جهت مشاهده مطالب کارشناسان و کاربران در این موضوع کلیک کنید   

موضوع: شهادت امام کاظم

  1. #1
    شروع کننده موضوع

    تاریخ عضویت
    جنسیت تير ۱۳۸۷
    نوشته
    1,268
    مورد تشکر
    2,086 پست
    حضور
    10 دقیقه
    دریافت
    4
    آپلود
    0
    گالری
    0

    شهادت امام کاظم




    بسم الله

    شهادت حضرت امام موسی کاظم را
    به همه عاشقان ودوستداران اهل بیت عصمت و طهارت
    تسلیت عرض میکنم.


    ویرایش توسط سفیر : ۱۳۸۷/۱۰/۰۱ در ساعت ۰۱:۰۴
    شهید محمد رضا موحد دانش
    ای خواهران حجاب و عصمت و پاکدامنی را سرلوحه زندگی خودتان قرار دهید ،
    و همیشه فاطمه وار و زینب گونه زندگی و مبارزه کنید .





  2. #2

    تاریخ عضویت
    جنسیت بهمن ۱۳۸۶
    نوشته
    2,483
    مورد تشکر
    6,392 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    22
    آپلود
    0
    گالری
    51

    امام كاظم(عليه‌السلام) قهرمان صبر




    مي‌خواهيم از هفتمين جلوه شمس هدي، وارث ولايت كبري، فروغ تابان امامت، حضرت موسي بن جعفر(عليهما‌السلام) سخن به ميان آوريم. گرچه فصل فصل كتاب زندگي سراسر درخشان او درس سازندگي، عرفان، اخلاق، مبارزه، عبوديت و ارزش‌هاي والاي ديگر است، چرا كه او خميره‌اي از "روح‌القدس" و شكوه ابدي، و آيينه و مظهر صفات جمال و جلال خداوندي بود. مي‌خواهيم از گوشه زندان او پرده برداريم، آن جا كه آزادمردي در بند را با يك جهان شكوه و وقار مي‌نگريم، كه امواج نيل صبر و مقاومتش چونان موساي كليم(عليه‌السلام) فرعون عباسي را به لجه هلاكت و فلاكت افكنده است. او همچون الماس در زندان تاريك بود، و هارون بر سرير سلطنت چون مُهره‌اي تيره و بي بها. زندگي قهرمانانه امام كاظم(عليه‌السلام) در زندان، حقيقت توحيد و ارتباط خالص با خداي بزرگ را نشان داد، و با صبر و مقاومتش بر ستمگران تاريخ آموخت كه با بند و زنجير، نمي‌توان چراغ آزادي و فضيلت را خاموش كرد. "كاظم" كلمه نبود، بلكه يك جهان مقاومت و ايستادگي در برابر جباران شكنجه‌گر بود، شكوهي وصف ناپذير به بلنداي خورشيد بود، فريادي صاعقه خيز بر خرمن هستي پليد طاغوتيان.

    او همچون الماس در زندان تاريك بود، و هارون بر سرير سلطنت چون مُهره‌اي تيره و بي بها. زندگي قهرمانانه امام كاظم(عليه‌السلام) در زندان، حقيقت توحيد و ارتباط خالص با خداي بزرگ را نشان داد، و با صبر و مقاومتش بر ستمگران تاريخ آموخت كه با بند و زنجير، نمي‌توان چراغ آزادي و فضيلت را خاموش كرد.


    شمشير علي(عليه‌السلام) در دست داشت و فرياد فاطمه(سلام الله عليها) در حنجره، و خون حسين(عليه‌السلام) در رگ‌هايش جاري بود، او وجود عيني قرآن بود، حركت‌هاي پرصلابت، و واكنش قاطع او در برابر زورمندان زراندوز و تزويرگران سالوس صفت، چون طوفان كوبنده‌اي بود كه روزگار آنها را سياه مي‌كرد. وصفش را از كوه دماوند پرسيدم، گفت: از من استوارتر است. از امواج كوه پيكر اقيانوس پرسيدم گفت: از من خروشان‌تر است. از خورشيد پرسيدم گفت: از من درخشان‌تر است. از ماه پرسيدم گفت: از من تابان‌تر است. از غرش رعد و برق پرسيدم، گفتند: غرش او بر ستمگران جبار از غرّش ما بلندتر و نافذتر است. از خداي بزرگ پرسيدم، فرمود: بنده صالح ما است و همواره در سجده‌هاي طولاني با ما در راز و نياز است. از قرآن پرسيدم، گفت: آيه آيه من در زندگيش ديده مي‌شود، از پيامبر(صلي‌الله‌عليه‌و‌ له) پرسيدم، فرمود: "جبرئيل برايم اين پيام را از سوي خداوند آورد، كه خداوند فرمود: موسي عبدي و حبيبي و خيرتي(1)؛ حضرت موسي بن جعفر(عليهما‌السلام) بنده و دوست من، و برگزيده من از ميان انسان‌ها است."براي يافتن اين مفاهيم در زندگي امام كاظم(عليه‌السلام) نظر شما را به چند نمونه از مقاومت و صبر انقلابي و پرصلابت آن حضرت در برابر هارون الرشيد، پنجمين طاغوت ديكتاتور عباسي، جلب مي‌كنيم:

    "كاظم" كلمه نبود، بلكه يك جهان مقاومت و ايستادگي در برابر جباران شكنجه‌گر بود، شكوهي وصف ناپذير به بلنداي خورشيد بود، فريادي صاعقه خيز بر خرمن هستي پليد طاغوتيان.


    1ـ هارون الرشيد در سال 179 ه.ق، در سفر حج وارد مدينه شد، و امام كاظم(عليه‌السلام) را به جرم اين كه تسليم حكومت جابرانه او نبود، بلكه رو در روي او قرار گرفته بود، دستگير كرده و همراه دژخيمان بي‌رحمش به سوي بصره فرستاد، و آن حضرت را در بصره به زندان افكندند، او در زندان آن چنان صبور و مقاوم بود كه گويي حادثه‌اي در زندگي‌اش رخ نداده، بلكه مكرر به درگاه خدا سپاسگزاري مي‌كرد و در دعا چنين مي‌گفت: "اللهم انك تعلم اني كنت اسئلك ان تفرغني لعبادتك، اللهم و قد فعلت فلك الحمد(2)؛ خدايا تو بر حال من آگاهي كه از درگاهت تقاضا داشتم مرا در خلوتگاه قرار دهي تا با فراغت بيشتر تو را عبادت كنم، تقاضايم را برآوردي، تو را شكر و سپاس مي‌گويم."آري آن حضرت زنداني شدن را كه در مسير نهي از منكر بود، از نعمت‌هاي الهي مي‌دانست، و از اين كه در زندان توفيق بيشتر براي ارتباط با خدا يافته، شكر و سپاس الهي را به جاي مي‌آورد.

    2ـ در آن هنگام كه امام كاظم(عليه‌السلام) را به زندان سخت "سِندي بن شاهك" بردند، و در آن جا تحت شكنجه‌هاي شديد قرار گرفت، هارون يكي از درباريان خود به نام "ربيع" را طلبيد، و او را مامور كرد كه به زندان نزد امام كاظم(عليه‌السلام) برود و از او دلجويي نمايد و پيشنهاد آزاد شدن از زندان را به او بدهد، و به تقاضاهايش توجه كند. ربيع در زندان، به محضر امام كاظم(عليه‌السلام) رسيد و به آن حضرت چنين گفت: "برادرت (هارون) مرا نزد تو فرستاده او سلام رساند و گفت به شما چنين عرض كنم؛ چيزهايي درباره تو به من خبر داده‌اند كه مرا پريشان ساخت. از اين رو، از مدينه تو را به اين جا (بغداد) نزد خودم آوردم، در مورد آن چيزها تحقيق كردم ديدم، تو از همه عيوب پاك هستي، و فهميدم كه نسبت دروغ به تو داده‌اند. اينك با خود فكر كردم كه تو را به خانه‌ات (در مدينه) بازگردانم، يا نزد خود نگهدارم، به اين نتيجه رسيدم كه اگر در نزد من باشي، سينه‌ام از عداوت تو خالي‌تر خواهد شد، و دروغ بدخواهان را آشكارتر خواهد كرد، من ربيع را مامور نمودم تا هرگونه غذايي را مايل هستي و هرگونه تقاضايي داري تامين كند، با كمال راحتي از او بخواه كه بر آورده خواهد شد."امام كاظم(عليه‌السلام) با كمال بي اعتنايي به پيام هارون، در دو جمله كوتاه و پرمعني كه نشان دهنده مقاومت و صلابتش بود، در پاسخ ربيع فرمود: "لا حاضر مالي فينفعني و لم اخلق سوولا؛ اموال خودم در نزد من حاضر نيست تا از آن بهره‌مند گردم، و خداوند مرا درخواست كننده از خلق نيافريده است." آن گاه امام بي درنگ برخاست و گفت: الله اكبر و مشغول نماز شد.

    هارون خواست از راه تطميع، امام كاظم(عليه‌السلام) را بفريبد، خود را به زندان فضل بن ربيع رسانيد و امام با وساطت "فضل بن ربيع" نزد هارون آمد، هارون به حضرت احترام شاياني نمود، آن گاه پرسيد: "چرا به ديدار ما نمي‌آيي؟"
    امام كاظم(عليه‌السلام) در پاسخ فرمود: "وسعت سلطنت و علاقه و دلبستگي تو به دنيا باعث شده كه با تو ملاقات نكنم."

    ربيع، پس از انجام ماموريت، نزد هارون بازگشت و ماجراي ملاقات خود را با امام كاظم(عليه‌السلام) به هارون گزارش داد. هارون به ربيع گفت: "روحيه موسي بن جعفر(عليهما‌السلام) را چگونه ديدي؟ و نظرت درباره او چيست؟" ربيع در پاسخ گفت: "يا سيدي! لو خططت في الارض خطه فدخل فيها موسي بن جعفر(عليه‌السلام) ثم قال لا اخرج منها ما خرج منها؛ اي سرور من! هرگاه بر روي زمين خطي ترسيم شود، و موسي بن جعفر(عليهما‌السلام) وارد آن خط گردد، سپس بگويد از آن خط خارج نمي‌شوم، هرگز خارج نخواهد شد." هارون كه امام كاظم(عليه‌السلام) را مي‌شناخت و از مقاومت و اراده قاطع آن حضرت باخبر بود، سخن ربيع را تصديق كرد و گفت: "همين گونه است كه گفتي و من بيشتر دوست دارم كه او در نزد من در همين جا (زندان بغداد) بماند." [يعني مقاومت و استواري او آن چنان محكم است كه بازگشت او به مدينه براي حكومت ما خطر آفرين خواهد بود.] آن گاه هارون به ربيع گفت: "اين موضوع محرمانه بماند، مبادا آن را براي كسي نقل كني."
    ربيع مي‌گويد: تا هارون زنده بود، از ترس او، اين ماجرا را به كسي نگفتم.(3)

    3ـ در مورد ديگر، هارون به وسيله يحيي بن خالد براي امام كاظم(عليه‌السلام) كه در زندان بود، پيام داد كه هرگاه به طور كوتاه عذرخواهي كني كه از ذمه سوگندم بيرون آيم، تو را آزاد خواهم كرد، زيرا قبلا سوگند ياد نموده‌ام تا اقرار نكني كه با من بدرفتاري نموده‌اي، تو را آزاد نسازم.
    امام كاظم(عليه‌السلام) با كمال بي اعتنايي به پيام هارون، به يحيي فرمود: "مرگ من نزديك است و بيش از يك هفته در دنيا باقي نخواهم بود."(4)

    4ـ هارون خواست از راه تطميع، امام كاظم(عليه‌السلام) را بفريبد، خود را به زندان فضل بن ربيع رسانيد و امام با وساطت "فضل بن ربيع" نزد هارون آمد، هارون به حضرت احترام شاياني نمود، آن گاه پرسيد: "چرا به ديدار ما نمي‌آيي؟"
    امام كاظم(عليه‌السلام) در پاسخ فرمود: "وسعت سلطنت و علاقه و دلبستگي تو به دنيا باعث شده كه با تو ملاقات نكنم." هارون مقداري درهم و دينار و خلعت، به آن حضرت اهدا كرد، امام كاظم(عليه‌السلام) آن را پذيرفت، و هنگام پذيرفتن چنين فرمود: "سوگند به خدا اگر هزينه مساله ازدواج مجرد‌هاي خاندان ابوطالب و در نتيجه قطع نسل آنها نبود، هرگز اين پول‌ها را نمي‌پذيرفتم." امام كاظم(عليه‌السلام) پس از اين سخن، روي خود را به عنوان اعتراض از هارون برگردانيد، و حمد و سپاس الهي را به جاي آورد.(5)

    5ـ هارون در ملاقاتي به امام كاظم(عليه‌السلام) عرض كرد: "فدك را (كه حق شما است) بگير تا آن را در اختيار شما بگذارم." امام امتناع ورزيد تا اين كه پس از اصرار بسيار هارون، امام فرمود: "آن را با حدودي كه دارد مي‌گيرم."
    هارون گفت: حدود آن چقدر است؟
    امام كاظم (عليه‌السلام) فرمود: "اگر حدود آن را مشخص كنم، آن را در اختيار من نمي‌گذاري."
    هارون گفت: به حق جدت سوگند، آن را در اختيار شما مي‌گذارم.
    امام كاظم (عليه‌السلام) فرمود: "حد اول آن، عدن است؛ حد دوم آن سمرقند است؛ حد سوم آن آفريقا است؛ و حد چهارم آن سيف البحر نزديك جزاير ارمنستان است."
    امام هنگامي كه اين حدود را نام مي‌برد، رنگ هارون لحظه به لحظه تغيير مي‌كرد، به طوري كه سياه شد و فرياد زد: "ديگر براي ما چيزي نماند بنابراين بر مسند من بنشين." [يعني تو خواهان حكومت هستي، و با اين بيان مي‌گويي زمام امور رهبري بايد در دست من باشد.]
    امام كاظم(عليه‌السلام) فرمود: "من كه گفتم اگر حدود فدك را مشخص كنم آن را در اختيارم نمي‌گذاري." در اين هنگام هارون تصميم گرفت تا آن حضرت را به قتل برساند.(6)

    امام كاظم عليه السلام شمشير علي(عليه‌السلام) در دست داشت و فرياد فاطمه(سلام الله عليها) در حنجره، و خون حسين(عليه‌السلام) در رگ‌هايش جاري بود، او وجود عيني قرآن بود، حركت‌هاي پرصلابت، و واكنش قاطع او در برابر زورمندان زراندوز و تزويرگران سالوس صفت، چون طوفان كوبنده‌اي بود كه روزگار آنها را سياه مي‌كرد.


    6ـ هنگامي كه امام كاظم(عليه‌السلام) در زندان بود، هارون به دليل مقاصد شومي كه داشت، كنيز زيبارويي را به عنوان خدمتگذاري به امام، به زندان فرستاد، آن كنيز را به زندان آوردند، و مراحم و الطاف هارون را به عرض امام رساندند. [هارون مي‌خواست از اين طريق، امام را از خود خشنود سازد] امام آن كنيز را نپذيرفت و به عامري (شخصي كه واسطه رساندن كنيز شده بود)، فرمود: به هارون بگو "بل انتم بهديتكم تفرحون؛ بلكه اين شماييد كه به هدايايتان شاد هستيد."(7)

    عامري بازگشت و ماجرا را به هارون گفت، هارون خشمگين شد و به عامري گفت: "به موسي بن جعفر(عليهما‌السلام) بگو نه ما با رضايت تو، تو را زنداني كرده‌ايم و نه با رضايت تو خدمتگذار به نزد تو فرستاده‌ايم." سپس كنيز را در آن جا رها كن و بيا، آن گاه خادم خود را مامور كرد تا محرمانه وضع امام و كنيز را به او گزارش دهد. خادم پس از مدتي به هارون گزارش داد كه آن كنيز آن چنان تحت تاثير چهره ملكوتي امام كاظم قرار گرفته كه به سجده افتاده و سر از سجده برنمي‌دارد، و مكرر خدا را تسبيح و تقديس مي‌كند و مي‌گويد "قدوس سبحانك سبحانك."
    هارون گفت سوگند به خدا موسي بن جعفر(عليهما‌السلام) او را سحر نموده، او را نزد من بياور، عامري كنيز را نزد هارون آورد، در حالي كه كنيز از خوف خدا به شدت مي‌لرزيد هارون گفت: اين چه حالي است كه پيدا كرده‌اي؟ كنيز گفت: "امام را ديدم شب و روز غرق در عبادت و تسبيح است به آن حضرت گفتم براي خدمتگذاري شما آمده‌ام، چه كاري داري تا انجام دهم؟ فرمود: نيازي به تو ندارم، اينها چه خيال مي‌كنند ناگاه به سويي متوجه شد، من نيز به آن سو متوجه شدم، باغي پرصفا با حوريان و غلمان ديدم، بي اختيار به سجده افتادم، تا اين غلام مرا به اين جا آورد. هارون خشمگين شد و دستور داد آن زن را تحت نظر بگيرند تا وقايع زندان را به كسي خبر ندهد، او هم چنان تحت نظر مشغول عبادت بود تا از دنيا رفت.(8)

    پي‌نوشت‌ها:

    1- محدث كليني، اصول كافي، ج1، ص528، حديث لوح.
    2- شيخ مفيد، ارشاد مفيد (ترجمه شده) ج2، ص232.
    3- محدث قمي، انوار البهيه، ص303 و 304.
    4- همان.
    5- شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج1، ص76/ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج48، ص217.
    6- محقق سروي، مناقب آل ابي طالب، ج4، ص321.
    7- نمل (27) آيه 36، اين سخن در قرآن از زبان حضرت سليمان(عليه‌السلام) نقل شده كه به هديه آورندگان بلقيس (ملكه كافر سبا) فرمود.
    8- محقق سروي، مناقب آل ابي طالب، ج4، ص298.

    منبع:
    مجله پاسدار اسلام، ش 192، حجة الاسلام والمسلمين محمد محمدي اشتهاردي


  3. تشکر


  4. #3

    تاریخ عضویت
    جنسیت بهمن ۱۳۸۶
    نوشته
    2,483
    مورد تشکر
    6,392 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    22
    آپلود
    0
    گالری
    51

    نحوه معرفی امام كاظم عليه السلام به امامت




    امامان گرامي ما را رسم بر اين بود كه براي شناساندن امام و مرجع علمي و سياسي و ديني بعد از خويش، به نام و شخص او تصريح مي‌فرمودند تا براي آنها كه مي‌خواستند از اين رهگذر سوء استفاده‌هاي سياسي بكنند، مَفري باقي نماند و هم شيعيان راستين، امام و جانشين واقعي را باز شناسند، از اينرو، در مورد امام كاظم عليه السلام نيز، پدر گراميشان با وجود حكومت پر خفقان عباسي، باز در مواردي بسيار به امامت آن حضرت پس از خويش تصريح فرموده‌اند كه تنها به چند نمونه اكتفا مي‌شود:

    1- علي بن جعفر گويد: پدرم امام صادق(عليه السلام) به گروهي از اصحاب و خواص خويش فرمود: سفارش مرا در مورد فرزندم موسي بپذيريد، زيرا او از همه فرزندان من و نيز از همه كساني كه از من به يادگار مي‌مانند، برتر است و جانشين من پس از من و حجت خداوند بر همه بندگان خدا خواهد بود. (1)

    2- عمر بن ابان مي‌گويد: امام صادق(عليه‌السلام)، امامان پس از خود را ياد كرد. من اسماعيل فرزند ايشان را نام بردم، فرمود، نه. به خدا سوگند اين انتخاب به اختيار ما نيست، به دست خداست.(2)

    3- زراره - يكي از برجسته‌ترين شاگردان امام صادق(عليه السلام) مي‌گويد: خدمت آن بزرگ رسيدم، سرور فرزندانش موسي(عليه السلام) سمت راست آن گرامي و جنازه‌ايي - كه جنازه فرزند ديگرش اسماعيل بود - روبروي حضرت قرار داشت.
    به من فرمود: زراره، برو و داوود رقي، حمران و ابوبصير(سه تن از ياران آن حضرت) را بياور. رفتم و آوردم.
    ديگران هم مي‌آمدند تا سي نفر شديم و اطاق پر شد.
    امام به داوود رقّي فرمودند: پارچه روي جنازه را كنار بزن. داوود چنان كرد. آنگاه آن گرامي فرمود:
    داود! ببين اسماعيل زنده است يا مرده .
    گفت: سرور من، مرده است.
    امام به يكايك حاضران جنازه را نشان داد و همه گفتند مرده است.
    فرمود: خداوندا گواه باش(كه براي رفع اشتباه مردم تا اين اندازه كوشيدم) سپس دستور دادند، او را غسل و حنوط كردند و در كفن نهادند و چون تمام شد باز به مفضل فرمودند: صورت او را باز كن .
    مفضل چنان كرد. آنگاه فرمود: زنده است يا مرده؟ مفضل عرض كرد، مرده است. و باز از همه حاضران پرسيد و همه همان را گفتند. و حضرت دگر بار فرمودند: خدايا گواه باش، اما باز گروهي كه مي‌خواهند نور خدا را خاموش كنند موضوع امام بودن اسماعيل را مطرح خواهند كرد.
    و در اين هنگام به فرزندش موسي اشاره كرد و فرمود:
    خدا نور خود را تاييد مي‌كند، گر چه گروهي آن را نخواهند.
    اسماعيل را دفن كردند، امام از حاضران پرسيدند: آن كه در اينجا دفن شد كه بود، همه گفتند: فرزندتان اسماعيل. امام فرمودند خدايا گواه باش. سپس دست فرزند خود موسي را گرفتند و گفتند:
    هو الحق و الحق معه و منه الي ان يرث الله الارض و من عليها؛ او بر حق و با حق است و حق از اوست تا روز رستاخيز. (3)

    4- منصور بن حازم مي‌گويد به امام صادق(عليه السلام) عرض كردم:
    پدر و مادرم فداي شما باد، هر صبح و شام جان‌ها در معرض مرگ قرار دارند، اگر براي شما چنين پيش‌ آيد چه كس امام ما خواهد بود؟ امام دست بر شانه راست فرزندش ابوالحسن موسي زد و فرمود اگر براي من پيش آمدي رخ داد، اين فرزندم امام شما خواهد بود. و آن گرامي در آن هنگام 5 ساله بود و عبدالله فرزند ديگر امام صادق(عليه السلام) - كه بعدها برخي به امامت او عقيده‌مند شدند- نيز در آن مجلس با ما بودند.

    5- شيخ مفيد - كه رحمت گسترده خداوند به روان پاك او باد – مي‌گويد:
    گروهي از بزرگان ياران حضرت امام ششم - درود خدا بر او - مانند: مفضل بن عمر، معاذ بن كثير، عبدالرحمن بن حجاج، فيض بن مختار، يعقوب سراج، سليمان بن خالد، صفوان جمال و ديگران - كه ذكر نامشان به درازا مي‌كشد- موضوع جانشيني حضرت امام كاظم (عليه السلام) را روايت كرده‌اند و نيز از اسحاق و علي دو برادر امام موسي كاظم(عليه السلام) كه در فضل و ورع و تقواي آنان ترديدي نيست، روايت شده است. (4)
    با اين همه تاكيدها و تصريح ها،براي شيعه و آنانكه با امام صادق عليه السلام سر و كار داشتند مشخص و معين بود كه پس از آن گرامي،فرزندش ابو الحسن موسي بن جعفر الكاظم، امام است،نه اسماعيل - كه در حيات پدر از دنيا رفت - و نه فرزند اسماعيل كه محمد نام داشت و نه فرزند ديگر امام صادق عليه السلام كه عبد الله ناميده مي‌شد.با اين وجود،پس از درگذشت آن امام راستين،گروهي به امامت فرزندش اسماعيل و يا فرزند اسماعيل و يا عبد الله معتقد شدند و از مسير روشني كه برايشان تعيين شده بود،به انحراف گراييدند.

    پي‌نوشت‌ها:

    1- اعلام الوري، طبرسي، ص 291، چاپ علميه اسلاميه/ اثبات الهداة، ج 5، ص 486 .
    2- بصائر الدرجات، ص 471، چاپ جديد/ اثبات الهداة، ج 5، ص 484 .
    3- غيبت نعماني، چاپ سنگي، ص 179/ بحارالانوار، ج 48، ص 21 .
    4- ارشاد مفيد، ص 270 .

    منبع: كتاب پيشواي هفتم، تحريريه موسسه اصول دين قم .


  5. #4

    تاریخ عضویت
    جنسیت آذر ۱۳۸۵
    نوشته
    134
    مورد تشکر
    122 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    0

    بيماري امام و درمان با توسل




    امام كاظم(ع)بيمارشد، روزي طبيب جهودي را آوردندتا آن حضرت رامعالجه كند،حضرت فرمود: كمي صبركن،من دوستي دارم با اومشورت كنم. آنگاه روي ازطبيب برگرداندوبه جانب قبله اين دوبيت شعر راخواند:
    أَنْتَ اَمْرَضْتَنَي وَ أَنْتَ طَبيبـي فَتَفَضَّلْ بِنَظْرَةٍ يا حَبيبي
    وًاسْقِني من شَراب ودّك كأساً ثُمَّ زِدْني حَلاوَةَ التَقْريب

    خدايا! تو مرا بيمار كرده اي و تو نيز طبيب مني، به فضل خويش نظري بر من بيفكن، از شراب دوستي و عشق خود مرا جامي ده و شيريني مقام قُرب خود را بر من اضافه نما. هنوز حضرت اين ابيات را تمام نكرده بود كه اثر بهبودي در چهره مباركش ظاهر شد و همان لحظه بكلّي مرض زائل گشت. طبيب با تحيّري عجيب مي نگريست! بعد از مشاهده اين پيش آمد گفت:
    اي سرور من! اوّل گمان مي كردم تو بيماري و من طبيب، ولي اكنون آشكار شد كه من بيمارم و شما طبيب. از شما خواهش مي كنم مرا معالجه نماييد. حضرت اسلام را بر او عرضه داشت و طبيب مسلمان شد.


    ویرایش توسط seyyed : ۱۳۸۷/۰۵/۰۶ در ساعت ۱۹:۱۹
    الهم صل علی محمد و آل محمد

  6. #5

    تاریخ عضویت
    جنسیت بهمن ۱۳۸۶
    نوشته
    2,483
    مورد تشکر
    6,392 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    22
    آپلود
    0
    گالری
    51

    يا باب الحوائج




    يا رب رضاي من بود آندر رضاي تو
    که اينسان اسير بند گران براي تو

    روز و شبم به ظلمت زندان يکي بود
    هر چند روشن است دلم از ضياي تو

    از بي کسي و ظلمت زندان مرا چه باک
    چون مونسم تويي و منم مبتلاي تو

    سخت است درد غربت و هجران و انتظار
    اما چه غم که سهل شود در هواي تو

    از سوز زهر، جان به لب آمد مرا ولي
    شادم که مي‌رسم به وصال لقاي تو

    ديگر ز عمر سيرم و از زندگي بري
    خواهم که جان خويش نمايم فداي تو

    آن کنج خلوتي که براي عبادتت
    مي‌خواستم، نصيب شدم از عطاي تو

    اي حجت خداي که باب الحوائجي
    داد اميد بر تو "مويد" گداي تو

    "سيد رضا مؤيد"



  7. #6

    تاریخ عضویت
    جنسیت اسفند ۱۳۸۵
    نوشته
    1,799
    مورد تشکر
    3,021 پست
    حضور
    نامشخص
    دریافت
    0
    آپلود
    0
    گالری
    18

    راهنما در مقابل خدمت و محبّت، خیانت و جنایت؟!




    بنام خدا
    روزى یحیى بن خالد برمكى، براى یكى از برادرزادگان حضرت ابوالحسن، امام موسى كاظم علیه السلام - به نام على بن اسماعیل، كه امام علیه السلام با او ارتباط گرم و صمیمى داشت و به طور مرتب او را به شیوه‌هاى مختلف كمك مى‌فرمود - مقدار زیادى اموال و هدایا فرستاد و او را به سوى خود فرا خواند.
    همین كه حضرت متوجه شیطنت یحیى برمكى شد، على بن اسماعیل را به حضور خود دعوت نمود؛ و چون حضور یافت، به او فرمود: اى برادرزاده! شنیده‌ام قصد سفر دارى؟ كجا مى‌روى؟
    گفت: قصد سفر به بغداد را دارم .
    حضرت فرمود: به چه منظور به بغداد مى‌روى؟
    گفت: به جهت آن كه قرض بسیارى بر عهده دارم و از پرداخت آن ناتوانم، حضرت فرمود: من تمام قرض‌هاى تو را پرداخت مى‌كنم و نیز هر مشكلى داشته باشى، برطرف مى‌سازم .
    على بن اسماعیل پیشنهاد حضرت را نپذیرفت و گفت: من براى مسافرت به بغداد ناچار هستم .
    حضرت اظهار نمود: اكنون كه تصمیم رفتن به بغداد را دارى مواظب باش كه فرزندان مرا یتیم نكنى؛ و سپس دستور داد تا مقدار چهار هزار درهم و سیصد دینار به برادرزاده‌اش بدهند.
    چون على بن اسماعیل بلند شد و رفت، امام (ع) به افرادى كه در آن مجلس حضور داشتند، فرمود: او در قتل من سعایت و سخن چینى مى‌كند و فرزندانم را یتیم مى‌گرداند.
    افراد حاضر گفتند: یابن رسول الله! فداى تو گردیم، با این كه مى‌دانى او چنین جنایتى را مرتكب مى‌شود، چرا این چنین با ملایمت با او سخن مى‌گفتى و در نهایت هم آن مقدار پول و درهم و دینار را به او عطا نمودى؟!
    حضرت فرمود: بلى، ولیكن پدرم از پدران بزرگوار خود نقل مى‌نمود، كه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است: چنانچه یكى از خویشاوندان قطع رحم نماید و تو سعى كنى كه خویشاوندیتان با گرمى و صمیمیت برقرار باشد، خداوند متعال او را مجازات و عقاب مى‌نماید.
    و هنگامى كه على بن اسماعیل وارد بغداد شد و نزد یحیى برمكى رفت، یحیى برمكى نیز او را به حضور هارون الرّشید برد.
    و هارون در رابطه با امام موسى كاظم (ع)مطالبى از على ابن اسماعیل پرسید.
    و او در جواب گفت: از تمام شهرها اموال بسیارى براى ابوالحسن، موسى بن جعفر (ع) مى‌آورند، تا حدّى كه چندین خانه در شهر مدینه خریدارى كرده است؛ و نیز به تازگى باغ گران قیمتى را خریدارى و تهیّه نموده است .
    و آن قدر نزد هارون بر علیه آن حضرت سخن چینى كرد و ناروا گفت تا آن كه هارون الرّشید دستور جلب و زندانى شدن حضرت را صادر كرد.
    و در نهایت امام موسى كاظم علیه السلام به دستور هارون الرّشید زندانى شد؛ و سپس مسموم و شهید گردید.
    منبع:
    غیبة شیخ طوسى، ص 21/ إثبات الهداة، ج 3، ص 176، ح 17 با مختصر تفاوت و به جاى نام علىّ بن اسماعیل، محمّد بن اسماعیل آورده است .

  8. تشکر


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

اشتراک گذاری

اشتراک گذاری

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  
^

ورود

ورود