جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید







موضوع: برهان فطرت و پاسخ به شبهات بیخدایان
-
۱۳۸۷/۰۵/۰۶, ۰۵:۳۴ #1
- تاریخ عضویت
ارديبهشت ۱۳۸۷
- نوشته
- 492
- مورد تشکر
- 569 پست
- حضور
- 1 روز 14 ساعت 38 دقیقه
- دریافت
- 10
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
برهان فطرت و پاسخ به شبهات بیخدایان
سلام پیش از هر چیز برهان فطرت بر اثبات وجود خدا را با یکدیگر مرور میکنیم:
تمایلات فطری
انسان در درون خود دو دستگاه برای درک مسائل دارد . یکی دستگاه عقل و حس واندیشه است که با کمک حواس پنجگانۀ خودش حس میکند. دستگاه و کانون دیگری هم در انسان هست به کانون تمایلات و احساسات است. مسلم است که میتوانیم فرق احساسات و حس را بفهمیم: ما نمیتوانیم احساساتی مثل عشق و نفرت را با حواس پنجگانه حس کنیم.
یک سری خواسته ها در وجود انسان هست که در حیوان وجود ندارد(خواسته های عالی- مربوط به بعد انسانی در بحث انسان شناسی) مثل کنجکاوی یا نوع دوستی شناختن این تمایلات زیاد هم سخت نیست زیرا با حسابهای دو دو تا چهارتای خوی حیوانی همخوانی ندارند و نیز مانع از اجرای برخی تمایلات حیوانی میشوند به عنوان مثال میل ایثارگری شما را وادار میکند بر عکس میل حیوانی به خوردن برای غذا خوراندن به یک فقیر از غذای خود بگذرید.
گروهی از این تمایلات وقتی انسان به دنیا می آید در انسان به صورت بالقوه وجود دارند یعنی هنوز نمود پیدا ننموده اند و این خود ما هستیم که این تمایلات را در خود پرورش میدهیم و اگر موفق به این کار بشویم به انسانیت میرسیم و گرنه موجودی به مسخ شده تبدیل میشویم.
علم روانشناسی و تمایلات فطری
گروهی از روانشناسان از جمله فروید شعور باطن را عناصر مطرود از شعور ظاهری میدانند. از همین راه هم هست که این افراد پرستش و دین را ساختۀ دست بشر میشمارند.
گروه دیگر مانند یونگ ، که خود از شاگردان فروید، معتقدند که شعور باطنی را جدا از شعور ظاهری دانسته میگویند که شعور ظاهری در فطرت هر کسی و در خلقت هر کسی قبل از اینکه به دنیا بیاید با خودش وجود دارد.
روانشناس و فیلسوف آمریکایی ،ویلیام جیمز، در کتابی که در ایران با نام «دین و روان» به چاپ رسیده میگوید:
«هر قدر انگیزه و محرک میلهای ما از این عالم طبیعت سرچشمه گرفته باشد ، غالب میلها و آرزوهای ما از عالم ماوراء طبیعت سرچشمه گرفته است.»
این روانشاس میگوید بیشتر آرزوهای ما ریشه اش طبیعی نیست.اگر میل غذا خوردن در ما وجود دارد ، این غذای خارجیست که این میل را در ما به وجود میاورد ولی در ما میلهای عالیتری وجود دارد که منشأش حقایق بالاتر از امور مادیست.چرا که غالب آنها با حسابهای مادی و عقلانی یعنی با حسابهای فکری که آدم روی منافع و حسابگری بخواهد بوجود بیاوردجور در نمی آید.جای دیگری میگوید:
«هر وضع و حالتی را که "مذهبی" بنامیم چیزی از وقار و وجد و لطف محبت وایثار همراه دارد.اگر خوشی به او روی دهد خنده های جلف و سبک از او دیده نمیشود... آنچه من در آزمایشهای خود اصرار دارم وقار و سنگینی است.»
با توجه به نظرات موافقین و مخالفین قضاوت کنید که تمایلات فطری وجود دارند یا نه.
شناخت خدا به صورت فطری
اگر بپذیریم که تمایلات فطری وجود دارند، میتوانیم وجود خدا را در درون خود احساس کنیم. این راهی است که عرفا با استفاده از آن وجود خدا را برای خود اثبات میکنند. آنها میگویند ما در درون خود حس میکنیم که خدایی هست و همین برای پذیرفتن اینکه خدایی هست بس است:
شورش عشق تو در هیچ سری نیست که نیست
منظر روی تو زیب نظری نیست که نیست
حتی عرفا در این زمینه ادعایی کرده اند اعتراض فقها را برانگیخته و آن اینکه آیۀ ۲۳ سورۀ اسراء که میفرماید:«و قضی ربک ان لا تعبدوا الّا ایاه»(=و پروردگارت حکم میدهد که جز او را پرستش نکنید.) قضی را که به معنای حکم کردن است به قضای تکوینی(در بحث قضا و قدر) میگیرند و میگویند بشر نمیتواند کسی جز خدای یگانه را پرستش کند. اگر بت پرست است ؛ اگر مشرک است ؛ اگر بیدین است(که به این واسطه یا خودپرست است یا پول پرست یا دنیا پرست یا شهوت پرست) در تمام این پرستشهای غلط وجود خدا را جستجو میکند ولی از آنجا که گمراه است موجودی غیر از خدا را میپرستد(و پیامبران برای نجات او از این گمراهی آمده اند)
البته این ادعای اخیر را فقها و دانشمندان دینی قبول ندارند ولی به هر حال عرفا از این راه وجود خدا را میپذیرند.(روش فقها و دانشمندان را نیز به زودی مورد برری قرار خواهیم داد.)
اگر ما تمایلات فطری مثل کنجکاوی؛ میل برتری طلبی؛ میل به ستایش موجودی برتر را در خود بنگریم میفهمیم که ما برای خود خدایی را میجوییم.
ما هم اگر در به درون خود بنگریم میبینیم که همیشه به دنبال موجود پاک مقدس؛ همچنین موجودی برتر و بی نیاز و نیز تکیه گاهی برای نیازها میگردیم. خب این موجود کیست؟ موجودی که وقتی درب تمام امیدها بر ما بسته شد به دنبال او میگردیم تا از او یاری بطلبیم کیست؟
او همان خداست.
آیا برهان فطرت مصداق قرآنی و روایی هم دارد؟
پاسخ مثبت است. به آیات زیر از قرآن بنگرید:
خالصانه رو به دین آور ، این فطرتی است که خداوند انسانها را با آن سرشته است.(سورۀ روم آیۀ۳۰)
و زمانی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم فرزندانشان را بر کشید و آنها را بر خودشان گواه گرفت: آیا (من) پرودگار شما نیستم؟ گفتند: آری ، شهادت میدهیم.(سورۀ اعراف آیۀ ۱۷۲)
در آیۀ اخیر رمز و حقیقتی وجود دارد. آیه نمیگوید خدا ذریۀ آدم را از پشت آدم بیرون کشید میگوید ذریۀ فرزندان آدم را یعنی به عبارت ساده این سؤال "آیا پرودگار شما نیستم؟" در عالم ذر از ما پرسیده شده است و همۀ ما در آن عالم بدان پاسخ مثبت داده ایم. و این نشلانگر آنستکه روح ما با وجود خداوند آشناست.
همچنین در روایتی داریم(منبعش را خاطرم نیست) که امام صادق به مرد کافری فرمودند. آیا تا به حال شده که بر کشتی سوار باشی و کشتی در حال غرق شدن باشد و تو به دنبال کسی بگردی که تو را نجات دهد؟گفت آری فرمود: او همان خداست.
منبع اصلی:
توحید استاد شهید مرتضی مطهری
خب حالا به یک به اصطلاح ردیّه(!) که در سایتهای بیخدایی در مورد برهان فطرت منتشر شده است میپردازیم:
رد برهان فطرت
برخي چنين مي گويند كه باور به خدا در ميان تمام ملل و در تمام زمانها به نوعي وجود داشته، پس نمي تواند دروغي بي اساس باشد.
دراين برهان از دو مقدمه استفاده شده است. يكي اينكه باور به خدا هموارهوجود داشته، و ديگر اينكه هميشگي بودن يك باور به معني درستي آن است.
اگرمیخواهید حقیقتی را برای کسی رد کنید میتوانید مثل این نویسندۀ به اصطلاحمحترم افشا حقیقت را بد بیان کنید!!! آیا ما در برهان فطرت به اینکه تمامملل به خدایی اعتقاد داشتند استناد کردیم؟ هر چند این یک حقیقت است و درپایین از آن استفاده میکنیم.ولی همانطور که مستحضر هستید برهان فطرت بیانمیدارد که حس پرستش میلیست فطری. حال نویسنده سعی دارد با بیان غلط خودبرهان فطرت را رد کند:
در موردمقدمه ي اول مي توان با قطعيت گفت كه اشتباهي بزرگ است. ايده ي خدا بهشكلي كه در اديان متعارف وجود دارد، جز بسيار كوچكي را تشكيل مي دهد، كههم از نظر جغرافيايي پراكندگي كامل ندارد، و هم از نظر زماني به گذشته هايدور نمي رسد. ساير چيزهايي كه با عنوان مشابه، يعني "خدا" ناميده مي شوند،عملا تنها در اسم با آن اشتراك دارند. قبيله أي كه گاو مي پرستد چقدر بااسلام یا مسیحیت تشابه دارد؟
(۱گویاآقای شبهه افکن خیلی به ردیۀ خودش مطمئن است که مقدمۀ غلطی که خودش مطرحکرده است را اشتباهی بزرگ میخواند ولی در پایین نشان میدهیم که اشتباهخواندن این برهان، خود بزرگترین اشتباه است!
۲)به نویسندگان محترم(!) توصیه میکنم که بجای اینکه مثل گربه،بدنبال دم خود بدوند، ردیه ای درست بیاورند!شاید توانستند ما را هم مثل خود گمراه کنند!نویسنده دارد با پرحرفی اصل ماجرا را وارونه جلوه میدهد.ما با برهان فطرت «وجود خدا» را ثابت میکنیم نه زمان و مکان خدا را! در واقع نویسنده دارد شبهاتی دیگر، که ربطی هم به رهان فطرت ندارند را مطرح میکند.بعدها در بحث برهان علیت توضیح خواهیم داد که «زمان» و «مکان» خود مخلوق خدا هستند و خدا را نمیشود در جغرافیا و زمان که مخلوق خودش هستند محدود کرد.
پس این حرف نویسنده که میگوید:« ايده ي خدا به شكلي كه در اديان متعارف وجود دارد، جز بسيار كوچكي را تشكيل مي دهد، كه هم از نظر جغرافيايي پراكندگي كامل ندارد، و هم از نظر زماني به گذشته هاي دور نمي رسد.» فقط یک شبهه افکنی بیحاصل است!چرا این شبهه را در جای خودش مطرح نمیکند؟ زیرا کسی که برهان علیت را بشناسد گول این شبهۀ کودکانه را نمیخورد.
۳)اینکه ادیان خرافی و من در آوردی چه نگاهی به خدا دارند اصلا" دلیل نمیشود که ما در وجود ذات اقدس خدا شک کنیم.آیا اینکه بشر هزاران سال فکر میکرد عناصر اولیۀ جهان آب و خاک و آتش هستند و الان معلوم شده که این نظر کاملا" خطاست دلیل میشود که ما علم شیمی را بیمصرف و غلط بخوانیم؟!! چگونه است که نویسندۀ بیخدا،از اینکه گروهی وجود خدا را درست درک نکرده اند میخواهد نتیجه بگیرد که خدا وجود ندارد؟ نویسنده بهتر است نگاهی به دین اسلام که دین تحریف نشدۀ آدم تا خاتم و دین خداست بیندازد تا بفهمد خدای جهان نه به لحاظ جغرافیایی محدود است نه به لحاظ زمانی.
اگر کسی از شما پرسید خدا کجاست و از چه زمانی بوده؟ بگویید:«مگر مکانی هست که در آن نباشد؟ و مگر زمانی بوده است که خدا وجود نداشته که ما بگوییم خدا در فلان مکان است و از فلان زمان وجود داشته است؟ و اگر چنین ادعایی داری،ثابت کن» و اگر احساس میکنید این جواب ضعیف است پاسخ قدرتمندتر اینستکه بگویید:«اصلا" زمان و مکان را چه کسی به وجود آورده است؟» از اینجا به بعد مربوط میشود به برهان علیت که بعدا" در مورد آن حرف میزنیم.(فقط به دوستانی که فکر میکنند که شرایط مکان و زمان یک شرایط کلی و همیشه موجود است،میگویم که رؤیاهای صادقه تمام قواعد شناخته شدۀ حرکت و زمان را زیر پا میگذارند و همچنان جزء متافیزیک محسوب میشوند.چگونه ممکن است شما از داخل تختخوابتان اتفاقی را که بعدا" در جایی دیگر رخ میدهد را ببینید؟)
۴)نویسندۀ شبهه پراکن میگوید:«قبيله أي كه گاو مي پرستد چقدر با اسلام یا مسیحیت تشابه دارد؟»چه مضحک! آیا از این حرف میخواهد نتیجه بگیرد که وجود الله یکی توهمات بشر است؟ این مثل اینست که من بگویم:«کیمیاگرانی که میخواستند از مس طلا بسازند و اکسیر جوانی را تولید کنند، چقدر به شیمیدانها شباهت دارند؟» و بعد از این گزاره نتیجه بگیرم که علم شیمی حاصل بیفکریهای بشر است!و بعد از آنجا که علم شیمی مواد را بررسی میکند در وجود مواد شک کنم و از آنجا که قادر به دیدن ذرات زیراتمی نیستم، بگویم که این ذرات وجود ندارند! نویسنده هم به چنین شکلی میخواهد ثابت کند که خدا وجود ندارد.اگر شما با حرفهای من قبول میکنید که الکترون و نوترون و پروتون وجود ندارند؛ از حرف این آقا هم نتیجه بگیرید که خدا وجود ندارد!!!
۵)نویسنده قصد دارد بگوید از آنجایی که گروهی در پرستش خدا به خطا رفته اند و به پرستش بت،روح،جن و یا گاو روی آورده اند نشان میدهد خدایی که حس فطری در انسانهای مختلف ایجاد میکند با هم فرق دارد و لذا برهان فطرت خطاست! که البته غلط بودن این طرز فکر را در بالا ثابت کردم.چیز دیگری که لازم است بگویم اینستکه ما در برهانهای اثبات وجود خدا فقط ثابت میکنیم که خدایی وجود دارد.اثبات اینکه موهوماتی مثل روح و جن و بت نمیتوانند خدا باشند به برهانهای اثبات وجود خدا ارتباطی ندارد و در ضمن براحتی هم قابل اثبات است.ما در برهان فطرت فقط ثابت میکنیم که بشر بصورت فطری خدا را درون خود احساس میکند و اگر گروهی چیز دیگری را بپرستند مسلما" به خطا رفته اند. به هر حال خداجویی یک میل فطریست ولی شناخت اینکه خدا چگونه است کار عقل است؛لذا اینکه گروهی به جای خدا گاو میپرستند به هیچ وجه باعث شک ما در برهان فطرت نمیشود.
۶)واقعا" از خوش اقبالی اسلام است که ما دشمنانی چنین نادان داریم!! نویسنده با مطرح کردن این بحث که قبایل بدوی و غیرمتمدن نیز به پرستش چیزهایی میپرداختند میخواهد باور به خدا را جاهلانه جلوه دهد که پاسخ به این مغلطه را در بند(۴) دادم.اما خود نویسنده به چیزی اشاره کرده است که دلیلی محکم بر فطری بودن خداپرستیست:
این نکته خیلی مهم است که تمام اقوام اگر توحید هم نداشتند به "پرستش" چیزی میپرداختند.این چیز معمولا" چیزی بود که در آن "قدرتی" میدیدند:خورشید، ستارگان، ماه، آتش، عناصر طبیعت، حیوانات،ارواح و جنها.شاید بگویید این پرستش را از اقوام همسایه یاد میگرفتند و از این به آن میرسید ولی این حرف کاملا" مردود است: وقتی بشر متمدن برای اولین بار به قاره های ناشناخته یعنی آمریکا و اقیانوسیه پا گذاشت با اقوامی روبرو شد که علیرغم نداشتن هیچ ارتباطی با سایر مردم و یکدیگر،این چیزهای "قدرتمند" را پرستش میکردند.حالا سؤال پیش میاید که اگر پرستش چیزی به اسم خدا بدعتی از سوی خود انسانها بود چرا این بدعت به ذهن تمام اقوام خطور کرد؟ آنهم در حالیکه بعضی اصلا" از وجود بعضی دیگر خبر نداشتند که بخواهند از یکدیگر تقلید کنند؛ این خود دلیلی محکم بر وجود میلی فطری در هر انسانی برای یافتن یک معبود است و هر انسانی که امیال فطری خود را سرکوب نکرده باشد، آنرا درک میکند.پس بار دیگر وجود خدا را از راه فطرت اثبات کردیم.
۷)نویسنده قصد داشت ثابت کند که مقدمۀ اولی که خودش مطرح کرده بود یعنی اینکه «اعتقاد به خدا همیشه وجود داشته» را رد کند و ابراز داشت که این مقدمه اشتباهی بزرگ است و گفت میتواند با قطعیت ردش کند! ولی همانطور که دیدید ایشان هیچ دلیلی مبنی بر اینکه این اعتقاد همیشه وجود نداشته نیاورد! خب از قدیم گفته شده است:«دروغگو فراموشکار میشود!»
ازاین برهان با عنوان برهان فطرت نیز یاد می شود، و اینگونه بیان می کنند کهباور به خدا فطریست (یعنی همیشه و همه جا وجود داشته و خواهد داشت) و لزاخدا وجود دارد.
به نویسندۀ بی دین این مقاله، توصیه میکنم از روی کلمۀ «لذا» ده مرتبه بنویسد تا دیگر آنرا مانند اینجا «لزا» ننویسد!
از سوی دیگر نویسندۀ امین(!)، بار دیگر برهان فطرت را اشتباه تعریف میکند.آیا عمدی در کار است؟ یا اینکه اصلا" نمیداند برهان فطرت چه میگوید
آنچهفطری بودن باورها می نامیمش، معمولا چیزی نیست جز بازتابی از هنجارهایاجتماعی. نمونه ای از آن می تواند شیوه ی لباس پوشیدن باشد. ما عادت داریمبیشتر بدن خود را بپوشانیم، و در صورتی که جز این باشد معذب خواهیم بود. آیا این مسئله به معنی فطری بودن "حیا"ست ؟ خیر، به این خاطر است که محیطاینگونه ما را عادت داده است، همانطور که بسیاری از قبایل بدوی عادت بهلباس پوشیدن ندارند و از این خصلت فطری بی بهره هستند. حال فرض کنیدجوامعی باشند که تبلیغاتی بسیار بسیار زیاد برای خدا می کنند (مثل ایران واکثر کشورهای دیگر) و باور خدا نیز فطری نباشد. به نظر شما فردی که ازلحظه ی تولد با این مسئله درگیر است می تواند آن را از ناخودآگاه خود خارجکند ؟ به نظر من نمی تواند، و این همان است که فطری بودن باور می خوانندش. مانند زبان مادری. زبان مادری نیز فطری نیست، ولی به خاطر ارتباط بسیارنزدیکی که با آن داشته ایم (به خصوص در زمان کودکی) هیچگاه از ناخودآگاهما خارج نمی شود و تا پایان عمر نیز ما را همراهی می کند.
۱)مغلطه ها و سفسطه های نویسنده ادامه دارد! جالب اینکه مسئول این سایت شیطانی،بخشی ایجاد کرده به نام سفسطه ها و حقایق اسلام را سفسطه میخواند ولی میبینید که نویسندۀ افشا خود از هیچ سفسطه ای خودداری نمیکند.
۲)نویسنده امیال فطری را بازتاب هنجارهای اجتماعی میخواند! سؤال اینستکه این آقا از چه طریقی میخواهد ثابت کند که چنین است؟ چگونه میشود ثابت کرد به خاطر هنجارهای اجتماعی تمام اقوام قبایل حتی آنها که با هم هیچ ارتباطی نداشتند، معتقد به وجودی بودند که او را خدای خود میخواندند؟ آقای نویسنده یک ادعا میکند و میرود. مسلم است قادر به اثبات این حرف گزاف نیست.ما هم چون عقل داریم، این حرف را که حتی مدعی آن قادر به آوردن دلیل برایش نیست را قبول نمیکنیم.
۳)نویسنده سعی دارد حیا، نوع لباس پوشیدن و زبان مادری را چیزهایی مثل حس خداجویی جلوه دهد و بگوید اگر آن فطریست این هم فطریست! ولی این ادعا دروغ است.
حیا، طرز لباس پوشیدن و زبان مادری همه آموختنی هستند.اگر کسی تربیت نشود بیحیا خواهد شد درست مثل نویسندگان بیحیای سایت افشا که در بخشهای مختلف سایتشان اینهمه اهانتهای گزاف میکنند.در ضمن اگر حیا فطری بود زن و شوهر هم از اینکه در برابر یکدیگر با کمترین لباس حاضر شوند، نیز حیا میکردند؛آیا چنین است؟
اگر به کسی در مورد طرز لباس پوشیدن آموزش ندهند خب معمولا" خیلی شلخته است و حتی اگر مورد اعتراض جمع قرار نگیرد ممکن است بدون لباس در مجامع حاضر شود
.در مورد زبان مادری هم، اگر نوزاد دور از جمع یا در بین افرادی که هیچ حرفی نمیزنند بزرگ شود، نمیتواند به زبان خودش حرف بزند.پس بدیهیست که اینها همه آموختنی هستند.
این در حالیستکه خداجویی میلی درونیست که حتی در کودکی هم آنرا حس میکنیم.کودکی را ببینید که با دیدن یک فیلم سینمایی ناگهان عاشق شخصیت قهرمان فیلم میشود و مدام از او تقلید میکند.خب این تقلید به خاطر اینستکه او وجودی برتر از دیگران یافته است که یا به واسطۀ رفتار نیکو یا قدرت زیاد از دیگران برترست.(کودکانی که به شخصیتهای منفی دل میبندند،اگر روان سالمی داشته باشند، تحت تأثیر قدرت آن شخصیت قرار میگیرند.)پس میبینیم که کودک از درون خود به دنبال شخصیتی برتر میگردد و این در حالی است که کسی به او نگفته به دنبال یک شخصیت برتر بگرد، این جستجوی یک موجود قدرتمند و والا جلوۀ کوچکی از میل فطری خداجوییست.
۴)نویسندۀ سفسطه گر در ادامه ادعا میکند که ما بدان سبب به فطری بودن خداجویی اعتقاد داریم که در کشورهایی مثل ایران تبلیغاتی بسیار بسیار زیاد برای خدا میکنند! این در حالیستکه باید پرسید: اقوام بدوی اقیانوسیه،آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی که نه ارتباطی با هم و نه ارتباطی با اروپا،آسیا و آفریقا داشتند چگونه خود به فکر پرستش چیزهایی افتادند؟
اینجا باز هم ذکر میکنم که ما در برهانهای اثبات خدا فقط ثابت میکنیم خدایی وجود دارد و اثبات صفات خدا مربوط به این براهین نیست لذا اگر کسی بگوید:«این اقوام بدوی که خدای یگانه را نمیپرستیدند» پاسخ اینستکه:«همین که همگی به دنبال چیزی به نام خدا میگشتند و این در حالی بوده که با هم ارتباط نداشته اند تا از هم یاد بگیرند نشان میدهد که آنها از درون خود به موجودی برتر که ویرا تقدیس کنند احساس نیاز میکردند وگرنه چرا هیچیک از این اقوام به موجودی ماورائی بی اعتقاد نبودند؟»
به امید ظهور
-
تشکرها 4
-
۱۳۸۷/۰۷/۰۴, ۲۳:۱۳ #2
سلام ببین راست می گم یا همون کامل حرف تو که هر کسی چیزی رو می خواد بهش علاقه ببنده یکی به سفسطه یکی به غیبت یکی به شخصیت برتر آقا آخر کلام مخواد یه چیزی رو ستایش و پرستش کنه چه پول چه قدرت یا هرچی
-
۱۳۸۷/۰۸/۱۵, ۱۹:۴۷ #3
- تاریخ عضویت
تير ۱۳۸۷
- نوشته
- 455
- مورد تشکر
- 1,000 پست
- حضور
- 16 ساعت 38 دقیقه
- دریافت
- 0
- آپلود
- 0
- گالری
-
1
-
تشکر
اطلاعات موضوع
کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
اشتراک گذاری