوراق زرین تاریخ اسلام را به زیبایی آراسته و فضای جهان را پرطنین ساخته است. جذابیت درونی این راه که میل به اطلاع و رسیدن به سر منزل مقصود را در عموم بر میانگیزد از یکسو و ناهمواری راه و بیخبری و سادهدلی عوام از سوی دیگر، گروهی شیاد را یار گشته تا خود را رهنما و عارف و عالم و صوفی قلمداد و متاع ناخالص خویش را در این بازار عرضه کنند.
اینان نه به دنبال کشف حقیقت که در پی کسب شهرت و ریاست و جامه عمل پوشاندن به آرزوهای شخصی خویشاند. عارفان واقعی نه دلبسته دنیا و متاع دنیویاند و نه دنبال مرادنمایی و مریدسازی و صد البته که مقابله با این افراد و چنین شیادانی را بر خود فرض میدانند. در این نوشته برآنیم تا با نگاهی گذرا به بخش مهمی از آموزههای فکری و رفتاری این گروه- در رابطه با ولایتپذیری و اولیا سازی- قدری به کاوش در این زمینه بپردازیم.
*****
میگویند عارف مشهور اندلسی، محیالدین ابن عربی، همواره دعایی میخواند که با این جمله آغاز میشد: «خدایا! مرا به عمق دریای یکتایی نامتناهیات وارد کن.» 1
مشابه دریایی را که ابن عربی از آن سخن می گوید، بارها و بارها در مسائل و گفتار عرفای دیگر نیز دیدهایم؛ اما واقعیت این است که با هر عرفان و معرفتی هم امکان غواصی در این دریا وجود ندارد.
عرفان التقاطی و ترکیب یافته از آموزههای بودایی، چینی، یونانی، هندی، زرتشتی و... به تدریج جای عرفان اسلامی را گرفت و با کمال تاسف به نام «عرفان اسلامی» هم شناخته شد. در این آشفته بازار، فرقههای التقاطی فراوانی در قالب تصوف و صوفگری امکان رشد و نمو یافتند که ابتدا در عالم تسنن ظهور و سپس در دوران صفویه به عالم شیعی نیز سرایت کردند.
عرفان ناب اسلامی از قرآن و سنت و سیره پیامبر اعظم صلیالله علیه و اله و سلم و اهلبیت علیهمالسلام ایشان سرچشمه میگیرد و تنها با نشستن بر سر خوان گسترده ایشان میتوان بهرهای اگر چه مختصر و در حد استعداد و توان خویش از آن برگرفت و این سفره به قدر کافی غنی و پربار است که نیاز ما را از نشستن بر سر سفره اجانب برطرف سازد. ریزهخواران سفره اجانب در این طریق، عارفنمایان هستند که نه از منابع اسلامی قرآن و حدیث و حالات و مناجات پیشوایان معصوم(علیهم السلام) که سرشار از شور و هیجان الهی و اشارات عرفانی است اطلاعی دارند و نه از عرفان اصیل و ناب، بهرهای.
این عارف نمایان در طول تاریخ اسلام در سیر طریقت و سلوک، آداب و رسومی پدید آوردند که در دین سابقه نداشت. بدعتی که اینان در دین اسلام گذاردند، به ترک سنن شرعی انجامید، تا آنجا که «طریقت» در مقابل «شریعت» قرار گرفت و کار به ارتکاب محرمات و ترک واجبات و تکالیف شرعی رسید. عرفان التقاطی و ترکیب یافته از آموزههای بودایی، چینی، یونانی، هندی، زرتشتی و... جای عرفان اسلامی را گرفت و با کمال تاسف به نام «عرفان اسلامی» هم شناخته شد. در این آشفته بازار، فرقههای التقاطی فراوانی در قالب تصوف و صوفیگری امکان رشد و نمو یافتند که ابتدا در عالم تسنن ظهور و سپس در دوران صفویه به عالم شیعی نیز سرایت کردند. در این نوشتار با نگاهی گذرا به بخشی از مبانی فکری و رفتاری التقاطیون عارفنما، این مقوله را بیشتر مورد بررسی خواهیم کرد.
ریشه پیدایش و گسترش تصوف و عرفان در اسلام
بنابر گزارشهای تاریخی، اموری چون پرهیز از لذایذ دنیوی، کشف و شهود، وحدت وجود، اتحاد با حقیقت و ... که ارکان عمده عرفان و تصوف را تشکیل میدهند، دارای سابقهای دیرین هستند و هزاران سال از پیدایش آنها میگذرد، چنانکه تصوف هندی، چینی و یونانی را از جمله مکاتب عرفانی پیش از اسلام شناختهاند. 2
نخستین مرحله عرفان در اسلام، در زمان پیامبراکرم صلیالله علیه و اله و سلم بود که با بهرهگیری از برخی آموزههای اسلامی مانند مبارزه با هواهای نفسانی و تاکید بر رعایت اخلاق و توکل شکل گرفت. پس از ایشان در دوران حضرت علی علیهالسلام این وضعیت، گسترش یافت. از این رو به گفته ابن ابی الحدید معتزلی، بسیاری از عرفا و صوفیان- به حق یا ناحق- سرسلسله خویش را به ایشان میرسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقی میکنند. 3
بهطور کلی میتوان گفت: عرفان ابتدا در قالب مجاهدههای نفسانی و اخلاقی نمود یافت، ولی کمکم به ویژه از قرون دوم و سوم به بعد با راه یافتن مایههای ذوقی و غیر اصیل در آن به گونهای دیگر گسترش پیدا کرد و از منابع گوناگون غیراسلامی نیز امور مهمی را اقتباس نمود. از این به بعد، عارف نمایان و صوفی مسلکان غیر اصیل بازار پر رونقی را برای خود در جامعه به راه انداختند و با حیله و فریبکاری بر مسند ارشاد و تعلیم و تربیت خلق نشستند. گروهی هم با برداشت افراطی از آیات و روایات مربوط به مذمت دنیا، بخش عمدهای از فقه اسلامی را - که دانش اجتماعی زیستن است - بیاعتبار ساختند. این وضعیت، بستر را برای پدید آمدن تصوف دروغین و خانقاهسازی و فاصله گرفتن از مسجد فراهم کرد و تمایز مهمی میان آنان با عارفان واقعی برقرار ساخت.
عارف نمایان نه به دنبال کشف حقیقت که در پی کسب شهرت و ریاست و جامه عمل پوشاندن به آرزوهای شخصی خویشاند. عارفان واقعی نه دلبسته دنیا و متاع دنیویاند و نه دنبال مرادنمایی و مریدسازی و صد البته که مقابله با این افراد و چنین شیادانی را بر خود فرض میدانند.
بهطور خلاصه میتوان تصوف و عرفان را شامل طیف بسیار گستردهای دانست که از سویی کسانی را در برمیگیرد که هیچ گونه تقید و التزامی به شریعت اسلامی ندارند و از سوی دیگر کسانی چون صدرالمتالهین، سیدصدر آملی، ابن فهد حلی، علامه طباطبایی و حضرت امام رحمةالله را شامل میشود که به هیچوجه کوچکترین تخطی از طریق مستقیم شریعت را جایز نمیشمردند. روشن است عرفان راستین که خمیرمایه خود را از قرآن و اهلبیت میگیرد، با گروه دوم پیوند میخورد، نه با گروه نخست.
پی نوشتها:
1- مارتین لینگز، عرفان اسلامی، ترجمه فروزان راسخی، تهران: دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1378، ص 25، به نقل از موزه تاریخ بریتانیا، بخش نسخ خطی شرقی، شماره 13453.
2- ر.ک: سلیمان سلیم علمالدین، تصوف اسلامی، بیروت 1999م، ص 24- 69
3- ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 1، ص 17.
-
تشکر
-
۱۳۸۷/۰۵/۰۲, ۲۳:۳۹ #3
- تاریخ عضویت
خرداد ۱۳۸۷
- نوشته
- 3,425
- مورد تشکر
- 1,987 پست
- حضور
- نامشخص
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
- 0
در مقاله قبلیبه ریشه های ظهور وعوامل گسترش تصوف و عرفان در اسلام اشاره شد؛ در نوشتار حاضر، از مفهوم "ولایت پذیری" به عنوان یكی از آموزههای مهم در مباحث عرفانی، سخن به میان میآید كه برای آشنایی بیشتر با اصطلاح ولایت در عرفان ناگزیریم این مقوله را در دو طیف کلی عرفان واقعی اسلامی و عرفان غیر واقعی از یکدیگر بازشناسیم.
ولایت در عرفان (2)
اجمالا بر این نکته تاکید میشود که به اعتقاد تشیع در عرفان واقعی، مقام ولایت مرتبهای است که در درجه نخست برازنده رسول خدا صلیالله علیه و اله و سلم و پس از ایشان اهلبیت عصمت و طهارت علیهالسلام است. عرفان واقعی و ناب شیعی، همان عرفانی است که «ولایت حقیقی» را به طور کام و تام در چهارده معصومعلیهالسلام خلاصه میکند و سیر و طریق الی الله را جز تحت ولایت آن بزرگواران در قالبی دیگر جستجو نمیکند. در مقابل این رویکرد، گروهی از اهل تصوف یا عارفنمایان قرار دارند که مساله «ولایت» را به گونهای دیگر طرح نمودهاند. این گروه که طیفی نسبتا گسترده را در خود جای دادهاند، بر انگارههایی چند تاکید میورزند که در این بخش به مهمترین مبانی فکری آنان اشاره میشود:
1- گروهی دامنه ولایت را توسعه داده و عدد آن را تا 355 تن نیز رساندهاند. ایشان مراتب این ولایت را چنین بر میشمرند: اخیار (300نفر)، ابدال (40نفر)، ابرار (7نفر)، اوتاد (4نفر)، نقبا (3نفر) و قطب یا غوث (یک نفر). 1
پرداختن به شرح و توضیح این عناوین در این مجال نمیگنجد؛ اما به همین مقدار اکتفا میشود که به اعتقاد این گروه، اولیای نامبرده همواره در جهان حضور دارند و هرگاه یک نفر از آنان از دنیا برود، حتما فرد دیگری جای او را خواهد گرفت تا شمار اولیا کاستی نپذیرد.2
2- برخی دیگر «ولی» را همسان «نبی» و بلکه برتر از آن میدانند. اینان بر این باورند که چون «عبد» به مرتبه ولایت رسد، دیگر مورد خطاب امر و نهی قرار نمیگیرد! 3
شیعه شفاعت را جلوهای از رحمت بیکران خداوندی میداند و در عین حال معتقد است که شفاعت نظام و قوانین خاص خویش را دارد. بر این اساس برای آن، شرایطی چون قابلیت برای شفاعت شدن مطرح شده است؛ زیرا شفاعت وسیلهای برای تکمیل اسباب آمرزش به شمار میآید نه اینکه خودش سببی مستقل و تام باشد.
گفتنی است که این گروه، برخی از الهامات اولیا را هم ردیف وحی انبیا دانستهاند! 4
3- گروه دیگر پا را از این دایره بسی فراتر نهادهاند و میگویند: «ولی» میتواند «شریعت گریز» و حتی «شریعت ستیز» باشد! در این زمینه اینان مثال جالبی زدهاند که برای فهم عمق اعتقادشان بجاست آن را بیان کنیم: اینان میگویند اگر فرض کنیم «ولی» در حال رقص و ... باشد و در همان هنگام وقت نماز فرا رسد و مریدان، شیخ طریقت (ولی) خود را رها کرده به نماز مشغول شوند، گویا در واقع روی خویش را از قبله حقیقی گردانیده و به آن پشت کردهاند(!) چنانکه خواجگی (یکی از مریدان «سلطان العلما» پدر مولوی) میگوید: «وقت نماز شد، مولانا [سلطان العلما] به خود مشغول بود، ما همه برخاستیم به نماز شام ایستادیم، چند بار نظر کردم، دیدم امام و همه، پشت به قبله داشتیم که نماز رها کرده بودیم و از قبله روی گردانیده». 5
همانگونه که از مثال مذکور روشن میشود، برای این گروه، مرشد و مراد ایشان مقامی بس فراتر از قبله و نماز دارد، به طوری که مریدانش حق ندارند حتی برای انجام تکالیف الهی از وی روی برگردانند!
4- گروه دیگر معتقدند «ولی» میتواند شریعت و دین دیگری را جایگزین دین الهی سازد. گویا برای اینان ولی و مرادشان بالاتر از همه حتی خدا و شریعت قرار میگیرد. ایشان مثالی دارند که دیدار شیخ طریقت با زیارت خانه کعبه برابر است و طواف مرقد پیشوایان تصوف، آدمی را از طواف بیت الله الحرام بینیاز میکند! 6
5- بسیاری از این گروهها معتقدند مشایخی که به مقام ولایت دست یافتهاند، به مقام عصمت رسیده و از گناهان، معصوم و مبرایند. به عبارت دیگر، گویا اینان تفاوتی میان اولیا و مشایخ خویش با انبیا و پیشوایان معصوم قائل نیستند و هر دو را در کنار هم معصوم و مبرا از گناه میدانند. 7
ناگفته نماند که بسیاری از اینان عصمت اولیا را به «اباحه همه چیز برای آنان» تفسیر میکنند8؛ یعنی گویا گناه فقط از افراد عادی ناپسند است و اولیا و مشایخ به حدی رسیدهاند که هر کار کنند، هیچ زشتی نخواهد داشت. به گفته عین القضاة همدانی، خداوند این بندگانش را چنان دوست دارد که به او میفرماید: هر آنچه خواهی انجام ده که تو را آمرزیدم! 9 در برخی موارد به صراحت ادعا میکنند بسیاری از احکام شرعی (همچون ممنوعیت نگاه به نامحرم) مخصوص کسانی است که در آغاز راه بوده و هنوز بر نفس خویش مسلط نگشتهاند، و از آنجا که به ادعای ایشان «ولی» بر نفس خویش تسلط دارد، نگاه به نامحرم برای او نفعی ندارد و به راحتی میتواند هر کاری را انجام دهد! 10
6- نکته دیگری که بسیاری از این گروهها بر آن تاکید میکنند، این است که مریدان نباید اعمال اولیا را به ترازوی علم و عقل بسنجند و یا با دلایل شرعی و عقلی ارزیابی کنند. بدیهی است نکات و اعتقاداتی که در سطور پیشین گذشت، با هیچ ترازوی عقل و شرعی هم قابل ارزیابی نیست؛ به همین سبب، اینان از همان ابتدا راه این سنجش و ارزیابی را میبندند و با ممانعت از هرگونه اعتراض به عملمکرد اولیا، به کارگیری قوه عاقله از سوی مریدان را محدود میسازند. علاءالدوله سمنانی ضمن مخالفت با اعتراض مریدان به عملکرد اولیا تهدید میکند: کار یکی از کسانی که به شیخ خود اعتراض کرده بود، ابتدا به بیدینی و سپس دیوانگی کشید و... . 11
7- مساله دیگری که بسیاری از این طایفه بر آن تاکید میورزند، ادعای «شفاعت» بسیار گسترده و بیحد و حصر برای اولیا در دنیا و آخرت است؛ چنانکه به ادعای ابن عربی، منزلت «ولی» نزد خداوند چنان است که میتواند از هر آن کس که چشمش بر او میافتد- آشنا یا بیگانه- شفاعت کند. 12برخی از اهل تصوف و عارفنمایان معتقدند: ولی و شیخ نه تنها در قیامت که در این جهان نیز از مریدان خود دستگیری میکند و به جای آنان ریاضت میکشد! 13چنانکه گفتهاند یکی از مشایخ صوفیه بیش از چهل سال در جایگاهی خاص به عبادت میپرداخت و درویشان را از عبادتهای شبانه بازداشته، میگفت: «ای پسر! تو بخواب که هر چه این پیر میکند، از برای شما میکند»!
از مطالبی که به اختصار گذشت، تا حدودی مبانی فکری و رفتاری عارفنمایان به ویژه در رویکرد ولایتپذیری آنان به دست میآید. همچنان که از مضامین فوقالذکر روشن میشود، عرفانی که این گروهها از آن دم میزنند، واقعی و مورد تایید مضامین اسلامی نیست، بلکه التقاطی از آموزههای غیردینی و ساخته اوهام و خیالات شیطانی است. شیعیان راستین هرگز به چنین ولایتی اعتقاد ندارد. به اعتقاد تشیع دوازده امامی، «ولایت» کامل چه به معنای سرپرستی امور دنیوی و اخروی و چه به معنای ولایت باطنی و تکوینی- که حتی براساس آن میتوان در جان مردم تصرف کرد و کسانی را که با اعمال شایسته، زمینه هدایت خویش را فراهم ساختهاند؛ به سر منزل مقصود رساند- منحصر به رسولخدا صلیالله علیه و اله وسلم و پیشوایان معصوم علیهالسلام است. ما معتقدیم مصداق «ولی» را میتوان از راه نقل به دست آورد و قرآن و روایات، ولی کامل و اعظم را «معصومان» معرفی کردهاند. 14
بنابراین ولایت مراتبی دارد که مرتبه اعلای آن، همراه با عصمت و طهارت از هر گونه پلیدی و آلودگی است و مراتب پایینتر آن، ملازم با مرتبهای از طهارت است که خاص به خود میباشد. خداوند، پیروان واقعی معصومان را نیز به مقاماتی نایل میگرداند. آنان جانشین ولی و انسان کامل و خلیفه خلیفهالله تلقی میشوند و گرنه «ولی» کامل منحصر در چهارده معصوم است.
برخی دیگر «ولی» را همسان «نبی» و بلکه برتر از آن میدانند. اینان بر این باورند که چون «عبد» به مرتبه ولایت رسد، دیگر مورد خطاب امر و نهی قرار نمیگیرد!
ما معتقدیم عشق به خدا، در گردن نهادن به فرمان پیامبر صلیالله علیه و اله و سلم جلوهگر میشود و در این باره حتی ائمه معصومین علیهالسلام مشارکت دارند: «قل ان کنتم تحبونالله فاتبعونی یحبیکم الله»؛«ای پیامبر! به مردم بگو اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست بدارد. 15بنابر این اطاعت از پیامبر صلیالله علیه و اله وسلم چیزی جدا از اطاعت الهی نیست. و «ولی» و جانشین پیامبر صلیالله علیه واله و سلم نیز در هیچ مورد، از او امر و نواهی آن حضرت خارج نمیشود درباره عصمت هم معتقدیم که این امر فراتر از پیامبران الهی و چهارده معصوم را شامل نمیشود. همچنین «عصمت» بدین معنا نیست که «ولی» هر عملی را بتواند انجام دهد و هر گناهی برای او مباح شود. معصوم در بالاترین درجه «عصمت» نه تنها از هر گناه، بلکه از هر سهو و خطا و وسوسه شیطانی نیز مبراست.
در خصوص شفاعت هم شیعه آن را جلوهای از رحمت بیکران خداوندی میداند و در عین حال معتقد است که شفاعت نظام و قوانین خاص خویش را دارد. بر این اساس برای آن، شرایطی چون قابلیت برای شفاعت شدن مطرح شده است؛ زیرا شفاعت وسیلهای برای تکمیل اسباب آمرزش به شمار میآید نه اینکه خودش سببی مستقل و تام باشد. بنابراین شخصی که مشمول شفاعت میشود، باید قابلیت آن را داشته باشد و براساس آیات و روایات، ایمان و عمل صالح چنین قابلیتی را پدید میآورد.16
پس هر کس با هر شرایط و خصایصی، نمیتواند از این موهبت الهی بهرهمند شود. افزون بر این، قابلیت برای شفاعت کردن هر یکی از شرایط اصلی شفاعت است؛ یعنی کسی که میخواهد شفیع دیگری باشد، باید لایق واسطهگری باشد، مثل اینکه خود، اهل معصیت نباشد و قدرت ارزیابی مراتب اطاعت و مخالفت دیگران را داشته باشد17 از این رو نه هر کس میتواند شفیع شود و نه هر ناشایستهای میتواند مشمول شفاعت قرار گیرد. 18 که به گفته شاعر:
حاجب اگر معامله حشر با علی است
شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن
پینوشتها:
1- علی بن عثمان الهجویری، کشف المحجوب، امیر کبیر، تهران، ص 269.
2- سید جلالالدین آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، دفتر تبلیغات اسلامی، قم 1372، ص 892.
3- محمد اعلی التهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، تهران، خیام، ج 2، ص 1530.
4- جمال الدین ابوروح، حالات و سخنان شیخ ابوسعید ابوالخیر، مقدمه و تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران،آگاه، 1367، ص 75.
5- شمسالدین محمد تبریزی، مقالات شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، خوارزمی، تهران، 1369، ج 1، ص 223.
6- عبدالرحمن بن احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، تصحیح و مقدمه مهدی توحیدیپور، تهران، محمودی، ص 284.
7- محییالدین بن عربی، فتوحات المکیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا، ج 7، ص 440،
8- همان، ج 12، ص 343.
9- نامههای عین القضاة همدانی، مقدمه و تصحیح علینقی منزوی، تهران، اساطیر، 1377، ج 1، ص 64.
10- فریدالدین عطار نیشابوری، تذکرة الاولیا، محمد استعلامی، تهران، زوار، 1366، ص 349.
11- همان، ص 180.
12- الفتوحات المکیة، پیشین، ج 9، ص 193.
13- محمد داراشکوه، سکینة الاولیا، محمدرضا جلالی نایینی، تهران موسسه مطبوعاتی علمی، ص167.
14- شرح مقدمه قیصری، پیشین، ص 894- 941.
15- آل عمران، 31.
16- ر. ک: انبیا، 28؛ اصول کافی، ج 8، ص 11؛ بحارالانوار، ج 8، ص 37 و ...
17- ر. ک: زخرف، 86؛ بحارالانوار، ج 8، ص 42.
18- ر. ک: تجسم عمل و شفاعت، مقدمه و تدوین محمدرضا کاشفی، تهران: موسسه فرهنگی اندیشه معاصر، 1380، ص 10- 27و 86-
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری